emamian

emamian

امام رضا(ع) فرمود: خوردن گل، مانند خوردن مردار و خون و گوشت خوک، حرام است مگر گل مزار حسین(ع)، بدرستى که در آن شفاى هر درد و امنیت از هر ترسى است.

 

فضیلت و آثار و برکاتى که براى تربت حسینى است، براى هیچ تربتى و قطعه‏ اى از قطعات زمین نیست. خاک کربلا قطعه‏ اى از بهشت است که خداوند قادر متعال به واسطه قدردانى از یک فداکار در راه دین که تمام هستى خود را فدا کرده ، در آن خاک، برکتف فضیلت و شفا قرار داده است.

 

کربلایش قطعه‌‏اى از جنت است‏ / باب نور و باب لطف و رحمت است‏

 

چرا تنها این خاک داراى چنین ویژگیها و آثار و برکاتی است؟

باید گفت : هر چیزى که در این عالم ، شرافت ظاهرى و یا معنوى پیدا می‏کند، یا به خاطر انتساب آن به خداوند سبحان و شرافت ذاتى است، و یا به خاطر وقوع امر خارق العاده و مهمى است که به آن شرافت و برکت داده است.

 

در تربت کربلاى سیدالشهدا (ع) هر دو امر محقق شده است، زیرا خاک کربلا بنا بر روایاتی ، هم شرافت ذاتى و خدا دادى ، و هم امر عظیم و واقعه‏‌اى مهم در آنجا واقع گردیده که آن شهادت حسین بن على (ع) و یاران وفادارش است ، لذا داراى فضیلت و آثارى خاص است.

 

آمده است که چون بر قبر امام حسین(ع) آب بستند، پس از چهل روز آب فرو نشست و اثر قبر محو گردید، یکى از اعراب بنى اسد آمد و از خاک قبضه قبضه برداشت و بویید تا بر قبر حسین رسید، و چون او را می‌بوسید گریه می‌کرد و می‌‏گفت : پدر و مادرم به فدایت ، چه اندازه خوشبویى که قبر و تربت تو چنین خوشبو است، سپس شروع کرد به سرودن : خواهند نهان سازند قبرش ز حبیبش،‏ خوشبویى خاک قبر گردیده دلیلش‏.

 

آرى خاک مزار حسین (ع) سرمه چشم عاشقان و شیفتگانش بوده و ایشان را مجنون وار به سوى خود می‌کشاند.

 

آثار و برکاتى که مى توان براى تربت پاک حسینى برشمرد عبارتنداز:

۱. تأثیر تماس اعضاى بدن با تربت

یکى از آثار و برکات تربت سیدالشهدا (ع) این است که متبرک نمودن بدن و صورت با آن تربت شریف تأثیر معنوى زیادى بر انسان خواهد گذاشت ، از این رو از بعضى بزرگان دین و امامان معصوم نقل شده که بعد از نماز ، بدن و صورت خویش را با مهر کربلا متبرک مى کنند. و نیز دستور داده‏‌اند که قبل از خوردن تربت جهت شفا گرفتن، آن را بوسیده و با اعضاى بدن تماس داده شود.

 

امام صادق (ع) فرمود: «خداوند متعال تربت جدم حسین (ع) را شفاى هر درد، و ایمنى از هر خوفى قرار داده است؛ پس هرگاه یکى از شما خواست از آن خاک تناول کند، ببوسد و آن را به چشم گذارد و بر سایر اعضاى بدنش تماس دهد…» (۱)

 

۲. سجده بر تربت

 

یکى دیگر از برکات و آثار خاک مزار امام حسین (ع) این است که سجده بر آن تربت پاک حجاب هاى ظلمانى را کنار زده و در توجه حق تعالى به نمازگزار مؤثر است . امام صادق (ع) در این باره می‌‏فرماید: «همانا سجود بر تربت حسین (ع) حجاب هاى هفتگانه را پاره مى کند»(۲)

 

گفتنی است مراد از «حجاب» در کتاب و سنت ، همان حجاب هایى است که بین بنده و خالق حایل شده و او را از شهود خداوند محجوب مى سازد که در مرحله اول، حجاب هاى ظلمانى و در مرحله دوم، حجاب هاى نورانى بر طرف مى ‏شود اما مراد از حجاب هاى هفتگانه ، ظاهراً حجاب هاى ظلمانى است. سجده بر تربت حضرت سیدالشهدا(ع) این خاصیت را دارد که در صورت معرفت به حق حضرت و ولایت او، حجاب ها را دریده و راهگشاى وصول به کمالات انسانى باشد.

 

سجده بر خاک سرکوى تو آرند خلایق‏ جان فداى تو که هم قبله و هم قبله نمایى‏

 

و اما در خصوص اینکه در میان شیعه معمول است از خاک مقدس کربلا یعنى تربت کنار قبر سیدالشهدا (ع) خاک برداشته و با آن مهر درست کرده و غالباً در نماز، به آن سجده می‌کنند بدین خاطر است که از خاک زمین بوده و به تمامى خاکها می‌‏توان سجده کرد، و از طرفى خاک کربلا به لحاظ شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفایش شرافت پیدا کرده است ، به طورى که اهل بیت (ع) نیز به ما فرموده‏‌اند در هر نمازى که سجده بر تربت کربلا باشد خداوند آن نماز را به خاطر آن حضرت قبول مى‏ کند. چنانکه حضرت صادق (ع) از خاک کربلا درون کیسه ‏اى ریخته و در سجاده همراه داشت، در هنگام نماز آن کیسه را باز می‌کرد و بر آن سجده می‌نمود.

 

۳. شفا یافتن

از جمله آثار و برکات قطعى تربت پاک سیدالشهدا (ع) شفا بودن آن براى دردهاو آلام انسان است . روایاتى که دلالت بر این امر دارند به سه دسته تقسیم می‌شوند:

 

دسته اول : روایاتى است که شفا بودن را براى تربتى که از خود قبر شریف برداشته شود مخصوص کرده است، چنانکه امام صادق (ع) فرمود: «به درستى که نزد سر حسین (ع) تربت سرخى است که شفاى هر دردى غیر از مرگ مى باشد» (۳)

 

دسته دوم : روایاتى است که با تعبیرات مختلف توسعه ‏اى از بیست ذراع تا پنج فرسخ و یا ده میل را براى آن قائل است. چنانکه امام صادق (ع) فرمود: «حریم مزار حسین (ع) پنج فرسخ از چهار جانب قبر است »(۴)

 

دسته سوم : روایاتى است که به طور مطلق جنبه شفا بودن تربت را مطرح نموده‏‌اند . چنانکه امام صادق (ع) فرمود: «خاک مزار امام حسین (ع) براى هر دردى شفاست». (۵)

 

تا شفا بخشد روان و جسم هر بیمار را در حریم وصل خود خاک شفا دارد حسین‏

 

و نیز امام رضا (ع) فرمود: «خوردن گل، مانند خوردن مردار و خون و گوشت خوک، حرام است مگر گل مزار حسین (ع) ، بدرستى که در آن شفاى هر درد و امنیت از هر ترسى است» (۶)

 

حکایت: عالم زاهد پرهیزگار حجه الاسلام و المسلمین مرحوم آقاى حاج شیخ محمد حسن عالم نجف آبادى قدس سره نقل فرمودند: «من در زمان مرجعیت مرحوم آیه الله آخوند خراسانى (ره) که در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم مریض شدم و این بیمارى مدتى طول کشید و پرستارى مرا بعضى از طلاب در همان حجره مدرسه بر عهده داشتند . پس از چندى بیمارى من به قدرى شدید شد که اطبا از شفا یافتنم مأیوس شدند و دیگر براى معالجه ‏ام نیامدند، و من در حال تب شدید گاهى بیهوش مى ‏شدم و گاهى به هوش مى آمدم.

 

یکى از رفقا که مرا پرستارى می‌‏کرد شنیده بود که عالم زاهد مرحوم آیه الله آقاى حاج على محمد نجف آبادى قدس سره مقدارى از تربت اصلى حضرت سیدالشهدا (ع) را دارد. او به منزل معظم له رفته و از وى خواسته بود که قدرى از آن تربت را بدهد که به من بخورانند تا شفا یابم. ایشان فرموده بود : من به قدر یک عدس تربت دارم و آن را گذاشته ام که بعد از مرگم در کفنم بگذارند. آن آقا ناراحت شده و گفته بود: حالا که ما از همه جا مأیوس شده و به شما پناه آورده ‏ایم شما هم از دادن تربت خوددارى می‌کنید؟ این بیمار در حال احتضار است و می‌‏میرد.

 

مرحوم آیه الله آقاى حاج على محمد، دلش به حال بیمار سوخته و قدرى از آن تربت که از جان خودش عزیزترش مى داشت به آن شخص داده بود . تربت را با آب مخصوصى که وارد شده در آب حل کرده و به حلق من ریخته بودند. من که در حال بیهوشى به سر مى‏ بردم ، ناگهان چشمان خود را باز کرده و دیدم رفقا اطراف بسترم نشسته‏‌اند ، خوب دقیق شدم و آنان را شناختم و قصه تربت را که به حلقم ریخته بودند برایم شرح دادند.

 

کم کم در خود احساس نیرو و نشاط کردم و حرکتى به خود داده نشستم ، دیدم نشاط بیشترى دارم برخاستم و ایستادم ، و چون یقین کردم که به برکت تربت مقدس امام حسین (ع) شفا یافتم حال خوشى پیدا کردم و به رفقا گفتم : از شما خواهش مى کنم که از حجره بیرون بروید، چون مى ‏خواهم زیارت عاشورا را بخوانم رفقا از حجره بیرون رفتند و من درب حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن حال خوشى که قابل وصف کردن نیست مشغول خواندن زیارت حضرت سیدالشهدا (ع) شدم » (۷)

 

آرى ، شفاى بیماران به وسیله تربت آن حضرت یکى از برکاتى است که خداوند متعال در عوض شهادت امام حسین (ع) به وى عطا فرموده است .

 

تربتت راز شفاى همه درد است حسین تن و جان را نبود مثل تو آگاه طبیب‏

 

۴. تأثیر کام برداشتن اطفال با تربت

کام برداشتن اطفال با تربت امام حسین (ع) موجب ایمنى کودک مى شود چنانکه امام صادق (ع) فرمود:

 

«کام فرزندانتان را با تربت حسین (ع) باز کنید که آن امان است » (۸)

 

۵. تأثیر تربت حسین ، همراه جنازه

صاحب کتاب «مدارک الاحکام» مى نویسد: در زمان حضرت صادق (ع) زن زاینه‏‌اى بود، بچه‏ ایى که از زنا بدنیا مى آورد در تنور می‌انداخت و می‌سوزانید. وقتى که مرد، پس از غسل و کفن او را به خاک سپردند ، اما زمین جنازه‏‌اش را بیرون انداخت. جاى دیگر او را دفن کردند باز زمین او را نپذیرفت تا سه مرتبه ، آنگاه مادرش به امام صادق (ع) متمسک شد: اى پسر پیغمبر به فریادم برس.

