emamian

emamian

چهارشنبه, 01 مرداد 1399 16:05

روش های شناخت و همسرگزینی

شناخت طرف مقابل در ازدواج و نوع شخصیت و تفکرات وی، تابع متغیرهای گوناگونی است و نمی‌توان به سهولت و با یک نگاه و یا صحبت معمولی، به این مهم دست یافت.

شناخت واقعی طرف مقابل فقط با گفتگوی دونفره، سؤال و جواب کلیشه‌ای و یا چندبار نشست و برخاست مشخص نمی‌شود. برخی افراد تبحر زیادی در ظاهرسازی دارند و به راحتی می‌توانند با حرّافی و چرب زبانی، دروغ گویی، پنهانکاری و... حقیقت را پنهان کنند و یا حقیقت را جور دیگری جلوه دهند و نهایتاً به مقصودشان برسند.

   

روش های شناخت همسر

معمولاً سه روش برای شناخت همسر و تشخیص ملاک ها و معیارهای ازدواج وجود دارد که عبارتنداز:

 

الف) تحقیق از افراد آگاه = ۵۰ ٪

 

ب) آزمون های روان شناختی = ۳۰ ٪

 

ج) گفت و گو های دختر و پسر در جلسات خواستگاری = ۲۰ ٪

   

تحقیق از افراد آگاه

همان طور که پیداست بیشترین سهم شناخت را تحقیق از افراد آگاه به خود اختصاص داده است. تحقیق، پرس و جو و بررسی ویژگی های فکری، اخلاقی، شخصیتی و رفتاری و جایگاه، موقعیت و شرایط خانوادگی فرد مورد نظر از گذشته‌های دور تا به حال و در موقعیت‌های مکانی و زمانی مختلف که شخصیت طرف در آن شکل گرفته است از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است که به فرد در تصمیم گیری نهایی کمک خواهد نمود.

 

توجه به دوستان فرد، یکی دیگر از راه‌های شناخت شخصیت و خصوصیات و ویژگی های اخلاقی اوست. در روایت آمده است که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: «الْمَرْءُ عَلَی دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِه» (۲)؛ «آدمی به آیین و کیش دوست خویش است». روش زندگی فرد را دوست او تعیین می کند از این روی امام علی (علیه السلام) می فرماید: «هرگاه وضع شخصی بر شما نامعلوم شد و دین و آیین او را نشناختید، به دوستانش بنگرید. اگر اهل دین و آیین الهی اند، او نیز پیرو آیین خدا است».

   

تو اول بگو با کیان دوستی *** که تا من بگویم که تو کیستی

   

باید دید که فرد در گذشته و حال با چه کسانی روابط دوستانه و صمیمانه دارد؛ چون معمولاً افراد با هم فکران خود معاشرت می کنند، پس با شناسایی دوستان نزدیک فرد، می‌توان خود فرد را بهتر و بیش‌تر شناخت. در ضمن برای شناخت شخصیت طرف مقابل تان و میزان پایبندی او به مسائل دینی، حلال و حرام الهی، می توانید در خصوص گذشته وی تحقیق کنید و از خانواده، بستگان و دوستانی که آن فرد را می شناسند و سال‌ها با او رفت و آمد داشته‌اند، از دوستان دوران مدرسه، معلمان و مربیان و... به روحیات و اخلاق او پی ببرید؛ علاوه بر این، وقتی انسان چند مرتبه با کسی رفت و آمد کند، خواهی نخواهی به روحیاتش پی خواهد برد؛ چون هیچ کس نمی‌تواند صفت اخلاقی و خصوصیت شخصیتی و یا مطلبی را به مدت طولانی در درون خودش پنهان سازد، بالاخره روزی آن را بروز و یا فاش خواهد ساخت.

   

شیوه های تحقیق

راه های تحقیق عبارتند از:

 

۱. شناسایی ویژگی های فردی و صفات خانوادگی فرد مورد نظر از طریق بستگان نزدیک؛

 

۲. تحقیق از روحیات فرد به وسیله خویشان و همسایگان او؛

 

۳. تحقیق از دوستان نزدیک او؛ دوستان دوران کودکی، دوران تحصیل و... و.

 

تحقیق از دوستان قدیمی، هم کلاسی های دوران مدرسه، هم محلی ها و همسایه ها و بررسی عملکرد طرف مقابل در گذشته و حال، تا حدود زیادی نشانگر ادامه همان روند در آینده است.

 

۴. از طریق مدیران، مسئولان مافوق و معلمان او؛

 

۵. از افرادی که او را می شناسند، حتی افرادی که رابطه خوبی با او ندارند و یا احیاناً خصومت و دشمنی بین آنها وجود دارد؛

 

۶. تحقیق در محل کار.

 

تحقیق از گذشته عملاً راه هر گونه ظاهرسازی و فریب را می بندد. حتی می‌توان از برخی از افراد مطمئن و یا بستگان خواست که خواستگار را مدتی زیر نظر بگیرند و یا طرح دوستی با او بریزند و معاشرت خود را با او افزایش دهند تا به خصوصیات اخلاقی و ویژگی های شخصیتی طرف پی ببرند.

   

گفتگوی دوطرفه

گفتگوی دوطرفه در حد خودش مهم است و یکی از راه‌های مهم شناخت افراد و پی بردن به خصوصیات شخصیتی ویژگی های اخلاقی افراد، به حساب می‌آید.

 

امام علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: «تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه» (۱)؛ «حرف بزنید تا شناخته شوید، چرا که شخصیت هر انسانی در زیر زبانش نهفته است».

 

با دقت در نحوی سخن گفتن افراد، می توان بخشی از شخصیت آنان را دریافت؛ مثلاً انسان با نزاکت و با ادب هیچگاه زبانش را به سخنان زشت و ناپسند و یا الفاظ نامناسب نمی‌آلاید. رفتار و عملکرد افراد نیز علامت دیگری برای شناخت شخصیت آنها است. پایبندی به اصول اخلاقی، احترام به دیگران، نظم در کارها، نحوه راه رفتن، لباس پوشیدن و دیگر امور شخصی و اجتماعی، نشانگر چگونگی شخصیت و ویژگی های اخلاقی افراد است.

   

به قول سعدی شیرازی:

 

تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشد

   

مشاوره و آزمون های روان شناختی

با اجرای برخی آزمون‌های روانشناختی توسط مشاوران و روانشناسان ازدواج نیز می‌توان لایه‌های پنهان شخصیت طرف مقابل را بهتر شناخت و با خلق و خوی وی آشنا شد.

 

یکی از راه‌های مطمئن برای رسیدن به جمع بندی نهایی، استفاده از مشاوره پیش از ازدواج(PMC) می‌باشد. مراجعه حضوری به مراکز مشاوره‌ای و خدمات روانشناختی معتبر و گفتگو با مشاوران و روانشناسان باتجربه از مشاوره پیش از ازدواج(PMC) به صحت و سلامت انتخاب همسر و ازدواج کمک زیادی خواهد کرد و می‌توان زودتر و راحت تر به نتیجه رسید.

امیرمؤمنان و حضرت فاطمه (علیهماالسّلام) فضائل فراوانی دارند. تعدادی از مناقب آنها اختصاصی است و پاره‌ای مشترک میان هر دو است. یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های مشترک، پیوند آسمانی این دو بزرگوار است. بر اساس منابع شیعه و اهل سنت، پیوند امیرمؤمنان و حضرت فاطمه (علیهماالسّلام) به دستور خدای متعال بوده است و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) مامور به اجرای آن بود.

مطابق مستندات موجود، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در موقعیت‌های گوناگون الهی بودن ازدواج امام علی و حضرت فاطمه (علیهماالسّلام) را مطرح نمود.

نیز مطابق این مستندات؛ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) از طرف خداوند مامور بود تا بهترین انسان‌ها را به ازدواج با حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) در آورد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب را انتخاب نمود زیرا غیر از او کسی را هم‌شان و هم‌تراز حضرت صدیقه طاهره (سلام‌الله‌علیها) نمی‌دید.

همچنین، امام علی (علیه‌السّلام) به این ازدواج افتخار می‌کرد و آن را فضیلتی برای خود به شمار می‌آورد.

آنچه در پی می‌آید نمونه‌هایی از این گزارش‌ها است.

گستره روایات

مقدار قابل توجهی از روایات الهی بودن ازدواج امام علی و حضرت فاطمه (علیهماالسّلام) در منابع دست اول امامیه مانند کافی کلینی و امالی شیخ صدوق، و تعدادی در منابع دست دوم امامیه به ثبت رسیده است. پاره‌ای از این دست روایات در منابع اهل سنت نیز به چشم می‌خورد.

این گزارش‌ها به دلیل آنکه حجم گسترده دارند، به راحتی می‌توان درستی آن را تصدیق کرد. البته در این میان، از ناحیه امامیه و اهل سنت، روایاتی وجود دارند که به تنهایی نیز اعتبار و اتقان کافی را مطابق دانش حدیث فریقین دارایند.

در این نوشتار تعداد ۱۹ روایت و مجموعاً با ۳۱ سند، از منابع امامیه و اهل سنت، ارائه می‌گردد.

 

روایات شیعه دوازده امامی

در این بخش به عنوان نمونه به ذکر هجده حدیث بسنده می‌شود.

 

روایت یکم

این روایت با دو سند ذیل به ثبت رسیده است:

سند یکم:

عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَسْبَاطٍ عَنْ دَاوُدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّه ص- عَلِیّاً فَاطِمَةَ ع دَخَلَ عَلَیْهَا وهِیَ تَبْکِی فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ فَوَاللَّه لَوْ کَانَ فِی اَهْلِی خَیْرٌ مِنْه مَا زَوَّجْتُکِه ومَا اَنَا زَوَّجْتُه ولَکِنَّ اللَّه زَوَّجَکِ... [۱]

امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: آنگاه که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فاطمه را به ازدواج علی (علیه‌السّلام) درآورد، وارد بر دخترش شد، در حالی که فاطمه (علیهاالسّلام) گریه می‌کرد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ به خداوند سوگند اگر در میان اهل بیتم کسی بهتر از علی بود همانا تو را به ازدواج او در می‌آوردم. من تو را از پیش خود به ازدواج او در نیاوردم، بلکه خداوند تو را برای علی تزویج نمود.

لازم به ذکر است؛ سند این روایت به یعقوب بن شعیب منتهی می‌شود، اما به نظر می‌رسد که او از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرده است زیرا وی از اصحاب امام صادق به شمار می‌رود و همانطور که در سند بعدی از شیخ طوسی ملاحظه می‌کنید، یعقوب بن شعیب همین روایت را ازامام صادق (علیه‌السّلام) نقل می‌کند.

همچنین شایان ذکر است، گریه حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) نشان از نارضایتی ایشان از این ازدواج نیست زیرا

اولا: مطابق روایات فراوان شیعه و اهل سنت، این ازدواج به دستور خداوند بوده، و هرگز حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) در قبال دستور الهی ابراز نارضایتی نمی‌کند. ثانیا: اگر هم دستور الهی نبود، این امر به پیشنهاد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بود و از آنجایی که بر اساس قرآن تمامی حرکات و سکنات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بر اساس وحی الهی است و از طرفی در تصمیم‌گیری برای مسلمانان بر آنان مقدم است و اولویت دارد، هرگز حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) از پیشنهاد ایشان تخطی نمی‌کند.

ثالثا: بر اساس پاره‌ای از روایات که در ادامه می‌آید، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) از این ازدواج اعلام رضایت می‌کنند. از این‌رو معتقدیم که حکمت گریه ایشان چه بسا جدایی از خانه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بوده است.

 

سند دوم:

حَدَّثَنِی جَمَاعَةٌ عَنْ اَبِی غَالِبٍ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الزُّرَارِیِّ، عَنْ خَالِهِ، عَنِ الْاَشْعَرِیِّ، عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَسْبَاطٍ، عَنْ دَاوُدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ، عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ... [۲]

 

 

روایت دوم

اَخْبَرَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو نَصْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْبَصِیرُ السُّهْرَوَرْدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْاَسَدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیُّ الْمُحَمَّدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ هَاشِمٍ الْغَسَّانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی جُوَیْبِرُ بْنُ سَعِیدٍ، عَنِ الضَّحَّاکِ بْنِ مُزَاحِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) یَقُولُ: اَتَانِی اَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا: لَوْ اَتَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَذَکَرْتَ لَهُ فَاطِمَةَ، قَالَ: فَاَتَیْتُهُ، فَلَمَّا رَآنِی رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) ضَحِکَ، ثُمَّ قَالَ: مَا جَاءَ بِکَ یَا اَبَا الْحَسَنِ وَ مَا حَاجَتُکَ قَالَ: فَذَکَرْتُ لَهُ قَرَابَتِی وَ قِدَمِی فِی الْاِسْلَامِ وَ نُصْرَتِی لَهُ وَ جِهَادِی، فَقَالَ: یَا عَلِیُّ، صَدَقْتَ، فَاَنْتَ اَفْضَلُ مِمَّا تَذْکُرُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَاطِمَةَ تُزَوِّجُنِیهَا فَقَالَ: یَا عَلِیُّ، اِنَّهُ قَدْ ذَکَرَهَا قَبْلَکَ رِجَالٌ، فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لَهَا، فَرَاَیْتُ الْکَرَاهَةَ فِی وَجْهِهَا، وَ لَکِنْ عَلَی رِسْلِکَ حَتَّی اَخْرُجَ اِلَیْکَفَدَخَلَ عَلَیْهَا... فَقَالَ لَهَا: یَا فَاطِمَةُ. فَقَالَتْ: لَبَّیْکَ، حَاجَتَکَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: اِنَّ عَلِیَّ بْنَ اَبِی طَالِبٍ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ قَرَابَتَهُ وَ فَضْلَهُ وَ اِسْلَامَهُ، وَ اِنِّی قَدْ سَاَلْتُ رَبِّی اَنْ یُزَوِّجَکِ خَیْرَ خَلْقِهِ وَ اَحَبَّهُمْ اِلَیْهِ، وَ قَدْ ذَکَرَ مِنْ اَمْرِکِ شَیْئاً فَمَا تَرَیْنَ فَسَکَتَتْ وَ لَمْ تُوَلِّ وَجْهَهَا وَ لَمْ یَرَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) کَرَاهَةً، فَقَامَ وَ هُوَ یَقُولُ: اللَّهُ اَکْبَرُ، سُکُوتُهَا اِقْرَارُهَا، فَاَتَاهُ جَبْرَئِیلُ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، زَوِّجْهَا عَلِیَّ بْنَ اَبِی طَالِبٍ، فَاِنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِیَهَا لَهُ وَ رَضِیَهُ لَهَاقَالَ عَلِیٌّ: فَزَوَّجَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، ثُمَّ اَتَانِی فَاَخَذَ بِیَدِی فَقَالَ: قُمْ بِسْمِ اللَّهِ وَ قُلْ: " عَلَی بَرَکَةِ اللَّهِ، وَ ما شاءَ اللَّهُ، لا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ‌، تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ‌ ثُمَّ جَاءَنِی حِینَ اَقْعَدَنِی عِنْدَهَا (عَلَیْهَا السَّلَامُ)، ثُمَّ قَالَ: " اللَّهُمَّ اِنَّهُمَا اَحَبُّ خَلْقِکَ اِلَیَّ فَاَحِبَّهُمَا، وَ بَارِکْ فِی ذُرِّیَّتِهِمَا، وَ اجْعَلْ عَلَیْهِمَا مِنْکَ حَافِظاً، وَ اِنِّی اُعِیذُهُمَا وَ ذُرِّیَّتَهُمَا بِکَ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ. [۳]

 

ضحاک بن مزاحم گفت از امام (علیه‌السّلام) شنیدم که فرمود: ابوبکر و عمر نزد من آمدند و گفتند: ‌ای کاش نزد رسول خدا می‌رفتی و درباره ازدواج با فاطمه گفتگو می‌کردی. هنگامی که نزد پیامبر خدا رفتم آن حضرت خندید و فرمود: چه درخواست داری؟ من قرابت و سبقت در اسلام و یاری‌کردن خود از آن حضرت و جهادهائی که در راه خدا کرده بودم را برای آن حضرت شرح دادم. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: یا علی راست می‌گوئی، مقام تو بالاتر از این است که بیان داشتی. گفتم: یا رسول اللَّه فاطمه را به ازدواج من در می‌آوری؟ فرمود: یا علی قبل از تو چند نفر از مردان این تقاضا را داشتند، ولی هر یک را به فاطمه گفتم کراهت و ناخشنودی را در چهره‌اش دیدم، شما صبر کن تا من نزد او بروم و برگردم. آن حضرت وارد بر فاطمه (علیهاالسّلام) شدند و فرمودند: ‌ای فاطمه! حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) عرضه داشتند: لبیک یا رسول اللَّه! فرمود: علی بن ابی‌طالب کسی است که تو قرابت و فضیلت و سبقت در اسلام او را می‌دانی، من از خدای سبحان خواسته‌ام که تو را برای بهترین و محبوب‌ترین خلق خود تزویج کند. علی درباره ازدواج با تو با من صحبت کرده است، تو چه صلاح می‌دانی؟ فاطمه (علیهاالسّلام) ساکت شد و صورت خود را از پیامبر خدا بر نگردانید. رسول خدا عدم رضایت فاطمه را از صورتش دریافت، لذا برخاست و فرمود: اللَّه اکبر! سکوت فاطمه دلیل بر رضایت اوست. پس از این جریان جبرئیل نزد پیامبر اکرم آمد و گفت: یا محمّد! فاطمه را برای علی بن ابی‌طالب تزویج کن، زیرا خدا راضی است که زهرا برای علی و علی برای زهرا باشد. آنگاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فاطمه را به ازدواج در آورد.

