emamian
دیدگاه اهل سنت در باره مسئله عاشورا
پیش از آنکه نظر اهل سنت در باره حادثه عاشورا بیان شود لازم است جایگاه امام حسین (ع) از دیدگاه اهل سنت مورد بررسی قرار بگیرد.
بدون تردید امام حسین ـ علیه السلام ـ فرزند رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یکی از سروران جوانان اهل بهشت و از اهل بیت پیامبر ـ علیه السلام ـ می باشد[۱] که در قرآن کریم محبت و دوستی شان با آیه مودت[۲] بر مسلمین واجب گردیده است. وقتی که آیه شریفه « ... قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ » نازل گردید، از رسول خدا(ص) سوال شد این خویشاوندان شما کیست که محبت و دوستی آنان بر ما واجب شده است؟ رسول الله ۰ص۹ فرمود: علی، فاطمه و دو فرزند او(حسن و حسین).[۳]
و نیز احادیثی از رسول خدا(ص) از طریق اهل سنت نقل شده که بر این محبت و دوستی تاکید دارند. یکی از این روایات که مشتمل بر جملات متعددی است با جمله «من مات علی حب آل محمد مات شهیدا» آغاز می گردد و به جمله «ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافراً و من مات علی بغضهم لم یشم رائحه الجنه» به پایان می رسد.[۴]
در کتابهای معتبر اهل سنت آمده که رسول خدا(ص) فرمود: قسم به آن کسی که جان محمد در دست اوست هیچ کس با ما اهل بیت دشمنی نمی کند مگر اینکه خدا او را وارد جهنم کند.[۵]
آلوسی یکی از مفسرین اهل سنت از این حدیث این نتیجه را می گیرد که محبت اهل بیت بر تمام مسلمانان فرض می باشد.[۶] و به همین دلیل امام شافعی عقیده خود را در باره اهل بیت اینگونه ابراز می کند:
یا اهل بیت رسول الله حبکم
فرض من الله فی القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر انکم
من لم یصل علیکم لا صلات له[۷]
(ای اهل بیت رسول خدا! محبت شما از طرف خداوند در قرآن فرض شده است و این عظمت برای شما کافی است که هر که در نماز بر شما درود نفرستد نمازش باطل است)
مراد شافعی این است که در تشهد نماز های یومیه صلوات فرستادن بر اهل بیت که امام حسین یکی از آنها ست فرض و واجب می باشد و اگر این صلوات فرستاده نشود نماز، نماز نخواهد بود.
و بر طبق حدیث رسول خدا(ص) که در صحیح مسلم از زبان عایشه همسر پیامبر نقل شده است، امام حسین (ع) از مصادیق بارز اهل بیت به شمار می آید. عایشه می گوید: روزی پیامبر اسلام(ص) صبح بین طلوعین جامه ای را که از پشم سیاه بافته شده بود بر خود انداخت در این هنگام حسن بن علی آمد و رسول خدا او را زیر جامه کنار خود برد لحظه ای بعد حسین آمد او نیز زیر جامه کنار رسول خدا رفت و پس از آن فاطمه دختر رسول خدا آمد او هم زیر جامه رفت و سپس علی آمد و با آنان در زیر جامه یکجا شد. در این زمان رسول خدا فرمود: « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا »(احزاب/۳۳).[۸]
در مستدرک حاکم و کتاب های دیگر اهل سنت نیز از زبان ام سلمه همسر دیگر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شده است که زمانی که این آیه در خانه من بر پیامبر نازل گردید پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ علی، فاطمه، حسن و حسین را در زیر کساء جمع کردند و فرمودند: «اللهم هؤلاء اهل بیتی» ام سلمه می گوید من عرض کردم آیا من از اهل بیت نیستم فرمودند: تو اهل منی و با خیر هستی و اینان اهل بیت من هستند.[۹]
فخر رازی می گوید صحت این روایت بین اهل تفسیر و حدیث متفق علیه می باشد.[۱۰]
از طرف دیگر امام حسین(ع) نه تنها فرزند بلکه پسر رسول خدا (ص) است. امام فخر رازی آیه شریفه مباهله را دلیل قاطع بر این مطلب گرفته که حسن و حسین دو پسر رسول خدا (ص) می باشند؛ زیرا هنگامی که به دستور خدا مأمور شدند که در مباهله پسران شان را دعوت کنند، پیامبر (ص) حسن و حسین را دعوت کرد و با خود آورد. بنابراین واجب است که آن دو پسران پیامبر باشند.[۱۱]
فخر رازی که یکی از علمای برجسته اهل سنت است در باره شدت تعلق اهل بیت با پیامبر اسلام می گوید که شکی در این نیست که بین فاطمه، علی، حسن و حسین و بین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تعلق شدیدی وجود داشته و واجب است که آنان اولین مصداق آل محمد باشند. و سپس در ذیل آیه مودت می گوید شکی نیست که پیامبر اسلام (ص) فاطمه و علی و حسن و حسین را دوست داشتند بنابراین مثل همین محبت و دوستی با آنان بر همهی امت واجب میباشد و آیات «وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» (اعراف/۱۵۸) و «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» (آل عمران/۳۱)و« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ » (احزاب۲۱) دلیل بر این مطلب میباشد. و در ادامه می گوید دعایی که در پایان تشهد نماز خوانده می شود که عبارت است از «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد و ارحم محمدا و آل محمد» تعظیم بس بزرگی است که در باره احدی غیر از آنان وجود ندارد و تمام اینها دلالت بر این دارد که دوستی و محبت آل محمد واجب است و لذا امام شافعی گفته است که:
ان کان رفضا حب آل محمد
فلیشهدان الثقلان أنی رافضی[۱۲]
اینکه پیامبر اسلام(ص) فرزندش امام حسین (ع) را بسیار دوست می داشتند در احادیثی که در کتابهای اهل سنت نقل شده منعکس گردیده است. پیامبر اسلام (ص) امام حسین(ع) را به حدی دوست داشت که مدام دهن او را میبوسید و میگفت حسین از من است و من از حسینم.[۱۳] در حدیث دیگری آمده است که روزی حسین با بچه ها بازی میکرد در این هنگام رسول الله(ص) آمد او را در بغل گرفت و سپس یک دست خود را زیر چانه او گذاشت و با دست دیگر از قفای سر او گرفت و سرش را بلند کرد و دهنش را بر دهن او گذاشت و گفت: حسین از من است و من از حسینم خداوند بیامرزد آن کسی را که حسین را دوست داشته باشد.[۱۴] از طریق ابی هریره و دیگران نقل شده که روزی حسین داخل مسجد شد و خودش را به بغل رسول خدا انداخت و انگشتان خود را داخل محاسن رسول خدا نمود، در این هنگام رسول خدا دهن خود را بر دهن او گذاشت و فرمود: خدایا! من حسین را دوست دارم و تو هم او را و هر که او را دوست دارد دوست بدار. ابو هریره می گوید بعد از این که هر گاه حسین را می دیدم اشک از چشمانم جاری می گردید.[۱۵]
از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: «من احب الحسن و الحسین فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی؛ یعنی هر که حسن و حسین را دوست داشته باشد در حقیقت مرا دوست دارد و هر که با آنان دشمنی کند در حقیقت با من دشمنی کرده است.»[۱۶]
با تمام این روایات و مطالبی که از طریق اهل سنت در باره اهل بیت و بخصوص امام حسین(ع) مبنی بر مقام و جایگاه او در نزد رسول خدا(ص) و محبت و دوستی آن حضرت و وجوب این محبت بر امت اسلامی نقل شده، وقتی به صفحات تاریخ رجوع شود مشاهده می شود که بیشترین و بدترین ظلم بر اهل بیت رسول خدا(ص) روا داشته شده است. از میان این ظلمها ظلمی که از طرف یزید بن معاویه بر فرزند رسول الله(ص) حضرت امام حسین(ع) انجام گرفت در تاریخ بشریت نظیر آن وجود ندارد و در آینده هم چنین ظلمی واقع شدنی نخواهد بود؛ زیرا آنانی که خود را مسلمان می دانستند و از امت رسول خدا(ص) به شمار می آمدند، به نام اسلام، فرزند و پسر پیامبر خود شان را همراه با یاران او به بدترین و بی رحمانه ترین وضع کشتند و اطفال و زنان خانوادهی پاک پیامبر(ص) را به نام کافر و طاغی اسیر نموده و در شهر ها در منظر مردم گشتانده و در مجالس یزید و عبیدالله بن زیاد آنان را از نظر جسمی و روحی مورد آزار و اذیت قرار دادند.
این واقعه تاریخی غیر قابل انکار می باشد که امام حسین ـ علیه السلام ـ با یاران اندک خود به مظلومانه ترین وجه توسط یزید بن معاویه، در راه خدا و حفظ دین اسلام در کربلا و روز عاشورا
سال ۶۱ هجری به شهادت رسیده و خانواده پاک او که خانواده پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود با ظالمانه ترین وجه به اسارت گرفته شدند. بنابراین برای یک مسلمان واقعی و پیرو راستین قرآن و سنت، با توجه به آیات و روایاتی که نقل شد کافی است که نسبت به واقعه عاشورا اندوهگین و ماتم زده باشد و بدون شک بی تفاوتی نسبت به آن دلیل بر بی مبالاتی نسبت به دستور خدا و پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می باشد. زیرا ممکن نیست کسی امام حسین ـ علیه السلام ـ را به عنوان قربی و اهل بیت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دوست داشته باشد، اما واقعه کربلا و عاشورا او را غمگین و ماتم زده نگرداند. و نیز ممکن نیست کسی مسلمان باشد اما قیام امام حسین ـ علیه السلام ـ را در برابر انحراف و ظلم و دشمنان اسلام به عنوان قیام ناب الهی در قالب مجالس و عزاداری گرامی ندارد.
دیدگاه اهل سنت در باره حادثه عاشورا
در موضع گیری اهل سنت در برابر حادثه عاشورا اهل سنت به دو دسته تقسیم میشود. یک دسته که اکثریت اهل سنت را تشکیل میدهد اهل سنت معتدل و محب اهل بیت(ع) میباشد. دسته دوم اهل سنت، پیرو بنی امیه و یزید بن معاویه است که نسبت به اهل بیت و امام حسین (ع) دید مثبتی ندارد بلکه می توان گفت دشمن اهل بیت می باشد. این دسته امروز در قالب سلفیه و وهابیت در جهان اسلام معروف است.
اما در باره اهل سنت معتدل باید گفت که آنان از این حادثهی ناگوار، غمگین و ناراضی هستند و عوامل آن را مورد نکوهش و گاهی مورد لعن قرار میدهند. موضع گیری این دسته از اهل سنت را می توان از مطالبی که در زیر به آنها اشاره می شود به دست آورد:
علمای اهل سنت از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ روایاتی را مبنی بر شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ نقل نموده که از آن جمله این روایت است: «... روزی حسین ـ علیه السلام ـ در کودکی بر پشت و گردن پیامبر (ص) بازی میکرد که جبرئیل به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ گفت آیا او را دوست داری فرمود بلی. جبرئیل گفت امت تو او را خواهد کشت. و سپس محل شهادت او را به پیامبر ـ علیه السلام ـ نشان داده و مشتی خاک سرخ رنگ را از آن محل برداشته و به ام سلمه می دهد...».[۱۷] و نیز روایاتی را در مورد حوادث روز عاشورا و بعد از آن نقل نموده که در یکی از این روایات چنین آمده است: «هنگامی که حسین بن علی کشته شد آفاق آسمان تا چندین ماه رنگ سرخ را به خود گرفته بود و این سرخی آسمان حکایت از گریه آن داشته است.»[۱۸]
بیشتر مفسرین اهل سنت این روایت را در ذیل آیه« فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ » (الدخان/۲۹) این سخن را آورده اند.[۱۹]
در تفسیر ابن ابی حاتم آمده است که آسمان از زمانی که دنیا بوده است بر هیچ کسی نه گریسته است مگر بر دو نفر یکی یحیی بن ذکریا و دیگری حسین بن علی می باشد. و از زید بن زیاد نقل شده که چونکه حسین کشته شد آفاق آسمان چهار ماه رنگ سرخ را به خود گرفته بود و از عطاء نقل شده که گریستن آسمان سرخ شدن اطراف آن می باشد.[۲۰]
طبرانی نقل می کند که محمد بن حمید جهمی از اولاد ابی جهم در قتل حسین این شعر را که به زینب دختر عقیل بن ابی طالب منسوب است انشاد کرد:
مَاذَا تَقُولُونَ إن قال الرَّسُولُ لَکُمْ
مَاذَا فَعَلْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الأُمَمِ
بِأَهْلِ بَیْتِی وَ أَنْصَارِی وَذُرِّیَّتِی
منهم أُسَارَی وقَتْلَی ضُرِّجُوا بِدَمِ
ماکان ذَاکَ جَزَائِی إِذْ نَصَحْتُ لَکُمْ
أَنْ تَخْلُفُونِی بِسُوءٍ فی ذَوِی رَحِمِ
یعنی چه می گویید اگر رسول خدا به شما بگوید که به عنوان آخرین امت با اهل بیت و یاران و ذریه من چه کردید؟ برخی از آنها را اسیر و برخی را کشته و با خون آغشته نمودید. جزای من هنگامی که شما را نصیحت کردم این نیست که با خویشان من اینگونه رفتار بد انجام دهید! [۲۱]
از دیدگاه اهل سنت بنا بر آنچه که در متون روایی آنها آمده، امت اسلامی با اهل بیت رسول خدا در از مایش قرار دارد زیرا بنابر نقل خالد بن عرفطه رسول خدا فرموده بودند زود است که شما بعد از من در باره اهل بیتم مورد آزمایش قرار خواهید گرفت.[۲۲] و این امتحان و ابتلاء تا پایان تاریخ همچنان ادامه دارد و لذا همانگونه که در روز عاشورا بسیاری از مسلمانان در معرض امتحان قرار گرفتند و فقط تعداد معدودی از این امتحان سربلند بیرون آمدند، امروز نیز مسلمانان با موضع گیری در قبال این واقعه همچنان امتحان می شوند و هرکه به دلیل محبتی که نسبت به امام حسین (ع) و خاندان رسول خدا(ص) دارد از آن غمگین شود و کسانی را که باعث این حادثه شده و ظلم هایی را بر این خاندان پاک روا داشتند از خود طرد کنند سربلند خواهند بود اما آنانی که در قبال این واقعهی دردناک بی تفاوت هستند و یا از یزید و یاران او حمایت می کنند قطعا دراین امتحانی که رسول خدا آن را برای امت خود قرار داده است مردود و در روز جزا در برابر رسول الله(ص) شرمسار و سرافکنده خواهند بود.
اینست که تفتازانی از متکلمین بنام اهل سنت می گوید: ظلمی که بر اهل بیت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ انجام گرفته نمی توان آن را پنهان نمود. زیرا بر این ظلم که در نهایت شقاوت بوده جمادات و حیوانات بی زبان شهادت می دهند و نزدیک بود که زمین و آسمان بر آن گریه کنند و کوه ها از جا کنده شوند و صخره ها تکه تکه گردند. پس لعنت خدا بر کسی که این کار را انجام داد یا به آن راضی شد و یا در این جهت کوشید. و عذاب آخرت شدید تر و ماندگار تر می باشد.[۲۳]
بنابراین می توان گفت علمای آگاه اهل سنت نیز به خاطر واقعه عاشورا محزون و ماتم زده هستند. هر چند عوام آنان اطلاعات چندانی از مسئله عاشورا و کربلا ندارند. و لذا در برخی از مناطق اهل سنت دیده شده که در روز عاشورا برای امام حسین ـ علیه السلام ـ مجلس عزا تشکیل می دهند منتهی مجالس در میان اهل سنت به علت های مختلفی فراگیر نمی باشد.