 

فرمود: کارش چه بود ؟ عرض کردند زنا و سوزاندن بچه‌‏هاى حرامزاده. فرمود: هیچ مخلوقى حق ندارد مخلوقى را بسوزاند، سوزاندن به آتش مخصوص خالق است عرض کرد حالا چه کنم؟ فرمود: مقدارى از تربت حسین (ع) با او در قبر بگذارید . تربت حسین(ع) امان است . همراهش گذاشتند زمین او را پذیرفت.

 

در توقیع مبارک حضرت حجه بن الحسن (عج) نیز اذن داده شده است . یکى از شیعیان به حضرت (در زمان غیبت صغرى توسط نایب خاص حضرت) می‌نویسد: آیا جایز است ما تربت حسین(ع) را با میت در قبر بگذاریم، یا با تربت حسین روى کفن بنویسیم؟

 

حضرت در پاسخ مرقوم می‌فرمایند: هر دو کار پسندیده است . البته باید رعایت احترام تربت بشود . مهر یا تربت، مقابل یا زیر صورت میت باشد ، بلکه به برکت خاک قبر حسین (ع) قبر میت محل امنى از هر بلا و آفت و عذابى گردد (۹)

 

۶. تسبیح تربت

از حضرت صاحب الزمان (عج) روایت شده که فرمود: «هر کس تسبیح تربت امام حسین (ع) را در دست گیرد و ذکر را فراموش کند، ثواب ذکر براى او نوشته مى‏ شود». (۱۰)

 

و امام صادق فرمود: «یک ذکر یا استغفار که با تسبیح تربت حسین (ع) گفته شود برابر است با هفتاد ذکر که با چیز دیگر گفته شود»(۱۱)

 

منابع:

۱- وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج ۴ ص ۱۰۳۳

۲- کافى , مرحوم کلینى , ج ۴ ص ۵۸۸

۳- کامل الزیارات , ابن قولویه , ص ۲۷۲

۴- مکارم الاخلاق , طبرسى , ج ۱ ص ۳۶۰

۵- کافى , مرحوم کلینى , ج ۱ ص ۳۶۰

۶- تهذیب الاحکام , شیخ طوسى , ج ۶ ص ۷۴

۷- نقل از کتاب سید الشهدا آیت الله شهید دستغیب , ص ۱۶۶

۸- وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج ۴ ص ۱۰۳۳

۹- وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج ۴ ص ۱۰۳۳

۱۰- بحارالانوار , علامه مجلسى , ج ۴۴ ص ۲۸۰

۱۱- نقل از کتاب درسى که حسین (ع ) به ما آموخت شهید هاشمى نژاد, ص ۴۵۱

بزرگترین شهید کربلا از لحاظ سنی حبیب بن مظاهر با 75 سال سن و کم سن و سال ترین شهید کربلا نیز علی اصغر طفل شیر خواره و شش ماهه امام حسین می باشد.

 

سابقه در دین و خدمت به اسلام و درک محضر رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از افتخارات حبیب بن مظاهر بود. حبیب بزرگمردی از طایفه افتخار آفرین «بنی اسد» بود.

 

او یک سال پیش از بعثت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به دنیا آمد. کودکی‌اش همزمان با سالهایی بود که پیامبر در مکه مردم را به توحید دعوت می‌کرد، و جوانی‌اش هم عصر با دوران حکومت اسلامی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مدینه و آن سالهای جهاد و حماسه و فداکاری در راه دین خدا بود.

 

فیض دیدار پیامبر، توفیقی بود که حبیب بن مظاهر را از همان، آغاز با معارف دین و حکمت‌های متعالیه و سرچشمة زلال و جوشان تعالیم جاودان اسلام آشنا ساخت.

 

حبیب از اصحاب پیامبر به حساب آمد و از آن حضرت حدیث‌های زیادی شنیده بود. صحابی بودن این چهرة عظیم الشأن تاریخ اسلام[1] مقام و موقعیت او را والاتر ساخته بود و شرکت او در سن 75 سالگی در نهضت کربلا و دفاع مسلحانه‌اش از حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ از صحنه‌های پرشکوه و سرشار از معنویتی است که فقط در جبهه‌های نورانی مؤمنان حق پرست یافت می‌شود. آری، حبیب بن مظاهر قهرمان عابد و عارفی است که نامش آشناست و با کربلای حسین و عاشورای شهادت پیوندی ناگسستنی دارد.

 

پس از آن که حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ تن به بیعت با یزید نداد و از مدینه به مکه هجرت فرمود دعوتنامه‌هایی از سوی کوفیان برای امام ارسال گردید که محتوای آنها اعلام حضور داوطلبانة در مبارزه در رکاب امام بود. نخستین دعوتنامه به امضای چهارتن از بزرگان کوفه برای امام نوشته شد و به مکه ارسال شد. امضاء کنندگان عبارت بودند از: سلیمان بن صرد، مسیّب بن نجبه، رفاعة‌ بن شدّاد و حبیب بن مظاهر.[2]

 

حبیب بن مظاهر یکی از فعالترین کسانی بود که پس از آمدن مسلم بن عقیل به کوفه به طور پنهانی برای او از مردم بیعت می‌گرفت و خود را تمام وقت، وقف نهضتی کرده بود که بنا بود به رهبری امام حسین ـ علیه السّلام ـ انجام گیرد.

 

امّا با حاکمیت ابن زیاد به کوفه و ایجاد محدودیت‌های شدید او توسط قبیله و عشیره‌اش پنهان گردید تا از گزند خون آشامان ابن زیاد در امان بماند.[3]

 

ابا عبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ هنگام حرکت به کوفه طی نامه‌ای برای حبیب بن مظاهر نوشت:

 

امّا بعد، ای حبیب! تو خویشاوندی و نزدیکی ما را به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌دانی و ما را بهتر از هر کس‌ می‌شناسی، تو که صاحب اخلاق نیکو و غیرت می‌باشی، پس در فدا کردن جان در راه ما دریغ مکن، تا جدّم رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ پاداش آن را در قیامت به تو عطا کند.[4]

 

حبیب بن مظاهر علی رغم این که مأموران ابن زیاد برای جلوگیری از پیوستن کوفیان به کاروان امام حسین ـ علیه السّلام ـ راه‌های ورودی و خروجی کوفه را در کنترل داشتند مصمّم شد خود را به حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ برساند، لذا شبها راه می‌رفت و روز استراحت می‌کرد تا این که سرانجام در هفتم محرم در کربلا به کاروان آن حضرت پیوست.[5]

 

حبیب بن مظاهر در ظهر عاشورا در حالی که به میان سپاه دشمن نفوذ کرده بود و آنان را از دم تیغ می‌گذراند، این گونه رجز می‌خواند:

 

«من حبیب، پسر مظاهرم و زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما اگر چه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقاومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، و منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم.»[6]

 

حبیب بن مظاهر با کهنسالی شمشیر می‌زد و دشمنان را می‌کشت تا این که شمشیری بر فرق او اصابت کرد و یکی هم با سرنیزه به او حمله کرد و حبیب بر زمین افتاد و موهای سفید صورتش از خون رنگین شد.[7]

 

داغ این شهید، بر یاران حسین ـ علیه السّلام ـ بسیار گران بود، حسین بن علی خود را به بالین اورساند، تا شهادتش را تبریک گوید و لذا چنین فرمود: «پاداش خود و یاران حامی خود را از خدای تعالی انتظار می‌برم».[8]

 

و کوچکترین سرباز امام حسین(ع) در صحرای کربلا علی اصغر یا همان عبدالله رفیع (شیرخوار) یا عبدالله بن الحسین ـ علیه السّلام ـ است: السلام علی عبدالله بن الحسین الطّفل الرضیع المرمّی الصّریح المُشحط دماً... المذبوح بالسّهم فی حجر ابیه لعن الله دامیه...؛.[9] سلام بر عبدالله شیرخوار فرزند حسین که هدف تیر قرار گرفت و در خون خود غوطه‌ور شد... و سرش به وسیلة تیر دشمن در آغوش پدر، ذبح گردید. خداوند قاتل او را لعنت کند.

 

عبدالله بن حسین یا عبدالله رضیع (شیر خوار) همان است که به علی اصغر معروف است. علی اصغر کودک شیرخوار امام و مادرش «رباب دختر امرء القیس» می‌باشد. معروف و مشهور است که او در کربلا شش ماه داشت[10] و با تیر حرمله بن کاهل اسدی در آغوش پدر ذبح گردید.[11]

 

 

[1] . محمد بن طاهر سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص 56.

[2] . مفید، ارشاد، ص 203.

[3] . اعیان الشیعه، ج 4، ص 554؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ص 57.

[4] . اسرار الشهادت، فاصل دربندی، ص 390.

[5] . اعیان الشیعه، ج 4، ص 554.

[6] . تاریخ طبری، ج 7، ص 347؛ قمی، عباس، نفس المهموم، ص 145.

[7] . تاریخ طبری، ج 7، ص 348.

[8] . ابصار العین فی انصار الحسین، ص 60؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 555.

[9] . مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 66.

[10] . ابومخنف، مقتل الحسین، ص 129.

[11] . مازندرانی حائری، محمد مهدی، معالی السبطین، ج 1، ص 259.

همه ما می دانیم که در آموزه های الهی ارزش فراوانی برای پدر و مادر قرار داده شده است و «نیکی به والدین» یکی از دستورات ثابت و تغییر ناپذیر میان تمامی ادیان الهی است.

 

در اسلام نیز به عنوان آخرین و کاملترین آیین الهی تأکید فراوانی نسبت به این مسأله شده است. اهمیت این مسأله در فرهنگ قرآن آنچنان والا است که خداوند بلافاصله پس از مهمترین دستور خود به بشر، فرمان به ارج نهادن به جایگاه والدین را صادر نموده است.

 

 برای نمونه در آیه 36 سوره نساء می خوانیم: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ...»؛ ‌«و خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتاى او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیکى کنید ....»

 

بنابراین پر واضح است که در دستگاه الهی جایگاه والدین در بالاترین و ارزشمندترین جایگاه ها قرار دارد و خداوند به مقام و منزلت پدر و مادر اهمیتی ویژه داده است. به همین خاطر است که خداوند درخواست آنها را پذیرا است و دعای ایشان را در حق فرزندانشان در اولویت استجابت قرار می دهد. گویا که دعای والدین را با پست پیشتاز به عرش می برند و در آنجا اگر مانعی جدّی وجود نداشت با سرعتی هر چه تمام تر به هدف استجابت می رسانند.