 

روایت سوم

این روایت دارای دو سند است:

سند یکم:

حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا اَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ اَحْمَدَ الْاَزْدِیِّ عَنْ اَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ اَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی آخَی بَیْنِی وَ بَیْنَ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍوَ زَوَّجَهُ‌ابْنَتِی‌... وَ جَعَلَهُ لِی وَصِیّاً وَ خَلِیفَةً فَعَلِیٌّ مِنِّی وَ اَنَا مِنْهُ مُحِبُّهُ مُحِبِّی وَ مُبْغِضُهُ مُبْغِضِی وَ اِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَقَرَّبُ اِلَی اللَّهِ بِمَحَبَّتِهِ. [۴]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: خداوند متعال میان من و علی بن ابی‌طالب برادری ایجاد کرد و خداوند دخترم فاطمه را به ازدواج او در آورد.... خداوند علی (علیه‌السّلام) را وصی و خلیفه‌ام قرار داد، پس علی از من است و من از اویم. دوستدار او دوستدار من و دشمن او دشمن من است. همانا فرشته‌ها بواسطه دوستی علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) به خداوند نزدیک می‌شوند.

 

سند دوم:

حَدَّثَنَا اَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ اَبِی اَحْمَدَ الْاَزْدِیِّ عَنْ اَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ اَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ... [۵]

 

 

روایت چهارم

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّه بْنِ اِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَعَمَّنْ حَدَّثَهعَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّه ع قَالَ اِنَّ فَاطِمَةَ ع قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّه صزَوَّجْتَنِی بِالْمَهْرِ الْخَسِیسِ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّه صمَا اَنَا زَوَّجْتُکِ ولَکِنَّ اللَّه زَوَّجَکِ مِنَ السَّمَاءِ... [۶]

 

امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: فاطمه به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) عرض کرد: مرا به مهریه‌ اندک تزویج نمودی. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: ازدواج تو از سوی من نبود، خداوند فرمان ازدواج تو را از آسمان صادر کرده است.

لازم به ذکر است که مقام و منزلت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) به قدری والاست که حتی بر اساس روایات معتبر اهل سنت، رضایت و غضب الهی دائر مدار رضایت و غضب آن حضرت است (قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لفاطمة ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک هذا حدیث صحیح الاسناد. [۷]

)، ‌ بنابراین شان آن حضرت اجل از این است که پیرامون مقدار مهریه سخن بگویند چه رسد نعوذ بالله به پدر بزرگوارشان اعتراض نمایند؛ از این‌رو روایت فوق بیانگر مساله‌ای دقیق در امر ازدواج می‌باشد و آن اینکه هدف حضرت صدیقه طاهره (سلام‌الله‌علیها) از بیان آن جمله، زمینه‌سازی و بسترسازی برای بیان مطلبی مهم توسط رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) برای آموزش به آیندگان است و آن اینکه در ازدواج الهی بودن و دینی بودن آن مهم است، نه میزان مهریه.

 

روایت پنجم

روایت دارای دو سند می‌باشد:

سند یکم:

اخبرنا ابو عمر قال اخبرنا احمد قال: حدثنا محمد بن احمد بن الحسن قال حدثنا موسی بن ابراهیم المروزی قال حدثنا موسی بن جعفر، عن ابیه، عن جده (علیهم‌السّلام) عن جابر بن عبدالله قال: لما زوج رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فاطمة (علیهاالسّلام) من علی (علیه‌السّلام) اتاه ناس من قریش فقالوا انک زوجت علیا بمهر خسیس؟ فقال: ما انا زوجت علیا ولکن الله (عزّوجلّ) زوجه لیلة اسری بی عند سدرة المنتهی... [۸]

جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: آنگاه که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فاطمه را به ازدواج علی (علیه‌السّلام) در آورد، عده‌ای از مردم قریش گفتند یا رسول الله؛ فاطمه را با مهریه‌ای‌ اندک به ازدواج علی درآوردی؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: من او را به ازدواج علی در نیاوردم همانا خداوند در آن شب که به معراج رفتم، او را به عقد علی بن ابی‌طالب در آورد.

 

سند دوم:

حَدَّثَنِی اَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ‌مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ اِبْرَاهِیمَ الْمَرْوَزِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ اَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ (عَلَیْهِمْ السَّلَامُ)، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّ، قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ... [۹]

 

 

روایت ششم

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ مُخَلَّدِ بْنِ مُوسَی عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَحْیَی الْیَرْبُوعِیِّ عَنْ اَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ‌ اَتَزَوَّجُ فِیکُمْ وَ اُزَوِّجُکُمْ اِلَّا فَاطِمَةَ ع فَاِنَّ تَزْوِیجَهَا نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ. [۱۰]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: من بشری مانند شما هستم. از میان شما همسر اختیار می‌کنم و دختران خود را به همسری مردان شما در می‌آورم، مگر دخترم فاطمه که حکم تزویجش از آسمان آمده است.

 

روایت هفتم

روایت ذیل چند سند دارد:

سند یکم:

حَدَّثَنَا اَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ الْفَقِیهُ الْمَرْوَزِیُ‌ بِمَرْوَرُودَ فِی‌ دَارِهِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو بَکْرِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سُلَیْمَانَ الطَّائِیُ‌ بِالْبَصْرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبِی فِی سَنَةِ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع سَنَةَ اَرْبَعٍ وَ تِسْعِینَ وَ مِائَةٍ

سنددوم:

وَ حَدَّثَنَا اَبُو مَنْصُورٍ اَحْمَدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ بَکْرٍ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو اِسْحَاقَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْفَقِیهُ الْخُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِیُّ الشَّیْبَانِیُّ عَنِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَی ع

 

سند سوم:

وَ حَدَّثَنِی اَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْاُشْنَانِیُّ الرَّازِیُّ الْعَدْلُ بِبَلْخٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْفَرَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: اَتَانِی مَلَکٌ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اِنَّ اللَّهَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ قَدْ زَوَّجْتُ‌ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ فَزَوِّجْهَا مِنْهُ... وَ سَیُولَدُ مِنْهُمَا وَلَدَانِ سَیِّدَا شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ... [۱۱]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: ملکی از سوی خداوند بر من نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: فاطمه را به ازدواج با علی بن ابی‌طالب درآوردم، پس تو هم او را به عقد علی درآور... همانا به زودی دو فرزند از این دو متولد می‌شوند که دو سرور جوانان بهشت هستند.

 

روایت هشتم

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سلم (سَالِمِ‌) بْنِ الْبَرَاءِ الْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ الرَّازِیُّ التَّمِیمِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی سَیِّدِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی (جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِی‌) مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم): مَا زَوَّجْتُ‌ فَاطِمَةَ اِلَّا لَمَّا اَمَرَنِی اللَّهُ بِتَزْوِیجِهَا. [۱۲]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: فاطمه را به ازدواج درنیاوردم مگر آنکه خداوند مرا به ازدواج او دستور داد.

روایت نهمحَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ‌ اَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِیُّ قَالَ: لَمَّا جَمَعَ الْمَاْمُونُ لِعَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع اَهْلَ الْمَقَالاتِ مِنْ اَهْلِ الْاِسْلَامِ وَ الدِّیَانَاتِ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی وَ الْمَجُوسِ وَ الصَّابِئِینَ وَ سَائِرِ اَهْلِ الْمَقَالاتِ فَلَمْ یَقُمْ اَحَدٌ اِلَّا وَ قَدْ اَلْزَمَهُ حُجَّتَهُ... قال: اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا تَوَلَّی تَزْوِیجَ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ اِلَّا تَزْوِیجَ حَوَّاءَ مِنْ آدَمَ ع وَ زَیْنَبَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صبِقَوْلِهِ‌ " فَلَمَّا قَضی‌ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها" وَ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیٍّ. [۱۳]

ابوالصلت هروی روایت می‌کند: چون مامون از اهل اسلام و ادیان مختلف از یهود و نصاری و مجوس و صائبین و دیگران را نزد امام رضا (علیه‌السّلام) جمع نمود، کسی برنخاست تا چیزی بگوید مگر آنکه امام (علیه‌السّلام) او را الزام نموده و ساکت می‌نمود... آنگاه امام (علیه‌السّلام) فرمود: خداوند متعال ازدواج هیچ یک از بندگان را خود به عهده نگرفت مگر تزویج حوا به آدم و زینب (بنت جحش) به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) که در قرآن در این‌باره فرمود: فَلَمَّا قَضی‌ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها. و تزویج فاطمه به علی بن ابی‌طالب (علیهماالسلام).

 

روایت دهم

روایت ذیل دو سند دارد:

سند یکم:

حَدَّثَنَا اَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ النُّعَیْمِ الشَّاذَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیسَ‌ حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ اَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صیَا عَلِیُّ لَقَدْ عَاتَبَتْنِی رِجَالٌ مِنْ قُرَیْشٍ فِی اَمْرِ فَاطِمَةَ وَ قَالُوا خَطَبْنَاهَا اِلَیْکَ فَمَنَعْتَنَا وَ تَزَوَّجْتَ عَلِیّاً فَقُلْتُ لَهُمْوَ اللَّهِ مَا اَنَا مَنَعْتُکُمْ وَ زَوَّجْتُهُ بَلِ اللَّهُ تَعَالَی مَنَعَکُمْ وَ زَوَّجَهُفَهَبَطَ عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ اِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ یَقُولُ لَوْ لَمْ اَخْلُقْ عَلِیّاً ع لَمَا کَانَ لِفَاطِمَةَ ابْنَتِکَ کُفْوٌ عَلَی وَجْهِ الْاَرْضِ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ‌.

 

سند دوم:

حَدَّثَنَا بِهَذَا الْحَدِیثِ اَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله‌.

و قد اخرجت ما رویته‌ فی هذا المعنی فی کتاب مولد فاطمة ع و فضائلها. [۱۴]

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: یا علی؛ عده‌ای از مردان قریش درباره فاطمه مرا ملامت کردند و گفتند که ما از فاطمه خواستگاری کردیم اما تو ما را منع نمودی و او را به ازدواج علی بن ابی‌طالب درآوردی. من در جواب آنها گفتم: سوگند به خداوند که من شما را منع نکردم و به عقد علی در نیاوردم بلکه خدا شما را منع کرد و فاطمه را به عقد او درآورد. همانا جبرئیل بر من نازل شد و گفت یا محمد؛ خداوند می‌فرماید اگر علی را نیافریده بودم هر آینه بر روی زمین از حضرت آدم و بعد از او (تا قیامت)، برای فاطمه هم‌شانی نبود.

 

روایت یازدهم

بِهَذَا الْاِسْنَادِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ، عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ، عَنِ الْاَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ الْاَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ الْکِنْدِیَّ وَ جُوَیْبِراً الْجَبَلِیَّ قَالا لِعَلِیٍّ: یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، حَدِّثْنَا فِی خَلَوَاتِکَ اَنْتَ وَ فَاطِمَةَ قَالَ: نَعَمْ، بَیْنَا اَنَا وَ فَاطِمَةُ فِی کِسَاءٍ، اِذْ اَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ). .. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): یَا فَاطِمَةُ، اَمَا تَعْلَمِینَ اَنَّ اللَّهَ (تَعَالَی) اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً مِنْ سَمَائِهِ اِلَی اَرْضِهِ فَاخْتَارَ مِنْهَا اَبَاکِ فَاتَّخَذَهُ صَفِیّاً، وَ ابْتَعَثَهُ بِرِسَالَتِهِ اَمَا تَعْلَمِینَ اَنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً مِنْ سَمَائِهِ اِلَی اَرْضِهِ فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَکِ وَ اَمَرَنِی اَنْ اُزَوِّجَکِهِ‌ وَ اَنْ اَتَّخِذَهُ وَصِیّا. [۱۵]

اصبغ بن نباته می‌گوید: از اشعث بن قیس و جویبر شنیدم که به امام علی (علیه‌السّلام) گفتند: یا علی؛ از خلوت‌های خود و فاطمه برایمان بگو. امام (علیه‌السّلام) فرمود: من و فاطمه بودیم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بر ما وارد شد و فرمود: ... ‌ای فاطمه آیا نمی‌دانی خداوند میان آسمان‌ها و زمین نگریست و پدرت را برگزید و او را به عنوان رسول خود انتخاب نمود. آیا نمی‌دانی خداوند بار دیگر بدان نظر کرد و شوهرت را انتخاب نمود و مرا دستور داد تا تو را به ازدواج او در آورم و او را جانشین خود قرار دهم؟

 

روایت دوازدهم

حَدَّثَنِی اَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی اَبِی، قَالَ: اَخْبَرَنِی اَبُو الْحَسَنِ اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی الْعُرَیْبِ الضَّبِّیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا بْنِ دِینَارٍ الْغَلَابِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعستَیْبُ بْنُ وَاقِدٍ، عَنِ اللَّیْثِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ: لَمَّا اَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ اَنْ یُزَوِّجَ فَاطِمَةَ عَلِیّاً (عَلَیْهِ السَّلَامُ) قَالَ لَهُ: اخْرُجْ یَا اَبَا الْحَسَنِ اِلَی الْمَسْجِدِ... فَلَمَّا حُشِدَ الْمَسْجِدُ بِاَهْلِهِ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ اَثْنَی عَلَیْهِ، وَ قَالَ... اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَمَرَنِی اَنْ اُزَوِّجَ‌ کَرِیمَتِی فَاطِمَةَ بِاَخِی وَ ابْنِ عَمِّی وَ اَوْلَی النَّاسِ بِی، عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ وَ اللَّهِ عَزَّ شَاْنُهُ قَدْ زَوَّجَهُ بِهَا فِی السَّمَاءِ بِشَهَادَةِ الْمَلَائِکَةِ وَ اَمَرَنِی اَنْ اُزَوِّجَهُ فِی الْاَرْضِ‌... [۱۶]

جابر می‌گوید: آنگاه که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) می‌خواست فاطمه را به عقد علی (علیه‌السّلام) در آورد، به علی (علیه‌السّلام) فرمود: به سوی مسجد برو... وقتی که مسجد از جمعیت پُر شد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) برخاسته و حمد و ثنای خدا کرده و فرمودند: خداوند متعال به من دستور داد تا دخترم فاطمه را به عقد برادر و پسر عمو و سزاوارترین مردم نسبت به من، علی بن ابی‌طالب در آورم همانا خداوند او را در آسمان و در حضور ملائکه به ازدواج علی (علیه‌السّلام) درآورد و دستور داد تا من او را در زمین به عقد علی در آورم...

 

روایت سیزدهم

حَدَّثَنَا اَبُو اِسْحَاقَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ اَحْمَدَ الطَّبَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ فَضَالَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ عُبَیْدِ بْنِ نَاصِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ النُّورِ الْمِسْمَعِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ بْنُ الْحَجَّاجِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ عَنْ اِبْرَاهِیمَ، عَنْ‌ مَسْرُوقٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ الْکُوفَةَ- یَعْنِی عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ- قُلْنَا لَهُ: حَدِّثِّنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ... اِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ فِی تَبُوکَ وَ نَحْنُ نَسِیرُ مَعَهُ: اِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ اَمَرَنِی اَنْاُزَوِّجَ‌ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ فَفَعَلْتُ. [۱۷]

مسروق می‌گوید وقتی عبدالله بن مسعود به کوفه آمده بود، به او گفتم حدیث از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) برای ما نقل کن، وی گفت: در جنگ تبوک همراه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بودیم و شنیدم که فرمود: همانا خداوند به من دستور داد تا فاطمه را به ازدواج علی بن ابی‌طالب در آورم و من انجام دادم.

 

روایت چهاردهم

حدثنی ابراهیم بن المذاری الخیاط رحمه الله قال حدثنی احمد بن محمد ابن سعید الرفا البغدادی فی طریق مکة قال حدثنی احمد بن علیل قال حدثنی عبدالله بن داود الانصاری عن موسی بن علی القرشی قال حدثنی قنبر بن احمد (ابن قنبر مولی علی بن ابی طالب عن ابیه عن جده) قال حدثنی کعب بن نوفل عن بلال بن حمامة قال: طلع علینا النبی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) ذات یوم ووجهه مشرق کدارة القمر فقام عبد الرحمنبن عوف فقال یا رسول الله ما هذا النور؟ فقال: بشارة اتتنی من ربی فی اخی وابن عمی و ابنتی وان الله تعالی قد زوج علیا (علیه‌السّلام) (ب‌) فاطمة... [۱۸]

بلال بن حمامه می‌گوید: روزی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نزد ما آمد در حالی که صورتش مانند قرص ماه می‌درخشید، عبدالرحمن بن عوف گفت: یا رسول الله! این چه نوریست؟ فرمود: به جهت مژده‌ای است که از طرف پروردگارم درباره پسر عمویم و دخترم به من داده شده است. همانا خداوند فاطمه را برای علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) تزویج نموده است.

