
emamian
۵ سؤال کلیدی درباره «خیانت قرن» و سه سناریوی احتمالی
به نقل از الجزیره پیش از پایان دوره قدرت «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا و در کنار آن «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر رژیم صهیونیستی٬ آنها در تاریخ 28 ژانویه 2020 بخش سیاسی طرح موسوم به صلح آمریکا در خاورمیانه را تحت عنوان « معامله قرن» به نمایش گذاشتند.
این طرح ظاهرا به اعتبار یک توافق میان طرف فلسطینی و صهیونیستی٬ با عنوان معامله قرن شناخته شده؛ اما نتیجه آن به این صورت بود که ما اکنون در برابر یک طرح یکجانبه آمریکایی که سازماندهی کننده آن یک تیم با روابط بسیار نزدیک با جناح راست اسرائیل است٬ قرار گرفتهایم.
در این راستا 5 سوال درباره گذشته و حال و آینده معامله قرن مطرح میشود:
1-چرا معامله قرن دراین زمان اعلام شد؟
«دیوید فریدمن» سفیر ایالات متحده در سرزمینهای اشغالی وعده داده بود که قبل از پایان سال 2019 جزئیات معامله قرن اعلام خواهد شد؛ اما موکول شدن زمان آن به اواخر اولین ماه 2020 به گفته تعدادی از منابع٬ در نتیجه خلأسیاسی موجود در حاکمیت صهیونیستی بر اثر حالت فروپاشی آن در دسامبر 2018 و عدم موفقیت صهیونیستها در تشکیل کابینه در دو دوره انتخابات٬ اتفاق افتاد.
اما علت اعلام جزئیات معامله قرن در این زمان تنها به این عامل باز نمی گردد؛ مجموعهای از عوامل داخلی مربوط به بحران وضعیت سیاسی «دونالد ترامپ» و «بنیامین نتانیاهو» مهم ترین علت این امر است.
در این راستا «سامی العریان» مدیر مرکز مطالعات اسلام و امور بینالمللی تاکید کرد که دلایل زمانبندی اعلام معامله قرن از یک سو مربوط به وضعیت ترامپ است که در معرض تهدید عزل و برکناری بوده و میخواهد با تحریف مباحثات٬ جلوی این تهدید را بگیرد. العریان ادامه داد که این زمانبندی همچنین از سوی دیگر به شرایط نتانیاهو که به دنبال نجات از اتهام فساد در میان صهیونیستها بوده و احتمال شکست وی در انتخابات آینده نیز وجود دارد٬ بر میگردد؛ نتانیاهو میخواهد در انتخابات پیش رو چیزی برای ارائه کردن داشته باشد.
2-ابعاد و اهداف سیاسی معامله قرن چیست؟
دولت آمریکا عهده دار سیاست خارجی طرح معامله قرن بوده و رفتارهای سیاسی آن در خصوص این طرح مبهم است؛ به این صورت که به شکل تدریجی از جزئیات آن رونمایی کرده و پیش از اعلام رسمی آن٬ از طریق تحمیل مجموعهای از واقعیتها روی زمین در رابطه با موضوعات اصلی این طرح همچون موضوع قدس اشغالی و آوارگان و مرزهای فلسطین و بحث حاکمیت و... که به عنوان مسائل راه حل نهایی شناخته میشود٬ یک محیط خالی و مناسب برای ارائه این طرح خود ایجاد کند.
این یک تصویر قبلی از شکل رویکرد آمریکا و طرز تفکر دولت ترامپ درباره مسئله فلسطین بود که در هماهنگی کامل با چشمانداز جناح راست صهیونیستی صورت گرفته است.
کاخ سفید پس از اعلام طرح موسوم به معامله قرن٬ یک چشمانداز مفصل در 181 صفحه درباره آن مطرح کرد که به دو بخش مجزا تقسیم شده و بخش اول در یک چارچوب سیاسی شامل 22 بخش و قسمت دوم آن هم در چارچوب اقتصادی این طرح است که البته این بخش قبلاً منتشر شده بود.
با یک بررسی و ارزیابی دقیق در معامله قرن متوجه میشویم که این طرح به شکل روشن و بارز از همه منابع سیاسی سنتی در راستای سازش میان طرف صهیونیستی و فلسطینی تجاوز کرده؛ منابعی مانند قطعنامههای سازمان ملل٬ توافق اسلو٬ طرح سازش عربی و سایر معاهدههای منعقد شده میان سازمان آزادی بخش فلسطین و رژیم اشغالگر صهیونیستی که این امر نشاندهنده یک کودتای آمریکایی در مسیر سازش میان این دو طرف ضد آرمان فلسطین از دهههای گذشته است.
این موضوع همچنین طبق گفته تعدادی از ناظران٬ یک کودتای بینالمللی در سازوکارهای برخورد با موضوعات مربوط به درگیریهای میان فلسطینیها و صهیونیستهاست که به سمت مسیر تحمیل یکجانبه این طرح حرکت میکند.
طرح موسوم به معامله قرن بر اساس بندهای آن که یک طرح یکجانبه و کاملاً ضد فلسطین و آرمان آن است٬ تنها در محدوده موضوعات مربوط به فلسطین منحصر نشده و تأثیرات آن در همه خاورمیانه به ویژه در عادیسازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی به وضوح قابل مشاهده است.
دولت آمریکا در ابتدای سال 2019 تلاش زیادی کرد تا «کنفرانس ورشو» (این کنفرانس از جانب آمریکا و به ادعای آن با هدف صلح در خاورمیانه طی روزهای 13 و 14 فوریه در لهستان برگزار شد) که در اواسط فوریه این سال با حضور تعدادی از کشورهای عربی که روابط خود را با رژیم صهیونیستی علنی نکردهاند برگزار شد٬ به موفقیت برسد.
در این راستا مدیر مرکز مطالعات اسلام و امور بینالمللی معتقد است که هدف نهایی آمریکا از ارائه این طرح موهوم به صلح خود٬ به شکل بارز و آشکار حذف کامل مسئله فلسطین است که در چارچوب آنچه موسوم به حل نهایی موضوع قدس اشغالی٬ آوارگان٬حق بازگشت ٬حاکمیت ٬مرزها شهرکسازی و عادیسازی است٬ گسترش مییابد. به گفته العریان درواقع آمریکا به دنبال حل این مسائل به شکل یکجانبه و در راستای منافع رژیم صهیونیستی است.
3-نقش بخش اقتصادی در معامله قرن چیست؟
اما بخش اقتصادی طرح معامله قرن در تاریخ 25 و 26 ژوئن 2019 تحت عنوان «صلح برای اقتصاد» در کنفرانسی که در «منامه» پایتخت بحرین برگزار شده بود مطرح شد. کشورهای بزرگی همچون روسیه و چین این کنفرانس را تحریم کرده و همانطور که پیش بینی می شد٬ کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در آن مشارکت داشتند.
هزینه این چشمانداز اقتصادی آمریکا در طرح موهوم به صلح خود٬ 50 میلیارد دلار برآورد شده بود که طبق این طرح باید در مدت 10 سال میان فلسطینیها و مصر و اردن و لبنان (که مسئول اسکان آوارگان فلسطینی میشدند) تقسیم شود.
اساس بخش اقتصادی این طرح که در مسیر برنامهها وپروژههای آمریکایی- صهیونیستی است٬ در راستای تحقیر ملت فلسطین و کشورهای عربی اطراف آن بوده و البته آمریکاییهای سازماندهی کننده این بخش٬ نسبت به ماهیت درگیری میان فلسطینیها با رژیم صهیونیستی نادان هستند که گمان میکنند٬ با دادن وام و اجرای پروژههای موسوم به توسعه در سایه وخامت اوضاع انسانی فلسطینیها٬ میتوانند آنها را به سمت پذیرش این طرح سوق دهند.
یکی از بزرگترین شکافهای موجود در این طرح٬ مربوط به چگونگی اجرای این چشمانداز است؛فلسطینیها چه در نوار غزه و چه در کرانه باختری باید با آن موافقت کنند که این امر محال بوده و ملت فلسطین آن را رد میکنند. همچنین شاخصهایی مبنی بر احتمال پذیرش این طرح از سوی فلسطینیها نیز وجود ندارد و علاوه برآن نمی توان این طرح را بدون وجود ثبات سیاسی اجرا کرد. بنابراین طرح معامله قرن این شرایط را تحت شعاع قرار داده و منجر به افزایش تنش ها خواهد شد.
4-واکنش فلسطینی ها به معامله قرن چیست؟
کاملاً مشهود است که همه طرفهای فلسطینی مخالف این طرح بوده و کاملاً آن را رد میکنند و از همه طرفهای منطقهای و بینالمللی خواسته اند تا موضع مخالف با معامله قرن اتخاذ کنند. در سایه این اتفاق نظر برای رد معامله قرن٬ اشتیاق و موضع مثبت برخی کشورها نسبت به این طرح که در یک فضای بیپرده و البته با حضور سفیران سه کشور عربی (امارات و عمان و بحرین) برگزار شد٬ کم خواهد شد.
در همین راستا «ابومازن» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین پس از اعلام معامله قرن٬ طی یک سخنرانی اظهار داشت :«قدس فروشی نیست و معامله توطئه آمیز شما اجرایی نخواهد شد و ملت فلسطین آن را رد میکند. حقوق اسرا و مجروحین ما حفظ خواهد شد و هیچکس آن را معامله نخواهد کرد.»
همچنین «باسم نعیم» از رهبران جنبش حماس نیز اعلام کرد که حماس از زمان مطرح شدن این طرح در دو سال قبل٬ موضع خود را در رد آن اعلام کرده و علت امر آن است که :
1-این طرح٬ حقوق اصلی ملت فلسطین در استقلال و تعیین سرنوشت و حق بازگشت آوارگان را از آنها سلب میکند.
2-هرگونه چشمانداز و امید در احتمال حل درگیریها با روشهای سیاسی و بر اساس قانون بینالمللی عادلانه در حق ملت فلسطین از میان میرود.
3- امنیت و صلح بینالمللی با نقض قانون بینالمللی و استناد به افسانهها و اساطیر تورات برای حل درگیریها٬ در معرض تهدید قرار گرفته و به قانون جنگل و آشوب باز میگردیم.
در سطح ملی نیز همه گروههای فلسطینی در شکست دادن معامله قرن اتفاق نظر داشته و معتقدند که فلسطینیها باید گامهای عملی خود را با هدف آزادی از همه توافقهای پیشین که موسوم به صلح میان طرف صهیونیستی و فلسطینی هستند مانند توافق اسلو و بندهای امنیتی و اقتصادی آن دنبال کرده و برای متوقف کردن فوری هماهنگی امنیتی برخی با صهیونیستها اقدام کنند.
فلسطینیها همچنین تاکید دارند که باید بر سر یک رهبری واحد که یک استراتژی ملی برای بازگشت وحدت و تقویت مقاومت ترسیم کند به توافق برسند.
سامی العریان نیز معتقد است که شکست دادن معامله قرن با وحدت فلسطینیان آغاز میشود؛ بنابراین میتوان گفت که اصلیترین چالش پیشروی تأثیر تحرکات فلسطین و رساندن این تحرکات به مرحله عمل٬ اختلاف و عدم هماهنگی و ثبات تصمیمگیری در سطح سیاسی فلسطین است.
5-سناریوهای پیش روی آینده معامله قرن کدام است؟
درحال حاضر 3 سناریو را میتوان برای آینده معامله قرن پیشبینی کرد:
-سناریوی اول این است که طرح معامله قرن موفق به جلب اعتماد فلسطینیان برای بازگشت به میز مذاکره شود که البته این سناریو بسیار ضعیف است؛ چرا که فلسطینیها همچنان با توجه به شرایط و بندهای مطرح شده در این طرح و به ویژه بند مربوط به دولت مجمع الجزایری فلسطین و یا خلع سلاح حماس و جنبش جهاد اسلامی و البته سایر بندهایی که تماما به نقض حقوق ملت فلسطین اشاره دارد٬ به رد معامله قرن و نیز رد ورود به مذاکرات در این خصوص ادامه خواهند داد.
-سناریوی دوم درباره شکست کامل این طرح در تحقق اهداف کلی و جزئی آن است؛ زیرا آسیبهایی که در حال حاضر هم به مسئله و آرمان فلسطین وارد شده٬ در نتیجه تحمیل یک سری واقعیتها بر روی زمین و نیز تلاش برخی کشورهای عربی برای ادغام حاکمیت صهیونیستی در محیط منطقهای به اضافه برخی تغییرات در مواضع کشورهای عربی و منطقهای و بینالمللی در هماهنگی با موضع آمریکا ضد مسئله فلسطین بوده است.
-سناریوی سوم که محتملترین سناریو به شمار میآید٬ به شکست جزئی این طرح و عدم موفقیت در اجرای جزئیات آن در سایه ادامه موضع یکپارچه فلسطین در رد معامله قرن و تلاش عملی برای شکست آن اشاره میکند. علاوه بر آن تنظیم و طراحی شتابزده بندهای این طرح منجر به بروز هرج و مرج در مرحله اجرایی آن شده و نیز برای دولت آمریکا بسیار دشوار است که آنها را بازنویسی کند.
از ورود امام خمینی(ره) به میهن تا 22 بهمن 57 چه گذشت؟
از ورود امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی به میهن در 12 بهمن 57 تا 22 بهمن همان سال، تکتک روزها ایّامِ اللهی هستند که هر کدام آبستن حوادثی بودهاند. مرور آنچه در آن روزها رخ داد و در خاطرات شفاهی یا روزنامهها منعکس شد، در نخستین روز ایّامالله دهه فجر، یادآور خاطرات شیرینی خواهد بود.
۱۲ بهمن
- حضرت امام در حالی که قصد خروج از فرانسه و حرکت بهسمت ایران را داشتند، با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن تشکر از آنها خداحافظی کردند.
- هواپیمای پاریس ـ تهران که به پرواز درآمد، همه نگران بودند؛ نگرانی از انهدام هواپیما یا ربودن آن در آسمان. با این حال، امام خمینی پس از اقامه نماز در کف هواپیما، با آرامش تمام خوابیدند.
- با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اکبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. مستقبلین با خواندن سرود «خمینی ای امام»، اشک شوق بر گونههایشان جاری کردند.
- امام در فرودگاه سخنرانی کردند: «من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر میکنم. عواطف ملت ایران به دوش من، بارِ گرانی است که نمیتوانم جبران کنم».
امام، ضمن اشاره به اینکه طرد شاه از کشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشههای فساد دعوت کردند، سپس عازم بهشت زهرا شدند.
- حضرت امام در اولین سخنرانی خود در میان انبوه جمعیت مشتاق در بهشت زهرا میگوید:
«من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست دادهاند میافتد، سنگینیای در دوشم پیدا میشود که نمیتوانم تاب بیاورم. محمدرضا پهلوی فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد و قبرستانهای ما را آباد... من دولت تعیین میکنم، من توی دهن دولت میزنم ... من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم. من به ارتش یک نصیحت میکنم و یک تشکر ..... [ما] میخواهیم ارتش مستقل باشد. آقای ارتشبد شما نمیخواهید؟ آقای سرلشکر شما نمیخواهید مستقل باشید؟ و اما تشکر میکنم از قشرهایی که متصل شدند به ملت».
- با وجود سرمای زمستان، شب قبل از ورود امام به میهن، هزاران تن از مشتاقان، در مسیر حرکت ایشان خوابیدند.
- شهرهای کشور در شادی ورود امام، غرق نور و گل و فریاد بود.
- در حالی که مراسم ورود حضرت امام به طور مستقیم از تلویزیون پخش میشد، نظامیان با یورش به این سازمان از ادامه پخش آن ممانعت کردند. عدهای از مردم با قطع جریان پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون به علت هجوم مأمورین نظامی، از عصبانیت تلویزیونهای خود را به خیابان پرت کردند.
- امام خمینی در شب اول اقامت خود در مدرسه رفاه، طی سخنانی با اعضای کمیته استقبال، بر لزوم حفظ وحدت تأکید کردند.
- روحانیون متحصن در دانشگاه، با انتشار آخرین اعلامیه خود، به تحصن پایان دادند.
- در پی درخواست مجدد بختیار برای ملاقات با حضرت امام خمینی، ایشان گفتند: ملاقات با بختیار را در صورت استعفای وی میپذیرم.
- شاپور بختیار در آستانه ورود امام خمینی پیامی منتشر کرد. وی در پیام خود مردم را نسبت به ادامه اعتراضات و تظاهرات، خصوصاً در روز ورود حضرت امام، تهدید کرد.
- دانشجویان ایرانی در مقابل سفارت ایران در آمریکا تظاهرات کردند.
- آمریکا تعدادی از دستگاههای الکترونیکی محرمانه خود را از ایران خارج کرد.
نیروی هوایی سیستمهای محرمانه جنگندههای اف چهارده را مخفی کرد. گفتنی است که یکی از وظایف «هایزر» در ایران، انجام همین مأموریت بوده است.
- بانکهای سوئیس اعلام کردند که پولهای ایران را پس نمیدهند.
- مطبوعات و یونایتد پرس: قراردادهای خرید اسلحه ایران از انگلیس لغو شد. مقامات لندن گفتند به علت لغو این خریدها، انگلیس معادل چهار میلیارد دلار بابت عدم فروش و بیکار شدن بیست هزار نفر، زیان خواهد دید.
- در لیبی به حمایت از انقلاب اسلامی مردم مسلمان ایران، راهپیمایی برگزار شد.
۱۳ بهمن۱۳۵۷
- امام خمینی در جمع روحانیون بیانات مبسوطی را ایراد کردند. ایشان در قسمتی از این بیانات فرمودند: رژیم سلطنتی از اول خلاف عقل بود ... هر ملتی باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند.
- رادیو مسکو: دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا علیه مداخله آمریکائیها در امور داخلی ایران، در برابر کاخ سفید تظاهرات کردند.
۱۴ بهمن۱۳۵۷
- حضرت امام طی یک مصاحبه مطبوعاتی در مدرسه رفاه اعلام کردند: شورای انقلاب حکومت موقت تعیین خواهد شد و حکومت موقت، موظف خواهد بود که مقدمات رفراندم را تهیه کند. همچنین قانون اساسی که تدوین شد، به آراء عمومی گذاشته میشود. ایشان دولت بختیار را غیرقانونی اعلام کردند و گفتند: کاری نکنید که مردم را به جهاد دعوت کنم.
- دانشجویان ایرانی با حمله به سفارتخانههای ایران در آمریکا، لبنان و استرالیا، نسبت به رژیم سلطنتی ایران ابراز انزجار کردند.
- چهل تن دیگر از نمایندگان مجلس استعفا کردند.
۱۵ بهمن۱۳۵۷
- حضرت امام خمینی طی یک سخنرانی جوانان را به ادامه تظاهرات و اعتصابات فرا خواندند.
- وزرای خارجه آمریکا و انگلیس طی دیدار دیوید اوئن از آمریکا، در مورد اوضاع ایران به گفتگو نشستند. بغداد نیز با اعزام هیأتی به عربستان، به بررسی اوضاع ایران و منطقه پرداخت.
- ژنرال هایزر، فرستاده ویژه آمریکا به ایران، با اتمام مأموریت حساس خود و مذاکرات مکرر با مقامات ایرانی، عازم آمریکا شد. سخنگوی وزرات خارجه آمریکا گفت: هایزر سعی کرد تا نظامیان ایران از بختیار حمایت کنند. وی به این علت ایران را ترک کرد که اقامت وی به احساسات ضد آمریکایی در ایران دامن میزد.
- همافران نیروی هوایی در بهبهان به عنوان طرفداری از امام خمینی، دست به راهپیمایی زدند.
- آیتالله سیدمحمدباقر صدر با ارسال نامهای از عراق برای حضرت امام، از مبارزات ملت ایران حمایت کرد.
- به مناسبت ورود حضرت امام به ایران، از سوی آیتالله مرعشی نجفی تلگرافی برای ایشان ارسال شد.
- شهردار تهران در حضور حضرت امام استعفا کرد. امام سپس وی را مجددا به عنوان شهردار منصوب کردند. جواد شهرستانی از سوی دولت بختیار ممنوعالخروج شد.
- گروهی از نمایندگان مستعفی مجلس شورا با حضرت امام دیدار کردند.
۱۶ بهمن۱۳۵۷
- انتخاب مهدی بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت، رسماً اعلام شد. حکم و فرمان نخست وزیری که با اتفاق آراء شورای انقلاب و تصویب امام خمینی صادر شده بود، توسط حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در حضور حضرت امام و بازرگان قرائت شد.
- آسوشیتد پرس: با توجه به اینکه شانس موفقیت بختیار روز به روز کمتر میشود، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا به ابراز حمایت ملایم از بختیار بسنده کرد.
- رییس سازمان سیا اعراف کرد که در رابطه با پیش بینی مسائل ایران، این سازمان ناکام بوده است. وی گفت: چیزی که ما پیش بینی نمیکردیم، این بود که یک مرد هفتاد و هشت ساله که مدت چهارده سال در تبعید بود، این نیروها را به هم پیوند زند.
- کیسینجر گفت: بیم آن میرود که انقلاب اسلامی به سایر کشورها سرایت کند و گناه این حرکت، متوجه هدف توخالی حقوق بشر است.
- آیتالله گلپایگانی بازگشت حضرت امام به میهن را به ایشان تبریک گفت.
- چند وزارتخانه، از جمله وزارت آموزش و پرورش، امور اقتصاد و دارائی، بهداری و دادگستری، توسط نیروهای ارتش اشغال شد.
- ۲۲ نماینده دیگر مجلس شورا، استعفا کردند.
- در تظاهرت مردم آغاجاری، عدهای به شهادت رسیدند.
- هشت هزار یهودی، ایران را ترک کردند و به اسرائیل رفتند.
۱۷ بهمن۱۳۵۷
- امام خمینی در سخنان خود گفتند: کار عاقلانه و مفید به حال کشور این است که بختیار و ارتش در مقابل انقلاب اسلامی، عکسالعملی مثبت داشته باشند.
- در پاسخ به پیامهای تشکر از سوی مردم و یا شخصیتها و گروههای مختلف به مناسبت ورود حضرت امام به کشور، از سوی ایشان پیام تشکری خطاب به عموم انتشار یافت.
- بازرگان موقتاً از رهبری نهضت آزادی کنارهگیری و به مدرسه علوی نقل مکان کرد.
(در حکم نخست وزیری حضرت امام از وی خواسته شده بود تا بدون واسبتگی حزبی و گروهی به پست نخست وزیری اشتغال یابد).
- دکتر سعید، رییس مجلس شورا، در جلسه امروز مجلس اظهار داشت: بازگشت حضرت آیتالله العظمی خمینی، مرجع عالیقدر تشیع را به خاک وطن از طرف خود و عموم نمایندگان خوش آمد میگویم.
- لوایح محاکمه وزرای سابق و انحلال ساواک، در جلسه مجلس شورا به تصویب رسید.
- در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشکده افسری، افسران جوان از سوگند وفاداری به شاه معاف شدند.
- حجتالاسلام فلسفی پس از هشت سال ممنوعیت از سخنرانی، در حضور امام و مردم دیدار کننده از ایشان، سخنرانی کرد.
۱۸ بهمن ۱۳۵۷
- حضرت امام در دیدار با روحانیون شهر اهواز گفتند: ادامه نهضت یک تکلیف است.
- فرماندار نظامی تهران به این دلیل که مردم به مقررات حکومت نظامی اهمیت نمیدهند، ساعات منع عبور و مرور را کاهش داد.
- سیزده نفر دیگر از نمایندگان مجلس استعفا کردند.
- مجمع عمومی سازمان ملل متحد از اوضاع ایران اظهار نگرانی کرد.
۱۹ بهمن۱۳۵۷
- جمعی از پرسنل نیروی هوایی با انجام رژه و خواندن سرود در مقابل حضرت امام، با حرکت اسلامی مردم ایران و رهبری نهضت اعلام همبستگی کردند. ایشان همچنین از راهپیمایی مردم در حمایت از دولت مهندس بازرگان تشکر کردند.
- ستاد ارتش، عکس روزنامه کیهان مبنی بر رژه افسران نیروی هوایی در مقابل حضرت امام را تکذیب کرد.
- طی روزهای گذشته و امروز، شهر تهران شاهد تظاهرات مردم و فریاد و خشم کلیه اقشار در مقابل رژیم بود. بانکها و دیگر مؤسسات دولتی مورد هجوم مردم به ستوه آمده از جنایتهای شاه قرار گرفتند و شعلههای آتش از همه سو زبانه میکشید.
- امام خمینی طی نطق کوتاهی که از شبکه تلویزیونی کارکنان اعتصابی رادیو و تلویزیون بطور مستقیم پخش میشد ضمن آرزوی موفقیت برای کارکنان رسانههای گروهی گفتند: دستگاههایی در این قسمت بوده و هست که بایستی در خدمت مردم میبودند، ولی رژیم غاصب از آنها در راه هدفهای نامشروع استفاده کرده است.
- در درگیریهای گرگان، پنج نفر کشته و یازده نفر مجروح شدند.
- مهندس شریف امامی که از طرف دادستانی ممنوعالخروج شده بود، از کشور گریخت.
۲۰ بهمن۱۳۵۷
- با حمله مأموران گارد به پادگان نیروی هوایی تهران، جنگ خیابانی آغاز شد. به گفته همافران، وقتی که رادیو اعلام کرد فیلم ورود امام خمینی بعد از اخبار تلویزیون نمایش داده خواهد شد، آنها در سالن پادگان اجتماع کردند. با ظاهر شدن تصویر حضرت امام بر صفحه تلویزیون، طنین صلوات سالن را پر کرد و در این هنگام، افراد گارد به سوی آنها تیراندازی کردند و درگیری آغاز شد.
- مردم ساکن در اطراف خوابگاه همافران، هنگامی که از حمله نیروی گارد به همافران آگاه شدند، اهالی خیابانهای اطراف را نیز با خبر کردند و طولی نکشید که جمعیت انبوهی در کنار دیوار خوابگاه گرد آمدند که با فریاد اللهاکبر از همافران حمایت میکردند.
- اجتماع مردم در کنار خوابگاه همافران نیروی هوایی که از ساعت ده شب آغاز شده بود همچنان ادامه یافت. ترس مردم این بود که در صورت پراکنده شدن، نیروهای گارد، مجددا به همافران حمله کنند، لذا از دفتر حضرت امام کسب تکلیف کردند و دفتر امام توصیه کردند که پراکنده نشوید.
- مردم در کنار خوابگاه نیروی هوایی همچنان شعار میدادند و خود را با آتش لاستیکهای فرسوده گرم می کردند که نیمه شب مأموران حکومت نظامی با خودروهای نظامی و در حالیکه از دور با شلیک رگبار مسلسلها به طرف هوا در صدد ترساندن مردم بودند، به اجتماع مردم حمله کردند. در این هنگام مردم به کوچههای اطراف پناه بردند اما مأمورین توانستند یکصد و پنجاه و دو نفر را دستگیر و به محل استقرار حکومت نظامی در کلانتری تهران و منتقل کنند. در بین دستگیر شدگان دو روحانی نیز حضور داشتند (اولین کلانتری ساقط شده در جریان هجوم مردم همین کلانتری بود).
۲۱ بهمن۱۳۵۷
- با آغاز درگیری مسلحانه، پرسنل انقلابی نیروی هوایی برای تسلیح مردم در ازای کارت پایان خدمت سربازی، یک قبضه سلاح و هفت فشنگ در اختیار آنان قرار میدادند.
- کلانتری تهران نو ـ پس از پنج ساعت زد و خورد شدید بین مأمورین گارد و مردم ـ سقوط کرد و مردم و گاردیها در این زدو خورد چندین کشته و مجروح داشتند. از این پس، کلانتریها یکی پس از دیگری به دست مردم ساقط شدند.
- فرماندار نظامی تهران در اعلامیه شماره چهل خود، ساعات حکومت نظامی را از ساعت چهار و نیم بعدازظهر تا ساعت پنج صبح افزایش داد. پس از شدت گرفتن حملات مردم به کلانتریها و پادگانها، فرماندار نظامی تهران در همین روز ساعت منع عبور و مرور را تا ساعت دوازده ظهر افزایش داد. یعنی مردم تنها از ساعت دوازده شهر تا چهار و نیم بعدازظهر اجازه خروج از منازل خود را دارند.
- حضرت امام خمینی در رابطه با حکومت نظامی اعلام شده از طرف فرماندار نظامی تهران، آن را ملغی اعلام کردند و گفتند: «اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچوجه به آن اعتنا نکنند ... اخطار میکنم که اگر دست از این برادرکشی بر ندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد ... تصمیم آخر خود را به امید خدا میگیریم». همچنین دولت موقت، اعلامیه حکومت نظامی را یک توطئه توصیف کرد.