 

بنابراین انسان تیز هوش و نکته سنج کسی است که از این مسیر میانبر بهترین استفاده را داشته باشد و خود را در رودخانه پرسرعت دعای والدین بیاندازد. از سوی دیگر، بیچاره و بدبخت و بی دست و پا کسی است که نتواند از این آب روانی که خداوند در دسترس اکثر قریب به اتفاق ما گذاشته استفاده ای شایسته داشته باشد. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره نقل شده که فرمود:

 

«رَغِمَ أَنْفُ رَجُلٍ أَدْرَکَ أَبَوَیْهِ عِنْدَ الْکِبَرِ فَلَمْ یُدْخِلَاهُ الْجَنَّة.»(بحارالأنوار، ج 71، ص 86)؛ «خوار بادا (و خاک بر بینی) آن کس که پدر و مادرش نزد او پیر شوند و او را به بهشت نبرند.»

 

آری، حقیقتا اگر کسی نتواند از در مهرورزی و نیکی به پدر و مادر، خود را به داخل بهشت برین بیاندازد و به وسیله دعای خالصانه آنها مسیر موفقیت را طی کند، آنچنان خوار و ذلیل خواهد شد که گویی هیچ گاه رنگ خوشبختی را نخواهد دید .

 

چنین کسی همانند فرد کودنی است که بر سر سفره پر نعمتی می نشیند و از هیچ یک از غذاهای رنگارنگ و خوش طعم آن نمی خورد.

 

بنابراین شایسته آن است که دل والدین را چنان بدست آوریم که دعای خیرشان به صورت خود جوش از اعماق قلبشان شامل حالمان شود و خیر عاقبت را برایمان تضمین نماید.

 

البته باید در نظر داشت که در مواقع سختی و درماندگی هم یکی از بهترین مسیرها برای رهایی از گرفتاری ها و مشکلات روزمره، دعای آن دو گل خوشبو است. کمتر کسی است که در دنیای امروز مشکلی نداشته باشد و دچار سختی و گرفتاری نباشد. پس باید همیشه این کلید مشکل گشا را در دست داشت و به آن توجهی ویژه نمود.

 

حتی آنان که والدینشان به سرای باقی شتافته اند و هم اکنون از این نعمت خوب خدا محروم هستند نیز می توانند با ارسال بهترین هدایا به آن دنیا از دعای آنان بهره مند شوند.

 

استجابت دعای والدین

دعا درخواستی خالصانه از حضرت پروردگار است که از عمق دل برمی آید و پس از پروازی شگفت، بر عرش الهی فرود می آید. با این حال همه دعاها به هدف اجابت نمی رسند و برخی از آنها بنابر مصالحی مستجاب نمی گردند و به جای آن در قیامت جایگزینی والاتر به صاحب دعا اهدا می گردید.

 

اما بنابر فرمایش امیر مؤمنان علی علیه السلام قدرت برخی از دعاها آنچنان زیاد است که خود را به هدف استجابت نزدیک می کند و خواسته خود را از عرش الهی برداشت می نماید. حضرت امیر در این باره می فرماید:

 

«أربَعةٌ لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ: الإمامُ العادلُ لرعیَّتِهِ و الوالدُ البارُّ لولدِهِ و الولدُ البارُّ لوالدِهِ و المظلومُ.»(الإرشاد، ج 1، ص 3ظ 4)

 

«دعاى چهار گروه رد نمى شود: (اول) دعای پیشواى دادگر در حقّ ملّتش. (دوم) دعای پدر صالح در حقّ فرزندش. (سوم) دعای فرزند صالح در حقّ پدرش و (چهارم) دعای ستمدیده.»

 

بنابراین پدر نیکوکاری که در حق فرزندش دعا می کند دعایش بُرد زیادی خواهد داشت. نمونه بارز این مسأله دعای حضرت ابراهیم علیه السلام است که پس از دریافت مقام رفیع امامت از خداوند خواست تا این مقام را به فرزندانش هم عطا کند. (سوره بقره، آیه 24) خداوند نیز به پاس زحمات فراوان این پیامبر والا مقام دعای پدرانه او را مستجاب کرد و گل سرسبد پیامبران را در نسل او قرار داد. آنچنان که پیامبر بزرگوارمان که درود خدا بر او و خاندانش باد چنین فرمود:

 

«أَنَا دَعْوَةُ أَبِی إِبْرَاهِیمَ.»(من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 368) ؛ «من (استجابت) دعای پدرم ابراهیم هستم.»

 

البته به نظر می رسد که مقصود امیر مؤمنان علی علیه السلام در روایت فوق تنها دعای پدر نیست و این مسأله شامل دعای مادر نیز می شود. چرا که اگر در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام چرخی بزنیم درخواهیم یافت که مهرورزی و نیکی به مادر نه تنها از محبت و احسان به پدر کمتر نیست بلکه ارزش و جایگاهش والاتر و تأثیرات و پیامدهایش افزونتر از آن است.

 

امام سجاد علیه السلام می فرماید: مردى خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمد و به ایشان عرض کرد: «هیچ کار زشتى نیست که نکرده باشم و هیچ گناهی نیست که مرتکب آن نشده باشم. آیا راه توبه و بازگشت برایم وجود دارد؟» پیامبر خدا در پاسخ به او فرمود:

 

«فهَل مِن والِدَیکَ أحَدٌ حَیٌّ؟» ؛ «آیا از پدر و مادرت کسى زنده هست؟»

 

او پاسخ داد: «آری، پدرم.» حضرت فرمود: برو و به او نیکى کن.

 

امام سجاد علیه السلام در ادامه می فرماید: هنگامی که آن مرد رفت پیامبر خدا فرمود:  «لَو کانَت اُمُّهُ!» «کاش مادرش می‌بود.»(بحارالأنوار، ج 74، ص82)

 

بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که نَفَس مادر و دعای خیر او نیز در عرش الهی چیزی از دعای پدر در حق فرزندانش کم ندارد و اگر بیش از آن نباشد حداقلّ همان گیرایی و کارایی را خواهد داشت.

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ۶۲۰۰ شهید استان مرکزی که در تاریخ ۸ مهر ۹۸ برگزار شده بود، صبح امروز در محل این همایش در اراک منتشر شد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای در این دیدار، با تأکید بر لزوم جمع‌آوری خاطرات گرانبهای پدران، مادران و همسران شهدا افزودند: شهادت، موهبت و امتیازی است که خداوند متعال نصیب این برجستگان کرده است و شرح حال و زندگانی شهیدان، جانبازان و رزمندگانی که در این مسیر درخشان قرار دارند، سراسر درس، و نشان‌دهنده مراتب بالای معنوی آنان است.

رهبر انقلاب اسلامی برجسته‌تر و درخشنده‌تر شدن یاد شهیدان را روحیه‌بخش، امیدبخش و جهت‌بخش خواندند و خاطرنشان کردند: از جمله مواردی که باید در ثبت خاطرات خانواده‌های شهدا موضوع سؤال و بررسی قرار بگیرد، انگیزه‌های آنان از موافقت با حضور فرزندان و همسرانشان در میدان جهاد در راه خدا است.

ایشان انگیزه شهیدان از جهاد را کسب رضای الهی و ذکر و نام حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام برشمردند و گفتند: نباید اجازه داد این حقایقِ برجسته، کهنه و فراموش شود، و یا مجالی برای انکار آنها به‌وجود آید، همچنان‌که امروز برخی افراد، پاره‌ای از بیّنات انقلاب را صراحتاً انکار می‌کنند.

حضرت آیت الله خامنه‌ای افزودند: برگزاری اینگونه اجتماعات و گردهمایی‌ها نباید پایان کار تلقی شود، بلکه باید به مثابه آغاز راه در آشنا کردن جوانان و نوجوانان با معارف انقلاب و دفاع مقدس باشد.

چون صبح شد، خداوند درباره خانواده امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(س) این آیه را نازل کرد «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ؛ و آنان را بر خود ترجیح مى‏‌دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدى باشد»

 

یکی از زیباترین ارزش‌های دینی، مسئله ایثار و از خودگذشتگی در قبال مردم است؛ این خصلت که همواره ملازم شهادت است، گستره‌ای به وسعت همین مفهوم دارد؛ ایثار به قدری اهمیت دارد که خداوند در آیاتی از قرآن به صورت مستقیم و غیرمستقیم به آن اشاره داشته است. به عنوان مثال خداوند در آیات 8 و 9 سوره "حَشْر" از گروهی صحبت می‌کند که اهل ایثار و بذل و بخشش به دیگرانند و آنها را در بهره‌برداری از غنائم بر خود مقدم می‌کنند.

 

در این آیات می‌خوانیم:

«لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرینَ الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُون‏؛ [بخشى از غنایم ] براى فقیران مهاجرىاست که آنان را از دیار و اموالشان بیرون کردند، در حالى که آنان فضل و خشنودى خدا را مى‏‌جویند و خدا و پیامبرش را یارى مى‌‏کنند؛ اینان در ادعاى ایمان داشتن راستگویند.»

 

«وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی‏ صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ‏ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و [نیز براى ] کسانى [ از انصار است ] که پیش از مهاجران در سراى هجرت و ایمان [ یعنى مدینه ] جاى گرفتند، [ و ] کسانى را که به سوى آنان هجرت کرده‌‏اند دوست دارند و در سینه‌‏هاى خود نیاز و چشم‏‌داشتى به آنچه به مهاجران داده شده است نمى‏‌یابند و آنان را بر خود ترجیح مى‏‌دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدى [ به مال و متاع ] باشد. و کسانى را که از بخل و حرصشان بازداشته‌‏اند [بر همه موانع و مشکلات دنیا و آخرت‏] پیروزند.

