emamian

emamian

بررسی آموزه های تفسیری خطبه فدکیه(2)

«قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً».[1]

 

نویسنده/ سخنران: 
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی

مقدمه

بنا بود این چند روز، راجع به مباحث تفسیری «خطبه فدکیه»صحبت کنم. این خطبۀ ارزشمند را مرحوم شیخ صدوق و سید مرتضی و بسیاری از بزرگان نقل کرده اند. در جلسۀ پیشین اشاره شد که این خطبه حاوی یک دوره معارف اسلامی است و به بیش از بیست آیه در آن استشهاد شده است. به عبارت دیگر، حضرت زهرا علیها السلام روش تفسیر قرآن را در این خطبه به ما یاد می دهد، اینکه چگونه باید از آیات برداشت کنیم. و نیز بیانات ارزشمندی در رابطه با نقش قرآن در جامعه دارد، لذا این خطبه می تواند جایگاه بلند و ارزشمندی در فرهنگ دینی داشته باشد.

هدایت دکتر عبدالمنعم حسن

دکتر عبدالمنعم حسن، سنّی بوده که شیعه شده است. علت شیعه شدنش را خودش به آموزه های خطبۀ فدکیه حضرت زهرا علیها السلام نسبت داده است. کتابی دارد به نام«بِنُورِ فاطِمَةَ إهتَدَیتُ»؛ یعنی من به نور حضرت زهرا علیها السلام هدایت یافتم. کسانی که استبصار و تحول مذهبی پیدا کرده اند متأسفانه فضای سیاسی دنیا اجازه نمی دهد آثار آنها منتشر گردد، آمارشان رو به افزایش است. برخی از این افراد سابقۀ علمی زیادی دارند، مثل ادریس حسینی که کتابی دارد به نام «قَد شَیَّعنِیَ الحُسین»امام حسین علیه السلام مرا شیعه کرد.

اما عبدالمنعم حسن در مقدمۀ کتابش عبارات خیلی عجیبی راجع به خطبۀ فدکیه دارد، یکی از تعبیراتش این است که می گوید: روزی خطیبی خطبۀ فدکیه را داشت می خواند، من نیز گوش می کردم – در زمانی که هنوز شیعه نبودم – پس از شنیدن آن تعبیرش این است: «کَالسَّهم فی اَعماقی؛ مثل تیری نشست به دلم»بعد می گوید: هر چه فکر کردم، دیدم «لا تَخرُج مِن شخصٍ عادی و إن کانَ عالِماً»این خطبه با این زیبایی و فصاحت از یک آدم عادی نمی تواند صادر شده باشد، ولو اینکه او عالم و دانشمند باشد! لذا این خطبه زخم دلم را مرهم گذاشت، جراحات مرا التیام بخشید. پس از آن تحقیق کردم و کم کم آمدم با معارف شیعه آشنا شدم.

سخن من راجع به بحث های قرآنی این خطبه است. وإلاّ اگر خود خطبه را بخواهیم کلمه به کلمه بحث کنیم نیاز به جلسات زیادی دارد.

شرایطی که خطبه در آن ایراد شد

در ابتدا دو – سه جمله راجع به نحوۀ آمدن حضرت زهرا به مسجد بگویم. خواهران گرامی اگر عنایت کنند ممکن است برایشان راه گشا باشد. حضرت زهرا علیها السلام از خانه بیرون آمد تا به مسجد بیاید، قرار است که در مسجد صحبت کند آن هم در جمع افراد زیادی از مهاجر، انصار، حتی اهل سقیفه.

با این درامد می خواهم نقش اجتماعی یک زن را خدمت شما عرض کنم. تعبیر تاریخی قضیه این است که «لَاثَتْ خِمَارَهَا»«خمار»یعنی روسری، روسری هایی که علاوه بر سر و گردن، بازوان را تا روی دست می گیرد، نه مقنعه و روسری های کوچک که الان بعضی از این روسری ها بودشان با نبودشان یکی است. مثل «رمانی»که وسط سر را می گیرد و از پشت و پیش سر همۀ مو بیرون می ماند. این روسری ها گاهی پارچه هایی است که روی سر کودکان می اندازد؛ اما در روزگار ما گاهی دیده می شود افراد بزرگ آن را سر می کنند. به هر حال یا برای رفع تکلیف است یا مانع شدن از برخورد، طوری که گفته شود حجابی وجود دارد.

بعضی از شارحین نوشته اند خمار – که در قرآن هم تعبیر «خمرهن»دارد – در لغت به مقنعه و روسری که تا روی بازو را می گیرد معنی شده است. حضرت علیها السلام نخست روسری بلندی را پوشید، در واقع روی سر و بازویش را کامل پوشاند بعد «وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا». توصیه می کنم به این دو واژه دقت کنید، یکی «خِمار»و دیگری«جِلباب»که در خطبه آمده است.

در قرآن هم تعبیر «جَلابیبِهِنَّ»آمده است. در مقدمۀ خطبه که حضرت چگونه به مسجد آمد جلباب را به پیراهن های بسیار بلند که تا روی پا را می گیرد و گشاد است معنا می کند. تقریباً شبیه همین چادرهای عربی است که سرتاسر بدن را می پوشاند. منتها شاید ترکیب و شکلش با چادر امروزی متفاوت بوده است، در تعبیر دارد که حتی تا نوک پا و تمام بدن را می پوشانیده است.

حضرت نخست پیراهن بلند (جلباب) را پوشیده و پس از آن روسری را، حالا می خواهد به مسجد برود. از خانه تنها بیرون نیامد تعبیر سوم این است: «وَ أَقْبَلَتْ فِی لُمَةٍ»؛ وسط یک گروهی که دور تا دور زهرا را گرفته بودند « منْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا»همه محارم و آشنایان حضرت بودند. کسانی مثل اسماء، فضّه، ام ایمن، بنابراین با سه پوشش و مانع و حریم، به سمت مسجد آمد؛ «وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا وَ أَقْبَلَتْ فِی لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا».[2]

این را می خواهم عرض کنم، برای اینکه اسلام با نقش اجتماعی زن مخالف نیست.نمونه اش این است که حضرت زهرا علیها السلام آمد خطبه خواند، صحبت کرد، دفاع کرد، اما نحوۀ حضورش را در جامعه ببینید. خانم محترم می تواند دانشگاه برود، دبیرستان برود، تحصیل کند، پزشک، شاعر، سخنران شود، اما ملاحظۀ جوانب و مسایل و ویژگی هایی را که یک زن مسلمان باید رعایت کند در نظر بگیرد.

بهترین الگوی ما که امام معصوم علیه السلام است، می فرماید: الگوی من مادرم حضرت زهرا علیها السلام است.[3] شخصیتی که امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت به وجودش افتخار می کنند.

فدک، بهانه بود

حال حضرت زهرا علیها السلام می خواهد بلند شود و مسجد بیاید، بحث فدک هم وجود دارد. می تواند بگوید حق من را بدهید؛ اما نه، فدک بهانه است. به همین جهت شروع کرد به خواندن خطبۀ مفصلی راجع به آثار اعمال، چقدر کارشناسانه است! توصیه می کنم عزیزان این بیست مورد راجع به آثار اعمال را در این خطبه ببینید. به طور ریز و دقیق وارد شده است که ایمان چه اثری دارد، نماز چه اثری دارد، جهاد چه اثری دارد و اینها را یکی یکی بر شمرده است.

آثاری را که حضرت زهرا برای اعمال دینی برشمرده طبق بررسی یکی از عزیزان بیست مورد از این نکات با آیات قرآن منطبق بوده و حضرت در واقع از قرآن برداشت کرده است.

دوری از قرآن، عامل بدبختی است

عزیزان! کنار حرم کریمۀ اهل بیت به این مطلب خوب گوش کنید! حضرت فرمود:چرا قرآن را کنار گذاشته اید «أَنَّی تُؤْفَکُونَ»؛ چرا از قرآن روی گردانیده اید؟ «کِتَابُ اللهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ»؛ قرآن را داور قرار بدهید و ببینید که چه می گوید. اگر داور را قرآن قرار دهیم آیا اجازۀ اذیت به اهل بیت پیغمبر را به خود می دهید؟ آیا اجازۀ آزار مؤمنین را به خود می دهید؟ آیا اجازۀ غصب حق دیگران را به خود می دهید؟

ویژگی های قرآن

چقدر زیبا حضرت زهرا قرآن را معرفی می کند من اول معرفی ایشان را بیان کنم بعد سراغ خطبه خواهم رفت. حضرت فرمود: قرآن چند ویژگی دارد:

1. قرآن شفاف است

«أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ»؛ قرآن مقاصدش آشکار است. وقتی کسی به اویس گفت – در نقل دیگری داریم به بهلول گفته شد – که آیا من اهل بهشتم یا اهل جهنم؟ وی گفت: قرآن را باز کن، و ببین! می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ * وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ»[4]؛ ابرار به بهشت و فجّار به جهنّم می روند. حالا ببین تو جزء ابراری یا جزء فُجّار.

بنابراین قرآن خیلی آشکار است اگر می خواهید ببینید که اهل بهشت هستید یا نه؟ سورۀ معارج را باز کنید، خواهید دید که هشت – نُه صفت آنجا شمرده شده است. بعد می فرماید: کسانی که این ویژگی ها را داشته باشند «فی جَنّاتٍ مُکْرَمُونَ»؛ با سلام و صلوات و با کرامت به بهشت می روند.[5]به قول یکی از مراجع (ره) می گفت: من گاهی قرآن را باز می کنم سورۀ مؤمنون و معارج را می بینم و می سنجم که چند تا از این صفات و ویژگی ها در من وجود دارد. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»[6]می بینم که در نماز خشوع دارم یا ندارم؟ به عهدم عمل می کنم یا نمی کنم؟ در بعضی از جلسات گفته ام که شما سورۀ مبارکۀ اسراء را باز کنید آیات 39 – 23 را بخوانید.این 18 آیه منشور قرآن است. اگر کسی بخواهد عصارۀ آیات قرآن را یک جا بیابد باید سراغ این هجده آیه برود.

این آیات را یک بار مرور کنید، ببینید که چه قدر زیبا 14 ویژگی را بیان کرده است. بعد از این آیات هجده گانه که گفته شد قرآن می فرماید: مردم! اگر دنبال حکمت هستید و می خواهید مثل لقمان و داود حکیم باشید؟[7]«ذَلِکَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ» این 14 ویژگی را کسب کنید. اگر کسب کردید حکیم می شوید. در روایت آمده که حکیم به نبوّت و عصمت نزدیک است.

آیت الله سبحانی اسم تفسیرش را «منشور جاوید»گذاشته است ایشان در جلد اول این تفسیر چند عنوان از این نمونه ها را آورده است. مواردی که قرآن تابلو و الگو می دهد در سورۀ اسراء یک جا همین 14 صفت آمده است. جای دیگری که الگودهی می کند آیات152 – 151 سورۀ انعام است که 10 صفت را برای ما بر می شمارد. در سورۀ فرقان 12 ویژگی را بر می شمارد. سورۀ معراج و مؤمنون معیارهای مهمی را برای رفتار و آزمون انسان ارائه داده اند. درست است که گاهی اوقات قرآن مطالب را ریز کرده، ولی برخی از اوقات در یک جا جمع کرده است یکی از آن جاها سورۀ اسراء است. همین طور در سورۀ فرقان، مؤمنون و معارج نکاتی را جمع کرده است.

تدبر در قرآن

وجود مقدس امام رضا علیه السلام فرمودند: من سه روز یک ختم قرآن می کنم.آقا! کسی که وارد باشد سی جزء را می تواند در 7 الی 8 ساعت ختم کند. حبیب بن مظاهر در یک شب قرآن را ختم می کرد. کسی که تسلط داشته باشد یک جزء از قرآن را در 20 الی15 دقیقه می خواند. گفت: آقا چرا سه روز یک ختم قرآن می کنید؟ امام رضا علیه السلام فرمود: برای اینکه در آیاتش تدبّر و تأمّل می کنم. ببینم چقدر با این آیات منطبق هستم.[8]روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام است که می فرماید: اهتمام شما به اتمام قرآن و سوره های آن نباشد، این طور نباشد که حتماً قرآن را تا آخرش بخوانم «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا»[9]؛ قرآن را با ترتیل بخوانید. امام صادق و امیرالمؤمنین علیه السلام روایت بسیار زیبایی دارند که می فرمایند: اگر قرآن قصه دارد عبرت بگیرید، اگر امر دارد اطاعت کنید، اگر نهی دارد ترک کنید. اگر مَثَلی دارد از آن درس بگیرید، اگر احکامی دارد آن را پیاده و عمل کنید. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: قرآن هفت بخش است: اوامر، نواهی، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، وعده؛ اگر وعدۀ به بهشت است، و یا ترس از جهنم سفارش شده از آن تأثیر بگیرید.