اما فرقه وهابیت هماهنگ با سیاست بنی امیه و به ویژه یزید بن معاویه مراسم عزا و ماتم و سخنرانی را در روز عاشورا حرام و بدعت می دانند بلکه از این حد فراتر رفته این روز را مبارک شمرده و برای جشن و شادمانی و شیرینی خوری و خریدن لوازم جدید منزل و سرمه کشیدن و نظافت و امثال این ها مناسب می دانند و این فرهنگی است که حجاج بن یوسف ثقفی در زمان خلافت عبدالملک مروان برای شکنجه و عذاب شیعیان پایه گذاری کرد.[۲۴] و سنی هایی که با مراسم عزاداری روز عاشورا مخالفت می کنند متأثر از همین فرهنگ می باشند.
موضع و دیدگاه منفی وهابیها و سلفی های متجدد در باره حادثه عاشورا بر حمایت یزید بن معاویه و تبرئه او از این جنایت مبتنی است و برای اینکه حقایق و وقایع حادثه عاشورا برملا نشود و یزید و اطرافیان و پیروان او از طرف مسلمانان زیر سوال نرود از برگزاری مراسم عزاداری جلوگیری می کنند.
وهابی ها از این حد هم تجاوز کرده و بر بدعت عزاداری در روز عاشورا بسنده نکرده بلکه روز عاشورا را روز عید و زینت و سرور و شادمانی می دانند، و به قصد تبرک و شکرانه کشتن امام حسین ـ علیه السلام ـ نور چشم رسول خدا و سید جوانان اهل بهشت، این روز را روزه می گیرند. روایت عمرو بن ابی یوسف می گوید: من شنیدم که معاویه روی منبر گفت روز عاشورا روز عید است، هر کس دوست دارد روزه بگیرد و هر کس نمی خواهد روزه نگیرد حرجی بر او نیست.[۲۵]
مقریزی می گوید: در دوران حکومت فاطمیون در مصر، در روز عاشورا به خاطر شهادت حسین ـ علیه السلام ـ ماتم و سوگواری بر پا می شد، ولی هنگامی که بنی ایوب به حکومت رسیدند، آن ها در روز عاشورا سرور و شادمانی بر پا نموده و با ریخت و پاش غذا پخش می کردند، هم چنین به حمام رفته و تنظیف نموده و به چشم سرمه می کشیدند آنان این اعمال را در پیروی از روش و عادت اهل شام که حجاج بن یوسف ثقفی در زمان عبد الملک بن مروان، در مخالفت با شـیـعیان علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ که روز عاشورا را روز اندوه و ماتم می دانند پیریزی کرده بود، انـجـام مـیدادند[۲۶]. سقاف می گوید: این اخبار زیاد و کثیر العدد را برای دفن قضیه کربلا آوردند، لیکن قضیه کربلا به عظمت خود باقی ماند و آن ها بیچاره و فشل شدند.[۲۷]
پی نوشت ها:
[۱] . محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان ، ج ۱۵ص۴۱۲، مؤسسة الرسالة - بیروت - ۱۴۱۴ - ۱۹۹۳، الثانیة؛ محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳ص۴۲۹، دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م، الطبعة: الأولی.
[۲]. شوری/ ۲۳.
[۳].زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۴ص۲۲۳و۲۲۴، بیروت، دار احیاءالتراث العربی؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶ص۲۱و۲۲، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.
[۴]. زمخشری، جار الله محمد بن عمر، کشاف، ۴/۲۲۰، بیروت، دار الکتب عربی.
[۵] .ابن حبان بستی، صحیح ابن حبان، ج۱۵ص۴۳۵؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳ص۱۶۲، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
[۶] . آلوسی بغدادی، سید محمود، روح المعانی، ج۲۵ص۳۲، بیروت، دار احیاء التراث.
[۷] . هیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقه، ص۱۴۸، مکتبة القاهره.
[۸] . مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴ص۱۸۸۳، بیروت ، دار احیاء التراث العربی.
[۹] . نیشابوری، محمد بن عبد الله، المستدرک علی الصحیحن، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۱ ق، ۳/۴۵۱.
[۱۰] . رازی، فخر الدین محمد بن عمر، تفسیر کبیر، ج۸ص۷۱، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، ۱۴۲۱ هـ ۲۰۰۰م، الطبعة: الأولی.
[۱۱] . تفسیر کبیر، ج۸ص۷۲.
[۱۲]. تفسیر کبیر، ۲۷/۱۴۳.
[۱۳] . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳ص۱۸۴، بیروت دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
[۱۴] . صحیح ابن حبان، ج۱۵، ۴۲۸. قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۱ص۵۱، بیروت، دارالفکر.
[۱۵] .المستدرک علی الصحیحین، ج۳ص۱۹۶.
[۱۶] .سنن ابن ماجه، ج۱ص۱۵.
[۱۷]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ۳/ ۲۴۲، بیروت، دار صادر، و هیثمی، مجمع الزوائد، ۹/۱۸۷، بیروت دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ ق.
[۱۸]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، بیروت، دار الفکر، ۱۹۹۳ م و ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر ۴/۱۴۳، بیروت، دار ا لفکر، ۱۴۰۱ ق و طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ۲۵/۱۲۴، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۵ ق.
[۱۹] . رک: المحرز الوجیزفی تفسیر الکتاب العزیز، ج۵ص۷۳؛ تفسیر بغوی، ج۴ص۱۵۲، تفسیر طبری، ج۲۵ص۱۲۴، تفسیر قرطبی، ج۱۶ص۱۴۱، تفسیر ثعلبی، ج۸ص۳۵۳، تفسیرالعز بن عبدالسلام، ج۳ص۱۷۰
[۲۰] . تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰ص۳۲۸۹.
[۲۱] . سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۳ ص۱۲۴مکتبة الزهراء، الموصل - ۱۴۰۴ - ۱۹۸۳، الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی.
[۲۲] المعجم الکبیر، ج۴ص۱۹۲.
[۲۳]. تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر، شرح مقاصد فی علم الکلام، ۲/۳۰۷، پاکستان، دار النعمانیه، اول، ۱۴۰۱ ق.
[۲۴]. الوردانی، صالح، الشیعه فی مصر من الامام علی ـ ص ۳۴، قاهره، مطبعه مدبولی صغیر، اول، ۱۴۱۴ ق.
[۲۵]. صنعانی، عبد الرزاق، مصنف عبدالرزاق، ج ۴، ص ۲۹، ح ۷۸۵۰، منشورات المجلس العلمی.
[۲۶]. طبسی، نجم الدین، صوم یوم عاشورا، بین السنه النبویه و البدعه الامویه، ص ۱۳۷، منشورات عهد به نقل از سیر اعلام النبلاء ج ۴، ص ۳۴۳.
[۲۷]. نجم الدین طبسی، صوم عاشورا بین السنه النبویه و البدعه الامویه، ص ۱۳۹، منشورات عهد.
اشورا؛ از بیعت شکنی تا حماسه کربلا
نبرد کربلا، در دھم محرم ۶۱ هجری قمری اتفاق افتاد و به عاشورا معروف است. این نبرد میان سپاه حسین بن علی(علیھما السلام) و سپاه یزید بن معاویه در نزدیکی محلی به نام کربلا در گرفت. وی سرداری از بنی امیه بود، علت این جنگ بیعت نکردن امام حسین(علیه السلام) با یزید بن معاویه بود۔
امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «... و مثلی لا یبایع مثله۔۔۔؛ فردی همچون من با فردی مثل یزید بیعت نمیکند۔۔۔»
ھمین سبب شد که حسین بن علی(علیھما السلام) را مجبور ترک وطن کردند، در ابتدا این کاروان را از رفتن شھر مکه مجبور کرد و بعد وقتی این کاروان یکی از محلهھای عراق که نامش کربلا بود رسید، ھمان جا محاصرشان کردند۔ حسین بن علی(علیه السلام) روز دوم محرم به کربلا رسید و روز سوم عمر بن سعد با ۴۰۰۰ نفر در کربلا اردو زد.
در روز ھفتم محرم آب را بر حسین بن علی(علیه السلام) و همراهانش بستند و در نھم محرم، شمر با ۴۰۰۰ نفر و نامهای از طرف عبید الله بن زیاد وارد کربلا شد، او در این نامه به عمر بن سعد دستور داده بود با حسین بن علی(علیه السلام) بجنگند و او را بکشند و اگر این کار از دست او برنمیآید، فرماندهی را به شمر واگذارد.
روز دھم محرم سپاهیان حسین بن علی(علیه السلام) و عمر سعد در مقابل هم قرار گرفتند. به روایت ابومخنف تعداد سپاه حسین ۳۲ سواره نظام و ۴۰ پیاده[۱] و به روایت امام محمد باقر(علیه السلام) چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده بود[۲].
در مقابل او سپاه عمر بن سعد با حدود ۳۰۰۰۰ نفر قرار داشت[۳] جنگ آغاز شد و حسین بن علی(علیھما السلام) و یارانش کشته شدند. پس از جانباختن حسین بن علی(علیھما السلام)، سپاه عمر بن سعد سر ۷۲ تن از لشکریان حسین بن علی(علیھما السلام) به علاوه سر علی اصغر(علیه السلام) فرزند ۶ ماهه او را جدا کرد و بر بالای نیزهها گذاشت[۴].
خیمهها غارت و در نهایت آتش زده شد، ساربان شترهای کاروان حسین بن علی(علیھما السلام) به نام بجدل بن سلیم برای بدستآوردن انگشتر حسین بن علی(علیھما السلام)، انگشت وی را برید تا انگشتر را بدست آورد البته این انگشتر، انگشتری که از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آؒله و سلم) عطیه گرفته بود نیست، آن انگشتر آن را به فرزند خودش علی بن حسین(علیه السلام) داده بود۔ در نهایت، سپاه اجساد کشته شدگان کربلا را در بیابان رها کرد و این اجساد پس از سه روز توسط قوم بنیاسد دفن شدند[۵].
منابع:
[۱] قیام جاوید، گردانیده مقتل الحسین ابی مخنف، ترجمه و تصحیح حجت الله جودکی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۷، ص ۷۸.
[۲] سید بن طاووس، ترجمه عقیقی بخشایشی. لهوف. دفتر نشر نوید اسلام، ۱۳۷۷. ۱۲۵.
[۳] آینده روشن - تعداد لشکر یزید در مقابل لشکر امام حسین(علیه السلام).
[۴] قیام جاوید، گردانیده مقتل الحسین ابی مخنف، ترجمه و تصحیح حجت الله جودکی، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۷
[۵] نفس المهموم،ص۳۲۶.
عبرتها و درسهای عاشورایی
عاشورا، تبلور زنده نماز، مناجات، حماسه، عدالت، و شهادت است. در مورد این رخداد بسیار سخن گفته شده است، ولی به ابعاد گوناگون انسانی و اجتماعی و درسها و پیامهای زندگی ساز و حماسهآفرین آن کمتر توجه شده است. حال ما در این مختصر به عبرتهای عاشورا می پردازیم:
الف- عبرتهای سیاسی
حرکت و نهضت امام حسین ـ علیه السّلام ـ یک جنبش خصوصی یا خانوادگی نبود بلکه حرکتی عظیم و انقلابی بزرگ علیه حکومت بنی امیه بود. از این رو یک حرکت سیاسی محسوب می شود. که ازجهات گوناگون می تواند الگوی سیاسی جوامع باشد که مهمترین آنها عبارتند:
۱. ولایت و رهبری
از مهمترین اصول اسلام، «ولایت» است. ولایت بر مسلمین را امامان حق خودشان می دانستند و به غاصب بودن دیگران عقیده داشتند. از این رو امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرمودند:
« ما خاندان پیامبر بر تصدی این امر (حکومت بر امت) از این مدّعیان ناحق سزاوارتریم».[۱]
و در زیارتنامه ها گاهی لعنت بر کسانی آمده است که ولایت آنان را انکار کردند.
از سرمایه ها و عبرتهای نهفته در حرکت عاشورا، معرفی «رهبری صالح» به امت اسلام و افشای رهبران ناشایسته است.
۲. عدم ترک امر به معروف و نهی از منکر
حیات جامعه اسلامی به حساسیت مردم نسبت به احکام خدا ونظارت عمومی در امور والیان و مسئولان و مردم عادی است. از این رو امام حسین ـ علیه السّلام ـ با درک موقعیت حساس جامعه که روز به روز از سنت رسول خدا فاصله می گرفت، پرچم امر به معروف و نهی ازمنکر را علم کرد و در این راه جان خود و اطرافیانش را به خطر انداخت و برای همیشه و به همگان آموخت که سکوت در برابر ظلم، بدعت، انحراف، گناهی بزرگ و قیام علیه آنها بالاترین درجه امر به معروف و نهی از منکر است. حال پیروان فرهنگ عاشورا، با الهام از عاشورا باید نبض پرحرکت جامعه اسلامی باشند و نسبت به جریان امور و وضعیت فرهنگی و سیاسی حساسیت نشان دهند و با حضور دائم در میدان امر به معروف و نهی از منکر، عرصه را بر فساد آفرینان تنگ سازند.
۳. باطل ستیزی و بهاد
تلاش برای بازگرداندن خلافت اسلامی و حاکمیت مسلمین به مجرای حق و اصیل خود و از بین بردن سلطه جائرانه باطل، صفحه دیگری از مبارزات امام حسین ـ علیه السلام ـ می باشد که تکلیف «باطل ستیزی» را بصورت کلی و همیشگی روشن میسازد و اینکه در برابر قدرتهای باطل، نباید سکوت و سازش کرد.
از تکالیف مهم مسلمانان در حراست از دین و کیان خویش و مقابله با دشمنان «جهاد» است که عامل عزّت مسلمین است. کربلا و عاشورا یکی از مظاهر عمل به این تکلیف دینی بود و درسی برای همه آزادگان جهان که در همه حال با همه توان تا آخرین دم، به نبرد با دشمنان اسلام و دین خدا برخیزند.
۴. تدبیر و برنامه ریزی
قیام عاشورا، یک نهضت حساب شده و با برنامه بود نه یک شورش کور و بیهدف. برای لحظه به لحظه و روز بروز آن، دوراندیشی و تدبیر به کار گرفته شده بود.
۵. کل یوم عاشورا
از عبرتها و درسهای مهم عاشورا، شناخت تکلیف دفاع از حق و مبارزه با باطل و ستم در هر جا و هر زمان است. قیام عاشورا تکلیف خاص آن حضرت و یارانش در آن مقطع زمانی خاص نبود، بلکه هرگاه هر جا نظیر آن شرایط پیش آید، همان تکلیف هم ثابت است.
ب) پیامها و عبرتهای اخلاقی
۱. آزادگی
آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی، حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حریت و رهایی انسان از قید ذلتآور و حقارت بار است. نهضت عاشورا جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین ـ علیه السلام ـ و خاندان و یاران شهید او است که از میان دو امر شمشیر یا ذلّت، مرگ با افتخار را پذیرفت و فرمود: «هیهات منَّ الذّله»[۲] انسانهای آزاده در راه استقلال و رهایی از ستم طاغوتها و در آن لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را برمیگزینند و فداکارانه جان می بازند تا جامعه خود را آزاد کنند.