 

روایت پانزدهم

روایت ذیل چند سند دارد:

سند یکم:

حَدَّثَنَا اَبُو الْحَسَنِ‌مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ بِمَرْوَرُودَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ‌ اَحْمَدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الْمَهْدِیُ‌ بْنُ سَابِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی عَنْ اَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ ع‌لَقَدْ هَمَمْتُ بِالتَّزْوِیجِ فَلَمْ اَجْتَرِئْ اَنْ اَذْکُرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ صوَ اِنَّ ذَلِکَ اخْتَلَجَ فِی صَدْرِی لَیْلِی وَ نَهَارِی حَتَّی دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صفَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَلْ لَکَ فِی التَّزْوِیجِ‌ قُلْتُ رَسُولُ اللَّهِ اَعْلَمُ وَ ظَنَنْتُ اَنَّهُ یُرِیدُ اَنْ یُزَوِّجَنِی بَعْضَ نِسَاءِ قُرَیْشٍ وَ اِنِّی لَخَائِفٌ عَلَی فَوْتِ فَاطِمَةَ فَمَا شَعَرْتُ بِشَیْ‌ءٍ اِذْ دَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ صفَاَتَیْتُهُ فِی بَیْتِ اُمِّ سَلَمَةَ فَلَمَّا نَظَرَ اِلَیَّ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ وَ تَبَسَّمَ حَتَّی نَظَرْتُ اِلَی بَیَاضِ اَسْنَانِهِ یَبْرُقُ فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ اَبْشِرْ فَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ کَفَانِی مَا کَانَ هَمَّنِی مِنْ اَمْرِ تَزْوِیجِکَ قُلْتُ وَ کَیْفَ کَانَ ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اَتَانِی جَبْرَئِیلُ... فَقَالَاَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُنَادِیاً فَنَادَی اَلَا یَا مَلَائِکَتِی وَ سُکَّانَ جَنَّتِیاشْهَدُوا اَنِّی قَدْ زَوَّجْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ صمِنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ... فَاَبْشِرْ یَا عَلِیُّ فَاِنِّی قَدْ زَوَّجْتُکَ ابْنَتِی فَاطِمَةَ...

 

سند دوم:

حَدَّثَنِی بِهَذَا الْحَدِیثِ عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو مُحَمَّدٍ بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ‌قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَرْثِ‌ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الْاَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: لَقَدْ هَمَمْتُ بِتَزْوِیجِ فَاطِمَةَ ع وَ لَمْ اَجْتَرَّ اَنْ اَذْکُرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ‌ مِثْلَهُ سَوَاءً.

 

سند سوم:

مرحوم صدوق می‌گوید:

و لهذا الحدیث طریق‌ آخر قد اخرجته فی مدینة العلم‌.

این روایت طریق دیگری نیز دارد که در کتاب مدینة العلم نقل نموده‌ام. [۱۹]

امام علی (علیه‌السّلام) فرمود: قصد ازدواج داشتم اما جرات نمی‌کردم برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) بگویم. این قضیه همیشه در درونم بود تا آنکه بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) وارد شدم، فرمود: یا علی آیا میل ازدواج داری؟ عرض کردم رسول خدا داناتر است. من گمان کردم آن حضرت قصد دارد بعضی از زنان قریش را به ازدواج من در آورد و می‌ترسیدم که فاطمه را از دست بدهم. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) مرا نزد خود خواند من در خانه‌ ام‌سلمه نزد او حاضر شدم، وقتی نگاه آن حضرت به من افتاد صورتش شادمان گشت و تبسم کرد به گونه‌ای که برق دندان‌های مبارک آن حضرت را دیدم، سپس فرمود یا علی مژده بده که حقتعالی امر مرا درباره ازدواج تو کفایت کرد. گفتم: ‌ای رسول خدا؛ چگونه؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: جبرئیل بر من نازل شد و گفت: ... منادی از طرف خداوند ندا داد: ‌ای فرشتگان من گواه باشید همانا من فاطمه را به ازدواج علی بن ابی‌طالب درآوردم... یا علی مژده باد ترا همانا من فاطمه را به ازدواج تو در آوردم...

 

سند چهارم:

حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ الْبَرَاوِسْتَانِیِّ عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ مُقَاتِلٍ قَالَ حَدَّثَنِی حَامِدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ هَارُونَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ علیه السلام... [۲۰]

 

 

سند پنجم:

قَالَ الشَّرِیفُ: حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْجُشَمِیُّ (بِاِسْنَادِهِ‌) عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، اَنَّهُ قَالَ: هَمَمْتُ‌بِتَزْوِیجِ فَاطِمَةَ حِیناً، وَ لَمْ اَجْسُرْ عَلَی اَنْ اَذْکُرَهُ‌ لِرَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، وَ کَانَ ذَلِکَ یَخْتَلِجُ فِی صَدْرِی لَیْلًا وَ نَهَاراً، حَتَّی دَخَلْتُ یَوْماً عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: یَا عَلِیُّهَلْ لَکَ فِی التَّزْوِیجِ؟ فَقُلْتُ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَعْلَمُ... قالَ: یَا عَلِیُّ هَلُمَّ فَاِنَّ اللَّهَ قَدْ کَفَانِی مَا هَمَّنِی فِیکَ مِنْ اَمْرِ تَزْوِیجِکَ... قَالَ (جَبْرَئِیلُ) اِنَّ اللَّهَ اَمَرَ سُکَّانَ الْجَنَّةِ اَنْ یُزَیِّنُوا الْجِنَانَ کُلَّهَا... ثُمَّ نَادَی مُنَادٍ: اَلَا اِنَّ الْیَوْمَ یَوْمُ وَلِیمَةِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، وَ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ رِضًی مِنِّی بِهِمَا... ثُمَّ نَادَی یَا مَلَائِکَتِی، وَ سُکَّانَ جَنَّتِی، بَارِکُوا عَلَی نِکَاحِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ، فَاِنِّی زَوَّجْتُ اَحَبَّ النِّسَاءِ اِلَیَّ مِنْ اَحَبِ الرِّجَالِ اِلَیَّ، بَعْدَ مُحَمَّدٍ... [۲۱]

 

 

سند ششم:

اَخْبَرَنِی اَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو عَلِیٍّ اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الصَّوْلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَی‌ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو الْقَاسِمِ التُّسْتَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی اَبِی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمْ السَّلَامُ) قَالَ: لَمَّا زَوَّجَنِی النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِفَاطِمَةَ قَالَ لِی: اَبْشِرْ، فَاِنَّ اللَّهَ قَدْ کَفَانِی مَا اَهَمَّنِی مِنْ اَمْرِ تَزْوِیجِکَ. قَالَ (جَبْرَئِیلُ) اِنَّ اللَّهَ اَمَرَ مَلَائِکَةَ الْجَنَّةِ وَ سُکَّانَهَا اَنْ یُزَیِّنُوا الْجَنَّةَ بِاَشْجَارِهَا... ثُمَّ نَادَی مُنَادٍ: اشْهَدُوا اَجْمَعِینَ، اللَّهُ یَقُولُ: اِنِّی قَدْ زَوَّجْتُ‌ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ مِنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ. [۲۲]

 

 

سند هفتم:

قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَمْرِو بْنِ طَرِیفٍ (ظَرِیفٍ‌) الْحَجَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُقْبَةُ بْنُ مُکْرَمٍ الضَّبِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو تُرَابٍ عَمْرُو (عُمَرُ) بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هَارُونَ الطُّوسِیُّ الْخُرَاسَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ اَبُو عَلِیٍّ الْهَرَوِیُّ الشَّیْبَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: لَقَدْ هَمَمْتُ بِتَزْوِیجِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ع (بِنْتِ رَسُولِ الله‌ص‌) حِیناً وَ اِنَّ ذَلِکَ مُتَخَلْخِلٌ فِی قَلْبِی لَیْلِی‌وَ نَهَارِی وَ لَمْ اَجْتَرِئْ اَنْ اَذْکُرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ صحَتَّی دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ هَلْ لَکَ فِی التَّزْوِیجِ فَقُلْتُ رَسُولُ اللَّهِ اَعْلَمُ... فَقَالَ اَبْشِرْ یَا عَلِیُّ فَاِنَّ اللَّهَ قَدْ کَفَانِی مَا کَانَ قَدْ اَهَمَّنِی مِنْ اَمْرِ تَزْوِیجِکَ اَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اَمَرَ سُکَّانَ الْجَنَّةِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَنْ فِیهَا اَنْ یُزَیِّنُوا الْجَنَّةَ کُلَّهَا... ثُمَّ نَادَی مُنَادٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ اَلَا اِنَّ الْیَوْمَ یَوْمُ وَلِیمَةِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ ع اَلَا اِنِّی اُشْهِدُکُمْ اَنِّیقَدْ زَوَّجْتُ‌ فَاطِمَةَبِنْتَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الی (مِنْ‌) عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (ع‌) رِضًی مِنِّی بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ... [۲۳]

 

 

روایت شانزدهم

حَدَّثَنَا اَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ اَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ اَبِی الْجَارُودِ وَ هِشَامٍ اَبِی سَاسَانَ‌ وَ اَبِی طَارِقٍ السَّرَّاجِ عَنْ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ قَالَ: کُنْتُ فِی الْبَیْتِ یَوْمَ الشُّورَی فَسَمِعْتُ عَلِیّاً ع وَ هُوَ یَقُولُ اسْتَخْلَفَ النَّاسُ اَبَا بَکْرٍ وَ اَنَا وَ اللَّهِ اَحَقُّ بِالْاَمْرِ وَ اَوْلَی بِهِ مِنْهُ... ثُمَّ قَالَ... نَشَدْتُکُمْ بِاللَّه‌هَلْ فِیکُمْ اَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صحِینَ جَاءَ اَبُو بَکْرٍ یَخْطُبُ فَاطِمَةَ ع فَاَبَی اَنْ یُزَوِّجَهُ وَ جَاءَ عُمَرُ یَخْطُبُهَا فَاَبَی اَنْ یُزَوِّجَهُ فَخَطَبْتُ اِلَیْهِ فَزَوَّجَنِی فَجَاءَ اَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا اَبِیتَ اَنْ تُزَوِّجَنَا وَ زَوَّجْتَهُ‌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صمَا مَنَعْتُکُمَا وَ زَوَّجْتُهُ‌ بَلِ اللَّهُ مَنَعَکُمَا وَ زَوَّجَهُ غَیْرِی، قَالُوا اللَّهُمَّ لا... [۲۴]

عامر بن واثله روایت کرد: من روز شورا بودم و شنیدم علی (علیه‌السّلام) فرمود: مردم ابوبکر را خلیفه قرار دادند با اینکه من به خلافت اولی بودم. سپس فرمود: ... شما را به خدا قسم آیا جُز من در میان شما کسی هست که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) درباره او (الهی بودن ازدواجش را) فرموده باشد، هنگامی که ابوبکر آمد و فاطمه را خواستگاری نمود، رسول خدا از تزویج فاطمه به ابوبکر خودداری کرد. سپس عمر به خواستگاری او آمد و رسول خدا تزویجش نکرد پس من به خواستگاری او رفتم اما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فاطمه را به ازدواج من درآورد. آنگاه ابوبکر و عمر آمدند و گفتند ما را به همسری فاطمه قبول نکردی اما علی را قبول کردی؟ رسول خدا فرمود. من مانع شما نشدم و علی را به ازدواج با فاطمه در نیاوردم بلکه خداوند شما را منع کرد و فاطمه را به ازدواج علی درآورد. حاضران گفتند: به خدا قسم (چنین خصلتی برای) غیر تو نبود.

 

روایت هفدهم

حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ حَفْصٍ الْخَثْعَمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ قَالَ حَدَّثَنِی اَحْمَدُ بْنُ التَّغْلِبِیِ‌قَالَ حَدَّثَنِی اَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ قَالَ حَدَّثَنِی حَفْصُ بْنُ مَنْصُورٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو سَعِیدٍ الْوَرَّاقُ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: لَمَّا کَانَ مِنْ اَمْرِ اَبِی بَکْرٍ وَ بَیْعَةِ النَّاسِ لَهُ وَ فِعْلِهِمْ بِعَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ ع مَا کَانَ لَمْ یَزَلْ اَبُو بَکْرٍ یُظْهِرُ لَهُ الِانْبِسَاطَ وَ یَرَی مِنْهُ انْقِبَاضاً... اَتَاهُ فِی وَقْتِ غَفْلَةٍ وَ طَلَبَ مِنْهُ الْخَلْوَةَ وَ قَالَ لَهُ وَ اللَّهِ یَا اَبَا الْحَسَنِ مَا کَانَ هَذَا الْاَمْرُ مُوَاطَاةً مِنِّی وَ لَا رَغْبَةً فِیمَا وَقَعْتُ فِیهِ... فَقَالَ عَلِیٌّ ع اَنْشُدُکَ بِاللَّهِ یَا اَبَا بَکْر... اَنَا الَّذِی اخْتَارَنِی رَسُولُ اللَّهِ صوَ زَوَّجَنِی ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ وَ قَالَ اللَّهُ‌ زَوَّجَکَ‌ اَمْ اَنْتَ قَالَ بَلْ اَنْتَ‌... [۲۵]

امام ششم (علیه‌السّلام) از گفته پدرش از جدش نقل کرد: چون کار ابوبکر گذشت و مردم با او بیعت کردند و از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) دست برداشتند ابوبکر همیشه در برابر علی (علیه‌السّلام) خوش برخوردی از خود نشان می‌داد ولی از آن حضرت گرفتگی و دلتنگی میدید... ابوبکر در موقع تنهائی خدمت حضرت آمد و خلوت کرد و به آن حضرت عرض کرد یا ابا الحسن پیشوائی من به اختیار خودم نبود و بدان رغبت نداشتم؛ !. امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) (که می‌دانستند او دروغ می‌گوید)، فرمود: تو را به خدا ای ابابکر؛ آیا من بودم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) مرا اختیار کرد و به ازدواج فاطمه در آورد و فرمود: همانا خداوند تو را به ازدواج با فاطمه در آورد یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: توای علی...

همان‌طور که گذشت تنها بخشی از روایات امامیه را که شامل هفده روایت با بیست و نه سند بود، پیرامون این ازدواج الهی ذکر نمودیم. صرف نظر از سایر روایات همین مقدار نیز تواتر الهی بودن این ازدواج را به اثبات می‌رساند و نیازی به ذکر روایات اهل سنت در این زمینه نیست اما در تتمه مقاله برای اتمام حجت برای دشمنان اهل بیت (علیهم‌السّلام) دو روایت معتبر نیز از اهل سنت ذکر می‌کنیم

 

روایات اهل‌سنت

به مناسبت چند روایت از منابع اهل‌سنت ذکر می‌شود:

روایت اول

عن عبدالله بن مسعود عن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال ان الله امرنی ان ازوج فاطمة من علی. رواه الطبرانی ورجاله ثقات. [۲۶]

عبدالله بن مسعود از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل می‌کند: همانا خداوند به من دستور داد تا فاطمه را به ازدواج علی بن ابی‌طالب در آورم. (هیثمی می‌گوید): طبرانی این روایت را آورده است و راویان آن همگی مورد وثوق‌اند.

 

 

روایت دوم

عن ابن عبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ النَّبِیُّ فَاطِمَةَ مِنْ عَلِیَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَتْ فَاطِمَةُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ زَوَّجْتَنِی مِنْ رَجُلٍ فَقِیرٍ لَیْسَ لَهُ شَیْءٌ، فَقَالَ النَّبِیُّ: اَمَا تَرْضِینَ اَنَّ اللَّهَ اخْتَارَ مِنْ اَهْلِ الارْضِ رَجُلَیْنِ: اَحَدُهُمَا اَبُوکِ، وَالآْخَرُ زَوْجُکِ). (سندُهُ حسَنٌ) [۲۷]

ابن‌عباس می‌گوید: زمانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) را به ازدواج حضرت علی (علیه‌السّلام) در آورد، حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) عرضه داشت: ‌ای رسول خدا آیا مرا به ازدواج مرد فقیری در می‌آوری که اموالی ندارد، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمودند: آیا راضی نیستی که خداوند از میان اهل زمین دو مرد را انتخاب نمود که یکی از آنها پدر توست و دیگری همسرت!.

سیوطی بعد از نقل این روایت می‌گوید: سند این روایت معتبر است.

منبع:‌ موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «پیوند آسمانی»

جمع‌بندی

از مجموع تعداد ۱۹ روایت با ۳۱ سند از منابع شیعه و اهل سنت به دست آوردیم ازدواج امام علی و فاطمه (علیهماالسلام)، به دستور خداوند بود. خداوند به رسولش دستور داد تا میان بهترین انسان‌ها و تنها دخترش پیوند دهد. از مجموع این روایات تواتر این مساله در بین فریقین ثابت می‌گردد.

 

پانویس

۱.الکلینی الرازی، ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفای۳۲۸ ه)، الکافی، ج۵ ص۳۷۸، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.   

۲.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰ه)، الامالی، ص۴۰، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:دار الثقافة قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه.   

۳.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰ه)، الامالی، ص۳۹، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:دار الثقافة قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه.   

