emamian
دوازدهم محرم، ورود اسرای کربلا به کوفه و خطبه پرشور حضرت زینب (س)
ورود کاروان اسرا به کوفه در دوازدهم محرم ۶۱ هجری قمری با واکنشهای متناقض مردم روبرو شد، در حالی که حضرت زینب (س) با خطبهای آتشین خیانت کوفیان را به اهل بیت (ع) یادآوری کرد و احساسات خفته را بیدار ساخت.
صبح روز دوازدهم محرم بود که کاروان اسرا وارد کوفه شد. کوفه، شهر بهترین و برجسته ترین یاران حسین و اینک شهری که داغ اتهام سنگین پیمان شکنی بر پیشانی دارد، آماده ورود کاروانی است که از کربلای حماسه و سوگ آمده است.
این شهر چهل روز پیش، شاهد شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه بوده است، چهل روز پیش در هشتم و نهم ذی الحجه، دو شهید، بی سر، در مقابل نگاه مبهوت مردم وارونه بر دار آویزان شدند و مردم نامه نگار دیروز، نه روز پیش از این دروازه گروه گروه به کربلا آمدند تا در مقابل سپاه اندک اباعبدالله صف آرایی کنند.
این شهر برای زینب کبری ناشناخته نیست. پیش از این حدود ۳ سال -سال ۳۷ تا ۴۰ هجری- در این شهر زیسته است و پس از شهادت پدر بزرگوارش به مدینه آمده است. پیمان شکنی کوفه در کوله بار تجربه های دختر علی اندوخته شده است.
هر چند عذر و نیرنگ برای همیشه، همسایه نام کوفه شد اما کوفه با شام تفاوت فرهنگی فاحشی داشت، در این شهر خطبه های علی(ع) و سخنان امام مجتبی(ع) طنین انداخته بود. این شهر تا حدی «دل» با حسین داشت و همان گونه که فرزدق گفته بود شمشیر بر حسین(ع) داشتند و دل با او!
بر اساس همین ویژگی است که سرعت تحول و تغییر موضع گیری در این شهر شدید است و اندکی بعد گریه و ناله و پشیمانی، قصه جاری شهر خواهد شد.
کاروان اسیران را صبح زود به داخل شهر کوفه آوردند. عمر سعد پیش تر وارد کوفه شده بود. شهر از همه سو در محاصره و مراقبت شدید نگهبانان و ماموران بود. مردم از هم می پرسیدند: شما از اسیران کدام سرزمین و قبیله اید؟ و پاسخ می شنیدند: ما اسیران آل محمد هستیم.
عبیدالله دستور داده بود اسرا و سرها را در میان بازارها و میدان ها بچرخانند. در این حالت سرها لابه لای مجاوه ها تقسیم شده بود. این منظره را به قصر ارعاب و وحشت مردم فراهم کرده بودند. شهر به دو گروه تقسیم شده بود، گروهی می گریستند و گروهی می خندیدند و شادی می کردند. شاید گروهی دیگر نیز با بهت و حیرت و ناباوری صحنه را نگاه می کردند.
سهل بن حبیب شهرزوری گوید: «من در آن سال از مکه برمی گشتم، وقتی وارد کوفه شدم، شهر آشفته و دگرگون بود. بازارها و دکان ها تعطیل بود. مردم گروه گروه جمع شده بودند. برخی می خندیدند و به هم تبریک و شادباش می گفتند و گروهی دیگر اشک ریزان به هم تعزیت و تسلیت می گفتند. من در شگفت از این وضعیت، از پیرمردی که آنجا بود، پرسیدم: چه شده است؟
پیرمرد که کم کم به من اعتماد کرده بود دستم را گرفت و کناری کشید و آهسته گفت: آقای من ما عید نداریم. سبب گرد آمدن مردم، آن است که دو لشکر رویاروی شدند. یکی پیروز شد و دیگری مغلوب. لشکر ابن زیاد پیروز شد و لشکر حسین بن علی شکست خورده است. خداکند سر حسین بن علی را نزد ما نیاورند. آنگاه اشک ریزان ابیاتی را خواند.
هنوز پیرمرد می گریست که صدای طبل و بوق برخاست. پرچم ها افراشته و سپاه عمرسعد وارد شهر کوفه شد.»
در مسیر حرکت کاروان تا دارالاماره مردم ایستاده بودند. شهر آب و جارو شده بود. سمت حرکت، عبور از میدان ها و خیابان های اصلی تا دارالاماره بود. دیوارهای دارالاماره را گچ کاری کرده بودند. عبور از انبوه نگاه ها، درد و رنج دیگری بود که اهل بیت تحمل می کردند.
دراین هنگام ام کلثوم -خواهر حضرت زینب- فریاد زد: ای مردم کوفه آیا شرم نمی کنید از خدا و رسولش که به حرم پیامبر نگاه می کنید؟
در این هنگام مردم نان و خرما و گردو می آوردند تا بین اسیران تقسیم کنند. ام کلثوم و حضرت زینب آنها را از دست بچه ها می گرفتند و دور می انداختند. ام کلثوم با صدایی گریه آلود می گفت: ای اهل کوفه، صدقه بر ما حرام است... و مردم با شنیدن این سخن می گریستند. آنگاه می گفت: مردان شما عزیزان ما را می کشند و زنانشان بر ما گریه می کنند!
امام سجاد(ع) که در تب می سوخت و به زنجیر بسته بود، وقتی گریه های مردم را دید فرمود: اگر این جماعت بر ما می گریند، پس چه کسانی ما را کشته اند؟
در حاشیه کاروان اسیران، سربازان مسلح بازگشته از کربلا نیز حرکت می کردند تا نشان دهند ما بودیم که این پیروزی را رقم زدیم. این شیوه حرکت برای مهار کردن حرکات احتمالی و نیز ترساندن و رعب مردم نیز بود.
بعید است مردم کوفه در روزهای قبل از ماجراهای کربلا کاملا بی خبر مانده باشند. رفت و آمدها میان کوفه و کربلا کم نبود و خبرها در جامعه ای مثل کوفه، سریع دهان به دهان می گشت و به گوش همگان می رسید.
اما این شهر بزرگ مسافرانی نیز داشت که از هر سو می آمدند و نسبت به حادثه، کنجکاوانه پرسش می کردند. هر چه بود، همگان پس از کسب خبر - به ویژه آنکه درمی یافتند اسیران از خانواده پیامبرند- متاثر و گریان می شدند.
خطبه حضرت زینب(س)
خطبه پرهیمنه و شگفت حضرت زینب در کوفه در موقعیتی ایراد شد که:
۱. داغ دار و کصیبت زده بود، هنوز با کربلایی که خود به چشم دیده بود چند روزی فاصله نداشت.
۲. در محاصره سنگین نظامی دشمن بود. هزاران سرباز مسلح که از فاجعه و جنایت کربلا بازگشته بودند، گرداگرد او و دیگر اسیران بودند.
۳. مردم ازدحام کرده بودند و کوفه آمیزه ای از خنده و گریه بود.
۴. پیش روی زنیب سرهای شهیدان بود، سر عزیزترین انسان ها بر نیزه ها نشسته بود و در چرخش و گردش مداوم، چشم در چشم زینب داشتند.
۵. کاخ عبیدالله منتظر ورود اسیران بود. آبنده نامعلوم، عبیدالله گستاخ و مغرور و سنگ دل و اسیران نگران، خطبه خوانی در این هنگامه سخت، بر میزان خطر و خشم عبیدالله می افزاید.
۶. خطبه در فضای باز بود و جمعیت بسیار و همهمه ها و فریادها و سر و صدای اسب ها و ابزارهای جنگی و حرکت ها، مانع شنیدن می شد.
در این هنگامه، با آرامشی که تنها در چون زینبی می توان یافت، دختر علی قصد سخن کرد. به اشارت دست او همهمه ها فروخوابید.
بشیر بن خزیم اسدی گوید: «به زینب نظر کردم، به خدا سوگند تا آن روز هرگز زنی پوشیده و نجیب و بزرگ منش چون زینب ندیده بودم که این گونه بلیغ و رسا و شورانگیز سخن بگوید. گویی سخنانش از کام امیرالمومنین برمی آمد.»
خطیب بلیغ و اسیر کوفه این گونه سخن آغاز کرد: «خدا را ستایش می کنم و بر پدرم محمد(ص) و خاندان پاک و برگزیده اش درود می فرستم.» همین نخستین جمله کافی است تا مخاطبینی که خود را پیروان پیامبر خاتم می دانند، بدانند از زبان چه کسی خطبه را می شنوند. بدانند دختر پیامبر حرف می زند.
زینب درنگ کوتاهی کرد و آنگاه چونان آذرخشی که در شب تار فرود آید و بدرخشد، بر قلب های تاریک و جان های خفته فریاد کشید که:
«ای مردم کوفه، ای مردمان حیله گر و خیانت کار !
گریه می کنید ؟؟
اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد.
همانا کار شما مانند آن زنی است که رشته ی خود را پس از محکم بافتن، یکی یکی از هم می گسست، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیله ی فریب و تقلب ساخته اید.
آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی ، سینه های آکنده از کینه ، دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت می شود ؟
یا همچون سبزه هایی هستید که ریشه در فضولات حیوانی داشته یا همچون جنازه ی دفن شده ای که روی قبرش را با نقره تزیین نموده باشند ؟
چه کار زشتی کردید و چه بد توشه ای برای جهان دیگر اندوختید. خشم خدا را خریدید و ایمان خویش را فروختید.
گریه می کنید ؟ بگریید که به خدا شایسته و سزاوار گریه اید. بسیار بگریید و کم بخندید که داغ ننگی بر پیشانی خود نهاده اید که هرگز زدودنی نیست. این ننگ از دامانتان شست و شو دادنی نیست. شما فرزند خاتم پیامبران را کشتید. شما سید جوانان بهشت و چراغ راه امت را کشتید. کسی را به قتل رساندید که در جنگ سنگرگاهتان، در سختی پناهتان و در گیر و دار تاریکی و آشفتگی، مشعل هدایت و پایان پریشانی و سرگردانی شما بود.
کوششتان تباه و معامله تان زیان بار است و به خشم و غضب الهی دچار و خواری و پریشانی و بیچارگی همراهتان. کاری بسیار زشت و ناروا کردید. نزدیک است از زشتی این کار آسمان ها بشکافد و زمین متلاشی شود و کوه ها از هم گسسته شوند.
