emamian

emamian

دوران حیات با عظمت:

پنجمين ستاره پرفروغ ولايت و امامت ، حضرت باقر ـ عليه السّلام ـ در سال 57 هجري[1] در شهر مدينه چشم به جهان گشود. او هنگام وفات پدر بزرگوار خود امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ كه در سال 94 هـ رخ داد، 39 سال داشتند. نام او «محمد»، كنيه‌اش «ابوجعفر» است و «باقر» و «باقرالعلوم» لقب او مي‌باشد.

مادر حضرت «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ ايشان نخستين كسي بود كه هم از نظر پدر و هم مادر فاطمي و علوي بودند. امام باقر در سال 114 هجري در مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع، كنار قبر پدر و جدش، به خاك سپرده شد. دوران امامت آن حضرت 18 سال بود. (صلوات خدا بر روح پاكش) براي شناخت و تحليل جامعة عصر اموي و برخورد امامان با دستگاه خلافت نياز به مطالعه و عملكرد خلفاي هر عصر خود مي‌باشد. امام باقر ـ عليه السّلام ـ با پنج خليفة اموي مروانی در عصر خود معاصر ؛ مروان فردی بود که تمام عمر خود را در راه رسیدن به قدرت درکمین نشست وبرسر عثمان بلاهایی آورد که درتاریخ منعکس شده در هر فتنه ای دست داشت تا درتحریک یزید وعوامل او  برای شهادت امام حسین(ع) دست داشت ؛ تا اینکه حکومت یزید وامویان شاخه سفیانی را منقرض وتیره خود را براریکه قدرت مسلط نمود ؛ اینان نسل همان مروان بودند که برای رسیدن به قدرت  به خویشاوندان خود نیز ترحم نکردند ؛ آنها عبارتند از:

  1. وليد بن عبدالملك (86 ـ 96)
  2. سليمان بن عبدالملك (96 ـ 99)
  3. عمر بن عبدالعزيز (99 ـ 101)(مروانی نبود)
  4. يزيد بن عبدالملك (101 ـ 105)
  5. هشام بن عبدالملك (105 ـ 125)

الف) ويژگي‌هاي فردی ، اخلاقی ، علمی:

1- سیمای امام (ع)

ابن شهر آشوب در مناقب مي‌نويسد: امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميانه بالا و چهارشانه بود. چهره‌اي نوراني و مويي مجعد و سيمايي گندمگون داشت، خال سياهي بر روي گونه و خال سرخي بربدنش ديده مي‌شد، ميان باريك و صدايش خوش آهنگ بود. [2]

2-کمالات اخلاقی :

بازگویی رفتارها وسنن پسنديدة امام باقر ـ عليه السّلام ـ وائمه دیگر (عليهم السّلام ) براي آن است که به سرمشق هایی دست یافته تا زندگی خود را از آسیبهای بزرگ برساحل امن برسانیم ؛ چراکه زندگي آنان تجلی  واقعي از آیات قرآن كريم است و شعاعي فروزان براي هدايت انسان‌هااست؛

شمه ای از کمالات  اخلاقی درسیره امام باقر ـ عليه السّلام ـ [3]

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب در مورد امام باقر ـ عليه السّلام ـ مي‌نويسد: [4]

3-راست گویی وصداقت :

او راستگوترين و گشاده روترين و بخشنده ترين مردمان بود در ميان اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ كمترين ثروت و در عين حال بيشترين هزينه را داشت، هر جمعه يك دينار صدقه مي‌داد و مي‌فرمود: صدقه روز جمعه به خاطر فضيلت اين روز بر ديگر روزها، دوچندان مي‌شود. هر گاه پيشامدي غم انگيز به او روي مي‌نمود، زنان و كودكان را جمع مي‌كرد خود دعا مي‌كرد و آنان آمين مي‌گفتند. بسيار ذكر خدا مي‌گفت. راه مي‌رفت در حالي كه ذكر خدا مي‌كرد، غذا مي‌خورد با مردم سخن مي‌گفت باز از ذكر خداوند غافل نمي‌شد. فرزندانش را جمع مي‌كرد و به آنان مي‌فرمود تا طلوع آفتاب ذكر بگويند.

4-خشوع در برابر خداوند :

از افلج، آزاد كرده امام باقر ـ عليه السّلام ـ رسيد كه گفته: با محمد بن علي به قصد حج بيرون شدم، چون به مسجد درآمد به خانة خدا نگريست با بانك بلند گريست، عرض كردم: پدر و مادرم فدايت مردم به شما مي‌نگرند اي كاش اندكي صداي خود را پايين مي‌آورديد. امام به من پاسخ داد: واي بر تو اي افلج! چرا نگريم؟! شايد خداي تعالي در اثر اين گريه بر من به مهرباني بنگرد و فردا در پيشگاهش سرفراز و رستگار شوم. افلج گويد: آنگاه امام طواف كرد و سپس آمد تا نزد مقام نمازگزارد سپس سر از سجودش برداشت و ديدم كه پيشاني آن حضرت از بسياري اشك، خيس و تر شده است. [5]

افلج مي‌افزايد: آن حضرت هرگاه مي‌خنديد، مي‌فرمود: اللهم لا تمقتني يعني خداوندا بر من خشم مگير!

ب) درسهایی  از رفتار امام (ع):

برجستگی های اخلاقی امام برهمه مردم از مخالفین تا مریدان تجلی مقتدرانه داشت ،که به برخی از آنها اشاره می گردد:

1.نهی از منکر:

نهی از زشتی ها وارتکاب معاصی اگرچه به ظاهر برای کسی که نهی می شود تلخ است ؛ اما احیا کننده او از مرگ وتباهی اخلاقی است که اگر نهی نشود به هلاکت وضلالت او خواهد انجامید ؛ لذا هرکس دوستانش را به واقع دوست داشته باشد از بدیها نهی خواهد کرد ؛جامعه ما اکنون یک معضل بزرگ اخلاقی دارد که این روزهای تلخ را ببار آورده است از مفاسد اخلاقی تا مفاسد اقتصادی ودست برد به اموال عمومی که اگر نهی می شد وبازدارندگی قاونی وزبانی ورفتاری اعمال می شد از فیشهای حقوقی سر در نمی آورد واز اختلاسهای بانکی بزرگ ومفاسد کلان شاخ نما نمی شد ؛ ائمه نهی از منکر می کردند به حسب وظیفه امامت ؛ نهی از منکر فرد وجامعه را اصلاح می کند ؛ نگذارید این اصل به تعطیلی کشیده شود ؛  از ابي بصيرگوید : در كوفه زني را قرآن مي‌آموختم با وي مزاحي كردم، پس چون به نزديك ابوجعفر باقر ـ عليه السّلام ـ شدم، با من عتاب كرد و گفت: «من ارتكب الذنب في الخلاء لم يعبأ الله به» [6]هر كه در خلوت مرتكب گناه شود، خداي بدو باك ندارد كه چگونه وي را عذاب كند، چه گفتي آن زن را؟ پس من از شرم روي خود بپوشيدم و توبه كردم، پس ابوجعفر باقر گفت كه ديگر تکرار نشود.

2. حلم امام ـ عليه السّلام ـ

حلم امام از بارزترين صفات ايشان مي‌باشد كه مورخين اجماع دارند هرگز بدي نكرد به كسي كه به او اهانت و ظلم كرده بود و حتي در مقابل به آن شخص نيكي و احسان مي‌نمود، موارد زيادي روايت شده از جمله: شخصي از اهل كتاب به امام ـ عليه السّلام ـ گفت، أنت بقر!، امام با مهرباني و ملاطفت فرمودند: لا أنا باقر، يعني نه، من باقر هستم.[7]

3.بردباری امام ـ عليه السّلام ـ

ائمه (ع) مظهر تمام نما وکامل همه اوصاف نیک انسانی بودند ، صبر وسعه صدر از جمله این ملکات در وجود مبارک آن بزرگواران بود ؛ امام باقر (ع) کانون بردباری وجلوه ی واقعی این صفت مهرآمیز بود ؛ گاهی با اصحاب می نشست ؛ روزی در آن حال از خانه‌ي خود صداي بلندي را مي‌شنيد. (به علت از دست دادن فرزند يا وابسته اي در منزلش) فوراً بسوي آن خانه يكي از اصحاب را مي‌فرستاد مي‌فرمودند: «الحمد لله علي ما أعطي و له ما أخذ إنهَهُم عن البكاء و خذوا في جهازه، واطلبوا السكينة، و... » سپاس خداوند را به آن چه که عطا کرده بود و آن چه گرفته مال او بود از گريه نهي کن و آماده تجهيز او (مرده) باشيد، آرامش بخواهيد از خداوند در مصيبت و هر گاه کسي مراجعه مي کرد جهت رفع نياز از او رفع نياز مي کرد، در کرم و سخاوت همچون اجدادش شهره بود و بديل نداشت ؛ این ویژگی حضرت بهترین الگو می تواند برای ما باشد که درفقدان عزیزان صبر وبردباری از حضرت بیاموزیم.

4. بخشش وگشاده دستی امام ـ عليه السّلام ـ

بخشندگی از اسباب جلب محبت ومهربانی ورافت مردم است ؛ ائمه در مهربانی جلوه تمام داشتند ؛ امام باقر دروصف محبت ومهرورزی سخنان بس زیبا دارد ؛ سیره اش تابش انوار مهربانی ورحمت بود ؛ شيخ مفيد نيز دربارة آن حضرت مي‌گويد: مراتب بخشندگي او در خاص و عام آشكار و بزرگواري‌اش در ميان مردم مشهور و با وجود كثرت عيال و متوسط بودن وضع زندگي‌اش به تفضيل و احسان شناخته بودند.

چنان که سخاوتش این گونه  توصيف شده:

لو كان يوجد عرف مجد قبلهم              لوجدته منهم علي أميال

اگر مجد و بزرگواري قبل از آنها (ائمه) پيدا شود تنها در بين آنها به جهاتي اين مجد ديده مي شود.

إن جئتهم أبصرت بين بيوتهم               كرماً يقيك مواقف التسال

اگر به سوي آنها روان شوي بينا شوي از کرم آنها در بين خانه هاي آنها که مواقف کردند.

نورالنبوة والمكارم فيهم                      متوقع في الشيب والاطفال

نور نبوت و مکارم اخلاق در پير و جوان آنها و کودکانشان، به اميدواري است.

5. پیوند ودلجویی از خویشاوندان ویاران:

صله رحم ودلجویی از خویشاوندان به شرط دوری از تکلفات وتشریفات زاید که همه شئون اجتماعی مارا به زیر سئوال برده وپیوندهای خانوادگی وخویشاوندی را به هم ریخته است ؛ روشی زیبا در انساجم وهدلی اجتماعی است ؛ تشریفات زاید آفت بزرگ اجتماعی است که الفت هارا تخریب وفاصله هارا زیاد نموده است ؛ درگذشته نه چندان دور خانواده ها درکنار هم پیوند زیبایی داشتند واز این خانواده های گرم بود که جوانان با استعدادی سر بر می آورد وجمعیت پویایی شکل می گرفت ؛ دین در بستر گرم خانواده ها ودرسایه زلال روابط گرم خویشاوندی پروبال می گشاید وجامعه دیندار ونسل مومن تربیت می شود ؛ فرهنگ غرب به تمام لایه های زندگی جامعه ایرانی رسوخ وآپارتمان نشینی توسط هنر ومعماری غرب واندیشه ی مهندسان تربیت یافته براسلوب واندیشه غرب معماری وخانه سازی وامنیت خاص فرهنگی رابه هم ریختند ؛ این شیوه زندگی حاکم براجتماع ایران اصول اسلامی را خدشه دار ومردم را به زندگی غرب مآبانه سوق داد ؛ صله رحم وزیست درکنار خویشاوندان از جمله والدین وبرادران و...دراین میان آسیب فراوان دید ؛ اهل بیت (ع) این روزها را پیش می بینی می فرمودند وبه همین جهت اصل اساسی صله رحم را مطرح فرمودند ؛ از اینرو همه اهل بیت به این مسائل اهمیت وتوصیه وآفتهای آن را گوشزد وخطرات آن را بیان وراه کارهای گریز ودوری از آنرا نیز بیان داشته اند ؛ همه این اصول نیازمند قلم وبیان های شیواست که درجامعه فرهنگ سازی نماید ؛ در اين باره احاديث و روايات زيادي در صله رحم و پاداش به خویشاوندان وجود دارد ؛ درسیره اش نوشته اند بهترين و محبوب ترین  چيز برای حضرت هدیه دادن به خویشاوندان بود ودوستان بود ؛ در اين دنيا دادن صله به برادران ديني خود بود و به آن عشق مي‌ورزيدند، هرگز از دادن صله دل گیر نبود، حتي به فرزند خود امام صادق ـ عليه السّلام ـ توصیه می فرمود كردند كه بعد از خود به ديگران انفاق كنند.ازاینرو  امام صادق (ع) فرموده است، هر كس دوست مى‏دارد كه خداوند دشوارى‏هاى مرگ را بر او تخفيف دهد، نسبت به‏ خويشاوندان‏ نزديك خود بسيار رعايت پيوند خويشاوندى كند و نسبت به پدر و مادرش مهربان و نيك رفتار باشد و اگر چنين بود، خداوند متعال سكرات مرگ را بر او آسان مى‏فرمايد و هرگز در زندگى فقير نمى‏شود.[8]

6-سیره امام در تربیت خانواده وگرمی بخشی به کانون خانواده

امام باقر به لحاظ ويژگي‌هاي اخلاقي و برتريهاي علمي در زمان خود شهرت فراواني يافت.[9] حضرت مورد عنايت خاص پيامبر و امامان قبل از خود بود. جابر بن عبدالله انصاري سلام خاص رسول گرامي اسلام را به امام باقر ـ عليه السّلام ـ رساند.[10] حضرت در زهد و علم و عظمت و فضيلت سرآمد بني هاشم بود و مقام علمي و اخلاقي او مورد تصديق دوست و دشمن بود بسياري از بزرگان صحابه و تابعين از محضر آن حضرت مستفيض شده و كتب دانشمندان و مورخان اهل سنت نيز پر از سخنان پرمغز آن پيشواي بزرگ است.[11] اكنون به برخي از خصوصيات رفتاري حضرت در خانواده و روش و سيره حضرت در تربيت فرزندان يا نوع رابطة با آنها مي‌پردازيم.

1. آغاز تربیت :

دوره تربیت کودک درحقیقت قبل از تولد آغاز می شود ؛ مراقبت از کودک باید پیشی بگیرد به مرحله ولادت او ؛ چون مراقبتهایی لازم است برای او در تکون ذات وفطرت وجودی او ؛ لذا حضرت در برخي روايات علاوه بر توجه به ايجاد زمينه‌هاي مناسب قبل از ازدواج و قبل از تولد فرزند به مسائل تربيتي از روزهاي آغازين تولد اشاره كرده و نكات مهمي را سفارش كرده‌اند مانند گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ كودك، عقيقه كردن و انتخاب نام نيكو، تأثير شير مادر در تربيت كه در اين موارد نقش مادر مهم‌تر است. اما از دوران نوجواني نقش پدر مهمتر مي‌شود به ويژه در مورد پسران.[12]

2. آموزش مهر ورزی با مهربانی

نياز كودكان به محبت از ضروري‌ترين نيازهاي عاطفي است كه مي‌توان با بوسيدن، در آغوش گرفتن، گفتن جملات زيبا و محبت‌آميز، خريدن هديه و اسباب بازي، همبازي شدن با آنها و... به اين نيازها پاسخ گفت. اين مسائل را امام باقر ـ عليه السّلام ـ در مورد فرزند كوچك خود امام صادق ـ عليه السّلام ـ عملاً انجام داده‌اند. محمد بن مسلم نقل مي‌كند كه در خدمت امام باقر ـ عليه السّلام ـ بودم. در اين هنگام فرزند (خردسالش) جعفر ـ عليه السّلام ـ وارد شد... و در دستش عصايي بود كه با آن بازي مي‌كرد. امام باقر ـ عليه السّلام ـ او را به گرمي در آغوش گرفت و به سينة خود فشرد و خطاب به او فرمود: پدر و مادرم فدايت... در اين هنگام جعفر ـ عليه السّلام ـ خنديد.[13]

3. تشویق سازنده وتعالی  بخش خانواده

از هربزرگی که به مرتبت ومنزلتی معنوی وتوفیقی علمی دست یافته بپرسند این پیشرفت وترقی را مرهون جه امری در زندگی خود هستید ؛ بی تردید یکی از عوامل وخاطرات خود را که درزندگی علمی وفعالیت خود با آن مواجه گشته است ، تشویقی است که از او کرده اند ؛ از نظر روانی تشویق صد پله به انسان تعالی وترقی می دهد ؛ لذا توصیه می شود به بزرگان علمی وفرهنگی از تشویق نو جوانان دریغ نکنند ولو به تقدیر نامه ای خالی ولو یک تمجید لفظی و...به نازلترین مراتب ؛ تربیت بی تشویق مثال گرداکان برگنبد است ؛ بویژه درمحیط خانواده وآموزش ؛ بنابراین بی گمان تشويق و ستايش از كارهاي نيك فرزندان موجب احساس موفقيت و باعث ايجاد انگيزة قوي در تكرار آنهاست به ويژه اگر در موقعيت مناسبي صورت گيرد. طاهر يكي از اصحاب امام باقر ـ عليه السّلام ـ نقل مي‌كند كه در محضر امام نشسته بودم كه فرزندش جعفر ـ عليه السّلام ـ وارد شد. امام باقر فرمود: او بهترين مخلوقات خداوند است.[14] حضرت نزد اصحاب خود فرزندش را با جملاتي بسيار نيكو مورد محبت و تشويق قرار داد.