۲. ایثار
اوج ایثار، ایثار خون و جان است. ایثارگر کسی است که حاضر باشد هستی و جان خود را برای دین فدا کند. در صحنه کربلا نخستین ایثارگر سید الشهدا ـ علیه السلام ـ بود که در راه خدا از جان و مال و ناموس خود گذشت. و برای همه مخصوصاً شیعیان این درس را داد که در راه رضای خدا و حفظ دین خدا باید از تمنیات خویش گذشت.
۳. شجاعت
صحنه عاشورا تصویری است واضح از شجاعت امام حسین ـ علیه السلام ـ و اهل بیتش. شجاعت عاشورائیان ریشه در اعتقادشان داشت. لذا عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرم همواره روحیه، شهامت و ظلم ستیزی به مردم میداده است.
۴. عزت
عزت یعنی، شکست ناپذیری، صلابت نفس، و حفظ کرامت و شخصیت والای انسان است. ستم پذیری و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدی و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از فاجران همه از ذلت نفس و زبونی وحقارت روح سرچشمه می گیرد.
عزت و کرامت امام ـ علیه السلام ـ در عاشورا درس عبرتی بر تمام مسلمانان شد که به زیر بار خواسته های ستمگران و ظالمان و قدرتهای بزرگ نروند و در برابر تعدی آنها با تمام قوا با عزت و سربلندی بایستند.
۵. عمل به تکلیف
فرهنگ «عمل به تکلیف» وقتی در جامعه و میان افراد حاکم باشد، همواره احساس پیروزی می کنند. امامان شیعه در هر شرایطی طبق تکلیف عمل می کردند. حادثه عاشورا نیز یکی از جلوه های عمل به وظیفه بود.
پیام عاشورا: «شناخت تکلیف» و «عمل به تکلیف» است. از سوی همه مردم، بویژه آنان که موقعیت ویژه و الگویی برای دیگران دارند.
۶. عشق به خدا
از والاترین و زلالترین حالات جان آدمی، عشق به کمال مطلق خدای متعال است. سراسر عاشورا و صحنه های رزم رزمندگان، جلوهای از این جذبه معنوی و عشق برین است و شهادت یاران و عزیزان هر کدام هدیه ای به درگاه دوست است تا رضای او تأمین شود. این مشرب عرفانی و عشق به خدا باید سرمشق صاحبدلان و عاشقان درگاه حضرت دوست باشد. حفظ دین خدا قربانی می خواهد که امام و یارانش قربانیان در این راه بودند.
برای ملتها هم قربانی شدن و قربانی دادن، رمز عزت و پیروزی است عبرت و پیام عاشورا این است که به ملتی که در راه «آزادی» گام برداشته باید قربانیان بسیاری تقدیم آستان حرّیت کند.
آری حوادث تاریخی اگر به چشم عبرت و درس گرفتن مورد مطالعه قرار گیرد «درس آموز» است. حادثه کربلا یکی از این حوادث «الهام بخش» و «عبرت آموز» است. در عین حال که برای همه حق جویان و عدالت خواهان و مبارزان راه حق و آزادی، یکی از غنی ترین منابع الهام گیری است، از نگاه دیگر یکی از تلخ ترین حوادث و فجایعی است که در تاریخ اسلام پدید آمد و جا دارد که کاملاً بیان شود که چه عواملی سبب شد، این فاجعه به بار آمد و از آن درس عبرت گرفت. عواملی مثل دنیاطلبی، غفلت، رها کردن تکلیف، بیطرفی نسبت به حق و باطل و... که همه اینها در به وجود آمدن این فاجعه به نوعی دخیل بودند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱. حماسه حسینی، شهید مطهری.
۲. امام حسین و جاهلیت نو، جواد سلیمانی.
۳. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.
پی نوشت ها:
[۱] . طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج ۴، ص ۳۰۳.
[۲] . لهوف، سید بن طاوس، ص۵۷.
فرماندهان کربلا؛ شیران بیشه شجاعت در رکاب امام حسین (ع)
عاشورا؛ شکوه فرماندهی در برابر ظلم است. در این محتوا به معرفی فرماندهان لشگر امام حسین(ع) در روز عاشورا پرداخته می شود.
پرسش:
فرماندهان لشگر امام حسین(ع) در روز عاشورا چه افرادی بودند؟
پاسخ:
طبری و برخی دیگر از تاریخ نگاران گفتهاند: امام حسین(ع) صبح روز عاشورا نماز صبح را با یاران خود خواند و آنان را برای جهاد آماده نمود.
تعداد لشگریان حضرت ۳۲ نفر سواره و ۴۰ نفر پیاده بودند.
امام حسین(ع) در نبرد روز عاشورا فرماندهی قسمت راست(میمنه) لشکر را به زهیر بن القین و فرماندهی سمت چپ (میسره) را حبیب بن مظاهر سپرد، و حضرت عباس را علمدار سپاه کرد و پرچم را به ایشان داد.
منابع:
طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۴۲۲، دار التراث، بیروت، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، ص ۲۵۶، منشورات الرضی، قم، ۱۳۶۸ش؛
بلاذری، أنسابالأشراف، تحقیق، سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج ۳، ص ۱۸۷، دار الفکر، بیروت، ط الأولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
توطئه آمریکا برای خلع سلاح مقاومت عراق
روزنامه لبنانی در یادداشتی درباره گمانهزنیهای اخیر درخصوص توطئه آمریکا برای پیش بردن موضوع خلع سلاح مقاومت اسلامی عراق نوشت: در میان فشارهای فزاینده آمریکا و برخی تحرکات سیاسی داخلی در عراق، پرونده سلاح گروههای مقاومت عراق وارد مرحلهای حساسی شده است؛ مرحلهای که ممکن است معادلات صحنه سیاسی و امنیتی کشور را مجدداً بر هم بزند. پس از مجموعهای از دیدارهای محرمانه میان مسئولان عراقی و آمریکایی، موضوع موسوم به «انحلال گروههای مسلح» بار دیگر به صدر اولویتها بازگشته و بهعنوان یکی از شروط اصلی واشنگتن برای «ثبات»، بر آن تاکید میشود. این تحرکات همزمان با تلاشهایی برای ادغام مجدد «الحشد الشعبی» و نهادینهسازی آن تحت حاکمیت کامل دولت انجام میگیرد.
با این حال، گروههای مقاومت و بهویژه گردانهای «حزبالله»، جنبش «النجباء» و گردانهای «سیدالشهداء»، در این مرحله موضع سختتری اتخاذ کردهاند و بهشدت هرگونه تحویل سلاح یا پذیرش هر فرمولی در جهت تضعیف توان بازدارندگی در برابر اشغال آمریکایی و دشمن صهیونیستی را رد میکنند.
طبق گزارش الاخبار، در این شرایط، برخی محافل سیاسی میگویند که آمریکا از فشارهای اقتصادی نیز بهره میگیرد، از جمله با جلوگیری از واردات گاز ایران به عراق، اعمال امتیازات اجباری بانکی و همچنین اقدام اخیر «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا در اعمال تعرفه ۳۰ درصدی بر کالاهای وارداتی از عراق که گامی در راستای سلطه بیشتر بر مسیر دولت این کشور ارزیابی میشود.
سلاح مقاومت باقی میماند
در همین راستا، یکی از فرماندهان گروههای مقاومت در گفتوگو با الاخبار تأکید کرده است: سلاحی که در اختیار داریم باری بر دوش دولت نیست، بلکه آخرین پیمان ما در زمینه مقابله با اشغالگران آمریکایی و اسرائیلی است.
او میافزاید: گروههای مقاومت عراق امروز با فشارهای داخلی و خارجی مواجهاند، اما سکوتی حسابشده در پیش گرفتهاند تا فرصت را از دشمن برای کشاندن عراق به یک جنگ ویرانگر سلب کنند.
وی ادامه میدهد: سلاح باقی میماند و این فقط یک مسأله داخلی عراقی نیست، بلکه بخشی از سیستم مقاومت منطقهای است که از عراق تا فلسطین امتداد دارد.
در مقابل اصرار گروههای مقاومت عراق بر حفظ سلاح، «جریان صدر» بار دیگر دیدگاه خود مبنی بر خلع سلاح عمومی و ادغام الحشد الشعبی را بهعنوان شرط بازگشت به فعالیت سیاسی مطرح کرده است. یک منبع در «جریان ملی شیعی» (نام جدید جریان صدر) به «الأخبار» میگوید که «سید مقتدی صدر» رهبر این جریان ۲ نشست در «الحنانه» در ماه محرّم برگزار کرده و در آنها احتمال انحلال موقت «سرایا السلام» شاخه نظامی جریان صدر و تحویل سلاح آن را بررسی کرده است؛ مشروط به اینکه سایر گروهها نیز اقدامی مشابه انجام دهند.
این منبع تأکید میکند که صدر پیامی روشن به هیأتهای سیاسی، بهویژه از «چارچوب هماهنگی شیعیان عراق»، که خواستار بازگشت او از تصمیم کنارهگیریاش بودهاند، رسانده است و محتوای آن این بوده که «سلاح گروههای مقاومت را تحویل دهید، الحشد الشعبی را ادغام کنید، برای عراق کار کنید و با فساد مبارزه کنید؛ آنگاه میتوان درباره بازگشت جریان صدر به فرآیند سیاسی سخن گفت».
بحث درباره انحصار سلاح در دست دولت، شامل گروههای مقاومت نمیشود
با این حال، «غدیر عباس» پژوهشگر سیاسی نزدیک به گروههای مقاومت عراق نسبت به «خطر افتادن در دام پروژه خلع سلاح» هشدار داده و معتقد است که «بحث درباره انحصار سلاح در دست دولت، شامل گروههای مقاومت نمیشود، بلکه هدف آن سلاح قبیلهای خارج از کنترل دولت است».
او میافزاید: تمامی این اقدامات بخشی از طرح مقدماتی بزرگتری است که توسط واشنگتن هدایت میشود و هدف آن ایجاد جبههای آرام برای رژیم صهیونیستی است.
عباس همچنین خاطرنشان میکند که فشارها بر مقاومت اسلامی عراق همزمان با تلاشها برای تضعیف حضور ایران در سوریه و سوق دادن برخی کشورها بهسوی عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی صورت میگیرد، که این امر راه را برای مرحلهای جدید از درگیریهای نرم باز میکند؛ بهطوریکه واشنگتن در پی حذف هرگونه تهدید احتمالی علیه امنیت تلآویو است.
از سوی دیگر، «سامی الناصری» مدیر «مرکز مطالعات راهبردی بغداد» می گوید که مسئله سلاح به یک نقطه حساس تبدیل شده و نمیتوان بدون توافق ملی جامع از آن عبور کرد.
او هشدار میدهد که برخورد گزینشی با این پرونده ممکن است به تنشی جدید در منطقه منجر شود؛ بهویژه در صورت درگیری مستقیم بین ایران و اسرائیل که میتواند عراق را بار دیگر به خط مقدم نزاع بکشاند.
وی ادامه میدهد: عراق نیازمند دولتی قدرتمند با ارتشی یکپارچه، بدون سلاح خارج از کنترل و بدون گروههایی است که تصمیم جنگ و صلح را خارج از نهادهای دولتی اتخاذ کنند؛ خطر تنها در خود سلاح نیست، بلکه در کسانی است که آن را در اختیار دارند.
نیروهای مقاومت بخشی از ساختار امنیتی عراق هستند
گروههای مقاومت اسلامی عراق، بهویژه پس از اشغال این کشور در سال ۲۰۰۳ توسط آمریکا، بهعنوان بخشی از واکنش مردمی و دینی به اشغال خارجی شکل گرفتند. با این حال، نقش این گروهها در سال ۲۰۱۴ و پس از ظهور گروه تروریستی داعش، به مرحلهای کاملاً حیاتی رسید. پس از سقوط موصل و تهدید مستقیم بغداد، فتوای جهاد کفایی آیتالله «سید علی سیستانی» مرجعیت عالیقدر شیعیان صادر شد و گروههای مقاومت، از جمله گردانهای حزبالله، جنبش النجباء، عصائب اهلالحق و دیگر گروهها، تحت چتر الحشد الشعبی (بسیج مردمی)، وارد میدان نبرد شدند.
این گروهها با هماهنگی نیروهای ارتش عراق، نقشی اساسی در بازپسگیری شهرهای راهبردی مانند تکریت، الرمادی، فلوجه و در نهایت موصل ایفا کردند. توان نظامی، شناخت میدانی و انسجام عقیدتی این نیروها، از جمله عوامل کلیدی در شکست پروژه آنچه «خلافت داعش» نامیده میشد و حفظ تمامیت ارضی عراق بود.
در سالهای پس از شکست نظامی داعش، گروههای مقاومت عراق همچنان بهعنوان بخشی از ساختار امنیتی عراق، در مبارزه با تهدیدات تروریستی باقیمانده و در تأمین امنیت مناطق آزادشده ایفای نقش کردهاند. آنها همچنین بخشی از بازدارندگی در برابر تجاوزات مکرر رژیم صهیونیستی به حریم هوایی و امنیتی عراق بهشمار میروند.
طرح صهیونیستی «شهر بشردوستانه»؛ از آوارگی درغزه تا باجخواهی در مذاکره
در ادامه طرحهای رژیم صهیونیستی برای آوارگی مردم غزه و در حالی که دور جدید مذاکرات آتش بس در دوحه ادامه دارد، صهیونیستها از طرح جدیدی با نام «شهر بشردوستانه» در رفح در جنوب نوار غزه رونمایی کردهاند که هدف آن انتقال ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار فلسطینی در مرحله اول به این شهر به عنوان مقدمهای برای اخراج آنها از غزه است.
جزئیات پروژه «شهر بشردوستانه»
دوشنبه هفته گذشته «اسرائیل کاتس» وزیر جنگ رژیم صهیونیستی از وجود این طرح خبر داد که شامل ایجاد چادرهایی روی ویرانههای شهر رفح است. این شهر ادعایی قرار است بین محور فیلادلفیا در مرز با مصر و محور موراگ بین خان یونس و رفح در جنوب نوار غزه تأسیس شود. در مرحله بعدی همه ساکنان غزه در اینجا جمع میشوند تا زمینه آوارگی جمعی آنها به خارج از غزه فراهم گردد.
منابع آگاه گزارش میدهند که این طرح رژیم صهیونیستی اساساً مبتنی بر طرحهای قبلی همچون طرح ژنرالها یا ارابههای گیدئون است که هدف آنها تخلیه شمال نوار غزه از یک میلیون نفر و انتقال آنها به مرکز و جنوب این باریکه بود. نقشههایی هم که هیئت مذاکره کننده رژیم صهیونیستی در دوحه برای عقب نشینی ارتش این رژیم از غزه در دوره آتش بس ارائه داده، در واقع نوعی استقرار مجدد نیروهای صهیونیستی در غزه است نه عقب نشینی از آن؛ به طوری که کل شهر رفح و بیش از ۴۰ درصد مساحت غزه در اشغال نظامی رژیم صهیونیستی میماند.