- مینیبوسها و ماشینهای وابسته به ستاد کمیته امام خمینی، با بلندگو، لغو اعلامیه فرماندار نظامی را در سطح تهران اعلام کردند. گفتنی است که بنا به گفته رحیمی، یکی از سران ارتش، حکومت نظامی تصمیم داشت که با افزایش ساعات حکومت نظامی، به انجام کودتا و سرکوب مردم و خصوصا ترور و دستگیری رهبران نهضت، بپردازد. این تصمیم حضرت امام، توطئه بزرگی را در آستانه پیروزی نهضت در نطفه خفه کرد.
- امام خمینی در جواب به استعفای افراد نیروی مسلح نوشتند: قسم برای حفظ قدرت طاغوتی صحیح نیست و مخالفت با آن واجب است و کسانی که قسم خوردهاند باید بر خلاف آن عمل کنند.
- مردم مسلح به یاری افراد نیروی هوایی رفتند. جنگ خیابانی در تهران اوج بیشتری پیدا کرد.
- دهها هزار تن از مردم در خیابان فرحآباد، پشت کیسههای شن و خاک سنگر گرفتند.
- کلانتریهای تهران نو، (چهارده و شانزده و بیست و یک و نه) و نارمک ده و یازده و شهر ری، سقوط کردند و همچنین یک هلیکوپتر گارد در تهران در هوا ساقط شد.
- حجتالاسلام مفتح از جانب حضرت امام، عکس مندرج در روزنامه کیهان مبنی بر رژه افسران نیروی هوایی در مقابل ایشان را کاملا صحیح و واقعی دانست.
- از سوی دفتر تبلیغات امام خمینی، هر گونه تماس با بختیار و سران ارتش تکذیب شد.
- امام خمینی اعلام کردند که من خودم اهل قلم و بیان هستم و هیچ سخنگویی ندارم.
- ستاد امداد و سازمان ملی پزشکان، تعداد شهدا را تا ساعت یازده امشب، صد و بیست و شش تن ، و مجروین را ششصد و سی و چهار نفر ذکر کرد.
- شمار کشته شدگان که به بیمارستان جرجانی منتقل شدهاند، به چهل و شش نفر رسید و تعداد زخمیها به علت کثرت آنها قابل شمارش نیست.
۲۲ بهمن۱۳۵۷
- با تلاش برخی از دوستان بختیار و نیز نزدیکان مهندس بازرگان، بنا شد جلسهای با حضور بازرگان، بختیار و قرهباغی تشکیل گردد. عباس امیرانتظام درباره این جلسه میگوید: قبل از جلسه، بختیار به من تلفن زد و گفت استعفای خود را در جلسه تسلیم خواهد کرد. لیکن بختیار در جلسه حاضر نشد و تنها استعفا نامه خود را برای جلسه فرستاد.
- واحدهای نظامی چند شهر، از جمله لشکر زرهی قزوین، به سوی تهران روانه شدند. مردم، جاده تهران ـ کرج را به منظور جلوگیری از ورود واحدهای نظامی، مسدود کردند.
- نبرد شدید مردم با نیروی گارد در خیابانهای تهران شدت بیشتری پیدا کرد.
- در پی درگیریهای اخیر، پزشکی قانونی مملو از شهدایی است که در چند روز اخیر کشته و شناسایی نشدهاند.
- تسلیحات ارتش، زندان اوین، ساواک سلطنت آباد، مجلسین سنا و شورا، رادیو و تلویزیون، نخست وزیری، ژاندارمری و شهربانی، به دست مردم تصرف شد.
- نصیری، رییس ساواک، سالار جاف، قاتل مردم کردستان و سپهبد رحیمی، توسط مردم بازداشت شدند. همچنین سپهبد بدرهای، فرمانده نیروی زمینی، محمد امین و بیگلری، جانشین فرماندگان گارد، به هلاکت رسیدند.
- فرماندهان نیروهای سه گانه ارتش با حضور در خدمت امام خمینی، استعفای خود را تقدم کردند.
- با مراجعه به منزل حضرت امام، گروههای مسلح پشتیبانی خود را از امام اعلام کردند.
- حضرت امام به دنبال سقوط نهادهای اصلی رژیم و عقبنشینی ارتش از مردم خواستند که آرامش و نظم را مجددا برقرار کنند.
- از جمله مواردی که موجب شد ارتش اعلام بیطرفی کند، اینها بود:
رییس ستاد شهربانی به کلانتریها گفته بود مقاومت نکنند؛ در حالی که این خلاف دستور بود. اعزام نیروهای زبده کمکی برای افسران محاصره شده در مسلسلسازی به جهت تمرد آنها بینتیجه ماند. سربازان به طور دسته جمعی فرار میکردند و بدون اجازه به پادگانها برمی گشتند. نیروهای زرهی به علت سد شدن راه آنها توسط مردم و تیر خوردن سرلشکر ریاحی، موفق به کار نشدند. نیروی هوایی به علت پیوستن افسران و همافران به مردم، قدرت انجام پرواز نداشت. بینظمی عمومی، نافرمانی و اعلام همبستگی افسران عالی رتبه با کمیته امام خمینی همه گیر شده بود.
- انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی، نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را سرنگون کرد.
- امام خمینی طی پیام دیگری خطاب به مردم نوشتند: توجه داشته باشید که انقلاب ما از نظر پیروزی بر دشمن هنوز به پایان نرسیده است. دشمن از انواع وسایل و دسایس بهرهمند است و توطئهها در کمین است. تنها هوشیاری و انضباط انقلابی و اطاعت از فرمانهای رهبری و دولت موقت اسلامی است که توطئهها را نقش بر آب میسازد ... با دولت موقت اسلامی همکاری نمایید تا با حول و قوه الهی هر چه زودتر با همکاری یکدیگر ایران اسلامی آباد و آزاد را مورد غبطه جهانیان بسازیم.
اوصاف امام مهدی (ع)در کتابهای اهل سنت.
یکی از بهترین راهها برای شناختن مدعیٌان دروغین وبرای برملا کردن کید وحیله شیٌادانی که با انگیزه های مادّی یا جلب توجه مردم، به دروغ ادعای مهدویٌت می کنند،شناخت اوصاف وویژگی های حضرت مهدی (علیه السلام) است که در روایات زیادی مورد تاکید قرار گرفته است،زیرا اوصافی که درآیات وروایات برای حضرت مهدی (علیه السلام)ذکر شده است بر هیچ کس جزءبر خود آن حضرت قابل تطبیق نیست.
مهدی[۱] اسم مفعول، به معنی هدایت شده است که از هُدی گرفته شده است، هُدی ضدگمراهی است وبه معنی هدایت وصلاح است [۲]کلمه مهدی در قرآن نیامده است ولی در روایات، فراوان استعمال شده است هرچند در بعضی روایات در معنی لغوی بکار رفته است ولی بخاطر استعمال آن در اسماء مانند نامها ی معروف در آمده است چنانچه ابن کثیر این نکته را متذکر میشودو میگوید :بخاطر این استعمال زیادی در اسماءاست که پیامبر صلی الله علیه وآله شخصی را که به آمدن آن در آخرالزمان بشارت داده،مهدی نامیده شده است [۳]
اصطلاح «مهدی» هنگام اطلاق ،همان «مهدی(علیه السلام)» است که پیامبر(ص) به ظهور آن در آخر الزمان بشارت داده است.
شمایل و صفات امام غائب با دقت تمام از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام بیان شده است.
شاید فلسفه این امر به خاطر این است که با ذکر این اوصاف، جلوی هرمدعی مهدویٌت گرفته شود واز آنجا که فراهم آمدن تمام این صفات و ویژگی ها، که در روایات اسلامی ذکر شده است، در شخص مدّعی مهدویّت امکان ناپذیر است بنابراین باعث می شود تا دروغ او پیش مردم فاش شود.
درکتابهای اهل سنت روایات فراوانی وجود دارد که در بر گیرنده صفات وویژگیهای رفتاری وجسمی حضرت مهدی علیه السلام است. تعدادی از این روایات را به عنوان نمونه موردبررسی قرار می دهیم .
شباهت امام مهدی(علیه السلام) به پیامبر (صلی الله علیه وآله)
همانگونه که نام حضرت همنام جدش رسول الله (صلی الله وآله) است خُلق وخوی اونیز همانندخلق وخوی پیامبر(ص)می باشد.ابن حبان از پیامبرصلی الله علیه وآله چنین روایت می کند که حضرت فرمود :«یخرج رجل من أمتی یواطئ اسمه اسمی وخلقه خلقی …..»[۴]کسی از اهل بیت من ظهور می کندکه هم نام من ورفتارش همانندرفتار من است.
پیشانی بلندو بینی کشیده
ابو داوددر سنن خوداز پیامبر صلی الله علیه وآله درباره نسب واوصاف ظاهری وعدالت حضرت مهدی (علیه السلام) چنین روایت می کند که فرمودند :« الْمَهْدِیُّ مِنِّی أَجْلَى الْجَبْهَهِ أَقْنَى الْأَنْفِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَظُلْمًا یَمْلِکُ سَبْعَ سِنِینَ»مهدی از نسل من است ،پیشانی فراخ ونورانی وبینیش باریک وقلمی است که زمین راا زعدل وداد پر سازد؛چنانکه ازظلم وجور پرشده باشد .[۵]
برپاکننده عدالت درزمین
در کتابهای مهم اهل سنت روایات زیادی در باره عدالت محوری امام مهدی (علیه السلام)به چشم می خورد از جمله :امام احمدبن حنبل ،این چنین نقل می کند که پیامبر(ص) در روایتی فرمودند:«لا تقوم الساعه حتى یملک رجل من أهل بیتی أجلی أقنى یملأ الأرض عدلا کما ملئت قبله ظلما یکون سبع سنین»[۶]قیامت بر پا نمی شودتا اینکه مردی ازاهل بیت من که گشاده پیشانی وبینی باریک وقلمی ،به حکومت برسدوزمین را از عدالت پر سازد ؛چنان که از ظلم پرشده باشد.وهفت سال حکومت می کند.
سرور اهل بهشت
ابن ماجه از پیامبر صلی الله علیه آله نقل می کند که فرمودند : «نحن ولد عبد المطلب ساده أهل الجنه أنا وحمزه . وعلی وجعفر والحسن والحسین والمهدی»[۷]مافرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشت هستیم :من وحمزه وعلی وجعفر وحسن وحسین ومهدی .
برتر از ابوبکر وعمر
دربعضی از منابع اهل سنت در حدیث صحیحی تصریح شده است که حضرت مهدی علیه السلام از ابوبکر وعمر برتر است، مانند روایت ابن ابی شیبه ازمحمدبن سیرین که از تابعین مشهور است،که می گفت «برای این امت خلیفه ای خواهدبود که ازابوبکر وعمربراوبرتری ندارند »[۸]این حدیث را سیوطی هم از ابی شیبه نقل می کند وگوید این حدیث صحیح است[۹]
گشاده دستی
درباره صفت سخاوت وبخشش فراوان امام مهدی (علیه السلام)، احادیث فراوانی در منابع اهل سنت آمده است. مسلم نیشابوری در صحیح خود این چنین نقل می کند :ابو سعید می گوید:پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمودند:« مِنْ خُلَفَائِکُمْ خَلِیفَهٌ یَحْثُو الْمَالَ حَثْیًا لاَ یَعُدُّهُ عَدَدًا »[۱۰].«ازخلفای شماخلیفه ای خواهد بودکه مال را(چون خاک)به مردم ارزانی می دارد بدونه اینکه آن رابشمارد».هرچنددر این روایت به نام حضرت تصریح نشده است ولی وقتی در کنار روایات دیگری که همین مضمون با ذکر نام آن خلیفه سخاوتمند بطور صریح بیان شده است، قرا ر می گیرد، مشخص می شود که او کسی نیست جزء حضرت مهدی (علیه السلام)که پیامبر (ص)او رابه امتش معرفی کرده وبه ویژگی بخشندگی وسخاوت او اشاره می کند ترمذی در سنن خود ازابی سعید خدری روایت میکندکه پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:« إن فی أمتی المهدی…. فَیَجِیءُ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَیَقُولُ یَا مَهْدِیُّ أَعْطِنِی أَعْطِنِی قَالَ فَیَحْثِی لَهُ فِی ثَوْبِهِ مَا اسْتَطَاعَ أَنْ یَحْمِلَهُ»[۱۱]پیامبر فرمود:«مهدی از امت من است …..مردی سوی اومی آید ومی گوید:یامهدی به من چیزی عطاءکن به من چیزی عطاء کن ،بعد پیامبر(ص) فرمودند :«مهدی» تاآنجاکه آن مرد توان حمل مال را دارد در دامن اومی ریزد».
چهره نورانی
یکی از آشکارترین ویژگی امام مهدی علیه السلام که همگان آن را مشاهده می کنند،چهره ی زیبا ونورانی آن حضرت است که از همه زیباتر ونورانی تر است که این نشان ازاین دارد که موعود بشریت در کاملترین شکل بر مردم آشکار می شود .جوینی از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمودند:«المهدی من ولدی ..کان وجهه کوکب دریّ..»[۱۲]مهدی از فرزندان من است،چهراه اش مانندستاره درخشان می باشد.
ظهور درشکل چهل سالگی
سن چهل سالگی سنی است که انسان از لحاظ رشد جسمی به سرحد کمال انسانی می رسدطبق روایات بی شماری از شیعه وسنی امام مهدی علیه السلام در شکل مردی چهل ساله یا نزدیک به چهل سالگی ظهور می کند.قندوزی ازپیامبر صلی الله علیه وآله این چنین نقل می کند :«المهدی من ولدی ابن اربعین سنه»[۱۳]..مهدی از فرزندان من است در شکل چهل ساله می باشد.
پی نوشت :
[۱] .اصل مهدی ،مهدُوی بروزن مفعول بوده واو قلب به یاءشده ودوتا یاء با هم ادغام شدند وضمه دال نیز تبدیل به کسرشد. حمیرى، نشوان بن سعید،شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم ، محقق/ مصحح: حسین بن عبد الله العمرى- مطهر بن على الاریانى- یوسف محمد عبد الله ،بیروت ،دار الفکر المعاصر،۱۴۲۰ ه ق ، چاپ: اول ،ج۱۰ ص۶۸۹۶
[۲].ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدین، محمد بن مکرم،لسان العرب، محقق/ مصحح: احمد فارس صاحب الجوائب، بیروت ،دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع،دار صادر۱۴۱۴ ه ق چاپ: سوم ،ج۱۵ص۳۵۳
[۳] . جزرى ابن اثیر، مبارک بن محمدابن کثیرجزری، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر،قم ،مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان ،(بی تا)،چاپ: اول،ج۵ ص۲۵۴
[۴] .ابن حبان ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی ،صحیح ابن حبان ،تحقیق : شعیب الأرنؤوط بیروت ،مؤسسه الرساله ،۱۴۱۴- ۱۹۹۳چاپ دوم ،ج۱۵ ص۲۳۷
[۵] .سجستانی الازدی، أبو داود سلیمان بن الأشعث السجستانی،سنن ابی داود ، بیروت ،دار الکتاب العربی ،(بی تا)ج۴ص۱۷۴
[۶] . ابن حنبل الشیبانی،أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، مسند الإمام أحمد بن حنبل،قاهره،مؤسسه قرطبه ،(بی تا)ج ص۱۷
[۷] . قزوینی ،این ماجه محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی ، سنن ابن ماجه ، تحقیق محمد فواد عبدالباقی بیروت ،دار الفکر ،(بی تا)،ج۲ ص۱۳۶۸حدیث ۴۰۸
[۸] . ابن أبی شیبه ،ابی بکرعبدالله بن محمد ابن ابی شیبه الکوفی ،المصنف ، تحقیق وتعلیق : سعید اللحام ،بیروت،دار الفکرللطباعه والنشر والتوزیع،۱۴۰۹ – ۱۹۸۹ م چاپ اول ،ج۸ ص۶۷۹
[۹] . سیوطی ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ،الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والأصول والنحو والإعراب وسائر الفنون، تحقیق : عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، بیروت ،دار الکتب العلمیه ، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م، چاپ اول ، ج۲ص۷۳
[۱۰] مسلم القشیری النیسابوری، أبو الحسین مسلم بن الحجاج بن مسلم القشیری النیسابوری ،صحیح مسلم ـ بیروت دار الجیل بیروت + دار الأفاق ،(بی تا)الجدیده ج۸ ص۱۸۵
[۱۱]ترمذی السلمی ، محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی ،الجامع الصحیح سنن الترمذی، تحقیق محمد شاکر ودیگران ،بیروت دار إحیاء التراث العربی ،(بی تا)، ج۴ص۵۰۶ حدیث ۲۲۳۲
[۱۲]. جوینی خراسانی ،علی بن محمد،فرائدالسمطین، بیروت، موسسه محمودی،۱۴۰۰ه ق، چاپ اول ،ج۲ص۳۱۴ح۵۶۵لفظ
[۱۳].: قندوزی،سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، ینابیع الموده لذوی القربى ، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی ،قم ،دار الأسوه للطباعه والنشر ۱۴۱۶،،چاپ اول،ج۳ص
فرقه سبائیه
نخستین تهمت ناجوانمردانه که خوداساس دهها تهمت دیگر شد، این است که «مذهب تشیع مولود افکار ابن سبای یهودی است »; کسی که بنابه قولی، تمام گناه عالمیان را به پای او می نویسند; بدون آن که در اصل وجود او تحقیق و بررسی کنند. در دو قرن اخیر، بر خلاف کتب گذشته، کمتر کتابی درباره تاریخ اسلام به نگارش در آمده که درباره این داستان قلم فرسایی نکرده باشد.
براستی عبدالله بن سبا کیست که بزرگترین مورخان اسلامی مانند ابن شهاب زهری، عروه بن زبیر، ابان بن عثمان،ابوبکر بن خرم، موسی بن عقبه و وافدی هیچ اشاره ای به او نکرده اند; حتی امویان وجاعلان حدیث دربار معاویه نیز نامی از اونبرده اند; ولی ناگهان در نیمه نخست قرن دوم هجری، سیف بن عمر که به حیله گری، دروغپردازی و چاپلوسی نزدحکام عباسی مشهور بوده، او را مطرح ساخت.
این در حالی است که مستشرقان وپژوهشگران عرب، این موضوع را جزافسانه ای نپنداشته اند. مثلا برناردلویس درباره او چنین گفته است: «…تحقیقات تازه روشن کرده که این داستان ساختگی بوده و بر حوادث واقعی پیشی گرفته است; زیرا صورت نمایشنامه ای از گذشته را دارد که نویسندگان قرن دوم هجری آن را از تارو پود خیال بافته و احوال و افکار زمان خود را در آن به نمایش در آورده اند. (۱) »
«ولها و زن » و «فرید لیندر» بعد ازبررسی مصادر اسلامی ترجیح داده اندتوطئه و دعوت منسوب به ابن سبا رااز ساخته های متاخران بدانند. (۲)
منکران ابن سبا چه نظری دارند؟
آیه الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء – رحمه الله علیها – می گوید: «و اماعبدالله بن سبا که او را به شیعه و شیعه را به او می چسبانند، به شهادت تمام کتب شیعه، عموما تصریح به لعن اونموده و از او بیزاری جسته اند وکمترین عبارتی را که کتب رجال شیعه از قبیل رجال ابی علی و غیره در موردترجمه حال او در ذکر حرف(ع) نوشته اند این است: «ان عبدالله ابن سباء العن من ان یذکر: عبدالله بن سباملعونتر از آن است که ذکر شود.» واصولا” هیچ بعید نیست که بگوییم عبدالله بن سبا، مجنون بنی عامر، ابی هلال و امثال اینها، مردمان داستانی وافسانه های خرافی هستند که قصه گوهاو داستانسراها اسامی آنها را جعل کرده اند.» (۳)
علامه طباطبایی «قدس سره » معتقد است که قصه ابن سبا ساخته و پرداخته دشمنان شیعه است. آنان برای ضربه زدن به اسلام و خاصه به تشیع تا آن جا این مطلب را پیش برده اندکه نوشته اند اصحاب بزرگ رسول خدا«صلی الله علیه وآله » هم تحت تاثیر این تبلیغات قرار گرفته اند! (۴)
دکتر طه حسین چنین آورده است:«می گویند وی سازمان منظمی به وجود آورد. در شهرها دسته هایی سری تشکیل داد که پنهانی به تبلیغات خود ادامه دهند و مردمان را به شورش برانگیزند تا در فرصت مناسب بر خلیفه هجوم برند. شورش مردم، محاصره و قتل عثمان در نتیجه تشکیلات منظم ابن سبا بود. به نظرمن کسانی که داستان ابن سبا را تا این اندازه بزرگ جلوه داده اند به خود وتاریخ ستم کرده اند. نخستین چیزی که به نظر می رسد این است که ما در کتب مهم و مصادر اصلی که داستان شورش علیه عثمان در آنها ضبط است، نامی از ابن سبا نمی بینیم. ابن سعد آن جا که از خلافت عثمان و انقلاب مردم سخن می گوید، نامی از ابن سبا نمی برد.» (۵) ودر جای دیگر می گوید: «عجب در این است که مورخان وقتی اخبار و شورش دوره عثمان را می نوشتند از ابن السوداء یعنی عبدالله ابن سبا وپیروانش خیلی نام برده اند و باز پس ازکشته شدن عثمان و قبل از آن که علی «علیه السلام » برای ملاقات با طلحه وزبیر و ام المومنین خارج شود از آنهازیاد نام برده اند و باز در آن وقت که علی «علیه السلام » برای صلح و آرامش،کسانی را نزد طلحه و زبیر وام المؤمنین می فرستاد، نام آنها در واقع خیلی دیده می شد. بعد مورخان گفتندکه پنهان از علی «علیه السلام » و همراهانش برای افروختن آتش جنگ توطئه کردند و…، اما بسیار عجیب است که این مورخان وقتی از جنگ صفین بحث می کنند پیروان ابن سبا را به کلی از یاد می برند و یا اصلا” توجهی به آنها نمی کنند! باید دانست خودداری مورخان از نام بردن ابن السوداء وپیروانش در جنگ صفین حداقل دلالت بر این دارد که موضوع پیروان ابن سبا و پیشوای آنها، اصلا” بی اساس و ساختگی یا مجعول بوده است. آن هم از مجعولاتی که در زمان شدت گرفتن زد و خورد بین شیعه وسایر فرقه های اسلامی اخیرا به وجودآمده است. دشمنان شیعه برای اینکه بیشتر در حقشان دشمنی کنند، کوشیده اند تا در اصول این مذهب یک عنصر یهودی داخل کنند و اگر موضوع ابن السوداء اساس صحیحی ازحقیقت و تاریخ می داشت، طبیعی بودکه اثر مکر و نیرنگ او در این جنگ دشواری که در صفین به پا شد ظاهرگردد. این اهمال را به چه باید تعبیرکرد؟ یا عدم حضور او در جنگ صفین را چگونه و به چه می توان حمل کرد؟من فقط یک علت برای آن می دانم وآن عبارت از این است که ابن السوداءیک شخصیت موهوم بوده است… وباید گفت شخصیتی است که دشمنان شیعه او را فقط برای شیعه ذخیره نموده اند. بلاذری در کتاب انساب الاشراف در فتنه عثمان نامی از ابن السوداء و پیروانش که همان سبئیه باشند نمی برد. در خلافت علی «علیه السلام »نیز فقط در یک حادثه مهم از او یادمی کند. این حادثه عبارت از این است که ابن السوداء با عده ای نزدعلی «علیه السلام » آمده، درباره ابوبکر از اوپرسشی کردند ولی علی «علیه السلام » پاسخ سختی به آنها داد و آنها را سرزنش نمود که اوقات خود را با این مسائل می گذرانند; در صورتی که مصر ازدست رفته و پیروان علی «علیه السلام » در آن جا کشته شده اند. در همین اوقات نامه ای نوشت و دستور داد نامه رابرای مردم بخوانند تا از آن استفاده کنند.
بلاذری می گوید: ابن سبا نسخه ای از این نامه را داشت اما ابن سبا در نزدبلاذری، ابن السوداء نیست بلکه عبدالله بن وهب همدانی است.بلاذری این خبر را با کمال احتیاط ذکرمی کند و غالبا درباره احادیثی که بیان می کند، اظهار شک می کند زیرا آنها رااز مجعولات مردم عراق می داند.بهرحال وی ذکری از ابن السوداء وپیراونش در غوغا و شورش دوره عثمان یا علی «علیه السلام » به میان نمی آورد.محدثین و اهل جدل با عقیده طبری(مبنی بر وجود ابن سبا) موافقت دارندولی همین اشخاص قائل به چیزدیگری هستند که طبری و پیروانش آن را ذکر نکرده اند. اینها می گویند که ابن السوداء و پیروانش قائل به خدایی علی شدند و علی «علیه السلام » آنها را درآتش سوزاند، اما وقتی راجع به این واقعه در کتب تاریخ جستجو می کنیم اثری از این حادثه نمی بینیم بنابر این نمی دانیم در چه سالی، از مدت کوتاهی که “علی”«علیه السلام » خلیفه بوداین غلات واقع شده است و معلوم است که سوزاندن عده ای از مردم آن هم در صدر اسلام و در میان عده ای ازمهاجرین، انصار و افراد نیکوکارمسلمین امری نیست که مورخان از آن غفلت کنند و ننویسند و وقت و وقوع آن واقعه را ثبت ننمایند و کاملا آن رامهمل گذاشته، از آن بگذرند. (۶)
دکتر علی الوردی نیز داستان ابن سبا را از اول تا آخر ساختگی دانسته وعقیده دارد که این داستان با استادی تهیه شده و به صورتی فریبنده در آمده است زیرا معتقد است قریش فقط درمیدان سیاست زیرک نبودند بلکه درداستانسرایی هم مهارت داشتند. (۷)
استاد عبدالله السبیتی – از علمای شیعی عراق – می گوید: “باور کنیدسبائیه در هیچ زمان و دوره ای جز درعالم وهم و خیال دشمنان شیعه وجودخارجی نداشته است و از جمله وصله هایی است که بوسیله دشمنان شیعه به تاریخ تشیع چسبانده شده است. باور کنید سبائیه مولود عجیب وغریبی است که اگر کسی حساب آن رابه طور دقیق برسد، وجود آن را باورنخواهد کرد.” (۸)
معتقدان به ابن سبا چه می گویند؟
دکتر سامی نشار می گوید: «برخی از دانشمندان و روحانیون یهود به دین اسلام در آمده و از فرصت کنار زدن علی «علیه السلام » از خلافت استفاده کرده،عقیده “امام معصوم و خاتم الاوصیاء”را پدید آورده، آن را به جهان اسلام تقدیم کرده اند کتابهای ملل و نحل تقریبا اتفاق دارند بر اینکه عبدالله بن سبا نخستین کسی است که عقیده عصمت و قداستی را که به علی «علیه السلام »نسبت داده شده، دعوت و تبلیغ کرده است و اعتقاد به اینکه علی «علیه السلام »دارای حق الهی در خلافت است، دردوران ابوبکر و عمر و پیش از عبدالله بن سبا – نماینده یکی از جریانهای مرموز که در انهدام اسلام می کوشیده است – وجود نداشته است.» (۹)
هاشم معروف الحسنی در نقدنظریه دکتر نشار چنین می نویسد: نشاراینگونه افکار خود را فلسفی نامیده است; در حالی که من نمی دانم دکترنشار چگونه به خود اجازه داده باچنین اطمینانی درباره نظریه مذکورسخن پردازی کند و به عنوان یکی ازمسلمات ضروری و اولیه و بدون اختلاف از آن به گفتگو بپردازد. آیا براین استاد فلسفه و پژوهشگر بزرگ رواست که تا این اندازه تاریخ، راویان و کتب حدیث را نادیده انگارد؟! مگراز محدثان بزرگ اهل تسنن نشنیده که علی «علیه السلام » نخستین حق الهی را درخلافت داراست؟ از راویانی چون ابن جریر طبری (۱۳۱۰ه) ابن اثیر(۶۳۰ه) در کامل، ابن هشام(۲۱۳یا۲۱۸ه) در سیره، هیکل (متولد۱۸۸۸م) در حیاه محمد، سیوطی(۹۱۱ ه) بیهقی (۴۵۸ه)، ابن اسحاق(۱۵۱یا ۱۵۲ ه)، ابن حاتم(۳۵۰ه)،ابن مردویه (۴۱۶ه)، ابونعیم (۴۳۰ه)،نسایی در جامعه (۳۰۳ه) و …. آیاحداقل آثار این محدثان نباید در او وعقیده اش شک و شبهه ای ایجاد کرده باشد؟ پس این محقق و استاد بزرگ دانشگاه چگونه درباره نظریه مذکوررای قاطع صادر کرده، تو گویی آن رااز امور مسلم میان محدثان و مورخان شمرده است. نشار مطالبش را غالبا ازنویسندگان فرقه های متعصبی که شیعیان را تکفیر کرده اند، گرفته است;مانند ابن تیمیه و عبدالله بن قصیمی. (۱۰)
معتقدان به ابن سبا می گویند: «وی یهودی الاصل و از اهالی یمن بود که به تازگی اسلام آورده بود و چون ایمان زایدالوصفی داشت از روز بعد ازتشرف به دیانت اسلام، سراسرآسیای صغیر و یک قسمت از آفریقا رادر نور دید و شروع به تهیج و تحریک توده ها کرد. فعالیت او اندکی بعد جنبه سیاسی شدیدی پیدا کرد و هنگامی که در مصر رحل اقامت افکند، عمال خلیفه را به باد فحش و ناسزا گرفت ودر خطبه های خود به عثمان اخطارنمود که از خلافت استعفا دهد و مسندخلافت را برای تنها کسی که شایستگی احراز این مقام را دارد یعنی علی «علیه السلام » باز گذارد…» فصاحت ابن سبا کار خود را کرد و به زودی ملت گرد او جمع گشته و عقیده اش راتقدیس کردند، اما ابن سبا که از این موفقیت جسور شده بود نقاب ازچهره برداشت و در نطقها و مواعظش افکار و اصول عقاید یهود را با اصول ومقررات اسلامی در هم آمیخت وهمچنین اصل تناسخ را ترویج کرد;سپس مسیحیت را به میان آورده و درمسجد بزرگ «فسطاط » فریاد برآورد:مسیحیان ادعا می کنند که مسیح درپایان دنیا برای بسط و توسعه نفوذش بر تمامی خلایق باز خواهد گشت ولی من اظهار می دارم که مسیح باز نخواهدگشت، بلکه محمد«صلی الله علیه وآله » بازمی گردد. او از هر نوع حدودی تجاوزکرد; اعلام داشت که محمد«صلی الله علیه وآله »تقریبا از جوهر الوهیت است.اطلاعات وسیع او در مسائل مذهبی یهود و اسلام و مسیحی و ایرانی وهندی و حتی فرعونی باعث شد خیلی زود بتواند حریفان را از میدان به دربرد. در اندک مدتی او از متنفذترین مردان مصر گردید. والی در برابر اومی لرزید و هنگامی که فرستاده عثمان به مصر وارد شد خیلی زود تحت تاثیراین ماجراجو قرار گرفت. از مذهب سبئیه فرقه های متعددی منشعب شد.به عقیده برخی از آنها علی «علیه السلام »سوار بر ابرها شده به زمین باز خواهدگشت و به عقیده برخی دیگر علی برسر اشرار و بدکاران صاعقه و رعد وبرق نازل خواهد کرد. بعضی ادعامی کنند که علی خورشید است وپاره ای دیگر نقش ماه را در صورت اومجسم می کنند. می گویند: فتنه ضدعثمانی به تحریک ابن سباء بوده که می گفت عثمان غاصب است. مردم باید قیام کنند و علیه فرمانروایان مبارزه نمایند. می گویند او مانع صلح میان علی «علیه السلام » و عایشه شد لذاجنگ جمل در گرفت. البته فرددیگری هم به نام عبدالله بن سودا باسبائیه همکاری می کرد. وی از نژادیهود و از مردم حیره بود و چنین وانمود می کرد که مسلمان است تا درنزد کوفیان پیشوایی و مهتری یابد وایشان را گفت که در تورات خوانده که هر پیامبری جانشینی دارد وعلی «علیه السلام » جانشین محمد«صلی الله علیه وآله » وبهترین اوصیاست، چنانچه حضرت محمد«صلی الله علیه وآله » بهترین انبیاست.