سفارش مرحوم مجلسی (ره) به فرزندش

بزرگان ما دربارۀ اهمیت قرآن فراوان توصیه می کردند،

مرحوم مجلسی اول – ملا محمد تقی – وصیت نامه ای برای پسرش «ملا محمد باقر»نوشته است که در آن وصیت نامه آورده است:

پسرم! با توجه به تجربه ای که دارم به تو سفارش می کنم که به سه چیز توجه کن؛ 1- روزی یک جزء قرآن بخوان؛2- در آن تأمل کن؛ - نمی گوید هر روز یک بار ختم قرآن کن – 3- هر روز نامۀ امیرالمؤمنین به امام حسن مجتبی علیه السلام[10]را بخوان. یکی از عزیزان، شرحی بر این نامه نوشته که اسم شرحش را «نخستین رسالۀ اخلاقی»گذاشته است. مقصودش این است که اولین رسالۀ اخلاقی که موجود و مکتوب در اسلام است همین نامه است. این نامه را بعد از جنگ صفین امیرالمؤمنین علیه السلام برای امام حسن علیه السلام نوشت.

مجلسی می نویسد: پسرم! روزی یک جزء قرآن بخوان! حالا، زهرای مرضیه علیها السلام را ببینید که چقدر قشنگ قرآن را در مسجد معرفی کرد و گفت: «أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ»؛ قرآن آشکار و همه فهم است».

2. احکامش روشن است

«أَحْکَامُهُ زَاهِرَةٌ» احکام قرآن شفاف و بدون ابهام است.

3. نشانه هایش روشن است

«أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ» قرآن کریم دارای اعلام و ستون های آشکار و نشانه های روشن و استوار است.

4. نهی های قرآن معلوم است

«زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ» نهی های قرآن معلوم است، بدین معنا که چه کارهایی را نباید کرد مثل غیبت، تهمت، دروغ، کم فروشی، احتکار، ربا، همه به صورت واضح بیان شده است.

5. امرهای قرآن واضح است

«أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ» اوامر قرآن نظیر:نماز، روزه، تقوا بسیار واضح بیان شده است.

کنایه حضرت به اهالی سقیفه

بعد حضرت رو کرد به کسانی که در سقیفه بودند، و فرمود: «قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ»[11]؛ مردم! شما قرآن را پشت سر قرار داده اید، اگر به قرآن عمل می کردید حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام غصب نمی شد، اگر به قرآن عمل می کردید به خانۀ زهرا هجوم نمی آوردید، اگر به قرآن عمل می کردید حقی را که پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلّم به من داده بود (مزرعه فدک) غصب نمی کردید.

آثار اعمال

حضرت زهرا علیها السلام پس از توصیف قرآن شروع به شمردن آثار اعمال نمود که من به برخی از آنها اشاره می کنم. کاش این 20 مورد را می شد تابلو کرد! چه خوب است در ایام فاطمیه و عاشورا بعضی از تابلوها، پلاکاردها و پرچم ها مشتمل باشد بر سخنان این شخصیت ها، و در میان تکایا، خیابان ها و هیئت ها نصب گردد، تا هر کس نگاه می کند این سخنان در ذهنش نقش ببندد. در این ایام فاطمیۀ اول و دوم نیز می توان تابلوی زیبایی از این کلمات حضرت زهرا را نوشت به این مضمون که زنان و مردان! حضرت زهرا راجع به نماز، زکات، جهاد، قرآن، ایمان چنین فرموده است.

ما نباید فقط در نمایش دادن مصیبت اهل بیت علیهم السلام توقف کنیم، مصیبت فقط باید نمک آش مجالس باشد. جای نمک و آش هم نباید عوض گردد، به میزانی که جلسه متأثر باشد و مردم یاد رنج های اهل حقیقت بیفتند، اما باید دستورات و راه های زندگی آن بزرگواران را در میان بگذاریم و به مردم معرفی کنیم.

حضرت فرمود: «فَجَعَلَ اللهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ»[12]هر چیزی اثری، هر کُنشی واکُنشی و هر عملی عکس العملی دارد. تأثیر و تأثُّر، خاصیت اشیاء جهان است؛ اما اثر ایمان چیست؟ اثر ایمان تطهیر است. بدین معنی که کافِر نجس است اما وقتی به خدا ایمان آورد پاک می شود، قلبش از معصیت و وجودش از آلودگی پاک می گردد.

«فَجَعَلَ اللهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ»خداوند تبارک و تعالی ایمان را عامل پاکیزگی از شرک قرار داد. برادران عزیز! خواهران گرامی!اگر کسی ذائقه اش سالم باشد نزدش ایمان محبوب است، اگر ذائقه اش سالم باشد گناه پیشش مذموم و ناپسند است. سورۀ حجرات را ببینید که می فرماید: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ»[13]

تنها آدم سالم می تواند بفهمد که شکر شیرین، سرکه ترش، و زهر نیز تلخ است.گاهی دیده شده است که به کسی شیرینی می دهید اما او می گوید: شیرین نیست، غذای خوش بو می دهید می گوید: بوی خوش ندارد. چرا این طوری است؟ چون مریض است. اگر کسی گناه را دوست داشت و لذت برد و جرأت بر ارتکاب گناه پیدا کرد و گفت: از معصیت خوشم می آید، از عبادت بدم می آید، معلوم می شود او مریض شده است.

داستان

جوانی پیش پیغمبر اکرم آمد، از آنجا که جوان است و غریزه و شهوت دارد و شهوتش طغیان کرده، گفت: یا رسول الله! إنی اُحِبُّ الزِّنا، من زنا و فحشا را دوست دارم؟! ببینید! حالا این دیگر ذائقه اش مریض شده است نمی گوید آمده ام ازدواج کنم.

درست است که انسان غریزه دارد؛ اما باید به شکل صحیح رفع گردد. چرا این قدر اسلام بر سنت ازدواج تأکید دارد؟ آماری که در تهران دیدم در یک سال از 18000 ازدواج10000 آنها به دادگاه مراجعه داشته اند. کارشناسی می گفت: خیلی از این موارد نتیجۀ دوستی های ناپسند قبل از ازدواج بوده است. رابطه ها و رفت و آمدهای نامشروع باعث این آشنایی ها شده است.

دختری که دوست پسر دارد، و پسری که دوست دختر دارد اگر هفته ای پنج تا ده ساعت در خوشی بسر ببرند وقتی بعد ازدواج کرد و خواست همۀ هفته را زیر یک سقف باشد با وجود بیماری ها، ناملایمات، سختی ها و تندی ها، طبیعی است که مزه ها و شیرینی هایی که قبل از ازدواج چشیده در ذهنش تداعی می کند، و همسرش پیش او بد جلوه می کند، دائم آن دختر را به رخ همسرش می کشد، دائم به یاد گذشته می افتد، لذا افرادی که روابط نادرست پیش از ازدواج دارند، وقتی وارد زندگی زناشویی می شوند، ذهنیت پیشین برایشان تداعی می شود، لذا از این خانم یا از این آقا دل زده می شود.

چرا اسلام اینقدر مخصوصاً روی دخترها تأکید دارد؟! بگذارید دختر در خانۀ شوهر با الفبای مسایل مردانه و زندگی زناشویی آشنا شود. اینها نکات مهمی است. جوان آمده می گوید: یا رسول الله! من از زنا خوشم می آید، دنبال خاموش کردن اطفای غریزه اش از راه ازدواج نیست.

افرادی هم می امدند خدمت پیامبر که ما زن می خواهیم، حتی برخی از خانم ها و دختران می آمدند که ما شوهر می خواهیم و صریحاً می گفتند. اما این جوان آمده دنبال فحشا! حضرت دست مبارکش را به طرف سینۀ او آورد و جمله ای فرمود که خیلی زیباست، دعا کردند: «اللّهُمَّ طَهِّر قَلْبَهُ وَ وَاغْفِرْ ذنْبَهُ وَ حَسِّنْ فَرْجَهُ». سه چیز برایش از خدا خواست؛ 1- خدایا! قلب این جوان را پاکیزه کن؛ یعنی قلب او مریض و آلوده شده. 2- خدایا! گناهش را ببخش، از اینکه می گوید: من زنا را دوست دارم؛ 3- خدایا! قوای جنسی این جوان را توفیق بده تا او بتواند خودش را کنترل کند. جوان کناری نشست و گفت: «یا رسول الله، انّی لاُقبِضُ الزِّنا»[14]؛ من از زنا بدم می آید دیگر از فحشا بدم می آید. پیامبر پزشک است «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه»[15]با یک دعای پیامبر طرف سالم شد.

«حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ»[16].حالا حضرت زهرا علیها السلام در این خطبه می فرماید: ایمان تطهیر می کند، چه طور آب، نجاست را پاک می کند، چه طور وضو انسان را از حَدَث پاک می کند، چه طور زکات مال را پاک می کند، همان گونه ایمان هم باعث می شود تا شرک از زندگی انسان رخت بر بندد. این بیان زهرای مرضیه علیها السلام برگرفته از مبانی قرآن است: «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ».[17]

جوان های عزیز، برادران و خواهران محترم! کاری کنید که ذائقه هایتان سالم گردد. خداوند نماز را برای شکستن کبر و غرور قرار داده است «وَ الصَّلاةَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْر»[18]همین جمله را اگر انسان خوب توجه کند، برای زندگی اش کافی است.

نماز غرور و کبر آدم را می کشد، وقتی انسان خم می شود و بالاترین عضو بدن را که پیشانی است به پست ترین چیز یعنی خاک می گذارد و در حال سجده می گوید: «سُبحانَ رَبِّیَ الاعلی»با این حالت کبر را می شکند؛ لذا گاهی دیده می شود که کبر و غرور در آدم های بی نماز بیشتر است، نخوت در آنها بیشتر است. بنابراین نماز باعث می شود کبر در انسان از بین برود.

از معصوم علیه السلام نقل شده اینکه خداوند می فرماید: «فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ»[19]؛ وای بر نمازگزاران، نمی گوید وای بر بی نمازان.وای بر کدام نمازگذار؟ امام می فرمایند: وای بر نمازگذاری که نمازش را از اول وقت به تأخیر اندازند. مرحوم علاّمه طباطبایی (ره) از استادش «سیدعلی آقا قاضی»(قَدَّسَ اللهُ نَفْسَهُ الزَّکیَّة)[20]نقل می کند که فرمودند: اگر کسی مرتب نماز اول وقت را خواند و به مقامات عالی نرسید، مرا لعن کند! راه این است. «وَ الصَّلاةَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْر»بنابراین زهرای مرضیه آثار ایمان، جهاد، عدالت و آثار مربوط به اعمال نیک را بیان کرده است به همین میزان اکتفا کنیم.

چکیده سخن

خلاصه این شد که خطبۀ حضرت زهرا علیها السلام به نام «خطبۀ فدکیه»در منابع معتبر ذکر شده است. این خطبه عدۀ زیادی را مثل عبدالمنعم حسن را شیعه و تحت تأثیر قرار داده است. این خطبه مبیّن حجاب، حیا، عفاف و بسیاری دیگر از آموزه های دینی است. زهرای مرضیه هنگام رفتن به مسجد برای ایراد خطبه، روسری بلند و لباس بلند یعنی «جلباب»بر تن کرد و در میان زن های مهاجر، انصار و اقوام در مسجد حضور یافت. خطبه ای ایراد کرد که فراتر از موضوع دفاع از فدک است. در آن آثار ایمان، آثار نماز، جایگاه قرآن و...را بیان فرموده است.

ان شاءالله بحث قرآنی را بنا دارم روزهای بعد ارائه کنم. سعی دارم هر روز یکی دو آیه از استشهادات حضرت را برای شما بخوانم و بگویم که چرا حضرت به آن استناد کرده و به چه دلیل این آیه را در این قسمت از خطبه آورده است.

روضۀ حضرت زهرا (علیهاسلام)

السّلامُ عَلَیکَ یَا بَقیَّةَ الله یَا حُجَّةَ اللهِ عَلَی خَلْقِه

دعای فرج ولی عصر را می خوانیم. در روایت دارد، عصر و نزدیک غروب جمعه که می شد پیامبر اکرم اهل خانه را جمع می کرد، دعا می نمود و می فرمود: ساعتی در غروب جمعه است که ساعت اجابت دعاست؛ لذا حضرت مقید بود هر جمعه اهل خانه اش را جمع و زیر آسمان دعا کند. ما هم از همین جا با قرائت دعای سلامتی امام زمان (ارواحُنا لَهُ الفِداء)دو سه جمله ذکر مصیبت از مادر بزرگوارش زهرای مرضیه علیها السلام می خوانیم.

«أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد،

أَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ، صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلی آبَائِهِ فِی هذِهِ السّاعَةِ وَ فِی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیَّاً وَ حافِظاً، وَ قائِداً وَ ناصِراً، وَ دَلیلاً وَ عَیْناً، حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طوْعاً، وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً»

سحرخیز مدینه کی می آیی          الا ای بی قرینه کی می آیی

یابن الحسن!