این تحرکات اشغالگران بیانگر قصد آنها جهت اجرای طرح اخراج مردم غزه به مصر و دیگر کشورهاست. طبق نقشههایی که هیئت صهیونیستی ارائه داده، اشغالگران در برخی مناطق غزه تا عمق ۳ کیلومتری پیشروی خواهند کرد و بخشهای بزرگی از شهر بیت لاهیا، روستای ام النصر و بیت حانون در شمال نوار غزه و همچنین کل منطقه خزاعه در شرق خان یونس در جنوب غزه، بخشی از خیابان السکه در مناطق التفاح و نیز الشجاعیه و الزیتون در شرق شهر غزه در اشغال صهیونیستها خواهد ماند.
این نقشهها در واقع ۴۰ درصد از مساحت غزه را به اشغال صهیونیستها در میآورد و از بازگشت حدود ۷۰۰ هزار فلسطینی به خانههایشان جلوگیری کرده و آنها را به سمت مراکز آوارگی در جنوب غزه سوق میدهد. تعداد زیادی از فلسطینیان هم در منطقه المواصی در جنوب نوار غزه باقی خواهند ماند.
در این میان باید توجه داشته باشیم که اغلب مساحت شهر رفح از زمان تجاوز گسترده اشغالگران به این شهر در ۷ مه ۲۰۲۴ به طور کامل با خاک یکسان شده و اشغالگران در توافق آتش بس ژانویه هم از آنجا عقبنشینی نکردند. در همین حال ارتش صهیونیستی در حال انجام عملیات تخریب سیستماتیک در مناطقی در شمال نوار غزه است تا این مناطق را غیر قابل سکونت کند؛ همانند کاری که در خان یونس انجام میدهد.
اهداف صهیونیستها از «شهر بشردوستانه»
اما گروههای فلسطینی به ویژه حماس، قاطعانه طرح موسوم به شهر بشردوستانه را که در چارچوب ادامه توطئههای آمریکا و رژیم صهیونیستی برای آوارگی مردم غزه قرار دارد، رد میکنند. حماس از طریق هیئت مذاکره کننده خود در دوحه بر لزوم عقبنشینی رژیم صهیونیستی از محور موراگ تاکید و اعلام کرد، این جنبش نمیتواند زیر بار طرحهایی برود که منجر به آوارگی مردم فلسطین میشود و هر توافقی برای آتش بس باید شامل اجرای شروط اصلی فلسطینیها از جمله عقب نشینی کامل اشغالگران از غزه و پایان دائمی جنگ گردد.
در مورد اهداف طرح موسوم به شهر بشردوستانه، مصطفی ابراهیم، نویسنده و تحلیلگر سیاسی عرب زبان در گفتگو با العربی الجدید اظهار داشت: اشغالگران با تلاش برای اجرای این طرح، همان اهداف اعلام شدهای که از آغاز جنگ در پی تحقق آنها بودهاند را دنبال میکنند؛ یعنی نابودی و کشتار ملت فلسطین و آوارگی آنها.
وی افزود: خطر انتقال ساکنان غزه به رفح در طرحی که صهیونیستها در مذاکرات اخیر دوحه ارائه دادهاند کاملاً مشهود است که نشان دهنده پایبندی رژیم اشغالگر به پروژه آوارگی فلسطینیان است. طرح موسوم به شهر بشردوستانه، ادامه طرح انتقال ساکنان غزه از شمال به مناطق جنوب به بهانههای بشردوستانه است و صهیونیستها از سکوت بینالمللی و فقدان مواضع واقعی عربی و جهانی برای توقف نسل کشی در غزه، سو استفاده میکنند تا چنین طرحهای توطئه آمیزی را اجرا کنند.
وی افزود: حتی اپوزیسیون رژیم صهیونیستی که اکنون خواستار پایان جنگ و بازگشت اسرای این رژیم است، در رویکرد خود با بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم اشغالگر تفاوتی ندارد و اختلافات آنها تنها مربوط به جزئیات است. در واقع هیچیک از صهیونیستها مشکلی با ازسرگیری جنگ در غزه ندارند.
ایاد القرا، دیگر نویسنده و تحلیلگر عرب زبان هم به نوبه خود گفت که وزیر جنگ رژیم صهیونیستی که طرح موسوم به شهر بشردوستانه در رفح را اعلام کرده از نتانیاهو دستور میگیرد و بدون هیچ تردیدی طبق دستورالعملهای او عمل میکند. پروژههایی که صهیونیستها از ابتدای جنگ برای آوارگی مردم غزه ارائه دادهاند، همگی در چارچوب مفاهیم تئوری باقی مانده و هیچیک اجرا نشده است.
وی تصریح کرد: صهیونیستها در حال دنبال کردن یک پروژه بزرگتر برای آوارگی فلسطینیها و حذف کامل آنها از غزه هستند. در واقع، صهیونیستها دوره کنونی را یک فرصت تاریخی میدانند که ممکن است دیگر تکرار نشود، اما واقعیت پیچیدهتر از چیزی است که آنها تصور میکنند. ارتش رژیم اشغالگر صراحتاً با این طرح مخالف است؛ زیرا میداند که اجرای چنین طرحی مستلزم استقرار گسترده نیروهای ارتش در محورهای مختلف نوار غزه بوده که این امر هزینه و پیامدهای سنگینی دارد و همچنین جان نیروها را هم به خطر میاندازد.
این نویسنده عرب زبان تاکید کرد: نهاد نظامی رژیم صهیونیستی معتقد است که اشغال مستقیم نوار غزه هیچگونه دستاورد راهبردی برای این رژیم نخواهد داشت؛ حتی اگر اسرای صهیونیستی آزاد گردند و حماس به طور کامل حذف شود.
وی در پایان گفت: هزینه چنین پروژهای در سطح منابع انسانی و مادی بسیار بالاست که صهیونیستها از پس آن بر نمیآیند. تل آویو که اکنون هم در مدیریت ۴ مرکز موسوم به توزیع کمکها در جنوب و مرکز نوار غزه شکست خورده، چگونه میتواند ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار فلسطینی را که در وضعیت فاجعه باری هستند در یک منطقه کوچک نگه دارد و آنها را اداره کند؟
پیام خطاب به ملت بزرگ ایران در پی جنایت سحرگاه ۲۳ خرداد رژیم صهیونی
متن پیام به شرح زیر است:
رژیم صهیونی در سحرگاه امروز، دست پلید و خونآلود خود را به جنایتی در کشور عزیزمان گشود و ذات خبیث خود را با زدن مراکز مسکونی بیش از گذشته آشکار کرد. رژیم باید منتظر مجازاتی سخت باشد.
دست قدرتمند نیروی مسلح جمهوری اسلامی او را رها نخواهد کرد باذنالله.
در حملات دشمن، تنی چند از فرماندهان و دانشمندان به شهادت رسیدند. جانشینان و همکاران آنان بیدرنگ وظائف خود را پی خواهند گرفت انشاءالله. رژیم صهیونی با این جنایت، برای خود سرنوشت تلخ و دردناکی تدارک دید و آن را قطعاً دریافت خواهد کرد.
۱۴۰۴/۳/۲۳
بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، نمایندگان ملّت بزرگ و عزیز ایران در مجلس شورای اسلامی. اوّلاً عید غدیر را تبریک عرض میکنم؛ حقیقتاً عید بزرگی است برای همهی عالم اسلام. مضامینی که در واقعهی غدیر باید مورد توجّه قرار بگیرد، مضامین خیلی وسیعی است که به معرفت اسلام منتهی میشود. صرفاً این نیست که امیرالمؤمنین را به ولایت منصوب کردند؛ مفاهیم مهمّ دیگری هم در ذیلش هست. همچنین، ولادت حضرت هادی (سلام الله علیه) را تبریک عرض میکنم.
در مورد مجلس محترم و معظّم شورای اسلامی مطالب زیادی گفته شده؛ ما گفتهایم، دیگران گفتهاند و حالا هم که بحمدالله با این گزارش مبسوط جناب آقای قالیباف ــ که ریاست ایشان را هم تبریک میگوییم ــ در واقع، همه یا بسیاری از حرفهای لازم گفته شده و در این بیان و در بیانات دیگر وجود داشته. بنده هم چند جملهای را عرض میکنم.
شأن مجلس، جایگاه مجلس، به خاطر شأن قانون است. آن چیزی که مجلس قانونگذاری را ارزش میبخشد و جایگاه معزّزی و معظّمی برای او قرار میدهد، مسئلهی قانونگذاری است؛ چون قانون مایهی اصلیِ زندگیِ اجتماعی است. شرطِ الزامیِ زندگیِ اجتماعی و حیاتِ اجتماعی قانون است؛ این کار را مجلس میکند و اهمّیّت مجلس عمدتاً از این جهت است.
البتّه قانون خیلی اهمّیّت دارد، منتها از نظر اعتبار عقلائی آن قانونی بیشتر معتبر است که متّکی به خرد جمعی باشد. قانونهایی در طول تاریخ بوده و هست که قانون بوده، بعضیهایش خوب هم بوده، بد هم نبوده، امّا از مغز یک نفر صادر شده؛ «یاسای چنگیزی» معروف است. قانونهای خیلی معتبر قویای وضع شده و مردم بر طبق آن عمل کردند، منتها از نظر عقلا این قانونی که از مغز یک انسان ناشی میشود ارزش آن قانونی را که با خرد جمعی به وجود میآید، ندارد. حالا اگر آن خرد جمعی یک امتیاز دیگر هم داشته باشد و آن اینکه آن مجموعهای که نشستهاند این قانون را تنظیم کردهاند ــ صاحبان خرد ــ نمایندهی یک ملّت باشند، یعنی در واقع یک ملّت است که دارد قانون میگذارد؛ طبعاً اعتبار این خیلی بالا میرود. اعتبار حقوقی مجلس قانونگذاری متّکی به این است؛ اوّلاً قانونگذار است، ثانیاً قانونگذاریاش ناشی از خرد جمعی است، ثالثاً این مجموعه منتخب یک ملّت است؛ ملّت نشستهاند فکر کردهاند، این جمع را انتخاب کردهاند، با اکثریّت [آراء] فرستادهاند مجلس.
خب، این شأن حقوقی مجلس قانونگذاری است؛ لکن در کنار این شأن حقوقی، یک آزمونگاه دیگر هم وجود دارد که آن را هم باید محاسبه کرد و آن عبارت است از شأن حقیقی و وزن حقیقی مجلس. خیلی خب، حالا فهمیدیم که مجالس قانونگذاری دموکراسیهای دنیا این اعتبار را از نظر عقلا دارند، منتها آیا وزن حقیقی این مجالس یکسان است؟ از لحاظ حقوقی مثل هم هستند، امّا از لحاظ حقیقی یکسانند؟ نه، آن مجلسی که متّکی باشد به وحی، به دین، متّکی باشد به انسانهای پاکدست، انسانهای مؤمن، پرهیزکار، آن مجلس یکسان نیست با مجلسی که متشکّل از انسانهای لااُبالی است؛ حالا به هر دلیلی در کشور خودشان انتخاب شدهاند، منتها یک انسان والا نیستند، یک انسان برجسته نیستند، یک انسانی که آدم بتواند در مسئلهی شخصی به آنها اطمینان بکند نیستند، چه برسد به مسئلهی اجتماعی و عمومی. مجلسی که متشکّل از اینجور انسانها است، وزن حقیقیاش با آن مجلسی که متشکّل از انسانهای پرهیزکار و والا است از زمین تا آسمان فرق دارد. یا فرض بفرمایید مجلسی که همّش و همّتش متوجّه به این است که به عدالت خدمت بشود، از تضعیف ضعفا و از فشار بر مستضعفین بشدّت اجتناب داشته باشد و جلوی آن بِایستد، این مجلس یکسان نیست با آن مجلسی که کارش کمک به ظلم است، کمک به تبعیض است، کمک به فاصلهی طبقاتی است، کمک به آزاردهندگان به افراد بشر است، مثلاً کمک به قاتلین غزّه است؛ اینها یکسان نیستند.
بنابراین، غیر از وزن و ملاک حقوقی که در همهی مجالس وجود دارد و همهی مجالس را در سطح عالی مینشاند، ما یک معیار دیگری و یک ملاک دیگری داریم که آن عبارت است از وزن حقیقی که این در یک جاهایی هست، در یک جاهایی نیست. با این دید که نگاه کنیم، آنوقت معلوم میشود که جایگاه مجلس شورای اسلامی در نظام جمهوری اسلامی کجا است؛ من این را میخواهم بگویم. شأن و جایگاه شما به عنوان نمایندهی مجلس شورای اسلامی در ایران اسلامی، در این دنیایی که ما داریم مشاهده میکنیم بینظیر است. شما «مجلس شورای اسلامی» هستید. امام (رضوان الله علیه) روی کلمهی «اسلامی» تأکید کردند. در دورهی اوّل که ما نماینده بودیم، بعضیها همان وقت چیز دیگری میگفتند، امام گفتند نخیر، «مجلس شورای اسلامی». پس شأن مجلس شورای اسلامی خیلی بالا است؛ یعنی در مقام مقایسه میان این مجلس و مجالس دیگری که امروز در دنیا مشاهده میکنید، ما نمیتوانیم بیتفاوت بمانیم از امتیازاتی که این مجلسِ موجود در کشور ما دارد. از اوّل انقلاب تا حالا، این مجلس شکلهای گوناگونی و گرایشهای سیاسی گوناگونی داشته ــ در این تردیدی نیست؛ همهی دورهها یکسان نبودند ــ امّا مجموعاً وقتی نگاه میکنیم، این مجلس با مجالس دیگر فرق میدارد؛ این مجلس، مجلس برجستهای است، مجلس ممتازی است. احترامی که ما برای مجلس شورای اسلامی قائلیم ناشی از این است که علاوه بر آن وزن حقوقی، وزن حقیقی [دارد]. احترامی که برای نماینده قائل میشویم به خاطر این است که جزو این مجموعهی باارزش و ارجمند محسوب میشود. خب، لذاست که از قول امام (رضوان الله علیه) نقل شد که مجلس عصارهی فضایل ملّت است؛(۲) یعنی به معنای واقعی کلمه مجلسی که اینجور رشد پیدا میکند، اینجور دارای منشأ است، این مجلس طبعاً عصارهی فضایل یک ملّت محسوب میشود و ارزشش ارزش بسیار والا و بالایی است.
من به نظرم اینجور میرسد که اگر ما به لوازم مندرج و محتوای واقعی این مجلس نگاه کنیم، مجلسْ عبادتگاه است؛ این مجلس شما مسجد است و به معنای واقعی کلمه محلّ عبادت است. شما که مینشینید فکر میکنید، زحمت میکشید، کار میکنید، همین کارهایی را که حالا آقای دکتر قالیباف بیان کردند انجام میدهید، دنبال میکنید، قانون را خوب میگذارید و غیره، هر کدامِ اینها یک عبادت است. پس مجلس شد مسجد و مصداق «لَمَسجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقوىٰ مِن اَوَّلِ یَومٍ اَحَقُّ اَن تَقومَ فیهِ فیهِ رِجالٌ یُحِبّونَ اَن یَتَطَهَّروا»؛(۳) مصداق این آیه است. اهمّیّت مجلس شورای اسلامی این است. بنده با این نگاه به مجلس نگاه میکنم و مجلس را با این تعریف میشناسم.
