emamian

emamian

سه شنبه, 21 تیر 1401 17:52

حج؛ زبان دینی مشترک مسلمانان

دکتر نَودی لونبا، محقق علوم سیاسی در دانشگاه ناتال شهر دوربان در کشور آفریقای جنوبی با بیان اینکه فارغ از لزوم دستیابی همه انسان ها و جوامع بشری به وحدت، خداوند در قرآن کریم پیروان ادیان را به طور ویژه ای به اتحاد در کلمه توحید دعوت نموده است تا زیر سایه آن با یکدیگر زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند، افزود: خداوند در همین زمینه می فرماید: اى اهل كتاب! بیایید به سوى سخنى  كه ميان ما و شما يكسان است كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شریک او نپنداریم، و بعضى از ما، بعضی ديگر را به جای خدا به عنوان پروردگار برنگیریم، پس اگر از این پیشنهاد روی گردان شدند، بگویید: شما شاهد باشید که ما مسلمانيم.

وی با بیان اینکه پیروان همه ادیان آسمانی براساس محور ایمان به خدا و توحید می توانند متحد شوند، افزود: آرمان اتحاد و همبستگی از اهداف و ارمان های فراجناحى، فراملیتی، فرامذهبى و آرزوهاى بين المللى جامه بشرى است. این در حالی است که ارزش ها و اصول مشترک میان مسلمانان بسیار بیشتر از ادیان آسمانی دیگر است، بنابراین مبانی وحدت مسلمین بیشتر و مستحکم تر است.

او در ادامه اظهار داشت: مسلمانان بنیان های وحدت بسیاری دارند که می تواند اساس و پایه اتحادی محکم گردد و وقتی در اصلی ترین و مبنایی ترین اصول دین اتفاق نظر داشته باشند، می توان تفرقه و تشتت آن ها را به وحدت تبدیل کرد.

دکتر نَودی لونبا به زمینه های دستیابی به وفاق و همبستگی مسلمانان اشاره کرد و افزود: آیین های جمعی عبادی همچون نماز جماعت در  مساجد و نماز جمعه و همچنین حج زبان دینی مشترک است. حضور مسلمانان در این مناسبتها با توجه به هدف مشترکی که دارند، در به وجود آوردن همبستگی و وحدت محلی، منطقه ای، ملی، و بین المللی مسلمانان نقش بسیار اثرگذاری دارد، به گونه ای که گویی یک روح در کالبدهای متعدد آنان جریان دارد و همگان خداوند را به یک زبان می خوانند و احساس قدرت و شکست ناپذیر بودن در آنان تقویت می شود. بنابراین، محورهای مشترک میان مسلمین، زمینه بسیار خوبی است تا پایه گذار اتحاد، همدلی و همبستگی در میان آن ها شود.

سید روح اله لطیفی سخنگوی گمرک همزمان با سفر محمد باقر قالیباف رئیس مجلس کشورمان به ازبکستان در خصوص روابط تجاری دو کشور اظهار داشت: در سال 1400 بیش از 776 هزار تن کالا به ارزش 517 میلیون دلار بین ایران و ازبکستان تبادل شد که نسبت به مدت مشابه سال قبل 103 درصد رشد داشته است.

وی افزود: سهم صادرات کشورمان به ازبکستان از این میزان تجارت، 402 میلیون دلار بود که نسبت به مدت مشابه سال قبل با رشد 146 درصدی همراه بوده است.

لطیفی در خصوص کالاهای صادراتی ایران به ازبکستان گفت: عمده ترین کالاهای صادراتی کشورمان به ازبکستان، لبنیات، محصولات کشاورزی، مصالح ساختمانی، قیر، روغن پایه، مواد معدنی، مواد پترو پالایشگاهی، مواد شیمیایی، محصولات بهداشتی، لوله و پروفیل، لوازم خانگی، پارچه، کف پوش، محصولات آهنی، ماشین آلات صنعتی و مبلمان از عمده ترین کالاهای صادراتی ایران به ازبکستان هستند.

سخنگوی گمرک افزود: عمده کالاهای وارداتی از ازبکستان نیز انواع نخ، پنبه، ابریشم، پارچه، حبوبات، ارزن و کائولن هستند.

سفر هفته گذشته رئیس کل بانک مرکزی به روسیه و دیدار هیات بلند پایه اقتصادی کشورمان با دو معاون نخست وزیر به همراه وزیر توسعه اقتصادی‌، رئیس کل بانک مرکزی روسیه و رئیس کمیسیون مشترک دو کشور حکایت از عزم جدی تهران و مسکو برای توسعه روابط اقتصادی و بسترسازی برای اجرایی شدن توافقات حکایت دارد.

* سرآغاز فصل جدید همکاری‌های ایران و روسیه

سنگ بنای دور جدید روابط اقتصادی ایران و روسیه به دنبال سفر دی‌ ماه سال گذشته رئیس جمهور کشورمان به روسیه بنا نهاده شد سفری که نقطه آغاز گفت‌‌وگوی مقامات دو کشور برای توسعه روابط تهران-مسکو بود.

در پایان مجموعه‌ نشست‌های مقام‌های دو کشور در این سفر،‌ بیانیه‌ای در هشت بخش شامل همکاری‌های تجاری و اقتصادی، مالی و بانکی، حمل‌ونقل و لجستیک و گمرک، صنعت و معدن، کشاورزی، انرژی و سلامت و بهداشت به امضاء رسید.

* ‌برنامه‌ریزی کاهش نقش دلار در مبادلات تجاری دوجانبه ایران و روسیه

توسعه همکاری‌های مالی و بانکی دو کشور و استفاده از ارزهای ملی برای مبادلات، تعریف سیستم پیام‌‌رسان بانکی بین دو کشور به‌ منظور تسهیل روابط اقتصادی، ارتقای سیستم حمل‌ونقل و کریدور شمال-جنوب و تأمین لجستیک مربوطه و حضور روسیه در مسیر تجاری هند، ایران، افغانستان، توسعه همکاری‌ها در حوزه محصولات کشاورزی و تأمین اقلام اساسی مورد نیاز دو کشور، از جمله نکات کلیدی مورد تأکید در این مذاکرات بود.

همچنین توسعه همکاری‌های صلح‌آمیز هسته‌ای، همکاری‌ تجاری و بازرگانی به ‌منظور ایجاد مناطق آزاد تجاری مشترک و بررسی راهکارهای توسعه همکاری با کشورهای اوراسیا از دیگر نکات کلیدی مورد تأکید در این مذاکرات بود.

‌کاهش نقش دلار در مبادلات تجاری دوجانبه و افزایش سقف مبادلات تجاری تا ۴۰ میلیارد دلار در سال و تعریف سامانه‌های پیام‌رسان بانکی به‌منظور حذف سامانه‌های بین‌المللی از مبادلات دو کشور از جمله موارد مورد مذاکره بین محسن کریمی، معاون امور بین‌الملل بانک مرکزی ایران و ایلیچنوولادیمیر، معاون وزیر توسعه اقتصادی و معاون رئیس کمیسیون مشترک روسیه در حاشیه سفر رئیس جمهور به روسیه بود.

* توافقاتی که رنگ اجرا گرفت

حالا با گذشت پنج ماه از سفر رئیس‌جمهور به روسیه و به دنبال پیگیری‌ها مستمر مقامات دو کشور و در جریان سفر هفته گذشته رئیس‌کل بانک مرکزی به روسیه در جریان دیدارهای جداگانه‌ صالح آبادی با مقامات  این کشور، بخش مهمی از این توافقات رنگ و بوی اجرایی گرفته است‌.

رئیس کل بانک مرکزی ایران در پایان دیدارهایش با مقامات روسی از حصول توافق برای گسترش همکاری‌های بانکی و پولی بین دو کشور خبر داد؛ دیدارهایی که در جریان آن  راهکارهای رفع موانع و افزایش سرمایه‌گذاری‌های مشترک بین مسکو و تهران بررسی شد.

‌صالح‌آبادی‌ تاکید کرد: ایجاد بسترهای مالی، یکی از مهمترین محورهای توسعه اقتصادی به شمار می‌رود و هم اکنون ایران برای جایگزینی سوئیفت، از سامانه‌های پیام رسان بین بانکی بومی استفاده می‌کند و روسیه نیز پیام‌رسان‌های بومی و مالی خود را دارد که می‌تواند مبنایی برای همکاری بانکی بین دو کشور باشد.‌

به گزارش وب سایت رسمی دولت روسیه، به نقل از نواک، معاون نخست وزیر این کشور نیز بعد از دیدار با رئیس کل بانک مرکزی کشورمان تاکید کرد‌:‌ ما شاهد رشد قابل توجهی در تجارت هستیم 81 درصد در سال گذشته و 31 درصد در سال جاری؛ مسوولان کشورهای ما هدف خود را برای ارتقای همکاری‌ها تعیین کرده اند. ‌

* فصل جدید توسعه همکاری دو همسایه

فصل جدید روابط اقتصادی ایران و روسیه درحالی گشوده شده که هر دو کشور طعم تلخ تحریم‌های ظالمانه غرب را به‌خوبی لمس کرده‌اند‌.

در این بین ایران و روسیه که طی سال‌های اخیر مواضع سیاسی نزدیکی در حوزه مذاکرات هسته ای داشته‌اند اخیرا در جریان مقابله با تحریم های آمریکا نیز دست به ابتکار عمل جدیدی زده اند ابتکاری که هدف اصلی آن دلار زدایی از تعاملات اقتصادی دو کشور است‌.

حجم صادرات ایران به  روسیه که در سال گذشته با رشدی ۱۰۰ درصدی برای نخستین بار در طول  تاریخ روابط ‌دو کشور به ۴ میلیارد دلار رسید‌ قرار است ‌در دوره ‌کوتاه مدت دو ساله به ۸ میلیارد دلار و در چشم انداز میان مدت به  ۱۵ میلیارد دلار برسد که پیش نیاز اصلی تحقق این هدف  تسهیل امور بانکی و مالی است‌.

ایران و روسیه علاوه بر توسعه روابط در قالب دوجانبه درصدد توسعه منافع مشترک در قالب همکاری‌های چند جانبه یعنی با اتحادیه اقتصادی اورآسیا، سازمان همکاری‌های شانگهای و بریکس هم هستند.

* موانع پیش روی توسعه روابط اقتصادی

هم اکنون بانکی که به صورت تمام عیار به تجار دو کشور کمک برای مبادلات اقتصادی دو کشور کمک کند وجود ندارد‌ و بنابراین راه‌اندازی بانکی اختصاصی که با ارز محلی دو کشور کار کند برای توسعه مبادلات دو کشور بسیار ضروری است.

‌میرکریمی، سخنگوی اتاق مشترک ایران و روسیه بر این باور است که گام‌های مهمی در جهت تسهیل‌گری در روابط تجاری میان دو کشور ازابتدای کار دولت سیزدهم  برداشته شده است که از آن جمله می توان به امضای توافقنامه همکاری اتحادیه اوراسیا که زمینه را برای حرکت تعرفه های گمرکی به سمت صفر مهیا کرده است .

وی می‌گوید‌: هم اکنون با تمهیدات اتخاذ شده روابط بانکی میان دو کشور با وجود قطع سوئیفت همچنان برقرار است و به نظر می رسد با تدابیر پیش بینی شده برای آغاز مبادلات تجاری با پول ملی دو کشور و حذف پول سوم بازرگانان دو کشور از شرایط مساعدی برای مبادلات تجاری برخوردار شوند‌.

میرکریمی معتقد است: در شرایط کنونی حرکت به سمت تراز کردن‌ حجم مبادلات تجاری‌، سوق دادن تجارت میان دو کشور به سمت تجارت شفاف برپایه نظام بانکی گام هایی است که می‌تواند بستر دور زدن قوانین و مقرارت را از صحنه تجارت میان دو کشور حذف کرده و شاهد رونق تجارت در شرایطی برابر و شفاف باشیم.

* راه اندازی راه‌گذر شمال-جنوب

مهمترین مانع بر سر تجارت ایران و روسیه علاوه بر مبادلات بانکی زیرساخت‌های ارسال کالا است زیرا با وجود مرز آبی دو کشور و الزام دارا بودن ناوگان دریایی مناسب، ایران در این بخش ضعف بزرگی دارد که نیازمند راه اندازی ابزارها، امکانات و زیرساخت‌های لجستیکی است و متاسفانه سالهاست که راه گذر اقتصادی شمال- جنوب در قسمت ایران به بهره‌برداری نرسیده است.

راه‌گذر شمال-جنوب کوتاهترین مسیر از اروپا به کشورهای جنوب و جنوب شرق آسیا از طریق ایران و روسیه است و برای این کشورها اهمیت بسیار زیادی دارد.

موافقتنامه راه گذر حمل و نقل بین‌المللی شمال - جنوب که در شهریور ماه ۱۳۷۹ در سن پترزبورگ به امضای وزرای حمل‌و‌نقل سه کشور ایران، هند و روسیه رسید، ایجاد مسیر حمل و نقل کالا از هند به کشورهای اروپای شمالی را پیش‌بینی کرده است.  

این راه گذر ‌از مسیرهای مهم ترانزیتی است و ارتباط ترانزیتی کشورهای شمال اروپا و روسیه را از ایران و دریای خزر به کشورهای حوزه اقیانوس هند، خلیج فارس و جنوب آسیا برقرار می‌سازد؛ عدم ثبات و امنیت در منطقه ‌و ناامن شدن مسیرهای دریایی پتانسیل جایگزینی کریدور شمال- جنوب را به جای کانال سوئز افزایش داده است.

این مسیر ریلی از چین تا هند و هند تا پاکستان و سپس داخل ایران تا رشت ادامه دارد و تنها خلاء آن برای اتصال به روسیه و فنلاند در شرق اروپا، قطعه رشت به آستار به طول ۱۷۰ کیلومتر است که هنوز ساخته نشده است.

در همین راستا یکی از مباحث مطرح در توسعه روابط اقتصادی میان جمهوری اسلامی ایران و روسیه در مورد گذرگاه شمال - جنوب است و یکی از اولویت های مهم برای فعال سازی این راهگذر تکمیل خط آهن باقی‌مانده در مسیر رشت - آستارا است.

‌ایجاد مناطق آزاد مشترک در شمال و جنوب ایران، نوسازی ناوگان حمل‌ونقل ریلی ایران، نوسازی ناوگان کشتیرانی در دریای خزر و نوسازی ناوگان جاده‌ای ایران از دیگر پیشنهادات طرف روس برای تسریع در بازگشایی این راه گذر است‌.

