
emamian
۵ نکته درباره بیانیه تروئیکای اروپایی درباره ایران
سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان امروز در واکنش به نصب سه آبشار سانتریفیوژهای پیشرفته در نطنز و همچنین مصوبه اخیر مجلس بیانیه ای را صادر کرده اند.
در این بیانیه آمده است که دولت های فرانسه، آلمان و انگلیس «به صورت خستگی ناپذیر» برای حفظ برجام تلاش کرده اند. آنها برجام را «دستاوردی کلیدی» برای «دیپلماسی چندجانبه» و «معماری عدم اشاعه» عنوان کرده اند.
اروپا و حفظ برجام؛ در حرف و نه در عمل
مشخص نیست که این سه کشور اروپایی کدام تلاش های خستگی ناپذیری را انجام داده اند که کسی جز خودشان سراغی از آنها ندارد. روال سنتی و معمول اروپایی ها در قبال خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریم ها علیه ایران، صرفا صدور بیانیه و اتخاذ مواضع سیاسی بوده است که خروجی عملی نداشته است.
جالب است که اروپایی ها در بیانیه های قبلی خود حتی مدعی شده اند که فراتر از تعهد خود در برجام عمل کرده اند. باز اینجا مشخص نیست که آیا واقعا اروپایی خودشان هم باورشان شده که کاری برای جبران خروج آمریکا از برجام کرده اند، یا اینکه به روی خود نمی آورد و بیشتر ادای انجام تعهد در می آورند. عمده مستمسک اروپایی برای پایبندی به تعهدات، اینستکس بی خاصیت و ناکارآمد است که این روزها حتی صحبتی از آن به میان نمی آید. این مکانیزم بیش از آنکه گره ای از کار بگشاید، بیشتر شبیه یک شوخی بود که هدف آن اتلاف وقت و خرید زمان برای نگه داشتن ایران در توافق هسته ای بوده است
آنچه اهمیت ندارد عمل به تعهدات است
به نظر می رسد اروپا به خوبی به خلف وعده و عدم پایبندی خود در زمینه تعهدات برجامی واقف است، اما بیان علنی و اعتراف در این خصوص را در راستای منافع خود نمی داند. چرا که اتحادیه اروپا، به عنوان متحد آمریکا، به برجام به عنوان یک توافق در زمینه منع اشاعه هسته ای می بیند و اهمیتی برای ابقا یا رفع تحریم ها قائل نیست. در اکثر بیانیه های اروپا به ویژه سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس همواره به برنامه هسته ای ایران و مهار آن اشاره شده است، اما درباره رفع تحریم های ایران حتی به لحاظ لفظی نیز تاکید چندانی نشده است.
هایکو ماس، وزیر خارجه آلمان در مصاحبه اخیر خود با اشپیگل به بحث خروج آمریکا از برجام و احتمال بازگشت مجدد به این توافق اشاره می کند و می گوید که «ما دیدیم که توافق هسته ای، زمانی که آمریکا از بیرون با آن می جنگند، چقدر ارزش کمی دارد».
این اظهارات وزیر خارجه آلمان صراحتا اعتراف به این نکته است که با خروج آمریکا، اروپا هیچ کاری را نتوانسته است انجام دهد تا برجام حتی ارزش حفظ کردن را داشته باشد. این اظهارات هم به معنای عدم انتفاع ایران از توافق هسته ای، و هم بی وزنی، یا در حالت خوش بینانه، کم وزنی اروپا در معادلات مربوط به توافق هسته ای است.
موارد دیگری از سخنان مقامات اروپایی در خصوص عدم انتفاع ایران از برجام وجود دارد. این اظهارات عمدتا در تناقض آشکار با آنچه در بیانیه های سه کشور اروپایی آمده، هستند. آنها هم اعتراف می کنند که پس از خروج آمریکا، اقدامی را نکرده اند، اما در عین حال مدعی می شوند که تلاش های خستگی ناپذیری را داشته اند. این تناقض نشأت گرفته از تناقض در سیاست اعلامی و اعمالی اروپاست. آنها در عمل کوتاهی کرده اند و به خوبی به آن واقف هستند، اما به منظور نگه داشتن تهران در برجام، سیاست اعلامی متفاوتی را در پیش گرفته اند.
همواره طلبکار
سه کشور اروپایی در بخشی از بیانیه جدید خود از رویکرد دولت جدید آمریکا در گنجاندن موضوعات دیگر نظیر موشکی و منطقه ای در توافق هسته ای استقبال کرده اند. اعتماد به نفس بالا و کاذب اروپاییها که در واقع «بدهکار» هستند، باعث شده است که آن توهم «طلبکار» بودن داشته باشند. به قول سخنگوی وزارت خارجه کشورمان که امروز گفت «اروپایی ها اول برادری خود را ثابت کنند، بعد ادعای ارث و میرات کنند.»
هایکو ماس با اشاره به هماهنگی با همتایان انگلیسی و فرانسوی خود به لزوم رسیدن به توافق هسته ای جدید یا همان برجام پلاس میگوید که «ما به این توافق نیاز داریم، چون دقیقا به ایران بی اعتماد هستیم.»
وزیر خارجه آلمان به گونه ای صحبت میکند که گویی ایران به طور یکجانبه از برجام خارج شده و علیه آنها تحریم اعمال کرده است! اگر صحبت از بی اعتمادی باشد، این تهران است که باید به طرف های مقابل از جمله آمریکا و اروپا بی اعتماد باشد. عملکرد طرف های مقابل طی چند سال گذشته گواه روشنی بر این مدعاست.
اظهارات وزیر خارجه آلمان، جدای از «جر زنی» و «قلب واقعیت» نشانه ای خطرناک و زنگ خطری برای آینده است. کسی که هنوز خسارتی را که ایجاد کرده جبران نکرده و به جای اعتمادسازی بنا را بر بی اعتمادی بیشتر می نهد، در جایگاه مدعی قرار گرفته است. چنین رویکردی گویای این مسئله است که هر توافق آتی پایه هایی سست خواهد داشت.
در جبهه مشترک با آمریکا
اروپا با این رویکرد، قبحی را برای خلف وعده قائل نیست و با مواضع جدید دولت های آتی در آمریکا را تشویق به عهدشکنی در هر گونه توافقی میکند. از طرفی دیگر، این مواضع و اظهارات نشان می دهند که اروپا در خصوص موضوع ایران، در جبهه مشترک با آمریکاست. حال این اشتراک از سر استیصال و وابستگی باشد یا اشتراک اصول، تفاوتی نمی کند. خروج آن تا حدود زیادی یکسان است.
چشم امید به اختلاف در درون ایران
در حالی که مجلس شورای اسلامی به عنوان یکی از قوای مستقل، اخیرا مصوبه ای را در زمینه لغو تحریم ها به تصویب رسانده است، سه کشور اروپایی از ایران می خواهند که آن را اجرا نکند. طبیعتا این درخواست خطاب به قوه مجریه است که وظیفه اجرای هر قانونی را در کشور بر عهده دارد. در اینجا به نظر می رسد، اروپایی با لطافت خاصی به دنبال تشدید دوقطبی و اختلاف افکنی بین قوا و طیف های مختلف در کشور هستند. این شیطنت اروپا، لازمه انسجام اتحاد ملی را بیش از پیش تبیین می کند.
اروپا تا به اینجای برای حفظ برجام نه کاری کرده و نه جدیتی به خرج داده است. تنها کار آنها گفتاردرمانی و مطالبه یکطرفه از تهران بوده است. دولت های اروپایی نهایت کاری که کردهاند این بوده است که منتظر سرکار آمدن دولتی جدید در واشنگتن بوده اند. چون که به خوبی به ظرفیت و جایگاه و وزن خود آگاه هستند.
سعید خطیب زاده، سخنگوی وزارت خارجه نیز امروز گفت که اروپا باید ظرفیت و جایگاه خود را بداند. پس انتظار می روند که تصمیم گیران در کشورمان نیز به اندازه وزن و ظرفیت اروپا به آن و بیانیه هایش توجه کنند. وقتی اروپا حاضر است خود را تا به این اندازه در قبال آمریکا تحقیر شده بداند و ببیند، لزومی ندارد که کشورهای دیگر برای آن ارج و جایگاه کاذب بسازند.
طبیعتا اصرار اروپا بر عدم اجرای مصوبه جدید مجلس نه با هدف تامین منافع ملی ایران، بلکه با هدف تضعیف موضع مذاکرات تهران است تا نتواند درباره درخواست مذاکرات غیرهستهای مقاومت کند. اگر چنین باشد، اقدام منطقی و عقلانی اصرار و پافشاری بر اجرای این مصوبه است، تا اینکه هم اهرم ایران برای مذاکرات تقویت شود و اینکه طرف مقابل برای بازگشت به تعهدات تحت فشار باشد.
آیا اعتقاد به "ولایت فقیه" واجب است، یا ولایت فقیه یک سلیقه است در ادارهی مملکت است؟
اسلام، عقاید و احکامش، مبتنی بر عقلانیت، علم و حکمت و نیز منطبق با فطرت و نظام آفرینش و هدایت الهی میباشد، نه سلیقه!
الف - ولایت
آن چه ابتدا واجب و واجبتر است، دانستن معنی واژهی "ولایت" میباشد، تا بفهمیم که وقتی گفته میشود "ولایت فقیه"، یعنی چه؟
"ولایت"، در اصل کلمه، به آن میزان از نزدیک بودن گفته میشود که هیچ فاصلهای در میان نباشد. بنابراین، این واژه، نه تنها اختصاصی به معارف اسلامی ندارد، بلکه گاه به امور معنوی گفته میشود و گاه به امور مادی. مثل نشستن دو نفر در کناز هم، یا قرار گرفتن دو چیز در کنار هم، به گونهای که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد.
ب – نوع ارتباط
گاه، این نزدیکی و اتصال [به ویژه در انسان]، ایجاد نوعی محبت مینماید و گاه طرفین را نسبت به یک دیگر، متعهد و مسئول مینماید و تکلیفآور میشود. مانند "ولایت پدر و مادر" نسبت به فرزندان، یا ولایت یک معلم، یک مربی، نسبت به دانشآموزان و پیروان، یا ولایت یک رسول و امام، نسبت به امّت.
به همین جهت، به فرماندار، شهردار و حاکم بر یک منطقه نیز "والی" میگویند؛ به اداره کنندگان یک مدرسه، "اولیاء" میگویند؛ به مسئولان امور، "اولیای امر" میگویند و ... .
ج – ولایت حق و باطل
بیان شد که "ولایت"، اختصاصی به اسلام ندارد، اختصاص به یک موضوع خاص مانند "حکومت" نیز ندارد؛ لذا اختصاصی به "ولایت جق" نیز ندارد، چه بسا ولایتی باطل باشد.
خداوند متعال در قرآن کریم، هم به ولایت حق تصریح نموده است و هم به ولایت باطل. میفرماید: الله جلّ جلاله، که خالق، مالک، ربّ و رازق تمامی مخلوقات و از جمله انسان میباشد، فقط و فقط، ولایتِ مؤمنان را میپذیرد و کافران [که مشرک هستند و از وحدت خارج شدهاند]، نه یک ولیّ، بلکه انواع و اقسام اولیاء دارند که البته همگی از مسیر خارج شده و طغیان کردهاند.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (البقره، 254)
ترجمه: خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مى برد (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند؛ كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.
ج – ولایت سلسله مراتب دارد
"ولایت"، یک امر جاری و ساری است؛ لذا چه حق باشد و چه باطل، در مصادیق گوناگون ظهور و بروز مییابد. لذا "ولایت"ها، چون حلقههای بزرگ یا کوچک یک زنجیر، به هم پیوسته هستند، تا برسد به حلقه آخر؛ یعنی در نتیجه تمامی حلقهها، به او متصل شوند.
به عنوان مثال: ولایت پدر در اسلام، وصل است به ولایت امام که آن وصل است به ولایت رسول الله صلوات الله علیه و آله و آن وصل است به ولایت خداوند سبحان، بر بندگان مؤمنش. از اینرو، در بسیاری از ادیان یا مکاتب، پدر حق و حقوقی دارد، اما ولایت ندارد!
ولایت طاغوت نیز سلسله مراتب دارد. به عنوان مثال در نظام سلطه، از سرمایهداران و صاحبان زر و زور شروع میشود و به ولایت احزاب میرسد و از آنجا به ولایت رئیس جمهور و دو مجلس میرسد، سپس در ولایت فقه [قانون، احکام] تسری مییابد ... تا به ولایت زنجیرهی شبکههای خبری و حتی شبکههای اجتماعی در فضای مجازی میرسد ... و ممکن است حتی به ولایت الگوهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی، رفتاری، اخلاقی و حتی تقلید از مُد نیز برسد.
د – ریشه ولایت در اسلام
اصل و ریشهی "ولایت در اسلام"، همان "ولایت خداوند سبحان، بر بندگان مؤمن" میباشد «وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ – الله، ولیّ مؤمنان است / آلعمران، 68» و سپس با سلسله مراتب، در والیانی که او تعیین کرده و به آنها حق ولایت داده، ظهور مییابد؛ حال خواه ولایت رسول الله و اهل عصمت صلوات الله علیهم اجمعین باشد، یا ولایت رئیس حکومت اسلامی، یا ولایت فرمانده، یا ولایت پدر، یا ولایت هر مؤمنی که با مؤمن یا مؤمنان دیگری نزدیک است و بر آنان ولایت دارد و بالتبع در مقابل آنها مسئول است:
«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (التوبه، 71)
ترجمه: مردان و زنان باايمان، ولىّ (يار، ياور و سرپرست) يكديگرند؛ امر به معروف، و نهى از منكر مىكنند؛ نماز را برپا مىدارند؛ و زكات را مىپردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت مىكنند؛ بزودى خدا آنان را مورد رحمت خويش قرار مى دهد؛ خداوند توانا و حكيم است!
د – ولایت، اعتقادی نیست، بلکه برگزیدنی است
واقع این است که "ولایت"، برگزیدنی (انتخابی) است، نه اعتقادی؛ اگر چه هر انتخاب و گزینشی، ریشه در جهانبینی، اعتقادات، اهداف و اخلاق آدمی دارد.
"ولایت حق" و "ولایت باطل"، هر دو وجود دارند، و هر شخص یا جامعهای، متناسب با جهانبینی، باورها و اهداف خود، شخص یا گروهی را به ولایت خود برمی گزیند.
بسیاری خداوند سبحان را به عنوان خالق قبول دارند، اما ولایت طواغیت را گردن مینهند – بسیاری به حسب ظاهر، نام موحد یا حتی مسلمان و شیعه را حمل میکنند، اما در تمامی گزینشها و انتخابها، مواضع و سبک زندگ، به ولایت کفار، فراعنهی زمان و شیاطین جنّ و انس گردن نهادهاند!
- - بنابراین، از جمله امور اختیاری انسان، انتخاب و گزینش ولایت بر خویش است. شخص میتواند ولایت الله جلّ جلاله را برگزیند، یا ولایت طواغیت را بر گزیند – ولایت رسول خدا و امامان او علیهم السلام را برگزیند، یا ولایت فرستادگان، پیشوایان و رهبران شیطان بزرگ را برگزیند و یا حتی ولایت هوای نفس حیوانی بر مملکت وجود را برگزیند!
ولایت فقیه:
معنای "ولایت"، اجمالاً بیان شد و حال دقت کنیم که "فقه" یعنی "شرع = قانون". بنابراین، فقه نیز اختصاصی به اسلام ندارد، بلکه هر دین، مذهب، مکتب یا گروهی، از فقه (قوانین) خود برخودارند.
اما "ولایت فقیه" در اسلام و به ویژه تشیع، یعنی باید ابتدا "ولایت فقه [قوانین و شرع اسلام] را برگزینی و گردن نهی، و سپس "ولیّ فقیه" را بشناسی و تابع باشی، چرا که تابع فقه اسلام هستی.
"ولایت فقیه" نیز اختصاصی به حکومت ندارد، چنان که هر مسلمانی مکلف است که یا خودش مجتهد و فقیه شود، یا از یک فقیه حایز شرایط مرجعیت، تقلید نماید و این یعنی همان پذیرش "ولایت فقهیِ فقیه" آن مرجع بر خود. چنان که در اصول دین تقلید جایز نیست و فقیه در اصول دین، ولایتی ندارد.
- - اما وقتی در جامعهای، حکومت اسلامی برگزیده شد و استقرار یافت، در رأس آن جامعه، باید یک "فقیه" قرار گیرد؛ چرا که "حکومت" نیز از احکام است و احکامی دارد و اداره کننده باید فقیه باشد.
بنابراین، از بین فقها، آن که بیشتر حایز شرایط میباشد، توانمندتر است، شناخته شدهتر و محبوبتر است و ...، برای پذیرش مسئولیت سنگین "ولایت" انتخاب میشود و به او "ولیّ فقیه" میگویند. یعنی آن فقیهی که مسئولیت "ولایت در حکومت" را عهدهدار شده است.
- - بنابراین، گزینش و پذیرش ولایت الله جلّ جلاله، و بالتبع ولایت رسول الله، حجج الله، ولایت فقه اسلامی و بالتبع ولایت فقیه، ابتدا یک "واجب عقلی" میباشد و شرع نیز مطابق با عقل است.
بهره گيرى از ابعاد سياسى حج
اشـاره:
حج در اسلام، ذخيره اى ارزشمند، بلند پايه و جاويد و چشمه اى هميشه جوشان با جويبارهاى گوارا، زلال و يك مكتب سازنده و بالنده است و همواره تشنگان را به سوى خود مى طلبد تا به آنها حيات و نشاط ببخشد.
حج، تنها يك عبادت محض و خودسازى بدون توجه به اجتماع نيست; بلكه حج: در عين آنكه خودسازى است، وسيله جامعه سازى است.
