
emamian
وضع فرهنگی عرب و ملل دیگر در عصر بعثت
هر روز که ميگذرد، نياز بشر به آموزههاي اصيل و ناب اسلام راستين بيشتر ميشود. بعثت پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله فقط براي دوران جاهليت تاريخ نيست، بلکه بشر امروزي در جاهليت مدرنيته خود، بيش از پيش در خطر سراشيبي سقوط قرار گرفته است. از سوي ديگر، برداشت از مفاهيم و آموزههاي بعثت نبايد مقطعي و گذرا باشد؛ زيرا بعثت، تنها آغاز راه است و به گسترش و رشد نياز دارد. قرآن، غدير و اهلبيت، همان عامل رشد و تکميلکننده اين روند سعادتند که در نهايت، با ظهور حضرت مهدي عليهالسلام، اسلام واقعي در جامعه جهاني به نمايش گذاشته خواهد شد.
در اين نوشتار، افزون بر تطبيق فرهنگ بعثت با جامعه امروزي، به وضعيت جهانِ پيش از بعثت، انگيزهها و اهداف بعثت، نقش بعثت در وحدت و انسجام اسلامي، علت ظهور اسلام در عربستان و... پرداخته شده است.
جهان در عصربعثت
پژوهشگران تاريخ و فرهنگ، وصف جاهليت را فقط مخصوص مردم جزيرةالعرب نميدانند. سيري در جوامع آن دوره، روشنگري و نهضت دين اسلام را در هدايت و تمدن همه بشر به روشني آشکار ميسازد. در شرق دور و سرزمينهاي هند و چين، شرک همهجا را فرا گرفته بود و بت، گاو، اختران و آتش به عنوان خدا پرستش ميشد. در مغرب زمين نيز از نظر اجتماعي و سياسي، وحشتناکترين دورههاي تاريخ رقم ميخورد. قبايل آريايي که به اروپا سرازير شده بودند، در فرانسه و ايتاليا شديدترين خونريزيها را به راه انداختند. قبايل انگلوساکسونها نيز در انگلستان، از هيچ خونريزياي ابا نداشتند. سلسله ساسانيان در ايران، حکومتي مستبدانه و ظالمانه بود. طبري، تاريخنگار برجسته، در وصف پادشاه ايران، اينگونه مينويسد: «در جرم و عصيان به باريتعالي به جايي رسيد که به رئيس نگهبانان خود دستور داد تا همه زندانيان را که عددشان به سي و شش هزار ميرسيد، هلاک کنند.» در عصر پر ننگ و نيرنگي اين چنين، خداوند اراده فرمود و حضرت محمد صلي الله عليه وآله را به پيامبري مبعوث کرد تا بشارتگر امين و امان و هدايت باشد.
جامعه عرب در آستانه بعثت
تفکري هر چند کوتاه در سير زندگي مردم جزيرة العرب و تحوّل فرهنگ و تمدن ايشان در پيش و پس از بعثت، عظمت تلاشهاي رسول اکرم صلي الله عليه وآله را به خوبي نشان ميدهد. اعراب بدوي، تابع حکومتي نبودند و اساس جامعه آنان را قبيله تشکيل ميداد. در اين نوع زندگي، ديگر قبايل، بيگانه به شمار ميرفتند و هيچگونه حقوق و احترامي نداشتند. در نتيجه، غارت اموال، کشتن افراد و دزديدن دختران، جزو فرهنگ رايج آنان بود. غارت کردن، از راههاي رسمي گذران زندگي به شمار ميآمد. اين مسئله به قدري پذيرفته شده بود که عربها در شعرهاي خود، کشتار و غارت ديگران را سندهاي افتخار خود ميشمردند. در جامعه جاهلي شبه جزيره عربستان، زن همانند کالا جزو دارايي پدر، شوهر يا پسر بود و همراه با اموال و ثروتي که باقي ميماند، به ارث برده ميشد.
همچنين بتپرستي آيين رايج ايشان بود. دامنه بتپرستي آنقدر رواج داشت که بتهايي به شکل حيوان، گياه، فرشته، ستارگان يا حتي تختهسنگي ساده پرستش ميشد. عظمت و شکوه بعثت پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله اينجا نمود مييابد که بدانيم حضرت از ميان چنين مردماني، انسانهايي تربيت کرد که بناي تمدن جهاني را معماري کردند.
جهان قبل از بعثت در کلام حضرت اميرمؤمنان علي عليهالسلام
خداوند، پيامبر اسلام را هشدار دهنده جهانيان مبعوث فرمود تا امين وحي الهي باشد. آنگاه که شما ملت عرب، بدترين دين را داشتيد و در بدترين خانه زندگي ميکرديد و ميان غارها، سنگهاي خشن و مارهاي سمّي خطرناک و فاقد شنوايي، به سر ميبرديد. آبهاي آلوده مينوشيديد و غذاهاي گلوآزار ميخورديد. خون يکديگر را ميريختيد و پيوند خويشاوندي را ميبريديد. بتها ميان شما پرستش ميشد و مفاسد و گناهان شما را فرا گرفته بود.
خدا، پيامبر اسلام را زماني فرستاد که مردم در فتنهها گرفتار شده، رشتههاي دين پاره شده و ستونهاي ايمان و يقين ناپايدار بود. ... راه رهايي دشوار مينمود و پناهگاهي وجود نداشت. چراغ هدايت، بينور شده و کوردلي همگان را فرا گرفته بود. خداي رحمان معصيت ميشد و شيطان ياري ميگرديد.
ملتها در خواب عميقي فرو خفته بودند. فتنه و فساد، جهان را فرا گرفته بود. اعمال زشت رواج يافته بود. آتش جنگ همهجا زبانه ميکشيد و دنيا، بينور و پر از مکر و فريب گشته بود.
هوا و هوس بر مردم چيره شده بود. ... نادانيهاي جاهليت، پست و خوارشان کرده بود و در امور زندگي سرگردان بودند و بلاي جهل و ناداني دامنگيرشان بود.
داستان بعثت
ماجراي بعثت حضرت پيامبر، با نقلهاي متفاوتي روايت شده است. چه سخني رساتر و شيرينتر از بيان امام هادي عليهالسلام که ميفرمايد: «هنگامي که محمد صلي الله عليه وآله تجارت شام را ترک گفت، هر روز به کوه حرا ميرفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مينگريست و از آنچه ميديد، به ياد عظمت خداي آفريننده ميافتاد و آنگاه با روشني خاصي به عبادت خداوند مشغول ميشد. چون به چهل سالگي رسيد، خداوند، دل او را بهترين، روشنترين و خاضعترين دلها يافت. در آن لحظهها، جبرئيل به سوي او آمد و بازوي او را گرفت و تکان داد و گفت: بخوان. گفت: چه بخوانم؟ جبرئيل گفت: اي محمد! بخوان به نام پروردگارت که آفريد. پس جبرئيل، رسالت خود را به انجام رسانيد و به آسمانها بالا رفت و محمد نيز از کوه فرود آمد. در اين هنگام، خداوند، کوهها، صخرهها و سنگلاخها را به سخن آورد، به گونهاي که به هر کدام ميرسيد، اداي احترام ميکردند و ميگفتند: السلام عليک يا حبيبَ اللّه، السلام عليک يا ولي اللّه، السلام عليک يا رسولَ اللّه».
توحيد؛ مهمترين پيام بعثت
توحيد، اصليترين و مهمترين پيام بعثت است. فراگيري اين اصل چنان گسترده است که اسلام به نام دين توحيد شناخته ميشود. در قرآن کريم، اصل توحيد، ساختار کلي همه آيات است و نخستين پيام همه پيامبران پيشين نيز اصل توحيد بوده است: «پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم، مگر آنکه به وي وحي کرديم که معبودي جز من نيست، پس تنها مرا پرستش کنيد».(انبياء: 25)
از سوي ديگر، توحيد فقط راهحلي براي بحرانهاي دوران جاهليت نبوده است. توحيد، شعار محض نيست. توحيد؛ يعني نفرت و دوري و نفي همه طاغوتها. توحيد؛ يعني تکيه نکردن به هيچ قدرتي جز قدرت و عظمت الله. با اين مفهوم، انسان قرن 21، بيش از هر زمان ديگر به اين اصل حياتي نياز دارد. بشر امروز، با طاغوتها و بتهاي دروني و بيروني خود، از هر گونه پيشرفت و سعادت واقعي بازمانده است. توحيد؛ يعني نپذيرفتن هيچگونه بيعدالتي. با اين وصف، از شخصيترين رفتار انسان تا قانونگذاري براي حکومت جهاني، جايگاه اجراي اصل توحيد است. بدون توحيد و مبارزه با قدرتهاي بيگانه، تمدن امروز نه تنها ارزشي ندارد، بلکه سرعت سقوط انسان را چند برابر خواهد کرد.
قرآن، يادگار بعثت
بيشک، در تمام دوران بعثت، مهمترين ابزار رسول خدا در برابر دشمنان، آيات قرآن بوده است. آموزههايي که ضمن آيات استوار قرآن ارائه ميگرديد، منافقان و مشرکان را در برابر دعوت اسلام خلعسلاح ميکرد. منطق استوار و نظم آهنگين قرآن، بر جذبه پيامهاي آن ميافزود و همگان را از ايستادگي در برابر خود عاجز ميساخت.
تحول و تمدني که با بعثت و اعلام نبوت پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله آغاز شد، به کمک آيههاي قرآن، انديشه خود را در تمام زواياي جامعه جاهل، توسعه داد و به سمت انقلابي بنيادين پيش برد. آيههاي قرآن با هجوم به باورهاي جاهليت، بعثت حضرت محمد صلي الله عليه وآله را هرچه بيشتر و بهتر در جهان تبليغ کرد.
عيد مبعث، عيد نزول قرآن است. جشن هديه آسماني خدا به انسان است و قرآن، بهترين سراينده آموزههاي بعثت است که هرکس به مقدار ظرفيت و توانايي خود از آن سرشار خواهد شد.
نخستين آيه ها
پس از قرنها آمادهسازي بشر به دست ديگر پيامبران، اينک حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه وآله آماده شده است تا پيامآور مکتب جاودانه باشد. حال که بعثت، تا ابد در تاريخ جاودانه خواهد ماند، خداوند در نخستين ارتباط با رسولش، چه پيامي براي بشر خواهد داشت؟ اکنون که قرار است آييني فرازمان و مکان برسد، در اولين برخورد ميان زمين و آسمان، لاهوتيان چه تحفهاي براي انسان خاکي دارند؟ از سوي ديگر، همه اين پيامها و آيهها، معجزه پيام اين دين جاودانه خواهد بود. چه واژگاني از جنس چه مفاهيمي، پس از گذر قرنها باز هم ميتوانند طراوت و اعجاز خود را حفظ کنند تا راهنماي هدايتخواهان باشند.
پنج آيه نخست سوره علق، اولين آيههايي هستند که در آغاز بعثت، پيامبر را دلگرم و پراميد ساختند: «بخوان به نام پروردگارت که [جهان را] آفريد [و] آدمي را از خوني بسته خلق کرد. بخوان، که پروردگارت بزرگوارترين است. آنکه با نامه آموخت و به انسان آنچه را نميدانست ياد داد».(علق: 1ـ5)
خواندن، از مقوله علم و فرهنگ؛ توحيد، از مقوله عبادت و بندگي؛ آفرينش، از مقوله انديشه در خويشتن و راز خلقت جهان، از مقوله نشانههاي حق است. از ابتدا، سخن از تفکر، تعبد و تعلم به ميان آمده است؛ مفاهيمي که امروزه در پس قرنها پيشرفت و تمدن ادعايي، بشر هنوز در الفباي آن درمانده است.
مبعث، جشن اصالت
مکتبها و تمدنهايي که با فکر بشر سر و سامان ميگيرند، هماره پر از کاستي و نارسايياند. اين کاستيها در سرآغاز جريانها به روشني قابل درک است و شايد با گذر زمان بتوانند نقصها را به کمترين حد برسانند. در مکتبهاي آسماني و الهي، نابترين و اصيلترين آموزهها را هماره بايد در آغازها جستوجوگر بود؛ زيرا اديان الهي همانگونه که از نيازهاي امروز بشر کاملاً آگاهند، دغدغههاي فرداي او را نيز برنامهريزي کردهاند. بعثت پيامبر اعظم اسلام صلي الله عليه وآله، نهاييترين و جهانيترين سرآغاز است. همين دو ويژگي بعثت، درسها و فراخوانهاي اسلام را به مکان و زمان محدود نميکند.
با اين تفسيرها، برگزاري جشن و عيد در روز مبعث، پيش از هر چيز بايد بهانهاي براي رهنمون ساختن امت اسلامي به سوي آموزههاي ناب آن باشد. گزارههاي روحبخشي که پيامبر و اهلبيت ايشان مطرح کردهاند، بينقصترين و کاملترين رهنمودهاي هدايت بشرياند که از گزند بدعت به دور ماندهاند. مراجعه به قرآن کريم و احاديث اهلبيت عصمت و طهارت و سيراب شدن از سرچشمههاي وحي، بهترين توشه از جشن روز مبعث است.
بعثت، پيامآور وحدت
يکي از محوريترين ويژگيهاي مکتب اسلام، جهاني و جاودانه بودن آن است. بعثت پيامبر و ظهور دين اسلام، نه تنها مردم عربستان، که تمام مردمان کره خاکي را در مسير رشد و تکامل قرار داد. اسلام بنا بر اصل جاودانه و جهاني بودنش، دربردارنده آموزههايي براي پايهريزي جامعهاي جاويد و امتي واحد بود.
عقيده وحدت بشريت در قالب آيين واحد و خداي يکتا، يکي از برجستهترين پيامهاي بعثت است. اين وحدت در حقيقت يکي از نتايج اعتقاد به يگانگي خداوند و اساس آموزههاي اسلامي است. در آياتي از قرآن کريم، به اين اصل توجه شده است: «شما مردمي يگانهايد و من خداي يکتاي شما هستم. پس از نافرماني من بپرهيزيد».(انبياء:92)
همانگونه که بعثت و پيام وحي در نخستين حرکتهاي خود، اختلاف ميان سياه و سفيد و قبايل را برداشت، ادامه اين جريان بايد به جهان پر تلاطم امروزي نيز کشانده شود. کشمکشهاي مذهبي و قومي، نزاعهاي رنگي و نژادي و آتشافروزيهاي تفرقهافکنانه، نمونهاي از جاهليت مدرن امروز است. روز مبعث، پيام اتحاد و انسجام را در همه سطوح از طرف خالق يکتا، براي امت يکتاپرست، به ارمغان آورده است. هر کس در هر جايگاهي ميتواند در ايجاد اين وحدت و انسجام، سهمي بسزا داشته باشد.