رستم ژیگانشین، نماینده بازرگانی فدراسیون روسیه در این‌باره می‌گوید: مشکلات لجستیکی از جمله مشکلات تجار و بازرگانان دو کشور است که اغلب موجب شکایت همکاران ایرانی می شود بنابراین هر دو طرف روسی و ایرانی علاقه مند به فعال سازی این مسیر از طریق دریای خزر هستند که در همین راستا بودجه زیادی برای نوسازی بنادر آستاراخان در نظر گرفته شده است، برنامه‌هایی برای ساخت کشتی‌های جدید وجود دارد و به همین دلیل می‌توان از مسیرهای ترانزیتی خودداری کرد و کریدور شمال - جنوب را فعال کرد.‌

حالا قرار است ولادیمیر پوتین‌ رئیس‌جمهور روسیه، 19 ژوئیه (28 تیر ماه) به‌ تهران سفر کند سفری که قطعا یکی از محورهای مهم آن تصمیم‌گیری نهایی برای رفع موانع باقیمانده در پیش روی توسعه روابط اقتصادی دو کشور خواهد بود، سفری که به گفته سخنگوی کرملین، قرار است اردوغان رئیس جمهور ترکیه نیز در دیداری سه جانبه با حجت الاسلام رئیسی در کنار پوتین دیداری سه جانبه برگزار کند دیداری که از جنس تعاملات منطقه‌ای و همکاری‌های اقتصادی خواهد بود.

اشاره:

در قسمت اول این بحث با آیات ولایت و اولی الأمر اثبات کردیم که بدون شک پس از پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان علی(ع) صاحب اختیار و ولی مؤمنان و مسلمانان است و روایات اهل سنت را که بر این مسأله دلالت دارد، ذکر و پاسخ شبهات برخی از متفکران آنان را بیان نمودیم اینک با آیات و روایات دیگری، بر این جانشینی تأکید می ورزیم.

 

آیه تبلیغ

«یا اَیُّهاَ الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنْزِلَ الَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ، وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنْ النّاسِ اِنَّ اللهَ لا یَهْدیِ القَوْمَ الْکافِرینَ؛ [1] ای پیامبر، آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً «به مردم» برسان، و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را از(خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد و همانا خداوند جمعیت کافرین را هدایت نمی کند».

سئوال این است آن امر خطیری که خداوند پیامبر را به عدم انتظار دعوت می نماید و محفوظ ماندن آن حضرت از گزند احتمالی دشمنان را ضمانت می کند و هشدار می دهد که: اگر این کار را انجام ندهی، رسالت پروردگارت را انجام نداده ای، کدام است؟ با وجود آنکه پیامبر در سالهای آخر حیات خویش هیچ بیمی از مشرکین مکه نداشت، زیرا جمعیت آنان متفرق و مکه بزرگترین پایگاه آنان فتح شده بود.

در پاسخ باید گفت: این امر بزرگ(عقلاً و عرفاً) باید مسأله ای در حد خود رسالت باشد. و این همان مقام ولایت و رهبری اجتماع بزرگ اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) است. همان امری که دین با آن کامل گشته و نعمت خداوند بر مردم تمام می شود و بدون آن، صراط مستقیم هدایت به راههای مختلف گمراهی تبدیل می گردد، اصالت و تمامیت دین خدشه دار می گردد، امت اسلامی به تفرقه و تشتت روی می آورد و هواهای نفسانی بر آنان حکم فرما می شود.

بحث روائی

به گواهی بسیاری از دانشمندان اهل تسنن و همه کتب معروف امامیه اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ آیه فوق در شان علی(ع) نازل شده است.

این روایات را گروه زیادی از صحابه، از جمله «ابو سعید خدری»، «زیدبن ارقم»، «جابربن عبدالله انصاری»، «ابن عباس»، «براءبن عازب»، «حذیفه»، «ابو هریره»، «ابو مسعود» و «عامربن لیلی» نقل کرده اند و گفته اند این آیه درباره علی(ع) و واقعه غدیر نازل شده است. همچنین «حافظ ابونعیم اصفهانی، واحدی نیشابوری، ابن عساکر، فخر رازی، ابواسحاق حموئی، جلال الدین سیوطی، قاضی شوکانی، آلوسی و سلیمان قندوزی حنفی»[2] در کتب خود این احادیث را ذکر کرده اند.

علامه امینی حدیث غدیر را از 110 نفر از صحابه و یاران پیامبر و همچنین 84 نفر از تابعین و از 360 دانشمند معروف اسلامی نقل کرده است[3]. پس از این گزارش اجمالی از شیعه و اهل تسنن روایاتی را به عنوان نمونه نقل می نماییم تا مقصود از «ما انزل الیک» معلوم گردد.

1. احمدبن حنبل با اسناد خود از براءبن عازب نقل می کند که گفت: با رسول خدا بودیم و در غدیر خم فرود آمدیم، و همه برای نماز جماعت دعوت شدند، فرشی برای پیامبر در زیر درخت انداختند آن حضرت نماز ظهر را اقامه کرد و سپس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: آیا نمیدانید که من نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارترم؟ گفتند: آری! فرمود: آیا نمی دانید که من نسبت به هر مؤمنی از خود او سزاوارتر هستم؟ گفتند: آری، پس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: «هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست، خداوندا دوست بدار هر کس که علی را دوست دارد و دشمن باش با هر کس که با علی دشمنی می کند»، براءبن عازب گوید: پس از آن «عمر» نزد علی(ع) آمد و گفت: گوارا باد بر تو ای فرزند ابی طالب! صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای هر مرد و زن با ایمانی هستی.[4]

2. نسائی از زیدبن ارقم نقل می کند که گفت: هنگامی که پیامبر(ص) از حجه الوداع باز می گشت، در غدیر خم فرود آمد و دستور داد کنار درخت ها جمع شدیم، سپس فرمود: «زود است که دعوت الهی را اجابت کنم و همانا در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم که یکی از دیگری برتر است، کتاب خدا و عترت واهل بیتم، پس ببینید چگونه در مورد این دو با من رفتار می کنید به تحقیق این دو از هم جدا نمی شوند تا اینکه در حوض بر من وارد شوند». سپس فرمود: «خداوند مولای من است و من مولای هر مؤمنی هستم» آنگاه دست علی را گرفت وفرمود: «هر که من ولی او هستم پس علی نیز ولی اوست، خدایا، دوست بدار هر که دوستش دارد و دشمن بدار هر که با او دشمن است. ابوالطفیل(راوی) گوید: من به زیدبن ارقم گفتم: آیا تو این سخن را از خود پیامبر شنیدی؟ گفت، نه تنها من که هیچ کس زیر آن درخت ها نبود جز اینکه این سخن رابا دو گوش خود شنید و پیامبر را با دو چشم خود دید. نسائی در ذیل حدیث تصریح می کند که این حدیث ازنظر سند صحیح است. »[5]

3. ابوالجارود می گوید امام باقر(ع) فرمود: «وقتی که خدای متعال آیه «یا ایّها الرَّسولُ بَلَّغ ما اُنْزِلَ اِلیک... » را بر رسول خود نازل فرمود: رسول خدا(ص) دست علی(ع) را در دست گرفته و فرمود: ای مردم: من به نوبه خود مسئولم و شما هم مسئولید، آن روزی که حال مرا از شما بپرسند چه خواهید گفت:؟ همگی گفتند: ما شهادت می دهیم که تو وظیفه تبلیغی خود را انجام دادی، خداوند بهترین جزائی که به رسولان داده به شما نیز عطا فرماید. آن حضرت فرمود: پروردگارا تو شاهد گواهی شان باش و آنگاه خطاب به مردم فرمود: ای گروه مسلمانان که در اینجا حضور دارید! باید غائبین را از ماجرا خبر دهید که من اینک به عموم مسلمین روی زمین و گروندگان به دین اسلام وصیت می کنم به «ولایت علی(ع)» آگاه باشید که ولایت علی ولایت من است(و ولایت من ولایت پروردگارم است) و این عهدی است که خداوند به من سپرده بود و به من دستور داده بود که آن را به شما ابلاغ کنم، آنگاه سه مرتبه فرمود: آیا همه شنیدید؟ عرض کردند: آری شنیدیم یا رسول الله(ص).[6]

4. فیض کاشانی(ره) در تفسیر صافی تمام خطبه پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر خم را نقل کرده است، پیامبر خدا(ص) در بخشی از این خطبه فرمود: «از جانب پروردگار به من ابلاغ شده که اگر آنچه به من دستور داده شده، به مردم ابلاغ نکنم رسالتش را انجام نداده ام» ای مردم من در تبلیغ این امر مهم کوتاهی نکردم، سبب نزول این آیه را برای شما بیان می نمایم که بارها جبرئیل بر من وارد شد و پیغام پروردگار را به من ابلاغ کرد که در این مکان معین آن پیام را به شما برسانم. صاحب هر نژاد بداند که علی بن ابی طالب(ع) برادر و وصی و جانشین من است. او امام بعد از من است و منزلت او نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی است، جز آنکه بعد از من پیامبری نخواهد بود، سرپرست و ولی شما بعد از خدا و رسول علی(ع) می باشد.[7]

دلالت حدیث غدیر بر خلافت علی(ع)

امامیه کلمه «مولی» را در جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» به معنای صاحب اختیار می داند بنابراین این جمله «نصّ» بر امامت علی(ع) است و نیاز به استدلال ندارد، خصوصاً قرائنی قطعی در دست می باشد که با در نظر گرفتن آنها حمل کلمه «مولی» بر هیچ یک ازمعانی دیگر صحیح نیست. با وجود این بسیاری از علمای اهل سنت پس از قبول اصل جریان غدیر و جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» تلاش کرده اند کلمه مولی را به معنای «دوست و یار و یاور » تفسیر کنند تا دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل علی(ع) انکار نمایند.

در پاسخ می توان گفت: گر چه یکی از معانی «مولی» دوست و یاور است، این کلمه مشترک در بین چند معناست که حمل آن بر هر یک از معانی مشترک به قرینه نیاز دارد و قرائن متعددی وجود دارد که نشان می دهد کلمه «مولی» در این حدیث به معنای صاحب اختیار است. که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:

الف) مساله دوستی علی(ع) با مؤمنان، مطلب پنهان و پیچیده ای نبود که نیازمند این همه تاکید و متوقف ساختن آن قافله عظیم در بیابان خشک و سوزان و خطبه خواندن و گرفتن اعتراف های پی در پی از جمعیت باشد و یا اینکه پیامبر از افشای آن احساس خطر کند.

ب) جمله «اَلَسْتُ اَوْلی بِکُِمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ» هیچ تناسبی با بیان یک دوستی ساده ندارد، بلکه می خواهد بگوید: همان اولویت و اختیاری که من نسبت به شما دارم و پیشوا و سرپرست شما هستم، برای علی(ع) نیز ثابت است.

ج) تبریک هایی که از سوی مردم در این واقعه تاریخی به علی(ع) گفته شد مخصوصاً تبریکی که عمر و ابوبکر به او گفتند، نشان می دهد چیزی جز مساله نصب خلافت نبوده است که در خور تبریک و تهنیت باشد؛ زیرا اعلام دوستی که برای همه مسلمانان به طور عموم ثابت است نیازی به تبریک ندارد؛ زیرا هنگامی که پیامبر(ص) بین مؤمنین عقد اخوت بست و علی(ع) را به عنوان برادر خویش انتخاب کرد کسی به او تبریک نگفت و مسلمانان با این وسعت و اهمیت با آن برخورد نکردند، پس چگونه در روز غدیر به جهت اعلان دوستی این همه به او تبریک گفتند؟ این نشان می دهد که مقصود از «مولی» یک دوستی ساده و معمولی نبود، بلکه مقامی بزرگ بود که خداوند به او عنایت کرد و دیگران نیز این مقام و منصب را به علی(ع) تبریک گفتند. به عنوان نمونه:

1. براءبن عازب پس از نقل جریان غدیر و فرمایش پیامبر(ص) نقل می کند که: «عمر نزد علی(ع) آمد و گفت گوارا باد بر تو ای فرزند ابی طالب، صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای هر مرد و زن با ایمانی هستی».[8]

2. عبدالروف مناوی در ذیل حدیث غدیر می نویسد: وقتی که پیامبر اکرم(ص) در مورد علی(ع) فرمود:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه» ابوبکر و عمر شنیدند و به علی گفتند . «امسیت یا بن ابی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنه» ای فرزند ابوطالب تو مولای هر مرد و زن با ایمانی گردیدی. و نیز می نویسد: «به عمر گفتند: تو رفتاری که با علی(ع) داری، با هیچ یک از صحابه نداری، گفت: چون علی(ع) مولای من است».[9]

علامه امینی(ره) در الغدیر جریان تبریک عمر و ابوبکر به علی(ع) را از «60» دانشمند معروف اهل سنت نقل کرده است.[10]

د) بسیاری از مفسرین اهل سنت مانند «قُرْطُبی، ابوالسعود و علامه مناوی» نقل کرده اند که وقتی ماجرای غدیر به گوش حارث بن نعمان رسید، به حضور پیامبر آمد وگفت: ما را به ادای شهادت به یگانگی خداوند و رسالت خودت امر کردی پذیرفتیم و به اقامه نماز و زکات مامور ساختی [انجام دادیم] ولی راضی نشدی تا اینکه پسر عمویت علی را بر ما برتری و فضیلت دادی، آیا خداوند تو را مامور کرد یا از پیش خودت این کار را انجام دادی؟ پیامبر(ص) فرمود: قسم به یگانگی خدا که از طرف خداوند متعال بود. حارث در حالی که از پیامبر روی برگرداند می گفت: خدایا اگر انتخاب علی(ع) به امر تو بوده پس سنگی را از آسمان بر ما بفرست،(که ما طاقت دیدن این مسأله را نداریم) پس سنگی از آسمان بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند.[11]

اگر چنانچه مقصود از «مولی» یک دوستی ساده و معمولی بود، چرا حارث بن نعمان نتوانست تحمل کند و از خدای متعال تقاضای عذاب کرد. در صورتی که حارث بارها فضائل دیگر علی(ع) را شنید و لب به اعتراض باز نکرد اما این سرپرستی علی بر مسلمانان آنقدر بر او سنگینی می کند که تقاضای عذاب می نماید؟ از این قرائن نیز معلوم می شودکه «مولی» به معنای دوستی و یاور نیست وگرنه چنین حساسیتی در دیگران ایجاد نمی کرد.

ه‍ ) اخبار و روایات فراوانی از شیعه و سنی وارد شده است که وقتی پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را به عنوان مولای مؤمنین معرفی کرد هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه شریفه «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نازل شد و پیامبر اکرم(ص) از روی سرور و شادی تکبیر گفت و خداوند متعال را به اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت او به رسالت پیامبر و ولایت علی(ع) حمد و سپاس گفت. این مطلب نیز به روشنی بیان می کند که مقصود از «ولایت» یک دوستی ساده و معمولی نیست؛ زیرا دوستی بدون ولایت دارای چنین شانی نیست که موجب اکمال دین و اتمام نعمت بر مسلمین و یا عدم ابلاغ آن برابر با عدم انجام رسالت باشد.

و) اکثر کسانی که حدیث غدیر را نقل کرده اند، گفته اند که پیامبر اکرم(ص) بعد از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» در حق آن حضرت دعا کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» این دعا دلالت می کند که آنچه پیامبر گرامی اسلام(ص) در حق علی(ع) فرموده، نیاز به تثبیت و نصرت خداوند دارد و به همین دلیل یاوران او را دعا و دشمنان و بدخواهان آن حضرت را نفرین کرد.

