
emamian
نگاهی به حجاب در مسیحیت، یهودیت و زرتشت
* حجاب در شریعت زرتشت
«اَشو زرتشت» با توصیه ها و اندرزهای خود کوشیده است تا پایه های حجابی را که زنان ایرانی به عنوان یک فرهنگ ملّی در ظاهر عرف خود رعایت می کنند، در عمق روح آنان متحکّم نماید و از این راه، ضمانت اجرای قانون حجاب را در آینده نیز تأمین نماید و بدین سان، جامعه خویش را در مقابل امکان انحراف های اخلاقی پنهان، بیمه کند.
قسمتی از پند و اندرزهایی که «اَشو زرتشت» به پیروان خود توصیه نموده را نقل می کنیم تا این اقدام مهم «اشو زرتشت» بهتر نمایان گردد و حرکت او در جهت تعالی و آموزش ریشه های «حفظ حجاب» و بیان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهری با عفّت باطن، روشن تر شود.
او می گوید:
* ای نوعروسان و دامادان! روی سخنم با شماست. به اندرزم گوش دهید و گفتارم را به خاطر بسپارید و با غیرت، در پی زندگانی پاک مَنشی برآیید. هر یک از شما باید در کردار نیک و مهرورزی، بر دیگری پیشدستی جوید تا آن زندگانی مقدس زناشویی، با خوشی و خرّمی همراه باشد.
* ای مردان و زنان! راه راست را دریابید و پیروی کنید. هیچ گاه گرد دروغ و خوشی های زودگذری که تباه کننده زندگی اند، نگردید؛ زیرا لذّتی که با بدنامی و گناه همراه باشد، همچون زهر کشنده ای است که با شیرینی درآمیخته و همانند خودش دوزخی است. با این گونه کارها زندگانی گیتی خود را تباه مسازید.
* پاداش رهروان نیکی، به کسی می رسد که هوا، هوس، خودخواهی و آرزوهای باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خویش چیره گردد. کوتاهی و غفلت در این راه، پایانش جز ناله و افسوس، چیز دیگری نخواهد بود.
* فریب خوردگانی که دست به کردار زشت می زنند، گرفتار بدبختی و نیستی خواهند شد و سرانجامشان خروش و فریاد و ناله است؛ ولی زنان و مردانی که به اندرز و راهنمایی من گوش فرا می دهند، آرامش و خوشی زندگی بهره شان خواهد بود و سختی و رنج از آنان دور خواهد گشت و به نیک نامی جاودانی خواهند رسید.(۳)
و در کتاب «وَنْدی داد» این جمله به طور مکرّر آمده است:
«کلام ایزدی است که کردار زشت را نابود می کند: از تو - ای مرد! - خواهش می کنم پیدایش و فزونی را پاک و پاکیزه ساز! از تو - ای زن! - خواهش می کنم تن و نیرو را پاک و پاکیزه ساز! آرزو دارم صاحب فرزند باشی و شیر تو فراوان شود!».(۴)
در کتاب پوشاک باستانی ایرانیان در ذیل عنوان «پوشاک اقلیت های میهن ما» در مورد حجاب زنان زرتشتی چنین می خوانیم:
«این پوشاک که بانوان زرتشتی از آن استفاده می کنند، شباهتی بسیار نزدیک به پوشاک بانوان نقاط دیگر کشور ما دارد؛ چنان که روسری آنان از نظر شکل و طرز استفاده، نظیر روسری بانوان بختیاری است و پیراهن، شبیه پیراهن بانوان لُر در گذشته نزدیک است و شلوار، از لحاظ شکل و بُرش، همان شلوار بانوان کُرد آذربایجان غربی است و کلاهک، همان کلاهک بانوان بندری است».
دین زرتشت، بر سه اصل اساسیِ، «اندیشه نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک» استوار گشته است.
موبدان در تفسیر اندیشه و کردار نیک می گویند:
«یک زرتشتی مؤمن، باید از نگاه ناپاک به زنان دیگر دوری جوید».
در اندرز «آذرباد مار اسپند» موبد موبدان آمده است: «مرد بد چشم را به معاونت خود قبول مکن».(۵)
* حجاب در شریعت یهود
رواج حجاب در بین زنان قوم یهود، مطلبی نیست که کسی بتواند آن را مورد انکار یا تردید خود قرار دهد. مورّخین، نه تنها از مرسوم بودن حجاب در بین زنان یهود سخن گفته اند، بلکه به افراطها و سخت گیری های بی شمار آنان نیز در این زمینه تصریح کرده اند.
در کتاب «حجاب در اسلام»، آمده است:
«گرچه پوشش، در بین عرب مرسوم نبود و اسلام، آن را به وجود آورد، ولی در ملل غیر عرب، به شدیدترین شکل، رواج داشت. در ایران و در بین یهود و مللی که از فکر یهود پیروی می کردند، حجاب، به مراتب شدیدتر از آنچه اسلام می خواست وجود داشت. در بین این ملت ها وجه و کفّین (= صورت و کف دست ها) هم پوشیده می شد. حتی در بعضی از ملت ها سخن از پوشیدن زن و چهره زن نبود، بلکه سخن از قایم کردن زن بود و این فکر را به صورت یک عادتِ سفت و سخت درآورده بودند».(۶)
ویل دورانت، که معمولاً سعی می کند موارد برهنگی یا احیاناً تزیینات و آرایش های زنان هر قوم را با آب و تاب نقل کند تا آن را طبیعی جلوه دهد، در این مورد می گوید:
«در طول قرون وسطا، یهودیان همچنان زنان خویش را با البسه فاخر می آراستند، لکن به آنها اجازه نمی دادند که با سر عریان به میان مردم روند. نپوشاندن موی سر، خلافی بود که مرتکب را مستوجب طلاق می ساخت. از جمله تعالیم شرعی یکی آن بود که مرد یهودی نباید در حضور زنی که موی سرش هویداست، دست دعا به درگاه خدا بردارد».(۷)
او در توصیف زنان یهودی می گوید:
«زندگی جنسی آنان علی رغم تعدّد زوجات، به طرز شایان توجّه، منزه از خطایا بود. زنان آنان دوشیزگانی محجوب، همسرانی ساعی، مادرانی پُرزا، و امین بودند و از آن جاکه زود وصلت می کردند، فحشا به حدّاقل، تخفیف پیدا می کرد».(۸)
در کتاب مقدّس یهودیان، موارد متعدّدی یافت می شود که به طور صریح و یا ضمنی، حجاب و پوشش زن و مسائل مربوط به آن، مورد تأیید قرار گرفته است. در برخی از آنها لفظ «چادر» و «برقع» به کار رفته است که نشانگر کیفیت پوشش زنان آن عصر است.
اینک به پاره ای از آن موارد اشاره می گردد.
پوشش کامل در مقابل نامحرم
در «سِفْر پیدایش» تورات، چنین می خوانیم:
و رفقه، چشمان خود را بلند کرد و اسحاق را دید و از شتر خود فرود آمد. زیرا که از خادم پرسید:«این مرد کیست که در صحرا به استقبال ما می آید؟». و خادم گفت: «آقای من است». پس بُرقعِ خود را گرفته، خود را پوشانید.(۹)
عدم تشبّه مرد و زن به یکدیگر
در «تورات» آمده است:
«متاع مرد، بر زن روا نباشد و مرد، لباس زن نپوشد؛ زیرا هر که این کُند، مکروه یهوه (خدای تو) است».(۱۰)
نزول عذاب در اثر آرایش دختران یهود برای بیگانگان
در «تورات» می خوانیم:
«و خداوند می گوید از این جهت که دختران صهیون متکبّرند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه می روند و به ناز می خرام اند و به پاهای خویش، خلخال ها را به صدا می آورند * بنابراین، خداوند فَرقِ سر دختران صهیون را کَلْ خواهد ساخت و خداوند، عورت ایشان را برهنه خواهد نمود * و در آن روز، خداوند زینت خلخال ها و پیشانی بندها و هلال ها را دور خواهد کرد*و گوشوارها و دستبندها و روبندها* و دستارها و زنجیرها و کمربندها و عطردان ها و تعویذها را* و انگشترها و حلقه های بینی را * و رداها و شال ها و کیسه ها را * و آینه ها و کتان های نازک و عمامه ها و بُرقع ها را * و واقع می شود که: به عوض عطریات، عفونت خواهد شد و به عوض کمربند، ریسمان و به عوض موهای بافته، کَلی و به عوض سینه بند، زنّار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهد بود * مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد * و دروازه های وی، ناله و ماتم خواهند کرد و او خراب شده، بر زمین خواهد نشست».(۱۱)
در تورات، از چادر و برقع و روبنده ای که زنان با آن، سر و صورت و اندام خویش را می پوشانده اند، صریحاً نام برده شده است، که نشانگر کیفیت پوشش زنان است.
برای نمونه در کتاب «روت» می خوانیم:
«بوعز گفت: زنهار کسی نفهمد که این زن به خرمن آمده است. و گفت: چادری که بر توست، بیاور و بگیر. پس آن را بگرفت و او شش کیل جو پیموده بر وی گذارد و به شهر رفت».(۱۲)
در مورد عروس یهودا می خوانیم:
«پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرد. بُرقعی به رو کشید و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست».(۱۳)
لزوم پوشاندن سر از نامحرمان
ویل دورانت می نویسد:
اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت، چنان که مثلاً بی آن که چیزی بر سر داشت به میان مردم می رفت، و یا در شارع عام نخ می رشت، یا بر هر سنخی از مردان، درد دل می کرد، یا صدایش آن قدر بلند بود که چون در خانه اش تکلّم می نمود، همسایگانش می توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه ای او را طلاق دهد.(۱۴)
او همچنین می نویسد:
... و به استعمال سرخاب و سرمه، نکوهیده می شمردند. موافق بودند که مرد، باید برای پوشاک زن خویش سخاوتمندانه خرج کند؛ لکن غرض آن بود که زن، خود را برای شوهر خویش بیاراید نه برای سایر مردها.(۱۵)
در کتاب «حکمة الحجاب و ادلة وجوب النّقاب»، برای تأیید این که منشأ حجاب زنان یهودی، وجوب حجاب در شریعت موسی(ع) بوده، به داستان حضرت موسی و دختران شعیب اشاره شده است که در آن، حضرت موسی به آنان امر کرد تا پشت سر او حرکت کرده و از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدایت کنند.(۱۶)
* حجاب در مسیحیت
همان طور که اشاره شد، ادیان الهی، به خاطر تناسبشان با فطرت و احکام کلّی، جهت و شیوه واحدی دارند. در مسیحیت، همانند دین زرتشت و یهود، حجاب زنان امری واجب به شمار می آمده است. «جرجی زیدان»، دانشمند مسیحی در این باره می گوید:
«اگر مقصود از حجاب، پوشانیدن تن و بدن است، این وضع، قبل از اسلام و حتی پیش از ظهور دین مسیح، معمول بوده است و آثار آن هنوز در خود اروپا باقی مانده است».
مسیحیت نه تنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب زنان را تغییر نداده و قوانین شدید آن را استمرار بخشیده است، بلکه در برخی موارد، قدم را فراتر نهاده و با تأکید بیشتری وجوب حجاب را مطرح ساخته است؛ زیرا در شریعت یهود، تشکیل خانواده و ازدواج، امری مقدّس محسوب می شد و حتی در کتاب «تاریخ تمدن» آمده است که: ازدواج در سن بیست سالگی اجباری بود؛ اما از دیدگاه مسیحیت که تجرّد، مقدس شمرده شده است جای هیچ شبهه ای باقی نخواهد ماند که برای از بین رفتن تحریک و تهییج، این مکتب، زنان را به رعایت پوشش کامل و دوری از آرایش و تزیین، به صورت شدیدتری فراخوانده است.
در این ارتباط، نگاهی به «انجیل» می اندازیم:
«... و همچنین زنان خویشتن را بیارایند به لباس مُزیّن به حیا و پرهیز، نه به زلف ها و طلا و مروارید و رخت گران بها* بلکه چنان که زنانی را می شاید که دعوای دینداری می کند به اعمال صالحه * ...».(۱۷)
«همچنین ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند، سیرت زنان ایشان را بدون کلام دریابد * چون که سیرت طاهر و خدا ترس شما را ببینند * و شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلّی شدن به طلا و پوشیدن لباس * بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسدِ روح حلیم و آرام که نزد خدا گران بهاست * زیرا بدین گونه، زنان مقدسه در سابق نیز که متوکّل به خدا بودند، خویشتن را زینت می نمودند و شوهران خود را اطاعت می کردند * مانند ساره که ابراهیم را مطیع بود و او را آقا می خواند و شما دختران او شده اید».(۱۸)
همچنین درباره وقار و امین بودن زن می خوانیم:
«و به همین گونه زنان نیز باید با وقار باشند و نه غیبتگو؛ بلکه هوشیار و در هر امری امین».(۱۹)
در روایات ما نیز چنین آمده است:
حضرت عیسی فرمود: از نگاه کردن به زنان بپرهیزید؛ زیرا شهوت را در قلب می رویاند و همین، برای ایجاد فتنه در شخصِ نگاه کننده کافی است.(۲۰)
حواریون و پس از آنها پاپ ها و کاردینال های بزرگ که دستورهای دینی آنان از طرف کلیسا و مذهب مسیحیت لازم الاجرا شمرده می شد، با شدّتی هرچه تمام تر زنان را به پوشش کامل و دوری از آرایش های جسمی فرامی خوانده اند.
دکتر «حکیم الهی» استاد دانشگاه لندن در کتاب «زن و آزادی» پس از تشریح وضعیت زن نزد اروپاییان، در مورد حکم پوشش و حجاب زن نزد مسیحیت، عقاید «کلمنت» و «ترتولیان»، (دو مرجع مسیحیت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب بازگو می کند:
«زن باید کاملاً در حجاب و پوشیده باشد، الّا آن که در خانه خود باشد؛ زیرا فقط لباسی که او را می پوشاند، می تواند از خیره شدن چشم ها به سوی او مانع گردد. زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاه کردن به صورتش وادار به گناه نماید.
برای زن مؤمن عیسوی، در نظر خداوند، پسندیده نیست که نزد بیگانگان به زیور آراسته گردد و حتّی زیبایی طبیعی آن نیز باید مخفی گردد؛ زیرا برای بینندگان خطرناک است».(۲۱)
تصویرهایی که از پوشاک مسیحیان و مردم اروپا انتشار یافته است، به وضوح نشان می دهد که حجاب در بین زنان، کاملاً رعایت می شده است. «براون و اشنایدر»، در کتاب «پوشاک اقوام مختلف»، برخی از تصاویر مربوط به زنان مسیحی را آورده اند که نشان می دهد همگی آنها دارای لباسی بلند و پوشش سر می باشند.(۲۲)
پی نوشت ها:
۳ . یسنا، ص ۵۳، پندهای ۵ - ۸ به نقل از: آموزش های زرتشت پیامبر ایران، رستم شهرزادی، انجمن زرتشتیان، آبان ۷۶.
۴ . وندی داد، ص ۲۷۵، بند ۱۰.
۵ . سال نمای ۱۳۷۲، انجمن زرتشتیان تهران، ص ۱۰.
۶. حجاب در اسلام، ابوالقاسم اشتهاردی، ص ۵۰.
۷ . تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ۱۲، ص ۶۲.
۸ . همان، ص ۶۳.
۹ . سفر پیدایش، باب ۲۴، فقره ۶۴ و ۶۵. به گفته مرجع مذهبی یهودیان ایران «خاخام اوریل داودی»، منشأ و وجوب حجاب در شریعت یهود، مستند به همین فقره است.
۱۰ . تورات، سفر تثنیه، باب ۲۲، فقره ۵.
۱۱ . تورات، کتاب اشعیاء نبی، باب سوم، فقره ۱۶ - ۲۶.
۱۲ . تورات، کتاب روت، باب دوم، فقره ۸ - ۱۰.
۱۳ . تورات، سفر پیدایش، باب ۳۸، فقره ۱۴ و ۱۵.
۱۴ . تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ۱۲، ص ۳۰.
۱۵ . همان، ص ۳۱.
۱۶ . ر.ک: حکمة الحجاب وادلة وجوب النقاب، ص ۲۵۲.
۱۷ . انجیل، رساله پولس به تیموناؤس، باب دوّم، فقره ۹ - ۱۵.
۱۸ . انجیل، رساله پطرس رسول، باب سوم، فقره ۱ - ۶.
۱۹ . انجیل، رساله پولس رسول به تیموناؤس، باب سوم، فقره ۱۱.
۲۰ . سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۹۶.
۲۱ . زن و آزادی، حکیم الهی، ص ۵۳.
۲۲ . پوشاک اقوام مختلف، براون و اشنایدر، ص ۱۱۶.
ثمرات استقامت در دینداری
یَا ابْنَ جُندب لَو اَنَّ شیعتَنا اسْتَقامُوا لَصافَحَتْهُمُ الملائکةُ و لاََظَلَّهُمُ الغَمامُ وَ لاََشرَقُوا نَهاراً و لأَکَلُوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِمْ و لَما سَأَلُوا اللّهَ شَیئاً اِلاّ اَعطاهُم.
ای پسر جندب، اگر شیعیان ما استقامت داشته باشند (یعنی به وظایف دینی شان درست عمل کنند و به آنچه معتقدند، پای بند باشند و در پیروی ما از راه صحیح خارج نشوند) فرشتگان با آنان مصافحه میکنند و (در حرارت آفتاب) ابرها بر سرشان سایه میاندازند (حتی هنگامی که قرار است باران ببارد، خداوند باران را در شب نازل میکند تا در روز هوا برایشان آفتابی باشد) و از بالای سر و زیر پا برایشان روزی میفرستد (یعنی نعمت از اطراف بر آنها میریزد) و هیچ درخواستی از خدا نمیکنند، مگر این که به آنها عطا میکند.
«سعادت»، مطلوب فطری انسان
همه مردم طالب سعادت و فطرتاً به دنبال خوشبختی اند، از گرفتاریها به تنگ میآیند و برای خلاصی از آنها تلاش میکنند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلاف نظر دارند؛ یکی از آنها تعیین «مصداق سعادت» است. همه میخواهند خوشبخت باشند و هیچ وقت دچار گرفتاری و بدبختی نشوند، اما بسیاری از آنها نمیدانند که خوشبختی واقعی کدام است.
بسیاری از مردم تصور میکنند مطلوب فطری آنها همین لذتهای زودگذر دنیوی است. از این رو، همه توان خود را صرف رسیدن به آن میکنند و دنبال چیز دیگری نمیروند. اینها تلاش نمیکنند تا دریابند سعادت واقعی کدام است.
دستهای دیگر از مردم اجمالا میدانند که لذتهای زودگذر لیاقت دل بستگی را ندارد. آنها میبینند که هر روز مردم به چیزی دل میبندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن میکنند، ولی هر قدر هم نسبت به چیزی علاقه مند بوده و از رسیدن به آن خرسند شده باشند، برایشان باقی نمیماند و از بین میرود.