 

درباره این آیه نقل است: گرسنه‌ای در مسجد مدینه بپا خاست و گفت،‌ ای مسلمانان از گرسنگی به تنگ آمده‌ام مرا مهمان کنید. پیامبر اسلام صلی‌الله‌ علیه و آله فرمود: چه کسی این مرد را امشب مهمان می‏‌کند؟ امام علی علیه‌السلام فرمود: من یا رسول‌الله. کمی بعد وارد منزل شد و از فاطمۀ زهراء (س) پرسید: آیا غذایی در منزل داریم؟ مهمان گرسنه آورده‌ام. حضرت زهراء (س) ایثارگرانه فرمود: در خانه ما غذایی نیست، مگر به اندازه خوراک دختربچه، اما امشب ایثار می‌کنیم و گرسنگی را تحمل می‌کنیم و همین مقدار غذا را به مهمان می‌بخشیم؛ مَا عِنْدَنَا إِلَّا قُوتُ‏ الصِّبْیَةِ لَکِنَّا نُؤْثِرُ ضَیْفَنَا. على (ع) گفت: بچه‌‏ها را بخوابان و من چراغ را براى مهمان خاموش مى‏‌کنم. فاطمه (س) چنین کرد و به مهمان غذا دادند، چون صبح شد، خداوند درباره آنان این آیه را نازل کرد «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ؛ و آنان را بر خود ترجیح مى‏‌دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدى باشد» (حشر 9) (الأمالی طوسی، ص. 185؛ وسائل الشیعة، ج‏9، ص. 462)

 

پیاده‌روی اربعین حسینی، مقطعی است که می‌توان این ویژگی را به وضوح مشاهده کرد؛ زائران اربعینی هر کدام به اندازه وُسع خویش سعی دارند از داشته‌های مادی‌شان بگذرند و نثار دیگران کنند؛ در اوج این افراد، مردم عراق قرار دارند که با ایثار خویش از مدت‌ها قبل سفره کرامتشان را برای زوار اباعبدالله علیه‌السلام می‌‌گسترانند و صحنه‌ای پر شور و احساسی را در عالم رقم می‌زنند. بنابراین مقطع پیاده‌روی اربعین تجسم حقیقی ایثار و فداکاری است.

حضرت آیت الله خامنه‌ای صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار هزاران نفر از فرماندهان سپاه پاسداران، سپاه را نهادی پرافتخار و رشدیابنده در مسیر تعالی و پیشرفت خواندند و با بیان توصیه هایی بسیار مهم افزودند: معتقدم سپاه می تواند بسیار بیشتر از این، پیشرفت کند.

 

ایشان همچنین با اشاره به شکست بی تردید سیاست فشار حداکثری امریکا و تسلیم نشدن ایران در مقابل نظام سلطه گفتند: آنها اخیراً با کمک رفقای اروپایی‌شان برای ملاقات با رئیس جمهور کشورمان و ایجاد یک حالت نمایشی از شکست ایران، تلاشی بی‌نتیجه کردند اما ایران با جدیت و قاطعیت و تا رسیدن به نتیجه مطلوب به کاهش تعهدات هسته ای ادامه خواهد داد.

 

رهبر انقلاب همچنین با اشاره به سختی وضع معیشتی مردم تأکید کردند: اگر نگاه به داخل، قوی و منطقی و مجاهدانه انجام شود، در معیشت و زندگی مردم تأثیر مثبت خواهد داشت.

رهبر انقلاب، سپاه پاسداران را در میان پدیده های گوناگونِ برآمده از انقلاب، دارای خصوصیاتی خواندند که در سایر برکات انقلاب، کمتر دیده می شود.

 

ایشان در تبیین این خصوصیات افزودند: سپاه در بحبوحه حوادث و هیجانهای بزرگ انقلاب ولادت یافت، در تلاطم عظیم دفاع مقدس رشد کرد و به بلوغ رسید و بعد از جنگ نیز که دوران جبهه بندی های عمیق و وسیع سیاسی و فرهنگی میان انقلاب و دشمنان بود، سپاه بدون لغزش و انحراف توانست مسیر رشد و تکامل را ادامه دهد.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای مواجه شدن با دو راهی «تعالی یا انحطاط» را مرحله ای غالباً اجتناب‌ناپذیر در زندگی فردی، سیاسی و اجتماعی افراد، سازمانها و حتی انقلابها خواندند و افزودند: سپاه از این دوران و دوراهی نیز سربلند خارج شد و بدون فرسودگی یا انحطاط، عناصر اساسی هویت خود را حفظ کرد و به سمت تعالی ادامه حرکت داد.

 

رهبر انقلاب با اشاره به «ریزشها و رویشها» در همه مجموعه ها افزودند: در سپاه نیز ریزشهایی وجود داشته است اما قضاوت قاطع بنده این است که در سپاه، غلبه با رویشها بوده است و حرکت رویشی به سمت پیشرفت و تعالی ادامه داشته است.

 

ایشان در همین زمینه به عرصه نورانی و درخشان جهاد و شهادت اشاره کردند و افزودند: سی سال پس از دفاع مقدس، شهادت دلاورِ جا افتاده‌ای همچون شهید همدانی و نوجوان تازه رسیده‌ای همچون شهید حججی نشان دهنده استمرار طراوت و هویت سپاه در این عرصه است.

 

رهبر انقلاب با بیان معیاری اساسی افزودند: برای قضاوت صحیح درباره هر مجموعه و دستگاه، باید موفقیتها و ناکامی‌های آن مجموعه را با هم مقایسه کرد که با این معیارِ مبنایی و مهم،  سپاه از پرافتخارترین مجموعه های کشور است.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای در ادامه برای قضاوت دقیق تر در زمینه مقایسه موفقیتها و ناکامی‌های سپاه به بیان چند سرفصل مهم پرداختند.

 

ایشان در سرفصل و معیار «نوآوری و خلاقیت» یادآوری کردند: سپاه در اوایل جنگ برای داشتن حتی دو خمپاره دچار مشکل بود، اما امروز در تولید و ساخت ابزارها و تجهیزات پیشرفته و همچنین در شیوه های نظامی و دفاع مبتکرانه به مرحله برجسته ای رسیده است.

 

رهبر انقلاب اسلامی «ورود پرتوان به عرصه های گوناگون خدمات اجتماعی و مورد نیاز مردم و کشور» را سرفصل دیگری خواندند که قضاوت صحیح درباره سپاه پاسداران را ممکن می سازد.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به فعالیتهای قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیاء به عنوان بازوی اجرایی قوی دولتها، فعالیت بسیار گسترده و مؤثر سپاه در محرومیت‌زدایی در مناطق مختلف کشور و حضور برجسته و تعیین‌کننده این نهاد در حوادثی نظیر زلزله کرمانشاه و سیل اوایل امسال تأکید کردند: مجموعه کارهای سپاه در عرصه خدماتی، اجتماعی و مردمی با هیچ سازمان و دستگاه دیگری قابل مقایسه نیست و در سازمانهای نظامیِ جهان نیز نظیر ندارد.

 

ایشان در سرفصلی دیگر «فعالیتهای سپاه در عرصه فرهنگ و هنر و اندیشه» را نیز برجسته ارزیابی کردند و افزودند: «نگاه و نقش سپاه در جغرافیای مقاومت در منطقه» معیار دیگری برای قضاوت درباره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای با تحسین توانایی های مجموعه عظیم مقاومت در مواجهه با جبهه متحد کفر و ظلم، افزودند: نقش سپاه پاسداران در این عرصه به قدری برجسته است که دشمنی آشکار مستکبران و جبهه بدهای عالم را علیه سپاه برانگیخته است که البته دشمنی این جبهه خبیث برای سپاه پاسداران افتخار بزرگی است.

 

رهبر انقلاب «تلاش برای حفظ معنویت» را سرفصل بسیار مهمی خواندند که سپاه به آن اهتمام جدی داشته و تلاش کرده از باران رحمتِ معنویت برای طراوت و زیبایی و عزت خود استفاده کند.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای در جمع بندی این بخش از سخنانشان تأکید کردند: سپاه پاسداران در عمر پر برکت خود در زمینه سخت افزاری و نرم افزاری در جاده تعالی و پیشرفت کاملاً جلو رفته و اوج قابل توجهی گرفته است.

 

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به دشمنی‌های مستمر امریکا و جبهه استکبار و امتداد کوچک آنها در داخل بر ضد سپاه که نمونه بارز آن تحریم سپاه است، گفتند: این دشمنی‌ها که به‌علت موفقیت‌ها و پیشرفت‌های سپاه پاسداران است، عزت سپاه را در چشم دوست و حتی دشمن افزایش خواهد داد.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای سپاهیان پاسدار را فرزندان خود خواندند و افزودند: من صد در صد از سپاه راضی هستم اما به این حد از پیشرفت سپاه قانع نیستم و معتقدم این نهاد براساس توانایی‌ها و استعدادهای خود می تواند ده و حتی صد برابر رشد و پیشرفت کند.

 

ایشان در ادامه هشت توصیه برای استمرار حرکت پرشتاب و رو به پیشرفت پاسداران انقلاب اسلامی بیان کردند.

«به هیچ وجه نگذارید سپاه پیر، محافظه‌کار و به وضع موجود قانع شود». این اولین توصیه حضرت آیت الله خامنه‌ای بود. ایشان در همین خصوص گفتند: برای آنکه روحیه جوان در سپاه استمرار یابد و این سازمان به مرحله پیری نرسد، باید جوانگرایی که در سپاه آغاز شده، ادامه یابد، نوگرایی و روشهای خلاقانه ادامه یابد و با انتقال تربیت دینی و انقلابی و روحیه شهدای نام‌آور به نسل های بعدی، از انقطاع نسلی جلوگیری شود.

 

«حفظ آمادگی در مواجهه با حوادث بزرگ» دومین توصیه رهبر انقلاب اسلامی بود که گفتند: یکی از خصوصیات بارز سپاه از ابتدا تاکنون، سینه سپر کردن و حضور در صف مقدم مواجهه با حوادث بزرگ بوده است که این روحیه باید حفظ شود.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای در همین خصوص حفظ آمادگی های علمی و عملی و آگاهی های سیاسی و استحکام سازمانی سپاه در عرصه های اقتصاد مقاومتی و رونق تولید، کمک به محرومان و خدمت رسانی و مقابله با دشمنی ها را ضروری خواندند.

 

توصیه سوم رهبر انقلاب به سپاه پاسداران «از دست ندادن نگاه وسیع و فرامرزی به جغرافیای مقاومت» بود.

ایشان گفتند: نباید قناعت کنیم به منطقه خودمان و با انتخاب یک چهاردیواری، کاری به تهدیدهای پشت مرزها نداشته باشیم.

 

رهبر انقلاب افزودند: نگاه وسیع فرامرزی که مسئولیتش با سپاه است، عمق راهبردی کشور است و گاهی از واجب ترین واجبات هم لازم تر می شود اما برخی متوجه این مسئله نیستند.

 

رهبر انقلاب اسلامی چهارمین توصیه خود به سپاه را اینگونه مطرح کردند، «از دشمن مطلقاً نترسید اما کاملاً هوشیار باشید و ارزیابی واقعی و صحیحی از دشمن داشته باشید».

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای تأکید کردند: نباید از دشمن هر اندازه هم که قوی باشد، ترسید اما نباید دشمن را، هرچقدر هم که کوچک باشد، به حساب نیاورد.

 

ایشان در توصیه پنجم خود خطاب به سپاه خاطرنشان کردند: با همه اجزاء عظیم تشکیل دهنده نظام اسلامی اعم از دولت، مجلس و قوه قضاییه و بخش های گوناگون، همکاری و هم افزایی داشته باشید. البته این هم افزایی و همراهی به معنای جدایی سپاه از عناصر هویتی خود نیست و سپاه باید عناصر هویتی خود را صددرصد حفظ کند.

