
emamian
آیا پیامبر اکرم(ص) از پایانیافتن ماه صفر خوشحال بود؟
یکی از دانشهای ناظر به «فقه الحدیث»، دانش «اسباب ورود حدیث» است.
این دانش به منزله دانش «شأن نزول» در تفسیر قرآن است. هدف اصلی از دانش اسباب ورود حدیث، شناخت شأن صدور روایات و فهم قرائن موجود به هنگام صدور روایات است.
توضیح آنکه به صرف فهم معنای لغوی و اصطلاحی الفاظ و ترکیبهای به کار رفته در احادیث نمیتوان مدعی «فهم درست» آنها شد. در برخی از موارد برای فهم درست معنای احادیث، باید اسباب ورود حدیث را دانست. یعنی علت و زمینه و بافت صدور آن سخن از معصوم را باید فهمید. چرا که «شرایط زمینهای» در فهم مراد معصومان حتماً نقشآفرین است. به تعبیر دیگر، باید قراین مقامی (شرایط اجتماعی و تاریخی و فرهنگی و حالات مخاطب و گوینده و ... ) را در نظر گرفت.
متأسفانه بسیاری از ناقلان اولیه احادیث و جامعان کتابهای حدیثی، از نقشآفرینی قراین مقامی در فهم مراد معصومان غافل بودند و اهتمامی به ذکر آنها نداشتهاند. به همین دلیل، برای فهم مراد واقعی معصومان، یک حدیثشناس محقق باید تلاش بیشتری کند و حتیالامکان قرائن را در منابع موجود به دست آورد.
مراجعه به منابع حدیثی سایر فرق و مذاهب اسلامی یا مراجعه به منابع تاریخی و فهم درست تاریخ صدر اسلام و اوضاع فرهنگی و اجتماعی حاکم بر قبایل و اقوام آن زمان و امثال آن میتواند پارهای از گرهها را بگشاید.
به عنوان مثال، در پارهای از منابع اهل سنت حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که فرموده باشد: «مَنْ بَشَّرَنِی بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ هر کس مرا به پایان یافتن آذار بشارت دهد، من او را به بهشت بشارت میدهم.»
آذار از ماههای رومی است؛ مصادف با خرداد شمسی است؛ برخی آن را به معنای ماه صفر دانستهاند و از این حدیث نحسی ماه صفر! و سعدی ماه ربیع الاول را نتیجه گرفتهاند!
این حدیث، به خودی خود و بدون آگاهی از بافت و زمینههای بیان آن، از نظر مضمونی آنقدر عجیب هست که حتی پارهای از اهل حدیث و ظاهرگرایانی مثل احمدبن حنبل نتوانستهاند با مضمون آن کنار بیایند و آن را تأیید کنند؛ به همین دلیل گفتهاند که این حدیث اصل و اساسی ندارد! اما اگر احمدبن حنبل قرائن مقامی صدور چنین سخنی را میدانست، چنین حکم قاطعی را صادر نمیکرد.
شیخ صدوق از ابنعباس علت صدور چنین سخنی را به این صورت نقل میکند که:
«روزی پیامبر خدا(ص) با اصحاب خود در مسجد قبا نشسته بود و به آنان گفت: نخستین فردی که اکنون بر شما وارد میشود از بهشتیان است. برخی از این افراد چون این سخن را شنیدند بیرون رفتند تا شتابان باز گردند و به سبب این خبر از بهشتیان شوند! پیامبر این را فهمید و به آنان که مانده بودند فرمود: اکنون چند نفر بر شما وارد میشوند که هر یک از دیگری سبقت میجوید؛ از میان آنان هر کس به من بشارت دهد که ماه آذار تمام میشود اهل بهشت است. پس آن گروه بازگشتند و وارد شدند و ابوذر نیز با آنان بود. پیامبر خدا(ص) به آنان فرمود: ما در کدام ماه رومی هستیم؟ ابوذر پاسخ داد: «ای پیامبر خدا آذار تمام شد.» پیامبر گفت: «ای ابوذر این را میدانستم اما دوست داشتم که امت من بدانند تو بهشتی هستی.»
به هر حال این حدیث هیچ ربطی به سعدی و نحسی ماههای صفر و ربیع الاول ندارد! اصل داستان چیز دیگری بوده است که در تحلیل مرحوم شیخ صدوق کاملاً واضح است.
امام رضا (ع) و تشیع ایران
پس از آنکه مأمون بر برادرش امین پیروز شد، در حقیقت، حکومت عباسیان را که در اصل تکیه بر خراسانیان داشت، بیشتر از پیش، خراسانی کرد.
حکومت امین، تکیه بر عناصر عربی و خاندان عباسیان داشت، اما حکومت مأمون از این دو جهت، ضعیف بود. لذا وی سعی کرد تا پایگاه دیگری بدست آورد.
برای ایجاد این پایگاه، میتوانست حمایت مردم را که علاقه به علویان داشتند، جذب نموده از آن ابزاری برای سرکوبی قیامهایی بسازد که بنام علویان صورت میگرفت. ابن خلدون فراوانی شیعیان را سبب چنین دعوتی از سوی مأمون برای ولایتعهدی امام رضا - علیه السلام - میداند.[۱] در نظر عامه مردم آمدن امام و پذیرش دعوت مأمون برای گرفتن خلافت و یا ولایتعهدی، مهر تأییدی برای مأمون بود، این یکی از اهداف مهم این اقدام بود.
امام ابتدا دعوت مأمون را نپذیرفت. بدنبال آن اصرارهای مأمون به تهدید تبدیل شد و بالاخره پس از تهدیدهای فراوان [۲]امام مجبور شد تا به مرو بیاید و ولایتعهدی را بپذیرد. امام این ولایتعهدی را تحت شرائطی قبول کرد؛ مهمترین شرط آن بود که مسئولیتی در قبال کارها نداشته باشد.
از جمله امام فرمود: انی داخل فی ولایه العهد علی ان لا آمر و لاانهی ولاافتی و لااقضی و لااولی و لااعزل ولاأغیر شیئا مما هو قائم و تعفین من ذلک کله.[۳] من ولایتعهدی را میپذیرم به شرط آنکه هیچ امر و نهی نکرده و فتوا و قضاوتی ننمایم. همچنین نقشی در عزل و نصب و تغییر وضعی که حاکم است، نخواهم داشت و از همه اینها معاف خواهم بود. همین موضع امام سبب شد تا شورشهای علوی، همچنان برپا باشد و لذا به قول برخی این ولایتعهدی نیز در فروکش کردن شورشهای علوی سودی نبخشید.[۴]
مأمون برای اینکه امام در مسیر خود به شهرهای شیعی برخورد نکند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود. رجاءبن ابی الضحاک، چنین دستور یافته بود ه امام را جز از این طریق، از راه کوفه نیاورد.[۵]در بعضی از مصادر آمده است که امام از طریق قم، آورده شده است.[۶] اما این مطلب صحیح نیست چرا که در کتاب عیون اخبار الرضا، تصریح شده که مأمون به رجاء نوشته بود لا تأخذ علی طریق الکوفه و قم[۷] راه کوفه و قم را در پیش مگیر.
در مسیری که امام به مرو آورده شد ارتباط امام با کسانی که از دوستان اهل بیت - علیه السلام - بودند برقرار گردید. در نیشابور یکی از پرجمعیتترین اجتماعات برای استقبال از امام برپا شد. در میان استقبال کنندگان گروهی از علمای اهل سنت همچون ابی زرعه رازی از آن حضرت خواستند تا حدیثی برای آنها نقل کند. در ینابیع الموده نقل شده که امام چند روز در نیشابور ماند. پس از آن، هنگامی که خواست به مرو شاهجان برود، ابو زرعه رازی، محمدبن اسلم طوسی و شمار کثیری از طلاب آنها، سر راه امام آمدند تا او را زیارت کنند، پس از آن از او خواستند تا حدیثی از آباء گرامش، نقل کند.
امام دستور داد پرده را کنار زدند. مردم در حال هجوم بودند و سروصدای زیادی، آن محیط را پر کرده بود. امام شروع به صحبت کردند و از مردم خواستند تا ساکت باشند. آنگاه از طریق آبائشان و به عنوان کلامی از خداوند، برای مردم نقل کردند: کلمه لا اله الا الله حصنی فمن خل حصنی امن من عذابی کلمه لا اله الا الله، حصار محکم من است. هر کس داخل آن شد، از عذاب من ایمن خواهد بود. وقتی همه مردم، حدیث را نوشتند، امام با کمی تأمل بدانها فرمودند: این مطلب شروطی دارد و انا من شروطها[۸] پذیرش من از جمله شروط آن است. این جمله به عنوان پذیرش ولایت حضرت معنا شده است، چیزی که اساس تفکر شیعی است. از نظر شیعه پذیرش امامت و گردن نهادن به ولایت امامان پس از توحید، شرط رهائی و فلاح است.
این تلاش از آن جهت صورت گرفت که امام - علیه السلام -، در صدد بود محبت مردم را نسبت به علویان، جهت دار کند و تشیع ناشی از دوستی اهل بیت را تبدیل به یک تشیع اعتقادی اصیل کند.
بعد از آن، وجود امام در خراسان، سبب شد تا شخصیت آن حضرت به عنوان امم شیعه برای مردم بیشتر شناخته شود. لذا هواداران شیعه هر روز بیشتر و بیشتر میشدند.[۹]
حیثیت علمی امام، مهمترین عامل در توسعه مذهب شیعه به حساب میآمد. به ویژه که مبانی فکری شیعه نیز در آن شرایط، مشخص شده بود و طبعا مرجعیت علمی امام، توسعه فکر شیعی را دربر داشت.
