emamian

emamian

رهبر انقلاب اسلامی در پیامی از تیم‌های ملی کشتی آزاد و فرنگی جوانان و نوجوانان جمهوری اسلامی ایران به مناسبت قهرمانی در جهان تقدیر کردند.

متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

جوانان عزیز تیم ملی کشتی فرنگی با پیروزی خود ملت ایران را خوشحال کردند.
عزیزان!

از شما و تیم‌های آزاد و فرنگی جوانان و نوجوانان که در دو هفته‌ی اخیر به پیروزی دست یافتید تشکر می‌کنم.

سیّدعلی خامنه‌ای
۱۴۰۲/۵/۳۰

از سابقه‌ای بس زیاد برخوردار است و سابقه و قدمتی دارد که امتداد آن، به سال‌ها قبل از خلقت حضرت آدم ابوالبشر(ع) می‌رسد. چنان‌که امام صادق(ع) فرمود: «پس از آن‌که حج حضرت آدم(ع) به پایان رسید، جبرئیل به او فرمود: گوارا باد بر تو، ای آدم، بخشوده شدی، من این خانه را سه هزار سال قبل از تو طواف کرده‌ام». همچنین آن‌حضرت فرمود: «پس از آن‌که حضرت آدم از مِنی بازگشت [و حجش به پایان رسید]، فرشتگان ملاقاتش کرده، به او گفتند: ای آدم، حَجّت نیکو! ما این خانه را دو هزار سال قبل از تو، حج گزارده‌ایم».
مردی از امیرمؤمنان علی(ع) پرسید: از اهل آسمان نخستین کسی که حج گزارد، چه نام داشت؟ آن‌حضرت فرمود: «جبرئیل، نخستین حج‌گزار از آسمانیان بود».
البته شیوه و ترتیب حجِّ  مسلمانان، با مناسکی از قبیل: «طواف»، «سعی»، «قربانی» و «رمی شیطان»، به زمان سرسلسله پیامبرانِ حنیف، حضرت ابراهیم(ع) باز می‌گردد. همان‌گونه که به طور قطع، بینان‌گذار عمومی‌کردن حج نیز، آن‌حضرت بوده و خدای تعالی به او دستور فرمود تا اعلام حج کند و مردم را از هر سو به حجِّ خانه خود، فرا خواند. در این مورد قرآن کریم می‌فرماید: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى‏ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیق»؛«و مردم را دعوت عمومى به حج کن تا پیاده و سواره بر مرکب‌هاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بیایند» حج، 27.
امّا در طول زمان به ویژه در زمان جاهلیت حج ابراهیمی نیز مانند سایر احکام مورد تحریف‌هایی قرار گرفته بود.
اکنون به برخی از اعمال حج پرداخته و به مناسبت، تحریف‌هایی که در این عبادت بزرگ به وجود آمده بود را نیز یادآور خواهیم شد:
1. «ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم»؛ «سپس از همان‌جا که مردم کوچ می‌کنند، (به سوى سرزمین مِنى) کوچ کنید! و از خداوند، آمرزش بطلبید، که خدا آمرزنده مهربان است!» بقره، 199. 

 

این آیه شریفه ناظر به یکی از عادات مشرکان مکه در زمان جاهلیت است که وقوف در عرفات را مربوط به کسانی می‌دانستند که از خارج مکه برای حج می‌آمدند، اما قریش و طوایف اطراف حرم و وابستگان قریش، از این کار معاف بودند، چنان‌که امام صادق(ع) در بیان این آیه فرمود: «قریش می‌گفتند: ما نسبت به خانه خدا از سایرین برتری داریم، پس باید [برای اعمال حج] از مزدلفه (مشعر) کوچ کنید، (به عرفات نروید)! خداوند به آنان دستور داد تا مانند دیگران از عرفات شروع کنند».
2. «إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ ۖ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ ۚ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ ۗ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»«جز این نیست که تأخیر انداختن (و جابه‌جا نمودن ماه‌هاى حرام) افزایشى در کفر است که کافران را به سبب آن گمراه می‌سازند، در یک سال آن‌را حلال و در سال دیگر حرام می‌شمرند تا با شما و آنچه خدا حرام کرده موافقت کنند. اما در (نتیجه) آنچه را خدا حرام کرده حلال می‌نمایند.زشتى اعمالشان بر آنها آراسته شده، و خداوند گروه کافران را هدایت نمی‌کند».توبه، 37.

 

این آیه کریمه ناظر به یک سنت غلط جاهلی به نام «نسیء» به معنای تغییر دادن جای ماه‌های حرام است که این عمل، هر ساله طی مراسم خاصی در سرزمین مِنی انجام می‌گرفت که نشان از سودجویی آنها بود؛ چون با این تغییر و تحوّل، قصد داشتند حج در موقعی برپا شود که منافع بازرگانی و تجارتی آنها هم تأمین گردد؛ از این‌رو، سعی می‌کردند که حج در خرّم‌ترین ایّام سال و آسان‌ترین زمان برای رفت و آمدهای تجاری انجام پذیرد، اما از آن‌جا که حج باید در ایام ذی حجه واقع شود و گاهی ذی حجه در فصل گرمای طاقت فرسای مکه می‌افتاد که هم حج گزاران به زحمت می‌افتادند و هم معادلات تجاری به نحو مطلوب انجام نمی‌گرفت؛ از این‌رو، با عمل «نسیء»، کاری می‌کردند که موسم حج، همواره در فصل معتدلی واقع شود و این عمل تا سال دهم هجرت ادامه داشت، تا این‌که به وسیله پیامبر خدا در حجة الوداع، استفاده از این عمل ممنوع و باطل اعلام گردید و نسیء با نزول این آیه کفر محسوب گردید تا مراسم حج، بازیچه‌ای در دست سودجویان واقع نگردد.
3. «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ ۖ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ  عَلِیمٌ»«صفا و مروه از شعائر [و نشانه‌هاى] خداست! بنابر این، کسانى که حج خانه خدا و یا عمره انجام می‌دهند، مانعى نیست که بر آن دو طواف کنند [و سعىِ صفا و مروه انجام دهند. و هرگز اعمال بی‌رویّه مشرکان، که بت‌هایى بر این دو کوه نصب کرده بودند، از موقعیّت این دو مکان مقدّس نمی‌کاهد!] و کسى که فرمان خدا را در انجام کارهاى نیک اطاعت کند، خداوند [در برابر عمل او] شکرگزار، و [از افعال وى] آگاه است»بقره، 158.
یکی از اعمال حج در جاهلیت، سعی میان کوه‌های صفا و مروه بود، ولی در بالای این دو کوه، دو بُت به نام‌های «اساف» و «نائله» نصب بود که مشرکان به هنگام سعی، برای این دو بُت احترام قائل می‌شدند. مسلمانان به خاطر چنین سابقه ناپسندی، کراهت داشتند در ایام حج، میان صفا و مروه سعی کنند و تصوّر می‌کردند این یک عمل جاهلی است. خداوند با نزول این آیه، آن تصوّرات را مردود دانسته و سعی میان صفا و مروه را یکی از شعائر دین مطرح کرد، چنان‌که معاویة بن عمار از امام صادق(ع) روایت کرده که آن‌حضرت فرمود: «مسلمانان گمان می‌کردند که سعی صفا و مروه از ابتکارات مشرکان است، در پی آن خداوند این آیه شریفه را نازل نمود...».
4. از عادات دیگر جاهلیت در مراسم حج، طواف در حال برهنگی است. آنان معتقد بودند که تأمین لباس احرام در اختیار قریش قرار دارد و اگر کسی جامه احرام تهیه نمی‌کرد، می‌بایست برهنه طواف کند و طواف با لباس و پارچه‌ای را که از خارج حرم باشد باطل می‌دانستند. امام صادق(ع) فرمود: «رسول خدا(ص) بعد از آن‌که مکه را فتح کرد، در آن سال از زیارت مشرکان جلوگیرى نفرمود و از سنت‌هاى زیارتى مشرکان یکى این بود که اگر با لباس وارد مکه می‌شدند و با آن لباس، دور خانه خدا طواف می‌کردند، دیگر آن لباس را به تن نکرده و  صدقه آن‌ را واجب می‌دانستند؛ لذا براى این‌که لباس‌هایشان را از دست نداده باشند، قبل از طواف از دیگران لباسى را عاریه و یا کرایه ‌کرده و بعد از طواف به صاحبانشان بر می‌گرداندند، در این میان؛ اگر کسى به لباس عاریه و اجاره دست نمی‌یافت و خودش هم تنها یک دست لباس همراه داشت، براى آن‌که آن لباس را از دست ندهد، ناچار برهنه می‌شد و لُخت مادرزاد به طواف می‌پرداخت».
با ظهور و استقرار اسلام، پیامبر گرامی اسلام(ص) با تحریفات جاهلی به مبارزه برخاست و ضمن پیراسته کردن حج از تحریفات جاهلی، سنت ابراهیمی را در حج احیاء نمود؛ لذا حجِّ مورد قبول و سفارش اسلام، سنّتی ابراهیمی است و شریعت مقدّس اسلام نیز، همان شکل حج را، بر مسلمانان تکلیف کرده؛ مناسک، اجزاء، شرایط و ارکان آن‌را به ما آموخته است.

بسیاری از خانواده‌ها در ایام اربعین کودکان را نیز همراه با خود به این سفر معنوی می‌برند. با توجه به پایین‌تر بودن سطح ایمنی کودکان و گرم بودن فصل و اقلیم توجه والدین به حفظ سلامت کودکان اهمیت بسیار زیادی دارد و رعایت برخی از نکات برای حفظ سلامتی آن‌ها در ایام اربعین ضروری است که در ادامه به این نکات می‌پردازیم.

مهم‌ترین نکته این است که کودکان در محیط گرم تنها رها نشوند چراکه کم آبی در کودکان بسیار خطرناک است.

  1. مصرف مایعات کافی متناسب با سن کودک ضروری است.
  2. کودکان شیرخوار باید تا حد ممکن از شیر مادر استفاده کنند.
  3. لباس روشن و نخی و غیرچسبان به کودک پوشانده شود.
  4. کودک در معرض غبار دودها، آفتاب مستقیم، گرما و سرما نباشد و در سایه نگهداری شود.
  5. به نظافت دست‌های کودک، پستانک و سرشیشه توجه ویژه شود.
  6.  کودکان تحمل رنج جسمی و روحی را ندارند و باید به استراحت و خواب کافی آن‌ها توجه شود.
  7. تنقلاتی مانند چیپس، پفک ،شکلات و خوراکی‌های تند و شور باید برای کودکان محدود شوند و بیشتر از خوراکی‌های مناسب، انرژی‌زا و ضدیبوست مانند لواشک آلو، شربت سیب، تخم مرغ آب پز و میوه‌هایی چون گلابی، عناب و انجیر میل کنند.
  8. استفاده از کرم‌های دافع حشرات (یا آب لیمو)، کرم‌ها و پودرهای ضد عرق‌سوز و ادرار سوختگی مانند کرم‌های حاوی بابونه یا همیشه بهار و ضد آفتاب مخصوص کودکان فراموش نشود.
  9. بی‌حالی زیاد، بی‌قراری و گریه شدید، بی‌اشتهایی و هر علامتی که به تازگی ایجاد شده باید توسط پزشک بررسی شود.
  10. برای پیشگیری از ابتلای کودک به بیماری‌های گوارشی، شست‌و‌شوی دست‌ها پیش از خوردن غذا و میوه ضروری است. کودکان باید از مصرف آب یا خوراکی‌های غیر بهداشتی یا حاوی یخ‌های قالبی و آب‌های آشامیدنی معابر پرهیز کنند. کودکان باید از مصرف سبزی‌ها و میوه‌هایی که از شست‌و‌شو و ضدعفونی مناسب آن‌ها مطمئن نیستید خودداری کنند.