علی «علیه السلام » از کشتن “عبدالله بن سودا” و “ابن سبا” از بین فتنه بازایستاد و آن دو را به مداین نفی بلدکرد. بعد از شهادت مولی الموحدین علی «علیه السلام »، مردم نادان فریفته آن دوشدند. محققین اهل سنت گویند ابن سودا از هواداران دین یهود بوده وقصد داشت با تاویلاتش در موردعلی «علیه السلام » و اولاد آن حضرت، اسلام را تباه سازد مسلمانان آنچه را که ترسایان در مورد عیسی «علیه السلام » رواداشتند، درباره علی نیز روا دارند. وچون رافضیان را از دیگر اهل هوافرو رفته تر در کفر دید، خود را به ایشان بست و گمراهیهای خود را به تاویلات ایشان بیامیخت. (۱۱)
می گویند را فضه را رافضی گفتندچون ابابکر و عمر را رفض کردند.رافضه که سبئیه باشند، اسلام رادشمن دارند چنانچه یهودیهانصرانیت را دشمن می دارند و آنهافقط برای نابودی اهل اسلام و تجاوزبه آنها اسلام آوردند. علی «علیه السلام » آنهارا به آتش سوزانید و عبدالله بن سبا رابه ساباط و عبدالله بن سباب را به حارز تبعید کرد. (۱۲)
تاریخ همیشه گویای واقعیت بوده است، اما قلم تاریخ نویسان که غالبا ازمرکب فراعنه، شاهان و قدرتمندان روزگار رنگ می گرفته، حقیقت رابسیار کمرنگ به نمایش در آورده است. لذا احتمال فراوان دارد که نظریه دسته اول به واقعیت نزدیکتر باشد و باتوجه به ادله و براهین موجود، نظریه دسته دوم بسیار سست می نماید. درمقابل این دو نظر، نظریه سومی نیزهست بر این مبنا که عبدالله ابن سباوجود داشته است; لیکن با اسم ورسمی دیگر. در این باره گفتار یکی ازنویسندگان نوآور را مرور می کنیم.
عبدالله ابن سبا یا عمار یاسر؟!
نویسنده نامدار علی الوردی چنین آورده است: «من تصور می کنم داستان ابن سبا از آغاز تا پایان افسانه ای است که نیکو و محکم بافته شده و نمایشی جالب است. قریشها نه تنها از نظرسیاست زیرک و هوشیار بودند بلکه در فن داستان پردازی نیز مهارت داشتند و به نظر می آید در روزگارعثمان در محافل خصوصی خوددرباره عمار بن یاسر گفتگو کرده وپنهانی به او ناسزا می گفتند زیرا در آن هنگام مصلحت نمی دیدند آشکارا دربرابر مردم به او بد و ناسزا گویند.شاید یکی از راویان اخبار شنیده است که قریشان سخن از ابن سودا به میان می آورند و به او فحش و دشنام می دهند. و او گمان کرده که مقصودقریش شخص دیگری غیر از عمار بن یاسر است. چه کسی می داند شایدافسانه ابن سبا از همین گمان نادرست پدید آمده و بعد اندک اندک درپیرامونش داستانهایی ساخته وپرداخته شده است. از شگفتیها این است که ما بسیاری از امور منسوب به ابن سبا را از عمار می بینیم … بایدتوجه داشت که ابن سبا به ابن سوداءمعروف بوده و کنیه عمار هم ابن سوداء بوده است. قریش در آغازدعوت پیامبر«صلی الله علیه وآله » آن حضرت راتحقیر و ملقب به “ابن ابی کشبه”کردند و عمار از این یث بهره فراوان تری داشته و او را “ابن سمیه” و”ابن المتکا” و “ابن السوداء”می نامیدند. پدر عمار یمنی بود یعنی از مردم شهر سباء و هر یمنی رامی توان فرزند سباء خواند زیرا همگی مردم یمن نسبت خود را به سباء بن شیخب بن یعرب بن قحطان می رسانند. آلوسی نقل کرده که روزی مردی از عمار تفسیر این آیه راخواست که ” واذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم”. (۱۳) عمار گفت: مراد از این دابه علی بن ابی طالب «علیه السلام » است و مانظیر این پاسخ را در آنچه به ابن سباراجع به رجعت علی «علیه السلام » بعد ازمرگ نسبت می دهند، می بینیم. عماردر زمان خلافت عثمان به مصر رفته،مردم را بر ضد وی شورانید وحکمران آنجا تصمیم به دستگیری اش گرفت. و این روایت شبیه است به اینکه می گویند ابن سبا در مصر اقامت گزید و شهر فسطاط را مرکز دعوت خود قرار داد. از آن جا با یارانش مکاتبه می کرد و عثمان خلافت را به ناحق به چنگ آورده و صاحب شرعی آن علی ابن ابیطالب «علیه السلام » است. درواقع این همان سخن عمار بعد ازبیعت مردم با عثمان است که درمسجد فریاد می زد: ای گروه قریش!آگاه باشید اگر امر خلافت را از خاندان پیامبرتان «صلی الله علیه وآله » به اینجا و آنجا منتقل کنید، بیم آن دارم که خداوند آن را ازشما بگیرد و در میان مردمی غیر ازشما قرار دهد; همچنان که شما آن رااز اهلش گرفتید و در غیر اهل آن قراردادید.” (۱۴)
علی الوردی در ادامه این صحبتهابه رابطه عمار و اباذر و گفتگوی ابن سبا و اباذر اشاره نموده و نیز به جنگ بصره و موقعیت عمار نیز اشاراتی می نماید و با ارائه این دلایل و مقاییس به اینجا می رسد که ابن سبایی که مورخان و نویسندگان کتب ادیان برزبان آورده اند، کسی جز عمار یاسرنبوده است.
آیا چنین امری ممکن است. عماریاسر می تواند همان ابن سبا باشد درحالی که خود از صحابه جلیل القدر به شمار می آمد؟ و آیا چنین اعمالی ازیار نزدیک مولی الموحدین برمی آید؟! پیامبر در حق عمار فرمود:”عمار با حق است و گروهی سرکش وستمگر او را می کشند.” در حال،عثمان بن عفان از وی به رسول خدا«صلی الله علیه وآله » شکایت برد،پیامبر«صلی الله علیه وآله » فرمود از اسلام توگذشتم. برو! و بعد آیه معروف(یمنون علیک ان اسلموا) (۱۵) نازل شد;لذا پیامبر«صلی الله علیه وآله » بار دیگر فرمود: آنان را با عمار چه کار؟ او آنان را به بهشت فرا می خواند و آنها او را به آتش دعوت می کنند. هر آینه عمار پوست میان چشم و بینی من است. (۱۶)
گویند: عمار پسر یاسر بن مالک بن عوف بن حارثه بن عمار بن یام بن عنس است و ابن خلدون افزوده که عنس همان زید بن مالک بن اود بن غریب بن زید بن کهلان بن سباء است.و اطلاق “عبدالله” بن سباء بر عمارممکن است، زیرا در بیشتر نامه هایی که از سوی خلفا صادر می شد ونامه هایی که از کارگزاران به مرکزخلافت می رسید با عبارت عبدالله فلان الی عبدالله فلان آغاز می شد. (۱۷)
از طرفی اگر وجود ابن سبا -یهودی آشوبگر دوران عثمان – حقیقت داشته باشد چگونه از گزند دستگاه حاکمه عثمان در امان مانده است؟عثمانی که عمار و ابن مسعود را تازیانه زده، اباذر را تعقیب و به ربذه -سرزمینی دور و خالی از سکنه – تبعیدکرده است تا در آنجا دوران زندگی خود را که سراسر جهاد و فداکاری درراه خداوند و بهترین خلق او بود به پایان رساند. عثمانی که به نزد عباس عموی پیامبر رفته و گفت: آنان که پیوند خویشی مرا بریده و مردم را برضد من شورانیده اند، علی و فرزندت عبدالله بوده اند. و نیز یک بار بالای منبر گفت: “علی پیوسته از من عیب جویی می کند و از بدگویان من(عمار و ابوذر) پشتیبانی می کند. وگاهی طلحه، زبیر و عایشه را به شورانیدن مردم علیه خود متهم می ساخت. پس چگونه عثمان حتی اشاره ای هم به این ابن سبای یهودی آشوبگر نکرده و وی را آزاد گذاشته است. آیا هیچ خردمندی می تواندبیندیشد که عثمان همان مردی که بامقربان صحابه رسول خدا«صلی الله علیه وآله » که از نظر عموم مسلمین، تندیس حق ونمونه خیر و سرمشق تعالیم اسلام بوده اند این چنین رفتار کرده است ازابن سبای یهودی بیگانه می ترسیده یااینکه از موقعیت او آگاه نبوده و یا خودرا به نادانی زده و تهمتها را متوجه دیگران کرده است.
پس از این دلایل و شواهد گمان می رود که عبدالله بن سباء از جمله شخصیتهای افسانه ای است که سیف بن عمر طی یک داستان پردازی وی رابانی فرقه تشیع قلمداد کرده است.
ابن سباء و سبئیه از دیدگاه مورخان
داستان افسانه ای ابن سباء در کتب بسیاری آمده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود. محمدرشید رضا از جمله نویسندگان متاخراست که در صفحاتی از کتاب خودتحت عنوان “السنه و الشیعه” چنین آورده است:
“کان التشیع للخلیفه الرابع علی بن ابی طالب رضی الله عنه مبدا تفرق هذه الامه المحمدیه فی دینها و فی سیاستها. کان مبتدع اصوله یهودی،اسمه (عبدالله ابن سباء) اظهر الاسلام خداعا، و دعا الی الغلو فی علی کرم الله وجهه لاجل تفریق هذه الامه وافساد دینها و دنیاها علیها.” (۱۸) ابوالفداء (المتوفی ۷۳۲ه) نیزمختصری از اقوال ابن اثیر را در موردعبدالله ابن سبا آورده است.
و اما ابن اثیر (متوفی ۶۳۰) چنین قولی را از کجا آورده است، مشخص نیست. او این قصه را به صورت کامل در حوادث سالهای ۳۰ تا ۳۶ هجری ذکر کرده ولی هیچ اشاره ای به مصدرقابل اعتمادی ننموده است. وی درقسمتی از مقدمه کتابش می نویسد:
“انی قد جمعت فی کتابی هذا ما لم یجتمع فی کتاب واحد. و من تامله علم صحه ذلک. فابتدات بالتاریخ الکبیرالذی صنفه الامام ابو جعفرالطبری…” (۱۹) پس پایه و اساس چنین داستانی منتهی به تاریخ طبری می گردد.
از طرف دیگر ابن کثیر (۷۷۴ه) نیزچنین روایتی را نقل کرده است. ابن خلدون (۸۰۸ه) در کتاب “المبتدا والخبر” قصه سبائیه را با حادثه داروجمل ذکر کرده است. و در همان کتاب اشاره نموده که حادثه جمل مختصرا از کتاب طبری برگزیده ونگاشته است. (۲۰) محمد فرید و جدی دردائره المعارف خود ضمن نام حضرت علی «علیه السلام » این داستان را از قول طبری ذکر کرده است. بستانی (متوفی ۱۳۰۰) هم آن واقعه را از قول ابن کثیرآورده است.
در میان نویسندگان معاصری که درصدد تحقیق در تاریخ اسلامی بر آمده و به صورت تحلیلی هر واقعه ای راریشه یابی کرده اند، می توان احمدامین (متوفی ۱۳۷۳ه) را نام برد. وی در جایی که از ایرانیان و اثرشان براسلام صحبت کرده از قول شهرستانی و طبری مطالبی راجع به مزدک، دین او، مقایسه عقاید ابوذر غفاری ومزدک و خلاصه عبدالله ابن سباءآورده است و رجعت و عقاید دیگرشیعه را منتج از افکار این یهودی شمرده است. در جایی از کتاب وی چنین می خوانیم:
“وفکره الرجعه هذه اخذها ابن سباء من الیهودیه فعندهم ان النبی الیاس صعد الی السماء و سیعود.” تاآن جا که می گوید: “و تطورت هذه الفکره عند الشیعه الی العقیده باختفاءالائمه و ان الامام المحتفی سیعودفیهلاء الارض عدلا و منها نبعت فکره المهدی المنتظر” و از آنچه گذشت چنین نتیجه گیری می کند:
«والحق ان التشیع کان ماوی یلجاالیه کل من اراد هدم الاسلام لعداوه اوحقد. و من کان یرید ادخال تعالیم آبائه من یهودیه و نصرانیه و زرتشتیه… کل هولاء کانوا یتخذون حب اهل البیت ستارا یخفون و راءه کل ماشاءت اهواءهم. فالیهودیه ظهرت فی التشیع بالقول بالرجعه… و قد ذهب الاستاذ(و لهوسن) الی ان العقیده الشیعیه نبعت من الیهودیه اکثر مما نبعت من الفارسیه مستدلا” بان مؤسسها عبدالله ابن سباء و هو یهودی.” (۲۱) احمد امین درمطالب خود بارها از طبری و یک بارنیز از ولها وزن نام می برد; ولها وزن نیزچنین داستانی را از طبری نقل کرده است و چه بسا گوی سبقت را ازطبری ربوده و در نتیجه گیریهای خودبسیار تند رفته است!
حسن ابراهیم حسن، در کتاب”تاریخ الاسلام السیاسی” چنین آورده:
“فکان هذا الجو ملائما تمام الملائمه و مهیئا لقبول دعوه عبدالله بن سباء و من لف لفه و التاثر بها الی ابعدحد. و قد اذکی نیران هذه الثوره صحابی قدیم اشتهر بالورع و التقوی -و کان من کبار ائمه الحدیث و هو ابوذرالغفاری الذی تحدی سیاسه عثمان ومعاویه و الیه علی الشام بتحریض رجل من اهل الصنعاء هو عبدالله بن سباء; وکان یهودیا فاسلم،…” (۲۲) نیکلسون در کتاب “تاریخ الادب العربی” و فان فلوتن در کتاب “السیاده العربیه و الشیعه و الاسرائیلیات فی عهد بنی امیه” نیز از طبری این مطالب را نقل کرده اند. در این مورد در کتاب دائره المعارف الاسلامیه (۲۳) نیز مطالبی راجع به عبدالله ابن سبا به نقل ازطبری و مقریزی آمده است. که البته خطوط مقریزی را نمی توان منبع قابل اعتمادی شمرد چون سندی برای روایاتش نیاورده است.
حال به سراغ مستشرقان رفته ومنابع مورد استناد آنها را در این موردبررسی می کنیم.
دوایت م. دونالدسن در کتاب خودتحت عنوان “عقیده شیعه” چنین آورده که به نظر اصحاب و شیعیان حضرت علی ادعای خلافت در جهت مطامع سیاسی نبوده بلکه حق الهی آن حضرت به شمار می رفته است. داعیه آن نیز در زمان خلافت عثمان توسط عبدالله ابن سباء به ظهور رسید. وی کشورهای اسلامی را در نور دید و به افساد عقاید مسلمین پرداخت همان گونه که طبری آورده است. ولی درجای دیگر خاطرنشان کرده که روایت ابن سباء را از دائره المعارف اسلامی وتاریخ الادب العربی نیکلسون نقل کرده است که هر دو منبع، از طبری چنین روایتی را نقل کرده اند.
ولها وزن در کتاب خود تحت عنوان “دولت امویه و سقوط آن” چنین روایت کرده است که در آن شرایطفرقه ای در کوفه تشکیل شد که اسلام را شکل دیگری بخشید. نام آن فرقه سبئیه بود که معتقدان آن حضرت رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » را خارج از قانون شخصی موجود در قرآن و سنت دانسته و می گفتند که شخص رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » نمرده بلکه در اجسادذریه خود زنده است (بنا به قانون تناسخ) و روح الهی آن حضرت به علی «علیه السلام » و سپس خانواده اش رسوخ کرده و منتقل شده است; لذاعلی «علیه السلام » با عمر و ابوبکر که غاصبین حق خلافت بودند، هم سطح نبوده است. پس روح قدسی حضرت رسول «صلی الله علیه وآله » به ایشان منتقل شده و ایشان وارث رسالت بوده و بعداز پیامبر«صلی الله علیه وآله » تنها حاکم ممکن برای امت به شمار می آیند. این فرقه منسوب به ابن سباء یهودی یمنی است. ولها وزن نیز بعد از آوردن مطالبی چند راجع به عقاید وی، سندخود را طبری ذکر کرده است “میرخواند” و “غیاث الدین” نیز این روایت را متذکر شده اند.
سند تاریخ طبری امام ابوجعفر محمد ابن جریر بن یزید طبری آملی (متوفی سنه ۳۱۰ ه)داستان سبئیه را در کتاب “تاریخ الامم و الملوک” منحصرا از طریق سیف بن عمر تمیمی آورده است. وی در ذکرحوادث سال ۳۰ هجری چنین نگاشته:
“و فی هذه السنه اعنی سنه ۳۰ کان ما ذکر من امر ابی ذر و معاویه واشخاص معاویه ایاه منها الیها، امورکثیره کرهت ذکر اکثرها، فاما العاذرون معاویه فی ذلک فانهم ذکروا فی ذلک قصه. کتب بها الی السری یذکر ان شعیبا حدثه سیف عن عطیه عن یزیدالفقعسی قال: لما ورد ابن السوداءالشام لقی اباذر، فقال: یا اباذرالاتعجب لمعاویه..” (۲۴) طبری پس از آن، قصه ابن سباء وابوذر را از زبان سیف نقل کرده و درآخر آورده است که “اما الآخرون،فانهم رووا فی سبب ذلک اشیاء کثیره و امورا شنیعه کرهت ذکرها” (۲۵) طبری در ذکر حوادث سالهای ۳۰تا ۳۶ هجری نیز در مقتل عثمان وجنگ جمل، از طریق سیف قصه ابن سباء را آورده است و هیچ طریق دیگری غیر از قول سیف را نیاورده است. ولی در مورد احادیث سیف،وی به دو گونه روایت کرده است:
الف) عبیدالله بن سعید الزهری،از عمویش یعقوب ابن ابراهیم و او ازسیف نقل کرده است.
ب) السری بن یحیی، از شعیب بن ابراهیم، از سیف نقل کرده است.طبری در این مورد، اقوال سیف را ازکتاب او به نامهای “الفتوح و الرده” و”الجمل و مسیر عائشه” روایت کرده است.
منابع دیگر قصه عبدالله ابن سباءغیر از طبری، افراد دیگری نیزراوی افسانه تاریخی عبدالله ابن سباءبوده اند. از جمله آنها ابن عساکرمی باشد.ابن عساکر (متوفی ۵۷۱ ه)داستان فرقه سبئیه را در کتاب بزرگ تاریخی خود به نام “تاریخ مدینه دمشق” آورده است. ابن عساکر نیز ازطریق سری بن یحیی، این داستان را ازسیف بن عمر روایت کرده است.
ابن بدران (متوفی سنه ۱۳۴۶ ه)نیز در کتاب “تهذیب تاریخ مدینه دمشق” این داستان را بدون ذکرسندهای دیگر از سیف عمر نقل کرده، بدون آن که اشاره ای به دیگررابطه های سند کند.
ابن ابی بکر (متوفی ۷۴۱ه) نیز درکتاب خود به “التمهید و البیان فی مقتل الشهید عثمان بن عفان”، این داستان رااز دو راه روایت کرده است; مستقیمااز کتاب “فتوح” سیف نقل کرده و باردیگر از کتاب تاریخ الکامل ابن اثیرآورده است و چنانچه قبلا صحبت شدابن اثیر نیز از طبری نقل کرده است.
این سه طریق یعنی کتب طبری،ابن عساکر (و یا ابن بدران) و ابن ابی بکر، طرق اصلی مراجعه محققان به سند تاریخی داستان ابن سباءمی باشد. برخی از محققان از هر سه مصدر استفاده کرده اند، از جمله سعید الافغانی (در کتاب عائشه وسیاست) اما راه چهارمی نیز برای بیان این اسطوره تاریخی وجود دارد و آن کتاب “تاریخ اسلام” نوشته ذهبی(متوفی ۷۴۸ ه) است نقطه مشترک همه موارد فوق این است که سند همه آنها به قول سیف بن عمر بر می گردد.
سلسله راویان افسانه سبئیه (۲۶) سیف بن عمر (۱۷۰ه)
رواته ابن عساکر(۵۷۱ه) طبری (۳۱۰ه) ذهبی(۷۴۸ه)
ابن اثیر(۶۳۰) مستشرقین ابوالفداء ابن خلدون(۸۰۸ ه) ابن کثیر(۷۷۴)
ابن بدران میرخواند بستانی ولهاوسن فان فلوتن دائره(۹۰۳ه) (۱۳۰۰ه) المعارف ابن ابی بکر(۷۴۱ه) رشیدرضا(۱۳۵۶ه) میرآخوند(۹۰۳ ه) الاسلامیه سعیدالافغانی نیکلسون حسن ابراهیم فریدوجدی احمد امین دوایت.م دونالدسن قبلا” آوردیم که سیف از جاعلان حدیث بود، از جمله احادیث او نیزماجرای عبدالله ابن سباء است. برخی از علما همچون علامه طباطبایی (ره)کلا” وجود ابن سباء را زیر سؤال برده اند و برخی نسبت تشیع به وی را.اما آنچه در این بین حائز اهمیت می باشد عمل ابن سباء است که حاکی از وجود افرادی است که در مورد ائمه هدی غلو می نمودند. شیعه علی رغم احترام و قداستی که برای شخص رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » و امیرالمؤمنین قائل است، هرگز در مورد آنان ادعای الوهیت نمی کند. در سوره مائده چنین می خوانیم:
“قل یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم غیر الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا کثیرا و ضلوا عن سواءالسبیل” (۲۷) امام صادق «علیه السلام » در این باره فرمود: “و ما نحن عبید الذی خلقنا واصطفانا و الله ما لنا علی الله من حجه و لا معنا من الله برائه و انا لمیتون وموقوفون و مسؤولون من احب الغلاه فقد ابغضنا و من ابغضهم فقد احبنا،الغلاه کفار و المفوضه مشرکون لعن الله الغلاه.” (۲۸) و نیز فرموده است: “لعن الله عبدالله ابن سباء، انه ادعی الربوبیه فی امیرالمؤمنین و کان و الله امیرالمومنین عبدالله طائعا الویل لمن کذب علینا وان قوما یقولون فینا ما لا نقوله فی انفسنا نبرء الی الله منهم نبرء الی الله منهم; یعنی لعنت خدا بر عبدالله ابن سباء که ادعا نمود ربوبیت و خدایی رادر حق امیرالمؤمنین «علیه السلام ». بخداقسم که آن حضرت بنده مطیع خدابود. وای بر کسانی که دروغ گفتند برما! طایفه ای می گویند درباره ما چیزی را که ما آن را در حق خودمان نمی گوییم. آن گاه دو مرتبه فرمود مابیزاری می جوییم از ایشان به سوی خدا.” (۲۹) سلطان الواعظین شیرازی در کتاب خود آورده که حضرت امیر«علیه السلام »عبدالله ابن سباء را سه روز محبوس کرده و چون وی توبه ننمود، به آتش سوزانیده شد. (۳۰) از علی «علیه السلام » نیز درباره غلات چنین روایت شده است:
“دعانی رسول الله «صلی الله علیه وآله » فقال: ان فیک مثلا من عیسی، ابغضته یهودحتی بهتو امه و احبته النصاری حتی انزلوه بالمنزل الذی لیس له، الا و انه یهلک فی اثنان: محب یقرظنی بمالیس فی، و مبغض یحمله ثنآنی علی ان یبهتنی، الا و الی لست بنبی و لایوحی الی و لکنی اعمل بکتاب الله وسنه نبیه ما استطعت فما امرتکم به من طاعه الله فحق علیکم طاعتی فیمااجبتم اوکرهتم.” (۳۱) حضرت رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » درمورد حضرت امیر فرمودند: “یا علی!مثلک فی امتی مثل المسیح عیسی بن مریم افترق قومه ثلاث فرق: فرقه مؤمنه و هم الحواریون، و فرقه عادوه وهم الیهود و فرقه غلوا فیه فخر جوا عن الایمان و ان امتی ستفترق فیک ثلاث فرق: ففرقه شیعتک و هم المؤمنون وفرقه عدوک و هم الشاکون، و فرقه تغلو فیک و هم الجاحدون و انت فی الجنه یا علی و شیعتک و محب شیعتک، و عدوک و الغالی فی النار.” (۳۲) و اما غالی کیست و به چه کسی اطلاق می گردد؟
غلاه جمع غالی است که درپارسی به معنی گزافه گویان می باشد.آنان فرقه هایی از شیعه اند که در تشیع افراط نموده و درباره ائمه خودگزافه گویی کرده و ایشان را به خدایی رساندند و یا قائل به حلول جوهرنورانی الهی در ائمه و پیشروان خودشدند و یا به تناسخ قائل گشتند. اصول عقاید مبتدعه غلاه شیعه چهار عدداست: تشبیه، بداء، رجعت و تناسخ.پیروان این عقاید در هر سرزمینی نامی بر خود نهاده اند، در اصفهان خرمیه،کوذکیه، درری مزدکیه و سنبادیه، درآذربایجان ذاقولیه و در بعضی از نقاطمحمره یا سرخ جامگان و در ماوراءالنهر مبیضه یا سپیدجامگان نامیده می شوند. آنان در آغاز تنها درباره ائمه خود غلو می نمودند ولی بعد از قرن دوم هجری برخی از آنان مطالب غلوآمیز خود را با سیاست آمیخته و باحکومت وقت به مخالفت برخاستند. (۳۳) فرق سبئیه (۳۴) × اولین فرقه از آنان، کسانی هستند که به نزد علی «علیه السلام » رفته وگفتند: تو هستی. تو هستی. حضرت فرمود: من چه هستم؟ گفتند: تو خالق آفریننده ای! حضرت آنها را توبه دادولیکن آنان باز نگشتند، لذا آن حضرت آتشی برافروخت و همگی آنان را به آتش سوزانید و چنین رجزخواند که:
لما رایت الامر امرا منکرااحجت ناری و دعوت قنبرا (۳۵) برخی از این قوم تا امروز باقی مانده اند و این آیات را تلاوت می کنند:
“ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه“ (۳۶)
و معتقدند حضرت علی رحلت نفرموده و بر ایشان مرگ روا نیست واو زنده ای است که هرگز نمی میرد.وقتی خبر شهادت مولا به آنان رسید،گفتند: علی «علیه السلام » نمی میرد و اگر مغزاو را در میان هفتاد بسته به نزد مابیاورند، باز هم ما مرگ او را تصدیق نخواهیم کرد! و چون گفتار آنان در نزدحسن بن علی «علیه السلام » نقل گردید،گفت: اگر پدر من علی «علیه السلام » نمرده است پس چرا ما ثروت او را تقسیم کرده، و همسرانش را به شوهر دادیم!