رجاء بن ابی الضحاک که مسئولیت آوردن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل میکند که در هیچ شهری از شهرها فرود نمیآمدیم، مگر آنکه مردم به سراغ او میآمدند و از او در مورد مسائلشان، استفتاء کرده و معالم دینیشان را میپرسیدند. او نیز احادیث زیادی از طریق آبائش (تا به علی - علیه السلام - و پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - برای آنها، نقل میکرد).[۱۰]
اگر کسی با نقل روایت از طریق ائمه - علیه السلام - آشنا باشد، میداند که تکیه آنها بر طریق اباء خود بهترین علامت برای توسعه فکر شیعی بوده است. این طریق، تنها طریقی است که در آن صرفا با اتکای بر اهل بیت - علیه السلام - احادث ارائه شده و از دیگر راویان در سلسله سند حدیث استفاده نمیشود.[۱۱] این سند به نام سلسله الذهب بین روات حدیث مشهور است.
مأمون که خود را به مسائل علمی، علاقهمند نشان میداد، مجالسی را ترتیب داده و سعی میکرد تا بحث و مناظره، پیرامون امامت و نبوت با مخالفین و با حضور امام برپا کند.[۱۲] هیچ بعید نیست که هدف او، محکوم کردن امام بوده است.[۱۳] از آنجایی که مردم، اهل بیت - علیه السلام - رابه مثابه عالمانی میدانستند که بر دیگران برتری دارند و حتی در این باره به علم لدنی آنها اعتقاد داشتند، محکومیت امام در این قبیل مجالس عمومی، میتوانست ارزش آنها را نزد مردم از بین ببرد.
اتفاقا این مجالس، توانست بهترین زمینه، برای ترسیم شخصیت واقعی امام رضا - علیه السلام - باشد. این جلسات مکرر به نفع امام خاتمه مییافت.[۱۴]و این خود، دردسری برای مأمون ایجاد کرد. عبدالسلام بن صالح هروی نقل میکند که به مأمون خبر رسید که علی بن موسی - علیه السلام - مجالس بحث کلام منقعد کرده و مردم جذب دانش او شدهاند. مأمون به محمد بن عمرو الطوسی گفت تا مردم را از مجلس او طرد کند. وقتی امام متوجه این نکته شد، او را نفرین کرد و ضمن آن از خداوند چنین تقاضا کرد:... وانتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعه من بابی[۱۵] خدایا از کسی که به من ظلم کرده، مرا خوار نموده و شیعیان را از درب خانه من دور کرده انتقام بگیرد.
این روایت نشان میدهد که مردمی که به خانه آن امام رفت و شد میکردهاند در شمار شیعیان آن حضرت بودهاند. بنابراین حضور آن حضرت در خراسان در حقیقت، عاملی در جهت توسعه فکر شیعه بوده است. مردم در مورد مسائل مختلف کلامی از آن حضرت پرسش میکردند. دانسته است که از اواخر عهد منصور، کتب یونانی ترجمه شد و به تدریج عقل گرایی محدودی به حوزه اسلامی وارد شده بود.
در این شرایط به نظر میرسید که شیعه نیز میبایست افکار خود را در ارتباط با شرایط فکری جدید، مشخص کند. ائمه شیعه بویژه کلمات امام صادق - علیه السلام - و امام رضا - علیه السلام - راهگشای این حقائق بود. در مورد رؤیت خداوند در قیامت، پرسش میشد که امام آن را مردود میدانست.[۱۶] در مورد حدیث ان الله خلق آم علی صورته، سوال میشد که امام تحریف روایت را در مورد حذف قسمتی از آن ـ که روشنگر معنای واقعی آن است ـ توضیح میداد.[۱۷] از امام درباره امر بین الامرین که فرموده امام صادق - علیه السلام - بود، سؤال میشد[۱۸] و جز آنها.
او در اجرای عبادات اسلامی نیز سعی کرد تا سنت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را احیا کند. وقتی مأمون از او خواست تا نماز عید را بخواند، امام مطابق سنت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و بدون تجملات شاهانه، خواست چنین کند. تأثیر این مسأله در میان مردم به اندازهای بود که مأمون دستور داد تا او را از نیمه راه برگردانند.[۱۹]
گویا بعد از همین واقعه بود که سختگیریها شروع شد. مأمون کوشید تا روابط امام را با شیعیان قطع کرده و به طرق مختلف کنترل کند. در نهایت مجبور شد تا برای حذف محور شیعه، امام را به شهادت برساند،[۲۰] اما طبیعی قضیه این بود که در همان دو سال حضور امام در خراسان سبب گسترش تشیع در خراسان و نواحی اطراف آن شده بود.
مجموعه نامههای امام به افراد مختلف در توضیح مبانی شیعه به راحتی، گستردگی آن را نشان میدهد. نامه هایی از قبیل تبیین جایگاه اهل بیت - علیه السلام - در کتاب و سنت. [۲۱] برخی از مسائل کلامی [۲۲]و نیز مسائل اختلافی میان شیعه و سنی مانند مسأله ایمان ابوطالب، [۲۳]توضیح مصداق شیعه، [۲۴]توضیح مصداق صحابی [۲۵]و معنای اولی الأمر [۲۶]و جز آن. این پاسخها آموزههاییبود که برای شیعیان به عنوان دیدگاه قطعی پذیرفته میشد. گزارشی هم حکایت از آن دارد که امام اموال خود را در روز عرفه میان مردم قسمت کرد و در برابر اعتراض فضل بن سهل که آن را زیان خوانده بود. امام آن را غنیمت دانست.[۲۷]
یکی از شیعیان خالص امام که در زمان حضور امام در مرو به خدمت ایشان رسید، دعبل خزاعی بود. دانسته است که طایفه خزاعیان از طوایف شیعی عرب به شمار میروند و دعبل در این زمان شاعر برجسته عرب، خزاعی و شیعی شناخته میشد.
زمانی که دعبل به خراسان آمد، قصیده تائیه خود را سروده و گفته بود که نباید کسی پیش از امام رضا - علیه السلام - آن را بشنود.[۲۸] این قصیده تاریخ شیعه را در این دوره منعکس میکند، تاریخی که همراه با درد و رنج و قتل و آزار است. دعبل امیدوار است که امامت در اختیار اهل بیت قرار گیرد:
خروج امام لا محالة خارج یقوم علی اسم الله و البرکات
یمیز فینا کل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات
امام از این شعر به شدت متأثر شد و یک صد دینار از دینارهایی که به اسم مبارک امام ضرب شده بود، به همراه جبهای به وی داد.[۲۹] عجیب آن که در راه دزدان قافلهای را که دعبل در آن بود، مورد حمله قرار دادند و تنها پس از آن که دعبل را شناخته و او قصیده خود را برای آنها خواند، وسائل اهل قافله را پس دادند. مردمان قم، از وی خواستند تا جبه را به قیمت هزار دینار بفروشد اما نپذیرفت. پس از خروج از قم، جوانان عرب آن را از وی گرفتند. وی به شهر برگشت و تنها رضایت داد تا بخشی از جبه را به وی داده و هزار دینار نیز بگیرد.[۳۰] به نظر آقای اشتر وی به احتمال در قم مانده تا زمانی که خبر درگذشت امام را شنیده است. مأمون از روی خباثتی که داشت امام را در نزدیکی قبر پدرش رشید در طوس دفن کرد. این امر آشوبی در وجود دعبل و شیعیان برانگیخت.
در اشعار بعدی دعبل حملات صریحی به عباسیان است. وی بویژه به همین ماجرا اشاره کرد:
أری أمیة معذورین ان قتلوا و لا أری لبنی العباس من عذر
... قبران فی طوس: خیر الخلق کلهم و قبر شرهم هذا من العبر[۳۱]
زمانی که مأمون در سال ۲۱۰ فدک را به طالبیان بازگرداند، دعبل در شعری چنین سرود:
أصبح وجه الزمان قد ضحکا برد مأمون هاشم فدکا[۳۲]
دعبل با همه ارتباطی که با امیران و درباریان دوره مأمون و معتصم داشت، هیچگاه از تشیع دست نکشید و خود میگفت که پنجاه سال است که چوبه دار خود را همراه میبرد اما کسی او را بر دار نیاویخته است. اشعار وی در ستایش اهل بیت بسیار فراوان است:
بأبی و أمی خمسة أحبهم لله، لا لعطیة أعطاها
بأبی النبی محمد و وصیه الطیبان و بنته و ابناها[۳۳]
و در آخرین شعری که پیش از وفاتش سرود گفت:
أعد لله یوم یلقاه دعبل: أن لا اله الا الله
... الله مولاه و النبی، و من بعد هما فالوصی مولاه[۳۴]
به هر روی در بحث تاریخ تشیع در ایران یکی از نکات غیر قابل انکار آمدن امام رضا - علیه السلام -، به ایران است. توجه به حفظ آثار بر جای مانده از مسیر امام در شهرها و مناطقی که به نحوی محل استقرار امام بوده، نشان از علاقه ویژه شیعی در میان مردم است، هر چند ممکن است درباره برخی از این مکانها و ارتباط آنها با امام رضا - علیه السلام - خبر درستی در دست نداشته باشیم. به عنوان نمونه، مسجد امام رضا در اهواز[۳۵] یکی از قدیمیترین نقاطی است که در ایران به نام امام رضا - علیه السلام - وجود دارد. جدای از ابودلف، یاقوت هم از پل شوشتر در اهواز و مسجدی که به نام امام رضا - علیه السلام - روبروی آن بوده یاد کرده است.[۳۶] دو نقطه منسوب به امام رضا - علیه السلام - در شهر شوشتر است یکی از آنها کمی دورتر از پل شاه علی و لشکر[۳۷] و دیگری در شرق شوشتر نزدیک رودخانه شطیط.[۳۸] بر این بنای دوم تاریخی از سال ۱۰۹۴ دیده میشود.