عزیزم مادرت چشم انتظار است            دوای درد سینه کی می آیی

****

مادرا می آیم و حق تو احیا می کنم                دشمنانت را یکایک خوار و رسوا می کنم

روضۀ جانسوز می خوانم کنار قبر تو                چشم عشاق تو را از اشک دریا می کنم

امیرالمؤمنین می فرماید: شبی که پیغمبر را غسل دادم، او را در پیراهن خودش غسل دادم، بعد از آن که پیامبر را به خاک سپردم این پیراهن را پیش خودم نگه داشتم، پیراهنی که رسول الله با آن نماز شب خوانده و عبادت کرده متبرک است. بر تن اولین شخصیت جهان خلقت بوده است.

حضرت می گوید: اما خیلی توجه داشتم که فاطمه این پیراهن را نبیند. فاطمه یکی از این روزها امیرالمؤمنین را صدا زد، علی جان! خواسته و خواهشی دارم.

فاطمه جان! تو چه وقت از علی چیزی خواستی که علی توانسته باشد و انجام نداده باشد. علامه مجلسی در جلد 43 بحارالانوار این جریان را نقل کرده است. عرضه داشت: یا اباالحسن! می شود پیراهنی را که بابایم را در آن غسل دادی برایم بیاوری. تا یک بار دیگر بوی بابایم را استشمام کنم. یک بار دیگر به یاد بابام اشک بریزم. امیرالمؤمنین پیراهن را آوردند، تعبیر این است: همین که پیراهن را به زهرای مرضیه داد بی بی علیها السلام پیراهن بابا را روی چشمان و صورتش گذاشت «وَ غُشِیَ عَلَیها».[21]طاقت نیاورد که بوی پیراهن بابا را استشمام کند.

یا فاطمه! پیراهن بابا را همین که دیدی بی هوش شدی، اما نبودی کربلا ببینی دختر ابا عبدالله نه تنها لباس بابا، بلکه بدن بابا را روی دست عمه دید. خودش را روی بدن انداخت: «عَمَّتی هذا نَعشُ مَن»؟!

«وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.»[22]

پی نوشتها:

[1]. نحل، 97.

[2]. بحارالانوار، ج 29، ص216؛ احتجاج، ج1، ص 97.

[3]. بحارالانوار، ج53، ص178 (قال الامام المهدی).

[4]. انفطار، 13 – 14.

[5]. معارج، 35.

[6]. مؤمنون، 1 و 2.

[7]. اسراء، 39.

[8]. المناقب، ج4، ص 360.

[9]. مزمل، 4.

[10].نامه 31 نهج البلاغه.

[11].بحارالانوار، ج29، ص 223؛ احتجاج، ج1، ص 100.

[12].بحارالانوار، ج29، ص 223؛ احتجاج، ج1، ص 100.

[13].حجرات، 7.

[14].منتهی الامال، ص 36 – 37.

[15].بحارالانوار، ج34، ص 239.

[16].حجرات، 7.

[17].لقمان،13.

[18].بحارالانوار، ج29، ص 223، احتجاج، ج1، ص 100.

[19].ماعون، 4.

[20].مرحوم آقای قاضی از بزرگ عارفانی است که بیشترین تأثیر معنوی را با تربیت شاگردان مبرز خود در این عصر داشته است.

[21].بحار، ج43، ص 157.

[22].شعراء،227.

بررسی آموزه های تفسیری خطبه فدکیه (1)

«قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.»[1]

نویسنده/ سخنران: 
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی

مقدمه

بحثی را که برای این پنج جلسه در نظر گرفته ام، بیان آیات تفسیری خطبۀ فدکیه حضرت زهرا علیها السلام است؛ چون به این بحث ارزشمندی که فاطمه زهرا دربارۀ فدک و به بهانۀ آن ایراد کردند چندان پرداخته نشده است، بنا دارم ان شاءالله آن را توضیح دهم. لازم به یادآوری است که حضرت زهرا علیها السلام به بیش از بیست آیۀ قرآنی در این خطبه استناد جُسته و از آن استفاده کرده است.

پیشینه

در این خطبه به صورت صریح بیش از بیست آیه از قرآن ذکر شده که مرحوم مجلسی در «بحارالانوار»و دیگران نیز در کتاب های خود آن را نقل کرده اند.ناگفته نماند که برای این خطبه بیش از ده شرح مفصل و مختصر عربی و فارسی به صورت مستقل نوشته شده است.

این خطبه هر چند به بهانۀ غصب زمین های زراعی فدک که حق مسلم حضرت بود ایراد شده است، اما در بردارندۀ مطالب فراگیری دربارۀ روزه، نماز، ایمان و تقوا است. حضرت علیه السلام در این خطبه تقریباً یک دور از آثار اعمال را در آن برشمرده است.

هم در منابر و هم در کتاب ها کمتر کسی را دیده ام که به دیدگاه های تفسیری حضرت زهرا پرداخته باشد. اینکه حضرت زهرا نسبت به تفسیر، و استفادۀ از آیات، و تعریف از قرآن چقدر اهتمام داشته اند بحث مهمی است. حضرت در چند جای این خطبه از قرآن تعریف و صفات کلام خدا را بیان می کند و نیز سخن هایی که می گوید برگرفته از آیات الهی است.[2] چنان که حضرت امیر علیه السلام نیز سخنان گهربارش مشحون از کلام خدا می باشد، به عنوان نمونه به یک نکته از استنادهای حضرت امیر اشاره می گردد:

برتری بنی هاشم بر بنی امیه

در جواب نامۀ معاویه که در آن بعضی از مطالب ناپسند را بیان کرده بود، امیرالمؤمنین علیه السلام – در نامۀ بیست و هشتم نهج البلاغه که این نامه به معاویه نوشته شده و خیلی نامۀ عجیبی است – در جواب نوشت:

فرق من و تو، «وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ» ابوجهل از شما است.

اولین شخصیت جهان اسلام پیغمبر است که از ماست، در حالی که اولین شخصیت شما کسی است که با پیغمبر جنگ کرد. فرق دیگر: «مِنَّا خَیْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ»؛ فاطمه زهرا از ماست «وَ مِنْکُمْ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ»؛ و زن ابولهب از شما است.

قرآن نیز دارد «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»تا آن جایی که زن ابولهب را می گوید: «حَمّالَةُ الْحَطَبِ».

برای «حَمّالَةُ الْحَطَبِ»دو معنا ذکر کرده اند: یکی هیزم کشی؛ با این توضیح که: هیزم می آورد پشت خانۀ پیغمبر تا خانه را آتش بزند، ولی یکی از شارحین نهج البلاغه حرف قشنگی دارد و می گوید: به این جهت به زن ابولهب «حَمّالَةُ الْحَطَبِ»نسبت داده شد که خیلی سخن چین بود. در جلسات، آتش سخن چینی را شعله ور و اختلاف را در جامعه دامن می زد.

در ادامۀ این خطبه حضرت می فرماید:

حمزه شیر خدا از ماست، و ابوسفیان، عُقْبه و شیبه از شماست. بعد برای برتری اهل بیت علیهم السلام چند آیه ذکر می کند و به معاویه می فرماید: من این حرف ها را برای تو نمی زنم؛ چون تو را لایق نمی دانم، ولی اینها را می گویم تا مردم بدانند ما که هستیم.

شروع می کند آیات قرآن را ذکر کردن[3] بیش از صد و چهل آیه از قرآن را امیرالمؤمنین مستقیم می آورد و به آنها استشهاد می کند – حیف است با این سخنان آشنا نباشیم و ندانیم که امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام صادق، امام باقر علیه السلام چه مباحث تفسیری دارند. خداوند رحمت کند مرحوم قبانچی را که «مسند امام علی»را جمع آوری کرد. نزدیک یک جلد آن آیات تفسیری علی علیه السلام است.

قبل از اینکه به خطبۀ حضرت زهرا بپردازیم – که خیلی هم بحث دارد – می خواهم از شیوۀ تفسیر اهل بیت علیهم السلام یک تقسیم بندی داشته باشم.

اهل بیت و روش های تفسیری قرآن

اهل بیت علیهم السلام آیات قرآن را پنج – شش گونه تفسیر کرده اند(این را دقت کنید بحث علمی و دقیقی است.) من سعی می کنم خیلی ساده این روش ها را بیان کنم.

250 سال ائمه علیهم السلام در بین مردم بودند؛ یعنی امامت از سال یازدهم تا دویست و شصت هجری جریان داشت. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زیاد با مردم ارتباط مستقیم نداشتند؛ اما یازده امام بزرگوار و زهرای مرضیه علیها السلام میان مردم حضور داشتند. خود پیغمبر اکرم را الان مطرح نمی کنیم، زیرا موضوع تفسیر پیغمبر جداست و باید در جای دیگر بحث شود. بنابراین بد نیست امروز مقداری دربارۀ چگونگی منش و مواجهۀ اهل بیت علیهم السلام با قرآن آشنا شویم.

1. تفسیر قرآن به قرآن

گاهی از امام یک سؤال قرآنی می شد و خود امام با یک آیۀ دیگر آن سؤال را جواب می دادند؛ مثلاً به امام گفته می شد در آیه ای تناقض وجود دارد و یا پیام این آیه را نمی فهمیم به طور مثال «مَغْضُوبِ عَلَیْهِم»یعنی چه؟ «ضَالَّین»یعنی چه؟ در جواب، امام یک آیه از جای دیگر می خواند و «مَغْضُوبِ عَلَیْهِم»و «ضَالَّین»را با آن توضیح می داد. از امام می پرسند: قرآن می فرماید: از کبائر دوری کنید، حال «کبائر»چیست؟ امام پس از قرائت پانزده آیه، کبائر را بر می شمارد. مثلاً، اسراف، قتل، آدم کشی، غیبت، تهمت و...، از کبائر است.هر یک را نیز با آیه ای از قرآن بیان می کند. این روش را تفسیر قرآن به قرآن می گویند که فرایند آن از کنار هم چین شدن آیات، شناختِ مراد خداوند حاصل می گردد.

یک روایت:

روایتی که می خوانیم در جلد 89 بحار وجود دارد. شخصی خدمت امیرالمؤمنین آمد (روایت خیلی مفصل است که نزدیک به 27 است)، گفت: آقا! در قرآن تناقض وجود دارد:بدین معنا که بعضی از حرف هایی که در قرآن است بعضی دیگر را نقض می کنند. حضرت فرمود«ثَکِلَتْکَ اُمُّک»؛ مادرت به عزایت بنشیند چرا راجع به قرآن این طور نظر می دهی؟ تو نمی فهمی، متوجه نمی شوی، نگو در قرآن تناقض وجود دارد، شاید فهم تو ناقص باشد، ادب داشته باش و بیا بپرس!فوراً قضاوت نکن و نگو در قرآن تناقض است.

آن شخص گفت: مثلاً خداوند در قرآن می فرماید: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»؛[4] هر کس خدا را فراموش کند خدا او را فراموش می کند. یا می فرماید: «نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ»[5]؛ خدا را فراموش کردند خدا هم آنها را فراموش کرد. اما در جای دیگر می فرماید: «مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»[6]؛ خدا فراموش کار نیست.چه طور قرآن در یک جا می گوید: خدا فراموش کار نیست و نسیان ندارد و در جای دیگر می گوید: خدا فراموش می کند؟ دو آیه را کنار هم گذاشته و برایش شُبهه پیدا شده! هیچ اشکالی ندارد کسی در آیات قرآن، روایات و سیرۀ معصومین تفحص کند و برایش سؤال پیش بیاید. آمده نشسته رو به روی امیرالمؤمنین علیه السلام – زمان خلافت آقا – و اشکال می کند.

نمونه دیگر:

یک تناقض دیگر هم اینکه: در قرآن داریم در قیامت بعضی جاها سؤال نمی شود، بعضی جاها گفته می شود که بروید، برخی جاها خیلی معطل می کند، بعضی جاها می گوید: «حِساباً یَسیراً؛[7] زود حساب رسی می شود»کدام را بپذیریم؟ یک جا می گوید:یک روز قیامت مطابق با پنجاه هزار سال است، یک جا گفته می شود، سؤال نمی شود و در جایی نیز گفته می شود زبان ها در آن روز از کار می افتد: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ»[8]؛ هیچ کس حق ندارد حرف بزند. «تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ»دست و پاها شهادت می دهند.

آقا امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب فرمود: در آیات قرآن دقت کن! قیامت مواقفش مختلف است یک جا زبان حرف می زند، یک جا عضو شهادت می دهد. اگر در جایی زود رد می شوی و در جای دیگر طول می کشد این تناقض نیست. و آن جایی که می فرماید:خدا فراموش کار نیست؛ یعنی فراموشی هایی که شما دارید نظیر اینکه به ما چیزی را می گویند و فردا صبح یادمان می رود نیست. اما جایی که گفته می شود خدا شما را فراموش می کند، یعنی خداوند شما را رها می کند؛ «نَسِیَ»به معنای «تَرَکَ»است، حضرت همۀ پرسش ها را پاسخ دادند.[9]

سِرِّ سخن این است که ائمۀ ما گاهی در تفسیر قرآن از خود قرآن استفاده می کردند. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه – آن چیزی که در ذهن دارم– یک جا می فرماید: «یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ»[10] خود قرآن خودش را توضیح می دهد. عبارت «یُفَسِّرُ بَعضُهُ بِبَعْضٍ»در روایت نیامده، ولی «یَنطِقُ»آمده است.

