emamian

emamian

ماه ربیع الاول برای مسلمانان گرامی و ارزشمند تلقی شده است زیرا ولادت رسول مکرم و عظیم الشان اسلام در این ماه اتفاق افتاده است و عنوان «مولد» (به فتح میم و کسر لام) یعنی زمان تولد، عنوان خاصی است برای اشاره به این واقعه و رخداد مهم؛ مشهور شیعه هفدهم ربیع الاول را و اهل سنت دوازدهم ربیع را سالروز ولادت دانسته اند، اختلافی که در کشور ما موجب همگرایی و تقارب بیشتر شده و هفته وحدت را پدید آورده است.

چنان که در متون تاریخی و سیره ثبت شده است از دیر زمان مسلمانان جشنها، آداب و مراسم خاصی را برای گرامیداشت و تکریم این روز داشتهاند، غذا میپختند، شیرینی پخش میکردند، شعر میسرودند و دید و بازدید از یکدیگر داشتند و این روز تعطیل رسمی بود، هر چند در این اواخر برخی از عالمان وهابی با آن مخالفت کرده و در مقابل، دیگران به نقد این مخالفتها پرداخته و به درستی میگویند که چرا باید مسلمانان را از این مواهب منع کرد؟۱ اما فارغ از سالروز تولد، آنچه اهم است تاثیر گذاری ولادت این مولود پاک بر زندگی و زمانه خویش و پس از خود است که افق جدیدی را به روی بشر گشوده که تا ابد ادامه دارد.

شأن و جایگاه پیامبر اسلام در قرآن و مکتب اهل بیت و باور مسلمانان به عنوان الگو و اسوه (به تصریح قرآن)، مستلزم بررسی دقیق و موشکافانه شخصیت و سیره و زندگی ایشان است. همچنین هجمهها و مخالفتهای شدیدی که امروزه علیه پیامبر اسلام (ص) صورت میگیرد، ایجاب میکند که قدمی هر چندکوتاه در جهت معرفی ایشان برداریم. پیامبری که بیشترین توصیف و تمجید را خدای متعال در قرآن کریم از ایشان داشته و او را در عین این که یک تن بود رحمة للعالمین۲ معرفی کرده و در آیه دیگر ایشان را صاحب خُلق عظیم۳ دانسته است. شرح صدر او چنان است که میفرماید اگر این قرآن را بر کوه نازل کنیم متلاشی می شود۴ اما همین قرآن بنا بر نزول دفعی، در آن واحد بر قلب مقدس او نازل شد.

اهل بیت (ع) نیز در مقابل مکتب خلفا که سعی در مخفی نگه داشتن چهره نورانی پیامبر و نادیده گرفتن آن داشتند، بیشترین تلاش و کوشش را به کار گرفتند تا پیامبر را چنان که بود به مردم معرفی کنند و غبار فرو نشانده شده بر چهره ایشان را بزدایند. آنان به روشنی تبیین کردند که پیامبر جلوه کامل و نمونه تمامی از قرآن و مظهر صفات پروردگار است که هیچ کسی در رتبه با او برابری نمیکند و در مقام همانند او نمی باشد و هیچ فرشته عالی مقام و پیامبر مرسلی همپایه او نمی باشد۵ از این رو در متون زیارتی و روایی ما، پیامبر با بالاترین و عالیترین عناوین از قبیل سید المرسلین، سید الانام، سید البشر و خیر البشر توصیف شده است. امیر المؤمنین علیه السلام به عنوان نزدیکترین فرد به رسول الله (ص)، عمیقترین و زیباترین تعابیر را در مورد پیامبر به کار برده است و سیری کوتاه در نهج البلاغه بیانگر این مطلب است که حضرت اصرار زیادی در بازشناسی پیامبر و سیره و سنت ایشان داشته است.۶ «حَتّی بَعَثَ اللّهُ مُحمّداً شَهیداً و بشیراً وَ نَذیراً، خَیْرَ الْبَریَّةِ طِفْلاً و اَنْجَبَها کَهْلاً وَ اَطْهَرَ الْمُطَهَّرین شِیْمَةً»خداوند محمّد را برانگیخت در حالی که گواه [اعمال مردم] و بشارت دهنده و انذار کننده بود. بهترین مردم در دوران کودکی، نجیبترین مردم در دوران سالمندی، پاکترین پاکان از نظر خوی و اخلاق، بود.۷

 

به اختصار به دو سه مورد از خصوصیات و سجایای اخلاقی پیامبر اسلام (ص) اشاره می شود:

 

اخلاق پیامبر

خلق و خوی پیامبر که به تصریح قرآن نقش زیادی در نشر دعوت ایشان ایفا کرد۸، راه ارتباط و تعامل با ایشان را آسان می نماید تا آن حد که ضعیف ترین اقشار جامعه، به تکلف و زحمت نمیافتاد. جذبه پیامبر در جذب عامه مردم در روایات تاریخی منعکس شده است تا جایی که سر سخت‌ترین دشمنان ایشان (ابوسفیان) در مورد پیامبر گفته بود «ما رایت قوما اشد حبا اصحابهم من اصحاب محمد له..۹» تاکنون ندیده بودم که کسانی صاحب خویش را آن اندازه که اصحاب محمد (ص) او را دوست می دارند، دوست داشته باشند.