طبیعت مجلس در جمهوری اسلامی طبیعت شریفی است، طبیعت پاکیزهای است و در بین مجالس قانونگذاری دنیا بینظیر است؛ این نگاه ما است. منتها یک نکتهای اینجا وجود دارد؛ آن نکته این است که ما این طبیعت را در مصداقهای متعدّدِ این مجلس حفظ کنیم و نگه داریم؛ یعنی چون بنا شد «اُسِّسَ عَلَى التَّقوىٰ» باشد، تقوا را در مجلس محفوظ نگه داریم؛ [چون] بنا شد عبادتگاه باشد و در عبادت اخلاص لازم است، اخلاص را نگه داریم که من [دراینباره] چند نکته را یادداشت کردهام که عرض میکنم. این باید باشد، اینها باید نگه داشته بشود؛ یعنی شرافت مجلس شورای اسلامی، با این بیانی که عرض کردیم، یک امرِ به هر صورت دارای بقا و دوام نیست؛ این را باید نگه داشت، باید به این صورت حفظش کرد، باید به این صورت ادارهاش کرد؛ وَالّا برصیصای عابد هم یک وقت از آن مقام عبادت نزول میکند: کَمَثَلِ الکَلبِ اِن تَحمِل عَلَیهِ یَلهَث اَو تَترُکهُ یَلهَث؛(۴) اینجوری میشود. باید نگهش دارید، باید حفظش کنید.
چه کسی باید حفظ بکند؟ شما؛ شما باید حفظ کنید، خود نمایندگان مجلس بایستی این شأن را نگه دارند. ما از بیرون باید به مجلس احترام کنیم و البتّه میکنیم انشاءالله ــ یعنی همه باید به مجلس احترام کنند ــ امّا در درون مجلس چه کسی باید آن حقیقت، آن طبیعت، آن شرافت، آن نزاهت را که در مجلس شورای اسلامی وجود دارد، حفظ کند؟ نمایندهی حاضر در مجلس؛ آنها هستند [که باید حفظ کنند]. لذا رفتار شما خیلی مهم است، برخوردتان خیلی مهم است. لذا برای مجلس یک بایدونبایدهایی هست. حالا در این سالهای متمادی هر مجلسی که تشکیل شده، بنده یک چند کلمهای، چند سطری، چند صفحهای به عنوان پیشنهاد و به عنوان عرض عقیده بیان کردهام که در خدمت آقایان هست. بایدونبایدهایی هست که باید اینها را رعایت کرد؛ چیزهایی را هم خود شماها گفتهاید، دیگران گفتهاند، من هم حالا چند مطلب را یادداشت کردهام که عرض میکنم.
اوّلین مطلب از این بایدونبایدها این است که نماینده باید خودش را پاسخگو بداند؛ در مقابل چه کسی؟ در مقابل خدا و در مقابل قانون؛ یعنی هر اقدامی که میخواهید بکنید، احساس کنید که یک داوری وجود دارد که راجع به این از شما سؤال خواهد کرد؛ [خودتان را] پاسخگو باید بدانید. لازمهی پاسخگو دانستن چیست؟ این است که در کارهایی که در مجلس میکنید، رأیی که به فلان قانون میدهید، رأیی که به فلان قانون نمیدهید، در این رأی دادن و ندادن، اغراض شخصی دخالت پیدا نکند. واقعاً نگاه کنید، با تشخیص، با دقّت، ببینید مصلحت چیست، آنچه خدای متعال را راضی میکند چیست، طبق آن رأی بدهید؛ اغراض شخصی دخالت [پیدا نکند]. لازمهی اوّلِ پاسخگو بودن این است که انسان اغراض و مقاصد شخصی را دخالت ندهد؛ به تعبیر رایج این روزها که ظاهراً برگرفتهی از تعبیر فرنگی است، «تعارض منافع»؛ تسلیم «تعارض منافع» نشوید.
یک نکتهی دیگر این است که نماینده به تأثیر سخن خود و اقدام خود و تصمیم خود در فضای عمومی کشور واقف باشد. شما قبل از اینکه نماینده بشوید مثلاً معلّم بودید، پزشک بودید، کاسب بودید، طلبه بودید، فرض کنید که مشغول کارهای گوناگون بودید، ممکن بود نظری داشته باشید، حرفی بزنید که اینقدر انعکاسی نداشت، اینقدر تأثیری نداشت؛ امّا همین شما وقتی در این منبر قرار گرفتید ــ منبر مجلس ــ حرف شما آنوقت دیگر دارای تأثیر است. یک عدّهای از حرف شما یک برداشتی میکنند ــ همه که پرهیزکار و باتقوا نیستند؛ بعضی هم هستند که بیتقوایند ــ و بر طبق خواست خودشان از آن حرف یک استفادهی سوئی میکنند به ضرر کشور، به ضرر نظام، به ضرر دولت، به ضرر منافع ملّی؛ باید مراقب حرف زدن بود.
این حرف و سخنی که شما در منبر مجلس بیان میکنید باید در محیط جامعه امید بیافریند، آرامش بیافریند. البتّه خوشبختانه حالا چندی است که مجلس این حالت را دارد؛ سابقها، در یک برههای از زمان، بلندگوی مجلس را که انسان باز میکرد، از درونش دعوا و اختلاف و مانند اینها بیرون میآمد؛ حالا بحمدالله اینجور نیست، مجلس اختلافبرانگیز نیست و تا حدود زیادی واقعاً آرامشبخش است؛ این مهم است. آنچه در مجلس گفته میشود و از زبان نماینده صادر میشود، نشانهی عقلانیّت مجلس باشد، نشاندهندهی این باشد که از روی فکر دارد کار میشود و صحبت میشود؛ مستمع این تلقّی را پیدا کند؛ این خیلی تأثیر میگذارد. نشاندهندهی پایبندی به اصول انقلاب باشد. خیال نکنیم که خوشایند زید و عمروی که در خانههای خودشان در فلان گوشهی دنیا نشستهاند، باید روی حرف ما تأثیر داشته باشد؛ نه، ما اصولی داریم، آرمانهایی داریم، تکالیف مسجّلی داریم که پایبندی به اینها در بیانات نمایندگان محترم باید نشان داده بشود.
نشانهی عزم و اقتدار باشد، بخصوص در فضای خارجی؛ یعنی شما باید جوری حرف بزنید که نشانهی عزم باشد، نشانهی اقتدار باشد، نشانهی این باشد که ملّت ــ که شما نمایندهاش هستید ــ دارای عزم است، دارای اراده است، ارادهی ملّی ارادهی محکمی است، دارای اقتدار است. این خلاف واقع هم نیست، واقع قضیّه هم همین است؛ ملّت ما واقعاً ملّتی است عازم، جازم. شما کدام ملّت را سراغ دارید که در مقابل قدرتهایی مثل اینهایی که حالا در دنیا مشغول یاوهگویی و تحمیل و به این و آن دستور دادن هستند، بِایستد و سینه سپر کند و حرف خودش را محکم و صریح و روشن بزند؟ غیر از ملّت ما، کمتر ملّتی اینجوری هستند. اروپاییها در مقابل بعضی از چیزها به خودشان لرزیدند، ملّت ما نه؛ ملّت ما محکم بر سر مواضع خودش میایستد. اینهمه علیه امام تبلیغات کردند و به طور دائم میکنند، در روز رحلت امام، شما میبینید مردم بعد از چهل و چند سال چه کار میکنند! اینهمه علیه انقلاب حرف زدند، شما روز بیستودوّم بهمن در سرما و در آن شرایط میبینید مردم چه جوری و با چه وضعی میآیند در خیابان! این نشاندهندهی اقتدار است، نشاندهندهی ارادهی قوی است؛ این باید منعکس بشود؛ این باید در بیان شما، در اقدام شما، در تصمیمگیری شما، در رد و قبول شما نسبت به قانون و یا نسبت به اشخاص نشان داده بشود. من البتّه تا حدود زیادی میبینم و آثار این خصوصیّات را در مجلس مشاهده میکنم؛ تا آن حدّی که حالا میتوانم اطّلاع پیدا کنم، بحمدالله خوب است؛ روی اینها تکیه کنید، اینها مسائل مهمّی هستند.
یک بایدِ دیگر مسئلهی انسجام ملّی است. انسجام ملّی امروز از همیشه لازمتر است؛ همیشه لازم بوده، امّا امروز بیشتر از همیشه. اختلاف، اختلافِ یقهگیری، همیشه به ضرر است؛ ولو این یقهگیری مثلاً فرض کنید که به خاطر مسئلهی شخصی هم نباشد، امّا اینکه ما اختلافات سلیقهای و سیاسی و کاری و مانند اینهای خودمان را به شکل دعوا و به شکل اختلاف مطرح کنیم، این همیشه مضر است، امروز از همیشه مضرتر است. من مکرّر عرض کردهام که از کشور باید در مسائل اساسی صدای واحد بیرون بیاید، باید ید واحده باشند؛ ملّت ما و مجموعهی ما، مجموعهی سیاسی ما، مجموعهی مدیریّتی کشور باید ید واحده باشند. زمینه هم فراهم است. خوشبختانه رؤسای قوا دیدارهای خوبی دارند. بنده در بعضی از دولتها اصرار میکردم، تأکید میکردم که جلسه کنید با هم، بنشینید مسائلتان را با هم حل کنید، به جای پشت بلندگو ــ که علیه هم حرف میزنید ــ داخلِ مجلسِ خصوصی با هم حرف بزنید، سختشان بود؛ حالا بحمدالله مینشینند با هم صحبت میکنند، مسائلشان را مطرح میکنند، مشکلات را میخواهند با هم حل کنند. الان از این جهت زمینه آماده است و یک همگرایی نسبیای بحمدالله در بین قوا وجود دارد؛ این حفظ بشود؛ این حفظ بشود، جبههبندی نشود و اینجور نباشد که بلندگوی مجلس، اختلاف را نشان بدهد که خب الحمدلله اینجور هم نیست. حالا اینها در واقع، کلّیّات نصایح ما و عرایض ما است؛ یک چیزهای جزئیِ مصداقی هم وجود دارد که من سه چهار مورد را یادداشت کردهام که عرض بکنم.
یک مسئله، مسئلهی برنامهی هفتم(۵) است. شروع برنامهی هفتم تقریباً با شروع این مجلس هماهنگ و همزمان بود؛ این یک فرصت است. برنامههای قبلی ــ خب این برنامهی هفتم است؛ یعنی چه؟ یعنی قبلش شش برنامه داشتیم ــ حدّاکثر حدوداً ۳۵ درصد تحقّق پیدا کرده؛ خب این یعنی چه؟ یعنی برنامهریزان از دولت، از مجلس ــ چون برنامهها را مجلس تصویب میکند دیگر ــ بنشینند ساعتها وقت مصرف کنند، اینهمه منبع انسانی و منبع مالی صرف بشود، یک برنامه بیاید بیرون، بعد به این برنامه عمل نشود! شما بروید تاکسی بگیرید، پول زیادی بدهید، خودتان را برسانید به مطب دکتر، آنجا یک ساعت یا دو ساعت منتظر بنشینید تا نوبتتان بشود، بعد بروید پیش دکتر، دکتر یک نسخهای بنویسد، شما هم بیایید بیرون نسخه را پاره کنید بریزید دور! این چقدر عاقلانه است؟ نباید کاری کنیم که برنامه ۳۵ درصد عمل بشود، [بلکه] برنامه باید ۱۰۰ درصد عمل بشود. حالا اگر مثلاً یک خُرده کوتاهیای وجود داشته باشد ــ که معمولاً کوتاهی داریم ــ ۹۵ درصد یا ۹۰ درصد [باشد]، امّا برنامه باید عمل بشود. این را شما دنبال کنید. حالا در صحبتهای آقای قالیباف هم بود، منتها باید جدّاً اقدام کنید. برنامه، برنامه است، احتیاج دارد به قانون؛ اجرای بندبندِ برنامه قانون لازم دارد. ببینید هر جا برای اجرای برنامه قانون کم دارید و لازم دارید، به شکل صحیحی انشاءالله قانونگذاری بشود.
مسئلهی دوّم مسئلهی تنقیح(۶) قوانین است. بنده مکرّر روی مسئلهی تنقیح قوانین بحث کردهام، صحبت کردهام؛ حالا هم بیرون، آقایان ــ آقای قالیباف و دوستانشان ــ یک صفحهای را به ما نشان دادند، [در مورد] کارهایی که برای تنقیح قوانین دارد انجام میگیرد. از جمله، مثلاً فرض کنید قوانین نامعتبر در زمینهی محیطزیست را استخراج کردهاند، اینجا نوشتهاند؛ قوانین نامعتبر در چند زمینه را استخراج کردهاند. اخیراً هم از برنامهی هوش مصنوعی و وسایل الکترونیکی و مانند این چیزها میخواهند استفاده کنند برای اینکه این کار انجام بگیرد؛ برای من شرح دادند. من به آن برادرانی که آنجا توضیح میدادند گفتم که اینها همه مقدّمه است، اینها همه مقدّمات تنقیح قوانین است، اینها تنقیح قوانین نیست؛ اگر چنانچه این مقدّمات را درست به کار بگیرید و بروید در دل قضیّه، تنقیح قوانین میشود. یک گزارشی به من دادهاند ــ که البتّه آقای قالیباف مناقشه میکنند در این گزارش ما، میگویند لابد اطّلاع ندارند ــ که میگوید از پنجاه عنوانی که برای تنقیح قوانین در نظر گرفته شده، یک عنوان تصویب شده، ۴۹ عنوانِ دیگر باقی مانده! آنچه حالا گزارش ما [میگوید این است]؛ انشاءالله که این گزارش خلاف است؛ ایشان معتقدند که این گزارش، گزارش دقیقی نیست؛ انشاءالله که دقیق نباشد؛ ولی اگر باشد، این درست نیست. تنقیح قوانین خیلی مهم است و فوایدی که ایشان(۷) برای تنقیح قوانین ذکر کردند، همین فواید در ذهن ما هم بوده که اینقدر تأکید کردیم.
موضوع سوّم مسئلهی حضور نمایندگان است. من یک بار در یک مجلسی که نمایندگان یکی از مجالس دورههای گذشته اینجا جمع شده بودند، یک جملهای گفتم که البتّه مایل نیستم نسبت به این مجلس بگویم آن مطلب را، لکن به آنها اینجور گفتم؛ گفتم من وقتی تصویر جلسهی عمومی مجلس را در تلویزیون میبینم، از مردم خجالت میکشم، چون خیلی از صندلیها خالی است.(۸) این مهم است؛ حضور در صحن مجلس و حضور در کمیسیونها لازم است؛ این یک لزوم. لزوم دوّم، آمادگی است؛ یعنی شما پیشمطالعه کنید. خدا رحمت کند مرحوم آقای اختری(۹) را! ایشان [وقتی] که نمایندهی مجلس بود، به من گفت ــ به نظرم گفت چند ساعت ــ من قبل از مجلس مطالعه میکنم؛ میگفت [در مورد] این قانونی که امروز بنا است مطرح بشود، من چند ساعت مینشینم مطالعه میکنم، اطرافش را میسنجم یا احیاناً مثلاً با کارشناس مطرح میکنم. اینجوری باید باشد؛ یعنی مجلس یک کار اساسی است. اینجور نیست که یک کار فرعی در کنار کارهای دیگر باشد؛ نه، کار اصلی برای نماینده در این چهار سال است. کار اصلی این است؛ باید در کمیسیونها و در صحن مجلس با آمادگی کامل و با مطالعه وارد شد. این هم یک توصیه.