میبینند که آنچه مردم زندگیشان را صرف به دست آوردن آن کرده بودند پایدار نمیماند و به اصطلاح، «آنچه را نپاید دل بستگی را نشاید.» درمی یابند که اینها لیاقت دل بستن ندارند، اما نمیدانند آنچه را باید دنبال کنند چیست. این قبیل افراد دو دسته اند:
یک دسته کسانیاند که به کمک عقل و راهنماییهای افرادی که از سوی خداوند آمدهاند هدف اصلی شان را میشناسند و میفهمند سعادت واقعی چیست؛ همان که در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبیر میکنیم و به تعبیر قرآن: خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ.(۵۵) این دسته به این نتیجه میرسند که سعادت واقعی این است که انسان نزد خداوند از خوشبختی ابدی و بی نهایت بهره مند باشد.
اما دسته دیگر وقت صرف میکنند، فکر میکنند، بحث میکنند، اما در شرایطی قرار میگیرند که موفق نمیشوند حقیقت را بفهمند. دچار شک و شبهههای واهی و وسوسههای شیطانی میشوند؛ نه خدا را درست میشناسند و نه قیامت را درست باور دارند؛ کوتاهی نمیکنند، اما تشخیص هم نمیدهند.
کسانی که سعی میکنند و راه درست را میشناسند و میفهمند که سعادت واقعی در قرب خدا و جوار رحمت او است، باید در صدد برآیند که راه صحیح رسیدن به آن را بشناسند. اما برخی از افراد در این زمینه وقت کافی نمیگذارند و به قدر کافی تحقیق نمیکنند.
آنان متوجه میشوند که سعادت حقیقی در ایمان به خدا و روز جزا است، در این است که انسان نزد خداوند معزّز و مقرّب باشد، اما سعی نمیکنند که بفهمند راه آن کدام است. به حرف هر کس اعتماد میکنند و تحت تأثیر شرایط حاکم بر جامعه قرار میگیرند و به قدر کافی به تحقیق نمیپردازند.
دیگرانی هم که در اطراف آنها هستند، نمیتوانند راه صحیح را به آنها نشان دهند. البته نشناختن این دسته مراتبی دارد؛ برخی در مسائل فردی به شناخت کافی نمیرسند و برخی در مسایل اجتماعی یا سیاسی یا غیر آن.
در هر صورت، برخی افراد موفق میشوند به شناخت کافی برسند؛ اما شناخت پیداکردن کافی نیست و پس از آن، نوبت «عمل» میرسد؛ یعنی رسیدن چنین اشخاصی به سعادت مطلوبشان در گرو این است که چقدر در این راه پای مردی نمایند، از راه صحیح منحرف نشوند و افراط و تفریط ننمایند.
برخورداری مؤمنان از نعمتهای ویژه الهی در دنیا و آخرت
اگر کسانی تحقیق کردند، هدف را شناختند و به درستی هم عمل کردند، آیا ممکن است خدای متعال چیزی از آنها کم بگذارد؟ آیا ممکن است چه در دنیا و چه در آخرت چیزی به صلاحشان باشد و خدا به آنها ندهد؟
محال است چنین باشد؛ زیرا خداوند بخیل نیست، عالم را هم آفریده تا انسانها با حرکت اختیاری خودشان، راه تکامل را طی کنند و به فیوضات و رحمتهای ابدی او نایل شوند.
اصلا هدف الهی این است که وقتی کسی راه درست را شناخت و تمام نیرویش را صرف عمل کرد و کوتاهی ننمود، خداوند درباره اش کوتاهی نکند. خداوند به کسانی که اهل عصیان و تمرّدند و از یاد خدا غفلت ورزیدهاند نعمتهای فراوان میدهد، آیا ممکن است به کسانی که توانشان را صرف یافتن راه هدایت و عمل به دستورات خدا کرده اند، عنایت نکند؟ روشن است که خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنیا و آخرت به آنها خواهد داد.
از نعمتهای آخرت که هیچ تزاحمی با همدیگر ندارد، به قدری که افراد لیاقت داشته باشند به آنها خواهد داد: جَنَّة عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ؛(۵۶) بهشتی که گستره اش به اندازه تمام آسمانها و زمین است در اختیارشان میگذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده کنند مضایقهای نخواهد بود؛ زیرا بهشت و نعمتهای آن مثل این دنیا نیست که مثلاً اگر کمی غذا خوردند سیر شوند یا اگر زیاد خوردند مریض شوند. در آن جا تزاحمی نیست. چنین نیست که اگر از چیزی تمتّع بردند، خسته شوند یا دیگر نتوانند استفاده کنند. در آن جا نه خستگی وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،... .
تنها خدا میداند که آن جا چه عالمی است و چه نعمتهایی در اختیار بندگان شایسته اش قرار میدهد! چنین کسانی که راه را به خوبی شناختهاند و به خوبی آن را پیموده اند، در آخرت هیچ مشکلی ندارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار میگیرد، حتّی بیش از آنچه تصور میکنند و به عقلشان میرسد. معمولاً انسان باید تصوری از چیزی داشته باشد تا آن را بخواهد؛ اما خداوند آن قدر نعمت میدهد که تصورش را هم نمیکنند: فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاَْعْیُنُ.(۵۷) در جایی هم میفرماید: لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ ؛(۵۸) هر چه بخواهند میدهیم، بیش تر هم میدهیم.
اما در دنیا، خیرات و نعمتها کمابیش با یکدیگر تزاحم دارد. نعمتها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدود میتواند از آنها استفاده کند، چه در خوردنیها باشد، چه در نوشیدنی ها، چه در پوشیدنیها یا دیگر نعمت ها. دنیا همه چیزش محدود است و به قدر محدود میتوان از نعمت هایش استفاده کرد.
اگر از حد خودش بگذرد نتیجه معکوس میدهد؛ مثلاً، اگر انسان پرخوری کند، مریض میشود. خداوند هم وقتی میخواهد در این دنیا به کسی چیزی بدهد به مقدار محدود میدهد، وقتی هم نعمتهای مادی و معنوی او با یکدیگر تزاحم پیدا میکند، نعمتی را که برایش اصل است به او میدهد.
به همین دلیل است که گاهی بندگان شایسته در این دنیا مبتلا به گرفتاریهایی میشوند. این طبیعت دنیا است که به دلیل این تزاحمات، گرفتاریها ایجاد میشود. اصلا زندگی دنیا بدون سختی ممکن نیست.
اما قرار بر این است که بندگان شایسته خدا هر چه خواستند، خداوند در این دنیا هم به آنها بدهد، مگر مصلحتی قوی تر در کار باشد و نعمتی با دیگری تزاحم پیدا کند.
گاهی بندگان صالح خدا چیزهایی را میخواهند، اما این خواست گاهی موجب محرومیت آنها از چیزهای دیگر میشود. در چنین مواقعی، خداوند به آنها چیزی میدهد که به صلاحشان باشد. البته بندگان شایسته خدا هم کارشان را به خدا واگذار میکنند و معمولاً مطابق خواسته دلشان از خدا چیزی نمیخواهند، میگویند: خدایا، هر چه را برای ما بهتر است نصیبمان کن. خداوند هم چنین اراده میکند که برای مثال، برای محفوظ ماندن آنها از گرما، ابری بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا اگر از باران روز ناراحت میشوند، شب برایشان باران بفرستد.
خواست خداوند چنین است که اگر این نعمتها با یکدیگر تزاحم پیدا کرد، آن را که برایشان بهتر است عطا کند؛ حتی گاهی از دنیایشان کم میگذارد و بر نعمتهای اخرویشان میافزاید و درجاتشان را بالا میبرد.
پس با دلایل عقلی و برهانی، میتوان اثبات کرد که اگر کسانی راه صحیح را بشناسند و آن را درست بپیمایند، هر چه را برایشان خیر باشد خدا به آنها میدهد، حتی اگر به این صورت باشد که در روز گرم تابستان، ابری بر سرشان سایه بیندازد یا اگر مریض شدند شفا پیدا کنند؛ مگر این که خداوند خیرشان را در غیر از این دیده باشد. در هر صورت، قرار بر این است که هیچ ناراحتی نبینند.
اینها چه کسانی اند؟ آیا کسانی که مقصد را شناخته اند، راه رسیدن به آن را هم در میان تمام مسایل فردی و اجتماعی و دیگر جنبههای زندگیشان به خوبی شناختهاند و توفیق عمل داشته اند، یهودیاند یا نصرانی یا بودایی یا غیر آن؟
بر اساس عقیده ما، یگانه راه صحیح «اسلام» است و هر کس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبی شناخته است. گم شده حقیقی انسان نزد خدا و در عالم ابدی است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است.
برای رسیدن به او نیز تنها راه «اجرای دستورات اسلام» است. بنابراین کسی که مسلمان باشد ضروریات و احکام اسلام را فرا میگیرد. پس هر کس مقصد را شناخته، راه را هم کمابیش یافته است. چنین شخصی مستحقّ دریافت نعمتهای بی منتهای خدا در دنیا و آخرت است.
تفاوت بهره افراد از «سعادت»
اما مسلمانان فرقههای گوناگونی دارند. همیشه هم کسانی بودهاند که میخواستهاند راه صحیح را بشناسند، تحقیق هم کرده اند، ولی موفق نشده اند. به خصوص در دوران ائمّه اطهار(علیهم السلام) کسانی بودند که در گوشه و کنار زندگی میکردند؛ میخواستند اسلام را دقیقاً بشناسند، ولی شرایط اجتماعی آن دوران و حکومتهای جابرانه مانع این کار بود.
این دسته افراد به اندازهای که شناخت پیدا کرده اند، مسؤولیت دارند و باید به همان مقدار عمل کنند. طبعاً استحقاق دریافت همه گونه عنایتی را هم ندارند؛ چون تمام راه را نپیموده اند. در چیزهایی که نشناختهاند کمالاتی وجود داشته که آنها به دلیل عمل نکردن، به آنها دست نیافته اند، هرچند تقصیری در زمینه شناخت نداشته اند. خداوند هم در همین حد پاداش آنها را خواهد داد: إِنّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً.(۵۹) آنها در شناخت «تقصیر» نداشتهاند بلکه قصور داشته اند، ولی به آنچه فهمیدهاند عمل کرده اند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان میدهد.
اما کسانی که مقصد را شناختهاند و با تلاش و کوشش خود نیز در مسیر صحیح گام نهادهاند و برای طی طریق، مشمول توفیق الهی شدهاند ـ (یعنی شیعه اهل بیت(علیهم السلام) هستند) دیگر هیچ مشکلی ندارند، مگر در زمینه عمل، و باید در عمل بکوشند؛ چون هدف و راه را درست شناخته اند. البته اینها هم از لحاظ معرفت، مراتبی دارند. چنین نیست که هرکس شیعه شد، تمام دستورات اهل بیت(علیهم السلام) را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با یکدیگر فرق میکند.
ممکن است برخی به شناخت کامل تمام جزئیات نرسیده باشند و بالتبع از درک آثار آن نیز محروم خواهند شد. هر کس به شناخت کامل تر رسیده باشد، از آثار بیش تری هم برخوردار خواهد شد.
در هر حال فرض ما بر این است که ما شیعیان از لحاظ شناخت کمبودی نداریم و اسلام را از طریق اهل بیت(علیهم السلام) با همه ابعادش شناخته ایم. پس اگر به درستی عمل کنیم، خداوند در دنیا و آخرت ما را غرق در نعمت خواهد کرد، و چرا چنین نکند؟ مگر خدا میخواهد نعمت هایش را برای چه کسی ذخیره کند؟! مگر بخل دارد؟! آیا اگر به بعضیها بدهد، نعمت هایش تمام میشود؟
در آخرت تزاحم و تعارضی نیست، هر چه را به یکی داده به دیگری هم میتواند بدهد؛ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.(۶۰)
محدودیت از ویژگیهای دنیا است و در آخرت وجود ندارد. در این جا هم هر کس راه شناخت را درست پیمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا میکند، مگر آن که مصلحت نباشد؛ به گونهای که حتی اگر به خودش هم گفته شود که اگر فلان چیز به تو داده شود از چیز دیگری محروم میشوی، قبول نمیکند و میگوید همان که خدا خواسته بهتر است.
پس کسانی که مقصد را درست تشخیص داده اند، راه را هم درست رفتهاند و تمام توانشان را نیز برای رسیدن به آن به کار گرفتهاند (همان کسانی که در دنیا و آخرت، غرق در نعمتهای خدا خواهند شد) مسلمانانی هستند که شیوه اهل بیت(علیهم السلام) را درست شناختهاند و آن را در تمام ابعاد زندگیشان محور قرار داده اند.
بر این اساس، امام صادق(علیه السلام) میفرماید: ای پسر جندب، اگر شیعیان ما (کسانی که مقصد زندگیشان، یعنی خدا و قیامت، را درست شناختهاند و سعادت حقیقی را وجهه همّت خود گردانده اند) استقامت به خرج دهند و از مسیری که انتخاب کردهاند منحرف نشوند خداوند آنان را غرق در نعمتهای خود میکند.
«استقامت»، شرط دست یابی به سعادت
در توضیح «استقامت»، به جا است بدانیم که در چند جای قرآن، به پیامبر (صلی الله علیه وآله) امر به استقامت شده است؛ یکی در سوره هود که از آن حضرت نقل است که فرمود: شَیَّبَتْنی سورةُ هود لمکانِ هذه الآیة: فَاستقمْ کما اُمرتَ و مَن تابَ معکَ؛(۶۱) سوره هود مرا پیر کرد؛ به سبب وجود این آیه: پس استقامت بورز تو و هر که با تو توبه کرده است، همانگونه که فرمان داده شده ای.
امام خمینی(رحمه الله) در سخنان خود، زیاد بر این حدیث تأکید میکردند. به واقع، آنچه انسان را پیر میکند و کمرشکن است «استقامت» است.
به همین منظور، خداوند در آیه دیگری به استقامت ورزندگان بشارت میدهد: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ؛(۶۲) آنان که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان فرود آیند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت ما بر شما به بهشتی که وعده داده شده اید.
بنابراین، صرف ایمان به خدا و پذیرش دین حق و مذهب اهل بیت(علیهم السلام) کافی نیست، بلکه باید در این راه پایداری کنیم و استقامت به خرج دهیم. باید مراقب باشیم تا لحظهای منحرف نشویم. اگر کسی این گونه باشد، خداوند از هیچ خیری در حق او فروگذار نمیکند. چنین کسی مستجاب الدعوه است؛ هر چه از خدا بخواهد به او عطا میکند و او نیز جز آنچه مرضیّ خدا است انجام نمیدهد؛ ملایکه هم با او مصافحه میکنند و دست میدهند. البته کسانی که به درجات بالاتر و کامل تری رسیده باشند ملایکه را میبینند و مصافحه آنها را درک میکنند.(۶۳)
تأثیر مصلحت الهی بر بهره مندی مؤمنان از نعمتهای دنیا
باید توجه داشته باشیم که آنچه برای نمونه از امتیازات شیعیان و مؤمنان واقعی در این روایت نقل شده قاعده کلی و همیشگی نیست، بلکه اقتضائاتی است که امام صادق (علیه السلام) برخی از آنها را در خصوص آنان ذکر کرده اند؛ یعنی چنین کسانی این گونه اقتضایی در وجودشان هست که خداوند مثلاً، در گرمای هوا ابری بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا ملایکه با آنها مصافحه کنند. اما باید توجه داشت که اگر خداوند برای بعضی از بندگان مؤمنش این کارها را نکرده به دلیل مصالحی بالاتر است؛ یعنی این اقتضا برای آنان وجود دارد که روزهایشان آفتابی باشد و اگر قرار باشد بارانی ببارد، در شب برایشان بفرستد و...، اما ممکن است به دلیل برخی مصالح والاتر، این امتیازات را به آنها ندهد.
از جمله امتیازاتی که خداوند به چنین بندگانی عطا میکند این است که: لاََکلوُا مِن فَوقهم و مِن تحتِ اَرجُلِهِم ؛ آنان روزی خود را، هم از بالای سر و هم از زیرپایشان دریافت میکنند.
شاید این تعبیر کنایی بوده و منظور این باشد که نعمت از هر طرف به سوی آنان سرازیر میشود.
به همین مضمون، در قرآن هم میفرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الاَْرْضِ ؛(۶۴) اگر اهل زمین ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند (شناخت و استقامت)، از آسمان و زمین بر آنها درهای برکات را میگشودیم. مصداق کامل چنین کسانی شیعیان خالص اهل بیت(علیهم السلام) هستند که هیچ چیز از خدا نمیخواهند مگر این که دعایشان را مستجاب میگرداند: لَما سَألوا اللّهَ شیئاً اِلاّ اَعطاهُم.
کمبود کدام ویتامینها باعث سردرد میشود؟
کمبود هر ماده در بدن میتواند باعث سردرد شود؛ ویتامینها جزو این دسته از مواد هستند. رژیم و سبک زندگی در کمبود این مواد موثرند و عاملی برای سردرد. کمبود ویتامین دی باعث سردردهای شدید میشود. افرایش مواد غذایی که حاوی ویتامینها و مکملها هستند نیز سردرد را کاهش میدهند.
پس بهتر است زمانی که به سردرد دچار میشوید، به سبک زندگی خود بیشتر دقت کنید و با شناخت آنها از عوامل سردرد جلوگیری کنید. یکی از آنها بازبینی دوباره رژیم غذایی و سبک زندگی است. در ادامه ویتامینهایی را به شما معرفی میکنیم که کمبود آن عاملی برای سردرد است.
ویتامین دی
ویتامین دی در واقع یک هورمون تولید شده توسط کلیهها است. بیشتر ما این ویتامین را از طریق مصرف غذا، مکملها و یا در معرض نور خورشید بودن به دست میآوریم. اگر هر کدام از این روشها کافی نباشد، ممکن است به سردرد دچار شویم اما باید مراقب بود که بیش از حد از ویتامین دی استفاده نکرد زیرا تاثیر منفی روی سلامتی دارد.
افراد بین سنین ۱۹ تا ۷۰ سال به ۶۰۰ IU و افراد ۷۱ سال به بالا به ۸۰۰ IU ویتامین دی نیاز دارند. منبع ویتامین دی نور خورشید است که البته بیش از حد در معرض آن بودن نیز خطرات زیادی دارد. مکملها، ماهی، لبنیات، آب پرتقال و گندم نیز منبع مناسبی از ویتامین دی هستند.
ویتامین آ
این ویتامین یک نوع محلول در چربی است و دوز روزانه آن برای مردان ۳۰۰۰ هزار واحد و برای زنان ۲۳۰۰ واحد محسوب میشود. ویتامین آ برای تسکین سردردهای شدید عالی است اما باید در میزان مصرف این ویتامین احتیاط کرد زیرا ممکن است موجب سردرد، مسمومیت و تهوع شود و یا حتی تعادل اعصاب مرکزی را به هم بریزد.