افزون بر این از دعا فهمیده می شود، دشمنی با علی(ع) و خوار کردن او در چیزی که خدا اراده کرد، جایز نیست. و کسی حق مخالفت با آن را ندارد؛ زیرا علی(ع) بر امری که مورد غضب خداست، اقدام نمی کند، بلکه بر هر امری که اقدام کرد، نصرت ویاری او بر دیگران واجب و مخالفت و دشمنی او حرام خواهد بود، و این نیز دلیلی دیگر بر عصمت آن حضرت است. از قرائنی که ذکر شد معلوم می گردد که کلمه «مولی» به معنای صاحب اختیار است و پیامبر خدا در روز غدیر خم علی(ع) را به امر پروردگار متعال به امامت و خلافت منصوب کرده است.

آیه اکمال دین

«اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاسْلامَ دیناً ...؛[12] امروز، کافران از(زوال) آئین شما مایوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از(مخالفت) من بترسید. امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین(جاودان) شما پذیرفتم».

فرق کمال و تمام

«تمام» در جایی استعمال می شود که اجزای یک چیز باید پشت سر یکدیگر بیاید، وقتی که همه اجزایش مرتب نشده، می گوییم ناقص است و وقتی آخرین جزء آن آمد، گفته می شود تمام شد.

اما عرب واژة کامل را اینگونه استعمال نمی کند. ممکن است شیء هیچ جزء ناقص و ناتمامی نداشته باشد، ولی هنوز کامل نباشد؛ یعنی آن هدف اصلی حاصل نشده باشد. مثلاً یک جنین در رحم مادر به حد تمام می رسد یعنی همه ساختمان بدنش تمام می شود و به دنیا می آید این انسان، انسان تمام است، ولی انسان کامل نیست. یعنی رشد لازم را نکرده و رشد کردن غیر از این است که جزء ناقصی داشته باشد، و در واقع اختلاف کامل و تمام با یکدیگر اختلاف کیفی و کمی است.[13]

پس مفهوم «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی ... » این است که امروز اسلام از هر جهت(اجزا و هدف) به حدی رسیده که نقصی در آن وجود ندارد.

روز یأس کفار و روز اکمال دین در اقوال مفسرین

واژة «الیوم» که دو بار تکرار شده، در بردارندة چهار ویژگی ذیل است:

الف) کفار از دین مسلمانان ناامید شدند؛ ب) خداوند دین اسلام را کامل کرد؛ ج) خداوند نعمتش را به حد نهایی(اتمام) رساند؛ د) خداوند آیین اسلام را به عنوان آیین نهایی مردم جهان پذیرفت.

شکی نیست که چنین روزی درتاریخ زندگی پیامبر(ص) بسیار مهم است و در برخی روایات آمده است که بعضی از یهود و نصارا با شنیدن این آیه گفتند: اگر چنین آیه ای درکتب آسمانی ما نقل شده بود، ما آن روز را عید قرار می دادیم.

«بزرگان اهل سنت مانند احمدبن حنبل و بخاری و مسلم و ترمذی و... این روایت را از طارق بن شهاب نقل کرده اند که عده ای ازیهودیان به عمر گفتند: شما آیه ای را در قرآن تلاوت می کنید که اگر بر ما جماعت یهودیان نازل می شد ما آن روز را عید می گرفتیم».[14]

اکنون باید از روی قرائن و نشانه ها و تاریخ نزول این آیه و سوره و تاریخ زندگی پیامبر(ص) این مسئله را جستجو کنیم که مقصود از «الیوم» چه روزی است؟

در این باره اقوال مختلف تغییری وجود دارد که به نقل و بررسی آنها می پردازیم.

1. روز عرفه

فخر رازی و رشید رضا گفته اند، منظور از «الیوم»، «روز عرفه»، در آخرین حج پیامبر(ص) است.[15] همچنین «بخاری»و «سیوطی»روایاتی را در این مورد نقل کرده اند. [16]

اما این نظریه درست نیست زیرا: اولا‍ً این قول با آیه ابلاغ منافات دارد زیرا آیه ابلاغ در بین راه مکه و مدینه و پس از اتمام حجه الوداع نازل شده است. پس چگونه ممکن است که خداوند دینش را در روز عرفه به کمال برساند و نعمتش را تمام کند و پس از یک هفته به پیامبر(ص)دستور بدهد مطلب مهمی را ابلاغ کند که رسالتش بدون آن ناتمام می ماند.[17]

ثانیاً: ویژگی هایی که در آیه ذکر شده یعنی یأس کفار، اکمال دین، اتمام نعمت و رضایت به دین اسلام بر روز عرفه تطبیق نمی کند، چون در این روز حادثة خاصی که موجب این آثار بشود اتفاق نیفتاده است؛ زیرا اگر منظور از حادثه، اجتماع گسترده مسلمانان باشد که قبل از روز عرفه نیز مسلمانان در مکه در خدمت پیامبر اکرم(ص) بوده اند پس چرا آن روز این آیه نازل نشد و اگر منظور نزول احکامی است که دراین آیه ذکر شده، این احکام چندان برای کفار وحشتناک نبود که موجب یاس آنان شود. و اگر مراد از یاس از دین این است که مشرکان قریش از تسلط و غلبة بر دین مسلمانان مایوس شدند، این هم در روز فتح مکه- سال هشتم- اتفاق افتاد نه در روز عرفه سال دهم.[18]

2. روز بعثت

صاحب المنار آورده است که: مقصود از(الیوم) روز(بعثت) است.[19]

آشکارا می بینیم که این احتمال مردود است؛ زیرا عرب قبل از اسلام که دینی نداشت تا کسی در آن طمع کند و با ظهور اسلام و اعلام بعثت از آن مأیوس گردد. پس باید این روز بعد از اسلام باشد که دینی در بین مردم انتشار یافته و موقعیتی برای طمع کفار به وجود آمده باشد.

همچنین این سوره در حجه الوداع در سال دهم نازل شده است و با روز بعثت اصلاً ناسازگار است.[20] همچنین تعبیر «اَکْمَلْتُ» با اواخر نزول قرآن و حیات پیامبر(ص) مناسبت دارد نه با اوایل بعثت؛ چون در آن روز اسلام شروع شد پس چگونه ممکن است در همان روز نیز کامل شده باشد؟

3. روز فتح مکه

بعضی احتمال داده اند مقصود از «اَلیوم» روز فتح مکه است این احتمال را قرطبی از ضحاک و مجاهد نقل کرده است.[21] این احتمال نیز قابل قبول نیست؛ زیرا با فتح مکه ـ که در سال هشتم هجری اتفاق افتاد ـ هنوز دین کامل نشده بود، واجبات زیادی بعد از فتح مکه نازل شد و حلال ها و محرمات زیادی در فاصله بین فتح مکه و رحلت پیامبر(ص) تشریع شد.

4. روز غدیر خم

قول دیگری که بعضی از مفسران اهل سنت[22]و همه مفسرین امامیه گفته اند و روایات متعددی نیز آن را تایید می کند این است که منظور از «الیوم» روز غدیر خم است علامه طباطبائی(ره) می نویسد: جمله «اَلْیومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا ...» دلالت دارد که کفار در دین مسلمانان طمع داشتند و امیدوار بودند که پس از مدتی به نحوی از بین برود، این طمع و امید اسلام را هر زمان تهدید می کرد. لذا مسلمانان حق داشتند و به جا بود که از این مطلب بترسند و خوف داشته باشند. پس جمله «وَ لا تَخْشوهُمْ» از طرف خداوند سبحان مؤمنین را از آن خطری که متوجه آنان بود و ترس داشتند، امان می دهد. خداوند می فرماید: «طایفه ای ازاهل کتاب «یهود» دوست داشتند و آرزو می کردند شما را گمراه کنند»[23]و باز می فرماید:

«بسیاری از اهل کتاب از روی حسد آرزومی کردند شما را بعد از اسلام و ایمان به حال کفر باز گردانند با اینکه حق برای آنها کاملاً روشن شده است، شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند فرمان خودش «جهاد» را بفرستد، خداوند بر هر چیزی تواناست»[24].

آخرین چیزی که کفار امیدوار بودند، این بودکه فکر می کردند به زودی دین با وفات پیامبر(ص) ـ که فرزند ذکوری در پی ندارد ـ می میرد؛ زیرا آنها نبوت و رسالت را همانند پادشاهی و سلطنت می دانستند که نام و نشانشان با مرگ خودشان از بین می رفت و در خاک دفن می شد. از مطالب گذشته معلوم می شود که تمام ناامیدی کفار هنگامی محقق می شودکه خدا برای این دین کسی را منصوب کند که در پاسداری و تدبیر امر دین و ارشاد و هدایت کردن امتی که بر اثر همین دین سر پا ایستاده است، قائم مقام پیغمبر(ص) باشد. نتیجه این امر، ناامیدی کفار از دین مسلمانان است، زیرا مشاهده می کردند که دین فقط ازاین مرحله ای که مسئولیتش بر عهده یک نفر است، خارج شده و به مرحله ای رسیده که «حامل نوعی» دارد و این کامل ساختن دین است که دین را از حالت حدوث و زوال پذیر بودن، به حالت دوام و بقا درمی آورد و این تمام کردن نعمت دین است.

این تحلیل مؤید روایاتی است که می گوید، این آیه در روز غدیر خم، روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری در جریان ولایت علی(ع) نازل شده و بدین ترتیب، «اَلْیومَ یَئسَ الَّذینَ کَفَرُوا .... وَ اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ ... » واضح ترین ارتباط را با هم پیدا می کند و هیچ یک از اشکالات پیشگفته، بر این نظریه وارد نخواهد بود.[25]

بسیاری از مفسران اهل سنت مانند: فخر رازی / رشید رضا / آلوسی ذیل آیه مورد بحث، نقل کرده اند که پیامبر اکرم(ص) بعد از نزول این آیه بیش از هشتادو یک روز عمر نکرد. [26]

با توجه به اینکه وفات پیامبر(ص) در روایات اهل تسنن روز دوازدهم ربیع الاول بوده نتیجه می گیریم که روز نزول آیه درست روز هجدهم ذی الحجه بوده است.[27]

بحث روائی

در روایات فراوانی که از طرق اهل سنت و شیعه نقل شده، صریحاً آمده است که آیه شریفه اکمال دین، در روز غدیر خم در جریان انتصاب علی(ع) به عنوان جانشین پیامبر(ص) نازل شده است.

1. ابوسعید خدری می گوید: پیامبر اکرم(ص) مردم را به سوی علی دعوت کرد و سپس دست علی(ع) را گرفت و بلند کرد، سپس علی و پیامبر از یکدیگرجدا نشدند تا آیه «اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نازل شد.

رسول خدا(ص) فرمود: الله اکبر بر کامل شدن دین و اتمام نعمت و خشنودی خداوند از رسالت من و ولایت علی(ع) سپس خطاب به مردم فرمود: هر کس من مولای اویم علی(ع) نیز مولای اوست.[28]

2. ابن کثیر در ذیل آیه مورد بحث می نویسد: ابن مردویه از طریق ابوهارون عبدی و او از ابو سعید خدری نقل می کند که آیه «اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ ...» در روز غدیر خم بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد هنگامی که رسول خدا(ص) در مورد علی(ع) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»[29]

3. امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) و او از پدرانش و آنها از پیامبر خدا(ص) نقل می کنند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «روز غدیر خم با فضیلت ترین اعیاد ملت من است،زیرا درآن روز خداوند مرا امر کرد که برادرم علی بن ابی طالب را به عنوان راهنمای امتم نصب نمایم که بعد از من به وسیله او هدایت شوند. روز غدیر خم روزی است که خداوند دین را کامل و نعمت را برامتم تمام نمود و برای آنها دین اسلام را پسندید و اختیار کرد ».[30]

4ـ زراره و فضیل بن یسار و بکیربن اعین و محمدبن مسلم و بریدبن معاویه همگی گفته اند که امام باقر(ع)فرمود:(هر واجبی بعد از واجب دیگر نازل می شد ولایت و جانشینی پیامبر(ص) آخرین واجبی بود که نازل شد از این رو خداوند این آیه را نازل فرمود که: «اَلْیومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» امام باقر(ع) فرمود: خداوند متعال می فرماید: «بعد از فریضه ولایت واجبی بر شما نازل نمی کنم، چون فرائض را برای شما به کمال رساندم».[31]

آیه صادقین

«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ»[32] ای کسانی که ایمان آورده اید از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با راستگویان باشید».

صدق در لغت

راغب می گوید: صدق و کذب هر دو در مرحله اول مربوط به گفتار است که عبارتست از مطابق بودن و یا مطابق نبودن خبر با واقع که در صورت اول صدق و در صورت دوم کذب نامیده می شود. ولی مجازاً شامل غیر خبر(مانند: امر، استفهام، دعا و ... ) و افعال نیز می شود و سپس نتیجه می گیردکه صدق به معنای وسیع مجازی آن عبارتست ازگفتاری که مطابق با ضمیر گوینده و واقع باشد.[33]

با توجه به آیات قرآن«صادقین» کسانی هستندکه تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبی انجام می دهند، نه تردیدی به خود راه می دهند، نه عقب نشینی می کنند و نه از انبوه مشکلات می هراسند، بلکه با انواع فداکاری ها، صدق ایمان خود را ثابت می کنند. شکی نیست که این صفات مراتبی دارد، بعضی ممکن است در قله آن قرار گرفته باشند که ما آنان را معصوم می نامیم و بعضی در مراحل پائین تر.[34]

مقصود از صادقین و همراهی با آنان

مفهوم صادقین مفهوم وسیعی است و شامل بسیاری از مؤمنین می شود؛ ولی چون در این آیه به طور مطلق فرموده همراه با آنان باشید و از آنها پیروی کنید، دائره صادقین محدود خواهد بود و فقط گروه خاصی را شامل خواهد شد زیرا؛ اولاً در آیه شریفه دستور داده «کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» «همراه با صادقین باشید». اگر مقصود مفهوم وسیع صادقین باشد و همه مؤمنان راستین و با استقامت را شامل گردد، باید گفته شود «کونوا من الصادقین» از صادقین باشید. به تعبیر دیگر: اینکه در آیه فرمود « همراه با صادقین باشید» مقصود این است که در گفتار و کردارتان از صادقین پیروی کنید و این غیر از این است که بفرماید شما نیز مانند صادقین متصف به وصف صدق باشید.[35]

ثانیاً آیه شریفه به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دستور می دهد که همراه با صادقین باشید اطلاق این دستور روشن می سازد مقصود از صادقین باید کسانی باشند که خطا در گفتار و کردار ندارند. زیرا اگر خطاکار باشند و آیه به طور مطلق به پیروی از آنها دعوت کند، حتی زمانی که فعل خطا انجام می دهند، موجب اجتماع امر و نهی در یک شیء و در یک زمان می شود و این از خداوند حکیم محال است.