هیچ می دانید چه جگری از رسول خدا دریده اید؟ هیچ می دانید چه حرمتی از او شکستید و چه خونی از او ریختید؟ ...
هرگز مباد مهلتی که به داده اند فریفته تان سازد، چرا که خداوند گناهکاران را زود به مکافات و مجازات نمی رساند، انتقام خون ستمدیدگان را خدا می ستاید. هرگز چنین نیست که می پندارید. خدا مراقب ما و شماست.»
خطبه پایان یافت. ناله ها دیگر بار آغاز شد. اشک بود که می جوشید، زنان مویه می کردند و مو می کندند مردان همدیگر را سرزنش می کردند. شیوه شهر را پر کرده بود. نگاه به قافله اسیران، دیگر شبیه ساعت های آغازین ورود نبود... اینک عبیدالله منفورترین بود و اباعبدالله محبوب ترین.
بشیر بن حزیم می گوید: «وقتی سخنان زنیب(س) به پایان رسید، پیر و جوان و زن و مرد می گریستند. پیرمردی که نزدیک من ایستاده بود چنان گریه می کرد که محاسنش از اشک خیس شده بود و در همان حال دست خود را به آسمان افراشته و ناله کنان می گفت: پدر و مادر فدایتان! پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و نسل و فرزندان شما بهترین فرزندان اند و شما خانواده ای بزرگ منش و کریم و برترید.»
آیا خطبه زینب پایان پذیرفت یا امام سجاد(ع) از وی خواست تا خطبه را پایان دهد به درستی معلوم نیست، اما وقتی خطبه حضرت زینب(س) به اینجا رسید امام سجاد با لحنی صمیمانه گفت: عمه جان بحمدالله تو دانشمندی هستی که تعلم ندیده است و دانایی هستی که از خیچ آموزگار و معلم و مدرسه ای درس نیاموخته ای.
سپس حضرت زینب بر شتر خویش این مرثیه را سرود: «برای پیامبر خدا چه پاسخی دارید آنگاه که بپرسد با امت من چه کردید در حالی که آخرین امت بودید، اهل بیت و فرزندان و عزیزان من برخی اسیر و برخی کشته و در خون غلتیده اند. آیا این پاداش من بود که شما را نصیحت و وصیت کردم که با خویشاوندان من خوش رفتاری کنید.
من بیمناک و نگران شمایم که همان عذابی که بر قوم «ارم» فرود آمد بر شما نازل شود.»
خطبه های خواهر حضرت زینب و فرزندان امام حسین(ع)
پس از خطبه حضرت زینب، کاروان چند گامی پیش نرفته بود که فاطمه صغری -دختر اباعبدالله که ۱۷ یا ۲۰ سال داشت- خطابه آتشین خود را آغاز کرد. این خطبه طولانی تر از خطبه حضرت زینب اما با همان سیاق و عبارات و باید گفت متمم و مکمل خطبه اوست.
بعد از خطبه فاطمه صغری، ام کلثوم -دختر امیرالمومنین علی و خواهر حضرت زینب خطبه خواند و سپس امام سجاد(ع) خطبه خود را آغاز کرد. خطبه هایی که هر کدام همان ویژگی خطبه های حضرت زینب را داشتند.
پس از این خطبه های غرا و آتشین، قافله اسیران را از خیابان ها و میدان ها عبور دادند. سرها را در میان قبایل و تماشاچیان چرهاندند. نوشته اند کسانی از لبان امام حسین(ع) می شنیدند که امام آیه ۹ سوره کهف را تلاوت می کرد: ام حَسبتَ اَنَّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا مِن آیاتنا عجبا.
کاروان اسیران سپس به کاخ عبیدالله بن زیاد وارد شد. در اینجا باز سخنان حضرت زینب و امام سجاد را در برابر ابن زیاد داریم. رویداد دیگر این مجلس گفت و گوی رباب همسر اباعبدالله الحسین(ع) با سر آن بزرگوار است.
اقدامات امام سجاد(ع) برای احیای نام و یاد و اهداف قیام کربلا در گفتاری از آیت الله جوادی آملی
جریان سیّدالشهداء نه تنها در قبر بینظیر بود، در حال جان دادن هم بینظیر بود. در حال جان دادن هم که شنیدهاید؛ چون آنجا هم مستحب است، یا جزء آداب احتضار است که اگر کسی مُحتضر است، در حال جان دادن است؛ کسی دست به سینهاش نگذارد. این محتضر است، بالأخره در کشاکش مرگ است؛ گفتند: دست به سینهاش نگذارید، بگذارید آسان جان بدهد. خانوادههای شاهد، بدانند فرزندانشان برای یک همچنین امامی رفتند؛ با او محشورند!
وجود مبارک أبی عبدالله(ع) که در قتلگاه تمام قسمتهای چشمان مطهرش را خون گرفت، چشمان مطهرش بسته بود؛ دید این سینه سنگین شده؛ فرمود: کیستی؟ هر که هستی بدان، جای بلندی نشستهای.
«لَقَدِ ارْتَقَیتَ مُرتَقاً عَظیماً طالَما قَبَّلَهُ رَسُول الله...» (ناسخ التواریخ / ج۲ / ص ۳۹۰) هر که هستی، بدان اینجا خیلی بلند است. اینجا را پیغمبر مکرر میبوسید. دیگران میدیدند وجود مبارک پیغمبر این دکمهها را باز میکند، از یقه تا این قسمت سینه را مکرر میبوسد. نمیدانستند رازش چیست! چه اینکه لبان مطهر أبی عبدالله را هم میبوسد، نمیدانستند که رازش چیست!
وجود مبارک امام سجاد (ع) شبی که آمدند تا بدن شهدای کربلا را دفن کنند، همه را معرفی کرد، دستور داد همه آن ابدان را بیاورند پائین پای وجود مبارک سیّدالشهداء(ع)؛ با کمک بنی اسد آن ابدان دفن میشدند.
نوبت به ۲ تا بدن که رسید، شخصاً این بدنها را دفن کرد و به اینها اجازه نداد. یکی بدن مبارک قمر بنی هاشم بود، چون به عمویش خیلی اظهار ارادت میکرد. در «الأمالی لِلصدوق» صفحه ۴۶۳ آمده است «إنَّ لِعَمِیَّ العَباسْ دَرَجَهً یَغبِطُهُ بِهَا جَمیعُ الشُّهَداء یُومَ القِیامَه ...» خیلی به عمویش احترام میکرد.
حالا از مقامات قمر بنی هاشم چه خبر داشت، ما اطلاعی نداریم. خُب او کسی است که بالأخره هم وجود مبارک سیّدالشهداء به قمر بنی هاشم فرمود: من به فدای تو، اِرکَبْ بِنَفسِی اَنتْ ... هم امام صادق(ع) درباره او یک زیارت عظیمی دارد، هم امام سجاد این حرف را زد. با این ۲ تا بدن یک کار اختصاصی کرد؛ که شخصاً وارد قبر شد، این بدنها را شخصاً به قبر برد و شخصاً دفن کرد. و اگر میگفتند: شما به تنهائی چگونه این بدن را دفن می کنید، می فرمود: إنَّ مَعِیَ مَنْ یُعینُنِی؛ با من کسانی هستند که من را کمک کنند.
جزء آداب دفن این است که وقتی مرده را در قبر گذاشتند، این کفن را از صورتش باز میکنند، این صورت را روی خاک میگذارند، ۲ ـ ۳ بار این جمله را با خدای سبحان میگویند: عَفوَکَ، عَفوَکَ، عَفوَکْ. حالا وجود مبارک امام سجاد(ع) بدن مطهر سیّدالشهداء(ع) را به قبر سپرد. میخواهد کفن از صورتش بردارد، صورت مطهرش را روی خاک بگذارد، بگوید: عَفوَکَ، عَفوَکَ! هیچ مصیبتی به اندازه مصیبت امام سجاد(ع) نیست؛ با این بدن چه کرد...
در شام وقتی از امام سجاد(ع) سئوال کردند در این جریان و در این جنگ چه کسی پیروز شد، فرمود: ما. با اینکه حضرت را با زنجیر اسارت وارد شام کردهاند، فرمود: «ما رفتیم، و دین را آزاد کردیم. مردم فهمیدند اسلام یعنی چه، قرآن یعنی چه، سنّت یعنی چه؛ و ... همه این امور را آزاد کردیم و برگشتیم؛ إذا اَرَدْتَ اَنْ تَعرِفَ مَنْ غَلَبْ فَإذا دَخَلَ وَقتُ الصَّلاه فَاَذِّنْ وَ اَقِمْ.»
جریان کربلا سالیان متمادی ذکرش، روضه خوانیاش، عرض ادب به پیشگاه سالار شهیدان قَدغن بود، تا عصر عباسیها هم همین طور بود؛ بعدها کم کم رواج پیدا کرد. آنوقت همین امام سجاد(ع) برای اینکه این نام را حفظ بکند؛ از هر فرصتی برای احیای نام کربلا استفاده میکرد. آب میآوردند برای وضو، حضرت متأثر میشد؛ گاهی هم اشک میریخت. گوسفند ذبح شدهای را میدید، متأثر میشد. نام غریب یا مظلومی را میشنید، متأثر میشد؛ در بسیاری از موارد اشک میریخت و با این اشک کربلا را نگه داشت. با این مرثیه خوانی و نوحه خوانی و عزاداری بسیاری از ائمه (ع) جریان کربلا را زنده نگه داشتند.
وجود مبارک امام پنجم، امام باقر (ع) وصیت کرده بود که بخشی از مال مرا وقف کنید، لِنَوادِبَ تَندُبُنِی بِمِنَی عَشرْ سِنینْ فرمود: زائران، حاجیان؛ وقتی اعمالشان را انجام دادند، در منا یک فراغتی دارند. یک دو یا سه شبی که آنجا هستند؛ شب یازدهم و شب دوازدهم را هستند، برخیها هم ممکن است تا شب سیزدهم باشند. این دو شب را یک فراغتی دارند، برنامهای ندارند، فقط بیتوته است. اینها آمادهاند برای شنیدن؛ قبلاً در جاهلیّت وقتی کارهایشان تمام میشد در مِنا، به مفاخر قوم و تبار و نِیای خودشان میپرداختند، اسلام که آمد، گفت: این حرفها را بردارید، مفاخر قرآن و انبیاء و اولیاء را بازگو کنید، آنها فخر نیست.