ویتامین آ در خوراکی هایی مثل هویج، قسمت سبز کاهو، شیر و گوجه فرنگی به وفور یافت میشود.
کم آبی بدن
کم آبی یکی از مشکلات رایج برای ایجاد دردهای متفاوت است. آب در دسترس همه است اما بسیاری خواص آن را نادیده میگیرند. افراد باید در طول روز بدن خود را رطوبت رسانی کنند. بعضی از افراد ساعتها و ساعتها هیچ آبی نمینوشند و در نتیجه با مشکلاتی مثل سردرد روبرو میشوند.
پس حتماً مصرف آب را در برنامه روزانه خود قرار دهید. اگر فراموشکار هستید، میتوانید از اپلیکیشنهای مخصوص نیز استفاده کنید که هر چند ساعت یکبار به شما یادآوری میکند که آب بنوشید. مصرف ۸ لیوان آب در روز توصیه میشود. البته نیاز بدن به مایعات برای هر کس متفاوت است اما در روز باید مقدار قابل توجهی آب بنوشید.
منیزیم
منیزیم به تنظیم اعصاب و عملکرد عضلات کمک میکند، قند خون را در سطح متناسب نگه میدارد و فشار خون را نیز تنظیم میکند. متخصصان بر این باورند که کمبود منیزیم با میگرن مرتبط است.
به همین دلیل است افرادی که از مکملهای کلسیم استفاده میکنند، میتوانند مشکلات مربوط به سردرد را بهبود ببخشند زیرا منیزیم به طور طبیعی یک عامل آرامش دهنده عضلات و سیستم عصبی محسوب میشود و کمبود این ماده معدنی باعث سوزش عضلانی، درد عضلانی، کم خوابی و سردرد میگردد. منابع غذایی حاوی منیزیم شامل آجیل ها، دانههای گیاهی، سبزیجات برگ دار سبز، سرلاک، شیر و ماست است.
ویتامینهای B
ویتامینهای B از سیستم عصبی محافظت میکنند. این ویتامینها پیچیده هستند و حاوی فولیک اسید میباشند که برای سیستم عصبی مناسب است و سطح هوموسیستئین را کاهش میدهد که عاملی برای میگرن است.
مصرف انواع دیگر ویتامینهای B از جمله B۱, B۲ , B۳, B۵ , B۶ , B۱۲، بیوتین و فولات نیز باید مورد توجه قرار بگیرد. البته باید مراقب باشید که در این امر زیاده روی نکنید.
ویتامین B۲
ویتامینهای B نقش مهمی را در محافظت از بدن در برابر سردرد ایفا میکنند. ویتامینهای B به ریبوفلاوین نیز مشهور هستند. کمبود آنها عاملی برای مشکلاتی مثل سردردهای میگرنی است.
مصرف مواد غذایی حاوی ویتامین b۲ یا مکملهای آنها به افزایش انرژی و متابولیسم بدن کمک میکند و احتمال ابتلا به سردردهای میگرنی را کاهش خواهد داد.
همچنین مصرف این ویتامین برای آقایان ۱۹ سال به بالا به اندازه ۱.۳ میلی گرم و برای خانمها در این سن به اندازه ۱.۱ میلیگرم توصیه میشود. اگر باردار یا شیرده هستید، مصرف روزانه شما باید بین ۱.۴ و ۱.۶ میلیگرم باشد و همچنین میتوانید این ویتامین را از مواد غذایی مثل تخم مرغ، جگر، گوشت قرمز، شیر، سبزیجات سبز و غلات به بدن برسانید. پس اگر از میگرن رنج میبرید، حتما از دوز بالایی از این مکملها استفاده کنید.
سدیم
اگر هنگام ورزش کردن یا هر گونه فعالیت فیزیکی بیش از حد عرق میکنید، ممکن است که با کمبود نمک یا همان سدیم در بدن مواجه باشید که عاملی برای سردرد است.
خوشبختانه میتوان کمبود سدیم را به راحتی با خوردن نوشیدنیهای نمک دار و یا حاوی الکترولیت جبران کرد. کمبود نمک در بدن همچنین میتواند از طریق مشکلات ادراری و یا مصرف داروهای خاص ایجاد شود.
فواید بینظیر ویتامین c برای پوست
بهترین راه برای بهرهمندی از فواید پوستی ویتامین c، استفاده از محصولات مراقبت از پوست حاوی آن است. این روزها ویتامین c، که با نام «اسید اسکوربیک» یا «اسید ال اسکوربیک» هم شناخته میشود، اغلب به شکل سرم ارائه میشود؛ هرچند، میتوان آن را در کرمها و لوسیونها هم یافت که به جذب آسان آن به پوست کمک میکنند.
مزایای سرم ویتامین c
محافظت از پوست در برابر آسیب
پوست ما در معرض تهاجم مداوم دشمنان بیرونی، مانند آلودگی هوا و نور خورشید، همراه با پیری معمول و طبیعی است. همه این چیزها میتوانند با ایجاد رادیکالهای آزاد، مولکولهای ناپایداری که الکترونها را از سلولها میدزدند و باعث آسیب میشوند، درخشش پوست ما را از بین ببرند. اما آنتیاکسیدانها میتوانند از پوست در برابر رادیکالهای آزاد محافظت کنند و در عوض الکترون ها را به آنها اتصال دهند.
آثار ضدپیری
رادیکالهای آزاد میتوانند پیری پوست را تسریع کنند و ویتامین cبا این روند مبارزه میکند. همچنین، نشان داده شده است که ویتامین c از پوست محافظت میکند و تولید پروتئین کلاژن را هم که بافتهای بدن را کنار هم نگه میدارد، افزایش میدهد.
همکاری خوب با مواد ضدآفتاب
مطالعات نشان میدهد که وقتی ویتامین c با کرم ضدآفتاب ترکیب شود، محافظت بهتری در برابر آفتاب و پیری ناشی از قرار گرفتن در معرض نور خورشید دریافت میکنیم، زیرا این دو با هم کار میکنند. اگر نور خورشید از ماده ضدآفتاب عبور کند، ویتامین c برای مراقبت از پوست حاضر است.
کمرنگ کردن حلقههای تیره زیر چشم
ویتامین c به بهبود و تعدیل حلقههای تیره ناشی از تجمع خون در زیر چشم کمک میکند.
عوارض جانبی استفاده از سرم ویتامین cدر موارد نادر، ممکن است دچار خشکی، خارش یا سرخی پوست شوید. اگر پوست حساسی دارید، محض اطمینان با اسید الاسکوربیک با غلظت کم شروع کنید و مثل همیشه قبل از هر کاری با پزشک خود مشورت کنید.
آیا نوشیدن آب قند خون را کنترل میکند؟
فواید و تاثیرهای آب بر سلامت نیاز به اثبات ندارد و همه افراد از ضرورت نوشیدن آب در طول روز آگاه هستند.
آب موجب تامین رطوبت بدن برای فعالیتهای مختلف میشود، در تسهیل گوارش نقش دارد و در دفع مواد زائد از بدن موثر است. بدون نوشیدن کافی آب، اختلال در عملکرد الکترولیتهای بدن اتفاق میافتد و خونرسانی نیز دچار اختلال میشود.
از همینرو، نوشیدن یک و نیم تا 2 لیتر آب در روز ضروری است که در شرایط گرمای هوا و فعالیت بدنی ممکن است به مقدار بیشتری نیاز باشد.
باورهای مختلفی در مورد تاثیر آب وجود دارد که یکی از آنها، کنترل قند خون است.
باید گفت که نوشیدن آب هیچ تاثیری بر کنترل قند خون افراد سالم ندارد.
البته این نکته در مورد آب معمولی صدق میکند و نوشیدن آب طعمدار موجب افزایش قند خون نیز میشود.
اما در مورد بیماران دیابتی، تاثیرات آب بر کنترل قند خون تا حدی متفاوت است.
ابتلا به این بیماری باعث افزایش احساس تشنگی میشود که بهخصوص پس از صرف غذا که انسولین برای تنظیم قند خون ترشح میشود، بارزتر است. در این شرایط، بدن قند خون را از طریق کلیهها دفع میکند که در نتیجه سطح آب بدن کاهش مییابد.
برای جلوگیری از این وضعیت، نوشیدن آب با جلوگیری از غلظت خون به بازگرداندن قند خون در حد نرمال کمک میکند.
البته باید توجه کرد که نوشیدن آب راهکار درمانی کنترل قند خون در این بیماران تلقی نمیشود و فقط این نکته اهمیت دارد که اگر بیمار دیابتی به اندازه کافی آب ننوشد، سطح قند خون ممکن است افزایش پیدا کند.
برای تقویت حافظه چه بخوریم؟
برخی مطالعات به کم شدن حافظه در افراد مبتلا به پرفشاری خون اشاره میکنند. بالا بودن فشار خون در رگهای مغزی احتمالا بر عملکرد سلولهای مغز تأثیر نامطلوب برجای میگذارد. مصرف صبحانه و حتی نوع صبحانه مصرفی روی قدرت تمرکز و حافظه کوتاه مدت کودکان و بزرگسالان تأثیر مثبت دارد.
برای تقویت حافظه چه بخوریم؟
تأثیر آنتی اکسیدانها بر سلولهای مغزی
یکی از عوامل لطمه زننده به سلولهای مغزی، مواد اکسیدان هستند که به مرور در سلولها ظاهر شده و منجر به نابودی، پیر شدن یا کاهش توان فعالیت آنها میشوند. مصرف آنتیاکسیدانهای غذایی مانند ویتامین C، ویتامین E و لیپوئیک اسید (نوعی اسید چرب)، از مغز در برابر تأثیر مخرب و کشنده رادیکالهای آزاد (یا همان عوامل اکسیدان) محافظت میکند. ویتامین C علاوه بر آنتیاکسیدان بودن، برای تشکیل بافتهای جدید پیوندی ضروری بوده و کمبود آن علاوه بر مشکلات جسمی، علائمی شامل افسردگی، خستگی بیش از حد، رفتارهای عصبی و هیجانات زیاد را بروز میدهد. غذاهای گیاهی متعددی شامل اسفناج، جعفری، شاهی و دیگر انواع سبزی خوردن، مرکبات از قبیل پرتقال، لیمو، نارنج و نارنگی، انواع فلفل مثل فلفل دلمهای، فلفل سبز و قرمز، انواع کلم از قبیل کلم سنگ (کلم قمری)، گل کلم و کلم بروکلی، کیوی، توت فرنگی، تمشک، سیب زمینی، گوجه فرنگی، گریپ فروت، هندوانه، شلغم، نخود فرنگی، پیاز و پیازچه حاوی این ویتامین هستند.
نقش مواد معدنی در عملکرد سلولهای عصبی
مواد معدنی نقش مهمی در عملکرد سلولهای عصبی دارند. مواد غذایی غنی از مواد معدنی به هوشیاری ذهن فرد کمک میکند. برخی از این مواد معدنی مهم کلسیم، پتاسیم و منیزیم هستند. منابع مهم این املاح شامل شیر و محصولات لبنی همچون پنیر و ماست، غذاهای غنی شده با کلسیم، سیب، زردآلود، آووکادو، موز، گریپ فروت، عسل، کیوی، پرتقال، آلو، گیلاس، توت فرنگی، انجیر، خرما، سیب زمینی، غلات کامل، حبوبات، دانههای روغنی، سبزیجات برگ سبز، ماهی و گوشت هستند.آهن نیز ازجمله مواد معدنی بسیار مهم و موثر در تقویت حافظه است. وقتی آهن بدن کم باشد، قدرت یادگیری، تمرکز و توجه کاهش یافته و فرد خیلی زود احساس خستگی کرده یا با سردرد و بیحالی مواجه میشود و قدرت حفظ مطالب را از دست میدهد. عدم نوشیدن چای پس از غذا و استفاده از سبزیجات و میوههای تازه همراه با غذا، باعث جذب بهتر آهن در بدن فرد میشود.کمبود دریافت روی (زینک) کافی در برنامه غذایی منجر به کم شدن تمرکز و ضعف حافظه کوتاه مدت شده و لازم است مواد غذایی حاوی روی مثل غذاهای دریایی، ماهیها، حبوبات، غلات و نانهای سبوسدار بیشتر مصرف شوند.
شیر مادر و ارتقای حافظه
نشان داده شده که نوزادان نارس که از شیر مادر استفاده میکردند، در سنین جوانی نسبت به همان نوزادان که شیر خشک مصرف کردهاند هوش بالاتری دارند. شاید این اثر شیر مادر به دلیل وجود امگا ۳ باشد که در غذاهای دریایی نیز موجود است. ضمنا به مادران باردار و شیرده توصیه میشود که غذاهای دریایی بیشتری بخورند، تا در رشد مغزی فرزندانشان مؤثر باشد.
نوع مواد غذایی نامناسب برای مغز
چربی حیوانی اشباع و اسیدهای چرب ترانس میتوانند به شریانهای مغزی آسیب رسانده و منجر به سکته شوند. براثر سکته سلولهای مغزی تا حد زیادی از بین میروند. دیگر عواملی که فعالیت مغز را کاهش میدهند شامل رنگها، شیرین کنندهها و افزودنیهای غذایی مصنوعی، نوشابههای گازدار، شربتهای شیرین، تنقلات شیرین، نیکوتین و نان سفید هستند.
نقش امگا ۳ در تقویت حافظه
مصرف روزانه ۳۰ تا ۶۰ گرم ماهی به ویژه از نوع سالمون و ساردین توصیه میشود. روغن ماهی حاوی اسیدهای چرب امگا ۳ است و انتقال پیامهای عصبی در سیستم مغزی و عصبی از یک سلول به دیگری را تسهیل میکند. مطالعهای نشان داد مردانی که روزانه ۲۲ گرم ماهی خورده بودند، ۶۰ درصد کمتر به کاهش حافظه ناشی از پیری دچار شدند. ضمنا کودکانی که امگا ۳ کافی دریافت نکرده باشند، ضریب هوشی کمتری دارند. هگزا انوئیک اسید DHA (یکی از انواع اسیدهای چرب امگا ۳ است که موجب بهبود سرعت، قدرت و کارایی مغز و حافظه، یادگیری و بهبود حالات روحی میشود). فردی که ماهی مصرف نمیکند، بهتر است روزانه یک کپسول امگا ۳ که حداقل ۶۵۰ میلی گرم الی یک گرم از این نوع چربی را در خود دارد، مصرف کند. فسفاتیدیل سرین و فسفاتیدیل کولین (لستین) موادی هستند که به تولید میانجیگر عصبی حافظه به نام استیل کولین کمک میکنند. نتایج یک تحقیق انجام گرفته نشان داد افراد مصرف کننده فسفاتیدیل سرین در آزمونهای حافظه و یادگیری ۳۰ درصد امتیاز بیشتری داشتند. این مواد در تخم مرغ به مقدار قابل توجهی وجود دارد.
بیانات در دیدار دانشمندان، متخصصان، کارشناسان و مسئولان صنعت هستهای کشور
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین لاسیّما بقیّة الله فی الارضین.
خیلی خوش آمدید. واقعاً ممنونم از دانشمندان و مسئولان و فعّالان این صنعت که امروز این دیدار خوب را و این نمایشگاه(۲) عالی را برای ما تدارک دیدند؛ بسیار نمایشگاه خوبی بود، خشنودکننده و دلگرمکننده و بشارتبخش بود. من چند مطلب را که آماده کردهام به شما بگویم، عرض میکنم.
موضوع اوّل دربارهی اهمّیّت صنعت هستهای است. البتّه شماها میدانید و با اهمّیّت این صنعت آشنا هستید، [امّا] خیلی از مردم این آشنایی را ندارند و قدر صنعت هستهای، ابعاد گوناگون و گستردهی این صنعت و تأثیراتش در زندگی مردم و در پیشرفت کشور را نمیدانند. من، هم اینجا یادداشت کردهام که در تذکّرات عرض خواهم کرد، هم حالا در این نمایشگاه چند بار به این برادران عزیز گفتم تقصیر شماها است که نمیآیید با مردم حرف بزنید و به مردم بگویید که چه کار دارید میکنید و این مجموعه چه حرکت عظیمی را وجههی همّت خودش قرار داده و دارد پیش میرود. شماها میدانید، مردم نمیدانند؛ لذا من به طور مختصر میگویم.
آنچه به طور مجمل میشود گفت، این است که این صنعت، هم از لحاظ پیشرفت کشور و تواناییهای کشور در عرصههای فنّی، اقتصادی، سلامت و غیره که به کشور آبرو میبخشد و زندگی را برای مردم بهتر میکند دارای اهمّیّت است، هم از جهت وزن سیاسی جهانی و بینالمللی برای کشور؛ یعنی وقتی که شما در بخشهای مختلف این صنعت پیشرفت دارید و دارید کار انجام میدهید و گرهگشایی میکنید، مراکز اطّلاعاتی جهان و بسیاری از سیاستمداران دنیا و شاید خیلی از دانشمندان و اهل مطالعه میفهمند و این برای کشور آبرو است؛ پس پیشرفت این صنعت از لحاظ بینالمللی و از لحاظ وزن و جایگاه و آبروی ملّی هم دارای اهمّیّت است. این، دو جهت. جهت سوّم از لحاظ روحیهی اعتماد به نفْس ملّی است. خب میبینید، دستگاههای مختلف تبلیغاتی دشمنان با همهی وجود دارند کار میکنند که کشور را بیآینده نشان بدهند، جوانها را مأیوس کنند؛ این دیگر در فضای مجازی، در تلویزیونها، در اظهارات سیاسی مشهود است. این کار شما درست نقطهی مقابل این حرکت دشمن است؛ یعنی روح امید را، روح اعتماد به نفْس را در ملّت تزریق میکند؛ مردم، جوانها، نخبگان، میفهمند که چه میدانهای اساسی و مهمّی را میتوانند کشف کنند، تصرّف کنند و بپیمایند.