نظر فخر رازی

فخر رازی می گوید: «آیه دلالت می کند بر اینکه شخص جایز الخطا، واجب است به کسی اقتدا کند که معصوم است و معصومین کسانی هستند که خداوند متعال آنان را «صادقین» دانسته است. پس این آیه دلالت می کند بر اینکه افراد جایز الخطا واجب است که از معصومین فاصله نگیرند، تا آنان مانع خطای آنها شوند. و این معنا در هر زمانی ثابت است، بنابراین در هر زمانی باید معصومی وجود داشته باشد».

سپس می گوید: «ما اعتراف می کنیم که در هر زمانی باید معصومی باشد؛ ولی می گوییم معصوم مجموع امتند در حالی که شما(امامیه) می گویید: معصوم تنها یکی است. ولی قول دوم(قول امامیه ) باطل است؛ زیرا خداوند بر هر یک ازمؤمنین واجب کرده است که با صادقین باشند و این در صورتی برای آنها ممکن است که بدانند آن صادق کیست نه در هنگامی که جاهل به صادق باشند که در صورت جهل اگر باز هم مکلف باشند که با صادقین باشند، تکلیف مالایطاق خواهد بود. و تکلیف مالایطاق جایز نیست لکن ما شخص معینی که متصف به وصف عصمت باشد نمی شناسیم و ضرورتاً می دانیم که آگاهی و شناختی از چنین انسانی نداریم. پس(با این بیان) ثابت شد که امر(کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ)، امر به پیروی از شخص معین(معصوم) نیست و چون این قول باطل شد باقی می ماند که مقصود از امر این است که با مجموع امت باشید و این دلالت می کند که قول مجموع امت حق و صواب است، این است معنای حجیت اجماع».[36]

ارزیابی دیدگاه فخر رازی

فخر رازی با توجه به مضمون روشن آیه، نتوانسته است دلالت آن را بر وجود معصوم در هر عصر و زمانی انکار کند ولی برای اینکه عقیده پیروان مکتب اهلبیت(ع) را نپذیرد، سخن از معصوم بودن جمیع امت(اجماع) به میان آورده است. نظر فخر رازی به چند دلیل باطل است.

دلیل اول: مسائل اجماعی که جمیع امت در آن اتفاق نظر دارند، مسائل محدودی است و حال آنکه همراه با صادقین بودن وظیفه ای عام، در همه جا و در هم چیز است، پس چگونه مؤمنین می توانند در مسائلی که امت اجماع ندارند با آنها باشند؟

به عبارت دیگر: اگر مسلمین فقط در مسائل اجماعی وظیفه دارند با صادقین(مجموع امت) باشند، تکلیفشان نسبت به مسائل غیر اجماعی چه می شود؟ و از چه کسانی پیروی کنند؟

افزون بر این، دستور آیه مطلق است و مقید به مسائل اجماعی و غیر آن نمی باشد چون فرموده است: «از صادقین پیروی کنید».

دلیل دوم: هیچ عرب زبانی به هنگام نزول این آیه از کلمه «صادقین» مجموع امت را استنباط و فهم نکرد.[37] پس چگونه می توان آن را بر این معنا حمل کرد؟ به تعبیر دیگر: حمل صادقین بر مجموع امت خلاف ظاهر آیه است؛ زیرا ظاهر این کلمه، مجموع امت را نمی فهماند.

دلیل سوم: اگر منظور از «صادقین» مجموع امت باشد، اتحاد تابع و متبوع لازم می آید، در حالی که ظاهر آیه این است که پیروان از پیشوایان و تابعان از متبوعان جدا هستند.[38]

دلیل چهارم: چگونه می گویید ما نسبت به شخص معصوم علم نداریم و حال اینکه ذیل آیه تطهیر گفتید: «علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) جزء اهل بیت و معصوم اند».[39] آیا در این صورت باز هم نسبت به شناخت معصوم جاهل هستید؟ بنابراین با توجه به ادله ای که ذکر شد، بهتر است که اعتراف کنیم در هر عصر و زمانی صادقی که هیچ خطا و خلاف و اشتباهی در سخنان و کردار او نیست، وجود دارد و ما باید پیرو آنها باشیم که مسلماً این صفات بر احدی غیر از ائمه(ع) منطبق نخواهد بود.

بحث روائی:

1. ابو صالح از ابن عباس نقل می کند که او گفت: آیه شریفه « اِتّقُوا اللهَ و کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» تنها در مورد علی ابن ابی طالب نازل شده است.[40]

2. ابان بن تغلب از امام باقر(ع) در مورد آیه شریفه «پرهیزگار باشید و همراه با صادقین باشید» نقل می کند که فرمود: یعنی با علی بن ابی طالب باشید.[41]

3. مالک بن انس از نافع و او از عبدالله بن عمر در مورد آیه «اتّقُوااللهَ» نقل می کند که: خداوند همه اصحاب محمد(ص) را امر کرد که از(مخالفت با) خدا بترسند سپس به اصحاب گفت: «همراه با راستگویان باشید» یعنی با محمد(ص) و اهل بیتش باشید (یعنی از آنها پیروی کنید).[42]

4. سلیم بن قیس هلالی نقل می کند که روزی امیرمؤمنان(ع) با جمعی از مسلمانان گفتگو داشت از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید هنگامی که خداوند آیه شریفه «یا ایّها الذِّین آمنُوا اتّقُوا اللهَ و کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ» را نازل کرد. سلمان به رسول خدا گفت: ای رسول خدا آیا منظور از آن عام است یا خاص؟ پیامبر(ص) فرمود: مامورین به این دستور همه مؤمنانند و اما عنوان صادقین مخصوص برادرم علی(ع) و اوصیای بعد از او تا روز قیامت است؟ حاضرین در پاسخ گفتند: آری این سخن را از پیامبر(ص) شنیدیم.[43]

5. جابر از امام باقر(ع) در مورد آیه شریفه «یا ایّها الذَّینَ آمنُوا تَّقُو اللهَ و کُونُوا مَعَ الُصّادِقینَ» نقل می کند که امام فرمود: «یعنی با علی بن ابی طالب باشید».[44]

6. تفسیر برهان از کتاب نهج البیان نقل می کند که از پیامبر(ص) درباره صادقین سوال شد، فرمود: «آنها علی و فاطمه وحسن و حسین(ع) و فرزندان معصوم آنها هستند تا روز قیامت».[45]

7. ابن ابی نصر می گوید از امام رضا(ع) در مورد آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» سوال کردم فرمود: «صادقین ائمه(ع) هستند که با اطاعت و پیروی از آنها، می توان با آنها بود».[46]

بیان احقاق الحق در اثبات خلافت علی

در پایان به عنوان نتیجه بحث، استدلال صاحب احقاق الحق برای اثبات امامت علی(ع) نقل می گردد.

مقدمه اول: از اینکه خداوند امر کرده است «از صادقین متابعت کنید» معلوم می شود که صادقین معصوم اند؛ زیرا امر به متابعت غیر معصوم به نحو اطلاق قبیح است و از خداوند قبیح صادر نمی شود.

مقدمه دوم: در بین اصحاب پیامبر اکرم(ص) غیر از علی(ع) کسی معصوم نبود و احدی هم برای غیر آن حضرت ادعای عصمت نکرده است و این مطلب نیز واضح است.

نتیجه اینکه همه مکلف هستند که از معصوم متابعت کنند و چون معصوم به غیر از علی(ع) در بین اصحاب وجود ندارد، پس همه وظیفه دارند که از آن حضرت متابعت و پیروی نمایند. و بدین ترتیب امامت بلافصل آن حضرت با آیه صادقین اثبات می شود.[47]

سوتیتر قسمت دوم:

اخبار و روایات فراوانی از شیعه و سنی وارد شده است که وقتی پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را به عنوان مولای مؤمنین معرفی کرد هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه شریفه «اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» نازل شد و پیامبر اکرم(ص) از روی سرور و شادی تکبیر گفت و خداوند متعال را به اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت او به رسالت پیامبر و ولایت علی(ع) حمد و سپاس گفت. این مطلب نیز به روشنی بیان می کند که مقصود از «ولایت» یک دوستی ساده و معمولی نیست.

واژة «الیوم» که دو بار تکرار شده، در بردارندة چهار ویژگی ذیل است:

الف) کفار از دین مسلمانان ناامید شدند؛ ب) خداوند دین اسلام را کامل کرد؛ ج) خداوند نعمتش را به حد نهایی(اتمام) رساند؛ د) خداوند آیین اسلام را به عنوان آیین نهایی مردم جهان پذیرفت.

شکی نیست که چنین روزی درتاریخ زندگی پیامبر(ص) بسیار مهم است و در برخی روایات آمده است که بعضی از یهود و نصارا با شنیدن این آیه گفتند: اگر چنین آیه ای درکتب آسمانی ما نقل شده بود، ما آن روز را عید قرار می دادیم.

پی نوشت ها:

 

 

[1] . مائده/67.

[2] . مانزل من القرآن فی علی(ع) 86؛ اسباب النزول، ص 135؛ ترجمه الامام علی بن ابی طالب، 2/ ص35 ؛ التفسیر الکبیر، 12/49؛ فرائد السمطین،1/62؛ الدر المنثور، 2/29؛ فتح القدیر، 2/57؛ روح المعانی، 6/194؛ ینابیع الموده، 30.

[3] . الغدیر، 1/1 به بعد

[4] . مسند احمد، 4/281؛ کنز العمال، 13/133؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته، 1/350.

[5] . الخصائص نسائی. باب 27، ص 96.

[6] . تفسیر عیاشی، 1/334 حدیث 155؛ المیزان، 6/54.

[7] . تفسیر الصافی، 2/57.

[8] . مسند احمد، 4/281.

[9] . فیض القدیر 6/218، ذیل حدیث 9000.

[10] . الغدیر، 1/272.

[11] . تفسیر قرطبی، 18/181؛ تفسیر ابی السعود، 2/29؛ فیض القدیر، 6/218.

[12] . مائده/3.

[13] . امامت و رهبری، 120.

[14] . المنار ، 6/155.

[15] . التفسیر الکبیر، 11/137؛ المنار، 6/155

[16] . صحیح البخاری، 3/123؛ الدر المنثور، 2/258.

[17] . همراه با راستگویان، 121- 126(با تلخیص)

[18] . المیزان، 5/264. تفسیر نمونه، 4/264(تلخیص)

[19] . المنار، 4/157

[20] . خلافت و ولایت،76.

[21] . الجامع لاحکام القرآن، 6/61 و 60؛ روح المعانی، 6/60

[22] . مانند: ابن کثیر تفسیر القرآن العظیم، 2/15، آلوسی، در روح المعانی، 6/61.

[23] . آل عمران/ 69

[24] . بقره/ 109

[25] . المیزان، 5/274-270

[26] . التفسیر الکبیر، 11/139؛ المنار، 6/154؛ روح المعانی، 6/60.

[27] . تفسیر نمونه، 4/265 البته این در صورتی است که روز وفات پیامبر(ص) و خود روز غدیر را محاسبه نکنیم و در سه ماه پشت سر هم دو ماه را 29 روز بگیریم که این موضوع کاملا امکان پذیر است و با توجه به اینکه در روزهای قبل و بعد از روز غدیر حادثه مهمی در تاریخ اسلام رخ نداده است که تاریخ فوق قابل تطبیق بر آن باشد مسلم می شود که منظور از آن جز روز غدیر نیست.

[28] . شواهد التنزیل ، 1/202 روح المعانی، 6/61؛ ینابیع الموده، 115(با مختصر تفاوت)

[29] . تفسیر القرآن العظیم، 2/61

[30] . امالی صدوق، 109 و نور الثقلین، 1/589 حدیث 29.

[31] . نور الثقلین 10/587 ، حدیث25

[32] . توبه 9/119

[33] . المفردات، 277 ماده «صدق».

[34] . تفسیر نمونه، 8/180-179(تلخیص)

[35] . المیزان، 9/639 (تلخیص).

[36] . التفسیر الکبیر،16/221

[37] . می توانید آثار گذشتگان از کتب تفسیری و روائی را بررسی کنید که حتی غالب مفسرین اهل سنت از کنار این آیه با سکوت گذشته اند در صورتی که اگر دلالت آیه بر مجموع امت واضح بود چه داعی داشتند که بر حجیت اجماع که اساس مکتبشان را بر آن بنا نهاده اند استدلال نکنند یا حداقل اشاره ای به آن داشته باشند؟

[38] . تفسیر نمونه، 8/183 و پیام قرآن 9/51-50 «تلخیص».

[39] . التفسیر الکبیر، 25/209.

[40] . شواهد التنزیل، 1/342، حدیث 351.

[41] . همان، 1/344 حدیث 355؛ شبیه همین معنا را خوارزمی در المناقب، ص 189 و جوینی در فرائد السمطین، ص 91؛ سیوطی در الدر المنثور ج3،ص 290، نقل کرده اند

[42] . شواهد التنزیل 1/345، حدیث 357.

[43] . یناییع الموده، 115 و تفسیر برهان 2/170

[44] . نورالثقلین 2/281 ، حدیث 399.

[45] . البرهان فی تفسیر القرآن، 2/170، ح 16.

[46] . همان 2/170.

[47] . احقاق الحق، 3/301، (تلخیص).

اشاره:

مسئله جانشینی پیامبر، یکی از پرنزاع ترین و دامنه دارترین مسائلی است که از رحلت پیامبر تا کنون ذهن اندیشمندان دو فرقه بزرگ تشیع و تسنن را به خویش مشغول داشته است. اهل تسنن با استناد به بلوغ فکری مردم، همة وقایع تاریخی و آیات و احادیثی که به نوعی مسأله جانشینی را مطرح می کند، توجیه می نمایند و متفکران شیعی با استناد به متن دین و کتاب خدا اثبات می کنند که پیامبر این امر مهم را به هیچ رو فروگذار نکرده است. مقاله پیش رو جانشینی پیامبر را در آیات و روایات تفسیری با تأکید بر منابع اهل سنت کاویده است.

 

مقدمه

پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در مسئله جانشینی آن حضرت بین اصحاب اختلاف افتاد و این باعث شد تا مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند.

گروهی که معتقد بودند پیامبر(ص) جانشینی برای خود تعیین نکرده و آن را بر عهده امت گذاشته است. طرفداران این نظریه «اهل سنت» نامیده شدند. گروهی دیگر معتقد شدند که رسول اکرم(ص) به امر الهی جانشین خود را تعیین و کراراً او را به مردم معرفی کرده است. طرفداران این نظریه «شیعه» نامیده شدند. بنابراین شکی نیست که هر دو گروه به وجود رهبر و حاکم پس از پیامبر اذعان دارند، با این تفاوت که در مکتب اهل سنت امامت یک مقام عرفی و شرایط امام در حد شرایط یک مقام معمولی است، آنان قداستی را که برای پیامبر اکرم(ص) قائلند برای جانشین او قائل نیستند لذا از نظر آنان انتخاب امام از راههای متعدد (بیعت، شورا و...) امکان پذیر اما در مکتب شیعه منصب امامت امتداد رسالت پیامبر(ص) است و امام باید از سوی خدا تعیین ونصب گردد در این مکتب، فلسفه بعثت پیامبران با فلسفه نصب و تعیین امام از طرف خدا یکی است و علم و عصمت از شرایط اساسی هر دو مقام است.