وجود مبارک امام باقر (ع) فرمود: مالی را من وقف کردم، ۱۰ سال در منا برای من عزاداری کنید... یعنی نام خاندان عصمت و طهارت را، هدف، برنامه و انگیزه و هدایت های ائمه(ع) را، علوم و معارف دین را ۱۰ سال برای مردم منتقل بکنید که کم کم این آثار بماند.
برای همین ائمه (ع) اصرار داشتند که اگر کسی این نام را احیاء کند، قدمی که به طرف مراسم عزای سالار شهیدان میرود، مخصوصاً آن وقت؛ و در همه اعصار، این برکت را دارد که این نام زنده میشود. انسان با حضور در محافل حسینی (ع) معنای اسلام را، معنای قرآن را، معنای سنّت را، معنای اسیر و امیر را متوجه می شود.
امام سجاد و تغییر مسیر زندگی سیاسی شیعه/ گفتاری از حجت الاسلام رسول جعفریان
صحیفه سجادیه پس از قرآن و نهجالبلاغه، سومین متن معتبر دینی شیعیان به شمار میرود. در واقع، این اثر ارزشمند حضرت زینالعابدین (ع) مجموعهای بسیار مهم و مستقل است که آغاز و پایانی مشخص دارد. صحیفه سجادیه کتابی با مضامین ادعیه است که در چند قرن اخیر به زبور آل محمد (ص) معروف شده است. صحیفه سجادیه از دوران قدیم برای شیعیان شناخته شده بود و نسخههای بسیار کهن آن از قرن ۶ و ۷ وجود دارد اما بیش از هر چیز دوره صفویه و پدر علامه مجلسی، این کتاب را در جامعه شیعی ترویج و گسترش دادند.
به جز شیعیان امامی، شیعیان زیدی هم بسیار به صحیفه سجادیه اعتقاد دارند به طوری که اغلب آنها دعاهایی از صحیفه را به صورت مکتوب همراه خود داشته و در مواقع نیاز آنها را قرائت میکردند. نگارش صحیفه سجادیه توسط امام زینالعابدین(ع) تنها متأثر از شرایط خفقان سیاسی آن زمان نبود بلکه همه ائمه ما اهل دعا بودند و از دعا به عنوان وسیلهای عبادی، معنوی و اخلاقی بهره میبردند لذا دعا قالبی برای معارف دینی محسوب میشد. امام سجاد(ع) دارای شخصیتی عبادی و معنوی بود بدین معنا که به جز بحث امامت و آن جنبه الهی که در ائمه وجود داشت خود امام سجاد (ع) نیز به لحاظ ادبی و گفتاری، علاقه زیادی به انشاء دعا داشتند و در واقع، این یکی از جهات ممتاز حضرت زینالعابدین (ع) در میان دیگر ائمه است و از این رو امام سجاد (ع) به انشاء دعا با مضامین عالی تأکید داشتند.
به دلیل آنکه امام زینالعابدین(ع) در شرایط سختی به سر میبردند محتوای دعاها علاوه بر معنویت و عبادت که اصل برقراری ارتباط میان بنده و خالق است شامل معارف عبادی و سیاسی بود لذا بیشتر ادعیه، جنبه سازندگی و شخصی داشت و این توجیه سیاسی و اجتماعی را میتوان داشت که در آن دوران به دلیل آنکه دین ضعیف شده بود شیعیان نیازمند پیراستگی و تهذیب نفس بودند.
پس از واقعه کربلا که ضربه هولناکی برای شیعیان به شمار میرفت و تجربه بسیار سختی بود که شیعه نتواند در رأس امور قرار گیرد، حضرت سجاد(ع) مسیر زندگی سیاسی شیعه را از برخورد مستقیم به غیرمستقیم، تغییر داد و در واقع این برخورد غیرمستقیم نیز تفسیر تازهای از کارهای سیاسی و فرهنگی بود. باید به این حقیقت توجه داشت که امامان ما تنها امام سیاسی نبودند که جامعه را رهبری کنند بلکه آنها امامانی بودند که بایستی دین را برای مردم تبیین میکردند. این مسئله که بیش از ۵۰ دعای مشهور و بیش از ۲۰۰ دعای غیر مشهور از امام سجاد(ع) به جا مانده نشانگر آن است که یکی از وظایف امام(ع) تبیین رابطه زیبای میان انسان و خداست.
امام سجاد(ع) بانی و عامل سیاست جدیدی در میان شیعیان بود که تقویت کننده بنیادهای فکری و اخلاقی شیعه محسوب میشد.امامان معصوم(ع) به دلیل عصمت و درکی که خداوند متعال از قرآن به آنها داده بود رسالت مهمتری در تفسیر دین بر عهده آنها بود، این سیاست امام سجاد(ع) بعدها میان شیعیان باقی ماند به طوری که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز همین استراتژی را ادامه دادند.
با مروری بر صحیفه سجادیه در مییابیم که بخش عمده معارف این کتاب ارجمند، توحید، نبوت،امامت و ولایت است که به تبیین موقعیت و جایگاه اهل بیت علیهمالسلام پرداخته و به طور کلی صحیفه سجادیه منبع عرفان نظری مقبول و معقول است و ما امروز به جای عرفانهای کاذبی که در جامعه شایع بوده و اسباب تحریف اجتماع را فراهم میکند باید «دعا» را تقویت کنیم. اما نباید بیش از حد، به ادعیه شکل سیاسی داد بلکه باید سعی شود مضامین بلند آنها به طور مستقل، بخش معنوی جامعه را تغذیه کند چرا که جامعه امروز به لحاظ اخلاقی، نقاط ضعفهایی دارد که باید جلسات دعا در میان توده مردم، تقویت شود.
ماجرای طواف امام سجاد(ع) و فرزدق شاعر
یکی از حوادث تاریخ که دورنمایی از تلألؤ شخصیت امام سجاد (ع) را به ما می نمایاند، قصیده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام (ع) در برابر کعبه معظمه سروده است. مورخان نوشته اند: «در دوران حکومت ولید بن عبد الملک اموی، ولیعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت. چون به منظور استلام (لمس) حجر الاسود به نزدیک کعبه رسید، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد، ناگزیر قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی نصب کردند، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعیت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند .
در این هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسین علیهما السلام که سیمایش از همگان زیباتر و جامههایش از همگان پاکیزه تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود، از افق مسجد بدرخشید و به مطاف درآمد، و چون به نزدیک حجر الاسود رسید، موج جمعیت در برابر هیبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت.
تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه می کشید، یکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت: این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مطاف برای او خلوت گردید؟ هشام با آن که شخصیت امام را نیک می شناخت، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت: "او را نمی شناسم"
در این هنگام روح حساس ابو فراس (فرزدق) از این تجاهل و حق کشی سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خویی آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد، رو به مرد شامی کرد و گفت: اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نیک می شناسم. آن گاه فرزدق در لحظهای از لحظات تجلی ایمان و معراج روح ، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه میگرفت با حماسهای افروخته و آهنگی پرشور و سیل آسا بر زبان راند.
«هذا الذی تعرف البطحاء وطأته / والبیت یعرفه والحل والحرم
هذا الذی احمد المختار والده / صلی علیه الهی ما جری القلم
او همان کسی است که سرزمین "بطحاء" جای گام هایش را می شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائیش همدم و همقدمند.
این کسی است که احمد مختار پدر اوست، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد، درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد ... »
وقتی قصیده فرزدق به پایان رسید، هشام مانند کسی که از خوابی گران بیدار شده باشد، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت: چرا چنین شعری - تا کنون - در مدح ما نسرودهای ؟ فرزدق گفت: جدی بمانند جد او و پدری همشأن پدر او و مادری پاکیزه گوهر، مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم.
هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین "عسفان" میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند. چون این خبر به حضرت سجاد (ع) رسید دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جایزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بیش از این مقدور نیست. فرزدق صله را نپذیرفت و پیغام داد : من این قصیده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سرودهام و صلهای نمیخواهم. امام(ع) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد که بپذیرد و اطمینان داد که چیزی از ارزش واقعی آن، در نزد خدا کم نخواهد.
سرنوشت سرهای شهدای کربلا
پس از شهادت امام حسین(ع) به دستور عمرسعد، سر همه ی شهدا را از بدن جدا کردند، به جز دو سر؛ یکی سر حضرت علی اصغر؛ زیرا امام حسین(ع) او را دفن کرد، و دوم سر حرّ بن یزید ریاحی که خویشان او مانع از بریدن سر او شدند.
به گزارش تاریخ، سرهای شهدا را بین طوایف مختلف تقسیم کردند تا به کوفه و شام برده، جایزه بگیرند. پس از ورود به کوفه، ابن زیاد ـ طبق فرمان یزید ـ اسرا را به مخفر بن ثعلبة و شمر بن ذی الجوشن سپرد و با وضعی دلخراش به سوی شام روانه کرد و بر اساس برخی روایات، چهل نفر از مأموران، اسیران را با سرها حرکت دادند و راه طولانی کوفه تا شام را که پانزده منزل بود، پیمودند تا به دارالاماره شام رسیدند.[۱]
و اما این که سرانجام سر امام حسین(ع) و دیگر سرها چه شد و در کجا دفن شدند، اختلاف است، که در ذیل، ابتدا اقوال گوناگون را در مورد محل دفن سر امام حسین(ع) و سپس سایر سرها نقل میکنیم.[۲]
أقوال در باب سرانجام سر مبارک امام حسین(ع):
۱) برخی از علمای شیعه با استفاده از اخبار و روایاتی که از ائمه معصومین(ع) رسیده،[۳] فرموده اند: سر مقدس سیدالشهدا در نجف اشرف، کنار مرقد مطهّر امیرمؤمنان(ع) دفن شده است؛
۲) یزید ـ لعنة الله علیه ـ سر مبارک امام را برای حاکم مدینه ـ عمرو بن سعید بن ابی العاص ـ فرستاده، و او آن را در بقیع، کنار قبر مادرش زهرا(س)، دفن نمود؛[۴]
۳) در دمشق دفن شده که در مکان آن اختلاف است. به گفته ی ابن ابی الدنیا، در باب الفرادیس و به گفته ی بلاذری و واقدی، در دارالاماره دمشق دفن شده است؛
۴) گفته شده که خلفای فاطمی سر مقدس را از باب الفرادیس به عسقلان که بین شام و مصر است، بردند و از آنجا به مصر منتقل کردند و در مشهدی که معروف است، دفن نمودند که زیارتگاه علاقه مندان است؛
۵) سر مطهر را به کربلا آوردنده، به بدن مقدس آن حضرت ملحق کردند.