یک توصیهی دیگر مسئلهی همکاری با دولت است. خب همکاری یک عرض عریضی و یک دامنهی وسیعی دارد. یکی از انواع همکاریها با دولت این است که مسئولین دولتی را با تکثیر سؤال، تکثیر احضار به مجلس، مشغول نباید کرد. دولتیها ــ نهفقط این دولت؛ البتّه این دولت هم به من شکایت کردند، امّا دولتهای قبلی خیلی بیشتر ــ آمدند آمار دادند به ما که در این فاصله این تعداد سؤال انجام گرفته! یک تعداد خیلی زیاد؛ در حالی که همهی این سؤالها لازم نیست، همهی احضارها لازم نیست؛ وزیر را احضار کنیم به کمیسیون، مدّتی ــ دو ساعت، سه ساعت، بیشتر ــ وقتش گرفته بشود. یک مقدار اینها را کاهش بدهید؛ یعنی یک مصداق همکاری با دولت این است؛ به حدّاقل اکتفا بشود. یا این تحقیقوتفحّصهایی که گاهی انجام میگیرد، که حالا به عنوان نظارت مجلس است؛ یعنی حقّاً و انصافاً مجلس حقّ تحقیق و تفحّص دارد، منتها در کجا، با چه رویکردی، از چه انگیزهای؟ آخر یک وقت هست که یک منبع رسمی معتبری یک گزارشی از یک دستگاهی به ما میدهد که مجبوریم برویم تحقیق و تفحّص کنیم؛ یک وقت هست که نه، یک منبع موثّق آنچنانی نیست، یک گزارشی رسیده از یک جایی؛ اینجا، هم مجلس گرفتار میشود، هم آن دستگاه گرفتار میشود. پس بنابراین، یک توصیهی دیگر ما هم این است که این تحقیقوتفحّصها را و سؤالها و این احضارها و مانند اینها را هر چه ممکن است به حدّ لازم [کاهش دهید]. البتّه بنده برای مجلس این حق را به طور جدّی قائلم، منتها در حدّ لازم؛ بیشتر از حدّ لازم انجام نگیرد.
یک مسئلهی دیگر مسئلهی لوایح اقتصادی است که من چند بار این را به مجلس سفارش کردهام. دستکاری لوایح اقتصادی محدود باید باشد؛ زیاد دستکاری نباید کرد. یک لایحهی اقتصادی است، یک اوّلی دارد، یک آخری دارد، یک مجموعهای دارد، یک پیکرهای دارد، یک شاکلهای دارد که این را وقتی زیاد شما دستکاری کردید و از این شاکله افتاد، از اثر میافتد؛ آنوقت، وقتی که عمل کردند، به نتیجه نمیرسد و مسئولیّتها لُوث(۱۰) میشود. دولت میگوید که اگر آن طرحی را که من داده بودم، مجلس به من برمیگرداند و تصویب میکرد، نتیجه میداد؛ میافتد گردن مجلس، مجلس هم جور دیگری جواب میدهد! این[جوری] نمیشود. به نظر من هر چه ممکن است، در لوایح اقتصادی دستکاری کمتری در لایحه صورت بگیرد.
در [خصوص] بودجه هم، حالا مسئولین محترم دولتی میگویند بودجهی سال آینده را میخواهند عملیّاتی تنظیم کنند. قبلاً هم مکرّر گفته میشد «بودجهی عملیّاتی»؛ حتّی میگفتند بودجهای که تنظیم کردیم بودجهی عملیّاتی است، بعد معلوم میشد نه، عملیّاتی نیست، هزینهمحور است. «بودجهی عملیّاتی» یعنی هزینه ـ فایده؛ آن مقداری که هزینه میشود، در قبالش عمل و فایده وجود داشته باشد؛ این بودجهی عملیّاتی است. حالا بودجه را که دولت تنظیم میکند و به مجلس میدهد، شاکلهی بودجه محفوظ بماند؛ نه اینکه دست نخورد؛ چرا، بالاخره یک جاهایی هست که مجلس ایراد دارد، حق هم دارد، باید اصلاح کند؛ امّا آن شاکله و آن پیکرهی کلّی بودجه دست نخورد. ثانیاً منابع غیر واقعی در بودجه داخل نشود؛ یکی از مشکلات ما این بوده. هزینهها غالباً واقعی است، هزینهها غالباً تخلّف پیدا نمیکند، امّا منابع و درآمدها خیلی اوقات غیر واقعی است. در بودجههای سالهای مختلف میبینیم دیگر: دولت از فروش فلان چیز اینقدر درآمد داشته باشد! [در حالی که] چنین فروشی اصلاً نه امکان دارد، نه وجود دارد. در بودجه، منابع را واقعی کنند؛ این هم یک توصیهی دیگر که عرض کردیم.
نکتهی آخر که بنده هم گفتهام، قبلاً هم بارها گفته شده، این است که مجلس مشی انقلابی باید داشته باشد. مجلس، مجلس انقلاب است، مشی انقلابی باید داشته باشد. منتها در فهم «انقلابیگری» مراقب باشید خطا صورت نگیرد. انقلابیگری فقط سروصدا کردن نیست؛ «انقلابیگری» یعنی حرکت در سمت آرمانها؛ پایهی اوّل انقلابیگری این است؛ یعنی ما فراموش نکنیم برای چه انقلاب شده. خیلی از شما جوانها ــ که بحمدالله مجلس هم مجلس نسبتاً جوانی است ــ در دورهی انقلاب نبودید، در دورهی مبارزات نبودید، نهضت را ندیدهاید. اهداف نهضت چه بوده؟ خب در بیانات امام نگاه کنید، معلوم میشود؛ در شعارهای انقلاب ملاحظه کنید، معلوم میشود؛ در آرمانهایی که برای انقلاب ذکر شده ملاحظه کنید، معلوم میشود. از آرمانهای انقلاب تخطّی صورت نگیرد؛ اوّلپایهی انقلابیگری این است. بعد هم شجاعت در ابراز عقیده؛ این انقلابیگری است؛ یعنی آن عقیده را صریح بیان کنند، با صراحت، با بیان درست، محترمانه عقیده گفته بشود.
یکی از ارکان انقلابیگری این است که در محاسبات کاری، اغراض شخصی مطلقاً کنار برود. مثلاً فرض کنید از لحاظ برخوردها یا از لحاظ سلیقهی سیاسی، از یکی آدم خوشش میآید، از یکی آدم خوشش نمیآید؛ اینها را بگذاریم کنار. در محاسباتی که برای کار انجام میگیرد، مسائل شخصی و خودی و سلایق شخصی و مانند اینها کنار گذاشته بشود؛ این انقلابیگری است. بعد هم خدا را در نظر داشتن، خود را در محضر خدا دیدن. امام (رضوان الله علیه) با همان بیان مختصر گفتند «عالم محضر خدا است»؛(۱۱) «محضر» یعنی محلّ حضور. همهی این عالم وجود، محلّ حضور خدای متعال است. الان که من و شما داریم حرف میزنیم، در محضر الهی داریم حرف میزنیم؛ بدانیم چه داریم میگوییم، رضای خدا را در نظر بگیریم، آنچه خدای متعال از ما خواسته و موجب رضای الهی است، آن را در نظر بگیریم؛ انقلابیگری اینها است.
بعد هم در مواضع انقلاب، قاطعانه و با شجاعت و با صراحت حرف زدن، بیان کردن، تصمیمگیری کردن. در فلان نقطهی عالم، یک نابخردی یک حرفی میزند، به جمهوری اسلامی تهمتی میزند که در دنیا منتشر میشود؛ مجلس اینجا یکپارچه، قوی، محکم پاسخ بدهد. گاهی اوقات لازم است جمع نمایندگان پاسخ بدهند؛ گاهی یک نماینده، دو نماینده یا مثلاً فرض کنید که نمایندهی مربوط به کمیسیون سیاسی لازم است که موضع بگیرد و پاسخ بدهد؛ موضع بگیرد پاسخ بدهد؛ ملاحظه نکنند. انقلابیگری اینها است. دیگر حالا اینکه از منبرِ باعظمتِ مجلس یک جوری استفاده بشود که حالا مثلاً فرض کنید از آن اهانت و مانند این دربیاید، خیلی مطلوب نیست.
به هر حال، از خدای متعال برای همهی شماها توفیق و هدایت الهی را مسئلت میکنیم و امیدواریم که به خاطر زحماتی که میکشید مأجور باشید و خدای متعال به شما کمک کند تا بتوانید این دوره را به بهترین وجهی انشاءالله به پایان برسانید و در آنجایی که باید حضور داشته باشید، حضور داشته باشید و خدای متعال عمر طولانی، موفّق و همراه با خدمت انشاءالله به همهی شماها عنایت کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
(۱ در ابتدای این دیدار، آقای محمّدباقر قالیباف (رئیس مجلس شورای اسلامی) گزارشی ارائه کرد.
بیانات در مراسم سی و ششمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رحمهالله)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
پیش از هر سخنی، به روح مطهّر امام بزرگوار درود میفرستم و در این ایّامِ عبادت و توجّه و تذکّر، علوّ درجات آن بزرگوار را از خدای متعال مسئلت میکنم. فردا روز عرفه است، بهار دعا است، بهار خشوع و توجّه و توسّل است؛ از این فرصت، همهی ما باید انشاءالله استفاده کنیم. من بخصوص به جوانها عرض میکنم که از فرصت روز عرفه حدّاکثرِ استفاده را بکنند؛ دعا کنند، توسّل کنند، با خدای متعال خواستههای خودشان، حوائج خودشان، اهداف خودشان را در میان بگذارند و از خدای متعال کمک بخواهند، هدایت بخواهند. توصیه میکنم بخصوص به جوانها که علاوهی بر دعای امام حسین در روز عرفه که دعای بسیار با حال و عاشقانهای است، دعای امام سجّاد (علیه السّلام) را هم که دعای چهلوهفتم صحیفهی سجّادیّه است، بخوانند؛ البتّه دعای مفصّلی است، امّا هر مقداری که حالِ دعا دارید و میتوانید [بخوانید]؛ لزومی ندارد که انسان اگر وقت ندارد یا حال و مجال ندارد، همهی دعا را بخواند.
مطلبی که امروز من عرض میکنم و آماده کردهام یک سخنی دربارهی امام راحل عظیمالشّأن است و بعد از آن هم مطلب کوتاهی دربارهی یک مسئلهی ملّی که دانستن آن برای مردم انشاءالله مفید است. من مطلب را میخواهم از اینجا آغاز کنم که نظام سیاسی کشور ما ــ که بحمدالله نظام دارای رشد و ثبات و اقتدار است ــ برآمده و متولّدشدهی از یک انقلاب عظیم است. رهبر آن انقلاب و پدیدآورندهی آن انقلاب و معمار نظام اسلامی برآمدهی از آن انقلاب، مرد بزرگی است که امروز بعد از سی و چند سال از رحلت ایشان، حضور او در جهان همچنان محسوس است و تأثیر عظیم او و تأثیر انقلاب او را انسان در جهانِ امروز میتواند بوضوح مشاهده کند: نظم بینالمللی چندقطبی جهان، متأثّر از انقلاب او است؛ افول قدرتهای بزرگ، متأثّر از انقلاب او است؛ تنزّل شدید جایگاه و نفوذ آمریکا در دنیا متأثّر از انقلاب او است؛ نفرت عمومی از صهیونیسم ــ که امروز به طور واضح در دنیا دیده میشود ــ متأثّر از انقلاب او است؛ صراحت بسیاری از ملّتها، بخصوص جوانهایشان، در نفی ارزشهای غربی که امروز مشاهده میشود، متأثّر از انقلاب او است. امروز در جهان غرب، در اروپا، حتّی در آمریکا و کشورهای وابستهی به اینها، انسان میبیند یک حرکتی را به سمت بیزاری از ارزشهای غربی. انقلاب امام بزرگوار ما و انقلاب ملّت ایران قطعاً تا حدود زیادی در همهی این چیزهایی که عرض کردیم مؤثّر بوده است و تأثیر گذاشته. یک چنین انقلابی را امام بزرگوار به کمک مردم به وجود آورد.
غافلگیر شدند؛ احساس نمیکردند، گمان نمیکردند که یک مردِ روحانیِ تنها و بدون تجهیزات و بدون منابع مالیِ معتنابه(۲) بتواند یک ملّت را وارد میدان کند؛ در غرب، هیچ کس احتمال این را نمیداد و گمان نمیکرد. انقلاب اسلامی ایران دنیای غرب را غافلگیر کرد! احتمال نمیدادند که این ملّت با هدایت و رهبری این عالم دینی بتواند با دست خالی بر رژیم تا دندان مسلّحِ حاکم بر ایران غلبه پیدا کند، آن هم رژیمی که همهی قدرتهای دنیا ــ چه شرقی و چه غربی ــ از او حمایت میکردند؛ احتمال نمیدادند که این رژیم را ساقط کند. احتمال نمیدادند که این انقلاب و این امام، بتواند این آمریکاییها را و صهیونیستها را که سالها در ایران جا خوش کرده بودند و بر همه چیز تسلّط داشتند، جارو کند، بتواند اینها را از کشور بیرون کند و اثری از اینها در کشور باقی نماند.
غافلگیری بعدی اینها تشکیل نظام جمهوری اسلامی بود. اگر بعد از انقلاب یک حکومت سازشکاری بر سر کار میآمد ــ همچنان که در اوایل کار، یک نشانههایی هم از این دیده شد که یک حکومت سازشکار با غرب بر سر کار بیاید ــ اگر چنین چیزی اتّفاق میافتاد، غربیها امیدوار میشدند که بتوانند دوباره در ایران نفوذ کنند و منافع نامشروع خودشان را در این کشور تأمین کنند، لکن امام مواضع صریح و روشن خود را در بنای اسلامی کشور ابراز کرد؛ یعنی امام اعلام کرد ــ هم در زبان، هم در عمل ــ که نظامی که برآمدهی از این انقلاب است یک نظام اسلامی است، یک نظام دینی است. از اینجا توطئهها شروع شد؛ بعد از آنکه غربیها احساس کردند که انقلاب در چه جهتی حرکت میکند، ملّت ایران به کدام سمت دارند حرکت میکنند و میروند، توطئههای دشمنان، طرحهای مخرّب آنها، طرحهای ویرانگر آنها برای کشور عزیز ما و ملّت ما شروع شد.
بنده هیچ نظام انقلابی را در دنیا در تاریخ این دو سه قرنِ انقلابها نمیشناسم که تا این اندازه در معرض توطئه و دشمنی و طرّاحی دشمنان قرار گرفته باشد. شما نگاه کنید ببینید از اوّل انقلاب، از تحریکات قومی و قومیّتها را تحریک کردن، تا مسلّح کردن گروههای چپ ــ گروههای چپ در ایران کموبیش بودند؛ اینها را مسلّح کنند، در دانشگاه و جاهای دیگر اینها را بگنجانند، آمادهی برای حرکت علیه نظام ــ تا تحریک و پشتیبانی گرگ خونخواری مثل صدّامحسین که تحریکش کردند، وادارش کردند، تشویقش کردند که به مرزهای ما حمله کند، تا ترورهای هدفمند، ترور شهید مطهّری، ترور شهید بهشتی، ترور شهید مفتّح، ترور شهید رجائی، ترور شهدای محراب(۳) و همینطور ادامه پیدا کند تا ترور دانشمندان هستهای، تا ترور جوانان فعّال انقلابی؛ ببینید، اینها مجموعهی طرّاحیهایی است که علیه نظامِ برخاستهی از انقلاب در ایران انجام گرفت. بعد هم تحریمهای همهجانبه، بعد هم حملات مستقیم مثل حملهی آمریکاییها به طبس و آن قضیّهی معروف و معجزآسا(۴) یا حملهی به هواپیمای مسافربری و اسقاط هواپیما(۵) و از این قبیل کارها؛ این کارها نسبت به نظام برآمدهی از انقلاب اسلامی، از اوّل انقلاب شروع شد و البتّه تا امروز هم ادامه دارد. انواع این طرحها و این توطئهها از لحاظ تنوّع، از لحاظ شدّت عمل، از لحاظ مضمون خباثتآمیز آنها، به نظر من در هیچ انقلابی از این انقلابهای شناختهشدهی دنیا سابقه ندارد.