هدف از بعثت در کلام حضرت اميرمؤمنان علي عليهالسلام
خداوند، حضرت محمد را به حق برانگيخت تا بندگان خود را از پرستش دروغين بتها رهايي بخشد و به پرستش خود راهنمايي کند و آنان را از پيروي شيطان نجات دهد و به اطاعت خود کشاند.
پس خداوند، رسولان خود را در ميان مردم برانگيخت و پيامبرانش را پياپي به سوي آنها فرستاد تا از مردم اداي عهد و پيمان فطرتي را که با پروردگارشان بسته بودند، بخواهند و نعمت فراموش شده او را به ايشان يادآوري کنند و با تبليغ دلايل روشن، وظيفه رسالت را انجام دهند و نيروي عقلهاي مردم را که زير غبار کفر و شرک و گمراهي پنهان شده بود، برانگيزانند و به کار اندازند و آيات بزرگ الهي را به ايشان بنمايانند.
خداي سبحان براي وفاي به وعده خود و کامل گردانيدن دوران نبوت، حضرت محمد را مبعوث کرد؛ پيامبري که از همه پيامبران، پيمان پذيرش نبوت او را گرفته بود. نشانههاي او شهرت داشت. و تولدش بر همه مبارک بود.
بعثت در کلام امام خميني رحمه الله
اگر بعثت هيچ ثمرهاي نداشت الاّ وجود علي بن ابيطالب و وجود امام زمان ـ سلام الله عليه ـ اين هم توفيق بسيار بزرگي بود.
حادثهاي بزرگتر از بعثت رسول اکرم صلي الله عليه وآله نشده است و تصور هم ندارد که بشود؛ زيرا که بزرگتر از رسول اکرم صلي الله عليه وآله در عالم وجود نيست، غير از ذات حقتعالي و حادثهاي بزرگتر از بعثت او هم نيست.
پيغمبر اکرم اهل عربستان است، لکن دعوتش مال عربستان نبوده، محصور نبوده به عربستان؛ دعوتش مال تمام عالم است.
اصل آمدن پيغمبر براي آموزش و پرورش بوده است. آيات را تلاوت کند... نفوس را تطهير کند.
پيغمبر اسلام ميخواست در تمام دنيا وحدت کلمه ايجاد کند، ميخواست تمام ممالک دنيا راتحت يک کلمه توحيد قرار دهد.
بعثت و مهدويت
خداوند، بشر را هيچگاه بدون راهنما رها نساخته است. بعثت حضرت محمد صلي الله عليه وآله به عنوان خاتم الانبيا، بيانگر اين پيام بود که انسان آنقدر رشد يافته است که ميتواند کاملترين برنامه سعادت را بپذيرد و از عهدهاش برآيد. بعثت، هنوز آغاز راه تکامل و سعادت است. همانگونه که انبياي الهي، مقدمات نبوت پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله را آماده ساختند، بعثت حضرت رسول نيز آغاز مسير سعادت است که با پرچم فرزندش به منزل سرانجام خواهد رسيد. گويي ظهور حضرت مهدي عليهالسلام، بعثت ديگري است که در صلابت و عظمت آن، بتهاي مدرن جاهليت فرو خواهند ريخت. امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: «رفتارش چون رسول اللّه است. آنچه آيين غلط است، نابود ميسازد، چنانکه پيامبر نيز آيين جاهليت را برانداخت و اسلام را از نو در گيتي حاکم ميکند و ديگر حکومتها را از بين ميبرد».
شرح احادیث رجبیه| دو ویژگی ماه رجب برای پالایش از گناهان
دو ویژگی مهم ماه رجب در بین احادیثی که درباره این ماه وجود دارد، گستردگی رحمت و مغفرت خداوند نسبت به سایر ماهها است؛ به عنوان نمونه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود «رَجَبٌ شَهْرُ الِاسْتِغْفَارِ لِأُمَّتِی أَکْثِرُوا فِیهِ الِاسْتِغْفَارَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ یعنی رجب ماه استغفار امتم است؛ در این ماه زیاد استغفار کنید که خداوند بسیار اهل مغفرت و بسیار اهل رحمت است. یا در دیگر روایت فرمود «شَهْرُ الْأَصَبِّ یَصُبُّ فِیهِ الرَّحْمَةَ عَلَى مَنْ عَبَدَهُ» یعنی رجب ماه گرانسنگی که سرشار از چشمهی رحمت است.
اما غفور بودن خداوند به این معناست که انسان را از زبالههای گناهان و خطاها پاک میکند تا سبکبال شود؛ چرا که گناهان وزر و وبال فرد و بزرگترین مانع رشد است. خداوند هم حداقل در هشت آیه از قرآن از گناه با تعبیر «وِزر» یا «بار سنگین» یاد میکند. خداوند در آیه 31 سورهی انعام درباره عقوبت اُخروی آن عده که لقای خداوند را تکذیب میکنند، میفرماید «... وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما یَزِرُون»؛ یعنی «آنان بار سنگین گناهانشان را به دوش مىکشند. چه بد است بارى که مىکشند.» امیرالمؤمنین علیهالسلام در اوایل دعای کمیل به أهم گناهانی که انسان باید از آنها طلب استغفار کند اشاره میکنند که شامل طلب مغفرت برای گناهانی است که سبب دریده شدن پرده عصمت، نزول نقمت، دگرگونی در نعمتها، حبس دعا و یا نزول بلا میشوند. بنابراین غفور بودن خدا از آن روست که تبعات گناهان گریبانگیر انسان نشود.
پس از آنکه بار گناهان از دوش انسان برداشته شد، خداوند با اسم «الرحیم» او را مشمول رحمت واسعهی خویش میکند؛ یعنی دست بندهاش را میگیرد و در مسیر قرارش میدهد. اسم «رحیم» و «الرحمان» خداوند مشتق از کلمهی رحمت هستند؛ با این تفاوت که معبود با اسم «الرحیم» تک تک بندگانش را مشمول رحمتش میکند و صرفاً مخصوص مؤمنان است، اما «رحمان» شامل همگان میشود؛ امام صادق علیهالسلام مىفرماید «الرَّحمنُ اِسْمٌ خاصٌ بِصِفَة عامَّة، وَالرَّحیمُ اسمٌ عامٌ بِصِفَة خاصَّة»؛ رحمان اسم خاص است [مخصوص خداوند] اما با وصفى عام؛ یعنی مفهوم رحمتش دوست و دشمن را در بر مىگیرد؛ اما رحیم اسم عام است به صفت خاص؛ یعنی این اسم هم بر خداوند و هم غیر او اطلاق مىشود، اما مفهومش رحمتى است مخصوص مؤمنان. «رحمت» در معنایی دیگر «عطای بدون استحقاق» است؛ به این معنا که انسانها بدون آنکه استحقاق داشته باشند، مورد لطف و رحمت خداوند قرار میگیرند.
نتیجه آنکه ماه رجب تبلور اصلی کلمهی رحمت و مغرفت خداوند برای پالایش و ورود به ماه عظیم شعبان و از آنجا بهسوی ماه مهمانی خداوند و قلهی این ماه یعنی شب قدر است.
راه حل همه مشکلات، بازگشت به اسلام و همدلی ملتهای مسلمان است
همزمان با خجسته عید مبعث پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) صبح امروز (شنبه) جمعی از مسئولان نظام، نمایندگان و سفیران کشورهای اسلامی و میهمانان شرکت کننده در مسابقات بینالمللی قرآن با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
رهبر انقلاب در این دیدار، استفاده از گنجینههای عظیم و تمامنشدنی بعثت رسول خاتم(ص) را علاج همه مشکلات و راه رسیدن امت اسلامی به سعادت دنیوی و اخروی خواندند و افزودند: اگر کشورهای اسلامی به تعالیم بعثت عمل میکردند، رژیم خبیث و شرور صهیونیستی نمیتوانست در مقابل چشمان امت اسلامی اینگونه به مظلومان فلسطینی ظلم و جنایت کند که البته ملت ایران و نظام اسلامی همچنان به وظایف خود در این زمینه عمل خواهند کرد.
رهبر انقلاب اسلامی با تبریک این عید خجسته به ملت ایران و مسلمانان جهان و همه حقطلبان عالم، بعثت را بزرگترین و گرانقدرترین هدیه و نعمت الهی به بشریت برشمردند و در تبیین گنجینههای بعثت رسول اکرم، گفتند: توحید و رهایی از بندگی غیر خدا، عظیمترین گنجینه بعثت است چرا که هر جنگ و جنایت و خباثتی در طول تاریخ از بندگیِ غیر خدا نشأت گرفته است.
«تزکیه» بهعنوان داروی رهایی انسان و جوامع بشری از هر نوع فساد، «تعلیم» به معنای قرار دادن زندگی فردی و اجتماعی تحت هدایتها و فرامین الهی، و «حکمت» یعنی اداره زندگی بشر با عقل و خردمندی و فرزانگی، از دیگر گنجینههای بعثت پیامبر خاتم بود که رهبر انقلاب به تبیین آنها پرداختند.
حضرت آیتالله خامنهای در ادامهی استناد به آیات قرآن مجید برای بیان گنجینههای بعثت، «استقامت» را رمز و راه رسیدن به هر مقصودی دانستند و افزودند: «اقامه قسط» نیز از دیگر هدایای بینظیر الهی است که در نعمت بعثت پیامبر، به بشر ارزانی شده است.
رهبر انقلاب با بیان آیه شریفه «اشداءُ علی الکفّارِ رحماءُ بینَهم» افزودند: اشداء به معنای محکم و غیرقابل نفوذ بودن در مقابل دشمنان است که متأسفانه مورد توجه قرار نمیگیرد، البته ارتباطات خوب، با اختیار منظم و عاقلانه با جوامع دیگر، خوب است اما در موضوع نفوذ، انسان و جامعه عملاً تحت کنترل و مدیریت بیگانه قرار میگیرند.
ایشان مهر و محبت و صفا و صمیمیت در میان افراد جامعه را هدیه ارزشمندی دیگری از بعثت رسول خاتم دانستند و افزودند: اجتناب و کنارهگیری از طغیانگران عالَم و رها شدن از ظلمات و زنجیرهای جهل و تعصب و جمود و توقف، از جمله هزاران گنجینه ممتاز اسلام و بعثت است.
حضرت آیتالله خامنهای، نشناختن گنجینههای بعثت، کفران آنها و بسنده کردن به افتخار زبانی نه عملی را از جمله رفتارهای جوامع بشری در مقابل این نعمت بیکران دانستند و گفتند: تفرقه، عقبماندگی و دیگر ضعفهای متعدد عملی و علمی، نتیجه اینگونه برخوردها با بعثت است.
رهبر انقلاب ایجاد بزرگترین تمدن جامعه بشری در قرنهای سوم و چهارم هجری را نتیجه عمل نسبی به تعالیم قرآن خواندند و افزودند: امروز هم اگر ظرفیت بینظیر بعثت و قرآن به کار گرفته شود، ضعفهای دنیا اسلام برطرف، و زمینه سعادت و پیشرفت مهیا خواهد شد.
حضرت آیتالله خامنهای مسئله فلسطین را از جمله ضعفها و زخمهای مهم امت اسلامی دانستند و گفتند: یک ملت و یک کشور در مقابل چشمان تماشاگر دنیای اسلام مورد ظلم بیپایان و هر روزه رژیمی وحشی، خبیث و شرور قرار گرفته است و کشورهای اسلامی با این همه ثروت، ظرفیت و توانایی فقط نگاه میکنند و حتی برخی از این کشورها بخصوص در این اواخر با این رژیم خونخوار، همراهی هم میکنند.
رهبر انقلاب، تضعیف اینگونه کشورها را از جمله نتایج سکوت در مقابل جنایات و همراهی با صهیونیستها دانستند و افزودند: وضع به جایی رسیده که آمریکا، فرانسه و چند کشور دیگر، با ادعای حل مشکلات مسلمانان، برای خود حق دخالت در دنیای اسلام قائل شدهاند، در حالیکه خودشان در حل مشکلات و اداره کشورهایشان درمانده و ناتوان هستند.
ایشان تأکید کردند: اگر از همان روز اول، دولتهای اسلامی به سخنان خیرخواهان از جمله علمای بزرگ نجف گوش میدادند و در مقابل رژیم غاصب محکم میایستادند، امروز قطعاً وضع منطقه غرب آسیا متفاوت بود و امت اسلامی متحدتر و از جهات مختلف قدرتمندتر بود.
رهبر انقلاب با اشاره به مواضع صریح و علنی جمهوری اسلامی در حمایت از مظلومان فلسطینی گفتند: نظام اسلامی ملاحظه هیچکس را نمیکند و ضمن حمایت و دفاع آشکار از ملت فلسطین، به هر طریقی بتواند همچنان به آنها کمک خواهد کرد.
ایشان با اشاره به تمرکز دشمنان بر محور ایرانهراسی، گفتند: متأسفانه دولتهایی که موظفند خودشان هم به ملت فلسطین کمک کنند، با ایرانهراسیِ دشمنان اسلام همصدا میشوند.
حضرت آیتالله خامنهای، بازگشت به تعالیم بعثت، اتحاد و همدلی ملتهای مسلمان و همکاری واقعی نه صوری دولتهای اسلامی را راهحل همه مشکلات امت اسلامی خواندند و در پایان سخنانشان با ابراز تأسف و تألم مجدد از زلزله بزرگ اخیر در ترکیه و سوریه که قربانیان و آسیبدیدگان فراوانی بر جای گذاشته است، افزودند: اهمیت مسائل سیاسی مثل فلسطین و دخالتهای آمریکا باید در هر شرایطی مورد توجه و پیش چشم امت اسلامی قرار داشته باشد.
پیامبر خدا (ص) قبل از بعثت چه آیینی داشت؟
- متن بخش شانزدهم خطبه
وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ، وَضَعَنِی فِی [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِیدٌ] یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ، وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِدَاءِ بِهِ، وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ.
- ترجمه بخش شانزدهم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)
و شما به خوبی موقعیّت مرا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نظر خویشاوندی نزدیک و منزلت و مقام ویژه می دانید. او مرا در دامان خویش در حالی که کودک (خردسالی) بودم می نشاند و (همانند فرزندش) مرا به سینه خود می فشرد و در بستر خویش در کنار خود می خوابانید، به گونه ای که بدن خود را (همچون یک پدر مهربان) به بدن من می چسبانید و بوی خوش خود را به مشام من می رساند و (چون بسیار کوچک بودم و توان جویدن غذای سخت را نداشتم) غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت. او هرگز دروغی در گفتار من نیافت و در کردارم خطا و اشتباهی ندید.