 

مردمی بودن

هنر پیامبر این بود که در عین حال که این مقام بلند را دارا بود، اما مردمدار بود و بیشترین وقت و همت خود را صرف مردم و اصلاح و تربیت آنان کرد. از عبدالقدوس کنگهی نقل شده است که گفته بود اگر من جای پیامبر بودم و به مقام قاب قوسین او ادنی (معراج) می رسیدم، دیگر از آنجا به زمین بر نمیگشتم اما رسول الله (ص) با تمام جلال و شکوهی که در معراج ظهور یافت، به زمین بر میگردد و دوباره در کنار مردم و مؤمنان از هر قشر و طبقه و نژادی قرار میگیرد و تعلیم و تأدیب آنان را پی می گیرد. جویای حال اصحاب خود می شود و آنان را مورد تفقد قرار می دهد. «یتفقد اصحابه و یسال الناس عما فی الناس۱۰» انس بن مالک نقل میکند « همواره پیغمبر اکرم (ص) چنین بود که اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی دید از حالش جویا می شد، اگر می گفتند غایب است برایش دعا می‏ کرد و اگر نه به دیدنش می شتافت۱۱.»

آیه ۱۲۸ سوره توبه بازنمایی زیبا و جامع از این خصلت پیامبر دارد که پیامبری از خودتان به سوی شما آمد. «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ.» گویی پاره‏ای از جان مردم و از روح جامعه در شکل پیامبر (ص) ظاهر شده است. به همین دلیل تمام دردهای آنها را درد خود می‏داند، و در ناراحتیها و سختیها با آنان شریک است نه اینکه بیتفاوت باشد.«عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» به عبارت دیگر نه اینکه پیامبر فقط از درد مردم آگاه است بلکه با تمام وجود لمس میکند آنچه بر مردم میگذرد از این رو تفکیکی بین او و سایر مسلمانان نیست. پیامبر هم بسان سایر پیروان خود سختی و تلخی شعب ابیطالب و جنگها و غزوات را می چشد. او شیفته هدایت و سعادت همه مردم است. «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ»

 

تمرکز بر اصول

نکته قابل توجه و درس آموز دیگر این است که در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم و اهل گذشت بود چنانکه وقتی مشرکان مکه آن حضرت را آزار میکردند، به جای نفرین میفرمود: «اللّهُمَّ اغْفِرْ قَوْمی؛ فَاِنَّهُم لایَعْلَمُونَ۱۲»خدایا قومم را ببخش، زیرا آنها نمی دانند.» اما در مسائل اصولی و عمومی و آنجا که حریم قانون الهی بود، سختی و صلابت نشان می‏داد و دیگر جای گذشت نمی‏دانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش، تمام بدیهایی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بود را نادیده گرفت و همه را یکجا بخشید؛ توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت؛ اما در همان فتح مکه، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز شد؛ خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی میکردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف‏نظر کند؛ بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت گرفتند اما رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جای شفاعت است؟! مگر قانون خدا را می‏توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و فرمود: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می‏کردند؛ هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می‏شد معاف می‏شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می‏شد مجازات می‏گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای «عدل» درباره هیچ کس سستی نمی‏کنم هرچند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.۱۳

به راستی سهم و بهره ما از خلق و خوی این شخصیت برگزیده الهی و سایر معصومین علیهم السلام چیست و چه سنخیتی بین ما و آنان است؟ امید که همه مسلمانان و جامعه ما نیز ضمن گرامیداشت این ایام مبارک و ارتقاء شناخت خود، در تأسی و پیروی عملی از پیامبر اسلام (ص)کوشا باشند تا دین و دنیای خود را سامان بخشند و کاستیها و ضعفهای فردی و جمعی را اصلاح کنند؛ همان که در زیارت جامعه می خوانیم: بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِینِنَا وَ أَصْلَحَ مَا کَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیَانَا.۱۴

 

پی نوشت ها:

۱. آنه ماری شیمل محمد رسول الله اثر ترجمه حسن لاهوتی تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۳، در فصل هفتم با عنوان جشن میلاد پیمبر از صفحه ۲۵۳تا ۲۷۵ مفصل گزارش آن را بر اساس متون تاریخی از قبیل وفیات الاعیان ابن خلکان و نیز مقریزی در اتعاظ الحنفا و .... آورده است.

۲. انبیاء، ۱۰۷.

۳. قلم، ۱۰۴.

۴.حشر.۲۱

۵. .صحیفه سجادیه، « حتی لا یساوی فی منزله و لا یکافا فی مرتبته و لا یوازیه لدیک ملک مقرب و لا نبی مرسل » تحت عنوان: وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ بَعْدَ هَذَا التَّحْمِیدِ فِی الصَّلَاةِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، ص۳۸.

۶.به خطبه های ۲۶، ۷۲، ۱۱۶، ۱۲۶، ۱۷۸، ۲۱۳ و نامه های ۹ و ... مراجعه کنید.

۷. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۴.

۸. آل عمران، ۱۵۹.

۹.محمدبن سعد، طبقات الکبری، ج۲ ص۵۶.

۱۰. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۸.

۱۱. کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ إِخْوَانِهِ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ سَأَلَ عَنْهُ فَإِنْ کَانَ غَائِباً دَعَا لَهُ وَ إِنْ کَانَ شَاهِداً زَارَهُ وَ إِنْ کَانَ مَرِیضاً عَادَه‏، طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص۱۹.

۱۲ . سید بن طاوس، الاقبال بالعمال الحسنه، ج۱، ص۳۸۵.

۱۳. رک: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵۸ به نقل از صحیح مسلم، ج۵، ص ۱۱۴.

۱۴: زیارت جامعه کبیره.

حجاب در قرآن

 

مسئله حجاب و عفاف در قرآن بسیار فراتر از حد پوشش بوده بلکه در مصادیق مختلفی از رفتار و گفتار و نوع معاشرت می باشد که در ادامه برخی از آیات مربوط به حجاب رفتاری و گفتاری و پوشش می آید:

 

۱. چادر

 

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ‏ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما. احزاب/۵٩.