× گروه دوم از سبئیه بدین عقیده هستند که علی بن ابی طالب نمرده ودر میان ابرها به سر می برد. آنان چون قطعه ابری صاف و سفید رنگ وشفاف و نورانی را در حال رعد و برق زدن می بینند، از جای خود بر خواسته و در مقابل آن قطعه ابر به دعا و تضرع می پردازند و می گویند اینک علی «علیه السلام » در میان ابر از مقابل ماگذشت.
× گروه سوم از سبئیه عده ای هستند که می گویند: علی «علیه السلام » مرده است ولی قبل از روز قیامت مبعوث وزنده خواهد شد و تمام اهل قبور نیز باوی زنده می شوند تا او با دجال به جنگ و محاربه پردازد و در بلاد وشهرها و در میان افراد بشر عدل و دادرا بگستراند. این گروه بر این عقیده اندکه علی «علیه السلام » خداست و رجعت خواهد داشت.
× گروه چهارم از سبئیه، به امامت محمد بن علی «علیه السلام »(محمد حنفیه)معتقد می باشند، و می گویند او در کوه رضوی در میان غاری زندگی می کند!یک اژدها و یک شیر، نگهبانی او را به عهده دارند! او همان صاحب الزمان است که روزی خارج شده و دجال رابه قتل خواهد رسانید. و مردم را ازضلالت وگمراهی به سوی هدایت سوق می دهد، و روی زمین را ازمفاسد اصلاح می کند.
همه این چهار گروه به “اصل بداء” (۳۷) معتقدند! و می گویند: برای پروردگار در کارها بداء حاصل می گردد و این گروه درباره توحید وخداشناسی گفتاره و عقیده های باطل دیگر نیز دارند که من نمی توانم این اجازه را به خود بدهم که سخن وعقیده ناشایست آنان را درباره خدا دراین کتاب توضیح دهم و نه توانایی آن را دارم که اینگونه گفته ها را درباره خداوند بر زبان رانم. ولی کوتاه سخن آن که همه این گروه هااز احزاب کفر به شمار می روند.
طیاره: سبئیه را گاه طیاره نامند.آنان معتقدند مرگ به آنان راه ندارد وهرگز نمی میرند و مرگشان در واقع پرواز روح آنان است در تاریکی شب،و حضرت علی رحلت نفرموده و درابرها به سر می برد و رعد نشان خشم اوست. عده ای از این گروه معتقدند که روح القدس همانگونه که درعیسی «علیه السلام » وجود داشت در وجودپیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله » هم بوده و از ایشان به علی «علیه السلام » و از حضرت علی «علیه السلام » به یک یک امامان رسیده است.
همه آنان به تناسخ ارواح و رجعت اعتقاد دارند. گروهی از آنان امامها رانورهایی منشعب از نور خدا دانسته وجزئی از جزء خدا می شمارند. وصاحبان این عقیده را “حلاجیه”می نامند و ابوطالب صوفی نیز اشعارذیل را طبق همین عقیده باطل سروده است:
نزدیک است که ایشان… باشنداگر نه ربوبیتی بود، آن هم نبودچه نیکو چشم هایی که به غیب نگرانندو همانند چشمهایی که پلک و مژه دارند نمی باشند.
نورهای قدسی دارند آن چشم هاکه به خدا متصل هستند آن چنان که خدا خواسته است خواهد بود نه جای خیال است و نه جای زیرکی.
آنها همچو اشباح و سایه ها هستندآن روزی که مبعوث می گردند ولی نه سایه ای مانند سایه آفتاب و سایه خانه. (۳۸)
پی نوشت:
۱) معروف الحسنی – هاشم: تصوف و تشیع،صادق عارف – سید محمد (مترجم)، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۹، چاپ اول، ص ۳۱-۳۲
۲) همان منبع، ص ۳۲
۳) طباطبایی – سید محمد حسین: مکتب تشیع،دفتر مکتب تشیع، اردیبهشت ۱۳۳۹، ص ۲۰۵-۲۲۳
۴) ر.ک: همان منبع، ص ۱۹۴-۲۲۶
۵) همان منبع، ص ۲۰۹
۶) همان منبع، ص ۲۱۳-۲۱۴
۷) همان منبع، ص ۲۱۹
۸) همان منبع، ص ۲۲۴
۹) معروف الحسنی، هاشم: همان منبع، ص ۲۸
۱۰) با تلخیص از همان منبع، ص ۲۸-۳۰
۱۱) طباطبایی – سید محمد حسین: همان منبع،ص ۱۹۸-۲۰۰
۱۲) همان منبع، ص ۲۰۱
۱۳) و هنگامی که وعده (عذاب کافران) به وقوع پیوندد; جنبنده ای از زمین برانگیزیم که با آنان سخن گوید. سوره نمل – آیه ۸۲
۱۴) معروف الحسنی – هاشم: همان منبع، ص ۳۴-۳۶
۱۵) حجرات، آیه ۱۷
۱۶) معروف الحسنی – هاشم: همان منبع، ص ۳۸-۳۹
۱۷) همان منبع، ص ۳۹-۴۰
۱۸) عسکری – سید مرتضی: عبدالله ابن سباء واساطیر اخری، دارالکتب، بیروت، ۱۳۹۳ ه.ق،ج ۱، ص ۴۵-۴۶
۱۹) عسکری – سید مرتضی: همان منبع، ج ۱،ص ۴۷
۲۰) همان منبع، ص ۴۹
۲۱) همان منبع، ص ۵۳-۵۴
۲۲) همان منبع، ص ۵۵
۲۳) به اهتمام اساتید: هوتسمان، ونیسینک،ورنولد، وبروفنسال، وهیفینک، وشاده، وباسیه،وهارتمان، وجیب به زبان انگلیسی و فرانسه به تحریر در آمده و اساتید محمد ثابت، احمدالشنتناوی، و ابراهیم زکی خورشید و عبدالحمیدیونس، آن را به عربی برگردانده اند (منبع پیشین،ص ۵۷)
۲۴) همان منبع، ص ۶۲-۶۳
۲۵) همان منبع، ص ۶۲-۶۳
۲۶) منبع پیشین، ص ۶۹
۲۷) بگو ای اهل کتاب به ناحق در دین خویش غلو مکنید و از خواهشهای آن مردمی که از پیش گمراه شده بودند و بسیاری را گمراه کردند وخوداز راه راست منحرف شدند، پیروی مکنید.(مائده، ۸۱)
۲۸) شیرازی – سلطان الواعظین: شبهای پیشاوردر دفاع از حریم تشیع، دارالکتب الاسلامیه،۱۳۶۸، چاپ ۳۳، ص ۱۷۶
۲۹) همان منبع
۳۰) همان منبع
۳۱) الاسدی الربعی الحلی – حافظ بن البطریق شمس الدین یحیی بن الحسن بن الحسین: عمده عیون صحاح الاخبار – المحمودی، الشیخ مالک والبهادری، الشیخ ابراهیم (محقق)، ممثلیه الامام القائد السید الخامنئی، ۱۴۱۲، الطبعه الثالثه،الجزء الاول، ص ۲۶۵-۲۶۶، حدیث ۳۴۰
۳۲) غفار – عبدالرسول: شبهه الغلو عند الشیعه،الطبعه الاولی، دارالرسول الاکرم، دارالحجه البیضاء، لبنان، ۱۴۱۵ ه.ق، ص ۷۰
۳۳) مشکور – محمد جواد: تاریخ شیعه وفرقه های اسلام تا قرن چهارم، چاپ سوم،۱۳۶۲، تلخیص از ص ۱۵۱-۱۵۲
۳۴) عسگری – سیدمرتضی: عبدالله ابن سباء وافسانه های تاریخی دیگر، فهری زنجانی – سیداحمد (مترجم)، چاپ دوم،۷۷-۷۹
۳۵) یعنی: آن گاه که کار زشتی را نگریستم، آتش خود را شعله ور ساخته و قنبر را باز خواندم.
۳۶) سوره قیامه – آیه ۱۷ و ۱۸، یعنی: بر ماست گرد آوری قرآن و خواندن آن، هرگاه خواندیم تودر خواندنش پیروی کن.
۳۷) بداء اعتقاد به دین است که خداوند عالم مشیتش را بر حسب مصالحی تغییر می دهد. بداءبه معنی پشیمانی خداوند از امری در شیعه جایزنیست. بلکه به اعتقاد شعیه چون خداوند قادرمطلق است و به نص آیه: ” یمحو الله ما یشاء ویثبت و عنده ام الکتاب (رعد – ۳۹) بنابر مصالح کونیه هرگاه بخواهد امری را می تواند باطل سازد، و به جای آن امری دیگر را بر قرار فرماید.بداء در این صورت به معنی نسخ است. چنانکه خداوند امامت اسماعیل را بنابر مصالحی نسخ فرموده و درباره او بدا حاصل شد. در این باره حضرت صادق «علیه السلام » فرموده است: “ما بداالله فی شی ء کما بدا لله فی اسماعیل النبی.(مشکور – محمد جواد – تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم – ص ۱۰۹)
۳۸) عسکری – سید مرتضی: همان منبع، ص ۷۹
نقش حج در وحدت امت اسلامی
مقدمه
هنگام که بعثت رسول اکرم «صلیاللهعلیه وآله» همچون آذرخشی، کویر ظلمانی جامعه بشری را پرتو افشانی نمود و سرزمین حجاز را مرکز تابش انوار تابناک وحی قرار داد، زنجیرهای اسارت که افکار مردم را در انجماد و تحجر قرار داده بود یکی پس از دیگری از هم گُسست و به برکت نور حق و چشمه همیشه جوشان توحید، عداوت و دشمنی رنگ باخت؛ دلها به هم نزدیک شد؛ رحمت و برکت بر انسانها بارید و بالاخره این انقلاب معنوی و تحوّل ملکوتی با خود، امنیت، آرامش، الفت، وحدت و حُسن تفاهم را به ارمغان آورد.
اساسا تعالیم اسلام به گونهای است که اتحاد و همبستگی مسلمانان را صرف نظر از تنوع قومی، نژادی، زبانی و فرقهای ترویج مینماید. و همه به رسالت حضرت محمد(ص) ایمان دارند. تمامی مسلمانان قرآن را کتاب مقدس آسمانی خویش میدانند و آن را برای تقرب به حق و بهره مند شدن از معنویت، تلاوت میکنند.
نگاه به تاریخ جوامع بشری نشان میدهد که هیچ عاملی به اندازه اتحاد و انسجام نتوانسته موجب قدرت، عظمت، شوکت و پیشرفت ملتها را شود. از سوی دیگر، اختلاف و تفرقه بزرگترین عاملی بوده که مانع رشد و ترقی ملتها شده است. اتحاد و هماهنگیدر یک جامعه در درجه اول یک نیاز طبیعی و بایسته عقلی است؛ از رهگذر آن منافع عمومیجوامع تأمین میگردد. نزاع و کشمکش داخلی قدرت جامعه را به تحلیل برده ازدرون فرسوده می سازد که با کمترین فشار بیرونی سقوط میکند. مطالعه تاریخ بشری و سنت های الهی گویایی این واقعیت است که امتهای پیشین به سبب اختلاف و نفاق نابود شدند.
یکی از عوامل کامیابی ملتهای پیروز و موفق، اتحاد و هماهنگی میباشد. برآیند اتحاد را در تاریخ اسلام به خوبی میبینیم. مسلمانان در پرتوتعالیم روح بخش اسلام از جمله، حج و رهبری خردمندانه پیامبر اسلام(ص) در فضای وحدت و برادری در مدت کوتاهی به پیروزی هایی چشمگیری دست یافتند، به گونه ای که گستره و قلمرو نفوذ حاکمیت اسلام از شبه جزیرهالعرب فراتر رفت. همچنان که اشاره رفت حج یکی از تعالیم بزرگ و مهمِ اسلامی بوده است که اگر نظری به ابعاد مختلف حج بیندازیم، به خوب در می یابیم که حج یکی از مظاهر عظیم انسجام در امت اسلامی است. در این نوشتار کوشش بر این است، ابعاد و آثار حج که مرتبط با وحدت مسلمین است مورد برسی قرار گیرد.
کلیات
قبل از ورود به اصل بحث، بایست معین شود که مراد از اتحاد و حج و نیز نقش حج در اتحاد چسیت؟ و تعریف مشخصی برای موضوع ارایه گردد تا برای خواننده گان گرامی بحث روشن و شفاف باشد.
تعریف لغوی حج: کلمه حج در لغتنامه های عربی و فارسی معانی گونه گون دارد؛ از جمله: مکان مقدس که مردم به قصد زیارت و عبادت در آنجا می رود، آهنگ آن مکان کردن و به طرف او رفتن[۱] قصد کردن، آهنگ کردن و باحجت و دلیل برکسی غالب شدن[۲].
تعریف اصطلاحی حج
همان فریضه واجبی که یکبار در طول عمر، بر هر فرد مستطیع، واجب می شود که در اینجا همین معنا مورد نظر است.
تعریف لغوی اتحاد
اتحاد و وحدت هر دو در اصل بیانکننده «یکی شدن»، «یکرنگی»، «همبستگی»، «همگرایی»، «یکدلی» و «حرکت در یک مسیر واحد» یا «برخورداری از جهت واحد» برای رسیدن به مقصدی واحد میباشد. در لغتنامه دهخدا وحدت به معانی «یگانه شدن، یکتایی، یگانگی، یکی، عینیت، اتحاد، تنها و یکتا ماندن، یگانه شدن، یکی بودن، یگانگی و…گرفته شده است.»[۳] اتحاد به معنای «یکی شدن، یگانگی دانستن، یکرنگی، یگانگی، یکدلی، یک جهتی، موافقت و اجتماع…»[۴] آمده است. وحدت و اتحاد در این معنا در برابر مفاهیمی چون کثرت، پراکندگی، اختلاف، تفرقه و نظایر آن میباشد. به لحاظ فلسفی نیز وحدت در مقابل کثرت مطرح میشود و «عبارت است از بودن چیزی به حیثیتی که منقسم نشود به امور متشارکه در ماهیت…»[۵]
تعریف اصطلاحی اتحاد
تبدیل شدن جمع به واحد و کثیر به یکتا و تعدد به یگانگی و جهتهای مختلف به یک جهت و مقاصد مختلف به یک مقصد و راههای گوناگون به یک راه، بیان کننده معنا و مفهوم وحدت است و در اجتماع انسانی، به معنای یکدلی و یک جهتی آدمیان برای حرکت به سوی مقصدی واحد میباشد بدین معنا که هرگاه جمعی دارای هدف و آرمانهای مشترکی باشند و برای رسیدن به آن اهداف و آرمانها، مسیر مشترکی را انتخاب کنند و همه با هم در این مسیر مشترک حرکت کنند گفته میشود که آنها وحدت و اتحاد دارد که گاه از آن به اجتماع نیز تعبیر میشود. اما معنای مورد نظر همان همدلی و یکی شدن در تمام مسایل مادی و معنوی است.
ضرورت وحدت و اتحاد
در شرایط امروز که «جهان اسلام» از طرفی به توسعه سیاسی و اجتماعی نیازمند است و از سوی در برابر تهدید های جبهه کفر قرار دارد، تفاهم و همگرایی ضروری است که زمینه ساز اتحاد و اقتدار امت اسلامی می باشد.
یکی از ابتلائات مسلمین اینست که فرقه های کج فهم در میان مسلمانان پیدا شده است، که دچار سوء تفاهم های زیادی نسبت به یکدیگر می شوند. یعنی گذشته از پاره ای اختلافات عقیدتی، دچار توهمات بی جای بسیاری درباره یکدیگر می باشند[۶]. در گذشته و حاضر آتش افروزانی بوده و هستند که کوشش شان بر این بوده تا بر بدبینی های مسلمین نسبت به یکدیگر بیفزایند. تهدیدی که از ناحیه سوء تفاهمات بیجا و خوب درک نکردن یکدیگر متوجه مسلمین است، بیش از آن است که از ناحیه اختلاف های مذهبی متوجه آنها است.
قرآن هم از تفرقه، به عنوان گودال آتش جنگ یاد کرده که اتحاد، خطر فرو افتادن در چنین گودالی را بر طرف می سازد[۷] و می فرماید: «و شما بر لبِ حفره ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد.»[۸] درست به همین سبب است که قرآن چند دسته شدن مردم را همسنگ با جنگ و جدال و خونریزی میان آنان دانسته[۹] و فرموده است: «یا شما را گروه گروه به هم اندازد و طعم تلخ جنگ و خونریزی را توسط یکدیگر به شما بچشاند.»[۱۰]
اما مسلمانان از نظر اختلافات مذهبی طوری نیستند که نتوانند وحدت داشته باشند، نتوانند با یکدیگر برادر باشند، زیرا خدائی که پرستش میکنند یکی است، و همه می گویند «لااله الاالله». همه به رسالت محمد «صلی الله علیه وآله» ایمان دارند و نبوت را با او پایان یافته میدانند و دین او را خاتم ادیان می شناسند. همگی، قرآن را کتاب مقدس آسمانی خود دانسته آن را تلاوت می کنند و نیز قانون اساسی همه مسلمین می دانند. همه به سوی یک قبله نماز می خوانند و یک بانگ به نام اذان برمی آورند. همه در یک ماه معیّن از سال -که ماه رمضان است- روزه میگیرند، همه، روز عید فطر و اضحی را عید خود می شمارند، همگی مراسم حج را مانند هم انجام میدهند و با هم در حرم خدا جمع می شوند و همگی، خاندان نبوت را دوست میدارند و با آنها احترام میگذارند. اینها کافی است که دلهای آنها را به یکدیگر پیوند دهد و احساسات برادری و اخوت اسلامی را در آنها برانگیزد.
از این رو؛ بایسته است که مسلمین در راستای وحدت و همدلی بکوشد و لحظه ای از این امر مهم و سرنوشت ساز غفلت نورزند.
حج و تقریب مذاهب
حج نقش مهمی در تقریب مذاهب دارد چون همه مسلمین جهان شعاع های دایره ایمانند از مبدأ، به نقطه مرکزی مقصد می پیوندند گرچه شعاعهای دایره را محیط ایمان گرد آورده است، اما در مبدأ نسبتاً از همدیگر جدا هستند و هر شعاعی در عالم ترسیم خود را از مجموعه واحدی می بینند و برای وصول این نقطه مرکزی توحید در تلاش است و یا همچون قطره ای جدا مانده از دریا، در عالَم جریان نیایش و نماز، خود را در همان دریای پهناور وحدت و اتحاد دین احساس می کند و هماهنگ با جزر و مد آن «ایاک نعبد و ایاک نستعین» می گوید، هم اکنون در این شرایط ویژه احساس می کند که به اصل واصل می رسد.
همه مسلمانان در نقاط مختلف دنیا با رنگ های متفاوت، زبان های گوناگون، نژادهای متنوع و مذاهب مختلف دایره ای به این وسعت، با تمام شعاع هایش به نقطه وحدت یعنی مرکز این دایره دینی «کعبه خانه خدا» رسیده است و دریایی که با تمام قطراتش در یک محیط آرامیده است. چنانکه دریا از قطره ها، و دایره از شعاع های فراوانی تشکیل یافته است، اسلام هم از نژادهای مختلف تشکیل یافته است. همچنانکه شعاع های یک دایره با هم مساوی و قطره های یک دریا با هم برابر هستند افراد امت اسلامی با هم برادر و برابر هستند، «إنَّمَا الْمؤمِنون إخوه[۱۱]» همه مؤمنان در هر جا و هر نژاد و رنگ و زبان و مذهبی باشند تازمانی که در حول و محور این اصول بگردند برابر هستند و از یک پیکر و گوهر می باشند. اگر نگاهی به فلسفه حج بیندازیم در می یابیم که حج یعنی؛ من و تو، ما شدن و قطره ای به دریا شدن است و از جدایی و تفرقه، روی گردانیده و در دایره حرم امن، ایمن ماندن و به سان دریا خروشیدن و دشمن را فرو کشیدن است.
همانطوری که قطرات آب به تنهایی نمود و جلوه ای ندارد و ناشناخته می باشد و تنها خاصیت آن به تنهایی تعلق به یک اصل و شناسنامه آن اصل یعنی دریای بی کران می باشد، مسلمانان هم هر کدام به مثابه قطره های جدایی هستند که هر کدام با هر رنگ و نژاد و مذهبی نمونه ای از اصل و وابسته به اصل دین میباشند. اما هر کدام، زمانی معنی پیدا خواهند کرد که در عظمت آن دریای عظیم معرفت و کوه بزرگ قدرت، قرار گیرند و با شتاب برای ملحق شدن به آن دریای معنوی کوشش نمایند و وجود خود را در وجود او احساس کنند و عضوی مؤثر و مشابه برای آن اصل باشند.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
سینه خواهم شـرحه شــرحه از فراق تا بگویم شــــرح درد اشـتیاق[۱۲]
تماشای این شور و شوق و رسیدن به اصل خویش یعنی امت اسلامی و شرکت در اتحاد اسلامی یقین انسان و همه مسلمانان را در عظمت وحدت امت اسلامی صد چندان خواهد کرد.
عظمت حج در تحقق اتحاد اسلامی
این مرحله از حج در دو سطح مهم و اساسی برای مسلمانان و دشمنان اسلام بازتاب ویژه خواهد داشت و همه جهان را از موحد و غیرموحد تحت تأثیر قرار می دهد و هر سال اثرات این کنگره بصورت پیوسته باعث تقویت مؤمنین و ذلت دشمنان می شود.
عظمت کنگره اسلامی
باحضور تمام زائرین خانه خدا که هر کدامِ از آنها خانه های شان را ترک گفته به سوی مکه مکرمه عازم سفر می شوند، در بین اقارب، دوستان و باز ماندگان، معنویت حج اثر گذار بوده و تأثیرات معنوی بر جای خواهد گذاشت که موجب دلگرمی و اعتماد به نفس سایر مسلمانان در ممالک اسلامی را فراهم آورده و این کنگره بزرگ اسلامی را عظمت می بخشد.
برگزاری عید و قربانی
برگزاری عید حاجیان یا قربانی که همزمان و با تأسی از عید حاجیان و قربانی حجاج در مکه این جشن به شادی و همراهی با زائران خانه خدا در شهر و روستا و بر اساس سنت حضرت رسول اکرم (ص) برگزار و کنگره سراسری حج به کنگره های جزئی تری در تمام جهان اسلام تبدیل خواهد شد و همان اتحاد اسلامی و برائت از مشرکان عصر حاضر و قربانی کردن و دفن شیطانهای درونی، موجی از شور و اشتیاق را فراهم می آورد.
تاثیر ابعاد اجتماعی حج در وحدت مسلمین
قبل از اینکه وارد این بحث شویم، لازم است نخست فریضه اجتماعی بودن حج اثبات گردد.
حج یگانه فریضهای است که خداوند برای ادای آن، آحاد مسلمین را از گوشه و کنار جهان به یک نقطه معین و در زمان معیّن «ایام معلومات[۱۳]» فرا خوانده، به طوری که اگر در غیر این مکان و زمان انجام گیرد، پذیرفته نخواهد شد.[۱۴]
اگر چه در گذشته و امروز تلاشهائی شده و میشود تا حج را فریضه فردی قلمداد کنند اما با توجه به آیات و روایات فهمیده میشود که حج مرکز اجتماع مسلمین است؛ زیرا؛ اگر هدف، صرف انجام دادن مناسک و طواف گرد خانه خدا و… بود، چرا جایز نباشد در تمام سال انجام گیرد؟ چه لزومی داشت همه مردم مکلف باشند در یک مقطع زمانی خاص در یک نقطه جمع شوند و در آن ایام هم در اجتماع یک روزه و یک شبه و سه روزه گرد هم آیند؟ «لیشهدوا منافع لهم»[۱۵] پس منافعی که مسلمانان باید شاهد آن باشند منافعی است که با حیثیت تجمع مردم و حالت اجتماع ارتباط پیدا میکند و حتی میشود گفت: که اگر از این اجتماع، فایده عمومی بدست نیاید مقصود حاصل نخواهد شد.
دلایل اجتماعی بودن فریضه حج
یکی از دلایل اجتماعی بودن حج این است که خطاب در آن متوجه عموم مردم است. «وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَهِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ» در میان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زایران] پیاده و [سوار] بر هر شتر لاغرى که از هر راه دورى مىآیند به سوى تو روى آورند تا شاهد منافع خویش باشند و نام خدا را در روزهاى معلومى بر دامهاى زبان بستهاى که روزى آنان کرده است ببرند پس از آنها بخورید و به درمانده مستمند بخورانید[۱۶].
در این جا کلمه «مردم» عام است و همین عمومیت اجتماعی بودن حج را می رساند. و یا در آیات دیگری چنین می فرماید: برای خدا بر مردم است آهنگ خانه او کنند، همانا اولین خانهای که برای مردم قرار داده شده سرزمین مکه است[۱۷] «بخاطر بیاورید هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت مردم قرار دادیم»[۱۸] خداوند کعبه را که خانه محترم است وسیلهای برای أقامه امر مردم قرار داده است[۱۹].
این گونه آیات و روایات دلالت روشن بر «بعد اجتماعی حج» دارد اگر مسأله حج فردی بود، لازم نبود این همه روی کلمه «الناس» تکیه شود. همچنان که لازم نبود مردم از راه دور و نزدیک با هر وسیله ممکن، در زمان و مکان معین گرد هم جمع بشوند تا این فریضه الهی را با حالت اجتماع انجام بدهند. اگر ثمره و بهره حج فردی بود چرا فرمود: «پس از همانجا که مردم کوچ میکنند کوچ کنید»[۲۰] این آیه میرساند که حج مرکز اتحاد مسلمین است و هیچکس حق تکروی و دوری از اجتماع مردم را ندارد؛ چون که حج علاوه بر این که یک فریضه فردی است، همچینن یک فریضه جمعی میباشد و ثمره و منفعت آن به تمامی مسلمین برمیگردد.
با عنایت به عمومیت دعوت «اذن فی الناس بالحج» و اطلاق «منافع» و تفسیر امام رضا(ع) مبنی بر این که منافع حج، افرادی را که در مراسم حج نبودهاند نیز در بر میگیرد؛ میشود ادعا کرد که قدر متقین از منافعی که بر مراسم باشکوه حج مترتب میشود همان «منافع عمومی و اجتماعی» حج است.
همچنین قدر متقین از «قیاماً للناس» در آیه مبارکه «جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس»[۲۱] بعد اجتماعی آن است، چونکه با توجه به اطلاق کلمه «قیاماً» و مناسبت آن با «للناس» و با عنایت به معنی «قیام» چنین استظهار میگردد که کعبه و حج، سبب اصلاح امور دینی و دنیوی مردم[۲۲] و باعث رفع نابسامانی ها از جوامع مسلمین خواهد گردید، چرا که کعبه به عنوان ضامن جامعه بشری مطرح شده است و این به خاطر حرمت و جلالت و قداستی است که کعبه در نظر عموم مردم دارد، لذا کعبه موصوف به «بیت الحرام» شده است، از این رو محور فعالیت همگانی واقع میگردد.
از سوی دیگر، همانطوری که هدف از ارسال رسل و انزال کتب، «قیام مردم به قسط»[۲۳] میباشد، بهترین وسیله تحقق این هدف، مراسم باشکوه حج میباشد و این یکی دیگر از منفعت اجتماعی حج است.