قدمگاه دیگری هم در شرق شهر دزفول موجود است.[۳۹] همه اینها به نام امام رضا - علیه السلام - دیمی قرار دارد که این دیمی نامی برگرفته از منطقه است.[۴۰] دو بقعه دیگر، یکی در دزفول و دیگری در شوشتر با نام شاخراسون وجود دارد. دو بقعه دیگر در شوشتر با نامهای امام ضامن در حوالی کنارستان و بقعه امام رضا در حوالی بلوک عقیقی وجود دارد.[۴۱] محلی هم به عنوان قدمگاه امام رضا در جنوب آبادی کهنک[۴۲] در حوالی شوشتر وجود دارد.
در شهر ارجان که در قدیم شهر آبادی بوده و اکنون در یک فرسخی آن بهبهان با قدمت سیصد ساله وجود دارد، محلی با نام قدمگاه یا مسجد امام رضا وجود دارد که گفته شده حضرت در حرکت خود به خراسان در اینجا نماز خواندهاند.[۴۳]مسجد قدمگاه امام رضا در ابرقو، مشهور به مسجد بیرون هم از اماکنی است که شناخته شده و آثاری از آن برجای مانده است.[۴۴]
در شهر یزد هم چندین قدمگاه وجود دارد. از جمله آنها قدمگاه خرائق (مشهدک) است. خرانق در شصت کیلومتری شهر یزد قرار دارد. تاریخ این قدمگاه بر اساس کتیبه موجود در آن مکان به قرن ششم هجری باز میگردد. در این کتیبه آمده است:
لا اله الا الله، محمد رسول الله، امیرالمؤمنین به تاریخ ست و تسعین مائه علی بن موسیت الرضا اینجا رسیده است و در این مشهد فرود آمد و مقام کرد و به تاریخ سنه اثنی و تسعین و خمسمائه خراب بوذ و از جهد بوبکر بن علی ابی نصر فرمودنذ و به دست ضعیف پرگناه یوسف بن علی بن محمد بنا واکرده شد خدایا بر آن کس رحمت کن کی یک بار قل هوالله به اخلاص در کار آنک فرمود و آنک کرد و آنک خواند کنذ کتبه یوسف بن علی بن محمد فی شهر ربیع الاول سنه خمس و تسعین و خسممائه.[۴۵]
به یقین در آن حوالی شیعیانی زندگی میکردهاند که این بقعه را سرپا نگاه داشتهاند. اثر تاریخی دیگر مربوط به آثار سفر امام رضا - علیه السلام -، قدمگاه ده شیر در فراشاه است. این قدمگاه در کنار جاده تفت به ده شیر و در مرکز فراشاه قرار دارد. کتیبهای که در محراب بنای آن وجود دارد حکایت از آن میکند که گرشاسب بن علی از امرای کاکویه دیلمی در سال ۵۱۲ آن مکان را ساخته است. بنای مزبور در همان عصر به نام مسجد مشهد علی بن موسی الرضا شهرت داشته است.
کتیبه برجای مانده چنین است:
حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم ذلک الذی یبشر الله عباده... (شوری ۲۳)
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.
متن: آیه تطهیر
خط دوم: لا اله الا الله محمد رسول الله (در زیر آن علی ولی الله با خط جدیدتر به آن الحاق شده است)
خط سوم: بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المؤمنون...
خط چهارم: بسم الله الرحمن قل هو الله احد...
امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا - علیه السلام -، العبد المذنب الفقیر الی رحمه الله تعالی کرشاسب بن علی بن فرامز ابن علاء الدوله تقبل الله منه فی شهور سنه اثنی عشره و خمس مائه.[۴۶]
در محله دارالشفای یزد، مسجدی با نام مسجد فرط یا پتک وجود دارد که بسیار کهن و قدیم است. داستان بنای این مسجد به زمان خروج ابومسلم خراسانی برمیگردد. گفته شده است که امام رضا - علیه السلام - چون در سفر خراسان به یزد آمد در این مسجد نماز گزارد. اکنون نیز یکی از حجرات مسجد به نام صوعه امام رضا شناخته میشود. این مسجد در سال ۱۰۸۷ بازسازی شده است. سنگی در صومعه وجود دارد با این عبارت: وقف کرد بر صومعه متبرکه امام علی موسی الرضا میرک شربت دار فی تاریخ سنه ۹۳۷.[۴۷]
دو سنگ نبشته یکی با تاریخ ۵۱۶ در موزه آستان قدس مشهد و دیگری با تاریخ ۵۴۷ در موزه فریر گالری واشنگتن مربوط به مسجد مشهد امام رضا موجود است که هر دو نشانی است از قدمگاههای یزد و دیگر حضر تشیع در این دیار. متن هر دو سنگ را آقای افشار چاپ کردهاند.
عبارات سنگ مورخ ۵۱۶ چنین است:
حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و آیه انما و لیکم الله
حاشیه سوم: امر بعماره المشهد الرضوی علی بن موسی الرضا - علیه السلام - المذنب الفقیر الی رحمه الله ابوالقسم احمدبن علی بن احمد العلوی الحسینی تقبل الله منه.
پیشانی: الله اکبر
متن: هذا مقام الرضا علیه السلم اقبل علی صلوتک و لا تکن من الغافلین شعبان سنه سته عشر و خمس
زیر: مائه. عمل عبدالله بن احمد مره.[۴۸]
سنگ نبشته دوم:
حاشیه اول: آیه ۱۷ و ۱۸ آل عمران
حاشیه دوم و سوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام چهارده معصوم
پیشانی: آیه تطهیر
متن: سوره اخلاص و این جمله: امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا علی السلام العبد المذنب الی رحمه الله تعالی جنید بن عمار برالفاد (نقطه فاء مشخص نیست).
زیر سنگ: فی سنه سبع و اربعین و خمس مائه. عمل احمد بن محمد بن احمد اسک.[۴۹] مسجد دیگری با نام مسجد قدمگاه در شهر یزد در مرحله مالمیر خارج حصار وجود دارد.[۵۰]
در روستای بافران در پنج کیلومتری نائین درختی وجود دارد که از آن با عنوان مردم آن را موم رضا مینامند و چنین شهرت دارد که امام رضا - علیه السلام - زیر این درخت غذا تناول فرمودهاند. مردم هم در روز عاشورا و بیست و یکم رمضان در آنجا جمع میشوند. گفته شده که شاه عباس هم در آنجا بنایی ساخته بوده است.[۵۱] در خود نائین هم قدمگاه مسجد قدیمان وجود دارد گفته شده که حضرت در این مسجد نماز خوانده است. ایضا در نائین حمام و مسجد امام رضا وجود دارد که گفته شده حضرت در آنجا استحمام نموده و در مسجد نماز خوانده است. این دو در محله گودالو در نائین قرار دارند. در پشت مسجد کلوان هم قدمگاهی وجود دارد که منسوب به امام رضاست.[۵۲]
رافعی نوشته است که قد اشتهر اجتیاز علی بن موسی الرضا به قزوین و یقال انه کان مستخفیا فی دار داوود بن غازی.[۵۳] گویا کسی در این نکته تردید ندارد که مسیر امام در سفر به خراسان از قزوین نبوده است. نیز گزارش شده است که امام رضا - علیه السلام - از نطنز گذشته و محلی که اکنون به نام قدمگاه علی - علیه السلام -، شهرت دارد مربوط به توقف امام رضا - علیه السلام - در این شهر است.[۵۴] همچنین گزارش شده است که امام رضا - علیه السلام - از دامغان گذشته و در محلی با نام آهوان، چند آهو خدمت آن حضرت رسیدند.[۵۵]
ورود امام رضا - علیه السلام - به نیشابور در منابع فراوانی آمده است. شیخ صدوق از ورود آن حضرت به محله فرد در نیشابور یاد کرده و نوشته است که تا کنون (نیمه دوم قرن چهارم) در آن محل حمامی بنا شده که به حمام رضا مشهور است.[۵۶] همچنین در بیست و شش کیلومتری نیشابور قدمگاه معروف منسوب به امام رضا - علیه السلام - موجود است و به این نام شهرت دارد. جائی هم با نام عینالرضا در محلی با نام حمراء[۵۷] شناخته شده بوده است. از جائی نیز با نام پسنده، که محل اقامت امام بوده و ایشان از آن راضی بوده و به همین دلیل از آن با عنوان پسندیده یاد شده نام برده شده است.[۵۸]
در میان اصحاب امام رضا - علیه السلام - کسانی هستند که حتی اگر عرب نیز بودهاند، در شهرهای ایرانی زندگی میکرده و نامی ایرانی یافتهاند. چند نفری که به همدانی شهرت دارند ندانستیم که همدانی هستند یا همدانی. بنابراین یادی از آنها نکردیم از رازیها و قمیها و غیر شهرهای ایران هم یاد نکردهایم.
کسانی که لقب آنها منسوب به شهرهای ایرانی است عبارتند از: ابراهیم بن ابی محمد خراسانی (مسندالرضا - علیه السلام - ۲/ ۵۱۱) ابوسعید الخراسانی (مسند ۲/ ۵۱۴) محمدبن عبدالله الخراسانی (مسند ۲/ ۵۴۸) سلیمان بن حفص مروزی (مسند ۲/ ۵۳۳) سلیمان بن صالح مروزی (مسند ۲/ ۵۳۴) سهل بن قاسم نوشجانی (مسند ۲/ ۵۳۴) ابوالقاسم الفارسی (مسند ۲/ ۵۱۵) فتح بن یزید الجرجانی (مسند ۲/ ۵۴۲) فضاله بن ایوب ازدی سکن اهواز (۲/ ۵۴۳) محمدبن اسحاق طالقانی (۲/ ۵۴۵) محمدبن ابی یعقوب بلخی (مسند ۲/ ۵۴۵) محمدبن زید طبری (اصله کوفی) (مسند ۲/ ۵۴۷) نعیم بن صالح طبری (مسند ۲/ ۵۵۳) ابوسعید النیسابوری (مسند ۲/ ۵۱۵) حمزه بن جعفر الارجانی (مسند ۲/ ۵۱۵) ابوحیون مولی الرضا (مسند ۲/ ۵۱۴).