از همان زمان که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از شیر بازگرفته شد، خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وی را به راههای فضیلت و محاسن اخلاق جهانیان وادارد و من هم مانند کودکی که به دنبال مادرش حرکت می کند از او پیروی می کردم. هر روز نکته تازه ای از اخلاق برجسته خود برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که به او اقتدا کنم.
او در هر سال مدتی را در مجاورت غار حرا به سر می برد (و به عبادت خدا می پرداخت) من او را می دیدم و کسی دیگر او را نمی دید (و از برنامه عبادت او خبر نداشت و هنگامی که آن حضرت به نبوت مبعوث شد) در آن روز خانه ای که اسلام در آن راه یافته باشد، جز خانه پیامبر نبود تنها او و خدیجه در آن بودند و من نفر سوم بودم.
من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم. من صدای ناله شیطان را در آغاز نزول وحی بر آن حضرت شنیدم و گفتم ای رسول خدا این ناله (از کیست و برای) چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است، زیرا از اینکه پیرویش کنند مأیوس شده است. (سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله)به من فرمود:) تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه من می بینم می بینی (و چشم و گوش تو حقایق عالم غیب را درک می کند) جز اینکه تو پیامبر نیستی؛ ولی وزیر منی و در مسیر خیر و سعادت قرار داری!
- شرح بخش شانزدهم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)
پرورش در آغوش پیامبر:
سپس امام(علیه السلام) به بیان رابطه بسیار نزدیک او با پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرداخته و نشان می دهد که این رابطه از آغاز طفولیت تا پایان عمر بوده و امام تربیت یافته دامان پیامبر اکرم است، می فرماید: «شما به خوبی موقعیت مرا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از نظر خویشاوندی نزدیک، و منزلت و مقام ویژه، می دانید»؛ (وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصیصَةِ).
آن گاه برای توضیح بیشتر می افزاید: «او مرا در دامان خویش در حالی که کودک (خردسالی) بودم می نشاند و (همانند فرزندش) مرا به سینه خود می فشرد و در بستر خویش در کنار خود می خوابانید، به گونه ای که بدن خود را (همچون یک پدر بسیار مهربان) به بدن من می چسبانید و بوی خوش خود را به مشام من می رساند و (چون بسیار کوچک بودم و توان جویدن غذای سخت را نداشتم) غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت»؛ (وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنی إِلَی صَدْرِهِ، وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ(۱) وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ).
این تعبیرات نشان می دهد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) هیچ تفاوتی میان علی(علیه السلام) و فرزندان خود نمی گذاشت و از آن موقع که آن حضرت بسیار کم سن و سال بود او را در دامان و آغوش خود پرورش می داد و نهایت محبّت را درباره او ابراز می فرمود.
در ادامه می افزاید: «رسول خدا هرگز دروغی در گفتار من نیافت و در کردارم خطا و اشتباهی ندید»؛ (وَ مَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْل، وَ لاَ خَطْلَةً(۲) فِی فِعْل).
اشاره به اینکه من مدارج تربیت را در سایه او به طور کامل پیمودم، به گونه ای که گفتار و رفتارم کاملا صادقانه و در مسیر حق بود و کمترین انحرافی نداشتم.
آن گاه امام(علیه السلام) به بیان این نکته می پردازد که من اگر در دوران قبل از بعثت نیز از آن حضرت پیروی می کردم و این را افتخار و فرصت مهمی برای خود می شمردم، به این دلیل بود که آن حضرت از آغاز عمر تحت هدایت و عنایت پروردگار قرار داشت، می فرماید: «از همان زمان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از شیر بازگرفته شد، خداوند بزرگ ترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وی را به راههای فضیلت و محاسن اخلاق جهانیان وادارد و من هم مانند کودکی که به دنبال مادرش حرکت می کند از او پیروی می کردم.
هر روز نکته تازه ای از اخلاق برجسته خود برای من آشکار می ساخت و مرا فرمان می داد که به او اقتدا می کنم»؛ (وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً(۳) أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلاَئِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ، وَ مَحَاسِنَ أَخْلاَقِ الْعَالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ. وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ(۴) أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْم مِنْ أَخْلاَقِهِ عَلَماً، وَ یَأْمُرُنِی بِالاِْقْتِدَاءِ بِهِ).
اشاره به اینکه سرپرستی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به من، تنها در جهات ظاهری و معمولی نبود، بلکه هر روز این معلم بزرگ درس، تازه ای از اخلاق و فضیلت به من آموخت و من نیز پذیرا می شدم.
تعبیر به «عَلَماً» اشاره به پرچم ها و نشانه هایی است که سابقاً در مسیر راهها در بیابانها می گذاردند تا مسافران و رهگذران راه خود را گم نکنند و با اطمینان خاطر و گامهای استوار به سوی سرمنزل مقصود، پیش روند.
این هدایت کننده راه حق نیز درباره علی(علیه السلام) همین موقعیت را داشت.
آن گاه به یکی از فصول مهم زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت، یعنی داستان عبادتهای او در غار حراء اشاره کرده، چنین می فرماید: «او در هر سال مدتی را در مجاورت غار حرا به سر می برد (و به عبادت خدا می پرداخت) من او را می دیدم و کسی دیگر او را نمی دید (و از برنامه عبادت او خبر نداشت) و هنگامی که آن حضرت به نبوّت مبعوث شد در آن روز خانه ای که اسلام در آن راه یافته باشد، جز خانه پیامبر نبود که او و خدیجه در آن بودند و من نفر سوم بودم.
من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوّت را استشمام می کردم»؛ (وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَة بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لاَ یَرَاهُ غَیْرِی. وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذ فِی الاِْسْلاَمِ غَیْرَ رَسُولِ اللّهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ).
این عبارت نشان می دهد که داستان عبادت پیامبر در غار حراء سالها تکرار می شد، به طوری که امام می فرماید: «هر سال آن حضرت به حراء می رفت» و نیز نشان می دهد که تنها علی(علیه السلام) با او بود. افزون بر این، در آغاز اسلام مدتها گذشت که تنها سه نفر پیرو این آیین پاک بودند: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خدیجه و علی(علیه السلام).
در اینکه منظور از دیدن نور وحی و استشمام بوی نبوّت چیست؟ بعضی از شارحان نهج البلاغه آن را بر جنبه های معنوی حمل کرده اند، در حالی که بعضی دیگر می گویند: مانعی ندارد که حمل بر جنبه ظاهری و مادی بشود؛ یعنی به هنگام وحی واقعاً نوری ساطع می کشد که تنها پیامبر اکرم و امیرمؤمنان آن را می دیدند و بوی خوشی فضا را عطرآگین می کرد که تنها به مشام این دو بزرگوار می رسید و هیچ مانعی ندارد که بعضی از موجودات مادی را افرادی که احساس قوی تری دارند درک کنند و دیگران درک نکنند؛ مثلا گفته می شود: اشعه ماورای بنفش یا مادون قرمز که برای ما انسانها قابل ادراک نیست برای بعضی از پرندگان که حسن قویتری دارند قابل ادراک است.
درباره برنامه های پیامبر در غار حراء و ایمان خدیجه و علی(علیه السلام) به عنوان اوّلین نفر از زنان و مردان در ذیل همین بخش در بحث نکات، سخن خواهیم گفت.
سپس امام به نکته مهم دیگری در رابطه او با پیامبر اکرم اشاره کرده، می فرماید: «من صدای ناله شیطان را در آغاز نزول وحی بر آن حضرت شنیدم و گفتم ای رسول خدا این ناله (از کیست و برای) چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است، زیرا از اینکه پیرویش کنند مأیوس شده است»؛ (وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ(۵) الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ).
آن گاه اضافه می کند که پیامبر در ادامه این سخن فرمود: «تو آنچه را من می شنوم می شنوی و آنچه من می بینم می بینی (چشم و گوش تو همچون چشم و گوش من حقایق عالم غیب را ادراک می کند) جز اینکه تو پیامبر نیستی؛ ولی وزیر (من) هستی و در طریق خیر قرار داری»؛ (إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَ تَرَی مَا أَرَی، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْر»).
ممکن است کسی بگوید: بعد از ظهور اسلام و پیامبر اکرم باز هم گروه کثیری سر بر فرمان شیطان دارند. این سخن چگونه با مطلب بالا سازگار است؟ پاسخ این است که با ظهور اسلام آن اطاعت مطلق و بی قید و شرط عصر جاهلیّت در همه چیز از شیطان، که شامل بت پرستی و آلودگی های اخلاقی و مظالم شدید اجتماعی می شد درهم شکست و گروه کثیری از مؤمنان راستین در هر قرن پیدا شدند که اگر جمعیّت آنها از پیروان شیطان بیشتر نباشد کیفیت وجودی و مقامات آنها بسیار برتر است.
به تعبیر دیگر: شیطان در روز نخست گفته بود: (وَلاَُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).(۶) این معنا با ظهور پیامبر اکرم از میان رفت، زیرا غیر از «مخلصین» که منظور اولیای خاص خدا هستند، گروهی از مؤمنان قویّ الایمان و صالح العمل نیز از پیروی شیطان سرباز زدند.
به هر حال این گفتار، همانند روایات متعدّد دیگر که بعداً به آن اشاره خواهد شد، نشان می دهد که موقعیت علی(علیه السلام) نسبت به پیامبر اکرم تا چه اندازه والا بوده است ـ او در همه چیز دوش به دوش پیامبر پیش می رفت، فقط مقام نبوّت نداشت.
این همان حقیقتی است که در حدیث «منزلت» که به طور گسترده در کتب شیعه و اهل سنّت نقل شده، آمده است که در جنگ تبوک هنگامی که پیامبر، علی(علیه السلام) را به جای خود در مدینه قرار داد و امام از جهت عدم شرکت در جهاد ناراحت بود پیامبر حدیث منزلت را بیان فرمود.
این حدیث طبق نقل ابن عباس که در کتب معتبر اهل سنّت به عنوان یک حدیث صحیح شناخته شده است، چنین است: «هنگامی که رسول خدا برای غزوه تبوک آماده حرکت شد و گروهی از مردم با آن حضرت بودند علی(علیه السلام) عرض کرد: من هم با شما بیایم، پیامبر فرمود: نه! علی(علیه السلام) گریست، رسول خدا فرمود: «أما تَرْضی أنْ تَکُونَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی إلاّ أنَّهُ لَیْسَ بَعْدی نَبِیّ؛ آیا تو راضی نیستی که نسبت به من همچون هارون (برادر موسی) نسبت به موسی باشی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست (اشاره به اینکه تمام مزایای من جز مقام نبوت را دارا هستی)». سپس افزود: «إنّهُ لا یَنْبَغی أنْ أذْهَبَ إلاّ وَ أنْتَ خَلیفَتی؛ سزاوار نیست من بروم جز اینکه تو جانشین من باشی».
این حدیث را حاکم در مستدرک ذکر کرده و گفته است: سند حدیث صحیح است و نیز ذهبی در تلخیص المستدرک آن را آورده و تصریح به صحّت آن کرده است. در کتب بسیار دیگری؛ مانند مسند احمد، ذخائرالعقبی، مناقب خوارزمی، الاصابة ابن حجر عسقلانی و کتب بسیار دیگری که نقل تمام اسناد آن بسیار به طول می انجامد، آمده است.(۷)
نکته ها:
۱ـ رابطه بسیار نزدیک علی (علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه وآله)
این رابطه از زمانی آغاز شد که علی(علیه السلام) کودک بسیار خردسالی بود و بحران شدید اقتصادی و قحطی در مکّه پیدا شد. ابوطالب فرزندان زیادی داشت و سخت به زحمت افتاد.
پیامبر اکرم که هنوز به مقام نبوت نرسیده بود به عباس که مرد ثروتمندی بود، فرمود: برادرت ابوطالب، کثیرالعیال است و مشکلات موجود را می بینی. همراه من بیا نزد او برویم. یکی از فرزندانش را تو سرپرستی کن و یکی را من. عباس پذیرفت، هر دو نزد ابوطالب آمدند و مقصود خود را بازگو کردند، ابوطالب گفت: عقیل را نزد من بگذارید و هر یک از سایر فرزندانم را خواستید انتخاب کنید، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام) را برگزید و عباس جعفر را و از آن به بعد علی بن ابی طالب با رسول خدا بود تا زمان بعثت که در آن زمان نیز از او پیروی کرد و به او ایمان آورد و تصدیقش نمود.(۸)
گویا دست تقدیر این حادثه را به وجود آورد تا بزرگ ترین مرد جهان بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از آغاز عمر شب و روز در کنار آن حضرت باشد و تحت تعلیم و تربیت او قرار گیرد و این شاگرد در محضر آن استاد تا آنجا پیش برود که نور وحی را ببیند و بوی وحی را استشمام کند و صدای جبرئیل را بشنود و حتی ناله شیطان را که به هنگام بعثت از حلقوم او برخاست، درک کند و در یک کلام با جهان غیب کاملا در ارتباط باشد و تا آنجا پیش برود که پیامبر اکرم خطاب به او بفرماید: «إِنَّکَ تَسْمَعُ ما أَسْمَعُ وَ تَرَی ما أَرَی إلاّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؛ آنچه را که من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم می بینی جز اینکه پیامبر نیستی».(۹)
۲ـ داستان غار حرا
غار حرا بر فراز کوهی قرار دارد که امروز جبل النور نامیده می شود. سابقاً این کوه در خارج مکه بود؛ ولی امروز به سبب گسترش شهر مکّه جبل النور و غار حرا در داخل مکّه قرار دارد و پیمون آن از پای کوه تا فراز آن حدود یک ساعت به طول می انجامد.
غار مزبور غار کوچکی است که گنجایش یک نفر ایستاده در حال عبادت و دو سه نفر نشسته را دارد؛ ولی در کنار آن محل نسبتاً وسیعی است که جای نشستن گروهی است. جالب اینکه دو طرف غار باز است و هوای لطیفی در غار جریان دارد و در گرم ترین اوقات سال، انسان احساس گرما نمی کند و از همه گذشته، جای خلوت و مملوّ از روحانیت است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت و حتی گاه بعد از بعثت برای دورماندن از غوغای بت پرستان جاهل و جامعه مملوّ از خرافات آن عصر، به غار حرا می رفت و ساعتها و روزها به راز و نیاز با خدا می پرداخت و در اسرار آسمان و زمین می اندیشید. قابل توجه است که داخل غار اگر کسی رو به دهانه شمالی غار بایستد هم رو به کعبه ایستاده و هم رو به بیت المقدس.