۴.الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ه)، الامالی، ص۱۸۷، تحقیق و نشر:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه.   

۵.الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ه)، الامالی، ص۳۴۳، تحقیق و نشر:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ه.   

۶.الکلینی الرازی، ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفای۳۲۸ ه)، الکافی، ج۵، ص۳۷۸، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.   

۷.حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ‌ص۱۶۷.   

۸.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰ه)، الامالی، ص۲۵۷، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:دار الثقافة قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه   

۹.الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)، ‌ دلائل الامامة، ص۱۰۰، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ:الاولی۱۴۱۳.   

۱۰.الکلینی الرازی، ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفای۳۲۸ ه)، الکافی، ج۵، ص۵۶۸، ناشر:اسلامیه‌، تهران‌، الطبعة الثانیة، ۱۳۶۲ ه. ش.   

۱۱.القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱ه)، عیون اخبار الرضا (علیه‌السّلام) ج۱، ص۳۰.   

۱۲.القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱ه)، عیون اخبار الرضا (علیه‌السّلام) ج۲ ص۶۴، تحقیق:تصحیح وتعلیق وتقدیم:الشیخ حسین الاعلمی، ناشر:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ:۱۴۰۴ - ۱۹۸۴ م.   

۱۳.القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱ه)، عیون اخبار الرضا (علیه‌السّلام) ج۱، ص۱۷۰.   

۱۴.القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱ه)، عیون اخبار الرضا (علیه‌السّلام) ج۱ ص۲۰۳، تحقیق:تصحیح وتعلیق وتقدیم:الشیخ حسین الاعلمی، ناشر:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ:۱۴۰۴ - ۱۹۸۴ م.   

۱۵.الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰ه)، الامالی، ص۴۰۶، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:دار الثقافة قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه.   

۱۶.الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)، ‌دلائل الامامة، ص۸۸، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ:الاولی۱۴۱۳.   

۱۷.الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)، ‌دلائل الامامة، ص۱۴۲، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ:الاولی۱۴۱۳.   

۱۸.القمی (ابن شاذان)، محمد بن احمد بن علی بن الحسن، مائة منقبة، ص۱۶۶، ناشر:مدرسة الامام المهدی (علیه‌السّلام) بالحوزة العلمیة - قم المقدسة.   

۱۹.القمی، ابو جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱ه)، عیون اخبار الرضا (علیه‌السّلام) ج۲، ص۲۰۱ - ۲۰۳.   

۲۰.الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الامالی، ص۶۵۳، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الاولی، ۱۴۱۷هـ.

۲۱.الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)، ‌دلائل الامامة، ص۸۵، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ:الاولی۱۴۱۳.   

۲۲.↑ الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)، ‌دلائل الامامة، ص۹۴، تحقیق:قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، ناشر:مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، قم، چاپ:الاولی۱۴۱۳.   

۲۳.الکوفی، فرات بن ابراهیم الکوفی (متوفای۳۵۲ه)، تفسیر الفرات الکوفی، ص۴۱۴، تحقیق:محمد الکاظم، ناشر:مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی تهران، ‌ الطبعة‌ الاولی۱۴۱۰ - ۱۹۹.   

۲۴.↑ الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ه)، الخصال، تحقیق، ص۵۵۴.   

۲۵.الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ه)، الخصال، تحقیق، ص۵۴۸.   

۲۶.الهیثمی، علی بن ابی بکر، الوفاة:۸۰۷، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۹، ص۲۰۴، دار النشر:دار الریان للتراث/‌دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷.   

هنگامی که حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها) به حدّ بلوغ و رشد رسید، بزرگان قریش که از اهل فضل و سابقه در اسلام و اهل شرف و مال و ثروت بودند، فاطمه سلام اللّه علیها را از رسول خدا (ص) خواستگاری کردند، و هر کدام از آنان که قدم پیش گذاردند رسول خدا (ص) نمی‌پذیرفتند و در جواب آنها می‌گفتند: امر ازدواج دخترم، فاطمه (س) در دست خداست، و هر که را او امر کند به ازدواجش در خواهم آورد. (۱)

    

بسیاری از بزرگان علماء شیعه و سنی در کتب خود به طُرُق  مختلف ازدواج حضرت فاطمه (س) را با امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده‌اند که تمامی آنها بیانگر چگونگی ازدواج ایشان در آسمانها و زمین و فضایل و مناقب و بسیاری از خصائص ایشان است.

   

در کتاب مناقب، روایت شده وقتی که اشراف و بزرگان قریش از خواستگاری فاطمه (س) جواب منفی گرفتند، روزی ابوبکر و عمر در مسجد رسول خدا (ص) با همدیگر نشسته بودند و سعد بن معاذ نیز با آنان بود و در امر ازدواج فاطمه (س) مذاکره می‌کردند، ابوبکر گفت: اشراف قریش او را خواستگاری کردند و رسول خدا (ص) آنها را رد کرد و فرمود امر او با پروردگارست اگر بخواهد تزویج کند او را تزویج می‌کند، و علی بن ابیطالب (ع) او را از رسول خدا (ص) خواستگاری نکرده، و من مانعی از جهت علی (ع) نمی‌بینم مگر از جهت در دست نداشتن چیزی از مال دنیا، و پندار من این است که پیامبر، فاطمه را برای علی نگاه داشته‌اند، راوی گوید: ابوبکر و عمر و سعد بن معاذ گفتند: می‌رویم نزد علی (ع) برای یادآوری، و می‌گوئیم اگر مانع تو نداشتن چیزی از مال دنیا است، ما تو را کمک خواهیم کرد.

   

 سلمان گوید: آنان در طلب علی از مسجد بیرون رفتند و او را در منزل نیافتند، و او با شتر خود برای آب کشی به نخلستان رفته بود، به جانب او رفتند، ابوبکر گفت: ای علی! واضح است که خصلتی از خصال نیکو باقی نمانده است الّا اینکه همه آنها را دارا هستی، و تو از رسول خدا، از حیث خویشاوندی و مصاحبت و سابقه، شناخته شدی و می‌دانی که اشرافی از قریش، فاطمه را از رسول خدا (ص) خواستگاری کرده‌اند و همه آنها را رد کرده و فرموده امر او با پروردگار است، و حال چه چیز تو را مانع است که به خواستگاری فاطمه اقدام نمی‌کنی؟ ما معتقدیم که خدای سبحان و رسولش او را برای تو نگاهداشته است. اشک در دو چشم علی حلقه زد و گفت ای ابابکر! به هیجان آوردی آنچه را که در دل من بود. من به فاطمه راغبم امّا تنگدستی من مانع این کار می‌شود، ابوبکر گفت: ای علی! این سخن را مگوی که دنیا و آنچه در آنست نزد خدا و رسولش مانند غباریست پراکنده، راوی می‌گوید: علی، شتر آبکش را باز کرد و آن را به منزل خود برد، و کفش خود را گرفت و رو به سوی خانه پیامبر، حرکت کرد.

   

 دست که بر کوبه در برد همه وجود علی از حجب و حیا به عرق نشسته بود، پیش از آنکه ‌ام‌سلمه در را باز نماید، صدای گرم پیامبر بود که بر گوش جان علی، نشست که فرمود: در را برایش باز کن ام‌سلمه، و بگو که داخل شود، او مردی است که خدا و رسول هر دو بدو عشق می‌ورزند، او عاشق و معشوق خدا و پیامبر(ص) است، امّ سلمه سؤال کرد: پدر و مادرم به فدایت، تو هنوز ندیده‌ای که کیست پشت در و اینگونه از او تمجید می‌کنی؟ پیامبر(ص) فرمود: دست کم مگیر آن کس را که پشت در ایستاده است، او برادر من و پسر عموی من و محبوب‌ترین خلایق در نزد من است، در باز شد و علی داخل شد، سلام کرد و به امر پیامبر(ص) زانو به زانوی او نشست، سرش را از حیا به زیر انداخته بود و نگاهش از شرم به زمین زیر پای پیامبر(ص) دوخته، پیامبر (ص) به یقین می‌دانست علی (ع) به چه منظوری به در خانه او آمده، پرسید: برای حاجتی آمده‌ای؟ تقاضای خویش را بگو. علی (ع) گفت: پدر و مادرم به فدایت، نیاز به گفتن نیست که تو نه پسر عمو، که پدر و مربّی و مقتدای من بوده‌ای، مرا از عمویت و پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد، در آن حال که کودک بودم و نارس، گرفتی، به غذای خویش تغذیه‌ام کردی، به ادب خویش مؤدبم ساختی و از پدر و مادر برایم دلسوزتر و مهربانتر بودی، خداوند مرا با دستهای پر مهر تو هدایت کرد؛ دوست دارم که خدا پیش از این مرا به حضور تو پشتگرمی ببخشد. ای رسول خدا، مرا نیاز به کاشانه و همسری است که سکینه و آرامش را برایم به ارمغان بیاورد و در حالی که علی(ع) از شدت حجب و حیا سر را بیشتر در خویش فرو برده بود، گفت: من امروز به خواستگاری دختر گرانقدرتان فاطمه (س) آمده‌ام، میان این خواهش و اجابت چقدر فاصله است؟ چهره پیامبر(ص) باز و بازتر شد و تبسمی شیرین بر لبان او نشست و این کلمات شیرین از میان لبهای مبارک او خارج شد:

   

 بشارت باد بر تو که پیش پای تو جبرئیل بر من فرود آمد و پیام آورد که پیوند تو و فاطمه (س) را خداوند جّل و علا در آسمانها منعقد کرده است (۲) و آنگاه از آمدن صرصائیل گفت و خطبه خواندن راهیل بر منبر عرش و رازهای بسیار دیگر، و سپس با خنده‌ای ملیح فرمود: خوب علی جان! چیزی هم با خود برای تشکیل زندگی داری؟ علی (ع) گفت: پدر و مادرم به فدایت، هیچ چیز من بر شما پوشیده نیست، مرا شمشیری است و زره و شتری و غیر از اینها از مال دنیا هیچ ندارم، رسول خدا(ص) فرمود: شمشیر عصای دست توست، تو به داشتن آن ناگزیری که در راه خدا جهاد می‌کنی، شتر هم ابزار کار توست که با آن نخلستان‌های خود و اهلت را آبیاری می‌کنی و بدان بار سفر می‌کشی. همان زره را کابین فاطمه (ع) قرار بده، و بعد رسول خدا (ص) فرمودند: بانی این پیوند آسمانی به گفته امین‌الملائکه، خداوند تعالی است و ما فقط مجری این عقد بر روی زمین هستیم، برو به سمت مسجد و مردم را در این شادی آسمانی سهیم کن، و من نیز به دنبال تو خواهم آمد و عقد را در پیش چشم خلایق جاری خواهم ساخت. علی (ع) به طرف مسجد حرکت کردند و به دنبال آن حضرت رسول (ص) وارد مسجد شدند و به بلال فرمودند که مهاجرین و انصار را خبر دهید که جمع شوند، وقتی همگان گرد آمدند، پیامبر(ص) بر فراز منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: ای خلایق، جبرئیل هم اکنون پیام آورد که خداوند ملائکه را در بیت‌المعمور گرد آورده و همه را گواه گرفته که خدمتکار و امه خود و دخت پیامبرش را به بنده خود علی بن ابیطالب (ع) تزویج فرموده و مرا هم فرمان داده که ازدواج این دو را در زمین برپا سازم، شما را بدین امر گواه می‌گیرم.

   

پی‌نوشت:

۱. الشیخ شریف الجواهری، مثیرالاحزان فی احوال الائمة‌الاثنی‌عشر، ص‌۱۹۱‌-‌۱۹۰؛ اربلی، کشف‌الغمه فی معرفة الائمه، ص۳۵۳ و ۳۵۶؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۲۵ – ۱۲۴.

۲.  قاضی نوراله شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج ۱۰، ص۳۴۵ - ۳۴۷؛ مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص ۳۴۵؛ اربلی، کشف‌الغمه فی معرفة الائمه، ج۱، ص ۳۵۶.

در آستانه ماه ذی‌الحجه و آماده شدن برای انجام مناسک حج تمتع،  عربستان برای زائرانی که سلامت آن‌ها بر اساس پروتکل‌های بهداشتی تأیید شده است، دستبند سلامت پیش‌بینی کرده که این دستبند به نوعی مجوز ورود به مشاعر مقدسه برای حجاج است.

امسال بر اساس اعلام سعودی‌ها، حج تمتع به دلیل جلوگیری از شیوع کرونا فقط برای ساکنان عربستان برگزار می‌شود و هیچ زائری از سایر کشورها امکان تشرف به خانه خدا را ندارند.

همچنین از امروز پذیرش زائران خانه خدا در مکه مکرمه آغاز می‌شود و زائران به مدت یک هفته قرنطینه و به نوعی تحت نظر خواهند بود و در صورت مشاهده بیماری امکان انجام مناسک حج امسال را نخواهند داشت.

زائران حج تمتع از هفتم ذی‌الحجه آماده انجام مناسک حج تمتع می‌شوند و بعد از پایان اعمال حج نیز سلامت آنها توسط پزشکان مکه مکرمه و مدینه منوره سنجش خواهد شد.

امسال با توجه به شیوع کرونا ۱۰ هزار نفر از ساکنان عربستان به حج تمتع اعزام می‌شوند که ۷ هزار نفر از آنها خارجی‌های ساکن عربستان هستند. همچنین برای جلوگیری از شیوع کرونا لمس و بوسیدن خانه خدا برای حجاج ممنوع است.

مولوی مولابخش مبارکی مدیر مدرسه دارالعلوم چانف (سیستان و بلوچستان)  پیرامون زیاده خواهی های رژیم صهیونیستی و تاثیرات آن بر جهان اسلام، اذعان داشت: رژیم صهیونیستی غاصب پیوسته به دنبال سلطه گری و غصب کشورهای اسلامی بوده است و به عنوان دشمن قسم خورده مسلمین و اسلام به شمار می آید، یکی از زیاده خواهی های این رژیم اشغالگر تصرف قدس شریف است و به دنبال آن آواره کردن مسلمانان آن منطقه از خانه های خود است، فلذا از هر ترفند و توطئه ای برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند.
 
مولوی مبارکی در ادامه با تاکید بر اینکه مواضع جهان اسلام باید متحد و قدرتمند باشد، بیان نمود: مواضع کشورهای اسلامی باید در شان و جایگاه امت اسلامی باشد، آنان باید با در نظر گرفتن اتحاد و انسجام مسلمانان یک موضع قاطع در برابر این زیاده خواهی های اسرائیل اتخاذ کنند تا مبادا منجر به اختلاف و جدایی امت اسلام شود.

وی در ارتباط با گفتگوهای برخی از کشورهای اسلامی جهت عادی سازی روابط با اسرائیل با استناد به قرآن کریم که دشمنان خدا و رسول خدا را دوست مپندارید! مسامحه با دشمنان را بی فایده و خطرناک توصیف کرد و گفت: دشمنان درصدد ریشه کنی اسلام و از بین بردن مسلمانان هستند، باید با استعانت از خداوند متعال و پیروی از مکتب قرآن و دین مبین اسلام در مقابل این زیاده خواهی مستحکم ایستاد زیرا پیروزی نهایی قطعا متعلق به امت اسلام است.
 
شیخ مسعود راهبر امام جمعه اهل سنت بخش شیبکوه شهرستان بندر لنگه (چارک) و دبیر شورای روحانیت این شهر نیز  تصریح کرد:  متولیان کشورهای اسلامی مسئولیت بسیار مهمی را به عهده دارند؛ آنان باید امت اسلام را گرد یک محور واحد جمع کنند تا سبب تشکیل امت واحده گردد و بر این اساس تقویت امت اسلام و نقش سازندگی کشورهای اسلامی باید بیش از پیش پررنگ شود.

وی در ادامه افزود: بنابر فرموده مقام معظم رهبری که رژیم صهیونیستی یقینا 15 سال باقی مانده را نخواهد دید؛ این مطلب منوط به این است که حکام و امت اسلامی از خواب غفلت بیدار شده و بیت المقدس را از چنگال رژیم آدم کش و خون خوار صهیونیستی رها سازند.

شیخ راهبر در ارتباط با نقش مجامع بین المللی اسلامی در تبیین و تحلیل مسائل جهان اسلام، بیان نمود: مجامع بین المللی مانند مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در کنفرانس های جهانی با بیانیه هایی که صادر می کنند باید مشکلاتی که امت اسلامی به آن مبتلا است را در نظر بگیرند و مورد تبیین و تحلیل قرار بدهند تا دشمنان اسلام خصوصا استکبار جهانی و رژیم صهیونیستی نتوانند با ترفندها و توطئه های گوناگون در جهت آسیب رساندن به مسلمانان و به رسمیت شناختن خود گام بردارند.