وقال علیه السلام:یَابْنَ آدَمَ، الرِّزْقُ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ. فَلاَ تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِکَ عَلَى هَمِّ یَوْمِکَ! کَفَاکَ کُلُّ یَوْمٍ عَلَى مَا فِیهِ؛ فَإِنْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَإِنَّ اللّهَ تَعَالَى سَیُؤْتِیکَ فِی کُلِّ غَدٍ جَدِیدٍ مَا قَسَمَ لَکَ؛ وَ إِنْ لَمْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِیَما لَیْسَ لَکَ؛ وَ لَنْ یَسْبِقَکَ إِلَى رِزْقِکَ طَالِبٌ وَلَنْ یَغْلِبَکَ عَلَیْهِ غَالِبٌ، وَلَنْ یُبْطِىءَ عَنْکَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَکَ. (قال الرضیُّ: و قد مضى هذا الکلام فیما تقدّم من هذا الباب، إلا أنّه هاهنا أوضح و أشرح، فلذلک کرّرناه على القاعدةِ المقرّرة فی أوّل الکتاب).

امام(علیه السلام) فرمود: اى فرزند آدم! روزى دو گونه است یکى آن روزى که تو به دنبالش مى روى و دیگرى آن روزى که به دنبال تو مى آید و اگر به دنبالش نروى باز هم به سراغ تو خواهد آمد بنابراین غم و اندوه تمام سال را بر همّ و غمّ امروزت اضافه مکن. غم هر روز براى آن روز کافى است. اگر در تمام سال زنده بمانى و جزء عمر تو باشد خداوند هر روز آنچه از روزى براى تو معین کرده است به تو مى دهد و اگر تمام آن سال جزء عمر تو نباشد چرا غم و اندوه چیزى را بخورى که مربوط به تو نیست؟ (بدان) هیچ کس پیش از تو نمى تواند روزى تو را دریافت کند و یابه تو مى رسد. مرحوم سید رضى مى گوید: «مضمون این سخن در همین باب گذشت ولى چون کلام امام(علیه السلام) در این جا واضح تر و مشروح تر بود آن را براساس روشى که در آغاز کتاب تذکر داده ایم تکرار کردیم»;

همان گونه که مرحوم سید رضى در ذیل این کلام نورانى آورده (بخشى از) این کلام قبلا در کلمات قصار (حکمت 267) آمده است و همان گونه که دیگران گفته اند (بخشى از آن) در نامه 31 که وصایاى امیرمؤمنان على(علیه السلام) را به امام حسن(علیه السلام) منعکس مى کند ذکر شده است. بخش دیگرى نیز تنها در این جا آمده است. به هر حال هدف اصلى امام(علیه السلام) این است که انسان ها را از حرص به دنیا بازدارد و به گونه اى نباشند که تمام تلاش و کوشش آن ها براى به دست آوردن رزق و روزى باشد و از وظایف دیگر دور بمانند و لزوم تحصیل روزى را بهانه خود براى حرص به دنیا قرار دهند. مى فرماید: «اى فرزند آدم! روزى دوگونه است یکى آن که تو به دنبالش مى روى و دیگرى آن که به دنبال تو مى آید که اگر به دنبالش نروى باز هم به سراغ تو خواهد آمد»; (یَابْنَ آدَمَ، الرِّزْقُ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ). به یقین همه روزى ها مقدر است ولى بعضى مشروط است به تلاش و کوشش و سعى و کار که اگر این شرط حاصل نشود فراهم نخواهد شد. مانند روزى هایى که از طریق کشاورزى و دامدارى و صنایع و تجارت و امثال آن حاصل مى شود.

قسم دوم روزى هایى است که مشروط به این شرط نیست بلکه ناخواسته به سراغ انسان مى آید. مانند ارث غیر منتظره اى که به انسان مى رسد و یا سود کلانى که بدون تلاش و کوشش از طریق ترقى قیمت ها و یا هدایاى غیر منتظره عاید انسان مى گردد. آنگاه امام(علیه السلام) چنین نتیجه مى گیرد: «بنابراین غم و اندوه تمام سال را بر همّ و غمّ امروزت اضافه مکن. غم هر روز براى آن روز کافى است»; (فَلاَ تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِکَ عَلَى هَمِّ یَوْمِکَ! کَفَاکَ کُلُّ یَوْم عَلَى مَا فِیهِ). درست است که انسان باید آینده نگر باشد و تنها به فکر امروز نباشد و به همین دلیل در دنیایى که ما زندگى مى کنیم دولت ها برنامه هاى پنج ساله و ده ساله و پنجاه ساله دارند. منظور امام(علیه السلام) این است که حریصان را از حرص زیاد بازدارد تا به بهانه تأمین آینده، شب و روز در فکر دنیا نباشند. آنگاه امام(علیه السلام) به استدلال روشنى پرداخته، مى فرماید: «اگر در تمام سال زنده بمانى و جزء عمر تو باشد خداوند هر روز آنچه از روزى براى تو معین کرده است به تو مى دهد و اگر تمام آن سال جزء عمر تو نباشد چرا غم و اندوه چیزى را بخورى که مربوط به تو نیست؟»; (فَإِنْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَإِنَّ اللّهَ تَعَالَى سَیُؤْتِیکَ فِی کُلِّ غَد جَدِید مَا قَسَمَ لَکَ; وَ إِنْ لَمْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِیَما لَیْسَ لَکَ).

بسیارند کسانى که براى به دست آوردن درآمدهاى هنگفت دست و پا مى زنند در حالى که تنها بخش کوچکى را از آن مصرف کرده و بقیه را براى وارثان خود مى گذارند و در واقع تلاشگران خسته و بى مزدند. هدف امام(علیه السلام) این است که این گروه از افراد را از تلاش هاى بى حد و حساب که آرامش دنیا و نجات آخرت را بر باد مى دهد بازدارد. و به گفته شاعر: آن که مکنت بیش از آن خواهد که قسمت کرده اند *** گو طمع کم کن که زحمت بیش باشد بیش را در آخرین جمله به نکته دیگرى در همین باره اشاره کرده، مى فرماید: «(بدان) هیچ کس پیش از تو نمى تواند روزى تو را دریافت کند و یا آن را از دست تو بیرون ببرد و آنچه براى تو مقدر شده است بدون تأخیر به تو مى رسد»; (وَلَنْ یَسْبِقَکَ إِلَى رِزْقِکَ طَالِبٌ وَلَنْ یَغْلِبَکَ عَلَیْهِ غَالِبٌ، وَ لَنْ یُبْطِىءَ عَنْکَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَکَ). همان گونه که در بالا اشاره کردیم هرگز هدف امام(علیه السلام) این نیست که افراد را از تلاش و کوشش براى حل مشکلات اقتصادى بازدارد چراکه آن حضرت و سایر معصومین(علیهم السلام) در کلمات دیگر خود به این نوع تلاش سفارش کرده اند بلکه هدف این است که با بیان این واقعیت ها که روزى بر دوگونه است و خداوند آنچه مقدر باشد به انسان مى رساند، سدى در برابر حرص و طمع و دنیاپرستى و افزون طلبى ایجاد کنند. مرحوم سید رضى در ذیل این کلام حکیمانه مى گوید: «مضمون این سخن در همین باب (حکمت 267) گذشت ولى چون کلام امام(علیه السلام)در این جا واضح تر و مشروح تر بود آن را بر اساس روشى که در آغاز کتاب تذکر داده ایم تکرار کردیم»; (قال الرضیُّ: و قد مضى هذا الکلام فیما تقدّم من هذا الباب، إلا أنّه هاهنا أوْضَحُ و أشْرَحُ، فلذلِک کرّرناه على القاعدةِ المقرّرة فی أوّل الکتاب). این سخن سید رضى اشاره به نکته اى است که در مقدمه نهج البلاغه آورده و آن این که کلمات امام(علیه السلام) گاهى با روایات مختلف نقل شده است. سید رضى آن را مطابق یکى از روایات نقل مى کند سپس به روایتى که از طریق دیگر نقل شده و مشروح تر و گسترده تر است دست مى یابد و لذا آن را تکرار مى کند تا فایده بیشترى نصیب خوانندگان گردد. در این زمینه توضیحات دیگرى در ذیل حکمت 267 و همچنین در ذیل نامه 31 که مشتمل بر حکمت ها و اندرزهاى فراوان خطاب به امام حسن مجتبى(علیه السلام)مى باشد، آمده است.

سخت‌ترین مراحل حساب، رسیدگی به مظالم عباد و حقوق مردم نسبت به یک‌دیگر است. انسان‌ها با هم زندگی می‌کنند و نسبت به همدیگر حقوقی دارند. رعایت حقوق یک وظیفه الهی است که پیامبران و پیامبر اسلام در باره‌ی آن تأکید داشته‌اند. و در قیامت مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
حقوق الناس بسیار گسترده است. ذکر انواع و اصناف حق داران و تفصیل حقوق هر یک در کتب حدیث آمده ولی تفصیل آن در این اوراق محدود امکان‌پذیر نیست.

به طور کوتاه به برخی از آنها اشاره می‌کنم: هر یک از زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان، خویشان و نزدیکان، همسایگان و شهروندان، جوانان و سال‌خوردگان، معلمان و دانشجویان، ثروتمندان و تهی‌دستان، کارگزاران و زیردستان، هم‌کیشان و هم‌وطنان و ... نسبت به یکدیگر وظایف و حقوقی دارند. که رعایت آنها یک وظیفه وجدانی، اجتماعی و شرعی است. و تضییع آنها یک گناه و جرم محسوب می‌شود، که در قیامت مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.

خدای متعال امکان دارد در قیامت از حقوق تضیع شده خودش صرف نظر کند، ولی از حقوق تضیع شده بندگان نسبت به یک‌دیگر صرف نظر نخواهد کرد؛ مگر این که خودشان رضایت دهند و از دادخواهی صرف نظر کنند.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ظلم سه گونه است: اول ظلمی که بخشیده نخواهد شد، دوم ظلمی که بدون دادستانی رها نمی‌شود، سوم ظلمی که مورد بخشش قرار خواهد گرفت: ظلمی که بخشیده نخواهد شد عبارت است از شرک به خدا، قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ» اما ظلمی که بخشیده می‌شود ستم کوچکی است که هر انسانی نسبت به خودش روا داشته است، اما ظلمی که بدون حساب رها نمی‌شود عبارت است از ظلم بندگان نسبت به یک‌دیگر، قصاص در آن‌جا بسیار دشوار خواهد بود، سختی آن در حد زخم کارد و زدن تازیانه نیست بلکه بسیار سخت‌تر است.[١]
رسول خدا(ص) فرمود: «هر كس از قصاص مى‏ترسد از ستم به مردم خوددارى كند.»[٢]

مشکل حساب‌رسی به حق الناس در قیامت این است که در آن‌جا چیزی ندارد تا به طلب‌کاران بدهند؛ مثلاً کسی که اموال مردم را در دنیا غصب کرده یا نفقه زن و فرزندانش را نداده یا شخصی را کشته و دیه‌اش را نپرداخته یا ضربه‌ای به مظلومی زده و دیه‌اش را نداده یا زیان مالی به کسی زده و جبرانش نکرده یا از کسی غیبت کرده یا به او توهین و هتک حرمت کرده و راضی‌اش نساخته است، در قیامت و به هنگام دادرسی چیزی ندارد تا به طلب‌کاران بپردازد.