تا این جا باتوجه به آیات و روایات، مشخص گشت که حج نه تنها یک فریضه ای فردی بلکه جمعی نیز است. بَعد از اثبات ابعاد اجتماعی حج، باید دید که فریضه حج چه منافع اجتماعیِ را به دنبال دارد؟
منافع اجتماعی حج و وحدت مسلمانان
از آنجایی که حج مرکز اجتماع و اتحاد مسلمین است منافع اجتماعی فراوانی را به همراه دارد که در ذیل به بعضی از آنها اشاره خواهد شد:
ایجاد تفاهم
یکی از بارزترین منافع اجتماعی حج، ایجاد تفاهم، تحکیم برادری و رفع اختلافات دینی بین طبقات مسلمین است. اگر از بررسی آیات و روایات[۲۴] به دست میآید که دین اسلام، دین اتحاد و یگانگی است[۲۵] بهترین و مناسبترین زمان و مکان جهت تحقق این هدف، موسم حج است. اگر به نماز جماعت سفارش مؤکد شده به این جهت است تا اهالی هر محله به کمک یکدیگر، امور زندگی جمعی خویش را اداره نمایند و اگر نماز جمعه مقرر شده به این خاطراست تا مردم گرد هم آیند و در پرتو اجتماع و اتحاد، مشکلات زندگی اجتماعی خود را حل کنند، حج نیز در هر سال، در زمان و مکان خاصی-برمستطعین- واجب شده تا مسلمانان از نقاط مختلف عالم گرد خانه خدا جمع شوند و دست اتحاد و برادری به سوی یکدیگر دراز نمایند و در پرتو آن، مشکلات همدیگر را حل نمایند.
وحدت کلمه
یکی از آثار و منافع مهم اجتماعی «وحدت کلمه» میباشد که زائرین بیت الله باید از راه دور و نزدیک بیایند و تحکیم برادری در فکر و عمل را ملاحظه و مشاهده نمایند که همه امت اسلامی یک خدا را میپرستند، امت یک پیامبرند، معتقد به یک کتابند، به طرف یک قبله میایستند دوش به دوش هم بر گرد یک محور میچرخند و همه یک هدف، یک مسیر و یک برنامه را دنبال میکنند. این چنین وحدت به طور قطع جمعیتها را فشرده و متراکم و قلبها را به هم نزدیک میکند و در نتیجه یک نیروی قوی تولید میکند که باعث عظمت و شکوه اسلام و مسلمین و ذلت و خواری کفر خواهد شد. از این رو نبی مکرم اسلام در خطبه معروف «حجه الوداع» به همین نکته اشاره فرمودند: «اهل ایمان با هم برادرند خونهای آنها ارزش مساوی دارند. پیمان کوچکترین فردشان در حکم پیمان عموم مسلمین است همه با هم در حکم یکدست و قدرت واحدی در مقابل بیگانه اند»[۲۶]. حضرت امام خمینی(ره) در این باره فرمودند: «از جمله وظایف در این اجتماع عظیم، دعوت مردم و جوامع اسلامی به وحدت کلمه و رفع اختلافات بین طبقات مسلمین است».[۲۷] یا در جایی دیگری می فرماید: «بر همه ما اقشار ملت، در هر مقامی که هستیم، واجب است، واجب الهی است که با هم پیوسته باشیم…»[۲۸] با اتکای به خدای بزرگ در این مواقف عظیم، پیمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرک و شیطنت ببندید و از تفرق و تنازع بپرهیزید «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم»[۲۹].
خلاصه، اعضایی که در کنگره حج گرد هم جمع میشوند، هیچ اختلاف اصولی ندارند و رابطهای که بین آنها حکم فرماست، رابطه دین است که از هر رابطه دیگر، نظیر ملیت، نژاد و رنگ، قوی تر و محکمتر است.
مساوات اجتماعی
یکی دیگر از منافع اجتماعی حج، «مساوات اجتماعی» است که همه زائرین از حد اقل زندگی بهره مند بوده و یک نمونه از زندگی اقتصادی بدون فاصله یا لااقل با فاصله کم، در هر سال یک بار در عمل به نمایش گذارده می شود؛ به طوری که زندگی ها نزدیک بهم، لباسها کاملاً یکسان، مکانها و غذاها شبیه هم میباشد. چنانکه لغو امتیازات نژادی، رنگ، امتیازات شخصی؛ نظیر ثروت و مقام، اصل و نسب، زیبایی و زشتی، شاهد گویای دیگری بر این مساوات است.
خداوند متعال در لغو امتیازاتی که قریش برای خود قائل شده بود فرمود: «سپس از همانجا که مردم کوچ میکنند کوچ کنید و از خداوند طلب آمرزش نمایید که خدا آمرزنده مهربان است»[۳۰]. و نیز فرمود: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» «اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» همچنانکه نبی مکرم اسلام در خطبه حجه الوداع فرمود: «ای مردم! پروردگار همه شما یکی است و پدر همه شما یکی است؛ همه از آدم هستید و آدم از خاک است؛ عرب را بر عجم فضیلتی نیست مگر به ملاک تقوا».[۳۱]
مسؤولیت اجتماعی
یکی دیگر از منافع اجتماعی حج، ایجاد «مسؤولیت اجتماعی» در فرد است؛ چونکه فرد در طواف دور کعبه، سعی بین صفا و مروه، وقوف در عرفات و مشعر، بیتوته در منی و رمی جمرات احساس میکند که جزئی از امت اسلامی است که عمل، هدف، خدا، قبلهوکتابواحدداردودر نتیجه به فکر اتحاد و مسؤولیت اجتماعی میافتد.
امنیت اجتماعی
دیگر از منافع اجتماعی حج، «امنیت اجتماعی» است که هیچ کس در ایام حج حق تعرض به دیگران حتی حیوانات را ندارد. چرا که خداوند متعال فرمود: «هرکس داخل آن شود در امان است»[۳۲] «و به یاد بیاور هنگامی که خانه کعبه را مرجع و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم»[۳۳].
وجود یک جامعه امن و مطمئن و به دور از هر نوع تجاوزات، از آرزوهای دیرینه دانشمندان و مصلحان بوده و هست که سازمانها و جوامع بین المللی در تحقق چنین آرزویی هستند، اما تاکنون ره بجایی نبردهاند، ولی خداوند حکیم براساس حکمت متعالیهاش قرنها قبل، منطقهای را در یک نقطه ای از زمین برای چنین هدفی بنیان نهاده است به حدی که شکار حیوانات و حتی کمک کردن شکارچی به واسطه نشان دادن آن با گوشه چشم هم ممنوع گردیده است. آن هم در منطقهای که نا امن بود انسانها ربوده میشدند و همه جا غارت و کشتار بود.[۳۴] قرآن در این زمینه میفرماید: کسانی که با احرام حج را بر خود واجب کردهاند باید از تمتعات جنسی و انجام گناه و بحث و جدال اجتناب نمایند[۳۵]. پس امنیت اجتماعی در گرو وحدت و انسجام است که اگر درجامعه وحدت نباشد امنیت نخواهد بود.
وجود چنین جامعهای از اول خلقت مورد عنایت خداوند متعال بوده است که شرط اساسی بقای هر جامعه، وجود چنین نعمتی است تا انسانها کلاس آن را در هر سال در این مکان مقدس طی نمایند و در سراسر جهان گسترش دهند. این تمرین و نمایش اگرچه در مدت کوتاهی است، اما هر چه هست تمرینی برای شرکت کنندگان و اتمام حجتی برای جهانیان است. و اگر محل تشکیل کنگره حج در نقطه امنی قرار داده شد برای این است که سران و نمایندگان مسلمین آزادانه و با کمال اطمینان نسبت به یکدیگر و بدون هیچ تشویشی منافع مسلمین را در نظر گرفته و از همدیگر جهت رفع مشکلات یاری بجویند. زیرا در منطق قرآن، امنیت از پیش نیازهای حج محسوب می شود. همچنین اعمال حج نیز در سرزمین «مکه» صورت می گیرد که با دعا و درخواست حضرت ابراهیم(ع) به وادی امن مبدل شد[۳۶] و خدای متعال نیز سرزمین مکه را سرزمینی آزاد قرار داد و به آن منت های حرمت را اعطا کرد و آنجا را بیت الله الحرام نام نهاد؛ از این جهت، همه چیز در مکه امنیت دارد. بدین سبب، می توان «امنیت اجتماعی» را یکی از مهمترین هدفهای حج دانست، آن گونه که خداوند متعال فرمود: «هر کس داخل در مکه شود، در امان است.»[۳۷]
مهمترین دستاورد اتحاد در همه انواع آن، حفظ صلح، آرامش و امنیت و دور ماندن از جنگ و خونریزی و جدایی است؛ زیرا اتحاد در جامعه اسلامی، حس دوستی و همکاری را تقویت می کند و همه فتنه های اجتماعی را که از برتری جویی نژادی ناشی می شود، از بین می برد و اتحاد میان مؤمنان، زمینه درگیری را مرتفع می سازد.
شناخت همدیگر
یکی دیگر از منافع اجتماعی حج، «شناخت همدیگر» در مراسم پر شکوه حج است. امام ششم جعفربن محمد (ص) در بیان علل حج فرمود: «خداوند در حج وسیله اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم آورده تا همدیگر را بشناسند»[۳۸]. یکی از عوامل اختلاف و تفرقه، عدم شناخت و آشنایی بین مردم است. در این میان، حج یکی از مؤثرترین عوامل تبادل اندیشه ها و مایه استواری فرهنگ دینی مسلمانان به شمار می رود. در موسم حج، همه اقشار و گروه ها و ملتهای مسلمان، حضور دارند. همه آنان با هم لبیک می گویند و مناسک حج را انجام می دهند. این اجتماع باعث می شود ایشان با افکار و عقاید یکدیگر آشنا شوند، گرفتاریها و نیازهای همدیگر را مطرح کنند و در نتیجه، وحدت و همبستگی آنان بیشتر شود. قرآن کریم خطاب به حضرت ابراهیم(ع) می فرماید: «و در میان مردم بانگ حج برآور تا آنان، پیاده و سواره بر مرکبهای چابک از هر راه دوری به سراغ تو بیایند تا شاهد منافع خویش باشند.»[۳۹]
امام صادق( ع) در جواب هشام بن حکم، در مورد حکمتهای حج فرمودند: «خداوند متعال به وسیله حج، زمینه اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم کرده، برای اینکه همدیگر را بشناسند و تفاهم کنند.» امام(ع) در دنباله حدیث، دلیل این مطلب را این گونه بیان می فرماید: «اگر هر قوم و ملتی تنها از کشور و بلاد خویش سخن بگوید و تنها به مسائلی که در آن است، بیندیشد، همگی هلاک می گردند و کشورهایشان ویران می شود و از بسیاری از منافع و سودها و اطلاعات و اخبار محروم می شوند. این است فلسفه و دلیل کنگره جهانی حج.»[۴۰]
در همایش جهانی حج، مردم در سایه شناخت یکدیگر، زمینه تبادل آرا و افکار را فراهم می کنند و هر گروه از هر کشوری که باشند دستاوردهای علمی و پیشرفتهای فرهنگی و اقتصادی خویش را به برادران دینی دیگر مناطق و کشورها انتقال می دهند و این گونه نوعی همبستگی و علاقه در بین آنها ایجاد می شود.
آموزش نظم و انضباط اجتماعی از فریضه حج
از جمله آثار اجتماعی دیگر، آموزش و تمرین «نظم و انضباط اجتماعی» است؛ حج از آغاز تا انتها، همه و همه روی نظم و ترتیب خاصی انجام میگیرد؛ شروع آن در وقت معین و در مکان معین و با لباس و رمز مشخص و طواف، سعی، وقوف، رمی، هدی و… باید براساس اندازه معین و نظم خاص انجام پذیرد تا بشر درسی از نظم و انظباط اجتماعی را آموخته و برای همیشه آن را در جامعه رعایت نماید.
بالاخره، اجتماع عظیم حج، ارائه نمونه عملی جامعه اسلامی است که در سایه ایمان تشکیل گردیده و یک نمونه کوچک از اجتماع روح دار به نمایش گذاشته میشود که روابط اجتماعی مردم با یکدیگر تحت تأثیر ایمان و محبت واقع شده و در آن محیط معنوی خودخواهی و رفتار و گفتار ناپسند بسیار کم دیده میشود؛ محیطی آرام و باصفا که رعایت فضائل اخلاقی و حقوق اجتماعی به چشم میآید و این اجتماع در واقع، نمایشی از جامعه اسلامی است که دارای شکوه، عظمت، امنیت، عدالت، مساوات واقعی و نظم و انضباط اجتماعی میباشد که از امتیازات آن این است که هر سال این اجتماع تشکیل و در معرض عمومی گذاشته میشود.[۴۱] تا مسلمین از مجرای این فریضه بزرگ الهی عملاً نظم و انضباط اجتماعی را تجربه کنند.
فریضه حج و لغو امتیازات
منظور شارع مقدس اسلام از تشریع حج این بوده که مسلمانان با یکدیگر نزدیکتر شوند و وسیله ای بوجود آید که مسلمانان از دور ترین نقطه عالم خواه ناخواه یکدیگر را در یک نقطه ملاقات کنند و پیوندشان محکمتر گردد. ممکن است بعضی افراد گمان کنند اینها فرضیاتی است که ما از پیش خود میسازیم و میبافیم، شارع اسلام چنین منظور بافی نداشته است. از اینرو لازم وضروری است که نصوص اسلامی را ذکر کنیم تا معلوم شود اینها مطالبی است که خود اسلام در هزار و چهار صد سال پیش گفته است .
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله جمله های معروفی دارد که در زمینه وحدت و تساوی مسلمانان و الغای امتیازات ایراد فرموده است به این مضمون: «ایها الناس ان ربکم واحد و اباکم واحد کلکم لِآدم و آدم من تراب ان اکرمکم عندالله اتقیکم، و لیس لعربی علی عجمی فضل الا بالتقوی» یعنی همانا پروردگار شما یکی است، پدر شما یکی است، همه شما فرزند آدم هستید و آدم از خاک است، گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است، عرب را بر عجم فضیلت نیست مگر به وسیله تقوا.[۴۲] این جمله که از ندای یگانگی و بهم بستگی است، در کجا و در چه زمانی و در چه موقعیتی ایراد فرمود؟ در سرزمین مکه و منا و عرفات، و در حین انجام عمل حج، در آخرین حج خود که به حجه الوداع معروف است. چرا اینجا را برای این اعلام انتخاب فرمود؟ برای اینکه تا دامنه قیامت که مراسم حج بر پا است مردم بیایند و به یاد توصیه های پیغمبر بزرگوارشان بیفتند و متنبه گردند و راه تفرق نپویند، دست یکدیگر را در اینجا بعنوان دوستی و برادری بفشارند، موانع را از میان ببرند، قرارداد ها و پیمان ها و مبادله های معنوی و مادی با هم برقرار کنند.
اینکه مسلمانان بصورت ظاهر در مکه اجتماع کنند و دلهای شان نسبت به یکدیگر پر از کینه و عداوت باشد، مصداق کلام خدای متعال است: «و تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی» (می پنداری آنها با هم اند و حال آنکه دلهاشان پراکنده است)[۴۳] و مصداق کلام علی علیه السلام می باشند: «ایهاالناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهوائهم» (ای مردمی که بدنهای شان در یک جا جمع شده اما خواسته ها و آرزوها و هدفهاشان از هم جدا است[۴۴]) اینگونه اجتماعی منظور اسلام نیست، حج برای چنین اجتماعی نیست، خداوند به چنین اجتماعی به نظر رحمت نمی نگرد.
امام صادق علیه السلام در حدیثی می فرماید: فجعل فیه الاجتماع من الشرق و الغرب لیتعارفوا…[۴۵] یعنی خداوند مقرر کرد که از شرق و غرب عالم آنجا جمع شوند برای اینکه یکدیگر را بشناسند.
حج و تبادل افکار
یکی از کارهای پسندیده ای که در دنیای امروز معمول است اینکه؛ افرادی که با هم آشنا میشوند اسم و آدرس یکدیگر را یاد میگیرند. این کار وسیله ای میشود که بعدها با هم نامه مبادله کنند، از کارهای یکدیگر آگاه شوند، آثار و تالیفات خود را برای یکدیگر بفرستند. بدیهی است که این کارها پیوندها را محکم می کند.
اکنون می بینیم اسلام در چهارده قرن پیش، این زمینه را بوجود آورده است و توصیه کرده است که از اجتماع عظیم حج برای این منظور باید استفاده شود. امام صادق فرموده اسلام چنین اجتماعی را مقرر کرده است تا از شرق و غرب عالم جمع شوند و با یکدیگر در آنجا آشنا و دوست بشوند.
ما باید درحج همدیگررا از اوضاع دینی خود آگاه کنیم و از اوضاع دینی و احوال مسلمانان و کشور آنها باخبر شویم. از تحولات و نهضت های که همراه یا برضد اسلام میشود آگاه بشویم. با تحولات و نهضت های سودمند اسلامی هماهنگی کنیم.
حضرت امام علی(ع) درباره حج می فرماید: «والحج تقویه للدین او تقربه للدین».[۴۶] حج تقویت دین است. یا فلسفه حج نزدیک کردن پیروان دین است. اگر مفهوم کلام این باشد که فلسفه حج تقویت دین است منظور اینست که با اجتماع حج روابط مسلمانان محکمتر میشود و ایمان مسلمانان نیرومندتر میگردد به این وسیله اسلام نیرومندتر میگردد. اگر مفهوم کلام این باشد که فلسفه حج نزدیک کردن دین است به این معنا است که منظور نزدیک شدن دلهای مسلمانان است ونتیجه تقویت و نیرومندی اسلام است.
حج بزرگ ترین نماد اسلام
همانطوری که در بیابانها علاماتی را برای تشخیص راه قرارمی دهد، تامردم راه خودرا گم نکند، خدا وندمنان نیز کعبه را عَلَم و نشانه برای بشر قرار داده است تا به وسیله آن، مردم هدایت شود و گمراه نشود[۴۷].
از سخنان حضرت علی(ع) است: «جعله سبحانه و تعالی للاسلام عَلَما» یعنی خداوند کعبه را پرچم اسلام قرار داده است.[۴۸]
از قدیم معمول بوده است که گروه های که با یکدیگر به جنگ می پرداختند هر کدام پرچم مخصوص به خود داشتند و در زیر آن گرد می آمدند که پرچم رمز بقا واستقلال و مقاومت آنها بشمار می آمد. و برافراشته بودن آن دلیل حیات جمعی آنها بوده است و افتادن و خوابیدن آن علامت، شکست آنها بوده است. دلیر و دلاورترین آنها نامزد بدست گرفتن پرچم بوده است. دلاوران دَور او را میگرفتند که برافراشته بماند. برعکس، دشمن کوشش میکرد که پرچم را بخواباند چون پرچم مقدس و محترم بوده است.
امروز نیز پرچم، رمز استقلال و وحدت و شخصیت مستقل ملت ها و کشورها است. هر کشوری از خود پرچم و علامتی دارد و آنرا مقدس می شمارد و احیانا با آن سوگند می خورند.
امیرالمومنین می فرماید: «کعبه پرچم اسلام است»[۴۹] یعنی همانطوریکه پرچم ها رمز اتحاد و یگانگی جمعیت ها و نشانه همبستگی آن ها است و بر پا بودن آن علامت حیات آنهاست، کعبه برای اسلام این چنین است. و در حدیثی از امام صادق(ع) وارد شده: «لایزال الدین قائما ما قامت الکعبه»[۵۰] مادام که کعبه بر پا است، اسلام بر پا است. یعنی مادام که حج زنده و باقی است اسلام زنده و باقی است. کعبه نماد و پرچم مقدس اسلام است، رمز وحدت و استقلال مسلمین است.
از اینجا میتوانیم بفهمیم که منظور اسلام این نبوده که مردم ندانسته و نفهمیده بروند به مکه و فقط یک سلسله مناسک که برای خود آنها نامفهوم است بجا آورند. منظور اصلی این ست که تحت لوای کعبه -یعنی همان خانه ای که اولین بار در میان بشر برای پرستش خدای یگانه بنا شد- بصورت یک قوم واحد و ملت واحد و هم رزم و شعار اصلی و اساسی شان «توحید» باشد.
حج جلوه های وحدت واتحاد اسلامی
اتحاد به معنای با هم بودن و هماهنگ شدن است که در واقع نوعی اتحاد و همبستگی می باشد. معمولاً دولتهای تشکیل دهنده اتحاد یا اتحادیه ها دارای هدفهای سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژی و فرهنگی مشابهی دارند.[۵۱] روشن است، اگر مسلمانان به ابعاد گوناگون حج توجه کنند و بدون تعصب آن گونه که مستحق مناسک حج است، عمل کنند، آن گاه حج یکی از بهترین جلوه های وحدت و اتحاد اسلامی و زمینه ساز تفاهم جهان اسلام خواهد بود؛ آن گونه که امام خمینی(ره) فرمودند: «یکی از مهمات فلسفه حج، ایجاد تفاهم و تحکیم برادری بین مسلمانان است.[۵۲]
نتیجه
انسجام واتحاد اسلامی علاوه بر این که یک دستور و رهنمود قرآنی است عاملی مؤثرو اساسی درتقویت فرهنگی واجتماعی وسیاسی مسلمانان، ودر شکل دهی هویت جمعی آنان است، وزمینه اقتدار امت اسلامی را در مقابل توطئههای تفرقه آمیز دشمنان دین فراهم میکند و مانع غلبه فرهنگ بیگانه میشود، نیز حائز اهمیت است که باید از کید دشمنان و استعمارگران آگاه باشیم و آنان علاوه بر انگیزههای ضد دینی، همواره با انگیزههای سیاسی به ایجاد اختلاف و تفرقه در اشکال گوناگون نژادی ـ مذهبی بین کشورهای اسلامی هستند.
از این جهت «انسجام اسلامی» هم یک آرمان وشعار اصیل اسلامی و هم یک تکلیف عملی واجرایی وهم یک ضرورت تاریخی است. «وحدت وانسجام اسلامی» در شرایط کنونی جهان، ضرورت نخست دنیای اسلام است. و وحدت و همدلی بین مسلمانان موجب میشود تا بهتر بتوانند در مقابل توطئه دشمنان اسلام، صف واحدی را تشکیل دهند.
حج بارزترین و بزرگ ترین جلوه ای از اتحاد در میان مسلمانان هست که با دورهم آمدن به خانه خدا مسؤلیت اجتماعی احساس می شود امنیت اجتماعی وشناخت همدیگر به وجود می آید و در بزگرترین نماد اسلامی تبادل اندیشه و افکار صورت می گیرد. بنا بر این؛ با توجه به آثار، منافع و ابعاد گوناگون در جح، می توان گفت که حج یکی از بارز ترین و مهم ترین سمبل اتحاد در جامعه اسلامی بوده است.
پی نوشتها
[۱]. مسعود، جبران، فرهنگ الراعد.
[۲] . عمید، حسن، فرهنگ عمید.
[۳] . دهخدا ۱۳۷۳ ج ۱۴ص ۲۰۴۵۳٫
[۴] . همان ۱۳۷۳ ج ۱ص ۸۴۴٫
[۵] . همان ۱۳۷۳ ج ۱۴ص ۲۰۴۵۴٫
[۶]. مطهری، مرتضی، یادداشتها، ج۲، قم، انتشارات صدرا، ص ۲۰۳٫
[۷] . المیزان، ج ۳، ص ۳۷۱٫
[۸] . آل عمران/۱۰۳٫
[۹] . دائره المعارف قرآن کریم، مرکز فرهنگ و معارف دفتر تبلیغات اسلامی قم، ج۲، ص ۷۵٫
[۱۰] . انعام، ۶۵٫
[۱۱] . حجرات۱۰٫
[۱۲] . بلخی، مولانا جلال الدین، مثنوی معنوی.
[۱۳] . حج۲۸٫
[۱۴] . بقره، ۱۹۷٫
[۱۵] . حج، ۲۷ و ۲۸٫
[۱۶] . حج، ۲۷ و ۲۸٫
[۱۷] . آل عمران، ۹۶ و ۹۷٫
[۱۸] . بقره، ۱۲۵ و ۱۹۹٫
[۱۹] . مائده،۹۷٫
[۲۰] . بقره، ۱۲۵ و ۱۹۹٫
[۲۱] . مائده، ۹۷٫
[۲۲] . بحارالانوار، ج۸۶ ص۶۵٫
[۲۳] . حدید، ۲۵٫
[۲۴] . آیات :۱۰۳٫ آل عمران و ۴۶ انفال و ۱۰ حجرات.
[۲۵] . اصول کافی، ج۲ ص۱۶۵٫
[۲۶] . تحف العقول ص۳۰٫
[۲۷] . حج در کلام و پیام امام خمینی، ص۳۴و۳۷٫
[۲۸] . صحیفه امام، ۱۳۷۸ ج ۶ص ۲۴۴٫
[۲۹] . انفال، ۴۶٫
[۳۰] . بقره، ۱۹۹٫
[۳۱] . تحف العقول، ص۳۰٫
[۳۲] . آل عمران، ۹۷٫
[۳۳] . بقره، ۱۲۵٫
[۳۴] . عنکبوت، ۶۷٫
[۳۵] . بقره، ۱۹۷٫
[۳۶] . بقره، ۱۲۶٫
[۳۷] . آل عمران، ۹۷٫
[۳۸] . وسائل الشیعه ج۱۱ ص۱۴٫
[۳۹] . حج، ۲۷ و ۲۸٫
[۴۰] . وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۱۴٫
[۴۱] . با استفاده از کتاب حج در قرآن، شهید بهشتی.
[۴۲] . تحف العقول، ص۳۴ .
[۴۳] . الحشر۱۴٫
[۴۴] . نهج البلاغه،خطبه۲۹٫
[۴۵] . وسایل الشیعه:ج۱۱، کتاب حج، ص۱۴ و ج۲۷ص۹۸٫
[۴۶] . نهجه البلاغه، حکمت ۲۵۲٫
[۴۷] . حج برنامه تکامل،ص۵۹، سید محمد ضیاء آبادی.
[۴۸] . نهج البلاغه، خطبه۱٫
[۴۹] . همان.
[۵۰] . الکافی،ج۴ص۲۷۲٫
[۵۱] . فرهنگ علوم سیاسی، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، ص۱۳٫
[۵۲] . پیام امام خمینی (ره) صحیفه نور، ج۹، ص۱۷۶٫
چه کسانی حضرت مهدی(عج) را در زمان امام عسکری(ع) دیده اند؟
گواهان تولد امام مهدی (عج)
۱. محمد بن علی بن بلال که از یاران امام حسن عسکری (ع) بوده و شیخ طوسی، او را ثقه و مورد اعتماد دانسته است، [۱] نقل میکند:
خَرَجَ إِلَیَّ مِن أَبی مُحَمَّدٍ قَبلَ مُضِیّهِ بِسَنَتَینِ یُخبِرُنی بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ مِن قَبلِ مُضِیّهِ بِثَلاثَةِ أَیّامٍ یُخبِرُنی بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ. [۲]
دو سال پیش از وفات ابومحمد [امام حسن عسکری (ع)]، نامهای از ایشان به دست من رسید که در آن مرا از جانشین خود آگاه کرده بود. همچنین سه روز پیش از وفات ابومحمد، نامه دیگری از ایشان دریافت داشتم که در آن مشخص شده بود آن حضرت چه کسی را جانشین خود ساخته است.
۲. از احمد بن محمد بن عبداللّه، یکی از یاران امام حسن عسکری (ع)، چنین روایت شده است:
خَرَجَ عَن أَبی مُحَمَّدٍ (ع) حَینَ قُتِلَ الزُّبَیرِیّ، لَعَنَهُ اللّهُ: «هذا جَزاءُ مَنِ اجْتَرَأ عَلَی اللّهِ فِی أولِیائِهِ، یَزعَمُ أَنّهُ یَقْتُلُنی وَ لَیسَ لِی عَقِبٌ، فَکَیفَ رَأی قُدرَةَ اللّه فیهِ» وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمّاهُ «م ح م د» فی سَنَةِ سِتَّ وَ خَمسینَ و مِائَتَینِ. [۳]
هنگامی که زبیری [۴] لعنت خدا بر او باد کشته شد، نامهای از ابومحمد [امام حسن عسکری] (ع) به من رسید که در آن آمده بود: «این جزای کسی است که حریم خدا را نگه ندارد و در حق اولیای او گستاخی کند. او میپنداشت مرا به قتل میرساند، در حالی که در پی من فرزندی وجود ندارد، ولی [دیدی] خداوند قدرت خود را چگونه به او نشان داد؟» در پی این ماجرا در سال ۲۵۶ [ه. ق] فرزندی برای آن حضرت متولد شد که او را «م ح م د» نامید.