4. تبیین خوبی ها وبدیها

والدين با اين صحبتها و نصيحتها علاوه بر اين‌كه رهنمودهاي مهم و تجربه‌هاي باارزش خود را ره ‌توشه فرزندان خويش مي‌كنند زمينة ايجاد روابط صميمي را نيز فراهم مي‌آورند و به فرزندان نزديك مي‌شوند. و ضمن آگاهي از مشكلات آنها در حل آن نيز به فرزندان ياري مي‌رسانند. اين نكتة مهم است كه پدر و مادر بايد رابطة دوستانه و صميمي با فرزندان داشته باشند ولي دوست نباشند. همانطور كه دوست رابطة صميمي دارد ولي پدر و مادر نيست. جايگاه دوست با جايگاه پدر و مادر يكي نيست و هم‌چنين دوست مهم‌تر از پدر و مادر نيست بنابراين پدر و مادر بايد با هوشياري كامل ضمن حفظ ابهت و شخصيت خود در نزديك شدن به فرزندان و ايجاد رابطة صميمي با آنها بكوشند و ضمناً فرزندان ضمن رعايت ادب و احترام والدين، با آنها صميمي باشند. در بسياري روايات هست كه امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرزندانشان را به صورت فردي يا جمعي خطاب كرده و نصايحي مشفقانه مي‌فرمودند[15] مثلاً مي‌فرمود: «فرزندم از كسالت و اندوه بپرهيز كه اين دو كليد هر شري است...».[16] سفيان ثوري از امام صادق ـ عليه السّلام ـ خواست تا او را نصيحت فرمايد امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اي سفيان! پدر مرا به سه چيز سفارش و از سه چيز برحذر مي‌داشت. از جمله سفارشات اين بود كه فرزندم هر كه با رفيق بد همراه شود سالم نمي‌ماند و هر كه در محلهاي اتهام برود مورد اتهام قرار مي‌گيرد و هر كه بر زبان خود كنترل نداشته باشد پشيمان مي‌شود.[17]

5. فراهم کردن زمینه امنیت روحی وروانی  

ایجاد امنیت درخانواده با محوریت پدر است سپس با مادر ؛ تامین رزق وروزی که یکی از اسباب امنیت وآسایش است با محوریت پدر است ؛ درسایه امنیت حاصل از رزق وروزی حلال از اسباب رشد فرزندان می باشد ؛ از جمله امور آرام بخش وامنیت آفرین رفتار مهرانگیز پدر ومادر در خانه است که دربالندگی روحی وروانی کودک اثر عمیق دارد؛ لذا بي‌ترديد روابط خوب والدين با هم و نوع رفتار آنها با فرزندان در ايجاد فضاي مناسب و آرام بعنوان زمينة خوشبختي و پيشرفت و رسيدن به آرزوها بسيار مهم است و برعكس نزاعهاي خانوادگي و اختلاف والدين و نبودن صميميت و آرامش علاوه بر ايجاد فضاي اضطراب و يأس موجب عدم اعتماد به نفس در فرزندان، دوري از خانواده، افتادن در دامهاي اجتماعي و به مخاطره انداختن تربيت فرزندان مي‌شود .پيامدهاي مثبت روابط خوب و پيامدهاي منفي روابط سرد بر همة اعضاء خانواده تأثير دارد. امام باقر ـ عليه السّلام ـ سفارش مي‌كند كه در خانواده هم احسان و نيكي و خوشرفتاري لازم است و هم اين‌كه اين خوشرفتاري را به بهترين وجه ممكن ابراز كردن. لذا مي‌فرمايند: «من حسن برّه باهله زيد في عمره»[18] يعني هر كس با روشي نيكو و پسنديده به همسر و فرزندان خود نيكي كند عمرش طولاني مي‌شود.

6. عملگرایی وآموزش آن به فرزندان :

کودکان درتمام دوره زندگی خود به تقلید والگوبرداری وآموزش ویادگیری رفتارها بسیار مسعد هستند ؛ نزدیک ترین واثر گذارترین نقش ها را از نزدیک ترین افراد می گیرند ؛ رفتار فرزندان دقیقا واکنشی از کنش های پدر ومادر وبرادر یا خواهر بزرگتر از خودشان هست ؛ لذا در خانواده آنچه بيش از گفتار و نصيحت تأثير دارد عمل است؛ اساسي‌ترين عامل تربيت در سيرة معصومين و مهم‌ترين راز موفقيت آنها در خانواده عمل آنها بود. آن بزرگواران با پايبندي به گفتار و نصايح خود بهترين الگوي رفتاري براي فرزندان و خانواده و اصحاب خويش بودند. مثلاً اگر پدر خانواده در حضور فرزندان و همسر خود صدقه دهد يا در انجام واجبات ديني كوشا باشد يا نماز اول وقت بجا آورد تأثير آن و الگو شدن اين رفتار سريعتر از آن است كه فقط آنها را به اين امور سفارش كند. فرزند بزرگوار امام باقر ـ عليه السّلام ـ نقل مي‌كند كه «روزي بر پدرم وارد شدم و مشاهده كردم كه هشت هزار دينار طلا صدقه داده به تهيدستان مدينه و اهل خانه‌اي را كه تعداد آنها به يازده نفر مي‌رسيد آزاد كرده است.»[19] در روايتي ديگر نيز امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل كرده است «من پيوسته رختخواب پدرم را پهن مي‌كردم و منتظر مي‌ماندم تا ايشان به رختخواب بروند و بخوابند و سپس بر مي‌خواستم و به رختخواب خود مي‌رفتم. شبي آن حضرت تأخير كرد و من در طلب او به مسجد رفتم در حالي كه مردم خواب بودند او را در حال سجده ديدم و غير او كسي در مسجد نبود. من صداي او را مي‌شنيدم كه مي‌فرمود...».[20]

ج)-شهادت امام محمد باقر( عليه السلام ) :

  1. شهادت امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ در ايام خلافت هشام بن عبدالملک بود و گفته شده ابراهيم بن وليد بن عبدالملک بن مروان، به دستور پنهانی  هشام امام باقر ـ عليه السلام ـ را به زهر شهيد کرده است؛[21]
  2. ابن شهر آشوب نقل کرده، ـ شهادت امام باقر ـ عليه السلام براثر سمی بوده است که ابراهيم بن الوليد آنرا به امام  داده است او بواسطه آن سم، امام را مسموم کرده است.[22] علامه مجلسي براین دیدگاه است .[23]
  3. بعضي از مورخین به صورت کلی نوشته اند : شهادت امام باقر ـ عليه السلام ـ را بدست بني اميه و با توطئه ای مسموم نموده اند. همانطور که پدر بزرگوارشان امام سجاد ـ عليه السلام ـ را مسموم کردند.[24]
  4. بحراني نيز ضمن نقل شهادت امام توسط بني اميه، نسبت شهادت را به فرد ديگري از مأموران نسبت مي دهد.[25]

در هرصورت امام با توطئه بنی امیه وبه دست آنان وبه یقین به دستور هشام حاکم اموی که از دشمنان کینه توز اهل بیت بودند به شهادت رسید .

 

[1] . پيشوايي، مهدي، سيرة پيشوايان، چاپ سوم، ناشر مؤسسة تحقيقاتي و تعليماتي امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، قم، سال نشر 75، ص 305.

[2] . امين، سيد محسن، سيرة معصومين، ترجمة علي حجتي كرماني، نشر سروش، چاپ 1374، ص 17، اين كتاب زندگاني امام باقر تا امام دوازدهم را بيان كرده).

[3] . مؤلف لجنة التأليف، اعلام الهداية، الامام محمد بن علي الباقر ـ عليه السّلام ـ ، ج 7، ناشر: للمجمع العالمي لاهل البيت ـ عليهم السّلام ـ ، نوبة طبعه، اول التاريخ النشر 1422 هـ .

[4] . مدرسي، محمد تقي، زندگاني باقر العلوم ـ عليه السّلام ـ ، مترجم: محمد صادق شريعت، نشر محبان الحسين ـ عليه السّلام ـ نوبت چاپ سوم 1380، تهران.

[5] . همان منبع، يا حلية الأولياء ص 290.

[6] . شيعي سبزواري، حسن بن حسين، قرن 8 ق، راحة الارواح (شرح زندگاني، فضايل و معجزات 14 معصوم ـ عليهم السّلام ـ) ، به كوشش محمد سپهري، تهران، نشر ميراث مكتوب، چاپ اول 1375.

[7] .مناقب،ج4،ص207

[8] . امالى، طوسى، ص 46، ج 2 و امالى، صدوق، ص 234.

[9] . الهامي، داود، امامان اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ در گفتار اهل‌ سنت، ناشر مكتب اسلام، نوبت چاپ اول 77.پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، مؤسسة امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، قم، چاپ 13، ص 306 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب.

[10] . مجلسي، بحارالانوار، الطبعة الثانيه، تهران، المكتبة الاسلاميه، ج 46، ص 266، الارشاد، همان، ص 159 ،‌كشف الغمه، همان،‌ص 321.

[11] . سيرة پيشوايان، همان، ص 310 و 311.

[12] . مراجعه كنيد به احاديث فراوان در جلد 15 وسائل الشيعه و جلد 8 تهذيب الاحكام.

[13] . مجلسي، بحارالانوار، ج 47، ص 15.

[14] . همان.

[15] . بحراني، سيد هاشم، حلية الابرار، المطبعة‌العلميه، قم، ج 2، ص 126 و 127.

[16] . كشف الغمه، همان، ص 341.

[17] . شيخ صدوق،‌الخصال، ص 169.

[18] . مراجعه كنيد به احاديث حضرت در تحف العقول.

[19] . مجلسي، بحارالانوار، ج 46، ص 290.

[20] . حلية الابرار، همان، ج 2، ص 330.

[21]. قمي، شيخ عباس، منتهي الامال، ج2، نشر هجرت، سال 75، قم.

[22]. شهر آشوب، محمد بن علي، مناقب آل ابي طالب، جلد 4، انتشارات علامه، قم.

[23]. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 46، نشر وفاء بيروت.

[24]. مومن شبلنجي، حسين، نور الابصار في مناقب آل النبي المختار، ج2، نشر ذوي القربي، چاپ اول، 84، قم.

[25]. بحراني، محمد بن احمد، وفاه امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ نشر مکتب حيدريه، نجف، ص 51».

قرباني يك عبادت و از شعائر اسلام است و در مقابل ديگر عبادت ها از جايگاه و اهميت خاصي برخوردار است.

از نظر معني لغوي هر آن چيزي است كه وسيله تقرب و نزديكي به خداوند متعال باشد خواه آن چيز ذبح حيوان باشد يا ديگر صدقات. در عرف عام به آن حيوان خاص قرباني گفته مي شود كه به خاطر رضاي خداوند در روزهاي عيد قربان مسلمانان آن را ذبح مي كنند.

ذبح قرباني جهت تقرب پروردگار از زمان ابوالبشر حضرت آدم ـ عليه السلام ـ شروع شد وقتي كه دو فرزندش هابيل، قوچي و قابيل مقداري گندم را به عنوان قرباني به بارگاه خداوندي تقديم نمودند، به دستور و روال آن زمان صاعقه اي از آسمان قرباني هابيل را سوزاند كه اين علامت قبولي بود و قرباني قابيل به حال خود باقي ماند.

در قرآن مجيد اين واقعه تاريخي چنين آمده است: إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ(1). وقتي كه (هابيل و قابيل پسران آدم) قرباني تقديم كردند از يكي (هابيل) پذيرفته شد و از ديگري (قابيل) پذيرفته نشد».

قرباني به عنوان شعار دين و آيين و مشروعيت آن به زمان حضرت آدم بر مي گردد اما وقتي كه واقعه بي نظير و شگفت انگيز حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ پيش آمد كه در آن واقعه ايشان براي ذبح و قرباني كردن يكتا فرزندش اسماعيل ـ عليه السلام ـ اقدام فرمود و از اين امتحان الهي سربلند بيرون آمد قرباني جايگاه و اهميت ويژه اي را در اديان سماوي كسب كرد. داستان مذكور در سوره صافات قرآن مجيد آمده است.

در اين آيات آمده است: قد صدّقت الرّؤيا انا كذلك نجزي المحسنين انّ هذا لهو البلاء المبين و فديناه بذبح عظيم(2). او را ندا داديم كه اي ابراهيم، رؤياي خود را حقيقت بخشيدي و ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم راستي كه اين همان آزمايش آشكار بود و او را در ازاي قرباني بزرگي باز رهانيديم».

براي اين كه برنامه ابراهيم ـ عليه السلام ـ ناتمام نماند، خداوند قوچي بزرگ فرستاد تا قرباني كند و سنتي براي آيندگان در مراسم حج و سرزمين منا از خود بگذارد.

از آن چه بيان شد معلوم مي شود كه ريشه قرباني كردن از زمان آدم ابو البشر بوده و پيامبران بعد از او نيز اين كار را انجام مي داده اند.

اما زماني كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به پيامبري مبعوث گرديد اين سنت پيامبران به آئين خرافاتي و غلط آميخته شده بود. شيوه مردم در زمان جاهليت چنان بود كه پس از ذبح يا نحر، كعبه را به خون قرباني مي آلودند و قسمتي از گوشت آن را بر خانه كعبه مي آويختند تا خداوند آن را قبول كند.(3)

اما اسلام حرمت خاصي براي قرباني قرار داد كه به آن در اين آيه اشاره شده است: لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ القلائد(4). شعائر خدا را حلال مشماريد و نيز چهار ماه حرام را حلال مشماريد و نيز كشتن و خوردن قرباني هاي بي نشان مردم و قرباني هاي نشان دار آنان را حلال ندانيد».

منظور آيه اين است كه به شعائر، يعني نشانه هاي حج و مناسك آن بي احترامي نكنيد و حرمت ماه هاي حرام را نگه داريد و قرباني هايي كه ديگران براي ذبح مي برند و احياناً گم مي شوند را نكشيد و نخوريد. چرا كه اين بي موالاتي و بي احترامي به مقام و منزلت پروردگار است.(5)

و سپس خداوند در طرد آن سنت زشت جاهلي و براي بيان تقربي كه حاصل قرباني است و چه بسا به همين جهت به قرباني موسوم شده مي فرمايد: لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكمْ. گوشت و خون قرباني به خداوند نمي رسد ، بلكه اين تقوا و صفاي دل شماست كه به خدا مي رسد.(6) زيرا آيه شريفه كعبه را از سنن جاهلي مزبور پيراسته مي دارد و از طرفي در دفع اين پندار كه چون خداوند از جهانيان بي نياز است پس نحر و ذبح بر حج گزار واجب نيست. اين نكته را اظهار مي دارد كه اصل قرباني لازم است اگر چه خداوند از آن بي نياز است و آن چه از اين قرباني به خداي سبحان مي رسد گوشت يا خون نيست بلكه روح كردار و جان عمل، كه همان تقواست به حضرتش مي رسد.(7)

در اسلام قرباني به چند جهت انجام مي شود:

نوع اول قرباني كه در مراسم حج واجب مي شود و هر حاجي بايد با شرايط خاص گوسفند يا شتر يا گاوي را قرباني كند.(8)

نوع دوم مربوط به كفارات حج است كه براي كفّاره برخي از اعمال كه در حال احرام انجام داده اند بايد قرباني كنند.(9)

نوع سوم قرباني كه بر اساس نذر واجب مي شود يعني نذر مي كند كه اگر بيمار شفا يافت گوسفند يا گاو يا شتري را قرباني كند.

و امّا نوعي از قرباني نيز وجود دارد و آن نوع مستحبي آن است. توضيح اين كه در روز عيد قربان هر سال چه براي حاجي و چه غير حاجي چه در مني و چه در شهر ها، مستحب است گوسفند قرباني كنند كه آن را در كلام عرب اضحيه مي گويند و بر استحباب آن در شرع مقدس تاكيد شده به طوري كه بعضي از فقها آن را واجب دانسته و خداوند آن قرض را يقيناً ادا مي كند. و شرايط آن هم همان شرايط قرباني واجب است.

روزهاي اضحيه براي كسي كه در منا باشد چهار روز كه اوّل آن عيد قربان است و براي كسي كه در شهرها باشد سه روز است.(10)

 نوعي از قرباني مستحب نيز براي كودكي كه تازه به دنيا آمده انجام مي شود كه عقيقه نام دارد و بر آن تاكيد فراوان شده است.

در آيه 107 سوره صافات آمده است وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ كه منظور از فديناه اين است كه چيزي به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص يا از چيز ديگر قرار داده شود و لذا كفاره اي را كه بعضي از بيماران، به جاي روزه مي دهند فديه ناميده مي شود.(11)

بنابر اين مي توان اين گونه براي انواع قرباني ها توجيه كرد كه:

اولاً براي شخصي كه قرباني مي كند رفع بلا و دفع ضرر از مال و جانش مي باشد.

ثانياً اين قرباني ها همان طور كه از نامش پيداست انسان را به خدا نزديك مي كند چنان چه در آيه 37 سوره حج آمده كه گوشت و خون قرباني به خدا نمي رسد اما تقواي شما به خدا مي رسد و اين همان تقرّبي است كه از قرباني نزد خداوند متعال نصيب شخص مي شود.

ثالثاً روايتي آمده است كه: ابي بصير از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي كند كه از حضرت پرسيدم علت قرباني كردن چيست؟ فرمود همانا قرباني گناهان صاحبش را مي ريزد و باعث آمرزش آن ها مي شود هنگامي كه اولين قطره خونش بر زمين مي ريزد، همانا خداوند از غيب مي داند چه كسي از او مي ترسد و تقوا را رعايت مي كند.(12)

رابعاً در حديثي از امام باقر ـ عليه السلام ـ مي خوانيم: «ان الله عزوجل يحب اطعام الطعام و اراقة الدماء، خداوند عزوجل قرباني كردن و طعام دادن را دوست دارد».(13)

يعني علاوه بر خواصي كه براي صاحب قرباني دارد ديگران نيز از گوشت قرباني بهره مي برند و از گوشت قرباني فقرا و مساكين و كساني كه تمكن مالي براي خريد گوشت را ندارند از آن بهره مند مي شوند، ضمن این که اگر کسی از مال خود توانست بگذرد، شاید بتواند و آمادگی پیدا کند که از بدن و جان هم مایه بگذارد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. مائده : 27.

2. صافات : 105 ـ 106 ـ 107.

3. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 67، ص 275.

4. مائده : 2.

5. طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، سید محمد باقر، ذیل آیه 2 سوره مائده. ج 5، ص 264.

6. حج : 37.

7. جوادی آملی، عبد الله، صهبای حج، نشر اسرا، چاپ ششم، 1384، ص 454.

8. ر.ک: خمینی ، روح الله، تحریر الوسیله، کتاب حج، قم، موسسه نشر الاسلامی، ج 1، ص 409.

9. همان، ص 411.

10. قاروی تبریزی، حسن، شرح لمعه دمشقیه، قم، انتشارات داوری، ج 7، ص 106.

11. جمعی از نویسندگان زیر نظر استاد آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، نشر دارالکتب الاسلامیه، ج 19، ص 116.

12. شیخ حر عاملی، محمد وسائل الشیعه، چاپ بیروت، ج 10، ص 174.

13. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، چاپ بیروت، ج 16، ص 374.

 

«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» آيه شريفه آيه اى است كامل و در إفاده معنايش مستقل و كامل است.

جمله  "الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ" معترضه است و ربطى به صدر و ذيل آيه  ندارد.

از تماميت آيه نتيجه مى گيريم كه عبارت:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." كلامى است معترضه، كه در وسط اين آيه قرار گرفته، و لفظ آيه در فهماندن معنايش هيچ حاجتى به اين جمله نداشت، حال چه اينكه بگوئيم آيه معترضه از همان اول نزول در وسط دو آيه جاى گرفته، و يا بگوئيم: رسول خدا (ص) به نويسندگان وحى دستور فرموده كه در آنجا جايش دهند، با اينكه نزول هر سه پشت سر هم نبوده و يا بگوئيم هنگام نزول با آن دو آيه نازل نشده، و رسول خدا (ص) هم دستور نداده كه در آنجا قرارش دهند، ولى نويسندگان وحى در آنجا قرارش داده اند، چون هيچ يك از اين چند احتمال اثرى در آنچه ما گفتيم ندارد، هر چه باشد بالآخره اين جمله، جمله اى است معترضه كه نه با صدر آيه ارتباطى دارد، و نه با ذيلش.

مؤيد گفتار ما بيشتر- اگر نگوئيم همه- رواياتى است كه در شان نزول وارد شده، و اتفاقا روايات زيادى هم هست، كه متعرض شان نزول جمله مورد بحث شده، و نامى از اصل آيه نبرده، واضح تر بگويم، شان نزول جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." را متعرض شده، و نامى از آيه:" حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ ..."، به ميان نياورده، و اين خود مؤيد آن است كه جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." مستقل و جداى از صدر و ذيل آيه نازل شده، و قرار گرفتن اين جمله در وسط آيه مذكور يا مستند به تاليف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و يا به تاليف مؤلفين بعد از رحلت آن جناب است.

مؤيد اين احتمال روايتى است كه در درالمنثور از عبد بن حميد از شعبى نقل كرده كه گفته است: آيه شريفه:" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ..." وقتى بر رسول خدا (ص) نازل شد كه آن جناب در عرفه بود، و چون آن حضرت از هر آيه اى كه خوشش مى آمد دستور مى داد در آغاز سوره اش جاى دهند، اين آيه را در اول سوره قرار دادند، آن گاه شعبى اضافه كرده كه جبرئيل به آن جناب تعليم مى داد كه هر آيه را در كجا جاى دهد.۱

و چون اين دو آيه يعنى آيه:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." و آيه " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ" از نظر معنا نزديك به هم بودند، و مفهومى مرتبط به يكديگر داشتند- كه در اين جاى هيچ شك نيست، زيرا بين نوميد شدن انكار از دين مسلمانان، و بين اكمال دين ارتباط نزديك  و مستقيم هست، بطورى كه مضمون هر دو اين معنا را مى پذيرد كه با هم تركيب شده يك آيه را تشكيل دهند، علاوه بر اينكه هر دو جمله سياقى واحد دارند- بدين جهت بوده كه آن جناب اين دو جمله را در اول سوره مائده قرار داده اند-.

باز مؤيد اين اعتقاد ما آن است كه علما و مفسرين قديم و جديد يعنى صحابه و تابعين و متاخرين تا عصر ما هر دو جمله را متصل دانسته اند، بطورى كه هر يك را متمم و مفسر ديگرى گرفته اند، و اين نيست مگر به خاطر اينكه آنها نيز همين معنا را از اين دو جمله فهميده اند.

نتيجه اين نظريه چنين مى شود كه جمله: معترضه يعنى جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ ... يا اينكه مى فرمايد:" رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً" مجموعش جمله هايى معترضه جمله هايى كه با يكديگر كمال اتصال را دارند، و غرض واحدى را افاده مى كنند، غرضى كه قائم به هر دو جمله است، بدون اينكه در افاده آن با هم اختلافى داشته باشند، حال چه اينكه بگوئيم با آيه اى كه از بالا و پائين اين دو جمله را احاطه كرده اند ارتباط دارند، و يا نگوئيم، چون همانطور كه گفتيم اين ترديد هيچ اثرى در اين معنا ندارد كه اين دو جمله كلامى واحدند، و هر دو معترضه هم هستند، و يك غرض را افاده مى كنند، و كلمه" يوم" كه يك بار در جمله " الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." آمده، و يك بار ديگر در جمله " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ..." آمده، يك روز را در نظر دارند، يك روزى كه هم كفار از دين مسلمانان مايوس شدند، و هم دين خدا به كمال خود رسيده است.

روزى كه كافران از (غلبه بر) دين مسلمانان نااميد شدند

حال بايد ديد منظور از كلمه" يوم" در جمله " الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ" چيست؟ آن چه روزى است كه كفار از دين مسلمانان مايوس شدند؟ و فهميدند كه ديگر نمى توانند دين اسلام را از بين ببرند، آيا آن زمانى است كه اسلام با بعثت رسول خدا (ص) و دعوت آن جناب ظاهر شد؟ و در نتيجه مراد از اين جمله اين است كه خداى تعالى اسلام را بر شما نازل و دين را براى شما تمام و نعمت خود را بر شما به نهايت رسانيد، و ديگر كفار نمى توانند به شما دست پيدا كنند؟

اين را كه به هيچ وجه نمى توان گفت، براى اينكه اين عبارت را براى هر كس بخوانى از آن چنين مى فهمد كه مردم مسلمان دينى داشته اند، كه به خاطر ناقص بودنش كفار طمع بسته بودند كه دين آنان را باطل ساخته يا در آن دخل و تصرفى بكنند، و مسلمانان هم از همين جهت بر دين خود مى ترسيدند، و ليكن خداى تعالى دين آنان را تكميل كرد، و آن نقص را بر طرف ساخت، و نعمت خود را بر آن مردم به حد كمال رسانيد، و آن گاه به آن مردم فرمود: ديگر نترسيد كه ديگر كفار از دين شما مايوس شدند، و ما مى دانيم كه عرب قبل از ظهور اسلام دينى نداشتند تا با بعثت رسول خدا (ص) به كمال رسيده باشد، و نعمتى نداشتند تا با آمدن اسلام آن نعمت تمام شود.

علاوه بر اينكه اگر آيه را اينطور معنا كنيم بايد على القاعده جمله " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ" را در اول آورده باشد، و جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا" را دنبال آن تا معنا درست شود، (چون مايوس شدن كفار لازمه به كمال رسيدن دين است، نه اينكه به كمال رسيدن دين لازمه مايوس شدن كفار باشد).

و يا آنكه مراد از كلمه" يوم" روز بعد از فتح است، كه خداى تعالى كيد مشركين قريش را باطل و شوكتشان را شكست، و بنيان دين بت پرستيشان را منهدم و بت هايشان را خرد نمود، و اميدشان را از اينكه يك روز ديگر روى پاى خود بايستند و در مقابل اسلام صف آرايى نموده از نفوذ اسلام و انتشار آن جلوگيرى كنند قطع فرمود.

اين احتمال نيز درست نيست زيرا آيه شريفه دلالت به اكمال دين دارد، و ما مى دانيم كه بعد از فتح مكه دين خدا كامل و نعمتش تمام نشده بود، چون فتح مكه در سال هشتم هجرت اتفاق افتاد و بسيارى از واجبات دينى اسلام بعد از اين سال نازل شد و بسيارى از حلالها و حرامها بين فتح مكه و بين درگذشت رسول خدا (ص) تشريع گرديد.

علاوه بر اينكه جمله:" الَّذِينَ كَفَرُوا" انحصارى به مشركين عرب ندارد، بلكه مى فرمايد بطور كلى كفار دنيا از دين مسلمانان مايوس شدند، دليل بر اين معنا معارضات و عهد و پيمانهايى است كه بعد از فتح مكه هم چنان عليه مسلمين معتبر و محترم شمرده مى شد و مشركين عرب هم چنان طبق مراسم جاهليت به حج مى آمدند، و مراسم شرك را در آنجا انجام مى دادند، زنها لخت مادر زاد و مكشوف العوره طواف مى كردند، تا آنكه رسول خدا (ص) امير المؤمنين(علیه السلام) را با آيات سوره برائت بدانجا گسيل داشت، و بقاياى رسوم جاهليت را ابطال نمود.

و يا مراد از كلمه" يوم" بعد از آيات سوره برائت است، و آن زمانى است كه اسلام تقريبا بر شبه جزيره عرب گسترش يافته، آثار شرك از بين رفته، سنن جاهليت بمرد، زمانى كه ديگر مسلمانان در معابد و معاهد دين و از آن جمله در مناسك حج احدى از مشركين را نمى ديدند، كه مراسم شرك را انجام دهد، روزگارى كه دنيا به كام مسلمين شد، و خدا آن خوف و دلواپسى كه مسلمين داشتند را مبدل به امنيت كرد، و ديگر هيچ چيزى را شرك خدا ندانستند.

اين احتمال هم به هيچ وجه قابل قبول نيست زيرا مشركين عرب هر چند كه بعد از نزول سوره برائت و بر چيده شدن بساط شرك از دين مسلمانان مايوس شدند، و رسوم جاهليت محو شد، الا اينكه دين اسلام هنوز كامل نشده بود، چون فرائض و احكامى بعد از سوره برائت نازل شد، از آن جمله فرائض و احكامى است كه در سوره مائده آمد، و مفسرين اتفاق دارند بر اينكه سوره مائده در اواخر عمر رسول خدا (ص) نازل شده، و همه مى دانيم كه بسيارى از احكام حلال و حرام و حدود و قصاص در اين سوره است.

پس با نادرست بودن اين سه احتمال كه كلمه" يوم" به معناى دوره و ايام باشد نه يك روز خاصى كه آفتاب در آن طلوع و غروب كرده باشد، و خلاصه وقتى نتوانستيم بگوئيم مراد از روز دوره پيدايش دعوت اسلامى، و يا دوره بعد از فتح مكه، و يا قطعه زمان بين نزول سوره برائت و رحلت رسول خدا (ص) است.

لا جرم و بناچار بايد بگوئيم مراد از اين كلمه يك روز معينى است، روزى است كه خود اين آيه در آن روز نازل شده، و قهرا روز نزول اين سوره است،- البته اين در صورتى است كه جمله " الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." معترضه و به حسب معنا مرتبط با آيه اى باشد كه آن را احاطه كرده، و يا بگوئيم نزول اين آيه حتى بعد از نزول سوره و در روزى بوده كه بعد از آن ديگر هيچ آيه اى نازل نشده، چون دنبالش فرموده:" امروز ديگر دين شما كامل شد".

خوب، حال مى پرسيم اين روز معين چه روزى بوده؟ آيا روز معينى بوده كه مكه فتح شد؟ و يا روز معينى كه سوره برائت نازل شد؟ در فساد اين دو احتمال همان اشكالهاى سابق كافى است، ديگر حاجتى به تكرار آنها و يا دليل ديگر نيست.

و يا مراد از اين روز معين روز عرفه در حجة الوداع است، كه بسيارى از مفسرين اين را گفته اند، و بعضى از روايات هم بر طبق آن وارد شده، در اين صورت مى پرسيم معناى مايوس شدن كفار از دين مسلمانان در آن روز معين چيست؟ آيا معنايش اين است كه مشركين قريش از اينكه بار ديگر زورشان برسد كه دين اسلام را از بين ببرند مايوس شدند، كه بسيار احتمال بى پايه اى است براى اينكه مشركين عرب دو سال قبل يعنى در فتح مكه مايوس شدند، كه سال هشتم هجرت بود، نه در روز عرفه از حجة الوداع، كه سال دهم از هجرت بوده.

و يا معنايش اين است كه در روز نزول برائت مايوس شدند، كه نزول سوره برائت در سال نهم بوده، و قهرا آن روز معين هم در آن سال بوده، و يا منظور اين است كه همه كفار از دين مسلمانان مايوس شدند هم مشركين و هم يهود و هم نصارا و هم مجوس و هم سايرين، كه قهرا بر حسب اين احتمال بايد بگوئيم جمله الذين كفروا جمله اى است مطلق- كه ما مى دانيم يهود و نصارا در آن روز از غلبه بر مسلمين مايوس نشده بودند، و قوت و شوكت اسلام از چهار ديوارى  جزيرة العرب آن روز تجاوز نكرده بود.

و از جهتى ديگر بايد در باره اين روز يعنى روز عرفه دقت و تامل كنيم، ببينيم چه رابطه اى بين روز عرفه يعنى روز نهم ماه ذى الحجه سال دهم هجرت با جمله:" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي" كه در آيه مورد بحث قرار گرفته برقرار است.

چه بسا ممكن است كسى بگويد: رابطه اين بوده كه در آن روز امور حج به حد كمال رسيد، چون رسول خدا (ص) به نفس شريف خود در آن مراسم شركت كرده بود و تك، تك احكام حج را هم مى گفت و هم خودش پياده مى كرد.

اما متاسفانه اين احتمال را هم نمى توان پذيرفت، براى اينكه ديديم يكى از مناسكى كه در آن سال به مسلمانان تعليم داد حج تمتع بود، كه چيزى نگذشت بعد از درگذشتش متروك شد، آن وقت چطور ممكن است تعليم چنين حكمى را اكمال دين بناميم، و تعليم نماز و روزه و حج و زكات و جهاد و ساير معارف را كه قبلا تشريع شده بود تكميل دين ندانيم، و اصلا چطور ممكن است تعليم يكى از واجبات دين را اكمال آن دين شمرد با اينكه اكمال خود آن واجب هم نيست تا چه رسد به اكمال مجموع دين؟ از اين هم كه بگذريم اين احتمال باعث مى شود كه رابطه فقره اول يعنى جمله:

" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ" با فقره دوم يعنى جمله:" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ" قطع بشود، چه رابطه اى تصور مى شود كه ميان تعليم حج تمتع براى مسلمانان و ميان مايوس شدن كفار از دين مسلمين بوده باشد؟

و چه بسا ممكن است كسى ديگر بگويد: مراد اين آيه اين است كه در اين روز يعنى روز نزول سوره مائده با نازل شدن بقيه حلال و حرامها دين تكميل شد، چون بعد از آن روز ديگر حلال و حرامى نازل نشد، و مراد از اكمال دين اين است كه ياس بر دلهاى كفار مسلط گشته، آثار اين نوميدى و ياس بر چهره هاشان نمودار گشت.

بله ممكن است كسى چنين بگويد، و ليكن لازم است انسان چشم خود را باز كند و ببيند بنا بر اين احتمال منظور از جمله:" الَّذِينَ كَفَرُوا" چه كسانى است؟ اگر منظور كفار عرب است، كه در آن روز اثرى از آنها نمانده بود، تا در باره آنان صحبت شود و گفته شود اينها ديگر مايوس شدند، چون اسلام در سال نهم هجرت بساط شرك را از ميان عرب بر چيده بود، كسى در آن ميان نبود كه به غير اسلام تظاهرى بكند، و مگر حقيقت اسلام غير اين تسليم است، پس كفارى كه مايوس شدند چه كسانيند.

و اگر منظور از اين جمله كفار غير عرب از ساير امتها و نژادهاى غير عرب باشد، كه  همين چند سطر پيش گفتيم آنها از پيروز شدن بر اسلام مايوس نشده بودند.

آرى بار ديگر چشم خود باز كنيم ببينيم بسته شدن باب تشريع چه زمانى بوده، آيا روز نزول سوره مائده كه سوره مورد بحث ما است و به پايان رسيدن روز عرفه سال نهم بوده؟ كه روايات بسيارى وارد شده بر اينكه احكام و واجباتى بعد از آن روز نازل شد، و آن قدر اين روايات بسيار است كه نمى توان آنها را بى ارزش شمرد، و شما خواننده مى توانى اين روايات را در تفسير آيه صيف يعنى آيه كلاله در آخر سوره نساء و آيات ربا مطالعه كنيد.

حتى از عمر بن خطاب روايت شده كه در يكى از خطبه هاى خود گفت: آخرين آيه قرآنى كه نازل شد آيه ربا بود، و نيز گفت رسول خدا (ص) از دنيا رفت و آيه ربا را براى ما بيان نكرد، بدين جهت از ربا هر مساله اى كه مورد شك شما واقع شد احتياط كنيد، و تنها آن رفتارى را داشته باشيد كه يقين به حلال بودنش داشته باشيد، (تا آخر حديث) و بخارى در صحيح از ابن عباس روايت كرده كه گفت: آخرين آيه اى كه بر رسول خدا (ص) نازل شد آيه ربا بود، و از اين قبيل روايات بسيارى ديگر.