بین طرفداران این دو مکتب منازعات و مناظرات فراوانی برای اثبات ادعایشان در گرفته و کتاب های متعددی نگاشته شده است. آنچه در این نوشتار منظور نگارنده است این که از طریق برخی از آیات و روایات که در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده، اثبات نماید که نصب امام از طریق نص محقق شده و نمی توان در مقابل نص اجتهاد کرد.

آیه ولایت

«اِنََّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیموُنَ الصَّلوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وهُمْ راکِعُونَ؛[1] سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند، همانها که نماز را برپا می دارند، و درحال رکوع زکات می دهند.

معنای «ولی»

«ولی» در لغت، گاه به معنای دوست و گاه به معنای حاکم است. به گفته راغب اصفهانی ریشه اصلی آن به این معنا است که دو چیز در کنار هم قرار گیرند و فاصله ای میان آنها نباشد، اگر به کسر واو بخوانیم (وِلایت) به معنای نصرت و اگر با فتح واو خوانده شود (وَلایت) به معنای صاحب اختیار است.

با در نظر گرفتن قرائن، به دو دلیل کلمه «ولی» در آیه پیشگفته به معنای صاحب اختیار است.

1. اضافه کلمه «ولی» به کسی که نیاز به ولایت دارد، قرینه ای است بر این که مقصود از «ولی» همان مالک الامر است مانند «ولی الصغیر» یعنی کسی که مالک امر صغیر است یا «ولیَ المراة» یا «ولیّ المجنون»....

همچنین اسناد «ولی» به کسی که سلطنتش بر دیگری عقلاً یا شرعاً ثابت است، قرینه قطعی است بر اینکه مقصود همان مالک الامر است، مانند سلطنت پروردگار و سلطنت رسول اکرم(ص) بر مردم به جهت اینکه او رسول خدا و خلیفه خداست. وقتی که معلوم شد «ولی» نسبت به خدا و رسول او(ص) به معنای صاحب اختیار است، پس نسبت به « الَّذینَ آمَنُوا» نیز که عطف بر رسول الله(ص) می باشد به دلیل شراکت حکم معطوف و معطوف علیه به معنای صاحب اختیار خواهد بود.

2. «انّما» از ادات حصر است و چون ولایت به سایر معانی منحصر در خدای متعال و رسول خدا و زکات دهنده در حال رکوع نیست، معلوم می گردد که این ولایت فقط به معنای مالک الامر است که منحصر در خدا و رسول خدا(ص) و مؤمن زکات دهنده در حال رکوع است[2]

مقصود از «الذین آمنوا»

آیه به طور مشخص افراد مورد نظر را تعیین نمی کند، از این رو لازم است در این باره به پیامبر اکرم(ص) و روایات او مراجعه نمود؛ زیرا ایشان تنها مرجع تفسیر و تبیین مجملات و نقاط ابهام قرآن است. چنانکه قرآن کریم می فرماید: «وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِم»[3]

علاوه بر مفسرین امامیه که همگی شان نزول آیه شریفه را در مورد علی(ع) می دانند، بسیاری از مفسرین و محدثین اهل سنت از جمله: واحدی، زمخشری، فخر رازی، سیوطی و آلوسی[4] با نقل روایاتی نزول آیه را در شان علی(ع) می دانند که برای رعایت اختصار از نقل همه روایات چشم پوشی کرده، به ذکر برخی از آنها اکتفا خواهیم کرد.

الف) روایات اهل سنت

1. ابن عباس می گوید: نزدیک ظهر بود که عبدالله بن سلام به همراه تعدادی از مسلمانان وارد منزل رسول خدا(ص) شده از مشکلات خویش به آن حضرت شکایت کردند.

در این حال آیه «ولایت» بر پیامبر نازل شد. پیامبر اکرم(ص) آیه را بر آنها تلاوت نمود، آنان عرض کردند: ما به ولایت خدا و رسول و مؤمنین راضی شدیم. در این هنگام بلال اذان گفت و پیامبر اکرم(ص) روانه مسجد شد. مردم در مسجد مشغول نماز بودند، بعضی در حال قیام و رکوع وبعضی در حال سجده بودند، آن حضرت سائلی را دید که در بین مردم دور می زند و تقاضای کمک می نماید، پیامبر او را صدا زد و سوال کرد: آیا کسی به تو چیزی داد؟ عرض کرد آری. حضرت سوال کرد: چه چیزی به تو داد؟ عرض کرد: انگشتری از نقره، پیامبر پرسید: چه کسی این انگشتر را داد؟ پاسخ داد: آن مردی که در حال قیام است، پیامبر نگاه کرد دید او علی بن ابی طالب(ع) است. باز پرسید در چه حالی انگشتر را به تو عطا کرد؟ گفت: در حال رکوع، سپس پیامبر اکرم(ص) آیه شریفه را تلاوت نمود.[5]

«سیوطی» نیز در «الدر المنثور»[6] این مسأله را نقل کرده و در پایان می نویسد: وقتی که رسول خدا از سائل پرسید: چه کسی به تو کمک کرد؟ سائل گفت: آن مردی که در حال قیام است(و با دست به سوی علی(ع) اشاره کرد). حضرت پرسید در چه حالی به تو کمک کرد؟ عرض کرد در حال رکوع، پیامبر فرمود: او علی بن ابی طالب(ع) است و تکبیر گفت و این آیه را تلاوت نمود: «وَ مَن یَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَه وَ الَّذینَ آمَنوا فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ»[7]

2. حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل» بیست و چهار روایت در این باب و از طرق مختلف در ذیل آیه شریفه نقل کرده است و از جمله کسانی که از آنها حدیث نقل کرده است، «ابن عباس»، «عماربن یاسر»، «جابربن عبدالله انصاری»، «امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع)»، «مقدادبن اسود کندی» و «ابوذر غفاری» می باشند.[8]

3. فخر رازی در تفسیر کبیر سه حدیث آورده و از ابوذر نقل می کند که آیه ولایت در شان علی(ع) نازل شده است. [9]

مرحوم علامه امینی شأن نزول این آیه را درباره علی(ع) از حدود بیست کتاب اهل سنت آورده و منابع دقیق آنها را نقل کرده است،[10] و در کتاب احقاق الحق نیز، همین معنا از کتب زیادی نقل شده است. [11]

روایات اهل سنت را با ترجمة اشعار «حسّان بن ثابت» شاعر معروف عصر پیامبر(ص) که این مطلب را به عنوان یک مساله مسلم تاریخی در اشعار خود آورده و در بسیاری از کتب بزرگان اهل سنت نیز نقل شده است به پایان می رسانیم.

«ای علی تو بودی که در حال رکوع زکاتی بخشیدی، جان به فدایت ای بهترین رکوع کنندگان»

«و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرده وآن را در قرآن مجیدش تبیین نمود.» [12]

ب) روایات امامیه

از طریق شیعه روایات زیادی مبنی بر اینکه آیه در شأن علی(ع) است نقل شده است و مرحوم کلینی در کافی و مرحوم بحرانی در تفسیر برهان که فقط از طریق امامیه بیست روایت نقل می کند و ما فقط به نقل یک حدیث اکتفا می کنیم. ابوالجارود از امام باقر(ع) نقل می کند که آن حضرت در مورد آیه ولایت فرمود: گروهی از یهودیان مانند عبدالله بن سلام، اسید بن ثعلبه، ابن یامین و ابن صوریا اسلام آوردند و به حضور پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شدند و عرض کردند: ای رسول خدا(ص) حضرت موسی(ع) یوشع بن نون را به عنوان وصی خود قرار داد، وصی شما کیست و چه کسی بعد از شما سرپرست و صاحب اختیار ما خواهد بود؟ در این هنگام آیه شریفه «اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ ...» نازل شد. پیامبر خدا(ص) فرمود: بلند شوید تا به مسجد رویم وقتی که به مسجد رسیدند، فقیری را مشاهده کردند که در حال خروج از مسجد بود، پیامبر فرمود: ای سائل آیا کسی به تو چیزی عطا کرد؟ فقیر گفت: آری این انگشتر را، فرمود: چه کسی این انگشتر را به توداد؟ پاسخ داد: آن مردی که در حال نماز است. فرمود: در چه حالی انگشتر را به تو داد؟ گفت: در حال رکوع، در این هنگام پیامبر اکرم تکبیر گفت و به دنبال آن حضرت، اهل مسجد نیز تکبیر گفتند، سپس پیامبر خدا فرمود: بعد از من «ولیّ» و سرپرست شما علی بن ابی طالب است. و آنها نیز گفتند! ما راضی شدیم به اینکه خداوند پروردگار ما باشد و اسلام دین ما، و محمد(ص) پیامبر ما و علی بن ابی طالب(ع) صاحب اختیار و سرپرست ما، و سپس این آیه نازل شد وَ مَن یَتَوَلْ اللهَ وَ رَسولَه ... [13].

بیان علامه طباطبائی

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در مورد دلالت این آیه بر ولایت علی(ع) می گوید: آیه شریفه مورد بحث، سیاقی داردکه از آن استفاده می شود، ولایت نسبت به خدا و رسول و مؤمنین به یک معنا است؛ چون به یک سیاق ولایت را به همه نسبت داده است و موید این مطلب این جمله از آیه بعدی است که، «فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبُونَ»[14] برای اینکه این جمله دلالت و یا دست کم اشعار دارد بر اینکه مؤمنین و رسول خدا(ص) از این جهت که تحت ولایت خدایند، حزب خدایند و چون چنین است پس سنخ ولایت هر دو یکی و از سنخ ولایت خود پروردگار است و خداوند متعال برای خود دو سنخ ولایت نشان داده، یکی ولایت تکوینی و دوم ولایت تشریعی. آنگاه در آیات دیگری این ولایت تشریعی را به رسول خدا استناد می دهد و سپس در آیه مورد بحث، همان ولایت را برای امیرالمؤمنین(ع) اثبات می کند، پس در اینجا چهار دسته از آیات قرآنی هست.

الف) آیاتی که اشاره به ولایت تکوینی خدای متعال دارد مانند:

«اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ فَاللهُ هُوَ الْوَلیُّ»[15]

ب) آیاتی که برای خدا ولایت بر تشریع شریعت، هدایت، توفیق و ... را ثابت می کند:

«اَللهُ وَلیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الیَ النُّورِ»[16]

ج) آیاتی که ولایت تشریعی خداوند را برای رسول خدا ثابت می کند و قیام به تشریع و دعوت به دین و تربیت امت و قضاوت در بین آنان را از شئون رسالت وی بر می شمارد مانند: آیه شریفه «الَنَّبِیُّ اَوْلی بِالْمؤمنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»[17] و آیاتی دیگر در سوره های نسا، شورا، جمعه، نحل و احزاب.[18]

خلاصه مضمون این آیات این است که رسول خدا(ص) نیز ولایت دارد که امت را به سوی خدا سوق دهد و در بین آنها حکومت و فصل خصومت کند و همان گونه که اطاعت خدا بر مردم واجب است، اطاعت او نیز بدون قید و شرط واجب است، پس برگشت ولایت آن حضرت به ولایت تشریعی خدا و اطاعت او اطاعت خداست، و آیات «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُم».[19]

و «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ اِذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ اَمْرِهِمْ»[20] بر این امر دلالت دارند.

د) آیاتی که همان ولایت رسول خدا را برای امیرالمؤمنین، علی(ع) اثبات می کند. یکی از آنها همین آیه مورد بحث است که بعد از اثبات ولایت تشریعی برای خدا و رسول با واو عاطفه عنوان «الَّذینَ آمَنُوا» را که جز بر امیرالمؤمنین(ع) منطبق نیست به آن دو عطف نموده و به یک سیاق این سنخ ولایت را(که گفتیم، در هر سه مورد ولایت واحده است؛ البته برای پروردگار متعال، به طور اصالت، و برای رسول خدا و امیرالمؤمنین(ع) به طور تبعیت و به اذن خدا) اثبات می کند.

اگر معنای ولایت در این یک آیه نسبت به خداوند، غیر از معنای آن نسبت به « الَّذینَ آمَنُوا » بود،(صرف نظر از اینکه این یک نحو غلط اندازی و باعث اشتباه بود) جا داشت کلمه ولایت نسبت به «اَلَّذینَ» تکرار شود، تا ولایت خدا به معنای خود و آن دیگری هم به معنای خود استعمال گردد چنانچه نظیر این مطلب، در آیه «قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُم یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُومِنُ لِلْمُؤْمِنینَ»[21]رعایت شده است.

در این آیه لفظ «یؤْمِنُ» برای اینکه در هر جمله معنای خاصی داشته، تکرار شده است. [22]

نتیجه بحث

حاصل اینکه هر ولایتی که در آیه ولایت برای خداوند متعال و رسول او ثابت است، برای علی(ع) نیز ثابت خواهد بود. قطعاً ولایت خداوند و رسول خدا(ص) به معنای ولایت تشریعی(مالک الامر و صاحب الاختیار) می باشد، پس همچنین ولایت تشریعی نیز برای امیرالمؤمنین به اثبات می رسد. و چون کس دیگری غیر از علی(ع) به عنوان ولی المؤمنین بعد از پیامبر اکرم(ص) معرفی نشده است، پس آن حضرت خلیفه بلافصل رسول خدا(ص) خواهد بود.

پاسخ به چند پرسش

عده ای بر استدلال به این آیه اشکالاتی را مطرح کرده اند که در این بخش اشکالات مهم آنها بررسی می شود.

اشکال اول: آلوسی اشکال می کند که موصول ها و ضمیرهای آیه به صورت جمع اند مانند « الَّذینَ آمَنُوا» و « الَّذینَ یُقیمُونَ» و «یُؤتُونَ» و «وَ هُمْ راکِعُونَ» با این حال چگونه بر یک فرد تطبیق می گردد.

پاسخ:

اولاً: استعمال لفظ جمع بر شخص واحد با انطباق یک قانون کلی بر فرد واحد تفاوت دارد. توضیح اینکه زمانی جمع را اطلاق و واحد را اراده می کنند، و در حقیقت لفظ جمع در واحد استعمال می شود و زمانی به قانونی کلی و عمومی اشاره می شود و از آن به طور عموم خبر داده می شود در صورتی که آن قانون جز بر یک نفر منطبق نمی گردد و این دو با هم متفاوت اند. آن اطلاقی که در عرف سابقه ندارد اولی است و نه دومی و کاربرد وجه دوم در عرف شایع است و آیه مورد بحث نیز از این قبیل است یعنی در آیه ولایت به طور کلی گفته شده که پس از پیامبر اکرم(ص) چه کسانی بر امت اسلامی ولایت دارند، در حالی که شرایط آن را فقط یک نفر داراست. [23]

ثانیاً: مشابه آیه فوق که در آیه به صورت جمع آمده و در خارج تنها یک نفر را شامل می شود بسیار است به عنوان نمونه به موارد زیر می توان اشاره کرد:

الف) در آیه مباهله کلمه «نِسائَنا»[24] به صورت جمع است در حالی که مقصود فقط فاطمه زهرا(ع) است، زیرا زن دیگری در جریان مباهله حضور نداشت.