از پاره ای از روایات استفاده می شود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) حتی بعد از نبوّت، گاهی به غار حراء می رفت و دور از اذیت و آزار مشرکان متعصب، به عبادت و راز و نیاز با خدا می پرداخت و علی(علیه السلام) و خدیجه گاه با آن حضرت بودند و می دانیم نخستین شعاع وحی در همانجا درخشید.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود می گوید: داستان مجاورت پیامبر اکرم به غار حرا مشهور است و در کتب صحاح آمده که او در هر سال یک ماه در جوار حراء بود و در آن ماه نیازمندانی به سراغ آن حضرت می آمدند و آنها را اطعام می کرد، هنگامی که این مدت پایان می پذیرفت و پیامبر اکرم از آنجا باز می گشت به سراغ کعبه می آمد و هفت دور یا بیشتر طواف می کرد.
سپس به خانه خود باز می گشت تا سال بعثت فرا رسید. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ماه مبارک را در آن سال به اتفاق خدیجه و علی بن ابی طالب و خادمی که داشتند در آنجا بود و در این زمان بود که جبرئیل فرمان نبوّت و رسالت را برای آن حضرت آورد و (این حدیث ظاهراً اشاره به نزول دفعی و یک پارچه قرآن بر پیامبر اکرم در ماه رمضان است و منافاتی با نزول تدریجی که آغاز آن ۲۷ رجب است، ندارد). (۱۰)
۳ـ برنامه ویژه پیامبر (صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت
بسیاری سؤال می کنند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت چه آیینی داشته است، در حالی که هنوز آیین اسلام نازل نشده بود؟
گاه گفته می شود او بر آیین شیخ الانبیاء، ابراهیم خلیل(علیه السلام) بود. این سخن از یک نظر صحیح است و آن اینکه حضرت، موحد و یگانه پرست بود و یگانه پرستی از بارزترین ویژگیهای آیین ابراهیم است، هر چند همه انبیا یگانه پرست بودند؛ ولی این دلیل بر آن نمی شود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در همه فروع دین، متعبّد به شریعت ابراهیم(علیه السلام) باشد.
از کتاب غنیه مرحوم ابن زهره بر می آید که این سؤال از آن زمان نیز مطرح بوده است، زیرا ایشان فصلی برای این مطلب که آیا پیامبر متعبّد به شریعت انبیای پیشین بوده یا نه منعقد نموده، هر چند سخن بسیار کوتاهی در ذیل آن بیان کرده است. وی تنها به این مطلب قناعت کرده که ممکن است رسول خدا قبل از بعثت نیز به آیین خود عمل می کرده بی آنکه کوچک ترین دلیلی بر آن ذکر کند.
در پاورقی های چاپ اخیر این کتاب آمده است که این مسئله از زمان سیّد مرتضی و شیخ طوسی نیز مطرح بوده و بعضی به طور سربسته گفته اند که آن حضرت پیرو آیین های قبل از خود بوده است و بعضی گفته اند: نبوده، و بعضی توقف کرده اند. از شیخ طوسی نقل شده که می گوید: اعتقاد شیعه بر این است که او قبل از نبوّت به برنامه ویژه ای عمل می کرده که از طریق وحی بر او نازل می شده است، بی آنکه پیرو آیین انبیای پیشین باشد.
علامه مجلسی معتقد است که پیامبر اسلام قبل از رسالت دارای مقام نبوّت بوده گاه فرشتگان با او سخن می گفتند و صدای آنها را می شنید و گاه در رؤیای صادقه به او الهام الهی می شد و بعد از چهل سال به مقام رسالت رسید و قرآن و اسلام رسماً بر او نازل گردید. او شش دلیل بر این معنا ذکر می کند.(۱۱)
و چه خوب بود دانشمندان ما به خطبه قاصعه و کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) که در مورد برنامه ویژه پیامبر توسط بزرگ ترین فرشته الهی سخن می گوید و می فرماید: «خداوند از همان زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد، بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را مأمور او ساخت تا در طول شب و روز وی را به راههای فضیلت و محاسن اخلاق وادار کند».
این سخن به خوبی نشان می دهد که پیامبر اکرم قبل از بعثت پیرو آیینهای پیشین نبود، بلکه برنامه ای مخصوص خود داشت که از طریق الهام فرشته بزرگ خدا به او اعلام می شد و آن حضرت مطابق این برنامه ویژه عمل می کرد. چگونه ممکن است فرشته بزرگ الهی طرق مکارم اخلاق را به او بیاموزد؛ اما واجبات را به او نیاموزد و به این ترتیب پاسخ سؤال درباره تعبّد پیامبر به آیینهای پیشین یا عدم آن در زمان قبل از بعثت روشن می شود.(۱۲)
پی نوشت ها:
۱. «عَرف» به معنای بوی خوش است.
۲. «خطلة» از ریشه «خطل» بر وزن «خطر» به معنای انحراف از مسیر صواب است.
۳. «فطیم» از «فطام» به معنای از شیر بازگرفتن است و فطیم به کسی گفته می شود که از شیر بازگرفته شده باشد.
۴. «فصیل» بچه شتر است بعد از آنکه از شیر باز گرفته شود.
۵. «رَنَّة» به معنای صدای غم انگیز و ناله است و گاه به فریاد شدید نیز گفته می شود.
۶. حجر، آیه ۳۹-۴۰ .
۷. مرحوم سیّد شرف الدین در کتاب «المراجعات» و محققان کتاب المراجعات در پاورقیهای آن به مصادر مختلف این حدیث اشاره کرده اند. (المراجعات، صفحه ۲۶۱، مراجعه ۲۶). در کتاب احقاق الحق بیش از یکصد صفحه پیرامون مصادر این حدیث و اسناد آن از کتب اهل سنّت بحث شده است. (احقاق الحق، جلد ۵، صفحه ۱۳۲ تا ۲۳۸).
۸. تاریخ طبری، جلد ۲، صفحه ۵۷-۵۸.
۹. درباره اینکه علی(علیه السلام) نخستین کسی بود که ایمان آورد و ایمانش پذیرفته شد به طور مشروح در جلد ۳، از همین کتاب، صفحه ۱۶۹-۱۷۴ بحث شد.
۱۰. شرح ابن ابی الحدید،جلد ۱۳، صفحه ۲۰۸.
۱۱. بحارالانوار، جلد ۱۸، صفحه ۲۷۷ به بعد.
۱۲. مرحوم علامه مجلسی نیز در کتاب بحارالانوار بحثی در این زمینه دارد و معتقد است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت نبی بود، ولی رسول نبود (جلد ۱۷، صفحه ۲۷۷-۲۸۱)
احوالات زمان مبعث حضرت رسول (ص) درکلام امیرالمؤمنین(ع)
امام علی علیه السلام:
أرسَلَهُ عَلی حِینِ فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ و طُولِ هَجعَةٍ مِنَ الاُمَمِ و اعتِزامٍ مِنَ الفِتَنِ وَ انتِشارٍ مِنَ الاُمُورِ و تَلَظٍّ مِنَ الحُرُوبِ و الدُّنیا کاسِفَةُ النُّورِ ، ظاهِرَةُ الغُرورِ عَلی حِینِ اصفِرارٍ مِن وَرَقِها و إیاسٍ مِن ثَمَرِها
خداوند او (حضرت محمد) را در زمانی فرستاد که روزگاری بود پیامبری برانگیخته نشده بود و مردم در خوابی طولانی به سر میبردند و فتنه ها بالا گرفته و کارها پریشان شده بود و آتش جنگها شعله میکشید و دنیا بی فروغ و پر از مکر و فریب گشته، برگهای درخت زندگی به زردی گراییده و از به بار نشستن آن قطع امید شده بود.
فایده سرما برای بدن
درست است که در هوای سرد احتمال ابتلا به سرماخوردگی و آنفولانزا بیشتر میشود، اما در فصل سرما از بسیاری از بیماریها و ویروسهایی که در هوای گرم شایعتر هستند در امان میمانید.
وقتی صحبت از فصل سرما و هوای سرد میشود بیشتر ما یاد احساس سرما، سرماخوردگی و آنفولانزا و خشکی پوست میافتیم. اما حقیقت آن است که پاییز و زمستان در کنار زیباییهای که دارند، با هوای سرد خود هم کمک زیادی به سلامتی بدن ما میکنند. در ادامه به فواید هوای سرد میپردازیم.
مغز را تقویت میکند
هوای سرد به ما کمک میکند واضحتر فکر کنیم. طبق تحقیقات، در دماهای پایین تر، افراد کارهای خود را بهتر انجام میدهند. علاوه بر این، تحقیقات دیگری نشان داده است افراد در تابستان، در مقایسه با زمستان، کمتر میتوانند از پس مشکلات شناختیای که با آنها رو به رو میشوند بربیایند، چون در تابستان برای فعالیتهای ذهنی گلوکز بیشتری مصرف میکنیم؛ بنابراین یک پیاده روی کوتاه در یک روز زمستانی میتواند به شما کمک کند مغز خود را به کار اندازید.
به سوزاندن کالریها کمک میکند
بدن در هوای سرد بیشتر فعالیت میکند تا بتواند دمای مرکزی خود را حفظ کند. وقتی هوا سرد است، بدن ما از میزان قابل توجهی انرژی برای گرم نگهداشتن خود استفاده میکند و هوایی که تنفس میکنیم را مرطوب میکند.
چربی قهوهای بدن را بیشتر میکند
بیشتر چربیهای موجود در بدن انسان رنگی سفید مانند دارد، اما چربی قهوهای بدن که همان سلولهای چربی حاوی میتوکندری است انرژی میسوزاند و در بدن تولید گرما میکند. در گذشته تصور میشد که فقط نوزادان چربی قهوهای دارند، اما تحقیقات نشان داده بزرگسالان هم مقداری چربی قهوهای دارند و کسانی که شاخص تودهی بدنی پایینی دارند چربی قهوهای بدن آنها بیشتر است.
پژوهشها نشان میدهد مردان وقتی در معرض دماهای پایین تری قرار میگیرند، میزان چربی قهوهای بدن آنها افزایش پیدا میکند و علاوه بر این، سوخت و ساز بدن هم بیشتر میشود.
آلرژیها را بهبود میبخشد
اگر به عوامل آلرژی زایی در محیط باز مثل گردهها حساسیت دارید، باید بدانید که مقدار گردهها در هوای سرد و برفی تقریباً به صفر میرسد. اما اگر به عوامل آلرژی زایی حساسیت دارید که در محیطهای بسته هستند، متأسفانه آلرژیهای ناشی از قارچها و مایتهای گرد و غبار در زمستان میتواند تشدید پیدا کند، به ویژه اگر زمان بیشتری را در فضای بسته سپری کنید.
التهاب را کم میکند
همهی ما میدانیم که برای کم کردن التهاب و درد بعد از یک جراحت میتوانیم از کیسهی یخ استفاده کنیم. شاید متوجه شده باشید که در زمستان مفاصل بدن تان کمتر متورم هستند. علت این مسئله آن است که هوای سرد مانند یک کیسه یخ طبیعی عمل میکند و التهاب بدن را کاهش میدهد.
ریسک ابتلا به بیماریها را کاهش میدهد
درست است که در هوای سرد احتمال ابتلا به سرماخوردگی و آنفولانزا بیشتر میشود، اما در فصل سرما از بسیاری از بیماریها و ویروسهایی که در هوای گرم شایعتر هستند در امان میمانید. علت این مسئله آن است که پشهها در زمستان به خواب زمستانی میروند، بنابراین بیماریهایی که پشهها عامل آنها هستند، مثل زیکا، مالاریا، تب دانگ و ویروس وست نایل، در طول زمستان کاهش پیدا میکنند.
خواب بهتری دارید
زمانی که در تلاش هستیم به خواب برویم، دمای مرکزی بدن به طور طبیعی افت میکند. این پروسه در گرمای تابستان میتواند تا ۲ ساعت به طول انجامد، در حالی که در زمستان بسیار سریعتر رخ میدهد. به علاوه، با کوتاهتر شدن روزها در فصل سرما، صبحها تاریکتر میشوند، بنابراین میتوانید بدون آنکه نور صبح اذیتتان کند به طور طبیعی بیشتر بخوابید.
به مقابله با عفونتها کمک میکند
درست است که در زمستان بیشتر سرما میخوریم، اما در حقیقت آمادگی بیشتری برای به کار انداختن سیستم ایمنی بدن خود و مقابله مؤثرتر با عفونتها پیدا میکنیم. تحقیقات نشان داده است سیستم ایمنی بدن انسان در مواجهه با سرما میتواند فعال شود و این مسئله توانایی فرد را در مقابله با عفونتها افزایش میدهد.
پوست را جوان و با طراوت میکند
هوای نسبتاً سرد میتواند برای سلامت پوست مفید باشد، چون عروق خونی درون پوست را منقبض میکند. در نتیجه، جریان خون کاهش پیدا میکند و احتمال قرمز شدن و التهاب عروق کمتر میشود. علاوه بر این، در زمستان، پوست چربی کمتری تولید میکند و به همین دلیل احتمالا کمتر جوش میزنید.
عملکرد قلب را بهبود میبخشد
اگر در زمستان در فضای باز ورزش کنید، هوای سرد میتواند برای قلب شما مزایایی داشته باشد. هوای سرد ورزش کردن را تبدیل به یک فعالیت مفرح و چالش برانگیز میکند و قلب مجبور میشود خون اکسیژن دار بیشتری پمپاژ کند تا هم فشار وارده به بدن را جبران کند و هم مطمئن شود که بدن به اندازه کافی گرم باقی میماند و ریسک افت دما را از بین ببرد. علاوه بر این، ورزش در زمستان ماهیچههای قلب را قویتر میکند.
دمنوش های مناسب برای کمک به درمان آنفولانزا و سرما خوردگی
در این روزها که هوا سرد و ابتلا به آنفلوآنزا و سرماخوردگی بسیار شایع است، میتوانید از دمنوش های گیاهی برای تقویت سیستم ایمنی بدن و پیشگیری از سرماخوردگی استفاده کنید.
دمنوش ریحان و زنجبیل
برگ ریحان معده را آرام میکند و عفونت، اختلالات تنفسی و افسردگی را از بین میبرد. همچنین خواص آنتیبیوتیکی و آنتی اکسیدانی دارد.
دمنوش گزنه، سنبلالطیب و قاصدک
این سه گیاه دارای مواد مغذی قدرتمندی هستند. گزنه خواص ضد باکتری و ضد قارچی دارد و به عنوان یک گیاه دارویی مفید مورد استفاده قرار میگیرد که دارای ویتامینها و مواد معدنی زیادی است و ۲۰ برابر اسفناج، کلسیم دارد. همچنین باعث افزایش سطح آهن و کاهش خارش، عطسه و آلرژی میشود.