و درعين آنكه موجب ارتقاء فضائل اخلاقى است، وسيله اى براى سامان بخشيدن سياست اسلامى است. و در عين آنكه گناه زدائى است، وسيله اى براى امام شناسى، و حركت در مسير جهت گيرى امام بر حق است.
با كمال تأسف، بيشتر حاجيان، از حج تنها به پوسته اى از آن قناعت كرده و مغز آن را به دور افكنده اند، و يا اينكه حج را وسيله تفريح و سير و سياحت و يا تظاهر و تهيه وسائل مادى و شخصى خود قرار داده اند، و هرگز به روح آن توجه نمى كنند. روشن است كه چنين حجى، حج ابراهيمى و حج محمدى - ص - نخواهد بود.
حج در اسلام در عين اينكه پاكترين وعميقترين عبادت براى تطهير و شستشوى روح و روان از هر گونه آلودگى است، مؤثرترين وسيله براى تبيين و پيشبرد اهداف سياسى است، و اصولا نمى توان حج را از دو خصيصه «عبادت» و «سياست» جدا كرد، كه اين دو تار و پود حج را تشكيل مى دهند، چرا كه روح عبادت، توجه به خدا است، و روح سياست توجه به خلق خدا، و اين دو در مراسم حج آنچنان بهم آميخته اند كه جدا كردن هر يك، مساوى با نابودى اصل حج است، به عبارت روشنتر امور سياسى در سطح عالى و كامل، آنچنان در يكايك دستورهاى حج، جريان دارد، كه خون در پيكر انسان جارى و سارى است، و آنانكه منهاى توجه به جنبه هاى سياسى حج، به انجام مراسم حج مى پردازند، و تنها به پوسته اى از ظواهر عبادى حج قناعت مى كنند، قطعاً بدانند كه حج را از محتوايش خارج كرده، و هيچگونه بهره صحيح از آن نخواهند برد، براى دريافت اين مطلب به روايت زير توجه كنيد:
عصر امام باقر - ع - بود، طاغوتيان بنى اميه بر سراسر نقاط اسلامى حكومت مى كردند، اكثر مردم دنباله رو آنها بودند، و از اسلام جز پوستى ديده نمى شد، حج آنها نيز همان حج طاغوتى بود، در ظاهر طواف كعبه مى كردند و فرياد لبيك لبيك، سر مى دادند، ولى امام حق را نمى شناختند، و يا اگر شناخته بودند، بجاى پيروى از او، به دنبال طاغوت عصر، حركت مى نمودند.
امام باقر ـ ع ـ همراه يكى از روشن دلان به نام ابو بصير، در مراسم حج شركت نمود، ابو بصير، ناله و فرياد و صداى گريه بسيار شنيده گفت: «ما اَكْثَرَ الْحَجيجُ وَ اَعْظَمَ الضَّجِيجُ»: «چقدر حاجى زياد است، و گريه مردم، عظيم و گسترده مى باشد».
امام باقر ـ ع ـ(كه به روح حج توجه داشت و هرگز فريب ظاهر را نمى خورد، و حج بوجهلى را با حج ابراهيمى، كاملا تشخيص مى داد)، به ابو بصير فرمود: «بَلْ ما اَكْثَرَ الضَّجِيجُ وَ اَقَلَّ الْحَجيِجُ»: «بلكه گريه كننده بسيار است، اما حاجى اندك...»1
جمعى از كوته بينان، بخاطر عدم درك محتواى عميق اجتماعى ـ سياسى حج، با تبليغات دامنه دار خود باورانده اند كه نبايد حج را با مسائل سياسى در آميخت.
حضرت امام خمينى - قدس سره - اين گونه منطق سست را به شدت محكوم كرده، و در فرازى از گفتارش مى گويد:
«يكى از فلسفه هاى بزرگ حج، قضيه بعد سياسى او است، كه دست هاى جنايتكار، از همه اطراف، براى كوبيدن اين بعد در كار هستند، و تبليغات دامنه دار آنها مع الاسف در مسلمين هم تأثير كرده كه مسلمين سفر حج را بسيارشان يك عبادت خشك خالى بدون توجه به مصالح مسلمين مى دانند، حج از آن روزى كه تولد پيدا كرده است، اهميت بعد سياسى اش كمتر از بعد عبادى اش نيست، بعد سياسى علاوه بر سياستش، خودش عبادت است»2
در فراز ديگر مى گويد:
در لبيّك لبيّك، «نه» بر همه بت ها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد، و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد، و به موازات عشق به حق از بتهاى بزرگ و كوچك، و طاغوت ها و وابستگانشان، برائت جوييد كه خداى تعالى و دوستان او، از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان برىء هستند... و با حال شعور و عرفان به مشعر الحرام و عرفات رويد، و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاى حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد، و با سكوت و سكون، تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهانى باشيد.3
بهره گيرى سياسى پيامبر(ص) و امامان -عليهم السلام-از مراسم حج و عمره
در اين مقاله مناسب است به ذكر چند نمونه از بهره گيرى هاى سياسى پيامبر اسلام - ص - و ائمه اهلبيت - عليهم السلام - بپردازيم، تا شيوه صحيح برگزارى حج را آموخته و مشخصه هاى حج ابراهيمى و محمدى - ص - را بهتر بشناسيم.
الف: مانور توحيدى قهرمانانه پيامبر - ص - و همراهان هنگام طواف
پيامبر - ص - در سال هفتم هجرت (يكسال قبل از فتح مكه) بر اساس قطعنامه «صلح حديبيه»، مجاز بود كه براى انجام مناسك عمره، به مكه رود و سه روز در مكه بماند.
آن حضرت، همراه دو هزار نفر از مسلمانان، به سوى مكه حركت نمودند، در ميقات محرم شده، با شكوهى به بلنداى آفتاب وارد مكه گرديدند و به طواف كعبه پرداختند، مردم مكه از زن و مرد و كوچك و بزرگ به تماشاى سيماى ملكوتى پيامبر - ص - و يارانش، صف كشيده بودند، جمال و شكوه پيامبر - ص - و يارانش، ديدگان آنها را خيره كرده بود، در اين موقعيت بسيار مهم، كه از نظر سياسى، حساس و سرنوشت ساز بود، پيامبر - ص - به يارانش فرمود:
«شانه هاى خود را عريان كنيد و به گونه اى (شكوهمندانه) طواف كنيد تا مشركان پوست ستبر و بازوان قوى و پرتوان شما را بنگرند».
ياران، اين دستور را اجرا نمودند، مشركان در گرداگرد كعبه، صف كشيده بودند و طواف شكوهمند پيامبر - ص - و اصحابش را تماشا مى كردند.
جالب اينكه: هرگاه غرّش «لبيّك اَللّهُمَّ لبيّك» مسلمانان قطع مى شد، «عبداللّه بن رواحه» (يكى از سرداران اسلام) در حالى كه شمشيرش را حمايل كرده بود، اشاره به پيامبر ـ ص ـ كرده، با حنجره اى نيرومند و فريادى رعد آسا، چنين «رجز» مى خواند و (شعار مى داد):
خَلُّوا بَنِى الْكُفّارِ عَنْ سَبِيلِه *** خَلُّوا فَكُلِّ الْخَيْرِ فِى قَبُولِهِ
يا رَبِّ اِنّى مُؤْمِنٌ لِقِيلِهِ *** اِنِىّ رَأَيْتُ الْحَقَّ فِى قَبُو لِهِ
«اى كافر زادگان! راه را بر رسول خدا ـ ص ـ بگشاييد، راه بگشاييد و بدانيد كه همه سعادت در پرتو پذيرش رسالت پيامبر خدا ـ ص ـ فراهم مى شود.
پروردگارا! من به گفته آن حضرت ايمان دارم، و حق را در پذيرش فرمانش مى نگرم»4
به اين ترتيب مى بينيم، طواف كعبه، براى پيامبر ـ ص ـ و يارانش، به صورت مانور و نمايش قدرت، در برابر مشركان درآمده بود، و در عين آنكه عبادت بود، تبلورى از سياست و شكوه اسلامى، براى سر كوبى مشركان شده بود.
ب: اعتراض شديد و علنى امام حسين ـ ع ـ به معاويه در مراسم حج
سال 58 هجرت، دو سال قبل از مرگ معاويه بود، معاويه با طغيان و سركشى بسيار مغرورانه، به كشتار علويان و شيعيان امام على ـ ع ـ ادامه مى داد، و با قلدرى بى رحمانه اى، با آنها برخورد مى كرد.
امام حسين ـ ع ـ در آن سال، در مراسم حج شركت نمود، در كنار مراسم حج، در سرزمين منى همه بنى هاشم و شيعيان و افراد برجسته انصار را به يك گرد همايى دعوت كرد، بيش از هزار نفر، در محضر آن حضرت، اجتماع كردند، جمعى از تابعان و فرزندان اصحاب رسول خدا ـ ص ـ نيز حضور داشتند، امام حسين ـ ع ـ در آن اجتماع، برخاست و سخنرانى پرشورى كرد، در اين سخنرانى، پس از حمد وثنا فرمود:
«اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ الطّا غِيَةَ قَدْ صَنَعَ بِنا وَ بِشِيعَتِنا، ما قَدْ عَلِمْتُمْ وَ رَأَيْتُمْ ...»
«اما بعد: همانا اين طاغوت (معاويه) برخوردهايى با ما و شيعيان ما نمود كه همه شما مى دانيد و ديده ايد و گواه بوده ايد، و اخبار آن به شما رسيده است، من مى خواهم امورى را از شما بپرسم، اگر راست گفتم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم، مرا تكذيب نماييد، گفتارم را بشنويد، و آن را به خاطر بسپاريد و سپس وقتى كه پس از مراسم حج، به محل سكونت خود باز گشتيد، پيام مرا به افرادى كه مورد اطمينان شما هستند ابلاغ نماييد، و آنها را به آنچه مى دانيد (از ستمهاى معاويه، و پيكار با او) دعوت كنيد، من ترس آن دارم با ادامه اين اوضاع، «حق» فرسوده و نابود گردد، ولى خداوند نورش را تكميل نمايد هر چند كافران آن را نپسندند»
آنگاه امام حسين ـ ع ـ با بيان آيات قرآن و احاديث پيامبر ـ ص ـ پيرامون برترى علىـ ع ـ و شايستگى او و فرزندانش براى امامت، استشهاد كرد، و در اين راستا، هر فرازى را كه بيان مى كرد، حاضران با فرياد: «اَللّهُمَّ نَعَم، قَد، سَمِعْناهُ وَ شُهِدْناهُ»; «آرى خدا را گواه مى گيريم، كه اين گفتار را (از رسول خدا «ص») شنيده ايم و به صدق آن گواهى مى دهيم»، سخنان امام حسين ـ ع ـ را تصديق مى نمودند.
در پايان، بار ديگر امام حسين ـ ع ـ به آنها فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم كه هنگام بازگشت به اوطان خود، سخن مرا به افرادى كه مورد اطمينان شما هستند ابلاغ كنيد، و آنها را از دعوت من آگاه نماييد».5
اين حادثه نيز يك نمونه از بهره بردارى سياسى در كنار مراسم حج است امام حسينـ ع ـ از اجتماع مسلمين در مراسم حج، بر ضد طاغوت عصرش معاويه، به كار برد.
به اين ترتيب، در اين تابلو نيز، حج ابراهيمى را مى نگريم، كه تنها عبادت خشك نيست; بلكه در كنارش، مسائل مهم سياسى مطرح مى شود، و در شرايط بسيار سخت، مسأله رهبرى حق، و اظهار نفرت از رهبرى طاغوت، كه يك مسأله كاملا سياسى است، عنوان مى گردد.
ج: برخورد امام سجاد با طاغوت عصرش در كنار كعبه
يكى از فرازهاى جالب تاريخى معروف كه نشانگر آميختگى مسائل سياسى با مراسم حج است، ماجراى برخورد شديد امام سجاد ـ ع ـ با هشام بن عبدالملك، طاغوت اموى در كنار كعبه هنگام مراسم حج است، كه خلاصه آن را در اينجا مى آوريم:
عصر خلافت عبدالملك (پنجمين خليفه مقتدر اموى) بود، پسرش هشام براى انجام مراسم حج، وارد مكه شد، او هنگام طواف، خواست حجرالاسود را استلام كند، ولى بر اثر ازدحام جمعيت نتوانست. در نزديك حجرالاسود، منبرى براى هشام نهادند، او بر بالاى منبر رفت ، جمعى از مردم شام به گرد او حلقه زده بودند، و او به تماشاى طواف كنندگان پرداخت، ناگاه ديد امام سجاد ـ ع ـ به طواف كعبه مشغول است وقتى كه خواست، حجر الاسود را استلام كند، مردم با كمال احترام، براى او راه باز كردند، او با كمال راحتى ، حجر الاسود را استلام نمود.
در اين هنگام يكى از اهالى شام، به هشام گفت: «اين شخص كيست كه اين گونه مورد احترام مردم است؟»
هشام، خود را به نادانى زد و گفت: نمى شناسم.
در اين لحظه حساس، فرزدق، شاعر حماسه سراى خاندان رسالت ـ ع ـ كه از شاگردان امامان اهلبيت ـ ع ـ بود، به آن مرد شامى گفت: وَلكِنِّى اَعْرِفُهُ: «ولى من او را مى شناسم»
شامى گفت: اين شخص كيست؟
فرزدق در معرفى امام سجاد قصيده معروف و پرتوان خود را خواند، اين قصيده شامل 41 بيت است، كه با اين مطلع آغاز مى گردد:
هذا الَّذى تَعْرِف الْبَطْحاءُ وَ طْأَتَهُ *** وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وِالْحَرَمُ
اين مرد كسى است كه سنگريزه هاى مكه، جاى پاى او را مى شناسند، خانه كعبه و بيابانهاى حجاز، از بيرون حرم و داخل حرم، او را مى شناسند».
هشام به خشم آمد، و دستور داد فرزدق را زندانى كردند، وقتى كه امام سجاد ـ ع ـ از زندانى شدن او باخبر شد، براى او دعا كرد، و از او دلجوئى نمود، و دوازده هزار درهم براى او فرستاد، فرزدق آن را نپذيرفت، امام سجاد ـ ع ـ براى او پيام داد:
«به خاطر حقى كه بر تو دارم، اين مبلغ را از ما بپذير، خداوند به مقام معنوى و نيت پاك تو آگاه است»، آنگاه فرزدق آن مبلغ را پذيرفت، و در زندان، اشعارى در سرزنش هشام سرود.6
در اين تابلوى زيبا مى بينيم: امام سجاد ـ ع ـ هنگام طواف كعبه، به شوكت هشام، اعتنا نكرد، و عمل فرزدق را در آنجا كه كاملا جنبه سياسى داشت، ستود و از او دلجويى كرد، و برايش دعا نمود و دوازده هزار درهم فرستاد، و به نيت پاك او ارج نهاد و او را كاملا تأييد نمود.
آيا اين تأييد و اين صحنه، بيانگر آن نيست كه مطرح كردن مسائل سياسى در كنار عبادت پرشكوه حج، محبوب و مقبول امامان معصوم بوده است؟
در اينجا مى افزاييم كه حضرت مهدى ـ عج ـ در كنار كعبه، قيام و ظهور مى كند، و مردم بين ركن و مقام با آن حضرت بيعت مى نمايند.7
در پايان اين مقاله، به دوجمله كوتاه ولى پرمعنا از امام صادق ـ ع ـ وحضرت زهراـ س ـ پيرامون فلسفه حج، توجه كنيد:
حضرت زهرا ـ س ـ فرمود: «جَعَلَ اللّهُ الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ»; «خداوند، حج را مايه استحكام و تقويت پايه هاى دين نمود».8
امام صادق ـ ع ـ فرمود: «لا يَزالُ الدِّينُ قائماً ماقامَتِ الْكَعْبَةُ»; «مادام كه خانه كعبه بر پا است، اسلام هم بر پا است».9
براستى، آن حجى كه تنها به بعد عبادى او توجه گردد، و بعد سياسى آن كه مهمترين فلسفه حج را تشكيل مى دهد، فراموش و ترك شود، آيا موجب استحكام دين، و استوارى آن خواهد شد؟ مسلماً جواب منفى است.
پینوشتها:
1 ـ مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 184 ـ بحار، ج 47، ص 79 ـ نظير اين مطلب، از امام صادق ـ ع ـ نيز نقل شده است (بحار، ج 27، ص 181)
2 ـ صحيفه نور، ج 18، ص 66 و 67
3 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 18
4 ـ اقتباس از كحل البصر، ص 119 ـ مجمع البيان، ج 9، ص 127.
5 ـ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 18 و 19.
6 ـ بحار، ج 46، ص 127.
7 ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1366.
8 ـ اعيان الشيعه، چاپ جديد، ج 1، ص 316.
9 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 14.
حج و برخی از آثار آن
جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للنّاس
حجّ ميثاق ميان بنده و پروردگار است و از بزرگترين فريضه هاى الهى است كه در آن هر دو جنبه فردى و اجتماعى به شكلى نمايان گنجانيده شده است .
حجّ تجلى و تكرار همه صحنه هاى عشق آفرين زندگى يك انسان و يك جامعه متكامل در دنيا است . حجّ كانون معارف الهى است كه از آن محتواى سياست اسلام را در تمام زواياى زندگى بايد جستجو نمود .
در جنبه فردى ، هدف ، تزكيه و رسيدن به صفا و نورانيت و پيراستگى از زخارف بى ارزش مادى و فراغت با خويشتن معنوى و انس با خداى متعال و ذكر و تضرع و توسل به حضرت حق است تا آدمى به عبوديت كه صراط مستقيم الهى به سوى كمال است راه يابد و در آن گام بردارد .