روایت دیگر:

شخصی پیش امام حسین علیه السلام آمد و عرضه داشت: یابن رسول الله! «الصمد» یعنی چه؟ آقا در جواب فرمود: خدا خودش دارد توضیح می دهد؛ یعنی «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ»؛ کسی که نه در آغازش نیاز دارد نه در پایانش، نه زاده شده نه می زاید و اصلاً نیاز به زایش ندارد، وابستگی به پدر و پسر ندارد، این می شود صَمَد (یعنی بی نیاز). گاهی تفسیر آیه ای کنار خودش آمده است. بنابراین، عزیزان! ائمۀ ما چند گونه قرآن را تفسیر کرده اند که یک نوع آن«تفسیر قرآن به قرآن»است.

2. تفسیر قرآن با احادیث رسول خدا (ص)

ده ها مورد امیرالمؤمنین علیه السلام آیات قرآن را با احادیث پیغمبر تفسیر کرده است. امیرالمؤمنین علیه السلام یا خودش خدمت رسول خدا رسیده و توضیح آیه ای را خواسته که این آیه به چه معناست؟ و یا اینکه خود پیغمبر، امیرالمؤمنین علیه السلام را می خواست و برای آن حضرت تفسیر می گفت.گاهی امیرالمؤمنین در روایاتی که دارد می فرماید: «قال لِی رَسُولُ الله»؛ پیغمبر اکرم به من تفسیر این آیه را چنین فرمود. از این نوع سخنان دانسته می شود که یکی از منابع فهم قرآن کلام پیغمبر (ص) است.

به عنوان مثال، باید این را گفت که شما آیه «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ»،[11]خداوند یک لوح محفوظ دارد و هر کس پرونده ای پیش خدا دارد که با اختیار آدم هم منافات ندارد. در آنجا مشخص است که هر کس چقدر عمر می کند. در این عالم یک سری موارد قطعی وجود دارد، مثل عمر فلان آقا پنجاه سال است و در فلان زمان به دنیا خواهد آمد، اینها در لوح محفوظ خداوند نوشته شده است و همچنین بسیاری از حوادثی که پیش می آید نوشته است.

اینکه گفته می شود شب قدر دعا کنید، «قدر»به معنای تعیین مقدّرات روزی، اولاد، حوادث و وقایعی که پیش می آید است و همۀ اینها تعیین شده و جبر هم نیست.حالا می گوییم، خداوند می فرماید: «یَمْحُوا اللهُ ما یَشاءُ» مقصود این است که مشخصاتی را که خدا برای انسان ها نوشته، بعضی وقت ها پاک می کند و چیزی دیگری جایش می نویسد، مثلاً اگر برای کسی پنجاه سال عمر مشخص شد، به دلیلی محو می شود و سی سال جای آن ثبت می گردد.اگر قرار بود داغ و حادثه ای پیش بیاید به دلیلی حادثه رد می شود و جای آن، آرامش و سلامت ثبت می شود. این آیه خیلی پیچیده و دقیق است. از این تغییرات به «بداء»تعبیر می شود که خود بحث دامنه دار و سنگینی دارد.

اما اینکه آنچه نوشته می شود آیا صد در صد است و تکان نمی خورد؟ با استفاده از آیات و روایات در جواب باید گفت: نه، صد در صد نیست، ممکن است کم و زیاد گردد. اگر تکان نمی خورد ممکن بود آدم با خودش بگوید ما که هر دعایی کنیم فایده ندارد، هر صدقه ای که بدهیم و رحم و مروتّی که داشته باشیم سودی در بر ندارد، و انسان می ماند که چه کند. اگر از نظر تربیتی ثابت گردد امری که از جانب خداوند برای ما در نظر گرفته شده قابل تغییر نباشد آدمی در کارهای دین شُل می شود.

ادب امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام پرسش از پیامبر (ص)

امیرالمؤمنین علیه السلام خدمت رسول خدا آمد تا بپرسد تفسیر این آیه چیست. پیغمبر (ص) فرمود: «لَاُقِرَّنَّ عَینَکَ بِتَفسیرِها، ولَاُقِرَّنَّ عَینَ امَّتی مِن بَعدی بِتَفسیرِها»علی جان! چشم هایت و چشمان شیعیانت را با تفسیر این آیه روشن می کنم. علی جان! خدا بعضی چیزها را پاک و چیز دیگری را جایگزین آن می کند.

در طول عمر پیغمبر دیده نشده جایی را که امیرالمؤمنین علیه السلام خطبه ای مفصل یا بیان مستقلی ارائه کرده باشد، اکثر خطبه هایی که رسیده همه اش بعد از رحلت رسول خدا است، زیرا حضرت به طور کامل مطیع پیغمبر بود، خودش هم دربارۀ این تواضع و ارتباط می فرماید: «مثل بچه شتری که دنبال مادرش باشد دنباله رو پیغمبر بودم.»[12] آری، بچه شتر اگر مادرش نصف راه را برود و برگردد او هم بر می گردد. امیرالمؤمنین می گوید: طوری دنبال رو پیغمبر بودم که هیچ وقت نگفتم چرا؟ در صلح حدیبیه پیامبر فرمود:صلح کنیم. گفتم: چشم؛ در حالی که بعضی ها گفتند: چرا؟ ولی علی علیه السلام مطیع محض و گوش به فرمان رسول خدا بود.

قرآن حکم کلی را بیان می کند

پاره ای از آیات قرآن ابهام دارد بدین معنی که «کلی»است، به عنوان مثال در نماز و زکات، نه تعداد رکعات نماز معین شده و نه مقدار زکات تعیین شده است. بعضی از افراد می گویند چرا اسم ائمه در قرآن نیامده؟ باید گفت: تعداد رکعات نماز که رکن دین است و خیلی از چیزهای دیگر به صورت جزیی در قرآن نیامده است و همچنین اسم ائمه علیهم السلام. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: خداوند در قرآن بنایش بر کلیات بوده است. آیا در قرآن هفت دور طواف و هفت دور بین صفا و مروه حرکت کردن که از احکام حج است آمده است؟ بلکه فقط به صورت کلی گفته شده: «أَنْ یَطَّوفَ بِهِما»[13]؛ یعنی بین صفا و مروه طواف کنید. و موارد بسیار دیگری که در قرآن ذکر نشده است. 500 آیه راجع به احکام داریم که هزاران حکم را باید از آن استنباط کرد. یکی از مبین های قرآن کریم پیغمبر(ص) است خودش می فرماید: «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ».[14]

کار خیر عامل تغییر سرنوشت

رسول خدا (ص) در جواب پرسش علی علیه السلام دربارۀ تفسیر آیه مورد بحث فرمود: علی جان! سه کار باعث «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَیُثْبِتُ»می شود.

1. صدقه است:«الصَّدَقَهُ عَلَی وَجْهِها»؛

2. نیکی به پدر و مادر است: «بِرُّالو الِدَین»؛

3. کار خیر و بار از دوش کسی برداشتن:«وَاصطِناعُ المَعروفِ».

این سه کار است که «یُحَوِّلُ الشَّقاءَ السَعادَةَ، و یَزیدُ فی العُمرِ، ویَقی مَصارِعَ السَّوءِ»باعث می شود برای فردی که شقاوت نوشته شده سعادت نوشته شود، مثلاً کسی که در پرونده اش نوشته شده شقاوتمند از دنیا خواهد رفت و عمرش کوتاه می شود یا فلان مصیبت را می بیند؛ اگر این سه کار را انجام دهد مقدرات و سرنوشت پیشین که برایش رقم خورده بود پاک شده و جایش سعادت نوشته می شود، و عمرش طولانی و از خطرات جلوگیری می نماید.[15]

امام صادق علیه السلام در دعای ماه مبارک رمضان می فرماید:«اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ عِنْدَکَ مِنَ الْأَشْقِیَاءِ فَامْحُنِی»خدایا! اگر مرا از اهل شقاوت نوشته ای «وَاکْتُبْنِی مِنَ السُّعَدَاء»[16] پاکش کن و جایش بنویس او اهل سعادت است. ممکن است گاهی برای کسی به خاطر نوع برخوردش شقاوت نوشته شده باشد، مثل «حُرّ»که به نیت پاک نیامده بود و راه امام حسین علیه السلام را بست؛ اما به خاطر ادبی که انجام داد همان ادبش باعث شد که خدمت اباعبدالله بیاید و توبه کند و در مسیر خیر قرار بگیرد.[17]

در بعضی از نقل ها داریم کسانی که والدینشان را احترام کردند، و کسانی که دستشان به خیر بوده و بار از روی دوش مردم بر می داشتند، و سنگ جلوی پای مردم نمی انداختند، آخرش عاقبت به خیر شدند. امام حسن مجتبی علیه السلام عرضه داشت:پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر آدم بدی معلوم نیست بد بمیرد «کَم مِن شَقِیٍّ خُتِمَ لَهُ بِالسَّعادَةِ»خیلی از آدم های بد سعادتمند از دنیا رفتند که تاریخ گواه چنین سخنی است.

هشام بن حکم

گاهی افرادی هستند که آغاز بدی داشته اند اما پایانشان خوب بوده است. مثل «هشام بن حکم». هُشام یا هِشام او معتقد به جسمیّت خدا بود حتی روایاتی از او نقل شده است گاهی نیز ائمه اطهار علیهم السلام طبق بعضی از نقل ها با او تند برخورد کرده اند. مرحوم آقای خویی (ره) در «معجم الرجال»در مدح و ذم هشام روایاتی را می آورد و در آخر نتیجه می گیرد که ایشان تغییر روش داد و از شاگردان خاص امام صادق علیه السلام شد.[18]

ابو خالد کابلی

حدیثی داریم که روز قیامت هر امامی یک یار مخصوص کنارش وجود دارد، مثلاً امیرالمؤمنین علیه السلام، امام حسن و امام حسین هر یک با یکی از حواریون و یاران مخصوصی که دارند در قیامت حضور می یابند. امام سجاد با یکی از یاران مخصوصش وارد می شود و آن ابو خالد کابلی است. او اول کیسانی مذهب بود و امام سجاد را اصلاً قبول نداشت. می گفت محمد حنیفه امام من است.[19]ولی بعدها خیلی به امام علاقمند شد و از صحابی مخصوص حضرت علی بن الحسین شد.

بنابراین، هر کس شقی بود نباید تلقی کرد که شقی می میرد، و هر کس هم که آدم خوبی بود معلوم نیست سعادتمند بمیرد «کَم مِن شَقِیٍّ خُتِمَ لَهُ بِالسَّعادَةِ».

زبیر کسی است که در شورای شش نفره بعد از عثمان به امام علی علیه السلام رأی داد و آدم خوبی بود، زیرا به نفع امیرالمؤمنین علیه السلام کنار رفت.در تشییع حضرت زهرا شرکت کرد و در جنگ های صدر اسلام جلوی همه بود، ولی در جنگ جمل فرماندهی سپاه را به عهده داشت و در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاد و شقی از دنیا رفت.

تا الان دانستیم که اهل بیت علیهم السلام قرآن را با دو روش تفسیری «قرآن به قرآن»و «قرآن با کلام پیامبر» بیان و تفسیر می کردند.

3. تفسیر لغات

گاهی ائمۀ بزرگوار ما لغات قرآن را توضیح می دادند، به این معنا که فلان لغت و کلمه چه معنی دارد، مثلاً «لِدلوُکِ الشَّمسِ» را از امیرالمؤمنین سؤال می کنند و امام در توضیح می فرماید: یعنی «غروب»که لغت قرآنی را با لغت دیگر معنی می کنند.

4. سبب نزول آیات

گاهی ائمۀ ما در تبیین و تفسیر آیه ای از قرآن سبب نزول آن را بیان می کردند و فقط در معنای آیه گفته می شد که این آیه در فلان مورد نازل شده است.

5. تأویل آیات

گاهی فرمایشات ائمۀ معصومین علیهم السلام تفسیر نیست، زیرا تفسیر یعنی فهم ظاهر عبارت آیه. وقتی شما می دانید معنای «صمد»چیست سراغ لغت نامه می روید و معنای لفظ را در آنجا می بینید و بعد می فهمید که صمد به معنی بی نیاز و غیر مادی است و دلالت آیه با قرائن لفظی و غیره به دست می آید که به آن تفسیر گفته می شود.و در سیرۀ معصومین و علماء رویکرد این گونه ای در فهم قرآن فراوان دیده می شود.

اما گاهی امام علیه السلام آیه را تاویل و باطن آن را بر ملا می کند، این غیر از تفسیر است. بعضی از مستشرقین متعصب و کج سلیقه گاهی راجع به تفسیر شیعه کتاب هایی نوشته اند بدون اینکه دقت کنند آدمی وقتی که حرفی می زند این حرف دارای باطن و ظاهری است. همۀ حرف ها این طور است شعر سعدی، حافظ و کلماتی که بسیاری از افراد دارند هم دارای ظاهر و هم باطن است. وقتی شما به کسی می گویید فلان کار را انجام ندهید این سخن، ظاهرش نهی است، اما باطنش ممکن است معنای حکمت انگیز دیگری باشد. بنابراین بسیاری از اوقات ائمه علیهم السلام باطن آیات را بیان کرده اند که با تفسیر فرق های جوهری دارد.

