emamian

emamian

زیارت امام حسین (علیه السلام) با پای پیاده چه ثواب و آدابی دارد؟

 

پاسخ:

گوشه ای از ثواب و فضایل زیارت امام حسین (علیه السلام) با پای پیاده

 

در روایات متعددی، ثواب های زیادی برای پیاده روی به سویِ زیارت امام حسین علیه السلام بیان شده است که به سه روایت بسنده می کنیم:

 

روایت اوّل

از امام صادق علیه السّلام نقل شده که آن حضرت ‏فرمود: «کسی که پیاده به زیارت قبر حضرت امام حسین علیه السّلام برود خداوند متعال به هر قدمی که بر می‏دارد هزار حسنه‏ برایش‏ ثبت‏ و هزار گناه از وی محو می‏فرماید و هزار درجه مرتبه‏اش را بالا می‏برد.

سپس فرمود: وقتی به فرات وارد شدی ابتدا غسل کن و کفش‏هایت را آویزان نما و پای برهنه راه برو و مانند بندۀ ذلیل راه برو و وقتی به درب حائر رسیدی چهار مرتبه تکبیر بگو، سپس اندکی حرکت کن باز چهار بار تکبیر گفته بعد به طرف بالای سر حضرت برو و در آنجا بایست و سپس چهار مرتبه تکبیر بگو و نزد قبر نماز بخوان و از خداوند متعال حاجت خود را بخواه».

 

روایت دوم

امام صادق علیه السّلام فرمود: «کسی که پیاده به زیارت قبر امام حسین علیه السّلام برود، خداوند متعال به هر گامی که برداشته و به هر قدمی که از زمین بلند نموده و بر آن نهاده، ثواب آزاد کردن بنده‌‏ای از اولاد حضرت اسماعیل علیه السلام را می‏دهد».

 

روایت سوم

امام صادق علیه السّلام فرمود: «خداوند متعال فرشتگانی دارد که موکّل قبر امام حسین علیه السّلام هستند، هنگامی که شخص قصد زیارت آن حضرت را می‏نماید، حق تعالی گناهان او را در اختیار این فرشتگان قرار می‏دهد و زمانی که وی قدم برداشت فرشتگان تمام گناهانش را محو می‏کنند و سپس قدم دوّم را که برداشت حسناتش مضاعف و دو چندان می‏کنند و پیوسته با قدم‏هایی که برمی‏دارد حسناتش مضاعف می‏شود تا به حدّی می‏رسد که بهشت برایش واجب و ثابت می‏شود، سپس اطرافش را می گیرند و تقدیسش می‏کنند و فرشتگان آسمان ندا می دهند: زوّار دوست دوست خدا را تقدیس نمایید و وقتی زوّار غسل کردند حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ایشان را مورد نداء قرار داده و می‏فرماید: ای مسافران خدا، بشارت باد بر شما که در بهشت با من هستید. سپس امیر المؤمنین علیه السّلام به ایشان ندا می کند و می‏فرماید: من ضامنم که حوائج شما را بر آورده و بلا را در دنیا و آخرت از شما دفع کنم. سپس پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با ایشان از طرف راست و چپ ملاقات نماید تا بالأخره به سوی خانوادۀ خود بازگردند».

 

برخی از آداب پیاده روی در زیارت امام حسین علیه السّلام

 

بر اساس روایات، برخی از آداب پیاده رویِ زیارت امام حسین علیه السّلام عبارتند از:

۱. غسل کردن؛

۲. آویزان کردن کفش ها؛

۳. برهنه کردن پاها؛

۴. خاضعانه راه رفتن؛

۵. قبل از حرکت، سه روز روزه گرفتن: روزهای چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه؛

۶. استعمال نکردن عطر و روغن و سُرمه در چشم؛

(علیه السلام). لباس های پاک و پاکیزه داشتن؛

۸. خوش رفتاری با همراهان؛

۹. فقط به نیکی و خیر سخن گفتن و کمتر صحبت کردن؛

۱۰. از شوخی و مزاح خودداری کردن؛

۱۱. بسیار یاد خدا کردن( با گفتن اذکاری همچون: تهلیل، تکبیر، تسبیح و استغفار)؛

۱۲. زیاد نماز خواندن(مخصوصاً خواندن نماز جعفر طیّار)؛

۱۳. بسیار صلوات فرستادن(به ویژه با درخواست فرج؛ اللّهم صل علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم)؛

۱۴. چشم از حرام فرو بستن؛

۱۵. کمک به زوّار پیاده که خسته و از ادامه دادن راه، ناتوان شده اند؛

۱۶. رعایت کردن تقیه؛

۱۷. با حالت غمگین، اندوهناک، ناراحت، ژولیده، گرفته، گرسنه، تشنه به زیارت رفتن؛

۱۸. از خوردن غذاهای چرب و شیرین خودداری کردن.

در روایات متعددی، ثواب های زیادی برای هزینه کردن در زیارت امام حسین علیه السلام بیان شده است که به سه روایت بسنده می کنیم:

 

روایت اوّل

اَبان بن تَغلِب گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: «کسی که به زیارت قبر حضرت اباعبد اللَّه الحسین علیه السّلام رود، به تحقیق به رسول خدا و به ما اهل بیت احسان کرده و غیبتش جایز نبوده و گوشتش بر آتش حرام است و در مقابل هر یک درهمی که انفاق کرده، خداوند متعال انفاق اهالی و سکنۀ ده هزار شهرهایی که در کتابش ثبت شده و معلوم است را به او اعطا می فرماید و به دنبال آن، حوائج و نیازمندی هایش را برآورده می فرماید و آن چه را که از خود باقی گذارد، خداوند متعال حافظ آنهاست و چیزی از خدا درخواست نمی کند، مگر آن که اجابتش می فرماید؛ اعم از آن که سریع و بدون مهلت، حاجتش روا می کند یا با تأخیر و مهلت آن را برآورده می سازد».

 

روایت دوم

ابن سنان گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: فدایت شوم، پدر بزرگوارتان دربارۀ حجّ می فرمود: «در مقابل هر درهمی که شخص انفاق می کند، هزار درهم برایش قرار داده می شود»؛ اکنون بفرمایید: چه اجر و ثوابی است برای کسی که در سفر زیارت پدرتان امام حسین علیه السّلام انفاق کند؟

حضرت فرمود: «ای ابن سنان، در مقابل هر درهمی که شخص انفاق کند، ده هزار درهم قرار داده می شود و به همین مقدار درجه اش را بالا می برند و رضایت و خشنودی خداوند متعال از وی و دعای حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین و حضرات ائمه علیهم السّلام برای او بهتر از آن می باشد».

 

روایت سوم

صفوان جمّال از امام صادق علیه السّلام حدیثی طولانی نقل کرده و در ضمن آن می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرضه داشتم: چه اجر و ثوابی است برای کسی که نزد قبر مطهّر آن امام حسین علیه السّلام نماز بخواند؟ حضرت فرمود: «کسی که نزد قبر آن جناب دو رکعت نماز بخواند چیزی را از خدا نخواسته مگر آنکه خداوند متعال آن را به وی اعطا می فرماید».

عرض کردم: چه اجر و ثوابی است برای کسی که از آب فُرات غسل کند و سپس به زیارت آن حضرت رود؟ امام علیه السّلام فرمود: «هنگامی که با ارادۀ زیارت آن حضرت از فُرات غسل می کند، تمام گناهانش ریخته می شود و پاک می گردد، مثل اینکه تازه از مادر متولد شده است».

عرض کردم: ثواب و اجر کسی که خودش به خاطر جهتی نمی تواند به زیارت رود، ولی دیگری را مجهّز کند و به زیارت فرستاده، چه ثوابی می باشد؟ حضرت فرمود: «در مقابل هر یک درهمی که خرج کند، خداوند متعال به قدر کوه اُحُد از حسنات به وی پاداش می دهد و چند برابرِ هزینه ای را که متحمل شده برایش ذخیره می کند و نیز بلاهایی که نازل شده را از وی دور می گرداند و همچنین مال و داراییِ وی را حفظ و نگهداری می کند».

در روایات شیعه برای روز اربعین حسینی دستورهایی وجود دارد؛ مانند خواندن زیارت مخصوص آن روز در پیش از ظهر که پس از آن دو رکعت نماز نیز خوانده می شود و دعا در آن وقت مستجاب است.

در زیارت اربعین، هدف قیام امام حسین علیه السلام همان هدف رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله دانسته شده است. بر اساس قرآن و نهج البلاغه، هدف رسالت انبیای الهی، دو چیز است: یکی عالم کردن مردم و دیگری عاقل نمودن آن ها با تهذیب نفس.

کسانی که علم ندارند، دستور خدا را نمی دانند و توان تربیت خود با دیگران را ندارند. برخی نیز عالمند، ولی در اثرِ نداشتن عقل به دانش خود عمل نمی کنند. اهمیت زیارت اربعین، تنها به این نیست که از نشانه های ایمان است، بلکه طبق این روایت در ردیف نمازهای واجب و مستحب قرار گرفته است. بر پایه این روایت، همان گونه که نماز ستون دین و شریعت است، زیارت اربعین و حادثه کربلا نیز ستون ولایت است.

به دیگر سخن، براساس فرمودۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله: عصاره رسالت (نبوی صلی الله علیه و آله) قرآن و عترت است؛ «إنّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَین کِتَابَ اللهِ وَ عِترَتِی أهل بَیتِی» . عصارۀ کتاب الهی که دین خداوند است، ستونی دارد که نماز است و عصارۀ عترت نیز ستونش زیارت اربعین است که این دو ستون در روایت امام عسکری علیه السلام در کنار هم ذکر شده است؛ امّا مهم آن است که دریابیم نماز و زیارت اربعین انسان را چگونه متدین می کنند.

خداوند در قرآن، معارف فراوانی دربارۀ نماز بیان کرده؛ مثلاً فرموده است: انسان، فطرتاً موحّد است، ولی طبیعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شیرین از خیر جلوگیری می کند، مگر انسان های نمازگزار که آنان می توانند این خوی سرکش طبیعت را تعدیل کنند و از هلوع (بسیار حریص و کم طاقت )، جزوع(بسیار بی تاب) و منوع بودن(بسیار بخیل و بازدارنده) به درآیند و مشمول رحمت های خاص الهی باشند؛ چنان که خداوند متعال می فرماید: (إنّ الإنسان خلق هلوعاً * إذا مسّه الشرّ جزوعاً * وإذا مسعه الخیر منوعاً * إلاّ المصلّین).