ای پیامبر به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را با چادرهای خود بپوشانند که این کار، برای این که به عفّت و پاکدامنی شناخته شوند تا مورد آزار قرار نگیرند، بهتر است و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است.

 

نکته های آیه

١. نوع حجابی که در آیه شریفه تأکید می‌ شود (جلباب) است. به ‌معنای لباس بلند و وسیع که از آن تعبیر به چادر می‌شود. بنابراین اگر کسی ادعا می‌کند که در اسلام خطابی به چادر و مقنعه نیامده اشتباه می‌کند.

 

٢. نزدیک ساختن این پوشش به خود است تا تمامی حجم بدن به وسیله آن پوشیده شود.

 

٣. خطاب آیه ابتدا به همسران و سپس به دختران رسول‌ خدا صلی‌الله علیه‌ وآله و بعد از آن زنان با ایمان می‌باشد.

نکته تربیتی آیه آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابتدا از خانه خود شروع کردند.

 

حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها مادر حجاب و حیا و عفاف است و خود درس‌آموز حجاب و اولین عمل کننده به آیه حجاب هستند. در ابتدای خطبه فدکیه در خصوص پوشش حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها، تعبیر پوشش کوتاه(خِمَار: روسری یا مقنعه) و پوشش بلند(جِلْبَاب: چادر)آمده است: لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَی رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا وَ أَقْبَلَتْ فِی لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا

حضرت فاطمه سلام‌الله علیها موقع حرکت به سمت مسجد مقنعه بر سر کشیده و چادری بر سر انداخته و در میان چند تن از اطرافیان و زنان قوم خود به سوی مسجد حرکت فرمودند. احتجاج طبرسی، ج‏١، ص ٩٨.

 

چادر پوشش است نه تشریفات!

شهید مطهری: چادر نباید تنها جنبه تشریفاتی و رسمی یا جنبه زینتی داشته باشد. مسئله حجاب، ص ١۶٠.

برخی چادرها یی که در بازار با نام های مختلف عرضه می شود، جنبه زینتی و تشریفاتی دارند، مانند: چادر ملی، چادر دانشجویی، چادر هایی که دور تا دور آن یا دور آستین های آن گیپور دوزی می شود یا با نگین های رنگی تزیین می شود و این پوشش را که باید ساده باشد و جلب توجه نکند را زینت می‌دهند، براق می‌کنند، تنگ و بدن نما می‌کنند و به اسم چادر تحویل دختران محجبه و با عفاف می‌دهند.

 

حجاب نمایشی

برخی بانوان محترمه و با حجاب به گونه ای نا مطلوب حجاب خود را به نمایش می گذارند ، مانند:

١. تصویر زیبایی از حجاب خود را در فضای مجازی یا پروفایل خود منتشر می کنند تا به خیال خود ترویج دهنده حجاب باشند.

 

٢. در زیر چادر خود از روسری با رنگ های قرمز یا صورتی و یا طراحی شده استفاده می کنند که به صورت واضح مورد توجه نامحرم قرار می گیرد.

 

٣. با حجاب کامل اما به قول خود همراه با آرایش ملایم و استفاده از برخی زینت ها در صورت و دست های خود در اجتماع ظاهر می شوند.

 

اما باید توجه و دقت نمود، تمامی مواردی که با اصل حیا و عفت و فلسفه حجاب که «دیده نشدن» است منافات دارد و ممکن است مورد توجه نامحرم قرار گیرد و خوف فتنه در آن وجود دارد، خطا و اشتباه است.

 

شهید مطهری می نویسد: وضع چادر سر کردن برخی بانوان چادری در عصر حاضر، نشان می دهد که اهل پرهیز از معاشرت با نامحرم نیستند و چادر داشتن آن ها صرفا جنبه تشریفاتی و اسمی دارد. مسئله حجاب، ص ١٧۵.

 

نظر مراجع تقلید در مورد حجاب برتر :

 

سؤال: امروز یک حرکت خزنده ای بر علیه چادر که یک حجاب ملی و سنتی است آغاز گردیده است، خواهشمندیم نظر مبارک را در این مورد مرقوم فرمائید.

 

آیت الله خامنه ای: چادر برترین نوع حجاب و نشانه ی ملی ما است.

آیت الله فاضل لنکرانی: سزاوار است خانم ها از چادر استفاده کنند چادر از مظاهر و شعائر اسلام می باشد و با حفظ این شعار حرکت مورد سؤال خنثی می شود.

آیت الله صافی گلپایگانی: چادر بهترین پوشش برای خانم ها است، چون تمامی مفاتن بدن را می پوشاند. خانم های مسلمان باید آداب و سنن اسلامی را در لباس پوشیدن مراعات کنند.

آیت الله بهجت: چادر حجاب پسندیده است.

آیت الله سیستانی: چادر حجاب بهتر است و سزاوار نیست زن های مؤمن بدون چادر خارج شوند.

آیت الله مکارم شیرازی: حجاب یکی از قوانین مسلم اسلام است و اساس آن پوشاندن بدن و موها غیر از صورت و دست ها تا مچ است ولی بی شک چادر حجاب برتر است.

چادر مشکی کراهت ندارد.

استفتائات جدید از مراجع تقلید، ج ١، ص ٣۶.

 

۲. روسری و مقنعه

 

و لا یُبْدینَ‏ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی‏ جُیُوبِهِن‏. نور/٣١.

و به زنان با ایمان بگو: جز آن چه به طور طبیعی ظاهر است، زینت‏های خود را آشکار نکنند و روسری یا مقنعه های خود را بر گریبان خویش انداخته تا علاوه بر سر، گردن و سینه‏ی آنان نیز پوشیده باشد.