خب، این سه جهت را من از لحاظ اهمّیّت صنعت هستهای گفتم. با توجّه به این جهات، همه باید تصدیق کنند که صنعت هستهای یکی از مؤلّفههای اساسی و مهمّ اعتبار کشور و قوّت و قدرت کشور است. اگر شما ایران قوی میخواهید، هر کسی ایران را دوست دارد، هر کسی جمهوری اسلامی را دوست دارد، هر کسی ملّت را دوست دارد و قوّت این کشور را میطلبد، بایستی به این بخش از تلاش و فعّالیّت علمی و تحقیقاتی و صنعتی و کاریای که اینجا انجام میگیرد اهمّیّت بدهد و برایش اعتبار قائل بشود. من میگویم علّت تمرکز دشمنان روی انرژی هستهای هم همین است؛ علّت اینکه شما میبینید بیست سال است ما چالش داریم [همین است]؛ چالش هستهای ما الان بیست سال است [که هست]. چرا این چالش را دشمنان ایجاد کردهاند؟ چرا اینقدر گیر میدهند؟ مگر در دنیا فقط ما داریم تلاش هستهای میکنیم؟ البتّه آنها میگویند از [دسترسیِ ما به] سلاح هستهای میترسند! دروغ میگویند، میدانند که ما دنبال سلاح هستهای نیستیم. جامعهی اطّلاعاتی آمریکا بارها تا حالا این را تصریح کرده که ایران دنبال تسلیحات هستهای نیست. همین چند ماه پیش هم ــ در همین چهار پنج ماه اخیر ــ دو مورد اعتراف کردند گفتند هیچ نشانهای از حرکت ایران به سمت ساخت سلاح هستهای دیده نمیشود؛(۳) راست هم میگویند. البتّه [کار ما] از ترس آنها و به خاطر آنها نیست؛ عقیدهی ما این است. سلاح هستهای برای کشتار دستهجمعی به کار میرود، ما با کشتار دستهجمعی مخالفیم؛ خلاف دین است، خلاف اسلام است؛ چه اتمیاش، چه شیمیاییاش، چه انواع و اقسام دیگری که ممکن است. در جنگهای زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین و صدر اسلام، سفارش میشد که مواظب باشید آب روی مردم بسته نشود؛ آن وقت، حرکت عمومی علیه عامّهی مردم بستنِ آب بود، دیگر [سلاح] شیمیایی و این حرفها نبود. ما روی مبنای اسلامیمان نمیخواهیم طرف سلاح برویم؛ وَالّا اگر این نبود و میخواستیم برویم، جلویش را نمیتوانستند بگیرند، همچنان که جلوی پیشرفتهای هستهای ما را تا الان نتوانستند بگیرند و نخواهند توانست بگیرند. اگر میخواستیم سلاح هستهای درست کنیم، میکردیم، آنها هم میدانند این را. پس بهانهی سلاح هستهای دروغ است؛ [مسئله] این نیست، یک چیز دیگری مطرح است. آنها میدانند که حرکت در صنعت هستهای، در واقع، در حکم کلید برای پیشرفتهای علمی در بخشهای متعدّد کشور است؛ این را نمیخواهند؛ نمیخواهند ما در مسائل گوناگون، پیشرفتهای چشمگیر و تشویقکننده داشته باشیم. هر پیشرفتی که ملّت ایران بکنند، فکر ملّت ایران، راه ملّت ایران، مردمسالاری ملّت ایران، روی ملّتهای دیگر اثر میگذارد؛ اینها این را نمیخواهند، از این میترسند؛ هدفشان جلوگیری از پیشرفت کشور ما در یکی از مهمترین عرصههای علمی است که همین عرصهی هستهای است.
خب این چالشی که بیست سال است ما با دشمنانمان بر سر قضیّهی هستهای داریم، حقایقی را هم روشن کرد؛ این چالش بیستساله چند حقیقت را روشن کرد. اوّلین حقیقت این است که توانایی و استعداد خارقالعادهی جوانهای ما را نشان داد. این چیزهایی که امروز دیده شد ــ و البتّه آنچه واقعیّت دارد بیش از اینها است ــ همه در حال تحریم انجام گرفته، در حال تهدید انجام گرفته. دائماً دانشمندان ما تهدید شدند، دانشمندان ما ترور شدند؛ بعضیها ترور شدند، بعضیها تهدید به ترور شدند، در عین حال این پیشرفتها حاصل شده. پس ما از لحاظ منابع انسانی فوقالعادهایم. ما از لحاظ منابع انسانی از بسیاری از کشورهای دنیا و از متوسّط دنیا بسیار بالاتریم، جلوتریم؛ این در بخشهای دیگر هم نشان داده شده بود؛ در قضیّهی اتمی، در این صنعت هستهای، کاملاً نشان داده شد. این یک حقیقت.
حقیقت دیگری که دیده شد، منطق غیر انسانی و غیر منصفانه و زورگویانهی مخالفین ما بود. زور میگویند؛ یعنی فراتر از قراردادهای پادمانی رایج در دنیا از کشور ما توقّعات دارند و زورگویی میکنند: «فلان کار را نکنید، فلان کار را نکنید، از سطح زمین فراتر و آنطرفتر نروید برای تشکیلاتتان»؛ خب چرا؟ اگر شما مرض ندارید، غرض ندارید، تهدید نمیخواهید بکنید، چرا میترسید از اینکه ما در فلان نقطهی آسیبناپذیر تأسیسات داشته باشیم؟ منطق غیر انسانی آنها و غیر منصفانهی آنها آشکار شد؛ این هم یک حقیقت بود که در این چالش دیده شد.
یک حقیقت دیگر نامطمئن بودن طرفهای ما و مخالفین ما در وعدههایشان [بود]. تا حالا در این سالهای متمادی ــ حالا آنهایی از شماها که سابقهی بیشتری در این [صنعت] هستهای دارید، توجّه دارید که من به چه چیزهایی اشاره میکنم ــ در بخشهای مختلف، چه دولتهایی که طرف مذاکرهی ما بودند، چه خود آژانس، بارها وعدههایی دادند، [امّا] به آن وعدهها عمل نکردند؛ وعدههای غیر قابل تحقّق. پس بنابراین، یکی از دستاوردهای این چالش بیستساله هم همین است که ما فهمیدیم به وعدههای اینها و به حرفهای اینها نمیشود اعتماد کرد؛ بیاعتمادی. اینها دستاوردهای مهمّی است؛ اینها را مهم بدانید. ما خیلی جاها برای خاطر همین اعتمادهای بیجا ضربه خوردیم. اینکه یک ملّت و مسئولین یک کشور بدانند و بفهمند که کجا باید اعتماد کنند، کجا نباید اعتماد کنند، این خیلی مهم است؛ این را ما فهمیدیم. ما در این بیست سال فهمیدیم که چه کسانی قابل اعتمادند، چه کسانی قابل اعتماد نیستند. خب، این حالا راجع به اهمّیّت مسئلهی هستهای. عرض کردم، شماها این چیزها را شاید بیشتر از ماها هم میدانید؛ دلم میخواهد مردم بدانند.
موضوع دوّمی که مطرح میکنم، اشارهای به پیشرفتهای این صنعت در کشور است. البتّه من فنّی نیستم و اطّلاعات کافی در این زمینهها ندارم که بخواهم بگویم، این کارِ شماها است که بگویید پیشرفتها چیست؛ من یک کلّیّاتی را میخواهم بیان کنم. مقدّمتاً، یک جملهای را من بگویم. در ادبیّات سیاسی ما، کلمهی «مستضعف» و «استضعاف» وارد شد؛ میگوییم «فلان ملّت، ملّت مستضعفیاند» یا «ما قبل از انقلاب، ملّت مستضعفی بودیم». این کلمهی «مستضعف» یک کلمهی پُرمغز و پُرمعنایی است. «مستضعف» یعنی چه؟ یعنی کسی که ضعیف نگه داشته شده. «مستضعف» با «ضعیف» فرق دارد؛ «ضعیف» یعنی کسی که ضعیف است، «مستضعف» یعنی آن کسی که او را ضعیف نگه داشتهاند. ضعیف نگه داشته شدن که معنای کلمهی «مستضعف» است، دو جور است. یک وقت یک قدرتی میآید بر یک ملّتی سوار میشود، تسلّط پیدا میکند، او را ضعیف نگه میدارد؛ مثل قدرتهای استعماری که کشورهای استعمارزده را ضعیف نگه میداشتند. انگلیسها کشورهای شبهقارّهی هند را سالهای طولانی ضعیف نگه داشتند. اگر به این کتاب نگاهی به تاریخ جهان که نهرو(۴) ــ نخستوزیر اسبق هند که مرد مطّلع و دانشمندی بود ــ نوشته مراجعه کنید، او شرح میدهد که هند قبل از ورود انگلیسها چه بود و بعد از ورود انگلیسها چه شد، چقدر عقب رفت، چقدر تهیدست شد؛ استعمار این است. پس بنابراین، یک نوع استضعاف این است که یک قدرتی یک ملّتی را عقب نگه دارد که چیز بدی است، چیز خطرناکی است. از این خطرناکتر، نوعِ دوّمِ استضعاف است و آن، این است که یک ملّت خودش باور کند که ضعیف است، باور کند که بیعرضه است، باور کند که نمیتواند؛ این خیلی خطرناک است.
اکثر شما دورهی قبل از انقلاب را ندیدید، درک نکردید؛ ما سالها در آن دوره زندگی کردیم، با مسائل آن آشنا بودیم. شما هم امروز میتوانید آشنا بشوید؛ اگر مطالعه کنید، دقّت کنید، میتوانید بفهمید آن روز چه خبر بوده. به شما صریحاً عرض میکنم: ما در دورهی قبل از انقلاب، هر دو جور استضعاف را داشتیم. اوّلاً ما را ضعیف نگه داشته بودند؛ یعنی [مانند] همین جوانی که مثل رضایینژاد،(۵) مثل شهریاری،(۶) مثل فخریزاده(۷) در دورهی انقلاب تربیت شد، در قبل از انقلاب هم بود امّا به این رتبه نمیرسید؛ نمیگذاشتند، تحقیر میکردند ملّت ایران را و مانع پیشرفت ملّت میشدند. آن سالها یک وقتی در یک جلسهای، بر حسب تصادف، با یکی از کسانی که جزو مسئولین آن رژیم بود ارتباط پیدا شد ــ چون ما با آنها ارتباط نداشتیم ــ یعنی نشستیم در جلسهای که تصادفاً او هم بود؛ من شروع کردم به انتقاد کردن از بعضی از چیزها ــ جوان بودیم و حوصلهی حرف زدن و بحث کردن و مانند اینها زیاد داشتیم ــ جواب او این بود که «آقا! این حرفها چیست که شما میزنید؟ ما نشستهایم اینجا، اروپاییها، دیگران، مثل نوکر دارند برای ما کار میکنند، جنس میآورند، آنها میسازند، ما استفاده میکنیم.» منطق را میبینید؟ منطق این بود که آنها میسازند، ما استفاده میکنیم، [پس] آنها نوکر ما هستند. اروپاییها نفت ما را میبردند، بازار ما را تصرّف میکردند، در سیاست ما حدّاکثرِ دخالت را میکردند، این بیعقلی که طرف صحبت ما بود اینها را افتخار ملّت میدانست! «عقب نگه داشته بشوند» یعنی این؛ این یک نوع.
نوع دوّمش این بود که به مردم، به جوانها، باورانده بودند که ما نمیتوانیم. در دوران ملّی شدن صنعت نفت، زمان مصدّق، در مجلسِ شورای ملّیِ آن روز بحث شد که بیاییم صنعت نفت را ملّی کنیم، از دست انگلیسها بگیریم؛ نخستوزیر رژیم شاه ــ حاجعلی رزمآرا که یک سپهبد ارتشی بود ــ آمد در مجلس و گمانم در مجلس این حرف را زد؛ در ذهنم این هست که آمد گفت «این حرفها چیست که شما راجع به ملّی شدن صنعت نفت و ادارهی پالایشگاه آبادان میزنید؟ مگر ما میتوانیم؟ ایرانی یک لولهنگ نمیتواند درست کند.» شماها نمیدانید لولهنگ چیست، ندیدهاید لولهنگ را؛ لولهنگ یعنی آفتابهی از جنس سفال. آفتابه را دیدهاید؛ آفتابه را از جنس حلبی و مس و مانند اینها درست میکردند، یک جور آفتابه هم بود در جاهای دوردست که من دیده بودم، از جنس سفال و گِل پخته درست میکردند؛ یعنی پایینترین و پستترین چیزی که ممکن است یک انسانی درست کند. میگفت ایرانی همان لولهنگ را هم نمیتواند درست کند، حدّاکثر لولهنگ درست میکند! یعنی اینجوری تلقین میکردند. «استضعاف» یعنی این؛ میخواستند بباورانند که توِ ایرانی قادر نیستی، چرا بیخودی اصرار میکنی، چرا تلاش میکنی. لذا در دورهی رژیم پهلوی، این سالهای آخر که دیگر با شوروی هم ارتباطاتِ نسبتاً بهتری پیدا کرده بودند، از آمریکا گندم میخریدند، سیلویش را شورویها میساختند! یعنی قادر به ساختن سیلو نبودند، حالا سد و اتوبان و مانند اینها به جای خود محفوظ؛ یعنی وضع اینجوری بود.
خب، منطقِ غربگرایانِ آن روز این بود که ایرانی نمیتواند، قادر نیست، ایرانی عُرضه ندارد که بسازد. حالا آن نگاه را مقایسه کنید با واقعیّتی که امروز وجود دارد، با این کاری که جوانهای ما در همین زمینهی انرژی هستهای که شما وارد هستید و مطّلع هستید انجام دادهاند. زمینههای دیگر هم هست؛ در زمینههای دیگر هم همینجور پیشرفت انجام گرفته. در بخشهای گوناگون، در بخشهای دفاعی، در بخشهای نانو، در خیلی از رشتههای مهمّ علمی دیگر، همینجور پیشرفتها اتّفاق افتاده. این روحیهی امروز، این امید امروز، این شوقی که امروز به کار وجود دارد، این تواناییِ بُروزیافتهی امروز را مقایسه کنید با آن وضعی که آن روز وجود داشت. آن روز غربگراها ملّت را تحقیر میکردند، امروز ملّت غربگراها را تحقیر میکند. امروز ملّت ما کسانی را که دارای آن فکر و آن توهّمات هستند، دارد تحقیر میکند؛ با چه چیزی تحقیر میکند؟ با همین ساختوسازهایی که شما اینجا به ما نشان دادید؛ این تحقیرِ غربگراها است؛ این نشان دادنِ خطای بزرگِ آنها است که میخواستند بباورانند که ملّت ایران توانایی ندارد. بیست سال است که غرب بر روی توان هستهای ما دارد کار میکند، امروز امکانات و پیشرفت هستهای ما ــ یعنی موجودی هستهای ما ــ از صد برابرِ بیست سالِ پیش بیشتر است؛ یعنی امروز ما بیش از صد برابر سال ۸۲ که آغاز چالش هستهای ما با غرب است و تحریمهای پشت سر هم و مانند اینها [موجودی هستهای داریم]؛ آنهایی که اهل فنّند و مطّلعند، اینجوری قضاوت میکنند. این واقعیّت کشور ما است. البتّه آنها برای اینکه این حرکت را متوقّف کنند، هر کار از دستشان برمیآمد کردند؛ جنایت هم کردند، ترور کردند، با جنایتشان این دانشمندان عزیز را از ما گرفتند. خیال کردند که اگر چنانچه شهریاری و علیمحمّدی(۸) و بقیّه را از دست ما بگیرند، کارها متوقّف میماند؛ کارها متوقّف نماند، دچار وقفه نشد، بحمدالله پیش رفت؛ یعنی جوانان ما، دانشمندان ما، نشان دادند که این صنعت بومیشده است، متعلّق به خود ملّت است و این دیگر قابل سلب کردن از این ملّت نیست. این را آنها هم حالا اعتراف میکنند.
یک نکتهی حاشیهای هم اینجا من بگویم؛ حاشیهای است، ولی مهم است. ببینید، از حادثهای که در غرب به اسم «رنسانس» شناخته شد ــ تغییر مسیر زندگی غربیها ــ حدود پانصد سال میگذرد؛ در حادثهی رنسانس، اساسیترین خطّی که وجود داشت تقابل علم و دین بود؛ یعنی میخواستند بگویند که اگر میخواهید از لحاظ علمی پیشرفت کنید، دین و معنویّت و مانند اینها را کنار بگذارید؛ این مهمترین یا یکی از مهمترین خطوط اصلی حرکت غربیها در رنسانس بود که از این حادثه حدود پانصد سال میگذرد. امروز، در کشور جمهوری اسلامی که کشور معنویّت است و «جمهوری اسلامی» است، مهمترین کارهای علمی دارد انجام میگیرد، در رقابت با کسانی که سالهای متمادی است که در این رشتههای علمی دارند کار میکنند. چه کسانی دارند این کار را پیش میبرند؟ جوانان مؤمن، فخریزاده و شهریاریِ نمازشبخوان؛ اینها دارند پیش میبرند کار را؛ یعنی علم و معنویّت اینجور به هم آمیخته شده. این نکتهی مهمّی است که به آن باید توجّه کرد.
موضوع سوّم که میخواهم عرض بکنم و وقت هم دیگر تمام شده، چند توصیه است. توصیهی اوّل ــ که من اینجا یادداشت کردهام امّا با توضیحاتی که در این نمایشگاه دادند، دیدم خوشبختانه به این توجّه وجود دارد ــ [این است که] از ظرفیّت دانش هستهای بایستی برای بخشهای مختلفِ زندگیِ مردم استفاده کرد. سرریز بحث هستهای، برای صنعت، برای سلامت، برای کشاورزی، برای محیط زیست، برای آبشیرینکن، برای درمان بیماریها و برای همه چیز در جامعه مفید است. خوشبختانه این کار را سازمان انرژی هستهای دارد انجام میدهد و به انرژی متوقّف نمانده، به این کارهای اساسی و مهم [هم] دارد میرسد و من تأکید میکنم و اصرار دارم که به این اهمّیّت بدهید، دنبال بکنید، زندگی مردم را از پیشرفت علمی مربوط به صنعت هستهای برخوردار کنید.
توصیهی بعدی این است که همین مطلب را ــ [یعنی] این ظرفیّت به این بزرگی را ــ با مردم در میان بگذارید. مردم از انرژی هستهای چه میفهمند؟ از انرژی هستهای همین مسئلهی انرژی را میفهمند؛ میفهمند که شما میخواهید مثلاً یک مرکز تولید برق یا تولید انرژی به دست بیاورید. مسئله این نیست؛ مسئله [این است که] در همهی بخشهای زندگی مردم، این صنعت میتواند حضور مؤثّر و مفید داشته باشد. این را به مردم بگویید تا مردم قدر این صنعت را بدانند و اینکه میگفتند «حقّ مسلّم ما است»، واقعاً بدانند که حقّ مسلّم آنها است. البتّه صداوسیما نقش دارد، دستگاههای مختلف نقش دارند، امّا عاملِ کار خود شما هستید؛ به شیوههای مختلف با مردم تفاهم کنید.
توصیهی دیگر این است که محصولات و خدمات هستهای تجاریسازی بشود که البتّه در این گزارشهایی که به من دادند، [آمده بود که] بعضیهایش تجاریسازی شده؛ این را باید توسعه داد. این پیشرفتهای ما بازارهای خوبی در دنیا دارد و برای اقتصاد کشور، برای درآمد کشور، میتوان واقعاً استفاده کرد. با کشورهای همسو که با ما معارضهای در این قضیّه ندارند، همکاری بشود که البتّه در بخشی از این گزارشها بود که یک همکاریهایی دارد میشود؛ یا آنها درخواست کردند یا ما خواستیم. این هم باید دنبال بشود؛ همکاری بشود و هر چه ممکن است، از امکاناتِ موجودِ دنیا استفاده کنیم، از پیشرفتهای علمیِ دنیا استفاده کنیم.