پی نوشت ها:
[۱]. ابن خلدون، ج ۴، ص ۷.
[۲]. مقاتل الطالبیین، ص ۳۷۵ ط نجف. امام فرمود: قد علم الله کراهتی لهذا فلما خیرت بین قبول ذلک و بین القتل اخترت القبول علی القتل. خداوند میداند که اینکار به اجبار بود. هنگامی که من، مخیر شدم در قبول این امر یا قتل، قبول بر قتل ترجیح دادم. نک: غایه الاختصار، صص ۶۷، ۶۸.
[۳]. الکافی، ج ۱، ص ۴۸۶؛ عیون الاخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۵۰.
[۴]. تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۴۹۸. مأمون نیز این حقیقت را درک کرده بود و لذا امام را به شهادت رساند و در ظاهر وانمود کرد که او به مرگ عادی رحلت کرده و خود را عزادار نشان داد. امام علویان، فریب او را نخوردند، زمانی که مأمون ضمن نامهای به عبدالله بن موسی نوشت بیا تو را به جای علی بن موسی، ولیعهد کنم، او به مأمون گفت: من فریب تو را نمیخورم. آیا خیال کردی من نمیدانم با انگور چه بر سر علی بن موسی آوردی؟ نک: مقاتل الطالبیین، ص ۴۱۵، ۴۱۶.
[۵]. نک: المقالات والفرق، ص ۹۵.
[۶]. رساله الدلائل الرهبانیه، منسوب به علامه حلی، چاپ شده در آخر کتاب الغارات، ج ۲، ص ۸۵۸ ط تهران. نسبت این رساله به علامه حلی تکذیب شده است. نک: ریاض العلماء ج ۱، ص ۳۷۹. گفته شده است که: در قم چشمهای است که گفته میشود علی بن موسی الرضا - علیه السلام - از آب آن نوشیده است. به احتمال منسوب به یکی از نوادگان علی بن موسی - علیه السلام - بوده است. نک: گنجینه آثار قم، ج ۱، ص ۳۸۱.
[۷]. عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۴۸، ۱۴۹، ۱۸۰. در این مورد، گفتار صاحب عیون مقدم است. نک: بحارالانوار، ج ۴۹، صص ۹۱، ۹۲، ۱۱۸، ۱۳۴.
[۸]. ینابیع الموده، ص ۳۶۴. از چند مدرک ـ سند اصل حدیث بقول ابا الصلت، آنقدر محکم بود که اگر بر دیوانهای میخواندند، جنون او برطرف میشد!! روایات دیگری نیز در مورد استقبال، ذکر شده است. نک: ینابیع الموده، ص ۳۸۵. عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۳۲، ۱۳۳.
[۹]. بنا به نوشته کتاب ضیافه الاخوان که شرح حال علمای قزوین است امام رضا - علیه السلام - سال ۱۹۳ نیز یکبار به قزوین آمده و در منزل داود بن سلیمان اقامت کرده است. نک: حیاه الامام الرضا، صص ۲۲۷، ۲۲۸.
[۱۰]. عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۸۰، ۱۸۳. امام بر آن بود که حدیث را از آبائش نقل کند. عیون اخبار الرضا، ج ۱. ص ۱۱۱.
[۱۱]. ابوالمحاسن در مورد امام صادق - علیه السلام - مینویسد: لایرو الا عن اهل بیته او جز از اهل بیت - علیه السلام - چیزی روایت نمیکرد. النجوم الزاهره، ج ۲، ص ۹. بنابراین، آنچه گفته شده که شاید تنها خصوصیت تازه تشیع در قرن چهارم باشد که همه اخبار و آثار را به علی و خاندانش باز میگرداند (تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم ج ۱، ص ۸۱) صحیح نیست، مؤلف مزبور با شیوه نقل حدیث در تشیع از بدو امر آشنا نبوده است.
[۱۲]. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۸۳، ۱۸۴.
[۱۳]. مجالس المؤمنین، ج ۲، ص ۲۷۴.
[۱۴]. بحار، ج ۴۹، ص ۱۰۰. در کتاب الاحتجاج مرحوم طبرسی به تفصیل متن این مباحثات آمده است.
[۱۵]. عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۷۰، ۱۷۱.
[۱۶]. همان مدرک، صص ۹۳، ۹۴.
[۱۷]. همان، ص ۹۸.
[۱۸]. همان، ص ۱۰۱، جواب امام در این مورد در حقیقت بیان کلام شیعه بود. امام در یک مورد در جواب مأمون درباره مسائل مختلف، از جمله در مورد جبر و اختیار، فرمودند: ان افعال العباد، مخلوقه خلق تقدیر لا خلق تکوین ولا تقل بالجبر ولا بالتفویض بحار، ج ۵، ص ۳۰. مجموعه این سوالات کلامی فراوان بوده و واضح است که شیوع آنها، شیوع فکر شیعه می باشد. به عنوان نمونه درباره به عدم رؤیت خداوند، الکافی ج ۱، ص ۹۶ (عربی). معادن الحکمه، ج ۲، ص ۱۶۱؛ التوحید، ص ۱۰۹. همچنین سوال در مورد مفهوم توحید که امام بوسیله نامهای، جواب میدادند. التوحید، ص ۵۶؛ بحار. ج ۴، ص ۲۸۴.
[۱۹]. بحار، ج ۴۹ ص ۱۳۵، برای تحلیل قضیه نک: حیاه الامام الرضا ص ۲۵۶، مجالس المؤمنین ج ۲، صص ۲۷۱،۲۷۲.
[۲۰]. بندرت میتوان عالمی شیعه یافت که در این مسئله تردید کند. هر چند رضیالدین علی بن طاووس محقق شیعی در این مسئله تردید کرده و چنین امری را با توجه به برخورداریهای مأمون غیرقابل قبول دانسته است. اما باید دانست این برخوردها همانگونه که استاد جعفر مرتضی توضیح دادهاند همگی در جهت مصالح سیاسی ویژهای بوده است. حتی اگر مأمون محمدبن جعفر صادق و زیدالنار که هر دو علیه او خروج کردند بخشید، در همین رابطه بوده و مؤیدی بر جهتگیری مثبت مأمون به صورت یک اعتقاد نیست اضافه بر اینکه در عیون اخبارالرضا روایاتی صریح در مسئله شهادت امام داریم و تقریبا اجماع علمای شیعه بر این است، نک: مجالس المؤمنین ج ۲، ص ۲۷۳، ۲۷۴. تاریخ بیهقی، ص ۴۸ ـ ۴۹.
[۲۱]. الکافی، ج ۱، ص ۲۲۳؛ نصائر الدرجات، ص ۱۱۸؛ بحار، ج ۲۳، ص ۳۳۶.
[۲۲]. نک: عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۶.
[۲۳]. معادن الحکمه، ج ۲، ص ۱۷۶.
[۲۴]. قرب الاسناد، صص ۲۰۳، ۲۰۶.
[۲۵]. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۸۷.
[۲۶]. تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۳۶۰؛ بحار، ج ۲۳، ص ۲۹۶.
[۲۷]. محاضرات الادباء، ج ۱، ص ۵۸۹.
[۲۸]. دعبل بن علی الخزاعی شاعر اهل البیت، ص ۸۳، از الغدیر، ج ۲، ص ۳۵۹، الاتحاف، ص ۱۶۱.
[۲۹]. دعبل بن علی الخزاعی، ص ۸۹، از عیون اخبار الرضا، ص ۳۶۸، الفصول المهمه، ص ۲۳۱.
[۳۰]. دعبل بن علی الخزاعی، ص ۹۱.
[۳۱]. همان، صص ۹۵، ۹۸.
[۳۲]. فتوح البلدان، ص ۳۷، به نقل از: دعبل بن علی الخزاعی، ص ۱۰۷.
[۳۳]. دعبل بن علی الخزاعی، ص ۲۱۲؛ دیوان دعبل الخزاعی، ص ۲۴۷.
[۳۴]. دیوان دعبل الخزاعی، ص ۱۴۰.
[۳۵]. ابو دلف (سفرنامه، ص ۸۹) در قرن چهارم از آن خبر داده است.
[۳۶]. معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۸۵، مرات البلدان، ج ۱، ص ۱۳۲.
[۳۷]. درباره آن نک: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا - علیه السلام -، صص ۵۸، ۵۹.
[۳۸]. درباره آن نک: همان، صص ۵۹، ۶۰.
[۳۹]. درباره آن نک: همان، ص ۶۱.
[۴۰]. نک: دیار شهر یاران، بخش اول، ۱/ ۵۵۴، ۳۶۸، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا - علیه السلام -، ص ۵۷.
[۴۱]. دیار شهر یاران، بخش اول، ۱/ ۳۲۰، ۸۶۹، ۷۷۱، ۷۷۵.
[۴۲]. جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا - علیه السلام -، ص ۶۳.
[۴۳]. مرات البلدان، ج ۱، ص ۳۶۸، زندگانی امام رضا، سحاب، ص ۲۴۳، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا - علیه السلام -، صص ۷۸، ۷۹.
[۴۴]. یادگارهای یزد، ج ۱، ص ۳۵۷، ۳۵۸. قسمتهایی از کتیبه کاشی معرق مورد نظر که اشاره به ورود امام رضا - علیه السلام -، در آن آمده، به طور عمده از بین رفته است.
[۴۵]. یادگارهای یزد، ج ۱، ص ۱۷۳، ۱۷۷.
[۴۶]. همان، ج ۱، ص ۳۸۳، ۳۸۴.
[۴۷]. همان، ج ۲، ص ۲۱۱، ۲۱۷.