۳. احمدبن اسحاق قمی از معدود افرادی است که حضرت امام حسن عسکری (ع) او را در جریان تولد فرزند خویش قرار داد. پیش از بیان روایتی که در این زمینه از ایشان نقل شده، بجاست برای درک جایگاه و موقعیت نامبرده در جامعه شیعی عصر خود، توصیف شیخ طوسی از ایشان را نقل کنیم. شیخ طوسی (م ۴۶۰ ه. ق) در کتاب الفهرست مینویسد:
احمد بن اسحاق بن عبداللّه بن سعد… بزرگ مرتبه و از یاران خاص ابومحمد [امام حسن عسکری (ع)] است. او صاحبالزمان (عج) را مشاهده کرد. او شیخ قمیین و پیک و فرستاده آنها] نزد امامان شیعه (ع)] بود. [۵]
روایتی که احمدبناسحاق از امام حسن عسکری (ع)، نقل و در آن به چگونگی آگاهشدن خود از تولد آخرین حجت حق اشاره کرده، به قرار زیر است:
وُلِدَ لَنا مَولُودٌ فَلیَکُن عِندَکَ مَستُورا، وَ عَنِ جَمیعِ النّاسِ مَکتُوما، فَإِنّا لَمنَظهَرْ عَلَیهِ إِلاّ الأَقرَبَ لِقَرابَتِهِ وَ الوَلِیَّ لِوِلایَتِهِ، أَحبَبنا إِعلامَکَ لِیَسُرَّکَ اللّهُ بِهِ مِثلَ ما سَرَّنا بِهِ. وَالسَّلامُ. [۶]
برای ما فرزندی متولد شد. لازم است خبر تولد او را پنهان بداری و به هیچکس از مردم بازگو نکنی. ما کسی را بر این تولد آگاه نمیکنیم جز خویشاوند نزدیک را به دلیل خویشاوندی و دوست را به دلیل ولایتش. دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند خاطر تو را شادمان سازد، همچنانکه مرا شادمان ساخت. والسلام.
۴. احمد بن اسحاق در روایت دیگری میگوید:
سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَلیٍّ العَسکَرِیّ (ع) یَقُولُ: اَلحَمدُللّهِ الَّذی لَم یُخرِجْنی مِنَ الدُّنیا حَتّی أرانِیَ الخَلَفَ مِن بَعدی، أَشبَهَ النّاسِ بِرَسُولِاللّهِ (ص) خَلقا وَ خُلقا.... [۷]
از ابا محمد حسن بن علی عسکری ۸ شنیدم که فرمود: «سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا جانشینم را به من نشان دهد. همو که آفرینش و خلق و خوی او از همه مردم به رسول خدا (ص) شبیهتر است…».
۵. ابوهاشم جعفری (داوود بن قاسم) که محضر چهار تن از ائمه؛ یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عصر (علیهمالسلام) را درک کرده و به گفته نجاشی و شیخ طوسی نزد ائمه «عظیم المنزله» و «جلیل القدر» بوده است، [۸] چنین نقل کند:
قُلتُ لِأَبی مُحَمَّدٍ (ع) جَلالَتُکَ تَمنَعُنی مِن مَسأَلَتِکَ، فَتأذَنُ لی أَن أَسأَلَکَ؟ فَقالَ: سَل. قُلتُ: یا سَیّدی! هَل لَکَ وَلَدٌ؟ فقال: نَعَم. فَقُلتُ: فَإِن حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَأَینَ أَسألُ عَن ه. قالَ: بِالمَدینَةِ. [۹]
به ابا محمد [امام حسن عسکری] (ع) عرض کردم: جلالت شما مانع از این میشود که پرسشی را با شما در میان بگذارم. آیا اجازه میدهید پرسشی از شما بکنم؟ فرمود: «بپرس». گفتم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: «آری.» گفتم: اگر اتفاقی برای شما افتاد، سراغ او را در کجا بگیریم؟ فرمود: «در مدینه».
۶. حمدان بن احمد قلانسی که از فقیهان کوفه بوده و کشی، او را توثیق کرده است، [۱۰] نقل میکند:
قُلتُ لِلعَمرِیِّ: قَد مَضی أَبُومُحَمّدٍ؟ فَقالَ لی: قَد مَضی وَلکِنْ قَد خَلَّفَ فیکُم مَن رَقَبَتُهُ مِثلَ هذِهِ؛ وَ أَشارَ بِیَدِهِ. [۱۱]
به عمری (عثمان بن سعید) گفتم: آیا ابومحمد [امام حسن عسکری] (ع) از دنیا رفت؟ گفت: آری او از دنیا رفت، ولی کسی را در میان شما جانشین خود قرار داد که گردن او چنین است. در این حال، با دستان خود [به گردنش] اشاره میکرد. [۱۲]
۷. محمد بن احمد علوی نیز از ابی غانم خادم نقل میکند:
برای ابا محمد [امام حسن عسکری] (ع)، فرزندی به دنیا آمد که او را محمد نامید و وی را در سومین روز ولادتش به اصحاب خود عرضه کرد و فرمود:
«هذا صاحِبُکُم مِن بَعْدی وَ خَلیفَتی عَلَیکُم و هُوَ القائمُ الَّذی تَمْتَدُّ إلَیهِ الأَعناقُ بِالإنتِظارِ فإِذا امتَلَأتِ الأَرضُ جَورا و ظُلما خَرَجَ فَمَلَأَها قِسْطا و عَدْلاً؛ پس از من، این صاحب شما و جانشین من بر شماست و او قائمی است که مردم در انتظارش میمانند و چون زمین از ستم پر شود، ظهور میکند و آن را از عدل و داد آکنده میسازد». [۱۳]
مشاهدهکنندگان امام مهدی (ع)
آنچه گذشت، نمونههایی از سخنان افراد معتمد و صاحب نام شیعه در زمان امام حسن عسکری (ع) بود که در آنها به تولد فرزند امام یازدهم و آخرین حجت حق گواهی داده شده بود. حال به بررسی سخنان کسانی میپردازیم که خود، حضرت مهدی (ع) را هنگام تولد یا پس از آن دیدهاند:
۱. نخستین شاهد تولد امام عصر (ع)، حکیمه، دختر بزرگوار امام جواد (ع) و عمه امام حسن عسکری (ع) [۱۴] است. شیخ صدوق (م ۳۸۱ ه. ق) در کتاب کمال الدین و تمامالنعمة، ماجرای تولد امام مهدی (عج) را به نقل از بانو حکیمه به تفصیل آورده است [۱۵] که ما پیش از این به آن پرداختیم. ازاینرو، در اینجا به روایتی که در الکافی در همین زمینه نقل شده است، بسنده میکنیم.
محمد بن قاسم بن حمز ة بن موسی بن جعفر، یکی از نوادگان امام موسی کاظم (ع) که از اصحاب امام هادی (ع) به شمار میآید، [۱۶] چنین روایت کرده است:
حَدَّثَتْنی الحَکیمَةُ ابنَةُ مُحَمَّدِ بنِ عَلیٍّ وَ هِیَ عَمَّةُ أَبیهِ أَنَّها رَأَتْهُ لَیلَةَ مَولِدِهِ وَ بَعدَ ذلِکَ. [۱۷]
حکیمه، دختر محمد بن علی که عمه پدر او (مهدی) نیز هست، برای من نقل کرد که او (فرزند امام حسن عسکری (ع)) را در شب تولد و پس از آن دیده است.
۲. محمد بن یعقوب کلینی به سند خود از محمد بن اسماعیل بن موسیبن جعفر، یکی از نوادگان امام هفتم شیعیان که در زمان خود سالخوردهترین نواده رسول خدا (ص) در عراق به شمار میآمد، [۱۸] چنین نقل میکند: «رَأیَتُهُ بَینَ المَسجِدَینِ وَ هُوَ (ع) غُلامٌ؛ او [فرزند امام حسن عسکری (ع)] را در حالی که جوان نورسی بود، در بین دو مسجد [۱۹] مشاهده کردم». [۲۰]
۳. عمرو اهوازی نیز از جمله کسانی است که حضرت صاحب الامر (ع) را در کودکی دیده است. روایتی که کلینی در این زمینه از ایشان نقل کرده، به شرح زیر است: «أَرانِیهِ أَبُو مُحَمَّدٍ (ع) وَ قالَ: هذا صاحِبُکُم؛ ابومحمد [امام حسن عسکری] (ع)، او را به من نشان داد و گفت: این صاحب شماست». [۲۱]
۴. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة از احمد بن اسحاق که پیش از این ذکر او گذشت، چنین نقل میکند:
دَخَلتُ عَلی أَبی مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلیٍّ (ع) وَ أَنَا أُریدُ أَن أَسأَلَهُ عَنِ الخَلَفِ [مِن] بَعدِهِ، فَقالَ لی مُبتَدِئَا: یا أحمَدَ بنَ إسحاقَ! إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لَمیُخَلِّ الأَرضَ مُنذُ خَلَقَ آدَمَ (ع) وَ لایُخَلّیها إِلی أَن تَقُومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةِ اللّهِ عَلی خَلقِهِ.... قالَ: فَقُلتُ لَهُ: یا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ فَمَنِ الإِمامُ وَ الخَلیفَةُ بَعدَکَ؟ فَنَهَضَ (ع) مُسرِعا فَدَخَلَ البَیتَ، ثُمَّ خَرَجَ وَ عَلی عاتِقِهِ غُلامٌ کأَنَّ وَجْهَهُ القَمَرُ لَیلَةَ البَدرِ مِن أَبناءِ الثَّلاثِ سِنینَ، فَقالَ: یا أَحمَدَ بنَ إِسحاقَ لَولا کَرامَتُکَ عَلیَ اللّهِ، عَزَّ وَ جَلَّ، وَ عَلی حُجَجِهِ ما عَرَضْتُ عَلَیکَ ابنی هذا، إنَّهُ سَمِیُّ رَسولِ اللّه (ص) و کَنِیُّهُ، الَّذی یَمْلَأُ الأَرضَ قِسطا وَ عَدلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا و ظُلْما.... [۲۲]
خدمت ابا محمد حسن بن علی (ع) رسیدم و میخواستم از ایشان در مورد جانشین پس از او پرسش کنم. آن حضرت پیش از آنکه من چیزی بپرسم، فرمود: «ای احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک و تعالی، از آن هنگام که آدم (ع) را آفرید، زمین را از حجت خدا بر آفریدگانش خالی نگذاشته است و تا زمانی هم که قیامت برپا شود، خالی نخواهد گذاشت…» گفتم: ای پسر فرستاده خدا! پیشوا و جانشین پس از شما کیست؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و در حالیکه پسر بچه سه سالهای را که رویی همانند ماه تمام داشت، بر دوش خود حمل میکرد، برگشت و گفت: «ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند عزّ و جّل و حجتهای او گرامی نبودی، این پسرم را به تو نشان نمیدادم. همانا او همنام رسول خدا (ص) و همکنیه اوست. او کسی است که زمین را از عدل و داد پر میسازد همچنانکه از جور و ستم پر شده باشد».
۵. جعفر بن محمد بن مالک فزاری از گروهی از شیعیان که علی بن بلال، محمد بن معاویه بن حکیم و حسن بن ایوب از آن جملهاند، نقل میکند:
ما به خدمت ابامحمد حسن بن علی (ع) رسیدیم تا از آن حضرت در مورد حجت پس از ایشان پرسش کنیم. جمعیتی بالغ بر چهل نفر در خانه حضرت اجتماع کرده بودند. در این میان، عثمان بن سعید عمرو عمری به سوی آن حضرت رفت و گفت: ای پسر رسول خدا! میخواهیم از چیزی بپرسیم که شما از من بدان آگاهترید. حضرت فرمود: بنشین ای عثمان! او دلگیر شد و خواست از مجلس خارج شود که حضرت فرمود: کسی از اینجا خارج نشود. کسی از ما خارج نشد. پس از ساعتی حضرت (ع)، عثمان را صدا زد و عثمان از جا برخاست. حضرت فرمود: آیا به شما بگویم برای چه به اینجا آمدهاید؟ همه گفتند: آری، ای پسر رسول خدا! پس فرمود: آمدهاید که در مورد حجّت پس از من بپرسید. گفتند: آری. در این هنگام، پسر بچهای همچون پاره ماه که از همه مردم به ابا محمد (ع) شبیهتر بود، به مجلس درآمد. حضرت فرمود: پس از من، این امام شما و جانشین من بر شماست. از او پیروی کنید و پس از من از یکدیگر پراکنده نشوید که در دین خود دچار هلاکت و نابودی میشوید. آگاه باشید که از امروز به بعد، هیچیک از شما او را نخواهید دید تا عمری از او بگذرد. پس آنچه عثمان به شما میگوید، بپذیرید. به دستورهای او سر نهید و سخن او را بپذیرید؛ که او نماینده امام شماست و سررشته امور به او سپرده شده است. [۲۳]
۶. ابراهیم بن ادریس که بنا به گفته شیخ طوسی و برقی، از اصحاب امام هادی (ع) بود، [۲۴] ماجرای دیدار خود با حضرت صاحب الامر (ع) را چنین نقل میکند:
پس از درگذشت ابومحمد [امام حسن عسکری] (ع) او (حضرت مهدی (ع)) را در حالی که جوانی نورس بود، دیدم و سر و دستش را بوسیدم. [۲۵]
۷. از ابوالأدیان بصری که در مراسم تشییع و خاکسپاری امام یازدهم حضور داشت و شاهد نماز خواندن امام مهدی (عج) بر پیکر پدر بزرگوار خویش بود، روایتی در این زمینه نقل شده که به قرار زیر است:
من در خدمت حسن بن علی بن محمد [امام یازدهم] (ع) کار میکردم و نوشتههای او را به شهرها میبردم. در بیماری موتش به حضور او شرفیاب شدم. نامههایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول میکشد و روز پانزدهم وارد «سرّ من رأی» (سامرا) میشوی و واویلا از خانه من میشنوی و مرا روی تخته غسل میبینی. ابوالأدیان گوید: عرض کردم: ای آقای من! چون این پیشامد روی دهد، به جای شما کیست؟ فرمود: هر کس جواب نامههای مرا از تو خواست، او بعد من، قائم [به امر امامت] است. عرض کردم: نشانهای بیفزایید. فرمود: هر کس بر من نماز خواند، او قائم بعد از من است. عرض کردم: بیفزایید. فرمود: هر کس به آنچه در همیان است، خبر داد، اوست قائم پس از من. هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست. من نامهها را به مدائن رساندم و جواب آنها را گرفتم و چنانکه فرموده بود، روز پانزدهم به «سرّ من رأی» برگشتم و در خانهاش واویلا بود و خودش روی تخته غسل بود. به ناگاه دیدم جعفر کذّاب، پسر علی، برادرش بر در خانه است و شیعه گرد او جمع هستند و تسلیت میدهند و به امامت تهنیت میگویند. با خود گفتم: اگر امام این است که امامت باطل است؛ زیرا میدانستم جعفر شراب مینوشد و در جوسق قمار میکند و تنبور هم میزند. من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید. سپس عقید (خادم حضرت عسکری) بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است، برخیز و بر او نماز بگزار. جعفر بن علی با شیعیان او که اطرافش بودند، وارد حیاط شد و پیشاپیش شیعیان، سمّان (عثمان بن سعید عَمری) بود و حسن بن علی معروف به سلمه. وقتی وارد صحن خانه شدیم، جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود. جعفر جلو ایستاد که بر برادرش نماز بخواند. چون خواست «اللّه اکبر» بگوید؛ کودکی با صورتی گندمگون، موهایی مجعد و دندانهایی که در بین آنها فاصله بود، از اتاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت: ای عمو! من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز گزارم، عقب بایست! جعفر با روی درهم و رنگ زرد عقب ایستاد. آن کودک جلو ایستاد و بر پیکر نماز خواند. [آنگاه حضرت حسن عسکری (ع)] در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس [آن] کودک گفت: ای بصری! جواب نامهها را که با توست، بیاور. آنها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه؛ باقی میماند، همیان. سپس نزد جعفر بن علی رفتم که داشت ناله و فریاد میکرد و از دست آن کودک مینالید. حاجز وشّا به او گفت: ای آقای من! آن کودک کیست تا ما بر او اقامه دلیل کنیم. گفت: به خدا من تاکنون نه او را دیدهام و نه میشناسم.
ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از حسن بن علی (ع) پرسش کردند و دانستند که فوت شده است. گفتند: به چه کسی باید تسلیت بگوییم؟ عدهای به جعفر بن علی اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و او را تسلیت دادند و به امامت تهنیت گفتند و اظهار داشتند همراه ما نامهها و اموالی است، بگو نامهها از کیست و اموال چهقدر است؟ جعفر از جا پرید و جامههای خود را تکان داد و گفت: از ما علم غیب میخواهید؟ خادمی از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت: نامههایی که با شماست، از فلان و فلان است و در همیان هزار اشرفی است که ده تای آنها قلب است. آنها نامهها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آنکه تو را به خاطر اینها فرستاده است، او امام است.... [۲۶]
گفتنی است برخی منابع تاریخی، از ابوعیسی متوکل به عنوان کسی یاد کردهاند که بر پیکر امام حسن عسکری (ع) نماز گزارده است. این نقل تاریخی و روایت یاد شده را به این صورت میتوان جمع کرد که ابتدا در خانه حضرت عسکری (ع) و با تعداد محدودی از خواص اصحاب، بر پیکر آن حضرت نماز خوانده شده است، سپس پیکر ایشان را برای تشییع جنازه به بیرون از خانه انتقال دادهاند و در آنجا، فرد دیگری به طور رسمی بر پیکر آن جناب نماز گزارده است. [۲۷]
در پایان بررسی دلایل و شواهد تاریخی و روایی ولادت امام مهدی (عج)، برای تکمیل بحث به سخنی از شیخ طوسی (ره) اشاره میکنیم. او در پاسخ کسانی که در ولادت آن حضرت تشکیک میکنند، مینویسد:
صدور حکم نفی ولادت فرزند از مواردی است که [ابتدائا و بدون یقین] صحیح نیست. [به بیان دیگر] کسی نمیتواند در مورد فردی که وجود فرزندی برای او آشکار نشده است، ادعا کند که او فرزندی ندارد. در اینگونه موارد فقط به ظن غالب و امارهها رجوع و گفته میشود: اگر او فرزندی داشت حتماً آشکار میشد و خبرش منتشر میگشت؛ زیرا عقلا گاهی با انگیزهها و دلایل مختلف ناچار به پوشیده داشتن فرزندانشان میشوند.
[مثلاً] برخی از پادشاهان از سر دلسوزی و بیم [از اینکه مبادا به فرزندشان ضرری برسد] او را از دیدگان پنهان میکردند. موارد زیادی از این قبیل در سرگذشت پادشاهان پیشین یافت میشود و اخبار آنها هم معروف است.
در میان مردم [عادی هم این اتفاق میافتد. مثلاً] کسی که از کنیز یا همسر پنهانی خود دارای فرزند شده است، از ترس ایجاد دشمنی و درگیری با همسر و دیگر فرزندانش، این فرزند را انکار میکند. اینگونه موارد هم زیاد رخ میدهد.
... بنابراین، نمیتوان [به طور کلی] ادعای متولد نشدن فرزند [برای کسی] کرد. تنها در صورتی که اوضاع و احوال مناسب باشد و بدانیم که هیچ مانعی برای [آشکار ساختن ولادت فرزند] وجود نداشته است، میتوان پی برد که واقعاً ولادتی رخ نداده است.... ولی در مورد فرزند [امام] حسن [عسکری] (ع) هرگز نمیتوان ادعای علم به تولد نشدن او کرد؛ زیرا امام حسن (ع) در حکم محجور و زندانی بود و بیم کشته شدن فرزند او وجود داشت. این موضوع مشهور بود و همه میدانستند که بر اساس مذهب امامیه دوازدهمین امام، همان قائمی است که امید میرود دولتهای جور به دست او نابود شوند، و به طور طبیعی همه در پی او بودند. همچنین این بیم وجود داشت که از سوی بستگان امام حسن عسکری کسانی چون جعفر برادر آن حضرت که نسبت به اموال و میراث او طمع میورزید خطری متوجه این فرزند شود. به همین دلیل امام حسن عسکری (ع) او را پنهان کرد و در نتیجه در ولادت او شبهه به وجود آمد. [۲۸]
با توجه به مطالب یاد شده درمییابیم که با وجود این همه شواهد و قرائن روایی و تاریخی، جایی برای ایجاد شبهه و تردید در تولد آخرین حجت حق باقی نمیماند و به تعبیر شیخ مفید (ره) راه هرگونه عذر و بهانه بسته میشود.
[۱]. ر. ک: سید ابوالقاسم موسوی خوئی، معجم رجال الحدیث، قم، مدینة العلم آیت اللّه العظمی خوئی، بیتا، ج ۱۶، ص ۳۰۹.
[۲]. الکافی، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۱؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۴۸.
[۳]. الکافی، ج ۱، ص ۳۲۹، ح ۵؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۴۹.
[۴]. «زبیری» لقب یکی از گردنکشان و دشمنان اهل بیت از نسل «زبیر» است که در زمان حضرت عسکری (ع) میزیست و آن حضرت را تهدید به قتل کرده بود. خداوند به دست خلیفه عباسی، او را به سزای اعمالش رساند.
[۵]. محمدبن حسن طوسی، الفهرست، تحقیق: جواد القیومی، قم، نشر الفقاهة، ۱۴۱۷ ه. ق، ص ۷۰، ش ۷۸؛ ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۲، صص ۴۷ و ۴۸.
[۶]. کمالالدین و تمامالنعمة، ج ۲، باب ۴۲، صص ۴۳۳ و ۴۳۴، ح ۱۶.
[۷]. همان، صص ۴۰۸ و ۴۰۹، ح ۷.
[۸]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۱۱۸ و ج ۲۲، ص ۷۵.
[۹]. الکافی، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۲؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۴۸.
[۱۰]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۶، صص ۲۴۷ ۲۵۴.
[۱۱]. الکافی، ج ۱، ص ۳۲۹، ح ۴؛ الإرشاد، ج ۲، صص ۳۵۱ و ۳۵۲.
[۱۲]. علامه مجلسی در توضیح عبارت «و أشار بی ده» که در این روایت آمده است، میگوید: «یعنی انگشتان ابهام و سبابه هر دو دست خود را از هم باز کرد و در همین حال، دستان خود را از هم دور کرد، چنانکه در بین اعراب و غیر آنها برای اشاره به ستبری گردن رایج است؛ یعنی آن حضرت، جوانی قدرتمند است که گردن او چنین است». مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۴۰۴ ه. ق، ج ۴، ص ۲.
[۱۳]. کمالالدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۲، ص ۴۳۱، ح ۸.
[۱۴]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۲۳، ص ۱۸۷.
[۱۵]. ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۲، صص ۴۲۴ و ۴۲۵، ح ۱.
[۱۶]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۱۷، ص ۱۵۸.
[۱۷]. الکافی، ج ۱، صص ۳۳۰ و ۳۳۱، ح ۳؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۵۱.
[۱۸]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۱۵، صص ۹۳ و ۹۴ و ۱۰۷.
[۱۹]. ظاهراً مراد از دو مسجد، مسجد سهله و مسجد کوفه است.
[۲۰]. الکافی، ج ۱، ص ۳۳۰، ح ۲؛ الإرشاد، ج ۲، ص ۳۵۱؛ کتاب الغیبة (طوسی)، ص ۱۶۲.
[۲۱]. الکافی، ج ۱، ص ۳۳۲، ح ۱۲؛ الإرشاد، ج ۲، صص ۳۵۳ و ۳۵۴.
[۲۲]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۳۸، صص ۳۸۴ و ۳۸۵، ح ۱.
[۲۳]. الفهرست، ص ۲۱۷؛ ر. ک: الإرشاد، ج ۲، ص ۴۳۵، ح ۲.
[۲۴]. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۲۰۲.
[۲۵]. کتاب الغیبة (طوسی)، ص ۱۶۲.
[۲۶]. کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۳، صص ۴۷۵ و ۴۷۶؛ ر. ک: متن و ترجمه کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، ج ۲، صص ۲۲۳ ۲۲۶.
[۲۷]. ر. ک: تاریخ الغیبة الصغری، ص ۲۹۸؛ برای مطالعه بیشتر در زمینه پاسخ پرسشها، ابهامها و شبهههایی که در زمینه تولد امام مهدی (عج) مطرح شده است، ر. ک: ثامرهاشم عمیدی، در انتظار ققنوس، ترجمه: مهدی علیزاده، چاپ اول: قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۷۹؛ سامی البدری، پاسخ به شبهات احمد الکاتب، ترجمه: ناصر ربیعی، چاپ اول: قم، انوارالهدی، ۱۳۸۰؛ سمیه درگاهی، ولادت امام عصر (عج)، دیدگاهها، اثبات و پاسخ به شبهات (پایاننامه کارشناسی ارشد رشته علوم حدیث)، تهران، دانشکده علوم حدیث، ۱۳۸۶.
[۲۸]. کتاب الغیبة (طوسی)، صص ۵۰ و ۵۱.
نشانه های مسلمان واقعی در بیان رسول الله
میگویند: فلانی مسلمان است و حتی ادعای شیعه بودن میکند اما ملیاردها تومان اختلاس کرده است، گیرندگان حقوقهای نجومی نماز میخوانند، ادعای مسلمانی و حتی شیعه بودن دارند، مهرههای سوخته در عرصه سیاست ادعای مسلمانی دارند، فلان شخص که دروغگو و زناکار است مسلمان است، فلان شخص دیگر که حق مردم را بالا کشیده و یا پارتی بازی میکند مسلمان است...با توجه به این عملکردها میگویند اگر اسلام دین کامل است پس چرا کسانی که در سایه آن تربیت شدهاند مشکلات اخلاقی شدید دارند؟ جاهلان و مغرضان با توجه به عملکرد برخی از مدعیان به اسلام میگویند: بیاخلاقیهای موجود در میان مسلمانان، دلیل بر عدم توانایی این دین در تربیت طرفداران خود است...
از مسلمان حرفی تا مسلمان واقعی؛
دین به مجموعهای از بایدها و نبایدها و راهکارها گفته میشود که عمل کردن به آنها نتیجه مطلوب را حاصل می کند، همان گونه که نسخه دکتر زمانی انسان را از بیماری نجات میدهد که بیمار به دستورات دکتر عمل کرده و داروها را از داروخانه تهیه کند و طبق دستور پزشک سر ساعت مشخص آنها را مصرف نماید.
شخص که میخواهد ورزشکار حرفه ای شود، به صرف ثبت نام و ورود چند جلسه در کلاس، مهارتی کسب نمیکند، کسب مهارت نیازمند حضور همیشگی و تکرار و تمرین بسیار است، و حتی برخی از افراد با تکرار و تمرین هم به آن قهرمانی موردنظر نخواهند رسید. شخصی که دین اسلام را قبول کرده است نیز همانند همین ورزشکار است و لذا به محض گفتن شهادتین مسلمان واقعی نمیشود. بیان برخی از احکام و قوانین و حتی عمل گهگاهی نیز انسان را به اسلام واقعی نمیرساند.
لذا باید توجه داشت نسخههای دین در صورتی اثر بخش است که شخصی که ادعای پذیرش اسلام را دارد آنها را از متخصص دین فرا گرفته و در زندگی و رفتارهای خود به کار گیرد و صرف ادعای مسلمانی انسان را صالح و صادق نمیکند. همان گونه که خداوند سبحان در قرآن کریم عمل صالح را نشانه بهترین افراد میداند و میفرماید: "إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ" [بینه/۷] امّا کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات خدایند.
برای رسیدن به انسانی که مد نظر اسلام است تمرین و تکرار بسیار زیادی لازم است، عمل کردن به تک تک دستوراتی که به وسیله قرآن کریم و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت پاک و مطهرش رسیده است انسان را به آیدهآل مد نظر اسلام میرساند که چنین شخصی به زندگی پاکیزه و سرشار از معنویت و نشاط میرسد، همان گونه که خداوند عمل صالح را راز زندگی پاک دانسته و میفرماید: "الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ" [رعد/۲۹] آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پاکیزهترین زندگی نصیبشان است و بهترین سرانجامها.
قطعا دین مبین اسلام دکترین ادیان الهی است و قوانین و راهکارهای آن نجاتبخش کسانی است که آنها را به خوبی بشناسند و در همه شرایط اجرا کنند وگرنه کسانی که ادعای مسلمانی دارند ولی در مقام عمل به اساس هوای نفس و تفکر غلط خود عمل میکنند را نمیشود به پای ناکارآمدی دین گذاشت، و دین را به پرورش آنان متهم کرد.