موضوع بعدی موضوع بیست هزار مگاواتی است که ما چند سال پیش اعلام کردیم؛(۹) این را جدّی بگیرید. فرض بفرمایید که مثلاً الان ما حدود هزار مگاوات از برق هستهای داریم استفاده میکنیم و طرّاحی برای بیشترش هم هست، امّا هدف بیست هزار مگاوات است؛ از حدود مثلاً فرض کنید که هشتاد نود هزار مگاواتی که کشور در آیندهی متوسّط و در میانمدّت احتیاج دارد، حتماً بیست هزار مگاواتش باید هستهای باشد که هم صرفهی مالی دارد، هم صرفهی زیستی دارد، هم صرفهی محیطی دارد؛ این را به طور جدّی و به صورت برنامهریزیشده دنبال بکنید. و اینجا من یادداشت کردهام، بالا(۱۰) هم به دوستان گفتم که روی نیروگاههای توان پایین و کمظرفیّت کار بشود. خب حالا روی فنّاوری نیروگاههای با ظرفیّت بالای هزار مگاوات کار شده، تجربههایی به دست آمده، امّا میتوان این تجربهها را در مورد نیروگاههای ظرفیّت پایین [هم به کار برد] که شنیدهام امروز در دنیا معمول این است، بیشتر روی نیروگاههای با ظرفیّت پایین کار میکنند؛ دویست مگاوات، صد مگاوات و حتّی کمتر از صد مگاوات. بنده ــ سه چهار سال پیش ــ از یکی از این کشورهایی که دارای این فنّاوری است خواستم، گفتم شما نیروگاه سیمگاواتی دارید، به ما بدهید؛ او گفت نداریم، من گفتم چرا، من گزارش دارم که شما دارید؛ همان جا وزیرش نشسته بود، پرسید، یک چیزی جواب دادند، فهمیدیم که قبول دارد که این را دارند، ولی خب نمیدهند دیگر؛ یعنی سخت است برایشان. ما برای بخشهای مختلف، به این نیروگاههای کمتوان و کمظرفیّت احتیاج داریم؛ دنبال کنید.
مسئلهی منابع انسانی ما هم توصیهی بعدی من است. نیروی انسانی خیلی مهم است. دانشجویانی که الان در این رشته کار میکنند، خیلی کمند؛ من نمیخواهم عدد را ذکر بکنم، امّا اقلّاً ده برابرِ این بایستی ما دانشجو داشته باشیم. دلایل مشخّصی هم دارد که کمند؛ خب سخت است، مشکلاتی دارد، سختیهای خاصّ خودش را دارد؛ باید این سختیها جبران بشود. از دانشمندان موجود، متخصّصین موجود، حدّاکثرِ استفاده بشود، حفاظتشان جدّی گرفته بشود. به هر حال، تکریم منابع انسانی و حفظ منابع انسانی در این صنعت خیلی مهم است. البتّه عملکرد سازمان در جذب نیروی انسانی و مدیریّت این منابع هم مهم است؛ چگونگی مدیریّت منابع انسانی از لحاظ ارزشیابیهای گوناگون از جهات مختلف، این هم مهم است. بالاخره دشمن در این زمینهها دارد تلاش میکند، که دیدید و دوستان ضربهی دشمن را چشیدند؛ در یک جاهایی نفوذ میکنند، خرابکاری میکنند، که کردند و همهی ما دیدیم.(۱۱) باید بِجِد مراقبت کنید. نیروی انسانی خیلی باارزش است؛ حفظش کنید، در ارزشیابیاش هم حدّاکثرِ ملاحظه و توان و دقّت را انجام بدهید.
یک توصیه هم [دربارهی] برخی از چالشهای سازمان است؛ حالا مثلاً ارتباط با آژانس. توصیهی مؤکّد من این است که ارتباط با آژانس را حفظ کنید؛ یعنی همکاری و تعامل با آژانس بینالمللی انرژی هستهای را حفظ کنید. البتّه در چهارچوب مقرّرات پادمانی؛ یعنی زیر بار بیشترش نروید و [فقط] آنچه طبق مقرّرات پادمانی باید انجام بدهیم انجام بدهید. از اوّل هم توصیهی بنده به این مسئولین مختلفی که در این بیست و چند سال آمدند در این صنعت و رفتند، همیشه همین بوده؛ گفتهایم باید با آژانس هستهای همکاری داشته باشید.
از قانون مجلس تخطّی نشود؛ این هم توصیهی بعدی من است. مجلس یک قانونی گذرانده،(۱۲) این قانون به نفع ما است، به نفع کشور است و به نفع صنعت هستهای است. بعضیها خیال میکنند این قانون برای کشور مشکلدرستکن است؛ اشتباه میکنند. این قانون، قانونِ خوبی است؛ اصلاً قانون هم هست، قانون را باید عمل کرد؛ بحثی نداریم. از قانون تخطّی نشود. چه در دسترسیهایی که دیگران توقّع دارند، چه در اطّلاعاتی که ارائه میکنید، طبق این قانون عمل بشود.
گاهی ادّعاهای خلاف واقعی و خواستههای زورگویانهای مطرح میشود؛ زیر بار نروید. سازمان زیر بار خواستههای زورگویانه نرود؛ بر روی مواضعِ خودتان بِایستید. آنچه را موظّفید انجام بدهید، انجام بدهید، [امّا] زیر بار آنچه آنها زورگویانه از شما میخواهند نروید و قبول نکنید. گاهی ادّعاهایی میکنند که این ادّعا خلاف واقع است؛ این ادّعاها را قبول نکنید: فلان وقت شما فلان کار را کردید؛ نه، زیر بار ادّعاهای خلاف واقع آنها هم نروید. حالا به طور خاص هم یک تعهّداتی در اسفند گذشته انجام گرفت(۱۳) که [طبق] گزارشی که من دیدم ــ این گزارش هم در واقع جدید است ــ طرف مقابل به این تعهّدات عمل نکرده، ما عمل کردهایم؛ طرف مقابل در این تعهّدات، آژانس است؛ شنیدم عمل نکرده. به هر حال، توجّه داشته باشید.
یک توصیهی مهمّ دیگر: زیرساختهای موجودِ صنعتیِ هستهای دست نخورد. در طول این سالها مدیران و مسئولان و فعّالانِ این صنعت کارهای مهمّی انجام دادهاند، زیرساختهای مهمّی را ایجاد کردهاند. ممکن است در یک زمینههایی بخواهید توافقهایی بکنید؛ عیب ندارد، توافق کنید، امّا زیرساختها دست نخورد، اینها خراب نشود، اینها محصول زحمت دیگران است.(۱۴)
خب، تکبیر هم که فرستادید دیگر. خدا انشاءالله همهی شما را موفّق کند. ما البتّه آماده شده بودیم که از این نمایشگاه ۴۵ دقیقه بازدید کنیم ــ به من اینجور برنامه داده بودند ــ دو برابر شد؛ یعنی ما یک ساعت و نیم از آن نمایشگاه بازدید کردیم، حالا هم که در خدمت شما بودیم. انشاءالله که موفّق و مؤیّد باشید. خدا انشاءالله توفیقتان بدهد.
پروردگارا! به حقّ محمّد و آل محمّد، جوانان عزیز ما، مدیران خوب ما، فعّالان ارزشمند ما در این صنعت را مورد لطف و مهر و حفظ خودت قرار بده، همهی آنها را در دنیا و آخرت روسفید و سربلند کن. پروردگارا! نیّتهای ما را در آنچه میگوییم، در آنچه عمل میکنیم، نیّتهای الهی قرار بده و آنها را از ما قبول کن.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
بیانات در مراسم سیوچهارمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رحمهالله)
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین لا سیّما بقیّة الله فی الارضین.
سلام خدا بر روح مطهّر امام بزرگوار ما. امام بزرگوار، پرچم برافراشتهی رسالتهای الهی در عصر جاهلیّت مسلّح قرنهای اخیر بود.
سی و چند سال است که این جلسهی باشکوه و مبارک تشکیل میشود؛ موضوع بحث در این جلسه در همهی این سالها عمدتاً امام بزرگوار بوده است؛ صحبتی که وقت این جلسه را بیشتر به خود مشغول کرده است، دربارهی امام بزرگوار و عزیز ما است. به نظر من نسلهای جدیدِ این کشور به آشنایی بیشتر با امام بزرگوار نیازمندند؛ ما قدیمیها هم همینجور. همهی ما نیازمند این هستیم که با ابعاد این شخصیّت چندبعدی و باعظمت بیشتر آشنا بشویم؛ این در پیشرفت ما، در ادامهی راه ما به ما کمک خواهد کرد.
امروز هم من چند نکته دربارهی امام بزرگوار عرض خواهم کرد؛ یک مطلبی هم دربارهی خودمان و درسی که باید بگیریم و کاری که باید انجام بدهیم.
امّا دربارهی امام بزرگوار اوّلین نکته این است که امام از سرآمدان تاریخ ما است؛ نه فقط از سرآمدان روزگار ما. سرآمدان کسانی هستند که در هر رشتهای، در هر بخشی از بخشهای معارفی و عملیِ انسانها دارای عظمتند. در میان بزرگان و اشخاص باعظمت، بعضیها یک سر و گردن از دیگران برترند که به اینها میگوییم سرآمد. در هر روزگاری سرآمدانی وجود دارند لکن بعضیها مخصوص روزگار خودشان نیستند، [بلکه] سرآمد تاریخند.
سرآمدان را نمیشود از حافظهی تاریخ حذف کرد؛ نکتهی مهمّ مورد توجّه ما این است. سرآمدان را نه میشود حذف کرد، نه میشود تحریف کرد. نه اینکه تبلیغات مخالفین نتواند چهرههای سرآمدان را بد معرّفی کند؛ چرا، رسانههای تبلیغاتی که روزبهروز هم مدرنتر میشوند، امروزیتر میشوند، مجهّزتر میشوند، میتوانند شب را روز و روز را شب معرّفی کنند، میتوانند دربارهی چهرههای برجسته و منوّر هم دروغپردازی کنند، امّا این کفِ روی آب است، این «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً»(۲) است. خورشید زیر ابر باقی نمیماند. ابنسینا و شیخ طوسی، بعد از هزار سال از دورانِ خودشان، امروز میتوانند خودشان را با صدای رسا معرّفی کنند؛ شخصیّت آنها را نمیشود محو کرد، نمیشود از حافظهی تاریخ زدود، نمیشود تحریف هم کرد. ابعاد شخصیّت امام بزرگوار ما از ابنسینا و شیخ طوسی وسیعتر است، متنوّعتر است. خصوصیّاتی که در تشکیل شخصیّت امام بزرگوار دخالت دارند، بمراتب بیشتر است از خصوصیّاتی که در شخصیّت آنگونه برجستهها و سرآمدها حضور دارند. امام یک سرآمدِ همهجانبه است؛ هم در دانشهای دینی سرآمد است ــ امام در فقه، در فلسفه، در عرفان نظری، سرآمد است ــ هم در ایمان و تقوا و رفتارهای پرهیزکارانه سرآمد است، هم در استحکام شخصیّت و قوّت اراده سرآمد است، هم در قیامِ لله و سیاستورزیِ انقلابی و ایجادِ تحوّل در نظامِ بشری سرآمد و یگانه است. این خصوصیّات در هیچکدام از سرآمدانِ تاریخِ ما با هم جمع نشده است، [امّا] در امام بزرگوار این خصوصیّات با همدیگر جمع است. نتیجه اینکه این امام بزرگوار را هیچکس نمیتواند از حافظهی تاریخ محو کند، نه امروز و نه در قرنهای آینده، و نمیتواند شخصیّت او را تحریف کند؛ چند صباحی ممکن است دروغپردازی بشود، تحریف شخصیّت بشود، امّا در نهایت چهره ی درخشان امام، خود را با صدای رسا به همه معرّفی میکند؛ این خورشید را پشت ابر نمیشود نگه داشت؛ این نکتهی اوّل.
نکتهی بعد این است که امام بزرگوار ما سه عمل عظیم و بزرگ و تاریخی انجام داد، سه تحوّل بزرگ به وجود آورد، یکی در سطح کشور ایران، یکی در سطح امّت اسلامی، و یکی در سطح جهان؛ این سه تحوّل، هیچ کدام سابقه ندارد، شاید انسان نتواند پیشبینی کند که شبیه اینها و نظیر اینها در آینده هم به وجود بیاید؛ این مخصوص امام بزرگوار بود.
امّا تحوّل در سطح کشور این بود که انقلاب اسلامی را در این کشور به وجود آورد؛ انقلاب را مردم انجام دادند امّا امام به وجود آورد. این انقلاب، یک ساخت سیاسی سلطنتی را در هم شکست و مردمسالاری را جایگزین آن کرد؛ این انقلاب، یک نظام دستنشانده و ذلیل در مقابل قدرتها را از میدان خارج کرد و یک نظام مستقل و متّکی به عزّت ملّی را جایگزین آن کرد؛ این انقلاب، یک حکومت ضدّ اسلام را از میدان خارج کرد، به جای آن یک حکومت اسلامی پایهگذاری کرد و بنا نهاد؛ این انقلاب، استبداد را به آزادی، بیهویّتی روزافزون این ملّت را به هویّت ملّی و به اعتماد به نفْس تبدیل کرد؛ این انقلاب، یک ملّت چشمدوختهی به دست اجانب را به نیروی «ما میتوانیم» مجهّز کرد. اینها معجزههای این انقلاب عظیم و این تحوّل بزرگی است که امام بزرگوار در سطح کشور به وجود آورد. این «ما میتوانیم» که گفتم، کلید حلّ همهی مشکلات است. ما مشکلات داشتهایم و داریم و خواهیم داشت، امّا آن چیزی که میتواند این مشکلات را برطرف کند و مشکلات گذشته را برطرف کرده و در آینده هم علاج مشکلات ما است، همین روحیه و نیروی «ما میتوانیم» است که انقلاب امام بزرگوار در این کشور این روحیه را به وجود آورد.
امّا آنچه در سطح امّت اسلامی روی داد ــ تحوّل در سطح امّت ــ [این بود که] امام جریان بیداری اسلامی را به راه انداخت. دورهی انفعال و بیتحرّکی در دنیای اسلام، با حرکت امام، به سمت ضعف و نابودی حرکت کرد. امروز امّت اسلامی نسبت به دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران قبل از امام، پُرتحرّکتر، فعّالتر، آمادهتر، سرزندهتر است، اگرچه همچنان نیاز به بیشتر کار کردن در این زمینه محسوس است. مسئلهی فلسطین پس از آنکه به خیال صهیونیستها و پشتیبانانشان یک مسئلهی تمامشده به حساب میآمد و دیگر بنا نبود فلسطینی مطرح بشود، با حرکت امام و تحوّل امام در سطح امّت اسلامی، به مسئلهی اوّل جهان اسلام تبدیل شد. امروز مسئلهی فلسطین، مسئلهی اوّل جهان اسلام محسوب میشود. امروز فلسطین در کانون توجّه ملّتهای مسلمان است. طنین صدای رهبران فلسطینی از فراز سفارت رژیم صهیونیستی در تهران در اوّل انقلاب، دنیا را تکان داد و به لرزه درآورد؛ همه فهمیدند که دوران جدیدی در زمینهی فلسطین آغاز شده است؛ در کالبد افسردهی ملّت فلسطین جانی دمید و امروز شما میبینید که ملّت فلسطین حضور خودش را با قوّت و قدرت اثبات میکند و سخن خودش را به دنیا میرساند. در روز قدس نه فقط در ایران یا در تهران، حتّی در پایتختهای جهان غیر مسلمان، مردم از فلسطینیها حمایت میکنند و دفاع میکنند؛ این هم تحوّل در سطح امّت.
تحوّل سوّم، تحوّل در سطح جهان است. امام فضای معنویّت و توجّه معنوی را در دنیا زنده کرد، حتّی در کشورهای غیر مسلمان. معنویّت در زیر لگدکوبیِ سیاستهای مادّیگری و ضدّ معنوی از بین رفته بود. واکنش مردم در مقابل تهاجم دستگاههای صهیونیستی و استکباری برای ترویج مادّهگرایی، واکنش منفعلانهای بود. معنویّت از یادها رفته بود. حرکت امام بزرگوار، رنگ معنوی را در دنیا دوباره زنده کرد. البتّه این نکتهی آخر با واکنش شدید همان مراکز قدرت مواجه شده و [آنها] امروز با انگیزهی بیشتر، تهاجم به معنویّت را در سطح دنیا به هر جا که بتوانند، با شیوههای مخصوص خود دارند پیش میبرند، که بعضی از شیوههای آنها آنقدر مفتضح است که انسان از اسم بردن آنها خجالت میکشد. این هم نکتهی دوّم درمورد امام. پس نکتهی اوّل عبارت بود از اینکه نمیشود امام را از حافظهی تاریخ محو کرد؛ امام زنده است. فریاد امام، سخن رسای امام خاموشنشدنی است، و نکتهی دوّم اینکه امام با همان شخصیّت مهم و سرآمدیِ خود، این سه تحوّل بزرگ را به وجود آورد.
نکتهی بعد، نکتهی مهمّی است؛ آن نکته این است که ما از خودمان سؤال میکنیم که امام این کارهای بزرگ را به پشتیبانی و کمک کدام عاملِ سختافزاری یا نرمافزاری انجام داد؟ آن عاملی که توانست به امام کمک کند و امام را در این میدان پیش ببرد و او احساس خستگی نکند و بتواند این کارهای بزرگ را انجام بدهد و این کوههای بزرگِ موانع را از سر راه بردارد، چه بود؟ امام، عامل کمککنندهی سختافزاری نداشت؛ نه پول داشت، نه ابزار تبلیغی داشت، نه رادیو داشت، نه خبرگزاری داشت، نه هیچکدام از سیاستهای دنیا از او حمایت میکردند و [به او] کمک میکردند. عامل سختافزاری امام، یک صفحه کاغذ بود که بیانیّه در آن بنویسد، یک تکّه نوار بود که صدای او را ضبط کند و به گوش این و آن برساند؛ عامل سختافزاری و کمککار سختافزاری نداشت؛ هر چه بود، در کمکِ عامل نرمافزاری امام بود؛ عامل نرمافزاری امام چه بود؟ این مهم است.
این عامل نرمافزاری را میتوان با بیانهای مختلف بیان کرد. من امروز دو عنوان را، دو تعبیر را از این عامل کمککنندهی به امام انتخاب کردهام و اینها را میخواهم مطرح کنم؛ آن دو عامل عبارت است از «ایمان» و «امید». آن چیزی که امام را در این راه پیش برد، او را قادر کرد که این تحوّلهای عظیم را در سطح کشور، در سطح امّت، در سطح جهان برای طول تاریخ به وجود بیاورد، عبارت بود از ایمان او و امید او؛ ایمان و امید.