چه کسی این توطئهها را انجام میداد؟ یک وقت هست که گروههای تروریستی یک کاری را انجام میدهند، [امّا] در ایران اینجور نبود؛ این توطئهها، این طرّاحیها، این خباثتها به وسیلهی دولتهای مستکبر ــ عمدتاً آمریکا و صهیونیسم ــ و به وسیلهی دستگاههای جاسوسی معروف دنیا مثل سیا که مال آمریکا است، مثل امآیشش که مال انگلیس است، مثل موساد که مال رژیم صهیونیستی است انجام میگرفت.
نظام اسلامی، جمهوری اسلامی، در مقابل همهی این توطئهها و طرّاحیها و دشمنیها طاقت آورد و این توطئهها را خنثی کرد؛ شاید اگر بشمریم، بیش از هزار توطئه به وسیلهی جمهوری اسلامی خنثی شد، بعضیها را هم پاسخ داد. مهم این است که اینها این توطئهها را انجام دادند برای اینکه جمهوری اسلامی را تضعیف کنند، امّا جمهوری اسلامی نهفقط تضعیف نشد، بلکه روزبهروز بر تواناییهای آن و قدرت آن افزوده شد؛ نهفقط در داخل کشور، بلکه حتّی در خارج از کشور تواناییهای گوناگون جمهوری اسلامی افزایش پیدا کرد. و همین جا من به ملّت ایران عرض کنم و همهی کسانی که به مسائل ایران علاقه دارند بدانند که از این پس هم به توفیق الهی، تا بتوانیم بر قدرت همهجانبهی ملّی خود خواهیم افزود.
در اینجا من یک نکتهی لازم را عرض کنم و بعد از این نکته، مطلب اصلی مورد نظر خودم را عرض خواهم کرد. آن نکته این است که قیامهای اجتماعی، در همه جای دنیا، معمولاً به کمک احساسات شکل میگیرند. احساسات کمک میکند به اینکه قیامهای اجتماعی شکل بگیرد و پیروز بشود. اگر اندیشهای و عقلانیّتی هم پشت سر این احساسات وجود داشته باشد، غالباً در لابهلای نظرات و اجتهادهای برخاستهی از این احساسات، آن پشتوانههای عقلانی گم میشود، کمرنگ میشود؛ احساسات، خیلی اوقات، اهداف عقلانی قیامها را تحت تأثیر خود قرار میدهد. نتیجه چیست؟ نتیجه این است که وقتی احساسات فروکش کرد، مسیر حرکتی که انقلاب برای آن به وجود آمده است عوض میشود؛ چون آن عقلانیّتی که پشت سر این قیام بود گم شده و کماثر شده، لذا مسیر عوض میشود. نمونههای متعدّدی در تاریخ دارد؛ مثلاً انقلاب فرانسه در قرن هجدهم برای مبارزهی با سلطنت یک خاندانی به وجود آمد ــ خاندان بوربونها ــ بعد که انقلاب پیروز شد و حتّی پادشاه را و زنش را کشتند، احساسات گوناگون در بین مردم آنچنان فضا را در قبضهی خودش گرفت که مردم یادشان رفت برای چه قیام کردند، برای چه مبارزه کردند و به میدان آمدند؛ بعد از حدود پانزده سال، سلطنت ناپلئون بر کشور فرانسه به وجود آمد و بعد از رفتن او هم همان خاندانی که انقلاب علیه آنها بود، همانها آمدند و حدود هفتاد سال یا هشتاد سال، فرانسهای که با سلطنت جنگیده بود با سلطنت زندگی کرد؛ یعنی آن مبنای عقلانیِ پشت سر آن قیام و انقلاب بکلّی گم شد و از بین رفت؛ این را ما تقریباً در همهی انقلابها یا در اغلب انقلابهای دنیا میبینیم.
حرف اصلی من این است که امام انقلاب اسلامی را در قبال این آفتِ نابودکننده حفظ کرد و مصونیّت داد. امام بزرگوار، با تدبیر الهی و با عقلانیّت برخاستهی از ایمان به خدا و ایمان به غیب، کاری کرد که این آفت دامن انقلاب اسلامی را نگیرد؛ یعنی ایشان کاری کرد که احساسات ــ خب در انقلاب ما هم احساسات زیاد بود ــ نتواند مسیر اصلی و درست اوّلیّهی انقلاب را و حرکت مردم را منحرف بکند و مردم را از آن راه دور بکند.
امام چه کار کرد؟ مظهر عقلانیّت امام، آن عقلانیّتی که موجب شد بتواند این کار را انجام بدهد، دو رکن اساسی بود: یک رکن «ولایت فقیه»، یک رکن «استقلال ملّی». من آن معنایی را که در ذهن مبارک امام بود و در کلمات ایشان تکرار میشد، در ذیل کلمهی «استقلال ملّی» معرّفی میکنم؛ وقتی فکر میکنم، میبینم هیچ تعبیری مناسبتر از «استقلال ملّی» وجود ندارد.
دربارهی «ولایت فقیه» توضیحات زیادی داده شده، من نمیخواهم وارد آن بشوم. «ولایت فقیه» جنبهی دینی این انقلاب را حفظ کرد. اگر «ولایت فقیه» نبود، این انقلابی که با انگیزهی دینی و با گذشت ناشی از ایمان به خدا به وجود آمده بود، از راه دین منحرف میشد. بنابراین، رکن اوّل «ولایت فقیه» بود. این عقلانیّت امام بزرگوار است؛ عقلانیّتی که پشت این حرکت عمومی مردم قرار دارد و آن را به پیش میبرد و هدایت میکند. دربارهی «ولایت فقیه» بیش از این صحبت نمیکنم.
رکن دوّم «استقلال ملّی» است. بسیاری از سرفصلهایی که در بیانات امام تکرار شده است و ایشان مکرّر روی آنها تکیه کردند، در ذیل عنوان «استقلال ملّی» میگنجند. البتّه «استقلال» به معنای قطع رابطهی با محیط پیرامون و دنیا نیست؛ بعضیها مغالطه نکنند که بگویند ما خودمان را منزوی کردیم؛ نخیر، «استقلال» به معنای عدم ارتباط با کسی نیست. معنای «استقلال» این است که کشور ایران، ملّت ایران، روی پای خودش بِایستد، به این و آن تکیه نکند، خودش تشخیص بدهد، خودش تصمیم بگیرد، خودش عمل کند؛ این معنای «استقلال ملّی» است. معنای «استقلال» این است، منتظر چراغ سبز آمریکا و امثال آمریکا نباشد؛ نگران چراغ قرمز آمریکا و امثال آمریکا نباشد؛ تشخیص با خود ملّت ایران، تصمیمگیری با خود ملّت ایران و اقدام در هر جایی که لازم باشد با خود ملّت ایران است؛ دیگران، قدرتها، آمریکا، دیگری، موافق باشند یا مخالف باشند اهمّیّت ندارد؛ این معنای «استقلال» است. خب، گفتیم سرفصلهای مکرّر بیان امام در ذیل این «استقلال ملّی» میگنجد. من چند مورد از این سرفصلها را عرض میکنم.
یک سرفصل، اصل «ما میتوانیم» است. امام به ما یاد داد که بگوییم و باور کنیم که میتوانیم. در رژیم گذشته گفته بودند و باورانده بودند که ما نمیتوانیم، کاری از دست ما برنمیآید، دیگران باید برای ما انجام بدهند؛ امام ۱۸۰ درجه عکس این را در هویّت ملّی ملّت ایران وارد کرد: «ما میتوانیم»؛ یعنی اعتماد به نفْس را در ملّت و در جوانان زنده کرد. این را هم همین جا من عرض بکنم که این «ما میتوانیم» اینقدر مهم است که برای نفی این «ما میتوانیم» طرّاحی میکنند. الان در همین قضیّهی اخیر هستهای و گفتگوهایی که در زمینهی هستهای با وساطت عمان وجود دارد، طرحی که آمریکاییها ارائه کردند صد درصد ضدّ «ما میتوانیم» است. امام اعتماد به نفْس را در جوانان ما زنده کردند، در سیاستمداران ما زنده کردند؛ گفتند میتوانیم، [ما هم] تجربه کردیم دیدیم بله، میتوانیم. این پیشرفتهای علمی، این پیشرفتهای فنّاوری، این تواناییهای دفاعی، این کارهای بزرگی که دولتها در طول این سالها در آبادانی این کشور انجام دادند، اینها را ما باور نمیکردیم که بشود؛ میگفتند هم که نمیشود، امتحان کردیم دیدیم نخیر، ملّت ایران میتواند و میتوانیم. این یکی از سرفصلهای مهم و یک اصلی است در «استقلال ملّی» که در بیانات امام تکرار شده.
اصل بعدی اصل «مقاومت» است. «مقاومت» یعنی در برابر ارادهی قدرتهای بزرگ، انسان سر خم نکند؛ اگر به چیزی اعتقاد دارد، چیزی را لازم میداند یا چیزی را ممنوع میداند، بر طبق عقیدهی خودش عمل کند و در مقابل ارادهی دشمن، تحمیل دشمن، زورگویی دشمن، سر خم نکند؛ این معنای «مقاومت» است. یکی از اجزای «استقلال ملّی» هم «مقاومت» است.
یک اصل دیگر «ارتقاء قدرت دفاعی کشور» است، ارتقاء قدرت دفاعی. ما در اوّل انقلاب تواناییهای دفاعی نداشتیم و تولیدات دفاعی ما به قدری ناچیز بود که نزدیک به صفر بود؛ آن مقدار چیزی که تولید میکردیم در حکم صفر بود. امام به ما یاد داد که باید قدرت دفاعی خودمان را بالا ببریم. من رفتم خدمت امام به ایشان اطّلاع دادم که جوانهای ما دارند یک موشک ضدّتانک را که دارای قدرت چنین و چنان است تولید میکنند؛ و [آنها] یک زمانی هم معیّن کردند که من به امام گفتم که اینها گفتهاند در این زمان این کار را انجام میدهیم؛ به قدری امام خوشحال شد که من کمتر خوشحالیِ آنجوری در چهرهی امام دیدم! تشویق میکرد که قدرت دفاعی را بالا ببریم؛ نتیجه چه شده؟ نتیجه این است که امروز ارزیابان قدرتهای دفاعی دنیا قضاوت میکنند که در این منطقه، در فلان مقوله، ایران در رتبهی اوّل قرار دارد؛ یا اظهار تعجّب میکنند از اینکه ایران، در عین تحریم، مثلاً میتواند ماهواره به فضا پرتاب کند و امثال اینها؛ این نتیجهی این تواناییهای مربوط به قدرت دفاعی است که این هم یکی از سرفصلهای مهمّ فرمایشات امام است.
یک سرفصل دیگر اصل «تبیین» است. امام معتقد به تبیین بود. «تبیین» یعنی مردم را در جریان مسائلی که باید بدانند، با زبان مناسب قرار دادن. خود امام، از آغاز نهضت، از اوّل نهضت ــ از سال ۱۳۴۱ ــ با مردم حرف زد، برای مردم تبیین کرد، تا آخرین سال عمر او که این نوشتههای امام بزرگوار در سال آخر عمر مبارک ایشان جزو برترین نوشتههای ایشان است؛ خطاب به مردم، خطاب به حوزههای علمیّه و طلّاب و علما، خطاب به دانشگاهیان و دیگران. این نکته را خوب است من عرض کنم که امام وقتی تبیین میکرد، تبیین امام فقط تحریک احساسات نبود؛ هم احساسات را هدایت میکرد، هم استدلال میکرد و عقلها را قانع میکرد؛ عقلها را قانع میکرد! هم با دلها حرف میزد، هم با مغزها حرف میزد؛ میتوانست اینجور تبیین کند. این «تبیین» هم یکی از چیزهایی است که در مجموعهی «استقلال ملّی» کشور ما ــ که رکن اصلی فعّالیّت امام است ــ میگنجد.
یک اصل دیگر اصل «استقامت» است؛ «استقامت» غیر از آن «مقاومت» است که عرض کردیم. «استقامت» یعنی راه را دنبال کردن، صراط مستقیم را رها نکردن، پیگیری کردن، تداوم دادن؛ این معنای «استقامت» است.
«استقلال ملّی» مجموعهای از این اصول و برخی [اصول] دیگر است؛ اینها را امام در هویّت ملّت ایران وارد کرد و مردم را، دلها را، ذهنها را، جوانها را با این اصول آشنا کرد. امروز جوان ما با مسئلهی «خودباوری»، با مسئلهی «ما میتوانیم»، با مسئلهی «مقاومت»، با مسئلهی «ادامهی راه» آشنا است، ذهنها و دلها آشنا است؛ این کار را امام بزرگوار کرد، لذا هویّت انقلاب حفظ شد. این، آن عقلانیّتی است که امام به وسیلهی آن توانست انقلاب اسلامی را و نظام ناشی از انقلاب اسلامی را در همان خطّی که برای آن به وجود آمده بود و از آغاز ترسیم شده بود، نگه دارد.
امروز گاهی ما میبینیم در بعضی از گفتارها میگویند «عقلانیّت»، اسم «عقلانیّت» را میآورند، [امّا] منظورشان از «عقلانیّت» این است که ما برویم در مقابل آمریکا سر خم کنیم؛ میگویند این «عقلانیّت» است! مقصودشان این است که ما تسلیم قدرت زورگو بشویم؛ این را «عقلانیّت» میدانند! اینها «عقلانیّت» نیست. «عقلانیّت»، عقلانیّت امام است؛ همان چیزی است که توانست این ملّت را پیش ببرد، این ملّت را قوی کند، مقتدر کند، در دنیا آبرومند کند، موجّه کند و آیندهی روشنی را در مقابل این ملّت بگذارد. انشاءالله کشور با عقلانیّتی که امام پایهگذاری کردند میتواند به پیشرفت برسد، میتواند به امنیّت پایدار برسد، میتواند به رفاه عمومی برسد و در محیط بینالملل هم میتواند از آنچه هست ارتقاء بیشتری پیدا کند. این مسئلهی مربوط به امام.
و امّا تبیینِ یک مسئلهی ملّی؛ مسئلهی هستهای. من راجع به مسئلهی هستهای بایستی چند جملهای برای آگاهی ملّت ایران عرض کنم. عزیزان من! ایران به برکت هوش جوانان، همّت دانشمندان، تلاش فراوان، توانست دارای چرخهی کامل سوخت هستهای بشود؛ یعنی ما امروز قادر هستیم سوخت هستهای را از معدن تا خود نیروگاه تولید کنیم و پیش ببریم؛ این [کار] را جوانهای ما کردند، دانشمندان ما کردند. در دنیا کشورهایی که این توانایی را دارند، شاید از عدد انگشتان دو دست کمترند؛ این را ملّت ایران به دست آورده.