سرانجام سرهای سایر شهدا:
۱) در باب صغیر شام که قبرستان بسیار بزرگی است، مقبرهای است معروف به «مشهد رؤوس شهداء کربلا» که نام بسیاری از شهدای مدفون در آن مقبره، ذکر شده است؛[۵]
۲) مؤلف «اعیان الشیعه» می نویسد: بعد از سال ۱۳۲۱ هجری قمری، مقبرهای را دیدم که سنگی بالای آن نصب و در آن نوشته شده بود: «هذا مدفن رأس عباس بن علی، رأس علی بن الحسین الاکبر و رأس حبیب بن مظاهر». دو سال بعد، بنا را تخریب و تجدید نمودند و آن سنگ را برداشتند، و در ضریحی که داخل مقبره نصب نموده اند، اسامی بسیاری از شهدای کربلا را بر آن نقش کرده اند و بعید نیست که این رؤوس در آنجا دفن شده باشند.[۶]
۳) بر اساس رأی مشهور بین علمای امامیه، بقیه سرهای اهل بیت که به شام فرستاده شده بودند، به همراه امام سجاد (ع) و زینب(س) به کربلا آورده شده، به اجساد مطهرشان ملحق گردیدند.[۷]
اما قول صحیح: مشهور بین علمای امامیه، همچنان که علامه ی مجلسی (ره) بر آن تصریح فرموده، آن است که امام سجاد(ع) رأس مطهّر سیدالشهدا و سایر شهدا را در روز اربعین همان سال، (بیستم ماه صفر سال ۶۱ هـ ق) از شام وارد کربلا کرده، به بدنهای مطهّر آنها ملحق گردانیده است.[۸]
سید بن طاووس در «لهوف» آورده است: امّا سر مبارک امام حسین(ع)، روایت شده که از شام برگردانده شده و در کربلا در کنار جسد شریف دفن شده است و عمل شیعه بر این اساس قرار گرفته است.[۹]
از کلام سید روشن می شود که شیعه بر این باور است که سر مقدس امام(ع)، به جسد مطهر ملحق شده است.
سید اسرار حسینی تنکابنی نیز در کتاب «مصائب الهداة»، پس از نقل اقوال، دربارهی دفن سر مطهر امام(ع) می گوید: «لیکن خبر حمل کردن امام سجاد(ع) سر مبارک را به کربلا و دفن آن با جسد مطهر، اشهر و اظهر و مؤید به عقل و نقل است؛[۱۰]
در کتاب «مقتل الحسین(ع)» آمده است:[۱۱]
«بر این که سرهای مطهر به کربلا آورده شدند، تصریح وجود دارد و این تصریح در کتاب های شیعه و سنی از جمله: حبیب السیر و نفس المهموم، ص ۲۵۳، و در روضة الواعظین فتال نیشابوری، ص ۱۶۵، و در مثیرالاحزان ابن نما حلی، ص ۵۸، و در لهوف سید بن طاوس، ص ۱۱۲ و در اعلام الوری طبرسی، ص ۱۵۱ و در مقتل العوالم، ص ۱۵۴ و در مناقب ابن شهرآشوب، ج ۲ ، ص ۲۰۰ و در عجایب المخلوقات قزوینی، ص ۶۷ و در الاتحاف بحب الاشراف شبراوی، ص ۱۲ و ۲۳ و در تذکرة الخواص سبط ابن الجوزی، ص ۱۵۰ و در الکواکب الدریة شیخ مناوی، ج ۱، ص ۵۷ و قرطبی نیز این مطلب را ترجیح داده است،[۱۲] و همچنین در نورالابصار نوشته شبلنجی، ص ۱۱۵ چاپ مصر و نیز اسعاف الراغبین علامه شیخ محمد صبّان ـ از علمای اهل سنت ـ در حاشیه نورالابصار، ص ۱۶۰ وجود دارد.[۱۳]
نظریه ی تدفین سر مطهر در عسقلان:
اما دربارهی این قول چهارم که سر مطهر را خلفای فاطمی از باب الفرادیس در دمشق که از خزانه ی یزید پیدا کرده و در آنجا دفن نمودند و سپس از عسقلان به مصر برده، در قاهره دفن کردند و برای آن نیز بارگاه عظیمی بنا نمودند؛ همچنانکه سبط بن جوزی گفته است: «علامه امین عاملی (ره) در لواجع الاشجان این قول را پذیرفته است و میگوید: بنا به اتفاق مورخان، خلفای فاطمی مصر، سری از عسقلان قاهره انتقال داده اند و به نام رأس مطهر امام حسین(ع) در آنجا دفن کردهاند و مشهد بزرگی بالای آن ساختمان نموده اند.»[۱۴] اما این که «آیا آن سر مطهر، از آن امام حسین(ع) بوده است؟» هرگز روشن و ثابت نشده است؛ به ویژه که دست سیاست و ریاست خلفای فاطمی با آن بازی کرده است و این که از انتقال سر مقدس از عسقلان به مصر چه هدف سیاسی تأمین میشده، خدا میداند. آیا از ترس صلیبیها این کار را کرده اند؟ صلیبیها به چه منظوری آن مشهد را خراب می کردند.
(این قول به اهلسنت اختصاص دارد و هیچ یک از شیعیان بر آن نیست.)[۱۵]
امام یافعی یمنی مکی (متوفی سال ۷۶۸) در «مرآة الجنان» میگوید: «این مطلب که سر امام حسین(ع) به عسقلان یا قاهره منتقل شده صحیح نمی باشد.»[۱۶] بنابر این سخن، آنچه نزد یافعی صحت دارد این است که، سری در عسقلان و یا قاهره می باشد، ولی سر مطهرسیدالشهدا(ع) نیست، او بر این باور است که یزید سر مطهر را به همراه خاندان رسالت و جمعی از بنی هاشم و عده ای از موالی ابوسفیان به مدینه منوره فرستاد و در مدینه نزد مادرش فاطمه(س)، در قبرستان بقیع دفن شده است و می گوید: «و این صحیحترین قول در این مورد است.»[۱۷] و این قول را از زبیر بن بکار نقل کرده است، و او هم از دشمنان اهل بیت(ع) است و اقوالش ارزشی ندارد.[۱۸] اگر سر مطهر را به مدینه برده باشند، در آنجا دفن نکرده اند؛ زیرا در این فرض باید کنار قبر مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) در بقیع باشد، درحالی که مکان قبر حضرت فاطمه(س) دقیقاً معلوم نیست و به طور معین نمی توان آن را در بقیع دانست، بلکه فاطمه بنت اسد ـ جده ی امام حسین )ع) ـ در بقیع مدفون است و آن گروه از مورخان که گفته اند سر مطهر را به مدینه برده اند،بر این باورند که آن را از مدینه به کربلا انتقال داده، به جسد مطهر ملحق کرده اند. سبط ابن الجوزی در «تذکرة الخواص» می گوید: «علما دربارهی رأس مطهر، اختلاف کرده اند و مشهورترین این اقوال آن است که یزید سر مطهر را همراه اسرای اهل بیت به مدینه فرستاد و از مدینه به جسد مطهر در کربلا برگردانیده شد و دفن گردید و این رأی هشام و غیر او است.»[۱۹]
بر اساس این قول، اگر اسرای اهل بیت(ع) در اربعین همان سال به کربلا آمده باشند، به یقین سر مطهر را با خود آورده و در کربلا دفن کردهاند و دوباره با خودشان به مدینه نبرده اند، این نظریه نیز که از احوال سنی ها مؤید قول مشهور امامیه است که سر مطهر به کربلا بازگردانیده و با جسد مطهر آن حضرت دفن شده است. فرهاد میرزا ـ پسر عباس میرزا ـ در سال ۱۲۹۲ هـ ق، در سفر حج به مصر رفته، و بارگاه «مشهد رأس الحسین )ع)» را در قاهره می بیند و عظمت آن ساختمان در نظر وی جلوه می کند و چون ذهن او را مقام و عظمت امامت گرفته، تصور کرده است که از جهت بودن رأس مطهر در آن مکان است؛ از این رو میگوید: قول یافعی را در این باب صحیح نمی دانم.[۲۰]
اما علی جلال در کتاب «الحسین» می گوید: «امامیه و بعضی از اهل سنّت معتقدند که سر مطهر امام حسین(ع) در کربلا در کنار جسد مدفون است.»[۲۱] او پس از نقل اقوال درباره ی سر مطهر در کتاب یاد شده، نتوانسته است به یکی از آنها، به طور قطع، جزم نماید و در آخر کلامش گفته است: دفن کردن سر مطهر در دمشق و انتقال از آنجا به عسقلان و از عسقلان به قاهره ثابت نشده است.[۲۲]
بررسی روایات منقول در مدفون شدن سرمطهر در حرم امیرالمؤمنین(ع):
در خبر مرفوع ابن اسباط از امام صادق(ع) آمده است:
انک اذا اتیت الغری رأیت قبرین؛ قبراً کبیراً و قبراً صغیراً، فاما الکبیر فقبر امیرالمومنین و اما الصغیر فرأس الحسین(ع).[۲۳]
«زمانی که به نجف میروی، دو قبر بزرگ و کوچک میبینی؛ اما قبر بزرگ از آن امیرالمؤمنین(ع) و قبر کوچک، محل دفن سر مبارک امام حسین(ع) است.»