 

نکته‏ هایی از آیه:

١. با آن که خداوند متعال در قرآن به جزئیات احکام نماز و زکات اشاره نکرده و بیان آنها و بسیاری از مسائل دیگر را بر عهده‏ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گزارده، ولی در بیان مسائل خانوادگی و تربیتی و حجاب به جزئی ترین و ریزترین مسائل پرداخته است. تفسیر نور، ج۶، ص ١٧۶.

 

٢. وَ لا یُبْدینَ‏ زینَتَهُنَّ : زینت‏های خود را آشکار نکنند.

زینت بانوان یا ظاهری است، مانند: انگشتر، حلقه، سُرمه و دیگر آرایش های ظاهری و یا زینت باطنی است که مربوط به آفرینش است، مانند: چهره، اندام و موی زن که در هر دو مورد باید از دید نامحرمان محفوظ بماند.

 

٣. ما ظَهَرَ مِنْها: آن چه به طور طبیعی ظاهر است

امام صادق علیه السلام فرمودند: منظور از این فراز آیه، وجه و کفین یعنی گردی صورت و دست‌ها تا مچ می‌باشد که برای بانوان جایز است روی آن را باز بگذارند. بحار الأنوار؛ ج‌ ١٠١، ص ٣٣.

 

نکته‌ های فقهی حجاب

هرچند صورت و دست های زن از استثنائات حجاب است، اما اگر آرایش و زینت داشته باشد، واجب است از نامحرم بپوشاند.

بنابراین مرد نمی‌تواند به صورت آرایش کرده بانوان نامحرم از بستگان باشد یا غریبه یا به دست آنان اگر النگو و انگشترداشته یا ناخن‌های خود را بلند کرده و لاک زده‌اند، نگاه کند خصوصاً اگر علاوه بر گردی صورت موهای آن‌ها نیز آشکار باشد و فرقی نمی‌کند با قصد ریبه باشد یا نباشد که در هر دو صورت جایز نیست.

مرد می تواند به دست و صورت بدون زینت و آرایش زن نگاه کند، البته مشروط بر آن که مفسده و ریبه ای(لذت جویی) در کار نباشد.

زن می‌تواند به گردی صورت و دست‌های مردانه بدون قصد لذت و خوف فتنه و فساد نگاه کند.

نگاه پیوسته بانوان دانشجو به استاد مرد اگر بدون قصد لذت باشد و مفسده ای نداشته باشد مانعی ندارد ولی بهتر است از نگاه پیوسته خودداری کرد.

نگاه کردن زن به دیگر زن ها بدون قصد لذت بلااشکال است و با قصد لذت و فتنه و فساد جایز نیست.

احکام آموزشی دختران، ص ١۵٢ و احکام روابط زن و مرد، ص ٢۴.

به نقل از اسکای نیوز،  در دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری در پارلمان عراق، عبداللطیف رشید، از حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق موفق به کسب ۱۵۷ رأی و برهم صالح ۹۹ رأی شدند که هیچکدام نتوانستند اکثریت لازم را بدست آورند و به این ترتیب انتخابات به دور دوم کشیده شد. بر اساس قانون اساسی عراق یک نامزد برای رئیس جمهور شدن باید ۲۲۰ رای به دست بیاورد؛ در غیر این صورت انتخابات به دور دوم کشیده می‌شود و پس از آن ۱۶۵ رأی ملاک انتخاب رئیس جمهور خواهد بود.

عبداللطیف رشید بعد از دو دور رای گیری در پارلمان عراق به عنوان رئیس جمهوری عراق انتخاب شد.

در مرحله دوم رای‌گیری برای انتخاب رئیس جمهور عراق ۲۶۹ نماینده حضور داشتند که عبداللطیف رشید ۱۶۲ رای و برهم صالح ۹۹ رای کسب کرد. تعداد برگه های باطله نیز ۸ رای اعلام شده است‌.

عبداللطیف رشید،  ۷۴ ساله وزیر منابع آب عراق در دولت نوری المالکی قبلاً سخنگوی حزب اتحادیه میهنی کردستان در لندن و فارغ‌التحصیل مهندسی عمران از دانشگاه منچستر است.  رشید، باجناق جلال طالبانی، رئیس‌جمهور پیشین عراق و از رهبران حزب اتحادیه میهنی هم هست.

رئیس‌جمهور توسط شورای نمایندگان با اکثریت دو سوم، انتخاب می‌شود و مدت ریاستش به دو دورهٔ چهار ساله محدود می‌شود.

بر اساس ماده ۶۵ قانون اساسی، رئیس جمهور، رئیس کشور و نماد وحدت ملی و حاکمیت کشور است و برای تضمین پایبندی به قانون اساسی و حفظ استقلال عراق، حاکمیت وحدت و تمامیت ارضی آن براساس احکام قانون اساسی تلاش و توجه جدی به خرج خواهد داد.

غازی مشعل الیاور، نخستین رئیس جمهور نظام سیاسی جدید عراق بود که در سال ۲۰۰۴ به قدرت رسید و در سال ۲۰۰۵ هم از مقام خود عزل گردید. بعد از او جلال طالبانی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و از ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۴ به عنوان رئیس جمهور عراق فعالیت کرد. بعد از طالبانی، فواد معصوم از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد و سپس، جای خود را به برهم صالح داد. صالح از ۲۰۱۸ تا زمان کنونی رئیس جمهور عراق بوده است.