در اين بخش ، تنوع فرصت ها و آزمايشگاهها به حدّى است كه هر گاه كسى با توجه به آداب و فرائض و تدبير در فلسفه حجّ ، از آن عبور كند بى گمان، دستاوردى گرانبها خواهد داشت ، فرصت احرام و تلبيه ، فرصت طواف و نماز، فرصت سعى و هروله ، فرصت وقوف در عرفات و مشعر و منى، فرصت رمى و قربانى و فرصت ذكر الله كه همچون فضاى سرشار از روح و حيات در همه ى اين مراحل ، گسترده شده است .
مجموعه اين فرصت ها مى تواند دوره كوتاهى از رياضت شرعى و خود سازى براى هر فرد باشد و مبدأ يك تحول عميق در اخلاق و سلوك فردى زائر خانه خدا گردد .
اين بخش از فلسفه حجّ ، همواره مورد توجه عموم مسلمانان به ويژه اهل مراقبت بوده و هست ، ليكن مسأله مهم كه غالباً مورد توجه نيست اين است كه اهداف فردى ، بخشى از فلسفه حجّ است ، بهره بردارى از ذخاير عظيم اين فريضه الهى فراتر از جنبه فردى است ، و آثار و بركاتى كه اين همايش عظيم مى تواند براى عموم مسلمانان بلكه براى آحاد مردم جهان داشته باشد بسى مهم تر و با ارزش تر از بركات فردى آن است .
نكته قابل تأمل اين است كه قرآن كريم در تبيين حكمت وفلسفه حجّ عمدتاً بر اهداف اجتماعى حجّ و آثار و بركات آن براى همه مردم تأكيد فرموده است .
از نظر قرآن كريم فلسفه بناى كعبه و حكمت حجّ، قيام براى تأمين منافع مردم است «جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للنّاس» يعنى حجّ يك حركت جمعى براى حل معضلات و تأمين نيازها و رشد و توسعه جامعه بشر است .
از نظر قرآن ، مسلمانان در همايش عظيم حجّ بايد شاهد منافع خود باشند «ليشهدوا منافع لهم» .
از امام صادق عليه السّلام پرسيدند كه مقصود از «منافع» در آيه مذكور چيست ؟ مقصود منافع دنيا است و يا آخرت ؟
امام فرمود : الكل[1] .
منافع امت اسلام انواع و اقسام و مراتبى دارد : منافع فرهنگى ، منافع سياسى ، منافع اقتصادى و حتى منافع نظامى كه «ليشهدوا منافع لهم» شامل همه انواع منافع و مراتب آن است .
رهبر معظم انقلاب اسلامى آية الله خامنه اى در باره منافع اجتماعى حجّ مى فرمايند : «در جنبه اجتماعى، حجّ در ميان همه فرائض اسلامى بى همتا است ، زيرا مظهرى از قدرت و عزّت و اتّحاد امّت اسلامى است ، هيچ فريضه ديگرى بدينسان به آحاد مسلمان در باره مسايل امت اسلامى و جهان اسلام درس و عبرت نمى آموزد و آنان را در روحيه و واقعيت ، به قدرت و عزّت و وحدت نزديك نمى كند . تعطيل اين بخش از حجّ ، بستن سرچشمه يى از خيرات به روى مسلمين است كه از هيچ رهگذر ديگرى نمى توانند بدان دست يابند»
بارى همانطور كه احياگر حجّ ابراهيمى محمّدى (صلوات الله عليهما وآلهما) امام خمينى رضوان الله تعالى عليه فرموده : «حجّ بسان قرآن است كه همه از آن بهره مند مى شوند ولى انديشمندان و غواصان و درد آشنايان امّت اسلامى اگر دل به درياى معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياستهاى اجتماعى آن نترسند از صدف اين دريا گوهرهاى هدايت و رشد و حكمت و آزادگى را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت .
ولى چه بايد كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حجّ بسان قرآن مهجور گرديده است ! و به همان اندازه كه آن كتاب زندگى و كمال و جمال در حجابهاى خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خرمن ها خاكِ كج فكريهاى ما دفن شده و اين زبان اُنس و هدايت و زندگى و فلسفه زندگى ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است ، حجّ نيز بهمان سرنوشت گرفتار گشته است !
سرنوشتى كه ميليونها مسلمان هر سال به «مكه» ميروند و پا جاى پاى «پيامبر» و «ابراهيم» و «اسماعيل» و «هاجر» مى گذارند ولى هيچ كس نيست كه از خود بپرسد ابراهيم و محمد عليهما السّلام كه بودند ؛ و چه كردند ، هدفشان چه بود ؟ از ما چه خواستند ؟
خلاصه همه مسلمانان بايد در تجديد حيات حجّ و قرآن كريم و بازگرداندن اين دو به صحنه هاى زندگى شان كوشش كنند...»[2] .
تأمل در روايات اهل بيت عليهم السّلام نشان مى دهد كه تهى ساختن حجّ از جنبه هاى سياسى و اجتماعى توطئه خطرناكى است كه سابقه ممتدى در تاريخ اسلام دارد و اهل بيت رسول خدا صلّى الله عليه و آله با همه توان كوشيده اند تا مردم را از اين توطئه آگاه كنند تا آنجا كه حجِ فاقد جنبه سياسى و اجتماعى را حج جاهليت ناميده اند روزى كه حجّ جايگاه واقعى خود را در جهان اسلام پيدا كند و مسلمانان جهان بتوانند اين فريضه بزرگ الهى را آگاهانه و آن گونه كه شايسته است انجام دهند ، آن روز بى ترديد اسلام همه سنگرهاى كليدى جهان را فتح خواهد كرد و بر جهان حكومت خواهد نمود ، به اميد آن روز !
اين كتاب در واقع مبانى حجّ ابراهيمى ، محمّدى صلوات الله عليهما را از متن كتاب و سنّت بيان مى كند . در اين كتاب تلاش شده كه هر دو جنبه فردى و اجتماعى حجّ از متون اصلى اسلام ارائه گردد و مهم ترين نكاتى كه در سفر به حرمين شريفين بايد مورد عنايت زائران خانه خدا و روضه منوره نبوى باشد، تقديم شود .
پینوشتها:
(1) يعنى همه منافع ، چه دنيوى و چه اخروى .
(2) پيام امام خمينى به زائران بيت الله الحرام 29 / 4 / 1367 هـ.ش
دانستنی هایی درباره حج
اشاره
قرنها پیش مرد و زن و کودکی تنها، چند قطعه سنگ سیاهِ ساده را از دل کوهی در کنار مکه بریدند و بیهیچ ترکیب و تزئینی بر هم نهادند؛ یک مکعب که نامش کعبه شد. داستان حج به همین سادگی شروع میشود. کعبه، قلب جهان است؛ نقطه ثابتی که همه پیرامونش دایرهوار در گردشند. درست مثل کهکشانها که تسبیحگوی دایرهوار خداوندند. حج، نشانه است؛ تبلور منظومه ستایش کیهان در برابر خداوند، قرار گرفتن یک بینهایت کوچک در برابر یک بینهایت بزرگ و... . حج، داستانی بلند از همین رمزها و رازهاست .
واژه حج
واژه حج (به فتح حاء) در لغت به معنی قصدِ همراه با حرکت است و واژه «مَحَجَّة» به معنای راهِ همواره و مستقیمی است که انسان را به مقصد میرساند. نظر به این که در زیارتِ کعبه و انجام مراسم آن، قصدِ سفر و حرکت نهفته است، آن را حجّ نام نهادهاند. بنابر این، قبل از آن که حج حرکتی صوری، و سفری ظاهری باشد، حرکتی درونی و سیر و سیاحتی باطنی است. فقط پرواز جسم نیست، بلکه پرواز جسم مقدّمهای برای پرواز روح است.
تفاوت حَجّ و حِج
واژه «حَجّ» به معنای قصد زیارت خانه خدا است، ولی واژه «حِجّ» به معنای نتیجه قصد است؛ یعنی تنها قصد زیارت کافی نیست، بلکه باید زیارت مقصود و مورد نظر به دست آید. بنابراین، حَجّ مقدمه و پیشزمینه حِجّ است، و هدف اصلی، رسیدن به مقصود و اهداف حَجّ است. باید حَجّ حساب شده و با محتوا به جا آورد نه حجّ تهی و بیمحتوا. بر همین اساس، امام محمدباقر علیهالسلام در کنار کعبه به یکی از شاگردانش به نام ابوبصیر، که حاجیان را زیاد، و گریهکنندگانِ گرد کعبه را بزرگ شمرد، فرمود: «بلکه گریهکنندگان بسیار، و حاجیان اندکند».
میهمان خدا
کسانی که به حج یا عمره مشرّف میشوند میهمان خدایند؛ آن هم میهمانی که با دعوت صاحبخانه آمده است. بدیهی است که اگر صاحبخانه کریم باشد، فضل و کرم خود را از میهمان دریغ نخواهد کرد. امام صادق علیهالسلام فرمود: «حاجی و عمرهگزار میهمان خدایند. اگر از او درخواست کنند، به آنها میبخشد و اگر او را بخوانند اجابتشان میکند و اگر شفاعت خواهند شفیعشان میکند».
بهره حجاج در سفر حج
بدون شک پاداش و بهرهای که حجاج از سفر معنوی حج میبرند با یکدیگر برابر نیست و هرکسی به اندازه ظرفیت خود و درجهای که از درک حضور پروردگار دارد، بهرهمند خواهد شد. امام صادق علیهالسلام میفرماید: «حاجیها در بازگشت سه دستهاند: عدهای از آتش نجات مییابند، عدهای از گناهان خود خارج میشوند همانند روزی که از مادر متولد شدهاند و عدهای خانواده و مالشان محفوظ میماند و این کمترین بهرهای است که حاجیها میبرند».
ضرورت فراگیری مسایل نماز برای حاجیان
نماز از پایههای اساسی دین اسلام است و از آنجا که نماز یک تکلیف شبانهروزی برای تمام مکلّفان است و محدود به زمان و مکان خاصی نمیباشد، فرا گرفتن بسیاری از مسائل آن واجب و ضروری است و بر همه افرادی که به سن بلوغ میرسند لازم است نسبت به آموختن مسائل نماز و تصحیح قرائت آن اقدام کنند. امّا این وظیفه نسبت به افرادی که عازم حجاند، ضرورت بیشتر مییابد؛ چرا که علاوه بر تکالیف پنجگانه شبانهروزی یکی از اعمال عمره و حج، نماز طواف است و در مجموعه اعمال عمره و حج سه نماز واجب وجود دارد که باید به طور صحیح خوانده شود و گاه صحیح نبودن آن موجب مشکلات بسیاری برای حجاج خواهد شد. لذا بر حجاج عزیز لازم است که قبل از عزیمت به حج نسبت به تصحیح قرائت نماز و آموختن مسایل آن اقدام کنند، تا خدایناکرده در انجام دادن اعمال دچار اشکال نشوند.
حُجّاج و پرداخت حقوق واجب مالی
از مسایل مهم حج، مباح بودن لباس احرام است. لباسی که درحال طواف و نماز بر تن دارند، باید از هرگونه حقوق مالی دیگران اعم از حقوق مالی اشخاص معین و مالیاتهای اسلامی مانند خمس و زکات پاک باشد. چنانچه شخصی در امور اقتصادی خود نظم و حساب معینی نداشته باشد و حقوق مالی فقرا و مساکین را نپرداخته باشد، بسیاری از اموال و داراییاش آمیخته به حرام خواهد بود. لذا بر حجاج محترم است که اگر تاکنون نسبت به محاسبه و پرداخت وجوه شرعی خود اقدام نکردهاند، قبل از عزیمت به حج با مراجعه به اهل اطلاع و اجازه، نسبت به حسابرسی اموال و پرداخت واجبات خود اقدام کنند.
کانون حضور
حج بزرگترین کنگره جهانی است که مؤمنان و دلدادگان به اللّه با پاسخ در فراخوان خداوند و با حضور در سرزمین وحی، گستردهترین و بزرگترین اجتماع بشری را شکل میدهند. بدینسان مسلمانان در این سرزمین، از رازهای دل یکدیگر آگاه میشوند، مسائل مهم جهان اسلام را مطرح میکنند، راهحلها را باز میجویند، و برای گشودن گرههای اجتماعی میکوشند. به فرموده مقام معظم رهبری «حج جای تظاهر، تشاور و تعاهد است. در حج مسلمانان باید یکدیگر را پیدا کنند. نه فقط اجسام یکدیگر را بلکه دلها و فکرهای یکدیگر را پیدا کنند».
ثواب رسیدگی به خانواده حاجی در نبود او
کسی که بعد از رفتن حاجی به حج یا عمره، به جای او کارهای خانهاش را سروسامان دهد، مثل اجر حاجی را خواهد داشت. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در یکی از خطبههایش ضمن بر شمردن اجر و مزد حجاج خانه خدا فرمود: «هرکه، حاجی یا عمرهگزاری را بعد از [رفتن] او، به خوبی در اهل [و خانوادهاش] جانشینی کند، مثل اجر کامل حاجی را دارد، بدون این که از اجر حاجی چیزی کم شود». طبیعی است که خانواده بسیاری از حاجیان پس از رفتن آنها در انجام دادن کارهای بیرون از منزل و بروز مشکلاتی چون مریضی در تنگنا قرار میگیرند. اهمیت رسیدگی به وضع آنها با ثوابی که برای این کار بیان شده است نمایان میشود.
ملاقات با زائر خانه خدا
یکی از اعمال پسندیده و آداب اسلامی، رفتن به زیارت کسی است که از زیارت یکی از مشاهد مشرّفه یا خانه خدا برگشته است. امام صادق علیهالسلام درباره اهمیت ملاقات با زائری که تازه از حج برگشته است، فرمود: «کسی که با حاجی ملاقات کند و با او دست دهد، مثل کسی است که دست به حجرالاسود رسانده است» و نیز امام زینالعابدین علیهالسلام فرمود: «ای کسانی که حج بجا نیاوردهاید، بشارت بر شما باد به حاجیها هنگامی که بر میگردند. پس با آنها دست دهید و آنها را بزرگ دارید که این کار بر شما لازم است و در اجر آنها شریک خواهید شد».
حج، میعادگاه عاشقان
حج در کنار نماز، روزه، زکات و ولایت، از پایههای پنجگانه اسلام است. حج مایه زوال فقر، بخشایش گناه، ایجاد فروتنی و در هم شکستن تکبر و استکبار، آشنایی بیشتر مسلمانان با یکدیگر، به یاد سِپاری آثار رسول خدا و فراموش نشدن آنها و از بهترین وسایلی است که سالکان برای رسیدن به خدا به آن چنگ میزنند. حج میعادگاه عاشقان الهی از آدم تا خاتم و محل دیدار با جانِ جانان و محبوب دلدادگان، حضرت ولی عصر، عجلاللّه تعالی فرجه، در دوران غیبت است. در روایت آمده است که «حضرت صاحب امر(عج) هر سال در موسم حج حاضر میشد، مردم را میبیند و میشناسد و مردم اورا میبینند، ولی نمیشناسند».
ابراهیم علیهالسلام ، بزرگ معلم برائت
ابراهیم علیهالسلام با در هم شکستن بتکده مشرکان، سنت قویم شرکستیزی را استوار ساخت و با تیغ «لا» اندیشههای شرکآلود را گردن زد، و با نقش جمله شکوهمند «لا اله الّا اللّه» برای اولین بار بر پرچم توحیدیان، برائت از مشرکان را چونان مشعلی بر معبر تاریخ برافراشت و بدین سان ابراهیم، بزرگْ معلم برائت از مشرکان و اسوه ستیز با جریان شرک، نماد مقاومت در مقابل شرک شد.
این سنّت قویم با فریادهای رعدآسای آخرین حلقه سلسله توحیدیان، پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم استوارتر گشت و با گسیل داشتن قهرمان تعبّد و رزمآور آوردگاههای توحید، علی بن ابیطالب علیهالسلام در سال نهم هجرت که آیتِ بتسرنگونکن «ان اللّه بریءٌ من المشرکین و رسوله» را بر مردم فرو خواند و خانه توحید را از زشتیها و پلشتیهای بتان بپیراست، چونان سنتی عظیم در حج و سرزمین مکه، بر رواق تاریخ نقش بست.
امام خمینی، احیاگر سنت ابراهیمی
حضرت امام خمینی(ره) بزرگترین احیاگر دین اسلام در قرآن معاصر و فریادگر بیبدیل مظلومیت انسان که محتوای عظیم و سازنده کنگره بزرگ حج را به آن بازگرداند و چهره اصیلش را بازسازی کرد، برای احیای سنت ابراهیمی علیهالسلام و محمّدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، بیتردید گامی بلند برداشت و فریاد برآورد: «حجّ بیبرائت حج نیست». «فریاد برائت ما فریاد مردم مسلمان آفریقاست، فریاد برادران و خواهران دینی ما که به جرم سیاه بودن، تازیانه ستمِ سیهروزان بیفرهنگِ نژادپرست را میخورند. فریاد برائت ما، فریاد برائت مردم لبنان و فلسطین و همه ملتها و کشورهای دیگری است که... آمریکا و اسرائیل به آنان چشم طمع دوختهاند و سرمایه آنان را به غارت بردهاند...».
ذخیرهای عظیم
رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت اللّه خامنهای مدظلهالعالی، از حج به عنوان ذخیرهای بزرگ برای دنیای اسلام، نام میبرد و اهمیت ابعاد معنوی، اجتماعی، سیاسی و بینالمللی حج و همچنین نیاز امروز جهان اسلام را به منافع عظیم این اجتماع بزرگ اینگونه بیان میفرمایند: «حج، ذخیرهای بزرگ برای دنیای اسلام است و استفاده صحیح از آن میتواند منافع لازم و حیاتی امت اسلام را تأمین کند. تعیین ایامی خاص برای برگزاری مراسم حج، با این هدف مهم صورت گرفته است که مسلمانانِ اقصی نقاط جهان بتوانند با استفاده از این فرصت استثنایی با یکدیگر تماس و ارتباط برقرار کنند و با همفکری و تبادل نظر، راه علاج مسائل و مشکلات خود را بیابند».