زیارت اربعین نیز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز می دارد و گفته شد که هدف اساسی سالار شهیدان نیز تعلیم و تزکیه مردم بوده است و در این راه، هم از طریق بیان و بنان (نوشتن نامه) اقدام کرد و هم از راه بذل خون جگر که جمع میان این راه ها از ویژگی های ممتاز آن حضرت علیه السلام است.

خلاصه آنکه رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیۀ نفوس مردم از سوی دیگر بود تا هم جاهلان را عالم نمایند و هم گمراهان را هدایت کند و در نتیجه، جهل علمی و جهالت عملی را از جامعه جدا سازد. همین دو هدف در متن زیارت اربعین سالار شهیدان علیه السلام وجود دارد؛ چنان که منشأ خشونت و درنده خوییِ منکران رسالت و دشمنان نبوّت، حبّ دنیا و شیدایی زرق و برق آن بود و عامل مهمّ توحّشِ منکران ولایت و دشمنان امامت نیز همان غَطرسه و خودخواهی و دنیاپرستی و زورگویی بود که در بخشی از زیارت اربعین به آن اشارت شده است: «وَ تَغطَرَسَ وَ تَرَدّی فِی هَوَاهُ؛ و خودخواهی و تکبر ورزیدند و در پیروی هوای نفس هلاک شدند».

از این رو، پیامبران علیهم السلام برای تعلیم و نیز تزکیه مردم مبعوث شده اند که به مردم خوبی ها را بشناسانند و راه خوب را به آنان بنمایانند تا مردم خوب بفهمند و به خوبی ها عمل کنند. چنین جامعه ای مهد پرورش اولیای الهی است.

در قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام نقل شده که به خداوند عرض کرد: پیامبری مبعوث فرما که مردم را عالم و مهذّب کند: (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ )؛ . خداوند دعای آن حضرت را اجابت کرد و در سوره «جمعه» فرمود: (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).

براساس این آیه، مردم حجاز، پیش از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفتار دو معضل علمی و عملی بودند: یکی نادانی و دیگری گمراهی. پیامبر صلی الله علیه و آله با تعلیم کتاب و حکمت، آن ها را از جهل رهانید و عالم کرد و نیز با تزکیه نفس، آنان را از بیراهه به راه آورد و عادل کرد.

امیرمؤمنان علیه السلام در تشریح رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ؛ خداوند آنان را به وسیلۀ پیامبر از گمراهی به راه راست هدایت کرد و از جهالت رهانید». (یعنی خداوند به دست پیامبرش، مردم را عالِم و عادل کرد).

امام حسین علیه السلام نیز که به حساب ملکوت و اتصال نور وجودی، از پیامبر صلی الله علیه و آله است و صاحب ولایت؛ «حُسَینٌ مِنّی وَ أَنَا مِن حُسَین»، باید مردم را عالم و عادل کند؛ یعنی احکام و دستورها و معارف دین را به آنان بیاموزاند و آنان را اهل عمل کند.

همۀ اهل بیت علیهم السلام این وظیفه را به عهده داشتند و با تدریس، ارشاد، سخنرانی و نوشتن نامه به وظیفۀ خود عمل می کردند؛ ولی سیدالشهداء علیه السلام افزون بر کارهای یاد شده، به سبب یأس از تأثیر اساسی این ابزار، در شرایطی قرار گرفت که خون جگر خود را نیز برای رسیدن به هدف اعطا کرد. تنها آن حضرت علیه السلام بود که هم مبارزۀ فرهنگی و سیاسی و اجتهادی داشت، هم نبرد جهادی.

چنان که در زیارت اربعین آن حضرت می خوانیم: «فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ؛ [یعنی آن حضرت علیه السلام با اتمام حجت بر خلق]، هر عذری را از امت رفع کرد و اندرز و نصیحت آنان را با مهربانی انجام داد و خون پاکش را در راه تو ـ ای خدا ـ نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و حیرت و گمراهی نجات دهد».

 

نکات

 

۱. کلمه «لِیَسْتَنْقِذَ» از باب تنازع، متعلّق به هر سه فعل (أعذر، منح، و بذل) است که پیش از آن آمده است؛ یعنی اعذار و نصح و بذلِ خون آن حضرت علیه السلام همگی برای عالِم و عادل کردن انسان هایی بود که در دریای هلاکت جهل علمی و فساد اخلاقی غوطه ور بودند؛ چنان که برخی از پیامبران گذشته نیز صرف نظر از تبلیغ، تعلیم و تحقیق اجتهادی به نبرد جهادی نیز مبادرت نمودند و شربت شهادت نوشیدند تا ددمنشی را به فرشته وَشی و جاهلیت را به تمدّن اسلامی بدل نمایند.

 

۲. جهالت در اصطلاح اسلامی در مقابل هدایت قرار دارد و به گمراهی در شناخت اعتقادات و ضروریات دین معنا شده است. در تأیید این بیان، به سه روایت اشاره می نماییم که در آنها جهالت در مقابل هدایت قرار داده شده است:

 

روایت اوّل

شیخ طوسی در کتاب خود، زیارت دیگری برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام نقل کرده که جملاتش شباهت بسیاری به جملات زیارت اربعین دارد. در فرازی از این زیارت در مورد حضرت می خوانیم:

«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الضَّلالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَی وَ الشَّکِّ وَ الإرْتِیَابِ إِلَی بَابِ الْهُدَی وَ الرَّشَادِ» .

 

روایت دوم

در خطبه ای که مرحوم شیخ صدوق در کتاب توحید از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است؛ در فرازی این خطبه آمده است: «وَ نَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ بَعَثَهُ بِالْحَقِ دَالًّا عَلَیْهِ وَ هَادِیاً إِلَیْهِ فَهَدَانَا بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ اسْتَنْقَذَنَا بِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ».

 

روایت سوم

امام حسن مجتبی علیه السلام در ضمن خطبه ای می فرماید: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ هَدَاکُمْ بِجَدِّی مُحَمَّدٍ فَأَنْقَذَکُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ وَ رَفَعَکُمْ بِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ».

از این نوع کاربرد که دو اصطلاحِ جهالت و هدایت در مقابل هم قرار می گیرند، در ادبیات دینی موارد فراوانی وجود دارد؛ از این رو می توان گفت: اگر در زیارت اربعین هم این فراز وارد شده است: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ». نباید اشتباهاً جهالت را در اینجا لغوی معنا کرد. بلکه بر اساس اصطلاح دینی، این جهالت در مقابل هدایت بوده و به معنای دقیق تر، جهالت در اینجا به معنای نشناختن امام است.

شناخت اجمالی جامعه اسلامی در زمان شهادت امام حسین علیه السلام می تواند ما را به این بیان برساند که با آن اهمیتی که موضوع امامت و حجیت در هدایت بندگان دارد، امام علیه السلام روشنگری نسبت به این موضوع را هدف خود قرار داده اند.

 

۳. در حدیث مشهور و مورد توافق فریقین از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که آن حضرت فرمود:

«مَنْ ماتَ ولَمْ یَعْرِف امامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیّةً؛ هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت است.

در این روایت رسول خدا به صراحت جاهلیت را همان امام ناشناسی و عدم معرفت به حجت معصوم الهی معنا فرموده است. این روایات با بیانهای مختلفی و متفاوتی از ائمه علیهم السلام وارد شده است.

 

۴. بر اساس متن زیارت اربعین، فلسفۀ شهادت امام حسین علیه السلام، نجات بندگان خداوند متعال از پیروی هر مسیری غیر مسیر اهل بیت علیهم السلام خصوصا مکتب خلفاء است. مکتبی که پس از سقیفه تصمیم خود را مبنی بر حذف عملی امامان معصوم الهی از صحنه جامعه، جامه عمل پوشانده بود و در این تاریکی و ظلمت بود که مردم دچار جهالت در امام شناسی و حیرت ضلالت در دین الهی شده بودند.

آری، حضرت سید الشهداء علیه السلام با فدا کردن جان خویش و پذیرش شهادت بهترین افراد آن روزگار؛ یعنی برادران و فرزندان و یارانشان و پذیرش امر جانکاه اسارت خواهر و اهل بیتشان، خواستند به بندگان خدا، جدایی راه پیامبر خدا را از سقیفه نشینان و پیروان آنان نشان دهند، بلکه در جهالت باقی نمانند.

 

۵. قرآن کریم به صورت های مختلف به بحث امامت و حجیت پرداخته و روایات اهل بیت علیهم السلام دقیقاً آن را تبیین نموده است. از جمله در ماجرای سجده نکردن شیطان به حضرت آدم علیه السلام، این مطلب روشنی خاصی یافته است. با توجه به آیه ۷۹ سوره «ص»، ابلیس هم ربوبیت خداوند متعال را پذیرفته بود و خطاب «رب» به خداوند می کرد و هم به معاد و روز قیامت معتقد بود؛ زیرا می گوید: (قَالَ رَبِ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ)؛ گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزی که آنها برانگیخته می شوند مهلت ده.

همچنین بر اساس روایات، سال های زیادی را به عبادت خداوند متعال پرداخته بود؛ یعنی با این اعتقاد و این عملی که داشت، تنها به دلیل نپذیرفتن ولایت و حجیت حضرت آدم(علیه السلام) ، خداوند متعال او را غیر موحد و کافر معرفی می فرماید.

در همین موضوع، روایت بسیار مهمی را از امام صادق علیه السلام نقل می کنیم:

عبدالحمید بْنِ أبی الْعَلاءِ گوید: وارد مسجد الحرام شدم و غلام امام صادق علیه السلام را دیدم به او نزدیک شدم که دربارۀ امام صادق علیه السلام بپرسم، دیدم امام در حال سجدۀ طولانی است... . امام سر از سجده برداشت و آن گاه به من فرمود: «قسم به خدا، اگر ابلیس بعد از آن معصیت و تکبّر[و سجده نکردن بر آدم]، به درازای عمر دنیا، برای خدا سجده می کرد، برای او سودی نداشت و خداوند از او نمی پذیرفت تا هنگامی که مطابق دستور الهی بر آدم سجده نمی کرد و چنین است این امّت گنهکار فریب خورده بعد از پیامبر که امامی را که پیامبر نصب کرده بود، رها کردند. بنابراین خداوند هیچ عملی را از آنها نمی پذیرد تا اینکه آن گونه که خداوند به آنها دستور داده است عمل کنند و ولایت امامی را بپذیرند که خداوند امر به ولایت او کرده است، و از دری وارد شوند که خدا و رسول گشوده اند. خداوند بر امت محمد صلی الله علیه و آله پنج فریضه را واجب کرد: نماز، زکات، روزه و حج و ولایت ما را، پس در آن چهار فریضه مردم را اجازه داد و در ترک ولایت ما به هیچ کس اجازه نداده است».