در خبر است که امام صادق(ع) وقتی که به نجف آمدند، دو رکعت نماز برای زیارت امیرالمؤمنین و دو رکعت برای موضع سر مبارک امام حسین(ع) و دو رکعت برای موضع منبر حضرت قائم حجة ابن الحسن العسکری (عج) نماز خواندند.[۲۴]
در خبر یونس بن ظبیان آمده است: امام صادق(ع) سوار مرکب شد من هم در حضور آن حضرت سوار شدم. حضرت نزد تپه های سرخ تشریف آوردند و پیاده شدند و وضو گرفتند؛ سپس از آنجا به جایی که مقداری ریگ جمع شده بود، بازگشت و در آنجا نماز خواند و گریه کرد، بعد به جایی که پایینتر از اولی بود، رفتند و مانند همان عمل را به جا آورد و فرمود: جایی که اول در آنجا نماز خواندم موضع قبر امیرالمؤمنین(ع) بود و دیگری موضع سر مطهر حسین(ع) می باشد و ابن زیاد ـ لعنة الله علیه ـ وقتی سر مقدس حسین(ع) را به شام فرستاد آن را به کوفه برگردانیدند و برای جلوگیری از شورش مردم، دستور داد تا آن را از کوفه خارج کنند و خداوند سر مطهر را نزد امیرالمؤمنین(ع) باز گردانید و در آنجا دفن شد.
فَالرأسُ مَعَ الجَسد وَ الجَسدُ مَعَ الرأسَ.
و این جمله آخر روایت، ظاهرش مطابق گفتهی بعضی اهل تحقیق است:
فَالرأسُ مَعَ الجَسَدَ أی بَعدَ ما دَفَن هُناک ظاهراً الحَقُّ بِالجَسَد بِکَربلا.[۲۵]
سر مطهر بر حسب ظاهر پس از آن که نزد امیرالمؤمنین (ع) دفن شد، به جسد مطهر در کربلا ملحق گردیده است.
ولی اشکال این روایات در آن است که هنوز در آن زمان ـ یعنی سال ۶۱ هـ.ق. قبر امیرالمؤمنین(ع) مخفی بود؛ بنابر این، روایت دیگری از امام صادق(ع) که می فرماید: «وقتی که سر مطهر امام را به شام بردند یکی از شیعیان ما آن را دزدید و آورد و در کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) دفن کرد.»[۲۶] نمی تواند روایت صحیحی باشد و استبعاد این معنی که یکی از غلامان آن را از شام بدزدد و به نجف آورده، در آنجا دفن نماید، بیشتر روشن می شود و علاوه بر آن این روایات خلاف نظر مشهور امامیه نیز میباشد.
شیخ حرّ عاملی ـ پس از نقل روایات که به برخی از آنها اشاره شد ـ کلام سید بن طاووس را نقل می کند و می فرماید: «بین عمل اصحاب امامیه و آن روایات، منافاتی وجود ندارد.» شاید عدم منافات بین عمل امامیه و آن روایات، این باشد که ممکن است سر مطهر را یا در موقع بردن به شام نزد قبر امیرالمؤمنین(ع) گذارده باشند و یا در مراجعت از آنجا، سپس باز گردانیده، در کربلا با جسد مطهر دفن کردهاند.
مرحوم شیخ الفقها ـ صاحب جواهرالکلام ـ پس از نقل روایات مزبور و کلام سیدبن طاووس که عمل امامیه مطابق آن است، می فرماید: «ولعله لامنافاة لامکان دفنه مدة ثم نقل الی کربلا»؛ ممکن است سر مطهر مدتی در نجف، نزد امیرالمؤمنین(ع)، دفن شده باشد و پس از آن به کربلا منتقل، و با بدن مطهر دفن شده باشد.» سپس روایتی را نقل کرده که امام صادق(ع) در نزد قائم مایل در راه غری (نجف) نماز خواند. و از آن حضرت سؤال شد: که آن چه نمازی بود که خواندید؟ فرمود: «این جا موضع سر مطهر جدم حسین(ع) است که آن را در این جا گذاردند.»[۲۷] ممکن است حقیقت امر در روایات مذکور، سرّی از اسرار باشد که واقع آن برای ما روشن نشده باشد و برای مصالحی که در آن زمان وجود داشته، آن احادیث از ائمه(ع) صادر شده است.
افزون بر آن، سندهای این روایات نیز درست تنقیح و تصحیح نشده است و مانند «مبارک خباز» که در کتب رجال از او نامی به میان نیامده و «یونس بن ظبیان» که از وضّاعین حدیث است از راویان آن اخبارند[۲۸] و این روایات حتماّ در دیدرس علمای شیعه و فقها بوده است، ولی با این حال نسبت به آنها بی اعتنایی کرده، روی گردانیده اند.
از کتب معتبر و قدیمی که در دسترس است، کتاب «الآثارالباقیة عن القرون الخالیة»، نوشته ابوریحان بیرونی است و در آن تصریح شده که سر مطهر، در بیستم صفر در کربلا، به جسد اطیب ملحق شده است و عبارت او چنین است: «در بیستم صفر سر امام حسین(ع) به جثهاش برگردانده شده و با آن دفن گردیده است و در این روز زیارت اربعین وارد شده. کسانی که سر ایشان را برگرداندند حرم آن حضرت بودند که بعد از انصراف از شام به کربلا وارد شدند.»[۲۹]
پی نوشت ها:
[۱]. وقعة الطف، ابو مخنف، تحقیق استاد یوسفی غروی، مترجم جواد سلیمانی، ص ۱۹۲ و ۱۹۹، نشر مؤسسه امام خمینی، قم.
[۲]. این اقوال از کتاب مقتل الحسین بحر العلوم و تذکرة الخواص ابن جوزی و حسین نفس مطمئنه آیة الله عالمی، گرفته شده است.
[۳]ـ وسایلالشیعة، شیخ حر عاملی، ج ۱۰، باب ۳۳ المزار و مایناسبه.
[۴]. شذرات الذهب، عماد حنبلی، ج ۱، ص ۶۷ ؛ مرأة الجنان، یافعی، ج ۱ ، ص ،۱۴۴؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر، ج ۸ ، ص ۲۰۴.
[۵]. حسین نفس مطمئنة، محمد علی عالمی، ص ۳۶۵، انتشارات هاد، چاپ اول، ۱۳۷۲.
[۶]. همان، به نقل از اعیان الشیعة، ج ۱ ، ص ۶۲۷.
[۷]. مقتل الحسین(ع)، سید محمد تقی بحر العلوم، ص ۴۷۱، بیروت، دار الزهراء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ هـ ق.
[۸]. تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهدا، شهید قاضی طباطبایی، ج ۳، ص ۳۰۴، ناشر بنیاد علمی و فرهنگی شهید قاضی.
[۹]. اللهوف، سید بن طاووس، ص ۱۱۲، چاپ دوم، صیدا.
[۱۰]. شهید قاضی، همان، ص ۳۳۷، به نقل از مصائب الهداة، طبع تهران، سال ۱۳۳۲ هـ ق.
[۱۱]. مقتل الحسین(ع)، سید عبد الرزاق مقرم، ص ۴۶۹، انتشارات بصیرتی، قم.
[۱۲]. همان، ص ۴۷۰، قم.
[۱۳]. همان، شهید قاضی طباطبایی، ص ۳۴۲.
[۱۴]. لواجع الاشجان، علامه امین عاملی، ص ۲۴۷، طبع سوم، صیدا، سال ۱۳۵۳ هـ ق.
[۱۵]. رجوع شود به همان، لواجع الاشجان، ص ۲۴۷، طبع سوم.
[۱۶]. مرآة الجنان، یافعی، ج ۱، ص ۱۳۶، طبع حیدر آباد، سال ۱۳۳۷هـ ق.
[۱۷]. همان.
[۱۸]. شهید قاضی، ص ۳۱۸.
[۱۹]. همان، ص ۳۱۷ ¬ـ ۳۱۸.
[۲۰]. قمقام زخّار و صمصام بتّار، ص ۵۹۲، طبع تهران، سال ۱۳۷۷ هـ ق.
[۲۱]. الحسین(ع)، علی جلال، طبع مصر، قاهره سال ۱۳۴۹ هـ ق.
[۲۲]. الحسین(ع)، علی جلال، طبع مصر، قاهره، سال ۱۳۴۹ هـ ق.
[۲۳]. جواهر الکلام، شیخ محمّد حسن نجفی، ج ۲۰، ص ۹۳.
[۲۴]. ر.ک: وسایل الشیعه، ج ۱۰، باب ۳۳، از ابواب مزار، چاپ اسلامیه، تهران.
[۲۵]. جواهر الکلام، ج ۲۰، ص ۹۳.
[۲۶]. شهید قاضی، همان، ص ۳۳۶ ، جواهرالکلام، ج ۲۰، ص ۹۳.
[۲۷]. جواهر الکلام، ج ۲۰، ص ۹۳.
[۲۸]. شهید قاضی، همان، ص ۳۴۰.
[۲۹]. آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۳۹۲، چاپ تهران، سال ۱۳۲۱هـ ش
شهدای کربلا در چه روزی دفن شدند؟
ورود اهل بیت به کوفه در دوازدهم محرم ۶۱ هجری قمری، با نمایش سرهای شهدا بر نیزه و عزاداری مردم صورت گرفت و در این میان، خطبههای حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) نقش کلیدی در افشای حقایق ایفا کردند. همچنین، دفن اجساد شهدا در روز سوم، یعنی دوازدهم محرم، به دست قبیله بنی اسد انجام شد.
دو روز بعد از واقعه عاشورا، روز دوازدهم محرم، کاروان اسرا وارد شهر کوفه شد. وقایع روز دوازدهم محرم سال ۶۱ هجری و فضای شهر کوفه هنگام ورود اهل بیت به این شهر را بخوانید.
معروف است که اجساد شهدای کربلا، سه روز غیر مدفون روی زمین باقی ماند. مرحوم سپهر می نویسد: بالجمله شهدا را بیشتر در روز دوازدهم که روز سوم شهادت ایشان بود به خاک سپردند[۱]
مرحوم آیت الله بیرجندی می گوید: اکثرا دفن شهدا را در روز دوازدهم محرم نوشته اند.
روز دوازدهم محرم، اهل بیت رسالت(علیهم السلام) به شهر کوفه وارد شدند. هنگامی که خبر به ابن زیاد رسید که اهل بیت به کوفه نزدیک شده اند، دستور داد که سرهای شهدا را که قبلا ابن سعد فرستاده بود، برگردانند، و بر سر نیزه ها نصب کنند و پیش روی اهل بیت حرکت داده، همراه اسراء وارد شهر کنند و در کوچه و بازار برگردانند تا قهر و غلبه سلطنت یزید بر مردم معلوم گردد، و بر ترس مردم افزوده شود.
مردم کوفه چون از ورود اهل بیت آگاه شدند از شهر بیرون رفتند.