حل این مشکل به یکی از دو وجه امکان دارد: وجه اول این که به مقدار طلب بستان‌کار از حسنات بده‌کار برداشته می‌شود و به طلب‌کار داده می‌شود. وجه دوم این که اگر حسناتی نداشت به همان مقدار از سیئات شاکی برداشته و در نامه عمل بده‌کار ثبت می‌شود.
شخصی از امام باقر یا صادق(ع) روایت کرده که فرمود: بده‌کار را در قیامت حاضر می‌کنند در حالی که شدیداً وحشت زده و نگران است، اگر حسناتی دارد از او می‌گیرند و به طلب‌کارش می‌دهند و اگر حسناتی نداشت از گناهان طلب‌کار می‌گیرند و به بده‌کار می‌دهند.[٣]

رسول خدا(ص) فرمود:

«شخصی را در قیامت برای حساب در محضر خدای متعال حاضر می‌سازند و نامه اعمالش را به دستش می‌دهند، وقتی در آن نگاه می‌کند حسناتش را در آن مشاهده نمی‌کند، می‌گوید: خدایا! این نامه عمل من نیست، چون عمل‌های صالح خود را در آن نمی‌یابم. در جواب گفته می‌شود: پروردگارت اشتباه و فراموشی ندارد. حسنات تو به واسطه غیبتی که از مردم کرده‌ای به آنان داده شده است. سپس شخص دیگری را برای حساب حاضر می‌سازند و نامه عملش را به دستش می‌دهند. هنگامی که در آن می‌نگرد عبادت‌های فراوانی در آن مشاهده می‌کند که آنها را انجام نداده است، می‌گوید: خدایا! این نامه عمل من نیست چون بعضی کارهایی که انجام نداده‌ام در آن ثبت شده است. در جواب گفته می‌شود: چون فلان کس از تو غیبت کرده بود، در عوض حسنات او را به نامه عمل تو منتقل کردیم.»[٤]

رسول خدا(ص) فرمود:

«روز قیامت گروهی می‌آیند در حالی که حسناتی دارند همانند کوه‌ها، پس خدای متعال حسنات آنها را همانند ذرات گرد و غبار پراکنده می‌سازد. پس آنها را به دوزخ می‌برند. سلمان عرض کرد:
یا رسول‌الله اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: اینان اهل روزه و نماز و شب بیداری بوده‌اند ولی هنگامی که مال حرام بر آنها عرضه می‌شد به آن حمله می‌کردند.»[٥]

پیامبر اکرم(ص) از اصحاب سئوال کرد:

آیا می‌دانید مفلس (ورشکسته) کیست؟ در جواب گفته شد: مفلس در میان ما کسی است که نه پول دارد نه جنس، حضرت فرمود: «مفلس واقعی از امت من کسی است که در قیامت با نماز و روزه و زکات حضور می‌یابد، در حالی که به بعض افراد دشنام داده، به بعضی تهمت زنا زده، مال مردم را خورده، کسی را کشته، به مردم کتک زده است پس از حسنات او می‌گیرند و به این و آن می‌دهند. اگر حسناتش تمام شد ولی هنوز طلب‌کار دارد از گناهان طلب‌کارها می‌گیرند و به او می‌دهند آن‌گاه در جهنم سقوط می‌کند.»[٦]

تفاوت در حساب

حساب همه بندگان در قیامت یک‌سان نیست، بلکه برای گروهی بسیار آسان و برای گروهی دیگر بسیار سخت خواهد بود. در قرآن کریم حساب سه‌گونه توصیف شده است: حساباً شدیداً، سوء الحساب، حساباً یسیراً.
این تفاوت‌ها به جهت نوع اعمال آنهاست، کفار و ستم‌کاران و گناه‌کاران حسابشان بسیار سخت و دشوار است. بدکرداری و گناه زیاد دارند و با کمال دقت به جزئیات اعمال آنها رسیدگی خواهد شد، مخصوصاً ستم‌کاران که باید پاسخ‌گوی ستم‌های خود و کسب رضایت ستم‌دیدگان باشند، اما مؤمنان نیکوکار که نامه عملشان به دست راستشان داده شده حسابشان آسان است، چون اعمال بدی ندارند یا اندک است پس نیاز به حساب ندارند، با سرعت به حسابشان رسیدگی می‌شود و شادمان رهسپار بهشت برین و زندگی در کنار پیامبر و اولیای خدا می‌شوند.
بهترین وسیله برای نجات از سختی‌های حساب، حساب‌رسی انسان به اعمال خویش در همین دنیا و قبل از فرارسیدن مرگ است.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

«پيش از اين كه به حساب شما رسيدگى شود خودتان به حسابتان برسيد، قبل از اين كه اعمال شما را با ميزان توزين كنند، خودتان آنها را بسنجيد، و بدين وسيله براى عرضه بزرگ اعمال آماده سازيد.»[٧]
چه خوب است انسان در هر شبانه روز ساعتی را به بررسی حساب اعمال خود اختصاص دهد. خلوت کند و به طور دقیق و بدون مسامحه کلیه اعمال روزانه خود را بررسی کند، اگر کاملاً به وظایفش عمل کرده خدای را بر این توفیق سپاس گوید و تصمیم بگیرد در آینده نیز چنین بلکه بهتر باشد. و اگر کار واجبی از او فوت شده. چنانچه قابل جبران است فوراً جبران کند، اگر گناهی را مرتکب شده توبه کند و تصمیم بگیرد در آینده آن را تکرار نکند، اگر حق الناسی بر گردنش آمده فوراً آن را ادا کند و صاحب حق را راضی نماید و اگر فوریت آن امکان ندارد تصمیم بگیرد در اولین فرصت رضایت او را جلب کند. و از خدای متعال پوزش بطلبد. در تصفیه حساب خود به طوری جدی باشد که گویا آخرین ساعت عمر اوست و مرگش فرا خواهد رسید. چنین افرادی در قیامت نیاز به حساب ندارند و بدون حساب یا با حسابی سریع رهسپار بهشت برین خواهند شد.

سرعت در حساب

حساب همه بندگان با هم و با سرعت انجام می‌گیرد. در آیات متعدد قرآن بدین مطلب تصریح شده است:
- «اينان از آنچه كسب كرده‏اند بهره مى‏برند و خدا با سرعت به حساب مى‏رسد.»[٨]
- «هر كس به آيات خدا كفر بورزد خدا به حساب‏ها با سرعت رسيدگى مى‏كند.»[٩]
- «اينان نزد پروردگارشان پاداش نيك دارند همانا كه خدا سريع‌الحساب است.»[١٠]
- «پرهيزكار باشيد همانا كه خدا سريع‌الحساب است.»[١١]
- «خدا حكم مى‏كند و حكم او فسخ نمى‏شود و او با سرعت به حساب بندگان مى‏رسد.»[١٢]
- «تا خدا هر كس را بدان چه عمل كرده پاداش دهد، همانا خدا سريع‌الحساب است.»[١٣]
- «آن روز هر كس را به همان چيز كه كسب كرده جزا مى‏دهند و به كسى ستم نمى‏شود. همانا كه زود به حساب بندگان مى‏رسد.»[١٤]
- «سپس به سوى خدا، مولاى حقيقى خويش باز گردانيده شوند، بدانيد كه حكم از خداست و او سريع‏ترين حساب‏گران است.»[١٥]
از این قبیل آیات استفاده می‌شود که خدای متعال با سرعت به همه اعمال کوچک و بزرگ بندگان رسیدگی می‌کند و تکلیفشان روشن می‌گردد.
علامه طباطبائی در ذیل همین آیات و در توجیه سرعت حساب‌رسی خدای متعال به چند نکته مهم اشاره کرده است:
١. خدای متعال به کلیه اعمال بندگان، کوچک و بزرگ، ریز و درشت، متقدم و متأخر علم حضوری دارد؛
٢. عین اعمال نیک و بد بندگان ثبت می‌شود و باقی می‌ماند و به صورت دیگری تبدیل می‌گردد، و همین‌ها پاداش و جزای بندگان خواهند بود؛
٣. در دنیا و بعد از هر عمل نیک یا بدی جزای آن به بندگان داده می‌شود و حسابش برای خدای متعال روشن است، ولی ظرف ظهور آن برای خود بندگان قیامت می‌باشد.[١٦]

شخصی از امیرالمؤمنین(ع) سئوال کرد:

خدای متعال چگونه به حساب بندگان رسیدگی می‌کند در حالی که بسیار زیاد هستند؟ فرمود: «چنان که با همین کثرت به آنها روزی می‌رساند. عرض کرد: چگونه به حساب آنها می‌رسد در حالی که او را نمی‌بینند؟ فرمود: چنان که به آنها روزی می‌دهد در حالی که او را مشاهده نمی‌کنند.»[١٧]
در توضیح حدیث می‌توان چنین گفت: رزق عبارت است از چیزهایی که انسان در ادامه حیات و سلامت و رفاه خویش بدان‌ها نیاز دارد مانند انواع خوراکی‌ها، آب، پوشاک، نور، انرژی، هوا، دارو و ... خدا به انسان رزق و روزی می‌دهد؛ بدین معنا که در نظام آفرینش به نیاز انسان‌ها عنایت داشته همه علل و عوامل رزق انسان را پیش‌بینی کرده و آفریده و ابزار بهره‌گیری از آنها را در وجود او نهاده است. فعل و ایجاد خدا دفعی است و تدریج ندارد، ولی روزی گرفتن انسان‌ها تدریجی و زمانی است. چنان نیست که در روزی رساندن به هر یک از انسان‌ها نیاز به عنایت و اراده جدید باشد.
خدا خالق زمان و مکان است؛ چنان که ذات مقدسش نیاز به زمان و مکان ندارد، فعلش نیز تدریجی و زمانی نیست:

«وَما أَمْرُ السّاعَةِ إِلّا كَلَمْحِ البَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ».
در مورد حساب بندگان نیز همین گونه است. خدای متعال به همه اعمال بندگان علم حضوری دارد، حساب و نتیجه‌های اعمالشان بر او روشن است و نیازی به حساب تک تک آنها وجود ندارد، گرچه ثمره‌ی آن برای بندگان در قیامت آشکار می‌گردد.
خودآزمایی