و هيچ دانشمندى نمى تواند اين روايات را ضعيف بشمارد، و آيه را بر آنها ترجيح دهد، براى اينكه آيه شريفه صريح در مفاد خود نيست و حتى ظهور هم ندارد كه منظور از كلمه" اليوم" چه روزى است، اين روايات است كه بايد آن را معين كند، وقتى در باره آن روز احتمالهاى بسيار مى رود تعيين يك محتمل از ميان چند محتمل دليل مى خواهد، و اين روايات كه دست كمى از صرف احتمال ندارد، با فرضى كه سند هم نداشته باشند- و حال آنكه دارند- و نيز نمى تواند بگويد: مراد از اكمال دين خالص شدن خانه خدا از مشركين و كوچ كردن مشركين از مكه به بيرون شهر است، تا مسلمانان داخل شوند، و طورى حج كنند كه با مشركين مخلوط نشوند، براى اينكه چنين وضعى در سال قبل از سال نزول سوره پيدا شد، پس معناى تقييد كامل شدن دين به قيد امروز چيست؟

علاوه بر اينكه به فرضى كه قبول كنيم كه مخلوط نشدن مسلمانان با مشركين اتمام نعمت باشد،- كه خود محل حرف و بلكه خنده آور است، بارى چگونه بپذيريم اين مخلوط نشدن اكمال دين نيز هست، و چه معنايى مى توان براى اين تعبير پيدا كرد؟- آيا مخلوط نشدن مسلمانان با مشركين اكمال دين مى تواند باشد؟ با اينكه دين ربطى به مخلوط شدن و نشدن چند جور انسان ندارد، دين عبارت است از مجموعه اى از عقائد و احكام كه اكمال آن را نمى توان به عدد افراد متدينين به آن دانست، و اما صاف شدن جو زندگى مسلمانان براى اجراى احكام اسلام، و بر طرف شدن موانع و مزاحمات از عمل مسلمين به آن احكام نيز نمى تواند اكمال دين باشد، علاوه بر اين پيدا شدن چنين جوى چه ارتباطى با نوميد شدن كفار دارد؟.

احتمالی كه در باره مراد از "يوم" در "الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا" داده شده و رد آن

ممكن است كسى بگويد: مراد از اكمال دين بيان همين محرماتى است كه در آيه شريفه آمده تا مسلمانان به اين بيان تمسك كرده ديگر از گوشت فلان و فلان حيوان نخورند، و در اين اجتناب خود از كفار هم نترسند، براى اينكه كفار ديگر از دين آنان مايوس شدند، و خدا آنان را عزت داده، دينشان را و خودشان را بر كفار غلبه داد.

ما از طرف صاحب اين احتمال گفتار او را توضيح داده مى گوئيم: حكمت اينكه خداى تعالى در اول اسلام از ميان محرمات تنها اكتفاء كردند به ذكر اين چهار حرام يعنى گوشت مردار، و خون، و گوشت خوك، و آنچه براى غير خدا ذبح شود، كه در بعضى از سوره هاى مكى قرار گرفته و جزئياتى كه مندرج در تحت اين چهار عنوان است را بيان نكرد، همان حكمتى است كه در آيات تحريم شراب به چشم مى خورد، و آن اين است كه قرآن كريم در تحريم خبائث و آنچه پليد است راه تدريج را پيش گرفت، و همه را يكباره بيان نكرد، تا عرب از اسلام رميده نشود، و در مسلمان شدن احساس دشوارى نكند، و آنها هم كه ايمان آورده بودند كه نوعا و بيشتر از طبقه فقراء بودند از اسلام بر نگردند.

به همين جهت همه محرمات از خوردنيها را وقتى بيان كرد كه اسلام قوت و شوكت خود را يافت، و خداى تعالى افراد مسلمين را زياد نموده، عزت و شوكتشان داده و به اين وسيله مشركين را از اينكه بتوانند مسلمانان را از اسلام رم دهند، و باز طمع غلبه بر مسلمين را در سر بپرورانند، و اين اميدشان را كه روزى با نيروى قاهره خود دين اسلام را از بين ببرند قطع نموده باشد، روزى آن جزئيات را بيان كرد كه ديگر بر هيچ مسلمانى شايسته نباشد از كفار بترسد، و يا به خاطر رودربايستى آنان از اين محرمات اجتناب نكند.

صاحب اين احتمال از اين بيان نتيجه گرفته كه پس مراد از كلمه" يوم" روز عرفه از سال حجة الوداع است، يعنى همان روزى كه اين آيه نازل شد، و همه جزئيات و تفاصيل محرمات را كه تا كنون بيان نكرده بود بيان كرد، و بقيه رسوم جاهليت را و خبائث مشركين و اوهام خرافى آنان را باطل ساخت، و با روشن ترين بيان ظهور و غلبه مسلمين بر مشركين را بيان كرد، تا ديگر طمعى به از بين بردن اسلام نكنند و مسلمين هيچ احتياجى به مدارا كردن با آنان و يا ترس از عواقب امور نداشته باشند.

لذا مى بينند كه خداى سبحان در اين آيه به مسلمانان خبر مى دهد كه كفار خودشان از غلبه بر دين شما مايوس شدند شما چرا دل واپسيد؟- و با اينكه خداى تعالى ضعف شما را مبدل به قوت و خوف شما را به امنيت و فقرتان را مبدل به غنا فرمود،- ديگر نبايد از آنها بترسيد، بلكه  بايد از خدا ترسيده از تفاصيل و جزئيات آنچه خدا شما را نهى كرده اجتناب كنيد، كه در اين اجتناب كردنتان كمال دين شما است، اين بود خلاصه اى از گفتار صاحب اين قول و توضيح ما.

ليكن اين شخصى كه به خيال خود خواسته بين همه آن احتمالات كه ما ذكر كرديم و يا نكرديم جمع كند تا اشكال هر احتمالى را با اشكالى كه متوجه احتمال ديگر مى شود رفع كند، در نتيجه در همه اشكالات و محذورات قرار گرفته، و هم لفظ آيه را در هم و بر هم كرده، و هم معناى آن را.

اولا غفلت ورزيده از اينكه مراد از ياس اگر آن ياسى باشد كه مستند به غلبه و قوت اسلام است، و در ايام فتح مكه و يا نزول آيات برائت تحقق يافته، ديگر صحيح نيست سخن از روز عرفه سال دهم هجرت به ميان آورد، و بگويد جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ" در آن روز نازل شده، زيرا نوميدى كفار نزديك به يك و يا دو سال جلوتر از آن روز اتفاق افتاده بود، چون فتح مكه دو سال قبل از دهم هجرت بوده، و در چنين فرضى عبارت وافى و صحيح اين بود كه بفرمايد:" قد يئس الذين كفروا من دينكم" (يعنى چندى قبل كفار از دين شما مايوس شدند)، نه اينكه بفرمايد: امروز چنين شدند، هم چنان كه خود اين مرد آنجا كه مى خواهد گفتار خود را توضيح دهد همين تعبير را آورده، و يا زمان گذشته و حال را مسكوت گذاشته، بفرمايد:

" انهم آيسون" كفار مايوسند و او غفلت كرده از اينكه مساله تدرج در تحريم طعامهاى حرام كه تحريم تدريجى آن را به تحريم تدريجى شراب قياس كرده اگر منظورش تدرج از حيث تحريم بعضى افراد از تحريم بعضى ديگر است، كه قبلا گفتيم آيه شريفه چيزى را زائد بر آنچه قبلا تحريم شده بود تحريم نكرده، همانهايى را تحريم كرده كه آيات سوره بقره و انعام و نحل تحريم كرده بود، چون عنوان" منخنقة" و" موقوذة" اگر در آن آيات نيامده به هر جهت مصداق همان ميته اى است كه در آنها آمده بود.

و اگر منظورش تدرج از حيث بيان باشد، و خواسته باشد بگويد قرآن كريم اول محرمات را بطور اجمال بيان كرد، و سپس بطور تفصيل انگشت روى تك تك مصاديق آن گذشت، تا مبادا مردم از قبول همه آنها امتناع بورزند، اين منظور نيز صحيح نيست، براى اينكه آنچه قبل از اين سوره يعنى سوره مائده بيان شده يعنى ميته و خون و گوشت خوك و آنچه براى غير خدا ذبح شده مصاديقش بيشتر است، و بيشتر مورد ابتلاء مردم است، و در دل مردم اثر- مخالف- مى گذارد تا آنچه در سوره مائده بيان شده، يعنى حيوان خفه شده، و كتك خورده، چون اينگونه مردارها خيلى به ندرت اتفاق مى افتد، كه مورد ابتلاء قرار گيرد، پس چه شد كه اين چهار عنوان كه مهمتر و مورد ابتلاء بيشتر و سر و كار مردم با آنها زيادتر است، تحريمش بدون ترس و دلواپسى صريحا اعلام شد، ولى امورى كه خيلى كم اتفاق مى افتد و نسبت به آن چهار عنوان اصلا قابل اعتنا نيست تحريمش آرام آرام و به تدريج صورت گرفته، و شارع اسلام از تحريم يك باره آنها از امتناع مردم دلواپس شده است؟.

علاوه بر اين گيرم ما قبول كنيم كه تحريم يكباره آنها چنين محذورى داشته، آيا تحريم مذكور اكمال دين است؟ و آيا صحيح است كه تشريع احكام را دين بنامند، و ابلاغ و بيان آن را اكمال دين بخوانند، باز گيرم كه بيان احكام اكمال دين باشد امروز دين را براى شما تكميل و نعمت را برايتان تمام كرديم.

از اين هم كه بگذريم خداى تعالى تنها در امروز نبوده كه احكامى را بيان كرده، بلكه در طول بيست و سه سال احكام بسيارى را تشريع و بيان كرده بود، چطور شد كه تنها اين چند حكم كه امروز بيان شد عنوان اكمال دين و اتمام نعمت به خود گرفت؟.

و اگر منظورش اين است كه مراد از اكمال دين تعطيل شدن تشريع دين و بسته شدن باب آن است، مى خواهد بفرمايد بعد از اين چند حكم ديگر هيچ حكمى تشريع نخواهد شد، در اين صورت از اين شخص مى پرسيم پس احكامى كه بعد از نزول سوره مائده و قبل از رحلت رسول اللَّه (ص) نازل شد چه بوده؟ آيا آنها جزء دين نبودند، بلكه از اين بالاتر احكامى كه بعد از اين آيه در خود اين سوره آمده مورد سؤال مى باشد، كه آيا اينها جزء دين نيستند؟ خواننده محترم مى تواند با مطالعه دقيق آن آيات به آن احكام واقف گردد.

و بعد از همه اين اشكالهاى بى جواب مى پرسيم در صورتى كه منظور همان چند حكمى است كه در عرفه، دهم هجرت نازل شد معناى جمله:" و رضيت لكم الاسلام دينا" كه تقديرش" اليوم رضيت لكم الاسلام دينا" مى باشد چيست؟ و چرا به اين چند حكم منت نهاده شد؟ و چرا خداى سبحان تنها آن روز، اسلام را دينى پسنديده دانست؟ با اينكه هيچ مزيتى تصور نمى شود كه باعث اين اختصاص گردد.

تازه بعد از همه اين اشكالها و چراها بيشتر و يا قريب به بيشتر اشكالهايى كه بر وجوه قبلى وارد بود بر اين وجه نيز وارد است، و ما ديگر با اعاده آنها گفتار خود را طول نمى دهيم.

و يا منظور از كلمه" يوم" روز معينى از روزهايى است كه بين عرفه دهم هجرت و بين ورود رسول خدا (ص) به مدينه طيبه است، روزى كه با بعضى از وجوه كه در معناى ياس كفار و در معناى اكمال دين ذكر شده تناسب داشته باشد، در اين صورت نيز اشكالهاى سابق كه به تفصيل مذكور سابق وارد مى شد بر آن وارد مى شود.

مراد از "يوم" در آيه شريفه از نظر ما

اين بود قسمتى از حرفهايى كه بعد از مراجعه و تتبع از ديگران بدست آمده، و يا حرفهايى كه ممكن است كسى در معناى آيه مورد بحث بزند، و بطورى كه ملاحظه كرديد تا كنون به وجه قابل قبولى بر نخورديم، ناگزير بايد بحث را به طريقى ديگر، كه با وضع خاص اين كتاب تناسب دارد دنبال كنيم، لذا از نو تفسير آيه را شروع مى كنيم " الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ" كلمه" ياس"" نوميدى" در مقابل كلمه:" رجاء"" اميد" است و دين آن معارفى است كه از ناحيه خداى تعالى نازل شده باشد، و دين مبين اسلام به تدريج نازل شده است، و جمله مورد بحث دلالت مى كند بر اينكه كفار قبل از نزول اين آيه و روزى كه اين آيه مربوط به آن روز است اميد آن را داشته اند كه بتوانند اسلام را از هر طريقى كه شده از بين ببرند و همين وضع در هر زمانى مسلمانان را تهديد مى كرده و روز به روز دين آنان را در خطر داشته و اين خطر آن قدر زياد بوده كه جا داشته مؤمنين از آن بر حذر باشند و از وقوع چنان خطرى بترسند.

پس اينكه فرموده:" فَلا تَخْشَوْهُمْ ..." خواسته است به مسلمانان تامين بدهد و بفرمايد:

بعد از امروز ديگر از بروز آن خطر نترسيد، آيات زير از وجود آن خطر خبر مى داد، و مى فرمود:

" وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ" ۲، و نيز مى فرمود:" وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، إِنَّ اللَّهَ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ" ۳.

اين را هم مى دانيم كه كفار آرزوى سرنوشت بد براى مسلمانان در سر نمى پروريدند، مگر به خاطر دين آنان و سينه هايشان تنگى نمى كرد، و دلهايشان غش نمى كرد مگر به خاطر همين كه دين آنان و عزت و شرف ايشان را از بين مى برد و آزادى ايشان را در انجام آنچه هوا و هوسشان اقتضاء مى كرد و نفوسشان بدان عادت داشته سلب مى كرد، و به شهوترانيهاى بى قيد و شرطشان خاتمه مى داد.

بنا بر اين آنچه در نظر كفار مورد نفرت و انزجار بود دين مسلمانان بود نه خود آنان، با اهل دين، هيچ غرضى و عداوتى نداشتند، مگر از جهت دين حق آنان، آنها نمى خواستند مسلمانان از بين بروند، و چنين مردمى در دنيا نباشند، بلكه مى خواستند نور خدا را خاموش سازند، و اركان شرك را كه در حال تزلزل قرار گرفته و داشت فرو مى ريخت تحكيم ببخشند، و مؤمنين را همانطور كه در جمله:" لَوْ يَرُدُّونَكُمْ  ... كُفَّاراً ..." گذشت به كفر قبلى خود بر گردانند، هم چنان كه در آيه زير به اين حقيقت تصريح نموده، مى فرمايد:" يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ" ۴، و نيز مى فرمايد:" فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ" ۵.

و به همين جهت كفار هيچ همى به جز قطع اين شجره طيبه و ريشه كن ساختن آن نداشتند، آنها تنها هدفشان اين بود كه از راه تفتين مؤمنين و راه دادن نفاق و تفرقه در بين جماعت آنان و گسترش شبه و خرافات در بين آنان، و سر انجام افساد دين آنان، اين بنيان رفيع را سرنگون سازند.

به اين منظور نخست اين هدف را دنبال كردند كه عزيمت و تصميم هاى رسول خدا (ص) را سست و با مال و جاه خود مقاصد آن جناب را- العياذ باللَّه- احمقانه قلمداد كنند، هم چنان كه قرآن كريم به اين معنا اشاره نموده مى فرمايد:" وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى  آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ يُرادُ" ۶، و خلاصه برويد و با مايه  گذارى از مال و قدرت خود خدايان خود را يارى كنيد.

و يا اين كار را از راه مخالطه و سازش كارى انجام مى دادند، كه آيه زير بدان اشاره نموده مى فرمايد:" وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ" ۷ و نيز مى فرمايد:" وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا" ۸، و نيز مى فرمايد:" قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ"  ۹ روايات وارده در شان نزول اين آيات مؤيد گفتار ما است، كه آيات مذكور در صدد اشاره به اين مطالبند.

آخرين اميد كافران براى محو دين اسلام، به مرگ پيامبر بسته شده بود

بعد از نوميدى و نرسيدنشان به اهداف شومى كه داشتند آخرين اميدى كه به زوال دين و موت دعوت حقه آن بستند اين بود كه به زودى داعى به اين دعوت و قائم به امر آن يعنى رسول خدا (ص) از دنيا مى  رود، و فرزند ذكورى هم كه اهدافش را تعقيب كند ندارد، و منشا اين اميدواريشان اين بود كه آنها مى  پنداشتند دعوت دينى هم يك قسم سلطنت و پادشاهى است، كه در لباس نبوت و دعوت و رسالت عرضه شده است، پس اگر او بميرد يا كشته شود اثرش منقطع، و يادش و نامش از دلها مى  رود، همانطور كه وضع همه سلاطين و جباران چنين بوده است، و يك پادشاه يا امپراطور هر قدر هم كه در نيرومندى و ديكتاتورى و سوار شدن بر گرده مردم به نهايت درجه مى رسيد به محضى كه مى  مرد يادش هم از دلها مى  رفت، و قوانين و سنت هايش با خود او دفن مى  شد، جمله:" إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ" ۱۰ بطورى كه از روايات شان نزول بر مى آيد به اين حقيقت اشاره دارد.

پس همانطور كه گفتيم اين آرزو و آرزوهايى مثل آن بوده كه اميد شوم مذكور را در دلهاى كفار راه مى داده، و به اطفاء نور دين به طمعشان مى  انداخته، و در نظر اوهام و خيالهاى خامشان زينت مى داده، كه اين دعوت طاهره چيزى به جز يك پديدار نيست، كه به زودى گردش روزگار دروغ بودنش را روشن نموده، طومارش را بر مى  چيند، و اثرش را از صفحه روزگار محو مى سازد، ليكن خوشبختانه ظهور تدريجى اسلام و غلبه آن بر هر دين و اهل دينى كه به ستيز با آن پرداخت. و انتشار آوازه اش و اعتلاء كلمه اش به شوكت و قوت، همه آن آرزوها را بباد داد، و در نتيجه كفار را از اينكه بتوانند عزيمت رسول خدا (ص) را تباه بسازند، در پاره اى از اهداف حركتش را متوقف كنند، و به مال و يا جاه تطميعش كنند به كلى مايوس شدند.

آرى قوت و شوكت اسلام كفار را از همه اين راهها مايوس ساخت، به جز يك راه و آن اين بود كه آن جناب فرزند ذكورى كه جاى او را بگيرد و دعوتش را ادامه دهد ندارد در نتيجه با مرگ او دين او نيز خواهد مرد، چون اين معنا بديهى است كه كمال دين از جهت احكام و معارفش- به هر درجه اى كه باشد- خودش به خودى خود نمى تواند خود را حفظ كند.