ابن سعد به همراه اسیران راه پیمود، چون به نزدیکی کوفه رسید مردم کوفه برای تماشای اسیران گرد آمدند.
گویند زنی از زنان کوفه(ام حبیبه) سربرآورد و گفت: «شما اسیران از کدام قبیله اید؟ گفتند: ما اسیران آل محمدیم.»
مردانی که در کاروان اسرا همراه زنان بودند. همراه زنان، علی بن الحسین(ع)، حسن بن حسن مثنی -برادرزاده امام حسین که با کشتن ۱۷ نفر به دلیل زخمی شدن از کارزار او را بیرون آوردند- زید و عمر و دو فرزند امام حسن(ع) همراه کاروان اسیران بودند.
اهل کوفه چون نگاهشان بر آنان افتاد، گریستند و نوحه سرایی نمودند. امام سجاد(ع) فرمود: شما بر حال ما نوحه و گریه می کنید، پس آن کس که ما را کشت که بود؟! [۲]
علامه مجلسی از بعضی کتب معتبره از مسلم گچکار روایت کرده است که گفت: ابن زیاد مرا به تعمیر فرمانداری گماشته بود، در این بین که مشغول کار بودم سرو صدا و هیاهو از اطراف کوفه شنیدم. از آن خادمی که با من بود پرسیدم: این ضجه و ناله در کوفه چیست؟ گفت: همین ساعت سر مرد خارجی که بر یزید خروج کرده آورده اند. گفتم: این خارجی کیست؟ گفت: حسین بن علی.چون این شنیدم صبر کردم تا آن خادم بیرون رفت، آن گاه سیلی محکمی بر صورت خود زدم که بر چشمم ترسیدم. دست و صورتم که گچی بود شستم و از پشت فرمانداری بیرون آمدم تا به کناسه رسیدم.
مردم منتظر آمدن اسیرها و سرها بودند، من ایستادم. ناگاه نزدیک به چهل محمل و هودج پیدا شد که بر چهل شتر حمل می کردند، و در میان آن ها، زنان و حرم حضرت سید الشهدا(ع) و اولاد فاطمه(س) بودند و علی بن الحسین(ع) بر شتر برهنه سوار بود، و از سختی زنجیر، خون از رگ های گردنش جاری بود، گریه می کرد...
مسلم گفت: مردم کوفه را دیدم که به اطفال خرما و نان و گردو می دادند، ام کلثوم بر اهل کوفه بانگ زد و فرمود: «ان الصدقه علینا حرام» «صدقه بر ما اهل بیت حرام است» و آن ها را از دست کودکان می گرفت و دور می افکند، و مردم بر مصائب آن ها گریه می کردند. سپس ام کلثوم سر از محمل بیرون آورد و فرمود: ای اهل کوفه، ساکت باشید مردان شما ما را می کشند و زنان شما بر ما می گریند! خداوند در روز قیامت بین ما و شما حکم فرماید. آن بانو در حال سخن بود که ضجه و غوغا برخواست و سرهای شهدا را بر نیزه کرده آوردند. جلوی آن سرها، سر نورانی حسین(ع) بود که تابنده و درخشنده و شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) بود، محاسن شریفش به سیاهی شبه (که سنگ بسیار سیا براقی است)، خضاب شده که سفیدی بٌن موها ظاهر شده بود، و چهره اش چون ماه می درخشید و باد محاسن شریفش را به راست و چپ حرکت می داد.
حضرت زینب چون نگاهش به سر مبارک افتاد، پیشانی خود را بر چوب جلو محمل زد که خون از زیر مقنعه اش فرو ریخت و با سوز دل به آن سر اشاره کرد و فرمود:
ای ماه نو که چون به کمال رسیدی خسوف ترا فرو گرفت و پنهان گشتی. ای پاره دلم، گمان نمی کردم چنین روزی مقدر و نوشته شده باشد. ای برادر، با این فاطمه خردسال سخن گوی که نزدیک است دلش آب شود.[۳]
ابن زیاد سر امام حسین(ع) را فرستاد در کوچه های کوفه و در میان قبایل بگردانند.
آیه ای از قرآن که سر امام حسین(ع) بر روز نیزه قرائت کرد. ابی مخنف حکایت آمدن سهل شهرزوری از حج به کوفه را نقل کرده است که شهر کوفه را دگرگون دید. بازارها و دکان ها بسته و جمعیت ازدحام کرده، بعضی خندان، بعضی گریان، او از مردی سوال می کند؛ چه خبر است، خبر شهادت حسین(ع) را به او می دهد. در همین حال اسرا و سرهای شهدا وارد می شوند. او در پایان می نویسد:
سرهای منور و عیال آن جناب را آوردند تا به باب بنی خزیمه رسیدند، در آن جا مدتی اسرا را نگاه داشتند، سر پرخون سید مظلومان بر نیزه بلندی بود، دیدم لب های مبارکش حرکت می کرد، چون گوش دادم، سوره کهف را می خواند، به این آیه رسید: «ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرّقیم کانوا من آیاتنا عجبا» «آیا گمان کرده ای اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ما بودند؟»[۴]سهل گوید: گریستم و عرض کردم: ای مولا، امر تو عجیب تر و عظیم تر است.[۵]
در «روضه الاحباب» می نویسد: چون ابن زیاد از نزدیک شدن اهل بیت به کوفه باخبر شد، پاسبانان و دیده بانان شهر را امر کرد که مردم کوفه را خبر کنند، که در روز ورود اهل بیت هیچ کس اسلحه را با خود حمل نکند، و با سلاح از خانه بیرون نیاید و ده هزار تن سواره و پیاده از دلاوران لشکر بر خیابان ها و راه ها و محله ها و بازار شهر کوفه گماشت، تا مبادا در وقت عبور آن ها شیعیان امیرالمومنین (ع) قیام کنند.[۶]
پی نوشت ها:
[۱] ناسخ التواریخ، جلد۳، صفحه ۳۴
[۲] لهوف، صفحه ۱۴۴
[۳] بحار الانوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۱۴
[۴] سوره کهف، آیه ۹
[۵] مقتل ابی مخنف، صفحه ۱۶۲
[۶] ناسخ التواریخ، جلد ۳، صفحه ۳۵
پنج آموزه کلیدی از امام حسین (ع) برای زندگی امروز
کربلا، درس گاھی است که برای بشریت درس انسانیت داد و ھر صاحب فکر را جلوی عظمت خودش به سجده نشاند.
تعلیمات عاشورا برای ھر انسان سرمایه ای جاودانه است، به ھمین سبب باید ما آن تعلیمات را یاد بگیریم تا نام ما از محبان حقیقی امام حسین(علیه السلام) ثبت بشود۔ با ھمین غرض در این نوشتار بعضی از تعلیمات امام حسین(علیه السلام) ذکر می شود:
۱۔ حریت و آزادی
یکی از درسهای مهم نهضت کربلا برای همه انسان ها این بود که تن به هیچ گونه خواری ندهند و تسلیم ستم هیچ ستمگری نشوند.
در این باره امام حسین فرمود: «مَوتٌ فی عزٍّ خیرٌ مِن حیاةٍ فی ذُلٍّ؛[۱] مرگ با عزت بهتر از زندگی ذلیلانه است»، و بیعت با ظالم و ستمگر را قبول نکرد و فرمود « لا و اللّه لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل، و لا اقرّ اقرار العبید[۲]؛ هرگز دست ذلّت به شما نمی دهم و هم چون برده ها تسلیم شما نمی شوم»
در کربلا وقتی آن حضرت را بین مرگ و بیعت با ستمگری چون یزید مخیّر ساختند، فرمود: «ألا و إنّ الدّعیّ بن الدّعیّ قد رکز بین اثنتین بین الذلة و السلة، هیهات منّا الذلة[۳]؛ این گروه ستم پیشه مرا به انتخاب یکی از دو چیز یعنی جنگ و پذیرش ذلت مجبور کردند. امّا محال است که من به ذلّت تن دهم»
۲۔ امر بالمعروف و نھی عن المنکر
امام حسین(علیه السلام) ضمن تبیین این حقیقت که حاکمیّت یزید بزرگترین منکر اجتماعی است و در چنین اوضاعی وظیفه انسان آزاده و با تقوا امر به معروف و نهی از منکر است، لذا امر بالمعروف و نھی عن المنکر پیام مھم نھضت عاشورا است۔ در این باره با برادر خود ابو حنیفه این چنین فرمود: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی(ص) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِیعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب؛[۴] [بدانید] من برای سرکشی و خوشگذرانی و فساد و ستم [از مدینه به سوی کربلا[ خارج نشدم؛ بلکه فقط برای دنبال کردن اصلاح امّت جدّم [قیام کردم و[ خارج شدم و تصمیم گرفته ام که امر به معروف و نهی از منکر نمایم و سیره جدّم و پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام را دنبال نمایم»
بر این اساس یکی از درسهای مهمّ عاشورا ضرورت احیای دو تکلیف بزرگ الهی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، است. امام حسین(علیه السلام)، در عصر عاشورا این فریضه الهی عمل کرد و به ما پیام داد که برای استقامت جامعه انسانی باید امر بالمعروف و نهی عن المنکر کردن، تلقین به واجبات، نھی از محرمات، قیام برای عدل و انصاف، سرنگون کردن ظلم و استبداد برای ھر انسانی که روی زمین ھر جایی که باشد لازم و ضروری است.
۳۔ تسلیم و رضا
یکی مراتب عالی ایمان، راضی بودن بر قضا و قدر الهی است۔ راضی بودن، از نشانه های عشق و علاقه به خداوند متعال است۔
کربلا، نمونه کامل از تسلیم و رضا است، امام حسین(علیه السلام) در راه کوفه وقتی با فرزدق ملاقات کرد فرمود: «ان نزل القضاء بما نحب فنحمد الله علی نعمائه و هو المستعان علی اداء الشکر و ان حال القضاء دون الرجاء فلم یتعد ( فلم یبعد ) من کان الحق نیته و التقوی سریرته؛[۵] اگر جریان قضا و قدر موافق آرزوی ما در آمد خدا را سپاس می گوئیم و از او برای ادای شکر کمک میخواهیم و اگر بر عکس، بر خلاف آنچه ما آرزو می کنیم جریان یافت، باز هم آنکه قصد و هدفی جز حق و حقیقت ندارد و سرشتش سرشت تقوا است، از هر غرض و مرضی پاک است. زیان نکرده ( و یا دور نشده ) است (پس به هرحال هر چه پیش آید خیر است و شر نیست)
او قبل از شھادتش با گذاشتن پیشانی خود روی خاک، رضا و تسلیم خود را دربرابر قضا و قدر الهی با این کلمات اثبات کرد۔ فرمود: «إلهی رضاً بِقضائکَ تَسلیماً لِأمرِکَ لا معبودَ سِواک یا غیاثَ المُستغیثینَ خشنود به قضای تو و تسلیم امر و فرمانت هستم و معبودی غیر تو نیست، ای فریاد رس فریاد جویان!»