پی نوشت ها


[١]. همان، ج ٧، ص ٢٧١: «عن عليّ بن أبي‏طالب(ع) قال: ألا و إنّ الظلم ثلاثة: فظلم لا يغفر، و ظلم لا يترك، و ظلم مغفور لا يطلب. فأمّا الظلم الذي لا يغفر، فالشرك بالله، قال الله سبحانه: «إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ». و أمّا الظلم الذي يغفر، فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات، و أمّا الظلم الذي لا يترك، فظلم العباد بعضهم بعضاً، القصاص هناك شديد، ليس هو جرحاً بالمدا و لا ضرباً بالسياط و لكنّه ما يستصغر ذلك معه».
[٢]. كافى، ج ٢، ص ٣٣٥: عن أبي‏عبدالله(ع) قال: «قال رسول‏الله(ص): من خاف القصاص كفّ عن ظلم الناس».
[٣]. بحارالأنوار، ج ٧، ص ٢٧٤: «ابن أبى يزيد رفعه عن أحدهما(ع) قال: يؤتى يوم القيامة بصاحب الدين يشكو الوحشة، فإن كانت له حسنات أخذ منه لصاحب الدين، و قال: و إن لم تكن له حسنات ألقى عليه من سيّئات صاحب الدين».
[٤]. جامع السعادات، ج ٣، ص ٣٠٦: قال رسول‏الله(ص): «يؤتى بأحدكم يوم القيامة فيوقف بين يدي الله تعالى و يدفع إليه كتابه فلا يرى فيه حسناته فيقول: إلهي! ليس هذا كتابي فإنّي لا أرى فيه طاعتي. فيقول له: إنّ ربّك لا يضلّ و لا ينسى، ذهب عملك باغتياب الناس، ثمّ يؤتى بآخر و يدفع إليه كتابه فيرى فيه طاعات كثيرة! فيقول: إلهى: ما هذا كتابي، فإنّي ما عملت هذه الطاعات فيقول له: إنّ فلاناً اغتابك فدفعت حسناته إليك».
[٥]. مستدرك الوسائل، ج ١٣، ص ٦٣: عن رسول‏الله(ص) قال: «إنّ قوماً يجيؤون يوم القيامة و لهم من الحسنات أمثال الجبال، فيجعلها الله هباء منثوراً ثمّ يُؤمَر بهم إلى النار» فقال سلمان: صفهم لنا يا رسول‏الله. فقال: «أما إنّهم قد كانوا يصومون و يصلّون و يأخذون أهبة من الليل و لكنّهم إذا عرض لهم بشي‏ء من الحرام و ثبوا عليه».
[٦]. بحارالأنوار، ج ٦٩، ص ٦: قال رسول‏الله(ص): «أتدرون ما المفلس؟» فقيل: المفلس فينا من لا درهم له و لا متاع له فقال: «المفلس من أمّتي من يأتي يوم القيامة بصلاة و صيام و زكات، و يأتى قد شتم و قذف هذا، و أكل مال هذا، و سفك دم هذا، و ضرب هذا، فيعطى هذا من حسناته و هذا من حسناته فإن فنيت حسناته قبل أن يقضى ما عليه أخذ من خطاياهم فطرحت عليه ثمّ طرح في النار».
[٧]. وسائل الشيعه، ج ١٦، ص ١٠٠: قال رسول‏الله(ص): «حاسبوا أنفسكم قبل أن تحاسبوا وزنوها قبل أن توزنوا و تجهّزوا للعرض الأكبر».
[٨]. بقره (٢) آيه ٢٠٢: «أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَاللهُ سَرِيعُ الحِسابِ».
[٩]. آل عمران (٣) آيه ١٩: «وَمَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللهِ فَإِنَّ اللهَ سَرِيعُ الحِسابِ».
[١٠]. همان، آيه ١٩٩: «أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللهَ سَرِيعُ الحِسابِ».
[١١]. مائده (٥) آيه ٤: «وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ سَرِيعُ الحِسابِ».
[١٢]. رعد (١٣) آيه ٤١: «وَاللهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الحِسابِ».
[١٣]. ابراهيم (١٤) آيه ٥١: «لِيَجْزِىَ اللهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ إِنَّ اللهَ سَرِيعُ الحِسابِ».
[١٤]. مؤمن (٤٠) آيه ١٧: «الْيَوْمَ تُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ اليَوْمَ إِنَّ اللهَ سَرِيعُ الحِسابِ».
[١٥]. انعام (٦) آيه ٦٢: «ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللهِ مَوْلاهُم الحَقِّ أَلا لَهُ الحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الحاسِبِينَ».
[١٦]. الميزان، ج ١٥، ص ١٣٢ و ج ١٢، ص ٩١.
[١٧]. بحارالأنوار، ج ٧، ص ٢٧١: سئل عليّ(ع): كيف يحاسب الله الخلق على كثرتهم؟ فقال: «كما يرزقهم على كثرتهم». قيل: كيف يحاسبهم و لا يرونه؟ قال: «كما يرزقهم و لا يرونه».

عاقبت به خیری آنقدر با اهمیت است که یکى از دعاهای اولیا و انبیای الهی دعا برای عاقبت بخیری و فرجام نیک و زندگی را به خیر پایان بردن بوده است: «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار» (آل ‌عمران/۱۹۳) «تَوَفَّنِی‏ مُسْلِماً» (یوسف/۱۰۱) «أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» (یوسف/۱۰۱)
 
عاقبت بخیری خدمت به محبین و شیعیان اهل بیت‌(ع) از عوامل عاقبت بخیری است.
 
 امام صادق علیه السلام در روایتی عواملی را برای عاقبت بخیری توصیه فرمودند. امام حسن عسكرى علیه السّلام از پدرانش علیهم السّلام روایت میكند كه امام صادق علیه السّلام به فردی نوشتند: إِنْ أَرَدْتَ أَنْ یُخْتَمَ بِخَیْرٍ عَمَلُكَ حَتَّى تُقْبَضَ وَ أَنْتَ فِی أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِی مَعَاصِیهِ وَ أَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْكَ وَ أَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ یَذْكُرُنَا أَوْ یَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا ثُمَّ لَیْسَ عَلَیْكَ صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً إِنَّمَا لَكَ نِیَّتُكَ وَ عَلَیْهِ كَذِبُه‏. (بحارالانوار ج 70 ص 351)

 

«اگر می خواهى كارهایت به نیكى انجام گیرد و پایان زندگیت خیر باشد تا هنگام مرگ، پس حق خدا را بزرگ بدار به اینکه نعمت‌های خداوند را در نافرمانی‌اش صرف نکنی و به حلم و صبر خدا بر خودت مغرور نشوی و هر که از ما یاد می‌کند و یا ادعای مودت و دوستی ما را دارد، احترام و تکریم نمایی، چه راست بگوید و ما را واقعا دوست داشته باشد و چه به دروغ و به صورت ظاهری خود را دوستدار ما بداند، جز این نیست که تو از نیت خودت ثواب می بری  و او جزای دروغش را می بیند.»

توضیحی بر توصیه‌های امام صادق علیه السلام برای عاقبت بخیری

1- عَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِی مَعَاصِیهِ : «حق خدا را بزرگ بدار به اینکه نعمت‌های خداوند را در نافرمانی‌اش صرف نکنی» ؛ یعنی این بدن، توانایی، مال و ... که داری و نعمت‌های خدا برای تو هستند، آنها را در راه گناه استفاده نکن.

 
امام حسین علیه السلام نیز در روایتی به فردی که از حضرت خواستند توصیه‌ای بفرمایند تا گناه نکند ضمن چند توصیه فرمودند: «اِفْعَلْ خَمْسَةَ أَشْيَاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ فَأَوَّلُ ذَلِكَ لاَ تَأْكُلْ رِزْقَ اَللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ...» (جامع الأخبار , ج 1 , ص 130) امام علیه السلام فرمود: پنج کار را بکن و آن گاه هرچه خواستی گناه کن [وگرنه دست از گناه بکش] اول آن که روزی خدا را نخور و هرچه خواستی گناه کن.

 
2- وَ أَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْكَ : «به حلم و صبر خدا بر خودت مغرور نشوی» ؛ شاید منظور حضرت این باشد، اینکه گناه می‌کنی و خداوند در نتیجه گناه تو را رسوا نمی‌کند یا بلایی سرت نمی‌آورد، این تو را مغرور نکند که پس خداوند عقاب نخواهد کرد یا حتما تو را خواهد بخشید. دوری کن از اینکه حلم و صبر خداوند بر گناه تو، جرأت گناه کردن بدهد.

 
3- وَ أَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ یَذْكُرُنَا أَوْ یَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا ثُمَّ لَیْسَ عَلَیْكَ صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً إِنَّمَا لَكَ نِیَّتُكَ وَ عَلَیْهِ كَذِبُه‏ : هر که از ما یاد می‌کند و یا ادعای مودت و دوستی ما را دارد، احترام و تکریم نمایی، چه راست بگوید و ما را واقعا دوست داشته باشد و چه به دروغ و به صورت ظاهری خود را دوستدار ما بداند، جز این نیست که تو از نیت خودت ثواب می‌بری  و او جزای دروغش را می بیند.

 در این روایت یکی از عوامل عاقبت بخیری محبت و خدمت به محبان اهل بیت و همچنین شیعیان حضرت و  بزرگ داشتن آنهاست. باید توجه داشت که محبت و خدمت به محبین و شیعیان اهل بیت علیهم السلام موجب خشنودی اهل بیت می‌شود و این کار قطعا دعای آنها را در حق خدمتگزاران در برخواهد داشت و چه دعایی بهتر از اهل بیت علیهم السلام می‌تواند انسان را عاقبت بخیر نماید.

شرط نجات بخش بودن ولایت اهل بیت(علیهم السلام)

 

یَا ابْنَ جندب، لا تَقُل فیِ المُذْنِبینَ مِن أَهلِ دَعْوَتِکُم اِلاّ خَیراً و اسْتَکینُوا اِلیَ اللّهِ فی تَوْفیقِهِم وَ سَلوا التوبةَ لَهُم فَکُلُّ مَن قَصَدَنا و تَوَلاّنا و لم یُوالِ عَدُوَّنا و قالَ ما یَعْلَمُ و سَکَتَ عمّا لا یَعْلَمُ اَو اَشکَلَ عَلیه فهو فی الْجَنَّةِ.

 

تحذیر از بدگویی نسبت به شیعیان و سفارش به سکوت از نادانسته‌ها

 

در ادامه روایت، امام صادق(علیه السلام) مؤمنان را از بدگویی نسبت به شیعیان بر حذر داشته و به ایشان سفارش می‌کند که حتی اگر برخی از شیعیان گناه کار باشند، جز سخن خیر، چیز دیگری درباره آنها نگویند، بلکه با خضوع و خشوع و التماس، دعا کنند که خداوند به آنها توفیق دهد گناهانشان را ترک و توبه کنند تا مشمول آمرزش حق تعالی قرار گیرند.

 

این یک دستور اخلاقی است که مؤمنان نباید به محض این که خطایی از برادران دینی خود مشاهده کردند، با آنها قطع رابطه کنند و ایشان را منحرف، غیر قابل هدایت و اهل جهنم بدانند.

اگر شیعیان گناه کار هستند ولی اساس ایمان و اعتقادشان درست است، باید خالصانه برایشان دعا کنیم که خداوند توفیق توبه و ترک گناه به آنها عطا فرماید.

 

انسان باید نسبت به مؤمنان حُسن ظن داشته باشد؛ بر فرض اگر گناهی هم کرده اند، فقط همان کارشان را بد بداند و نسبت به خودشان دشمنی نداشته باشد.

روایتی هم در این باره وجود دارد که می‌فرماید: خداوند کسانی را که مؤمن هستند و ایمانشان را حفظ می‌کنند دوست دارد؛ اگر آنها کار بدی بکنند، خداوند همان کار بدشان را دشمن می‌دارد، اما خودشان را دشمن نمی‌دارد. بر عکس، اگر کسانی از ریشه فاسد بوده و عقایدشان درست نباشد، اگر کار خوبی هم انجام دهند، خداوند کار خوبشان را دوست می‌دارد اما خودشان را دوست نمی‌دارد.

 

ما نیز باید نسبت به دیگران این گونه باشیم؛ اگر کسی مؤمن و اعتقادش صحیح است، باید او دوست داشته باشیم، اگر گناهی هم می‌کند، آن گناهش را دشمن بداریم و دعا کنیم خداوند به او توفیق دهد گناهش را ترک کند و آمرزیده شود.

 

حضرت در ادامه می‌فرماید: هر کس سراغ ما بیاید و ولایت ما را پذیرفته و ولایت دشمنان ما را نپذیرفته باشد، به این شرط که هر چه می‌داند بگوید و از گفتن چیزهایی که نمی‌داند پرهیز کند و در زمینه‌هایی که برایش مشکل و مشتبه است سکوت نماید، مشمول شفاعت ما شده و به بهشت می‌رود.

 

بر این اساس، اگر از شخصی سؤالی پرسیده شود که نسبت به آن علم ندارد، باید سکوت کند و از اظهار نظر خودداری نماید.

بسیاری از افراد هستند که وقتی مسأله‌ای مطرح می‌شود، بدون این که درباره آن علم داشته و تحقیق کرده باشند، به انکار آن می‌پردازند، در حالی که دلیل انکار خود را نیز نمی‌دانند.