یک نمونه:

مثلاً قرآن می فرماید: «إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا» مردم! اگر روزی صبح بلند شوید و ببینید همۀ آب های روی زمین فرو رفته و یک قطره آب بیرون وجود ندارد و همه جا خشک شده است «فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاء مَّعِینٍ»[20]؛ چه کسی می خواهد برای شما آب بیاورد؟ این ظاهر آیه است که می فرماید آب را باید قدر بدانید، اسراف نکنید، کفران نکنید، شکر کنید. اگر چنین شود چه کسی برایتان آب گوارا می آورد؟ به این بخش از معنی تفسیر می گویند؛ اما این سخن باطنی نیز دارد. امام باقر علیه السلام می فرماید: اگر امام زمان غایب بشود – امام را تشبیه کرده به همان آب – همان طوری که اگر آب فرو رفت باید خداوند آن را برگرداند، اگر امام هم غایب شود باید خداوند او را برگرداند؛ «إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُکُمْ غَائِباً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِإِمَامٍ» دیگر این تفسیر نیست، بلکه «تاویل»و آشکار کردن باطن است.

بعضی ها که تأویل آیات را نفهمیده اند شروع به انکار آن کرده اند: «وَ الزَّیْتُونِ» چیست؟ انجیر و زیتون معنایش معلوم است که هر دو نعمت خدا هستند و بقیۀ نعمت ها نیز چنین هستند. منتها قرآن این دو نعمت را مثال زده است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «وَ الزَّیْتُونِ» امام حسن و امام حسین هستند.[21] انجیر مفید و مُغَزّی برای جسم انسان است تا جسم او رشد کند امام نیز غذای روح جامعه و موجب تعالی روح است؛ «وَ التِّینِ» امیرالمؤمنین علیه السلام است این باطن آیه است. در تأویلات روایات زیادی وجود دارد. در ذیل سورۀ نور، تین، قدر و...، مثلاً در ذیل «لَیْلَةُ الْقَدْرِ» [22]روایت داریم که لیلة القدر فاطمه است.[23] بدین دلیل است که همان طور که لیله القدر (شب قدر) مخفی است قدر و شأن زهرای مرضیه علیها السلام نیز مخفی است. همان گونه که لیله القدر در فضای زندگی دینی با ارزش است فاطمه زهرا علیها السلام نیز از چنین شأنی برخوردار است. بین ظاهر و باطن آیه مناسبتی وجود دارد که فقط امام علیه السلام آن را می داند و از آن مناسبت استفاده می کند. تمام کلام ادبا، شعرا و فصحای عالم، مجاز، تلمیح، کنایه تشبیه و...، دارد به همین جهت می توانند تأویل بردار باشند.

چکیده سخن

روش تفسیری اهل بیت، گاهی قرآن به قرآن، گاهی قرآن با احادیث پیغمبر و گاهی هم بیان واژه های قرآن و گاهی بیان شأن نزول آیات و گاهی نیز بیان تأویل باطن آیات الهی است. ان شاءالله فردا وارد بحث تفسیری حضرت زهرا علیها السلام خواهیم شد تا ببینیم از آن بانوی بزرگوار چه آیاتی نقل شده و ایشان چگونه تفسیر کرده است و چه برداشتی دارند. ناگفته نماند که ملاک ما خطبۀ فدکیه است.

روضه امام حسین علیه السلام

شب جمعه است، شب زیارتی قبر ابا عبدالله علیه السلام و در آستانه ایام فاطمیه قرار داریم. از همین جا سلامی به پیشگاه آقا، امام و اربابمان سیدالشهداء عرض کنیم. همان شخصیتی که با قرآن آغاز و با قرآن تمام کرد. سر مقدسش بالای نیزه قرآن خواند، از مدینه بیرون آمد قرآن خواند؛ وارد مکه شد قرآن خواند؛ وارد کربلا شد قرآن خواند؛ بالای سر شهدا که آمد قرآن خواند؛ وقتی با شهدا وداع کرد پشت سرشان قرآن خواند و گفت: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ» [24]تمام وجود ابا عبدالله آمیخته با قرآن بود.

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللهِ

وَ عَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ

عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ

وَ لَا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُم.

ابا عبدالله شب عاشورا را مهلت گرفت، فرمود: عبّاسم به این مردم بگو من امشب می خواهم دعا، قرآن و نماز بخوانم. من استغفار را دوست دارم با اینکه از شهادت در قاموس دین ما بالاتر نیست. حضرت در شب عاشورا برای نماز، دعا، قرآن و بندگی و عبادت[25]مهلت گرفت.

قرآن با گوشت و پوست و وجود ابا عبدالله و یارانش آمیخته بود.از قرآن خوان ها تجلیل می کرد. وقتی آمد بالای سر حبیب بن مظاهر، فرمود: حبیب! تو فاضل بودی، عالم بودی و در یک شب قرآن را ختم می کردی.[26] وقتی بالای سر آن غلام آمد صورت روی صورت او گذاشت و شاید باز هم قرآن خواند. شب و صبح عاشورا از خیمه های ابا عبدالله صدای قرآن خواندن طنین افکن بود؛ چون حسین قرآن ناطق است.

اما چیزی که عجیب بود و زینب هم تعجب کرد صدای صوت قرآن از سر بریدۀ ابا عبدالله بود. زید بن ارقم می گوید: من در غرفه ای نشسته بودم (طبقه بالا منزل) یک وقت دیدم سر بریدۀ مقدس ابا عبدالله بالای نی دارد قرآن می خواند.[27]«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» [28] زینب کبری تا صدای قرآن خواندن برادر را شنید خطبه اش را قطع کرد. قرآن که خوانده می شود باید به احترام همه ساکت شوند. لذا زینب دیگر سخن نگفت صبر کرد تا قرآن خوانده شود، بعد هم رو کرد به برادر:عزیز خواهر، تو که قرآن می خوانی، تو که لبهایت به حرکت آمده پس یکی دو جمله با این یتیم هایت حرف بزن. من هر چه با بچه هایت سخن گفتم آنها آرام نمی شوند. «یَا أَخِی فَاطِمَ الصَّغِیرَةَ کَلِّمْهَا قَدْ کَادَ قَلَبُهَا أَنْ یَذُوبَا»[29]

لا حول و لا قوة الاّ بالله العلی العظیم.

پی نوشتها:

[1].احزاب،33.

[2].شاید کمتر به این بحث پرداخته شده باشد که در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به بیش از 140 آیه استناد کرده است.

[3].نهج البلاغه، نامه 28.

[4].حشر، 19.

[5].توبه، 67.

[6].مریم، 64.

[7].انشقاق،8.

[8].یس، 65.

[9].بحار، ج89، ص 142 به بعد.

[10].نهج البلاغه، خطبه 133.

[11].رعد، 39.

[12].(نهج البلاغه، خطبه 192، ص 300؛ الطرائف، ج2، ص 300).

وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّه 

[13].بقره،158.

[14].نحل، 44.

[15].تفسیر نمونه، ج10، ص 241، به نقل از المیزان، ج 11، ص 419.

[16].بحارالانوار، ج94، ص 373.

[17].منتهی الامال،484 – 483.

[18].شاگردان مکتب ائمه، ج3، ص 433 و 432.

[19].شاگردان مکتب ائمه، ج1، ص 106.

[20].ملک، 30.

[21].تفسیر نمونه، ج24، ص 258.

[22].قدر، 3.

[23].(بحارالانوار، ج43، ص 65؛ تفسیر فرات، ص 581).

عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا

[24].احزاب،23.

[25].اللهوف، ص31.

[26].سوگنامه آل محمد، ص 264 و 263، در کربلا چه گذشت، ص 247 – 246.

[27].در کربلا چه گذشت، ترجمه نفس المهموم، ص 277.

[28].کهف، 9.

[29]. بحارالانوار، ج45، ص 115، سوگنامه آل محمد، ص 418.

 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر امروز (سه‌شنبه) در دیدار اعضای شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، هدایت فرهنگی کشور را، شأن و نقش اصلی این شورا خواندند و با اشاره به ضرورت بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور گفتند: شورای‌عالی انقلاب فرهنگی باید با رصد و شناخت دقیق ضعفها و گزاره‌های غلط فرهنگی در عرصه‌های مختلف، راه‌حل‌های عالمانه‌ای برای رواج گزاره‌های صحیح و پیش‌بَرنده، ‌ارائه کند.

رهبر انقلاب اسلامی در ابتدای سخنان خود نکته‌ای را در مورد شورای‌عالی انقلاب فرهنگی بیان کردند و با اشاره به حضور افراد برجسته و نخبه و صاحب‌نظر در این شورا گفتند: با وجود غنا و تراز بالای افراد حاضر در این شورا، اما هویت جمعی شورای‌عالی به تناسب اعضای آن، بروز لازم را ندارد و لازم است تأثیرگذاری شورا در مسائل فرهنگی کشور تقویت شود، البته اعضاء شورا اشتغالات دیگری نیز دارند و این توقع وجود ندارد که اعضا از کارهای اصلی خود باز بمانند اما انتظار این است که برای امور مربوط به شورا وقت مناسب و کافی گذاشته شود.

ایشان با طرح این سؤال که شأن و وظیفه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی چیست، گفتند: مهمترین نقش و وظیفه این شورا، هدایت فرهنگی کشور و جامعه است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه شیوه هدایت فرهنگی دستگاههای رسمی با هدایت فرهنگی تشکل‌های مردمی متفاوت است، گفتند: شورای‌عالی انقلاب فرهنگی می‌تواند با هدایت صحیح هزاران تشکل مردمی که در کارهای فرهنگی متنوع و گسترده‌ای فعالیت دارند، زمینه‌ساز شکل‌گیری حرکت عمومی در مقوله‌های مهمی همچون گسترش فرهنگ قناعت و عدم اسراف شود.

ایشان ایجاد چنین حرکت‌های عمومی برای فرهنگ‌سازی و یا اصلاح فرهنگ‌های غلط را بخشی از مهندسی فرهنگی دانستند و در مورد هدایت دستگاههای فرهنگی دولتی، افزودند: در مورد دستگاههایی همچون فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش، سازمان تبلیغات و صداوسیما، هدایت فرهنگی، فقط با ابلاغ سندهای تحول امکان‌پذیر نمی‌شود بلکه باید این سندها محقق و اجرایی شوند و ضمانت اجرای آنها هم حضور رؤسای سه قوه در شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است.

رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به سخنان سال گذشته خود در دیدار با هیأت دولت مبنی بر لزوم بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور گفتند: منظور از ساختار، ساختار فرهنگی جامعه و ذهنیت و فرهنگ حاکم بر آن و در یک کلام نرم‌افزاری است که افراد جامعه بر اساس آن در زندگی فردی و جمعی خود عمل می‌کنند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: اینکه ساختار باید بازسازی انقلابی شود به این علت است که انقلاب اسلامی بواسطه رهبری امام(ره) و حرکت مردم، معجزه‌گر بود و با روحیه تهاجمی خود بنیان‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و گزاره‌های غلط حاکم بر اذهان مردم را تغییر داد.

رهبر انقلاب اسلامی، با اشاره به فرهنگ «ما نمی توانیم» به عنوان یکی از گزاره‌های غلط حاکم بر جامعه‌ی قبل از انقلاب اسلامی گفتند: انقلاب با سازندگی و حرکت‌های خلاقانه این ذهنیت را به تدریج تغییر داد که نتیجه آن انجام کارهای بزرگی همچون ساخت سدها، نیروگاهها، بزرگراهها، تجهیزات صنایع نفت و گاز و بسیاری از زیرساختها به‌دست متخصصان جوان داخلی بود.

رهبر انقلاب اسلامی فرهنگ «شیفتگی به غرب» و حتی استفاده از لغات فرنگی را یکی دیگر از گزاره‌های فرهنگی غلط حاکم بر جامعه دانستند که انقلاب اسلامی موجب تغییر این گزاره نادرست و تبدیل آن به فرهنگ «اعتراض به غرب» شد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، تغییر فرهنگ «خودپسندی و شهرت» به فرهنگ «ایثار و از خودگذشتگی» را نمونه تأثیرگذاری فرهنگی انقلاب اسلامی بر زندگی شخصی افراد برشمردند و خاطرنشان کردند: با وجود تغییر بسیاری از بنیان‌های غلط اما عوامل مختلف به مرور زمان موجب تضعیف روحیه تهاجمی انقلاب می‌شود که باید این موضوع مورد مراقبت و رصد جدی قرار گیرد تا دوباره آن بنیان‌های غلط سر بر نیاورند.