البته به یاد سپرد که مدعی شدن بر صبر و رضا خیلی آسان است، و خود را صابر و تسلیم به حق جلوه دادن خیلی آسان است اما در حین عمل استقامت داشتن فقط برای امام حسین(علیه السلام) و محبان حقیقی او ممکن است۔
۴۔ اخلاص
گوهر کمیاب و گرانبهای اخلاص، پیام دیگری از عاشورا است. اخلاص مهمترین عامل ماندگاری نهضت عاشورا در طول قرون و عصرها است. خداوند، وعده فرموده که عمل مخلصان و تلاش مخلصانه را تباه نکند و اجر دنیوی و اخروی آنان را کامل عطا کند.
انگیزه اخلاص، حرکت آفرین عاشورا بود هیچ عاملی نتوانست امام حسین (علیه السلام) و یارانش را از ادامه راه تا رسیدن به شهادت باز دارد. در این حرکت خالصانه، ناخالصان تصفیه شدند تا حاضران در عاشورا، همه یکدست و خالص باشند۔ خلوص را فقط خدا می تواند تشخیص بدھد و بنده مخلص خداوند به فکر خدا ھست و قربان کردن جان خود را در راه او خیلی آسان و کار ساده می داند۔
درس عاشورا این است که هدف و انگیزه را در عملی خالص سازیم و بدانیم که از دیدگاه خدا، عمل خالص محو و نابود نمیشود.
همچنان که نهضت عاشورا با گذشت زمان نه تنها کهنه فراموش نشد، که روز به روز بر جلوه و جاذبه آن افزوده گشت و این به برکت عنصر خلوص بود.
۵۔ حجاب و عفت
کرامت و بزرگی یک زن در عفت و پاکی او نھفته است و حجات، بھترین شئ است برای محفوظ کردن عفت و پاکدامنی یک زن و مانع شدن جامعه از گرفتاری رذائل اخلاقی۔ امام حسین(علیه السلام)، حضرت زینب(سلام الله علیھا) و خانواده پاکش در نھضت کربلا با عمل و زبان خودشان بر حجاب تاکید زیادی کردند۔
در تاریخ عاشورا، نمونه ھای زیادی از عفت و پاکدامنی میتوان دید اما افسوس! وقتی ما به جامعه ما نگاه می کنیم، می بینیم که حجاب خواتین و زنان ما از حجاب خواتین کربلا خیلی تفاوت دارد، یعنی درسی که باید از تاریخ کربلا بگیریم و زندگیمان را به سعادت برسانیم، نگرفتیم۔
نتیجه:
مقصد قیام امام حسین(علیه السلام)، اختیار کردن راه و روش صحیح زندگی است و اگر این راه و روش در عمل نباشد فردای قیامت به امام حسین(علیه السلام) چه باید جواب داد۔
منابع:
[۱] محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، دار إحیاء التراث العربی، ج۴۴،ص۱۹۲، ۱۴۰۳ق.
[۲] ابو مخنف کوفی، وقعة الطفّ، جامعه مدرسین؛ قم،ص۲۰۹، ۱۴۱۷ق.
[۳] حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، جامعه مدرسین، ص۵۸، ۱۴۰۴ق.
[۴] بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۲۹۔
[۵] ابن طاؤس ، علی ابن موسی،اللھوف علی قتل الطفوف،(ترجمه فھری)، جھان، النص ، ص۷۴ ۱۳۴۸ش۔
۴ اشتباه رایج هنگام شستن دستها
بی دقتی در شستن دستها به جای آنکه دست شما را تمیز کند بیشتر باعث پخش میکروبها و ویروسها میشود و اکثر مردم به دلیل باورهای غلط، آن را به درستی انجام نمیدهند.
اشتباهات رایج در شستن دستها:
۱. استفاده صرف از ضدعفونیکننده دست:
مشکل اصلی در این باور گسترده نهفته است که ضدعفونیکنندههای دست مبتنی بر الکل میتوانند جایگزین شستشوی سنتی با آب و صابون شوند.
در واقع، اگرچه ضدعفونیکنندههای دست در برابر برخی از انواع میکروبها مؤثر هستند، اما در از بین بردن ویروسهای خطرناکی مانند نوروویروس که باعث گاستروانتریت شدید میشود، موفق نیستند. این ویروس خاص که در کشتیهای کروز و در میان جمعیتهای شلوغ شیوع پیدا میکند، تحت تأثیر الکل قرار نمیگیرد، اما به راحتی توسط آب و صابون ساده از بین میرود.
۲. عطسه یا سرفه در گودی آرنج بدون شستن دستها:
بسیاری از مردم بر این باورند که فرو بردن عطسه در گودی آرنج، نیاز به شستن دستها را از بین میبرد. با این حال، حقیقت این است که میکروبها هنوز هم میتوانند به سطوح و افراد منتقل شوند، زمانی که بعداً صورت یا عینک خود را لمس میکنند. این نکته به ویژه زمانی اهمیت پیدا میکند که بدانید یک فرد معمولی روزانه دهها بار صورت خود را لمس میکند، بدون اینکه متوجه شود.
۳. توجه به شستن دستها فقط در فصول خاص:
یک عادت رایج و نادرست که توسط مطالعات متعدد نشان داده شده است، این است که بسیاری از افراد در ماههای پاییز و زمستان، زمانی که آنفولانزا شایع است، دستهای خود را بیشتر میشویند، در حالی که این عمل در مواقع دیگر کاهش مییابد.
این رفتار این واقعیت را نادیده میگیرد که بسیاری از بیماریهای عفونی، از جمله عفونتهای روده، از الگوی فصلی خاصی پیروی نمیکنند و از هر فرصتی برای شیوع استفاده میکنند، که این امر مستلزم بهداشت مداوم دستها است.
۴. غفلت از شستن دستها در مواقع بحرانی:
بسیاری از افراد پس از انجام فعالیتهای به ظاهر بیضرر، مانند خرید، غذا خوردن در رستوران یا مراجعه به پزشک، تمایل به غفلت از شستن دستها دارند. این مکانها که ما نسبتاً "تمیز" میدانیم، ممکن است در واقع کانون عفونت باشند، به خصوص با توجه به اینکه تنها ۳۰٪ از مردم پس از عطسه یا سرفه دستهای خود را میشویند.
برای کاهش قرار گرفتن در معرض بسیاری از بیماریها، متخصصان توصیه میکنند که دستها را حداقل به مدت ۲۰ ثانیه با آب و صابون بشویید و تمام نواحی دست، از جمله بین انگشتان و زیر ناخنها را کاملاً بشویید. این چند ثانیه میتواند به معنای تفاوت بین مرگ و زندگی برای کسی یا بین شیوع یک بیماری همهگیر و مهار آن باشد.
کارشناسان همچنین بر اهمیت عدم اتکای صرف به ضدعفونیکنندههای مبتنی بر الکل و حفظ عادت شستشوی دستها در طول سال تأکید میکنند.
نور خورشید به تقویت سیستم ایمنی کمک میکند
مطالعهای تازه از محققان دانشگاه آوکلند نیوزیلند نشان میدهد که نور روز نقش مهمی در افزایش قدرت سیستم ایمنی بدن در مقابله با عفونتها دارد. این تحقیق که در مجله معتبر Science Immunology منتشر شده، روی سلولهای نوتروفیل، پرشمارترین نوع سلولهای ایمنی، تمرکز کرده است. این سلولها اولین مدافعان بدن در برابر التهاب و عوامل بیماریزا مانند باکتریها به شمار میروند.
کریستوفر هال، دانشیار دانشگاه و نویسنده اصلی این مطالعه، توضیح میدهد که سیستم ایمنی بدن انسان به شکل طبیعی پاسخهای قویتری را در ساعات صبح نشان میدهد؛ زمانی که فرد تازه وارد دوره فعال روزانه خود شده است. وی معتقد است این موضوع ناشی از سازگاری تکاملی است؛ چرا که در طول روز احتمال برخورد با عوامل بیماریزا و تهدیدات محیطی بیشتر است و بدن باید آمادگی بیشتری داشته باشد.
یافتههای جدید این مطالعه نشان داد که نوتروفیلها دارای ساعتهای شبانهروزی یا همان ریتمهای زیستی مخصوص به خود هستند که به تغییرات نور محیط واکنش نشان میدهند. نور روز به عنوان محرک اصلی این ساعتها، باعث افزایش فعالیت و توانایی این سلولها در شناسایی و نابودی باکتریها و سایر پاتوژنها میشود.
هال میگوید: «از آنجا که نوتروفیلها نخستین سلولهایی هستند که به محل التهاب یا عفونت میرسند، این کشف میتواند تاثیر قابل توجهی در راهکارهای درمانی بیماریهای التهابی داشته باشد.» به گفته او، در آینده ممکن است با استفاده از تنظیم ریتمهای شبانهروزی سلولهای ایمنی، بتوان روشهای نوینی برای تقویت سیستم دفاعی بدن ابداع کرد.
این پژوهش علاوه بر ارائه درکی بهتر از نحوه عملکرد سیستم ایمنی، اهمیت نور طبیعی و چرخه روز و شب را در سلامت بدن بار دیگر به اثبات رساند و میتواند مسیر جدیدی برای درمانهای پیشرفتهتر و موثرتر بیماریهای عفونی و التهابی باز کند.
خوراکیهایی که به طور طبیعی کلسترول بد را کاهش میدهند
کارشناسان معتقدند که کلسترول بالای LDL میتواند ژنتیکی باشد، اما سبک زندگی و عادات غذایی در آن نقش دارند.
آنها همچنین توضیح میدهند که غذاهای گیاهی، به ویژه غذاهای غنی از فیبر محلول، چربیهای سالم و آنتیاکسیدانها، میتوانند به طور طبیعی به کاهش سطح کلسترول LDL کمک کنند.