جریان‌ های فکری عصر امام جواد (علیه السلام)

 

جریان‌های فکری این دوره عبارتند از:

1. جریان اهل حدیث

اهل حدیث به ظاهر روایت تمسک می‌جستند و مرکز آنان سرزمین حجاز بود. معاویه در جهت راهبردهای فرهنگی و تقویت پایه‌های قدرت خود، گروهی از راویان و قصه‌پردازان را به دمشق فراخواند. این گروه رسانه فکری بنی‌امیه بودند و سیاست فرهنگی بنی‌امیه و هواداری از آنان را طراحی کردند و برای امویان فضیلت‌تراشی نمودند. جریان تحریف و جعل روایت، به مرور گسترده‌تر شد، به طوری که روند فکری جامعه اسلامی بر اساس این روایات شکل گرفت. پیروان این جریان در آغاز عثمانی بودند و سپس نام سنی به خود گرفتند. (24) اینان برای خداوند جسمانیت قائل بودند؛ لذا «مجسمی مذهب» نامیده شدند. امام جواد (علیه السلام) به شیعیان می‌فرمود: «اجازه ندارید پشت سر کسی که برای خدا جسمانیت قائل است نماز گزارید و به او زکات بپردازید!» (25) عدم تحمل و رواداری اهل حدیث و معتزله عقل‌گرا و حمایت گسترده دستگاه خلافت عباسی از معتزله، موجبات درگیری بیش‌تر این دو گروه را فراهم کرد و بغداد صحنه درگیری‌های فکری و تکفیر و تفسیق میان این دو جبهه فرهنگی گردید.

اهل حدیث در آغاز سده سوم هجری، در جریان فقهی و حدیثی احمد بن حنبل ادغام شدند. ابوعبدالله احمد بن حنبل (164- 241 ق) مؤسس چهارمین مذهب سنت و جماعت در بغداد به دنیا آمد و در همان شهر درگذشت. هنگامی که مأمون به معتزله گرایش یافت و عقیده آنان را درباره خلق قرآن پذیرفت، محدثان بغداد به ویژه احمد بن حنبل و پیروانش به شدت با این دیدگاه مخالفت کردند و آن را بدعت دانستند. از همین روی، عباسیان بر آنان سخت گرفتند و حتی احمد را به تازیانه بستند و به زندان انداختند. (26) در بغداد کار به شورش کشید تا جایی که حنابله این ایام را «دوره محنه» نامیدند. احمد بن حنبل به سبب پایداری در محنه از جایگاهی درخور توجه در میان محدثان برخوردار گردید و پس از به قدرت رسیدن متوکل نیز هرچند قدرت و مکنتی در دستگاه خلافت چندان نیافت. اقبال عمومی به اندیشه‌های او بیش‌تر شد. (27)

او فقیهی کثیرالسفر بود و در طلب علم و حدیث به شام، حجاز، یمن، کوفه، بصره سفر کرد و احادیث زیادی گرد آورد و آنها را در مجموعه‌ای فراهم آورد که مسند ابن‌حنبل خوانده می‌شود. این مسند در شش جزء و مشتمل بر چهل هزار حدیث است. او از تمسک به رأی تبری می‌جست و تنها به کتاب‌الله و حدیث استدلال می‌کرد. وی آن قدر در استناد به حدیث مبالغه نمود که گروهی از بزرگان اسلام مانند محمد بن جریر طبری و ابن ندیم او را از ائمه حدیث شمردند، نه از مجتهدان اسلام. او از شاگردان شافعی بود، سپس از مذهب او روی برتافت و مذهب مستقلی ایجاد کرد و آن را بر پنج اصل نص کتاب‌الله، سنت، فتاوی صحیح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قول بعضی از صحابه هر گاه موافق کتاب و سنت باشد و تمام احادیث مرسل و ضعیف بنیاد نهاد. رواج مذهب حنبلی از سه مذهب دیگر کم‌تر بود. (28) ولی پیروان وی در بغداد هم چون خوارج هیاهویی راه انداختند که زمینه‌های جریان تکفیری را در جهان اسلام فراهم آورد.

 

2. جریان واقفیه

گروه اقلیتی از شیعیان، به انکار امامت علی بن موسی (علیه السلام) پرداختند. این گروه به دلیل دنیاطلبی و انگیزه مالی و سوء برداشت از روایات و جعل آنها و انحراف فکری و نبود ارتباط مستقیم و دوری شیعیان از امام، پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) بر آن حضرت توقف کردند (29) و امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را نپذیرفتند و اعتقاد به مهدویت موسی بن جعفر (علیه السلام) را مطرح کردند و گفتند: وی نمرده و در غیبت است و قیام خواهد کرد. برخی دیگر می‌گفتند: اگر چه موسی بن جعفر مرده، بار دیگر بازگردد و قیام کند و گیتی ستم گرفته را پر از داد نماید. (30) وقتی از امام جواد (علیه السلام) درباره خواندن نماز پشت سر امام جماعت واقفی مذهبان سؤال شد، آن حضرت در پاسخ، شیعیان خود را از این کار نهی کردند. (31) هم‌چنین فرمودند: «زیدیه و واقفیه را در ردیف نصاب (ناصبی‌ها که بغض و دشمنی با حضرت علی (علیه السلام) دارند. (32) از مصادیق آیه (وجوه یومئذ خاشعه، عامله ناصبه) (33) هستند». (34) در این زمان بیش‌تر ناصبی‌ها در دمشق حضور داشتند. (35)

 

3. جریان زیدیه

زیدیان بعد از قیام زید بن علی به امامت او معتقد شدند. مهم‌ترین اعتقادات زیدیان را می‌توان چنین بر شمرد:

3-1- فرزندان امام علی (علیه السلام) از نسل امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) شایستگی امامت را به شرط قیام دارا هستند؛

3-2- نص بر امامت علی (علیه السلام) وجود ندارد و امامت به وصف است. امامت مفضول بر فاضل پذیرفتنی است؛

3-3- حضرت علی (علیه السلام) بر ابوبکر و عمر برتری داشت ولی امامت به کسی می‌رسد که مردم از او اطاعت کنند؛

3-4- نباید ابوبکر و عمر را سب و لعن کرد، (ولی عثمان و طلحه و زبیر را نقض می‌کردند)؛

3-5- کسی شایسته امامت است که به دعوت خود خروج کند و بیعت با وی درست است؛

3-6- وجوب امر به معروف و نهی از منکر با شمشیر. (36)

عصر امام جواد (علیه السلام) هم زمان با قیام ادریس دوم در افریقیه بود (188- 213 ق) او در سال 197 قمری شهر نفیس و اغمات را مصادره کرد و در سال 199 بربرهای خارجی قبایل "نفذه" در مغرب اوسط را مطیع خود ساخت و وارد تلمسان شد و سه سال در این شهر به سر برد و چندین بار با خوارج صفویه در این شهر جنگید. (37)

هم‌چنین در این زمان محمد بن قاسم بن علی زیدی رهبر فرقه جارودیه بود. پیروان او معتقد بودند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی بن ابی طالب را به توصیف و بدون نام به امامت منصوب کرده است. (38) چهل هزار نفر در مرو با وی بیعت کردند. او سپس به طالقان رفت و در سال 219 قمری در آن جا قیام کرد و بسیاری از ساکنان ایالت خراسان گرد او جمع شدند؛ اما حرکت او فاقد سازمان‌دهی بود و خطر جدی برای حکومت معتصم به حساب نمی‌آمد. سرانجام عبدالله بن طاهر، امیر خراسان، او را دستگیر کرد. و به سامرا گسیل داشت و در آن جا زندانی شد اما به کمک پیروانش فرار کرد. مدتی در واسط مخفی بود و در آن جا مرد. (39)

زیدیه پیروان ائمه را با عنوان رافضه یاد می‌کردند و امامان را به سازش و هم‌کاری با خلفا متهم می‌ساختند. این تنازعات در قرن سوم به ویژه از زمان امام جواد (علیه السلام) به بعد میان امامیه و زیدیه به اوج خود رسید، چنان که امام جواد (علیه السلام) در روایتی، زیدیه را مصداق آیه (وجوه یومئذ خاشعه عامله ناصبه) خواندند و در ردیف ناصبی‌ها قرار دادند. (40)

 

4. جریان غلات

غلات یکی از گروه‌های خطرناک و منحرف در میان شیعیان بودند که در بدنام کردن شیعه سهم زیادی داشتند. اینان به شدت مورد تنفر امامان بودند. خطر این گروه برای شیعیان بسیاری جدی بود؛ زیرا آنها روایاتی را به نام امامان جعل می‌کردند و به این وسیله شیعیان را که پیرو ائمه بودند، به انحراف می‌کشاندند. امام جواد (علیه السلام) درباره ابوالخطاب که از سران غلات بود فرمودند:

"لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و کسی که درباره لعن بر او توقف یا تردید کند. (41)"

سپس فرمودند:

"ابوالغمر، جعفربن واقد و هاشم بن ابی هاشم، ما را وسیله گرفتن و غصب اموال مردم قرار می‌دهند. کارشان به جایی رسیده که مردم را به آنچه ابوالخطاب آنان را به آن می‌خواند دعوت می‌نمایند خدا او، همراهانش او را و آنانی را که سخنانشان را می‌پذیرند لعنت کند. (42)"

حتی در روایتی به اسحاق انباری فرمودند:

"دو تن از غلات به نام‌های ابوالسمهری و ابن ابی الزرقا (43) (که خود را مبلغین امامان قلمداد می‌کردند)، باید کشته شوند."

علت این دستور، این بود که آن دو در میان مردم فتنه‌انگیزی می‌کردند و خواستار مرگ امام و دوست‌داران ایشان بودند. اسحاق درصدد اجرای دستور امام بود ولی آن دو همواره از او دوری می‌جستند. (44) غالیان و واقفه در عصر امام رضا (علیه السلام) با هم ممزوج شدند و مشکلات بسیاری برای شیعیان و ائمه (علیهم السلام) فراهم کردند. امام جواد (علیه السلام) از طریق پاسخ‌گویی به شبهات، نشان دادن کرامات، افشاگری درباره آنان، لعن و نفرین و تحریم اجتماعی واقفیان، با آنان مبارزه می‌کردند.

 

5. جریان فقهی شافعی

امام شافعی (150- 204 ق) با نام محمد بن ادریس، فقیهی عرب و قریشی الاصل بود و در غزه تولد یافت و در مصر درگذشت. او در درس مالک ابن انس حاضر می‌شد و در عراق علم فقه را از محمد شیبانی شاگرد ابوحنیفه فراگرفت و به یمن و مصر سفر کرد. شیوه فقهی او بین دو مکتب رأی و حدیث بود و آن دو طریق را با یک‌دیگر آمیخت. و از این جهت مذهب او را مذهبی بین مالکی و حنفی می‌دانند. شافعی مبانی اربعه فقه (کتاب، سنت، اجماع و قیاس) را قبول داشت. کتاب وی به نام رساله امام شافعی معروف است و نخستین کتابی به شمار می‌آید که در اصول علم فقه نوشته شد. فقه شیعه در عبادات، بسیار نزدیک به این مذهب است شافعی به علی بن ابی طالب (علیه السلام) بیش از ائمه سنت و جماعت ارادت داشت و به آن حضرت عشق می‌ورزید. (45) پس از مرگ شافعی، پیروان وی در مکه و نقاط دیگر به تبلیغ مذهب وی پرداختند.

 

6. جریان اسماعیلیه

بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام)، گروهی از شیعیان مدعی شدند که اسماعیل بن جعفر نمرده است و نخواهد مرد و او همان مهدی قائم پس از پدرش است. اینان را اسماعیلیان خالصه می‌خواندند. گروهی دیگر از شیعیان عقیده داشتند که پس از امام صادق (علیه السلام) نواده او محمد بن اسماعیل امام است. پیروان این عقیده به نام پیشوایشان مبارک غلام وی، «مبارکیه» خوانده می‌شدند. امامان اسماعیلی تا یک قرن و نیم پس از وفات اسماعیل پنهان بودند و از فعالیت‌ها و تعلیمات داعیان ایشان اطلاعات کمی در دست بود. بعد از مرگ محمد، پسرش عبدالله معروف به احمد الوفی که مخفی و در پرده بود، از عسکر مکرم بیرون رفت و به دیلم آمد و با دختری از خاندان علوی ازدواج کرد که حاصل آن پسری به نام احمد ملقب به محمد تقی بود. عبدالله از دیلم به نزدیک حلب آمد و در آن جا اقامت کرد و سپس از آن جا به شهر سلمیه نزدیک حمص رهسپار شد.

و در حضور داعیان، پسرش احمد بن عبدالله را جانشین خود اعلام کرد و سپس به شهر مصیاف در سوریه رفت و در آنجا درگذشت. جنازه وی را در بالای کوهی به خاک سپردند که از آن پس مشهد خوانده شد (212ق) پس از وی احمد به امامت رسید و در سال 229 در قسطنطنیه درگذشت. (46) دعوت اسماعیلیان در عصر امام جواد (علیه السلام) در بستر گسترش جغرافیایی قرار گرفت و پیروانی پیدا کرد.

 

7. جریان زندیقان

در عصر خلافت منصور، عبدالله بن مقفع برخی از آثار مانویان را به عربی ترجمه کرد. به سبب نفوذ این افکار مادی و انحرافی، زندیقان فراوان شدند و اعتقاداتشان در میان مردم گسترش یافت. مهدی عباسی دستور داد تا کتبی در رد بر ملحدان و منکران دین نگاشته شود و به مبارزه با زندیقان همت گماشت. (47) خرمدینان در گرگان در سال 162 و هم‌چنین در سال 181 قمری شورش کردند. (48)

هم‌چنین در آذربایجان، اصفهان، ری، همدان و دیلم سر به شورش برداشتند و در آذربایجان، رهبری جاویدان بن شهرک را پذیرفتند. وی آیین خرمدینان را احیا کرد. بعد از مرگ او، بابک رهبر خرمدینان گردید. بابک نتوانست همه بخش‌های آذربایجان را به هم بپیوندد. دعوت او با موفقیت بسیاری در منطقه جبال، همدان، اصفهان، ماسبذان و مهرجان رو به رو شد. این دعوت در طبرستان، گرگان، ارمنستان، خراسان و دیگر سرزمین‌های غیرعرب گسترش یافت. بابک در نتیجه پیروزی‌های پی در پی، به نیروی خطرناکی تبدیل شد. مأمون نیروهای نظامی گسترده‌ای را به جنگ وی می‌فرستاد اما مدام شکست می‌خوردند تا این که در سال 218 قمری مأمون مرد. معتصم در سال 220 قمری بزرگ‌ترین فرمانده‌اش به نام افشین حیدر بن کاووس را که امیر منطقه جبال بود، برای جنگ با بابک فرستاد. افشین توانست او را شکست دهد و بابک را به همراه برادرش عبدالله به سامرا آوردند و کشتند و جسد او را در سامرا به دار آویختند. (49)

 

8. جریان معتزله

ظهور اولیه معتزله را به داستان متواتری مربوط به حسن بصری مربوط دانسته‌اند که هنگام پاسخ به شاگردش واصل بن عطا درباره جایگاه مرتکب گناه کبیره گفت: «جایگاه چنین شخصی در المنزله بین المنزلین قرار دارد.» از همین جا، واصل از استادش کناره‌گیری کرد و حسن درباره‌ وی گفت: «او از ما کناره گرفت». بیش‌تر معتزله آرای واصل را پذیرفتند و او به عنوان مؤسس اصلی معتزله شناخته شد. (50) معتزله عبارتند از:

1. توحید به معنای خدای یگانه است. او شریکی ندارد و شنوا و بیناست؛

2. اصل عدم به معنای عادل است. معتزله اصرار بر اختیار و تکلیف انسان داشتند و بر اساس این اصل، سرنوشت نهایی بشر را به دست خود وی می‌دانستند؛

3. اصل وعد و وعید به معنای این است که خداوند در سرای دیگر، نیکوکاران را پاداش بهشت و بدکاران را کیفر دوزخ می‌دهد؛

4. المنزله بین المنزلین یعنی مرتکب کبیره فاسق است و در جایگاهی میان کفر و ایمان قرار دارد؛ (51)

5. امر به معروف و نهی از منکر یعنی منکر را در دل ناخوشایند دانستن و به زبان به معروف دعوت کردن و از منکر بازداشتن.

مکتب اعتزال در بصره به وجود آمد و رشد کرد اما در اواخر سده دوم هجری، بشر بن معتمر (م 210 ق) که یکی از دانش‌آموختگان مدرسه بصره بود، به بغداد سفر کرد و مدرسه معتزله بغداد را تأسیس نمود و به ترویج اصول مکتب اعتزال از بغداد همت گماشت. (52) فرقه کلامی معتزله، پس از به قدرت رسیدن عباسیان در صحنه فرهنگی بغداد ظاهر شد و در اوایل سده سوم هجری به اوج خود رسید. بدین‌سان معتزله به یکی از جریان‌های فکری و کلامی تأثیرگذار عصر امام جواد (علیه السلام) تبدیل شد. موضع‌گیری امام جواد (علیه السلام) در مقابل این جریان کلامی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است تا جایی که مناظرات حضرت جواد (علیه السلام) با یحیی بن اکثم را که از بزرگ‌ترین فقهای این دوره به شمار می‌رفت می‌توان رویارویی تفکر ناب شیعه با منادیان معتزله دانست که همواره پیروزی با امام جواد (علیه السلام) بود.