ایشان افزودند: می‌توان به کمک پایه‌های فکری انقلاب و جوانان فعال، آن فرهنگ و روحیه انقلابی را بار دیگر تجدید کرد و یک حرکت عظیم فرهنگی بوجود آورد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این موضوع را یکی از کارهای اساسی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی دانستند و گفتند:‌ شورا باید برای تحقق این موضوع، فکر و کار و برنامه‌ریزی کند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رصد دائم تغییراتِ معمولاً پنهان فرهنگی و علاج به موقع آنها را از ملزومات بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور برشمردند و افزودند: اگر در فهم مستمر این تغییرات و ممانعت از اثرگذاری منفی آنها دچار ضعف و عقب‌ماندگی شویم حتماً جامعه دچار خسارت خواهد شد که آشفتگی فرهنگی یا افتادن زمام امور فرهنگی کشور به دست دیگران مهمترینِ این خسارات است.

ایشان مهندسی صحیح فرهنگی را کاری بنیانی برای اصلاح ساختار فرهنگی خواندند و گفتند: هوشیاری دائم، شناخت دقیق ضعفهای فرهنگی در عرصه‌هایی نظیر اجتماع، سیاست، خانواده، سبک زندگی و دیگر عرصه ها و تلاش برای دستیابی به راه‌حل‌های عالمانه برای رفع نقاط ضعف و ترویج گزاره های صحیح فرهنگی، از الزامات اساسی مهندسی فرهنگی کشور است.

رهبر انقلاب،‌ مهندسی فرهنگی را موجب روشن شدن تکالیف دستگاههای مختلف از جمله آموزش و پرورش، صداوسیما، آموزش عالی،‌ مراکز مرتبط با جوانان و همچنین تشکل‌های مردمی دانستند و افزودند: اگر اینگونه دستگاهها دچار غفلت از وظایف مهم خود شوند، جامعه ضرر فراوانی خواهد کرد.

ایشان احیای گزاره ضرورت پیشرفت علمی را نیازی مبرم خواندند و با اشاره به نتایج درخشانِ رواج گزاره عبور از مرزهای دانش در دو دهه قبل افزودند: جهش علمی و جهش فناوری از جمله آثار پُر برکت آن حرکت بزرگ بود که باید استمرار یابد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: دانشگاهها، مراکز علمی و تحقیقاتی و دستگاههای مرتبط، پیشرفت و جهش علمی را سرلوحه جدی کار قرار دهند تا کشورمان از قافله علم عقب نیفتد.

در ابتدای این دیدار، رئیس‌جمهور در سخنانی مأموریت اصلی شورای‌عالی انقلاب فرهنگی را ساماندهی عرصه‌های علم و فرهنگ دانست و با اشاره به نهایی شدن سند تحول این شورا، از اقدامات انجام شده در دوره جدید از جمله پیگیری بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی گزارشی بیان کرد.

حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها نزديک‌ترين فرد به رسول‌الله صلی‌اله‌علیه‌وآله و آگاه‌ترين زن نسبت به ديدگاه‌ اسلام و نظرات پيامبر پيرامون آينده بودند و می‌دانستند صلاح و پیشرفت اسلام در گرو امر امامت است. حضرت همچنین بصیرترین بانو نسبت به اوضاع و شرايط دینی و سياسی جامعه بود. از این رو بعد از این که در جريان سقيفه تعداد اندكی از خواص بر موضع حق پايدار ماندند، ایشان نتوانست در قبال جريان به‌وجود آمده، در مدت اندک بعد از رحلت پيامبر صلی‌اله‌علیه‌وآله سكوت كند و روشنگری‌های مختلفی را انجام دادند. از این رو فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها اولین بانوی جهاد تبیین می‌باشند و در این نوشته به چند مورد از اقدامات و روشنگری‌های حضرت اشاره می‌کنیم.

حضرت فاطمه

1. تبيين و پرداختن به عمق ماجرای سقيفه:
اولین اقدام دختر گرامی پیامبر اسلام ترسيم و نمایش چهره واقعی سقيفه و بيان عمق ماجرايی بود كه همزمان با شهادت پیامبر اسلام درون جامعه مسلمان رخ نمود. حضرت در اين باره خطاب به اهل سقیفه و مردم فرمود: «شيطان از كمين‌گاه خود سر برآورد و شما را به سوی خود دعوت كرد و چه زود و بدون تامل دعوتش را پذيرا شديد و در دام فريبش خزيديد. برای اقدام خود بهانه آورديد كه از فتنه می‌‎ترسيديم، در حالی كه در فتنه فرو افتاديد».[1]
ایشان در این بیان خود به خوبی به مردم می‌فهماند که سقیفه یک انحراف و افتادن در دامی است که شیطان برای آنها گسترده بود.

2. معرفي اميرمومنین علیه‌السلام و بيان ويژگی‌های رهبری و امامت آن حضرت:
یگانه دختر پيامبر علیهماالسلام در روشنگری‌های سیاسی خود به مبارزات و جان‌فشانی‌های حضرت امير علیه‌السلام در دوران پيامبر اشاره می‌كردند و نتايج و پیامدهای ثمربخشی كه بر پذيرش رهبری آن بزرگوار از سوی مردم مترتب بود را به آن‌ها گوشزد کرده و می‌فرمودند: «سوگند به خدا اگر پا به ميدان می‌نهادید و علی را بر كاری كه رسول خدا بر عهده او نهاده بود می‌گذاشتید، او به آرامی و آسانی ايشان را راه می‌برد و شتر خلافت را سالم به مقصد می‌رسانيد بدون آنكه سوار بر آن رنجی ببيند و آنان را به آبخورگاهی می‌برد كه دارای آب فراوان و زلال بود؛ به گونه‌ای كه از دو طرفش سرريز می‌كرد و هرگز رنگ كدورت نمی‌پذيرفت و ايشان را سيراب از اين آبشخور بيرون می‌برد(کنایه از این که اسلام در مسیر خود حرکت می‌کرد و دچار انحراف و سختی نمی‌شد)».[2]

3. سرزنش عناصر آگاه و بی‌تفاوت جامعه:
حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها در برابر عناصر آگاه جامعه، از انصار و مهاجرین که نسبت به مسائل جاری سكوت اختيار كرده بودند را مورد نكوهش قرار دادند و فرمودند: «‌ای گروه مومنان، چرا در احقاق حق من سستی می‌كنيد؟ چرا چشم فرو بسته پذيرای ستمی هستيد كه بر من روا داشته شده است؟ مگر رسول خدا نفرمود: حرمت مرد در فرزندانش حفظ می‌شود؟ چه زود رنگ باختيد و چه شتابان اسير هوی و هوس گشته و عليه ما بسيج شديد».[3]

4. ياری ‌خواهی از انصار:
تلاش حضرت فاطمه برای استيفای حق خلافت و جلوگيری از انحراف امت به بيانات و خطابه روشنگر محدود نمی‌شد، بلكه حضرت همسرش؛ امیرالمومنین علیه‌السلام را در جريان ياری‌خواهی او از انصار بر گرفتن حقوق خويش همراهی می‌كرد.

ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه از علمای اهل سنت می‌نويسد: «علی علیه‌السلام، فاطمه دختر رسول خدا را بر چهارپا سوار می‌كرد و شبانه به مجالس و محافل انصار می‌برد و از ايشان ياری می‌طلبيد. آنان در پاسخ می‌گفتند‌: ای دختر رسول خدا كار بيعت ما با اين مرد تمام شده است. چنانچه همسر و پسر عمويت پيش از ابوبكر از ما بيعت می‌خواست به‌طور قطع از او روی نمی‌گردانديم. علی علیه‌السلام می‌فرمود: شگفتا انتظار داشتيد جنازه رسول خدا را بدون كفن و دفن ميان خانه بگذارم و برای به دست گرفتن حكومتی كه از او برجای مانده به نزاع و كشمكش بپردازم؟».[4]

در نتیجه حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها اولین بانوی جهاد تبیین بودند که تمام توان خود را در مسیر اسلام و امامت گذاشتند تا مردم از انحراف ایجاد شده نجات یابند و اسلام به مسیر اصلی خود یعنی امامت امیرالمومنین علیه‌السلام برگردد.

پی‌نوشت:
[1]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، ج29، ص225.
[2]. الطبرسي، أبومنصور، احتجاج، نشر مرتضی، ج1، ص108.
[3]. همان، ص103.
[4]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، ج6، ص13.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین ناصر رفیعی، در محفل معارفی حرم مطهر بانوی کرامت با بیان این که در اسلام هیچ بنایی محبوب‌تر از بنیان خانواده نیست، اظهار داشت: قرآن کریم در آیه ۲۱ سوره روم می‌فرمایند؛ «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً» از نشانه‌های الهی است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود.

 

وی در ادامه با تأکید بر این که امروز دشمن تمام همتش را بر فروپاشی نظام خانواده متمرکز ساخته‌ است، اظهار داشت: تمدن مادی‌گرای غربی، خانواده غربی را کاملاً در معرض خطر قرار داده است و اکنون به دنبال اجرای همین رویکرد در سرزمین‌های اسلامی است.

 

سخنران حرم مطهر بانوی کرامت ضمن ارائه تقسیم‌بندی از نظام خانواده، به انواع خانواده‌های پیوسته، گسسته و گسیخته اشاره کرد و اذعان داشت: تشکیل خانواده موفق از مهم‌ترین اهداف اسلام است و قرآن کریم نیز در بیان مصادیقی از خانواده موفق از خانواده حضرت زکریا سخن به میان آورده؛ خیراندیشی، پیگیری فعالیت‌های خیرخواهانه و کمک به همنوعان از جمله شاخصه‌های این خانواده است.

 

وی خانواده حضرت ابراهیم و همسرش هاجر و فرزندش اسماعیل (علیهم‌السلام) را از دیگر نمونه‌های قرآنی خانواده موفق توصیف کرد و اذعان داشت: خانواده مولی الموحدین علی (علیه‌السلام) و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) گل سرسبد خانواده قرآنی است که در آیات سوره انسان اشاره شده است.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین رفیعی در ادامه ضمن انتقاد از گسترش طلاق در جامعه با تأکید بر این که بسیاری از آسیب‌های اجتماعی حاکم بر جامعه معلول خانواده‌های طلاق و از هم فروپاشیده است، تصریح کرد: بخش کثیری از اغتشاشگران حوادث اخیر کشور و حس خشونت شکل‌گرفته در میان آنها، معلول ناهنجاری‌هایی از جمله مشکل خانوادگی و ضعف معنویت است.

 

سخنران حرم مطهر بانوی کرامت در ادامه اشاره به ویژگی‌های خانواده موفق، با تأکید بر این که جامعه با خانواده شکل می‌گیرد، اظهار داشت: غرب با هجمه رسانه‌ای و تولید آثار سینمایی و سریال به دنبال تخریب کانون گرم خانواده است و به‌صراحت توصیه به خیانت و روابط نادرست می‌کند.

 

وی اصل اخلاق و معنویت را بنیان خانواده ایمانی و مهم‌ترین عامل شکل‌گیری خانواده موفق و استواری آن توصیف کرد و یادآور شد: اخلاق و دین باید نخستین ملاک گزینش همسر و تشکیل خانواده باشد؛ ثروت نقش چندانی در تحکیم بنیان خانواده ندارد و نسبت آمار طلاق در خانواده‌های ثروتمند، بیشتر از خانواده‌های فقیر است.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین رفیعی بر جایگاه مهم اصل محبت در استواری خانواده اشاره کرد و ابراز داشت: بی‌توجهی همسر و بی‌توجهی پدر و مادر از عوامل مهم انحراف اعضای خانواده است؛ اظهار محبت و ابراز احساسات زیبا، مقوم پایه‌های خانواده و بهترین هدیه همسران نسبت به یکدیگر است.

 

وی بر اهمیت کسب رضایت در تحکیم بنیان خانواده اشاره و آن را یکی از اصول مهم خانواده موفق توصیف کرد و ابراز داشت: پیامبر اعظم (صلی‌الله علیه و آله) می‌فرمایند؛ «الْمُؤْمِنُ یَأْکُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَ الْمُنَافِقُ یَأْکُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ» انسان باایمان به میل و رغبت خانواده‌اش غذا می‌خورد، ولی منافق، میل و رغبت خود را به خانواده‌اش تحمیل می‌کند. کسب رضایت، هنرمندی زن و مرد در استخراج اوامر رضایت یکدیگر است.

 

سخنران حرم مطهر بانوی کرامت اصل کلیدی تغافل را از پایه‌های تحکیم و موفقیت خانواده برشمرد و با بیان این که تغافل، دانسته نادیده‌گرفتن خطاهای دیگران است، خاطرنشان ساخت: تغافل و عبور از سخنان و رفتارهای ناپسند و نادیده‌گرفتن آنها توسط زن و شوهر اصل کلیدی در تحکیم بخشی بنیان خانواده است.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین رفیعی در پایان تجلی حس تقدیر نسبت به همسر، فرزند و پدر و مادر را از اصول خانواده موفق توصیف کرد و تصریح کرد: مبتنی بر سیره زندگی اهل‌بیت علیهم‌السلام، فقدان سه عنصر دروغ، خیانت و مخالفت آثار مهمی بر ادامه زندگی موفق دارد.

شهر رباط پایتخت مراکش روز گذشته (یکشنبه) شاهد برگزاری تظاهرات در انتقاد به افزایش قیمت‌ها و محدود کردن آزادی بیان بود.