شهید مطهّری (رضوان الله تعالی علیه) در پاریس یک ملاقاتی با امام کرده بود ــ خود شهید مطهّری کوه ایمان بود؛ او در مقابل ایمانِ امام اظهار حیرت و شگفتی میکرد ــ ایشان بعد از برگشتن گفت که من چهار ایمان در امام مشاهده کردم: یکی ایمان به هدف؛ هدف یعنی اسلام؛ هدف امام اسلام بود؛ یکی ایمان به راه؛ راهی که در پیش گرفته بود؛ راه امام راه مبارزه بود؛ یکی ایمان به مردم، به مؤمنین؛ یعنی همان چیزی که خداوند متعال دربارهی پیغمبر میفرماید: یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنین؛(۳) که حالا من بعد چند جملهای در این باره عرض خواهم کرد؛ و چهارم، از همه بالاتر، ایمان به رب، ایمان به خدا، اعتماد به خدا. من دربارهی این ایمان چهارم ــ ایمان به خدا ــ یک توضیحی بدهم.
وقتی که ما ایمان به خدا را در مسائل عینی، در مسئلهی مبارزه با استکبار مطرح میکنیم، معنای ویژهای دارد. ایمان به خدا در این مقام به معنای ایمان به وعدههای الهی است. خدای متعال در قرآن وعدههایی داده است که این وعدهها تخلّفناپذیر است. وعده داده است «اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم»؛(۴) وعده داده است که «وَ لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه»؛(۵) وعده داده است که «اِنَّ اللَهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنوا»؛(۶) وعده داده است که «وَ اَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الاَرض»؛(۷) اگر خدا را نصرت کنید خدا به شما ثبات قدم خواهد داد و شما را نصرت خواهد کرد؛ آنچه به سود مردم است، ماندگار است، ماندنی است و کفهای روی آب، رفتنی است و ناحق و باطل همان کف روی آب است و حق یعنی حقیقت اسلام، عبارت است از آنچه خواهد ماند؛ اینها وعدههای الهی است؛ اِنَّ اللَهَ لا یُخلِفُ المیعاد؛(۸) خدا وعدههای خودش را تخلّف نخواهد کرد. ایمان به اله، ایمان به رب که شهید مطهّری از قول امام نقل میکند، معنایش این است؛ یعنی به وعدههای الهی ایمان دارد، اعتقاد دارد؛ این کجا، و اینکه کسی وارد یک راهی بشود، بگوید برویم ببینیم حالا چه میشود کجا؟ اعتماد به وعدهی الهی است که گام مستحکم امام را در این راه به حرکت درمیآورد.
ایمان به اسلام یکی از آن چهار ایمانی است که از قول امام نقل شده است. امام (رضوان الله علیه) این اسلام را در بیانات متعدّد خودش معرّفی کرده است. این اسلام، نه اسلام سرمایهداری است، نه اسلام التقاطیِ روشنفکرنماهایِ بیاطّلاع و بیخبر.
امام، در فهم اسلام و تبیین اسلام، نه این نظراتِ سستِ بهاصطلاح روشنفکرانه را قبول میکند ــ نظراتی که تشرّع اسلامی را قبول ندارند، فقه اسلامی را قبول ندارند، ادّعای اسلام هم میکنند! اینها را امام قاطعاً رد میکند ــ و نه اسلامِ افرادِ متحجّر که تواناییِ این را ندارند که یک استنباط نو از متون اسلامی را بفهمند و قبول کنند و به آن باور داشته باشند؛ هیچ کدام از اینها را امام نمیگوید. امام، اسلام کتاب و سنّت با اجتهاد متقن و فهم درست از اسلام [را در نظر دارد]؛ این، اسلام امام بزرگوار است. اسلامِ افرادِ متحجّری را که اسم اسلام را میآورند، درس اسلام را ممکن است زمزمه هم بکنند، امّا اسلامی را که بیشترِ احکامش مربوط به زندگی اجتماعی و حکومت و سیاست است قبول ندارند، و بیمسئولیّتی را در امور سیاست و امور اجتماعی ترویج میکنند، امام قبول ندارد. این هم اسلام.
ایمان به مردم. «یُؤمِنُ بِاللهِ وَ یُؤمِنُ لِلمُؤمِنین» را که در آیهی کریمهی قرآن هست، ممکن است بعضی جور دیگری معنا کنند؛ معنای درست «یُؤمِنُ لِلمُؤمِنین» همان «یؤمن بالمؤمنین» است. «ایمان»، در استعمالات قرآن کریم، با لام متعدّی شده؛ مثلاً «فَآمَنَ لَهُ لوط».(۹) «یُؤمِنُ لِلمُؤمِنین» یعنی اعتماد به مردم، اعتقاد به مردم. در طول این سالها مکرّر افرادی پیش امام اظهار نگرانی میکردند که ممکن است مردم تاب نیاورند و نتوانند این راه دشوار و سنگین را با گامهای امام طی کنند؛ امام میفرمود نه، من مردم را بیشتر از شما و بهتر از شما میشناسم؛ و حق با او بود؛ میدانست که مردم اگر تشخیص بدهند که این راه، راه خدا است، همهی مشکلات را در این راه تحمّل میکنند. خانوادههای شهیدداده این فهم امام را تصدیق کردند؛ جوانهای فداکار در طول این سالهای متمادی، این برداشت امام را تأیید کردند؛ اجتماعات عظیم ملّت ایران در بزرگداشت دین و مسائل دینی و مباحث انقلابی، این برداشت امام را تأیید کرد. امام به مردم اعتماد داشت؛ هم به عمل مردم، و به انگیزههای مردم، هم به رأی مردم. جمهوری اسلامی، این مردمسالاری در جمهوری اسلامی، کلمهی «جمهوری»، ناشی از همین اعتماد امام بزرگوار به مردم بود. بعضیها با برداشتهای غلطِ خودشان این حرکت امام را جور دیگری فهمیدند، جور دیگری بیان کردند؛ اینجور وانمود کردند که امام کلمهی جمهوری را از روی رودربایستی گفت! امام آدمی که در رودربایستی گیر کند نبود. امام کسی نبود که به خاطر خوشامد این و آن حرفی بزند؛ اعتقادش بود؛ لذا مردمسالاری را مطرح کرد. امام در اواخر عمرشان تصریح کردند که به آن رئیسجمهورِ اوّل رأی نداده بودند.(۱۰) میگفتند رأی داده، [ولی] امام تصریح کردند که من به فلان کس رأی ندادم؛ امّا همان رئیسجمهوری که خود امام او را قبول نداشت و [به او] رأی نداده بود، تنفیذ کرد؛ چرا؟ چون مردم رأی داده بودند؛ برای رأی مردم اعتبار قائل بود؛ فکر مبنائی امام این بود. خب، این ایمان امام با ابعاد مختلفش در یک کلمات کوتاهی که عرض کردیم.
و امّا «امید» امام. امید در دل امام یک عنصر دائمی بود. امید، موتور حرکت امام بزرگوار بود. این امید در رفتار امام، در گفتار امام بوضوح دیده میشود. امام در دههی ۲۰، در آن نوشتهی معروف، از قیام لله سخن میگوید؛(۱۱) آیهی «اَن تَقوموا لِلّهِ مَثنیٰ وَ فُرادیٰ»(۱۲) را [نوشته است]. آن نوشتهای که به خطّ خود امام است و امروز در کتابخانهی مرحوم وزیری در یزد حفظ میشود، مال دههی ۲۰ است. در دههی ۴۰، این قیام را به طور عملی خودش انجام داد و وارد میدان قیام شد. در دههی ۶۰ که دههی طوفانهای مهیب(۱۳) نظامی و امنیّتی و سیاسی بود، خم به ابرو نیاورد. از دههی ۲۰، تا دههی ۴۰، تا دههی ۶۰، این رشتهی پایاننیافتنی امید، این سرچشمهی جوشان امید در دل امام، این تأثیرات را گذاشت. خود امام بزرگوار در یک بیانی که در نوشتههای ایشان ثبت شده و منتشر شده، میگوید که من در طول سالهای مبارزه تا پس از پیروزی هرگز دچار یأس نشدم و معتقد بودم که وقتی ملّت چیزی را بخواهد، آن چیز حتماً تحقّق پیدا میکند.(۱۴) این امید امام هم ناشی از ایمان او بود. وقتی شما ایمان روشنی به مبدأ حقیقی و به خدای متعال دارید، این شعلهی امید در دل شما روشن خواهد بود و خاموش نمیشود. امید و ایمان روی هم اثر میگذارند. ایمان امیدآفرین است. تحقّق امیدها ایمان را افزایش میدهد؛ اینها روی هم تأثیر میگذارند.
البتّه وقتی میگوییم امید، نباید امید را با تصوّرات و خیالات فریبگر اشتباه کرد. امید یعنی آن حالتی که با حرکت همراه است؛ با تنبلی و سکون نمیسازد. کسی که امید دارد به اینکه به سرمنزل برسد، راه میرود. اینکه کسی بنشیند و در عین حال امیدوار باشد که به منزل خواهد رسید، این نشدنی است؛ این فریبگری، در روایات و ادعیه به «اغترار بالله» تعبیر شده است که مذمّت شده؛ اینکه انسان بدون حرکت، بدون تلاش آرزو بکند که به یک مقصودی برسد؛ نه، تلاش لازم است؛ امام این امید را داشت و تلاش میکرد.
خب تا اینجا مربوط به امام بزرگوار که این سه نکتهی اساسی را در مورد امام عرض کردیم. حالا ما هستیم و درس گرفتن از امام. امروز امام به ما چه توصیهای میکند؟ برادران عزیز، خواهران عزیز، ملّت عظیم ایران، جوانان خوشروحیه و پُرتلاش سراسر کشور! باید به توصیهی امام گوش فراداد. امام بزرگ است، سرآمد است، زنده است، با ما حرف دارد، با ما حرف میزند. ما هم راه طولانیای در پیش داریم؛ ما هم کارهای بزرگی در پیش داریم؛ [لذا] احتیاج به توصیهی امام داریم. امام به ما چه توصیهای میکند؟ یقیناً بزرگترین توصیهی امام، ادامه [دادن] راه اوست، نگهبانی از میراث اوست؛ این بزرگترین توصیهی امام بزرگوار ما است. ما باید همان سه تحوّلی را که امام در داخل کشور، در سطح امّت و در سطح جهان ایجاد کرد، تعقیب کنیم، دنبال کنیم، حفظ کنیم. دنبال کردن این هدف امروز البتّه اقتضائاتی دارد که با اقتضائات زمان امام فرق میکند؛ این را میدانیم. مسلّماً در دوران هوش مصنوعی و کوانتوم و اینترنت و امثال این پیشرفتهای علمی، نمیشود با همان شیوههای چهل سال قبل، دوران تلفنهای کذایی و ضبطصوتهای کذایی، با آن ابزارها امروز کار کرد. امروز برای پیشرفت این هدف، ابزارها بایستی متناسب با زمان انتخاب بشود؛ تردیدی در این نیست. ابزارها تغییر پیدا میکند، امّا آنچه تغییر پیدا نمیکند جبههبندیها است. جبههبندیها عوض نشده است، تغییر پیدا نکرده است و تغییر پیدا نخواهد کرد. هدفها تغییر پیدا نمیکند؛ جبههبندیها تغییر پیدا نمیکند؛ جبههی دشمن، جبههی استکبار، جبههی زورگویی، جبههی صهیونیسم و قدرتمندان زورگو و متجاوز عالم، امروز هم مثل دیروز در مقابل ملّت ایران صف کشیدهاند؛ البتّه تفاوتی که امروز در این جبههبندی ایجاد شده، این است که ملّت ایران قویتر شده، آنها ضعیفتر شدهاند؛ ولی جبههبندی همان جبههبندی است. آنچه میتواند مثل درّهی خطرناکی در مقابل حرکت ما بُروز بکند، این است که ما این دشمنی را فراموش کنیم، این جبههبندی را فراموش کنیم. هر وقت فراموش کردیم، ضربه خوردیم. این تحوّلهایی که امام ایجاد کرد و امروز ملّت ایران نیاز دارد، احتیاج دارد که اینها را دنبال بکند و حیات او، قدرت او، عزّت او، اصلاح کار ملّت ایران، وابستهی به دنبال کردن این تحوّلات امام است، این تحوّلها دشمنان سرسختی دارد، دشمنان پُربغضوکینهای دارد. در همه جای دنیا آن کسانی که در فکر تجاوز به ملّتها و کشورهای دیگر هستند، هر کشوری را که بتوانند به او تعرّض کنند، تعرّض میکنند؛ پایگاه میسازند، نفتش را میبرند، مردمش را قتل عام میکنند؛ آنجایی که بتوانند، هر جنایتی بتوانند انجام میدهند؛ این وجود دارد. خب اگر چنانچه در مقابل این حرکت، ملّت ایران بخواهد حرکت کند، به چه چیزی احتیاج دارد؟ من عرض میکنم، احتیاج دارد به همان نرمافزاری که امام در وجود خود داشت و به مردم توصیه میکرد؛ یعنی ایمان و امید.
این را هم بخصوص جوانهای ما توجّه داشته باشند که دشمنی استکبار با ملّت ایران با عقبنشینیهای موضعی از بین نمیرود. بعضیها اشتباه میکنند، خیال میکنند [اگر] ما در فلان قضیّه عقبنشینی کنیم، این موجب میشود که دشمنی آمریکا یا دشمنی استکبار جهانی یا صهیونیستها با ما کمتر بشود؛ نه، این خطا است. در موارد متعدّدی عقبنشینیهای ما موجب شد که آنها جلو آمدند و بیشتر متعرّض شدند. در برخی از دولتهای این چند دهه، بودند کسانی که عقیدهشان این بود باید در یک مواردی به طرف مقابل، به جبههی مقابل امتیاز بدهیم و یک مقدار عقبنشینی کنیم. در یکی از این دولتها، همان کشورهایی که ما در مقابل آنها عقبنشینی کرده بودیم، رئیسجمهور ما را به دادگاه غیابی کشاندند؛ برای رئیسجمهور ایران کیفرخواست در دادگاه صادر کردند. (۱۵) در یکی از آن دولتها که متأسّفانه گویا کمک هم به آمریکاییها شده بود، ایران را «محور شرارت» نامیدند.(۱۶) اینها به این عقبنشینیها راضی نمیشوند. آنچه آنها میخواهند، این است که ایران را به دوران قبل از انقلاب برگردانند؛ ایران وابسته، ایران بیهویّت، ایران چشمدوختهی به دست این و آن؛ آنها این را میخواهند. آنها با این عقبنشینیها قانع نمیشوند؛ اشتباه نکنیم.
آنچه من به ملّت ایران، به شما جوانهای عزیز عرض میکنم، این است: من میگویم هر که ایران را دوست دارد، هر که منافع ملّی کشور را دوست دارد، هر که بهبود اوضاع اقتصادی را دوست دارد، از مشکلات اقتصادی و معیشتی رنج میبرد و میخواهد آن را اصلاح کند، هر که به دنبال جایگاه باعزّت ایران در نظم جهانیِ پیش رو است، هر که این چیزها را دوست دارد، باید برای ترویج ایمان و ترویج امید در ملّت تلاش کند؛ این وظیفه است؛ این وظیفهی همهی ما است؛ این همهی حرف من با نخبگان، با هستههای انقلابی، با مجموعههای سیاسی، با همهی آحاد مردم متعهّد است. باید همهی ما تلاش کنیم تا در این کشور ایمان و امید زنده بماند.
توصیهی من تقویت ایمان و امید است، و آماج دشمن هم همین ایمان و امید است. تلاش وسیع دشمنان ــ که حالا چند جملهای عرض خواهم کرد ــ متوجّه این است که ایمان و امید را در مردم از بین ببرد؛ ایمان مردم را تضعیف کند، شعلهی امید را در دلهای مردم، بخصوص جوانان خاموش کند. ما توصیه میکنیم باید ایمان و امید را تقویت کرد. دشمن تلاش میکند ایمان و امید را از بین ببرد. حفظ استقلال ملّی، به ایمان و امید است. حفظ عزّت ملّی، حفظ منافع ملّی، با ایمان و امید است؛ اینها همه دشمن دارد. حفظ منافع ملّی ما دشمنان عنودی دارد، دشمنان لجوجی دارد؛ هر کاری از دستشان بربیاید میکنند و تا امروز کردهاند. در این چند دهه، دستگاههای عنود و لجوج استکبار و دستگاههای امنیّتیشان و دستگاههای سیاسیشان و پشتیبانی مالیشان، هر کار توانستند علیه ملّت ایران انجام دادند؛ در موارد معدودی پیشرفت هم کردند، در اغلب موارد هم به توفیق الهی مغلوب و منکوب ملّت ایران شدند.
همه توجّه کنند! آخرین تلاش دشمن ــ البتّه آخرین تلاش تا حالا؛ در آینده کارهایی خواهند داشت ــ همین اغتشاشهای پاییز گذشته بود. توجّه کنید! طرّاحی این اغتشاشهای پاییز گذشته در اتاقهای فکر کشورهای غربی انجام گرفت؛ طرّاحیاش آنجا شد. طرّاحی جامعی هم انجام دادند؛ طرّاحی در اتاقهای فکر غربی، پشتیبانی مالی و رسانهای و تسلیحاتی به وسیلهی دستگاههای امنیّتی غربی. پشتیبانی کردند؛ هم پشتیبانی مالی کردند، هم پشتیبانی تسلیحاتی کردند، هم پشتیبانی رسانهای وسیع و گسترده انجام دادند. پادوییاش را به وسیلهی تعدادی از عناصر خائنی که پشت به وطن کرده بودند انجام دادند؛ پادوییاش را عناصری کردند که به کشورشان خیانت کردند؛ از اینجا رفتند خارج و مزدور و عامل سیاستهای دشمن ایران شدند؛ نه فقط دشمن اسلام و دشمن جمهوری اسلامی، [بلکه] دشمن ایران. یک عدّه هم پیادهنظامِ اینها در داخل بودند. این پیادهنظام ترکیبی [بود] از تعداد معدودی آدمهای مغرض، تعداد بیشتری آدمهای غافل و احساساتی و کمعمق و جمعی هم اراذل و اوباش؛ اینها هم پیادهنظام این اغتشاش بودند. از اتاقهای فکر دشمنان در کشورهای غربی بگیرید تا اراذل و اوباش خیابانهای تهران و بعضی شهرهای دیگر؛ این، مجموعهی این حرکت بود. فکر همه جایش را کرده بودند؛ رادیوها و تلویزیونهای کشورهای خارجی بیملاحظه، بدون رودربایستی ساختن بمب دستی را به مردم یاد میدادند؛ شعار تجزیهی ایران را در زبانهای اینها قرار دادند؛ حرکت مسلّحانهی داخل خیابانها را با سلاحهای قاچاق ترویج کردند؛ اراذل و اوباششان، جوان دانشجو یا طلبهی بسیجی، یا عنصر انتظامی، یا عنصر بسیجی را در خیابان، جلوی چشم مردم با شکنجه به قتل رساندند و شهید کردند.(۱۷) توجّه کنید تا عظمت ملّت ایران و عظمت انگیزه و ایمانی که در ملّت ایران هست بیشتر روشن بشود. در داخل اراذل و اوباش اینجور حرکت کردند، افراد مغرض آنجور شعار دادند، در خارج هم بعضی از سیاستمدارانِ سطوح بالای دولتی با همین دشمنها عکس یادگاری گرفتند. اینها خیال میکردند کار، تمامشده است. طرّاحی آنها جوری بود که فکر میکردند کار جمهوری اسلامی تمام شده، فکر میکردند میتوانند ملّت ایران را به خدمت بگیرند. احمقها باز هم اشتباه کردند، باز هم ملّت را نشناختند. البتّه ملّت ایران به آنها بیاعتنائی کرد، به فراخوان آنها اعتنائی نکرد. جوانهای متعهّد در خیابانها، در دانشگاهها توانستند کارهای بزرگی انجام بدهند. بسیج دانشجویی، بسیج اقشار در داخل شهرهای کشور، مردم متعهّد و متدیّن، وظایف خودشان را انجام دادند، دشمن را ناکام کردند. نقشهی دشمن باطل شد ولی این هشدار به همه داده شد که از کید دشمن غفلت نکنید؛ از کید دشمن غفلت نکنید!