ب) در آیه «یَقُولُونَ نَخْشی اَنْ تُصیبَنا دائِرَهٌ»[25] گویندة این حرف به اعتراف علمای عامه یک نفر به عنوان عبدالله بن ابُی، رئیس منافقان بوده است، ولی به صورت جمع آمده است.

ج) در آیه «یَسئَلُونَکَ ماذا یُنْفِقُونَ»[26] «یَسئَلُونَ» به صورت جمع آمده در حالی که پرسشگر یک نفر به نام عمروبن جموح بوده است.

و بسیاری از آیات دیگر که علامه امینی در «الغدیر» بیست آیه را ذکر می کند. [27]

اشکال دوم: اگر ولایت در آیه به معنای صاحب اختیار باشد لازم است علی(ع) در زمان حضور پیامبر(ص) نیز این ولایت را داشته باشد، در صورتیکه بالاتفاق علی(ع) در عصر پیامبر مقام ولایت به معنای حاکمیت و رهبری فعلی مسلمین را نداشت. [28]

پاسخ:

پاسخ این اشکال روشن است، در تعبیرات روزمره بسیار دیده می شود که اسم یا عنوانی به افرادی که نامزد مقامی بوده یا به مسئولیتی انتخاب شده اند اطلاق می شود یا به تعبیر دیگر بالقوه دارای آن مقام اند نه بالفعل. مثلاً کسی در حال حیات خود یک نفر را به عنوان(وصیّ) خود تعیین می کند و با اینکه هنوز در حال حیات است، می گوید فلانی وصیّ من یا قیم اطفال من است.

اطلاق وصیّ، خلیفه و جانشین به علی(ع) در حال حیات رسول خدا(ص) نیز به همین صورت بوده است که پیامبر(ص) به اذن خداوند در حال حیات خود، علی(ع) را برای این امر نصب کرد و خلافت او را برای بعد از رحلتش تثبیت نمود شبیه این مطلب در داستان «یوم الانذار» دیده می شود. طبق نوشته مورخان و محدثان اسلامی اعم از اهل سنت و شیعه، پیامبر اکرم(ص) آن روز اشاره به علی(ع) کرد و فرمود: «این برادر و وصیّ و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید».[29]

اشکال سوم: حصر ولایت در علی(ع) حتی بنابر مذهب شیعه هم صحیح نیست؛ زیرا به ائمه دوازده گانه قائلند پس چگونه آیه یاد شده ولایت را در علی(ع) منحصر می کند.[30]

پاسخ:

این اشکال در صورتی وارد است که ولایت ائمه دوازده گانه(ع) در عرض باشد، یعنی همه در یک زمان با هم ولایت داشته باشند، در صورتی که ما ولایت آنها را به ترتیب زمان در طول هم می دانیم. پس حصر ولایت در علی(ع) صحیح است چون ولایت ائمه نیز به ولایت حضرت علی(ع) بازگشت می کند چنانکه انحصار ولایت در رسول الله(ص) صحیح است؛ زیرا ولایت حضرت علی(ع) و سایر ائمه به ولایت ایشان باز می گردد، و چنانکه می توان ولایت را منحصر در ذات باری تعالی دانست؛ زیرا اصل ولایت از اوست و ولایت پیامبر اکرم و ائمه به ولایت پروردگار متعال بر می گردد.

آیه اولی الامر

«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَاْویلاً؛[31] ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر(اوصیای پیامبر) را، و هرگاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید(و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این(کار) برای شما بهتر، و عاقبت آن نیکوتر است.»

در این آیه خداوند امر فرموده که از خداوند و پیامبر(ص) و اولی الامر اطاعت کنیم وفرمان آنها را گردن نهیم. مقصود از خدا و رسول در آیه روشن است اما در باره اینکه منظور از اولی الامر چه کسانی هستند اقوالی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. زمامداران و حاکمان در هر زمان و هر محیط؛ 2. اهل حل و عقد؛ 3. علما و دانشمندان عادل؛ 4. خلفای راشدین؛ 5. صحابه و یاران پیامبر؛ 6. فرماندهان لشکر؛ 7. امامان معصوم(ع). شایسته ذکر است که همه مفسران امامیه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از «اولی الامر» امامان معصوم(ع) می باشند. [32]

بررسی اقوال هفتگانه

تفسیر اول با مفهوم آیه و روح بلند تعالیم اسلام سازگار نیست و ممکن نیست که پیروی بدون قید و شرط از هر حکومتی در ردیف اطاعت خدا و پیامبر(ص) باشد، به همین دلیل علاوه بر مفسران امامیه مفسران اهل سنت نیز این تفسیر را نفی کرده اند.

تفسیر دوم نیز با اشکالات فراوانی مواجه است که ما آنها را در بحث مصداق اولی الامر بعد از نقل کلام فخر رازی موسس این قول به طور مشروح بیان می کنیم. گروه سوم برای توجیه کلام خود به آیه ای دیگر از سوره نسا استناد کرده اند؛ زیرا در این آیه کلمه اولی الامر بر علما و دانشمندان اطلاق شده است. آیه می فرماید: «و هنگامی که خبری از پیروزی یا شکست به آنها برسد،(بدون تحقیق) آن را شایع می سازند، در حالی که اگر آن را به پیامبر و اولی الامر که قدرت تشخیص کافی دارند باز گردانند، از ریشه های مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عده کمی، همگی از شیطان پیروی می کردید(و گمراه می شدید)». [33] این استناد صحیح نیست؛ زیرا آیه مورد بحث درباره اطاعت بدون قید و شرط است، ولی این آیه که مستند استدلال آنهاست، درباره سوال و تحقیق درباره خبر است و این دو مطلب را نمی توان به یک معنا دانست، اولی جز درباره معصومان تصور نمی شود، ولی دومی مفهومی گسترده دارد.

افزون بر این تفسیر اولی الامر در آیه مورد بحث به علما و دانشمندان عادل نیز سازگار نیست؛ زیرا علما و دانشمندان عادل نیز اگر مرتکب اشتباهی شده و یا به هر علت دیگر از حق منحرف شوند اطاعت آنها لازم نیست، در صورتی که آیه اول اطاعت از اولی الامر را به طور مطلق، همانند اطاعت از پیامبر لازم شمرده است. برای قول چهارم و پنجم و ششم نیز هیچ دلیل روشنی بیان و ارایه نشده است، در عین حال هیچ یک از این سه قول صحیح نیست؛ زیرا منحصر کردن اولی الامر در خلفا چهارگانه و یا صحابه پیامبر و یا فرماندهان لشکر بدون دلیل است و ما دلیلی بر این انحصار نداریم. افزون بر این بنابر قول چهارم و پنجم لازم می آید که امروز مصداقی برای اولی الامر در میان مسلمانان وجود نداشته باشد؛ زیرا در حال حاضر نه خلفای چهارگانه در قید حیاتند و نه صحابه پیامبر اکرم اسلام(ص) در صورتی که آیه مطلق است و اختصاص به زمان خاصی ندارد. [34]

اما قول هفتم تنها قولی است که اشکالات یادشده را ندارد؛ زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده می شود، کاملاً سازگار است، چون مقام عصمت ائمه(ع) آنها را از هرگونه خطا وگناه حفظ می کند. و از این رو فرمان آنها همانند فرمان پیامبر بدون هیچ قید وشرطی واجب الاطاعه است وسزاوار است که اطاعت از امام معصوم در ردیف اطاعت از پیامبر قرار گیرد.

علامة طباطبائی برای توضیح دلالت آیه شریفه بر عصمت اولی الامر می فرماید: اینکه امر به اطاعت از رسول به طور مطلق آمده است و هیچ قید و شرطی ندارد، دلیل بر این است که رسول امر و نهی مخالف با حکم خدا ندارد، و گرنه موجب تناقض می شد؛ زیرا اگر رسول امر به چیزی کند که مخالف با حکم خداست هم واجب است عمل شود، چون اطاعت رسول واجب است و هم واجب است عمل نشود، چون اطاعت از خدا هم واجب است و این موجب تناقض می شود، پس موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول گرامی با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد و محقق نمی شود.

و از آنجا که اطاعت اولی الامر با اطاعت رسول یکی است، همین مطلب نیز عیناً در اولی الامر جریان دارد یعنی اگر همه اوامر و نواهی اولی الامر، با اوامر و نواهی رسول خدا(ص) موافق نمی شد، موجب تناقض می گردید و چون به طور مطلق فرموده از اولی الامر اطاعت کنید، معلوم می شود، تمامی اوامر و نواهی آنها موافق با اوامر و نواهی رسول خداست و این هم جز با عصمت اولی الامر ممکن نیست. پس این آیه دلالت می کند که اولی الامر معصوم از خطا و اشتباه و عصیان هستند. [35]

مصداق(اولی الامر)

پس از آنکه اثبات شد ولی امر باید معصوم باشد اکنون ببینیم مصداق یا مصادیق اولی الامر چه کسانی هستند؟ فخر رازی معتقد است که اولی الامر هر کس که باشد باید معصوم از خطا و اشتباه باشد. او در ذیل آیه مورد بحث به طور شایسته این مطلب را به اثبات رسانده است. با این وجود درهنگام تعیین مصداق اولی الامر دچار لغزش شده و نصوصی را که از پیامبر وجود دارد، نادیده گرفته و در نتیجه اولی الامر را به اهل حل و عقد تفسیر می کند. [36]

استدلال فخر رازی با اشکالات متعددی مواجه است که به پاره ای از آنها می پردازیم:

اشکال اول: تفسیر مصداق اولی الامر به «اهل حل و عقد» صحیح نیست، زیرا برای اعتقاد به عصمت اهل حل و عقد سه احتمال وجود دارد:

1. اینکه تک تک افراد اهل حل و عقد معصوم باشند و چون تک تک آنها معصوم هستند قهراً هیأت جمعی آنان نیز معصوم خواهد بود.

این احتمال صحیح نیست، زیرا در طول قرن ها هیچ گاه اتفاق نیفتاده که همه اهل حل و عقد معصوم باشند پس محال است که خدای حکیم امت را به چیزی امر بکند که مصداق خارجی ندارد.

2. احتمال دیگر اینکه، عصمت صفت مجموع هیأت اهل حل و عقد باشد نه تک تک افراد، یعنی هیأت اهل حل و عقد معصوم است هر چند تک تک افراد معصوم نباشند؛ زیرا مردم مکلف به اطاعت از مجموع هیأت اهل حل و عقدند و چون مجموع اهل حل و عقد جز به راه مستقیم و صواب دعوت نمی کنند، اطاعت از آنها واجب است.

این احتمال نیز باطل است؛ زیرا چگونه تصور می شود که یک موضوع اعتباری- یعنی هیأت اهل حل و عقد- به یک صفت حقیقی یعنی عصمت متصف گردد. با اینکه آنچه در خارج وجود دارد افرادند نه هیأت، بلکه هیأت امری است اعتباری و امر اعتباری نه معصوم می شود و نه گنهکار، پس تصور عصمت برای هیأت که امر اعتباری است، صحیح نیست.

3. احتمال سوم اینکه، عصمت نه صفت افراد هیأت اهل حل و عقد است و نه صفت خود هیأت، بلکه حقیقت آن عبارت است از اینکه خدای تعالی این هیأت را از انحراف حفظ می کند و نمی گذارد رأی به خطا بدهند. مثل خبر متواتر که از کذب محفوظ است، با اینکه مصونیت از کذب نه صفت تک تک مخبرین است و نه صفت هیأت اجتماعی آنان.

این احتمال هم باطل است، زیرا آن چه عاملی است که موجب عصمت اهل حل و عقد مسلمانان می شود؟ و چه فرقی میان اهل حل و عقد مسلمین با سایر امت ها وجود دارد؟ آیا تنها مسلمانان چند نفری به نام اهل حل و عقد دارند؟

تمامی امت های کوچک و بزرگ که تا کنون در طول تاریخ شکل گرفته اند چند نفر داشته اند که مسائل گره خورده امت خود را حل و مسائل خلاف آن را عقد کرده اند، اگر به حوادث تاریخ بنگریم، موارد فراوانی را می یابیم که اهل حل و عقد هر امت در مسائل مهم مملکتی و قبیله ای بعد از مشورت و تبادل نظر یک رای را پسندیده و به مرحله اجرا گذاشته اند، صرف نظر از نتیجه بد یا خوب آنها، هر چند که خطا در نظریه های فردی بیشتر است اما آرای جمعی هم، بی نصیب از خطا نیست.

پس تفاوت میان اهل حل و عقد مسلمین با اهل حل و عقد سایر جوامع از این باب نیست که نظیر خبر متواتر عادتاً خطا در آن راه ندارد، بلکه به زعم فخر رازی از این باب است که خدای متعال از خطا بودنش جلوگیری کرده است، پس عامل مصونیت آنها یک عامل عادی نیست، بلکه از سنخ عوامل خارق العاده است. در این صورت باید قرآن کریم حدود و سعه و ضیق آن را بیان می کرد و لازم بود که رسول خدا(ص) برای اصحاب و امت خود روشن می نمود که مصداق اهل حل و عقد که با عنوان «اولی الامر» در قرآن نام برده شده اند، چه کسانی هستند و چه حقیقتی دارند، آیا در هر عصری یک گروه خاصی اهل حل و عقدند یا در هر جمعیتی یک عده اولی الامر خواهند بود؟ همچنین لازم بود مسلمانان و مخصوصاً اصحاب پیامبر نسبت به این مساله اهتمام داشته از رسول خدا(ص) بخواهند که مصادیق اولی الامر را تعیین نماید؟ چنانکه در موضوعات عادی مانند هلال ماه، انفاق و انفال از آن حضرت سؤال می کردند.[37]

اشکال دوم: یکی از شرایطی که طرفداران این نظریه ذکر کرده اند، این است که حکم اهل حل و عقد نباید خلاف کتاب خدا و سنت پیامبر باشد و تشخیص این مسأله بر عهده مجتهدان و علمای آگاه به کتاب و سنت است و نتیجه این می شود که اطاعت از اولی الامر بدون اجازه علما جایز نباشد، در واقع اطاعت از مجتهدین بالاتر از اطاعت اولی الامر باشد، و این با ظاهر آیه شریفه ناسازگار است.