من یک نکته را اوّل عرض بکنم. صنعت هستهای فقط برای انرژی نیست؛ بعضی خیال میکنند صنعت هستهای فقط برای انرژی پاک و ارزان است ــ که البتّه همینجور هم هست ــ و این ناشی از صنعت هستهای است، لکن فقط این نیست؛ این یک جزئی از فواید صنعت هستهای است. صنعت هستهای یک صنعت مادر است، یک صنعت مادر ؛ متخصّصین و دانشمندان و کسانی که حرفهشان این است، برای ما توضیح دادند و من امیدوارم برای مردم هم بیشتر توضیح بدهند. عرصههای متعدّد علمی متأثّر از صنعت هستهایاند، عرصههای متعدّد علمی، از جمله فنّاوریهای دقیق و حسّاس مثل تجهیزات پزشکی، هوافضا، حسگرهای دقیق، الکترونیک؛ اینها مربوط به صنعت هستهایاند، متأثّر از صنعت هستهای هستند. از جمله علوم پایه و مهندسی مثل فیزیک هستهای، مهندسی انرژی، مهندسی مواد؛ از جمله کاربردهای پزشکی و دارویی، هم در تشخیص، هم در درمان؛ اینها متأثّر از صنعت هستهای هستند. صنعت هستهای در درمان بعضی از بیماریهای سخت، حرف اوّل را میزند؛ هم در تشخیص، هم در درمان. [از جمله] در صنایع مربوط به کشاورزی و در صنایع مربوط به محیط زیست؛ موارد متعدّدی از این قبیل هست که وابستهی به صنعت هستهای یا متأثّر از صنعت هستهای است. صنعت هستهای یک صنعت مادر است، یک صنعت اصلی است.
خب، حالا در صنعت هستهای یک نقطه وجود دارد که به منزلهی کلید است و آن عبارت است از غنیسازی؛ غنیسازی اورانیوم. دشمنان ما روی همین غنیسازی اورانیوم تکیه کردهاند، روی این انگشت گذاشتهاند. صنعتِ هستهایِ با این عظمت، بدون داشتن توانایی غنیسازی یک چیز بیفایده است، زیرا برای سوخت نیروگاههایمان باید دستمان را دراز کنیم به [طرف] دیگران. این مثل آن میماند که شما نفت در داخل کشورتان داشته باشید، امّا حق نداشته باشید پالایشگاه درست کنید و بنزین تولید کنید! نفت دارید، امّا بنزین را باید از دیگری بخرید؛ آن کشور اگر خواست به شماها میفروشد، به هر قیمتی خواست میفروشد، اگر هم نخواست نمیفروشد؛ بهانهای میآورد و نمیفروشد: فلان کار را بکن، وَالّا بنزین نمیدهم؛ هدف آنها این است. ما اگر صد نیروگاه هستهای داشته باشیم امّا غنیسازی نداشته باشیم، به دردمان نمیخورد؛ برای خاطر اینکه نیروگاه هستهای احتیاج به سوخت دارد و اگر این سوخت را نتوانیم در داخل کشور تولید کنیم، باید دست دراز کنیم طرف آمریکا و آنها برای دادن سوخت هستهای ممکن است دهها شرط بگذارند؛ ما این را امتحان کردیم. در دههی هشتاد، سر سوخت بیست درصد، رئیسجمهور آمریکا(۶) خودش دو نفر از رؤسای جمهور دوست ما را واسطه کرد که به ایران بگویید یک مقداری از غنیسازیهای سهونیم درصد را به ما بدهد، ما بیست درصدی را که احتیاج دارد به او میدهیم؛ ما احتیاج داشتیم به بیست درصد، مسئولین قبول کردند، بنا شد که مبادله بشود. بنده گفتم که این مبادله باید اینجوری باشد که آنها بیست درصد را بیاورند بندرعبّاس، ما آزمایش کنیم ببینیم درست است، بعد آن را میگیریم، سهونیم درصد را به آنها میدهیم. وقتی دیدند ما روی گرفتن بیست درصد دقّت داریم و اصرار داریم، زیر قول خودشان زدند و ندادند! البتّه در همین اوقات، در همین حین که مسئولین ما سر این قضیّه مشغول این زدوخوردهای سیاسی بودند، دانشمندان ما خودشان در داخل بیست درصد را تولید کردند.
حرف اوّل آمریکاییها این است که شماها اصلاً صنعت هستهای نداشته باشید، ایران صنعت هستهای نداشته باشد، شما در رادیودارو به ما احتیاج داشته باشید، در انرژی به ما احتیاج داشته باشید، در دستگاه آبشیرینکن به ما احتیاج داشته باشید، در دهها رشتهی مهمّ دیگر به ما وابسته باشید و اصلاً صنعت هستهای نداشته باشید. هزاران دانشمند و پژوهشگری که در ایران تربیت شدند ــ الان ما هزاران جوان دانشمند در مسائل هستهای و مرتبط با هستهای در کشور داریم که اینها در همین چند سال تربیت شدهاند ــ همهی اینها را ما مأیوس کنیم، بیکار کنیم، از آیندهی کشور خودمان ناامید کنیم؛ آمریکاییها این را میخواهند، این را میگویند، این را از ما مطالبه میکنند؛ سردمداران بیادب و گستاخ آمریکا این خواسته را با زبانهای گوناگون تکرار میکنند. آنها با پیشرفت ایران مخالفند، با استغناء ملّت ایران مخالفند.
من اینها را گفتم برای اینکه ملّت عزیزمان تا حدودی در جریان مسئله قرار بگیرند؛ البتّه بیشتر باید توضیح بدهند. پاسخ ما به یاوهگوییهای دولت پُرسروصدا و بیتدبیر آمریکا معلوم است؛ معلوم است ما چه جوابی میدهیم. یک روز ــ چند سال قبل از این ــ یکی از رؤسای جمهور آمریکا(۷) گفت من اگر بتوانم، پیچومهرههای صنعت هستهای ایران را باز میکنم و از بین میبرم! که البتّه اعتراف کرد که نمیتواند و از آن روز، پیچومهرههای صنعت هستهای ما بسیار محکمتر هم شده. او البتّه اقرار کرد که نمیتواند پیچومهرهها را باز کند؛ گفت نمیتوانم، اگر میتوانستم میکردم. اینهایی هم که امروز سر کارند ــ صهیونی و آمریکایی ــ اینها هم بدانند که در این مورد، هیچ غلطی نمیتوانند بکنند. البتّه قبل از این حرفها، قبل از این توضیحها، اوّلین مطلبی که ما در باب هستهای به طرفهای آمریکایی و غیره میگوییم این است که شما چهکارهاید؟ چرا دخالت میکنید که ایران باید غنیسازی داشته باشد یا نداشته باشد؟ به شما چه؟ شما امکانات اتمی دارید، بمب اتم دارید، ویرانگری شدید دنیا در اختیار شما است، به شما چه که ملّت ایران غنیسازی داشته باشد یا نداشته باشد، صنعت هستهای داشته باشد یا نداشته باشد؟ [ملّت ایران] یک ملّتی است که اختیارش دست خودش است؛ به شما ربطی ندارد؛ شما چهکارهاید؟ شما از چه موضع حقوقیای این حرفها را میزنید؟ این مطلب ما است. این هم راجع به مسئلهی هستهای.
آخرین حرف من مربوط به جنایات حیرتانگیز رژیم صهیونیستی در غزّه است؛ واقعاً حیرتانگیز است! انسان باورش نمیآمد که اینها اینجور طرحهای جنایتآمیزی داشته باشند. ببینید، اینها یک بمب میانداختند و یک خانه یا دو خانه خراب میشد، مثلاً ده نفر یا پانزده نفر شهید میشدند؛ دیدند نه، این کم است؛ حالا چه کار میکنند؟ حالا یک مرکزی را درست میکنند به عنوان «تقسیم غذا» ــ چون موادّ غذائی که وارد غزّه نمیشود ــ مردم هجوم میبرند برای اینکه از آنجا غذا بگیرند و اینها با یک مسلسل، ده برابر آن چیزی را که با بمب از بین میبردند از بین میبرند! کشتن مردم برایشان گران تمام میشد، ارزانش کردند؛ باید بمب مصرف میکردند، حالا گلوله مصرف میکنند. این حیرتانگیز است؛ واقعاً این جنایت انسان را متحیّر میکند که انسان چقدر ممکن است پست و خبیث و شقی و شریر باشد که بتواند یک چنین کاری را بکند! البتّه آمریکا هم در این جنایت شریک است، دست آمریکا هم در این جنایات آلوده است؛ به همین دلیل هم هست که ما گفتیم، تکرار کردیم و اصرار میکنیم که آمریکا باید از این منطقه خارج بشود.
یک جمله هم مایلم به دولتهای اسلامی بگویم. دولتهای اسلامی امروز خیلی تکلیف دارند. میخواهم صریح به دولتها بگویم که امروز جای مجامله و ملاحظهکاری و بیطرفی نیست، امروز روز سکوت کردن نیست. اگر دولتی در میان دولتهای اسلامی به هر شکلی و به هر بهانهای از رژیم صهیونی حمایت بکند ــ چه با عادّیسازی روابط، چه با بستن راه کمک به فلسطین، چه با توجیه جنایات صهیونیستها ــ یقین بداند که ننگ ابدی بر پیشانیاش خواهد ماند. البتّه حساب اخروی هم هست، قیامت هم هست، جزای الهی هم هست که خیلی سخت است، خیلی سنگین است، پیش خدا نمیتوانند جواب بدهند، امّا فقط جزای اخروی نیست؛ در دنیا هم ملّتها این خیانت را فراموش نخواهند کرد. و دولتها بدانند با تکیهی به رژیم صهیونیستی برای هیچ دولتی امنیّت به وجود نمیآید؛ امنیّت را نمیتوانند با تکیهی به رژیم صهیونیستی به دست بیاورند؛ چون رژیم صهیونی به حکم قاطع الهی در حال فروپاشی است و انشاءالله دیری نخواهد پایید.
پروردگارا! تفضّلات خودت را بر ملّت ایران روزبهروز افزایش بده؛ دشمنان ملّت ایران را سرکوب و منکوب بفرما. پروردگارا! اهداف و آرمانهای بلند امام بزرگوار را در میان ملّت ایران تحقّق ببخش؛ قلب مقدّس ولیّعصر (ارواحنا فداه) را از ما، از ملّت ایران، از همهی خدمتگزاران راضی و خشنود بفرما؛ روح مطهّر امام بزرگوار را در اعلیٰمراتب علّیّین و رضوان خودت قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
بیانات در پایان مجلس عزاداری سالروز شهادت حضرت امام باقر علیهالسلام
اینکه در مورد اصحاب امام صادق (علیه السّلام) گفته میشود «چهار هزار نفر»، اینها از کجا آمدند؟ چه کسی درستشان کرد؟ به قول شما، چه کسی چهار صد نفر را کرد چهار هزار نفر؟ این روایت از امام صادق (علیه السّلام) را من مکرّر در این جلسات خواندهام که «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ اِلّا ثَلاثَة»؛(۱) حالا بعضی روایات «اِلّا ثَلاثَة» دارد، یک روایت [هم] مثلاً «اِلّا خَمسَة» دارد. یعنی ماجرای عاشورا آنچنان رعبی در دل همه در دنیای اسلام انداخت که ببینند این حکومت اینقدر خشن است، اینقدر بیملاحظه است که از فرزند پیغمبر نمیگذرد و اینجور با او و خانوادهی پیغمبر رفتار میکند! [لذا] دلها آنچنان مرعوب شد که دُوروبَر حضرت سجّاد (علیه السّلام) همین سه نفر یا چهار نفر یا پنج نفر بیشتر نماندند. همهی اینها هم در مدینه نبودند؛ یکی دو نفرشان مثلاً در کوفه بودند. این چهار پنج نفر را حضرت مثلاً در ظرف ۳۵ سال [جمع کردند و] آرامآرام زمینهها را آماده کردند.
بعد نوبت به امام باقر (علیه السّلام) که میرسد، این جمعیّت زیاد میشود؛ در همان روایت هست که «ثُمَّ اِنَّ النّاسَ لَحِقوا وَ کَثُروا»؛ آرامآرام ملحق شدند، آمدند متّصل شدند. چه کسی اینها را ملحق میکرده؟ امام باقر. برای اینکه ترس از دلها برود، فقط بیان مباحث دینی و فقه و مانند اینها کافی نیست؛ چیزهای دیگری لازم است. شما میبینید؛ در دنیا امروز جور دیگری باید حرکت کرد، جور دیگری باید حرف زد تا انسان بتواند آن سه چهار نفر معدود را تبدیل کند به صدها نفر و بعد هزارها نفر؛ این کار را امام باقر کرده.
این حرفی هم که گفته میشود که امام صادق و امام باقر از فرصت دعوای بین بنیامیّه و بنیعبّاس [استفاده کردند]، این مال زمان امام باقر نیست؛ اصلاً آن زمان مطلقاً دعوایی نبوده. حضرت از سال ۹۵ تا ۱۱۴، نوزده سال در عین شدّت [زندگی کردند]؛ یعنی ایشان معاصر بودند با هشام و قبل از هشام با چند نفر دیگر از این افراد خبیث ظالم هتّاک بنیامیّه و بنیمروان. حضرت در مقابل اینها بودند و با وجود اینها این کارها را کردند؛ یعنی این قدرت تأثیرگذاری و قدرت توسعهی تفکّر و افزودن بر افرادی که داخل این میدان هستند، کار امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) است. در مورد هیچ کدام دیگر از ائمّه اینجور وضعی نداریم. البتّه در مورد ائمّهی آخر ــ یعنی حضرت هادی، حضرت جواد، حضرت عسکری ــ آنجا یک نوعِ دیگرش وجود دارد، امّا این شکلی که در زمان امام باقر است [نبوده]. وضع ایشان جوری بوده که ایشان را تبعید کردند؛ یعنی احضار کردند به شام. میدانید امام باقر (علیه السّلام) تنها امامی هستند که دو بار به شام به اسارت برده شدند: یک بار در چهارسالگی در زمان یزید، یک بار هم در زمان هشام که ایشان و امام صادق (علیه السّلام) را با هم بردند و قضایایی در این سفر اتّفاق افتاد که خیلی مهم است؛ یعنی اینها را باید در زندگی امام باقر (علیه السّلام) مورد توجّه قرار داد.
آنوقت، به این اکتفا نمیکنند. این مبارزاتی که انجام گرفته باید ادامه پیدا کند، لذا سفارش میکنند که در منا ده روز برای من عزاداری کنید! امام که محتاج عزاداری نیست، امّا میخواهد این را. در منا مردم فارغند، از همه جای دنیا آمدهاند، بعد میبینند مجلس عزاداری است، [میپرسند] این [برای] کیست، چرا عزاداری میکنید، چرا اینجا، چه اتّفاقی افتاده؛ به این ترتیب، پیام امام باقر به اکناف دنیای اسلام از این طریق میرسد. خود این یک ابتکار بسیار مهمّ سیاسی است.
(۱ اختصاص مفید، ص ۶۴