 

«مردمی بودن» توصیه ششم حضرت آیت الله خامنه‌ای به سپاه بود.

 

ایشان گفتند: مردم دوست، مردم پذیر و مردمی رفتار باشید و از فخرفروشی، دنیا طلبی و اشرافی‌گری جداً پرهیز کنید، زیرا سپاه از ابتدای تشکیل، مردمی بوده است.

 

«اولویت قرار دادن کار و روحیه جهادی در همه عرصه ها» دیگر توصیه رهبر انقلاب اسلامی به سپاه بود که گفتند: کار جهادی در مقابل تنبلی و بی تفاوتی و کار امروز را به فردا انداختن قرار دارد که متأسفانه برخی بخشهای کشور دچار این مشکل هستند.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای در توصیه هشتم خود بر حفظ و تقویت معنویت، انس با قرآن، توکل به خدا و توسل به اهل بیت علیهم‌السلام و در میان نیروهای سپاه و خانواده های آنان تأکید کردند.

 

رهبر انقلاب اسلامی در ادامه به مسائل بین المللی اشاره کردند و گفتند: اگر به تحولات منطقه و جهان با دقت نگریسته شود، متوجه می شویم که دشمنان هرچه بیشتر هزینه می کنند، بیشتر ضرر می کنند.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای با اشاره به هزینه های دشمنان به‌ویژه امریکا در افغانستان، عراق و سوریه خاطرنشان کردند: آنها با هزینه های گزافی داعش را به‌وجود آوردند و از آن حمایت های تسلیحاتی، مالی و تبلیغاتی کردند و حالا که با همت جوانان سوریه، عراق و ایران داعش از بین رفته است، به دروغ می گویند ما داعش را نابود کردیم!

 

ایشان افزودند: رئیس جمهور امریکا اذعان کرد که در منطقه هفت تریلیون دلار هزینه کرده اند اما در مقابل جز ضرر و شکست عایدی نداشتند و از این پس هم این روند ادامه خواهد داشت.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای سیاست فشار حداکثری امریکا را سیاستی شکست خورده و بی‌فرجام خواندند و گفتند: امریکایی ها خیال می کردند با تمرکز بر فشار حداکثری به‌ویژه در زمینه اقتصادی، می توانند ایران را به نرمش و زانو درآورند اما خودشان دچار زحمت و مشکل شده اند.

 

ایشان با اشاره به تلاش ناکام اخیر امریکایی ها برای ایجاد و القای حالتی حتی نمادین از شکست ایران افزودند: آنها برای وادار کردن رئیس جمهور کشورمان به ملاقات، به التماس هم افتادند و رفقای اروپایی را هم به کمک خواستند، اما نتوانستند و تا این ساعت فشار حداکثری شکست خورده و بنده قاطعانه می گویم که تا آخر هم در این فشار حداکثری شکست خواهند خورد.

 

رهبر انقلاب با تأکید بر ادامه یافتن مسیر عزت و اقتدار جمهوری اسلامی افزودند: سلطه گران  به گفته خودشان می خواهند ایران به کشوری عادی یعنی منطبق با سازوکار نظام سلطه تبدیل شود اما جمهوری اسلامی از آغاز شکل گیری خود با نظام سلطه مقابله کرده و از این پس نیز مطلقاً تسلیم زورگویان جهانی نمی شود و راه انقلابی گری و مقابله با سلطه گران را قطعاً ادامه خواهد داد.

 

رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به موضوع هسته ای گفتند: کاهش تعهدات هسته ای که مسئولیت آن بر عهده سازمان انرژی اتمی است، باید همانگونه که دولت اعلام کرده با جدیت کامل و به صورت دقیق و جامع ادامه یابد تا به نتیجه مطلوب برسد و قطعاً هم به نتیجه خواهد رسید.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای در زمینه مسائل اقتصادی نیز تأکید کردند: علاج مشکلات اقتصادی، تکیه به امکانات و توانایی های داخلی است.

 

ایشان با اشاره به امکانات خوب داخلی، گفتند: برخی‌ها قبلاً پیش بینی می کردند که سال ۹۸ سال مشکلات بسیار شدید اقتصادی باشد، در حالی که اکنون مسئولان کشور خبر از یک رشد اقتصادی نسبی در شش ماهه اول سال می دهند.

 

رهبر انقلاب اسلامی افزودند: البته وضع زندگی و معیشت مردم سخت است ولی اگر حرکتی قوی و پیگیر و مجاهدانه انجام گیرد، قطعاً به‌تدریج وضع معیشتی مردم نیز بهبود خواهد یافت.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای تحریم نفتی کشور را مشکلی کوتاه مدت خواندند و تأکید کردند: اگر به درستی عمل شود، از این مشکل کوتاه مدت می توان به یک سود بلندمدت رسید که همان رهایی بودجه کشور از نفت است.

ایشان با اشاره به اعلام مسئولان اجرایی مبنی بر تهیه بودجه بدون در نظر گرفتن فروش نفت، افزودند: این یک دستاورد بسیار بزرگ است و ما باید از این فرصت برای انقطاع کامل از درآمد فروش نفت استفاده کنیم.

رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: فشار تحریم که از لحاظ تاکتیکی به ما وارد می شود، از لحاظ راهبردی به سود ما خواهد بود.

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای در جمع بندی سخنان خود گفتند: از هر زاویه که به مواجهه کنونی ملت ایران با دنیای ظلم و استکبار و کفر نگریسته شود پیروز نهایی ملت ایران است و بر اساس وعده الهی در قرآن و همچنین براساس تجربه چهل ساله انقلاب اسلامی، ملت ایران به لطف خداوند، صاحب یک پیروزی راهبردی خواهد شد.

پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، حجت‌الاسلام حاجی‌صادقی نماینده ولی‌فقیه در سپاه اعلام کرد: سپاه بیش از هر زمان دیگری، با انسجام کامل، همدلی درون سازمانی و وحدت با سایر نیروهای مسلح آماده پاسداری از انقلاب است.

 

همچنین سردار سرلشکر سلامی فرمانده کل سپاه در سخنانی گفت: امروز خطوط تماس انقلاب هزاران کیلومتر عمق پیدا کرده و با انتقال پیام ظلم‌ستیزی، عدالتخواهی و معنویت، آمریکا در تحولات سیاسی و امنیتی منطقه به حاشیه رانده شده است.

 

فرمانده کل سپاه با تأکید بر اقتدار و بازدارندگی انقلاب افزود: کوچک‌ترین خطای رژیم صهیونیستی در مقابل ایران به مثابه آخرین خطا خواهد بود و به محو رژیم صهیونیستی از عالم منجر خواهد شد.

 

سردار سلامی گفت: سپاه با نوسازی داخلی به سمت تقویت هرچه بیشتر توان خود در عرصه های مختلف در حال حرکت است.

قرآن مجید در آیات فراوانی از جمله در سوره مبارکه حجرات به‌شدت بر تمسخر و قضاوت نکردن دیگران بر اساس ظواهر تاکید دارد؛ زیرا ممکن است تمسخرشدگان از تمسخرکنندگان بهتر باشند و کسی نمی‌داند.

 

سوره مبارکه حجرات چهل و نهمین سوره و از سوره‌های مدنی قرآن در جزء ۲۶ است. حُجُرات جمع حجره به معنای اتاق است و این واژه در آیه چهارم سوره مبارکه آمده است. سوره حجرات درباره آداب برخورد با پیامبر (ص) و اخلاق اجتماعی همچون سوء ظن، تَجَسُّس و غیبت سخن می‌گوید.

 

مطابق ظواهر قضاوت نکنیم

یا ایها الذین آمنوا لایسخر قوم من قوم عسی أن یکونوا خیرا منهم و لانساء من نساء عسی أن یکن خیرا منهنَّ و لا تلمزوا أنفسکم و لاتنابزوا بالألقاب بِئس الاسم الفسوق بعد الایمان و مَن لم یتُب فاولئک هم الظالمون (سوره مبارکه حجرات، آیه ١١)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید نباید قومی قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانی زنان [دیگر] را [ریشخند کنند] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقب‌های زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت دادن پس از ایمان آوردن و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند.

کلمه یسخر به معنای استهزاء کردن است؛ یعنی کاری که سبب تحقیر فرد دیگری بشود. حال چه با گفتار، اشاره، عمل یا حالت خاصی که سبب شود فرد مقابل احساس حقارت کند. هیچ کس نباید فرد دیگری را مسخره کند. شاید به همین دلیل برای تاکید بیشتر در ادامه آیه می‌فرماید: هیچ زنی نباید زن دیگری را مسخره کند.

 

استدلال قرآن کریم برای مسخره نکردن این است که عسی ان یکونوا خیرا منهم شاید آن فرد نزد خدا از شما بهتر باشد. (المیزان، علامه طباطبایی، ج ١٨، ص ٥٠٩). از آنجا که انسان‌ها فقط ظاهر انسان‌ها را می‌بینند و از باطن آنها خبری ندارند و نمی‌دانند چه کسی پیش خداوند متعال، عزیز است؛ نباید مطابق ظواهر قضاوت کنند؛ زیرا برای ما معلوم نیست فرد نزد خداوند متعال چه مقام و ارزشی دارد. از آنجا که انسان از ظاهر انسان‌ها به درون آنها پی نمی‌برد یا بسیار کم از درون آنها مطلع می‌شود؛ باید از هر گونه قضاوت کردن مطابق با ظاهر، پرهیز کرد. نهی از مسخره کردن هم شامل اجتماع و هم شامل حیطه‌های خصوصی و خانوادگی می‌شود و هم شامل گفتن و نوشتن در سطح اجتماع و در محیط‌های مجازی. دامنه زمینه ارتکاب به این گناه گسترده است؛ شاید یک جوک به عنوان مثال که در آن یک گروه یا یک فرد مسخره شود، به دست هزاران نفر یا میلیون‌ها نفر برسد.   

استهزاء در ظاهر یک گناه ولی در باطن چند گناه است؛ از قبیل تحقیر، خوار کردن، کشف عیوب، اختلاف افکندن، ایجاد کینه، فتنه آفرینی، تحریک به گناه، انتقام‌گیری، طعنه و گناهانی دیگر.

ریشه مسخره کردن می‌تواند تواند  قدرت  جسمی، موقعیت اجتماعی، تفریح و سرگرمی، مدرک تحصیلی و خود را بالاتر دیدن باشد. قرآن کریم می‌فرماید: فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا یستهزؤن (سوره مبارکه غافر، آیه ٨٣). آنان به علمی که دارند شاد هستند و کیفر آنچه را مسخره می‌کردند، آنها را فرا خواهد گرفت.