سنبلالطیب به کاهش درد عضلات و تهوع کمک میکند و خاصیت ضد قارچی و ضد باکتری دارد. قاصدک هم میتواند به کاهش عفونت، کمک به عملکرد کلیه، پاک کردن کبد و کمک به هضم غذا کمک کند.
دمنوش عسل، لیمو و زنجبیل
لیمو سرشار از ویتامین C است، یکی از ترکیبات عالی برای بهبود سرفهها و گلودرد ناشی از سرماخوردگی است. ویتامین C موجود در آبلمیو در کنار فواید عسل طبیعی میتواند به تسریع روند درمان سرماخوردگی کمک کند. به اضافه این که زنجبیل می تواند به پیشگیری از بیماری کمک کند.
دمنوش گل میخک
این دمنوش ادرار آور است و گرفتگی ریه را برطرف میکند. دمنوش میخک میتواند سینوسها را باز کند.
دمنوش نعنا فلفلی
نعنا فلفلی یک ماده رایج در داروهای ضد سرفه و ضد انعقاد است. روغن موجود در برگ نعنا دارای مزایای ضد ویروسی است که به جلوگیری از گسترش ویروسهای سرماخوردگی و آنفلوانزا کمک میکند. این دمنوش میتواند درد عضله و سرفه را نیز کاهش دهد و راه بینی را باز کند.
دمنوش دارچین
دارچین برای درمان سرفههای مزمن، علائم سرماخوردگی و پاک کردن سینوسها مفید است.
دمنوش بابونه
تحقیقات نشان میدهد که دمنوش بابونه دارای ترکیباتی است که میتواند با سرماخوردگی مبارزه کند. برای جلوگیری از درد و خستگی نیز مفید است. چای بابونه خواص ضد التهابی دارد که برای کاهش تورم و قرمزی مفید است. خواص آنتی اکسیدانی آن هم برای بهبود بافتها و سلامت مفید است. بابونه ضد اسپاسم است و سرفه را نیز کاهش میدهد.
دمنوش آویشن
آویشن یکی دیگر از دمنوشهای گیاهی مفید برای مبارزه و تقویت بدن در برابر سرماخوردگی و آنفلوانزا است.
دمنوش اسطوخودوس
گیاه دارویی اسطوخودوس اگر همراه با پونه، آویشن و نعنا دم شود برای درمان سرماخوردگی بسیار مؤثر است، این گیاه با داشتن خواص ضد درد و تسکین دهنده سرفههای خشک به بهبودی بیماری کمک میکند.
دمنوش چهارگل
یکی از بهترین دمنوشهای مناسب برای درمان سرماخوردگی و گلو درد چهار گل است که در طب سنتی توصیه میشود، این دمنوش از ترکیب گیاهانی مانند گل ختمی، آویشن شیرازی، گل پنیرک و اسطوخودوس و دانههای عناب درست شده است.
دمنوش مریم گلی
دمنوش این گیاه دارویی برای درمان عفونتهای تنفسی، التهاب سینوسها و بیماری آنفلوانزا بسیار مفید است.
واقعیتهایی درباره عالم قبر
- دربارۀ عالم قبر و قرارگرفتن در قبر بگویید.
در واقع، قبر همان برزخ است و برزخ عالم میان دنیا و آخرت است که انسان از هنگام مرگ تا نفخ صور در آن بهسر میبرد.
منظور از قبر، قبر ظاهری نیست؛ زیرا این قبر که جسم ما را در خود جای می دهد، پس از چندی می پوسد.
مراد از قبر، جنبۀ باطنی آن است که تا قیامت پابرجاست و در روایات، از آن به باغی از باغ های بهشت یا چاهی از چاههای جهنم یاد کردهاند.
به گفتۀ خداوند، تمنای بدکارانی که از دنیا رفته اند و درخواست بازگشت به دنیا را دارند تا شاید رفتاری شایسته پیشه کنند، برآورده نمی شود، بلکه «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یبْعَثُونَ؛ و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند» . همچنین، خداوند در وصف برزخ و برزخیان چنین می فرماید:
«وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ یوْمَ یأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِی وَ سَعِیدٌ فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یرِیدُ وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیرَ مَجْذُوذٍ؛ و ما [مجازات] را جز تا زمان محدودی به تأخیر نمی اندازیم. آن روز که فرارسد، هیچکس جز به اجازۀ او سخن نمی گوید. گروهی بدبختند و گروهی خوشبخت؛ اما آنها که بدبخت شدند، در آتشند و برای آنان در آنجا زفیر و شهیق [ناله های طولانی دم و بازدم] است. جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. پروردگارت هرچه را بخواهد انجام می دهد. اما آنها که سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. بخششی است قطعنشدنی».
عبارت «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» معلوم میکند که منظور از «جنت و جهنم»، بهشت و دوزخ پیش از قیامت است؛ زیرا هرگاه قیامت برپا شود، بساط زمین و آسمان نیز برچیده می شود. بههمیندلیل، امام علی (ع) در جواب کسی که ثواب و عقاب برزخی پیش از قیامت را انکار می کرد، به این آیات استناد کرد: «اما رد بر کسی که ثواب و عقاب در دنیا پیش از برپایی قیامت را انکار می کند، سخن خداوند متعال است...».
آن گاه آیات بالا را قرائت کرد و فرمود: «منظور از "إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ" آسمان ها و زمین پیش از برپایی قیامت است؛ زیرا با قیامت، آسمان ها و زمین تبدیل می شوند».
این آیه نیز همانند آیۀ بالاست: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یوْمِ یُبْعَثُونَ» و برزخ امری است میان دو امر (دنیا و آخرت)؛یعنی ثواب و عقاب میان دنیا و آخرت است. با تأمل در آیۀ «النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیا وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ؛ آتش است که هر صبح و شام بر آن، [خاندان فرعون] عرضه می شوند» ، درمییابیم که قیامت، دنیای جاودانگی است و صبح و شب در آن راه ندارد.
همچنین، خداوند متعال دربارۀ بهشتیان می فرماید: «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیاً؛ و هر صبح و شام روزی آنان در بهشت مقرر است» . صبح و شب در بهشت پیش از قیامت واقع می شود. خداوند متعال دربارۀ این گروه می فرماید: «لا یرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً؛ نه آفتاب را در آنجا می بینند و نه سرما را» . این آیه همانند آن سخن خداوند است که دربارۀ شهیدان فرمود: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ؛ و مپندار کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند» .
امام سجاد (ع) در تفسیر این آیه فرمود: «هو القبر و إن لهم فیه مَعِیشَةً ضَنْکاً و الله إن القبر لروضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النار؛ منظور از برزخ همان قبر است و برای مردگان در آن زندگی سختی است و به خدا قسم، قبر یا باغی از باغ های بهشت است یا چاهی از چاههای آتش» .
امام صادق (ع) نیز چنین تفسیری از برزخ دارند: «البرزخ القبر و هو الثواب و العقاب بین الدنیا و الآخرة؛ برزخ، قبر است؛ همان عقاب و ثواب بین دنیا و آخرت».
مرحوم مجلسی اضافه می کند: «و الدلیل علی ذلک أیضا قول العالم والله ما یخاف علیکم إلا البرزخ؛ دلیل آن، سخن عالم (امام موسی کاظم(ع)) است که فرمودند: به خدا قسم من بر شما تنها از برزخ می ترسم».
وحشت قبر هنگام ورود بدان، شب اول قبر و فشار آن و سؤال منکر و نکیر از عقبه های خطرناک قبر است که کسی را از آنها گریزی نیست، مگر اینکه ایمان و عمل صالح را پیش از خود فرستاده باشد.
روایت شده است: قبری را می کندند، پیامبر اکرم(ص) با شتاب بهسوی آن رفتند و به شدت گریستند ـ به اندازهای که خاک از اشک ایشان تر شد ـ و به یاران خود فرمودند: «إِخْوَانِی لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّوا؛ برادران من، برای همانند آن مهیا شوید» .
در روایات، بسیار توصیه شده است که میت را با سرعت درون قبر نگذارید و قبل از دفن، مدتی او را در کنار قبرش نگاه دارید، هنگام دفن بر او تلقین بخوانید و در شب دفن او نماز شب اول قبر بخوانید تا از وحشت و اضطراب او و فشار قبرش کاسته شود. حقیقت فشار قبر برای ما روشن نیست؛ اجمالاً می توان گفت: انسانی که از دنیا رفته است، به دلیل انس به دنیا و ناآشنایی به عالم برزخ و نظام جدید، تحتفشار قرار می گیرد.
سؤال منکر و نکیر، پرسش از حقیقت و باطن اعتقادات و اعمال ماست. امام صادق (ع) فرمودند: «یجِی ءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ إِلَی الْمَیتِ حِینَ یدْفَنُ أَصْوَاتُهُمَا کَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ أَبْصَارُهُمَا کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ یخُطَّانِ الْأَرْضَ بِأَنْیابِهِمَا وَ یطَئَانِ فِی شُعُورِهِمَا. فَیسْأَلَانِ الْمَیتَ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ قَالَ فَإِذَا کَانَ مُؤْمِناً قَالَ اللَّهُ رَبِّی وَ دِینِی الْإِسْلَامُ فَیقُولَانِ لَهُ مَا تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی خَرَجَ بَینَ ظَهْرَانَیکُمْ فَیقُولُ أَ عَنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ص تَسْأَلَانِی فَیقُولَانِ لَهُ تَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَیقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَیقُولَانِ لَهُ نَمْ نَوْمَةً لَا حُلُمَ فِیهَا وَ یفْسَحُ لَهُ فِی قَبْرِهِ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ یفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّةِ وَ یرَی مَقْعَدَهُ فِیهَا وَ إِذَا کَانَ الرَّجُلُ کَافِراً دَخَلَا عَلَیهِ وَ أُقِیمَ الشَّیطَانُ بَینَ یدَیهِ عَینَاهُ مِنْ نُحَاسٍ فَیقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَا تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی قَدْ خَرَجَ مِنْ بَینَ ظَهْرَانَیکُمْ فَیقُولُ لَا أَدْرِی فَیخَلِّیانِ بَینَهُ وَ بَینَ الشَّیطَانِ فَیسَلِّطُ عَلَیهِ فِی قَبْرِهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ تِنِّیناً لَو ْ أَنَّ تِنِّیناً وَاحِداً مِنْهَا نَفَخَ فِی الْأَرْضِ مَا أَنْبَتَتْ شَجَراً أَبَداً وَ یفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی النَّارِ وَ یرَی مَقْعَدَهُ فِیهَا؛ دو فرشتۀ منکر و نکیر نزد میت ـ هنگامیکه دفن می شود ـ می آیند؛ درحالیکه صدای آنها همانند رعد بلندآهنگ و چشمانشان همانند برق سهمناک و خیره کننده است. در این حال، زمین را با دندان های خود زیر و رو می کنند و موهای خود را می کشند. بعد از میت می پرسند: پروردگار تو کیست؟ دین تو چیست؟ اگر او مؤمن باشد، می گوید: الله پرودگار من است و اسلام دین من. آنان به او می گویند: دربارۀ مردی که برای پشتیبانی شما بیرون آمده چه می گویی؟ می گوید: آیا از محمد(ص) پیامبر خدا می پرسید؟ می گویند: شهادت بده که او پیامبر خداست. او می گوید: شهادت می دهم که او پیامبر خدا است. [بدین ترتیب او از آزمون سربلند بیرون میآید و آن گاه ] به او می گویند: بخواب؛ خوابی که در آن رؤیایی نیست. قبرش را به اندازۀ نه ذراع توسعه می دهند و برای او دری بهسوی بهشت باز می کنند و او جایگاهش را می بیند.
اما اگر او کافر باشد، بر او وارد می شوند، درحالیکه شیطان چونان دودی در کنار دیدگان او نشسته است. از او می پرسند: پرودگار تو کیست و دین تو چیست؟ دربارۀ آنکه برای پشتیبانی شما بیرون آمده چه می گویی؟ می گوید: نمی دانم. [در این هنگام ] بین او و شیطان را خالی می کنند و بر او در قبر نود و نه مار بزرگ را مسلط می سازند که اگر یکی از این مارها در زمین نفس بکشد، هرگز درختی نخواهد رویید. و دیدگان او را بهسوی آتش می گشایند و او جایگاه خود را در آن می بیند».
برزخ باطن جهان ماده است و ما از ادراک آن عاجزیم. آنچه ما می بینیم قبری است درون زمین، اما حقیقت آن برای ما روشن نیست.
این قبر یا باغی از باغ های بهشت است (برای کسانی که در دنیا بهشتی زندگی کردند) یا چاهی از چاه های آتش (برای کسانی که زندگانی جهنمی داشته اند). بهشت و دوزخ برزخی که غیر از بهشت و دوزخ قیامت است، برای ما مکشوف نیست و پس از مرگ عیان می شود.
- اعمال انسان، بعد از مرگ چگونه است؟
از همان لحظهای که انسان قبض روح میشود، عالم برزخ آغاز میگردد؛ ازاینرو، رسول خدا فرمودند: «بهراستی که قبر (عالم برزخ) آغاز سرای آخرت است. پس، اگر انسان از آن نجات یابد، منازل بعدی بر او آسان میگردد و اگر از عذاب برزخ نجات نیابد، آنچه بعد از برزخ است، کمتر از عذاب برزخ نیست».
طبق این حدیث و احادیث دیگر، پاداش و کیفر در عالم برزخ مطابق با اعمال انسان است.
امام صادق (ع) فرمود: «ارواح مؤمنان در برزخ در حجرههای بهشتیاند، از طعامش میخورند و از شرابش میآشامند و میگویند: پروردگارا، قیامت را برای ما پیش آور و به آنچه وعده دادهای وفا کن و آخرمان را به آغازمان ملحق کن».
گناه مراتبی دارد و هر مرتبه، عذاب خاصّی را در پی دارد.
بسیاری از گناهان، مانند شرک به خدا، سبب میشوند که شخص برای همیشه دچار عذاب الهی شود، اما شماری از گناهان ـ انشاءالله - با شفاعت بخشوده میشوند. عذاب بعضی از گناهان دائمی نیست: چه بسا گناهکار در همان لحظۀ مرگ – بهدلیل سخت جاندادن - از گناه پاک شود و در برزخ و قیامت آسوده باشد؛ گروهی در عالم برزخ پاک میشوند؛ و عدهای در قیامت و بعد از تحمل عذابهایی (که آن هم دارای مراتب است)، پاک میشوند و به بهشت میروند.
به هر حال، عذاب هرکس با مرتبۀ گناهان او تناسب دارد. البته معصیت خدا ـ هر چقدر هم کوچک (به طور نسبی) باشد ـ باز هم چون تخلّف از فرمان خالق متعال است، بزرگ شمرده میشود.