مکّه، شهر آکنده از خاطرهه
زایر عزیز، اینک عازم مکهای؛ شهر آکنده از خاطرهها؛ دیاری که سینهاش انباشته است از هزاران هزار حادثه؛ شهری شگفت که پیرامونش یکسر کوه و هر کوی و برزن و خیابان و کوچهاش در درهای و شکاف کوهی است. شهر مکه دستخوش دیگر سانیهاست و از آن همه میراثهای جاویدان و نمادهای عشق و ایثار و مظاهر راستی و رادی و یادگارهای تاریخی آغازین روزهای اسلام اکنون چندان اثری نیست، امّا تو به ژرفی بنگر که اگر با «اشارتها» آشنا باشی در پس این همه، آن همه را خواهی دید. مکّه همان خانه دیرپای ایستاده بر معبر تاریخ و فروزان چونان مشعل، بر رواق زمان است. پس روح عبودیت، تعبّد، پذیرش و تسلیم را در جانت بریز و خویشتن را یکسره به ابدیت پیوند بزن.
سعی، حرکتی هدفمند
سعی، تلاش است؛ حرکتی پر شتاب، جستجوگرانه و هدفدار؛ پاسداشت تلاش یک زن، تجدید خاطره شکوهمند حرکت سختکوشانه و تلاش جستجوگرانه بنده وارسته خداوند، «هاجر».
پس تو ای زایر گرامی، گامهایت را استوار دار و حرکت را پرشتاب کن. دل به خدا بسپار و یاد خدای را در جانت زنده کن. در او غرق شو و خود را فراموش کن. اینک به خدا بیندیش و تلاش و توکّل تا جباریتهای جانت فرو ریزد و از آخرین بقایای ناخالصی پیراسته شود.
مِنا، سرزمین عرفان
تو ای زائر گرانقدر، وقتی به منا رسیدی، بیدرنگ به سوی دشمن بتاز، آخرین نماد شیطان و دشمن را سنگباران کن، آگاه باش که به گفته امامت، آن احیاگر حج ابراهیمی، «شیطان را رجم کنید و شیطان از شما بگریزد، و رجم شیطان را در موارد مختلف با دستورهای الهی تکرار کنید که شیطان و شیطانزادگان همه گریزان شوند».
وقتی از نبرد با دشمن بازگشتی، با تیغ آگاهی، ایمان و اخلاص رگ طمع را بزن، و هوای نفست را در پیشگاه خداوند در قالب گوسفندی به مسلخ شب را بفرست. بیتوته کن و یاد خدای را در جانت زنده دار. با خدا زمزمه کن. از او نیروی عشق و عرفان بطلب و روز به سوی دشمن بشتاب و با او درآمیز، و بیزاری و برائت و خشم و نفرتت را با آخرین قدرت بر سینهاش بزن که تو در چهره اصیلترین مؤمن، پیرو ابراهیم خلیل، آن نماد عشق و عرفان، ستیز و جهاد، توحید و تعبّد، و مهر و کین میباشی.
حج، کانون اصلی تبادل فکری
یکی از ارتباطات که در کنگره جهانی حج باید تحقق عینی و عملی داشته باشد، روابط متقابل مذاهب و فِرَق گوناگون اسلامی است؛ زیرا حج کانون اصلی تبادل فکری و بهترین مرکز تقریب بین مذاهب بوده و اکنون نیز میتواند باشد؛ به طوری که تبادل افکار ادیان اسلامی در طول تاریخ بشر و مناظرههای اعتقادی، فلسفی وکلامی در زمان پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ائمه معصومین علیهمالسلام در شهر مکه و مرکز وحی انجام میگرفت و در قرن حاضر کنگره جهانی حج در امالقرای جهان اسلام میتواند راهکارهای مناظره فکری، علمی و فلسفی میان علما و فلاسفه و فقهای اسلامی را فراهم سازد تا در یک جدال احسن و مناظره نیکو به سرانجام شایسته بینجامد.
کنگره حج و تأسیس بازار مشترک اسلامی
با توجه به ابعاد گوناگون سلطهخارجی بر بازار مسلمین و آثار سوء ناشی از واردات و مصرف کالا و خدمات بیگانه در جوامع اسلامی، ضرورت تجدید نظر در روابط تجاری ـ بازرگانی با کشورهای استثمارگر کاملاً احساس میشود و این موضوع میتواند در کنگره عبادی ـ سیاسی حج مورد بررسی و گفتگو میان کشورهای اسلامی قرار گیرد تا زمینههای تفاهم و همکاری میان کشورهای مسلمان برای مبادلات متقابل و تأسیس بازار مشترک اسلامی فراهم گردد. اصولاً یکی از منافع عظیم و بلندمدت حج، مطالعه روشهای مناسب برای قطع سلطه و استثمار کفار از جامعه مسلمین است و بهترین موقعیت برای تبادل نظر و تصمیمگیری مناسب، ایام برگزاری حج است که اعمال و مناسک حج را با فلسفه و اهداف واقعی آن ـ که مبارزه علمی و مستمر با استکبار جهانی و قطع سلطه کفار بر مسلمین است ـ همراه سازیم.
عرفات وادی ندبه
و اینک عرفات سرزمین معرفت و اشک و صحرای پر ندبهای که آدم در آن ناله سر دادو عذر تقصیر به پیشگاه خداوندی آورد؛ عرفاتی که وادی ندبه حسین است. آن هنگام که قصد سفر به دیار شهادت داشت. اینک ای زایر مقیم عرفات، بدان که در این دیار، تنها نیستی. حسین و یارانش با تواند و در سمت چپت جبلالرحمة، زیر سقف آسمان دعا میکند و اشک چون باران از دیدگان فرو میبارد. تو تنها نیستی؛ حجت خدا نیز همراه توست. اباصالح المهدی(عج) در این هنگام تو را همراهی میکند. از اینرو، بر مهدی فاطمه سلام کن و همصدا با حسین علیهالسلام در میانه روز دست به تضرع بردار؛ شاید که پذیرایت شود.
خودشناسی در عرفات
امام صادق علیهالسلام میفرماید: « یک ساعت اندیشیدن بهتر از عبادت یک سال است». یکی از شاخههای شناخت، خودشناسی است و حاجی در عرفات، به خود متوجه میشود. حال و وضع و کارهای خود را محاسبه میکند و اگر خطایی در خود دید، توبه حقیقی میکند. در آنجا در پیشگاه خدا به گناهانش اعتراف میکند و تصمیم میگیرد دیگر گناه نکند و خود را همیشه از شیطان و شیطنتها دور نگه دارد، به این ترتیب با شناخت خود و با قرائت دعاهایی که وارد شده به ویژه دعای معروف امام حسین علیهالسلام و امام سجّاد علیهالسلام در مدرسه عالی عرفات، نامنویسی میکند. آری عرفات در برنامههای حج، همچون روح حج است؛ آنقدر مهم است که امام صادق علیهالسلام درنگ کردن در عرفه را حجّ اکبر خوانده است. و کسی که آن را درک کند، حج را درک کرده است.
دشمنشناسی در عرفات
یکی از شناختها در بیابان عرفات، دشمنشناسی و نفرین بر دشمن است. از اینرو در دعای پرمحتوای امام حسین علیهالسلام که در صحرای عرفات قرائت فرمود، چنین آمده است: «خدایا مرا بر آن کسی که به من ظلم کند، پیروز گردان و انتقامم را از او بگیر و آرزوهایم را در مورد سرنگونی او برآور و با این کار چشم و دلم را شاد گردان». امام حسین علیهالسلام با این نحوه شناخت به سوی منا حرکت کرد و به مصاف با نمادهای شیطان (جمرات) رفت، و چنین بود که نهضت عظیم و ماندگار عاشورا را آفرید که از آن نهضت عظیم، نهضتهای دیگر آفریده شد و میشود. راز شعارها و فریادهای ضدآمریکایی حاجیان ایرانی در آن سرزمین، نیز در همین امر نهفته است؛ چرا که شیطان را در آنجا شناختهاند. در آنجا آماده میشوند تا با عزمی راسخ به سرزمین منا بیایند و نمادهای شیطان را سنگباران کنند، و عملاً در جبهه پیکار شدید با مظاهر شیطانی قرار گیرند؛ چرا که فهمیدهاند تا شیطان را نکشند هرگز به سعادت ابدی ـ که هدف اصلی حج است ـ نخواهند رسید.
حج، مکتب عرفان
حج، رمز یقین، عشق و ایمان است. حج نمایشگر قدرت، عظمت، شکوه و جلال مسلمین است. حج بیانگر تعبد، تسلیم و اطاعت محض است. حج مرکز تشکل، انسجام، نظم و وحدت است. حج تمرین و اعلام «همیشه آمادهباش» است. حج درس پیکار و جنگ با شیطانها و طاغوتهاست. حج تجدید خاطره قربانی، ایثار و فداکاری است. حج نشان حکومت عدل و صلح، و امن و آرامش است. حج آیین برادری، یکرنگی، بیرنگی و یگانگی است. حج فریاد علیه تبعیض، اختلاف، بیداد است. حج انقطاع و بریدن از همه تعلقات و گسستن از باطل است. حج مدرسه محبت و پیوند اخوت و برادری است. حج گسستن انواع زنجیرها و اسارتها و بردگیهاست. حج بریدن از همه قدرتهای کاذب و طاغوتی است. حج همراهی شعار و شعور است و حج مکتب زهد و عرفان و جبهه خون و قربان است.
پیامرسانی و نقل اخبار ائمه علیهالسلام در حج
در روایات پیشوایان دین آمده است که یکی از هدفهای عالی حج، آشنایی بیشتر و عمیقتر مردم با مسایل اسلامی و انتقال اخبار و پیامهای رهبران آسمانی است. در زمانی که خلفای ستمگر برای خاموش کردن صدای حقطلبانه رهبران حق از هیچ ظلمی دریغ نمیکردند، بهترین مکان برای شنیدن و گرفتن پیامهای روحبخش اولیای خدا، مکه بود. لذا در حدیث میخوانیم: «در حج، تفقه و آشنایی با دین و نقل اخبار ائمه علیهمالسلام به سایر نقاط جهان نهفته است».
حج، بسیجی دیگر
حج، بسیج توحید است؛ بسیج علیه مرزهای ساختگی میان مسلمانان؛ بسیج علیه تفرقه و امتیازات پوچ؛ بسیج علیه کفر و شرک؛ بسیج برای اعلام برائت از دشمنان خدا؛ و بسیج برای طرد شیطان. حج، نمایشی از عظمت و قدرت است؛ هماهنگی با عالم بالاست؛ همسانی خاکیان با افلاکیان و همشکلی فرشیان با عرشیان است؛ طواف اهل زمین گرد کعبه در مقابل طواف فرشتگان، به دور بیتالمعمور در آسمان است.
بعد فرهنگی حج
حج میتواند مؤثرترین عامل مبادله فرهنگی و فکری و محلّی برای طرح فرهنگ اصیل اسلامی، در همه زمینههای زندگی باشد. در روایات اسلامی یکی از فوائد حج نشر اخبار و آثار رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم به تمام بلاد اسلامی ذکر شده است. هشام بن حکم از یاران امام صادق علیهالسلام میگوید: از آن حضرت درباره فلسفه حج و طواف کعبه سؤال کردم. ایشان فرمود: «خداوند این بندگان را آفرید... و دستورهایی برای مصلحت دین و دنیا به آنها داد و از جمله اجتماع مردمِ شرق وغرب را در آیین حج مقرّر داشت، تا مسلمانان یکدیگر را به خوبی بشناسند و ازحال هم آگاه شوند و هر گروهی سرمایههای تجاری را از شهری به شهر دیگر منتقل کند... و آثار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اخبار او شناخته شود، و مردم آنها را به خاطر آورند و هرگز فراموششان نکنند». حج از این نظر میتواند به یک کنگره فرهنگی و مرکزی برای تبادل نظر اندیشمندان و متفکران اسلامی تبدیل شود. متفکران اسلام در ایام حضور در حج باید گرد هم آیند و افکار و ابتکارات خویش را به هم عرضه کنند.
منظومه بندگی
حج، شهری است بزرگ که کعبه، کانون و مرکز آن است و مناسک، آییننامه زیستن در این شهر قانونمند. در اینجا هر تخلفی قربانی میخواهد. حج، شهری است آباد و آزاد که وطنِ هر موحد است و زادگاه دین و خاستگاه قرآن و هر که اهل این دیار است، حاجی است. اینجا حاکم خداست و آنکه به این مکان گام مینهد، وارد منظومه بندگی میشود.
حج، دریایی است موجخیز و گهرساز. هر که به ژرفای معارفش فرو رود و در اعماق حکمتهایش غواصی کند، مرواریدهای گرانبها و بیبدیل به چنگ میآورد و هر که بر ساحل به تماشا بایستد، هر چند به گوهر نرسد، ولی تلاطم امواج و نسیم ساحل این دریا، روحش را شاداب میکند.
حج، ندایی است پیچیده در گوش زمان، برخاسته از حنجره ابراهیم و نشسته بر گوش جان میلیونها موحد ابراهیمی؛ ندایی است که از هر دیار دور و نزدیک، از هر شهر و روستا، از هر فراز و فرود، مهمان میطلبد. ضیافتی با مهمانی خدا و سفرهای گشوده تا ابدیت، تا آخرت، تا بهشت، تا رضوان و رحمت تا عفو و مغفرت که آهنگ ملکوت دارد و نغمه خلد برین.
سابقه تاریخی کعبه
کعبه، این فرودگاه فرشتگان الهی، برخلاف تصور رایج مردم، پیشینهای فراتر از عصر ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل دارد. روایات اسلامی از پیشینه تاریخی شهر مکه و ارزش والای این سرزمین سخنان بسیار به میان آوردهاند. بیشک، کعبه اولین پایگاه توحید و نخستین خانهای است که به منظور عبادت بندگان بنا شده است. در آیه 96 سوره آل عمران، قرآن کریم در اشاره به این حقیقت مهم آمده است: «نخستین خانهای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است؛ که پربرکت و مایه هدایت جهانیان است.» همچنین وقتی یهود از تغییر قبله مسلمانان خشمگین شدند و پشت کردن به بیت المقدس را نوعی بیاحترامی به این شهر کهن و معبد پرسابقه تلقی کردند، قرآن، آنان را متوجه پیشینه تاریخی کعبه ساخت و کعبه را دارای پیشینهای بیشتر و ارزشی کهنتر معرفی کرد و آن را بیت عتیق، خانه کهن و دیرپای و سابقهدار خواند.
حج؛ از آدم تا خاتم
حج و انجام مراسم عبادی آن، پیشینهای به درازنای تاریخ زمین دارد. بر اساس برخی از روایات، نخستین کسی که کعبه را بنا نهاد و اولین حجگزار، حضرت آدم علیهالسلام بود. آن حضرت پس از خروج از بهشت، برای جبران گذشته و کمال گرفتن از محضر رب، به راهنمایی فرشته خدا به گزاردن مراسم حج هدایت شد. بعدها حضرت نوح علیهالسلام آن هنگام که کشتیاش گرفتار توفان سهمگین بود، مراسم حج را به جای آورد. کعبه قبل از تجدید بنا به دست حضرت ابراهیم علیهالسلام نیز عبادتگاه مردمان بود، اما دیوارهای آن به مرور زمان فرسوده شده و رو به نابودی رفت. ازاینرو، حضرت ابراهیم علیهالسلام به امر خدا پایههای آن را از نو برافراشت و سپس خود مناسک حج را انجام داد. در روایات اسلامی از حج دیگر پیامبران همچون حضرت موسی، یونس، عیسی، داوود و سلیمان نیز سخن به میان آمده است. ازاینرو، میتوان با اطمینان از رسالت جاودانه و جهانی حج و اینکه همه پیامبران الهی سیادت این سرزمین را باور داشته و به پاسداشت آن مأمور بودهاند، سخن گفت.
حج در قرآن
بیست و دومین سوره قرآن را حج نامیدهاند. افزون بر هشت آیه از این سوره، آیاتی از سورههای بقره، آل عمران، مائده و توبه نیز به اهمیت، فلسفه و احکام حج اشاره کردهاند. تلاوت این آیات و تأمل در آنها، روشنگر عظمت حج و گستردگی ابعاد آن است:
کعبه، خانهای است که به فرمان خداوند و به دست ابراهیم تجدید بنا شد و برای عبادت خدا و خودسازی مهیا گشت.
حج منافع و برکات معنوی و مادی و فواید فردی و اجتماعی و آثار سیاسی و اقتصادی و اخلاقی دارد.
همه مردم در این مکانِ عبادت یکسانند.
صفا و مروه، دو نشانهای است که انسان را به یاد خدا میاندازد.
حج و عمره، برنامه انسانسازی است که حدود و شرایطی دارد و بهترین حاصل آن تقواست.
شرافت زمانی و مکانی
از امتیازهای ویژه حج که برتری آن را بر بسیاری از اعمال عبادی دیگر نشان میدهد، جمع شرافت و فضیلت، هم از جهت مکان و هم از بُعد زمان است. از نظر زمان برای هر یک از دو ماه ذیقعده و ذیحجه که به ماههای حج مشهورند، فضیلت بسیار گفتهاند. مثلاً در روایت آمده است که بنای کعبه در 25 ذیقعده بود و در آن روز حضرت آدم هبوط کرد و ابراهیم خلیل و حضرت عیسی به دنیا آمدند، و رحمت در آن روز نشر یافت. همچنین بخش اعظم مناسک حج در دهه اول ذیحجه انجام میشود که بر پایه آیه 44 سوره حج، جزو «ایام معلومات» است. اربعینِ عبادتی نیز که موسای کلیم با خداوند وعده داشت، از اول ذیقعده شروع شد و با دهه اول ذیحجه پایان یافت که محصول این چلهنشینی، دریافت تورات بود. درباره شرافت مکانی حج نیز سخن بیکرانه است. سرزمین مکه در قداست و فضیلت بیهمتاست؛ چرا که کعبه، نخستین خانه مبارک برای خلق و مشعل هدایت برای جهانیان خوانده شده است. این سرزمین، از نشانههایِ روشنِ خداوند است و صفا و مروه که از شعایر الهی است، در آن قرار دارد.