[۴۸]. همان، ج ۲، ص ۹۱۷.
[۴۹]. یادگارهای یزد، ج ۲، ص ۹۱۸ گویا نویسنده دانشمند کتاب جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا از این موارد و مورد بعدی غفلت کردهاند.
[۵۰]. یادگارهای یزد، ج ۲، ص ۲۷۴.
[۵۱]. تاریخ نائین، ج ۲، ص ۲۳۶، ۲۳۷، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا - علیه السلام -، ص ۱۰۹.
[۵۲]. تاریخ نائین، ج ۲، ص ۲۳۰، ۲۳۷، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا ص ۱۱۳، ۱۱۵.
[۵۳]. التدوین فی اخبار قزوین، ج ۳، ص ۴۲۸.
[۵۴]. نک: میراث فرهنگی نطنز، صص ۱۵۸، ۱۶۱.
[۵۵]. بحرالانساب، ص ۱۰۱، ۱۰۳ اشاره به ولایت خراسان کرده به خصوص دامغان، نک: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا - علیه السلام -، ص ۱۱۶، ۱۱۷.
[۵۶]. جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا - علیه السلام -، ص ۱۳۲، ۱۳۳.
[۵۷]. الثاقب فی المناقب، ص ۱۴۶. گفته شده که شاید حمراء آن روزگار ده سرخ فعلی باشد. نک: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا - علیه السلام -، ص ۱۳۶.
[۵۸]. الثاقب فی المناقب، ص ۱۴۶.
برترین عبادت
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:
اَلعِبادَةُ سَبعَةُ أجزاءٍ أفضَلُها طَلَبُ الحَلالِ؛
پرستش و عبادت، هفت بخش است و برترین بخش آن، طلب روزیِ حلال است.
گزیده تحف العقول: ح ۱۷
رهبر انقلاب: دشمن وحدت و امنیت ملی را هدف قرار داده و باید در مقابلش ایستاد
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار پرشور هزاران نفر از مردم استانهای «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی»، با قدردانی از همراهی دیرینه و مستمر مردم مؤمن و علمای شیعه و اهل تسنن این مناطق، مراقبت و هوشیاری ملتها و مسئولان کشورها را بهخصوص در دوران تحولات بزرگ جهانی کاملاً ضروری خواندند و با اشاره به نقشه دشمن برای تحریک نقاط بحرانساز در ایران گفتند: تخریب وحدت ملی و تضعیف امنیت ملی دو هدف اساسی و جدی آنهاست اما ما هم در مقابله با دشمن بهشدت جدی هستیم و اطمینان داریم دشمنان ایران عزیز، بهشرط مراقبت، بیداری و هوشیاری ملت و مسئولان هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
حضرت آیتالله خامنهای در بحث اصلی خود در این دیدار، به ضرورت مراقبت کامل و چندبرابری ملتها و مسئولان کشورها در دوران تحولات بزرگ جهانی پرداختند.
ایشان تسلط استعماری انگلیس در قرن 18 بر مناطق مهمی از آسیا از جمله شبهقاره هند و تسلط غربیها بر مناطق وسیعی از غرب آسیا بعد از جنگ جهانی اول را نتیجه خواب و غفلت ملتها و دولتهای این مناطق خواندند و افزودند: ملتهای مناطق یادشده بعدها رنجهای فراوانی کشیدند تا بتوانند از سلطه چپاولگرانه استعمارگران رهایی یابند.
حضرت آیتالله خامنهای جهان امروز را هم در آستانه تحول و از برخی زوایا در حال تحول دانستند و تضعیف قدرتهای استعماری و برآمدن قدرتهای جدید منطقهای و جهانی را دو خصیصه این تحولات بزرگ برشمردند.
ایشان با استناد به حرفهای برخی منابع غربی، شاخصهای اقتدار آمریکا از جمله در زمینه اقتصاد را در حال تنزل خواندند و گفتند: قدرت آمریکا برای تغییر دادن دولتها نیز افول محسوسی کرده است.
رهبر انقلاب در همین زمینه گفتند: روزگاری آمریکا با اعزام یک مأمور با یک چمدان پول به ایران، کودتای 28 مرداد را سازمان داد اما امروز در هیچ کشوری، این امکان قدرتنمایی را ندارد و به همین دلیل به جنگ پرهزینه ترکیبی روی آورده اما در این مسیر نیز ناکام مانده است.
ایشان ناکامی در سوریه و فرار ذلتبار از افغانستان را دو نمونه مشهود افول قدرت آمریکا خواندند و گفتند: بقیه مستکبران نیز به همین رویه دچار شدهاند همچنان که این روزها در کشورهای مختلف آفریقایی علیه فرانسه بهعنوان استعمارگر دیرین این قاره قیام میشود و مردم هم از این قیامها حمایت میکنند.
رهبر انقلاب گفتند: البته اینکه میگوییم دشمن در حال ضعیف شدن است بهمعنی ناتوانی او از مکر و نقشهکشی و ضربه زدن نیست، بنابراین ما یعنی آحاد مردم و مسئولان باید بیدار و مراقب باشیم.
حضرت آیتالله خامنهای نقشهکشیهای آمریکا را منحصر به ایران ندانستند و گفتند: آمریکا امروز در منطقه، برای عراق، سوریه، لبنان، یمن، افغانستان و حتی برای کشورهای خلیج فارس که دوستان قدیمی و سنتی آن هستند، برنامه دارد.
ایشان در تبیین نقشه آمریکا گفتند: معلومات اطلاعاتی ما نشان میدهد دولت آمریکا مجموعهای برای بحرانسازی در کشورها از جمله ایران ایجاد کرده که مأموریت آن یافتن و تحریک نقاطی است که بهنظر آنها میتواند باعث بحران شود.
رهبر انقلاب گفتند: از نظر آنها، تفاوتها و اختلافهای قومی و مذهبی و مسئله جنسیت و زن جزو نقاط بحرانساز در ایران است که میخواهند با تحریک آنها به کشور عزیز ما ضربه وارد کنند اما شتر در خواب بیند پنبه دانه!
ایشان با اشاره به تصریح برخی آمریکاییها به اینکه میخواهند در ایران وضعیتی مانند سوریه و یمن ایجاد کنند، افزودند: آنها بدون تردید نمیتوانند چنین کاری کنند مشروط به اینکه ما مراقب و حواسجمع باشیم، راه را خطا و اشتباه نرویم، حق را با باطل اشتباه نگیریم، روشهای دشمن را بشناسیم، در هیچ حرف و اقدام و حرکت به دشمن کمک نکنیم و دچار خواب و غفلت نشویم چرا که در حالت خواب، حتی یک بچه میتواند به شما ضربه بزند چه برسد به یک دشمن مسلح و آماده کار.
حضرت آیتالله خامنهای با تشریح ملاک و معیار قرآنی برای تشخیص راه حق از باطل، گفتند: قرآن میفرماید پیامبر و کسانی که با او همراه هستند، در مقابل کفار با شدت عمل میکنند، بنابراین اگر پیمودن راهی موجب خوشحالی کفار شد، آن راه، مسیر همراهی با پیامبر نیست اما اگر مسیر و اقدامی باعث ناراحتی و عصبانیت استکبار و قدرتهای ضد دین و ضد اسلام شد، راهی خوب و همراهی با پیامبر است.
ایشان همگان را به مراقبت کامل گفتار و رفتار و پرهیز از همسویی با نقشه دشمن فراخواندند و تأکید کردند: باید مراقب باشیم حرفی که میزنیم در جهت نقشه دشمن نباشد و جدول او را کامل نکند چراکه گاهی کسی در اثر غفلت با حرف یا عمل خود جدول دشمن را کامل میکند که این خطرناک است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ناکامی چهل و چند سالهی دشمنان بهعلت پیروی ملت از رهنمودهای امام خمینی، انگشت اشاره و جهتگیریهای امام بزرگوار را امری مغتنم برای استمرار حرکت موفقیتآمیز ملت ایران دانستند و گفتند: دشمن دو نقطه اساسی یعنی «وحدت ملی» و امنیت ملی» ایرانیان را هدف گرفته است.
حضرت آیتالله خامنهای، وحدت را بهمعنی کنار هم بودن اقوام و مذاهب مختلف و کنار گذاشتن اختلافهای سیاسی، مذهبی، قومی و گروهی در جایی که پای منافع ملی در میان است، خواندند و افزودند: نگذارید دشمن وحدت ملی را بههم بزند.
ایشان امنیت ملی را نقطه آماج دیگر بدخواهان ایران دانستند و گفتند: کسانی که امنیت ملی را تهدید میکنند، دشمن ملت هستند و دانسته یا نادانسته برای دشمن کار میکنند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: بحمدالله ملت ما بیدار است و بنده به این بیداری ملت بسیار خوشبین و امیدوار هستم البته این خوشبینی، شعار و رجزخوانی نیست بلکه بهخاطر تجربه و مشاهدات چهل و چند ساله و وجود نشانههای برجسته و امیدآفرین همچون تواناییهای جوانان و محبتها، وفاداریها، اخلاصها و حضورهای خوب مردم از جمله در اربعین امسال است.