۱. بادام
بادام حاوی چربیهای سالم، فیبر، انواع ویتامین و مواد معدنی است و گفته میشود که کلسترول بد و به طور کلی کلسترول را کاهش میدهد، زیرا سرشار از آنتیاکسیدان است.
بادام همچنین به مبارزه با التهاب در بدن کمک میکنند، زیرا فیبر آن در دستگاه گوارش به کلسترول متصل میشود و به حذف آن از بدن کمک میکند و مستقیماً جذب کلسترول را در جریان خون کاهش میدهد.
همچنین سرشار از ویتامین E بوده که از اکسیداسیون کلسترول لیپوپروتئین با چگالی کم (LDL) که یک گام کلیدی در تشکیل پلاک در شریانها است، جلوگیری میکند.
۲. جو دوسر
جو دوسر یکی از بهترین غذاهای طبیعی برای کاهش کلسترول بد است. این ماده غذایی حاوی یک فیبر محلول منحصربهفرد به نام بتا گلوکان است که مادهای ژل مانند در روده تشکیل میدهد که به کلسترول و اسیدهای صفراوی متصل میشود و به حذف آنها از بدن کمک میکند.
این فرآیند سطح کلسترول LDL مضر را بدون کاهش سطح کلسترول HDL خوب کاهش میدهد.
جو دوسر همچنین التهاب و استرس اکسیداتیو را کاهش میدهد، عملکرد رگهای خونی را بهبود میبخشد و در صورت ترکیب با یک رژیم غذایی سالم، فشار خون را کاهش میدهد.
۳. حبوبات
حبوباتی مانند عدس، لوبیا، نخود و نخود فرنگی گزینههای بسیار خوبی برای کاهش طبیعی کلسترول بد هستند. آنها سرشار از فیبر محلول، پروتئین گیاهی و مواد مغذی مفید برای قلب بوده و گزینهای ایدهآل برای رژیمهای غذایی کنترلکننده کلسترول به شمار میروند.
یک متاآنالیز منتشر شده در مجله انجمن پزشکی کانادا نشان داد که خوردن یک فنجان حبوبات روزانه سطح کلسترول بد را در عرض چند هفته حدود ۵٪ کاهش میدهد.
انجمن قلب آمریکا تأکید میکند که گنجاندن لوبیا در یک رژیم غذایی سالم برای قلب به کاهش سطح کلسترول خون، که یکی از علل اصلی بیماری قلبی است، کمک میکند.
تحقیقات نشان میدهد که خوردن حدود ۴۰۰ گرم حبوبات در هفته (حدود یک و نیم فنجان) فواید قلبی عروقی بهینهای را فراهم میکند.
۴. آووکادو
آووکادو به کاهش کلسترول بد کمک میکند و در عین حال سلامت کلی قلب را بهبود میبخشد. آووکادو یکی از معدود میوههایی است که سرشار از چربیهای تک غیراشباع سالم برای قلب، فیبر و آنتیاکسیدانها است که همه آنها با هم برای پشتیبانی از سطح کلسترول بهینه کار میکنند.
یک مطالعه در سال ۲۰۱۵ که در مجله انجمن قلب آمریکا منتشر شد نیز نشان داد که مصرف یک آووکادو در روز به طور قابل توجهی سطح کلسترول بد را در افراد دارای اضافه وزن کاهش میدهد.
۵. انواع توت
شکی نیست که انواع توت برای کاهش طبیعی کلسترول بد عالی هستند. آنها سرشار از فیبر محلول، آنتیاکسیدانها و پلیفنولها هستند که همگی از سلامت قلب و کاهش سطح کلسترول بد پشتیبانی میکنند.
بلوبری، انواع توت قرمز و توت فرنگی حاوی آنتوسیانین هستند که از اکسیداسیون کلسترول LDL جلوگیری کرده و التهاب در رگهای خونی را کاهش میدهند.
مطالعهای که در مجله آمریکایی تغذیه بالینی منتشر شد، نشان داد که خوردن روزانه انواع توتها به طور قابل توجهی سطح کلسترول LDL را کاهش داده و سطح کلسترول HDL را بهبود میبخشد.
شایان ذکر است که سطح بالای کلسترول LDL در شریانها خطر ابتلا به بیماری قلبی و سکته مغزی را افزایش میدهد و به طور قابل توجهی بر سلامت انسان تأثیر میگذارد و تهدیدی برای زندگی محسوب میشود.
گرما و کمآبی بدن، خطری خاموش برای کلیهها
دکتر صالح الدین بویا، فوقتخصص بیماریهای کلیوی و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی زاهدان، نسبت به بیتوجهی برخی بیماران کلیوی در فصل گرما هشدار داد و گفت: افزایش دما و تعریق زیاد در این فصل، منجر به از دست رفتن آب و الکترولیتهای بدن شده و این مساله میتواند عملکرد کلیهها را مختل کند.
وی با اشاره به اهمیت مصرف مایعات در بیماران دارای سنگ کلیه افزود: این بیماران باید روزانه دستکم دو لیتر مایعات مصرف کنند تا از بروز مشکلات جدیتر جلوگیری شود. مصرف نمک را به حداکثر ۵ گرم در روز محدود کرده و در برنامه غذایی خود از مصرف بی رویه پروتئین نیز خودداری کنند.
وی گفت: بیماران باید به اندازهای مایعات بنوشند که حداقل یک تا دو لیتر ادرار در روز داشته باشند، همچنین نوشیدنیهای کافئیندار مانند چای و قهوه بهتر است در این افراد به صورت محدود مصرف شود.
عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی زاهدان یادآور شد: در شرایط خاص مانند بیماران دارای نارسایی کلیه، میزان مصرف مایعات و نوع رژیم غذایی باید با نظر پزشک معالج تنظیم شود.
بنابر اعلام وزارت بهداشت، وی در پایان گفت: بیماران کلیوی بهتر است در ساعاتی از روز که هوا خنکتر است فعالیتهای خود را انجام دهند و در معرض گرمای شدید که باعث تعریق و از دست دادن آب بدن میشود، جلوگیری کنند.
اشتباه والدین که موجب ترس کودکان میشود
اگر والدین خودشان دچار اضطراب هستند، بهتر است روی واکنشهای غیرمنطقی و افراطی خود کار کنند، تا کودک بتواند رفتارهای سالمتری را الگو بگیرد.
اگر پدر یا مادر هستید باید بیاموزید که چگونه تعادل برقرار کنید، یعنی ترس کودک را تأیید کنید، اما در عین حال، احتیاطهای لازم را توضیح دهید و درباره احتمال وقوع آن در شرایط خطر صحبت کنید.
برای ترسهای مربوط به تهدیدهای واقعی، گفتوگوی باز و صادقانهای با کودک داشته باشید تا احساس نگرانی و انزوا را کاهش دهید.
همچنین والدین میتوانند احساسات خود را به شیوهای متناسب با سن کودک به اشتراک بگذارند تا نشان دهند که صحبت کردن درباره موضوعات دشوار و آسیبپذیر، طبیعی است.
در برخی موارد، توضیح این موضوع که برخی ترسها مربوط به رویدادهایی با احتمال وقوع بسیار کم هستند، یا حتی ارائه یک برنامه عملی، میتواند به کودک اطمینان خاطر بدهد.
برای کودکانی که در مناطق مستعد خطر زندگی میکنند، صحبت درباره اقداماتی که اعضای خانواده باید در شرایط خطر انجام دهند، میتواند موجب آرامش بیشتر آنها شود.
به گزارش یورونیوز، والدین باید کودکان را تشویق کنند تا با ترسهای خود روبهرو شوند، نه اینکه به رفتارهای اجتنابی پناه ببرند. بهویژه برای کودکان خردسال، تقویت مثبت میتواند به آنها انگیزه دهد تا با ترسهایشان مقابله کنند.
پاداشهای کوچک یا امتیازاتی مانند انجام یک بازی یا رفتن ناگهانی برای خرید بستنی، باید بلافاصله پس از مواجهه کودک با ترسش ارائه شود تا اعتمادبهنفس او تقویت گردد.
بیماریهای جدی که باعث خوابآلودگی در طول روز میشوند
دکتر الکساندر میاسنیکوف تأکید میکند که خوابآلودگی مداوم ممکن است به دلیل کمبود خواب نباشد، بلکه میتواند نشانهای از بیماریهای جدی مختلف باشد.
میاسنیکوف توضیح میدهد که چه زمانی خوابآلودگی در طول روز نگرانکننده است و چه زمانی یک نیاز طبیعی برای بدن است.
این پزشک خاطرنشان میکند که خوابآلودگی در طول روز برای بسیاری از افراد یک اتفاق رایج است. با این حال، این خوابآلودگی نه تنها ممکن است با استرس و کمبود خواب مرتبط باشد؛ بلکه میتواند نشاندهنده مشکلات جدی سلامتی مانند کمبود ویتامین، اختلال عملکرد تیروئید یا نارسایی قلبی نیز باشد.
به گفته وی، تمایز بین نیاز طبیعی بدن به استراحت در طول روز و خوابآلودگی پاتولوژیک مهم است.
او میگوید: بسیاری از افراد به سادگی انرژی کافی برای عملکرد به مدت ۱۲ تا ۱۶ ساعت ندارند. در چنین مواردی، یک چرت کوتاه در طول روز به مدت ۱۵ تا ۲۰ دقیقه توصیه میشود که به بازیابی انرژی کمک میکند.
میاسنیکوف توجه ویژهای به مشکل خوابآلودگی هنگام رانندگی دارد و تأکید میکند که مبارزه با این وضعیت با نوشیدنیهای انرژیزا میتواند برای سلامتی مضر باشد.
این پزشک خاطرنشان میکند که از جمله دلایل افزایش خوابآلودگی در طول روز میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- مصرف برخی داروها، به ویژه بتا بلاکرها؛ پرخوری؛ فعالیتهای روتین و یکنواخت؛ افسردگی.
او میگوید: «نیازی به مبارزه با نیاز طبیعی به خواب نیست. در عوض، بهتر است به بدن خود گوش دهید و در صورت لزوم، روز را به دو بخش تقسیم کنید که با زمان استراحت کوتاه از هم جدا شدهاند.»