سعی دشمن این است که جوان ایرانی را ناامید کند. خب مشکلاتی در کشور وجود دارد؛ این مشکلات را مرتّب به رخ جوان ایرانی میکشند. مشکل معیشتی هست، مشکل گرانی هست، مشکل تورّم هست؛ این مشکلات وجود دارد؛ دشمن سعی میکند این مشکلات را ــ که همهی این مشکلات قابل رفع است و انشاءالله رفع خواهد شد به توفیق الهی، به حول و قوّهی الهی ــ ابزاری کند برای خاموش کردن نورِ امید در دل جوانها؛ در حالی که اینها عوارض قابل رفعی هستند. مشکلات نباید امید را تضعیف کند. ما اگر مشکلات را مشاهده میکنیم، باید انگیزهمان تقویت بشود برای پیدا کردن راههای رفع مشکل و کمک به آنهایی که در میدان، در مقابل این مشکلات ایستادهاند و برای رفع آنها دارند تلاش میکنند. البتّه ما مشکلاتی داریم امّا در مقابل آن، پدیدههایی داریم که همه امیدآفرین است. من به جوانهای عزیزمان عرض میکنم که دشمن نمیخواهد بگذارد که ما این پدیدههای امیدآفرین را ببینیم. پدیدههای امیدآفرین بمراتب بیشتر از مشکلات است: پیشرفتهای کشور در عرصهی علم، در عرصهی فنّاوری، در ایجاد زیرساختهای صنعتی و کشاورزی، در ایجاد ساختارهای بسیار مهمّ حمل و نقل، پیشرفتهای کشور در تربیت نیروی انسانی، در کشاندن فعّالیّتهای عمرانی به نقاط دوردست و محروم کشور ــ اینها الان دارد انجام میگیرد ــ در سیاست بینالمللی، در اعتلا و عزّت ملّی، در اقتدار نظامی و دفاعی کشور؛ اینها حقایق امیدزا است؛ دشمن میخواهد ما این حقایق را فراموش کنیم، از یادمان ببریم، جوان ما از اینها مطّلع نشود. این واقعیّتها از آیندهی روشنی خبر میدهد.
وقتی شما راجع به امید صحبت میکنید، بعضی دوست دارند در این امیدواریِ شما با ذکر همین مشکلات خدشه کنند؛ اگر شما از امید صحبت کنید، میگویند شما از واقعیّتها خبر ندارید. چطور ممکن است از واقعیّتها کسی خبر نداشته باشد؟ واقعیّتی که آنها میگویند، همین واقعیّتهای اقتصادی است، همین مشکلات معیشتی است؛ اینها را همه خبر دارند، همه از این رنج میبرند؛ در این شکّی نیست. بعضی برای اینکه امید را در دلها بکشند، اشاره میکنند به اینکه در لایههای اجتماعی، کسانی هستند که دغدغهی دین و ایمان و انقلاب ندارند؛ خب بله، [امّا] مخصوص امروز نیست؛ دههی ۶۰ هم که جبههها آنجور مملو و سرشار از جوانهای مؤمن بود، یک عدّهای در شهرهای بزرگ، در تهران، بیخیال و بیاعتنا راه میرفتند، نه فقط احساس مسئولیّت نمیکردند، مسئولین را مسخره هم میکردند! شما نگاه کنید شرححال شهدا و رزمندهها را؛ اینها وقتی که میآمدند در شهرهای بزرگ ــ بخصوص شهرهای بزرگ ــ احساس دلتنگی میکردند که [این] به خاطر همین پدیده بود. دههی ۶۰، دههی اوّل انقلاب، از این حوادث وجود داشت؛ این جای تعجّب ندارد. امروز هم البتّه هستند کسانی که نه به انقلاب، نه به اسلام و حتّی نه به تعهّد ایرانی پایبند نیستند؛ بله، امّا ملّت ایران اینها نیستند. در زمان خود رسول اکرم هم یک عدّهای عاشق شهادت بودند، مشتاق جهاد بودند، اگر امکانِ رفتن به جبهه نداشتند گریه میکردند، یک عدّهای هم در مدینه بودند که «مَرَدوا عَلَی النِّفاق»؛(۱۸) قرآن دربارهی آنها میگوید «مَرَدوا عَلَی النِّفاق»، یا یک جای دیگر [میگوید:] «لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ وَ المُرجِفونَ فِی المَدینَة»؛(۱۹) در خود مدینهی پیغمبر، کسانی بودند که قرآن از آنها به «مُرجِفون» تعبیر میکند؛ شایعهپراکنان، ترسپراکنان، تردیدپراکنان، شبههپراکنان؛ در زمان پیغمبر! تازه در زمان پیغمبر نه اینترنت بود، نه شبکههای اجتماعی بودند، نه اینهمه تلویزیون بود. امروز با وجود همهی این دستگاهها، شما نگاه کنید ببینید جوان ایرانی چه عظمتی از خود نشان میدهد!
ما امروز در سرتاسر کشور، هزاران هستهی مقاومت در مساجد و در هیئتها داریم؛ از این هستههای مقاومت، جوانهایی برمیخیزند به عنوان مدافع حرم، جوانهایی برمیخیزند به عنوان مدافع امنیّت، جوانهایی برمیخیزند به عنوان بسیجی دانشجو.
نقطهی امیدآفرین این است که در این تلاش همهجانبهی دشمن، شما میبینید در چنین شرایطی که دشمن شمشیر را از رو بسته، دانشجوی انقلابی در فلان دانشگاه فحش ناموسی میشنود، از میدان خارج نمیشود؛ طلبهی بسیجی زیر شکنجه به شهادت میرسد، حاضر نیست حرفی را که دشمن میخواهد بر زبان جاری کند. مجاهدان فداکار، مدافعان حرم، فعّالان سختکوش جهاد تبیین، گروههای کمک مؤمنانه، اردوهای جهادی، اینها همه جوانهای این کشورند. با وجود اینترنت، با وجود شبکههای اجتماعی، با وجود اینهمه لغزشگاهها، جوانهای ما در این راه دارند حرکت میکنند. گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمیخیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفیٰ صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیٰهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است. ما همه وظیفه داریم؛ نخبگان وظیفه دارند؛ هستههای انقلابی وظیفه دارند؛ فعّالان دانشگاهی، فعّالان حوزوی، صاحبان جایگاههای اجتماعی بویژه کسانی که حرف آنها به گوش مردم میرسد، مردم حرف آنها را میشنوند، اینها وظیفه دارند؛ وظیفه این است که ایمانها را تقویت کنند، امیدها را تقویت کنند، شبههها را برطرف کنند، شیوههای دشمن در شبههآفرینی و یأسآفرینی را خنثی کنند.
و من به شما عرض بکنم یکی از این شیوهها بدبین کردن جوانان به مسئولان کشور، به حرکت کشور، به حرکت سیاسی کشور، به حرکت اقتصادی کشور و بدبین کردن افراد به یکدیگر است؛ این از شیوههای دشمن است؛ با این مقابله کنید. یکی از شیوههای دشمن هم بدبین کردن به انتخابات است که من دربارهی انتخابات آخر سال انشاءالله اگر زنده بودم و توفیق داشتم بعداً عرایضی خواهم کرد. اینجا همین اندازه بگویم که این انتخابات، انتخابات بسیار مهمّی است و دشمن از همین حالا توپخانههای خودش را به طرف این انتخابات روشن کرده، مشغول بمبارانِ انتخاباتی است که هنوز حدّاقل نُه ماه فاصله داریم تا آن انتخابات. باید انشاءالله ملّت ایران، جوانان عزیز این بیداری را، این هشیاری را، این انگیزه را، این ایمان و امید را روزبهروز افزایش بدهند و دشمن را ناکام کنند.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، رحمت خود، برکت خود، هدایت خود و پیروزی کامل را به این ملّت عنایت بفرما. پروردگارا! روح مطهّر امام بزرگوار را با پیغمبر محشور کن. پروردگارا! ما را جزو سربازان امام زمان قرار بده. پروردگارا! قلب مقدّس آن بزرگوار را از ما راضی کن؛ دعای امام زمان را شامل حال ما، بخصوص شامل حال جوانان ما قرار بده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد مشکلات کشور را به دستِ عزم و اراده و همّت مسئولان برطرف بفرما.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
بیانات در دیدار اعضای ستاد مرکزی کنگره ملی شهدای سبزوار و نیشابور
و الحمد لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
اوّلاً خوشامد عرض میکنم به برادران و خواهران عزیزی که این راه طولانی را طی کردند از نشابور و سبزوار تشریف آوردند اینجا و این حسینیّهی ما را با نفَس گرم خودشان و دل پُرمهرومحبّت خودشان منوّر و نورانی کردند. از بیانات این دو برادر عزیز، فرماندهان سپاههای دو شهر سبزوار و نشابور، صمیمانه تشکّر میکنم. هر دو آقایان خیلی خوب صحبت کردند و آنچه لازم است در یک چنین همایشهایی مورد توجّه باشد، در بیانات خودشان گنجاندند و [این] انسان را خوشحال میکند که بحمدالله این احاطهی فکری و ذهنی در این برادران وجود دارد. بنده دو سه مطلب یادداشت کردهام که به شما عرض بکنم.
مطلب اوّل، تشکّر از دستاندرکاران این همایشهای باارزش است؛ این خیلی مطلب مهمّی است. عقیدهی من این است که این کاری که شما میکنید، یعنی همین تشکیل این همایشها، خودش یک جهاد بزرگ است. این کاری که شما دارید میکنید جهاد است؛ قدر این کار را بدانید. این همان جهادی است که نگذاشت خونهای مقدّسِ ریختهشدهی در کربلا پایمال بشود؛ این همان جهاد است. این همان جهادی است که خدمات هزارسالهی بزرگان اسلام را، بزرگان دین را، بزرگان تشیّع را، تا امروز زنده نگه داشته. اگر افرادی امثال شما همّت نمیکردند، تلاش نمیکردند، بودند کسانی که انگیزه داشتند اینها را محو کنند از تاریخ، در همهی دورانها؛ هم در گذشته بودند، هم امروز هستند کسانی که انگیزه دارند برای اینکه نگذارند این نشانههای عظمت معنوی در ملّتها زنده بماند، [انگیزه دارند] آنها را کمرنگ کنند و از بین ببرند. بارها شنیدهاید که سعی کردند کربلا را نابود کنند، کربلایی نمانَد، زمینی نمانَد، قتلگاهی نمانَد، یاد شهدایی باقی نمانَد. این افراد امروز هم هستند؛ امروز هم کسانی منفعتشان و مصلحتشان این است که یادی از مجاهدتها باقی نمانَد، یادی از این همه تلاشها باقی نمانَد، یادی از خونهای پاکِ ریختهشده باقی نمانَد. قدرتهای استکباری امروز موافق نیستند که نام شهیدان ما، یاد شهیدان ما، بر فرازِ پرچمهای بلندِ افتخارِ این کشور دیده بشود.
شما دارید ضدّ این حرکت شیطنتآمیزِ خباثتآلود تلاش میکنید؛ این شد جهاد. کسانی که در راه حق تلاش میکنند، اوّلین دشمنشان کسانی هستند که در رأس باطل قرار گرفتهاند؛ نمیخواهند بگذارند اینها موفّق بشوند، نمیخواهند بگذارند از اینها یادی و نامی بماند. خاصیّت شهادت، جذب دلها است. جوان خارج از مذهب را شهادتِ رفیقش در سبزوار وادار میکند برود خدمت مرحوم آقای علوی(۲) و مسلمان بشود، شیعه بشود، بعد برود در جبهه به شهادت برسد؛ این هنر شهادت است. شهادت یک جوان، شهادت یک رفیق، شهادت یک همراه، فضا را با نور شهادت منوّر میکند، دلها را جذب میکند؛ خب این برخلاف مصلحت مستکبرین است، برخلاف مصلحت اهل باطل است؛ لذا با آن مبارزه میکنند. یک عدّه هم در داخل از این کارها میکنند. شما دارید جهاد میکنید، [لذا] در مقابل آنها ایستادهاید.
حفظ یاد شهید جهاد است؛ حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلّم، همسر، رفیق خوب؛ اینها شهیدپرورند و یاد اینها را گرامی داشتن، جهاد است. یاد آن کسانی که از این جهاد در طول دفاع مقدّس یا بعد از آن تا امروز پشتیبانی کردند، جهاد است؛ یاد آن بانویی که در دِه «صد خَرْو» یا هر جای دیگر در خانهاش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است؛ یاد او را زنده نگه داشتن خودش یک جهاد است. اینها را بایستی نگه داشت.
این یادها را باید حفظ کرد؛ به چه وسیله باید حفظ کرد؟ خب، دوستان گفتند کتاب، نوشته، دیوارنویسی، و مانند اینها؛ همهی اینها خوب است منتها سعی کنید تحقّق پیدا کند، سعی کنید هنر را در خدمت این کار قرار بدهید. این حوادث میتواند موضوعاتی باشد برای نقّاشی، برای رماننویسی، برای شعر، برای ایجاد فیلمهای جذّاب که در سینما از این استفاده بشود، در نمایشهای مردمی استفاده بشود، در هنرهای گوناگون استفاده بشود؛ اینها چیزهایی است که باید انجام بگیرد؛ اینها کارهای مهمّی است. شما حالا این همایش را در این دو شهر بزرگ و مهم تشکیل دادید؛ دنبالههایش را هم ادامه بدهید؛ یعنی نگذارید این جهاد، نیمهکاره بماند؛ کار بزرگی است. خب این مطلب اوّل ما که خود شما باید قدر این کارتان را درست بشناسید و هر چه ممکن است با قوّت، با سلیقه، با همّت، با پشتکار، با وحدت کلمه اینها را انشاءالله انجام بدهید.
مطلب دوّمی که من یادداشت کردهام تا عرض بکنم، منقبت نشابور و سبزوار است؛ یکی از وظایف بزرگ ما این است که شناسنامههای شهر خودمان را به جوانهایمان بشناسانیم؛ این کار آنچنان که باید انجام نمیگیرد؛ قبل از انقلاب که این کارها تقریباً صفر و نزدیک به صفر بود. بنده مکرّر به سبزوار و نشابور آمدهام، ماندهام، سخنرانیها کردهام، با مردم مأنوس بودهام؛ آن وقتها این حرفها نبود و اهمّیّتی به گذشتهی باعظمت و پُرشکوه این شهرها داده نمیشد. نشابور و سبزوار دو گنجینهاند؛ گنجینهی تاریخ اسلام و تمدّن اسلامی ما و تمدّن ایرانیِّ ما. دو گنجینهاند که باید حفظ بشوند، بایستی معرّفی بشوند. حالا در گزارشهای آقایان بود که دانشنامهی این شهرها تهیّه بشود؛ بله، [باید] تهیه بشود، شناخته بشود. جوان نشابوری، جوان سبزواری [باید] بداند که وارث چه حقایقی، چه زیباییهایی، چه شکوه و عظمتی از لحاظ معنوی، از لحاظ علمی، از لحاظ تاریخی است؛ این را جوانهای ما باید بدانند تا احساس هویّت کنند، احساس شخصیّت کنند. اینجور نیست که ما به چشم دو آبادیِ قدیمی یا دو شهر قدیمی و تاریخی به اینها نگاه کنیم؛ نه، اینها ــ هم نشابور، هم سبزوار ــ دو راویِ صادق و عینیِ تمدّن اسلامی ما هستند؛ راویِ تمدّنند، راویِ فرهنگند. آن هم نه راوی زبانی؛ راویِ عینی، راویِ محسوس و مشهود. از فضلبنشاذان نیشابوری تا هزار سال بعد از آن، [یعنی زمان] حاج ملّاهادی سبزواری، ببینید این فاصلهی هزارساله پُر از ستارههای درخشان است. این فاصله را که نگاه میکنیم پُر از خاطره است؛ خاطرههای تمدّنی، خاطرههای عظمت. بین فضلبنشاذان و حاج ملّاهادی و بین عطّار نیشابوری و حمید سبزواری، ببینید این توازن و تعادل چقدر زیبا است. حدود هفتصد سال فاصله است بین این دو مرد؛ هر دو برای اسلام کار کردند، برای معرفت کار کردند، برای آیندهی ملّت کار کردند، برای رشد دادن به مفاهیم ذهنیِ ملّت ایران کار کردند، تلاش کردند.
حالا من دو نفر یا چهار نفر را اسم میآورم، [امّا] صدها، بلکه هزارها نفر از این قبیل در تاریخ این دو شهر وجود دارند؛ اینها [باید] شناخته بشوند، اینها [باید] معرّفی بشوند. دیگران تاریخ ندارند، برای خودشان تاریخ میسازند؛ تاریخهای خلاف واقع. شما ملاحظه کنید، حتّی در تلویزیون ما هم نشان میدهد که فلان کشوری که هیچ تاریخ باشکوه و باارزشی ندارد، داستانهای دنبالهدار، ۱۰۰ قسمت، ۱۵۰ قسمت درست میکنند؛ تاریخ میسازند برای خودشان، حکمت میسازند برای خودشان، حکومت میسازند برای خودشان؛ ما داریم، [ولی] یادمان نیست.