نکته قابل توجه در این تظاهرات برافراشته شدن پرچم فلسطین علی‌رغم امضای توافقنامه آبراهام از سوی دولت مراکش با رژیم صهیونیستی است.

روزنامه فرامنطقه‌ای القدس العربی در این باره نوشت: از زمان آغاز عادی‌سازی مراکش در دسامبر 2020، حمایت ار آرمان فلسطین در این کشور کاهش یافت به ویژه با ظهور جریان رسانه‌ای ـ سیاسی هم پیمان با اسرائیل و ایجاد کمپین‌های زیادی که به حمایت اسرائیل برای مراکشی دانستن منطقه الصحراء اشاره داشت. این در حالی است که اسرائیل حاکمیت مراکش بر منطقه الصحراء را به رسمیت نشناخت.

در ادامه این گزارش آمده است: آرمان فلسطین بار دیگر و به آرامی به فعالیت‌های فرهنگی، سیاسی و حقوقی مراکشی‌ها بازگشته است. چنانکه بازیکنان تیم فوتبال مراکش در بازی‌های جام جهانی قطر، پرچم فلسطین را برافراشتند. 

در همین راستا حضور پرچم فلسطین در تظاهرات دیروز مراکش که در اعتراض به افزایش قیمت‌ها برگزار شد، بسیار جلب نظر می‌کرد به ویژه این که این اقدام با سردادن شعارهای مخالف عادی‌سازی همراه شد.

سه شنبه, 15 آذر 1401 08:37

محاسبه نفس" کنم؟ + ۵ نکته مهم

محاسبه نفس

 

یَا ابْنَ جُنْدَب حَقٌّ عَلی کُلِّ مُسْلِم یَعْرِفُنا اَنْ یَعْرِضَ عَمَلَهُ فی کُلِّ یَوم و لَیْلَة عَلی نَفْسِهِ فَیَکُونُ مُحاسِبَ نَفْسِهِ فَاِنْ رَأی حَسَنَةً اسْتَزادَ مِنْها و اِنْ رَأی سَیِّئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ یُخْزی یَوْمَ القیامةِ.

در بخش اول از تبیین وصایای امام صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب، درباره موضوعاتی چون: گرایش فطری انسان در تقرّب به خدا، پیروی از اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان عرفان حقیقی، بزرگ ترین خطر تهدید کننده سالک الی الله در دام‌های گسترده شیطان و برخی از ویژگی‌های دوستان اهل بیت(علیهم السلام) (عظمت آخرت در نظر آنان، نورانی بودن دل‌های ایشان، اجتناب از دنیاگرایی و انس با خدا) سخن به میان آمد. اکنون ادامه مطلب را پی می‌گیریم.

 

قرآن و سنّت، کیمیای گم شده انسان

به برکت پیروی از اهل بیت(علیهم السلام) ، همه ما تا حدی راه سعادت را از شقاوت تشخیص می‌دهیم. برخی معارفی که در نظر ما کوچک و کم ارزش به حساب می‌آید، برای کسانی که از این معارف بی بهره‌اند مانند گوهر گران بهایی است که باید مدت‌ها زحمت بکشند تا به آن دست بیابند.

به برکت اهل بیت(علیهم السلام) ، این گوهرها به راحتی به دست ما رسیده است. متأسفانه به همین دلیل، گاهی در زندگی به آنها چندان اهمیت نمی‌دهیم و آنها را خوب به کار نمی‌گیریم؛ تصور می‌کنیم برای رسیدن به سعادت، باید به دنبال چیزی گشت که نه در کتابی باشد و نه کسی درباره آن بحثی کرده باشد، در حالی که چنین نیست و این تصور اشتباه است.

آنچه برای سعادت ما اهمیت داشته، در کتاب و سنّت آمده و مسایلی که در این زمینه مهم تر بوده بیش تر بر آن تأکید گردیده و واضح تر بیان شده است؛ زیرا خدا خود می‌خواهد که بندگان را به قرب خویش برساند. بنابراین نباید آنها را کم اهمیت تلقی کنیم و به دنبال دستورها و مسایلی عجیب و غریب باشیم.

 

محاسبه نفس

یکی از موضوعاتی که در روایات بسیار تأکید گردیده و علمای اخلاق درباره آن بسیار بحث کرده اند، مسأله «محاسبه نفس» است. در این روایت نیز بر این مسأله تأکید شده که هر کس باید از خود حساب بکشد و دست کم، در هر شبانه روز، یک بار خود را محاسبه کند.

بهترین موقع برای این کار شب‌ها است که پیش از خواب، دست کم، چند دقیقه در رفتارمان تأمل کنیم و ببینیم آیا کارهایی که انجام داده ایم درست بوده است یا نه. اگر خطایی انجام داده ایم، به آن معترف باشیم و در صدد جبران آن برآییم.

 

امام صادق(علیه السلام) در این روایت به ابن جندب می‌فرمایند: یا ابنَ جندب، حَقٌّ علی کُلِّ مُسْلِم یَعْرِفُنا أنْ یَعرِضَ عَمَلَهُ فی کلِّ یوم و لَیْلَة علی نَفْسِهِ فَیَکُونُ محاسِبَ نَفْسِهِ، فَاِنْ رَأی حَسَنةً إِسْتَزادَ مِنْها و إنْ رَأی سَیِّئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ یُخُزی یَومَ القیمةِ؛‌ ای پسر جندب، بر هر مسلمانی که ما را می‌شناسد، لازم است که در هر روز و شب، اعمالش را بر خود عرضه بدارد و از نفس خود حساب بکشد؛ اگر کار خوبی در آنها یافت، بر آن بیفزاید و اگر کار زشتی یافت، طلب بخشایش نماید تا در قیامت دچار رسوایی نگردد.

 

عامل وادار سازنده انسان به محاسبه

امام صادق(علیه السلام) در این روایت، بر این نکته تأکید دارند که هر مسلمانی که ما را می‌شناسد و خود را به ما منتسب می‌کند و می‌خواهد برنامه زندگیش را از ما بگیرد، باید کارهای خود را وارسی کند.

 

از جمله ویژگی‌هایی که خدای متعال به روح انسان عطا کرده این است که می‌تواند بر اعمال خود نظارت و مراقبت داشته باشد. این یکی از مسایلی است که بسیاری از فیلسوفان جهان در آن متحیر مانده اند. هر کس معمولاً می‌تواند به دیگران و کارها و رفتارهای آنان نظر داشته باشد، اما این که بتواند به خودش هم نظر داشته باشد از ویژگی‌های مهم روح آدمی است.

کسانی که درباره معرفت نفس مطالعاتی دارند، به خوبی به این واقعیت پی برده‌اند که انسان موجودی است که می‌تواند خود را تشویق کند، تنبیه نماید، توبیخ کند و... . این که این چه خصوصیتی است نیاز به بحثی مفصل دارد، اما گذشته از آن، یکی از الطاف خداوند است که به انسان مرحمت کرده است. بنابراین مورد تأکید است که انسان در هر شبانه روز، دست کم، یک بار اعمال خود را بررسی کند؛ ببیند آیا کار خوبی انجام داده است یا نه.

 

طبق این روایت، انسان باید حساب رس اعمال خود باشد، اگر کار خوبی در اعمالش مشاهده کرد، توجه داشته باشد که لطفی از جانب خدا است، از او توفیق بخواهد که آن کار را بیش تر انجام دهد.

در روایات دیگری آمده است که در چنین حالتی، ابتدا خدا را شکر گزارد، سپس از او بخواهد که توفیق عنایت کند تا فردا کارهای بهتر و بیش تری انجام دهد. اگر هم لغزشی در اعمال خود مشاهده کرد، تدارک کند و پیش از همه، توبه نماید. البته گاهی توبه لوازمی دارد؛ مثلاً، اگر عملی از او فوت شده، قضا نماید یا اگر حقی از کسی ضایع ساخته، ادا کند و یا چنان چه کار زشت دیگری انجام داده، آن را جبران نماید تا کارهای بد در روح او رسوخ نکند و در نهایت، در قیامت نیز رسوا نشود.

 

امام صادق(علیه السلام) در کلمات خود، ضمن اشاره به محاسبه، این نکته را هم متذکر می‌شوند که: لِئَلاّ یُخْزی یَوْمَ القیمةِ؛ تا در قیامت، رسوا نگردد. این هشدار ایجاب می‌کند تا ما کاملا مراقب باشیم و کاری نکنیم که در قیامت رسوا شویم؛ چرا که در آن روز، دیگر راهی برای جبران وجود نخواهد داشت و به حسرت مبتلا خواهیم شد.

 

از نظر روحی، چنین هشدارهایی مهم و مؤثر است؛ زیرا تا وقتی انسان سود یا ضرر کاری را درک نکند نسبت به انجام یا ترک آن رغبتی نشان نمی‌دهد.

عاملی که انسان را وادار به انجام کاری می‌کند، نفع و مصلحتی است که از کار عاید او می‌شود. نیز آنچه او را از انجام آن باز می‌دارد، ترس از گرفتاری است. اگر بخواهیم برنامه صحیحی اجرا کنیم، باید فواید آن را در نظرمان مجسّم نماییم تا انگیزه‌ای برای انجام آن داشته باشیم و آن را بهتر انجام دهیم.

عدم توجه به این مسایل و در نتیجه، کار بدون انگیزه، موجب می‌شود انسان تنبل بار بیاید و مسایل را جدی نگیرد. بنابراین برای جلوگیری از پشیمانی ـ که از هر عذابی دردناک تر است ـ انسان باید از همین حالا به حساب خود رسیدگی کند.

 

یکی از نام‌های قیامت، «یوم الحسرة» است. این نشانه اهمیت عذاب روحی ناشی از مسأله پشیمانی است. یکی دیگر از نام‌های آن «یوم الحساب» است.

اگر انسان توجه نداشته باشد که روزی به کارهایش رسیدگی می‌شود و از او حساب می‌کشند، احساس مسؤولیت نمی‌کند و به فکر نمی‌افتد که به کارهایش سرو سامانی بدهد، کاری را ترک کند یا به کاری همت گمارد؛ اما اگر بداند که مسأله جدی است، به جزئیات کارهایش هم رسیدگی می‌کند.

 

در قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده است که عذاب قیامت به دلیل فراموشی روز حساب است؛ همان فراموشی که موجب می‌شود انسان مرتکب کارهایی شود که در نهایت، عذاب ابدی را به دنبال داشته باشد: إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ. (۴) این عذاب برای کسانی است که روز حساب را از یاد برده اند، هر چند ممکن است به آن اعتقاد نیز داشته باشند، اما اعتقاد کم رنگ است، زنده نیست و در اعمالشان تأثیر نمی‌گذارد.

 

قرآن کریم داستان دو برادر را نقل می‌کند که یکی از آنها بی بند و بار بود و در اموالش حساب و کتابی نداشت. برادر دیگر هر قدر به او سفارش می‌کرد که مراقب اعمال و کردار خود باشد، می‌گفت: ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لاََجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً (۵) تصور نمی‌کنم قیامتی برپا شود و اگر به فرض هم خدا و قیامتی باشد و من به سوی خدای خود باز گردم، در آن جهان نیز منزلی بهتر از این دنیا خواهم یافت. مقصود قرآن از نقل این داستان این است که بگوید، چنین اعتقادی به معاد فایده‌ای ندارد؛ زیرا رکن اساسی اعتقاد به معاد، اعتقاد به حساب است. آنچه مهم است این اعتقاد است که در آن جهان زنده می‌شویم تا نتیجه اعمالمان را ببینیم، وگرنه صرف اعتقاد به زنده شدن کارآیی ندارد. لازمه چنین اعتقادی توجه به عاقبت کار در همین دنیا است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) درروایتی می‌فرمایند: حَاسِبُوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحاسَبوا؛(۶) پیش از آن که به حساب شما برسند، خود را مورد محاسبه قرار دهید.

 

اگر چنین باوری در انسان وجود داشته باشد که روزی به همه اعمالش رسیدگی می‌گردد و مطابق آنها دقیقاً پاداش یا کیفر داده می‌شود، به فکر محاسبه نفس خود می‌افتد و از خود حساب می‌کشد.

 

مراحل محاسبه

مسأله محاسبه نفس به قدری مهم است که برخی از علما در خصوص این موضوع کتاب‌هایی نوشته اند. در این باره آیات و روایات بسیاری داریم و بحث‌های فراوانی پیرامون آن انجام گرفته است. در کتاب‌های اخلاقی، دستورالعمل‌هایی به افراد داده شده تا بتوانند بهتر به این مهم بپردازند.

 

برای محاسبه نفس سه یا چهار مرحله شمرده شده است:

اول مشارطه است؛ یعنی از اول صبح انسان با خودش شرط کند که آن روز وظایفش را به خوبی انجام دهد و از گناهان نیز بپرهیزد.

دوم مراقبه است؛ یعنی در طول روز مراقب خود و اعمالش باشد تا از آنچه با خود عهد کرده تخطّی نکند.

سوم محاسبه است، که در آخر شب، به حساب کارهای خود برسد؛ بررسی کند که چه مقدار به وظایف خویش عمل کرده و چه مقدار کوتاهی داشته است.