نتیجه: امام صادق(علیه السلام) مشکل شیطان و کسانی که ولایت اهل بیت رسول خدا را نپذیرفته اند، یک نوع بیان می فرمایند؛ اشکال هر دو در این است که ولایت حجت معصوم الهی در زمان خود را نپذیرفته اند؛ به همین دلیل از درگاه هدایت الهی نیز مطرود شده اند.

در کربلا، هرچند کسانی که در مقابل امام حسین(علیه السلام) صف آرایی کردند به ظاهر، خداوند متعال، پیامبر خدا و قرآن کریم را قبول داشتند و به عبادات زیادی مشغول بودند؛ اما همانند ابلیس جهالتشان، در معرفت و شناخت حجّت الهی زمان بود و در ادامه منکر امام زمان خویش شدند.

 

حسن ختام با کلام سیدالشهداء علیه السلام

سَلَمةِ بن عطا روایتی را از حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) نقل می‌کند که چنین است: حضرت به اصحاب خود فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ؛ ای مردم، قسم به خدا، خداوند بندگان را نیافرید، مگر برای این که معرفت به او پیدا کنند، پس وقتی معرفت او را یافتند به عبادت او بپردازند، پس با بندگیِ او از بندگیِ غیر او بی نیاز شوند». فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ، یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ مردی به امام گفت: ای پسر پیامبر، پدر و مادرم فدای تو باد، معرفت و شناخت خدا چیست؟ قَالَ: مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَان،ٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ؛ فرمود: این که اهل هر زمان بشناسند، امام خود را که اطاعت او واجب است».

 

نکات

۱. سه چیز هدف خلقت است: معرفت، عبودیت و بی نیازی از شرک. خدای متعال، انسان را برای معرفت آفریده که اثر معرفت، عبودیت و اثر عبودیت هم بی نیازی از عبادت غیر خداست. کسی که به مقام توحید راه می‌یابد، حالت بی نیازی از توجه به غیر در او پیدا می‌شود.

 

۲. اهمیت معرفت و نقش آن در عبادتِ خدا کاملاً روشن است؛ چرا که اگر عبادت، بدون معرفت انجام شود، اصلاً ارزشی ندارد، بدین جهت هدف از خلقتِ انسان ها این است که ابتدا معرفت پیدا کنند، آن گاه به عبادت پردازند که در واقع انگیزه و راهنمای آنها برای عبادت، همان معرفت باشد نه عبادتِ بدون معرفت که در حقیقت عبادت نیست.

 

۳. معرفت و شناخت خدا، که هدف خلقت است، در صورتی امکان پذیر است که امام هر عصری شناخته شود، آن گاه از طریق امام و به وسیله و واسطه او، خدا به صورت صحیح شناخته می‌شود.

 

۴. شاید امام(علیه السلام) که معرفت خدا را معرفت امام دانسته، منظورش این است که معرفت خدا حاصل نمی شود مگر از طرف امام یا به جهت این که شرطِ رسیدن به معرفت خدا، معرفت امام است که اگر خدا را بشناسد ولی امام شناسی نداشته باشد، خداشناسیِ او برایش سودی ندارد.

چه رابطه ای بین زیارت امام حسین(علیه السلام) و معرفت امام وجود دارد؟

 

پاسخ:

کسب معرفت نسبت به امام، هم امری آسان و هم دشوار است؛ زیرا در نگاه اوّل، شناخت امام مطلبی ساده و ممکن به نظر می رسد، اما با نگاهی عمیق و محقّقانه، معرفت امام مطلبی بسیار دشوار و حتی دست نیافتنی به نظر می رسد. از این رو در روایات اهل بیت: بیان شده که دستیابی به کُنه و حقیقت معرفت امام برای افراد ناممکن است؛ چرا که یکی از جنبه های وجودی امام، جنبه ملکوتی و الهی امام است و عالم ملکوت، حقیقتی دور از فهم خاکیان دارد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) به سلمان و ابوذر فرمود: «وَ قُولُوا فِی فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ، فَإِنَّکُمْ لَنْ تَبْلُغُوا مِنْ فَضْلِنَا کُنْهَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَنَا، وَ لَا مِعْشَارَ الْعُشْرِ؛ در بارۀ فضیلت و برتریِ ما هر چه مایلید بگویید، به کُنه فضل ما نخواهید رسید، و حتّی یک صَدُمِ آن را نمی-توانید بیان کنید».

امام رضا(علیه السلام) نیز درباره امام و امامت در مرو خطبه ای خواند و دربارۀ معرفت امام فرمود: «پس چه کسی می تواند به (حقیقت) شناخت امام برسد؟ یا انتخاب امام برای او ممکن باشد؟ دور است، در این جا خِرَدها گمگشته، خویشتن‏داری ها بی راهه رفته، و عقل ها سرگردان، و دیده‏ها بی‏نور، و بزرگان کوچک شده، و حکیمان گمگشته، و خردمندان کوتاه فکر، و خطیبان درمانده، و خردمندان نادان، و شعرا وامانده، و ادیبان ناتوان، و سخندانان درمانده‏اند که بتوانند یکی از شئون و فضائل امام را توصیف کنند، همگی به ناتوانی خودمعترف هستند. چگونه ممکن است تمام اوصاف و حقیقت امام را بیان کرد یا مطلبی از امر امام را فهمید و جایگزینی که کار او را انجام دهد برایش پیدا کرد؟! ممکن نیست، چگونه و از کجا؟! در صورتی که او از دست‏یاران و وصف‏کنندگان اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد، او کجا و انتخاب بشر؟! او کجا و خرد بشر؟! او کجا و مانندی برای او؟!...».

امام هادی(علیه السلام) نیز در زیارت جامعه می فرماید: «مَوَالِیَّ‏ لا أُحْصِی ثَنَاءَکُمْ، وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ، وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ؛ ای پیشوایان من(صفت کمالیه شما آنقدر است که) ثنای شما را نمی توان شمرد، و به کُنه مدح و توصیف قدر و منزلت شما نمی توان رسید».

امّا در یک نگاه کلّی می توان برای معرفت امام، پنج مرتبه در نظر گرفت که از کمترین حدّ شناخت تا عالی ترین مقامات معرفتی را شامل می شود؛ چرا که معرفت و شناخت، مفهومی کمّیت بردار است؛ به این معنا که شدّت و ضعف و مراتب بی شماری برای معرفت امام قابل تصوّر است، هم چنان که نور یک مفهوم کمّیت بردار بوده و می توان برای آن یک مرتبه ضعیفِ نور، مثل نور شمع، تا مرتبه قویِّ نور، مثلِ نور خورشید را تصور کرد؛ از این رو در باب معرفت امام، کسی که پیرو ایشان است می تواند معرفتی از نقطه نزدیک به صفر تا بی نهایت را کسب کند.

 

این مراتب پنج گانه عبارتند از:

 

مرتبۀ اوّل: کم ترین حدّ معرفت امام(شناخت حداقلی)؛

مرتبۀ دوم: شناخت مشخصات و صفاتِ امام(شناخت علم و عصمت امام)؛

مرتبۀ سوم: سیره شناسی امام معصوم(علیه السلام) با هدف پیروی عملی؛

مرتبۀ چهارم: معرفت به مقام نورانیتِ اهل بیت:(شناخت خلقت نوری معصومان)؛

مرتبۀ پنجم: معرفتِ حقّ امام.

 

یکی از مراتب شناخت امام که بسیار مهم و ضروری است، «معرفتِ حقّ امام» است. در روایات، ادعیه و زیاراتِ معصومین:، بر معرفتِ حق امام یا به تعبیری روشن تر، بر به رسمیت شناختن امامان معصوم: به عنوان حجّت های الهی تأکید شده است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «مَنْ‏ عَرَفَ‏ حَقَّنَا وَ أَحَبَّنَا، فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی؛ ‏هر کس حقّ(و مقامِ) ما را بشناسد و ما را دوست بدارد، به تحقیق خداوند متعال را دوست داشته است».

همچنین امام صادق(علیه السلام) از پدران خویش از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ضمن حدیث مفصلی معروف به اربع مأة، نقل فرمودند: «سِرَاجُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ مَعْرِفَةُ حَقِّنَا؛ چراغِ (راهِ) مؤمن، معرفت و شناختِ حقّ ما (اهل بیت) است». در زیارت جامعه نیز خطاب به اهل بیت: می گوییم: «مُطِیعٌ‏ لَکُمْ‏، عَارِفٌ بِحَقِّکُمْ، مُقِرٌّ بِفَضْلِکُم؛ ‏ من مطیع شما (اهل بیت)، عارف به حقّ شما، و اقرار کننده به فضیلت و برتری شما هستم».

معرفتِ حقّ امام؛ یعنی عقیده داشتن به این که امام معصوم(علیه السلام) از سوی خدا معرّفی شده و امر و نهیِ او الهی و دارای مقام «اِفتراضُ الطّاعَه» است؛ این مقام که در قرآن با عنوان «مُلک عظیم» تعبیر شده است؛ معرفتی است که باید عقیده داشت اطاعت از امام بر همگان واجب است. برای آشنایی بیشتر با «معرفت حقّ امام» به دو روایت زیر توجّه شود:

 

روایت اوّل

حمزةِ بن حُمران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «یُقْتَلُ حَفَدَتِی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ فِی مَدِینَةٍ یُقَالُ لَهَا طُوسُ؛ مَنْ زَارَهُ إِلَیْهَا عَارِفاً بِحَقِّهِ، أَخَذْتُهُ بِیَدِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ أَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْکَبَائِرِ؛ نوۀ من در خراسان در شهری به نام طوس به قتل می‏رسد، هر کس به زیارت او رود و به حقّ او عارف باشد (مقام او را بشناسد)، روز قیامت، من دست او را گرفته داخل بهشتش خواهم کرد، هر چند از اهل گناهان بزرگ باشد». حمزة بن حُمران گوید: عرض کردم: فدایت شوم، عرفان حقّ او چیست؟ فرمود: «یَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ، غَرِیبٌ شَهِیدٌ؛ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ، أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ سَبْعِینَ شَهِیداً مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ(علیه السلام) عَلَی حَقِیقَةٍ؛ بداند که او امام مُفتَرضُ الطّاعه است(یعنی کسی که اطاعتش بر همه واجب باشد)، و بداند که او غریب و شهید است، و هر کس با این شناخت او را زیارت کند، خداوند اجر هفتاد شهید از شهدائی که به راستی و حقیقت در پیش روی رسول خدا(علیه السلام) کشته شده‏اند به او عطا خواهد فرمود».