 

9. جریان خوارج

خوارج بیست فرقه بودند و هر فرقه به گروه‌هایی تقسیم می‌شدند. همه آن‌ها مشترکاً اعتقاد داشتند که امام علی (علیه السلام)، عثمان، اصحاب جمل، حکمین و راضی شوندگان به داوری میان آن حضرت و معاویه و کسانی که تصویب رأی حکمین یا یکی از آن دو را پذیرفته‌اند، کافر هستند و قیام بر حاکم ستمگر واجب است. (53) دو گروه از خوارج در زمان امام جواد (علیه السلام) در افریقا حکم‌رانی می‌کردند که عبارت بودند از: بنی مدرار در سجلماسه که مذهب صفریه داشتند. فرقه صفریه گناه‌کاران را مشرک می‌دانستند، اما کشتن اطفال و زنان و مخالفان خود را جایز نمی‌دانستند. (54) بنی مدرار در زمان منصور در سال 140 قمری تشکیل شدند و بیش از 140 سال حکومت کردند که از برجسته‌ترین حکومت‌های مستقل خوارج بودند. حکومت دوم اباضی مذهب بودند. این فرقه بر امامت عبدالله بن اباض، و معتقد بودند: کافران امت اسلام یعنی مخالفان ایشان، بری از شرک و ایمانند نه مؤمنند و نه مشرک، اما کافرند و شهادتشان جایز است و ریختن خون ایشان را در نهان ناروا شمردند و آشکارا به کشتن دست یازیدند و زناشویی با زنان کافران و ارث بردن از آنان را درست می‌دانستند. (55) این حکومت در سال 144 قمری در مغرب میانه حکومت ایجاد کرد. بنیان‌گذار آن عبدالرحمان بن رستم و پایتخت آن تاهرت بود. اینان متعصب‌ترین گروه خوارج بودند که بیش از 130 سال حکومت کردند. (56) خوارج در زمان امام جواد (علیه السلام) در سیستان به رهبری "حمزه آذرک" (179- 213 ق) شورش کردند که طلحه بن طاهر دوران امارتش بیش‌تر در جنگ با خوارج سپری گردید و مرگ او نیز با مرگ حمزه هم زمان شد که خوارج از میان نرفتند. پیدایش عیاران و صفاریان موجب زوال تدریجی خوارج گردید. (57)

فرقه اباضیه در سال 135 هجری، تحت امامت جلندی بن مسعود به عمان رفتند و در سال 177 قمری آن جا حکومت تشکیل دادند. این حکومت صد سال ادامه داشت تا زمان معتضد که حکومت اباضیه برچیده شد. (58)

سی ام ذی القعده سالروز شهادت امام محمد تقی جواد الائمه (علیه السلام) است که حوزه نیوز در قالب «خوشه ای از شجره طیبه معصوم» بخشی از ویژگیهای دوران این امام همام را تقدیم حضور شما می کند.

 

* ویژگی های دوران امام جواد (علیه السلام)

پیشوای نهم علاوه بر برخورداری از کمالات معنوی و برتری علمی که هرکدام دلیل روشنی بر امامت آن حضرت و جانشینی وی از پدر بزرگوارش می باشد و نیز علاوه بر بیانات و تصریحاتی که از سوی رسول خدا صلی الله علیه و اله در امر امامت آن حضرت شده، بارها و به مناسبت های گوناگون از سوی پیشوای هشتم به عنوان پیشوای پس از آن حضرت به شیعیان معرفی گردیده است.

صفوان بن یحیی می گوید:

به امام رضا علیه السلام عرض کردم: ... چنانچه برای شما پیشامدی رخ دهد امر امامت به چه کسی واگذار می شود؟

امام به فرزندش ابوجعفر - که نزدش ایستاده بود - اشاره کرد.

گفتم: فدایت شوم! همین پسر سه ساله!؟

فرمود: چه مانعی دارد؟ عیسی علیه السلام سه ساله بود که حجت خدا شد.(1)

امام جواد علیه السلام در آخر ماه صفر سال 203 هجری در حالی که هفت سال و اندی از عمر مبارکش می گذشت عهده دار مقام امامت شد و مدت امامتش هفده سال به طور انجامید. از این مدت حدود پانزده سال آن معاصر حکومت مأمون و دو سال دیگرش همزمان با زمامداری معتصم بود.

 

ویژگی امامت حضرت جواد علیه السلام

برجسته ترین ویژگی امامت امام جواد علیه السلام خردسالی آن حضرت به هنگام عهده داری این منصب الهی است؛ چه این که آن بزرگوار نخستین پیشوای معصوم است که پیش از سن بلوغ مسؤولیت پیشوایی امت را پذیرفته بود؛ هرچند پس از آن حضرت فرزندش امام هادی و نیز حضرت مهدی علیهماالسلام در سنی همسان یا کمتر از سن امام جواد علیه السلام به امامت رسیدند.

طبیعی است چنین پدیده بی سابقه ای با محوریت اساسی ترین مسأله مورد اختلاف بیت امامت با دستگاه خلافت جور، پیامدها و واکنش هایی در پی داشته باشد. از این رو، امامان پیشین، بویژه حضرت رضا علیه السلام سعی می کردند با بیانات گوناگون و ارائه شواهدی از قرآن درباره ی رهبری پیامبران گذشته در دوران خردسالی از قبیل حضرت عیسی و یحیی بن زکریا، افکار عمومی را برای پذیرش امامت امام جواد علیه السلام در آینده ای نزدیک آماده سازند.(2)

 

شرایط سیاسی - فرهنگی

از جمله مسائل کلامی مربوط به امامت که در جامعه آن روز مطرح شد این بود که آیا ممکن است کسی پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟ این بحث با شهادت حضرت رضا و به امامت رسیدن امام جواد علیه السلام به صورت جدی تری در محافل علمی - کلامی مطرح و بعدها نیز درباره ی امامت امام هادی و حضرت مهدی علیه السلام دنبال شد.

این موضوع اعتقادی که مصداق نخستین آن وجود مبارک امام جواد علیه السلام بود، نگرانی هایی را در میان پیروان اهل بیت علیهم السلام به وجود آورد و آنان را در حیرت و اضطراب عمیقی فرو برد و دچار پراکندگی کرد. گروهی از آنان در منزل عبدالرحمان بن حجاج گرد آمده به شیون و زاری پرداختند.(3)

این اضطراب موجب شد تا برخی از شیعیان، به سراغ عبدالله بن موسی برادر امام رضا علیه السلام بروند؛ ولی چون او را در پاسخگویی به سؤالات خود ناتوان دیدند او را ترک کرده به سراغ امام جواد علیه السلام رفتند.(4)

گروه دیگری به واقفی ها پیوستند. جمعی نیز به امامت احمد بن موسی قائل شدند. مبنای استدلال این دو گروه کمی سن امام بود، آنان بلوغ را شرط احراز منصب امامت می دانستند.(5)

شماری از شیعیان برای حصول اطمینان، گاه مسأله کمی سن آن حضرت را با خود وی در میان می گذاشتند. امام در پاسخ با اشاره به جانشینی سلیمان از داوود در سن کودکی و نیز نبوت یحیی بن زکریا و حضرت عیسی در دوران شیرخوارگی، امامت خود را تثبیت می کرد. گاهی نیز به عنوان آزمایش، وی را در مقابل انواع پرسش های علمی و دینی قرار می دادند و چون حضرت با کمی سن به تمامی پرسش های آنان پاسخ می داد، آنان با اطمینان خاطر امامتش را می پذیرفتند.

 

مأمون و امام جواد علیه السلام

موقعیت سنی امام جواد علیه السلام و کشمکش ها و پراکندگی های شیعیان بر سر مسأله امامت، مأمون را - که از دوران امامت امام رضا علیه السلام و برخوردها و موضع گیری های آن حضرت تجربه ها آموخته بود - بر آن داشت تا اهداف سیاسی و حکومتی خود را در جهت تثبیت هرچه بیشتر پایه های حکومت خویش و قلع و قمع یا مطیع ساختن مخالفان بویژه شیعیان و در رأس آنان حضرت جواد علیه السلام را با جدیت و آزمندی بیشتر دنبال کند.

او پس از استقرار در بغداد به سال 204 هجری متوجه امام جواد علیه السلام شد. در نخستین اقدام، امام را به پایتخت احضار کرد.(6) هدف مأمون از این اقدام - علاوه بر تحت نظر قرار دادن امام و کنترل آن حضرت و نیز قطع روابط وی با شیعیان - عبارت بود از:

1- با جذب حضرت به دستگاه پرزرق و برق خلافت، امام را از اندیشه مبارزه علیه حکومت خود باز دارد و در افکار عمومی، مواضع فکری تشیع و امامت شیعه را زیر سؤال ببرد.

 

2- با فراخوانی امام به مرکز خلافت و تظاهر به دوستی و تکریم آن حضرت می کوشید حسن نیت خود را نسبت به اهل بیت علیهم السلام و برائت ذمه خویش را از خون امام رضا علیه السلام برای توده های مردم به اثبات رساند.

 

3- با این اقدام، می خواست بر درستی سیاست خود نسبت به بیت امامت تأکید ورزد و به همگان بفهماند که اگر تدبیر او درست و دستگاه خلافت او اسلامی و مشروع نبود دو تن از امامان شیعه به چنین دستگاهی نزدیک نمی شدند.

مأمون در دومین اقدام با گردآوری دانشمندان از فرقه های مختلف و ترتیب مجالس بحث و مناظره با امام می کوشید هرچند در یک مسأله آن حضرت را محکوم ساخته ناتوانی علمی وی و بی بهره بودن او را از دانش خدادادی ویژه رهبران الهی به رخش بکشد و آن را دستاویزی برای ابطال اصل ادعایش قرار دهد.

وی با آن که از اعمال این روش در دوران امام رضا علیه السلام سودی نبرده بود و می دانست امام جواد نیز از همان نسل است، در دوران آن حضرت نیز این تجربه تلخ را تکرار کرد. شاید خردسالی امام، محرک و مشوق او در دست یازیدن به این اقدام بوده است.

مأمون در این اقدام نقش واسطه را ایفا می کرد؛ یعنی از یک سو دیگران را تحریک و تشویق می کرد تا امام را مورد پرستش های گوناگون قرار دهند؛ از سوی دیگر با بیان برتری های علمی امام به اطمینان پیروزی آن حضرت بر حریفان تظاهر می کرد تا از پیامدهای شکست رقیبان مصون بماند و در زمره جبهه شکست خورده و محکوم بشمار نرود.

وی در فرمانی به یحیی بن اکثم، قاضی القضاه حکومت خود به هدف خویش از این اقدام اشاره کرده می گوید:

پرسش و مسأله ای را بر ابوجعفر عرضه کن که او را محکوم و ساکت کنی.(7)

 

تلاش ها و موضع گیری های امام جواد علیه السلام

پیشوای نهم با درک عمیق از شرایط سیاسی - فرهنگی جامعه و ترفندهای مأمون، فعالیت های خود را در محورهای زیر سامان داد.

 

1- تبیین و تثبیت امامت خویش

نخستین و مهم ترین رسالت حضرت جواد علیه السلام اثبات امامت خویش و پاسخگویی به ابهام ها و شبهه هایی بود که با توجه به خردسالی آن گرامی در جامعه مطرح می شد. این رسالت به گونه های زیر نمود یافت.

الف - تصریح بر امامت خود: امام در رویارویی با مردم حتی مخالفان با صراحت، خود را پیشوای امت و حجت خدا در زمین می دانست. یحیی بن اکثم در حرم پیامبر صلی الله علیه و اله با امام برخورد کرد و مسائلی از وی پرسید. در پایان گفت: می خواهم درباره مسأله ای از شما بپرسم ولی خجالت می کشم.

امام فرمود: پیش از آن که تو بپرسی من خبر می دهم. تو می خواهی از امام (زمان) بپرسی. گفت: به خدا سوگند همین است. فرمود: من همان امام (زمان) هستم. گفت: نشانه و علامتی؟ عصایی که در دست امام بود به سخن درآمد: او مولای من و پیشوای این زمان و حجت خدا است.(8)

امام جواد علیه السلام گاهی قدم فراتر از این می گذاشت و ضمن تصریح بر امامت خود، آن را به سلسله امامت امامان پیشین و در نهایت به رسالت پیامبر صلی الله علیه و اله مرتبط می ساخت.(9)

ب - آشکار نمودن دانش خدادادی ویژه رهبران الهی: امام جواد علیه السلام در موقعیتی قرار داشت که لازم می نمود قطره ای از دریای بی کران علم الهی خود را برای مردم آشکار سازد. وی پس از شهادت پدر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و اله بر فراز منبر رفت و فرمود:

من محمد بن علی الرضا و جواد هستم. من دانای به انساب مردم در صلب پدرانشان می باشم. من به نهان و آشکار و نیز آینده امور شما آگاهم؛ علمی که خداوند پیش از آفرینش آفریده هایش به ما عطا کرده است و تا پس از فنای آسمان ها و زمین ها از آن بهره مندیم. و چنانچه همدستی اهل باطل و حاکمیت گمراهان و فتنه شکاکان نبود سخنی می گفتم که پیشینیان و آیندگان از آن به شگفت آیند.

سپس دست بر دهان نهاد و فرمود: ای محمد! سکوت کن آن گونه که پدرانت پیش از تو سکوت کردند.(10)

پاسخگویی آن حضرت به سی هزار مسأله در یک مجلس(11) بیانگر فزونی پرسش های گوناگون از آن حضرت از یک سو و احاطه آن بزرگوار به مسائل در زمینه های مختلف از سوی دیگر است.

ج - ابراز کرامات: از حضرت جواد علیه السلام با کمی سنش کرامات زیادی نقل شده است. بیشتر این کرامات به منظور تثبیت پایه های امامت و تحکیم عقاید افراد صورت می گرفت؛ چه آن که صدور عمل خارق العاده از فردی که ادعای امامت می کرد از نشانه های امامت و جانشینی او از رسول خدا صلی الله علیه و اله بشمار می رفت. عماره بن زید می گوید: از امام جواد علیه السلام پرسیدم: نشانه ی امام چیست؟ فرمود: این است که توانایی این کار را داشته باشد. سپس دستش را بر روی سنگی نهاد، بگونه ای که آثار انگشتانش در سنگ نمایان شد، و دیدم که آن حضرت آهن را بدون آن که گداخته باشد کشید و با انگشترش بر سنگ مهر زد.(12)

 

2- اتخاذ موضع منفی در برابر دستگاه خلافت

امام تقی علیه السلام امامت حاکمان جور را نفی می کرد و متناسب با مقتضیات زمان، در گفتار و کردار ناخشنودی خود را از وضع موجود و نفرت و انزجار خویش را از ستمگران ابراز می داشت.

این سیاست گاهی به صورت دعا و زمزمه با پروردگار و گاه در سخنان حکیمانه اش تجلی می کرد.(13) و گاه که لازم می نمود در رفتارش نیز بر این موضع تأکید می ورزید.(14)

زمانی نیز از طریق اعلام نارضایتی از حضور در بغداد و آرزوی بازگشت به مدینه مخالفت خود را با دستگاه خلافت ابراز می کرد.(15)

گاهی نیز این موضع امام در تبیین صحیح فقه اسلامی و مخدوش اعلام کردن نظرات مسأله گویان مزدور و وابسته به دستگاه، نمایان بود.(16)

 

3- رهبری تشکیلات شیعه

شیعیان در دوران امام جواد علیه السلام - در اثر کاهش نسبی جو فشار و خفقان حکومت - در بلاد اسلامی پراکنده بودند: بغداد، مدائن، مصر، کوفه و مناطق مختلف ایران چون: خراسان، ری، قم، سیستان، طبرستان، طالقان و اهواز. حضرت جواد علیه السلام از طریق وکلا و نمایندگان خویش با شیعیان در سرتاسر سرزمین های اسلامی مرتبط بود. وکلایی همچون علی بن مهزیار، خیران خادم، ابراهیم بن محمد همدانی، احمدبن محمد بن عیسی و صالح بن محمد بن سهل. ملاحظه منابع و شواهد تاریخی در زندگی امام جواد علیه السلام گویای آن است که آن حضرت در مناطق اهواز، همدان، سیستان، ری، بصره، واسط، بغداد، کوفه و قم نمایندگانی داشته که پاسخگوی مسائل دینی شیعیان بوده، خواسته ها و وجوه شرعی آنان را به امام می رساندند، به عنوان نمونه حضرت به ابراهیم بن محمد همدانی طی نامه ای نوشت:

(در آن منطقه) وکیلی جز تو ندارم و به دوستانمان در همدان نوشته ام که از تو حرف شنوی داشته باشند.(17)

 

4- مبارزه با مسلک های انحرافی

امام جواد علیه السلام با فرقه های منحرف از خط امامت برخورد داشت و شیعیان را در اتخاذ موضع مناسب در رویارویی با آنان راهنمایی می کرد. شاخص ترین این گروه ها عبارتند از: مجسمه، واقفیه، زیدیه و غلات.

حضرت پرداخت زکات به آنان و نیز اقتدا کردن به ایشان در نماز را ممنوع اعلام کرد و از پیروان خود خواست از ایشان بیزاری جویند؛ چه آن که خدا از آنها بیزار است.(18) امام خون سردمداران فتنه گر غلات را هدر دانست و به یکی از یاران خود دستور داد تا ابوالسمهری و ابن ابی الزرقاء، دو تن از سران غلات را به هر طریقی شده بکشد.(19) دلیل این تصمیم امام نقش اساسی آنان در گمراه ساختن اراد و منحف کردن شیعیان ذکر شده است.(20)

 

5- تربیت افراد مستعد

تربیت افراد آماده و علاقمند به رشد و تعالی انسانی از رسالت های بنیادی امامان از جمله امام جواد علیه السلام بود. برای آن حضرت از سوی دستگاه خلافت شرایطی فراهم شده بود که تماس مردم با وی و بهره گیری از محضرش مشکل بود. با این حال گروه زیادی از علاقمندان، توفیق محضر آن گرامی را پیدا کرده از خرمن دانشش خوشه ها چیدند.