انسان مؤمن باید این شجاعت را داشته باشد که اگر در مسایل دینی و غیر آن از او سؤالی شد با صراحت بگوید: «نمی‌دانم؛ از کسی که تحقیق بیش تری در این زمینه کرده و متخصص تر است بپرسید. از سوی دیگر، کسانی که درباره موضوعی خوب تحقیق کرده‌اند و نسبت به آن علم و آگاهی دارند، باید محکم و استوار روی حرفشان بایستند و از آن دفاع نمایند.

 

تأثیر ولایت اهل بیت(علیهم السلام) در سعادت انسان؛ مطلق یا مشروط؟

 

یک مسأله اساسی که منشأ خیلی از ابهامات شده، این است که برخی گمان می‌کنند چون ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) را قبول دارند، اگر هر گناهی را انجام دهند، آمرزیده می‌شوند و از طرف دیگر اگر کسی ولایت ائمه (علیهم السلام) را قبول نداشته باشد، هر چند عبادات زیادی انجام دهد، خداوند از او نمی‌گذرد و به جهنم می‌رود.

 

بر این اساس ـ و با توجه به روایات زیادی که در این باره وجود دارد ـ کسانی تصور می‌کنند همین که شیعه هستند و ائمه اثنا عشر را دوست دارند، اگر گناهی نیز مرتکب شوند، مشمول شفاعت ائمه معصومین(علیهم السلام) قرار می‌گیرند.

آنها چنین می‌پندارند که اگر بر فرض در روضه امام حسین (علیه السلام) شرکت کنند و خود را شبیه گریه کنندگان قرار دهند، با توجه به روایت: «من بکی اَوْ اَبکی اَوْ تباکی للحسین وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»(۶۵) همه گناهانشان آمرزیده می‌شود.

اگر کسی با این دید به روایت نگاه کند، از یک طرف باعث می‌شود دیگر هیچ ابایی از گناه کردن نداشته باشد؛ زیرا فکر می‌کند مثلاً سینه زدن در یک شب عاشورا و تباکی برای سیدالشهد(علیه السلام) ، جبران همه گناهان او را می‌کند، از سوی دیگر چنین فردی نسبت به کسانی که امامت ائمه معصومین(علیهم السلام) را قبول ندارند، بیش از حد بدبین می‌شود. روایتی هم به این مضمون داریم که اگر کسی ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را قبول نداشته باشد، اگر بین رکن و مقام عبادت کند به طوری که مثل مشک خشکیده‌ای شود، خداوند او را به جهنم می‌برد.

 

صرف نظر از این که آیا سند چنین روایاتی صحیح است یا خیر، بیان چند نکته در این خصوص ضروری است که در ادامه به آنها اشاره می‌کنیم.

 

تلازم ایمان و عمل

 

یک مسأله اعتقادی مهم این است که آیا ایمان و عمل هر دو، شرط سعادت هستند یا ایمان به تنهایی و یا عمل به تنهایی کافی است؟ به عبارت دیگر آیا اصل ایمان است یا عمل، یا هر دو؟

 

پاسخ اجمالی این سؤال این است که بدون شک از نظر قرآن کریم، عمل بدون ایمان ارزشی ندارد. اگر کسی خداوند، روز قیامت، پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) را قبول نداشته باشد، هر کار خوبی هم که انجام دهد، باعث سعادت آخرتش نمی‌شود. اصولا کسی که اعتقادی به بهشت و جهنم و روز قیامت ندارد چگونه می‌خواهد به بهشت برود؟!

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَراب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ ؛(۶۶) و آنان که کافرند، اعمالشان در مَثَل به سرابی ماند در بیابان هموار بی آب که شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد، چون بدان جا رسد هیچ آب نیابد و آن کافر، خدا را حاضر و ناظر اعمال خویش ببیند که به حساب کارش تمام و کامل برسد [و کیفر کفرش بدهد]و خدا با سرعت به حساب تمام خلایق رسیدگی می‌کند.

 

مردم معمولاً کسانی را که کارهای خوب زیاد و بزرگی انجام می‌دهند، مثلاً بیمارستان می‌سازند یا پول‌های خیلی کلان خرج می‌کنند، بسیار محترم می‌شمارند، حال آن که شاید به دلیل عدم اعتقاد به روز قیامت و... کارهای آنها در نظر خداوند ارزشی نداشته باشد.

ممکن است بعضی بپرسند، مگر می‌شود کسی که برق را اختراع کرده و امروزه مردم تمام دنیا از اختراع او استفاده می‌کنند به بهشت نرود؟ پاسخ این است که از نظر قرآن اگر همین فردی که برق را اختراع کرده است، وجود خداوند، و حقانیت اسلام، پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، قرآن و ائمه اثنا عشر(علیهم السلام) نیز برایش ثابت شده باشد ولی تمام آنها را از روی عناد انکار کرده باشد، به بهشت نمی‌رود.

 

کسی که از روی عمد حقیقتی را انکار کند و با این که می‌فهمد یا می‌تواند بفهمد، کوتاهی کند، هر کار خوبی هم که انجام دهد، موجب سعادت اخرویش نمی‌شود. البته ممکن است خداوند در دنیا جزای کار خوب او را بدهد، اما در رسیدگی به اعمال او در آخرت تأثیری ندارد.

 

بنابراین از نظر اسلام و قرآن، اگر کسی ایمان نداشته باشد؛ یعنی معارف الهی برایش ثابت شده باشد و عمداً آنها را انکار کند، نه تنها به بهشت نمی‌رود، حتی بوی بهشت را هم استشمام نمی‌کند: «لا یَجِدُ ریحَ الجَنَّة ».

عکس این مطلب نیز ممکن است وجود داشته باشد؛ یعنی کسی که ایمان دارد اما هیچ کار خوبی انجام نمی‌دهد. البته شاید اصلا فرض این که کسی ایمان داشته باشد و هیچ عمل صالحی انجام ندهد، درست نباشد؛ چون کسی که ایمان دارد حداقل یک «الله اکبر» می‌گوید، یک سجده برای خدا می‌کند، در پیشگاه الهی خضوع دارد و... . معنای ایمان این است که شخص، اینها را قبول دارد و قطعاً این عقیده در زندگی او اثری ـ هرچند محدود و کم ـ خواهد داشت. غیر ممکن است کسی به مطلبی ایمان داشته باشد ولی هیچ اثری در زندگی او بر جای نگذارد. اگر قبول دارد که «خدا هست»، حتی اگر لال باشد و نتواند «الله اکبر» بگوید، حداقل در دلش خضوعی برای خدا انجام می‌دهد. بنابراین فرض این که کسی ایمان واقعی داشته باشد ولی هیچ عمل صالحی انجام ندهد، بسیار مشکل است.

فرض معقولش مثلاً این است که نوجوانی در ابتدای رسیدن به سن تکلیف، خدا را بشناسد و ایمان بیاورد ولی به محض ایمان آوردن، از دنیا برود و فرصت نکند عمل صالحی انجام دهد.

 

در هر حال، ایمان به تنهایی می‌تواند منشأ سعادت باشد به شرط آن که فرض صحیحی داشته باشد. ادعای کسانی که می‌گویند ایمان داریم اما در تمام عمرشان نه تنها یک کار خیر انجام نمی‌دهند بلکه مرتکب جنایات فراوانی نیز می‌شوند، منطبق با واقعیت نیست و دروغ می‌گویند. ایمان واقعی با ترک همه اعمال صالح امکان ندارد؛ مگر این که کسی فرصت انجام چنین اعمالی را پیدا نکرده باشد.

اصل این که ایمان می‌تواند منشأ سعادت بشود، فی نفسه صحیح است اما لازمه ایمان، عمل صالح است به شرط این که شرایط آن فراهم باشد و شخص فرصت داشته باشد تا عمل صالحی انجام دهد.

 

اما اگر لازمه ایمان، عمل صالح است و انسان مؤمن گناه نمی‌کند، پس چرا مؤمنان فراوانی هستند که مرتکب گناه می‌شوند؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که آنها مؤمن هستند اما ایمانشان ضعیف است؛ یعنی وقتی شهوت و غضب بر آنها غالب می‌شود، لازمه ایمان را فراموش می‌کنند و مرتکب گناه می‌شوند.

با توجه به روایاتی که در این زمینه وجود دارد، به هنگام انجام گناه، روح ایمان از فرد مؤمن جدا می‌شود و در آن لحظه مؤمن نیست ـ اما کافر هم نمی‌شود ـ و وقتی شهوت و یا غضبش فروکش کرد، دوباره روح ایمان برمی گردد. انسان مؤمنی که فی الجمله عمل صالحی هم انجام داده است، ولی به دلیل غلبه شهوت و غضب مرتکب گناه می‌شود، اگر انجام همان گناه، موجب شود که به طور کلی معتقدات و لوازم ایمان را فراموش کند و هر روز بر گناهانش ـ آن هم گناهان کبیره ـ افزوده شود، چنین فردی در معرض کفر قرار دارد: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ ؛(۶۷) سرانجام کار آنان که به آن اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند.

طبیعی است دلی که این قدر به گناه آلوده شده است، دیگر لیاقت ایمان ندارد. ایمان چنین فردی کم کم ضعیف می‌شود و بعد به طور کلی از بین می‌رود و دیگر باز نمی‌گردد.

 

البته انسانی که ایمان صحیحی دارد و کار خیر هم انجام می‌دهد، باز هم باید خطر را همیشه جلوی چشم خود ببیند؛ زیرا اگر خدای ناکرده به دلیل حبّ شهوت و شهرت و مقام، حرص دنیا، حسد و... به گناه آلوده شود، ممکن است در معرض کفر قرار گیرد. بنابراین ایمان باید بقا داشته باشد تا موجب سعادت گردد. البته هر ایمانی هم موجب سعادت ابدی نمی‌شود. اگر انسانی تا روز آخر عمر با ایمان باشد، اما در لحظه مرگ فاقد ایمان شود، مثل این است که از اول کافر بوده است. عکس این مطلب نیز صادق است؛ یعنی اگر کسی فقط لحظه آخر عمر واقعاً ایمان بیاورد، گناهان گذشته او آمرزیده می‌شود.

 

یک فرض دیگر این است که سرنوشت اخروی انسان مؤمنی که عمل صالحی انجام داده ولی از سوی دیگر مرتکب گناهان زیادی نیز شده است و قبل از مرگ موفق به توبه نمی‌شود، چیست؟ چنین فردی آیا به بهشت می‌رود یا به جهنم؟

 

در توضیح این مسأله باید بگوییم، انسان اگر قبل از مرگ موفق به توبه ـ آن هم توبه نصوح و واقعی ـ شود، همه گناهانش آمرزیده می‌شود.

ممکن است کسانی بگویند بیان این گونه مطالب موجب تجری بیش تر گناه کاران می‌شود؛ اما ما می‌گوییم چه کسی می‌تواند مطمئن باشد که موفق به توبه نصوح می‌شود؟ در هر حال اگر موفق به توبه شد، خداوند ضمانت کرده گناهان او را بیامرزد: إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیم ؛(۶۸) مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جای آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به ثواب گرداند که خداوند در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است.

 

هم چنین انسانی که در مدت عمر خود کبایر را ترک کرده و تنها مرتکب صغایری شده که به حد کبیره نرسیده است، اگر در لحظات آخر موفق به توبه نشود، خداوند او را می‌آمرزد: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً؛(۶۹)چنان چه از گناهان بزرگی [گناهان کبیره] که شما را از آن نهی کرده‌اند دوری گزینید ما از گناهان دیگر شما درگذریم و شما را [در دو عالم] به مقامی بلند و نیکو برسانیم. البته این در صورتی است که سیئات و صغایر چنین فردی به حد کبیره نرسیده باشد؛ زیرا اصرار بر صغایر، خود گناهی است کبیره.