حضرت آیت الله خامنه‌ای صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار رئیس و اعضای دوره جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجمع را به لحاظ حضور افراد نخبه و مجرّب و نگاه همه‌جانبه به مسائل کشور و وظایف اساسی که بر عهده آن است، مجموعه‌ای بسیار مهم برای جمهوری اسلامی است.

رهبر انقلاب اسلامی همچنین با اشاره به قضایای اخیر، اغتشاش‌های پراکنده را طراحی انفعالی و ناشیانه دشمن در مقابل پیشرفت‌ها و حرکت‌های ابتکاری و بزرگ ملت ایران خواندند و تأکید کردند: تا هنگامی که ملت در مسیر نظام اسلامی و ارزشهای دینی قرار دارد، این دشمنی‌ها ادامه خواهد داشت و تنها راه علاج آن ایستادگی است و مسئولان کشور نیز مراقب باشند اینگونه مسائل آنها را از مسئولیت‌ها و وظایف اصلی در عرصه داخلی و خارجی باز ندارد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تشکر از تلاش‌های اعضاء در دوره قبلی مجمع بخصوص جلسات متراکم درباره سیاست‌های کلی برنامه هفتم، و همچنین با گرامیداشت یاد اعضای فقید به‌ویژه مرحوم آیت‌الله هاشمی شاهرودی، مجمع تشخیص مصلحت گفتند: مجمع هم از لحاظ حضور افراد نخبه و مجرّب در آن، و هم به علت وظایف مهم آن، جایگاهی والا و برتر دارد.

ایشان مهمترین مسئولیت مجمع را وظیفه «تشخیص مصلحت» خواندند و گفتند: مسئله مصلحت جزو مسائل درجه یک نظام، و به تعبیر امام بزرگوار به قدری مهم است که غفلت از آن گاهی موجب شکست اسلام می‌شود.

رهبر انقلاب، معرفی و معنا کردن «مصلحت» در مقابل «حقیقت و حکم شریعت» را غلط دانستند و با تأکید بر اینکه لازمه تشخیص صحیح، شناخت موضوع و شناخت مصلحت است، افزودند: در تعیین مصلحت باید به شیوه‌ای عمل شود که کاملاً اطمینان‌بخش باشد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین اعتبار قوانین مورد بررسی در مجمع را تا زمان جاری بودن مصلحت دانستند و خاطرنشان کردند: در موضوع سیاست‌های کلی نیز نباید نگاه افراطی یا تفریطی داشت زیرا هم گنجاندن مسائل آرمانی و هر چیز مفید برای کشور به‌عنوان سیاست کلی نادرست است هم جزئی‌نگری و تعیین بعضی کمیّت‌ها و وارد شدن در جزئیات اجرایی و تقنینی.

رهبر انقلاب تعریف صحیح از سیاست‌های کلی را «چارچوبی روزآمد و جهت‌دهنده به قوانین و امور اجرایی به منظور دستیابی به اهداف» خواندند و افزودند: بعضی از سیاست‌ها، ماندگار، اما برخی دیگر مختص یک دوره خاص و نیازمند به‌روزرسانی هستند.

ایشان وظیفه نظارت بر حُسن اجرای سیاست‌های کلی را مسئله‌ای ظریف دانستند و گفتند: گاهی شکایت می‌شود که این نظارت موجب قفل شدن کارها می‌شود در حالی‌که ملاحظات و قواعد حقوقی باید به‌گونه‌ای در نظر گرفته شود که نظارت در عین جلوگیری از انحرافِ جهت‌گیری‌هایِ قانونگذاری و اجرایی، موجب توقف یا تأخیر در امور نشود.

«اثربخشی سیاست‌های کلی» نکته پایانی مورد اشاره رهبر انقلاب در این بخش بود.

حضرت آیت الله خامنه‌ای در ادامه به قضایای اخیر و برخی اغتشاش‌های پراکنده اشاره و به اعضای مجمع تشخیص مصلحت به عنوان افراد تأثیرگذار در اصلاح امور و خنثی کردن نقشه دشمن، توصیه کردند در قبال این مسائل توجه کافی داشته باشند و از این مسائل عبور نکنند.

ایشان با تأکید بر اینکه در حوادث اخیر، نقش و دخالت دشمن برای همه و حتی برای صاحب‌نظران بی‌طرف خارجی روشن و آشکار است، افزودند: این قضایا یک موضوع خودجوش درونی نیست البته ممکن است از برخی زمینه‌ها استفاده کرده باشند اما اقدامات دشمن همچون تبلیغات، تلاش برای اثرگذاری فکری، ایجاد هیجان، تشویق و حتی آموزش راههای ساخت مواد آتش‌زا، اکنون کاملاً واضح و آشکار است.

رهبر انقلاب،‌ نکته مهم در این قضایا را «انفعالی و واکنشی بودن حرکت دشمن» برشمردند و خاطرنشان کردند: ملت ایران در فاصله‌ زمانی کوتاه، حرکت های بزرگی انجام داد که 180 درجه در نقطه مقابل سیاستهای استکبار جهانی بود و آنها ناچار به عکس‌العمل شدند و در همین چارچوب با برنامه‌ریزی و صَرف پول، افرادی از جمله برخی سیاسیون در آمریکا، اروپا و برخی نقاط دیگر را به میدان آوردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: این حرکت های عظیم نشان داد ملت ایران علاوه بر اینکه با نشاط، متدیّن و پایبند به ارزشها و مسائل دینی است و کشور نیز حرکت رو به جلو خود را با شتاب ادامه می دهد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حضور میلیونی جوانان در راهپیمایی اربعین و حرکت های مؤمنانه را نمونه ای از تدیّن، دین‌باوری و حرکت‌های بزرگ ملت ایران برشمردند و افزودند: در واقع ابتکار به دست ملت ایران بود و دشمن مجبور به عکس‌العمل ناشیانه و ابلهانه و برنامه‌ریزی برای اغتشاش شد.