حج؛ تجلی وحدت
اجتماع شکوهمند مسلمانان در همایش بزرگ حج، افزون بر پاسداشت عبادتی توحیدی و برافراشتن پرچم دینداری در جهان، نمایش قدرتمند ابهتِ امت اسلام است. مسافران حج، همه در لوای یک نام و آرمان، یک قبله و قرآن و با رهنمایی یک پیامبر، سرود همدلی و همراهی میخوانند. مجموعههای گوناگونی که از سرتاسر جغرافیای گسترده جهان اسلام گرد هم آمدهاند، سهمی مشترک از یک تاریخ پرافتخار دارند. گفتو گو و ارتباط اینان و تأمل در محور واحدی که اسلام و قرآن و سنت باشد، عامل بسیار توانمندی برای وحدت و همبستگی مسلمانان جهان شمرده میشود. این آهنگ یکپارچگی، اگر به درستی ساز شود، به حس مشترکی از توانزایی و سرانجام باور قدرتمندی در رویارویی با اسلام ستیزان و مستکبران جهان میانجامد و بدین روست که حج را میتوان کنگره عظیم وحدت مسلمانان دانست.
زیباترین فصل مشترک
در تقسیمبندیهای مرسوم حقوقی، اجتماعی و سیاسی جهان، ملاک تقسیمها، یا مردم یک سرزمین هستند که آن را ناسیونالیسم یا ملتگرایی مینامند، یا نژاد، معیار تقسیم است که به آن راسیسم یا نژادگرایی گفته میشود، یا مرزِ همگرایی، منافع مشترک مادی و اقتصادی یا اتحادیههای دفاعی است که نامها و عنوانهای گوناگون میگیرد. در اسلام، هیچیک از این ملاکها پذیرفته نیست و مرز دستهبندی انسانها، تنها عقیده آنان درباره خدا و جهان و حقوق و هویت انسان است. قرآن به این گروهها «امت» میگوید و امت اسلامی را گروهی از مردم میداند که در مدار عقیده به خدای یکتا و پیامبران فرستاده او وحدت و هماهنگی دارند. این باور ارزشمند و این معیار اعتقادی، بیش از هر عبادت دیگری در حج تجلی مییابد؛ آنجا که مرزهای جغرافیایی رنگ میبازد و سیاه و سپید و زرد و سرخ، پادشاه و فقیر، عالم و جاهل و قدرتمند و ضعیف، همه با یک تنپوش ساده، دور از هیاهوی اختلاف، در ضیافت حج، مهمان میشوند. این وحدت اعتقاد، زیباترین فصل مشترک تمامی مسلمانان گیتی و نیازمند تأمل و پاسداری است.
قطع طواف به دلیل برآوردن حاجت مؤمن
از نکتههای شگرف آیین اسلام، پاسداشت احکام اجتماعی و سفارشهای ویژه به تکریم حقوق مردم است. مرز این توجه و احترام تا بدانجاست که حتی در پارهای از امور و هنگام تعارض آنها با عبادتهای بزرگ معنوی، احترام به حقوق مردم و برآوردن نیاز آنها اولویت مییابد. در اینباره روایت اَبان بن تَغلب از امام صادق علیهالسلام بسیار درسآموز است:
ابان میگوید: همراه امام صادق علیهالسلام در حال انجام طواف بودم. در همان هنگام، مردی نزدم آمد و در حالی که از صورتش پریشانی نمایان بود، از من خواست برای رفع گرفتاریاش به دنبالش بروم. حضرت صادق علیهالسلام متوجه من شده و پرسید: ای ابان! این مرد کیست و چه میگوید؟ عرض کردم: شخصی از شیعیان شما و مسلمانی است که مشکلی دارد و از من تقاضای رفتن به دنبال رفع گرفتاریاش را دارد. حضرت فرمود: «شایسته است طواف را قطع کنی و همراه او بروی.» من با شگفتی گفتم: اما ای پسر رسول خدا! من هنوز طوافم را به پایان نرساندهام. حضرت فرمود: «مانعی ندارد. آنچه از طواف به جا آوردهای، به خاطر بسپار و پس از بازگشت، دنباله آن را به جا آور». ابان میگوید: پرسیدم: آیا اگر طواف واجب هم باشد، جایز است؟ حضرت فرمود: آری.
حج و فلسفه آن
در قرآن کریم از برنامه معنوی ج به شیوههای گوناگونی یاد شده است؛ از جمله میفرماید: «خداوند زیارت این خانه [کعبه] را بر کسانی که توانایی رفتن به آن را دارند واجب کرده است». یا در مورد دیگر میفرماید: «حج و عمراه را برای خدا کامل گردانید». در مجموعه روایات نیز در مورد فضیلت و فلسفه و آثار حج، بحثهای زیادی صورت گرفته است؛ از جمله آمده است: «حج، آرامش بخش دل هاست». امام سجاد علیهالسلام نیز میفرماید: «حج و عمره به جای آورید تا بدن هایتان سالم بماند و روزی هایتان زیاد شود و ایمانتان استوار گردد». امیرمؤمنان علی علیهالسلام فرموده است: «به جا آوردن حج و عمره، ناداری را از بین میبرد و گناهان را پاک میکند». حتی آن حضرت در وصیت خود فرمود: «خدا را، خدا را در حق خانه، پروردگارتان در نظر بگیرید و تا زنده هستید آن را ترک نکنید که در صورت کوتاهی، از عذاب الهی در امان نمیمانید». در کلام دیگر، امام صادق علیهالسلام به صورت کلی میفرماید: «همواره این خانه را زیارت کنید که زیارتهای پیوسته شما از آن، ناخوشیهای دنیا و سختیها و هراسهای روز رستاخیز را از شما دور میکند».
فضیلت حج
قرآن کریم در کنار یقین تکلیف حج، تأکید دارد که این کار هم همانند دیگر اعمال عبادی، حتما با نیت پاک و فقط برای خدا انجام گیرد: «حج و عمره را برای خدا کامل انجام دهید» بدون تردید فواید کامل حج زمانی به انسان میرسد که با انگیزه الهی انجام گیرد. در روایات اهل بیت علیهمالسلام در اشاره به فضیلت و برکات حج، به امور بسیاری اشاره کردهاند؛ از جمله آنهاست: «زائر حج و عمره میهمان خداست و خداوند به او آمرزش هدیه میکند». «حج، جهاد هر ناتوان است». رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله هم میفرماید: «حج، فقر و تهیدستی را از بین میبرد» و در جای دیگر میفرماید، «حج به جای اورید تا بینیاز شوید». امام سجاد علیهالسلام میفرماید: «حق حج بر تو این است که بدانی بدان وسیله به پروردگارت وارد میشوی، و از گناهانت به سوی آن میگریزی، و به وسیله آن توبهات پذیرفته میشود، و تکلیفی را که خدا بر تو واجب کرده است، ادا میکنی».
بُعد فرهنگی و اخلاقی حج
از جمله ابعادی که برای حج ذکر شده، بعد فرهنگی و اخلاقی ان است. مردم با بستن احرام، به کلی از امتیازات ظاهری، لباسهای رنگارنگ و زر و زیور دور میشوند و با تحریم لذتها و پرداختن به خودسازی که از وظایف هر حاجی محرم است، از جهان مادی جدا میشوند و در عالم معنویت قرار میگیرند. مجموعه اعمال حج و یادآوری خاطرات انبیا و اولیا در آن مکان شریف، زمینه انقلابی اخلاقی را در دلها فراهم یم کند. بیجهت نیست که در روایات میخوانیم: «کس یکه حج را به طور کامل انجام دهد، از گناهان بیرون میآید و همانند روزی که از مادر متولد شده است، پاک میگردد». افزون بر این، اندیشمندان همه جوامع با جمع شدن در مکه، به تبادل افکار و انیدشه میپردازند که این مسئله، زمینه تحول و انقلابی فرهنگی ـ علمی را فراهم ی آورد. هشام بن کم میگوید: از امام صادق علیهالسلام درباره فلسفه ج پرسیدم، فرمود: «خداوند بندگان را آفرید... و فرمانهایی برای مصلحت دین و دنیا به آنها داد. از جمله اجتماع مردم شرق و غرب در مکه در آیین حج مقرر شد تا مسلمانان به خوبی یکدیگر را بشناسند و برای اینکه آثار پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اخبار او شناخته شود، آنها رابه خاطر آورند و فراموش نکنند». میتوان گفت آیه «خداوند کعبه، بیت اللّه الحرام را برای قوام کار مردم قرار داد» بر همه این امور دلالت دارد.
بُعد سیاسی فریضه حج
یکی از تکالیفی که در اسلام با شرایط خاص برای مؤمنان واجب شده، انجام اعمال حج است. این عمل همانند همه تکالیف دیگر، مصلحتهای دارد و از جمله آنها، جنبه سیاسی آن است. امام علی علیهالسلام در اشاره به فلسفه حج میفرماید: «خداوند مراسم حج را برای تقویت آیین اسلام تشریع کرد». از دقت در اعمال حج، به خوبی معلوم میگردد که بسیاری از جنبههای آن، افزون بر عبادی بودن، رنگ سیاسی هم دارد. برای مثال، حج، عامل مؤثری در ایجاد وحدت در صفوف مسلمانان است و تبعیضهای ملی و نژادی و نیز محدود شدن در حصار مرزای جغرافیایی را از بین میبرد. حج، سانسورها و اختناقها را از راه تبادل اخبار حاجیهای سرزمین مختلف اسلامی از بین میبرد. به همین دلیل، در طول تاریخ حاکمان ستمگر از حضور حاجیان در جوامع گوناگون در مکه نگران میشوند. قرآن کریم در آیات مختلف، بر توجه به حج و انجام کامل این فریضه تأکید میکند؛ از جمله میفرماید: «خداوند زیارت این خانه را بر کسانی که توانایی رفتن به آن را دارند واجب کرده است». بر این اساس به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دستور داده شده است: «مردم رابه حج فرا خوان، تا پیاده یا سوار بر اشتران،... از راههای دور نزد تو آیند».
سزای ترک حج
انجام فریضه حج، در صورت بودن شرایط برای افراد واجب میشود و ترک آن جایز نیست. قرآن کریم در این باره میفرماید: «زیارت کعبه برای کسانی که توانایی رفتن به حج را دارند، حق خدا بر مردم است و هر کس ناسپاسی کرده، از رفتن به آن خودداری میکند [زیانی متوجه خداوند نمیکند؛ زیرا] همانا خداوند از جهانیان بینیاز است». رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله درمورد کسانی که بدون دلیل از حج خودداری میکنند، خطاب به علی علیهالسلام میفرماید: «ای علی! ده کس از این امت به خدای بزرگ کفر ورزیدهاند، یکی از آنها کسی است که توانایی حج داشته باشد، ولی تا زنده است از رفتن به حج خودداری میکند». آن حضرت در جایدیگر میفرماید: «هر کس در رفتن به حج آنقدر تعلل ورزد که مرگش فرا رسد، خداوند او را در روز رستاخیز یهودی یا نصرانی محشور میکند». امام صادق علیهالسلام درباره تفسیر آیهای که میفرماید: «هر کس در این دنیا کور باشد، در سرای آخرت نیز کور است»، فرموده است: «او کسی است که حج واجب را به تأخیر اندازد و بگوید امسال حج میروم، سال دیر حج میروم و...، تا آنکه مرگش فرا میرسد و نمیتواند به حج برود».
حج، از اسارت تا آزادی
حج که بزرگترین و باشکوهترین نمایش قدرت جهان اسلام است، اگر در چارچوب ظاهرش گرفتار شود و از اصالت ناب و رسالت عظیم خویش دور افتد، خالی از تأثیر و طراوت و جوششآفرینی است. مِنا و مَشعر و سعی و صفا، عرفات و حَلق و تقصیر و رَمی جمرات، همه در ورای ظاهر خود باطنی شکوهمند از معنا دارند. با این حال، آنچه امروز افسوسزاست، نشناختن این باطن و پرداختن به صرف آن ظاهر است. ناصر خسرو قبادیانی، قرنها پیش این، بانگ بیدارباش را به حاجیان نهیب زده است:
شاد گشتم بدانکه حج کردی
چون تو کس نیست اندر این اقلیم
بازگو تا چگونه داشتهای
حرمت آن بزرگوار حریم
جمله بر خود حرام کرده بُدی
هر چه مادون کردگار عظیم؟
گفت نی، گفتمش چو در عرفات
ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش
به تو از معرفت رسید نسیم؟
گفت نی؟ گفتمش چو سنگ جمار
همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی برون یکسو
همه عادات و فعلهای ذمیم؟
و ناصر خسرو در آخر میافزاید:
گفتم ای دوست پس نکردی حج نشدی در مقام محوْ مقیم
رفته و مکه دیده آمده باز
محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی پس از این
این چنین کن که کردمت تعلیم
جايگاه حج در انديشه اسلامى
حج از ديرباز تاكنون از اهميّت ويژه اى در بين مسلمانان برخوردار بوده است، همه ساله صدها هزار مسلمان مشتاق از گوشه و كنار جهان، بسوى سرزمين مقدس مكه و مدينه حركت كرده، با تمامى سختيها و مشقتها خود را به ميقات مى رسانند و لبيك گويان آماده انجام فريضه حج مى شوند.