 

اما فردی که قبل از مرگ موفق نشده از گناه کبیره اش توبه کند چطور؟ بر اساس روایاتی که در این زمینه داریم، ملک الموت جان این گونه افراد را سخت می‌گیرد. اگر با همان سخت گرفتن جانشان، حسابشان پاک شد، به بهشت می‌روند وگرنه ممکن است مدتی در عالم برزخ معذّب بوده و فی الجمله عقاب‌هایی داشته باشند.

این که شب اول قبر و در عالم برزخ چه معامله‌ای با آنها می‌کنند، خدا می‌داند. ممکن است حتی در محشر، ناراحتی ها، گرفتاری ها، گرسنگی‌ها و تشنگی‌هایی داشته باشند. اگر با این عقاب ها، حسابشان پاک شد، مشمول آمرزش می‌شوند و به شفاعت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) به بهشت می‌روند. البته شرط رفتن به بهشت، این است که اصل ایمانشان لطمه نخورده باشد و تا لحظه مرگ آن را حفظ کرده باشند.

 

البته ناگفته نماند که در باب «مرتکب کبیره» خوارج معتقد بودند اگر کسی مرتکب گناه کبیره ـ آن هم کبیره‌ای که خود آنها کبیره می‌دانستند ـ شود، کافر است. بر این اساس بود که حضرت علی(علیه السلام) را کافر می‌دانستند؛ زیرا پذیرفتن حکمیت از سوی آن حضرت را یک گناه کبیره می‌پنداشتند. آنها به دلیل همان عقاید انحرافی که داشتند شیعیان را سر می‌بریدند و به زن هایشان تجاوز می‌کردند.

آری، همان‌هایی که قائم اللیل و صائم النهار و حافظ قرآن بودند، چنین عقیده فاسدی داشتند. در هر صورت، این قول خوارج که هر کبیره‌ای موجب کفر می‌شود، غلط است. البته اگر کسی گناه کبیره‌ای انجام دهد و موفق به توبه هم نشود، گرفتار عذاب الهی می‌گردد اما کافر نمی‌شود، بلکه اگر ایمانش محفوظ مانده باشد، هر چند مرتکب کبیره‌ای هم شده باشد، بعد از تحمل عذاب، نهایتاً وارد بهشت می‌شود. بنابراین برای رفتن به بهشت، ایمان شرط اساسی است؛ بدون ایمان کسی به بهشت نمی‌رود.

 

ارکان ایمان

 

یک مسأله مهم این است که ایمان دارای چند رکن است؟ در یک جمله می‌توان گفت: پذیرفتن آنچه را که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرموده اند، از ارکان ایمان است. البته پیامبر (صلی الله علیه وآله) موارد بسیاری را بیان فرموده‌اند که از مهم ترین آنها همان اصول دین، یعنی توحید و نبوت و معاد است. اما بقیه آنها چیست؟ آیا مثلاً اگر کسی علم دارد به این که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از طرف خدا، حضرت علی(علیه السلام) را به خلافت منصوب کرده است ـ مثلاً در غدیر حضور داشته و یا در طول زندگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) این مطلب را از آن حضرت شنیده است ـ اما از روی حسد، کینه، بُغض و انتقام جویی، به انکار آن پرداخته و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نپذیرد، با ایمان است؟

 

کسی با ایمان است که همه آنچه را پیامبر (صلی الله علیه وآله) از طرف خدا آورده است، قبول داشته باشد. پس اگر کسی از روی عناد، ولایت اهل بیت(علیهم السلام) را انکار کند و مثلاً بگوید، چون علی(علیه السلام) پدرم را در جنگ بدر کشته است، زیر بار ولایت او نمی‌روم، و یا از روی حسد به انکار آن بپردازد، قطعاً جهنمی است: أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً؛(۷۰) آیا حسد میورزند با مردم به جهت آن که آنها را خدا از فضل خود برخوردار نمود [که] البته ما بر آل ابراهیم کتاب و حکمت فرستادیم و به آنها ملک و سلطنتی بزرگ عطا کردیم.

 

این که فقها می‌فرمایند اگر کسی ضروریات دین را انکار کند در واقع رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را انکار کرده است، به همین مسأله باز می‌گردد. البته این مسأله اختصاص به اعتقاد به امامت و یا حتی ضروریات ندارد، بلکه اگر حتی چیزی از ضروریات نباشد، اما پیامبر (صلی الله علیه وآله) آن را گفته باشد، و کسی از روی عناد آن را انکار کند، در واقع رسالت پیامبر را انکار کرده است.

 

انکار رسالت، به یک معنا بازگشتش به انکار ربوبیت تشریعی خدا است؛ یعنی حکم خدا را قبول ندارم، خدا را به حاکمیت قبول ندارم. البته این مسأله گاهی ممکن است به زبان گفته شود و گاهی هم ممکن است فقط در دل باشد. کسی که یقین دارد حکمی جزو اسلام است ـ مانند احکام مربوط به حدود، تعزیرات، اختلاف حقوق زن و مرد و... ـ اما ته دلش آن را قبول نداشته باشد، اگرچه در ظاهر مسلمان است، اما در باطن کافر است؛ یعنی با این که طهارتش ثابت است و با او معامله مسلمان می‌شود، اما به بهشت نمی‌رود؛ زیرا شرط ورود به بهشت ایمان مطلق است. این جا است که تفاوت بین اسلام و ایمان مشخص می‌شود.

 

بنابراین ایمان واقعی که موجب دخول در بهشت و سعادت ابدی می‌شود، پذیرفتن هر چیزی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از طرف خدا آورده است.

 

مسأله مستضعف فکری

 

پرسشی که در این جا مطرح می‌شود این است که تکلیف کسانی که به دلیل قرار گرفتن در شرایطی خاص نمی‌توانند حقایق اسلام را تشخیص دهند، چیست؟ شاید تصور این حالت برای امثال من و شما خیلی آسان نباشد، اما اگر یک مقدار چشممان را بازتر کنیم خواهیم دید که اکثریت مردم روی زمین را این گونه افراد تشکیل می‌دهند. شرایط بسیاری از جوامع طوری نیست که مردم همه حقایق را درک کنند.

اگر خدا بر ما منت گذاشته و این معارف را به ما عنایت فرموده است تا ایمان واقعی پیدا کنیم و حقایق اسلام را بشناسیم، باید بسیار شکرگزار باشیم.

بسیاری از مردم در شرایطی واقع شده‌اند که خیال می‌کنند حقیقت آن است که آنها می‌گویند و جز آن نیست. برای مثال بسیاری از فرقه‌های اسلامی در کشورهای غیر شیعه نشین هستند که به دلیل انس زیاد با شرایط محیطی ـ اجتماعی خودشان، اصلا تصور نمی‌کنند راه دیگری صحیح باشد.

آنها شیعیان را مشرک می‌دانند و معقتدند قرآنِ شیعیان قرآنی دیگر است، شیعیان نماز نمی‌خوانند و اگر هم بخوانند، چیز دیگری است و با نماز مسلمانان تفاوت دارد! و... . حتی روایت مجعولی به این مضمون درست کرده‌اند که شیعه‌ها معتقدند جبرئیل امین خیانت کرده و به جای این که وحی را به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل کند، اشتباهی به پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نازل کرده است! از این رو آنها [ شیعیان!] وقتی نمازشان تمام می‌شود، به جای گفتن الله اکبر، سه مرتبه می‌گویند: «خان الامین»! یعنی ـ نعوذ بالله ـ جبرئیل امین خیانت کرده است! آن چنان تبلیغات گسترده‌ای بر ضد شیعه صورت گرفته است که اگر ما هزار بار قسم بخوریم که چنین چیزهایی واقعیت ندارد، و حتی یک نفر شیعه نیز در کشور ما چنین کاری انجام نمی‌دهد، آنها باور نمی‌کنند. چنین کسانی اصلا درصدد بر نمی‌آیند که ببینند تشیع حقّ است یا باطل.

 

اکنون فرض کنیم کسانی به دلیل قرار گرفتن در چنین شرایطی، ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را قبول نداشته باشند، و خلفای ثلاثه را حق و حضرت علی (علیه السلام) را هم خلیفه چهارم بدانند؛ چنین افرادی آیا بهشتی هستند یا جهنمی؟ آیا آن روایتی که می‌گوید: اگر کسی ولایت ما را نداشته باشد به جهنم می‌رود، شامل این افراد نیز می‌شود یا خیر؟

 

به این گونه افراد که اصلا احتمال حقانیت مذهبی دیگر به ذهنشان نمی‌آید، اصطلاحاً «مستضعف» می‌گویند. مستضعف، به اندازه استضعافش معاف و معذور است. البته اگر فردی در یک امر فرعی استضعاف داشت، معنایش این نیست که مستضعف مطلق است. اگر کسی فقط در بعضی از مسایل اعتقادی مستضعف باشد، به هر اندازه که حجت برایش تمام شده باشد ـ چه از راه عقل و چه از راه نقل ـ به همان اندازه مسؤول است.

 

بنابراین ملاک سعادت انسان ایمان است، به شرط آن که تا آخرین لحظه آن را حفظ کرده باشد. ایمان وقتی باقی می‌ماند که انسان به لوازم آن ملتزم باشد، در غیر این صورت به تدریج ضعیف می‌شود و از بین می‌رود. حتی ممکن است خود فرد نیز متوجه نشود که کافر شده است، اما ته دلش می‌بیند شک و تردید دارد و برخی از احکام الهی را نمی‌تواند قبول کند. عملِ تنها بدون ایمان گرچه می‌تواند آثاری در دنیا داشته باشد، اما فایده‌ای برای آخرت ندارد.

 

اکنون آیا کسانی که اعتقادات صحیح و کاملی دارند؛ یعنی علاوه بر این که سایر اصول دین را قبول دارند، به امامت ائمه معصومین(علیهم السلام) معتقدند، اما گاهی هم مرتکب گناهی شده اند، آیا ما باید با آنها دشمن شویم و طردشان کنیم؟ تمام انسان‌ها که معصوم نیستند. مسلّماً تعداد معصومان از غیر معصومان بسیار کم تر است. البته اگر کسی تجاهر به فسق دارد، نباید با او معاشرت کنیم. اگر کسی دارای بعضی از صفات زشت است، خوب نیست انسان با او رفاقت کند؛ زیرا ممکن است خودش نیز به آن صفات زشت مبتلا گردد. اما نباید به او فحش و ناسزا بدهد، بلکه باید نسبت به او دلسوزی داشته باشد و سعی نماید او را ارشاد کند و با تضرع و زاری از خداوند بخواهد که خدا توفیقش دهد تا گناهانش را ترک و توبه کند.

 

در هر حال اگر کسانی ایمانشان را حفظ کنند، بالاخره به بهشت می‌روند. البته این سخن بدین معنا نیست که ایمان تنها کافی است و گناه هیچ اثری ندارد: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا یَرَهُ ؛(۷۱) هر کس به قدر ذره‌ای کار نیک کرده [پاداش]آن را خواهد دید و هر کس به قدر ذره‌ای کار زشتی مرتکب شده [کیفر آن را]خواهد دید.

 

هیچ کاری بی حساب نیست. شفاعت هم نصیب کسانی می‌شود که لیاقت شفاعت را کسب کرده باشند و باید توجه داشت که ارتکاب بعضی از گناهان باعث از بین رفتن لیاقت شفاعت می‌گردد.