رهبر انقلاب اسلامی با تأکید مجدد بر متفاوت بودن حکم کسانی که به خیابان‌ها آمدند، خاطرنشان کردند: برخی از این افراد یا عامل دشمن هستند یا اگر عامل هم نباشند هم‌جهت با دشمن هستند و برخی هم افراد هیجان زده هستند. در مورد دسته دوم باید کار فرهنگی انجام گیرد اما درخصوص دسته اول، مسئولان قضایی و امنیتی باید وظیفه خود را انجام دهند.

حضرت آیت الله خامنه‌ای گفتند: اینکه برخی می‌گویند فضا را امنیتی نکنید بله ما هم موافق هستیم و تا آنجایی که ممکن است فضا نباید امنیتی شود اما کار فرهنگی جای خود و کار قضایی و امنیتی هم در جای خود.

ایشان تأکید کردند: تا زمانی که ملت ایران، پرچم اسلام را به دست گرفته و همراه نظام اسلامی است، ‌این دشمنی‌ها به اَشکال مختلف ادامه پیدا خواهد کرد و تنها راه علاج آن نیز ایستادگی است البته اینگونه نیست که بگوییم حرکت در مسیر اسلام، برای ما از جانب شیاطین دردسر درست کرده است زیرا آنهایی هم که در مسیر اسلام نیستند به نحو دیگری دچار دردسر از طرف شیاطین هستند.

رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: ایستادگی ما در مقابل طراحی‌ها و دردسرسازی‌های شیاطین موجب توقف نمی‌شود و زمینه ساز حرکت رو به جلو می شود.

حضرت آیت الله خامنه ای یک توصیه نیز به مسئولان کشور کردند و گفتند: مراقب باشید این مسائل حواس شما را پرت نکند و از کارهای اصلی و اساسی باز نمانید.

ایشان افزودند: سازندگی‌ها و کارهای بزرگ اجرایی و قانون‌گذاری‌های کارآمد و کارهای بزرگ قضایی و مسائل مهم در سیاست خارجی نباید معطوف به این حوادث جزئی شوند و به لطف خدا اینگونه هم نخواهد شد.

ایشان در پایان سخنان خود تأکید کردند: ما به وعده الهی مبنی بر پیروزی قطعی یقین داریم و حتماً کمک الهی همراه ما خواهد بود.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، آیت الله آملی لاریجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گزارشی از جدیت و اِشراف اعضای مجمع و اقدامات آن در زمینه تشخیص مصلحت، بررسی سیاست‌های کلی و حل معضلات و همچنین اقدامات هیأت عالی نظارت در دوره گذشته و برنامه های پیشِ رو در دوره جدید بیان کرد.

به گزارش تسنیم، رهبر معظم انقلاب 29 شهریورماه در حکمی اعضای دوره‌ی جدید این مجمع را منصوب کردند.

۱۷ ربیع الاول، سالروز ولادت حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی ( صلی الله علیه و آله و سلم) است که به این مناسبت، به انتشار مطلبی پیرامون آن حضرت می پردازیم:
 
 
سؤال:

منظور از شرح صدر، در مورد پیامبر (صلی الله علیه وآله) چیست؟

 

پاسخ:

خدای متعال در اولین آیه از سوره«الم نشرح» به یکی از مهمترین موهبت های خویش به پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره نموده، می‌فرماید: (آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم؟)؛ «اَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».

«نَشْرَح» از ماده «شرح» در اصل، به گفته «راغب» در «مفردات»، به معنی گسترش دادن قطعات گوشت و تولید ورقه های نازک تر است، سپس می افزاید: منظور از شرح صدر، گسترش آن به وسیله نور الهی و سکینهو آرامش خداداد می باشد و بعد می گوید: شرح دادن مشکلات کلام و سخن، به معنی گسترش آن و توضیح معانی مخفی است.

به هر حال، شک نیست که: منظور از «شرح صدر» در اینجا، معنی کنائی آن است و آن توسعه دادن به روح و فکر پیامبر(صلی الله علیه وآله) است و این توسعه می تواند مفهوم وسیعی داشته باشد، که هم وسعت علمی پیامبر را از طریق وحی و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجت ها و کارشکنی های دشمنان و مخالفان.

لذا، هنگامی که «موسی بن عمران» ماموریت دعوت «فرعون» طغیانگر را پیدا می کند: «اذْهَبْ اِلی فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغی» بلافاصله عرض می کند: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی اَمْری»؛ (خداوندا! سینه ام را گشاده ساز و کار را بر من آسان کن).(۱)

و در جائی دیگر، خطاب به پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوت»؛ (اکنون که چنین است منتظر فرمان پروردگارت باش، استقامت و شکیبائی پیشه کن و مانند یونس مباش [که بر اثر ترک شکیبائیِ لازم، گرفتار آن همه مشکلات و مرارت شد]).(۲)

«شرح صدر» در حقیقت، نقطه مقابل «ضیق صدر» است، چنان که در آیه۹۷ سوره«حجر» می خوانیم: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُون»؛ (ما می دانیم که سینه تو به خاطر گفتگوهای [مغرضانه] آنها تنگ می شود).

اصولاً، هیچ رهبر بزرگی نمی تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات رود و آن کس که رسالتش از همه عظیم تر است (مانند پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)) شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد، طوفان ها، آرامش اقیانوس روح او را بر هم نزند، مشکلات، او را به زانو در نیاورد، کارشکنی های دشمنان، مایوسش نسازد، سوالات از مسائل پیچیده، او را در تنگنا قرار ندهد و این عظیم ترین هدیه الهی به رسول اللّه بود.