دوران حبس و مظلومیت امام کاظم(ع)
۲۵ رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام است که به این مناسبت، نگاهی گذرا بر دوران حبس و مظلومیت این امام همام خواهیم داشت:
درباره زندانی شدن امام، اخبار متعدد و مختلفی نقل شده است. آنچه از مجموع این روایات استفاده می شود، این است که امام کاظم - علیه السّلام - دو بار به دست هارون به زندان افتاده است که مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳؛ یعنی به مدت چهار سال به طول انجامیده و به شهادت آن حضرت منجر شده است.
درباره مرتبه نخست زندان مدّت قید نشده است. درباره دلیل زندانی شدن امام در این دو بار که هر دو به دست هارون بوده غیر از اشارات مورّخان،[۱] نقلهایی است حاکی از آزادی امام از زندان اوّل هارون که آن را بسیاری از روات اخبار، نقل کرده اند.
مسعودی می نویسد: عبدالله بن مالک خزاعی، مسؤول خانة رشید و رئیس شرطة او می گوید:
فرستاده هارون زمانی که هیچ گاه در چنان اوقاتی پیش من نمی آمد، وارد شده و حتی مجال پوشیدن لباس به من نداد و با آن حال مرا پیش هارون برد. وقتی وارد شدم سلام کرده، نشستم. سکوت همه جا را فرا گرفته بود. حیرت عجیبی به من دست داد و هر آن بر نگرانیم می افزود. در این هنگام هارون از من پرسید: عبدالله! می دانی چرا تو را احضار کرده ام؟ گفتم: نه بخدا، گفت: یک حبشی را در خواب دیدم که حربه ای به دست گرفته و به من می گفت: اگر همین حالا موسی بن جعفر را آزاد نکنی با این حربه سرت را از تن جدا می کنم. اکنون برو و او را آزاد کن و سی هزار درهم به وی بده و به او بگو که اگر می خواهد همین جا بماند و هر نیازی که داشته باشد بر آورده می کنیم؛ اگر هم می خواهد به مدینه باز گردد، وسائل حرکت او را آماده کن. با ناباوری سه بار پرسیدم: دستور می دهید موسی بن جعفر را آزاد کنم؟ هر مرتبه سخن خود را تکرار و بر آن تأکید ورزید. از پیش هارون بیرون آمده و وارد زندان شدم. وقتی موسی بن جعفر مرا دید وحشت زده در برابر من بپا خاست. او خیال می کرد که من مأمور شکنجه و اذیت او هستم. گفتم آرام باشید، من دستور دارم شما را همین لحظه آزاد کرده و سی هزار درهم در اختیارتان بگذارم. حضرت موسی بن جعفر پس از شنیدن حرفهای من چنین فرمود: اکنون جدّم رسول خدا را در خواب دیدم که می فرمود: «یا مُوسی حُبِستَ مظلوماً؛ تو از راه ستم زندانی شده ای». این دعا را بخوان که همین امشب از زندان خلاص خواهی شد و سپس آن دعا را خواند.[۲]
نقل این روایت در کتب تاریخی دیگر، نشانة شهرت آن در میان مورخان است، گرچه در این نقل ها تفاوتهایی در اسامی افراد و مسائل دیگر وجود دارد.
مرحوم صدوق این روایت را با تفصیل بیشتری نقل کرده است.[۳] اشاره شد که شبیه این حادثه در زمان مهدی عباسی نیز رخ داده است.
در هر حال این خبر حاکی از آن است که هارون نسبت به علویان حساسیت فراوانی داشته و سخت مراقب امام کاظم - علیه السّلام - بوده است. گفتنی است که مشی امامان شیعه که در عمل حرکت در مسیری فرهنگی بود، از شدت برخورد عباسیان با آنها می کاست. امامان شیعه دقیقاً تقیه را به همین معنا به کار برده و هر نوع تشکل درونی را در پرده تقیه حفظ می کردند. این تشکل هم نوعی ارتباط علمی و امامتی بود و طرح و توطئه سیاسی در آن وجود نداشت. دانسته است که این مقدار نیز مورد قبول حکومت نبود، چرا که آنها، این قبیل مسائل را مقدمه اقدامات سیاسی گسترده بعدی می دیدند.
در حقیقت ارتباط امام و شیعیان، و نیز تعیین وکیل، می توانست وسیله ای برای مقاصد سیاسی در جهت براندازی حکومت و جایگزینی حکومت جدید باشد. کاری که خود عباسیان کردند. در نهایت تهدیدی که هارون از ناحیه امام برای حکومت خویش احساس کرد سبب شد تا سخت مراقب امام باشد. باید حسادت برخی از علویان را نسبت به موقعیت امام و سخن چینی آنها را از نظر دور نداشت. آنها به دروغ گزارشاتی به حکومت می دادند که سبب تحریک آنها بر ضد امام می شدند.
نمونه ای از حوادثی که منجر به زندانی شدن امام گردید:
پیش از آوردن شرح برخوردهایی که به زندانی شدن امام انجامید، لازم است این نکته را بدانیم که از دلایل نفوذ علویان، آن بود که مردم آنان را به چشم فرزندان رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلم - می نگریستند. این چیزی است که خود آن حضرت نیز مکرر بیان می کردند. در برابر، امویان و عباسیان سخت با این نظر مقابله می کردند تا از حرمت علویان بکاهند. به نظر می رسد خود رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلم - در این باره تعمد خاصی داشته است.
به هر روی این که حسنین علیهما السّلام فرزندان رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلم - شناخته شوند، می توانست سبب جلب توجه مسلمانان باشد. به همین دلیل بود که مخالفان و دشمنان اهل بیت همواره در صدد انکار این اصل بر آمده و در طول تاریخ - با وجود آن که اکثریت جامعه مسلمان از تسنن و تشیع، آنها را به عنوان فرزند رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلم - پذیرفته بودند - حکّام کوشیده اند تا در برابر آن موضع گیری کنند. معاویه، از این که آنها به عنوان فرزندان رسول خدا شناخته شوند، به سختی خشمگین بود و اصرار داشت که مردم آنان را فرزندان علی - علیه السّلام - بدانند،[۴] عمرو بن عاص نیز از این مسأله نفرت داشت.[۵] حجّاج نیز در این باره موضع تندی داشت؛ به طوری که وقتی به او خبر دادند یحیی بن یعمر، حسن و حسین را فرزند رسول خدا می داند، او را از خراسان فرا خواند و زیر فشار گذاشت تا دلیلی از قرآن برای ادعای خود بیاورد. او نیز آیه ۸۵ از سوره انعام را که به صراحت حضرت عیسی را فرزند ابراهیم - علیهما السّلام - معرفی می کند برای او خواند و چنین استدلال کرد:
در صورتی که قرآن عیسی را که جز از طریق مادر به ابراهیم پیوندی نداشته، فرزند آن حضرت می داند، چگونه حسنین - علیهما السّلام - نمی توانند فرزندان رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلم - شمرده شوند.[۶] استاد جعفر مرتضی، شواهد بیشتری برای این مطلب آورده است.[۷]
این مسأله در زمان هارون و در برخوردهای او با اهل بیت پیامبر - صلّی الله علیه و آله و سلم - به ویژه امام کاظم - علیه السّلام - نیز مطرح بود و دست کم در یک برخورد، تکیه امام بر این مطلب، یکی از علل زندانی شدن آن حضرت می توانست به حساب آید. در نقلی آمده: هارون الرشید از امام کاظم - علیه السّلام - سؤال کرد: چگونه شما می گویید ما از ذریه رسول خدا هستیم در حالی که پیامبر فرزند ذکور نداشته و شما فرزندان دختر او هستید؟ آن حضرت دو دلیل برای او ذکر کرد: نخست آیه ۸۵ سورة انعام که عیسی را فرزند ابراهیم می شمارد. دوم آیه مباهله که در آن، حسنین مصداق «و ابناء نا» دانسته شده اند.[۸]
این مسأله برای عباسیان که خود بنی اعمام رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلم - بودند دشوارتر بود. آنها از این راه برای اثبات خلافت خود بهره می بردند. مروان بن ابی حفصه، شعر خود را بر مبنای همین استدلال سروده است:
أنی یکون و لایکون و لم یکن لبنی البنات وراثه الأعمام
چگونه ممکن است و هرگز نشده و نخواهد شد که حق عمو به فرزندان دختران ارث برسد.
در رد این شعر، اشعار دیگری نقل شده است.[۹]
با توجه به نظر فوق که عباسیان مروج آن بودند، باید یادآوری کنیم که شیعه امامیه برای اثبات امامت، هرگز به وراثت توجهی نداشته و تنها بر نصوص وارده از رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلم - در این رابطه و نصوص وارده از امام سابق درباره تعیین امام بعدی استناد جسته است.
در برابر، عباسیان بر وراثت تکیه می کردند و می کوشیدند تا حسنین و فرزندان آنها را نه بعنوان فرزندان رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلم - بلکه به عنوان فرزندان امام علی - علیه السّلام - معرفی نمایند تا بدین وسیله اهمیّت و احترام فوق العاده آنان را به عنوان ابناء رسول الله در جامعه در معرض تردید قرار دهند. طبیعی است که بپذیریم نفوذ معنوی علویان در جوامع اهل سنت آن روز ایران، یمن، عراق و نقاط دیگر بدلیل تصریحات پیامبر بر عظمت اهل بیت خود و مطرح کردن حسنین علیهما السّلام به عنوان «اَبناء نا» بوده است.
بنا به نقل ابن اثیر، هارون الرشید که در رمضان سال ۱۷۹ به قصد عمره به مکه می رفت در سر راه خود به مدینه آمد و وارد روضه رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلّم - شد. وی برای جلب توجّه مردم به منظور این که رابطة نسبی خویش را با رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلّم - را به رخ آنها بکشد، پس از زیارت مرقد مطهر، به پیامبر این چنین سلام داد: السّلام علیک یا رسول الله یابن عمِّ؛ سلام بر تو ای رسول خدا ای پسر عمو. در این هنگام موسی بن جعفر - علیه السّلام - که در آن مجلس حاضر بود، پیش آمد و خطاب به رسول خدا - صلّی الله علیه و آله - گفت: السّلام علیک یا اَبَه؛ سلام بر تو ای پدر. با شنیدن این سخن، رنگ از رخسار هارون پرید و خطاب به امام کاظم - علیه السّلام - گفت: هذا الفَخرُ یا اَبَالحَسَن جدّاً؛ این مایه افتخار است ای ابوالحسن. پس از آن بود که دستور توقیف آن حضرت را داد.[۱۰] آنگاه هارون رو به یحیی بن جعفر کرده و گفت: اَشهَدُ أنَّهُ أبُوهُ حَقّاً؛[۱۱] قبول دارم که رسول خدا حقّاً پدر اوست.
زندانی شدن امام پس از آن، نشان می دهد که این، یک حرکت سیاسی بر ضد هارون تلقی شده است. این قبیل برخوردهای امام کاظم - علیه السّلام - خطراتی را برای هارون در برداشت.
توقیف و زندانی شدن امام دلایل دیگری نیز داشت؛ از جمله این که شیعیان موظف بودند مطالب مربوط به امام و رهبری را، که به آنها گفته می شد، مخفی نگاه داشته و اسرار رهبری را افشا نکنند؛ طبیعی است آنگاه که مطالبی دربارة موسی بن جعفر - علیه السّلام - و مفترض الطاعه بودن آن حضرت در جایی مطرح می شد، مشکلاتی را برای امام و نیز برای افراد مطرح کننده در پی داشت. این مسأله در زمان امام صادق - علیه السّلام - نیز، که منصور حساسیّت خاصی از خود نشان می داد، مطرح بود.
اشاره کردیم که رعایت اصل تقیه در میان شیعیان سبب می شد تا دشمن تصور کند شیعیان کمترین اقدام سیاسی بر ضد آنها نخواهند داشت و نهایت آن که خود امامان را تنها به عنوان امام فکری و معنوی می پذیرند. به همین دلیل خلفا به علویان زیدی مذهب که به طور دائم در پی شورش سیاسی بودند توصیه می کردند که، همانند عموزادگان خود - یعنی موسی بن جعفر - باشید تا سالم بمانید.[۱۲]
در حقیقت امامان شیعه با وجود اعتقاد به انحصار امامت و رهبری در خود و اثبات بطلان نظام حاکم، قیام بر نظام حاکم را در آن شرایط روا نمی دیدند، چرا که موفقیتی بر آن تصور نمی کردند. این روال پذیرفته شده در میان شیعیان امامی بود. در عین حال، گاهی به سبب افشای همین اعتقاد که امام کاظم - علیه السّلام -، امام متفرض الطاعه است، گرفتاریهایی برای جامعه شیعه به وجود می آمد.
درباره زندانی شدن امام کاظم - علیه السّلام - باید گفت یکی از دلایل زندانی شدن آن حضرت در همین ارتباط بوده است. در کتابهای روایی شیعه بابی تحت عنوان «باب تحریم اذاعه الحق مع الخوف به»[۱۳] آمده که حاوی احادیث فراوانی در این زمینه است. این روایات از امامان به ویژه از امام صادق - علیه السّلام - می باشد.
در رجال کشّی روایتی نسبتاً طولانی از یونس بن عبدالرحمن نقل شده که می تواند نمونه جالبی برای بحث مورد نظر باشد. وی می نویسد: یحیی بن خالد برمکی ابتدا نظر مساعدی نسبت به هشام داشت؛ اما وقتی هارون به جهت شنیدن برخی از کلمات هشام به حکم به او علاقمند شد، یحیی کوشید تا هارون را علیه او تحریک کند. از جمله روزی در این رابطه به هارون گفت:
«هو یزعم أنّ لله فی أرضه اماما مفروض الطّاعه... و یزعم أنّه لو أمره بالخروج لخرج و انّما نری أنّه ممّن یری الباد بالارض؛ او فکر می کند که خداوند امام دیگری جز تو در روی زمین دارد که طاعتش واجب است... و اگر او را امر به قیام کند، اطاعت می کند، و افزود: ما البته او را از کسانی می دانستیم که قائل به خروج نیست و سر جایش خواهد نشست.