و هيچ سنتى از سنن و اديانى كه آمده و مردم از آن پيروى كرده اند به حال نضارت و صفاى  اولش باقى نمانده، نه بخودى خود و نه به انتشار آوازه اش، و نه به كثرت معتقدين به آن، هم چنان كه هيچ سنتى و دينى از راه قهر و جبر و تهديد و با فتنه و عذاب و يا عاملى غير اينها، به كلى از بين نرفته، بلكه هر دينى كه از بين رفته به خاطر از بين رفتن حاملين آن دين و علماى آن كيش و كارگردانان آن بوده است.

آيه شريفه در مورد ولايت على(علیه السلام) و در روز غدير خم نازل گشته است

از آنچه تا كنون گفته شد روشن گرديد كه تماميت ياس كفار حتما بايد به خاطر عامل و علتى بوده باشد كه عقل و اعتبار صحيح آن را تنها عامل نااميدى كفار بداند، و آن اين است كه خداى سبحان براى اين دين كسى را نصب كند، كه قائم مقام رسول خدا (ص) باشد، و در حفظ دين و تدبير امر آن و ارشاد امت متدين كار خود آن جناب را انجام دهد، به نحوى كه خلاى براى آرزوى شوم كفار باقى نماند، و كفار براى هميشه از ضربه زدن به اسلام مايوس شوند.

آرى ما دام كه امر دين قائم به شخص معينى باشد، دشمنان آن مى توانند اين آرزو را در سر بپرورانند، كه با از بين رفتن آن شخص دين هم از بين برود، ولى وقتى قيام به حاملى شخصى، مبدل به قيام به حاملى نوعى شد، آن دين به حد كمال مى رسد، و از حالت حدوث به حالت بقاء متحول گشته، نعمت اين دين تمام مى شود، و اين بعيد نيست، كه جمله " حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ" تا خدا امر خود بياورد در آيه زير اشاره به همين معنا باشد، توجه بفرمائيد:" وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، إِنَّ اللَّهَ عَلى  كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ" ۱۱.

و اين وجه خود مؤيد رواياتى است كه مى گويد آيه شريفه مورد بحث در روز غدير خم در مورد ولايت على (ع) نازل شد، يعنى روز هيجدهم ذى الحجه سال دهم هجرت، و بنا بر اين دو فقره آيه به روشنترين ارتباط مرتبط مى شوند، و هيچيك از اشكالات گذشته هم وارد و متوجه نمى شود.

و شما خواننده بعد از آنكه معناى كلمه:" ياس" در جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ ..." را فهميدى، مى فهمى كه كلمه" اليوم" ظرفى است كه متعلق به" يئس" است، و اگر در آيه شريفه ظرف جلوتر از متعلق آمده به منظور بزرگداشت آن روز، و موقعيت آن بوده، چون گفتيم در آن روز دين خدا از حالت قيام به شخص در آمد، و قيامش به نوع مبدل گرديد و حالت حدوث و ظهورش به حالت بقاء و دوام مبدل شد.

و اين آيه شريفه نبايد به آيه:" الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ ..." مقايسه شود، براى اينكه زمينه اى كه اين آيه دارد غير زمينه و سياق آن آيه است، زمينه آيه مورد بحث اعتراض و زمينه آن ديگرى استيناف (از نو سخن گفتن) است، و حكم دو آيه نيز مختلف است، حكم آيه اولى يك حكم تكوينى است كه از جهتى مشتمل بر بشارت و از جهتى ديگر بر تهديد است، (نااميد شدن كفار از دين مسلمانان امرى است  تكوينى، و طبيعى، كه براى مسلمانان بشارت، و براى كفار تهديد است)، و اما آيه دوم حكمش يك حكم تشريعى و مبنى بر امتنان است، (منت مى گذارد بر بشر و يا بر مسلمين كه خدا طيبات را براى شما حلال كرد)، پس معلوم شد كه جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ ..." دلالت بر بزرگداشت آن روز دارد به خاطر اينكه آن روز روزى است مشتمل بر خيرى عظيم و فائده اى بى نظير، و آن اين است كه كفار از دين مؤمنين مايوس شدند، و منظور از جمله:" الَّذِينَ كَفَرُوا" همانطور كه قبلا اشاره كرديم مطلق كفارند، چه مشركين بت پرست، و چه يهود و نصارا، و چه غير ايشان، به خاطر اينكه جمله مذكور مطلق است، و هيچ قيدى در آن نيست.

و اما جمله:" فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ" نهى در آن ارشادى است، نه مولوى، و معنايش اين است ديگر جايى براى ترسيدن شما باقى نمانده زيرا با نوميدى كفار آن خطر كه قبلا از آن مى ترسيديد بر طرف شد- و اين پر واضح است كه انسان بعد از آنكه از چيزى مايوس شد، ديگر آن را تعقيب نمى كند، چون در چنين حالتى مى داند كه هر چه زحمت بكشد هدر مى رود،- به همين جهت شما مسلمانان از امروز از ناحيه كفار ايمن خواهيد بود، ديگر جا ندارد كه از آنان بر دين خود بترسيد، پس از آنان مترسيد و از من بترسيد. از اينجا روشن مى شود كه مراد از جمله:" و اخشون" به مقتضاى سياق اين است كه در امرى كه بايد در آن امر دلواپس باشيد، و اگر نااميدى كفار نبود جا داشت دچار ترس گرديد، كه مبادا كفار آن امر را كه همان دين شما است از دست شما بربايند، از من بترسيد، و اين نوعى تهديد براى مسلمين است، (مى خواهد بفرمايد اين منم كه دين مردمى را به خاطر گناهانى كه مرتكب مى شوند از آنها مى گيرم)، و به همين جهت ما آيه را حمل بر امتنان نكرديم.

مؤيد گفتار ما كه گفتيم آيه در مقام تهديد است، نه منت گذارى، اين است كه ترس از خدا در هر حالى واجب است، و اختصاص به يك وضع خاص و شرطى مخصوص ندارد، پس معلوم ميشود منظور از جمله" و اخشون" ترس خاصى است، و در موردى مخصوص، چون اگر چنين نباشد وجهى براى اضراب در جمله (پس از آنان نترسيد بلكه از من بترسيد)، به نظر نمى رسد.

خواهى گفت: هر وجهى كه براى اضراب در آيه:" فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ" ۱۲، در نظر داشته باشيد، همان وجه اضراب در آيه مورد بحث نيز هست.

در پاسخ مى گوئيم:

نمى توان آيه مورد بحث را با آن آيه شريفه مقايسه كرد، براى اينكه در آيه آل عمران ترس از خدا شرط شده به ايمان، و فرموده اگر به خدا ايمان داريد از خدا بترسيد، و خطاب هم در آن خطابى است مولوى، و تكليفى است شرعى، مى خواهد بفرمايد: براى هيچ مؤمنى شرعا جائز نيست كه از كفار- بر جان خود بترسد، و مثلا پا به فرار بگذارد- بلكه بر او واجب است كه تنها از خدا بترسد.

و جان كلام اينكه آيه شريفه آل عمران مؤمنين را نهى مى كند از كارى كه صدور آن از مؤمنين حق و سزاوار نيست و آن ترس از كفار بر جان خويش است، حال چه اينكه مامور شده باشند به خوف از خدا، و چه نشده باشند و به همين جهت اين تكليف را در جمله بعد دوباره با قيدى كه مشعر به عليت آن است تعليل نموده، مى فرمايد:" وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ" به خلاف آيه مورد بحث كه خشيت مؤمنين ترس از جان خود نيست بلكه ترس بر دينشان است، ترسى نيست كه نزد خداى سبحان مبغوض و منفور باشد.

چون ترس از اينكه مبادا كفار دين ما را از بين ببرند، در حقيقت تحصيل رضاى خدا است، و اگر خداى تعالى آنان را از اين ترس نهى فرموده به خاطر اين است كه سببى كه باعث ترس مسلمانان بود- يعنى اميدوارى كفار به اينكه بتوانند اسلام را از بين ببرند- از بين رفت، و از اثر افتاد، پس به همين دليل نهى در اين آيه كه مى فرمايد:" فلا تخشون" نهى ارشادى است، هم چنان كه امر در جمله " وَ اخْشَوْنِ" امر ارشادى است، و مفاد كلام اين است كه بر شما مسلمانان واجب است كه در باره دين ترس داشته باشيد، از اينكه مبادا كفار آن را از شما بربايند، ليكن اين ترس تا امروز بجا و به مورد بود، چون كفار اميد ضربه زدن داشتند، اما امروز ديگر مايوس شده اند، و آن علت ترس امروز به تقدير الهى منتقل شده، پس بايد تنها از او بترسيد (دقت بفرمائيد).

پس اين آيه به خاطر جمله:" فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ" خالى از تهديد و تحذير نيست، براى اينكه در اين جمله امر به ترسى مخصوص كرده، نه ترس عمومى كه در هر حالى بر مؤمن واجب است حال بايد ببينيم اين ترس خاص چه ترسى است؟ و ترس از چيست؟ و انگيزه اى كه اين ترس را واجب كرده و خداى تعالى به خاطر آن انگيزه و علت به اين ترس امر كرده چيست؟

هيچ اشكالى نيست در اينكه دو فقره مورد بحث يعنى " الْيَوْمَ يَئِسَ ..." و جمله " الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي ..." به يكديگر مربوطند، و براى افاده يك غرض قالب گيرى شده اند، و در سابق بيان اين معنا گذشت.

پس دينى كه خداى تعالى امروز تكميلش كرد، و نعمتى كه تمامش فرمود- كه به حسب حقيقت يك چيز هستند- همان چيزى بوده كه كفار تا قبل از امروز به آن طمع بسته بودند، و مؤمنين هم از آن مى ترسيدند، و خداى تعالى كفار را مايوس نموده، دين خود را تكميل و نعمت خود را تمام كرد، و در نتيجه نهى كرد از اينكه از كفار بترسيد، پس آن امرى و آن چيزى كه خداى تعالى مسلمانان را امر فرموده به اينكه در باره آن چيز از او بترسند، همان چيزى است كه نهيشان كرد از اينكه در باره آن از كفار بترسند، و آن چيز عبارت است از خاموش شدن نور دين و مسلوب شدن اين نعمت و موهبت، به دست كفار.

خداى تعالى در آياتى ديگر بيان كرده كه هيچ سببى و علتى اين نعمت را از بين نمى برد، مگر كفر ورزيدن به آن، و مسلمانان را با شديدترين لحن از چنين عملى تهديد نموده، فرمود:" ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى  قَوْمٍ، حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ" ۱۳، و نيز فرموده:" وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ" ۱۴ و در آيه شريفه زير مثلى كلى براى نعمت خدا زده، كه كفران به آن، آن را به چه صورت در مى آورد، چنين مى فرمايد:" وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ" ۱۵.

بنا بر اين آيه مورد بحث هم كه مى فرمايد:" الْيَوْمَ يَئِسَ  ... دِيناً" اعلام مى كند به اينكه دين مسلمانان هم چنان از ناحيه كفار در امنيت و از خطرى كه ممكن است از ناحيه آنان متوجهش شود محفوظ است، و هيچ فسادى و خطر زوالى متوجه اين دين نمى شود، مگر از ناحيه خود مسلمانان به اينكه اين نعمت تامه الهى را كفران كنند، و اين دين كامل و مرضى را ترك گويند، در آن روز است كه خداى تعالى نعمت خود را از آنان سلب نموده، و به نقمت و خوارى مبدلش مى سازد، و لباس خوف و جوع بر تنشان مى كند، هم چنان كه ديديم مسلمانان كفران كردند، و خدا هم آن كار را كرد.

حال اگر كسى بخواهد بفهمد اين آيه با جمله:" فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ" تا چه اندازه پيشگويى كرده، بايد سيرى دقيق در حال عالم اسلامى امروز بكند آن گاه به عقب برگشته حوادث تاريخى را مورد دقت قرار دهد، تا به ريشه قضايا و به موى رگهاى آن پى ببرد.

آياتى كه در قرآن كريم سخن از ولايت دارد ارتباط تامى با مضمون اين آيه يعنى تحذير و تهديد آن دارد، و خداى تعالى در كتابش بندگان خود را در هيچ بابى و هيچ مطلبى از عذاب خودش تحذير نكرده مگر در باب ولايت، و تنها در اين مورد است كه پى در پى مى فرمايد: " وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ" ۱۶، و در آيه مورد بحث هم فرموده:" و اخشون"، و تعقيب اين بحث به بيش از اين مقدار از وضع اين كتاب كه عهده دار تفسير آيات است بيرون شدن است، و لذا از اين بحث مى گذريم.

معناى تمام و كمال و فرق آن دو

" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً" كلمه" اكمال" و كلمه" اتمام" معنايى نزديك به هم دارند، راغب مى گويد كمال هر چيزى عبارت است از اينكه غرض از آن چيز حاصل بشود و در معناى كلمه" تمام" گفته تمام بودن هر چيز منتهى شدن آن به حدى است كه ديگر احتياج به چيزى خارج از خود نباشد، به خلاف ناقص كه محتاج به چيزى خارج از ذات خودش است تا او را تمام كند.

و شما خواننده محترم مى توانيد از راهى ديگر معناى اين دو كلمه را تشخيص دهيد، و آن اين است كه بدانيد كه آثار موجودات دو نوع است.

يك نوع از موجودات وقتى اثر خود را مى بخشند كه همه اجزاى آن جمع باشد، (مثلا اگر مانند معجون اجزايى دارد، همه آن اجزاء موجود باشد، كه اگر يكى از آن اجزاء نباشد معجون و دار و اثر خود را نمى بخشد)، و مانند روزه كه مركب است از امورى كه اگر يكى از آنها نباشد روزه روزه نمى شود، مثلا اگر كسى در همه اجزاى روز از خوردن و ساير محرمات امساك بكند ولى در وسط روز در يك ثانيه دست از امساك بر دارد، و جرعه اى آب فرو ببرد، روزه اش روزه نيست. از جمع شدن اجزاء اينگونه امور تعبير مى كنند به تماميت و در قرآن كريم مى فرمايد:" ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ" ۱۷ و يا مى فرمايد:" وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا" ۱۸.

و نوع ديگر قسمتى از اشياء هستند كه اثر بخشيدن آنها نيازمند به آن نيست كه همه اجزاى آن جمع باشد، بلكه اثر مجموع اجزاء مانند مجموع آثار اجزاء است، هر يك جزئى كه موجود بشود اثرش هم مترتب مى شود (البته اثرى به مقدار خود آن جزء) و اگر همه اجزاء جمع شود همه اثر مطلوب حاصل مى شود، مانند روزه كه اگر يك روز روزه بگيرى، اثر يك روز را دارد، و اگر سى روز بگيرى اثر سى روز را دارد، تماميت را در اين قسم" كمال" مى گويند و در قرآن كريم فرموده:" فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ" ۱۹.

و نيز فرموده:" وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ" ۲۰، كه در اينگونه امور اثر هم بر بعض مترتب مى شود و هم بر كل، و در گفتگوهاى روزانه خود مى گوئيم امر فلانى تمام و عقل او كامل شد و عكس اين را نمى گوئيم يعنى نمى گوئيم عقل فلانى تمام و امر او كامل شد.

و اما فرق بين دو واژه" اكمال" و" تكميل" و همچنين" اتمام" و" تتميم" همان فرقى است كه بين دو باب افعال و تفعيل است، باب افعال در اصل و به حسب اصل لغت دلالت بر دفعه- يكبارگى- و باب تفعيل دلالت بر تدريج دارد، هر چند كه در اثر تحولها كه واژه عرب ديده بسيار مى شود كه در اين دو باب دخل و تصرف شده، آن دو را به معنايى دور از مجراى مجردش و يا از معناى اصليش برگرداندند، هم چنان كه اين برگشت از معناى اصلى دو باب افعال و تفعيل را در كلماتى از قبيل:" احسان- تحسين"" اصداق- تصديق"" امداد- تمديد"" افراط- تفريط" و غير اينها مشاهده مى كنيم، كه چگونه معناى اصلى كلمه برگشته، و معناى الفاظ مذكور چنين مى شود.

" احسان نيكى كردن- تحسين نيكى ديگران را ستودن"" اصداق مهريه دادن- تصديق گفتار ديگران را تصديق كردن"" امداد- كمك كردن- تمديد- مدت مقرر را تمديد كردن"،" افراط زياده روى كردن- تفريط كوتاه آمدن" علت اين تحول اين بوده كه معناى اصلى كلمه را با خصوصيات مورد آن آميخته اند، و به تدريج الفاظ در همان خصوصيات استعمال شده و آن معانى را به خود گرفته است.

نتيجه بيان گذشته اين شد كه آيه:" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي"، مى فهماند كه مراد از دين مجموع معارف و احكام تشريع شده است چيزى كه هست امروز مطلبى بر آن معارف و احكام اضافه شده، و مراد از" نعمت" هر چه باشد امرى معنوى و واحد است، و كانه ناقص بوده، يعنى اثرى كه بايد نداشته، امروز آن نعمت ناقص تمام شد، و در نتيجه امروز آن معارف و احكام اثرى كه بايد داشته باشند دارا شده است.

و كلمه نعمت بر وزن" فعلة" صيغه اى است كه در مواردى كه بخواهى از نوع چيزى سخن بگويى در اين قالب مى گويى، و نعمت براى هر چيز عبارت است از نوع چيزهايى كه با طبع آن چيز بسازد، و طبع او آن چيز را پس نزند و موجودات جهان هر چند كه از حيث اينكه در داخل نظام تدبير قرار گرفته اند، همه به هم مربوط و متصلند، و بعضى كه سازگار با بعض ديگرند نعمت آن بعض بشمار مى روند، و در نتيجه اكثر و يا همه آنها وقتى با يكديگر مقايسه شوند نعمت خواهند بود هم چنان كه خداى تعالى فرموده:" وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها" ۲۱، و نيز فرموده:" وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً" ۲۲.