اشکال سوم: اگر فرضاً اهل حل و عقد معصوم از خطا و اشتباه اند، اتفاق و اجماع آنان در کم تر مسأله ای تحقق می یابد در این صورت در مسائلی که آنها اتفاق نظر ندارند، جامعه دچار بلاتکلیفی و نابسامانی خواهد شد و مسلمانان در این گونه مسائل سرگردان می مانند. این در حالی است که ظاهر آیه وجوب اطاعت مطلق از اولی الامر است یعنی در همه مسائل و نه فقط در مسائل اجتماعی. [38]

اشکال چهارم: اشکالی است که خود فخر رازی بر این قول وارد کرده است و جوابی داده است که نتیجه اش بطلان نظریه اش می باشد. او اشکال می کند که این سخن «قول به اهل حل و عقد»مخالف اجماع مرکب است؛ زیرا اقوال علما در معنای اولی الامر از چهار قول بیشتر نیست.

1. خلفای راشدین 2. امرای طوائف 3. علما 4. ائمه معصومین و قول پنجم هر چه باشد بر خلاف اجماع است و باطل خواهد بود.

بعد جواب می دهد که این سخن در حقیقت به قول سوم بر می گردد، یعنی مقصود از اهل حل و عقد همان علما می باشند. [39]

فخر رازی با این جواب موجب ابطال نظر خود می گردد؛ زیرا هیچکس قائل به عصمت علما نیست و در نتیجه آنها نمی توانند مصداق اولی الامر باشند و لذا مصداق آیه کسی جز ائمه معصومین(ع) نمی باشند.

از انچه گذشت، معلوم شد که جمله «و اولی الامر مِنْکُم» حمل بر اهل حل و عقد نمی شود؛ زیرا آنها معصوم نیستند. بنابراین مقصود از اولی الامر کسانی هستند که درگفتار و کردارشان معصومند. در اینجا به منظور تعیین مصداق به ذکر چند روایت اکتفا می کنیم.

1. حاکم حسکانی با واسطه از علی(ع) نقل می کند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «شریک های من کسانی اند که خداوند نام آنان را مقارن نام خویش و نام من ذکر فرمود وآیه شریفه «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ » را در حق آنان نازل کرد. اگر از منازعه در امری ترسیدید، به خدا و رسول و اولی الامر مراجعه کنید. علی(ع) عرض کرد: ای پیغمبر خدا! آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: تو(علی) نخستین آنها هستی».[40]

2. مجاهد در تفسیر آیه مورد بحث گفته است: « این آیه در شان امیر المؤمنین علی(ع) نازل شده است. هنگامی که رسول خدا ایشان را در مدینه به جانشینی خود تعیین فرمود، علی(ع) پرسید: ای رسول خدا آیا مرا جانشین خود در میان زنان و کودکان قرار می دهی؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای امیرالمؤمنین: آیا راضی نیستی که نسبت به من، همچون هارون نسبت به موسی باشی؟ هنگامی که موسی به هارون گفت که جانشین من در امتم باش و اصلاح نما، پس خداوند فرمود« وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ »[41]

3. بحرانی(ره) در تفسیر برهان از جابربن عبدالله انصاری نقل کرده که گفت: وقتی خداوند متعال آیه شریفه «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولیِ الاَمْرِ مِنْکُمْ » را بر پیامبر نازل فرمود، من به آن حضرت عرض کردم: ای رسول خدا ما خدا و رسولش را شناختیم، اما اولی الامر کیست که خدای متعال اطاعت آنان را در کنار اطاعت تو قرار داده است؟ فرمود: « ای جابر آنان جانشینان، و امامان مسلمین بعد از من هستند، که اولشان علی بن ابی طالب(ع) و سپس حسن و حسین و بعد از او علی بن الحسین و بعد محمد بن علی است که در تورات معروف به باقر است و تو به زودی او را درک خواهی کرد، چون او را دیدی سلام مرا به او برسان، و سپس صادق جعفربن محمد و بعد از او موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی(ع)و در آخر کسی که نامش نام من است و کنیه اش کنیه من. او حجت خدا است بر روی زمین، و بقیه الله و یادگار الهی است در بین بندگان خدا، او پسر حسن بن علی است و او آن کسی است که خداوند ذکر و یادش را به دست او در سراسر جهان می گستراند و اوست که از شیعیان و دوستانش غیبت می کند، غیبتی که بسیاری از آنان از اعتقاد به امامت او بر می گردند و تنها کسی بر اعتقاد به امامت او استوار می ماند، که خدای تعالی قلبش را برایمان آزموده است...».[42]

همة این روایات نشان می دهد که پیامبر اکرم(ص) مصادیق اولی الامر را به خوبی معرفی فرموده و حتی در فرصتهای مناسب به تفصیل از اولی الامر سخن گفته، آنها را با نام و نشان به مردم شناسانده است. بنابراین اظهار نظرهای دیگر در این زمینه در واقع اجتهاد در مقابل نص است.

سوتیتر:

اسناد «ولی» به کسی که سلطنتش بر دیگری عقلاً یا شرعاً ثابت است، قرینه قطعی است بر اینکه مقصود همان مالک الامر است، مانند سلطنت پروردگار و سلطنت رسول اکرم(ص) بر مردم به جهت اینکه او رسول خدا و خلیفه خداست. وقتی که معلوم شد «ولی» نسبت به خدا و رسول او(ص) به معنای صاحب اختیار است، پس نسبت به « الَّذینَ آمَنُوا» نیز که عطف بر رسول الله(ص) می باشد به دلیل شراکت حکم معطوف و معطوف علیه به معنای صاحب اختیار خواهد بود.

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در مورد دلالت این آیه بر ولایت علی(ع) می گوید: آیه شریفه مورد بحث، سیاقی داردکه از آن استفاده می شود، ولایت نسبت به خدا و رسول و مؤمنین به یک معنا است؛ چون به یک سیاق ولایت را به همه نسبت داده است و موید این مطلب این جمله از آیه بعدی است که، «فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبُونَ» برای اینکه این جمله دلالت و یا دست کم اشعار دارد بر اینکه مؤمنین و رسول خدا(ص) از این جهت که تحت ولایت خدایند، حزب خدایند و چون چنین است پس سنخ ولایت هر دو یکی و از سنخ ولایت خود پروردگار است.

پس از آنکه اثبات شد ولی امر باید معصوم باشد اکنون ببینیم مصداق یا مصادیق اولی الامر چه کسانی هستند؟ فخر رازی معتقد است که اولی الامر هر کس که باشد باید معصوم از خطا و اشتباه باشد. او در ذیل آیه مورد بحث به طور شایسته این مطلب را به اثبات رسانده است. با این وجود درهنگام تعیین مصداق اولی الامر دچار لغزش شده و نصوصی را که از پیامبر وجود دارد، نادیده گرفته و در نتیجه اولی الامر را به اهل حل و عقد تفسیر می کند.

امامیه کلمه «مولی» را در جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» به معنای صاحب اختیار می داند بنابراین این جمله «نصّ» بر امامت علی(ع) است و نیاز به استدلال ندارد، خصوصاً قرائنی قطعی در دست می باشد که با در نظر گرفتن آنها حمل کلمه «مولی» بر هیچ یک ازمعانی دیگر صحیح نیست. با وجود این بسیاری از علمای اهل سنت پس از قبول اصل جریان غدیر و جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» تلاش کرده اند کلمه مولی را به معنای «دوست و یار و یاور » تفسیر کنند تا دلالت آن را بر امامت و خلافت بلافصل علی(ع) انکار نمایند.

پی نوشت ها:

 

 

[1] . مائده/ 55.

[2] . مقاییس اللغه، 6/141، المفردات، ماده «ولی» 533.

[3] . «ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی» نحل/ 44.

[4] . به اسباب النزول، 133؛ الکشاف، 1/649؛ التفسیر الکبیر، 12/26؛ الدر المنثور، 2/519؛ روح المعانی، 6/167 مراجعه شود.

[5] . ما نزل من القرآن فی علی(ع) 66.

[6] . الدر المنثور؛ 2/520.

[7] . و کسانی که ولایت خداو پیامبر و اهل ایمان را بپذیرند،(پیروزند، زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز است . مائده/56.

[8] . شواهد التنزیل، 1/209، حدیث 216 به بعد.

[9] . التفسیر الکبیر، 2/53-52.

[10] . الغدیر، 2/53-52

[11] . احقاق الحق، 2/399-409

[12] . روح المعانی، 6/167

[13] . البرهان فی تفسیر القرآن، 1/480 حدیث 6؛ الکافی الاصول، 2/47 حدیث 4(مترجم)

[14] . مائده(5): 56

[15] . آیا آنها غیر از خدا را ولی خود برگزیدند؟ در حالی که «ولی» فقط خداوند اسست شوری/9؛ سجده/4؛ یوسف/101 و شوری/44.

[16] .«خداوند، ولی کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون می برد.» بقره/ 257؛ آل عمران/68 و جاثیه/19.

[17] . پیامبر نسبت به مومنان از خودشان سزاوارتر است. احزاب/6

[18] . نساء/105؛ شوری/52؛ جمعه/2؛ نحل/44؛ احزاب/36.

[19] . اطاعت کنید خدا را، اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر(= اوصیای پیامبر) را نساء(4):59

[20] . هیچ مرد و زن با ایمان حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری راحکم نمایند اختیاری(در برابر فرمان خدا) داشته باشد. احزاب/36.

[21] . بگو: خوش باوربودن او به نفع شماست(ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد و تنها مومنان را تصدیق می کند. توبه/61

[22] . المیزان، 6/22-18 مترجم.

[23] . همان، 6/12(مترجم)

[24] . آل عمران/61.

[25] . می گویند می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد(و نیاز به کمک آنها داشته باشیم) مائده/52.

[26] . از تو می پرسند چه چیزی انفاق کنند؟ بقره/ 215.

[27] . الغدیر، 3/167 -163

[28] . این اشکال را نیز فخر رازی در التفسیر الکبیر، 12/28 و آلوسی در روح المعانی، 6/168 بیان کرده اند.

[29] . پیام قرآن، 9/ص 210-209.

[30] . روح المعانی، 6/167.

[31] . نساء/ 59.

[32] . التفسیر الکبیر، 10/144، روح المعانی، 5/65 ؛ المنار 5/ 181، فی ظلال القرآن، 2/417؛ تفسیر القمی، 1/141؛ التبیان، 3/236 ؛ مجمع البیان، 3/63.

[33] . نساء/83.

[34] . تفسیر نمونه، 3/435(تلخیص)

[35] . المیزان، 6 (مترجم)

[36] . التفسیر الکبیر، 10/144.

[37] . المیزان،4/570 به بعد (مترجم)

[38] . تفسیر نمونه، 3/ 437(تلخیص).

[39] . فخر رازی در ذیل این آیه همین چهار قول را ذکر کرده و لذا ایرادش بر مبنای همان چهار قول می باشد.

[40] . شواهد التنزیل، 1/189، حدیث 202.

[41] . همان، 1/190، حدیث 203.

[42] . البرهان فی تفسیر القرآن، 1/381 حدیث 1.

دوشنبه, 20 تیر 1401 22:39

آثار رواني و اجتماعي حجاب

آثار رواني
ا لف)  دل آرام و مطمئن
 از آنجا که حجاب يکي از احکام الهي است و انسان با عمل کردن به دستورات خداوند متعال به مقام قرب الهي نائل مي شود در نتيجه به يک طمانينه و اطمينان قلبي در رعايت احكام اسلامي دست مي يابد و به کمال رضايت مندي مي رسد. علاوه بر اين سبب اظهار دوستي به خداوند متعال و ائمه مي شود و به محبوب خدا شدن مي انجامد چنانکه آيه شريفه مي فرمايد: «اگر خد ا را دوست مي داريد از من پيروي کنيد که خدا شما را دوست بدارد و گناه شما را ببخشد که خداوند آمرزنده و مهربان است»[1]
دوست داشتن و محبوب ديگران بودن يک نياز فطري و رواني انساني است که با حفظ حدود شرعي و اطاعت از خداوند  و محبوب خدا و اوليا خدا شدن نياز را ارضاء نموده و به اطمينان خاطر مي رسد. در پرتو اين امر احساس ارزشمندي، اعتماد به نفس پيدا مي کند؛ چيزي که نبود آن باعث مشکلات روحي و مشکلات ارتباطي مي شود .
ب. حجاب ، نياز فطري
 انسانها يک نياز فطري دروني به نام حيا و شرم دارند . علاوه بر مطالعات مردم شناسي و روان شناسي جنسي ، از مطالعات تاريخي نيز استفاده مي شود که انسان در هيچ مقطعي بدون پوشش زندگي نکرده است و اين مطلب حاکي از وجود شرم و حياي ذاتي انسان است . پرفسور اسوالد شوارتز ، طبيب و روان شناس اتريشي مي نويسد : (( علاوه بر مردم شناسي، تجزيه و تحليل روان شناسي نيز ثابت مي کند که احساس شرم ، يکي از صفات عمده نوع بشر است . هيچ قبيله اي هر قدر هم بدوي بوده باشد شناخته نشده است که از خود شرم بروز ندهد و بچه هاي کوچک نيز شرم دارند))‎. [2]
از آيات مربوط به خلقت حضرت آدم و حوا نيز فطري بودن پوشش و حجاب استفاده مي شود . پس حجاب پاسخ مثبت به اين نياز دروني و فطري است که در نهايت به سلامت رواني فرد منجر مي شود .
 ج . حفظ بهداشت رواني .
يکي از فوايد و آثار مهم حجاب ، ايجا د آرامش رواني است . فقدان حجاب و آزادي معاشرت هاي بي بند و بار ميان زن و مرد هيجان ها و التهاب هاي جنسي را فزوني مي بخشد و تقاضاي رابطه جنسي را به صورت عطش روحي ويک درخواست اشباع نشدني در مي آورد .
 استاد شهيد مطهري در اين زمينه مي فرمايد : «روح بشر فوق العاده تحريک پذير است ، اشتباه است که گمان مي کنيم  تحريک پذيري روح بشر محدود به حد خاصي است و از آن پس آرام مي گيرد ... هيچ مردي از تصاحب زيبا رويان و هيچ زني از متوجه کردن مردان و تصاحب قلب آنان و بالاخره هيچ دلي از هوس سير نمي شود . از طرفي تقاضاي نامحدود خواه نا خواه انجام شدني نيست و هميشه مقرون است با نوعي احساس محروميت و دست نيافتن به آرزوها که به نوبه خود منجر به اختلالات روحي و بيماري هاي رواني مي گردد».[3]
د . بازيابي شخصيت
 اگر زنان از حجاب بي بهره باشند هر گونه توجهي به آنان جنبه شهواني دارد؛ در نتيجه ارزش هاي راستين آنان فراموش مي شود. به همين جهت تا زماني که جاذبه ظاهري دارند مورد توجه هستند و وقتي اين جاذبه از بين مي رود ، احساس غربت ، پوچي و پشيماني مي کنند . هر قدر زن از شخصيت معنوي و زيبايي هاي دروني بر خوردار باشد به همان ميزان خود را از به نمايش گذاشتن زيبايي هاي ظاهري بي نياز مي بيند و احساس ارزشمندي پيدا مي کند . پس حجاب رمز بازيابي شخصيت زن مسلمان است چنين زني در خود کمبودي احساس نمي کند و ارزش خويش را در تن آرائي و خودنمايي و حرکات هوس انگيز نمي داند .