 

روایت دوم

محمد بن سلیمان از محضر امام جواد(علیه السلام) دربارۀ مردی پرسید که بعد از انجام اعمال حج و درود سلام بر رسول خدا (علیه السلام) ، به زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شرفیاب می شود و او را با معرفت زیارت می کند. راوی حدیث معرفت نسبت به حق امام را این گونه معرّفی می کند: «عَارِفاً بِحَقِّهِ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ بَابُهُ الَّذِی یُؤْتَی مِنْهُ؛ عرفان به حق امام؛ یعنی علم به این که امام(علیه السلام) حجّت و برهان الهی بر مردم است و درگاه (رحمت) خداوند است که از آن درگاه (به شهر علم و ایمان) وارد می شوند».

 

پس از بیان تعریف و نقل روایاتِ معرفت حق امام، دو روایت دیگر نقل می کنیم تا با فضیلت و ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام) همراه با شناخت حق ایشان آشنا شوید:

 

روایت اوّل

عبدالله بن عباس گوید: به محضر پیامبر(ص) وارد شدم در حالی که [امام] حسن بر گردن ایشان، و [امام] حسین بر روی پای ایشان بود. هر دو را می بوسید و می فرمود: «خدایا، با هر کس که با این دو دوستی کند، دوست باش و با هر که با این دو دشمنی کند، دشمن باش».

سپس فرمود: «ای ابن عباس، گویی او را می بینم در حالی که محاسنش از خونش رنگین شده است؛ صدا می زند، اما جوابی نمی آید، کمک می طلبد، اما کمکی نمی شود». عرض کردم: «ای رسول خدا، چه کسی چنین می کند؟» فرمود: «بد نهادان از امت من؛ آنها را چه شده است؟! خداوند شفاعت مرا به آنان نرساند». سپس فرمود: «ای ابن عباس، هر کس او را با شناختِ حقش زیارت کند، برایش هزار حج و هزار عمره نوشته شود. بدان که هر کس او را زیارت کند، مثل این است که مرا زیارت کرده است و هر کس مرا زیارت کند، همانند کسی است که خدا را زیارت کرده است و حق زائر بر خداوند این است که او را با آتش(جهنم) عذاب نکند».

 

روایت دوم

بشیر دهّان گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: خیلی وقت ها زیارت حجّ از من فوت شده، پس در روز عرفه به زیارت قبر امام حسین علیه السّلام می‏روم؛ از نظر شما چگونه است؟

حضرت فرمود: «ای بشیر، عمل نیک و پسندیده ‏ای انجام داده ‏ای؛ هر مؤمن که در غیر روز عید به زیارت قبر حسین بن علی علیهما السّلام برود در حالی که به حقّ آن حضرت عارف و آگاه باشد، خداوند متعال ثواب بیست حجّ و بیست عمرۀ قبول شده و اجر بیست مرتبه جنگ با دشمنان خدا در معیّت پیامبر مرسل یا امام عادل برایش می‏نویسد و کسی که در روز عید به زیارت قبر مطهّرش برود، خداوند متعال ثواب صد حج و صد عمره و صد مرتبه جنگ با دشمنان خدا در رکاب پیامبر مرسل یا امام عادل برای او قرار می دهد و کسی که در روز عرفه با عرفان به حق آن حضرت به زیارت قبر مطهّرش برود، خداوند منّان ثواب هزار حج و هزار عمرۀ مقبول و هزار مرتبه جنگ کردن با دشمنان خدا در رکاب پیامبر مرسل یا امام عادل به او می‏دهد».

 

نکتۀ مهم: بنابراین روایات می توان گفت: هر چه شناخت زائر دربارۀ امام حسین(علیه السلام) بیشتر باشد، ثواب بیشتری برای او نوشته می شود.

چه رابطه ای بین زیارت اربعین و موضوع مهدویت وجود دارد؟

 

جواب:

برای کشف ارتباط زیارت اربعین با موضوع مهدویت، باید به متن زیارتنامۀ اربعین مراجعه کنیم.

قسمت پایانیِ متن زیارت اربعین به روایت امام صادق(علیه السلام) چنین است:

«وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوَی وَ أَعْلامُ الْهُدَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی وَ الْحُجَّةُ عَلَی أَهْلِ الدُّنْیَا، وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ، بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ، وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ، حَتَّی یَأْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَی أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ».

 

بازخوانی پیام های آینده گرایانۀ زیارت اربعین و توجه ویژه به بحث مهدویت

اوّل: گواهی دادن به امامان پس از امام حسین(علیه السلام) که فرزندان ایشان هستند و گواهی دادن به نظام امامت دوازده گانه: وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ؛

 

دوم: ایمان داشتن به امامان و یقین داشتن به بازگشت ایشان و گواهی دادن به «ظهور» و «رجعت»: أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ.

 

نکات

۱. در این قسمت از زیارت، به صورتی غیر مستقیم نیز اشاره می شود که امام حسین(علیه السلام) رجعت خواهد کرد.

گفتنی است که پس از ظهورِ امام زمان(علیه السلام)، هنگامی که آن حضرت رسالت جهانیِ خویش را انجام داد و عدل و داد را به صورت کامل بر پا کرد؛ بر اساس بسیاری از روایات، ادامۀ نهضت جهانی امام عصر(علیه السلام) با سیدالشهدا(علیه السلام) خواهد بود؛ یعنی ایشان به دنیا باز می‌گردند. همچنین آن کسی که بر حضرت مهدی(علیه السلام) نماز می‌خواند و ایشان را کفن و دفن می‌کند، امام حسین(علیه السلام) است.

آن وقت اصحاب سیدالشهدا(علیه السلام) هم برمی گردند، یزید بن معاویه و اصحابش نیز بازمی‌گردند، و در دنیا یک بار انتقام خونِ این مظلومان گرفته می‌شود، و در آخرت نیز انتقام نهایی از آن ظالمان گرفته خواهد شد.

 

۲. دین اسلام به عنوان کامل ترین دین، دارای چهار مرحلۀ اساسی است که عبارتند از: مرحلۀ آغاز، مرحلۀ کمال، مرحلۀ تثبیت و مرحلۀ پیروزی. اوّلین مرحله با «بعثت» پیامبر اعظم۹ شروع شد و در حدود ۲۳ سال طول کشید. مرحلۀ دوم نیز با «امامت و ولایتِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روز غدیر شروع شد و تا ظهور حضرت حجت(علیه السلام) ادامه می یابد. در سومین مرحله، دین اسلام، با «شهادت امام حسین(علیه السلام)»، به تثبیت رسید و سلسلۀ امامت در فرزندانِ سیدالشهدا ادامه یافت. مرحلۀ چهارم نیز با «ظهور امام عصر(علیه السلام)» آغاز می شود و دین اسلام در دوران حکومت ایشان، به پیروزی نهایی خواهد رسید. پس از ایشان، «رجعت» و حکومت امامان معصوم: خواهد بود و بعد از حکومت آخرین امام معصوم، قیامت برپا خواهد شد.

 

۳. آمادگی برای یاری امام زمان(علیه السلام): وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ؛ بر بستر این آموزه هاست که زیارت اربعین با تعهدگیری از زائر دربارۀ نصرت در بستر زمان شناسی به پایان می رسد.

بنابراین در این ساختار و هندسه از دوگانه اعتقاد به امامت، و ضرورت ولایتمداری روزآمد بر مدار ولیّ زمانه ای که امتداد امام حسین(علیه السلام) است، سخن گفته شده و توسط زبان حال زائر مورد تأکید قرار می گیرد و برای این که در امام شناسی از تبار حسین بن علی۸ زائر دچار اشتباه و خطا نشود، ضمن تأکید بر همانندی کامل امامان بعدی با امام حسین از جهت مقام امامت، بر دو مسألۀ غیبت و رجعت هم تأکید و تصریح می شود تا نشانی برای امام پایانی باشد.

پس زیارت اربعین، زیارتی است که به صورت مستقیم سخن گفتنِ زائر با امام حسین(علیه السلام) را در دستور کارِ خود دارد. ولی در لایۀ درونی خود، بهانه و زمینۀ این سخن گفتن را تعهدات فرامتنیِ زائر قرار می دهد؛ تعهداتی که فراتر از مسألۀ عاشوراست و رویکرد آینده گرایانه دارد و در یک کلام، مبتنی بر مهدویت و انتظارِ شیعی است.

 

مهم ترین پیوند عاشورا با ظهور

مهم ترین پیوند امام مهدی(علیه السلام) با حماسۀ حسینی، مسألۀ «انتقامِ مقدس» و خون خواهی(طلب ثار) از جریان تاریخی است که واقعۀ خونین کربلا را به وجود آورد و هدفش نابودی اسلام بود. بدین جهت یکی از القاب حضرت مهدی(علیه السلام)، «منتقم» است.

در توضیح علّت برگزیده شدن این لقب بر آن حضرت، مطالب زیادی در سخنان اهل بیت: وارد شده است.