الا اينكه خداى تعالى بعضى از اين نعمتها را به اوصاف بدى چون ۱- شر ۲- پست ۳- لعب ۴- لهو و اوصاف ديگرى ناپسند توصيف كرده، يك جا فرموده:" وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ" ۲۳ و در جاى ديگر فرموده:" وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ" ۲۴ و در جايى ديگر فرموده:" لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ، مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ" ۲۵ و در جاهاى ديگر آياتى ديگر در اين باره آورده.

و اين سنخ آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه اين چيزهايى كه ما نعمتش مى شماريم وقتى نعمتند كه با غرض الهى موافق باشد، و آن غرضى را كه خدا اين موجودات را بدان جهت خلق كرده تامين شوند، و ما مى دانيم كه آنچه خداى تعالى براى بشر خلق كرده بدين جهت خلق كرده كه او را مدد كند در اينكه راه سعادت حقيقى خود را سريع تر طى كند، و سعادت حقيقى بشر نزديكى به خداى سبحان است، كه آنهم با عبوديت و خضوع در برابر پروردگار حاصل مى شود، آرى خداى تعالى مى فرمايد:" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" ۲۶.

بنا بر اين پس هر موجودى كه انسان در آن تصرف مى كند تا به آن وسيله راه خداى  تعالى را طى كند، و به قرب خدا و رضاى او برسد، آن موجود براى بشر نعمت است، و اگر مطلب به عكس شد يعنى تصرف در همان موجود باعث فراموشى خدا و انحراف از راه او، و دورى از او و از رضاى او شد، آن موجود براى انسان نقمت است، پس هر چيزى فى نفسه براى انسان نه نعمت است و نه نقمت، تا ببينى انسان با آن چه معامله اى بكند، اگر در راه عبوديت خداى تعالى مصرفش كند، و از حيث آن تصرفى كه گفتيم روح عبوديت در آن بدمد، و در تحت ولايت خدا كه همان تدبير ربوبى او بر شؤون بندگان است قرارش دهد، آن وقت براى او نعمت خواهد بود، و لازمه اين حرف اين است كه نعمت در حقيقت همان ولايت الهى است، و هر چيزى وقتى نعمت مى شود كه مشتمل بر مقدارى از آن ولايت باشد، هم چنان كه خداى عز و جل فرموده:" اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ" ۲۷، و نيز فرموده:" ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى  لَهُمْ" ۲۸ و نيز در باره رسول گراميش فرموده:

" فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ، وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً" ۲۹ اينها و آياتى ديگر ولايت الهى و آثار آن را بيان مى كند.

[دين اسلام از حيث اشتمال آن بر ولايت خدا و رسول و اولياء امر، نعمت است ]

پس اسلام كه عبارت است از مجموع آنچه از ناحيه خداى سبحان نازل شده، تا بندگانش به وسيله آن اسلام، وى را عبادت كنند يكى از اديان الهى است، و اين دين بدان جهت كه از حيث عمل به آن مشتمل است بر ولايت خدا و ولايت رسول او و ولايت اولياى امر، بدين حيث نعمت خداى تعالى است، و آن هم چه نعمتى كه قابل قياس با هيچ نعمت ديگر نيست.

و ولايت خداى سبحان يعنى سرپرست او نسبت به امور بندگان و تربيت آنان به وسيله دين تمام نمى شود مگر به ولايت رسولش، و ولايت رسولش نيز تمام نمى شود مگر به ولايت اولى الامر كه بعد از در گذشت آن جناب و به اذن خداى سبحان زمام اين تربيت و تدبير را به  دست بگيرند، هم چنان كه خداى تعالى به اين مطلب تصريح كرده مى فرمايد:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" ۳۰، كه معناى آن در بحثى مفصل گذشت، و نيز مى فرمايد:" إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ، وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ" ۳۱، كه ان شاء اللَّه تعالى بحث در معناى آن بزودى مى آيد

كمال يافتن دين خدا در تشريع، و تماميت يافتن ولايت نعمت با نصب "اولى الامر"

پس حاصل معناى آيه مورد بحث اين شد: امروز- كه همان روزى است كه كفار از دين شما مايوس شدند- مجموع معارف دينيه اى كه به شما نازل كرديم را با حكم ولايت كامل كرديم، و نعمت خود را كه همان نعمت ولايت يعنى اداره امور دين و تدبير الهى آن است بر شما تمام نموديم، چون اين تدبير تا قبل از امروز با ولايت خدا و رسول صورت مى گرفت، و معلوم است كه ولايت خدا و رسول تا روزى مى تواند ادامه داشته باشد كه رسول در قيد حيات باشد، و وحى خدا هم چنان بر وى نازل شود، و اما بعد از در گذشت رسول و انقطاع وحى ديگر رسولى در بين مردم نيست تا از دين خدا حمايت نموده و دشمنان را از آن دفع كند، پس بر خدا واجب است كه براى ادامه تدبير خودش كسى را نصب كند، و آن كس همان ولى امر بعد از رسول و قيم بر امور دين و امت او مصداق جمله:" وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" است.

پس ولايت كه مشروع واحدى است تا قبل از امروز ناقص بود، و به حد تمام نرسيده بود، امروز با نصب ولى امر، بعد از رسول تمام شد.

و وقتى دين خدا در تشريعش به حد كمال رسيد، و نعمت ولايت تمام شد" رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً" من اسلام را بدان جهت كه دينى از اديان توحيد است براى شما پسنديدم، در اين دين غير از خدا كسى پرستيده نمى شود، و با در نظر گرفتن اينكه طاعت همان عبادت است قهرا غير از او كسى اطاعت نمى شود، آرى تنها خدا و كسى كه خدا فرموده باشد يعنى رسول و اولى الامر اطاعت مى شود.

پس آيه شريفه خبر مى دهد از اينكه مؤمنين امروز ديگر خوف سابق را ندارند و دين سابقشان مبدل به امنيت شده، و خداى تعالى براى مؤمنين دين را پسنديده، كه متدين به دين اسلام شوند، (كه دين توحيد است يعنى غير از خدا در آن دين كسى اطاعت و پرستش  نمى شود)، پس بر مؤمنين است كه تنها او را پرستش كنند، و چيزى را در اطاعت شريك او نسازند، مگر كسى را كه خود او دستور داده اطاعتش كنند.

و اگر خواننده گرامى در آيه شريفه زير دقت كند كه مى فرمايد:" وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ، وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى  لَهُمْ، وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً، وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ" ۳۲.

و پس از دقت كامل در آن فقرات آن را با فقرات آيه شريفه:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ ..." تطبيق كند، آن وقت كاملا متوجه مى شود كه در آيه مورد بحث يكى از مصاديق وعده، در آيه سوره نور انجاز و عملى شده است، چون به نظر ما زمينه گفتار در جمله:" يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً" زمينه معرفى نتيجه است، هم چنان كه جمله " وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ" هم به اين معنا اشاره دارد، مى خواهد بفرمايد: ايمان و عمل صالح نتيجه اش آن است كه مؤمنين صاحب كره زمين شوند، و بر روى زمين شركى باقى نماند بطورى كه اگر كسى باز هم شرك بورزد، در حقيقت بدون هيچ بهانه اى تبه كار و منحرف شده است.

و با در نظر گرفتن اينكه سوره نور قبل از سوره مورد بحث نازل شده، به شهادت اينكه داستان افك (تهمت به عايشه) و آيه تازيانه زدن به زناكاران و آيه حجاب و آياتى ديگر در آن سوره واقع شده، مطلب كاملا روشن مى شود.

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

پی نوشتها

۱.  در المنثور، ج ۲ ص ۲۵۸.

۲.  طائفه اى از اهل كتاب دوست مى دارند و آرزو مى كنند كه روزى بتوانند شما را گمراه كنند." سوره آل عمران، آيه ۶۹".

۳.  بسيارى از اهل كتاب بدان جهت كه در دلهاشان نسبت به شما حسد مى ورزند آرزو دارند كه چه مى شد شما را كه ايمان آورده ايد و با اينكه حق برايتان روشن شده به كفر بر گردانند، لا جرم شما فعلا با آنان مماشات كنيد، و از بدرفتاريهاشان چشم پوشى نمائيد، تا خداى تعالى امرش را بياورد، كه خدا بر هر چيز توانا است." سوره بقره، آيه ۱۰۹".

۴.  مى خواهند با دهن هاى خود نور خدا راى خاموش كنند، ولى خدا نور خود راى تمام خواهد كرد، هر چند كه مشركين كراهت داشته باشند." سوره صف، آيه ۹".

۵.  پس خدا راى بخوانيد در حالى كه دين راى خالص براى او بدانيد، هر چند كه كفار كراهت داشته باشند." سوره مؤمن، آيه ۱۴".

۶.  بزرگان قريش كه نزد ابى طالب دعوت رسول خدا( ص) را شنيدند بر خاسته براه افتادند كه برويد و در برابر خدايان خود پايدارى كنيد، كه از ما اين راى خواسته اند." سوره ص، آيه ۶".

۷.  آرزو مى كنند كه چه مى شد تو با آنان سازشكارى نموده و آنها با تو سازشكارى مى كردند." سوره قلم، آيه ۹".

۸.  و اگر نبود كه ما به تو ثبات و پايدارى داديم، چيزى نمانده بود كه كمى به كفار ركون و ميل كنى." سوره اسرى، آيه ۷۴".

۹.  به كفار بگو: هان اى كفرپيشگان، من آنچه را كه شما مى پرستيد نمى پرستم شما هم معبود مرا نخواهيد پرستيد." سوره كافرون، آيه ۳".

۱۰.  همانا كسى كه تو را بد گويى مى كند و دشمن توست او مقطوع النسل است." سوره كوثر، آيه ۳".

۱۱.   ( ۱)" سوره بقره، آيه ۱۰۹".

۱۲.  اگر مؤمن هستيد از آنان مترسيد بلكه از من بترسيد." سوره آل عمران، آيه ۱۷۵".

۱۳.  و اين بدان جهت است كه خدا هرگز نعمتى راى كه بر قومى ارزانى داشته تغيير نمى داده، تا آنكه خود آن مردم وضع خويش راى عوض كردند، آن وقت خداى تعالى نيز نعمت خود راى تغيير داده، و خدا شنوا و دانا است." سوره انفال، آيه ۵۳".

۱۴.  و كسى كه نعمت خداى راى تغيير دهد آن هم بعد از آنكه نعمت به دستش رسيده( بايد بداند كه) خدا شديد العقاب است." سوره بقره، آيه ۲۱۱".

۱۵.  و خدا مثلى زده و آن قريه اى است كه داراى امنيت و آرامش بود و رزقش به آسانى و فراوانى مى رسيد تا آنكه اهل آن قريه به نعمت هاى خدا كفران ورزيدند، و در نتيجه خداى تعالى جامه فقر و ترس بر تنشان كرد، به جرم كارهاى زشتى كه اختراع مى كردند." سوره نحل، آيه ۱۱۲".

۱۶.  خداى تعالى شما را از خشم و عذاب خودش تحذير مى كند." سوره آل عمران، آيه ۲۸ و ۳۰".

۱۷.  و سپس روزه را تا به شب تمام كنيد." سوره بقره، آيه ۱۸۷".

۱۸.  كلمه پروردگارت در حالى كه صدق و عدل است تمام گرديد." سوره انعام، آيه ۱۱۵".

۱۹.  شما كه حج تمتع مى كنيد بايد كه در منى قربانى كنيد و اگر گوسفندى نيافتيد، ده روز روزه بگيريد، سه روز در حج و هفت روز بعد از آنكه برگشتيد، اين ده روز كامل مى باشد." سوره بقره، آيه ۱۹۶"

۲۰.  و براى اينكه عده را به كمال برسانيد." سوره بقره، آيه ۱۸۵"

۲۱.  و اگر نعمتهاى خداى را بشماريد به آخرش نمى رسيد." سوره ابراهيم، آيه ۳۴"

۲۲.  و نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را به فراوانى و به حد كامل در اختيارتان قرار داد." سوره لقمان، آيه ۲۰"

۲۳.  آنها كه ما، در مال و عمرشان وسعت داده ايم نپندارند كه اين خير آنها است، بلكه وسعت داديم تا گناه بيشترى كنند و عذاب خوار ساز داشته باشند." سوره آل عمران، آيه ۱۷۸"

۲۴.  و اين زندگى دنيا چيزى بجز لهو و لعب نيست و زندگى حقيقى همانا خانه آخرت است." سوره عنكبوت آيه ۶۴".

۲۵.  اينكه مى بينى كفار رفت و آمد در شهرها دارند تو را نفريبد زيرا متاعى است اندك كه در دنبالش جاى در جهنم دارند، كه چه بد آرامگاهى است." سوره آل عمران، آيه ۱۹۷".

۲۶.  و جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه مرا بپرستند." سوره ذاريات، آيه ۵۶"

۲۷.  خداى تعالى سرپرست و ولى كسانى است كه ايمان آوردند آنان را از ظلمت ها خارج و به سوى نور مى برد." سوره بقره، آيه ۲۵۷".

۲۸.  و اين بدان جهت است كه خداى تعالى مولاى كسانى است كه ايمان آوردند و اينكه كافران مولايى ندارند." سوره محمد، آيه ۱۱".

۲۹.  پس به پروردگارت سوگند كه انسانها ايمان نمى آورند، مگر وقتى كه تو را در حل اختلافاتى كه در بينشان رخ مى دهد حكم بدانند، و علاوه بر اين وقتى حكمى مى كنى و حق را به يك طرف مى دهى آن طرف ديگر كمترين ناراحتى در دل خود از حكم تو احساس نكنند، و به تمام معنا تسليم باشند." سوره نساء، آيه ۶۵"

۳۰.  اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر و صاحبان امر و ولايت بر شما را." سوره نساء، آيه ۵۹"

۳۱.  ولى شما تنها و تنها خدا و رسول او و كسانى است كه ايمان آورده اند نماز مى خوانند، و در حال ركوع صدقه مى دهند." سوره مائده، آيه ۵۵"

۳۲.  خدا به كسانى كه از شما ايمان آوردند، و عمل هاى صالح كردند، وعده قطعى داده كه آنان را در زمين جانشين خود كند، همانطور كه مؤمنين قبل از ايشان را جانشين كرد، و نيز وعده داده كه وضع را طورى آماده سازد كه بتواند دينى را كه خدا برايشان پسنديده اقامه كنند، و خوفى كه تا كنون داشتند را مبدل به امنيت كند، تا بتوانند مرا بپرستند، و چيزى را شريك من نگيرند، و كسى كه بعد از اين زمينه سازيها و مددهاى الهى باز هم كفر بورزد، چنين كسانى فاسق و تبه كارند." سوره نور، آيه ۵۵".

۳۳.   طباطبايى، محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ۲۰جلد، دفتر انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم) - قم، چاپ: پنجم، ۱۳۷۴.

منبع:ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره مائده - ذیل آيه

سه شنبه, 14 تیر 1401 21:21

غدیر، اتمام نعمت و اکمال دین

 

«الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[۱]

ترجمه

امروز،(روز هجده ذی الحجّه، عید غدیر) کافران از(زوال) دین شما مأیوس شدند، پس، از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان «دین» برایتان برگزیدم.

نکته ها

امام باقر علیه السلام فرمودند: «ولایت، آخرین فریضه الهی است سپس آیۀ«الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ» را تلاوت فرمودند».[۲]  

بت ها، مجسمه هایی بود که شکل داشت؛ امّا «نصب»، سنگ های بی شکلی بود که اطراف کعبه نصب شده بود و در برابرش قربانی می شد و خون قربانی را بر آن می مالیدند.  

در آیۀ ۱۰۹ سوره بقره، تمایل کفّار نسبت به انحراف مسلمانان از راه خودشان مطرح شده است. خداوند فرمان داد: شما اغماض کنید تا امر الهی برسد. پس مسلمانان منتظر حکم قاطعی بودند که کفّار را مأیوس سازد، تا این که آیۀالْیوْمَ أَکمَلْتُ...نازل شد.

غدیر در قرآن  

دو مطلب جدای از هم در این آیه بیان شده است، یک مطلب مربوط به تحریم گوشت های حرام، مگر در موارد اضطرار و مطلب دیگر مربوط به کامل شدن دین و یأس کفّار که این قسمت کاملًا مستقلّ است، به چند دلیل:  

الف:یأس کفّار از دین، به خوردن گوشت مردار یا نخوردن آن ارتباطی ندارد.  

ب:روایاتی که از طریق شیعه و سنی در شأن نزول آیه آمده، در مقام بیان جملۀ«الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا» و «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ» است، نه مربوط به جملات قبل و بعد از آن، که درباره احکام مردار است.  

ج:طبق روایات شیعه و سنّی، این قسمت از آیه: الْیوْمَ أَکمَلْتُ...پس از نصب علی بن ابی طالب علیهما السلام به امامت در غدیرخم نازل شده است.  

د:غیر از دلائل نقلی، تحلیل عقلی نیز همین را می رساند، چون چهار ویژگی مهم برای آن روز بیان شده است:

ویژگی های روز عید غدیر خم  

۱-روز یأس کافران، ۲- روز اکمال دین، ۳- روز اتمام نعمت الهی بر مردم، ۴- روزی که اسلام به عنوان «دین» و یک مذهب کامل، مورد پسند خدا قرار گرفته است.  

حال اگر وقایع روزهای تاریخ اسلام را بررسی کنیم، هیچ روز مهمی مانند: بعثت، هجرت، فتح مکه، پیروزی در جنگ ها و...با همۀ ارزشهایی که داشته اند، شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند؛ حتّی «حجّة الوداع» هم به این اهمیت نیست؛ چون حج، جزئی از دین است، نه همۀ دین.  

*امّا بعثت، اوّلین روز شروع رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که هرگز نمی توان گفت روز اوّل بعثت، دین کامل شده است.  

*امّا هجرت، روز هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به فرمان خداست، روز حملۀ کفّار به خانه پیامبر است، نه روز یأس آنان.  

*امّا روزهای پیروزی در جنگ بدر و خندق و...تنها کفّاری که در صحنۀ نبرد بودند، مأیوس می شدند، نه همۀکفار، در حالی که قرآن می فرماید: الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا...  