پس از آن هارون از یحیی خواست تا مجلسی از متکلّمان برپا سازد و هارون در پشت پرده بنشیند تا آنان در بحث آزاد باشند. مجلس برپا گردید و بحث شروع شد؛ اما به زودی به بن بست رسید. یحیی پرسید: آیا هشام به حکم را به عنوان حَکَم قبول دارید؟ گفتند او مریض است و گرنه قبولش دارند، یحیی در پی هشام فرستاد. هشام ابتدا به خاطر پرهیزی که از یحیی داشت نمی خواست در این مجلس حاضر شود. به همین جهت گفت: با خدا عهد کرده ام پس از بهبودی به کوفه رفته و به طور کلی از بحث دوری گزیده و به عبادت خدا بپردازم. در نهایت به دنبال اصرار یحیی در مجلس حضور یافت و پس از اطلاع از مسأله مورد اختلاف، بعضی را تأیید و برخی دیگر را محکوم کرد. در پایان بحث یحیی از هشام خواست تا پیرامون فساد این مطلب که «انتخاب امام حق مردم است» اظهار نظر کند. هشام با اکراه در این باره سخن گفت. یحیی از سلیمان بن جَریر که کمی پیش از آن هشام قول او را رد کرده بود خواست که در این باره از هِشام نظر خواهی کند. او سؤال خود را درباره امیرالمؤمنین علی - علیه السّلام - شروع کرد و گفت: آیا او را مُفتَرضُ الطّاعه می داند؟ هشام گفت: آری. وی گفت: اگر امام بعد از او دستور خروج دهد خروج می کنی؟ گفت: او چنین دستوری به من نمی دهد... سخن که به اینجا رسید هشام گفت: اگر تو می خواهی که بگویم، اگر او دستور دهد خروج می کنم، آری چنین است. هارون که در پس پرده نشسته بود از این سخن برآشفت... پس از آن بود که دنبال امام کاظم - علیه السّلام - فرستاد و او را به زندان انداخت. یونس بن عبدالرحمان پس از ذکر این خبر می افزاید: این و جز این، از دلایل زندانی شدن امام بود.
و پس از آن هشام به کوفه رفته و در خانه ابن اشرف دار فانی را وداع گفت.[۱۴]
در روایت دیگری آمده: هِشام از طرف امام امر به سکوت شده بود ولی دیری نپایید که سکوت را شکست و عبدالرحمان بن حجّاج یکی از یاران امام در این باره او را مورد توبیخ قرار داد و گفت: چرا سکوت خود را شکستی... و سپس از قول امام به او گفت: آیا شرکت در خون مسلمانی، تو را خوشحال می کند؟ هشام گفت: نه. عبدالرحمان گفت: پس چرا شرکت می کنی؟ اگر ساکت شدی که هیچ و گرنه سر امام را به تیغ جلاد خواهی سپرد.
در پایان روایت آمده است: فما سکت حتّی کان من امره ما کان علیه السّلام.[۱۵] هِشام سکوت را مراعات نکرد تا اینکه آنچه نباید بشود اتفاق افتاد.
این ممکن است که مخالفان هشام در شیعه، در این باره افراط کرده باشند.
در نقل دیگری آمده که هارون از پشت پرده بحث را زیر نظر گرفته بود و حاضران تصمیم گرفته بودند که جز درباره امامت با هشام سخن نگویند. پس از آن هارون که در پس پرده سخنان هشام را می شنود بر آشفته، می گوید:
مثل هذا و یبقی لی ملکی واحده؟ فوالله للسان هذا أبلغ فی قلوب النّاس من مأه ألف سیف؛ با وجود چنین شخصیتی، حکومت من یک ساعت هم دوام نخواهد آورد. زبان این مرد نافذتر از صد هزار شمشیر است.
هشام احساس خطر کرد و متواری شد و هارون چون او را نیافت برادران و یاران او را توقیف کرده و به زندان انداخت اما پس از چندی که خبر فوت هشام به او رسید آنها را آزاد ساخت.[۱۶]
مرحوم صدوق در جای دیگر از جمله علل به شهادت رسیدن امام کاظم - علیه السّلام - را آگاهی یافتن هارون از اعتقاد شیعیان به امامت امام دانسته است. هارون فهمید که شیعیان شب و روز به خدمت امام می رسند. و به خاطر ترس از جان و از دست دادن سلطنتش آن حضرت را به شهادت رسانید.[۱۷]
سعایت برخی از نزدیکان امام را نیز باید بر کینه شخصی یحیی بن خالد برمکی نسبت به آن حضرت افزود. شیخ مفید و ابوالفرج اصفهانی در این باره روایت مسندی نقل کرده اند که خلاصه آن چنین است: یحیی بن خالد برمکی از این که هارون فرزند خود را به منظور تربیت نزد جعفر بن محمد بن اشعث که اعتقاد به امامت کاظم - علیه السّلام - داشته، سپرده بود ناراحت بود. به همین جهت نزد هارون از وی بدگویی می کرد (و گویا برای انتقام از وی، خواست تا بر ضد امام کاظم - علیه السّلام - توطئه ای بچیند). لذا در پی یافتن شخصی از علویان که عامل مناسبی برای دسیسه چینی های او باشد برآمد. وی پس از پرس و جوی فراوان، علی بن اسماعیل بن جعفر صادق را که مردی فقیر بود یافت و با کمک مالی به وی، او را برای حضور در مجلس هارون، تشویق کرد تا به وسیله او نقشه های خود را بر ضد امام کاظم - علیه السّلام - عملی سازد. زمانی که علی بن اسماعیل با حضور در مجلس هارون موافقت کرد، امام تلاش نمود تا با کمک مالی و ادای دین وی، او را از این کار منصرف کند، امّا او نزد هارون رفت و در حضور او بر ضد امام سخن گفت.[۱۸]
این مطلب را نیز دلیل دیگری برای زندان شدن امام - علیه السّلام - دانسته اند.
شیخ صدوق این روایت را به صورت دقیق تر آورده و پس از یادآوری ارتباط پنهانی جعفر بن اشعث با امام کاظم - علیه السّلام - می نویسد: پس از سعایت یحیی درباره جعفر، هارون او را خواست و به او گفت: شنیده ام که خمس اموال و حتی پولهایی را که به تو داده ام، برای موسی بن جعفر فرستاده ای. جعفر با آوردن پولها پیش هارون، توطئه خبرچینان را نقش بر آب کرده و هارون را از خود مطمئن ساخت. پس از آن بود که یحیی بن خالد به فکر علی بن اسماعیل افتاد. در حقیقت آخرین باری که امام به زندان افتاد، به همین دلیل بود.
شیخ مفید پس از نقل روایت فوق می افزاید: در همان سال (سال ۱۷۹) هارون الرشید به حج آمد و در مدینه دستور توقیف امام را صادر کرد.
قبل از آن که اشاره به دستگیری امام کنیم، لازم به یادآوری است که در برخی از منابع، به جای علی بن اسماعیل بن جعفر صادق - علیه السّلام -، محمد بن اسماعیل ذکر شده است.
در منبع دیگری آمده: محمد بن اسماعیل همراه عمویش موسی کاظم - علیه السّلام - بود. او در نامه ای که به هارون نوشت: ما علمت أنَّ فی الارض خلیفتین یجبی الیهما الخراج؛ تاکنون نشنیده بودم که در روی زمین دو خلیفه باشد که خراج نزد آنها برده شود.
منظور از این سخن سعایت از امام کاظم - علیه السّلام - بود که بلافاصله پس از آن، امام دستگیر و زندانی شد و همین زندان تا شهادت آن حضرت به طول انجامید.[۱۹]
این نقل را ابن شهر آشوب نیز آورده است....[۲۰]
این دو روایت که یکی درباره علی بن اسماعیل و دیگری درباره محمد بن اسماعیل وارد شده است، از جهات مختلف شباهتهایی با هم دارند. طبعاً باید یکی از اینها درست باشد.
معروف است هارون یک سال به حج می رفت و سال دیگر به جنگ. در سال ۱۷۹ که نوبت به سفر حج بود به مدینه آمد و در میان کسانی از اشراف مدینه، که به استقبال او آمده بودند و امام کاظم - علیه السّلام - نیز حضور داشت به حرم وارد گردید. هارون که از فعالیتهای پنهانی او اطلاع داشت، وقتی در کنار ضریح رسول خدا - صلّی الله علیه و آله و سلم - آمد خطاب به قبر پیغمبر گفت: یا رسول الله! اعتذر الیک من شیء أرید افعله، أرید أحبس موسی بن جعفر فإنّه یرید التّشتّت بین امّتک و سفک دمائها؛[۲۱] ای رسول خدا! من از آنچه می خواهم انجام دهم عذر می خواهم.
می خواهم موسی بن جعفر را دستگیر کرده، به زندان بیاندازم، زیرا او می خواهد میان امّت تو اختلاف اندازد و خون آنها را بریزد.
این ظاهر سازی از هارون بدان جهت بود که مردم موسی بن جعفر - علیه السّلام - را فرزند رسول خدا می دانستند و عذر خواهی اش از رسول خدا، برای توجیه این اقدام بود. در نگاه مردم که به دنبال آگاهی از انگیزة چنین اقدامی بودند و همواره به صورت سؤال برایشان مطرح بود، تفرقه افکنی میان امّت دلیل قانع کننده ای به نظر می آمد. نقل فوق نشان می دهد که امام کاظم - علیه السّلام - در مدینه مورد توجه مردم بوده و به همین جهت هارون با آن همه سلطه و قدرت، مجبور بود تا دست به چنین توجیهاتی بزند تا اقدامش از طرف مردم مورد انکار و نفرت قرار نگیرد. هارون در همان مسجد دستور توقیف حضرت را صادر کرد.[۲۲] وی دستور داد تا دو کاروان آماده کرده، یکی را به سمت کوفه و دیگری را به سمت بصره بفرستد. او امام را همراه یکی از این دو کاروان روانه ساخت. این کار به این دلیل انجام گرفت تا مردم ندانند امام در کجا زندانی می شود.[۲۳]
ابوالفرج اصفهانی پس از آن می نویسد: رشید، امام کاظم - علیه السّلام - را نزد حاکم بصره، عیسی بن جعفر بن منصور فرستاد؛ امام چندی در زندان او بسر برد، اما در نهایت، عیسی از این کار خسته شد و به هارون نوشت تا او را تحویل شخص دیگری بدهد. در غیر این صورت او را آزاد خواهد کرد، زیرا در تمام این مدت کوشیده تا شاهدی بر ضد امام به دست آورد، اما چیزی نیافته است.
جالب این است که عیسی در ادامه نامه چنین می نویسد:
حتّی انّی لأستمع علیه اذا دعا لعلّه یدعوا علیّ او علیک فما اسمعه یدعوا الّا لنفسه یسأل الله الرّحمه و المغفره؛[۲۴] حتی من موقعی که او مشغول دعا است گوش دادم ببینم، آیا برای من یا تو نفرین می کند یا نه، چیزی جز دعا برای خودش نشنیدم. او تنها از خداوند برای خویش طلب رحمت و مغفرت می کرد.
این نهایت زهد و پارسایی امام و در عین حال شدّت تقیّه و پنهانکاری آن حضرت را نشان می دهد.
پس از آن، امام را تحویل فضل بن ربیع دادند. امام مدتی طولانی نزد وی زندانی بود. گفته شده که از او خواستند تا آن حضرت را به قتل برساند، اما او از این کار سر باز زد، پس از آن، حضرت را تحویل فضل بن یحیی دادند و مدتی نیز در زندان او بسر برد. مطابق نقل مورّخان او حرمت امام را پاس می داشت. خبر به هارون رسید که امام کاظم - علیه السّلام - در آنجا در رفاه کامل بسر برده و از آزادی کافی برخوردار است. در این زمان رشید در شهر رَقَّه[۲۵] بود. به محض دریافت گزارش، از دست فضل چنان عصبانی شد که در مجلس به طور علنی دستور داد تا او را لعن و نفرین نمایند، زیرا بر خلیفه عصیان کرده است و به خاطر همین عمل صد ضربه شلاق نیز بر او زده شد. پس از آن امام کاظم - علیه السّلام - را تحویل زندانبان دیگری بنام سِندی بن شاهک دادند.[۲۶]
پی نوشت ها:
[۱] . نک: عیون الاخبار الرضا، ج ۱، ص ۹۳.
[۲] . مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۵۶؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۰۴؛ وفیات الاعیان، ج ۵، صص ۳۰۱- ۳۰۹.
[۳] . عیون الاخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۷۳؛ امالی صدوق، ص ۲۲۶؛ مسند الامام الکاظم، ج ۱، ص ۹۲.
[۴] . کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۷۶.
[۵] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲۰، ص ۳۳۴.
[۶] . وفیات الاعیان، ج ۶، ص ۱۷۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۵۵؛ الدرٌ المنثور، ج ۳، ص ۲۸؛ نورالابصار، ص ۲۱- ۲۲.
[۷] . الحیاة السیاسة للامام الحسن _ علیه السّلام _، صص ۳۴- ۳۵.
[۸] . نورالابصار، صص ۱۴۸- ۱۴۹؛ عیون الاخبار الرضا، ج ۱، صص ۸۴- ۸۵؛ الصواعق المحرقه، ص ۲۰۳؛ ینابیع الموده، ص ۴۳۵؛ مسند الامام الکاظم، ج ۱، ص ۵۰.
[۹] . الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۶۷.
[۱۰] . الکامل، ج ۶، ص ۶۴ و نک: الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۶۵؛ روضة الواعظین، ص ۱۸۴؛ الصواعق المحرقه، ص ۲۰۴؛ مرآة الجنان، ج ۱، ص ۳۹۵.
[۱۱] . کامل الزیارات، ص ۱۸، الکافی، ج ۴، ص ۵۵۳.
[۱۲] . مقاتل الطالبین، ص ۳۰۳.
[۱۳] . مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۹۸.
[۱۴] . رجال کشی، صص ۲۵۶- ۲۶۲.
[۱۵] . همان، ص ۲۷۱.
[۱۶] . کمال الدین، ص ۳۶۲؛ بحارالانوار، ج ۴۸، صص ۱۹۷- ۲۰۴؛ مسند الامام الکاظم، ج ۱، ص ۳۹۹.
[۱۷] . عیون الاخبار الرضا، ص ۱۰۰.
[۱۸] . الارشاد، ص ۲۷۹؛ مسند الامام الکاظم، ج ۱، ص ۱۱۵؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۷۱.
[۱۹] . سرّ السلسلة العلویه، ص ۳۵؛ مسند الامام الکاظم، ج ۱، ص ۱۲۷، به نقل از بخاری.
[۲۰] . المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۳۸۵.
[۲۱] . الارشاد، ص ۲۸۰.
[۲۲] . الارشاد و نک: روضة الواعظین، ص ۱۸۷.
[۲۳] . مرحوم صدوق می نویسد: فردای آن روز در حالی که در جایگاه رسول خدا بود در حال نماز او را دستگیر کردند. عیون الاخبار الرضا، ج ۱، ص ۷۳.
[۲۴] . مقاتل الطالبین، ص ۳۳۵؛ الائمة الاثنی عشر، ابن طولون، ص ۹۱؛ جهاد الشیعه، ص ۳۰۲.