به عنوان نمونه، ابو حمزه ثُمالی گوید: از امام باقر(علیه السلام) پرسیدم: ای فرزند رسول خدا، آیا همۀ شما قائم و به پا دارندۀ حق نیستید؟ فرمود: «بلی»، عرض کردم: چرا حضرت مهدی(علیه السلام) را قائم نامیده‏اند؟ فرمود: «هنگامی که جدم حسین(علیه السلام) کشته شد، فرشتگان گریستند و ضجّه زدند و به درگاه الهی نالیدند و گفتند: ای خدا و ای سرور ما، آیا از کسی که برگزیده و فرزند برگزیده و بهترین خلق تو را کشته، غافل هستی؟ خداوند بلند مرتبه به ایشان وحی فرمود: ای فرشتگان من، آرام باشید، قسم به عزت و جلال خودم، از قاتلان او انتقام خواهم گرفت اگر چه در زمان بعد باشد، سپس امامانی که از فرزندان حسین(علیه السلام) هستند را به ایشان نشان داد، آن ها خوشحال شدند، در بین فرزندان حضرت، یکی از آنان ایستاده و نماز می‌خواند، پس خداوند بلند مرتبه فرمود: بِذَلِکَ الْقَائِمُ أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ؛ با این قائم از آن قاتلان انتقام خواهم گرفت».

بنابراین تردیدی باقی نمی‌ماند که امام زمان‌(علیه السلام) در هنگام ظهور، به خون‌خواهی جدّ مظلومش برمی‌خیزد و انتقام امام حسین‌(علیه السلام) را از قاتلانش می‌گیرد.

 

با مقایسۀ زیارت اربعین با زیارت عاشورا می توان نتیجه گرفت که زیارت اربعین ساختاری همچون زیارت عاشورا دارد؛ چرا که در زیارت عاشورا نیز جملاتی وجود دارد که زائر در پی خون خواهیِ امام حسین(علیه السلام)به همراه امام منصور است؛ چنان که در زیارت عاشورا می خوانیم:

«فَأَسْالُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ اَکْرَمَنی بِکَ، اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ۹؛ پس، از خداوندی که مقام تو را گرامی داشته و مرا به واسطۀ تو عزت و کرامت بخشیده است، درخواست می کنم که خون خواهیِ تو را با امامی پیروزمند و یاری شده از خاندان محمد (درود خدا بر او و خاندانش باد) به من روزی کند».

«وَ اَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثارِکُم مَعَ اِمامٍ مَهْدِیٍّ (هُدیً) ظَاهِرٍ نَاطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْکُمْ؛ و این که خون‌خواهی شما را روزیِ من قرار دهد به همراه یک پیشوای هدایت و راستی و پیشوای نمایان و گویای به حق که از شما (اهل بیت) است».

بنابراین، هم در فرهنگ سازیِ عاشورایی و هم در فرهنگ سازیِ اربعینی، ریشه در سیره و سنت امامان معصوم دارند. سند چشم اندازی مشترک برای هر دو رویداد تعریف شده است و در حقیقت اربعین یک طرح کوتاه مدتِ راهبردی برای راهبریِ زائران به سوی آینده و انتقالشان از عاشورای حُزن به عاشورای حماسه و انتقام است و آن گاه تجمیع عاشورا و اربعین، توجه دهیِ عاشقان و زائران حسینی به چشم انداز بلند مدتی است که باید در فرهنگ حسینی مورد توجه قرار بگیرد؛ در حقیقت، وقتی گفته می شود که تشیع بر دوبال سرخ عاشورا و سبز مهدویت استوار است؛ عنصر و رویدادی که حلقۀ پیوند بین این دو را برقرار می کند، اربعین است؛ چرا که اربعین به عاشورا امتدادی می دهد که به ظهور ختم می شود.

 

پیوندها در یاریِ امام معصوم

زائری که در ایام اربعین، وارد جمع عظیم راهپیمایان حسینی می شود، فقط در زمان حال در جمع یاوران امامان قرار نمی گیرد؛ بلکه او زائری برآمده از اصحابُ الحسینِ تاریخ است و مقصدش اصحابُ المهدی در آینده است. پس او اگر ادعای یاوری یا علامت یا نشانِ شیعی بودن را دارد، باید بداند که ادعایش در فضای خلأ نیست و او قطره ای از جریانی تاریخی و مهم است که دو طرف مبدء و مقصدِ خیلی خاص دارد.

پس هر یک از زائران حسینی که با آرزوی یاری کردنِ امام زمانِ خویش گام برمی دارند؛ در میانۀ دیروز شفاف و آیندۀ روشن قرار دارند؛ یاورانی که در بحرانی ترین شرایط دیروز و در سخت ترین و عظیم ترین مأموریت های آینده، امام زمان خویش را هرگز تنها نگذاشتند و تنها نخواهند گذاشت.

بنابراین، در بستر های حضور در اربعین، باید خود را در زمانِ حال به مرتبۀ یاوران دیروزِ عاشورا و فردای ظهور برسانند. پیش شرط این رشد و تعالی، شناسایی پیوندهای حسینی مهدوی در زمینۀ یاری و نصرت است(وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ).

زائر وقتی در پیاده رویِ اربعین حاضر می شود، باید با درک دیروز و فردای یاران اهل بیت:، در زمان حال رسالتی سنگین پیشِ روی خود ببیند و بداند که به دلیل قرار گرفتنش در دوران آخرالزمان، در شرایط سختی زندگی می کند؛ زیرا هم از سوی خداوند، پیوسته مورد امتحان قرار می گیرد و هم وسوسه های شیطان به نهایت مرتبۀ خود رسیده و جاذبه های دنیای آخرالزمانی و همچنین خطر مدعیان انحرافی نیز پیشِ روی او قرار گرفته است. حال در این شرایط، تنها راه نجاتش، نگاه دوسویه به دیروز و فردا به هدف الگوگیری برای امروز و زمان حال خویش است.

 

مهم ترین دست آورد اربعین

یکی از دستاوردهای مهمِ اربعین شیعی برای عاشورا و حتی برای مهدویت، جلوگیری از تبدیل شدن این دو ارزش بزرگ شیعی(عاشورا و ظهور)، به باورهای تاریخی و ماندن در خاطرات تاریخی است؛ چرا که اربعین از یک سو به پویا سازیِ عاشورا کمک می کند و از سوی دیگر، در مقابل نگاه های گذشته گرایانه به مهدویت می ایستد.

بدین جهت کسی که در اربعین است، در برزخی بین عاشورا و ظهور است؛ یعنی اربعین، زائر حسینی را از عاشورای تاریخی جدا می سازد و او را به عاشورای ظهور آدرس می دهد و همین در برزخ بودن، حالت انتظاری پیوسته در او ایجاد می کند تا طالب رسیدن به ظهور باشد؛ البته زائر در عین حال می داند که به ظهور نمی رسد جز با بازگشت به عاشورای تاریخی؛ یعنی با بازخوانیِ ارزش های فطری و انسانیِ عاشورای تاریخی، به راهبردهای جهانی سازیِ پیام ها بیندیشد و این اربعین است که مأموریت عاشورا اندیشی و جهانی سازیِ پیام عاشورایی با هدف انتظارِ ظهور را به عهده می گیرد.

 

مهم ترین مأموریت زائر اربعین

در مقایسه بین امام حسین و امام مهدی(عج) باید گفت که در روایت معروف نبوی آمده که امام حسین(علیه السلام)، «مِصباح» است؛ یعنی چراغ هدایتی در ظلمت های جاهلیتِ پس از سقیفه تا جاهلیتِ فراگیر آخرالزمانی است که راه را نشان می دهد؛ همچنین بر اساس آیات و روایات، حضرت مهدی(علیه السلام)، «صبح» است؛ یعنی با ظهور امام زمان(علیه السلام)و طلوع آفتاب مهدوی، ظلمت ها و تاریکی های سراسر کُرۀ زمین زدوده می شود و روشنایی، همۀ عالم را فرا می گیرد.

با این توصیف، اربعین در بین «مصباح» و «صبح» قرار دارد؛ یعنی وقتی چراغِ هدایتِ حسینی به دست زائر رسید، دیگر درنگ و در جا زدن و خوف و ترس از تاریکی جایز نیست؛ زیرا با در دست داشتن چراغ، دیگر ترسی از گمراهی نخواهد داشت. در این صورت، در جا زدن و ماندن و به انتظار نشستن جایز نیست؛ بلکه با الگوگیری از اصحابُ الحُسین و اصحابُ المهدی باید حرکت را آغاز کند؛ حرکتی که نور امام حسین(علیه السلام) را به جهانیان نشان دهد و به نور وارث حسین(علیه السلام) دعوتشان کند و این مهم ترین مأموریت زائر اربعین است.

امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «عَلامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ: صَلاةُ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛ مؤمن (شیعه)، پنج علامت و نشانه دارد: اقامۀ نماز پنجاه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتنِ بسم الله الرحمن الرحیم».

 

توضیح روایت

 

علامت اوّل: صَلاَةُ اَلْإِحْدَی وَ اَلْخَمْسِینَ

مراد از نماز پنجاه و یک رکعت، همان هفده رکعت نماز واجب روزانه به اضافه ۳۴ رکعت نمازهای نافله است که جبران کننده نقص و ضعف نمازهای واجب است؛ به ویژه اقامه نماز شب در سحر که بسیار مفید است، نماز پنجاه و یک رکعت به شکل مذکور از مختصات شیعیان و ارمغان معراج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

شاید سرّ ستودن نماز به وصف معراج مؤمن این باشد که دستورش از معراج آمده است و نیز انسان را به معراج می برد.

نکته: اهل سنّت گرچه در عدد رکعات نمازهای فرائض پنج گانه با شیعه اتفاق دارند، ولی در میان سنّی ها در عدد نوافل اختلاف است به صورتی که هیچ کدام از اقوال آنها پنجاه و یک رکعت نمی شود.

 

علامت دوم: زِیَارَةُ الأرْبَعِینَ

مراد از زیارت اربعین، به سه دلیل زیارت چهل مؤمن نیست:

 

اولاً، این مسأله اختصاص به شیعه ندارد و نیز «الف و لام» در کلمۀ «الأربعین» نشان می دهد که مقصود امام عسکری علیه السلام اربعین معروف و معهود نزد مردم است و برای مردم، زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شناخته شده بوده است؛ بر خلاف کلمۀ «اربعین» در بسیاری از روایات که بدون «الف و لام» آمده است؛ مانند این روایت امام صادق علیه السلام: «مَنْ حَفِظَ مِنْ أحادِیثِنا أربَعینَ حَدیثاً، بَعَثَهُ اللهُ یَومَ القِیامَةِ عالِماً فَقیهاً؛ هر کس چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خداوند او را در روز قیامت در حالی برمی انگیزانَد که عالم فقیه است».