شیخ طوسی نام 113 نفر از اصحاب و راویان آن حضرت را نوشته است(21) که در میان آنان افراد زبده و سرشناسی به چشم می خورد از قبیل: احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی که از اصحاب اجماع است(22) و همگان به فقاهت او اعتراف کرده مرسلاتش(23) را پذیرفته اند. احمد بن اسحاق اشعری که شیخ قمییین بود و به نمایندگی از سوی آنان خدمت ائمه می رسید و احکام و دستورها را از امامان می گرفت و به مردم ابلاغ می کرد.(24) ذکریا بن آدم قمی که حضرت جواد علیه السلام برای او دعا کرد و او را در زمره یاران حق شناس و باوفای خویش بشمار آورد.(25) و علی بن مهزیار اهوازی که از وکلای خاص امام بود و آن حضرت برای او دعا کرد و از او به عنوان چهره ای بی نظیر یاد نمود.(26) و محمد بن اسماعیل بن بزیع. وی هرچند از وزرای دربار عباسی بود ولی همچون علی بن یقطین سنگردار و پناهگاه استواری برای شیعیان و مورد اعتماد آنان بود و محضر امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام را درک کرد.(27)

 

دوران معتصم

با مرگ مأمون در سال 218 هجری برادرش معتصم به جای او نشست. وی مردی ستم پیشه، خشن و خودکامه بود و از دانش و فرهنگ بهره ای نداشت.

معتصم برخلاف خلفای پیشین که بر اعراب یا نژاد فارس و ایرانیان تکیه داشتند، ترک ها را به دستگاه خود جذب کرد؛ زیرا مادرش ترک بود. او مناصب مهم دولتی را به ترکان واگذار کرد. آنان -که تعدادشان در پایتخت به پنجاه هزار تن می رسید - در پرتو قدرت و آزادی که داشتند مردم را آزار داده زنان و کودکان را زیر سم اسب های خود پایمال می کردند و چون شکایت و اعتراض مردم بر ضد آنان زیاد شد معتصم با بنای شهر سامرا آنان را بدین شهر منتقل کرد.

سیاست معتصم در برابر مخالفان، سیاست زور، خشونت و سرکوبی بود. او در مسائل فکری کورکورانه از مأمون پیروی می کرد. کسانی را که به مخلوق بودن قرآن معتقد نبودند به قتل می رسانید.(28) احمد بن حنبل را به جرم سکوت در برابر این مسأله تازیانه زد سپس به زندان افکند.(29)

 

معتصم و امام جواد علیه السلام

معتصم پس از استقرار در مسند خلافت متوجه امام جواد علیه السلام شد. طی فرمانی به والی مدینه از او خواست تا هرچه زودتر امام را به بغداد بفرستد. امام در محرم سال 220 هجری به بغداد اعزام شد.(30) معتصم در ظاهر امام را اکرام کرد و هدایایی برای وی فرستاد(31) ولی در نهان همچنان کینه حضرت را به دل داشت و در انتظار فرصتی بود تا همان نقشه ای را درباره او پیاده کند که برادرش نسبت به امام رضا علیه السلام پیاده کرد. مسعودی می نویسد:

از آن زمان که ابوجعفر (به دستور معتصم) به عراق بازگشت، معتصم و جعفر بن مأمون پیوسته درصدد توطئه و طرح نقشه قتل او بودند.(32)

اتخاذ این موضع انتقام جویانه گواه آن است که دستگاه از نفوذ سیاسی و موقعیت اجتماعی پیشوای نهم در میان اقشار جامعه، سخت بیمناک بوده و وجود آن حضرت را خطری جدی برای حکومت ستمگرانه خود بشمار می آورده است.

این نفوذ در حد مردم عادی محدود نمی شد بلکه دل برخی دولتمردان را نیز تسخیر کرده آنان را دلباخته حاکم اصلی اسلامی و پیشوای واقعی مسلمانان ساخته بود. برخورد ارادتمندانه والی بست و سجستان با نامه و فرستاده آن حضرت و حل مشکل ایشان، گواه روشنی بر این نفوذ است.(33)

------------------------------------------------

 

پی نوشت

1- کافی، ج 1، ص 258، حدیث 10. شیخ مفید و طبرسی حدیث یاد شده را از کلینی نقل کرده اند ولی در پایان آورده اند: حضرت عیسی در سنی کمتر از سه سالگی به نبوت برگزیده شد (ر.ک: ارشاد، ص 317 و اعلام الوری، ص 331)

2- برای آگاهی از این بیانات رجوع کنید به بحارالانوار، ج 50، ص 22؛ کافی، ج 1، ص 256 و 314 و عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 216

3- عیون المعجزات، ص 122

4- ر.ک. دلائل الامامه، ص 205

5- الفصول المختاره، ص 315

6- الحیاه السیاسیه للامام الجواد علیه السلام، ص 65

7- تحف العقول، ص 335

8- بحارالانوار، ج 50، ص 68 و کافی، ج 1، ص 287

9- ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 53

10- همان، ص 108

11- علی بن ابراهیم به نقل از پدرش این موضوع را چنین نقل می کند: گروهی از مردم نواحی و اطراف پس از کسب اجازه به حضور ابوجعفر علیه السلام رسیدند و در یک مجلس از سی هزار مسأله پرسیدند. امام در حالی که ده سال داشت به تمامی پرسش های آنان پاسخ گفت (کافی، ج 1، ص 415 و بحارالانوار، ج 50، ص 93). علامه مجلسی پس از نقل این روایت، پرسش و پاسخ از سی هزار مسأله در یک مجلس را مستبعد و غیرمتعارف می داند. سپس وجوهی را در تبیین و توضیح مراد ذکر می کند از جمله: حمل بر مبالغه، یا این که در خاطر سؤال کنندگان پرسش های فراوان هم سنخی بوده که با پاسخگویی امام به بعضی از آن پرسش ها از بقیه نیز جواب داده شده است. یا این که رقم سی هزار اشاره است به فزونی آنچه از سخنان موجز آن حضرت استخراج می گردد.

12- دلائل الامامه، ص 211

13- ر.ک. مهج الدعوات، سید بن طاووس، ص 263 و کشف الغمه، ج 3، ص 138

14- ر.ک. بحارالانوار، ج 50، ص 106

15- همان، ص 48

16- ر.ک. وسائل الشیعه، ج 4، ص 746

17- بحارالانوار، ج 50، ص 109

18- ر.ک. وسائل الشیعه، ج 5، ص 390

19- اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، ج 2، ص 811، ردیف 1013

20- همان

21- ر.ک. رجال الطوسی، صص 397-409

22- اصحاب اجماع به کسانی گفته می شود که همه فقها به صحت آنچه که آنان روایت کرده اند اتفاق نظر دارند. اینان شش نفرند: یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بزنطی. البته این شش نفر بجز آن شش نفر اصحاب اجماعی است که از یاران امام باقر و امام صادق علیهماالسلام هستند (اختیار معرفه الرجال، ص 556، ردیف 1050)

23- حدیث مرسل به حدیثی گفته می شود که آخرین راوی آن مذکور نباشد و کسی که خود حدیث را از معصوم نشنیده، بدون وساطت صحابی از معصوم نقل کند (ر.ک. الدرایه فی علم مصطلح الحدیث، شهید ثانی، ص 47)

24- معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 47

25- رجال کشی، ص 503، ردیف 964

26- بحارالانوار، ج 50، ص 105

27- ر.ک. معجم رجال الحدیث ، ج 15، ص 97 و رجال النجاشی، ص 330

28- تاریخ الخلفاء، ص 335

29- کامل ابن اثیر، ج 6، ص 445

30- مناقب، ج 4، ص 384

31- همان

32- اثبات الوصیه، ص 192

33- برای آگاهی از تفصیل داستان رجوع کنید به کافی، ج 5، ص 112

مرجع تقلید شیعیان گفت: امام جواد(ع) در اخلاق کریمه و صفات پسندیده و علم، معرفت، دانش، زهد و تقوا، وارث اجداد بزرگوار و در عظمت و جلالت، زبانزد خاص و عام بود.

هم‌زمان با فرارسیدن سال روز شهادت امام محمدتقی(ع) آیت‌الله صافی گلپایگانی در پیامی با اشاره به شهادت نهمین اختر تابناک ولایت اظهار داشت: امام جواد علیه‌السلام، در اخلاق کریمه و صفات پسندیده و علم، معرفت، دانش، زهد و تقوا، وارث اجداد بزرگوار و در عظمت و جلالت، زبانزد خاص و عام بود و شخصیت‌های بزرگ علمی و دینی در برابر او خاضع و فروتن بودند.

وی افزود: محدثان بزرگ و علمای عالی‌قدر، افتخار کسب علوم از آن حضرت را داشته و در دشوارترین مسائل علمی، او را حلاّل مشکلات می‌یافتند.

مرجع تقلید شیعیان بیان کرد: روایات بسیار در فضایل و کرامات، و نصوصی که دلالت بر امامت آن حضرت می‌کند، وجود دارد، با این‌که مدّت زندگی امام جواد علیه‌السلام دیری نپایید و عمر شریفش به بیست‌ و شش سال نرسید، علوم بسیاری از آن بزرگوار صادر شد و مجالس بحث و مناظراتی بین آن حضرت و علمای بزرگ آن زمان صورت می‌گرفت.

استاد سطوح عالی حوزه علمیه ادامه داد: مانند مناظره علمی و مباحثه‌ای که با «یحیی بن اکثم» قاضی القضاة در حضور مأمون خلیفه عباسی و جمعی از بنی‌عباس و دیگران فرمود و در پاسخ به مسئله او، شقوق آن را چنان بیان کرد که قاضی القضاة، حیران و خجل گشت و حکم تمام آن شقوق را بیان فرموده؛ سپس از یحیی طبق پیشنهاد مأمون مسئله‌ای پرسید که از جواب آن عاجز شد و حلّ آن مسئله را از شخص امام علیه‌السلام درخواست کرد و حضرت پاسخ فرمود و بر همه بنی‌عباس واضع شد که طبق گفته مأمون آن حضرت با وجود کمی سن افضل و اعلم از همه علما است و خداوند متعال او را به این فضیلت و کمال مزیّن کرده است.

آیت‌الله صافی گلپایگانی بیان کرد: از جمله مناظرات و مباحثات آن امام جواد(ع)، مباحثه‌ای است که برحسب روایت «ابن شهرآشوب» از کتاب «الجلاء و الشفاء» در سنّ هشت‌سالگی با جمعی از دانشمندان فرمود و مسائل مشکل آن‌ها را به‌طور علمی پاسخ داد.

وی گفت: دست یافتن بر امامت پیش از سن بلوغ گر چه تا آن زمان به‌طور رسمی سابقه نداشت و در بین امامان، هیچ‌ یک در این سن بر مسند امامت ننشسته بود، ولی در بین سایر انبیا و پیامبران سابقه‌دار است و حضرت عیسی(ع) و یحیی(ع) در کودکی به مقام نبوّت رسیدند و قرآن درباره حضرت عیسی می‌فرماید که (اِنّی عَبْدُ اللهِ آتانِی الْکِتابُ وَ جَعَلنی نَبِیّاً؛ منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است) و درباره حضرت یحیی می‌فرماید که (وَ آتَیْناهُ الْحُکْم صَبِیّاً؛ و از کودکی به او نبوت دادیم).

مرجع تقلید شیعیان ابراز کرد: این مسئله که علوم و دانش‌های امامان و قّوت فهم و کثرت معارف آنان به واسطه آموزش و گذشت زمان و رشد جسمانی نیست، همواره مقبول خواصّ و عوام بوده است.

استاد سطوح عالی حوزه علمیه بیان کرد: از دوران کودکی اهل بیت(ع) حکایات و داستان‌های شگفت‌انگیز بسیاری که حاکی از نبوغ فوق‌العاده و فعلیّت کمالات و فضایل آنهاست، نقل شده است، حتّی معاویه و یزید و عبدالله بن عمر نیز از علم لدنّی آنها سخن می‌گفتند چون ابوحنیفه که وقتی حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام در سن هفت سالگی به سر می برد، از ایشان مسایل فقهی می‌پرسید و پاسخ می‌شنید.

آیت‌الله صافی گلپایگانی عنوان کرد: هر کس در حالات آن بزرگواران مطالعه کند و علومی را که در دوران کودکی و بعد از بلوغ از آنها صادر شده را ملاحظه کند، می‌فهمد که این همه علم و معرفت از راه تحصیل فراهم نمی‌شود.

وی ادامه داد: علوم بی‌پایان امیرالمؤمنین علیه السّلام را در همه رشته‌های علوم اسلامی، حقوق، معارف، الهیّات و غیره، چگونه می‌توان با تحصیل به دست آورد و کدام مکتب و مدرسه غیر از مکتب خاصّ حضرت خاتم‌الانبیا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌توانست در آن زمان چنین فارغ‌التّحصیل داشته باشد و کدام استاد می‌توانست این شاگرد بی‌نظیر را تربیت کند و غیر از علی علیه السّلام چه کسی می‌توانست علوم نبوّت را حمل کند و باب مدینه علوم نبی شود.

مرجع تقلید شیعیان گفت: علوم تمام اصحاب و شاگردان مکتب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در برابر علوم علی علیه السّلام قطره‌ای در مقابل دریا بود، این علوم از فضل خدا و میراث آنان از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است و صدور این علوم اگر از خردسالان تعصّب داشته باشد، از سالمندان نیز متعصّب کننده است، مگر سالمندان دیگر ظرفیّت این همه علم را دارند و مگر دانشمندان سالمند، این گونه بدون سابقه و بالبداهه به مسائل مردم پاسخ داده‌اند.

استاد سطوح عالی حوزه علمیه افزود: در این باب فرقی ما بین کودک هفت ساله و مرد هفتاد ساله نیست هر دو باید استوار خاص و صلاحیّت تمام و کمال داشته باشند که بتوانند این علوم را اخذ کرده و مُلْهَمْ، مُفَهَّمْ و محّدث به آن شوند.

آیت‌الله صافی گلپایگانی ابراز کرد: همان‌گونه که منصور (خلیفه) در مورد امام جعفر صادق علیه السّلام گواهی داد که آن حضرت از کسانی بود که خدا در شأن آن می‌فرماید (ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا...) .

وی تصریح کرد: هر یک از امامان نیز بنده برگزیده خدا بودند که خدا کتاب و علم کتاب را برایشان عطا فرمود و هیچ گاه امّت، از چنین شخصیّتی از اهل بیت محروم نخواهد شد.

مرجع تقلید شیعیان خاطرنشان کرد: احادیث «ثقلین»، «سفینة»، «امان» و حدیث «فی کّل خلف من امتی» و روایات دیگر، همه مبیّن و مؤیّد این موضوع است و مرور زمان نیز ثابت کرد، غیر از این ذوات مقدّسه، فرد دیگری مصداق این احادیث نیست و ایشان هستنند که علمشان از علم خدا و بصیرتشان، موهبت خاصّ خدا است و مسلمانان به شرق بروند یا به غرب، علم صحیح را جز در نزد آنها نخواهد یافت.

آخرین روز از ماه ذی‌القعده مصادف است با سالروز شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت، امام محمد بن علی (ع) معروف به "جواد الائمه (ع) "، ایشان در دهم رجب دیده به جهان گشود. نام پدرش امام علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم شیعیان و مادرش خیزران است.

 

امام محمد تقی (ع) هنگام وفات پدر ۸ ساله بود. پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال ۲۰۳هجری قمری، مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع) انتقال یافت. مامون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بن‌عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت، سعی کرد ابن‌الرضا (ع) را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد. از اینجا بود که مامون نخستین کاری که کرد، دختر خویش ام‌الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع) درآورد، تا مراقبی دایمی و از درون خانه بر امام گمارده باشد.

 

رنج‌های دایمی که امام جواد (ع) از ناحیه این مامور خانگی برده است، در تاریخ معروف است. از روش‌هایی که مامون در مورد حضرت رضا (ع) به کار می‌بست، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. مامون و بعد معتصم عباسی می‌خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع) نیز چنین روشی را به کار بستند. به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع) نگذشته بود.

 

مامون نمی‌دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی، بستگی به کمی و زیادی سال‌های عمر ندارد. آری، حضرت جواد (ع) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره‌ای که فرقه‌های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران، زندگی می‌کردند و علوم و فنون سایر ملت‌ها پیشرفت کرده و کتاب‌های زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با کمی سن وارد بحث‌های علمی شد و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت.

 

امام جواد(ع) در دوره و زمان خاصی از تاریخ زندگی می‌کردند که با پیچیدگی‌ها و مسائلی روبه رو شد که این موارد در زندگانی سایر امامان شیعه (ع) کمتر وجود داشت. امام (ع) در دوران حکومت «مامون» و «معتصم» عباسی زندگی کردند. در این  دوران حکومت عباسیان در افولی قرار گرفته بود که با مرگ مامون عباسی و قدرت گرفتن معتصم، رو به نزول بیشتر گرایید. زمانی که یک حاکم قدرتمند در در جامعه زندگی می‌کند بر روی تمام مسائل آن زمان تاثیر دارد؛ مانند وقتی که «یزید» به حکومت رسید و امام حسین(ع) در برابر او قیام کرد و آن حادثه مهم اتفاق افتاد و نقطه اوجی شد که در زمان سایر ائمه و امامان معصوم(ع) وجود ندارد.