همه کفّار مأیوس شدند.  

*امّا حجّة الوداع که مردم آداب حج را در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آموختند، تنها حج مردم با آموزش پیامبر کامل شد، نه همۀ دین در حالی که قرآن می فرماید: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ»  

*امّا غدیرخم روزی است که خداوند فرمان نصب حضرت علی را به جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله صادر کرد، تنها آن روز است که چهار عنوان ذکر شده در آیه «أَکمَلْتُ، أَتْمَمْتُ، رَضِیتُ، یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا» با آن منطبق است.  

*امّا یأس کفّار، به خاطر آن بود که وقتی تهمت و جنگ وسوء قصد بر ضد پیامبر، نافرجام ماند، تنها امید آنها مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله بود. نصب علی بن ابی طالب علیهما السلام به همه فهماند که اگر آن حضرت پسری می داشت، بهتر از علی نبود و با مرگ او دین او محو نمی شود؛ زیرا شخصی چون علی بن ابی طالب علیهما السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و رهبر امّت اسلام خواهد بود. اینجا بود که همۀ کفّار مأیوس شدند.  

*امّا کمال دین، به خاطر آن است که اگر مقرّرات و قوانین کامل وضع شود، لیکن برای امّت و جامعه، رهبری معصوم و کامل تعیین نشود، مقرّرات ناقص می ماند.  

*امّا اتمام نعمت، به خاطر آن است که قرآن بزرگ ترین نعمت را نعمت رهبری و هدایت معرّفی کرده است، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دنیا برود و مردم را بی سرپرست بگذارد، کاری کرده که یک چوپان نسبت به گله نمی کند. چگونه بدون تعیین رهبری الهی نعمت تمام می شود.  

*امّا رضایت خداوند، برای آن است که هرگاه قانون کامل و مجری عادل به هم گره بخورد، رضایت پروردگار حاصل می شود.  

اگر هر یک از اکمال دین، اتمام نعمت، رضایت حقّ و یأس کفّار به تنهایی در روزی اتفاق افتد، کافی است که آن روز از «ایام اللّه» باشد. تا چه رسد به روزی مثل غدیر، که همۀ این ویژگی ها را یک جا دارد. به همین دلیل در روایات اهل بیت علیهم السلام عید غدیر از بزرگ ترین اعیاد به شمار آمده است.  

آثار اشیا، گاهی مترتّب بر جمع بودن همه اجزای آن است، مثل روزه که اگر یک لحظه هم پیش از اذان، افطار کنیم، باطل می شود، از این جهت کلمه «تمام» به کار رفته است: «أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیلِ» و گاهی به گونه ای است که هر جزء، اثر خود را دارد، مثل تلاوت آیات قرآن که کمالش در تلاوت همۀ آن است و هر قدر هم خوانده شود، ثواب دارد. گاهی بعضی اجزا به گونه ای است که اگر نباشد، یک مجموعه ناقص است، هر چند همۀ اجزای دیگر هم باشد، مثل خلبان و راننده که هواپیما و ماشین بدون آنها بی ثمر و بی فایده است. رهبری و ولایتِ حقّ هم چنین است، چون انسان را با خدا گره می زند و بدون آن، آفریده ها و نعمت ها به نقمت تبدیل می شود وانسان را به خدا نمی رساند.

پیام ها  

۱- کفّار از دینِ کامل می ترسند، نه از دینی که رهبرش تسلیم، جهادش تعطیل، منابعش تاراج و مردمش متفرّق باشند. الْیوْمَ یئِسَ...الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ  

۲- اگر کفّار از شما مأیوس نشده اند، چه بسا نقصی از نظر رهبری در دین شماست. الْیوْمَ یئِسَ...الْیوْمَ أَکمَلْتُ  

۳- دین بدون رهبر معصوم، کامل نیست. «أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ»  

۴- قوام مکتب به رهبری معصوم است و تنها با وجود آن، کفّار مأیوس می شوند، نه با چیز دیگر. الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا...الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ  

۵- همۀ نعمت ها بدون رهبری الهی ناقص است. الْیوْمَ...أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی  

۶- نصب علی علیه السلام به امامت، اتمام نعمت است، «أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی» و رها کردن ولایت او کفران نعمت و ناسپاسی نعمت و عواقب بدی دارد. [۳] «فَکفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یصْنَعُونَ»  

۷- اسلام بی رهبر معصوم، مورد رضای خدا نیست. الْیوْمَ...رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ

پی نوشت ها  

[۱] سوره مائدة، آيه ۳  

[۲] كافى، ج ۱، ص ۲۸۹.  

[۳]  نحل، ۱۱۲.

منبع : تفسیر نور، ج ۲، ص۲۳۴

سه شنبه, 14 تیر 1401 21:20

فلسفه امامت از دیدگاه قرآن

 

اعتقاد شیعه بر آن است كه تمام مقامات پیامبر ـ صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَم ـ غیر از مقام نبوت و رسالت برای دوازده امام معصوم ـ علیهم السلام ـ نیز ثابت است، و این اعتقاد از ضروریات مكتب شیعه به شمار می آید،(۱) مهمترین مقامات و اهداف مشترك پیامبر ـ صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَم ـ و امامان ـ علیهمالسلام ـ عبارتند از:

۱. تبیین مفاهیم قرآن ۲. داوری در منازعات ۳. ارشاد و هدایت انسانها ۴. اتمام حجت بر بندگان ۵. برقراری امنیت و عدل.

 با توجه به این اهداف و قبل از بیان تفصیلی آنها میتوان به ضرورت و نیاز به وجود امام ـ علیه السلام ـ پی برد. زیرا اهداف و آرمان یاد شده از ضرورتهای حیات دنیوی و اخروی انسان می باشد كه رسیدن به آنها بدون وجود امام، غیر ممكن است لزوم وجود رهبر در یك جامعه تا به حدی است كه اگر دسترسی به امام عادل امكان نداشته باشد حتی وجود امام غیر عادل از نبودن آن بهتر است. زیرا فقدان امام به هرج و مرج اجتماعی و سلب امنیت همگانی منجر می شود كه پیامدهای تلخ آن به مراتب از پیامدهای ناگوار امام و پیشوای غیر عادل بدتر است، از اینرو امام علی ـ علیهالسلام ـ می فرماید: «لا بّد للناس من امیر برّاً او فاجراً»(۲) مردم به پیشوا نیازمندند خواه عادل باشد یا فاسق.

ضرورت وجود امامت و قاعده لطف

مفاد قاعده لطف ـ كه یكی از قواعد كلامی مورد قبول متكلمان عدلیه است ـ ، این است كه هر فعلی كه در سعادت مكلفان مؤثر است مقتضای عدل و حكمت خداوند است، نبوت از مصادیق بارز این قاعده است و از دیدگاه متكلمان امامیه، امامت نیز حكم نبوت را دارد و از مصادیق قاعده لطف است، سید مرتضی در توضیح این مطلب می نگارد: هر عاقلی كه از شیوه زندگی اجتماعی و عادات مردم آگاه است، می داند كه هر گاه در میان مردم، رهبری با تدبیر و قدرتمند وجود داشته باشد، ظلم و تباهی از بین رفته، و یا دست كم مردم به رعایت عدل و انصاف نزدیكتر خواهند بود، و هر گاه چنین رهبری وجود نداشته باشد، امر برعكس خواهد شد، پس واجب است كه خدا مكلفان را از آن محروم نسازد.(۳)

اینك به توضیح فلسفه و اهداف امامت پرداخته می شود:

۱. تبیین مفاهیم قرآنی: یكی از وظایف پیامبر ـ صلی الله عَلیهِ وَ اله و سَلَم ـ تبیین معانی و مفاهیم قرآن كریم بود، خداوند خطاب به پیامبر میفرماید:

وَ أَنْزَلْنا إِلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِم(۴)

ما ذكر و قرآن را بر تو نازل كردیم تا آن چه را برای مردم نازل می شود برای آنها تبیین كنی.

پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز در حدیث ثقلین عترت ـ علیهم السلام ـ خود را ملازم و همراه با قرآن قرار داده و فرموده است:

انی تاركٌ فیكم الثقلین. كتاب الله و عترتی.

من دو شی، گرانبها در میان شما میگذارم این دو عبارتند از:

كتاب خدا و عترت من. یعنی فهم حقایق قرآن باید با راهنمایی عترت ـ علیهم السلام ـ باشد، هم چنین تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند،‌ چنانكه قرآن كریم میفرماید:

وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم(۵)

و در روایات آمده است كه ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ راسخان در علم میباشند.(۶)

۲. داوری در منازعات: یكی از اهداف نبوت داوری در اختلافات و منازعات بوده است، خداوند میفرماید:

فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیحْكُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیه(۷)

خدا پیامبران را بشارت دهنده و بیم دهنده برانگیخت و كتاب را به حق با آنان نازل كرد تا در اختلافات مردم داوری كنند.

نكته جالب توجه در این آیه شریفه آن است كه داوری به كتاب نسبت داده شده است. زیرا معیار داوری همان احكام الهی است كه كتاب دربرگیرنده آنهاست.

بدیهی است اختلافات و نزاع ها به زمان پیامبر اختصاص ندارد لیكن از آنجا كه حل این اختلافات به وجود افراد برگزیده از جانب خدا نیاز دارد، ‌پس از ختم نبوت نیز این ضرورت وجود دارد و در نتیجه وجود امام بسان پیامبر، امری ضروری است.

۳. ارشاد و هدایت انسانها: ارشاد و هدایت انسانها در زمینه عقاید، احكام دینی و مسائل اخلاقی و اجتماعی یكی دیگر از اهداف رسالت پیامبران الهی است، خداوند میفرماید:

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَكِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِین(۸)

خداوند بر مؤمنان منت نهاد. زیرا از خود آنان رسولی را در میان آنها برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان فرا خواند آنان را تزكیه نماید و كتاب و حكمت را به آنان بیاموزد، اگرچه آنان پیش از این در گمراهی آشكار بودند، این هدف نیز از ویژگیهای نبوت نیست و به انسانهایی كه در عصر پیامبر زندگی میكردند اختصاص ندارد، بنابراین، اگر تعلیم و ارشاد و هدایت بشر كاری بایسته و لازم بوده است، این بایستگی و لزوم در مورد امامت نیز موجود است.

۴. اتمام حجت بر بندگان : یكی از اهداف رسالت پیامبران، اتمام حجت از جانب خداوند بر بندگان است، قرآن در این باره می فرماید:

رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ(۹) پیامبرانی بشارت دهنده و بیم دهنده را برانگیخت تا پس از فرستادن رسولان، مردم بر خدا حجت نداشته باشند.

این امر نیز اختصاص به زمان خاصی ندارد، از اینرو امام علی ـ علیه السلام ـ فرموده است:

لا تخلوا الارض من قائمٍ بحجةٍ اما ظاهراً او خائفاً مغموراً لئلا تبطل ححج الله و بیناته ...یحفظ الله بهم حججه و بیناته اولئك خلفاء الله فی ارضه و الدعاة‌ الی دینه(۱۰)

زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود، یا آشكارا و مشهور است و یا خائف و پنهان تا حجتها و دلائل الهی باطل نگردد... خدا به وسیله آنها حجتها و دلائل خود را حفظ می كند... آنان جانشینان خدا در زمین و دعوت كنندگان به دین او می باشند.

۵. برقراری امنیت و عدل: از اهداف دیگر نبوت برقراری عدل و امنیت اجتماعی است، قرآن میفرماید:

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط(۱۱) رسولان خود را با دلایل فرستادیم و كتاب و میزان را با آنان نازل كردیم تا مردم به قسط پایدار گردند.

این هدف نیز از ویژگیهای نبوت نبوده و به انسانهای گذشته اختصاص ندارد، بلكه از نیازهای همیشگی بشر می باشد، در نتیجه تحقق بخشیدن به آن یك آرمان الهی است كه پس از نبوت از طریق امامت تحقق می پذیرد.

امام علی ـ علیه السلام ـ درباره اهداف حكومت دینی كلامی دارد كه بیانگر فلسفه امامت از جنبه سیاسی و حكومتی آن است، آنجا كه میفرماید:

اللهم انك تعلم انه لم یكن الذی كان منّا منافسه فی سلطان و لا التماس شی من فُضُولِ الحطام ولكن لنرد المعالم فی دینك و نُظْهِرُ الاصلاح فی بلادك فَیأمَنَ المظلومون من عبادك و تقام المعطّله من حدودك(۱۲)

خدایا! تو میدانی كه آن چه را انجام دادیم انگیزه مسابقه در كسب سلطنت و به دست آوردن متاع پست دنیوی نبود، بلكه به خاطر این بود كه نشانه های از بین رفته دینت را باز گردانیم و اصلاح و آبادی را در شهرها و روستاها آشكار سازیم،‌ تا بندگان مظلومت امنیت یابند و قوانین و حدود تعطیل شده، برپا گردد.

پی نوشتها

۱. ر.ك: مصباح یزدی، محمد تقی، راه و راهنما شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ دوم،‌ سال ۱۳۷۹، ج۵، ص ۲۰۳.

۲. نهج البلاغه، خطبه۴۰.

۳. سید مرتضی، الذخیره فی علم الكلام، ص ۴۱۰.

۴. نحل: ۴۴.

۵. آل عمران: ۷.

۶. اصول كافی، ‌كتاب حجت باب الراسخین فی العلم، ج۱.

۷. بقره: ۲۱۳.

۸. آل عمران: ۱۶۴.

۹. نساء: ۱۶۵.

۱۰. صبحی صالح، نهج البلاغه،‌ كلمات قصار، شماره ۱۳۹.

۱۱. حدید: ۲۵.

۱۲. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱.

 

كلمه «ولی» و «اولیاء» نزدیك به هفتاد بار در قرآن كریم استعمال شده و در معانی مختلفی به كار رفته از قبیل: ناصر(۱)، معبود(۲)، راهنما(۳) و در بسیاری از آیات، ولی به معنای سرپرست و صاحب اختیار به كار رفته است،‌ نمونه‌هایی از آیات:

الف) وَ هُوَ الَّذِی ینَزِّلُ الْغَیثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ ینْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِی الْحَمِید(۴) او كسی است كه باران سودمند را پس از آن كه مأیوس شدند نازل می‌كند و رحمت خویش را می‌گستراند و او ولی و سرپرست ستوده است، ولی در اینجا به معنای سرپرست و صاحب اختیار می‌باشد، البته ولایت در این آیه شریفه، ولایت تكوینه است.

ب) وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطانا(۵)

و آن كس كه مظلوم كشته شده برای ولی و سرپرست او سلطه و حق قصاص قرار دادیم، ولی در این آیه در رابطه با ولایت تشریعی است و به معنای سرپرست و صاحب اختیار به كار رفته است. زیرا حق قصاص برای دوست مقتول ثابت نیست بلكه برای وارث و ولی او ثابت است.

در آیات دیگر هم ولی به معنای سرپرست و رهبر و صاحب اختیار بكار رفته است.(۶)

نتیجه این كه كلمه ولی در آیات قرآن در معانی مختلفی به كار رفته است، ولی در اكثر موارد به معنای سرپرست و صاحب اختیار است.

منظور از «ولی» در آیه مورد بحث: منظور از ولی در آیه ولایت به معنای سرپرست و رهبر و صاحب‌اختیار است نه به معنای دوست و یار و یاور زیرا:

اولاً: «انّما» كه در صدر آیه آمده دلیل بر حصر است یعنی فقط این سه دسته ولی مؤمنان هستند نه غیر آنها در حالی كه اگر ولی به معنای دوست باشد حصر معنی نخواهد داشت. زیرا در این صورت واضح است كه غیر از سه گروه فوق كسان دیگری هم دوست، یار و یاور مؤمنان هستند، علاوه بر این كه اگر ولی به معنای یار و یاور باشد این همه قید برای «الّذین آمنوا» لازم نبود كه در حال اقامه نماز، زكات بدهند. زیرا همه مؤمنان حتی در غیر حال نماز و بلكه حتی مؤمن بی‌نماز، می‌تواند دوست، یار و یاور برادر مسلمان خویش باشد.

بنابراین، از كلمه «انّما» كه دلالت بر حصر می‌كند و قیود متعددی كه در مورد «الذین آمنوا» آمده است استفاده می‌شود كه ولایت در آیه شریفه به معنای دوستی و نصرت نیست بلكه به معنای سرپرستی و صاحب‌اختیار بودن است، خداوند، پیامبر و مؤمنین (با آن شرایطی كه در آیه آمده) ولی و صاحب اختیار و رهبر و سرپرست شما می‌باشند.

ثانیاً: آیه ۵۶ سوره مائده كه بعد از آیه مورد بحث آمده است، بهترین قرینه و دلیل بر مدّعای ماست، خداوند متعال در این آیه می‌فرماید: وَ مَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون ؛ و كسانی كه ولایت خدا و پیامر او و افراد با ایمان را بپذیرند (پیروزند زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز است.

حزب به معنای جمعیت متشكل است، پیروزی یك حزب به معنای غلبه و پیروزی آنها در یك حركت و جهش اجتماعی است، بنابراین، از آیه شریفه كه در ارتباط با آیه قبل مورد بحث است و ظاهراً هم زمان نازل شده‌اند، استفاده می‌شود كه ولایت مطرح شده در آیه مذكور یك ولایت سیاسی و حكومتی است، بنابراین معنای آیه چنین می‌شود: كسی كه حكومت خدا و پیامبر و حكومت الذین آمنوا... را بپذیرد چنین حزب و جمعیتی پیروز است.

در نتیجه با تفكر و تعمّق در كلمه كلمه و جمله جملة آیه ولایت و با صرف‌نظر از روایات فراوانی كه در تفسیر آیه وارد شده است، معلوم می‌شود كه ولی در آیه به معنای امام و پیشوا و سرپرست است و هر كس حكومت خدا و رسول و «الذین آمنوا» را با آن شرایطی كه در آیه آمده است بپذیرد پیروز و منصور خواهد بود.