 

ثانیاً، زیارت چهل مؤمن از علائم اسلام نزد عموم شیعه و سنّی است و از کارهای اختصاص اهل ایمان نیست تا از دیگران با آن امتیاز یافته باشند و امام علیه السلام از علائم مؤمن شمارد.

اما زیارت سیدالشهدا علیه السلام در روز اربعین از اموری است که ایمان خالص بر اهل بیت علیهم السلام مؤمن را بر آن وادار کرده است و جای شک نیست آنهایی که در روز اربعینِ سیدالشهدا علیه السلام در سرزمین مقدس کربلا در کنار قبر آن حضرت برای زیارت اجتماع می کنند، شیعیان خاص و علاقمند به آن بزرگوارند.

 

ثالثاً، علمای بزرگ شیعۀ امامیه، از حدیث شریف امام عسکری علیه السلام، فقط زیارت اربعین سیدالشهدا علیه السلام استنباط کرده اند.

 

علامت سوم: التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ

سومین علامت از علامت های مؤمن، انگشتر را به دست راست کردن است و عموم افراد شیعۀ امامیه بر این کار مواظبت دارند و ملتزم هستند و این آداب را از امامان معصوم علیهم السلام یاد گرفته اند.

جماعتی از اهل سنت در این عملِ استحبابی؛ یعنی انگشتر را به دست راست کردن، با شیعه مخالفت ورزیده اند؛ چنان که در موارد بسیاری با این که خودشان اقرار دارند که سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و طریقۀ اسلامی آن است که شیعه به آنها عمل کرده اند، دوباره برای ضدیت و مخالفت با شیعه در آن موارد، برعکس سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل کرده و می کنند.

ابن حجر گفته است: مالک بن انس (یکی از امامانِ چهارگانۀ اهل سنت) مکروه داشته که به دست راست انگشتر کنند، بلکه باید به دست چپ باشد.

باجی از علمای مالکی ها مبالغه ورزیده در ترجیح دادن به قول مالک که انگشتر باید به دست چپ شود.

زَمَخشَری در کتاب رَبیعُ الأبرار گوید: اوّلین کسی که انگشتر به دست چپ کردن را شعار خود قرار داد و برخلاف سنّت رفتار کرد، معاویه بود.

از آنچه نقل شد، معلوم می شود که انگشتر را به دست چپ کردن از آثار تبلیغات شوم و از افکار مذموم دورۀ بنی اُمیه است که در فکر وارونه کردن سنت های اسلامی و دستورهای نبوی بودند که آن چه از خاندان بنی هاشم بروز نموده، تمامی آنها را تغییر دهند و آشکارا برخلاف سنّت ثابتۀ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قدم بردارند و اسلام را به عنوان اسلام اُموی معرفی کنند.

 

نکته: تمامی این حرف ها و مطالب از حکم به کراهت، استحباب، سنّت و بدعت که انتشار داده و با اقرار خودشان سنت را تبدیل به بدعت کرده اند و بدعت را به جهت مخالفت با شیعه رواج داده و بر آن عمل کرده اند؛ همۀ این داستان های بی ارزش، پدیدۀ افکار امثال غزالی ها و ماوَردی ها و قهستانی ها بوده و به قدر پشیزی در نظر ما ارزش ندارد و به اقرار خودشان از سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده و بدعت هایی است که از خودشان تراشیده اند.

به عنوان مثال غزالی می گوید: بر واعظ و غیر واعظ حرام است که «مَقتَلُ الحُسین» را روایت و حکایت کنند.

قهستانی گفته است: اگر کسی اراده کند که مقتل امام حسین علیه السلام را بخواند و تاریخ شهادت آن حضرت را ذکر کند، سزاوار است که اوّل مقتل صحابه را بخواند تا به رافضی ها شباهت پیدا نکند.

منظورش آن است که شخصی که می خواهد مقتل و روضۀ امام حسین علیه السلام بخواند، اوّل باید مقتل عمر بن خطاب یا عثمان بن عفّان را بخواند؛ در صورتی که عموم صحابه اجماع بر کفر او کردند و هشتصد صحابی در قتل او سهیم بودند، و پس از آن که او را کشتند، جنازۀ وی را به مَزبله انداختند و سه روز در آنجا ماند و شبانه چند نفر مانند مروان بن حکم جنازۀ او را حمل کردند که دفن نمایند؛ قومی از بنی مازن فریاد زدند که هرگاه او را در مقبره دفن کرده باشید، فردا به مردم خبر خواهیم داد؛ به همین دلیل، جنازه را از آنجا برداشتند و به (حُشِّ کوکب؛ مکانی خارج از بقیع) بردند و او را دفن کردند؛ همان مکانی که یهودی ها اموات خودشان را در آنجا دفن می کردند.

 

علامت چهارم: تَعْفِیرُ الْجَبِینِ

«تَعفیر» در لغت به معنای چیزی را بر خاک گذاشتن است؛ زیرا (عَفر) در لغت به معنای (تُراب: خاک) است و اگر مراد از جَبین در این حدیث (جَبهه: پیشانی) باشد؛ پس تَعْفِیرُ الْجَبِینِ؛ یعنی پیشانی را بر خاک گذاشتن.

 

نکات

۱. اهل سنت لازم نمی دانند که پیشانی را بر خاک بگذارند؛ چنان که ابوحنیفه و مالک و احمد بن حنبل گفته اند: جایز است در سجده، پیشانی را بر دور عمامه یا بر دامن لباس گذاشته شود و حَنَفی ها جایز می دانند پیشانی را بر کف دست بگذارند با کراهت و جایز می دانند بر گندم و جو سجده کنند و نمازگزار پیشانی را بر تخت یا بر کمر کسی بگذارد که در جلوی او نماز می خواند... .

 

۲. ظاهراً از زمان غیبت صغرای امام زمان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه معمول شده که از تُربت، لوح (مُهر) درست کردند که تا حال مرسوم است؛ چون استفاده از خاک و حمل آن قدری مشکل شده از این رو مقداری از خاک کربلا را گِل کرده و از آن این لوح ها (مُهرها) درست کردند که در نگهداری و حمل آن آسان باشد.

شیخ جلیلُ القدر محمّد بن عبدالله بن جعفر حِمیَری(در زمان غیبت صغری)، از امام عصر علیه السلام دربارۀ درست کردن مُهر از خاک قبر سؤال کرد، امام علیه السلام در پاسخش فرمود: «اشکالی ندارد و جائز است و فضیلت دارد».

 

۳. مراد از خاکِ قبر در سؤال حِمیَری رحمه الله عبارت از خاک قبر مبارک سیدالشهدا علیه السلام است؛

چنان که قبل از این سؤال از تسبیحی که از تربت سید الشهدا علیه السلام درست می کنند، سؤال کرده که آیا در آن فضیلتی وجود دارد؟ امام در جواب فرمود: «شخص با آن تسبیح می کند و چیزی از تسبیح نیست که برتر از آن باشد و از فضل و برتریِ تسبیح تربت آن است که شخص تسبیح گفتن را فراموش می کند و تسبیحِ تربت را در دست می گرداند و برای او ثواب تسبیح گفتن نوشته می شود».

 

علامت پنجم: وَ الْجَهْرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»

پنجمین علامت از علائم مومن که حدیث شریف بر آن تصریح فرموده، بلند گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» است. شیعۀ امامیه بر حسب روایات وارده از اهل بیت عصمت علیهم السلام قائل هستند که در نمازهای واجبی که قرائتِ (سوره های حمد و توحید) در آنها بلند گفته می شود و از نمازهای جهریه(نمازهای صبح، مغرب و عشا) به حساب می آید، واجب است «بسم الله» بلند گفته شود و در نمازهای اخفاتی (آهسته خواندن) بلند گفتنِ «بسم الله» مستحب است و در این عملِ خودشان از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام پیروی کرده اند و از ضروریات مذهب است و در این مقام برای ما کفایت می کند آن چه را که فخرالدین رازی در کتاب تفسیر کبیر(مفاتیح الغیب) در این باره گفته است:

بیهقی در کتاب سنن کبیر از ابوهریره نقل می کند: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در نماز، «بسم الله الرحمن الرحیم» را بلند می گفت، سپس بیهقی بلند گفتنِ «بسم الله» را از عمر بن خطاب و ابن عباس و ابن عمر و ابن زبیر روایت کرده است و اما علی بن ابی طالب رضی الله عنه نیز «بسم الله» را بلند می گفت، پس به تحقیق این کار به تواتر ثابت است و هرکس در دین خود به علی بن ابی طالب اقتدی کند، پس حتماً هدایت می یابد و دلیل بر آن، سخن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ حضرت علی علیه السلام که می فرماید: «خدایا حق را با علی بگردان به هر کجا که او بگردد».

همچنین فخر رازی گوید: «قَالَتِ الشِّیعَۀُ: ألسُّنّةُ هِیَ الجَهرُ بِالتَّسمِیَةِ؛ سَوَاءٌ کانَت فِی الصَّلاةِ الجَهرِیَّةِ أوِ السِّرِّیَّۀِ، و َجُمهوُرُ الفُقَهاءِ یُخالِفُونَهُم فِیه؛ شیعه می گوید: سنت، همان بلند گفتنِ «بسم الله» است؛ چه در نماز جهری و چه در نماز اخفاتی و همۀ فقها در این موضوع با آنها مخالف هستند».

وی در ادامه گوید: «الدَّلائِلُ العَقلِیَةِ مُوَافِقَةٌ لَنا وَ عَمَلُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام مَعَنا وَ مَنِ اتَّخَذَ عَلِیّاً إماماً لِدیِنِهِ، فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی فِی دِینِهِ وَ نَفسِهِ؛ دلیل های عقلی با ما موافق است و عمل علی بن ابی طالب علیه السلام با ماست و هرکس علی را برای دینش به عنوان امام بگیرد، به تحقیق به ریسمان محکم الهی در دین خود چنگ زده است».

از این کلمات فخر رازی به طور روشن معلوم می شود که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین علیه السلام «بسم الله الرحمن الرحیم» را بلند می خواندند و شیعه نیز پیرو آن بزرگواران شده اند نه تابع فقهایی که از معاویة بن ابی سفیان اموی پیروی کرده اند؛ چنان که از کلمات خود فخر رازی استفاده می شود.