از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود:
«... ما من مَلِك ولاسُوقَة يصل الى الحج الاّ بمشقّة فى تغيير مطعم او مشرب او ريح او شمس لا يستطيع ردّها و ذلك قوله عزّوجلّ: و تحمل اثقالكم الى بَلَد لَمْ تكوُنوُا بالغيه الاّ بِشِقِ الأَ نْفُسِ اِنَّ ربّكم لرؤف رحيم».1
«هيچ پادشاه و هيچ رعيتى به خانه خدا نمى رسد جز با مشقت و ناگوارى در آب و غذا، و تحمل باد و توفان و تابش خورشيد و اين است معناى كلام خداوند عزّوجل كه فرمود: چارپايان بارهاى شما را بر پشت كشيده، به شهر مى رسانند كه اگر آنها نبودند شما جز با مشقت و جان كندن به مقصد نمى رسيديد همانا پروردگار شما رئوف و رحيم است.» و نيز هشام ابن حكم از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود: «... و ما احد يبلغه حتى تناله المشقه». «هيچ كس بدون زحمت و مشقت به مكه نمى رسد.»2 در گذشته، طولانى بودن راه، نداشتن وسيله نقليه مناسب و مطمئن، نبود امكانات رفاهى و درمانى، ناامنى و وجود سارقين مسلّح ... همه و همه عواملى بودند كه حجاج را با خطر مواجه مى كردند. بسيارى از آنها در بين راه مى مردند و هرگز به وطن باز نمى گشتند. در سال 402 گروهى از حجاج گرفتار توفان شدند، باد سياهى برآنها وزيدن گرفت، در نتيجه راه آب را گم كرده، عدّه زيادى از آنها مردند. در سال 403، سارقين بيابانگرد، قبل از رسيدن كاروان به محلّ آب، در آنجا فرود آمده برخى از آبگيرها را پركردند و در برخى حنظل ريخته، در كمين حجاج نشستند و پس از ورود، از آنان پول گزافى مطالبه كردند. عطش، زندگى را بر حاجيان تنگ نمود و نزديك به 15 هزار نفر از آنان مردند و تنها تعداد كمى نجات پيدا كردند.3 برخى «بنى خفاجه» را از حاجى آزارترين قبايل عرب در اين دوران دانسته، در باره آنها مى گويند: تعدادى از حجاج را اسير و آنان را وادار به چوپانى كردند، پس از گذشت دو سال، مأمورين دولتى توانستند حاجيان را از دست دزدان آزاد كنند.4 در سال 405 از بيست هزار حاجى، تنها شش هزار نفر زنده ماندند و بر افراد باقيمانده نيز بحدى شرايط سخت شد كه شتران سوارى و مورد نياز خود را كشته از گوشت آنها براى رفع گرسنگى استفاده كردند. گاهى اوقات حاجيان، گرفتار سيل و خشم طبيعت مى شدند چنانكه در سال 349 وقتى حجاج مصر به كشورشان بازمى گشتند شب هنگام، سيل عظيمى آمد و بسيارى از آنان غرق شدند، آب جنازه ها و اثاثيه شان را به دريا برد.5 با توجه به دورى راه و خطرات گوناگونى كه بر سر راه حاجيان وجود داشت آنان كه جان سالم بدر برده، و به سلامت برمى گشتند با عزت و تكريم فراوان به شهر و روستاى خويش وارد مى شدند، و مردم از آنها تجليل فراوان مى كردند. در باره حاجيان بغدادى نوشته اند كه هنگام ورود در «ياسريه» (حومه بغداد) شب را مى خوابيدند و صبح هنگام وارد شهر مى شدند تا مردم بتوانند از آنها بخوبى استقبال كنند. حجاج شرق نيز كه از بغداد به وطن خود بازمى گشتند در اين شهر از طرف شخص خليفه مورد استقبال قرار مى گرفتند.6 ليكن در برابر اين همه ارزش و عظمت، معاندين با اسلام و عناصر نادان و متحجر، با تبليغات مسموم خود در طول تاريخ، تلاش كرده اند تا از اهميّت و نقش عظيم حج بكاهند و مردم را نسبت به اين فريضه مهم بى رغبت كنند. ابراهيم بن ميمون براى امام صادق(ع) نقل كرده و مى گويد: در حضور ابوحنيفه نشسته بودم مردى آمد و از او پرسيد: كسى كه حج واجب را انجام داده، آيا باز هم اگر به حج برود، بهتر است يا آنكه با هزينه حج، بنده اى خريده او را در راه خدا آزاد كند؟ ابوحنيفه پاسخ داده بود: آزاد كردن بنده بهتر است! امام صادق(ع) پس از نقل اين مطلب فرمودند: به خدا سوگند كه ابوحنيفه دروغ گفته و فتواى ناحق داده است، به خدا سوگند كه حج خانه خدا بهتر است از خريدن و آزاد كردن يك بنده و بنده ديگر تا برسد به ده بنده، سپس فرمود واى بر ابوحنيفه، آزاد كردن كدام بنده به طواف كعبه و سعى صفا و مروه و فيض عرفه و سرتراشيدن و رمى جمرات خواهد رسيد؟ اگر آنگونه كه ابو حنيفه گفته، باشد (و اين مطلب شهرت پيدا كند) مردم حج خانه خدا را تعطيل خواهند كرد.7 در حديثى ديگر عمر بن يزيد مى گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه مى فرمود: «حج از آزاد نمودن ده برده بالاتر است و شمردند تا به هفتاد بنده رسيد سپس فرمود يك طواف و دو ركعت نمازش از يك بنده آزاد كردن بالاتر است».8 از برخى روايات استفاده مى شود كه در آن زمان بر اثر تبليغات غلط، اين انديشه در اذهان تعدادى از متدينين نيز نفوذ كرده بود. سعيد سمّان مى گويد: من همه ساله به حج مشرف مى شدم در يك سالى كه مردم دچار قحطى و سختى شدند ياران من گفتند: اگر امسال هزينه سفرت را در راه خدا صدقه دهى از حج افضل و برتر است. من به آنها گفتم شما مطمئن هستيد؟ گفتند آرى، من هم هزينه سفر حج را به مستمندان داده و آن سال در خانه ماندم، ليكن در شب عرفه خوابى ديدم كه در نتيجه از كار خود پشيمان شده و با خود گفتم از اين پس به سخن كسى گوش فرا نمى دهم و حج خانه خدا را ترك نمى گويم... سال بعد به حج رفته و در منى خدمت امام صادق(ع) رسيدم و داستان خود را شرح دادم، حضرت پس از بيان مطالبى سه مرتبه فرمود: «واَنّى له مثل الحجّ؟» انسان با كدام طاعت ديگر مى خواهد به پاداش حج دست يابد؟...9 اين مسأله بحدى در جامعه جدى شد كه برخى به خود اجازه داده رسماً به امامان شيعه اعتراض مى كردند: ابوحمزه ثمالى نقل مى كند كه شخصى به امام سجاد(ع) گفت: شما جهاد در راه خدا را كه كارى مشكل و سخت است رها كرده و حج را كه كارى ساده و آسان است انتخاب كرده ايد؟ راوى مى گويد امام در آن هنگام تكيه داده بودند، يك مرتبه نشستند و به آن شخص فرمودند: واى بر تو آيا آن مطلبى كه رسول خدا(ص) در حجة الوداع فرمود به تو نرسيده است؟ پيامبر(ص) هنگام وقوف به عرفه و در حالى كه خورشيد غروب مى كرد به بلال فرمودند تا از مردم بخواهد ساكت شوند، آنگاه كه مردم سكوت كردند فرمود: خداوند، امروز شما را مورد عنايت قرار داده، نيكوكارتان را آمرزيد و شفاعت نيكوكاران را در حق گنهكارانتان پذيرفت، پس با آمرزش گناهان كوچ كنيد، و از براى آنان كه جرمهايى دارند خشنودى خود را ضمانت كرد.10 برخى از قصّه پردازان نيز در دامن زدن به اين طرز تفكر سهيم بوده اند; عبدالرحمن ابى عبدالله مى گويد به امام صادق(ع) عرض كردم عده اى از قصّاص مى گويند اگر كسى حج واجب را انجام داده و پس از آن بجاى رفتن به حج، صدقه بدهد براى او بهتر است. امام فرمودند: «دروغ گفته اند! اگر مردم چنين كنند اين بيت تعطيل خواهد شد و حال آنكه خداوند عزوجل اين خانه را وسيله قيام براى مردم قرار داده است».11 پس از آنكه بنى اميه، پايه هاى حكومت خويش را تحكيم بخشيده، بر مردم مسلط شدند، با يك برنامه حساب شده مسجد جامع اموى را در دمشق بنا كردند تا مردم را از مدينه منوره و مكه مكرمه منصرف نموده، به
آنجا متوجه كنند و بلكه به جاى كعبه معظمه به حج آن وادار سازند.12 عبدالملك بن مروان نيز مردم شام را از رفتن به حج باز مى داشت، مردم به فرياد آمده، به وى گفتند: ما را از حج و زيارت بيت الله الحرام كه يك واجب شرعى است باز مى دارى؟ پاسخ داد محمد بن شهاب زهرى از رسول خدا(ص) نقل كرده كه آن حضرت فرموده است: بار سفر، بسته نمى شود مگر بسوى سه مسجد: «مسجدالحرام»، «مسجد من» و «مسجد بيت المقدس»، سپس گفت: بيت المقدس براى شما به جاى مسجدالحرام است و اين سنگى كه بر حسب روايت، چون پيامبر(ص) مى خواست به معراج رود پاى خود را بر روى آن گذاشت، براى شما به جاى كعبه است، آنگاه بر آن صخره، قبه اى بنا كرد و پرده هاى ديبا بر آن آويخت و خدمتگزارانى نيز براى آن قرار داده و از مردم خواست همان گونه كه پيرامون كعبه طواف مى كنند برگرد آن بنا طواف نمايند. و در روز عيد، قربانى كرده، سر خود را بتراشند اين رسم در دوران بنى اميه برقرار بود.13
ناصر خسرو پيرامون حوادث قرن پنجم مى نويسد: گروهى از اهل شام در موسم حج به قدس آمده مراسمى داشته، گوسفند قربانى مى كنند و گاهى در يك سال بيش از 20هزار نفر آنجا حاضر مى شوند...14 حجاج بن يوسف ثقفى كه از كارگزاران سفّاك و مشهور اين دوران است از زائرين قبر رسول خدا(ص) مى خواست به جاى قبر پيامبر(ص) گرداگرد قصر عبدالملك طواف كنند.15 متوكل، خليفه عباسى نيز براى شكستن حرمت حج و بى اعتبار ساختن آن در جامعه، بنايى در سامرّا شبيه كعبه ساخت و در نزديكى آن، سرزمينهايى را به نام هاى منا و عرفات و... نامگذارى كرد و آنگاه كه اميران او درخواست رفتن به حج داشتند به آنان پيشنهاد مى كرد در همين جا حج گذارده، طواف كنند.16
در همين دوران نيز تعدادى از صوفيه با ايجاد انحراف در اذهان عمومى، مردم را از رفتن به حج برحذر داشته، به كارى ديگر ترغيب مى كردند. يكى از آنان به مريدى از مريدانش مى گويد: «به جاى رفتن به مكه، به خانه ات برگرد و به مادرت خدمت كن.»17 ابو حيان توحيدى متكلم معتزلى مشرب، كتابى نوشته بنام «الحج العقلى اذا ضاق الفضاء عن الحج الشرعى» در آن كتاب نقل مى كند: نظام الملك وزير ملكشاه، عازم حج شد، چون در كنار دجله خيمه زد فقيرى كه سيماى صوفيان داشت به چادر وزير آمده نامه اى دربسته را به او داد. وقتى وزير نامه را گشود در آن نوشته شده بود كه: پيامبر(ص) را به خواب ديدم فرمود برو به حسن (نظام الملك) بگوى چرا به مكه مى روى؟ حج تو همين جاست مگر ترا امر نكرده بوديم كه پيش اين ترك (ملكشاه) بايستى حاجتمندان امت را يارى كنى؟ نظام الملك پس از خواندن اين نامه از حج منصرف گشته به شهر خويش مراجعت كرد!18 در قرن اخير نيز پاره اى از به اصطلاح روشنفكران غربزده و دل به دنياى ديگران بسته، درصدد برآمدند با استفاده از شعر، قصه و داستان و طنز و غيره از ارزش حج كاسته آن را در اذهان عمومى، عملى غير مهم جلوه دهند. گاهى مى گفتند اگر حاجى به جاى رفتن به مكه و طواف خانه خدا پول آن را خرج مستمندان و فقيران جامعه بنمايد ارزش بيشترى دارد، گاهى مى گفتند، چرا پول و ارزى كه با اين زحمت بدست آمده است را در اختيار اعراب قرار داده به حلقوم آنان بريزيم و... ليكن برخلاف اينگونه حركتها كه از ديرزمان آغاز و تا عصر ما نيز ادامه يافته، ائمه معصومين(ع) كوشيده اند اين تفكر را تخطئه و مردم را از بركات و ثمرات عظيم حج آگاه سازند. معاوية بن عمّار از امام صادق(ع) نقل مى كند كه حضرت فرمود:
هنگامى كه رسول خدا(ص) از عرفات كوچ نمود در «ابطح» يكى از اعراب بيابانى به حضور آن حضرت شرفياب شده، عرضه داشت: من مردى ثروتمندم، قصد حج داشتم هنگام حركت مانعى پيش آمد و نتوانستم به حج مشرف شوم حال شما امر فرماييد من با اين مال كار نيكى انجام دهم كه ثواب حج را درك كنم! حضرت بسوى كوه ابوقبيس رو كرد و فرمود: «اگر به مقدار اين كوه طلاى سرخ داشته باشى و همه را در راه خدا انفاق كنى به ثواب و بهره اى كه حاجيان رسيده اند نخواهى رسيد».19 باز عمر بن يزيد مى گويد كه از امام صادق شنيدم كه مى فرمود: حج از هفتاد بنده آزاد كردن ارزشش بالاتر است، پرسيد: «ما يعدل الحج شئ»؟ قال: «ما يعدله شئ» آيا ارزش چيزى با حج برابرى مى كند؟ فرمود: چيزى با او برابرى نمى كند.20 در روايت ديگر آمده است: نماز واجب ارزشش از بيست حج بالاتر است و حج از خانه پر از طلائى كه انسان تمامى آنرا در راه خدا انفاق كند ثواب و ارزشش بالاتر است.21 همچنين از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: «... ليس شيى افضل من الحج الا الصلوة و فى الحج هيهنا صلوة و ليس فى الصلوة قبلكم حج...» مرحوم صدوق، نكته لطيفى در تبيين اين روايت و روايات مشابه آن دارد، مى فرمايد: اگر نماز واجب را به تنهايى با حج مقايسه كنيم نماز واجب از بيست حج منهاى نماز، ارزشش بالاتر است، ليكن حجى كه در آن نماز هم هست از نماز به تنهايى افضل است.22 در روايت ديگرى حج از نماز و روزه افضل و بالاتر دانسته شده است.23 جالب توجه است كه بدانيم در برخى اوقات حج از جهاد در راه خدا نيز افضل و برتر شمرده شده است.
محمد بن عبدالله مى گويد: به امام رضا(ع) عرض كردم: پدرم براى من نقل كرده كه به اجداد شما ـ عليهم السلام ـ گفته شده در همسايگى ما شهرى به نام قزوين وجود دارد كه پايگاه مرزى است و در برابر آنان دشمنى بنام «دَيْلَم» وجود دارد آيا اجازه مى دهيد كه با دشمن جهاد نموده و يا در حال آماده باش دفاعى باشيم؟ و اجداد شما پاسخ داده اند كه «عليكم بهذا البيت و حجوه» بر شما باد كه راه مكه را در پيش گرفته و خانه خدا را زيارت كنيد. پدرم سه مرتبه اين مطلب را تكرار كرده و همان پاسخ را شنيده است و در آخرين مرتبه آباء بزرگوار شما اين سخن را نيز افزوده اند كه: «آيا شيعه ما رضايت نمى دهد كه در خانه خود بنشيند و دارائى خود را براى اهل و عيال خود خرج كرده و منتظر فرمان ما بماند؟...» در پايان مى پرسد آيا اين حديث كه نقل شده صحيح است؟ امام رضا(ع) فرمودند: آرى صحيح است و سخن حق همان است كه بازگو كرده است.24 تأكيد ائمه معصومين(ع) بر اين بوده كه از عظمت حج كاسته نشود و هميشه اين مراسم عظيم عبادى سياسى با شكوه هر چه تمامتر برگزار گردد، لذا از هر فرصتى استفاده كرده و مردم را به انجام حج ترغيب مى فرموده اند: عذافر مى گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: چه چيز مانع شده كه همه ساله به حج نروى؟ گفتم: فدايت گردم، زن و فرزند! مى گويد امام صادق(ع) به من فرمود هنگامى كه از دار دنيا رفتى چه كسى آنها را اداره مى كند؟ به همسر و فرزندانت سركه و زيتون بخوران و با مازاد آن همه ساله به حج مشرف شو.25 امام صادق(ع) با افراد ديگرى نيز، همين برخورد را داشته اند. عيسى بن ابى منصور مى گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: اى عيسى اگر مى توانى نان را با نمك بخورى و همه ساله به حج بروى اين كار را بكن.26 ترغيب و تشويق مردم بحدى است كه امام صادق(ع) مى فرمايد: «ليس فى ترك الحج خيره» براى ترك حج، استخاره جايز نيست و حتى براى نرفتن به حج نبايد مشورت كرد. اسحاق بن عمار مى گويد به امام صادق(ع) گفتم: مردى ضعيف الحال با من در مورد حج مشورت كرد به او گفتم حج نرود آنگاه امام فرمود: «ما اخلقك ان تمرض سنة» و اسحاق بن عمارمى گويد يك سال پس از آن مريض بودم.27 يكى از شرايط انجام حج استطاعت مالى است ليكن در روايات حتى كسانى كه مستطيع هم نيستند براى انجام اين فريضه الهى تشويق شده اند. معاوية بن وهب از افراد مختلفى نقل مى كند كه به امام صادق(ع) گفته اند ما مقروض هستيم آيا پول قرض كرده و حج انجام دهيم؟ امام فرموده اند: آرى ]حج وسيله خواهد بود كه[ دين او زودتر ادا شود.28 در پاره اى از روايات از تجّار خواسته شده تا در طول سال مقدارى از سود حاصله از تجارت را براى حج كنار گذاشته از آن براى انجام فريضه حج استفاده نمايند.29 عيسى بن ابى منصور مى گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: اى عيسى دوست مى دارم خداوند در فاصله بين حج گذشته و آينده هميشه تو را در حالتى ببيند كه براى حج ]آينده[ آماده مى شوى.30 امامان معصوم (ع) تنها به تشويق و ترغيب مردم بسنده نكرده، كسانى را كه خانه خدا را ترك نموده تنها بگذارند به هلاكت و نابودى تهديد كـــرده انـد:
على بن ابيطالب(ع) در واپسين لحظات زندگى به فرزندانش وصيت كرده مى فرمايد:
«الله الله فى بيت ربكم لاتخلوه مابقيتم فانه ان ترك لم تناظروا».
«فرزندانم تا زنده هستيد حج خانه خدا را ترك نكنيد كه در چنين صورتى مهلت داده نخواهيد شد.»31 و بالاخره اگر با اين همه تشويق، مسلمانان به حج خانه خدا بى توجهى كنند برحاكم اسلامى واجب است تا مردم را براى رفتن به حج مجبور نمايد. عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «اگر مردم خانه خدا را متروك بگذارند بر امام زمان] حكومت اسلامى [واجب است آنان را به زيارت حج مجبور كند، چه بخواهند چه نخواهند، چرا كه خانه خدا براى حج و زيارت برپا شده است.32 اهميت اين امر بحدّى است كه اگر مردم هزينه سفر هم نداشته باشند، بايد از بودجه حكومت اسلامى مخارج سفر آنان تأمين و به حج اعزام شوند. «...فان لم يكن لهم اموال انفق عليهم من بيت مال المسلمين...».33 در قرآن كريم نيز تاركين حج مورد تهديد جدّى قرار گرفته اند... «و من كفر فانّ الله غنىّ عن العالمين.»34 اميد آنكه اين مراسم عظيم دينى هر سال پرشكوهتر از گذشته برگزار و مسلمانان جهان بتوانند در تحقق حج ابراهيمى كه امام راحل و فقيدمان حضرت امام خمينى ـ قدس سره ـ براى اقامه آن تلاش فراوان فرمود بيش از پيش موفق گردند.
پینوشتها:
1ـ نورالثقلين، ج 3 ، ص 41، ح 15 .
2ـ وسائل، ج 11، ص 112 .
3ـ تمدن اسلامى، ج 2، ص 357 .
4ـ همان.
5ـ همان.
6ـ همان.
7ـ فروع كافى، ج 4، ص 259 .
8ـ ثواب الاعمال، ج 1، ص 113 .
9ـ فروع كافى، ج 4، ص 257 .
10ـ ثواب الاعمال، ج 1، ص 111 .
11ـ وسائل، ج 11، ص 22 .
12ـ سفرنامه حج، لطف الله صافى، ص 52 .
13ـ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 161 .
14ـ همان، ص 357 .
15ـ الصحيح من سيرة النبى(ص)، ج 1، ص 21 .
16ـ تمدن اسلامى، ج 2، ص 358 .
17ـ همان.
18ـ همان.
19ـ فروع كافى، ج 4، ص 258 .
20ـ وسائل، ج 11، ص 111 .
21ـ همان ص 112 .
22ـ همان.