[۲۵] . رقه شهری است در قسمت شرق فرات.
[۲۶] . مقاتل الطالبین، ص ۳۳۶.
پیام ملت در ۲۲بهمن استقامت و حمایت کامل از انقلاب بود/ به ملت اظهار تعظیم میکنم
رهبر انقلاب در تبیین ابعادی از حرکت بسیار ارزشمند ملت در ۲۲ بهمن، با اشاره به «تبلیغات پر سر و صدای دشمنان، مشکلاتی که مردم با همه وجود حس می کنند، هوای سرد و دیگر عوامل کاهنده انگیزهها» گفتند: مردم با ایمان و بصیرت، همه اینها را نادیده گرفتند و همه با هم از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب ایران عزیز به میدان آمدند و صدای بلند خود را به گوش همه رساندند که فقط خداوند شکور قادر است شکر واقعی این حرکت عظیم ملی را بجا آورد.
ایشان راهپیمایی «شنبه تاریخی ملت» را مصداق استمرار استقامت ملی خواندند و با اشاره به انحرافات تدریجی از خط اصلی حرکت در انقلاب ها گفتند: در انقلاب اسلامی هم برخی ها به دلایل مختلف با صراط مستقیم انقلاب زاویه دار شدند و کارشان به ضدیت با اصل انقلاب و آرمان ها کشیده شد.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: بر خلاف این عناصر، ملت بدون احساس خستگی و ناامیدی و بدون خوف از ضربات، تهدیدات و عربده های دشمن، راه مستقیم را با حفظ هویت، شخصیت و عظمت خود ادامه داد و در همین مسیر، ۲۲ بهمن امسال به خیابانهای سراسر کشور آمد و با انگیزه های مختلف، استقامت پر معنا و لج کردن با دشمن عنود را نشان داد.
رهبر انقلاب تلاش های دشمن و برخی عناصر در داخل را برای سست کردن عزم راسخ ملت و فراموش شدن راه انقلاب یادآور شدند و افزودند: از اهداف مهم اغتشاشاتِ پاییز این بود که مردم ۲۲ بهمن را از یاد ببرند که در داخل هم برخی با استدلال های سست و سخنان غلط همین خط را در روزنامه ها و فضای مجازی دنبال می کردند که البته مردم آنها را ناکام گذاشتند.
حضور همراه با تحلیل مردم از جمله ویژگی های راهپیمایی پر شکوه ۲۲ بهمن بود که رهبر انقلاب آن را مورد تحسین قرار دادند.
ایشان گفتند: از مصاحبه های مردم آشکار بود که آنها با تحلیل به راهپیمایی آمده اند و چون درک کرده بودند که امریکا از حضور آنها بیمناک است، پرشور و شاد، با روحیه و انگیزه، و با شعارهای مضمون دار، جهت گیری اصلی خود یعنی حمایت کامل از انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی را نشان دادند.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: امپراتوری رسانه ای امریکا و صیهونیست سعی می کند این صدای رسا به گوش دیگر ملت ها نرسد اما آنها که باید بشنوند یعنی دستگاههای سیاستگذار در امریکا و انگلیس و سرویس های جاسوسی دشمنان حتماً این صدا را شنیده اند.
رهبر انقلاب به غوغای تبلیغاتی در فضای مجازی و رسانه های دشمن در آستانه ۲۲ بهمن اشاره کردند و گفتند: صدای مخالف و معارض هم وجود داشت که این رسانه ها سعی کردند آن را بزرگنمایی کنند اما صدا و فریاد ملت بر همه صداهای دیگر غلبه کرد.
«تبیین دروغ بودن و سست بودن ادعاهای دشمنان درباره جمهوری اسلامی» بخش دیگری از سخنان رهبر انقلاب بود.
ایشان گفتند: گاهی با دروغ اشکار می گویند نظام رو به قهقراست در حالی که کشور با وجود مشکلات، با دو سه دهه قبل کاملاً متفاوت است و خیلی جلو رفته است، گاهی هم می گویند جمهوری اسلامی به بن بست رسیده، اگر این ادعا درست است، کسی که به بن بست رسیده خودش از پا می افتد و به زمین می خورد پس چرا این همه برای به زمین زدن او هزینه می کنید؟
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به حملات و شبهات مکرر دشمن درباره ضرورتِ نداشتن توان نظامی ایران گفتند: اولاً کشوری که این همه دشمن دارد باید به فکر خودش و ملتش باشد همچنانکه اوایل انقلاب وقتی فهمیدم عده ای می خواهند هواپیماهای اف ۱۴ را بفروشند به سرعت مصاحبه و افشاگری کردم و آن حرکت ناکام ماند.
رهبر انقلاب تأکید کردند: براساس عقل و شرع، جهات دفاعی را کاملاً مورد توجه قرار داده ایم و بر اساس حکم قرآن، در آینده نیز هرچه می توانیم در این عرصه تلاش خواهیم کرد.
ایشان در همین زمینه افزودند: کشور در زمینه های دیگر از جمله صنعت، امور زیربنایی همچون جاده سازی و سد سازی و عرصه های دیگر، چندین برابر امور دفاعی کار و سرمایه گذاری کرده اما دشمن که از تبلیغاتش درباره پهپادهای ایران، ترسش آشکار است، پیشرفت های دیگر را انکار و مسائل دفاعی را برجسته می کند.
رهبر انقلاب در جمع بندی این قسمت از سخنانشان گفتند: به فضل الهی ملت به وسوسه های بدخواهان اعتنا نکرده و نخواهد کرد و می داند که هر پیشرفتی و حرکتی برای قوی شدن ایران، دشمنان را خشمگین می کند که براساس آیه شریفه باید به آنها گفت از این خشم و غیظ بمیرید.
حضرت آیتالله خامنهای پیشرفتهای کشور را یک واقعیت نشاط آفرین و تحسینبرانگیز خواندند و خاطرنشان کردند: البته ما در تبلیغات و کار رسانهای ضعیف هستیم و به مهارت لازم برای نشان دادن این پیشرفتها دست نیافتهایم اما بازدیدکنندگان از نمایشگاهها یا دستاوردهای ایران، از دستیابی به این سطوح پیشرفت آن هم در شرایط تحریم اظهار شگفتی میکنند، همچنانکه آن فرمانده موشکی صهیونیست نیز چند سال قبل گفت من با ایران دشمن هستم اما در مقابل تولید آن موشک پیشرفته به دست دانشمندان ایرانی، کلاه از سر بر میدارم.
ایشان تأکید بر پیشرفتها را به معنی انکار ضعفها ندانستند و گفتند: ضعفها و کمبودهای زیادی به دلایل مختلف در کشور وجود دارد که بعضی از آنها مانند گرانی، تورم و کاهش ارزش پول ملی برای مردم محسوس است و در بخشهای دیگر مانند بخشهای اداری هم ضعفهایی وجود دارد اما در مقابل این ضعفها، دو نوع نگاه میتوان داشت.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: نگاه و رویکرد اول این است که با نگاه به دستاوردها، بفهمیم این توان وجود دارد که با همان همتی که به این پیشرفتها دست یافتهایم، امکان برطرف کردن ضعفها نیز وجود دارد که این نگاه، نگاه انقلابی است.
ایشان در تبیین نگاه دیگر که از آن به «نگاه ارتجاعی» تعبیر کردند، گفتند: با نگاه ارتجاعی به ضعفها، اینگونه نتیجه گرفته میشود که فایدهای ندارد و نمیشود کاری کرد بنابراین باید دست روی دست بگذاریم یا نِق بزنیم و ضعفها را با صدای بلند مطرح کنیم و حتی مثل برخیها اصل انقلاب و جمهوری اسلامی را انکار کنیم.
ایشان با طرح این سؤال که «اگر ملتی ضعفی داشت آیا باید دستاوردهایش را انکار کند؟ و کدام ملتی است که ضعف ندارد؟» به وجود ضعفهای مهم در کشورهای بزرگ و پیشرفته دنیا مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه از جمله در زمینه فقر و بیماری و تبعیض و نبود عدالت اجتماعی، اشاره کردند و افزودند: در این کشورها نیز چندین برابر ایران ضعف وجود دارد اما راهحلِ برطرف کردن ضعفها، تخریب اصل و ریشهها نیست بلکه رویکرد درست، رفع ضعفها بر اساس نگاه انقلابی است.
رهبر انقلاب با اشاره به دستیابی کشور به پیشرفتهای غیرقابل باور، خاطرنشان کردند: در سالهای اول انقلاب دستیابی به پیشرفتهایی مانند تولید چند ده میلیون تن فولاد حتی به ذهن کسی خطور نمیکرد اما اینگونه دستاوردها با همت مردم و جوانان و مسئولان خوبی که داشتیم، ایجاد شد و امروز نیز این همتها وجود دارد.
ایشان رشد اقتصادی و مهار تورم را مهمترین کارها خواندند و با تأکید بر اینکه همه بخصوص مسئولان موظف به فعالیت جهادی و کار و پیگیری شبانهروزی هستند، گفتند: امور اقتصادی، امروز مهمترین کارهاست زیرا بدون رشد اقتصادی کار کشور پیش نمیرود و لازمه رشد اقتصادی هم ثبات و مهار تورم و ثبات قیمتها است. مسئله تورم نیز علاجپذیر است و باید مسئولان بخشهای مختلف آن را علاج کنند.
حضرت آیتالله خامنهای، علاوه بر مسئولان، قشرهای مختلف مردم از جمله دانشجو، استاد، عالِم دینی، کارگر، کاسب و دامدار را قادر به نقشآفرینی در عرصههای گوناگون دانستند و افزودند: فعال سیاسی هم میتواند نقشآفرین باشد البته فعالیت سیاسی، به نشستن و یافتن نقطه ضعفی در دولت یا دستگاههای دیگر و تمسخر و بزرگنمایی آن در فضای مجازی نیست بلکه فعالیت سیاسی یعنی تشریح فضای سیاسی دنیا و منطقه و تبیین اهداف دشمنان و جهتگیریهای دوستان.
ایشان فعالیتهای اجتماعی و خدماتی را از دیگر عرصههای نقشآفرینی مؤثر مردم برشمردند و خاطرنشان کردند: ما بارها توانستهایم به وسیله مردم، ضعفهای بزرگ را برطرف کنیم که نمونه آن قضیه کرونا و نقشآفرینی مردم در کمک های مؤمنانه بود. همچنین شوق و حضور مردم در فعالیتهای اجتماعی نشاط آفرین موجب پشتیبانی و تأمین پیشرفت کشور است.
رهبر انقلاب، «اتحاد ملی» را عامل مؤثر دیگری در قوت کشور خواندند و تأکید کردند: البته اختلاف نظر وجود دارد اما در مسائل جزیی نباید تنازع صورت بگیرد مناظره و مباحثات حوزوی و دانشگاهی و در رسانههای عمومی، همراه با رعایت ادب و حرمت دیگران خوب است اما منازعه و دشمنی کردن و آلوده کردن دهان به حرفهای ناشایست خوب نیست.
ایشان، گرایش عمومی ملت ایران را گرایشِ انقلاب دانستند و افزودند: عدهای در کشور هستند که نظراتشان در برخی مسائل سیاسی مخالف نظرات عموم مردم و مسئولان است اما اینها طرفِ ملت ایران نیستند؛ طرف ملت ایران، استکبار است و همه مراقب باشند که به استکبار کمک نکنند و ابزار آن در مقابل اسلام و ایرانِ عزیز نشوند.
حضرت آیتالله خامنهای، آینده را همچون همیشه روشن خواندند و گفتند: هر گاه افق روشنی پیش روی کشور بوده پس از چندی، به آن دست یافتهایم چرا که تواناییهای ملت و ظرفیتهای کشور بسیار بالا است بنابراین این ملت به دستاوردهای بزرگتری نیز خواهد رسید.
حضرت آیت الله خامنه ای در این دیدار همچنین با تجلیل از ایمان و غیرت و صفای مردم تبریز و آذربایجان، قیام ۲۹ بهمن تبریزی ها را «مقطعی تعیین کننده و روز ورق خوردن تاریخ ایران» دانستند و گفتند: اگر مردم تبریز در چهلم قیام مردم قم، بپا نمی خواستند آن قیام مهم فراموش میشد اما تبریزی ها با تبدیل حادثه قم به قیام و حرکتی ملی که در کمتر از یک سال بعد به سرنگونی رژیم استبدادی وابسته منجر شد، پرچم آزادی ایران را در دست گرفتند و مقطعی تاریخی بوجود آوردند.
ایشان اقدام حکومت مستبد در آوردن تانک به خیابان های تبریز را برای سرکوب مردم و علما، نشانه دستپاچگی آن رژیم برشمردند و گفتند: مردم غیور تبریز از تانک هم نترسیدند و با ایستادگی و ایثار خون و جان خود، حرکتی عظیم بهوجود آوردند که البته در تاریخ آذربایجان چندین بار دیگر سابقه دارد.
رهبر انقلاب حرکت آذربایجانیها از جمله مردم تبریز و اردبیل در آغاز دوره صفویه را زمینهساز نجات ایران از تفرقه و ملوک الطوایفی دانستند و افزودند: آن حرکت تاریخی، ایران را متحد و دارای حکومت مستقل و یکپارچه کرد بنابراین پرچم اتحاد ایران هم در دستان آذربایجانیها است.
ایشان روایت درست تاریخ آذربایجان را جزو وظایف اهل فن و روایت بخش مهمی از تاریخ ایران خواندند و گفتند: در قضایای تنباکو و مشروطه هم مردم این منطقه قدرت ایمان و ایستادگی خود را نشان دادند همچنانکه در پیروزی انقلاب، دفاع مقدس، حوادث دهه های بعد و همین قضایای اخیر هم با بصیرت و استقامت در میدان بوده اند.
حضرت آیت الله خامنه ای آذربایجان را از لحاظ فرهنگی، مرکز تمدن و فرهنگی غرب کشور خواندند و با اشاره به مشاهیر فرهنگی این خطه گفتند: خدمات بزرگ این نام آوران به ادبیات و فرهنگ کشور قابل شمارش نیست.
رهبر انقلاب قیام ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ مردم تبریز را با توجه به این سوابق، حادثه ای هویت ساز دانستند که باید از آن برای پیمودن راه روشن آینده درس گرفت.
در ابتدای این دیدار، حجتالاسلام والمسلمین آلهاشم نماینده ولیفقیه در استان آذربایجان شرقی، ارتباط مؤثر و مستمر با نخبگان و جوانان، پیگیری حل مسائل فعالان اقتصادی، حضور بیواسطه در میان مردم و مقابله فرهنگی و سیاسی با جریانهای دینزدا و تجزیهطلب را از جمله اقدامات نمایندگی ولی فقیه در استان بیان کرد.