لذا، در حدیثی آمده است: «پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید: من تقاضائی از پروردگارم کردم که دوست می داشتم این تقاضا را نمی‌کردم، عرض کردم:

خداوندا! جریان باد را در اختیار بعضی از پیامبران قبل از من قرار دادی، و بعضی از آنها مردگان را زنده می کردند، خداوند به من فرمود:

آیا تو یتیم نبودی پناهت دادم؟

گفتم: آری.

فرمود : آیا گمشده نبودی هدایتت کردم؟

عرض کردم: آری، ای پروردگار!.

فرمود: آیا سینه تو را گشاده، و پشتت را سبک بار نکردم؟

عرض کردم: آری ای پروردگار»!(۳)

این، نشان می دهد که نعمت «شرح صدر» مافوق معجزات انبیاء است، و به راستی، اگر کسی حالات پیامبر(صلی الله علیه وآله) را دقیقاً مطالعه کند و میزان شرح صدر او را در حوادث سخت و پیچیده دوران عمرش بنگرد، یقین می کند این از طریق عادی ممکن نیست، این یک تأیید الهی و ربانی است.

در اینجا بعضی گفته اند: منظور از «شرح صدر» همان حادثه ای است که در طفولیت یا جوانی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) واقع شد، که فرشتگان آسمان آمدند، سینه او را شکافتند، قلبش را بیرون آورده، شستشو دادند، و آن را از علم و دانش و رأفت و رحمت پر کردند.(۴)

بدیهی است، منظور از این حدیث، این قلب جسمانی نیست، بلکه کنایه و اشاره ای است به امدادهای الهی از نظر روحی، تقویت عزم و اراده پیغمبر و پاکسازی او از هر گونه نقایص اخلاقی و وسوسه های شیطانی.

ولی، دلیلی نداریم که آیه مورد بحث اشاره به خصوص این ماجرا باشد، بلکه مفهومی گسترده و وسیع دارد که این داستان ممکن است مصداقی از آن محسوب شود.

و به خاطر همین شرح صدر بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عالی ترین وجهی مشکلات رسالت را پشت سر گذاشت، و وظائف خود را در این طریق به خوبی انجام داد.(۵)

 

پی نوشت ها:

(۱). سوره طه، آیات ۲۴ ـ ۲۶.

(۲). سوره قلم، آیه ۴۸.

(۳). «مجمع البیان»، جلد ۱۰، صفحه ۵۰۸.

(۴). تفسیر «درّ المنثور» طبق نقل تفسیر «المیزان»، جلد ۲۰، صفحه ۴۵۲؛ تفسیر «فخر رازی»، جلد ۳۲، صفحه ۲ ـ مضمون این حدیث در «صحیح بخاری»، «ترمذی» و «نسائی» نیز در داستان «معراج» آمده است.

(۵). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و ششم، ج ۲۷، ص ۱۴۱.

دوران امام جعفر صادق (ع)، دوران جدالِ گروه های اسلامی در مباحث قرآنی، اعم از قرائت[۱] و تفسیر قرآن بوده است. ظهور نحله های فقهی و حضور افرادی که با یدک کشیدن عنوان فقیه بر کرسی فتوا تکیه زدند، در این دوران به اوج خود می رسد؛ ولی بازار مناظرات کلامی، بسیار داغ تر از بازار مباحث قرآنی و فقهیِ عرضه کنندۀ فرقه های معتزله، اشاعره، مرجئه، خوارج، غُلات، صوفیّه، زیدیّه، کیسانیّه، مشبّهه، مجسّمه و تناسخیه بود.

از سوی دیگر، در این دوران تفکر دیگری رواج داشت که از تمام تفکرات پیشین برای مسلمانان خطرناک تر بود؛ گروهی به نام «زنادقه» منکر خدا، پیامبر و ادیان آسمانی شدند. آن ها به اصطلاح امروز، روشنفکرانی بودند که با حمایت دستگاه خلافت در همه جا، حتی مسجدالحرام و مسجدالنّبی(ص) حاضر می شدند و به ترویج الحاد و مادی گرایی می پرداختند. «عبدالله بن مُقَفّع» از سران زنادقه در دستگاه بنی امیّه سِمت کاتب و منشی را داشت و پس از انتقال خلافت به عباسیان، از نزدیکان و مشاوران سفّاح و منصور بود. «مطیع بن ایاس» و «ابن ابی العوجاء» دو نفر دیگر از سران این فرقه نیز نزد دولت مردان از موقعیت بالایی برخوردار بودند.[۲]

القای شبهات و تشکیک در اصول اعتقادات مسلمانان، جعل فراوان احادیث، ساختن افسانه ها و قصه های دروغین، ترجمۀ کتب ضالّه به زبان عربی و نشر آن ها میان مردم، از جمله اقدامات آنان بود.[۳] ابن ابی العوجاء در پای چوبه دار افتخار می کرد که چهار هزار حدیث جعل و ضمن آن ها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده است.[۴]

رژیم هزارماهۀ بنی امیه نیز در سال های آغاز امامت امام صادق (ع) پرماجراترین فصول پایانی کتاب خویش را نگاشته و عباسیان نیز در حال تدوینِ سرآغاز پرزرق و برق حکومت خویش بودند. قدرت نمایی های نظامی و شورش های پیاپی در نواحی مختلف و حیف و میل های افسانه ای هشام بن عبدالملک[۵] و بالاخره قحطی، فقر، طاعون و جنگ در نقاط مختلف، به کشور گستردۀ مسلمان نشین حالت عجیبی داده بود. انقلاب های پیاپی، به ویژه از طرف خونخواهان امام حسین (ع)، مانند انقلاب ابوسلمه در کوفه، قیام ابومسلم در خراسان و... از مهم ترین جریان های سیاسی آن روز به شمار می رود. رجال روحانی، قضات، محدثان و مفسران قرآن که می بایست در فضای پریشان و غم زدۀ آن روز، ملجأ و پناهگاه مردم و یار امام معصوم باشند، گاهی خطرناک تر از رجال سیاسی، بر مشکلات می افزودند[۶] و مهره هایی در دستگاه خلافت یا بازیچه هایی در دست فرمانروایان بودند.[۷]