گاهی هم ریشه مسخره کردن جهل و نادانی است. وقتی حضرت موسی (ع) دستور کشتن گاو را داد، بنی اسرائیل گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ و إذ قال موسی لقومه إنَّ الله یأمرکم أن تذبحوا بقرة قالوا أتاخذونا هُزُوا قال أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین (سوره مبارکه بقره، آیه ٦٧)؛ پناه به خدا می برم که از جاهلان باشم؛ یعنی مسخره کردن دیگران ریشه در جهل و نادانی دارد. از آنجا که مسخره کردن، تجاوز به حریم فرد است؛ فاولئک هم الظالمون؛ برای جبران آن باید توبه کرد. البته توبه تنها به زبان نیست، بلکه توبه تحقیر کردن یک فرد، با اکرام کردن اوست. (تفسیر نور، قرائتی، ج ١١، ص ١٨٥-١٨٣).

مسخره کردن از گناهانی شمرده می‌شود که خداوند متعال وعده عذاب داده است. الذین یلمزون المطَّوِّعین من المؤمنین فی الصدقات و الذین لایجدون الا جُهدهم فیسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب ألیم ( سوره مبارکه توبه، آیه ٧٩). کسانی که بر مؤمنانی که [افزون بر صدقه واجب‌]، از روی میل، صدقات [مستحبّ نیز] می‌دهند، عیب می‌گیرند، و [همچنین‌] از کسانی که [در انفاق‌] جز به اندازه توانشان نمی‌یابند، [عیبجویی می‌کنند] و آنان را به ریشخند می‌گیرند، [بدانند که] خدا آنان را به ریشخند می‌گیرد و برای ایشان عذابی پردرد خواهد بود.

 

در شأن نزول آیه امده است؛ در غزوه تبوک، رسول خدا (ص) برای مخارج لشگریان امر فرمودند هر کس هر چه می‌تواند کمک کند. بعضی انفاق فراوان و بعضی کم کمک کردند. ابو عقیل انصاری نصف صاع (یک صاع معادل ٣ کیلوگرم است) خرما انفاق و به پیامبر خدا عرض کرد: شب گذشته تا صبح کار کردم و اجرتم یک صاع خرما شد، نصف آن را برای خانواده‌ام گذاشتم و نصف آن را برای انفاق آوردم. منافقین هر دو گروه را مسخره کردند و به آنان که مال کمی انفاق کرده بودند می‌گفتند خواسته خود را جزء انفاق‌کنندگان جلوه دهد یا خود را به یاد مردم آورد تا از صدقات چیزی به وی بدهند. (گناهان کبیره، دستغیب (رحمت الله)، ج دوم، ص ٣١٢).

 

معنای استهزاء الهی

استهزاء از اوصاف فعلی خداوند است و وصف فعلی از مقام فعل و از مرتبه امکان انتزاع می‌شود؛ از این رو چگونگی کاری که خدای سبحان درباره منافقان در مقام استهزاء آنها انجام می‌دهد، مطابق با روش مذموم خود آنهاست. مراد از استهزاء خدا، تحقیر شدن آنان در میان مردم است. چگونگی استهزاء الهی نسبت به منافقان در این آیه ذکر شده لاتعجبک أموالهم و أولادهم إنما یرید الله أن یعذبهم بها فی الدنیا و تزهق أنفسهم و هم کافرون (سوره مبارکه توبه، آیه ٨٢). تعجب نکنید، مال فراوان و فرزند آنها وسیله تعذیبشان است؛ چنین کیفری، متناسب و شبیه سیره منافق است که به ظاهر مسلمان و در باطن کافر است. دادن اموال زیاد و فرزند فراوان به منافقان، تمسخر خداوند نسبت به آنهاست. کسی که با مال یا فرزندش متلاشی می‌شود، (امتحان از راه مال و فرزند و موفق نشدن در این امتحان) در حقیقت گرفتار عقوبتی شده که ظاهرش نعمت و باطنش عذاب است. این عذاب دنیایی است و عذاب دردناک الهی در انتظار آنهاست. سخر الله منهم و لهم عذاب ألیم؛ [بدانند که] خدا آنان را به ریشخند می‌گیرد و برای ایشان عذابی پردرد خواهد بود.

 

بنابراین در آیه شریفه سوره حجرات همه مؤمنان را از مسخره کردن یک گروه یا یک فرد به هر دلیل نهی می‌کند؛ زیرا دیگر شیطان از راه شرک و بت‌پرستی آنها را نمی‌تواند از راه مستقیم دور کند. چون آنان ایمان آورده‌اند. پس شیطان از راه‌های دیگر به سراغ مؤمنان رفته و آنان را از راه خدا دور می‌کند. یکی از آن راه‌ها، مسخره کردن یکدیگر است؛ حتی به قصد شوخی و خنده زیرا در آن اذیت و تحقیر است.

حضور زنان و کودکان در واقعه جان‌سوز کربلا موضوعی است که مورد سؤال بسیاری از مردم قرار دارد. هنوز هم این پرسش‌ها مطرح است که چرا امام حسین علیه السلام زنان و بچه‌ها را همراه خود به کربلا بردند؟ آیا در میانه راه و زمانی که جنگ حتمی شده بود، امکان برگرداندن خانواده‌ها نبود؟ چه ضرورتی ایجاب می‌کرد که زنان و کودکان در این فاجعه بزرگ حضور داشته و آن رنج‌ها را متحمل شوند؟ پیدا کردن پاسخ این پرسش‌ها می‌تواند پرده از رازهای بزرگی در حادثه محرم سال 61 هجری بردارد و پیام مهمی را به تاریخ مخابره کند.

 

 آن طور که این محقق اسلامی توضیح می‌دهد، واقعه کربلا در عین حال که در بستر طبیعی و دنیایی اتفاق افتاده اما دارای ابعاد گسترده‌ای است که در پیام‌آوری حضرت زینب سلام‌الله علیها بعد از واقعه کربلا نمودار می‌شود. همان طور که شاعری به خوبی گفته است: کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود. آن بانوی گرامی باید در کربلا حضور داشت و باید آن شدت معصومیت و مظلومیت خانواده پاک و مطهر به نمایش گذاشت می‌شد تا مظلومیت حق مشخص شود تا درسی برای همه تاریخ باشد. گویا یک جامعه کوچک در کربلا دور هم جمع شده بودند. در این جامعه زن، مرد، کودک، نوجوان، جوان، کهن‌سال، سالم و بیمار همه حضور داشتند تا نموداری از جامعه کل را تشکیل بدهند و هر کسی نقش خود را در یاری حق ایفا کند تا برای ما مشخص است دفاع از حق به سن و سال و جنسیت ربطی ندارد. بلکه همه انسان‌ها وظیفه دفاع از حق را دارند و هیچ توجیهی برای خودداری از این کار قابل پذیرش نخواهد بود.

 

طبق گفته این کارشناس اسلامی، اگر اسیران کربلا مرد بودند بسیاری از اسرار این فاجعه بزرگ نامعلوم باقی می‌ماند. باید زنان و بچه‌ها در این واقعه به اسارت می‌رفتند تا عنصر عاطفه در این ماجرای جنگی تزریق شود. به عنوان مثال زنان و مردان بسیاری در این حادثه حضور داشتند و یا تحت تأثیر وقایع قرار گرفتند؛ اما تنها حضرت سکینه سلام‌الله علیها تصمیمی گرفت مبنی بر اینکه تا آخر عمر خود آب سرد ننوشد و به این تصمیم عمل کرد. یا با وجود حضور مردان دیگر، تنها حضرت رباب سلام‌الله علیها تا آخر عمر به یاد واقعه جان‌سوز کربلا در برابر آفتاب زیر سایه نرفت. عملی کردن این گونه عناصر عاطفی تنها از یک زن برمی‌آید و زنان می‌توانند اوج جان‌سوزی کربلا را پیام‌رسانی کنند.

 

دلایل بردن زنان و کودکان به کربلا

امام حسین علیه السلام که بنا بر علم الهی از رویدادهای پیش روی خود خبر داشتند و می‌دانستند جان مبارکشان در سفر کربلا در خطر است. با این وجود چه ضرورتی ایجاب کرد که زن و بچه‌ها را با خود همراه کنند؟

دقت کنید که ماجرای کربلا یک رویدادی است که هرچند عظیم و گسترده است اما در قالب دنیایی و قابل درک صورت گرفته است. ما در رویداد عروج حضرت عیسی علیه السلام به تأویل نیاز داریم و به عنوان مثال عبارت «رفعه الله» را نمی‌توانیم بدون تأویل درک کنیم. اما واقعه کربلا یک اتفاق طبیعی است و به راحتی می‌شود همه ابعاد آن را در نظر گرفت و فهمید.

 

در مورد این که چرا امام حسین علیه السلام خانواده را همراه خود بردند هم قضیه قابل درک است. آن حضرت این نکته را در نظر گرفته بودند که اگر به سمت کوفه بروند، شاید جان خانواده ایشان در مدینه در خطر باشد. پس آن‌ها همراه خودشان بردند. این نوع همراهی هیچ نیازی به تأویل ندارد و می‌دانیم هر مردی به سمت شهر و سرزمین دیگری برود و این تصور را داشته باشد که جان زن و بچه‌اش در خطر است، آن‌ها را با خودش می‌برد.

 

در ادامه راه چه؟ وقتی امام حسین علیه السلام متوجه خطر شدند و دیدند جهاد بزرگی در پیش رو دارند، چرا خانواده را راهی شهر خود نکردند؟

آن موقع هم امکان فرستادن خانواده به تنهایی نبود. لشکر دشمن امام را محاصره کرده بود و ایشان نمی‌توانستند زن‌ها و بچه‌ها را در بیابان رها کنند تا به سمت شهر خودشان بروند. هرچند اما حسین علیه السلام در همان زمانی که با لشکر دشمن مواجه شدند از آن‌ها خواستند تا اجازه دهند از مسیر عبور کرده و از سرزمین خارج شوند، ولی دشمن این اجازه را نداد.

 

نمی‌شد برای زن‌ها و بچه‌ها اجازه خروج بگیرند؟

امام حسین علیه السلام این کار را کردند ولی گفتند اجازه نمی‌دهیم. البته از ابعاد باطنی آثار عظیمی برای این کار وجود دارد که عمق رذالت یزید را نشان می‌دهد. همین حضور خانواده در کربلا برای آن ایجاد ظرفیت کرده و به جامعه عظیمی بسط داده است. در حالی که اگر آن‌ها نبودند چنین اتفاقی نمی‌افتاد و ما حق و باطل را به این شفافیت نمی‌شناختیم.