23ـ همان، حديث 14374 .
24ـ فروع كافى، ج 4، ص 260 .
25ـ وسائل، ج 11، ص 134 .
26ـ همان، ج 11، ص 135 .27ـ فروع كافى، ج 4، ص 271 .
28ـ وسائل، ج 11، ص 140 .
29ـ همان، ص 143 .
30ـ همان، ص 150 .
31ـ نهج البلاغه.
32ـ فروع كافى، ج 4، ص 272 .
33ـ همان.
34ـ آل عمران: 97 .
علت عدم آغاز سوره توبه با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
درباره ی علت نیامدن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ در آغاز سوره ی توبه میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد.
۱ . برخی حكمت آن را ارتباط سوره های انفال و توبه یا آن كه این دو سوره را یك سوره دانسته و آن را دلیل عدم ذكر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ معرفی نموده اند.
كسانی كه ارتباط میان سوره انفال و توبه را دلیل نیامدن «بسم الله» در آغاز سوره توبه می دانند، به روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ تمسك كرده اند كه می فرماید: «انفال و برائت یك سوره محسوب می شوند»(۱) و معتقدند: تناسب و ارتباط میان این دو سوره، از ارتباط سایر سوره ها با یك دیگر بیش تر است بلكه در بیش تر مسایل، گویی سوره ی توبه متمم سوره ی انفال است. چرا كه بیش تر مطالب این دو سوره در اصول و فروع دین ، سنن الهی، شریعت و قانون، به ویژه قوانین جنگ و آن چه مربوط به آن است مانند آمادگی رزمی ، اسباب پیروزی و غیره از امور روحی ، مالی ،احكام معاهدات ، پیمان ها از نظر حفظ ، نقض به موقع آن ها و نیز احكام ولایت در جنگ میان مؤمنان با یكدیگر و كافران با هم و هم چنین ویژگی مؤمنان راستین ،كفرپیشگان ، منافقان و بیماردلان، آن چه در سوره ی انفال به طور اجمال مورد اشاره قرار گرفته در سوره ی توبه به تفصیل آمده است.(۲)
۲. بعضی دیگر، دلیل آن را عدم تناسب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ـ كه نشانه ی رحمت است ـ با اعلام برائت ـ كه نشانه ی غصب است ـ دانسته اند.
كسانی كه این دو را یك سوره نمی دانند و حكمت نیامدن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ در آغاز سوره ی توبه را عدم تناسب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ با اعلام برائت دانسته اند، استناد نموده اند به روایتی از حضرت علی ـ علیه السلام ـ كه می فرمایند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ برای امان و رحمت است ولی سوره ی برائت برای برداشته شدن امان از شمشیر نازل شده است.(۳)
این گروه عقیده دارند سوره ی توبه مستقل است و نیامدن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ در آغاز آن به خاطر لحن قهرآمیز سوره نسبت به مشركان و اعلام تنفر از مشركان پیمان شكن است كه این موضوع با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ كه نشانه ی صلح و رحمت است سازگار نمی باشد.
۳. بعضی از مفسّران كه این دو سوره را یك سوره دانسته اند, علاوه بر وجود ارتباط معنوی، بین دو سوره محسوب شدن سوره ی انفال از سوره های هفت گانه ی طولانی (سبع طوال) در روایات(۴) و به دنبال آن سوره های مئون (صد آیه)، در صورتی كه سوره ی انفال به تنهایی ۷۵ آیه است . تأییدی است بر این كه دو سوره ی انفال و توبه، مجموعاً هفتمین سوره ی طولانی قرآن است, ضمن این كه نیامدن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ در میان دو سوره را تأیید دیگری بر یكی بودن این دو سوره دانسته اند.(۵)
نتیجه:
سوره ی توبه با اعلان جنگِ عمومی با مشركان و طردِ تمام پیمان های پوشالی آنان افتتاح گشته است و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ حاملِ روح صلح و آرامش و هم زیستی مسالمت آمیز است, به همین جهت سوره ی جنگ و نبرد و یا سوره ی قتال و پیكار با مشركین، با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ آغاز نشده است.
ممكن است علت نیامدن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ در اول سوره ی توبه، مشابهت آن با سوره ی انفال باشد كه به سانِ بخشی از آن تلقی می شود. سوره ی انفال بازگوكننده ی جهادِ مسلمین در جنگ بدر است و سوره ی توبه جهادِ مسلمین را در جنگ تبوك گزارش می كند, پس داستان مندرج در سوره ی انفال ـ از لحاظ هدفِ كلی ، تشویقِ مسلمین به جهاد و برحذر داشتن آن ها از تخلف نسبت به اوامرِ خدا و رسول ـ همانند داستانِ موجود در سوره ی توبه است, از این رو، سوره ی توبه همراه سوره ی انفال و به دنبال آن آمده است.(۶)
به نظر ما می توان میان دو موضوع جمع كرد و با توجه به روایت امام صادق -علیه السلام- و حضرت علی-علیه السلام- ، حكمت ترك بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ در آغاز سوره ی توبه، ارتباط و تناسبِ میان سوره ی انفال و توبه و هم چنین عدم تناسب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ با اعلان جنگ با مشركان پیمان شكن بدانیم, زیرا در غیر این صورت، موضوع عدم تناسب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ با اعلام برائت، به تنهایی با سوره هایی مانند كافرون، منافقون و مسد كه با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ آغاز شده اند، نقض خواهد شد و از سوی دیگر، درست است كه سوره ی توبه با آیات برائت شروع شده است ،ولی متضمن موضوع توبه، محبت به پرهیزكاران، دادن چهار ماه مهلت به مشركان و ... می باشد كه نشان دهنده ی رحمت خداوند، حتّی در حق دشمن می باشد.
نتیجه آن كه ارتباط عمیق میان مطالب مطرح شده در سوره ی انفال و توبه و عدم تناسب بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ با آیات ده گانه ی برائت در آغاز سوره ی توبه می تواند دلیل ذكر نشدن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ باشد.
پی نوشتها
۱. طبرسی ، فضل بن علی . مجمع البیان، ج ۳، ص ۶.
۲. تفسیر كاشف، ج ۵، ص ۲۵۵ به نقل از: عبده، محمد، تفسیر المنار، ج ۱۰، ص ۱۴۸.
۳. مجمع البیان، ج ۳، ص ۷.
۴. ر.ك: تفسیر ابن كثیر، ج ۱، ص ۵۵, و تفسیر طبری، ج ۱، ص ۳۴, و سیوطی: الدر المنثور، ج ۱، ص ۱۸۹ و ج ۶ ص ۱۰۱ و روض الجنان، ج ۱، ص۱۱ .
۵. تفسیر كاشف، ج ۵، ص ۲۵۵.
۶. حجتی، سید محمد باقر، اهداف و مقاصد سوره های قرآن كریم، ص ۱۸۵.
موضع اسلام و قرآن در برابر ادیان دیگر الهی
این مطلب از دو منظر قابل توجه است
۱. اینكه اسلام را به معنای قرآنی آن درنظر بگیریم.
۲. اینكه معنای اصطلاحی آن را در نظر بگیریم، كه امروزه به شریعت پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ اطلاق میشود.
توضیح مطلب: وقتی ما كلمه «اسلام» را با معنای قرآنی آن در نظر میگیریم چنین در مییابیم كه این واژه، مجالی برای پرسش راجع به رابطه میان اسلام و سایر ادیان آسمانی باقی نمیگذارد. اسلام در زبان قرآن نام دین و آیین خاصّی نیست. بلكه اسم دین مشتركی است كه همه انبیاء، مردم را بدان فراخواندند، و تمام پیروان انبیاء بدان منسوب هستند:
حضرت نوح ـ علیه السّلام ـ به قومش فرمود: ... به من فرمان دادند كه از مسلمین باشم و آیین اسلام را پذیرا شوم.(۱)
حضرت یعقوب ـ علیه السّلام ـ به فرزندانش توصیه میكند كه: ... فرزندان من! خداوند این آیین پاك را برای شما برگزیده است. و شما جز به آیین اسلام از دنیا نروید.(۲)
حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر به خدا ایمان دارید بر او توكل كنید و كارها را بدو واسپارید، و به راستی اگر دارای روحیه اسلام و تسلیم هستید باید كارها را به خدا واگذار نمایید.(۳)
حواریون به عیسی ـ علیه السّلام ـ اظهار داشتند: به خدا ایمان آوردهایم و تو گواه باش كه آیین اسلام را با آغوش باز میپذیریم.(۴)
خلاصه آنكه ما واژه «اسلام» را به عنوان یك شعار عامّ و فراگیر در قرآن مییابیم كه بر زبان انبیاء و پیروان آنها از كهنترین عصرهای تاریخ تا عصر نبوّت حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ جاری میشد. آنگاه میبینیم قرآن كریم همه این قضایا را در یك قضیه فراهم آورد، قضیهای كه در آن به امّت آن حضرت خطاب و خاطر نشان میسازد كه برای آنها دین و آیین جدیدی را تشریع نكرده، بلكه این دین همان دین و آیین انبیاء و پیامبران پیش از آن حضرت میباشد.(۵) قرآن میفرماید: «خدا آیینی را برای شما تشریع كرد كه به نوح توصیه كرده بود، و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش كردیم این بود كه دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نكنید...».(۶)
با توجه به این معنی و مفهوم قرآنی كه ما گزارش كردیم موضوع برای این سؤال كه میان آن و سایر ادیان آسمانی چه رابطه و همبستگی و وجوه مشتركی وجود دارد. باقی نمیماند، زیرا درست نیست بپرسیم میان چیزی با خود آن چیز چه رابطهای وجود دارد. در اینجا وحدتی میان همه ادیان جلب نظر میكند كه دوگانگی و یا چندگانگی و اختلاف و تفاوت را نمیتوان ـ در آن مفهومی كه از اسلام یاد كردیم ـ میان این ادیان مطرح ساخت.(۷)
امّا باید یادآور شد كه كلمه «اسلام» در عُرف مردم دارای مدلول و معنای مشخص و جدای از سایر ادیان گردیده. و آن عبارت از مجموع قوانین و تعالیمی است كه حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را به مردم ابلاغ كرد، یا قوانین و تعالیمی كه از آنچه آن حضرت ارائه فرمودند قابل استنباط میباشد.(۸)
بنابراین، سؤال ـ در این بخش ـ اختصاصاً راجع به اسلام با مفهوم عرفی آن، یعنی راجع به رابطه شریعت محمدی و یهودیت و نصرانیت مطرح است. كه در دو مرحله به پاسخ آن میپردازیم:
مرحله اوّل: درباره رابطه شریعت محمّدی با شرایع پیشین آسمانی است و این شرایع در چهره نخستین و دست نخوردهاش، از منبع خود به دور و بیگانه نبوده و با مرور زمان و حوادثِ روزگار و به دست مردم در این شرایع دگرگونی پدید نیامده بود.
مرحله دوم: درباره رابطه اسلام با شرایع دیگر است، منتهی پس از آنكه روزگارانی را پشت سر نهادند و مقداری تطور و دگرگونی در آنها پدید آمد.
امّا مرحله اول: قرآن كریم به ما تفهیم میكند هر رسولی كه به سوی مردم گسیل شده، و هر كتابی كه از آسمان نزول یافته، مؤید و مُصدِّق رسول و كتاب قبلی است. انجیل مؤید تورات. و قرآن كریم مصدق و مؤید تورات و انجیل و همه كتابهایی است كه از جانب خدا نازل شدهاند.(۹) و خداوند از هر پیامبری پیمان گرفت كه اگر رسولی مؤید و مصدق شریعتش سررسید به او ایمان آورده و به نصرت و یاری او برخیزد.(۱۰)
آنگاه میبینیم كه شریعت قرآن بر شریعت تورات و انجیل فصول جدیدی را افزوده است كه در لابلای آن قوانینی را طرح نموده و روشهای رفتار و كردار آبرومند را ـ در جوامع پیشرفته ـ در تحیت و سلام و درخواستِ اذن و رخصت برای ورود بر كسی و مجالست و خطاب و گفتگوی با دیگران و آدابی دیگر را ترسیم كرده است. كه ما شمهای از آنها را در سورههای نور و حجرات و مجادله میبینیم.(۱۱)
شریعت قرآن كریم، سیاست، تدبیر و كارساز فرزانهای است كه دستِ قدرت و عنایت الهی آن را برای تربیت بشریت ترسیم نموده. تربیتی تدریجی كه طفره، خلاء، رخنه، ركود، عقبنشینی، تناقض و تعارض در آن وجود ندارد. بلكه عناصر آن، دست در آغوش هم دارند، و دارای ثبات و استقرار و رشد و كمال و شكوفایی میباشند.
امّا مرحله دوم: در مرحله قبل دیدیم كه قرآن به عنوان مؤید و مصدق سایر كتب آسمانی آمده است. در این مرحله علاوه بر تأیید و تصدیق كتب پیشین، آشكارا اعلام كرده كه بر این كتب سماوی، مُهَیمِن میباشد.(۱۲) یعنی پاسدار و نگاهبانی امین برای كتب است. یكی از لوازم حراست و نگاهبانی توأم با امانت، این است كه نگاهبان صرفاً به تأیید آنچه كه تاریخ در این كتب، جاودانه ساخته ـ كه عبارت از حق و خیر است ـ بسنده نكند، بلكه علاوه بر آن باید از آن حمایت به عمل آورد تا مبادا عناصری نا به حق بدان راه یابند. و باید حقایقی را كه نیاز به آنها احساس میشود ـ و احیاناً در كتب سماوی دیگر ناگفته و نهفته مانده است ـ ابراز و اظهار نماید.(۱۳)
بدینسان یكی از وظایف قرآن كریم این است كه زوائد را از كتب آسمانی بِستُرَد و با كسانی كه مدعی وجود این زوائد در آنها هستند به هماوردی روی آورد و قرآن میفرماید: (ای پیامبر) بگو: پس تورات را بیاورید، و اگر ادّعا میكنید آنچه را كه از تورات میپندارید راست و مطابق با واقع است آن را بخوانید.(۱۴)
یكی دیگر از وظایف قرآن، تبیین حقایقی است كه اهل كتب آسمانی، آنها را كتمان كردهاند و شایسته است كه تبیین گردد(۱۵): قرآن میفرماید: «ای اهل كتاب تحقیقاً رسول و فرستاده ما، شما را بیامد كه برای شما بسیاری از حقایقی را كه در كتاب (تورات و انجیل) وجود داشته، و شما آنها را مخفی و مكتوم میداشتید، بیان كند.»(۱۶)
خلاصه سخن آنكه: رابطه و پیوند خویشاوندی اسلام با دیانتهای آسمانی در شكل و چهره نخستینش، رابطه تأیید و تصدیق كلی است، و علاقه پیوند اسلام با آنها در شكل و چهره فعلی ( رؤیت شدهاش)، پیوند تصدیق و تأیید آن حقایقی است كه از اجزاء اصلی آن كتب، باقی مانده. و نیز تصحیح بدعتها و اضافات بیگانه از آنها است كه بر این كتب عارض شده است.
پی نوشتها
۱. یونس:۷۲.
۲. بقره:۱۳۲.
۳. یونس:۸۴
۴. آل عمران:۵۲.
۵. عبدالله درّاز، محمد، تاریخ ادیان، ترجمه دكتر محمد باقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۷۷، ص ۲۹۲.
۶. شوری:۱۳.
۷. سبحانی، جعفر، مسائل جدید در علم كلام، ناشر مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، چاپ اول، ۷۹، ج۲، ص ۲۹۹.
۸. تاریخ ادیان، ص ۲۹۵، همان.
۹. مائده:۴۶، ۴۷، ۴۸.
۱۰. آل عمران:۸۱.
۱۱. تاریخ ادیان، ص ۳۰۱، همان.
۱۲. مائده:۴۷.
۱۳. طباطبایی، علاّمه سید محمد حسین، تفسیر المیزان، انتشارات جامعه مدرسین، ج۵، ص۵۷۰.
۱۴. آل عمران:۹۳.
۱۵. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالكتاب اسلامیه، چاپ ۱۷، ۱۳۷۳، ج۴، ص ۳۲۱.
۱۶. مائده:۱۵.
از مرگ تا قيامت
مقدّمه
ما با دانش محدودى كه داريم نمىتوانيم به كُنْه آخرت و مطلق عالم غيب، پى ببريم و بايد تنها به يك سلسله شناختهاى كلّى كه از براهين عقلى به دست مىآيد و اوصافى كه به وسيله وحى، معرّفى شده است، بسنده كنيم. اينك به ذكر اوصافى كه از قرآن كريم به دست مىآيد مىپردازيم:
البته ممكن است بعضى از الفاظ كه در وصف عالم آخرت به كار مىرود الفاظ متشابهى باشد و تصوّرى كه از شنيدن آنها به ذهن ما مىآيد، دقيقاً مطابق با مصداق واقعى نباشد، و اين، نه به خاطر قصور بيان است بلكه به خاطر قصور فهم ماست و گرنه، ترديدى نيست كه با توجه به ساختار ذهنى ما بهترين الفاظى كه مىتواند نمايشگرِ آن حقايق باشد همان است كه قرآن كريم، انتخاب كرده است.چون بيانات قرآن شامل مقدّمات آخرت نيز مىشود از اينرو، سخن را از مرگ انسان، آغاز مىكنيم:
همه انسانها خواهند مُرد
قرآن مجيد تأكيد مىفرمايد كه همه انسانها (بلكه همه جانداران) خواهند مرد و در اين عالم، هيچ كس جاودانه نخواهد زيست:«كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان۱؛هر كس روى زمين هست فانى مىشود».
«كُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْت۲؛هر كسى مرگ را خواهد چشيد».
و خطاب به پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد:«إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ۳؛تحقيقاً تو خواهى مُرد و ايشان (هم) خواهند مُرد».