 

نکات

۱. اهل سنت بلند نگفتنِ «بسم الله الرحمن الرحیم» و آهسته گفتن آن را از بنی امیه (و شخص معاویه) گرفته اند و اصرار ورزیده اند که آن را ترک کنند و مخفی نمایند، در مقابلِ عمل امیرالمؤمنین علیه السلام که «بسم الله» را بلند می گفت.

فخر رازی گوید: «إنَّ عَلِیّاً علیه السلام کانَ یُبالِغُ فِی الجَهْرِ بِالتَّسمِیَةِ، فَلَمَّا وَصَلَتِ الدَّوْلةُ إلی بَنی اُمیّة، بَالِغُوا فِی المَنْعِ مِنَ الجَهْرِ سَعْیاً فِی ابْطال آثارِ عَلیٍّ علیه السلام...؛ همانا علی علیه السلام در بلند گفتنِ «بسم الله» مبالغه می کرد، پس هنگامی که حکومت به بنی اُمیه رسید، آنها در بلند نگفتنِ «بسم الله» اصرار کردند و سعی آنها در باطل کردنِ آثار علی علیه السلام بود».

 

۲. فخر رازی (متوفای۶۰۶ ق) در تفسیر کبیر نقل کرده که معاویه به مدینه آمد و با مردم نماز جماعت خواند و در نماز جَهری (صبح و مغرب و عشا)، «بسم الله» را ترک کرد. پس از آن که نماز را تمام کرد، مهاجرین و انصار از هر طرف زبان اعتراض گشودند و فریاد زدند: ای معاویه، آیا «بسم الله» را فراموش کردی و از ما نماز را دزدیدی ؟ پس «بسم الله الرحمن الرحیم» چطور شد؟ معاویه نماز را دوباره با «بسم الله» خواند.

 

۳. بنی اُمیه می خواستند سنت ها و احکام شرع از واجبات و مستحبات و تمامی قوانین اسلامی را تغییر دهند و دشمنان سرسخت اسلام بودند. همان معاویه است که در این خیال بود و می خواست اصلاً اسم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که در بالای مناره ها با آواز بلند طنین انداز می شود، آن را موقوف سازد، به همین دلیل از جزئیات احکام گرفته بود تغییر می داد و «بسم الله» را در نماز ترک می کرد تا به کلیات برسد.

در ملاقاتی که مُغَیرَةِ بن شُعبه با معاویه داشت، به وی گفت: بنی هاشم دیگر اقتدار خود را از دست داده اند و از ناحیۀ آنان خطری حکومت تو را تهدید نمی کند؛ چه بهتر است که نسبت به آنان سخت گیری نکنی و آنان را مورد بذل و محبّت قرار دهی.

معاویه پاسخ داد: «ابوبکر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامی نمانده است، ولی هر روز پنج مرتبه فریاد «أشهدُ أنَّ مُحمَّداً رَسول الله» به گوش می رسد؛ فَأیُّ عَمَلٍ یَبقی مَع هَذَا لا اُمَّ لَک؟ لا واللّهِ إلاّ دَفناً دَفناً؛ کدام عملی من انجام دهم که با وجود این إعلان و این بانگ محمّد رسول الله، برای من باقی بماند؟ ای بی مادر، سوگند به خدای که من از پای نمی نشینم تا این نام را در اعماق زمین دفن کنم».

 

۴. ابوجعفر نقیب (متوفای۶۱۳ ق) می‌گوید: «معاویه اهل جهنم است، نه به جهت اینکه با علی مخالفت کرد و به جنگ با آن حضرت برخاست، بلکه چون عقیده و ایده‌اش صحیح نبود، ایمانش نیز به حق نبود او جزء سران منافقین بود، او و پدرش هرگز اسلام نیاوردند بلکه به زبان اظهار کردند».

 

۵. ابن ابی‌الحدید (متوفای۶۵۶ ق) می‌گوید: «خیلی‌ها به دین او (معاویه) طعنه زدند، ایراد گرفتند و اکتفا به فسق او نکردند، بلکه فراتر رفتند و گفته‌اند او دین ندارد و اصلاً اعتقاد به پیامبر اکرم نداشته است».

 

۶. ذهبی (متوفای۷۴۸ ق) در کتاب سِیرُ أعلامِ النُّبَلاء به نقل از یحیی بن عبدالحمید حُمّانی می‌گوید: «مَاتَ مُعاویةُ علی غَیرِ مِلَّةِ الإسلامِ؛ معاویه بر دین اسلام از دنیا نرفت(کافر از دنیا رفت)».

 

۷. رشید رضا (متوفای۱۳۵۴ق) که از تندورهای اهل سنت است، می گوید: «یکی از دانشمندان بزرگ آلمان به عده‌ای از مسلمانان گفت: «بر ما مردم آلمان لازم است که مجسمه ای از طلا برای معاویة بن ابی سفیان درست کنیم و در بزرگترین میدان های برلین نصب کنیم». به او گفته شد: چرا؟ گفت: «زیرا معاویه بود که نظام اسلامی را از اساسِ مردم سالاری به حکومتِ استبداد، سلطه و زور تبدیل کرد و اگر معاویه نبود، اسلام همۀ جهان را فرا می گرفت و اکنون ما آلمانی ها و سایر کشورهای اروپایی، عرب و مسلمان بودیم».

 

۸. برای آشنایی بیشتر با جنایات معاویه، به کتاب گرانسنگ الغدیر جلد دهم مراجعه کنید.

 

چند سؤال از فخر رازی

۱. فخر رازی اقرار کرده است که اگر انسان در دین، تبعیت از امیرالمؤمنین علیه السلام کند، در نجات بوده و به حبل خداوندی چنگ زده است؛ آیا در نمازهای خودش، «بسم الله» را بلند می خواند؟ یا تعصّب و مماشات با افرادِ عامی از اهل سنّت وی را وادار کرده که دانستۀ حق را زیر پا بگذارد؟

 

۲. آیا چنگ زدن و تمسّک به امیرالمؤمنین علیه السلام، در بلند گفتنِ «بسم الله» اختصاص دارد؟

 

۳. اگر انسان در تمام شؤون دینی خود به آن حضرت اقتدا کند و ایشان را در تمامی عقائد و احکام و شرعیات، مقتدا و امام خود بداند؛ در نجات و رستگاری خواهد بود؟

موثرترین فعالیت‌های بدنی برای کاهش سطح کلسترول شامل موارد زیر است:

 وزنه‌برداری: تمرینات قدرتی می‌تواند سلامت قلب را از چند راه ممکن از جمله با کاهش کلسترول بد، افزایش کلسترول خوب و کاهش فشارخون بهبود بخشد. با افزودن تمرینات قلبی عروقی به روال ورزشی خود می‌توانید از فواید بیشتری بهره‌مند شوید.

یوگا: تنفس پیوسته و منسجم می‌تواند کمک شایانی به دفع کلسترول خون کند. در این تمرین شما بر روی تنفس خود ( دم و بازدم) تمرکز می‌کنید. تمرین منظم تنفس موجب افزایش خون‌رسانی و اکسیژن‌رسانی و نیز رساندن مواد غذایی به ارگان‌های بدن خواهد شد. همین امر موجب کاهش تشکیل پلاک در شریان‌ها شده و سلامت قلبی عروقی را به دنبال خواهد داشت.

پیاده‌روی: انجمن قلب آمریکا اعلام کرده که پیاده‌روی موثرترین ورزش برای کاهش سطح کلسترول است. ورزشی که هر کسی می‌تواند آن را انجام دهد. ورزش‌های هوازی باعث بهبود استفاده از اکسیژن و افزایش سلامت قلب و ریه‌ها می‌شوند. از آنجا که این ورزش‌ها صرف بیشتر انرژی را به همراه دارند، منجر به کاهش کلسترول نیز خواهند شد. پیاده‌روی سریع خود عاملی برای پیشگیری از تصلب شرائین و لخته شدن خون است.

 دویدن: دقیقا مانند پیاده‌روی، با افزایش ضربان قلب منجر به کاهش سطح کلسترول می‌شود. اینکه دویدن ۲.۵ برابر راه رفتن انرژی مصرف می‌کند، دور از انتظار نیست و واضح است که هرچه انرژی بیشتری استفاده کنید کالری بیشتری نیز خواهید سوزاند.

دوچرخه‌سواری: تحقیقان نشان داده است که دوچرخه‌سواری یک ورزش هوازی بی‌خطر و موثر برای سوزاندن کالری و کاهش کلسترول بد است. کارشناسان توصیه می‌کنند که از دوچرخه به عنوان یک ابزار برای رفتن به محل کار و انجام امور روزمره استفاده کنید. با این حال اگر این کار برایتان مقدور نیست، می‌توانید از دوچرخه‌های ثابت برای سود بردن از منافع آنها استفاده کنید. هدف انجام حداقل ۳۰ دقیقه دوچرخه سواری برای ۵ روز در هفته است و این میزان را می‌توانید به ۴۵ تا ۶۰ دقیقه در بیشتر روزهای هفته افزایش دهید.

شنا: تنها نیم ساعت شنا ۲۴۰ کالری می‌سوزاند. شنا باعث افزایش میزان کلسترول خوب می‌شود. به ازای هر یک درصد افزایش HDL در خون، خطر مرگ ناشی از بیماری‌های قلبی تا ۳.۵ درصد کاهش می‌یابد.

مو یک "فیلامنت پروتئینی" است که از فولیکول‌های موجود در پوست می‌روید. اگرچه مو یک بافت مرده است، اما فولیکول‌های مو سلول‌های زنده هستند که رشد و سلامت مو وابسته به سلامت این سلول‌ها است. فولیکول‌ها همانند هر سلول زنده‌ای نیازمند دریافت مواد مغذی هستند؛ بنابراین کمبود مواد مغذی رشد و سلامت مو را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

اگرچه تا به حال مطالعات متعددی درخصوص رابطه سوءتغذیه، به خصوص کمبود انرژی و پروتئین با ریزش مو صورت گرفته است، اما مطالعات درخصوص کمبود هر یک از مواد مغذی در افراد سالم هنوز کافی نیست.