امام صادق(علیه السلام) در آخرین لحظات حیات پربرکتشان فرمودند، به اهل بیت و دوستان من بگویید: اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بالصَّلاة ؛(۷۲) کسی که نماز را سبک بشمارد، مشمول شفاعت ما نمی‌شود. بنابراین همان‌طور که توبه موجب آمرزیده شدن گناهان می‌شود، برخی از کارهای دیگر انسان نیز می‌تواند استحقاق شفاعت برایش ایجاد کند یا قابلیت شفاعت را از وی سلب کند.

 

پی نوشت ها:

(۶۵) - البته عین این عبارت در روایات نیامده است، ولی شبیه و مضمون آن را در روایات داریم. برای نمونه ر. ک: حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم ، فصل دوم، ح ۱۳ و ۱۴.

(۶۶) - نور (۲۴)، ۳۹.

(۶۷) - روم (۳۰)، ۱۰.

(۶۸) - فرقان (۲۵)، ۷۰.

(۶۹) - نساء (۴)، ۳۱.

(۷۰) - نساء (۴)، ۵۴.

(۷۱) - زلزله (۹۹)، ۷ـ۸.

(۷۲) - بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۲۳۵.

یکی از موضوعات پیرامون ظهور حضرت ولی عصر (عج)، فراگیرشدن ظلم و فساد در آخرالزمان است که به انتشار مطلبی پیرامون این موضوع خواهیم پرداخت.

 

فراگیر شدن ظلم و فساد در آخر الزمان

 

پرسش: منظور از این که در احادیث آمده ظهور پس از ظلم و فساد زمین صورت خواهد گرفت چیست؟

 

پاسخ اجمالی:

گسترش ظلم و جور همان طور که در روایات آمده، از نشانه های ظهور امام زمان(عج) است؛ اما لزومی ندارد که به فکر توسعه فساد و ظلم بیشتر بیفتیم، بلکه با توجّه به وجود مفاسد در مقیاس وسیع و به حدّ کافی باید در ساختن خود و دیگرشان و یک گروه نیرومند، شایسته، شجاع و آگاه که پرچمدار انقلاب باشد کوشش کنیم. ضمنا باید توجه داشت ظهور این نشانه به تنهایی شرط تحقّق یافتن آن انقلاب بزرگ نیست.

 

پاسخ تفصیلی:

نخستین نشانه ای که با مشاهده آن می توان نزدیک شدن هر انقلابی ـ از جمله این انقلاب بزرگ را ـ پیش بینی کرد گسترش ظلم و جور و فساد و تجاوز به حقوق دیگران و انواع مفاسد اجتماعی و انحرافات اخلاقی است که خود عامل توسعه فساد در جامعه است.

طبیعی است فشار که از حد گذشت انفجار رخ می دهد، زیرا انفجارهای اجتماعی همانند انفجارهای میکانیکی به دنبال فشارهای شدید و زاید از حدّ است.

گسترش دامنه های ظلم و فساد به وسیله ضحّاکان هر زمان بذرهای انقلاب را آبیاری می کند، و کاوه های آهنگر را در کنار کوره های آتش پرورش می دهد؛ کم کم بحران اوج می گیرد و لحظه انقلاب نزدیک می گردد.

در مورد نزدیک شدن انقلاب بزرگ جهانی و ظهور مصلح بزرگ مهدی نیز مسأله همین گونه است.

منتها هیچ لزومی ندارد که مانند افرادی منفی باف به فکر توسعه فساد و ظلم بیشتر بیفتیم، بلکه با توجّه به وجود مفاسد در مقیاس وسیع و به حدّ کافی باید در ساختن خود و دیگران و یک گروه نیرومند شایسته و شجاع و آگاه که پرچمدار انقلاب باشد کوشش کنیم.

به هر حال، این موضوع در بسیاری از روایات اسلامی تحت عنوان «کما ملئت ظلماً و جوراً»؛ (همانگونه که جهان از ظلم و جور پر شده باشد» آمده است.

عین این تعبیر در بسیاری از احادیث که در منابع شیعه و اهل سنّت آمده دیده می شود.

و از مجموع آنها استفاده می شود که از روشنترین نشانه های این انقلاب همین موضوع است.

به هر حال، ظهور این نشانه ها به تنهایی شرط تحقّق یافتن آن انقلاب بزرگ نیست؛ بلکه مقدّمه ای است برای بیدار ساختن اندیشه ها؛ شلاّق هائی است برای بیداری ارواح خفته و خواب آلود؛ وزمینه ای است برای فراهم شدن آمادگیهای اجتماعی و روانی.

جهانیان خواه ناخواه مجبور به تجزیه و تحلیل ریشه های این ناهنجاریها و همچنین نتایج و عواقب آنها خواهند شد و این یک خودآگاهی عمومی را پایه گذاری می کند و در پرتو آن یقین می کنند که ادامه وضع کنونی امکان پذیر نیست؛ بلکه انقلابی باید کرد.

انقلابی در تمام زمینه ها برای بنیانگذاری یک نظام عادلانه الهی و مردمی.

ذکر این نکته نیز کاملا ضروری است که لزومی ندارد که این مفاسد در تمام نقاط جهان آشکار گردد؛ و اگر محیطهای کوچکی پاک باشند این شرط حاصل نباشد؛ بلکه معیار، چهره نوعی مردم جهان است خواه در شرق باشد یا غرب؛ و به تعبیر دیگر، این حکم مانند بسیاری از احکام بر اساس روش غالب است.(۱)

 

(۱). گردآوری از کتاب: حکومت جهانی مهدی، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، انتشارات نسل جوان، قم، ۱۳۹۰ش، نوبت هشتم، ص ۱۶۰

 

****************************************

 

ترویج فساد، به منظور تعجیل در ظهور!

 

پرسش: هرگاه شرط ظهور حضرت مهدی(عج) گسترش فساد در روی زمین است، چرا با فساد مبارزه کنیم؟

 

پاسخ اجمالی:

اولا: شرط ظهور امام(ع)، گسترش فساد در اجتماع انسانی نیست؛ بلکه هرگاه مردم جهان از نظر رشد فکری و کمالات روحی به حدی برسند که آمادگی لازم برای پذیرش او را داشته باشند دوران غیبت سپری خواهد شد. ثانیا: ما باید موقعیّت خود را در زمینه انقلاب ایشان مشخّص کنیم؛ بدیهی است اگر ما به گسترش فساد کمک کنیم، از کسانی خواهیم بود که انقلاب حضرت برای درهم کوبیدن آنها صورت می گیرد.

 

پاسخ تفصیلی:

اوّلا: باید توجّه نمود که شرط ظهور امام(علیه السلام)، هرگز منحصر به گسترش فساد در اجتماع انسانی نیست؛ بلکه هرگاه مردم جهان از نظر رشد فکری و کمالات روحی به حدی برسند که بتوانند ارزش وجود امام(علیه السلام) را درک نمایند و شایسته رهبری او گردند، در این صورت امام(عج) بدون هیچ قید و شرطی ظهور نموده و از پس پرده غیبت بیرون می آید.

در کتاب های عقاید و مذاهب بطور مبسوط و گسترده بحث و بررسی شده است که مانع اساسی برای غیبت امام، اخلاق و روحیّات و عدم آمادگی جامعه انسانی برای ظهور و حکومت آن حضرت است و اگر این مانع برطرف گردد، دوران غیبت او سپری خواهد شد.

دانشمند بزرگ و فیلسوف عالی قدر اسلام مرحوم خواجه نصیر الدّین طوسی در کتاب «تجرید العقائد» در این باره سه جمله کوتاه و پر مغز دارد که با توضیح مختصری در اینجا نقل می‌کنیم:

۱- «وُجُودُهُ لُطْفٌ»: وجود امام معصوم - خواه آشکار و خواه پنهان - برای جامعه انسانی نعمت معنوی و وسیله نزدیکی به اطاعت فرمان پروردگار است; زیرا رابطه هدایت الهی میان خدا و مردم، به وسیله امام(علیه السلام) برقرار می گردد و بسیاری از نعمت های معنوی و مادّی به خاطر امام به مردم می رسد، حتّی هدایت معنوی امام نسبت به افراد شایسته همیشگی است - اگر چه او را نبینند و نشناسند.

 

۲- «وَ تَصَرُّفِه لُطْفٌ آخَر»: هرگاه امام از پس پرده غیبت بیرون آید و به راهنمایی ظاهری بپردازد و زمام امور را به دست بگیرد خود نعمت دیگری است; در این موقع نه تنها یک گروه از وجود او بهره مند می گردند؛ بلکه همه جامعه انسانی از وجود او که مظهر عدل و داد و مجری دستورهای آسمانی و احکام الهی است، بهره مند خواهند بود.

 

۳- «وَ عَدَمِهِ مِنّا»: هرگاه او از تصرّف در امور مردم خودداری می کند و در پس پرده غیبت به سر می برد و به بزرگترین آمال و آرزوی بشر تحقّق نمی بخشد، برای موانعی است که خود مردم بر سر راه او به وجود آورده اند و علّت اساسی سلب این نعمت، خود مردم هستند و اگر خود مردم برای حکومت واحد جهانی ـ آن هم برپایه فضیلت و اخلاق و عدل و داد و رعایت حقوق و احکام اسلامی - آمادگی پیدا کنند، بطور مسلّم آشکار خواهد شد و هیچ گاه از ناحیه خداوند کوتاهی از ابراز لطف نبوده، این خود مردمند که ظهور حکومت حقّه الهی را به تأخیر انداخته اند.(۱)

بنابر این، توسعه فساد و گسترش آلودگی، شرط منحصر ظهور امام نیست که به جز آن، به فکر راه دیگری نباشیم و در پیدایش آن تسریع نماییم، بلکه راه نزدیکتری دارد که همان پیدایش لیاقت و شایستگی در مردم است.


و به عبارت دیگر، شرط رهبری دو چیز است:

۱- وجود رهبر

۲- آمادگی مردم برای پذیرش رهبر

مسلّماً اگر شرط دوّم از ناحیه مردم تحقّق یابد، خداوند شرط اوّل را بلافاصله ایجاد خواهد نمود.


ثانیاً: گسترش فساد و آلودگی جامعه بشری هدف اصلی نیست، بلکه زمینه را برای ظهور حضرت مهدی(عج) و اصلاح جامعه انسانی فراهم می سازد؛ زیرا هنگامی که ظلم و جور زمین را فرا گرفت و بشریّت گرفتار تبعیضات ناروا و مفاسد گوناگون گردید و مشکلات طاقت فرسا گریبان انسان ها را گرفت و تجارب مختلف نشان داد که انسان تنها به اتّکای نیروی خود و قوانینی که وضع کرده نمی تواند مشکلات را ریشه کن سازد و عدالت اجتماعی را در سراسر کره زمین مستقر نماید; در این هنگام، آمادگی فکری کامل برای پذیرش برنامه یک رهبر الهی پیدا می کند که بیماری های این بیمار خسته را با نسخه های آسمانی خود درمان نماید و می فهمد که نقش دیگر و انقلاب برتری لازم است که به همه نابسامانی ها خاتمه بخشد.

اصولا هیچ نهضت اصلاحی بدون یک زمینه فکری قبلی انجام نمی پذیرد و اصل «عرضه و تقاضا» که یک اصل اقتصادی است، در عین حال، یک اصل اجتماعی نیز می باشد و تا درخواستی در مردم نباشد، عرضه هر نوع کالای معنوی و مادّی بی ارزش و بی ثمر خواهد بود.
ولی آیا زمینه فکری و آمادگی روحی برای یک نهضت اصلاحی و جهانی، که منجر به برقراری حکومت واحد جهانی، آن هم براساس عدل و داد و ارزش های اخلاقی و رعایت حقوق و مقرّرات اسلام گردد کافی است، یا این زمینه فکری پشتوانه دیگری لازم دارد که این دگرگونی فکری را به صورت انقلاب خارجی درآورد و هر نوع مانع را از سر راه نهضت بردارد و از این زمینه فکری حدّاکثر بهره برداری را بنماید.