 

حکمت حضور خانواده در کربلا

با این وجود حضور زن‌ها و بچه‌ها در میدان کربلا بعد تحلیل ماجرا را بالا می‌برد. حکمت این امر چه بود؟

درست است. همین اتفاق طبیعی دارای ابعاد گسترده‌ای است که در پیام‌آوری حضرت زینب سلام‌الله علیها بعد از واقعه کربلا نمودار می‌شود. همان طور که شاعری به خوبی گفته است: کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود. آن بانوی گرامی باید در کربلا حضور داشت و باید آن شدت معصومیت و مظلومیت خانواده پاک و مطهر به نمایش گذاشت می‌شد تا مظلومیت حق مشخص شود تا درسی برای همه تاریخ باشد.

گویا یک جامعه کوچک در کربلا دور هم جمع شده بودند. در این جامعه زن، مرد، کودک، نوجوان، جوان، کهن‌سال، سالم و بیمار همه حضور داشتند تا نموداری از جامعه کل را تشکیل بدهند و هر کسی نقش خود را در یاری حق ایفا کند تا برای ما مشخص است دفاع از حق به سن و سال و جنسیت ربطی ندارد. بلکه همه انسان‌ها وظیفه دفاع از حق را دارند و هیچ توجیهی برای خودداری از این کار قابل پذیرش نخواهد بود.

از این منظر به نظر می‌رسد امام حسین علیه السلام خواسته سطح درگیری دو جبهه حق و باطل را از بعد فردی فراتر برده و به جامعه بکشاند تا در کنار مؤلفه‌های فرهنگی حتی به سطح تمدنی برساند. هرچند که هزینه جنگ در این شرایط بالا می‌رود و زن‌ها و بچه‌ها به اسارت برده می‌شوند، اما در عین حال پیام‌رسانی آن گسترده و دامنه‌دار می‌شود.

 

ظلم به زنان و کودکان، عامل رسوایی یزیدیان شد

به هر حال هزینه برای امام حسین علیه السلام بالا رفت که خانواده را با خود برده بودند. چگونه لشکر یزید هم متحمل هزینه شدند؟

اگر امام حسین علیه السلام خانواده خود را به همراه نبرده بودند، کار یزید آسان بود. چون حداکثر چند نفری را اجیر می‌کرد تا آن حضرت و یارانش را به شهادت برسانند. در بعد بیرونی هم لازم نبود دیگران را توجیه کند و مورد سؤال قرار بگیرد که اگر امام حسین علیه السلام را کشتی دیگر چه کاری با کودک شیرخواره او داشتی و یا چرا زنان و کودکانش را به اسارت گرفتی؟

یزید می‌توانست همان کاری را کند که پدر ملعونش یعنی معاویه با امام حسن علیه السلام کرد. یعنی چند نفر را اجیر کرد و امام حسن علیه السلام را به شهادت رساند. اما امام حسین علیه السلام زن‌ها و بچه‌ها را هم به همراه خود داشت. این گونه یزید برای همیشه مورد سؤال بزرگی قرار می‌گیرد. چون ماجرا، ماجرای یک ترور ساده نیست که بگوییم امام را شهید کرد و چند نفر نیرو داشت. بلکه باید لشکر بزرگی فراهم می‌کرد. باید مردم را تطمیع می‌کرد که مقابل امام خود آن هم در بیابان و در کنار زن‌ها و بچه‌ها، پیرمردان و بیمار صف کشی کنند.

در جریان امروزی هم همین طور است. اگر در خیابان درگیری روی بدهد و طرف مقابل هر اندازه لاابالی باشد معمولاً وقتی ببیند زن و بچه همراه طرف مقابل است حیا می‌کند و کنار می‌رود. در قضیه کربلا هزینه به همین صورت برای یزید بالا رفت. چون امام حسین علیه السلام را به شهادت رساند، کودک شیرخواره و بی‌گناه او را شهید کرد، زن‌ها و بچه‌ها را مورد حمله قرار داد و اسیر کرد، به بیمار دشت کربلا هم رحم نکرد. این جنایت بزرگ ننگ عظیمی برای یزید است.

ماجرا به شهادت امام حسین علیه السلام ختم نمی‌شود. بلکه حضور زن‌ها و بچه‌ها آغاز ماجرای دیگری است و ظلم دیگری از سوی یزید را نمایش می‌دهد. درواقع شمر ملعون با کشتن امام حسین علیه السلام ماجرا را ختم نکرد، بلکه ماجرای حمله به خیمه‌ها و اسارت خانواده مظلوم امام حکایت مفصلی است که هرچند طبیعی و در قالب دنیایی و مادی صورت گرفته اما دامنه‌دار است و ابعاد گسترده‌ای دارد.

ممکن نبود در مقطعی از این سفر تاریخی، امام حسین علیه السلام بتوانند زن‌ها و بچه‌ها را به جای امنی بفرستند؟

این امکان وجود نداشت. چون در وهله اول، ظاهر ماجرا آن است که امام جان زن‌ها و بچه‌ها را در خطر می‌دیده و بنابراین تصمیم گرفته تا آن‌ها را همراه خود ببرد. همان طور که هر مرد دیگری در سفر سختی که در پیش دارد، امکان دارد چنین تصمیمی بگیرد.

در وهله دوم، دیگر دشمن اجازه نمی‌داد زن‌ها و بچه‌ها پراکنده شوند و اصولاً در آن بیابان پر خطر چنین امکانی وجود نداشت. به همین دلیل امام حسین علیه السلام خانواده را همراه خود نگه داشتند. اما باز هم این‌ها ظاهر ماجرای کربلا است که طبیعی بودن آن را نشان می‌دهد. در پس این ظاهر، باطنی عظیم وجود دارد که پیام‌رسانی کربلا توسط همین خانواده صورت می‌گیرد تا مظلومیت حق را به نمایش گذاشته و آن شهادت مظلومانه در بیابان را به گوش تاریخ برساند.

 

مظلومیت حق در کنار سیاهی باطل مشخص شد

چگونه حضور زن‌ها و بچه‌ها اوج سیاهی باطل را نشان می‌دهد؟ نمی‌شد بدون این حضور، یزید و یزیدیان سیاهی خود را به نشان بدهند؟

می‌گویند: الاشیاء تعرف باضدادهم. یعنی هر چیزی با ضد خودش شناخته می‌شود. تا وقتی ما باطل را نشناسیم نمی‌توانیم حق را درک کنیم. وقتی باطل بودن یزید به تمامیت به نمایش درمی‌آید که در مقابل زن‌ها و بچه‌ها هم قرار بگیرد.

اگر فقط امام حسین علیه السلام و مردان لشکر آن حضرت در کربلا حضور داشتند، جنگی روی می‌داد مانند سایر جنگ‌های تاریخ اسلام. اما سیاهی و رذالت یزید در مواجهه با زن‌ها و بچه‌های بی‌گناه نشان داده می‌شود. حرمله ای که حضرت علی‌اصغر علیه السلام، کودک شش‌ماهه امام را به شهادت رساند، تصویر شقی‌ترین و بدبخت‌ترین انسان روی زمین است که حتی کودک را هم دشمن می‌پندارد و به او هم رحم نمی‌کند.

این رویدادها باید اتفاق می‌افتاد تا درون یزید و لشکر باطل مشخص شود و تا امروز ما بدانیم حق چیست و باطل کدام است. حتی اگر کاروان اسرا هم همگی مرد بودند باز هم شدت پستی یزید معلوم نمی‌شد و تاریخ با این ننگ را نمی‌توانست درک کند. هر اندازه پستی و شقاوت جریان یزیدی در مواجهه با زنان و کودکان بیشتر نمایش داده شود، حقانیت حسینی بیشتر نمایان می‌شود.

 

ظلم یزید عامل ترویج اسلام بود

گفته شده که از آثار به اسارت رفتن زنان و کودکان امام حسین علیه السلام این بوده که چندین نفر در همان زمان اسارت به حقانیت اسلام ایمان آوردند. این ماجرا صحت دارد؟

بله. یهودیان و مسیحیانی که اسارت خانواده آخرین پیغمبر خدا را مشاهده می‌کردند، این ماجرا را با دین خودشان مقایسه می‌کردند و به باطل بودن یزید پی می‌بردند. آن‌ها از یزید می‌پرسیدند چطور خودت را مسلمان می‌دانی در حالی که نوه پیامبر اسلام را به شهادت رسانده‌ای و خانواده او را اسیر کرده‌ای؟ این ننگ یزید به این صورت آشکار شد.

یهودیان و مسیحیان می‌گفتند ای کاش حضرت عیسی و حضرت موسی علیهماالسلام فرزندی داشتند که در میان ما بودند و ما آن‌ها را گرامی می‌داشتیم. مسیحیان حتی یاران حضرت عیسی علیه السلام را قدیس می‌دانند و از آن‌ها تقدیر می‌کنند. این رسوایی یزد، حقانیت امام حسین علیه السلام را نشان داده در حالی که او می‌خواست اسلام را از بین ببرد، خودش عامل شناخت اسلام شد و ننگ بزرگی برای خود ساخت.

 

ابعاد عاطفی کربلا با حضور زنان نمایش داده شد

به نظر می‌رسد بعد عاطفی در واقعه عظیم کربلا با حضور همین زنان و کودکان تزریق شده است.

بله. اگر اسیران کربلا مرد بودند این اتفاق نمی‌افتاد. باید زنان و بچه‌ها در این واقعه به اسارت می‌رفتند تا عنصر عاطفه در این ماجرای جنگی تزریق شود. به عنوان مثال زنان و مردان بسیاری در این حادثه حضور داشتند و یا تحت تأثیر وقایع قرار گرفتند. اما تنها حضرت سکینه سلام‌الله علیها تصمیمی گرفت مبنی بر اینکه تا آخر عمر خود آب سرد ننوشد و به این تصمیم عمل کرد. یا با وجود حضور مردان دیگر، تنها حضرت رباب سلام‌الله علیها تا آخر عمر به یاد واقعه جان‌سوز کربلا در برابر آفتاب زیر سایه نرفت.

عملی کردن این گونه عناصر عاطفی تنها از یک زن برمی‌آید و زنان می‌توانند اوج جان‌سوزی کربلا را پیام‌رسانی کنند. با این رویدادها مشخص می‌شود که چرا باید زنان و کودکان هم در کربلا حضور داشتند تا عمق فاجعه مشخص شود.

آیت الله بهجت:

اختلاف شیعه و سنی، یک مساله استعماری است. مساله مهم دوستی اهل بیت (ع) است که فریقین بر آن اتفاق دارند. مسلمین در حال حاضر، در این باره اختلاف و مشکلی ندارند. البته حساب وهابی ها و مبغضین به اهل بیت (ع) جداست. وهابیون نه شیعه هستند و نه سنی! مذهب وهابیت یکی جریان سیاسی است که ربطی به شیعه و سنی ندارد.