ایشان استمرار حرکت ملت در مسیر پرافتخار انقلاب با همین توان و انگیزه و ایمان را ضروری خواندند و با تأکید بر اینکه بدون پشتیبانی مردم، مسئولان هیچ کشوری نمیتوانند کار بزرگ و مهمی انجام دهند، گفتند: دشمن در دشمنی و نقشهکشی خود جدی است، ما هم در مقابله با دشمن بهشدت جدی هستیم.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش پایانی سخنانشان با اشاره به حضور خوب ملت در مراسم اربعین و با تشکر صمیمانه از ملت عراق بهخاطر پذیرایی و مهماننوازی ارزشمند و با همه وجود از 22 میلیون زائر اربعین، و همچنین تشکر از دولت و مسئولان عراقی و نیروهای انتظامی عراق و بهخصوص از حشدالشعبی در تأمین امنیت این رویداد بزرگ، افزودند: از نیروی انتظامی خودمان هم صمیمانه تشکر میکنیم که در رفتوآمدها و مرزها انصافاً فکرشده و شبانهروزی، کارهای ارزشمند و خوبی کرد و باید قدردان این نیروهای فداکار و جوانان خوب در بخشهای مختلف باشیم.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین در آغاز سخنانشان در بیان آشنایی 60ساله خود با مردم سیستان و بلوچستان و مناطق جنوب خراسان گفتند: اولین مبارزه آشکار بنده با رژیم طاغوت در محرم 1342 در بیرجند انجام و با همراهی محبتآمیز علما و مردم روبهرو شد، در رمضان همان سال نیز در زاهدان این حرکت با حمایت علمای هوشیار شیعه و سنی و مردم مؤمن منطقه ادامه یافت.
ایشان با اشاره به دوران تبعید در ایرانشهر و خاطرات شیرین و پرمعنای مراودت با علمای اهلسنت و مردم خونگرم سیستان و بلوچستان افزودند: این مناطق در همه حوادث از جمله مبارزه با منافقین و تروریستها، دفاع مقدس، برقراری امنیت و ایجاد وحدت، شهدای گرانقدری اعم از شیعه و سنی تقدیم اسلام کردهاند که این واقعیت، شناسنامه درخشان این مناطق است.
رهبر انقلاب وضع فعلی سیستان و بلوچستان را با قبل از انقلاب، غیر قابل مقایسه خواندند اما تأکید کردند: با وجود کارهای فراوان انجامشده، مسئولان باید با جدیت، خدمترسانی به منطقه را قوت و گسترش دهند که ایجاد خط آهن شمال به جنوب در استان و تأمین حق مردم در زمینه آب از جمله کارهای ضروری است.
ایشان افزودند: البته اگر مصوبات سفر اوایل دهه 80 به سیستان و بلوچستان، کامل اجرا میشد و دچار بیتوجهی و غفلت نمیشد چهره امروز استان متفاوت بود که امیدواریم این دولت با کار و تلاش جدی، مشکلات را کاهش دهد.
خوف و رجا سبب نجات بندگان
یَا ابْنَ جُنْدَب یَهْلِکُ الْمُتَّکِلُ عَلی عَمَلِهِ وَ لا یَنْجُو الْمُتَجَرِّیءُ علَی الذُّنوبِ اَلْواثِقُ بِرَحْمَةِ اللّهِ قُلْتُ فَمَنْ یَنْجُو قال الَّذینَهُمْ بَیْنَ الرَّجاءِ وَالْخَوْفِ کَأَنَّ قُلوبَهُمْ فی مِخْلَبِ طائر شَوْقاً اِلَی الثَّوابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعَذابِ.
مفهوم خوف و رجا و تأثیر انگیزه در انجام اعمال اختیاری انسان
امام صادق (علیه السلام) در این بخش از وصیت خود به ابن جندب، نجات یافتگان از عذاب الهی را کسانی معرفی میکند که خوف و رجای حقیقی و متعادل در دل هایشان وجود دارد:
یَهلِکُ المُتَّکِلُ عَلی عَمَلِهِ و لا یَنجُوا المُتَجَرِّیءُ عَلی الذُّنوبِ اَلْواثِقُ بِرَحْمَةِ اللّهِ قُلْتُ فَمَن یَنْجوُ؟ قال اَلَّذینَهُمْ بَیْنَ الرَّجاءِ والخَوْف کَاَنَّ قُلوبَهُم فی مِخْلَبِ طائر شَوْقاً اِلَی الثَّوابِ وَ خَوْفَاً مِنَ العَذابِ
کسی که به اعمال [خوب] خود اعتماد دارد، به هلاکت میرسد و کسی هم که به امید رحمت خداوند، بر انجام گناهان تجرّی پیدا میکند نجات نخواهد یافت.
[ابن جندب] سؤال کرد پس چه کسی نجات پیدا میکند؟ حضرت فرمودند: کسانی که حالشان میان خوف و رجا باشد [یعنی نه خوفشان آن چنان است که از آمرزش گناهانشان ناامید باشند و نه امیدواری آنان به رحمت خداوند آن چنان است که جرأت ارتکاب گناه را داشته باشند.]
گویی قلبهای آنان در چنگال پرندهای است [که هر لحظه احتمال میرود آن را در چنگال خود بفشارد یا آن را رها کند و آنان رهایی یابند] هم شوق به ثواب در دل هایشان وجود دارد و هم خوف از عذاب.
روایاتی از ائمه معصومین (علیهم السلام) آمده است که بیان میدارد در دل مؤمن دو نور وجود دارد؛ یکی نور خوف و یکی هم نور رجا که اگر آنها را در دو کفه یک ترازو قرار دهند، هیچ کدام از دیگری سنگین تر نخواهد بود.
انسان برای انجام کارهای اختیاری خود حتماً باید انگیزهای داشته باشد، به تعبیر فلاسفه، باید مبادی اراده، یعنی حالاتی روحی و قلبی در فرد پدید آید تا وادار به انجام کاری شود.
مهم ترین انگیزهای که باعث میشود تا انسان کاری را انجام دهد و یااموری را ترک نماید، احساس لذت و درد است. اگر انسان اطمینان داشته باشد که با انجام یک کار خاص احساس لذتی برایش فراهم خواهد شد، آن کار را با انگیزه و امیدواری انجام میدهد و برعکس، برای در امان ماندن از ناراحتی و درد و رنج، یک سری کارها را ترک خواهد کرد. این حالت، مشترک بین انسان و حیوان و هر موجودی است که دارای قدرت اراده و اختیار میباشد. انسان برای رسیدن به لذت و یا فرار از درد، باید مقدماتی را فراهم کند. مثلاً یک نفر که از صبح تا شب کار میکند و زحمت میکشد، امید دارد تا لقمه نانی به دست بیاورد و با خوردن آن لذت ببرد.
فلاسفه بعضاً برای این گونه لذتهایی که احتیاج به انجام مقدماتی دارد، تعبیر «نفع» را به کار میبرند؛ مثلاً میگویند خوردن دارو نافع است؛ یعنی صِرف خوردن آن لذتی ندارد، بلکه مقدمهای است برای این که انسان به سلامتی برسد. اما انگیزه انجام یک سری کارها، نه لذت است و نه نفع، بلکه «مصلحت» است. مثلاً کسی که بیمارستانی را احداث کرده است، نه مستقیماً از ساختن آن لذت برده و نه نفعی برای او خواهد داشت، اما کاری است که مصلحت دارد.
او وقتی که میبیند بیمارانی با بستری شدن در آن بیمارستان از مرگ حتمی نجات پیدا میکنند و بهبودی مییابند، احساس رضایت و لذت میکند. اموری هم چون تحصیل علم و انجام عبادت نیز جزو این گونه کارها هستند.
بنابراین میتوانیم بگوییم هر کاری که یک موجود زنده با اراده انجام میدهد، برای این است که به مطلوب و فایدهای برسد و یا از امری نامطلوب در امان باشد. در امور مطلوب، تحقق خیر و صلاح فرد یا جامعه ملاک عمل است و متقابلا در امور نامطلوب پرهیز از درد، ضرر و کارهایی که به صلاح فرد یا جامعه نیست مدنظر میباشد.
برخی امور مطلوب به گونهای هستند که انسان برای به دست آوردن آنها هیچ تلاشی نمیکند. مثلاً برای همه ما مطلوب است که نَفَس بکشیم تا زنده بمانیم، اما هیچ تلاشی برای آن انجام نمیدهیم. برخی نیز به گونهای هستند که برای رسیدن به آنها باید مقدماتی فراهم کنیم.
اگر امری مطلوب ما باشد ولی بدانیم تحقق آن اصلا امکان پذیر نیست، برای رسیدن به آن هیچ گاه تلاش نمیکنیم، اما اگر یقین داشته باشیم که شدنی است و یا حتی احتمال تحقق آن را هم در آینده بدهیم، حتماً برای آن تلاش خواهیم کرد.
به وجود آمدن چنین حالتی در انسان، «امید» یا «رجا» نام دارد. رجا یعنی این که انسان به تحقق امری مطلوب، که یقین دارد یا احتمال میدهد در آینده به وقوع میپیوندد، امید داشته باشد.
در مقابل، خوف یعنی این که انسان از تحقق امری نامطلوب، که یقین دارد یا احتمال میدهد در آینده به وقوع بپیوندد، ترس و واهمه داشته باشد.
بنابراین انسان همواره برای انجام دادن و یا انجام ندادن اعمال اختیاری خود، به دو عامل امید و ترس توجه دارد؛ امید به این که در اثر کاری خوب، امری مطلوب حاصل میشود و ترس از این که در اثر کاری بد، امری نامطلوب تحقق مییابد. البته هر کدام از دو عامل امید و ترس دارای دو وجه میباشد؛ یعنی انسان هم میتواند امید داشته باشد که امر مطلوبی حاصل شود و هم امید داشته باشد که امر نامطلوبی دفع گردد.
مثلاً انسان هم میتواند امید داشته باشد که سلامتی اش را به دست آورد و هم امید داشته باشد که بیماری اش برطرف شود. انسان هم میتواند از این که امری مطلوب از دست برود و یا امری نامطلوب حاصل شود ترس و واهمه داشته باشد؛ مثلاً هم از این بترسد که سلامتی اش از بین برود، و هم از این که ناخوشی و مرضی پیدا کند.
رابطه امید و ترس با میزان شناخت افراد
امید و ترس افراد، به میزان شناخت و معرفت و نیازهایی که درک میکنند بستگی دارد. مثلاً ترس و امید یک کودک دو سه ساله فقط در محدوده خواستههایی که دارد شکل میگیرد.