نه تنها تجارب بی شمار و آزمایش های متوالی این مطلب را تصدیق می کند، بلکه روایات و احادیث زیادی که درباره نهضت این مصلح جهانی وارد شده است، آشکارا می رساند که انقلاب آخرین حجّت الهی پس از پدید آمدن یک زمینه فکری، نیاز به قدرت و نیرو دارد که بتواند در پرتو آن قدرت، از زمینه های موجود بهره برداری کند و هر مانعی را که بر سر راه نهضت خود وجود دارد برطرف سازد و در احادیث اسلامی به وجود انصار و یاران و تعداد آنها و این که قیام حضرت مهدی(عج) توأم با قدرت و نیرو خواهد بود، تصریح شده است.

در این موقع ما باید برای تأمین منظور دوّم و تربیت اعوان و انصار و سربازان فداکار که جان به کف در راه آرمان های الهی نبرد و فداکاری نمایند، در پرورش افراد صالح و جانباز بکوشیم و تا آن جا که امکانات اجازه می دهد، برای یک چنین نهضت وسیع جهانی، افرادی را تربیت کنیم که بتوانند آرمان های جهانی آن حضرت را در سرتاسر جهان تحقّق بخشند و یک چنین هدف مقدّسی در صورتی انجام می گیرد که مصلحان اجتماع دست روی دست نگذارند و از هیچ گونه اقدامی در راه تربیت افراد با ایمان دریغ نورزند.

 

ثالثاً: از همه اینها گذشته، ما باید موقعیّت خود را در زمینه انقلاب «حضرت مهدی»(عج) مشخّص کنیم; بدیهی است اگر ما به گسترش فساد کمک کنیم، از کسانی خواهیم بود که انقلاب حضرت مهدی(عج) برای درهم کوبیدن آنها صورت می گیرد و اگر درصدد اصلاح جامعه باشیم، از کسانی خواهیم بود که در ارتش انقلابی حضرت مهدی(عج) همکاری می کنند; بنابر این، به فرض این که با کمک کردن به توسعه فساد، ظهور حضرت مهدی(عج) را به پیش بیندازیم، وضع خود را بطور قطع به خطر انداخته ایم، مگر نه این است که حضرت مهدی(عج) برای کوتاه کردن دست فاسدان و برچیدن بساط ظلم و فساد قیام می کند، ما چگونه می توانیم با گسترش فساد از انقلاب او بهره مند شویم؟

بنابر این، سکوت در برابر فساد و یا کمک به توسعه فساد - چه از لحاظ کلّی و چه از نظر شخصی - برای ظهور حضرت مهدی(عج) صحیح نیست.

بیشتر به نظر می رسد که این اشکال و مغلطه کاری را کسانی درست کرده اند که می خواهند از زیر بار مسئولیّت ها فرار کنند و یا آلوده به هر فسادی شوند.(۲)

 

پی نوشت:

(۱). کشف المراد، طبع صیدا، ص ۲۲۶.
(۲). گرد آوری از کتاب: پاسخ به پرسش های مذهبی، آیات عظام مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، مدرسۀ الإمام علی بن أبی طالب(ع)، چاپ دوم، ص ۲۱۰.

متن بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد کنگره ملی بزرگداشت 3400 شهید استان اردبیل که در تاریخ یک‌شنبه  22 مرداد 1402 برگزار شده بود، صبح امروز در محل برگزاری همایش در اردبیل منتشر شد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در این دیدار، حفظ و تثبیت راه شهدا و انتقال سیره عملی آنان به نسل جوان را وظیفه‌ای مهم خواندند. 

رهبر انقلاب اسلامی گفتند: ما با شهدا معاصر بودیم و جهاد و ایثار و شهادت و گره‌گشایی‌ها و ایستادگی آنان در مقابل قدرتها را دیدیم اما نسل جوان، این موضوع را با وضوح و بِداهتی که ما متوجه شدیم، نمی‌بیند، بنابراین هریک از علما، روشنفکران، دانشگاهیان و صاحبان مناصب دولتی، باید به‌تناسب جایگاه خود نقش‌آفرینی کنند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به نقشی که مجاهدت شهدا در گشودن گره‌ها و برطرف کردن موانع به‌ویژه در هشت سال دفاع مقدس داشت، تأکید کردند: راه مقابله با جنگ شناختی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی جبهه دشمنان انقلاب اسلامی، استمرار راه شهدا و عمل به درس آنان یعنی مجاهدت، ایستادگی و مقاومت است.

ایشان با استناد به آیات قرآن، به مقام رفیع شهدا و جایگاه آنان در حریم ربوبیت و بهره‌مندی از رزق خاص الهی اشاره کردند و گفتند: خداوند به خون شهدا برکت می‌دهد و والاترین و بارزترین نمونه آن خون حضرت اباعبدالله علیه السلام است که موجب شده حادثه کربلا در تاریخ زنده بماند و روز به روز بر اشتعال و حرارت عشق به آن حضرت در میان مسلمانان و حتی غیرمسلمانان افزوده شود.

رهبر انقلاب اسلامی برگزاری پرشور مراسم دهه اول محرم امسال به‌رغم تلاش دشمنان برای کم‌رونق کردن آن و همچنین راهپیمایی پرشکوه اربعین را نمونه‌هایی از ارزش‌گذاری خداوند متعال بر خون شهیدان کربلا برشمردند و بر لزوم حفظ و تثبیت راه و خون شهدا تأکید کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای استفاده از شیوه‌های تأثیرگذار برای حفظ نام و راه شهیدان را ضروری دانستند و خاطرنشان کردند: بهترین و لازم‌ترین شیوه استفاده از شیوه‌های هنری است.

ایشان مردم اردبیل را جزو صفوف مقدمِ حاضران در میدان‌های مجاهدت خواندند و افزودند: اعزام حدود 35 هزار رزمنده به جبهه‌ها در دوران دفاع مقدس و تقدیم 3400 شهید، گواه ایثارگری و مجاهدت مردم اردبیل است و باید این ویژگی‌ها به نسل جوان این منطقه معرفی شوند.

رهبر انقلاب اسلامی سابقه علمی اردبیل و ظهور علمای بزرگی همچون محقق اردبیلی از این منطقه را نیز مورد اشاره قرار دادند و تأکید کردند: شناسنامه واقعی هر منطقه فراتر از حدود جغرافیایی و اقلیم است و بر همین اساس سابقه علمی و جهاد و شهادت مردم اردبیل و همچنین حضور در میدان‌هایی که زمینه‌ساز تجدید حیات ملی شده است، شناسنامه واقعی اردبیل به‌‌شمار می‌رود.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: اردبیل از دو جنبه ملی و اسلامی، حق بزرگی بر ملت ایران دارد زیرا «یکپارچگی و وحدت» ایران و همچنین ترویج «مذهب اهل‌بیت علیهم السلام» در ایران، از اردبیل و در دوره صفویه آغاز شد.

شیخ «سامی ابوالمنی»، رهبر دروزیان لبنان ضمن حمایت از مواضع حضرت آیت الله خامنه‌ای، رهبر انقلاب اسلامی در برابر توهین به کتاب آسمانی مسلمانان، منطق جهان غرب در موضوع آزادی بیان را متناقض و مبتنی بر استانداردهای دوگانه دانست.

در پی اهانت به قرآن کریم، کتاب آسمانی مسلمانان جهان در سوئد و دانمارک و حمایت برخی از دولت‌های جهان از این اقدام هتاکانه به اسم آزادی بیان، اقشار گوناگون امت اسلامی و رهبران و علمای ادیان آسمانی ضمن مکومیت شدید این جنایت، آن را مصداق بارز اسلام‌هراسی دانستند.

«شیخ سامی ابی المنی»، رهبر دینی دروزیان لبنان در نخستین مصاحبه خود با یک رسانه ایرانی در گفتگو با خبرنگار تسنیم در بیروت ضمن محکوم کردن اقدام رذیلانه هتک حرمت به کلام الله مجید، مسلمانان را به واکنش متحد و یکپارچه علیه این اقدام فراخواند و افزود: «با آنچه آیت الله العظمی سید علی خامنه ای اعلام کردند اتفاق نظر داریم و معتقدیم هرجا پای مقدسات دینی و قرآن کریم در میان باشد نباید در برابر توهین و هتک حرمت غافلان سکوت کرد.»

رهبر دروزیان لبنان همچنین با  شنیع و غیرقابل قبول دانستن تعرض به مقدسات ادیان آسمانی، خواستار قصاص و مجازات عاملان این جنایت شد و همزمان بر برداشتن گام‌هایی ایجابی با هدف تکریم و  تبلیغ دین و قرآن کریم و در جوامع مختلف جهان شد.

شیخ سامی ابی المنی با تناقض آمیز خواندن منطق جهان غرب در مواجهه با آزادی های بشری افزود: برای غرب تعرض به مقدسات و هتک حرمت ارزش‌های مسلمانان، نقض آزادی عقیده به حساب نمی آید. وی ادامه داد: غرب در سیاستی دوگانه و متناقض گونه، یهود ستیزی را ممنوع می کنند و آن را جرم اعلام می کند، اما اسلام هراسی و اسلام ستیزی را جرم نمی داند. این موضوعی است که دولت‌های عربی و اسلامی باید آنرا جدی بگیرند و با آن مقابله کنند».

این عالم لبنانی در ادامه، ترویج فرهنگ ایمان و احترام به کرامت انسانی را راه و رسمی پسندیده برای دفاع از دین در برابر ایادی شرارت خوانده و با اشاره به نامه امام علی (ع) به مالک اشتر مردم را به دو دسته‌، «برداران دینی» و «افراد برخوردار از یک گوهر وجودی» تقسیم کرد و اظهار داشت: کرامت انسانی فارغ از نژاد، رنگ، جنسیت ، مذهب و دین مهمترین چیز است. چگونه می توانیم انسان را تحقیر کنیم در حالی که او در آفرینش همتای ماست؟

این رهبر دروزی با انتقاد از سیاست‌های سلطه‌طلبانه غربی‌ها مسلمانان را به تقابل با این سیاست‌ها  فراخواند. شیخ ابی المنی همچنین گفت: ما باید با هر پدیده ای که منافی اصول است مقابله می کنیم؛ چرا که اصول اساسا خدشه ناپذیرند. وی همچنین مسائلی همچون همجنس گرایی، قتل، جنایت و تعرض به مقدسات را با فطرت انسانی در تضاد دانست.

شیخ سامی ابی المنی ضمن تأکید بر لزوم پشتیبانی منسجم‌تر مسلمانان از دین خود در برابر ترویج ضد ارزش‌هایی همچون همجنس‌گرایی و توهین به مقدسات تصریح کرد: هر موضوعی که به ارزش‌های دینی لطمه وارد نماید را رد می‌کنیم. 

رهبر دینی طایفه دروزیان لبنان در پایان تأکید کرد جهان اسلام نباید در واکنش به این اقدامات واکنشی مشابه را متوجه مقدسات دیگر ادیان کند. وی همچنین خواستار واکنش مثبت در این راستا و اقدامات ایجابی همچون افزایش تیراژ چاپ قرآن کریم در جهان در واکنش به این اقدامات هتاکانه شد.

شیخ سامی ابی المنی در نهایت خواستار اتحاد مسلمانان در برابر اقدامات هتاکانه علیه مقدسات اسلامی شد و افزود: ما نباید منتظر بمانیم تا قرآن را بسوزانند و آنگاه با هم متحد شویم.