کسی که وحدت مسلمانان را نخواهد، مسلمان نیست. ائمه ما (ع) در نماز جماعت آنان شرکت می کردند، به جهت اتحاد مسلمانان.

سعد و نحس بعضی ایام در اسلام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن عبرت‌ گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند.

 با فرا رسیدن ماه صفر، برخی افراد فکر می‌کنند که این ماه دارای نحسی است و هنگامی که وارد این ماه می‌شوند، هیچ کاری را آغاز نمی‌کنند تا مبادا فرجامی منحوس داشته باشد!

به راستی سعد و شومی ایام تأثیری در زندگی انسان دارد؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا تعریفی از دو واژه «سعد» و «نحس» ارایه می‌شود و سپس برای بررسی صحت یا سقم نحسی ایام مختلف به ویژه ماه صفر، به قرآن کریم رجوع می‌کنیم.

 

*معنای لغوی سعد و نحس

«سعد» به معنای فراهم شدن امور و مقدمات الهی برای رسیدن به خیر دنیوی و اخروی است(1) و در مقابل آن، تفاوت و یا نحس قرار دارد. «نحس» در لغت به معنای سرخ شدن افق همچون مس گداخته است و در اصطلاح به هر چیز شوم نحس گفته می‌شود. (2) فراهم نشدن مقدمات و امور کارها نیز نحس تلقی می‌شود.

 

*نحوست ایام در کدام آیات آمده است؟

در آیات قرآن تنها در 2 مورد اشاره به «نحوست ایام» شده است:

 

1- آنجا که می‌فرماید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را «فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» (در یک روز شوم مستمر) بر آن‌ها فرستادیم که مردم را همچون تنه‌های نخل ریشه‌کن شده از جا بر می‌کند».(3)

 

2- در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «فَأَرْسَلْنا عَلَیهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیامٍ نَحِساتٍ»(4) مانند بادی سخت و سرد در روزها شومی بر آنها مسلّط ساختیم».

 

در نقطه مقابل، تعبیر «مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می‌شود، چنان که درباره شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةٍ مُبارَکَةٍ» ما قرآن را در شبی پربرکت نازل کردیم».(5)

 

به این ترتیب قرآن فقط اشاره سربسته‌ای به این مسئله دارد، پس می‌توان گفت تا اینجا اصل سعد و مبارک بودن بعضی ایام و نحس بودن بعضی روزها را به صورت اجمال پذیرفته است.

 

*دیدگاه علامه طباطبایی و آیت‌الله مکارم درباره نحسی ایام

علامه سید محمدحسین طباطبایی در ذیل آیه 19ـ20 قمر می‌فرمایند:

«از نظر عقلی نمی‌توان دلیلی اقامه کرد که فلان زمان نحس است و فلان وقت سعد، چون اجزای زمان مثل هم هستند و ما هم که بر علل و اسباب مؤثر در حوادث احاطه علمی نداریم تا بگوییم فلان قطعه از زمان نحس است و قطعه دیگر سعد، امّا از نظر شرعی دو آیه در قرآن داریم که ظاهر این آیات و سیاق آن‌ها بیش از این دلالت ندارد و آن ایام خاص (هفت شبانه روز) که عذاب بر قوم ثمود ارسال شد، روزهای نحسی بوده‌اند، ولی دیگر نمی‌رساند که حتی‌ همان روزها در هفته بعد و در ماه بعد و ... ایام نحس هستند.

چون اگر تمام آن ایام نحس باشند در تمام سال، لازمه‌اش این است که تمام زمان‌ها نحس باشند و همچنین ظاهر آیاتی که دلالت بر سعد بودن ایام دارد به خاطر همراهی آن ایام با امور بزرگ و افاضات الهی و کارهای معنوی است، مثل امضا تقدیر است، نزول ملائکه و روح، انجام عبادات... و اخبار هم نتیجه‌اش این است که نحس بودن ایام به خاطر کارهای زشتی است که در آن واقع شده است و سعد بودن ایام به خاطر کارهای نیک دینی و یا عرفی است، امّا اینکه قطعه‌ای از زمان خاصیت تکوینی سعد و نحس داشته باشد، قابل اثبات نیست.(6)

 

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی:

از نظر عقل محال نیست که اجزا زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگی‌های نحوست و بعضی ویژگی‌های ضد آن هرچند عقلاً قابل اثبات نیست، ولی از نظر شرعی اگر دلیلی باشد قابل پذیرش است و مانعی برای آن نیست».

بعد ایشان در تفسیر نمونه روایات را مورد بررسی قرار می‌دهد و بهترین راه جمع را میان اخبار مختلف در این باب این می‌داند که اگر روزها هم تأثیری داشته باشند به فرمان خدا است، هرگز نباید برای آن‌ها تأثیر مستقلی، قائل شد و از لطف خداوند خود را بی‌نیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد. (7)

 

*آیا روایات از نحسی ایام سخن به میان آورده‌اند

مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم درباره اینکه آیا ائمه معصومین درباره سعد و نحس بودن ایام سخنی به میان آورده‌اند، این چنین پاسخ می‌دهد: در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «نحس و سعد ایام» برخورد می‌کنیم که هر چند بسیاری از آن‌ها روایات ضعیف هستند، ولی در بین آن‌ها روایات معتبری داریم که به برخی روایات اشاره می‌کنیم:

از امیرمؤمنان(ع) درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زند و سنگینی آن و اینکه منظور کدام چهار‌شنبه است، سؤال شد، حضرت فرمود: فرمود چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کشت... و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد،(8) بنابراین بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس می‌دانند و از آن به «اربعاء لاتدور» تعبیر می‌کنند، یعنی چهارشنبه‌ای که تکرار نمی‌شود.

 

در بعضی دیگر از روایات می‌خوانیم که روز اوّل ماه روز سعد و مبارکی است، چرا که آدم در آن آفریده شد ‌و همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت.(9)

 

امام صادق(ع) درباره نوروز فرمود: «روز مبارکی است که کشتی نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد و روزی است که علی(ع) بر دوش پیامبر(ص) رفت، بت‌های کعبه را شکست و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود.(10)

 

* چرا سعد و نحس بعضی ایام پذیرفته شده است؟

علل این امر را چند چیز می‌توان دانست:

1- وجود وقایعی که در این ایام واقع شده است باعث سعد و یا نحس آن شده است، چنان که در بعضی روایات دیگر می‌خوانیم که روز سوّم ماه روز نحسی است، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آن‌ها کنده شد (11) و یا اینکه روز هفتم ماه روز مبارکی است، چرا که حضرت نوح سوار بر کشتی شد.(12)

 

2- توجه دادن مسلمین به حوادثی که در گذشته واقع شده است تا رفتار و اعمال خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرّب و روش بنیان‌گذاران آن‌ها فاصله گیرند.

 

لذا در روایات فراوان سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می‌دهد، مخصوصاً در مورد روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی (ظاهری) بر اهل‌بیت آن روز مسعود و مبارکی می‌شمرده و در روایات شدیداً تبرک به آن روز نهی شده و حتی دستور داده‌اند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن قرار ندهند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده و عملاً از برنامه بنی‌امیه فاصله بگیرند، پس توجه دادن اسلام به سعد و نحس ایام برای این است که به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده توجه شود.

 

3- توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار، بنابراین در روایات متعددی توصیه شده که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده با دادن صدقه و یا خواندن دعا و قرآن و توکل بر ذات الهی و استمداد از لطف او خود را بیمه کنید.

 

4- توجّه به این نکته که غالباً حوادث جنبه کفاره اعمال نادرست خود انسان است و ایام ارتباط و تأثیر مستقیم ندارد، بلکه ایام را می‌توان با توبه و استغفار به روزهای مبارک و سعد تبدیل کرد.

 

*دعایی که هر روز ماه صفر خوانده شود

در هر صورت نحوست ماه صفر به معنای متوقف کردن اموری مانند خرید و فروش و سایر فعالیت‌ها نیست،‌ بلکه باید با خواندن دعاهایی که برای دفع نحوست این ماه وارد شده مانند دعایی که شیخ عباس قمى در کتاب مفاتیح در اول اعمال ماه صفر آورده است را 10 مرتبه در هر روز بخوانیم تا این نحوست بر طرف شود، با این وجود براى دفع نحوست این ماه، هیچ چیز بهتر از صدقه دادن و دعاها و استعاذه وارده نیست:

«یا شَدیدَ الْقُوی‏ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی‏ شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیبینَ الطَّاهِرینَ»

 

*نتیجه‌گیری

در اسلام سعد و نحس بعضی ایام به خاطر وقایعی که در آن اتفاق افتاده، پذیرفته شده است تا به این وسیله مردم به وقایع گذشته توجه کنند و از آن درس‌ها و عبرت‌ها گرفته و برای دفع آن به خدا متوسل شوند، از او مدد جویند و از مجازات و مکافات اعمال خویش غافل نباشد.

هر چند افراط در مسأله سعد و نحس ایام یه هیچ وجه مورد پذیرش اسلام نیست، اینکه انسان به هر کاری بخواهد دست بزند، مثلاً به سراغ سعد و نحس ایام برود و عملاً از بسیاری فعالیت‌ها باز بماند، نه مورد تأیید عقل است و نه مورد تأیید شرع، درست نیست که انسان به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود، گناه همه شکست‌ها را به گردن شومی ایام اندازد، بی‌تردید چنین کاری جز فرار از حقیقت و تبیین خرافی حوادث زندگی نیست.

اما درباره ماه صفر باید گفت: چون در این ماه رحلت پیامبر اکرم(ص) و چند تن از امامان معصوم(ع) اتفاق افتاده است، در روایات آمده که برای دفع آفات و بلایای این ماه، بسیار صدقه دهند، نه از آن جهت که به آن معنا نحس باشد، بلکه به خاطر از دست دادن پیامبر(ص) برای مردم روزهای خوبی نیست.

 

*پی‌نوشت‌ها

1- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، (دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404) صفحه 232.

2- همان، صفحه 485.

3- سوره قمر، آیه 19ـ20.

4- سوره فصلت،آیه 16.

5- سوره دخان، آیه 3.

6- علامه سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، فی تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1362،جلد 19، صفحات 79ـ83 با تلخیص.

7- تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 41 و 47 با تلخیص.

8- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 183، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه جلد 23، صفحه 43.

9- تفسیر نورالثقلین، صفحه 105، حدیث 25، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43، و ر.ک: محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، (بیروت، لبنان، مؤسسة الاعلمی، للمطبوعات، چاپ دوم، 1402 ه‍ ، 1982 م ح 5، صفحات 101ـ102.

10- بحارالانوار، جلد 59، صفحه 92.

11- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 58، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43.

12- تفسیر نورالثقلین، جلد 5، صفحه 61، به نقل از تفسیر نمونه، جلد 23، صفحه 43.