 

مکتب علمی امام جواد(ع):

 

یکی از ابعاد بزرگ زندگی ائمه ما، بعد فرهنگی آنها است. این پیشوایان بزرگ هرکدام در عصر خود فعالیت فرهنگی داشته در مکتب خویش شاگردانی تربیت می‏‌کردند و علوم و دانش‌های خود را توسط آنان در جامعه منتشر می‏‌کردند، اما شرایط اجتماعی و سیاسی زمان آنان یکسان نبوده است، مثلا در زمان امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام شرایط اجتماعی مساعد بود و به همین جهت دیدیم که تعداد شاگردان و راویان حضرت صادق علیه السلام بالغ بر چهار هزار نفر می‏‌شد، ولی از دوره امام جواد(ع) تا امام عسکری علیه السلام به دلیل فشارهای سیاسی و کنترل شدید فعالیت آنان از طرف دربار خلافت، شعاع فعالیت آنان بسیار محدود بود و از این‏ نظر تعداد راویان و پرورش یافتگان مکتب آنان نسبت ‏به زمان حضرت صادق علیه السلام کاهش بسیار چشمگیری را نشان می‏‌دهد.

 

بنابراین اگر می‏‌خوانیم که تعداد راویان و اصحاب حضرت جوادعلیه السلام قریب ۱۱۰ نفر بوده‏‌اند و جمعا ۲۵۰ حدیث از آن حضرت نقل شده، نباید تعجب کنیم، زیرا از یک سو، آن حضرت شدیدا تحت مراقبت و کنترل سیاسی بود و از طرف دیگر، زود به شهادت رسید و به اتفاق نظر دانشمندان بیش از ۲۵ سال عمر نکرد.

 

در عین حال، باید توجه داشت که در میان همین تعداد محدود اصحاب و راویان آن حضرت، چهره‏‌های درخشان و شخصیت‌های برجسته‏‌ای مانند: علی بن مهزیار، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، زکریا بن آدم، محمد بن اسماعیل بن بزیع، حسین بن سعید اهوازی و احمد بن محمد بن خالد برقی بودند که هر کدام در صحنه علمی و فقهی وزنه خاصی به شمار می‏‌رفتند و برخی دارای تالیفات متعدد بودند.

 

از طرف دیگر، روایان احادیث امام جواد علیه السلام تنها در محدثان شیعه خلاصه نمی‏‌شوند، بلکه محدثان و دانشمندان اهل تسنن نیز معارف و حقایقی از اسلام را از آن حضرت نقل کرده‏‌اند. به عنوان نمونه «خطیب بغدادی‏» احادیثی با سند خود از آن حضرت نقل کرده است. هم چنین حافظ «عبد العزیز بن اخضر جنابذی‏» در کتاب «معالم العتره الطاهره‏» و مولفانی نیز مانند: ابوبکر احمد بن ثابت، ابواسحاق ثعلبی و محمد بن منده بن مهربذ در کتب تاریخ و تفسیر خویش روایاتی از آن حضرت نقل کرده‏‌اند.

 

باب‌الحوائج بودن امام جواد علیه‌السلام از چه جهت است؟

 

همه امامان بزرگوار، در همه جهات دنیوی و اخروی، هادی و ناصرند اما هر کدام از امامان ما در یکی از ابعاد، ظهور و بروز بیشتری دارند. مثلا در بین عرفا و علما معروف است که اگر کسی از خداوند متعال، علم بخواهد به وجود مقدس امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام توسل پیدا کند. یا اگر کسی طالب معنویت است به حضرت علی علیه‌السلام متوسل شود.

 

از این رو، مشهور در بین فقها و علما و اهل معنا این است که برای طلب رزق و روزی در دنیا و برآورده شدن حاجات مادی و دنیوی، توسل به امام جواد علیه‌السلام بسیار مجرب است و این هم فقط صرف ادعا نیست. هم از زبان بزرگان نقل شده و هم به تجربه ثابت شده که توسل به ایشان سبب گشایش گره‌های مالی و اقتصادی می‌شود که خود مردم متدین ما تجربه کرده‌اند و در حکایات و احوالات مومنان، بسیار ذکر شده است و اساسا لقب ایشان، جواد است و جود، وصف کسی است که زیاد می‌بخشد و لذا اعطای این لقب برای ایشان بی‌جهت نبوده است.

 

شهادت امام جواد (ع) :

 

 دوران عمر آن امام بزرگوار ۲۵سال و دوره امامتش ۱۷سال بوده است. معتصم عباسی از حضرت جواد (ع) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید. امام جواد در ماه محرم سال ۲۲۰هجری به بغداد وارد شد. معتصم که عموی‌ ام‌الفضل زوجه حضرت جواد(ع) بود، با جعفر پسر مامون و ام‌الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند. علت این امر این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود. از این جهت، درصدد تحریک ام‌الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می‌نهد. این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام‌الفضل تحت تاثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش، تسلیم شد.

 

 آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا ام الفضل، آنها را به امام (ع) بخوراند. ام‌الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع) گذاشت، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد. امام جواد (ع) مقداری از آن انگور را تناول فرمود. چیزی  نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت. ام الفضل با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان، پشیمان و گریان شد، اما پشیمانی  سودی نداشت. حضرت جواد (ع) فرمود : چرا گریه می کنی؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد. بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی. در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع) قولهای  دیگری هم نقل شده است.

 

احادیثی گهربار از امام جواد (ع) :

 

* برترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است.

 

*سه خصلت جلب محبت می‌کند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردی در مشکلات آن‌ها، همراه و همدم شدن با معنویات.

 

*شرایط پذیرش توبه چهار چیز است: پشیمانی قلبی، استغفار با زبان، جبران کردن گناه نسبت به همان گناه حق الله و یا حق الناس، تصمیم جدی بر این که دیگر مرتکب آن گناه نشود.

 

*انجام دهنده ظلم، کمک دهنده ظلم و کسی که راضی به ظلم باشد، هر سه شریک خواهند بود.

 

*تواضع و فروتنی زینت بخش علم و دانش است، ادب داشتن و اخلاق نیک زینت بخش عقل است، خوش‌رویی با افراد زینت بخش حلم و بردباری است.

 

*در زندگی، صبر را تکیه گاه خود، فقر و تنگ دستی را همنشین خود قرار بده و با هواهای نفسانی مخالفت کن و بدان که هیچگاه از دیدگاه خداوند پنهان و مخفی نخواهی ماند، پس مواظب باش که در چه حالتی خواهی بود.

 

*نعمتی که از آن شکرگزاری نشود گناهی است که بخشیده نمی شود.

 

*تواضع و فروتنی زینت بخش حسب و شرف، فصاحت زینت بخش کلام، عدالت زینت بخش ایمان و اعتقادات، وقار و ادب زینت بخش اعمال و عبادات؛ و دقت در ضبط و حفظ آن، زینت بخش نقل روایت و سخن است.

 

*سه چیز از کارهای نیکان است : انجام واجبات الهی، ترک و دوری از گناهان، مواظبت و رعایت مسائل و احکام دین.

مصطفی کاظمی نخست وزیر عراق که قرار بود این هفته سفر منطقه‌ای خود را با عربستان و سپس ایران آغاز کند، با بیمار شدن ملک سلمان و تعویق سفر عربستان، به تهران خواهد آمد.

بدنبال بیمار ملک سلمان، این گمانه مطرح شد که شاید هر دو سفر کاظمی به تعویق افتد اما احمد الصحاف سخنگوی وزارت خارجه عراق اعلام کرد که سفر کاظمی به تهران فردا انجام خواهد شد.

این سفر در حالی انجام می شود که روز گذشته محمد جواد ظریف وزیر خارجه کشورمان نیز سفری یک روزه به عراق داشت و در دیدار با مقامات سیاسی و حزبی عراقی از آخرین تحولات در این کشور مطلع شده و درباره راههای توسعه همکاریها با آنها رایزنی کرد.

حالا پس از آن سفر که به نوعی مقدمه دیدار کاظمی از تهران است، نخست وزیر عراق آماده می شود تا پرونده های بین ایران و عراق در تهران را مورد بررسی قرار داده و برای توسعه روابط و نیز کمک به ایجاد ثبات در منطقه با طرف ایرانی همکاری های مشترکی را دنبال کند.

در سفر نخست وزیر عراق به ایران بررسی دو نوع پرونده قابل پیش بینی است. اولی پرونده داخلی که عبارتست از روابط دو جانبه ایران و عراق و دومی پرونده منطقه ای که عبارتست از روابط بین کشورهای مختلف و نیز نقشی که عراق می تواند در این بین ایفا کند.

پرونده های داخلی روی میز روحانی و کاظمی چیست؟

روابط ایران و عراق پس از دوره صدام شاهد تحولات عظیمی بوده به طوریکه سطح سیاسی و نیز اقتصادی این روابط در تاریخ دو کشور بی بدیل است.

تهران همواره تلاش کرده که این روابط در سطحی بالا ادامه داشته باشد چراکه اولاً پس از سالهای طولانی دولت هایی مردمی در عراق روی کار آمده اند که به طور طبیعی با جمهوری اسلامی ایران قرابتهایی دارند و همینطور فرصتی پیش آمده که در بستر اشتراکات دینی، فرهنگی و تاریخی دو کشور، توسعه روابط سیاسی و اقتصادی دنبال شود که منجر به انتفاع هر دو طرف خواهد بود.

به همین دلیل تهران برای موفق بودن دولتهای روی کار آمده در عراق همه تلاش خود را به کار برده و حتی در برخی موارد از ظرفیت های خود برای حل مناقشات داخلی در عراق استفاده کرده است تا روند دولت سازی در این کشور طی شده و به کمال و بلوغ برسد. 

ایران بر خلاف همسایگان دیگر عراق طی دو دهه گذشته تلاش زیادی به خرج داده تا ثبات و آرامش در این کشور حکم فرما شده و از نظر سیاسی نیز احزاب و گروههای مختلف در کنار یکدیگر با آرامش به پیشبرد امور بپردازند.

پروسه انتخاب نخست وزیر فعلی عراق نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی است.

بر همین اساس است که طی سالهای گذشته روابط اقتصادی ایران و عراق رقم قابل توجه 10 تا 12 میلیارد دلار را تجربه کرده هر چند راه زیادی برای پیمودن وجود دارد و رسیدن به چشم انداز 20 میلیارد دلاری نیازمند کار و فعالیت بیشتری است. بخصوص در دوره کنونی که تحریم های یکجانبه و حداکثری آمریکا می‌خواهد راه را بر توسعه روابط اقتصادی ایران محدود کند.

در شرایط فعلی عراق به عنوان یک همسایه با طولانی ترین مرزهای زمینی می تواند نیازهای داخلی خود اعم از محصولات کشاورزی، خدمات فنی -مهندسی و نیز گاز و برق را از ایران تهیه کند و در مقابل جریان اقتصادی ایران در دوره کنونی با تلاطمی کمتر به روند خود ادامه دهد.

انتظارات تهران از کاظمی

اگرچه کاظمی برای دوره ای کوتاه به عنوان نخست وزیر برگزیده شده تا زمینه را برای انتخابات زودهنگام و روی کار آمدن دولت جدید فراهم کند، اما می تواند در سیاست خارجی و بخصوص در روابط با ایران با ادامه مسیر عادل عبدالمهدی نخست وزیر سابق شرایط ایجاد ثبات اجتماعی در عراق را هر چه بیشتر فراهم کند. بدین معنی که با دریافت گاز و برق و توسعه روابط اقتصادی، از میزان نارضایتی مردمی بخصوص در فصول گرم سال کاسته و در محیطی با ثبات برنامه های سیاسی و اقتصادی خود را پیش ببرد.

روندی که به نظر در مسیر اقتصادی در حال طی شدن است

در سایر موارد نیز توافقاتی که نخست وزیر سابق عراق با ایران داشته فعلاً به قوت خود باقیست و از سوی کاظمی در حال دنبال شدن است که نشان می دهد سیاست نخست وزیر فعلی با سلف خود درباره ایران تغییر چندانی نداشته است.

در حوزه سیاسی، طرفین از سطح روابط بالایی برخوردار هستند بطوریکه هر ساله شاهد رفت و آمد مقامات عالیرتبه بغداد و تهران هستیم.

توسعه روابط اقتصادی به سطح در نظر گرفته شده یعنی 20 میلیارد دلار از مهمترین محورهای سفر کاظمی به تهران در حوزه روابط دو جانبه خواهد بود.

الف) تسهیل در توسعه روابط اقتصادی و مراودات مالی تهران -بغداد

در این بخش از طرف عراقی انتظار می رود که اقدامات لازم را برای سهولت در مبادلات مرزی به عمل آورد زیرا در این بخش به دلایل مختلف اعم از تحریم های آمریکا و نیز شیوع کرونا، مبادلات تجاری 2 کشور با اختلالاتی روبرو شده است.

ایجاد سهولت و سازوکار پرداخت بدهی عراق به ایران نیز که طی ماههای گذشته روندی رو به افزایش داشته است یکی دیگر از انتظارات تهران از بغداد است. اگرچه مصطفی کاظمی تلاش زیادی در این خصوص به عمل آورده و در سفر وزیر انرژی ایران به عراق نیمی از طلب ایران در حوزه انرژی پرداخت شد اما تسهیل در پرداخت و ایجاد سازوکاری برای آن می تواند طرف ایرانی را تشویق به گسترش این روابط کند. بخصوص در حوزه های مانند برق و گاز که عراق نیاز مبرمی به آنها دارد.

ب) عمل به مصوبه پارلمان عراق مبنی بر اخراج نیروهای آمریکایی

حضور نیروهای آمریکایی در عراق یکی از دغدغه های اساسی ایران در ارتباط با همسایه غربی است. اگرچه روابط بغداد با کشورهای مختلف جزو سیاستهای داخلی عراق به شمار می رود اما زمانیکه این روابط می تواند ایران را به عنوان یک همسایه تحت تاثیر قرار داده و نگرانی های امنیتی برای کشورمان به وجود آورد، بغداد باید به این نگرانی توجه جدی داشته باشد.

از سوی دیگر، اخراج نیروهای نظامی آمریکایی از عراق نه تنها خواسته ایران بلکه خواسته ملت عراق نیز بوده که در مصوبه پارلمان این کشور تبلور یافت و خواسته ایران عملیاتی شدن این مصوبه از سوی دولت عراق است.

فراموش نکنیم که طرف آمریکایی با زیر پا گذاشتن تعهدات خود در توافقنامه امنیتی با عراق، به هر شکلی که خواسته در این کشور عمل کرده و در موارد متعددی نیروهای نظامی رسمی عراق را مورد هدف قرار داده است.

شهادت سردار قاسم سلیمانی که به دعوت رسمی نخست وزیر وقت به عراق سفر کرده بود، به همراه ابومهدی المهندس که فرمانده الحشد العشبی محسوب می شد تنها یکی از اقدامات خودسرانه آمریکا در عراق است که این کشور را هر چه بیشتر وارد بی ثباتی و نا امنی کرده است.

پرونده خارجی ایران و عراق چیست؟

در حوزه منطقه ای، با شهادت سردار سلیمانی روشن شد که بغداد بدنبال ایفای نقش میانجیگری بین عربستان و ایران است و سردار سلیمانی به عنوان رابط این پرونده از سوی ایران فعالیت خود را دنبال می‌کرد که با کارشکنی طرف آمریکایی و نیز ناآرامی‌ها و اعتراضات اجتماعی رخ داده در عراق این روند مسکوت ماند.

در برنامه نخست وزیر عراق، سفر به عربستان و پس از آن به ایران قرار داشت تا ضمن بررسی روابط بغداد- ریاض، احتمالاً این پرونده نیز مورد بررسی قرار گیرد اما با بیماری ملک سلمان فعلاً متوقف شده است.

اگرچه طرف ایرانی بارها عنوان کرده که آماده مذاکره با عربستان و کشورهای همسایه است اما این اعلام آمادگی باید از طرف مقابل نیز شنیده شود چراکه در غیر اینصورت بی نتیجه خواهد ماند.

نخست وزیر عراق می تواند در این بین نقش آفرین باشد و مواضع تهران را که بارها به صورت رسمی و شفاف اعلام شده یکبار دیگر به ریاض یادآور شود از جمله اینکه سیاست منطقه ای پیش گرفته شده در ریاض طی سالهای گذشته منجر به ایجاد هرج و مرج در منطقه شده و تنها راه بازگشت ثبات به کشورهای منطقه اعم از سوریه، یمن و قطر مذاکره و گفتگوهای توام با احترام به حاکمیت کشورهاست.

در مجموع می توان گفت که نخستین سفر خارجی نخست وزیر جدید عراق که به تهران انجام می گیرد می تواند ضمن بالا بردن سطح روابط اقتصادی تهران- بغداد، در بعد منطقه ای ادامه روندی باشد که عادل عبدالمهدی در حال دنبال کردن آن بود که نتیجه منطقه ای آن، ایجاد ثبات بیشتر خواهد بود.