شرح کتاب لمعهی دمشقیّه، کتاب درسی امروز طلبههای ما است. اصلاً خود کتاب لمعه به درخواست سبزواریها نوشته شده. سبزواریها در زمان سربداران نامه نوشتند به شهید اوّل(۳) در شام، گفتند: آقا ما حکومت تشکیل دادهایم، شما بیایید اینجا بمانید. شهید گفت: من نمیتوانم بیایم امّا این کتاب را برایتان میفرستم. لمعه را در واقع خراسانیها به وجود آوردند. امروز شرح این کتاب بعد از پانصد ششصد سال جزو کتابهای درسی ما است؛ اینها چیزهای کمی است؟ اینها چیزهای کوچکی است؟ اینها شناسنامهی این شهرهای شما است. این شناسنامهها را جوانهای ما باید بدانند. این هم عرض ما در مورد شهرهای شما.
البتّه من در زمینهی این دو شهر [صحبت کردم ولی] بقیّهی شهرهای ایران، سرتاسر کشور، کم و بیش همینجورها است؛ البتّه اغلب شهرها، نه همه؛ همین سوابق، همین افتخارات، همین تاریخ باارزش را خیلی از شهرهای کشور ما دارند. حالا چون خود من خراسانی هستم، با این دو شهر هم آشنا هستم، روی اینها تکیه میکنم وَالّا همه جا همینجور است و این معنا وجود دارد. اینها را زنده کنید، این شناسنامهی شهر شما است.
مطلب بعدی راجع به منقبت شهیدان ما است، که اینجا دیگر زبان واقعاً قاصر است. حقیقتاً [اگر] انسان بخواهد دربارهی شهیدان حرف بزند، زبانش قاصر است از اینکه بخواهد دربارهی عظمت شهیدان و ارزش شهیدان چیزی بگوید؛ حرفشان، سلوکشان، رفتارشان، وصیّتنامههایشان درس است. وصیّتنامههایشان واقعاً درس است. امام توصیه کردند در سخنرانی عمومی که بروید وصیّتنامهی شهدا را بخوانید.(۴) واقعاً خواندن دارد. اینجا یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجانگذشتهی سبزواری، شهید ناصر باغانی،(۵) وصیّتنامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خواندهام؛ او یک جوان است. شهید نورعلی شوشتری،(۶) یک مرد جاافتادهی میانسن، که عمری را به جهاد و مجاهدت در راه خدا و فداکاری گذرانده، او هم وصیّتنامه دارد؛ پُر از حکمت. چند سطر از این وصیّتنامه را انسان نگاه کند، [میبیند] واقعاً حکمتِ کامل است. خب بنده شهید شوشتری را از نزدیک میشناختم؛ انسان در مراودات عادی حدس نمیزند که اینقدر عمق در شخصیّت این آدم وجود دارد، امّا وجود دارد.
این وصیّتنامهها درس است؛ اینها میشوند الگو. توصیف شهیدان برای امثال بنده واقعاً ممکن نیست، [یعنی] خیلی برتر و بالاتر و لطیفتر و نورانیتر از آن هستند که ما بتوانیم اینها را درست توصیف کنیم و بیان کنیم، امّا بایستی اینها را الگو قرار بدهیم. همهی اینها الگویند؛ شهیدان الگویند.
حالا شهید شوشتری یک جور، شهید برونسی(۷) یک جور، شهید باغانی یک جور، شهید حمیدرضا الداغی(۸) ــ که شهادتش افکار عمومی کشور را تکان داد ــ یک جور؛ اینها همه الگویند. هر کدام به یک نحوی، هر کدام از یک سویی، از یک جهتی میتوانند الگوی ما قرار بگیرند. حالا البتّه بنده اسم سه چهار شهید را آوردم؛ سبزوار و نشابور بر روی هم حدود ۴۵۰۰ شهید دارند که هر کدام از اینها میتوانند به عنوان یک برونسی، به عنوان یک باغانی محاسبه بشوند؛ هر کدام از اینها یک داستان جداگانهای، یک مسئلهی جداگانهای دارند؛ انسان شرمنده میشود از اینکه بخواهد نام اینها را بیاورد.
خب بحمدالله ماجرای خاطرهنویسی شهیدان، یک ماجرای راهافتادهای در کشور است که باید تقویت بشود؛ باید بیشتر و بهتر با هنرمندیِ کامل نوشته بشود، این کتابها را جوانها بخوانند، همه بخوانند انشاءالله و استفاده کنند.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال ما را با اینها محشور کند؛ ما را دنبالهرو اینها قرار بدهد؛ ما را از شفاعت اینها محروم نکند؛ روح مطهّر این شهیدان را از ما راضی کند و روح مطهّر امام بزرگوار را که او این جریان را ایجاد کرد، انشاءالله با پیغمبر محشور کند.
مجدّداً از همهی شما به خاطر اینکه اینجا تشریف آوردید، به خاطر اینکه این همایشها را تشکیل دادید، تشکّر میکنم؛ توفیقات شما را از خدا مسئلت میکنم، و سلام گرم و صمیمی خودم را به مردم سبزوار و نشابور به وسیلهی شما ابلاغ میکنم.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
آيا حج به عنوان يك حقيقت ديني در شريعت هاي اديان قبل از اسلام وجود داشته است؟
حج در آيين مسيحيت مسيحيان، در آيين خود، راه و روش هاي متعددي را پيموده اند كه زاييدهي خيالات و تصورات آنهاست. آنان حج را بنا بر تعريفي كه از آن دارند در اطراف نمادهاي مورد تقديس خود، به طواف ميپردازند و قرباني ميكنند و نذوراتي تقديم مينمايند... و با گريه و تضرّع، آمرزش گناهان خود را ميخواهند و برخي از آنها لذّت هاي حلال دنيا و خواسته هاي مشروع را بر خود حرام ميسازند و طريق رهبانيت ميپيمايند و از مريم عذرا اسوه ميگيرند و مسيح را به خدايي برميگزينند تا گناهانشان را بيامرزد و به بهشت رهنمون گردد.
يكي از نويسندگان مسيحي به نام «ونسنك» در خصوص حج مسيحيان مي نويسد:
«واژه شناسان عرب، حج را به «قصد» تفسير كرده اند و اين با معناي حج درنظر (مسيحيان) يكسان است. افزون بر اين معناي اصطلاحي آن نيز همان است كه در لغت عربي مصطلح است و گويا ماده و معناي اين واژه در لغت سامي شمال و جنوب، همان طواف كردن و دور زدن باشد».(1)
در انجيل تحريف شده واژه اي با عنوان حج وجود ندارد، بلكه تنها از اعيادي نام برده مي شود كه در آن به جشن و شادي مي پردازند و از خداي پدر! و خداي پسر (مسيح)، كه به عقيده آنها تركيب يافته از «روحِ الهي» و «تكوين انساني» است، ياد مي كنند. بنابراين، مسيحيت، به خدا شرك مي ورزد و آيين آنها را نمي توان آيين توحيدي ناميد بلكه ثنويت يا تثليث بر عقايد آنان حاكم است.
جايگاهي كه خداي پسر در آن متولّد شده، يكي از اماكن مقدسه آنها به شمار مي آيد. جايگاهي كه به اعتقاد آنها عيسي در آنجا به دار آويخته شد، مكان مقدسِ ديگرِ آنهاست. هرجاكه عيسي نماز خوانده و يا او يا مادرش مريم عذرا ظاهر شده اند، عنوان مقدس گرفته است و به طور خلاصه: هر مكان يا هر زمان، كه اين ظهور و تجلّي نمودار گشته و يا با هركس كه ملاقاتي داشته، مورد تقدس و محل زيارت و مراسم سالانه آنها شده و هر يك را انجيل، عيد اعلام نموده است. در هر حال، آنچه از مسيحيت به چشم مي خورد، چيزي نيست كه در آيين نخستين حضرت عيسي وجود داشته است.(2)
در خصوص حج و آيين نخستين مسيحيت مي توان گفت كه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نيز از جمله پيامبراني بود كه به نداي ابراهيم خليل ـ عليه السلام ـ پاسخ داد. آن گاه كه به امر خداوند آهنگ حج داد.
عيسي ـ عليه السلام ـ از پيامبران اولوالعزم بود و مي دانست كه نداي ابراهيم جهانشمول است و به شريعتي خاصي اختصاص ندارد، بلكه شامل همهي اديان آسماني و همهي پيامبران و مرسلين مي گردد و تكليفي است عام بر همهي مكلّفين.
آن گونه كه از روايات استفاده مي شود، همه پيامبران به حجّ خانه خدا آمده اند. اين روايات كه از پيامبر گرامي و ائمه ـ عليهم السلام ـ نقل شده، تأكيد مي ورزد كه عيسي بن مريم روح اللّه به كعبهي مشرفه آمده و حج خانهي خدا گزارده است. از سخن پيامبر صلي الله عليه و آله آورده اند كه فرمود: «وَ الَّذي نَفْسُ محمّد بِيدِهِ لَيهِلَّنَّ ابنُ مريم بِفَجِّ الرَّوحاءِ حاجّا أو مُعْتَمِرا أَو ليثنيهما»(3). سوگند به آن كس كه جان محمد صلي الله عليه و آله در يد قدرت اوست فرزند مريم از گردنه «روحا» عبور كرده در حاليكه صداي خود را به لبيك گفتن برداشته و به حج يا عمره، يا هر دو عزيمت نموده است.
و از قول امام صادق ـ عليه السلام ـ در روايتي آمده است: «وَ مَرَّ عِيسَي بْنُ مَرْيمَ بِصِفَاحِ الرَّوْحَاءِ وَ هُوَ يقُولُ لَبَّيكَ عَبْدُكَ ابْنُ أَمَتِكَ لَبَّيكَ. عيسي بن مريم از صفائح الروحاء گذشت، در حالي كه مي گفت: لبيك! بنده تو و فرزند كنيز تو! لبيك».(4)
در مورد زمان حج پيامبران و از جمله آنها حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ به سوي بيت عتيق. امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «زمان حج آن دهه ذي حجه بوده است... و آن پيامبران عبارتنداز: آدم، نوح، ابراهيم، عيسي، موسي و محمد ـ عليهم السلام ـ و ديگر پيامبراني كه در اين مقطع زماني حج خانه خدا نموده اند و اين سنت شد براي فرزندان آنها تا روز قيامت».(5)
بدين ترتيب، حج حضرت عيسي كه يكي از پيغمبران اولوالعزم است، امكان ندارد مخالف حج پيامبران ديگر باشد و يا اينكه بيت المقدس يا مكان ديگري را براي حج خود و پيروانش قرار دهد.
حج در آيين يهوديهوديان به اشكال مختلف به نوعي از مراسم حج سروكار دارند و به اين منظور رهسپار اماكن متعدّدي مي شوند. هر فرقه اي راه ويژه اي براي خود برگزيده است و در اعياد مخصوص، آهنگ حجّ آن اماكن مي كنند و با مذهب و تعاليم و عقايد خاص و اوامر و نواهي ويژه اي به انجام آن مراسم مي پردازند.
انديشه حج براي يهوديان، امر جديدي نيست بلكه پيشينه طولاني دارد. آن دسته از يهوديان كه پيرو آيين ابراهيم ـ عليه السلام ـ بوده اند، حج را به سوي بيت الله الحرام انجام مي داده اند و آنان كه از اقوام سامي بودند، به سوي معابد و هياكل و ابنيه و آثار و قبور مردگان(6) كه به انجام مراسم حج مي پرداخته اند. به نظر مي رسد كه حج يهود يك فريضه ديني بوده كه تورات بر آنها واجب نموده است.
اين مطلب را در نوشتاري اينگونه مي خوانيم: «حج به سوي يكي از معبدها، يك رسم ديرينه سامي است كه حتّي در اجزاي قديمي اسفار پنجگانه، به عنوان يك فريضه ديني عنوان شده است. در «سفر خروج» فصل بيست و سوم، فقره چهاردهم آمده است: «در هر سال سه مرتبه براي من عيد بگيريد» و در آيه سي و سوم از فصل سي و چهارم آمده است: «در هر سال سه مرتبه همه مردان بايد در برابر خداي بزرگ، خداي اسرائيل ظاهر شوند.» و در سرزمين هاي عربي نيز اماكن بسياري وجود داشته كه در آن اماكن مراسمي همچون حضور در عرفات صورت مي گرفته است».(7)
در هر يك از اعياد سه گانه، فرقه هاي يهود به اماكن معيني آهنگ حج مي كردند. در روز «استغفار» (عيد مظال)(8) به سوي كوه سينا حج مي كرده و در عيد «فِصح» به بيت المقدس و در عيد «استير» و «عيد باران» و... به اماكن ديگري رهسپار مي شدند.
با اين حال، از تحقيق و تفحّص در تورات، مكان خاصي را پيدا نمي كنيم كه از زبان پيامبرشان حضرت موسي ـ عليه السلام ـ، حج همانند يك دستور الهي آمده باشد. و جاي اين پرسش است كه: آيا خداوند براي يهوديان حج به مكان مخصوصي را واجب نساخته است يا اينكه راويان و نويسندگان متون ديني تورات، آن را از قلم انداخته اند يا به عادت معروف قوم يهود كه تورات را تحريف مي كردند آن را نيز تحريف نموده اند؟!
بدين جهت است كه اماكن حج متعدد شده و كوچ يهوديان در اعياد سالانه به نقاط مختلف بوده و هر مكان عبادتي را با عنوان «بيت» مي ناميده اند كه در ازمنه مختلف محل برگزاري حج آنان بوده است. مثلا در «بيت المقدس» «بيت ايل» «بيت آون» كه در نزديكي بيت ايل بوده و «بيت اصل» در يهودا و «بيت حور» نزديكي قدس و «بيت هاجن» در جايگاه تولد عيسي ـ عليه السلام ـ در «بيت لحم» و «بيت هاشطه» و ساير بيوت كه شمارش آنها به درازا مي كشد و مي توان به كتاب مقدس در عهد جديد و قديم مراجعه كرد كه در آن جا درج شده است.
در خصوص زمان حج يهوديان «دكتر حسن ظاظا» مي نويسد: «اوقاتي كه در آن حج مي كنند همزمان با اعياد آنهاست و اينها سه زمان است:
1. عيد فِصح، كه در فصل بهار واقع شده و مدت آن هفت روز است و از روز پانزدهم نيسان به تقويم يهودي آغاز مي شود.
2. «عيد حصاد» يا «اسابيع»، (شبوعوت) كه مدت آن يك روز است مصادف با ششم ماه سيوان به تقويم يهودي كه در اوايل تابستان (يونيه) قرار گرفته است.
3. «عيد ظُلل»، (سركوت) كه مدت آن هشت روز است و در پاييز قرار دارد و از روز پانزدهم ماه «تشرين» يهودي آغاز مي گردد. موسم هاي سه گانه ياد شده را سه عيد مي نامند كه حج در آنها مستحب است و با صدقات بسياري همراه مي گردد.(9)
حج حضرت موسي ـ عليه السلام ـ ضروري و مناسب است كه بدانيم حضرت موسي ـ عليه السلام ـ چگونه حج مي كرد.
هرگاه در اخبار و روايات و احاديث وارده از سنت شريفه تتبع كنيم، خواهيم ديد كه موساي كليم مانند پيامبران سلف به سوي بيت الله عتيق حج كرده و طواف نموده و تلبيه گفته، به گونه اي كه پدران و نياكانش كه پيام آوران حق و فرمانبرداران دستورات آسماني بوده اند، حج كردند.
اين مطلبي است كه روايات حج پيامبران بر آن تأكيد مي ورزدكه به چند مورد اشاره مي كنيم:
ابن عباس گويد: «در محضر پيامبرخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بوديم، مسافت ميان مكه و مدينه را مي پيموديم كه به يك وادي رسيديم. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: نام اين وادي چيست؟ پاسخ دادند: «وادي ازرق» فرمود: گوئيا مي نگرم موسي ـ عليه السلام ـ را كه با گيسوان بلند در حالي كه انگشتان دستش را در گوش ها نهاده بود و تلبيه حج مي گفت، از اين وادي مي گذشت و آهنگ حجّ مكه مكرمه و كعبه مشرفه را داشت».(10)
همچنين از حضرت ابي جعفر، باقر ـ عليه السلام ـ روايت شده كه فرمود: «موسي بن عمران ـ عليه السلام ـ با گروهي مركب از هفتاد تن از پيامبران به قصد حج از گذرگاه «روحاء» عبور مي كرد در حالي كه مي گفت: «لَبَّيك عَبْدُك ابْنُ عَبْدَيك».(11)
و نيز از قول آن حضرت نقل شده كه: «موسي ـ عليه السلام ـ از رمله مصر محرم شد و از «صفائح الروحاء» با حالت احرام گذشت و بر ناقه اي سوار بود كه مهار آن از برگ خرما بود و دو جامه قطواني (سفيد) بر تن داشت و تلبيه مي گفت و كوه ها او را در تلبيه همراهي مي كردند».(12)
و نيز از امام صادق ـ عليه السلام ـ روايت شده كه فرمود: «موساي پيامبر ـ عليه السلام ـ از صفائح روحاء عبور كرد و بر شتر سرخ موي سوار بود كه افسار آن از برگ خرما بود و دو جامه قطواني (سفيد و كوتاه) دربرداشت و مي گفت: لَبَّيك يا كرِيمُ لَبَّيك».(13)
پاورقی:
1. دائرة المعارف اسلامي، گروه مستشرقان 7 : 304.
2. (زيرا آييني که خود آوردنده آن بوده، آيين توحيدي بوده، اما آيين مسيحيت بر محور توحيد نيست. هر آنچه مورد تقديس قرار مي گيرد به اعتبار انتساب آن به شخص مسيح مي باشد، نه به خداي مسيح).
3. مسند احمد، با اندک اختلاف، ج2، صص240 و 272 و 290.
4. علامه مجلسي، بحارالانوار، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج99، ص185 و کافي، ج4، ص 213 باب حجّ الأنبياء. . .
5. همان. و وسائل الشيعه، حرّ عاملي، محمد. وسائل الشيعه، قم، موسسه آل البيت، 1409ق ج11، ص274.
6. مقاله اي با اين عنوان در شماره 39 فصلنامه «ميقات حج».
7. دائرة المعارف الاسلاميه، مولف: موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي زير نظر آية الله هاشمي شاهرودي، سيد محمود، ناشر: انتشارات موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي ج7، ص305.
8. عيد سايه بان بندي يهود.
9. طقوس الحج عند اليهود. د. حسن ظاظا، الفيصل، شماره 210، منبع پايگاه حوزه، ص10.
10. سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، دار الرائد العربي، بيروت. لبنان. ۱۴۰۱ هـ - ۱۹۸۱ ميلادي. ج2، ص965.
11. حرّ عاملي، محمد، وسائل الشيعه، قم، موسسه آل البيت، 1409ق، ج12، ص385.
12. همان، ج9، ص54.
13. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج99، ص185.