او هیچ وقت نسبت به مسایل بین المللی، اجتماعی، معنوی و اخروی و... ترس و امیدی ندارد؛ زیرا هیچ تصوری از آنها ندارد. در سطحی بالاتر، انسانهای عادی و معمولی، از بیماری، فقر، گرفتاریهای زندگی و... ترس دارند و از سوی دیگر، امید دارند که پول دار بشوند و همسر خوب، خانه خوب و موقعیت اجتماعی خوبی به دست آورند.
افرادی که مقداری معرفتشان بیشتر است، مسایل معنوی را هم در نظر میگیرند؛ برای مثال، از این که عقل و ایمانشان از بین برود میترسند و امید دارند که بر معرفت و ایمانشان افزوده شود. کسانی هم که به آخرت ایمان دارند، به ثوابهای اخروی امیدوارند و از عذابهای اخروی در هراسند.
فلسفه ارسال دین، این است که دایره امیدها و ترسها را گسترش دهد؛ یعنی به انسان بفهماند که فقط نباید از گرسنگی، بیماری، صاعقه و... ترسید، بلکه بالاتر از اینها باید از چیزهایی مهم تر در هراس بود؛ این که به انسانیت انسان لطمه بخورد، روح و قلب انسان آلوده و سیاه شود، عذابی از ناحیه خداوند در دنیا و آخرت به انسان برسد و از همه مهم تر، خداوند از انسان ناراضی شود و به او اعتنایی نکند.
همه افراد به یک اندازه از این مسایل نمیترسند. مثلاً بچهها این گونه ترسها را به هیچ وجه درک نمیکنند؛ زیرا آنها نمیدانند چه چیز خداوند را ناراضی میکند. یا انسانهایی که در درجات اول ایمان قرار دارند، از عذابهای آخرت و جهنم میترسند، اما ترس کسانی که در مراتب عالی تر ایمان هستند، با آنها فرق میکند؛ مثلاً میترسند که کار آنها محبوبشان را برنجاند یا باعث شود خداوند دیگر به آنها اعتنایی نکند. البته بچهها هم توانایی درک بعضی مسایل در این حد را دارند.
برای مثال، وقتی پدر یا مادرشان با آنها قهر میکند، ناراحت و غصه دار میشوند. هیچ تنبیهی برای کودک بدتر از بی توجهی و قطع نوازش و مهر و محبت مادری نیست. بالاترین نیاز فطری انسان نیز این است که خداوند به او عنایت داشته باشد.
قرآن کریم یکی از بزرگ ترین عذابهای الهی را در روز قیامت سخن نگفتن خداوند با افراد شقی ذکر کرده و میفرماید: ... وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ؛(۷۴) ... و خدا روز قیامت با آنان سخن میگوید، و به ایشان نمینگرد، و پاکشان نمیگرداند، و عذابی دردناک خواهند داشت. این عذاب، از هر عذاب و آتشی سخت تر است. شاید ما الان به خوبی درک نکنیم که این چه نوع عذابی است، اما آن گاه که در قیامت که این نیاز را در وجودمان احساس کردیم و از عنایت خداوند (سخن گفتن و نگاه و توجه خدا) محروم شدیم، آن گاه خواهیم فهمید که چه نعمتی را از دست داده ایم.
بنابراین خوف و رجا منحصر به امور دنیایی نیست و فقط اموری را که در دنیا از آنها میترسیم یا به آنها امید داریم شامل نمیشود، بلکه مواردی مهم تر و اساسی تر را نیز در برمی گیرد که ما با بالا بردن معرفتمان میتوانیم آنها را درک و لمس کنیم.
خوف و رجا از خدا، عامل حرکت انسانی
ما علاوه بر این که باید از برخی امور بترسیم، باید از کسانی هم که آن امور به دست آنها است حساب ببریم.
مثلاً، ما علاوه بر این که باید از عذاب آخرت بترسیم، باید از کسی که این عذاب به دست او است نیز حساب ببریم و او را بشناسیم. انسان گاهی از این میترسد که مبادا مبتلا به وبا، سرطان و یا ایدز گردد و گاهی نیز کسی را میشناسد که میتواند او را به این بیماریها مبتلا کند. از این روی، شناخت کسی که توانایی وارد کردن عذاب و یا دفع آن را دارد، امری لازم و ضروری است.
کسانی که اعتقاد به معاد دارند؛ یعنی به زندگی پس از مرگ و نیز عذاب و ثواب آخرت معتقدند، اما نمیدانند که اختیار این عذابها و ثوابها در دست کیست، در واقع خداوند را نمیشناسند.
از شواهد و قراین موجود چنین به دست میآید که در هزاران سال قبل، انسانهایی میزیستهاند که به عالم آخرت معتقد بوده و میدانستهاند که در آن جا گرسنگی و ناراحتیهایی هست. برخی از باستان شناسان در کاوشهای خود به خوشههای گندمی برخورد کردهاند که همراه با اجساد انسانهایی که گویا از افراد سرشناس زمان خود بوده اند، دفن شده بودند. شاید آنها با این کار خود میخواستهاند تا هنگام زنده شدن مردگان در عالم پس از مرگ، برای رفع گرسنگی خود از این گندمها تناول کنند تا از گرسنگی تلف نشوند!
بنابراین اسلام فقط منادی وجود جهانی پس از مرگ و این که در آن جا عذابها و ثوابهایی وجود دارد نیست، بلکه علاوه بر آن درصدد است تا به انسان بفهماند که اختیار این عذابها و ثوابها در دست خدا است و انسان اگر میخواهد به آن عذابها مبتلا نشود، باید از خدا بترسد. البته این ترس اصالتاً ناشی از اعمال خود افراد در این دنیا است؛ یعنی اگر انسانها کار بدی بکنند، مبتلا به عذابی میشوند که آن عذاب را خداوند بر آنها نازل خواهد کرد. انسان باید نقطه بیم و امیدش خدا باشد تا هم به مصیبتها و امور نامطلوب و دنیا و آخرت مبتلا نشود و هم امور مطلوب و پسندیده دنیا و آخرت را به دست آورد، و این امر تنها در پرتو اطاعت از خداوند امکان پذیر است.
عامل حرکت انسانی از دیدگاه معرفت اسلامی، خوف از خدا و رجای به خداوند است. دو عامل خوف و رجا موجب میشود تا انسانها بر حسب مراتب ایمان و معرفت خود، به عبادت خدا بپردازند؛ عبادت برخی افراد به دلیل ترس از عذاب جهنم است و کسانی که از درجات بالاتر ایمان برخوردارند، از ترس این که مبادا از چشم خدا بیفتند او را عبادت میکنند: فَهَبنی... صَبَرتُ عَلی عَذابِکَ فَکَیفَ اَصبِرُ علی فِراقِکَ ؛(۷۵) اگر بر عذابت صبر کنم، چطور میتوانم بر فراقت صبر کنم؟
حد نصاب خوف و رجا
خوف و رجا امری تشکیکی و ذومراتب است و دارای حد نصابی است که مؤمن باید حداقل مرتبه آن را داشته باشد. اگر امید انسان به رحمت خداوند به گونهای باشد که فکر کند کارهای او دیگر دخالتی در آن ندارد و آن قدر رحمت خدا واسع است که همه را میآمرزد، باعث میشود تا انسان گستاخ شود و از ارتکاب گناهان باکی نداشته باشد.
این امید، در واقع یک رجای کاذب است و واقعیت ندارد؛ زیرا خداوند براساس اعمال خود افراد، آنها را میآمرزد و به بهشت میبرد و یا عذاب نموده و به جهنم میبرد. بنابراین، داشتن مرتبهای از خوف که مانع از گناه میشود و نیز حدّی از رجا که موجب انجام اعمال خوب میگردد، واجب و لازم است. البته بین این دو عامل باید توازن برقرار باشد. اگر رجا طوری باشد که بر خوف غلبه کند و خوف کم شود به حدّی که دیگر انگیزه ترک گناه در انسان باقی نماند، انسان مبتلا به گناه میشود که در آن هلاکت است.
اگر خوف هم بیش از رجا باشد خطا است؛ یعنی فرد نباید فکر کند که چون مرتکب گناهی شده است حتماً خدا او را به جهنم خواهد برد. چنین فردی باید توبه کند و با انجام کارهای خوب، به رحمت و آمرزش خداوند امیدوار باشد.
مراتب دیگر خوف و رجا مخصوص کسانی است که درجه ایمان و معرفتشان بیش تر است. معرفت این گونه افراد بعضاً تا بدان جا میرسد که حتی میتوانند سرنوشت خودشان را ببینند و از این که خداوند در آن عالم چه چیزهایی به آنها خواهد داد، خبر دار شوند. البته شاید تصور این حالت برای ما مشکل باشد. کسانی هم هستند که صِرف توجه به صفات جلالیه الهی موجب خوفشان میشود و یا از این که خداوند چه عذابهایی دارد، لرزه بر اندامشان میافتد.
توازن بین خوف و رجا
کمال انسانیت این است که بندگی خدا در تمام ابعاد وجود انسان ظهور پیدا کند. یکی از ابعاد وجودی انسان خوف است و کمال عبودیت اقتضا میکند که به عنوان عبادت در وجود انسان ظهور پیدا کند. از این رو این خوف حتی در معصومان (علیهم السلام) و کسانی که اصلا گناهی مرتکب نشدهاند نیز وجود دارد.
آنها با این که میدانند مورد آمرزش خدا قرار میگیرند، اما به دلیل توجهی که به صفت قهاریت خداوند دارند، در حالاتی قهر خدا را میبینند و خودشان را فراموش میکنند. رجای آنها نیز در اثر توجه به صفات جمالیه خداوند است. البته در این مرتبه نیز ممکن است در وجود بعضی افراد خوف بیش از رجا ظهور پیدا کند و یا برعکس.