به خاطر همین رسول خدا(ص) نشانههایی برای مسلمان واقعی بیان کرده اند که کنترل دست و زبان از رفتارهای آزار دهنده از جمله آنها است، مسلمان واقعی کسی است که هرگز با دست و زبانش دیگران را نرنجاند. ایشان میفرماید: مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر از دست و زبان او در امان باشند و مومن کسی است که مردم مال و جانشان نسبت به او در امان و محفوظ باشند.[۱]
حضرت در روایت دیگری کسانی که فقط به فکر خودشان هستند و رفاه دیگران برایشان مهم نیست را از لیست مسلمان خارج کرده است ولو خوشان اقرار به مسلمانی داشته باشند و میفرماید: هر کس صبح کند و به امور مسلمانان همّت نورزد، از آنان نیست و هر کس فریاد کمک خواهی کسی را بشنود و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست. [۲]
امید است همه کسانی که از روی جهالت رفتار غیر اخلاقی مدعیان اسلام را به پای دین میگذارند و تصور میکنند که دین توانایی اداره معتقدینش را ندارند، بفهمند که دین اسلام کاملترین دین است که قطعا انسانهایی تربیت میکند که از هر گونه بدی و ناخالصی پاک هستند، مشروط به این که افراد به دستوراتش عمل کنند.
کسانی هم که مغرضانه رفتار غیر اخلاقی برخی از مسلمانان را برجسته میکنند تا اسلام را زیر سوال ببرند و بتوانند بدین وسیله نور آن را خاموش کنند، بدانند که دین خدا روز به روز در جهان منتشر خواهد شد و آنان نمیتوانند با این گونه تبلیغات به اهداف شومشان برسند، همان گونه که خداوند در قرآن کریم به پیروی دین بشارت داده و میفرماید:
یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ [صف/۸] آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولی خدا نور خود را کامل میکند هر چند کافران خوش نداشته باشند.
.............................
پی نوشتها:
[۱]. الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیَدِه» مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ گوناگون، انتشارات اسلامیه، تهران، ج ۱، ص ۱۱۳.
[۲].مَنْ اَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مَنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ همان مدرک قبلی ج ۷۱، ص ۳۳۷..
عوامل ایجاد و تقویت صبر از دیدگاه قرآن
عوامل ایجاد صبر و افزایش آستانه تحمل
در قرآن بیش از 50 علت و عامل برای ایجاد صبر در انسان ها و یا افزایش سطوح صبر از صبر معمولی یا صبر جمیل و تا حلم و بردباری بیان شده که در اینجا به توضیح برخی از آنها میپردازیم.
1- آگاهى و شناخت، مهمترین عامل صبر انسان
بر اساس آیات قرآن آگاهى و شناخت از فلسفه حوادث پيش آمده زمينه ساز شكيبايى است. به این معنا که انسان تا نسبت به حوادث و رخدادها آگاهی نداشته باشد، به طور طبیعی تحمل خود را از دست میدهد و با حالتی از خشم و غضب و هیجان عاطفی با مسئله برخورد میکند. خداوند در این باره از زبان حضرت خضر(ع) به حضرت موسی(ع) هشدار میدهد که به سبب عدم شناخت و ناآگاهی قادر به صبر در برابر افعال نخواهد بود و به سرعت نسبت به کنشها واکنش عاطفی نشان خواهد داد. پس نمیتواند در برابر حوادث و گفتارها صبوری پیش گیرد. خداوند بیان میکند: وكَيفَ تَصبِرُ عَلى ما لَم تُحِط بِهِ خُبرا؛ و چگونه میخواهی بر چیزی که از آن خبر و آگاهی نداری صبر پیشه کنی؟!(كهف، آیه 68) بنابراین ، برای ایجاد صبر و یا افزایش آستانه تحمل و صبوری به درجهای که در برابر حوادث و رخدادها واکنش عاطفی و عصبی نداشته باشیم باید نسبت به موضوع و کنش و حادثه علم و آگاهی و خبر داشته باشیم. البته ممکن است ما نتوانیم نسبت به همه حوادث و رخدادها آگاهی پیدا کنیم و اینجاست که باید راه دیگری را جستوجو کنیم که در عنوان «توجه به حکمت الهی در تحقق حوادث» بدان پرداخته میشود؛ زیرا در آنجا به این آگاهی اجمالی میرسیم که هر چه در جهان اتفاق میافتد به حکمت الهی و مصلحت بشر در قالب امتحان یا تنبیه است.
خداوند در آیاتی از قرآن، آگاهى از سرنوشت گذشتگان را از عوامل صبر در برابر مخالفتها و دشمنىها دانسته است تا این گونه، پیامبر(ص) بتواند در برابر کنشها و حوادثی که در هنگام تبلیغ با آن مواجه میشود، صبر به دست آورد و بیتابی و جزع و فزع نکند. خداوند آگاه بخشی به پیامبر(ص) در قالب اخباری غیبی را به عنوان عاملی برای صبر پیامبر(ص) مطرح کرده و فرموده است: تِلكَ مِن اَنباءِ الغَيبِ نوحيها اِلَيكَ ما كُنتَ تَعلَمُها اَنتَ ولا قَومُكَ مِن قَبلِ هـذا فَاصبِر اِنَّ العـقِبه للمُتَّقين. (هود، آیه 49)
خداوند همچنین آگاهى از قوانين و سنّتهاى الهى را زمينه ساز صبر و تحمّل در سختيها و شدايد دانسته و از مردم میخواهد تا نسبت به قوانین و سنتهای الهی آگاهی یابند. برای آگاهی به این سنتها میتوان از خود قرآن یاری گرفت؛ زیرا در آیات قرآن سنتها و قوانین حاکم بر جان و جامعه و جهان بیان شده است. از جمله سنتهای الهی، سنت امهال و استدراج است. آگاهی به این سنت به ما این امکان را میدهد تا در برابر فشارهای کافران و تهدید دشمنان صبوری کنیم؛ زیرا میدانیم که خداوند در نهایت آنان را عذاب میکند؛ چنانکه اقوام بسیاری را هلاک کرده است.
همچنین خداوند به سنت اجل مسمی برای افراد و اقوام اشاره میکند و آن را زمینه ساز ایجاد صبر یا افزایش آن معرفی میکند. (طه، آیات 128-130) پس اگر انسان در برابر گفتارهای تند و رفتارهای خشن دشمنان به سنت اجل مسمی توجه داشته باشد، هرگز به سرعت واکنش عصبی نشان نمیدهد و یا نمیپرسد که چرا خداوند کافران و ظالمان و مستکبران را به سرعت عذاب نمیکند و به یاری مظلوم و مستضعف نمیرود؟
2- اراده قوى و همت عالی، عامل صبر و شکیبایی
از دیگر عوامل مهم ایجاد و افزایش شکیبایی همت عالی و عزم قوی و اراده استوار است. خداوند در آیاتی از قرآن اراده قوى را عامل شكيبايى دانسته و فرموده است: واِن تَصبِروا وتَتَّقوا فَاِنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمور.(آلعمران ، آیه 186) یعنی این عزم و اراده قوی بر امور است که موجب صبر و تقوای الهی میشود.
با توجه به اینکه صبر به انواعی از جمله صبر بر طاعت و انجام تکالیف، صبر بر مصیبت و مشکلات و کمبودها و صبر بر معصیت دیگران تقسیم میشود، از نظر قرآن صبر بر مصیبت بسیار سختتر و نیازمند عزم جدی و همت عالی است. از این رو میفرماید: واصبِر عَلى ما اَصابَكَ اِنَّ ذلِكَ مِن عَزمِ الاُمور؛ بر مصیبت صبر کن ؛ زیرا صبر بر مصیبت از کارهای استوار و عزم امور است. (لقمان، آیه 17) لذا پیامبران صاحب پنج شریعت عظیم، نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) به عنوان پیامبران اولواالعزم شناخته شدهاند؛ چرا که آنان بر مصیبتها صبر میکردند و هیجانی و عاطفی عمل نمیکردند، بلکه رفتارشان بر اساس عقل، فطرت و وحی عمل بود و هیچگونه ترک اولی هم نداشتند. خداوند میفرماید: پس همان گونه كه پيامبرانِ نستوه، صبر كردند، صبر كن و براى آنان شتابزدگى به خرج مده. روزى كه آنچه را وعده داده مىشوند بنگرند، گويى كه آنان جز ساعتى از روز را در دنيا نماندهاند اين ابلاغى است. پس آيا جز مردم نافرمان هلاكت خواهند يافت؟(احقاف، آیه 35)
در این آیه به خوبی بیان شده که فشارها و مصیبتهایی که از سوی مخالفان وارد میشد به حدی سنگین بود که پیامبران دوست میداشتند که آنان در همین دنیا به هلاکت برسند و مجازات شوند؛ اما ایشان صبر کرده و بر اصل دعوت به توحید استقامت میورزیدند از این رو بر عزم در امور به عنوان راهکار افزایش آستانه تحمل و صبوری تاکید میشود.
البته باید توجه داشت که زمانی میتوان تحقق شکیبایی و بردباری را انتظار داشت که میان اندیشه و انگیزه یک ارتباط استوار و پیوندی محکم بر قرار شود؛ یعنی میان یقین اندیشهای و عزم و اراده عملی قلبی این پیوند به وجود آید تا نتیجه بخش باشد.
خداوند در حوزه انگیزهای یعنی تحقق عزم الامور و (همت عالی) به این نکته توجه میدهد که داشتن شرح صدر در عمل و رفتار بسیار مهم است. برونداد این شرح صدر همان عفو، گذشت، بخشش و آمرزش نسبت به خطاکاران و گناهکاران است. اگر انسانی بخواهد در حوزه عمل و اراده، به عزم در کارها دست یابد، باید اصل شرح صدر و گذشت و آمرزش را مد نظر قرار دهد. از این روست که خداوند به ارتباط میان صبر و غفران در تحقق عزم و همت عالی اشاره کرده و میفرماید: و لَمَن صَبَرَ وغَفَرَ اِنَّ ذلِكَ لَمِن عَزمِ الاُمور؛ و برای کسی که صبر کند و ببخشد؛ به راستی که آن از مصادیق عزم در کارها است.(شورى، آیه 43)
3. استغفار از گناهان، زمينه ساز صبر
از دیگر راههایی که قرآن برای ایجاد صبر بیان میکند، استغفار است. بر اساس آیات قرآن، استغفار کارکردهای بسیاری دارد که میتوان به دفع بلا پیش از آمدن، رفع بلای آمده و جلب منفعت و نعمت اشاره کرد. از نظر آموزههای وحیانی، مومن همواره باید در حال استغفار باشد و اگر استغفار نبود انسانها گرفتار انواع و اقسام بلایا و مشکلات و مصیبتها بودند. از نظر قرآن همان طوری که وجود پیامبر(ص) مانع از نزول بلا است، همچنین استغفار، از نزول بلا ممانعت میکند. چنانکه میفرماید: خداوند، تا تو در ميان آنها هستى آنها را مجازات نخواهد كرد و نيز تا استغفار مىكنند خدا عذابشان نمىكند.(انفال، آیه 33) پس استغفار به رفع عذاب و دفع بلا میانجامد. اینگونه است که مومنان در شبانهروز دست کم هفتاد بار استغفار میگویند و در وقت خواب و هنگام تهجد شبانه به این امر اقدام میکنند.(آلعمران، آیه 17؛ ذاریات، آیه 18)
خداوند در جای دیگر به پیوند استغفار با صبر اشاره کرده و میفرماید: فَاصبِر ... واستَغفِر لِذَنبِكَ؛ پس صبر کن و برای تبعات رفتارت استغفار کن. (غافر، آیه 55) در این آیه بیان شده که هر عملی تبعات و دنبالههایی دارد که گاه ما متوجه نمیشویم که آثار آن بد خواهد بود. استغفار به ما کمک میکند تا در پناه خداوند از آثار و تبعات و دنبالههای خواسته و ناخواسته عمل خویش در امان بمانیم. خداوند در آیات 1 و 2 سوره فتح به پیامبر(ص) میفرماید که او را از تبعات اعمالش حفظ میکند؛ زیرا به طور طبیعی فتح یک منطقه و کشتن دشمنان، خواسته و ناخواسته تبعاتی دارد و کینهها را پدید میآورد. از این رو، به پیامبرش میفرماید که او را از تبعات و پیامدهای اعمالش حفظ کرده و در غفران قرار میدهد: ما تو را پيروزى بخشيديم. چه پيروزى درخشانى! تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند.
باید توجه داشت که مراد از ذنب در این آیه همان معنای لغوی آن یعنی دنباله و تبعات و پیامدها است، نه معنای اصطلاحی آن به معنای گناه؛ زیرا هر عملی تبعات و پیامدهایی دارد که از آن در عربی به «ذنب» یاد میشود. اینکه گناه را «ذنب» و دنباله میگویند به سبب همان تبعات و پیامدهای دنیوی و اخروی است که برای گناه مطرح است.
به هر حال در آیات و روایات بیان شده که یکی از مهمترین راهکارهای ایجاد و تقویت صبر در آدمی، استغفار کردن است.
4. اعتقاد به معاد از موجبات شکیبایی
خداوند در آیات قرآن، اعتقاد به معاد و روز جزا را از موجبات پايمردى در برابر سختيها و ایجاد صبر و شکیبایی در آدمی میداند و از مردم میخواهد تا به این عنصر ایجاد صبر و شکیبایی توجه کنند: «از شكيبايى و نماز يارى جوئيد و به راستى اين كار گران است، مگر بر فروتنان، همان كسانى كه مىدانند با پروردگار خود ديدار خواهند كرد و به سوى او باز خواهند گشت.» (بقره ، آیات 45 و 46)
پس اعتقاد حتی در سطح اطمینان ظنی نه قطع یقینی شهودی و مانند آن به قیامت و معاد، برای تحقق صبر و شکیبایی بسیار موثر است. کسانی که به آخرت ایمان دارند، انسانهای صبوری میشوند؛ زیرا اگر مصیبتی از سوی دشمنان و مخالفان به آنان وارد میشود و ناتوان از دفع آن باشند، امید دارند که خداوند در آخرت آنان را مجازات میکند و همین مسئله، صبرشان را میافزاید و اگر هم در جنگ با دشمن قرار گیرند استقامت میورزند و حاضر هستند در این راه شهید شوند و از حق دست بر ندارند؛ زیرا اگر پیروز شوند که خیلی خوب خواهد بود و اگر شهید شوند از بهشت موعود بهرهمند میشوند. همین نگاه به مسائل موجب میشود که همواره خود را موفق و پیروز بدانند و بگویند چه کشته شویم و چه بکشیم باز ما پیروز هستیم و به یکی از دو نیکی دنیا و آخرت دست مییابیم: «ما لنا الّا احدی الحسنیین» (توبه، آیه 52)
خداوند در قرآن در تعلیل صبرپيشگى سپاهيان طالوت در برابر دشمن علت صبوری ایشان را در سايه اعتقاد به معاد و اطمینانی میداند که نسبت به آن داشتند: چون طالوت با سپاهيان بيرون آمد... كسانى كه مىدانستند كه خداى را ديدار خواهند كرد گفتند: چهبسا گروهى اندك كه به خواست خدا بر گروهى بسيار پيروز شوند و خدا با شكيبايان است.(بقره ، آیه 249)
پس اعتقاد و باور به قیامت و نیز به نزديك بودن آن در میان مؤمنان، از عوامل شكيبايى آنها در برابر دشمنان است که در آیات 5 تا 7 سوره معارج نیز مورد تاکید قرار گرفته است. بنابراین، برای ایجاد و تقویت صبوری و شکیبایی و بلکه بردباری باید به افزایش ایمان و اعتقاد به معاد و پاداش و کیفر آن روز که بسیار نزدیک است توجه کرد.
5. اقامه و پایداری شهادت، عامل ایجاد صبر
اقامه شهادت و گواهى و پایداری نسبت به آن، از موجبات شكيبايى در برابر شرّ و بدى است که متوجه انسان میشود. خداوند در قرآن به این نکته توجه میدهد. از جمله میفرماید: إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ... إِلَّا الْمُصَلِّينَ وَالَّذِينَ هُم بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ ؛ به راستى كه انسان سخت آزمند و بىتاب خلق شده است. چون شر و صدمهاى به او رسد عجز و لابه كند... مگر نمازگزاران و آنان كه بر شهادتهاى خود ايستادهاند و بدان متعهد و پایدار هستند.(معارج ، آیات 19 و 20 و 22 و 33)
پس پایداری در تحمل و ادای شهادت و گواهی به حق عامل مهم در صبوری انسان است. انسانی که بخواهد حق را تحمل و در محاکم ادا کند و از هیچ چیزی واهمه ندارد، انسان صبوری میشود به طوری که تحت هرگونه فشار از حق عدول نخواهد کرد.
6 - امانتدارى و اهتمام به آن، از عوامل صبوری
از دیگر عوامل ایجادصبوری ، باور به امانتداری و کسب فضیلت امانتداری است. کسی که به این فضیلت دست یافت برای انجام آن شکیبایی میورزد و دست از استقامت و مقاومت بر نمیدارد و اجازه نمیدهد تا خیانتی انجام گیرد. خداوند در آیات قرآن امانتدارى را از موجبات شكيبايى در برابر شرّ و بدى دانسته و میفرماید: اِنَّ الاِنسـنَ خُلِقَ هَلوعـا اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعـا .. اِلاَّ المُصَلّين .. والَّذينَ هُم لاِمـانـاتِهِم وعَهدِهِم راعون؛ به راستى كه انسان، سخت حریص و بىتاب خلق شده است. وقتی شر و صدمهاى به او رسد عجز و لابه كند... مگر نمازگزاران... و کسانی که مراعاتکنندگان نسبت به امانات و عهد و پیمانشان هستند. ( معارج، آیا 19 و 20 و 22 و 32)
7- امتحان و آزمایش الهی، عامل ایجاد و تقویت صبر
خداوند شكيباسازى و توانمند كردن روحيّه مردم را فلسفه آزمايش آنان دانسته و فرموده است: «قطعاً در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [نيز] از كسانى كه به شرك گرائيدهاند، [سخنان دل] آزار بسيارى خواهيد شنيد، ولی اگر صبر كنيد و پرهيزکارى نمائيد، اين [ايستادگى] حاكى از عزم استوار [شما] در كارهاست.(آل عمران، آیه 186)
همچنین میفرماید: و البتّه شما را مىآزمائيم تا مجاهدان و شكيبايانِ شما را باز شناسانيم و گزارشهاى [مربوط به] شما را رسيدگى كنيم.(محمد، آیه 31) در این آیه نیز ارتباط و پیوند استوار میان صبر و امتحان مورد تائید قرار گرفته است.
همین مطلب همچنین در آیات 7 تا 11 سوره هود تبیین شده است تا بر انسانها مشخص شود که راه دست یابی به صبر و شکیبایی و تقویت آستانه تحمل در زندگی، بهرهمندی از امتحان است. بر این اساس نباید امتحانات الهی و غیر الهی را دست کم گرفت.
البته انسان دچار انواع و اقسام آزمون الهی قرار میگیرد که شامل بلا و ابتلاء و فتنه و مانند آن است. گاه حق و باطل به هم آمیخته است و گاه بلای حسن است و گاه دیگر بلای تلخ و تند است.
8 - اميد به امداد خدا، پشتوانه صبر
امید مهمترین موتور محرکه در حرکتهای انسانی است. این امید است که انسان را سرپا نگه میدارد و به حرکت در میآورد تا پیروزی را در آغوش کشد. در این میان امید به امدادهای الهی میتواند بسیار موثر باشد و کسی که به خداوند امید دارد میتواند صبوری کند و در برابر مشکلات، تحمل خویش را افزایش دهد. اصولا اميد انبيا و مؤمنان به امداد الهى پشتوانه صبر و مقاومت آنها بوده است.
خداوند در آیه 83 سوره یوسف(ع) اميد به خدا و يارى او را زمينه صبر در برابر شدايد مطرح میکند و میفرماید که صبر يعقوب(ع) در برابر مشكل فراق فرزندانش در سايه اميد به خدا امکان پذیر شد.
از نظر قرآن اميد و آرزوى ورود به بهشت مقتضى صبر و پايدارى در سختيها است و انسان با چنین امیدی است که میتواند صبر پیشه کند و میوه صبر را در بهشت بلکه حتی در دنیا بچیند و از فواید و آثار آن بهره گیرد. (بقره، آیه 214؛ آل عمران، آیه 142)
خداوند باور و توجّه به امداد الهى را زمينه ساز صبر و تحمّل دانسته و از انسانها میخواهد به این امر در تحقق صبر و افزایش آن استعانت جویند و بهره گیرند.(بقره ، آیات 153 و249)
9 - انفاق، از اسباب صبوری در مشکلات
از نظر قرآن، اختصاص دادن سهمى مشخص از مال خود به نيازمندان و سائلان از اسباب صبر در برابر مشكلات است. بنابراین نباید این عمل احسانی مالی را دست کم گرفت و برای کسب صبر و ایجاد و تقویت آن باید از آن بهرهمند شد. خداوند میفرماید: اِنَّ الاِنسـانَ خُلِقَ هَلوعـا اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعـا اِلاَّ المُصَلّين ... والَّذينَ فى اَموالِهِم حَقٌّ مَعلوم لِلسّائِلِ والمَحروم؛ انسان، حریص و بیتاب آفریده شده از این رو هر گاه شری میرسد جزع و ناله سر میدهد ، مگر نمازگزاران .. و کسانی که در اموالشان حقی معلوم برای سائلان و نیازمندان است.(معارج ؛ آیات 19 تا 24)
10- ايمان و اعتقاد به خدا
در آیات قرآن بر ایمان به عنوان مهمترین و اصلیترین عامل ایجاد و تقویت صبر و حلم توجه داده شده است. انسانی که انواع و اقسام ایمان را دارا باشد در زندگی اش هرگز کم نمیآورد و با مشکل مواجه نمیشود.
به عنوان نمونه از نظر قرآن، ايمان به پيروزى اهل تقوا، زمينه ساز صبر در برابر مشكلات از سوی اهل تقوا و متقین است. پس متقین برای کسب این درجه از صبوری باید به باور خویش بیفزایند و عاقبت را از آن متقین بدانند. خداوند میفرماید: واصبِروا اِنَّ الاَرضَ لِلّهِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ والعـاقِبَةُ لِلمُتَّقين، شکیبایی ورزید زیرا زمین برای خداوند است که آن را به هر کسی از بندگانش بخواهد میدهد و عاقبت از آن متقین است.(اعراف ، آیه 128)
همچنین در آیه 49 سوره هود به پیامبر میفرماید: فَاصبِر اِنَّ العـاقِبَةَ لِلمُتَّقين؛ صبر پیشه کن چون عاقبت برای متقین است. (هود، آیه 49) در حقیقت خداوند علت صبوری را در ایمان و اعتقادی میداند که متقین به پایان کار دارند و معتقدند آنان پیروز معرکه حق و باطل خواهند بود.
از نظر قرآن باور به عالمانه و حكيمانه بودن افعال الهى عامل شكيبايى آدمى در تنگناها و حوادث میشود؛ چنانکه حضرت یعقوب(ع) به سبب همین آگاهی نسبت به علیم و حکیم بودن خداوند برخوردار از صبر زیبا شده است.(يوسف، آیه 83)
خداوند در آیاتی، توجّه و ايمان به رازقيّت خداوند را زمينه ساز انجام نماز و صبر و پايدارى بر آن دانسته است(طه ، آیه 132) و در آیه 20 سوره فرقان نیز اعتقاد به بصير بودن خداوند (به احوال بندگان) را برانگيزنده آدمى به شكيبايى و صبوری معرفی میکند.
از دیدگاه ايمان، از عوامل شكيبايى در برابر مشكلات و پايدارى در مقابل دشمن است(آل عمران، آیه 200) ، چنانکه اعتقاد به پاداش دهى خداوند از عوامل شكيبايى در انجام نماز معرفی میشود (هود، آیات 114 و 115)
به هر حال، در آیات قرآن انواع و اقسام ایمان به خداوند و حکمتها و علم خداوندی به عنوان موجبات صبر معرفی میشود. برای ایجاد و تقویت صبر و شکیبایی در افراد باید نسبت به ایمان آنان حساس بود و آنان را به صفات و افعال خداوند و نیز توحید فعل آگاه کرد.
11- بصيرت، عامل شکیبایی
بصيرت و درك عميق، از عوامل دیگر صبر و شكيبايى است که در قرآن مطرح شده است. خداوند میفرماید: اى پيامبر، مؤمنان را به جهاد برانگيز. اگر از [ميان] شما بيست تن، شكيبا باشند بر دويست تن چيره مىشوند و اگر از شما يك صد تن باشند بر هزار تن از كافران پيروز مىگردند، چرا كه آنان گروهی هستند كه نمىفهمند. اكنون خدا بر شما تخفيف داده و معلوم داشت كه در شما ضعفى هست. پس اگر از [ميان] شما يك صد تن شكيبا باشند بر دويست تن پيروز شوند، و اگر از شما هزار تن باشند، به توفيق الهى بر دو هزار تن غلبه كنند و خدا با شكيبايان است.(انفال ، آیات 65 و 66)
در این آیه علت پیروزی مومنان را شکیبایی میداند که ریشه در تفقه و بصیرت عمیق آنان دارد؛ این در حالی است که دشمنان از چنین بصیرتی بیبهرهاند و از همین رو، صبوری نداشته و شکست میخورند. از این آیات به دست میآید که هر چه میزان بصیرت افزایش یابد به همان میزان نیز سطح و صبوری افزایش مییابد .
خداوند در جایی دیگر درباره نقش بصیرت و دوراندیشی در ایجاد و افزایش صبر میفرماید: آيا كسى كه مىداند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده، حقيقت دارد، مانند كسى است كه كوردل است؟ تنها خردمندانند كه عبرت مىگيرند... و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبايى كردند. (رعد ، آیات 19 و 22) خداوند در این آیات به نقش تعقل و خردورزی و علم نسبت به حق در ایجاد و تقویت صبر توجه میدهد.
12- بينش توحيدى، عامل شکیبایی
از نظر قرآن جهان بينى توحيدى مؤمنان (از خدا بودن و به سوى او بازگشتن) دليل صبر آنان در برابر سختيها است. از این رو، میفرماید: و قطعاً شما را به چيزى از [قبيلِ] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مىآزمائيم و مژده ده شكيبايان را. [همان] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد، مىگويند: «ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم.» ( بقره ، آیات 155 و 156)
در این آیات خداوند در تعلیل صبوری مومنان نسبت به آزمونها و امتحانات الهی در اشکال و اقسام گوناگون آن، به مسئله بینش توحیدی آنان در قالب از اویی و به سوی اویی اشاره میکند. پس برای ایجاد و افزایش صبر در خود و دیگران باید نسبت به ایجاد و افزایش بینش توحیدی توجه ویژهای مبذول داشته شود.
13- تدبّر در سرگذشت پیامبران و دیگران
از راههای ایجاد و تقویت صبر، تدبر در سرگذشت دیگران از جمله پیامبران به عنوان نمونه خداوند تدبّر در سرگذشت ايّوب(ع) را مايه تقويت نيروى صبر و شكيبايى در برابر مشكلات از سوی مومنان میداند و برای همین به این داستان اشاره میکند تا خردمندان درس عبرت گرفته و از آن برای ایجاد و تقویت صبوری بهره گیرند.(ص، آیات 41 - 44)
همچنین در آیه 55 سوره غافر توجّه به سرگذشت و فرجام موسى(ع) در مبارزه با فرعونيان را زمينه ساز صبر و شكيبايى براى پيامبر(ص)و مؤمنان دانسته است.
14- ترس از عذاب، ازعوامل شکیبایی
ترس از عذاب خداوند از عوامل شكيبايى در سختيهاست که خداوند آن را در کنار دیگر عواملی که در آیات سوره معارج مطرح کرده، بیان کرده است. خداوند در آنجا با استثنا کردن گروههایی نشان میدهد که اینان از گروه انسانهای حریص و بیتاب بیرون میروند که از جمله آنان خائفان از عذاب الهی هستند. خداوند میفرماید: والَّذينَ هُم مِن عَذابِ رَبِّهِم مُشفِقون اِنَّ عَذابَ رَبِّهِم غَيرُ مَأمون؛ مگر ...کسانی که آنان از عذاب پروردگارشان نگران و ترسان هستند؛ چرا که کسی از عذاب پروردگارشان در امنیت نیست.(معارج، آیات 19 و 20 و 22 و 27 و 28)
15- توجّه به برترى نيكى، عامل صبر
توجّه به اصل بديهى برترى نيكى بر بدى، زمينه ساز صبر در برابر بدى ديگران است که در آیات 34 و 35 به آن توجه داده شده است. اگر کسی بداند که با صبر به چیزی برتر دست مییابد، به طور طبیعی شکیبایی خواهد کرد؛ چون انسان، کمالخواه و کمالگرا است و دوست دارد بهترینها را داشته باشد و اگر بداند به بهتر از آنچه دارد دست مییابد صبوری میکند.