ویتامین E

مطالعات رابطه معنی‌داری بین طاسی و استرس اکسیداتیو نشان داده‌اند؛ به طوری که در افراد مبتلا به طاسی معمولا ظرفیت آنتی اکسیدانی به خصوص در پوست فرق سر نسبت به سایر افراد پایین‌تر است. در یک کارآزمایی بالینی دریافت روزانه ١٠٠ میلی گرم مشتقات ویتامین E در بیماران مبتلا به ریزش مو به مدت ٨ ماه سبب افزایش تعداد مو در مقایسه با گروه دارونما شد.

ویتامین‌های گروه B

کمبود بیوتین یا ویتامین B ۷ با درماتیت (التهاب پوستی)، ریزش مو و طاسی ارتباط دارد. اگرچه تا به حال هیچ کارآزمایی بالینی به بررسی اثرات مکمل‌یاری با بیوتین بر درمان ریزش مو نپرداخته است اما، تامین نیاز روزانه این ویتامین در پیشگیری از ریزش مو موثر است.

کمبود شدید نیاسین یا ویتامین B ۳ سبب بیماری پلاگر می‌شود. ورم‌ها، زخم‌های پوستی و ریزش مو از عوارض اصلی این بیماری است. دریافت کافی این ویتامین برای سلامت پوست و مو لازم است. در یک مطالعه دریافت خوراکی مشتقات نیاسین در افزایش رشد مو در زنان مبتلا به طاسی موثر بود.

کمبود اسیدفولیک یا ویتامین B ۹ می‌تواند ساخت کلاژن موجود در پوست و مو را دچار اختلال کند. کلاژن یک پروتئین سه رشته‌ای و فراوان‌ترین پروتئین بدن انسان است. اسیدفولیک در تکثیر DNA نقش دارد. سلول‌های پوست و مو تکثیر سلولی زیادی دارند. اسیدفولیک با انتقال گروه متیل در ساخت اسیدآمینه‌های گوگرددار در ساختار کلاژن نقش دارد.

کمبود کوبالامین یا B ۱۲ می‌تواند سبب سفیدی مو شود. به گونه‌ای که مصرف مقدار کافی از این ویتامین سبب مشکی شدن مو‌های سفید ناشی از کمبود این ویتامین می‌شود.

روی

براساس پژوهش‌های صورت گرفته، کمبود روی احتمالا از دلایل ریزش مو است و روی در درمان ریزش مو در افراد دچار کمبود این ماده معدنی و حتی بدون کمبود می‌تواند موثر باشد. این فرض وجود دارد که اثربخشی مکمل‌یاری با «روی» در ریزش مو در افراد غیرمبتلا به کمبود روی، این باشد که هنوز کمبود بارز نشده است. روی به عنوان " کوفاکتور متالوآنزیم‌ها" تقریبا در تمام فرآیند‌های متابولیسمی بدن نقش دارد و روی رشد مو نیز موثر است.

روی همچنین نقش عملکردی مهمی در چرخه فولیکول‌های مو ایفا می‌کند. در یک کارآزمایی بالینی بر روی افراد مبتلا به طاسی منطقه‌ای با غلظت سرمی پایین «روی»، مکمل یاری روزانه با ۵۰ میلی گرم گلوکات روی به مدت ۶ هفته سبب افزایش غلظت سرمی روی و درمان طاسی ۶۰ درصد بیماران شد.

مس

مس همانند روی کوفاکتور بسیاری از آنزیم‌های دخیل در متابولیسم فعالیت‌های بدن از جمله آنزیم لیزیل اکسیداز است که در ساخت کلاژن نقش دارد. مس همچنین نقش اساسی در افتراق و تکثیر سلول‌های پاپیلا پوستی ایفا می‌کند. این سلول‌ها فیبروبلاست‌های اختصاصی بوده که نقش مهمی در رشد فولیکول‌های مو ایفا می‌کنند.

آهن

مطالعات متعددی رابطه بین کمبود آهن و ریزش مو را بررسی کرده‌اند. تقریبا بیشتر این مطالعات بر روی خانم‌ها انجام شده و تاکید بر ریزش مو با آسیب دائمی غیرفولیکولی (noncicatricial) دارد. این احتمالات وجود دارد که کمبود آهن با طاسی منطقه‌ای، آندروژنی، طاسی کامل فرق سر و ریزش مو منتشر مرتبط باشد. براساس پژوهشی که روی زنان و مردان مبتلا به ریزش مو با آسیب دائمی فولیکولی و غیرفولیکولی صورت گرفت، طول دوره درمان ریزش مو در افراد مبتلا به کمبود آهن طولانی‌تر از سایر افراد بود؛ بنابراین کم خونی ناشی از فقر آهن باید درمان شود. هنوز علم نتوانسته است به طور قطع رابطه بین کمبود آهن و ریزش مو را به اثبات برساند، اگرچه در بسیاری از مطالعات این رابطه مشاهده شده است.

اسید‌های آمینه

بنابر اعلام دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت، نقش اسید‌های آمینه ضروری در آنمی به خوبی شناخته شده است، اما اثر احتمالی آن‌ها بر رشد مو تا به حال بررسی نشده است. با توجه به ذخایر اسید‌های آمینه معمولا احتمال کمبود کم است البته در این مورد "اسید آمینه لیزین" مستثنی است. با توجه به زیست دسترسی پایین این اسیدآمینه در مواد غذایی، احتمال کمبود آن وجود دارد. در زمان کمبود، بدن اولویت را تامین نیاز بافت‌های ضروری قرار می‌دهد و بافت‌های غیرضروری نظیر فولیکول‌های موی سر حذف می‌شوند. لیزین نقش مهمی در برداشت روی و آهن ایفا می‌کند.

در زنان مبتلا به کم خونی فقر آهن مکمل‌یاری روزانه با ۱.۵ تا ۲ گرم لیزین همراه با آهن به طور معنی‌داری غلظت فریتین را افزایش داد. سیستین و متیونین اسید‌های آمینه تامین کننده سولفور مورد نیاز بدن هستند. سولفور ماده اصلی تشکیل دهنده پوست و مو است و سبب استحکام آن‌ها می‌شود. به همین دلیل این دو اسید آمینه به مقدار زیاد در پروتئین‌های تشکیل دهنده بافت مو و پوست یافت می‌شوند و کمبود آن‌ها استحکام و سلامت این بافت‌ها را به مخاطره می‌اندازد.

چهارشنبه, 08 شهریور 1402 15:24

اهمیت پیاده‌روی اربعین

پیاده‌روی اربعین یکی از زیباترین حرکت‌هایی است که باعث پاک شدن گناهان می‌شود و خداوند با هر قدم، هزاران حسنه برای انسان می‌نویسد و هزاران گناه را می‌آمرزد و به دلیل همدلی و خیرخواهی زائران با یکدیگر، از صفای معنوی خاصی برخوردار است.

اهمیت پیاده‌روی اربعین با استفاده از روایات 

اهمیت پیاده‌روی اربعین را می‌توان از جمع چند دسته از روایات به دست آورد:  

یک. دسته نخست روایاتی است که سفارش زیاد بر زیارت امام حسین علیه‌السلام دارند، تا آنجا که اگر کسی قادر بر زیارت باشد و آن را ترک کند، مورد عاق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قرار می‌گیرد.[1] 

دو. دسته دیگر از روایات، استحباب زیارت امام حسین علیه‌السلام در روز اربعین را بیان می‌کنند.[2]

سه. دسته سوم از روایات، تأکید بر زیارت امام حسین علیه‌السلام با پای پیاده دارد، که از باب نمونه به دو روایت اشاره می‌شود:

روایت اول. امام صادق علیه‌السلام فرمود: «مَنْ اَتَی قَبْرَ الْحُسَینِ علیه‌السّلام مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ اَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ اَلْفَ سَیئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ اَلْفَ دَرَجَةٍ...»؛[3] «کسی که با پای پیاده به زیارت امام حسین علیه‌السّلام برود، خداوند در ازای هر قدمی که بر می‌دارد، هزار ثواب برای او می‌نویسد و هزار گناه از او محو می‌کند و هزار درجه به او می‌دهد...».

روایت دوم. امام صادق علیه‌السلام در جای دیگر فرمود: «مَنْ اَتَی قَبْرَ الْحُسَینِ علیه‌السلام مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ وَ بِکُلِّ قَدَمٍ یرْفَعُهَا وَ یضَعُهَا عِتْقَ رَقَبَةٍ مِنْ وُلْدِ اِسْمَاعِیل...»؛[4] «کسی که با پای پیاده امام حسین علیه‌السّلام را زیارت کند، خداوند متعال در ازای هر قدمی که بر می‌دارد و می‌گذارد، ثواب آزاد کردن بنده‌ای از اولاد حضرت اسماعیل را به او می‌دهد.

چهار. دسته دیگر از روایات به سختی‌های زیارت اشاره کرده و در حق زائران، دعا کرده است.[5]

بنابر این مجموعه روایات، شیعیان و شیفتگان امام حسین علیه‌السلام، با زیارت خود در اربعین و با پای پیاده؛ علاوه بر عمل به این مجموع روایات، تمام ثواب‌ها را یکجا و در یک زیارت به دست می‌آورند. این امر به مرور زمان، موجب شکل‌گیری اجتماع عظیم اربعین در سال‌های متمادی شده است، همانگونه که جابربن عبدالله انصاری به همراه عطیه کوفی، نخستین زائران امام حسین علیه‌السلام در اربعین بودند.[6]

 

پی‌نوشت:
[1]. کامل الزیارات، ابن قولویه، دارالمرتضویه، ص128. 
[2]. کتاب المزار، شیخ مفید، کنگره شیخ مفید، ص53 و تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، ج6، ص113.
[3]. آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه اکبر داناسرشت، انتشارات امیرکبیر، ص528.ابوریحان
[4]. کامل الزیارات، ابن قولویه، دارالمرتضویه، ص133.
[5]. همان، ص134.
[6]. همان، ص117. 

چهارشنبه, 08 شهریور 1402 15:12

بشارت سیدالشهداء (ع) به زائران

امام حسین (ع):

 

وَ حَقیقٌ عَلَی اللّه‏ اَنْ لا یَاْتیَنی مَکْرُوبٌ اِلاّ اَرُدُّهُ وَ اَقْلِبُهُ اِلی اَهْلِهِ مَسْرورا.

 

بر خداوند است که هیچ گرفتاری به زیارت من نیاید، مگر آن که او را شادمان بازگردانم و به خانواده ‏اش برسانم.

 

ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص ۹۸