«وَ ما جَعَلْنا لِبَشَر مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ۴؛پيش از تو براى هيچ انسانى، جاودانگى قرار نداديم، پس آيا در صورتى كه تو مُردى ايشان جاودان خواهند بود؟!»
بنابراين مىتوان مردن را يك قانون كلّى و استثناءناپذير براى همه جاندارانِ جهان دانست.
گيرنده جانها
قرآن كريم از يك سو، گرفتن جان را به خداى متعال، نسبت مىدهد در آنجا كه مىفرمايد:«اللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها۵؛خدا جانها را هنگام مرگشان مىگيرد».
از سوى ديگر، ملك الموت را مأمور قبض روح، معرفى مىكند:«قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ۶؛ بگو شما را فرشته مرگ كه بر شما گمارده شده است مىگيرد».
در جاى ديگر، گرفتن جان را به فرشتگان و فرستادگان خدا اِستناد مىدهد:«حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا۷؛تا هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد فرستادگان ما (جان) او را مىگيرند».
بديهى است هنگامى كه فاعلى كار خود را به وسيله فاعل ديگرى انجام دهد نسبت كار به هر دو، صحيح است و اگر فاعل دوم هم واسطهاى در انجام كار داشته باشد مىتوان كار را به فاعل سوم هم نسبت داد. و چون خداى متعال، گرفتن جانها را به وسيله ملك الموت انجام مىدهد و او نيز به وسيله فرشتگانى كه تحت فرمانش هستند هر سه نسبت، صحيح است.
آسان يا سخت گرفتن جان
از قرآن مجيد، استفاده مىشود كه گماشتگان الهى، جان همه مردم را يكسان نمىگيرند بلكه بعضى را به راحتى و احترام، و بعضى ديگر را با خشونت و اهانت، قبض مىكنند. از جمله در مورد مؤمنان مىفرمايد:
«الَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ۸؛كسانى كه فرشتگان جانشان را با خوشى مىگيرند و به ايشان سلام (و احترام) مىكنند».
و درباره كافران مىفرمايد:«وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ... ۹؛ هنگامى كه فرشتگان، روح كافران را مىگيرند به روى و پشت آنها مىزنند...»
شايد بتوان گفت كه ميان افراد مؤمن و افراد كافر هم به حسب درجات ايمان و كفرشان تفاوت هايى در آسان يا سخت جان كندن، وجود دارد.
عدم قبول ايمان و توبه در حال مرگ
هنگامى كه مرگ كافران و گنهكاران فرا مىرسد و ديگر از زندگى در دنيا نوميد مىشوند از گذشته خودشان پشيمان مىگردند و اظهار ايمان و توبه از گناهانشان مىكنند ولى هرگز چنين ايمان و توبهاى پذيرفته نخواهد شد. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: «يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً۱۰؛ روزى كه بعضى از آيات پروردگارت ظاهر شود ايمان كسى كه قبلا ايمان نياورده يا در حالِ ايمانش كار خيرى انجام نداده است سودى براى او نخواهد بخشيد.
«وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ... ۱۱؛ و توبه براى كسانى نيست كه كارهاى بد را انجام مىدهند تا هنگامى كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد گويد: اكنون توبه كردم»! و از قول فرعون، نقل مىكند كه هنگامى كه مُشرف به غرق شد گفت:«آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ۱۲؛ ايمان آوردم به اينكه خدايى نيست به جز همان خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند و من از اهل اسلامم». در پاسخ مىفرمايد:«آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ۱۳؛آيا اكنون، در حالى كه قبلا عصيان كرده و از مفسدان بوده اى؟!»
آرزوى بازگشت به دنيا
همچنين قرآن كريم از كافران و تبهكاران، نقل مىكند كه هنگامى كه مرگشان فرا مىرسد يا عذاب هلاك كنندهاى برايشان نازل مىشود، آرزو مىكنند كهاى كاش به دنيا برمى گشتيم و از اهل ايمان و كارهاى شايسته مىشديم، يا از خداى متعال در خواست مىكنند كه ما را به دنيا برگردان تا گذشته هايمان را جبران كنيم. ولى چنين آرزوها و درخواستهايى عملى نمىشود۱۴.
در بعضى از آيات، اضافه مىكند كه اگر برگردانده مىشدند به همان شيوه گذشته، ادامه مىدادند۱۵. و نيز در روز قيامت هم چنين آرزوها و درخواست هايى خواهند داشت كه به طريق اولى، جواب منفى خواهند شنيد:
«حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ... ۱۶؛ تا آنگاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد گويد: پروردگارا، مرا برگردان شايد كار شايستهاى در موردى كه ترك كردهام انجام دهم. هرگز! اين سخنى است كه او مىگويد (و آرزويى است كه هرگز عملى نمىشود)».
«أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمحْسِنِينَ۱۷؛يا هنگامى كه عذاب را مىبيند گويد:اى كاش بازگشتى مىداشتيم تا از نيكوكاران شوم».
«... إِذْ وُقِفُوا عَلَى النّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِ آياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ۱۸؛ هنگامى كه بر آتش دوزخ، عرضه مىشوند گويند:اى كاش بازگردانده مىشديم و (ديگر) آيات پروردگارمان را تكذيب نمىكرديم و از مؤمنان مىبوديم».
«... إِذِ الْمجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ۱۹؛ هنگامى كه بزهكاران سرهاى خويش را نزد پروردگارشان فرو افكندهاند (و مىگويند:) پروردگارا (اكنون) ديديم و شنيديم، پس ما را برگردان تا كار شايستهاى انجام دهيم، اينك ما اهل يقين هستيم».
از اين آيات، به خوبى استفاده مىشود كه عالم آخرت، جاى انتخاب راه و عمل به تكاليف نيست و حتّى يقينى كه هنگام مرگ يا در عالم آخرت، حاصل مىشود تأثيرى در تكامل انسان ندارد و استحقاق پاداشى نمىآورد، از اينرو، كافران و گنهكاران، آرزو مىكنند كه به دنيا برگردنند تا اختياراً ايمان بياورند و كارهاى شايسته انجام دهند.
عالم برزخ
از آيات قرآن، استفاده مىشود كه انسان، بعد از مرگ و پيش از برپايىِ قيامت، دورانى را در عالم قبر و برزخ مىگذراند و كمابيش شادى و لذّت، يا اندوه و رنجى خواهد داشت. و در بسيارى از روايات آمده است كه مؤمنان گهنكار، در اين دوران، در اثر پارهاى رنجها و عذابها كه متناسب با گناهشان مىكشند تطهير مىشوند تا در عالم قيامت، سبك بار باشند.
نظر به اينكه آيات مربوط به عالم برزخ، نياز به بحثهاى تفسيرى دارد از اينرو، از بررسى آنها صرف نظر نموده تنها به ذكر يك آيه، بسنده مىكنيم كه مىفرمايد:
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون۲۰؛و از پسِ آنان (بعد از مرگشان) برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند».
پی نوشتها:
۱. سوره مؤمنون، آيه ۱۰۰.
۱. سوره الرحمن، آيه ۲۶.
۲. سوره آل عمران: آيه ۱۸۵، سوره انبياء: آيه ۳۵.
۳. سوره زمر، آيه ۳۰.
۴. سوره انبياء، آيه ۳۴.
۵. سوره زمر، آيه ۴۲.
۶. سوره سجده، آيه ۱۱.
۷. سوره انعام، آيه ۶۱.
۸. سوره نحل، آيه ۳۲، و نيز رجوع كنيد به: سوره انعام، آيه ۹۳.
۹. سوره انفال، آيه ۵۰، و نيز رجوع كنيد به: سوره محمد، آيه ۲۷.
۱۰. سوره انعام، آيه ۵۰، و نيز رجوع كنيد به: سبأ / ۵۱-۵۳، غافر / ۸۵، سجده / ۲۹.
۱۱. سوره نساء، آيه ۱۸.
۱۲. سوره يونس، آيه ۹۰، ۹۱.
۱۳. سوره يونس، آيه ۹۰، ۹۱.
۱۴. بايد دانست كه قرآن كريم، بازگشت كسانى را نفى مىكند كه عمرى را با كفر و عصيان گذرانده و در حالِ مرگ، آرزوى بازگشت به دنيا و جبران گناهانش را دارند و نيز بازگشت از عالم قيامت به دنيا را مطلقاً نفى مىكنند و اين، به معناى هرگونه بازگشت به دنيا نيست زيرا چنانكه قبلا گفته شد كسانى بودهاند كه بعد از مرگ، دوباره در همين دنيا زنده شدهاند و طبق عقيده شيعيان، بعد از ظهور حضرت ولى عصر (عج) نيز كسانى به دنيا رجعت خواهند كرد.
۱۵. سوره انعام، آيه ۲۷-۲۸.
۱۶. سوره مؤمنون، آيه ۹۹.
۱۷. سوره زمر، آيه ۵۸، و نيز رجوع كنيد به، سوره شعراء، آيه ۱۰۲.
۱۸. سوره انعام، آيه ۲۷-۲۸، و نيز رجوع كنيد به سوره اعراف، آيه ۵۳.
۱۹. سوره سجده، آيه ۱۲، و نيز رجوع كنيد به سوره فاطر، آيه ۳۷.
۲۰. مؤمنون، آیه ۱۰۰.
طریقه محاسبه ثواب در جهان آخرت
در مورد طریقه محاسبه ثواب در جهان آخرت باید متذكر شویم كه:
اولاً: وزن(۱) (مقدار) ثواب اعمال در روز قیامت تطبیق براعمال است ، به این معنا كه هر شخصی پاداش نیكش به مقدار حقی است كه عمل او مشتمل بر آن است، در نتیجه اگر اعمال شخصی به هیچ مقداری از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاكت و عقاب بهره و ثمرهای عایدش نمیشود.
ثانیاً: برای هر انسانی میزانهای متعددی است كه هر كدام از عملهایش با یكی از آنها سنجیده میشود ، و میزان هر عملی همان مقدار حقی است كه عمل مشتمل بر آن است، مثلاً حق در نمازش، نماز واقعی و جامع همه اجزاء و شرایط است، و حق در زكاتش، زكات جامع شرایط است، خلاصه، حق در نماز، غیر حق در روزه و زكات و حج و امثال آن است. (ترجمه تفسیر المیزان، ج ۸، ص ۱۰ الی ۱۵، با تلخیص).
آن چه كه از روایات هم برداشت میشود، محاسبه ثواب در جهان آخرت بستگی به عواملی دارد:
۱. كیفیت عمل:یك وقت عمل خیر از شخصی صادر میشود كه از نظر ایمان، شناخت، آگاهی و اخلاص در سطح بالایی قرار دارد، بدون شك چنین عملی از ارزش بسیار والایی برخوردار است. و گاه از شخصی كه از نظر علم و آگاهی و اخلاص در سطح پایین تری قرار دارد، عملی سر میزند، طبیعی است كه چنین عملی از ارزش و ثواب پایینتری برخوردار میباشد.
از حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل میكنند: هنگامی كه حج گذار با رحل و توشه پاكیزه از خانه بیرون رود و پا در ركاب نهد، پس اللهم لبیك سر دهد، منادی از آسمان ندا دهد كه لبیك، سعدیك، زاد و توشه تو حلال و مركبت نیز حلال و حجت مقبول است، و وزر و وبالی بر تو نیست. و آن گاه كه با زاد و توشه آلوده به حرام خارج گردد و پای در ركاب گذارد، و ندای لبیك، سر دهد، منادی از آسمان بانگ برآورد كه لا لبیك و لا سعدیك زاد، و توشهات حرام و حجت مایه وزر و وبال است، نه مقبول حق.(۲)
محمد بن حمران از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه فرمود: هر كس با اخلاص بگوید: (لا اله الا الله)، داخل بهشت خواهد شد. و اخلاص در كلمة توحید به این است كه شهادت دادن به یگانگی پروردگار، او را از معاصی باز دارد.(۳)
۲. زمان عملزمان عمل از نظر ارزش دادن به عمل نیز مؤثر است، مثلاً اذكار و اورادی را شخص در شب و روز جمعه یا شب و روز عرفه و نماز اوّل وقت و امثال آن میخواند، با همان اذكار در دیگر شبها و ورزها و نماز غیر اول وقت، از نظر ثواب برابری ندارد، زیرا در روایات برای دعا و عبادات زمانهای یاد شده، ثواب های مضاعف ذكر شده است.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید:
برتری نماز در اوّل وقت، مانند برتری آخرت بر دنیاست.(۴)
۳. مكان عمل:مكان عمل نیز به عبادت ارزش مضاعف میبخشد.
حضرت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: ثواب نماز در مسجد من مانند ثواب هزار نماز در غیر این مسجد است، مگر مسجد الحرام، زیرا ثواب نماز در مسجد الحرام معادل ثواب هزار نماز در مسجد من است.(۵)
۴. ولایت:در روایات بسیار ـ در حد تواتر ـ نقل شده كه هر كس ولایت اولیاء خدا و امامت و رهبری حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و امامان بر حق را نپذیرد، عبادت او ـ هر چند با تمام شرایط و مستحبات باشد ـ قبول نمیگردد.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ به یكی از اصحابش به نام میسر فرمود: احترام كدام مكانی از همه بیشتر است؟ میسر: خدا و رسول و فرزندانش بهتر میدانند.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ : ای میسر! بین حجر الاسود و مقام ابراهیم (در كنار كعبه) باغی از باغهای بهشت است، و بین قبر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و مقبره باغی از باغهای بهشت است، سوگند به خدا اگر خداوند به بندهای از بندگانش هزار سال عمر بدهد و او در این دو مكان مقدس، هزار سال خدا را عبادت كند، آنگاه مظلومانه در بسترش كشته شود، ولی خدا را بدون ولایت ما، قبول امامت ما، ملاقات نماید، بر خدا سزاوار امت كه او را با صورت در آتش دوزخ واژگون سازد.(۶)
۵. كمیت عمل:هر چند میزان اعمال خیر بیشتر باشد اجر و ثواب بیشتری در قیامت برای او محاسبه میشود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: هر كس دو بار به مكه معظمه مشرف شود و اعمال حج را بجا آورد، تا زنده است در خیر و سعادت میباشد.(۷)
لفظ ثواب در قرآندر چند آیه از آیات قرآن مجید لفظ ثواب ذكر شده است:
وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً وَ مَنْ یرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاكِرِینَ(۸)
ترجمه: سعی و كوشش انسان هیچ گاه ضایع نمیشود، اگر هدف كسی تنها نتیجههای مادی و دنیوی باشد و همانند بعضی از رزمندگان احد تنها به خاطر غنیمت تلاش كند، بالاخره بهرهای از آن بدست میآورد، امّا اگر هدف عالیتر بود و كوششها در مسیر حیات جاویدان و فضایل انسانی به كار افتاد، باز به هدف خواهد رسید. بنابراین حالا كه رسیدن به دنیا یا آخرت هر دو نیازمند به كوشش است، پس چرا انسان سرمایههای وجودی خود را در مسیر دوّم كه یك مسیر عالی و پایدار است، به كار نیندازد؟
مَنْ كانَ یرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ كانَ اللَّهُ سَمِیعاً بَصِیراً(۹)
كسی كه از زندگی پاداش دنیوی را بخواهد، باید بداند پاداش دنیا و آخرت هر دو نزد خداست، شنوا و بینا بودن صفت خداست. مراد از ثواب دنیا و آخرت، سعادت دنیا و آخرت با هم باشد و آن، هم نزد خداست، پس بندة خدا باید به درگاه او تقرب بجوید، حتی آن هم كه سعادت دنیا و پاداش مادی را در نظر دارد، باید از خدای تعالی بخواهد. چون سعادت دنیا و آخرت از غیر مسیر تقوا برای انسان حاصل نمیشود، و تقوی هم جز از طریق عمل به احكام دین برای او حاصل نمیگردد، پس این نیست مگر، سعادت حقیقی بشر و با این حال دیگر چگونه تصور دارد كه كسی جز از طریق خداوندی به ثواب و پاداشی برسد؟ با این كه تنها او سمیع و بصیر است، از حاجت خلق با خبر و بینا و دعای آن را شنوا است.(۱۰)
بعضی از آیات كه كلمه ثواب در آنها ذكر شده است:
آل عمران : ۱۴۸ و ۱۴۹. كهف : ۳۱ و ۴۴ و ۴۶. مریم : ۷۶. قصص : ۸۰. مطففین : ۳۶.
پی نوشتها
۱. اعراف:۸: و وزن کردن، در آن روز حق است. کسانی که میزان های آن ها سنگین است، همان رستگارانند.
۲. الحج فی السنة، تحقیق معاونیة شؤون التعلیم و البحوث الاسلامیه فی الحج، نشر اداری، چاپ اول، محرم ۱۴۱۷ هـ .ق، ناشر المشعر، ص ۴۲.
۳. صدوق. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه علی اکبر غفاری، تهران، انتشارات صدوق، چاپ دهم، ۱۳۶۷، ص ۱۹.
۴. محمدی اشتهاردی، محمد. نماز از دیدگاه قرآن و عترت، ناشر انتشارات نبوی، چاپ چهارم، چاپ نهضت، تابستان ۱۳۷۵.
۵. حر عاملی، محمد، وسائل الشیعه، قم، آل البیت، ۱۴۰۹ هـ ق، ج۵، ص ۲۸۰، حدیث ۶۵۴۸.
۶. همان، ج۱، ص ۱۲۳، باب ۱۲.
۷. حر عاملی، محمد. وسائل الشیعه، قم، ال البیت، ۱۴۰۹ هـ ق، ج۱۱، ص ۱۲۹.
۸. آل عمران: ۱۴۵.
۹. نساء: ۱۳۴.
۱۰. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی، قم، جامعه مدرسین، ج۵، ص ۱۶۹.