 از سوی دیگر این آیه در شأن علی ـ علیه السّلام ـ است  که روایات متواتر بر این مطلب دلالت دارند.

مرحوم محدث بحرانی در غایة المرام ۲۴ حدیث از منابع اهل سنت و ۱۹ روایت از منابع و مصادر شیعه نقل كرده است كه مجموعاً ۴۳ حدیث می‌شود، بنابراین روایاتی كه پیرامون این آیه وارد شده متواتر هستند، ‌علاوه بر این علّامه امینی در كتاب بی‌نظیرش «الغدیر» از بیست منبع معروف اهل سنت روایاتی پیرامون آیه شریفه محل بحث، نقل می‌كند، منابع معروفی چون تفسیر طبری، تفسیر اسباب النزول، تفسیر فخر رازی، تذكرة سبط ابن جوزی، الصواعق ابن حجر، نورالابصار شبلنجی و تفسیر ابن كثیر و مانند آن كه از اعتبار خاصی در نزد اهل سنت برخوردار هستند. راویان این احادیث ده نفر از صحابه معروف به شرح زیر می‌باشند:

۱ . ابن عباس ۲ . عمار یاسر ۳ . جابر بن عبدالله انصاری ۴ . ابوذر غفاری ۵ . انس بن مالك ۶ . عبدالله بن سلام ۷ . مسلمه بن كهیل ۸ . عبدالله بن غالب ۹ . عقبه بن حكیم ۱۰ . عبدالله بن اُبّی

علاوه بر این از شخص حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نیز روایاتی در شأن نزول آیه شریفه نقل شده است و آن حضرت بارها به این آیه استدلال كرده است.(۷)

پی نوشتها

۱. بقره: ۱۰۷.

۲. بقره: ۲۵۷.

۳. كهف: ۱۷.

۴. شوری: ۲۸.

۵. اسراء: ۳۳.

۶. بقره: ۲۸۲، انفال: ۳۴. مریم: ۵.

۷. مكارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، انتشارات نسل جوان، چاپ اول، سال ۱۳۸۱.

حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالفتاح نواب امروز دوشنبه ( 13 تیرماه ) در پیام تصویری به همایش سراسری خادمان فرهنگی، روحانیون، معین و معینه های کاروان های حج تمتع 1401 که در سالن اجتماعات بعثه مقام معظم رهبری در مکه مکرمه برگزار شد مسئولیت روحانیون و خادمان فرهنگی در ارشاد و راهنمایی زائران در حج را خطیر توصیف کرد.


وی با گرامیداشت یاد شهدای سرزمین وحی به ویژه سی و پنجمین سالگرد شهادت زائران ایرانی در حج سال 66 که در مراسم برائت از مشرکین به فیض شهادت نائل شدند، از روحانیون، معین و معینه های کاروان ها خواست که در این سفر معنوی امر جهاد تبیین در خصوص بیانیه گام دوم انقلاب را مورد توجه قرار دهند و توصیه های هفت گانه رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با کارگزاران حج را به زائران یادآور شوند و با جدیت این توصیه ها را پیگیری کنند.


نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت همچنین با گرامیداشت یاد مراجع عظام تقلید از جمله آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی، آیت الله سید محمد سعید حکیم و آیت الله علوی گرگانی که در فاصله حج  گذشته تا حج 1401 در جوار رحمت الهی آرام گرفتند، خطاب به شرکت کنندگان در این همایش اظهار داشت: در این سفر به آنچه به دیگران می گویید، عمل کنید چون ضمانتی برای واقعی بودن سخن ما است.


وی با اشاره به اینکه در برخی از کاروان ها زائرانی حضور دارند که بیش از 16 سال در صف حج انتظار کشیده اند، خطاب به روحانیون این کاروان ها گفت: مسئولیت ما بسیار سنگین تر از گذشته است.


حجت الاسلام والمسلمین نواب تصریح کرد: ما دشمنان قسم خورده ای داریم که با نقشه و نیرنگ و شیوه های ادبیات مقبول در طول تاریخ بسیاری از افراد را فریب داده اند.


وی با بیان اینکه سخت ترین لحظه برای خادمین لحظه از دست دادن یکی از عزیزان است، افزود: سعی کنید پایان خدمتگذاری تان زمانی باشد که شرایط سنی به سراغ شما آمده و دیگر نمی توانید ادامه همکاری دهید نه اینکه در میانه راه از غافله خدمتگزاران خارج شوید.


حجت الاسلام والمسلمین نواب اظهار داشت: بسیاری از زائران یکبار در طول عمرشان به انجام این سفر بیادماندنی موفق می شوند و ما باید خاطرات خوشی برای آنها رقم بزنیم.


وی از روحانیون کاروان ها خواست تا آستانه تحمل خود را بالا ببرند و با زائران ارتباط دوستانه داشته باشند و برای موفقیت آمیز بودن این سفر به یکدیگر دعا کنند.


نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت به روحانیون کاروان ها توصیه کرد حجاج را برای فضای معنوی ایام تشریق آماده کنند و با اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب که از حج به عنوان درس همزیستی و ساده زیستی یاد کردند، گفت: در ایام تشریق باید همدلی بین مدیران و روحانیون کاروان ها در اوج باشد.


وی به همزیستی مسالمت آمیز مذاهب در کشورمان به ویژه اهل تشیع  و اهل تسنن اشاره کرد و افزود: با ظهور وهابیت این فرقه سعی کرد این همزیستی را از بین ببرد اما موفق نشد و همزیستی مسالمت آمیز شیعه و اهل تسنن در جمهوری اسلامی ایران زبانزد است.


نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت افزود: سعی کنیم در حج این الفت بیشتر و از فرصت حضور در مشاعر مقدسه برای انس بیشتر زائران با قرآن کریم استفاده شود.


در ادامه این همایش سید صادق حسینی رئیس سازمان حج و زیارت نیز با ارائه گزارشی از آخرین وضعیت زائران و اقدامات انجام شده برای اسکان، تغذیه و انتقال آنها به منا و عرفات گفت: عملیات انتقال زائران به عربستان شب گذشته با پرواز زاهدان به جده پایان یافت.


وی با اشاره به اقدامات انجام شده برای اقامت زائران در منا گفت: باتوجه به افرایش دما،  تهمیدات لازم برای تامین تجهیزات برودتی در این منطقه اندیشیده شده است .


رئیس سازمان حج و زیارت با اشاره به اینکه تشکیل ستاد بحران و مقابله با حوادث غیرمترقبه حج یکی از مطالبات رهبر معظم انقلاب در سال 98 بوده است، گفت: امسال با تشکیل این ستاد سعی کرده ایم مطالبه معظم له در این خصوص را  محقق سازیم.


وی گفت: بر اساس نظرسنجی های انجام شده 88 درصد زائران از خدمات و امکانات ارائه شده در حج 1401 ابراز رضایت کرده اند.


حسینی با اشاره به اینکه بر اساس نظرسنجی ها 35 درصد از زائران که بیشتر آنهااز بانوان هستند نسبت به برگزاری مناسک حج نگرانی دارند از روحانیون کاروان ها خواست تا با اقدامات فرهنگی نگرانی این عده را کاهش دهند تا زائران با آرامش مناسک حج را به جا آورند.


بر پایه این گزارش، جانشین نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت نیز در این همایش با اشاره به اینکه راهبردهای بعثه مقام معظم رهبری درخصوص اقامه نماز جماعت در ایام حج مطابق با فتوای امام راحل (ره ) و رهبر معظم انقلاب است، گفت: امام راحل و مقام معظم رهبری بر خواندن نماز جماعت در مسجدالحرام تاکید کرده اند.


حجت الاسلام و المسلمین سید حسین رکن الدینی از روحانیون کاروان ها خواست تا با توجه به نزدیک شدن به مناسک حج، احکام این مناسک را به زائران یادآوری و آنها را با انجام این فرایض آشنا کنند.


وی بر همراهی و همدلی بین مدیران کاروان ها و روحانیون بخصوص در ایام تشریق تاکید و به روحانیون کاروان ها توصیه کرد ضمن رعایت حال زائران، بگونه ای عمل کنند که ضمن تسهیل گری، اعمال زائران مطابق با فتوای مراجع عظام تقلید انجام شود.


وی تشکیل شورای فرهنگی کاروان ها پیش از عزیمت به مشاعر مقدسه را خواستار شد و گفت: روحانیون کاروان ها فلسفه برائت از مشرکین را برای حجاج تبیین کنند.


حجت الاسلام رکن الدینی ابراز امیدواری کرد که با همفکری و همکاری روحانیون و مدیران کاروان ها برنامه های فرهنگی به گونه ای اجرا شود که حجاج ایران با اطمینان خاطر و حجی مقبول که عنایت حضرت بقیه الله الاعظم ( عج ) و رضایت رهبر معظم انقلاب را در پی داشته باشد، به کشور بازگردند.


در این همایش، حجت الاسلام و المسلمین « علی پروانه » مدیر جذب و سازماندهی معاونت فرهنکی بعثه مقام معظم رهبری نیز با ارائه گزارشی اظهار داشت: ۲۹۶ کاروان همراه با روحانی از جمهوری اسلامی ایران عازم سرزمین وحی شده اند و در مجموع 428 معین و معینه هم در این کاروان ها حضوردارند.

 

 

در راستای شعار حج تمتع امسال با عنوان «حج؛ خودسازی، انسجام، اقتدار اسلامی و دفاع از مسجدالاقصی»، هتل بلدالطیب مکه مکرمه امروز (13 تیرماه) میزبان میهمانان همایش «فلسطین؛ وظایف امت اسلامی و موانع آن» بود که از سوی بعثه مقام معظم رهبری برگزار می‌شد.

 

 حجت‌الاسلام والمسلمین سید عبدالفتاح نواب، نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت در پیامی به این همایش، با اشاره به رهنموهای کلیدی رهبر معظم انقلاب درباره پیامد روابط رژیم اشغالگر قدس با کشورهای عربی و اسلامی، بر لزوم تبیین دو محور «خطرات فرهنگی و سیاسی و نظامی عادی‌سازی روابط» و «تأثیر فشار آمریکا به عنوان عامل اصلی ایجاد روابط» در تمام اقدامات تبلیغی و رسانه‌ای تأکید کرد.

 

سرپرست حجاج ایرانی در این پیام که توسط حجت‌الاسلام والمسلمین علی خیاط، معاون بین‌الملل بعثه مقام معظم رهبری قرائت شد، تأکید کرد: کنگره جهانی حج مظهر تام و گویای سلوک دینی و اتحاد مسلمانان در همه عرصه‌هاست. هیچ منسک و عبادتی نمی تواند همچون حج، نیروهای خفته امت اسلامی را در مسیر احیای ارزش‌های اسلامی و مبارزه با آفت‌ها و دشمنان دیرین برانگیزد.

 

وی در پایان با اشاره به سفارش رهبر معظم انقلاب درباره اینکه «هیچ خللی به موضوع اتحاد مسلمانان وارد نشود» تأکید کرد که برنامه ریزی و اقدامات گسترده‌تری برای اثبات فواید همگرایی و بیان آسیب‌ها و خطرات واگرایی و جدایی صفوف امت اسلامی صورت گیرد و ضمن روشنگری، جبهه‌ای گسترده از اندیشمندان و فعالان وحدت‌گرا تشکیل شود.

 

در ادامه محمدهادی فلاح‌زاده، دبیر علمی همایش به تبیین موضوعات و محورهای سخنرانی و ضرورت‌های برگزاری این مراسم در حج تمتع پرداخت. با آغاز پنل نخست، جهاد خطیب، از فعالان اجتماعی فلسطین و عبدالله آواتارا، امام جمعه ساحل عاج و خانم فاطمه الزهرا، مدرس دانشگاه از کشور موریتانی، به سخنرانی در موضوع وظایف امت اسلامی درباره فلسطین پرداختند.

 

سیدصادق حسینی، رئیس سازمان حج و زیارت، نیز سخنران بعدی این همایش بود که بعد از تبیین ضرورت پرداختن به مسئله قدس و مظلومیت مردم فلسطین، در موضوع لزوم استفاده از قدرت و ظرفیت‌های معنوی، مالی و استراتژیک در جهت وحدت علیه رژیم صهیونیستی سخن گفت.

 

در پنل دوم همایش سلما یورون، مهندس و مبلغ دینی از ترکیه، پروفسور مولیادی کارتانگارا، استاد دانشگاه جاکارتای اندونزی و مصطفی آدم، دانشجوی رشته حقوق از نیجریه سخنرانی کردند. آرزو آرگون، متخصص بیولوژی و مدرس دانشگاه ترکیه، انوار سلف‌الدین، استاد دانشگاه گالیجاگا، سیده مریم از نیجر و سیده فاطمه از پاکستان از سخنرانان پنل بعدی این همایش بودند که به نقش امت اسلامی در دفاع از فلسطین پرداختند.

 

اجرای دو برنامه از گروه تواشیح مصباح‌الهدی و رونمایی از جدیدترین نسخه مجله عربی «الطاهره» با چهل سال سابقه که از سوی انتشارات بین‌الملل الهدی منتشر می شود، از دیگر برنامه‌های جنبی این همایش بود. همچنین تلاوت حجت‌الاسلام سیدحمیدرضا مقدسی، قاری بین‌المللی قرآن از آیات سوره مبارکه اسراء درباره مسجدالاقصی و جریان پیروزی و شکست یهودیان در تاریخ، مورد استقبال حاضران در همایش قرار گرفت.

 

در این همایش که به زبان‌های عربی،‌ انگلیسی و فارسی با ترجمه همزمان ارائه شد، جمع کثیری از حجاج بیت‌الله الحرام از کشورهای پاکستان، ترکیه، هندوستان و اندونزی و دیگر کشورهای آسیایی و آفریقایی شرکت و بر ضرورت حفظ آرمان فلسطین تأکید کردند.

گردهمایی سراسری زائران کاروان های اهل سنت در مکه مکرمه با موضوع «خودسازی، انسجام، اقتدار اسلامی ودفاع از مسجدالاقصی» با سخنرانی جانشین نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت برگزار شد.


دراین گردهمایی که با حضور دکتر سید صادق حسینی رئیس سازمان حج و زیارت، جمعی از مدیران بعثه مقام معظم رهبری و این سازمان و صدها تن از زائران  کاروان های اهل سنت کشورمان روز یکشنبه(12 تیرماه) در سالن اجتماعات بعثه در هتل ویولت  مکه مکرمه برگزار شد حجت الاسلام و المسلمین سید حسین رکن الدینی جانشین نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت به تبیین محورهای شعار حج 1401 («حج؛ خودسازی، انسجام، اقتدار اسلامی و دفاع از مسجدالاقصی» پرداخت.


وی ریشه و اساس این شعار را خودسازی دانست و تصریح کرد: اگر امت اسلامی به معنای واقعی به خودسازی بپردازد، انسجام هم محقق خواهد شد که با عنوان وحدت از آن بیشتر تعبیر می شود.


حجت الاسلام و المسلمین رکن الدینی لازمه انسجام را اقتدار اسلامی عنوان و تاکید کرد: اقتدارامت اسلامی می تواند تکلیف فلسطین و مسجدالاقصی را که در اشغال صهیونیست قرار دارد؛ مشخص کند، امیدواریم این اقتدارتحقق یابد و ملت مظلوم فلسطین که از ظلم و ستم رژیم صهیونیستی به شدت رنج می برند، رهایی یابند.


وی با اشاره به اینکه رژیم غاصب اسرائیل از تشتت و تفرقه امت اسلامی برای رسیدن به اهداف شوم خود حداکثر استفاده را می برد، به عوامل تاثیرگذار در رشد معنوی انسان اشاره کرد و گفت: از قابلیت های حج آن است که جهش معنوی مسلمانان می تواند در این مکان و زمان رقم بخورد و اقتدار جوامع اسلامی حاصل شود.


جانشین نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت در ادامه به روایاتی از امیرالمومنین و امام صادق (علیهم السلام) در خصوص آمادگی ها برای حج و زیارت خانه خدا اشاره کرد و گفت: حج آدابی دارد که یکی از آنها آمادگی روحانی و نفسانی است و انسان باید قلب خود را از غیر خدا تهی کند.


حجت الاسلام و المسلمین رکن الدینی همچنین به تبیین حجاب هایی که مانع خودسازی در انسان می شود؛ پرداخت و با بیان اینکه خودسازی زیربنای زندگی فردی و اجتماعی است خطاب به زائران گفت: اگر می خواهید در سرزمین وحی  خدا به شما توجه کند قلب خود را طاهر و پاک کنید.


گفتنی است دراین همایش گروه جمع خوانی اورامانات و گروه تواشیح مصباح الهدی  در مدح پیامبر رحمت برنامه اجرا کردند که مورد تحسین جمعیت قرار گرفت.


یادآور می شود؛ امسال 5250  زائر اهل سنت در قالب 44 کاروان از 11 استان کشور در حج تمتع شرکت کرده اند.

 

 

سعید چلندری گفت: بعد از اتمام عملیات رفت و برگشت حجاج، از این پس پرواز تمامی زائران عتبات عالیات  از طریق ترمینال سلام در فرودگاه بین المللی  امام خمینی(ره) انجام می شود.

 

به گفته سرپرست شهر فرودگاهی امام خمینی، ۱۱ هزار و ۳۰۰ زائر خانه خدا از ۱۱ استان و از طریق شهر فرودگاهی امام خمینی با ۴۸ پرواز به سرزمین وحی  اعزام شدند و پروازهای برگشت از ۲۳ تیر شروع می شود و تا ۸ مرداد هم ادامه خواهد داشت.

 

چلندری اضافه کرد: سهم شهر فرودگاهی امام خمینی(ره) از مجموع پروازهای حج 1401 تعداد ۵۰ پرواز بوده است. تمامی ۳۹ هزار و ۶۲۵ زائر ایرانی سرزمین وحی از ۱۸ فرودگاه کشور جابه جا شدند. کل پروازهای رفت ۱۶۲ پرواز پیش بینی شده و پروازهای برگشت نیز با ۱۶۵ پرواز انجام می شود.