16- توجّه به حقانيّت وعده خدا، عامل صبر
توجّه به حقانيّت وعده هاى خدا از عوامل صبر و شكيبايى است که در آیاتی از جمله 60 سوره روم و 55 و 77 سوره غافر به آن توجه داده شده است. البته باید توجه داشت که این عامل ارتباط تنگاتنگی با مسئله پاداش و نیز برخی از موارد پیشین دارد.
17- توجّه به عنايت خاصّ خدا
توجّه به عنايت خاصّ خدا به پيامبر(ص) از عوامل صبر او در برابر مشركان تكذيبگر است. این که انسان بداند مورد توجه یک نیروی برتر است صبر او افزایش مییابد. به کودک نیز میتوان این گونه القا کرد که مورد توجه والدین و مربیان خود است و همین خود انگیزه او را برای تحقق اراده قوی و انگیزه و همت عالی و نیز افزایش آستانه تحمل تقویت میکند. اینکه به شخص گفته شود تحت نظر است و در صورت نیاز کمک میشود، موجب میشود تا صبوری کند. خداوند میفرماید: واصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ فَاِنَّكَ بِاَعيُنِنا؛ بر حکم پروردگارت صبر پیشه کن ؛ چرا که تو در برابر چشمان مایی.(طور آیه 48)
18- توجّه به عواقب بى صبرى، عامل صبوری
توجّه به عواقب ناخوشايند بى صبرى از عوامل صبرپيشگى است. به این معنا که انسان اگر متوجه آثار ناخوشایند بیصبری شود میتواند صبر خویش را افزایش دهد. خداوند با اشاره به مشکلاتی که برای یونس(ع) در هنگام بیصبری با آن مواجه شد نشان میدهد که توجه به این امر میتواند موجب تقویت صبر در اشخاص شود.( قلم ، آیات 48 و 49)
19- توجّه به فوايد صبر، عامل افزایش آن
توجّه به فوايد صبر از عوامل شكيبايى در برابر بديهاى ديگران است. اصولا کسی که فواید و آثار صبر را بشناسد از آن بهره میگیرد و همین موجب ایجاد یا تقویت صبر در اشخاص میشود. از این رو بخش بزرگی از آموزههای قرآنی به حوزه آثار و فواید صبر اختصاص یافته است.
خداوند در آیات قرآن از جمله آیه 126 سوره نحل توجه به فواید و آثار صبر را به عنوان عامل صبر و تقویت آن مورد تاکید قرار داده است.
20- توجّه به قدرت خدا
توجّه و باور به قدرت خدا در نابودى دشمنان و آفرينش هستى، مقتضى صبر در برابر دشمنان است که در آیات 36 و 38 و 39 سوره ق به آن اشاره شده است.
21- توجّه به ناكامى دشمن، عامل شکیبایی
توجّه به ناكامى دشمن در اهداف خود از عوامل شكيبايى در برابر آنها است. بنابراین میتوان برای ایجاد و تقویت صبر در افراد از این روش بهره برد. این مطلب و راهکار در آیات 55 و 56 سوره غافر بیان شده است.
22- خشوع، عامل صبر
خشوع از عوامل استمداد از صبر است که در آیه 45 سوره بقره بیان شده است. خداوند میفرماید: واستَعينوا بِالصَّبرِ والصَّلوةِ واِنَّها لَكَبيرَه اِلاّ عَلَى الخـاشِعين؛ از صبر و نماز بهره گیرید و یکی از دلایل آن است که نماز جز بر خاشعین گران است.(بقره ، آیه 45)
23- شب زندهدارى، عامل شکیبایی
شب زندهدارى از زمينه هاى شكيبايى بر فرمان پروردگار است که در آیه 130 سوره طه و آیات 24 و 26 سوره انسان به آن توجه داده شده است. کسی که برای نماز شب بر میخیزد ظرفیت خویش را برای مقاومت در برابر مشکلات افزایش میدهد و بستری مناسب را برای مقاومت در برابر فشارهای هواهای نفسانی برای خود فراهم میآورد.
حقیقت مسلمانی از دیدگاه قرآن
1. تدبیر:
واژه تدبیر از «دبر» عربی به معنای پیامدها و دنبالههای هر کاری و چیزی است. تدبیر ناظر به حوزه دانایی و اندیشه است. بنابراین، سیاست زمانی شکل میگیرد که اولیای امور سیاسی در هر کاری به پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم و لوازم آشکار و غیرآشکار آن توجه داشته باشند و با بصیرت تمام در ابعاد و زوایای هر عمل سیاسی اندیشه و تفکر کنند و از زوایای آشکار و نهان آن آگاه شده و تاثیر هر کار و عملی را از پیش بسنجند و نسبت به آن کنش و واکنش مناسب نشان دهند و برونرفتها و راهکارها را در نظر داشته باشند. بنابراین، تدبیر امور سیاسی نیازمند، آگاهی و دانایی جامع و احاطه کامل نسبت به امور است و علیم بودن به معنای خاص آن نقش اساسی در تحقق تدبیر امور است. در آیات قرآن برای دستیابی به حزم در اندیشه و بصیرت عالمانه، مشاوره به عنوان یک ابزار و روش شناختی مورد تاکید قرار گرفته است؛ زیرا با استفاده از مشورت میتوان از دانایی و عقول دیگران بهره برد. خداوند میفرماید: امرهم شوری بینهم؛ امور بین مومنان به شوری است.(شوری، آیه 38) از همین رو خداوند به پیامبر(ص) به عنوان رهبر جامعه فرمان میدهد تا امور را با مشورت و هماندیشی به قطعیت برساند؛ با آنکه پیامبر(ص) از وحی سود میبرد، ولی تربیت جامعه جز به تعلیم و تزکیه از سوی پیامبر(ص) شدنی نیست. خداوند میفرماید:پس به بركت رحمت الهى با آنان نرمخو و پرمهر شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى شدند، پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى، بر خدا توكل كن، زيرا خداوند توكلكنندگان را دوست مىدارد. (آل عمران، آیه 159) البته پس از مشورت و رسیدن به قطعیت اندیشه در مقام عزم و عمل ارادی، باید خود مسئولیت را به دست گیرد و با توکل بر خداوند حکم دهد و حکم ایشان نیز فصل الخطاب است: فاذا عزمت فتوکل علیالله؛ پس هر گاه عزم عمل کردی پس بر خداوند توکل کن.(همان)
2. مدیریت:
اگر واژه تدبیر ناظر به حوزه عقل نظری و دانایی و آگاهی و اندیشه است، مدیریت ناظر به حوزه عقل عملی و اراده و عزم عملی است. از نظر قرآن، دانایی به تنهایی برای تحقق هر امری از جمله امر سیاسی کفایت نمیکند، بلکه باید این دانایی و حتی علم و یقین قطعی به ایمان تبدیل شود که دانایی را با توانایی و نظر را با عمل پیوند بزند؛ چرا که بسیاری میدانند؛ ولی براساس علم خود عمل نمیکنند. (نحل، آیه 14)
3. حکیمانه:
این تدبیر و مدیریت میبایست، در راستای اهداف بلندمدت و فلسفهای باشد که برای انسان از سوی خداوند در نظر گرفته شده است. در حقیقت راهبرد کلان در امر سیاسی همواره باید دستیابی به فلسفه وجودی انسان و آفرینش وی و حضورش در دنیا باشد که از نظر قرآن عبودیتی (ذاریات، آیه 56) عالمانه و عارفانه بر اساس آموزههای اسلام در چارچوب شرایع اسلامی برای کسب تقوای الهی(بقره، آیه 21) و برآیندهای آن از علم یقین، عین یقین و حق یقین(تکاثر، آیات 5 و 7؛ بقره، آیه 282؛ واقعه، آیه 95) و خلافت الهی به عنوان مظاهر ربوبیت(آل عمران، آیه 79؛ بقره، آیات 30 و 31) است. بنابراین، سیاست نمیتواند فارغ از این حکمت و فلسفه آفرینش باشد و در این مسیر برنامه و عمل نداشته باشد.(حج، آیات 40 و 41 )
4. عالمانه:
تدبیر امور و مدیریت آن نیازمند دانایی است. این دانایی باید به گونه احاطهای باشد و با خبرگیری و کاوش ظاهری و باطنی (خبیر و خُبره) انجام گیرد. از همین رو اولیای امور باید علیم و دانای کامل و عمیق باشند.(یوسف، آیه 55؛ بقره، آیه 247) از همین آیه به دست میآید که سلامت روحی و روانی و جسمی از مهمترین عوامل موثر در تدبیر و مدیریت امور است.
5. مصلحانه:
تدبیر و مدیریت امور باید مصلحانه و برای اصلاح امور فاسد باشد. پس تغییراتی که به علل تضاد امور در جهان، امری طبیعی است، باید در مسیری سامان یابد که صلاح امت در آن است. خداوند از قول حضرت موسی(ع) میفرماید: وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ؛ و موسى هنگام رفتن به كوه طور به برادرش هارون گفت در ميان قوم من جانشينم باش و كار آنان را اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن. (اعراف، آیه 142) اصولا پیامبران تلاش میکنند تا در سطح استطاعت خویش در اصلاح امور جامعه در همه حوزهها از جمله اقتصادی و سیاسی بکوشند. (هود، آیه 88)
6. ولایی:
از نظر قرآن نظام سیاسی میتواند الهی و طاغوتی باشد؛ به این معنا که یا ولایت و حکومت اولیای امور، مظهری از مظاهر ولایت الهی است، یا آنکه مظهر ولایت غیر الهی است که در این صورت از آن به ولایت طاغوتی یاد میشود. پس اگر ولایت الهی نباشد، طاغوتی خواهد بود و چنین نظام سیاسی جز به فساد و تباهی امت و انسان نمیانجامد. از همین رو، کفر به طاغوت در قول و عمل لازم است. (بقره، آیات 257 و 188)
7. امور:
امور در اصطلاح قرآنی هر گونه عمل اجتماعی مهم و تاثیرگذار است که در سرنوشت امت در دنیا و آخرت نقش دارد. از نظر قرآن، سیاستمداران و حاکمان، اولیای امور و ولی امر هستند. (نساء، آیه 59) خداوند پیامبرش را مامور میکند تا در امور اجتماعی و سیاسی و نظامی که امور مهم امت است، با مومنان و امت اسلام مشاوره کند.(آل عمران، آیه 159)
8. اسباب :
از نظر قرآن، لازم است تا اولیای امور، از همه اسباب مشروع و مناسب بهره گیرند. تاکید بر مشروعیت از آن روست که از نظر قرآن، هدف وسیله را توجیه نمیکند و نمیتوان برای رسیدن به اهداف مشروع از ابزار و اسباب و وسایل نامشروع و خلاف عقل و نقل استفاده کرد. با توجه به اینکه برای هر چیزی ابزار مناسب با آن وجود دارد، باید ابزارها و اسباب مناسب را شناخت. ذوالقرنین برای رسیدن به اهداف متعالی سیاستهای الهی، با توجه به مقتضیات زمان و مکان، از اسباب مناسب آن استفاده کرد. از آنجا که نظام آفرینش دنیا بر این قرار گرفته تا هر چیزی با استفاده از اسباب، جریان و تحقق یابد، لازم است تا این اسباب شناخته و به درستی به کار گرفته شود. امام صادق(ع) میفرماید: خداوند ابا دارد که کارها را جریان دهد جز به وسیله اسباب. به همین جهت، برای هر چیزی، سببی قرار داده است و برای هر سببی، شرحی قرار داده است و برای هر شرحی، کلیدی قرار داده است و برای هر کلیدی، علمی قرار داده است و برای هر علمی، دروازه ناطقی قرار داده است. کسی که آن را میشناسد میشناسد و کسی که آن را انکار میکند، انکار میکند. آن دروازه و باب، رسول خدا (ص) و ما یعنی امامان معصوم است.(صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات الکبری، ج1، ص6، ح1 و 2؛ الکافی، ج1، ص183، ح7.)
9. امکانات:
براساس آموزههای قرآنی، خداوند به اولیای امور تمکن و مکنت میبخشد تا بتوانند با استفاده از همه امکانات مادی و معنوی اهداف متعالی را بر آورده سازند. این امکانات باید مشروع باشد؛ چنانکه باید به شکل مناسب و بهجا مورد استفاده قرار گیرد. خداوند میفرماید: همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز برپا مى دارند و زكات مى دهند و به كارهاى پسنديده وامى دارند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند و فرجام همه كارها از آن خداست (حج، آیات 40 و 41) همچنین میفرماید: یوسف گفت: مرا بر خزانههاى اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى دانا هستم؛ و بدين گونه يوسف را در سرزمين مصر قدرت داديم كه در آن هر جا كه مى خواست سكونت میکرد، هر كه را بخواهيم به رحمت خود مى رسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نمى سازيم. (یوسف، آیات 55 و 56)
10. حفاظت:
از نظر قرآن، ولایت امر امت، امانت الهی است. خداوند از زبان موسی(ع) ولی امر و مظهر ولایت الهی میفرماید: أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ الله إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ؛ موسی به فرعونیان گفت: بندگان خدا را به من بسپاريد زيرا كه من شما را فرستاده اى امينم. (دخان، آیه 18) بنابراین، باید سیاستمدار، همه امور امت را به عنوان امین حافظ باشد و محافظت کند.(یوسف، آیه 55)
11. منابع انسانی و غیرانسانی:
آنچه در اختیار ولی امر قرار میگیرد همه منابع انسانی و غیرانسانی است. حفاظت از این امانتهای الهی و بهرهگیری درست و مناسب و مشروع از آن نقش مهمی در تحقق سیاست قرآنی دارد. از همینرو حضرت یوسف(ع) سلطه و تمکن بر خزائن زمین از آبها و کانیها و مانند آن را مطرح میکند.(یوسف، آیه 55) همین مسئله در داستان ذوالقرنین و موارد دیگر بیان شده است.(کهف، آیات 84 تا 97)
12. مقتضیات: از آنجا که تغییر در امور هستی و امت امری طبیعی است، لازم است تا با توجه با مقتضیات زمانی و مکانی، تدبیر و مدیریت امور انجام گیرد(کهف، آیات 84 تا 89)؛
13. دفع و رفع موانع:
موانع ممکن است موجود باشد یا محتمل. در سیاست امور لازم است تا موانع محتمل و موجود شناخته شود و با توجه به ابزارهای مشروع و مناسب موانع موجود دفع و برداشته شود و موانع محتمل اجازه ورود پیدا نکند. (حج، آیات 38 تا 41) خداوند بااشاره به حکومت طالوت و سیاستهای ایشان در غلبه بر دشمنان و رفع موانع و دفع آن میفرماید که سنت الهی به این تعلق گرفته تا با استفاده از خود مردم و امتها ظالمان دفع شوند تا فساد همه زمین را نگیرد و اینگونه اصلاحاتی انجام شود.(بقره، آیات 246 و 251)
14. سعادت دنیوی و اخروی:
از نظر قرآن هر سیاستی در زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی باید در راستای رستگاری و سعادت دنیا و آخرت مردم و امت باشد. سعادت، دو عنصر اساسی و مولفه بنیادین دارد که شامل آرامش و آسایش است. البته مراد از آرامش، آرامش روحی و روانی فردی و اجتماعی و امنیت اجتماعی مادی و معنوی و تحقق عدالت و احسان و مانند آنها است؛ و مراد از آسایش در محدوده بهرهمندی از امکانات و نعمتهای الهی است، بهطوری که به دور از اتراف و رفاهزدگی باشد. باید توجه داشت که سعادت در محدوده دنیا نیست آنطور که در سیاست غیراسلامی مدنظر است.
15. اهداف متعالی:
این اهداف متعالی نظام ولایی بر خلاف نظامهای سیاسی غربی که محدود به آسایش و آرامش دنیوی است ، فراتر از آن است؛ چرا که شامل آرامش و آسایش اخروی افزون بر دنیا است. البته این اهداف متعالی همه در مسیر دستیابی انسان به عبودیت اختیاری و ارادی و کسب تقوای الهی و انواع سه گانه یقین و خلافت ربوبی انسان است. به سخن دیگر، مهمترین اصول اساسی سیاست اسلامی و قرآنی و اهداف متعالی آن عبارتند از: الف: رسیدن به مقام عبودیت شریعت محور(ذاریات، آیه 56)؛ ب: تقوای الهی شریعت محور(بقره، آیه 21)؛ ج. کسب کرامت اکتسابی شریعت محور(حجرات، آیه 13)؛ د: عزت و اقتدار شریعت محور(نساء، آیه 139؛ منافقون، آیه 8)؛ ه. تعلیم و تزکیه(بقره، آیات 129و 151؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2) و: عدالت. (حدید، آیه 25)
از دیدگاه قرآن حقیقت "نامه اعمال" انسان در آخرت چیست؟
سازههای انسانی بهشت و دوزخ
از نظر قرآن، بهشت و دوزخ چیزی جز سازهای انسانی نیست؛ در حقیقت این خدا نیست که بهشت و دوزخ را برای آدمی آماده و فراهم کرده است؛ بلکه این انسان است که با اعمال خویش بهشت و دوزخ را میآفریند و میسازد. دستهای صنعتگر انسان میتواند بهشتی با تمام نعمتهای بیشمار و بیپایان و ابدی بسازد، یا دوزخی با تمام نداشتهها و سختیها و رنجهای بیپایانش فراهم کند.
از نظر قرآن، با اینکه زندگی کوتاه دنیا سختترین و بدترین دوران زندگی بشریت در عوالم هستی و نشئات گوناگون است؛ با این همه تاثیرگذارترین و مهمترین دوره زندگی بشر نیز همین دوره است؛ زیرا هر انسانی با اراده و انتخاب در چارچوب مشیت دوگانه الهی میتواند سعادت و شقاوت را انتخاب کند و خود را مظهر جلال یا جمال الهی البته در حد کمال قرار دهد. (انسان، آیه 3؛ بلد، آیه 10) از آنجایی که هر فرد انسانی از نظر قرآن، خود نوع، بلکه جنس منحصر بفرد است که مصداق دیگری ندارد، هر انسانی مظهر خدایی میشود که در قیامت ملکوت آن به نمایش گذاشته میشود. بنابراین هر کسی در قیامت در سرزمینی قرار میگیرد که خود همه چیزش را خلق میکند؛ از این رو هر کسی خدایی تنها در سرزمین خویش است.(مریم، آیه 80 و 95)
بنابراین در قیامت که هر کسی وحشت زده و تنها در بیابانی عریان و بیآب و علف قرار دارد که وسیع و هموار و بیهیچ پستی و بلندی است (طه، آیات 106 تا 18؛ نازعات، آیه 14)، بر سر سفره اعمال خویش مینشیند. از همین رو خدا بارها در قرآن به انسانها هشدار میدهد که زندگی کوتاه خویش در عصر زمین را کماهمیت و بیارزش ندانند؛ زیرا در این دوره کوتاه، ابدیت خویش را میسازند و نمادی از بهشت یا دوزخ میشوند.
به سخن دیگر، هر کسی بر اساس تواناییهایی که به عنوان مظاهر اسمای الهی کسب میکند، در قیامت بروز و ظهور میکند. بر همین اساس گفته میشود که «الدنیا مزرعه الاخره؛ دنیا کشتزار آخرت است» و هر کسی همان چیزی را درو میکند که در دنیا کاشته است. این فرصت در آخرت نیست؛ زیرا وقتی نظام دنیا جمع میشود (انبیاء، آیه 104) به نظام دیگری تبدیل میشود (ابراهیم، آیه 48) و دیگر امکان بازگشت به نظامی نیست که امکان عمل در آن فراهم است؛ از همین رو خدا به کسانی که خواهان بازگشت به دنیا برای انجام عمل هستند، میفرماید چنین چیزی شدنی نیست. (مومنون، 99 و 100) زیرا بساط دنیا و زمان عمل گذشته است و امروز آخرت و نظام دیگری است که دیگر در آنجا عمل نیست، بلکه بهرهمندی از عمل دنیوی است؛ چنانکه امیرمومنان علی(ع) میفرماید: انَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ؛ براستی که امروز دنیا، زمان عمل بدون حسابرسی و فردای قیامت، زمان حسابرسی بدون امکان انجام هرگونه عمل است. (نهجالبلاغه، آیه 42)
سفره اعمال انسان در قیامت
در قرآن در تبیین اینکه هر کسی سر سفره اعمال دنیوی خویش نشسته است، تعابیری آمده است که در ادامه به آنهااشاره میشود. این عناوین و تعابیر عبارتند از:
1. احضار اعمال: هر کسی اعمال خویش را آنجا احضار میکند و میبیند: عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ؛ هر نفس بداند چه احضار و فراهم کرده است.(تکویر، آیه ۱۴) این علم همانند علم الهی، علم حضوری و شهودی است نه حصولی؛ پس علم به معنای دیدن است نه دانستن و انسان هر چیزی را که کاشته اینجا میبیند و بر سر سفره عمل خودش است.
2. حضور اعمال: به این معنا که هر عملی که انسان انجام داده، در قیامت آن را حاضر مییابد و ملکوت آن را میبیند. این حضور به معنای داشتن است؛ یعنی همه هستی او را در بر میگیرد و حقیقت شخص و محیط زندگی او را شکل میبخشد. خدا میفرماید: و كارنامه [عمل شما در ميان] نهاده مىشود، آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناك مى بينى و مى گويند: اى واى بر ما؛ اين چه نامه اى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز اينكه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام دادهاند حاضر میيابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمىدارد. (کهف، آیه ۴۹)
3. اعمال حاضر شده: از نظر قرآن این گونه نیست که کسی نخواهد اعمالش را نبیند و ملکوت آن را در قیامت مخفی کند، چون قانون قیامت این است که هر چیزی که در دنیا انجام شده با خود صاحب عمل حاضر میشود؛ چرا که جزو ذات و ذاتیات اوست و بیرون از او نیست که بتوان جدایی و تفکیک انداخت؛ کسی که شاکله وجودیاش را اعمالش شکل داده، نمیتواند هرگز از ذاتی و ذاتیات خویش جدا شود. از همین رو خدا میفرماید: روزى كه هر كسى آنچه كار نيك به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده حاضر شده مىيابد و آرزو مىكند كاش ميان او و آن كارهاى بد فاصلهاى دور بود و خداوند شما را از كيفر خود مىترساند و در عين حال خدا به بندگان خود مهربان است. (آل عمران، آیه ۳۰)
4. احضار آثار عمل: از نظر قرآن، هر عملی در دنیا آثاری دارد که میتواند خوب و بد باشد؛ بنابراین، نه تنها انسان نتیجه مستقیم عمل خویش را حاضر میبیند، بلکه آثار اعمال خود را که به شکل سنت و یا باقیات صالحات یا سنتهای بد و نادرست درآمده نیز میبیند. خدا میفرماید: آرى ماييم كه مردگان را زنده مى سازيم و آنچه را از پيش فرستادهاند با آثار و اعمالشان درج مى كنيم و هر چيزى را در كارنامه اى روشن برشمرده ايم. (یس، آیه ۱۲) و نیز در جایی دیگر میفرماید: عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ؛ هر نفسى آنچه را پيش فرستاده و بازپس گذاشته بداند. (انفطار، آیه ۵) از نظر قرآن این علم و دانستن همان علم حضوری و شهودی در ذات و بیرون خودش است که میبیند و از آن جدایی ندارد و همراه و لازم او خواهد بود.
بر این اساس هر کسی خودش است که سرنوشت و به تعبیر قرآنی «طائره» خویش را میسازد و رقم میزند. چنانکه قرآن میفرماید: قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِنْ ذُكِّرْتُمْ؛ طائره خوب و بد شما با خودتان است اگر تذکر مییافتید.(یس، آیه 19)
آخرت، زمان اظهار نامه اعمال
از نظر قرآن، نظام دنیوی به گونهای است که نمیتواند باطن و ملکوت اعمال را نشان دهد؛ اما نظام اخروی و حتی نظام برزخی که شباهتی به نظام اخروی دارد، از این ظرفیت برخوردار است تا ملکوت اعمال را نشان دهد؛ از همین رو دارندگان چشم برزخی همانند محتضر، توانایی(ق، آیات 20 تا 22) دیدن ملکوت اعمال را دارا هستند.
پس در دنیا ملکوت اعمال مخفی و نهان است؛ از همین رو خدا میفرماید نامه اعمال مخفی است که تعبیری دیگر از همان ملکوت اعمال است. خدا درباره مخفی بودن نامه اعمال هر کسی در دنیا میفرماید که این نامه اعمال در آخرت اخراج میشود(اسراء، آیه 13)؛ زیرا جمله «و نخرج له» اشاره به اين دارد كه نامه اعمال از ادراك انسان، پوشیده و محجوب است و خداوند آن را براى انسان در روز قيامت ظاهر مىکند و او به نامه اعمال خويش اطلاع مىيابد چنانكه خداوند مىفرمايد: «ويلقاه منشورا».(الميزان، ج 13، ص 58) اصولا تعبیر به نشر در این آیه و نیز آیه 10 سوره تکویر دلالت میکند که این نامه اعمال پیش از این جمع شده بود که به طور طبیعی قابل رویت یا خواندن نیست، اما وقتی باز شود، قابل خواندن و دیدن میشود. در حقیقت ملکوت اعمال هر کسی در قیامت روشن میشود و هر فردی با تمام وجودش نامه خویش را بیان میکند؛ زیرا این نامه اعمال و ملکوت آن همان چیزی است که شاکله شخصیتی و وجودی انسان را در قیامت تحقق خارجی میبخشد. از همین رو همه وجودش در قیامت به چیز خوب یا بد شهادت میدهد و دیگر نیازی به شهادت زبان یا کسی دیگر نیست.(فصلت، آیه 22)
اینکه خدا در آیات گوناگون میفرماید نامه اعمال به شخص داده میشود(کهف، آیه 49؛ زمر، آیه 69؛ تکویر، آیه 10؛ انشقاق، آیه 7) چیزی جز همان تحقق وجود یافتن آن اعمال در آن شخص نیست؛ یعنی اگر انسان خود را برتر از فرشته ساخته همان میشود. پس اگر در مرتبه مقربون باشد، با «سبحانک اللهم» (یونس، آیه 10) همان «کن فیکون» خدا را انجام میدهد و به آفرینش میپردازد. (انسان، آیه 6) اصولا چنین شخصی خودش «فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ؛ روح و روحبخش و بهشت نعیم » است.(واقعه، آیه 89)؛ چنانکه در مقابل، کسی که در اسفل سافلین دوزخ قرار میگیرد، خودش «حطب و زغال سنگ»(انبیاء، آیه 98) یا «حطب و هیزم»(جن، آیه 15)، یا سوخت و وقود(تحریم، آیه 6) میشود و نه تنها گاو، خر و خوک و دیگر چارپایان است (اعراف، آیه 179)، بلکه خودش دوزخی است که او را میآورند (فجر، آیه 23) در حالی که ستونهای بلند آتش است و دیگران را میسوزاند. (همزه، آیات 8 و 9) چنین شخصی با تمام وجودش داد و فریاد میزند که چه کسی است و دیگر نیازی به شهادت دیگری نیست.(مجمعالبيان، ج 5 - 6، ص 732)
از آنجا که کوچکترین فکر و عمل در قالب نیت خالصانه یا مشرکانه یا عمل صالح و عمل بد در سازه اخروی شخصیت و هویت انسان در قیامت و نیز بهشت و دوزخ وی نقش دارد، خدا همه آنها را احصاء میکند و نامه اعمال با جامعیت در اختیار شخص قرار میگیرد.(کهف، آیه 49؛ ق، آیه 18)
این نامه اعمال هرگز کوچکترین مشکلی از نظر حق و باطل ندارد و تمامیت حق را بیان میکند؛ زیرا چیزی جز بازتاب اعمال نیست. در حقیقت همان طوریکه تمام نظام هستی بر بنیاد حق گذاشته شده، براساس حق، آن اعمال را به نمایش میگذارد.(جاثیه، آیه 29؛ انفطار، آیات 11 و 12)
همه افراد، نامه اعمال خویش را میگیرند و کسی نمیتواند بگوید من نمیگیرم؛ زیرا این نامه اعمال چیزی جز همان شخصیت و شاکله اخروی فرد نیست.(انشقاق، آیات 7 تا 10) بنابراین چه بخواهد چه نخواهد به او داده میشود و امری الزامی است.
از نظر قرآن کسی که در دنیا سختی و رنج را بر خویش تحمیل کرده و به جای فجور و دریدگی موازین و معیارها، خود را در چارچوب معیارها قرار داده و به طور طبیعی شادی و فرح را از خویش سلب کرده است؛ در قیامت مسرور میشود؛ زیرا نتیجه عملش را در بهشت میبیند؛ اما کسی که اینجا فجور میکند و فرحناک است و برای آخرت برنامهای ندارد؛ زیرا باوری ندارد، به طور طبیعی در قیامت با اعمال خویش برای ابدیت در شقاوت و رنج قرار میگیرد. (انشقاق، آیات 7 تا 15؛ حاقه، آیات 19 تا 26)