آثار اجتماعي
 الف)  بر چيدن زمينه فساد .
 بد حجابي زن در جامعه، آتش هوس را در اندرون مرد مي افروزد؛ مردان کم اراده و سست عقيده رابه چشم چراني که خود منشا بسياري از مفاسد است وا مي دارد. چنانکه امام صادق (ع) مي فرمايند: «نگاه تيري از تيرهاي زهر آگين شيطان است چه بسا يک نگاه که حسرت طولاني در پي دارد».[4] بنابر اين حجاب زمينه بسياري از مفاسد را بر مي چيند.
 ب) افزايش بهره وري و فعاليت هاي اجتماعي
 اگر زنان و مردان در محيط هاي جدا گانه اي مشغول تحصيل ، کار و يا هر نوع فعاليتي باشند و شوونات اسلامي را مراعات کنند، اين امر از توقف و رکود کارآيي مردان و زنان جلوگيري مي كند . مطالعات دانشمندان تربيتي نشان داده در آن مدارسي که دختر و پسر با هم درس مي خوانند، کم کاري، عقب افتادگي، عدم مسئوليت به خوبي مشاهده  شده است.[5]
ج) اختصاص يافتن التذاذهاي جنسي به محيط خانواده
 حجاب ، جامعه را از بي بند وباري ها و لذت هاي جنسي پاک مي کند و التذاذهاي جنسي را به محيط خانواده مي برد و به اين ترتيب از بسياري از ناهنجاري هاي اجتماعي از قبيل افزايش ميزان طلاق، بي علاقگي به ازدواج و ... که مشکلات زيادي را براي جامعه فراهم مي کنند، جلوگيري به عمل مي آورد .


پي نوشت ها:
[1] .آل عمران/ 31.
[2] . مهدي زاده، حسين، حجاب شناسي، انتشارات مرکز مديريت حوزه علميه قم ، چاپ دوم، 1382، ص 40.
[3]  . مطهري، مرتضي، مساله حجاب ، انتشارات صدرا ، 1368، ص 87.
[4] .وسايل الشيعه ، تصحيح رباني، انتشارات مکتبه الاسلاميه تهران. ج 20، ص 190.
[5] . هدايت خواه، ستار، زيور عفاف، معاونت پرورشي اداره کل آموزش و پرورش خراسان ، 1375، ص 102.

دوشنبه, 20 تیر 1401 22:34

چرا حجاب لازم است؟

حجاب براساس جهان‎بيني توحيدي اسلام و در راستاي رسيدن انسان به كمال است و مطابق با فيزيولوژي و روان شناسي زن و مرد و با توجه به قدرت شگرف غريزة جنسي و به منظور كنترل و تعديل آن، تشريع شده است.
لباس و پوشش پديده‎اي است كه به اندازه طول تاريخ بشر سابقه و به قدر پهنة جغرافيايي زمين گسترش دارد و از ديرباز در اقوام و ملل مختلف نوعي پوشش وجود داشته است.[1] متأسفانه در غرب با گسترش تفكر ليبراليسم جنسي و رواج كاميابي نامشروع، «برهنگي» فراگير شده كه امروزه شاهد پي‎آمدهاي منفي آن هستند.
لباس و پوشش جداي از حفظ بدن و آراستگي آن داراي آثار عميق است و رابطة مستقيمي با فرهنگ مردم دارد. در هر جامعه‎اي نوع و كيفيت لباس زنان و مردان علاوه بر آن كه تابع شرايط اقتصادي و اجتماعي و اقليمي آن است قوياً تابع جهان‎بيني و ارزش‎هاي حاكم بر فرهنگ آن جامعه و حتي مبين آن جهان‎بيني است.[2] لذا مذاهب مختلف در نوع لباس مردم نقش مؤثري داشتند و در اسلام نيز بر لزوم پوشيدگي و حجاب به ويژه براي زنان تأكيد شده و در قرآن كريم[3] بر رعايت آن تصريح گرديده است.

فلسفه حجاب زن:
براي روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان توجه به مطالب ذيل لازم است.
1ـ توجه به رابطه پوشش با فرهنگ ديني:
براساس فرهنگ اسلامي، انسان موجودي است كه براي رسيدن به كمال و معنويت خلق گرديده است. لذا اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزة جنسي و توجه واقعي به هر يك از آنها در حدّ حاجت طبيعي، سبب شكوفايي همه استعدادهاي انسان شد و او را به سوي كمال سوق داده است.
2ـ توجه به ساختار فيزيولوژي انسان:
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‎اي مستقيم با تفاوت‎هاي جسمي و روحي زن و مرد دارد در تحقيقات علمي در فيزيولوژي و روان شناسي زن و مرد ثابت شده مردان نسبت به محرك‎هاي چشمي شهوت‎‎انگيز، حساس‎ترند و چون برد حس بينايي زياد است و چشم از فاصلة دور و در ميدان وسيعي قادر به ديدن است و از سوي ديگر ترشح هورمون‎ها در مرد صورتي يك نواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتي گسترده‎تر تحت تأثير محرك هاي شهواني قرار مي‎گيرند؛ اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس‎ترند و به محركهاي حسّي پاسخ مي‎دهند و حس لامسه برد زياد ندارد و فعاليتش محدود به تماس از نزديك است و از اين گذشته هورمون‎هاي جنسي زن به صورت دوره‎اي ترشح مي‎شوند و به طور متفاوت عمل مي‎كنند، تأثير محركهاي شهواني بر زن صورتي بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.[4] بر مطالب فوق قدرت شگرف غريزة جنسي ميان غرايز را نيز اضافه كنيد.[5]
با دقت بر مطالب فوق فلسفه حجاب به خوبي روشن مي‎شود. حجاب در اسلام از يك مسأله كلي و اساسي ريشه گرفته است. اسلام مي‎خواهد انواع التذاذهاي جنسي چه بصري و لمسي و چه نوع ديگر به محيط خانوادگي و در كادر قانوني اختصاص يابد و اجتماع تنها براي كار و فعاليت باشد برخلاف سيستم غربي كه كار و فعاليت را با لذت‎جويي جنسي به هم مي‎آميزد. اسلام قايل به تفکيک ميان اين دو محيط است و براي تأمين اين غرض پوشش و حجاب را توصيه نموده است زيرا بي‎بندباري در پوشش، به معناي عدم ضابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در روابط جنسي است كه آثار شوم آن بر كسي پوشيده نيست.

آثار رعايت حجاب اسلامي:
1ـ بهداشت رواني اجتماع. حجاب باعث كاهش هيجان‎ها و التهاب‎هاي جنسي، و سبب كاهش عطش‎سيري‎ناپذير شهوت است.
2ـ تحكيم روابط خانوادگي و برقراري صميميت كامل زوجين. با رواج بي‎حجابي و جلوه‎گري زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعي محدوديت و پايان آزادي‎هاي خود تلقي مي‎كنند و افراد متأهل هر روز در مقايسه‎اي خطرناك كه ميان آن چه دارند و ندارند قرار مي‎گيرند كه اين مقايسه‎ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگي را مي‎سوزاند.
3ـ استواري اجتماع و حفظ نيروي كار. دختر و پسري كه در محيط كار و دانشگاه، تحريك شهواني شدند از تمركز و كارايي آنها كاسته مي‎شود و حكومت شهوت بر اجتماع سبب هرز رفتن نيروي فكري و كاري است.
4ـ بالا رفتن ارزش و امنيت زن و جبران كننده ضعف جسماني او. حيا و عفاف و حجاب مي‎تواند در نفش عاطفي زن و تأثيرگذاري بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است.[6] و اين حريم نگه داشتن يكي از وسايل مرموز در حفظ مقام و موقعيت زن در برابر مرد است.[7]
اسلام حجاب را براي محدوديت و حبس زن نياورده، بلكه براي مصونيت او توصيه نموده است. زيرا اسلام راضي به حبس و ركود و سركوبي استعدادهاي زن نيست بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم اجازه حضور زن را داده است[8] و از سوء استفاده شهواني و تجاري او منع كرده است.
اما مغرب زمين با آشكار ساختن هر چه بيشتر اعضاي محرك جنسي در عكس، فيلم و… در گردابي مهلك گرفتار شده و امروز آمار[9] كودكان نامشروع، سقط جنين، طلاق و انواع انحرافات و بيماري‎هاي جنسي روز به روز بيشتر شده و آنان را گرفتار مشكلات پيچيده‎اي نموده است.

 
پي نوشت ها:
[1] - مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، انتشارات صدرا، قم، 1374، ص 21، و همچنين هاشمي كاوندي، مجتبي، روان شناسي زن، چاپ سوم، نشر شفق، قم، سال 1378، ص 213.
[2] - حداد عادل، غلامعلي، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، نشر سروش، تهران، چاپ هفتم، سال 1376، ص 9.
[3] - نور/31، احزاب/ 59، 60.
[4] - بهزاد، محمود، مقاله تفاوتهاي زن و مرد از نظر فيزيولوژي و روان شناسي، به نقل از فرهنگ برهنگي و…، ص 64 و همچنين رجوع شود به كتاب نظام حقوق زن در اسلام، از مطهري، ص 165، 171.
[5] - ويل دورانت، لذات فلسفه، نشر دانشجويي، تهران، چاپ هشتم، سال 1373، ص 95.
[6] - ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 157، 223.
[7] - براي اطلاع بيشتر پيرامون آثار حجاب رجوع شود: مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 78، 95، و به كتاب مقدمه‎اي بر روان شناسي زن، ص 197، 203.
[8] - مطهري، مرتضي، مسئله حجاب، انتشارات صدرا، 1374، ص 221 و 250 و جوادي آملي، زن در آيينه جلال و جمال، ص 395 و 397.
[9] - روشندل، جليل، سيماي زن در جهان، زن در آمريكا، نشر برگ زيتون، چاپ اول، سال 1377، ص 35، 36، 97.

عبدالرحیم مرجانی یکی از نویسندگان اهل سنت در سیستان و بلوچستان، در یادداشت خود در خصوص حکمت های مناسک حج نوشت: «وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» [حج: 27]

دین اسلام برای تربیت و اصلاح پیروان خویش، احکام و برنامه‌هایی دارد که بعضی از این احکام به‌ عنوان شعائر و مظاهر تجلی قدرت و عظمت اسلام تلقی می‌شوند.

 به‌ عنوان مثال حج بیت‌الله‌الحرام نمونه‌ای از شعائر اسلام است که خود دارای مناسک و افعال و ایامی است که هر کدام از آنها به‌نوع خود جزو شعائرالله محسوب می‌شوند؛ همان شعائری که تعظیم و بزرگداشت آنها نشانۀ تقوای قلب و مایۀ خیر معرفی شده است. چنان‌که خداوند متعال می فرمایند: «وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ» و نیز می‌فرماید: «وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ».

آری! حج نمونه‌ای از ارتباط عمیق بنده و مولایش است. خداوند متعال قسمتی از کره خاکی را مورد رحمات خاص خویش قرار داده است. این بخش از کره خاکی چنان با رحمات خدای یکتا احاطه شده و جلالیت ذات قادر و مقتدر آن را پوشانده است که به عنوان مظهری از مظاهر بارز الهی قرار گرفته و ارتباطی بسیار نزدیک با خالق لایزال دارد؛ به‌طوری‌که انسان‌های مومن با دیدن آن بلافاصله به یاد خداوند رحیم و مهربان می‌افتند و در عین‌حال به محض رویت آن بدن‌هایشان به لرزه افتاده و جلالیت خداوند تمام وجودشان را فرامی‌گیرد.

احمدبن‌عبدالرحیم دهلوی، در مورد اجتماع باشکوه حج می‌فرماید: «حقیقت حج تجمع باشکوه گروهی از صالحین امت اسلامی در زمان واحد و در مکان مشخصی است که آن مکان یادآور بندگان مخلص و مقرب الهی اعم از انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین است که آنان نیز به‌ منظور تعظیم و تکریم شعائر الهی در این مکان حضور یافته و به امید دست‌یافتن به رحمات بی‌کران خداوندی و کسب رضایت الهی به دعا، زاری و تضرع پرداخته‌اند. حال بعید است که چنین اجتماعی با این کیفیت در مقابل پروردگار خویش اظهار عجز نماید و مورد لطف مرحمت و مغفرت الهی قرار نگیرد.»

مولوی نذیر احمد سلامی نماینده اهل سنت در مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: حج یکی از ارکان مهم دین مبین اسلام است و همه اعمال در مناسک حج مثل منا و عرفات و صفا و مروه، پیام انسجام و وحدت برای دفاع از کیان اسلامی را برای مسلمانان به همراه دارد.

وی افزود: در حج همه متحد الشکل به دور یک خانه می گردند، یک نوع لباس را می پوشند و همه در عید قربان، قربانی می کنند.

مولوی سلامی تصریح کرد: خداوند متعال می فرماید یکی از منافع حج علاوه بر اعمال عبادی آن، آشنایی با دیگر مسلمانان جهان جهت دوستی و تقرب و آگاهی از مسائل و چالش های مسلمانان است.

وی تصریح کرد: افراد بعد از بازگشت از حج و رساندن چالش ها مسائل دیگر مسلمانان به مناطق خود باید به فکر منافع مسلمانان باشند و در این خصوص راه چاره ای را بیاندیشند.

مولوی عبدالصمد کریم زایی امام جمعه اهل سنت ایرانشهر اظهار داشت: در دین مبین اسلام چه از جانب خداوند متعال و چه در روایات نبی مکرم اسلام(ص) تاکیدات بسیاری در خصوص وحدت آمده است.

وی گفت: عزت و رستگاری سعادت و نجات در دنیا و آخرت ثمره وحدت و اتحاد بین مسلمانان است.

مولوی کریم زایی بیان کرد: تمامی اعمال در مناسک حج و اذکاری چون لا اله الا الله و الله اکبر، بر پایه وحدت و انسجام انجام می شود.

وی خاطر نشان کرد: در مناسک حج همه مسلمانان با هر مذهب و قومیتی که دارند یک نوع لباس به صورت یکدست بر تن می کنند و در آنجا فقیر و پولدار عالم و غیر عالم معنایی ندارد،  چراکه پایه و اساس مناسک حج وحدت و اتحاد است.

مولوی کریم زایی افزود: مسلمانان اگر وحدت خودشان را حفظ کنند دیگر استکبار جهانی از قدرت و معنا می افتد.

امام جمعه اهل سنت ایرانشهر گفت: در زمان هشت سال دفاع مقدس ۴۳ کشور علیه ایران متحد شدند اما تمام اقوام و مذاهب ایران بسیج و یکپارچه شدند و توانستند دشمن بعثی را شکست دهند.

وی تصریح کرد: در صدر اسلام با اینکه تعداد مسلمانان بسیار ناچیز بود اما با همان تعداد کم به دلیل وحدت و اتحاد و پیروی از سخنان نبی مکرم اسلام(ص) توانستند قدرت های بزرگی را شکست دهند.