مرحله چهارم که برخی از علمای اخلاق آن را ذکر کرده‌اند معاتبه است؛ یعنی اگر انسان در محاسبه متوجه لغزش‌ها و اشتباهاتی در رفتارش شد، به جبران آنها خود را تنبیه کند؛ مثلاً خود را ملزم کند که روز بعد را روزه بگیرد یا مبلغی انفاق کند یا قدری قرآن تلاوت نماید یا کار خیر دیگری انجام دهد تا جبران مافات شود.

 

در مسأله محاسبه آنچه بیش از همه اهمیت دارد نفس حساب کشیدن از خویش است، تا اگر کار خوبی انجام داده بودیم، خدا را شکر کنیم و توفیق ادامه آن را بخواهیم و اگر قصور ورزیده بودیم، به فکر تدارک آن بیفتیم.

 

نکاتی در باب محاسبه

درباره محاسبه نفس، نکات مهم دیگری نیز وجود دارد که در این جا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

 

الف) اجتناب از گناه

انسان باید درباره گناه، بیشتر بیندیشد که اصلا گناه یعنی چه؟ اعتقاد ما این است که خداوند ما را آفریده و ضمن معرفی راه خوب و بد به ما، انتخاب هریک از آنها را در اختیار خود ما قرار داده است.

هم چنین معتقدیم عالم دیگری غیر از این دنیا نیز وجود دارد که در آن به کارهایمان و انتخاب‌هایی که در این دنیا کرده ایم رسیدگی می‌شود و کیفر و پاداش می‌بینیم.

مقتضای چنین اعتقادی این است که از سرمایه عمری که در اختیار داریم به بهترین شکل استفاده کنیم. ما به این دنیا پا گذاشته ایم تا امتحان شویم، طی مراحلی خودسازی کنیم و به کمال برسیم تا در زندگی ابدی از نتایج آن بهره مند گردیم. بنابراین باید توجه داشته باشیم که زندگانی این دنیا موقتی و در مقایسه با آخرت، نظیر زندگی جنینی نسبت به زندگی دنیوی است.

همان‌گونه که جنین فقط چند ماهی را در شکم مادر می‌گذراند، آن هم برای این که آماده زندگی این جهانی شود، ما هم در این برهه کوتاه زندگی دنیایی، برای زندگی ابدی آماده می‌شویم، با این تفاوت که رشد جنینی قهری بود، ولی رشد این جهانی اختیاری است.

علاوه بر آن، زندگی جنینی با زندگی دنیوی از حیث مدت قابل مقایسه است، ولی جهان آخرت به دلیل ابدی بودنش، به هیچ وجه، با زندگی محدود این جهانی قابل مقایسه نیست.

 

به هر صورت، آن گونه که دین معرفی می‌کند، این دنیا محل ابتلا و خودسازی است. باید خود را برای عالم دیگر مهیّا کنیم.

اگر با این نگرش نگاه کنیم، می‌بینیم در مقابل سرمایه‌ای که از کف می‌دهیم، چیزی به دست می‌آوریم که برای زندگی ابدیمان بسیار سودمند است و باید خدا را شکر کنیم؛ إنْ رَأی حَسَنَةً اسْتَزادَ مِنْها. اما اگر نگرشی غیر از این داشته باشیم یا دچار غفلت شویم، در مقابل صَرف سرمایه گران مایه، بدبختی اخروی برای خویش مهیّا ساخته ایم. پس باید به فکر جبران آن برآییم؛ إنْ رأی سَیِّئَةً استَغْفَرَ منها لِئَلاّ یُخْزی یَوْمَ القیمةِ.

چقدر فرق است بین این که کسی معامله‌ای بکند، و مشکلش فقط این باشد که از آن سودی نبرد، اما در هر صورت سرمایه اش بر جای باقی بماند، و این که کسی در معامله سود که نمی‌برد، ضرر هم می‌کند و اصل سرمایه را از کف می‌دهد.

گناه کردن از همین سنخ معامله دوم است؛ یعنی از دست دادن سرمایه و خریدن زیان؛ از کف دادن عمر و سعادت اخروی و دچار عذاب ابدی گردیدن.

 

ب) توجه به کمّیت گناهان انجام شده

نکته دوم در مورد محاسبه نفس این است که وقتی فهمیدیم گناه بسیار زشت است، باید ببینیم چقدر گناه کرده ایم و در صدد جبران آن برآییم.

انسان باید به گناهان خود نزد خداوند اعتراف داشته باشد، نه آن که آنها را انکار کند یا به فراموشی بسپارد. البته انسان نمی‌تواند مشخص کند که دقیقاً هر روز از اول صبح تا شب، چند گناه کرده است (مثلاً چند غیبت کرده، چند دروغ گفته، چند تهمت زده و...) اما به هرحال باید دقت کنیم، ببینیم چقدر وقت ما صرف گناه شده است.

این مسأله مهمی است که بتوانیم به کمّیت گناهانمان بیندیشیم. این چنین است که محاسبه در تکامل انسان اثر می‌گذارد و موجب می‌گردد هر روز زندگی او نسبت به گذشته بهتر شود.

 

ج) توجه به کیفیت گناهان انجام شده

نکته سوم توجه به کیفیت گناهان است. بعضی از گناهان به قدر هفتاد سال ارتکاب نوع دیگری از گناه عظمت و اهمیت دارند، با آن که ممکن است انجام آنها یک لحظه بیش تر طول نکشد.

توجه به صغیره یا کبیره بودن گناه مهم است؛ مثلاً، درباره غیبت و اهمیت آن روایات متعددی وارد شده که قبح بسیار آن را می‌رساند.

در این باره، به این نکته مهم نیز باید توجه داشت که درست است برخی از گناهان صغیره‌اند و اهمیتشان از کبایر کم تر است، اما باید دانست که کوچک شمردن گناهان صغیره، خود گناه کبیره به حساب می‌آید و این از جمله دام‌های شیطان است که انسان را به غفلت می‌افکند.

 

د) انجام همه واجبات

نکته چهارم آن که، باید مراقب باشیم همه واجباتمان را به جا آوریم. شاید ابتدا تصورمان این باشد که ما نماز، روزه و وظایفی مانند آن را ترک نمی‌کنیم، پس کدام واجب را ترک کرده ایم؟ این همان دام شیطان است؛ زیرا بسیاری از تکالیف موردغفلت ما است. حتی آنان که به طور دایم، با فقه، آیات قرآن و سخنان اهل بیت(علیهم السلام) سر و کار دارند نیز از بسیاری واجبات غفلت می‌کنند.

نیکی به والدین، صله رحم، قضای حاجت مؤمنی که اظهار حاجت کرده و بسیاری دیگر، همه از جمله واجبات است که ممکن است گاهی تا سال ها، ما به فکر انجام بسیاری از آنها نباشیم. اگر واجبات اجتماعی وسیاسی را هم به آنها اضافه کنیم، می‌بینیم تعدادشان بسیار بیش ترمی‌شود.

امروز به برکت انقلاب، مردم ما به مسایل سیاسی و اجتماعی خود تا حد بسیاری توجه پیدا کرده اند، ولی زمانی بود که از بسیاری از این وظایف غفلت داشتند؛ اگر چه هنوز هم عده‌ای هستند که از این وظایف غافلند و آنها را جزو تکالیف خود به شمار نمی‌آورند. امر به معروف، نهی از منکر، ارشاد جاهل، مبارزه با ظلم، مبارزه با انحرافات عقیدتی، فکری و دینی و... از اهم واجبات است که کوتاهی در آنها گناه کبیره به حساب می‌آید.

 

وقتی می‌توانیم به خوبی به همه این وظایف عمل کنیم که از قبل، برای فردایمان برنامه ریزی کرده، جدولی از تکالیف فراهم آورده باشیم تا بتوانیم بهتر به آنها عمل کنیم.

 

هـ) توجه به شروط صحت اعمال

نکته پنجم این است که گاهی ما دل خوش می‌کنیم که تکالیفمان را انجام داده ایم، غافل از آن که کارمان از ارزش واقعی بی بهره است و در حین یا پس از انجام عمل، آن را فاسد کرده ایم؛ مثلاً، وظیفه ما این است که نماز بخوانیم. خوشحال هم هستیم از این که نماز می‌خوانیم، درجماعت هم شرکت می‌کنیم تا ثواب بیش تری ببریم؛ اما توجه نمی‌کنیم که آیا نمازمان درست و مورد قبول خداوند هست یانه؛ آیا ریایی مرتکب نمی‌شویم؟ آیا شرایط حسن عمل را رعایت می‌کنیم؟ پس از انجام کار، با عجب و غرور، نتیجه آن را از بین نمی‌بریم؟ یا اگر مثلاً انفاق می‌کنیم آیا با منّت گذاردن، اجر کارمان را تباه نمی‌سازیم؟... بنابراین باید به شرایط صحت و قبولی اعمال نیز توجه کنیم.

 

پی نوشت ها:

(۴) - ص (۳۸)، ۲۶.

(۵) - کهف (۱۸)، ۳۶.

(۶) - بحارالانوار، ج ۷۰، باب ۴۵، روایت ۲۶.

آغاز سوره ی خانواده، با سفارش به تقوا شروع شده است، یعنی بنیان خانواده، بر تقواست و مراعات آن بر همه لازم است.

استاد محسن قرائتی در تفسیر نور به ارائه «نکات ناب» و «پیام های زیبای آیات قرآن کریم» پرداخته که در این نوشتار، آیه ۱ سوره مبارکه نساء را در قالب مجموعه «قطره ای از دریا» ارائه می گردد.

 

- آیه

یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً

 

- ترجمه

ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، آن کس که شما را از یک نفس آفرید و همسرش را نیز از (جنس) او آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیاری را (در روی زمین) پراکنده ساخت و از خدایی که (با سوگند) به او از یکدیگر درخواست می کنید، پروا کنید. و (نسبت) به ارحام نیز تقوا پیشه کنید (و قطع رحم نکنید) که خداوند همواره مراقب شماست.

 

- نکته ها

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: صله‌ی رحم کنید، گرچه با سلام دادن باشد، خداوند فرمود: «و اتّقوا اللّه... و الارحام...»[۱]

 

- پیام ها

۱- آغاز سوره‌ی خانواده، با سفارش به تقوا شروع شده است، یعنی بنیان خانواده، بر تقواست و مراعات آن بر همه لازم است. «یا ایّها الناس اتّقوا»

۲- خلقت و تربیت انسان، هر دو به دست خداست، پس پروا و اطاعت هم باید از او باشد. «اتّقوا ربکم الّذی خلقکم»

۳- همه ی انسان ها از یک نوعند، پس هر نوع تبعیض نژادی، زبانی، اقلیمی و... ممنوع است. «خلقکم من نفس واحدة»

۴- زن و مرد در آفرینش وحدت دارند و هیچکدام از نظر جنسیّت بر دیگری برتری ندارند. «خلق منها زوجها»

۵ - همه ی انسان ها در طول تاریخ، از یک پدر ومادرند. «بثّ منهما رجالاً...»

روایات درباره ی ازدواج فرزندان آدم دو نوع است، آنچه با قرآن هماهنگ است، روایاتی است که می گوید فرزندان آدم با یکدیگر ازدواج کردند.[۲]

۶- در مسائل تربیتی، تکرار یک اصل است. «اتّقوا ربّکم... اتّقوا اللّه»

۷- رعایت حقوق خانواده و خویشاوندان، لازمه ی تقواست. «اتّقوا اللّه... والارحام» امام باقرعلیه السلام فرمود: قرابت دلبستگان پیامبر صلی الله علیه وآله را باید با موّدت مراعات کرد.[۳]

 

- توضیحات

سیمای سوره نساء

این سوره یکصد و هفتاد و شش آیه دارد و در مدینه نازل شده است. محتوای آن، دعوت به ایمان و عدالت، عبرت از اُمّت های پیشین، قطع رابطه ی دوستانه با دشمنان خدا، حمایت از یتیمان، احکام ازدواج و ارث، لزوم اطاعت از رهبر الهی، هجرت، جهاد در راه خدا و... است و از آنجا که سی و پنج آیه ی اوّل این سوره، پیرامون مسائل خانوادگی است، به سوره ی نساء (زنان) نام گذاری شده است.

 

پی نوشت ها:

۱) کافی، ج ۲، ص ۱۵۰.

۲) تفسیر المیزان.

۳) بحار، ج ۲۳، ص ۲۵۷.

امام علی علیه السلام:

ضَعْ فَخرَکَ واحطُطْ کِبرَکَ واذکُرْ قَبرَکَ

فخرفروشی را کنار بگذار و تکبر را فرو نِه و به یاد قبرت باش.

 

نهج البلاغه، حکمت ۳۹۸

جمعه, 11 آذر 1401 10:44

ثمره مهم دانش اندوزی

امام علی (علیه السلام):


اِکتَسِبوا العِلمَ یُکسِبْکُمُ الحَیاةَ.


دانش به دست آورید تا به شما زندگی بخشد.


غررالحکم، ح ۲۴۸۶