کامل ترین افراد کسانی هستند که در وجودشان هر دو عامل خوف و رجا در حد تعادل وجود داشته باشد.
در این مورد داستانی را از گفت وگوی حضرت یحیی (علیه السلام) و حضرت عیسی (علیه السلام) که هر دو پیامبر و تقریباً هم سن و هم زمان یکدیگر بوده اند، به این مضمون نقل میکنند که روزی حضرت یحیی (علیه السلام) خطاب به حضرت عیسی (علیه السلام) عرض کرد: آیا از عذاب الهی نمیترسید که این گونه آرام هستید؟
حضرت عیسی (علیه السلام) نیز در مقابل فرمود: آیا شما به رحمت خداوند امیدوار نیستید که این قدر گریه میکنید؟ حضرت یحیی (علیه السلام) از خوف خدا بسیار گریه میکرد به گونهای که در اثر سوزش اشک چشم هایش، صورتش زخم شده بود و گوشتهای صورتش ظاهر شده بود.
آن حضرت آن قدر رقیق القلب بود که اگر پدرش حضرت زکریا (علیه السلام) قصد موعظه در مسجد را داشت و میخواست از عذاب الهی در آخرت سخن بگوید، مواظب بود که حضرت یحیی (علیه السلام) حضور نداشته باشد؛ زیرا اگر این سخنان را میشنید، آن چنان برآشفته میشد که دیگر نمیتوانست تحمل کند.
حضرت یحیی (علیه السلام) از بکائین عالم است که آثار خوف و صفات جلالیه خداوند در او بیش تر ظهور پیدا کرده بود. در مقابل، رجا و رحمت خداوند؛ یعنی صفات جمالیه، بیش تر در وجود حضرت عیسی (علیه السلام) تجلّی یافته بود.
اگر این نقل صحیح باشد، چنین برمیآید که اگرچه حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت یحیی (علیه السلام) هر دو از پیامبران الهی بوده اند، اما صفات جلال و جمال الهی به یک اندازه در آنها ظهور پیدا نکرده بود. در حالی که پیامبر ما حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) و نیز ائمه معصومین (علیهم السلام) افضل از حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت یحیی (علیه السلام) هستند؛ زیرا این صفات هر دو به یک اندازه در آنها متجلی شده است. البته اگر بعضاً در روایاتی مشاهده میکنیم که آثار خوف و ترس از عذاب جهنم در نزد تعدادی از حضرات معصومین (علیهم السلام) بیش تر وجود دارد، به دلیل توجه به صفات جلالیه خداوند و نیز حالات خاص آنان است.
متقابلا وقتی هم که حالت انبساط پیدا میکنند، فقط صفات جمالیه خداوند را مینگرند. سایر اولیای خداوند هم ممکن است به همین ترتیب بعضاً توجه بیش تری به صفات جلالیه خدا داشته باشند و یا به صفات جمالیه خداوند، اما کامل ترین آنها کسانی هستند که توجهشان به صفات جمال و جلال یکسان باشد.
تاجالمساجد در هندوستان
«بوپال» از جمله شهرهای مهم هند محسوب میشود و قرارگیری این شهر بین دو دریاچه و کوهستانی که از شمال آن را احاطه کرده، بوپال را به شهری با آبوهوای معتدل تبدیل کرده است. این شهر در گذشته مرکز منطقه «نواب نشین» بود و از مناطق بسیار مهم حکومتی مسلمانان در شبه قاره بهشمار میآمد.
شهر بوپال به شهرهای دهلی و بمبئی متصل است؛ اما به اندازه آن دو شهر در بین گردشگران شهرت ندارد. از جمله حوادثی که این شهر پشت سر گذاشته است میتوان به شورشهای سال ۱۸۵۷ و فاجعهبارترین حادثه صنعتی جهان در دسامبر ۱۹۸۴ اشاره کرد.

شکوه و زیبایی این بنا از نام آن پیداست. از ویژگیهای خاص «تاجالمساجد» که باعث زیبایی آن شده میتوان به بنای این مسجد که از سنگهای سرخ ساخته شده اشاره کرد.
همچنین نزدیکی این مسجد به رودخانه شهر بوپال باعث شده جاذبه خاص و دوچندانی ایجاد شود. این مسجد دارای سه گنبد و دو مناره بوده که معماری مشابه مسجد جامع دهلی دارد.

همچنین این مسجد بسیار عظیم و باشکوه است و در تمام روزهای سال امکان بازدید از آن وجود دارد.
تاجالمساجد همچنین شامل چند سالن مختلف است که در بخش اصلی این سالنها معمولا نماز جمعه و نیز نماز اعیاد اقامه میشود.سخنرانان دینی برای سخنرانی نیز از این سالن اصلی استفاده میکنند.
شاید بتوان گفت سه گنبد مرمرین تاجالمساجد یکی از اصلیترین شاخصههای معماری زیبای آن در کنار دیگر جلوههای موجود در فضای داخلی این بنا به حساب میآید.
چهار توصیهکلیدی از أمیرالمؤمنین (علیه السلام)
أمیرالمؤمنین علی علیه السلام:
عِبادَ اللّه ِ! زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا،وَ حـاسِبُوها مِـنْ قَبْـلِ أَنْ تُحـاسَبُوا، وَ تَنـَفَّسُوا قَبْـلَ ضِیـقِ الْخِنـاقِ وَانْقادُوا قـَبْلَ عُنـْفِ السِّیاقِ
ای بندگان خدا! پیش از آنکه سنجیده شوید خویشتن را بسنجید و پیش از آنکه به حسابتان رسیدگی شود حساب خود را تسویه کنید، پیش از آنکه گلویتان بسته شود و نفس به شماره افتد تنفس کنید و قبل از آنکه شما را به زور برانند خود، به راه افتید.
نهج البلاغه، الخطب: ۸۹
نخستوزیر عراق: اجرای کامل توافق امنیتی با ایران را با جدیت ادامه میدهیم
شیاع السودانی که امروز جمعه در کاخ نخستوزیری در منطقه سبز بغداد میزبان هیئتی متشکل از برخی مدیران ارشد رسانههای کشور بود، در پاسخ به سوالی درباره روند اجرای تعهدات دولت متبوعش ذیل توافقنامه امنیتی تهران-بغداد با ارائه جزئیاتی در این باره بر جدیت دولت عراق برای انجام کامل مفاد این توافقنامه تاکید کرد.
السودانی درباره اینکه توافق امنیتی ایران و عراق، مهلت 6 ماههای را تعیین کرده که 28 شهریورماه یعنی کمتر از دو هفته دیگر تمام میشود و بر اساس آن دولت عراق موظف به انجام تعهداتی بوده است، با این وجود هنوز گروههای ضد انقلاب کُردی خلع سلاح و اخراج نشدهاند. با توجه به این موضوع و اینکه طبیعتاً ایران در صورت عدم انجام تعهدات طرف عراقی، اقدامات لازم برای تأمین امنیت خود را انجام خواهد داد، توضیح حضرتعالی در این خصوص چیست؟ گفت:به دلایل متعدد ما به عنوان دولت عراق خود را موظف میدانیم که نگرانیهای امنیتی تهران را از بابت جریانهای تروریستی مستقر در اقلیم کردستان برطرف کنیم.
وی ادامه داد: به همین منظور تاکنون بیش از دویست میلیون دلار برای این موضوع هزینه کرده و بیش از سه هزار نیروی ارتش ملی را در سراسر مرزهای ایران و اقلیم مستقر کردهایم.
السودانی گفت: البته این موضوع دارای پیچیدگیهای زیادی است و به همین دلیل هم گرچه تاکنون موفق به خلع سلاح جریانهای کُرد ضدانقلاب شدهایم اما انتقال همگی آنها به نقاط دیگر هنوز کامل نشده است، با این وجود تلاش زیادی انجام دادهایم تا طبق زمانبندی تا پایان مهلت تعیین شده در توافق با تهران، انجام این تعهدات را به اتمام برسانیم.
جایگاه سیدالشهدا (ع) نزد خدای متعال
امام صادق (ع):
إنَّ اللّهَ وَکَّلَ بِالحُسَینِ علیه السلام مَلَکا فی أربَعَةِ آلافِ مَلَکٍ یَبکونَهُ و یَستَغفِرونَ لِزُوّارِهِ و یَدعونَ اللّهَ لَهُم.
خداوند، فرشته ای با هزار فرشته همراهش بر امام حسین علیه السلام گماشته است تا بر او بگِریند و برای زائرانش آمرزش بطلبند و خدا را برای آنان بخوانند.
کامل الزیارات : ص ١٧٦ ح ٢٣٨
تعداد زائران اربعین به چهار میلیون نفر رسید
سردار احمدرضا رادان روز چهارشنبه در بازدید از گذرگاه مرزی اربعین حسینی شلمچه افزود: تاکنون ۲ و نیم میلیون نفر از زائران اربعین به کشور برگشتند و پیشبینی میشود این رقم امروز به سه میلیون نفر برسد.
وی با اشاره به اینکه مرز شلمچه به واسطه عبور یک میلیون زائر، دومین مرز با بیشترین تردد محسوب میشود ادامه داد: تاکنون از اینتعداد، ۷۰۰ هزار نفر به کشور بازگشتهاند.
سردار رادان گفت:واسطه همکاری مردم شاهد کاهش ۳۱ درصد تعداد جانباختگان اربعین هستیم.
وی همچنین تاکید کرد: زائرانی که با خودروی شخصی خود را به مرزها رساندهاند، حتما باید در طول سفر استراحت کافی داشته باشند تا شاهد حوادث رانندگی نباشیم.
گذرگاه اربعین حسینی شلمچه در ۲۰کیلومتری خرمشهر قرار دارد.