 

امام صادق(ع) و مجاهدت در تبیین معارف اسلام ناب

جریان یافتن نحله های فرهنگی و مکاتب فکری از یک سو و وزیدن نسیم اختلافات سیاسی و کشمکش های بنی امیه و بنی عباس از دیگر سو، امام صادق(ع) را به عرصۀ مجاهدت در تبیین اسلام، کشانید تا مکتب تشیع را از گزند تندباد حوادثِ روزگار نجات دهد؛ مکتبی که در خفقان و شکنجۀ حکومت های پیشین، آخرین نفس ها را می کشید و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد و مردان باارزش خود را در زرق و برق حکومت غاصب ستمگر، مجذوب یا در اظهار و ابراز شخصیت، محجوب می دید.

در آن شرایط حساس که هر یک از مکاتب فکری، سعی در جذب مشتریان خود داشتند و بنی امیه نیز به دلیل تزلزل حکومت و مشکلات سیاسی فراوان، نسبت به امام و شیعیان فرصت ایجاد فشار و اختناق را نداشت و چون عباسیان پیش از دستیابی به قدرت و حکومت، شعار حمایت از خاندان پیامبر (ص) و انتقام خون آنان را سر می دادند، فشاری از طرف آنان مطرح نبود، بنابراین برای امام و شیعیان آرامش و آزادی نسبی فراهم شده بود.

با عدم امکان جهاد نظامی و نیز روردرویی با حکام ستمگر، امام صادق(ع) مجاهدت در تبیین را که در حقیقت بریدن شاهرگ دستگاه خلافت بود، سرلوحۀ کار خویش قرار داد و با گستردن سفرۀ دانش الهی خویش در مسجدالنبی(ص)، دانشگاه تبیین را تأسیس کرد. حضرت در آن دانشگاه، نه تنها دوستان و پیروان خود را تربیت و آنان را در برابر دشمنان فکری مسلح کرد؛ بلکه دیگران را نیز در حدّ ظرفیت و لیاقتشان بهره مند ساخت و در ظلمت بحران ها و آشوب ها، دنیای شیعه را با مجاهدت تبیین خویش روشن کرد.

 

اکنون به بررسی برخی مجاهدت های امام صادق(ع) در تبیین اسلام ناب، اشاره می کنیم:

 

۱. تبیین جایگاه والای امامت

امام صادق(ع) با تلاش های خود، امامت را در باور شیعی، از فروع به اصول دین آورد و خویشتن را به عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی فرمود و مستقیم و صریح، حکام زمان را طاغوت شمرد و آنان را نفی کرد. حضرت به این هم بسنده نکرده، امامت را برای خویش اثبات کردند؛ بلکه همراه نام خود، نام سایر امامان و اسلاف پیشین خویش را نیز یاد کرده، سلسلۀ امامت اهل بیت(ع) را متصل و جدایی ناپذیر مطرح کردند و از کانالی مطمئن و تردیدناپذیر به پیامبر بزرگوار(ص) متصل فرمودند.

روایت «عمرو بن ابی المقدام» منظرۀ شگفت آوری را در این باره ترسیم می کند: روز نهم ذی الحجة، محشری از خلایق در عرفات برای ادای مراسم خاص آن روز گرد آمده اند و نمایندگان طبیعی مردم سراسر مناطق مسلمان نشین، از اقصا نقاطِ خراسان تا ساحل مدیترانه، جمع شده اند. یک سخن به‎جا در آنجا می توانست نقش امامت را تبیین کند. دیدم امام میان مردم ایستاد و با صدای هرچه بلندتر - با فریادی که باید در همه جا و در همۀ گوش ها طنین بیفکند و به وسیلۀ شنوندگان به سراسر دنیای اسلام مخابره شود - پیام خود را سه مرتبه فرمود، سپس روی خود را به طرفی دیگر گرداند و سه مرتبه همان سخن را ادا کرد. باز روی را به سمتی دیگر گرداند و باز همان فریاد و همان پیام. بدین ترتیب، امام دوازده مرتبه سخن خود را تبیین کرد. این پیام با این عبارات ادا می شد: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ الله(ص) کَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ کَانَ علِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ، ثمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَیْنُ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیّ(ع) ...».[۸]

حدیث دیگر از «ابی الصباح کنانی» است که در آن، امام صادق(ع) خود و دیگر امامان شیعه(ع) را چنین توصیف می فرمایند: «ما کسانی هستیم که خدا اطاعت ما را بر مردم لازم ساخته است. انفال و صفوالمال[۹] در اختیار ماست».[۱۰]

البته امام صادق(ع) حاضر نبودند به هر قیمتی حکومت را به دست گیرند. ابومسلم به حضرت صادق(ع) چنین نوشت: «من مردم را به دوستی اهل بیت(ع) دعوت می کنم. اگر مایل هستید، کسی برای خلافت بهتر از شما نیست.» امام در پاسخ نوشتند: «مَا اَنْتَ مِنْ رِجَالِی وَ لَا الزَّمَانُ زَمَانِی؛[۱۱] نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانۀ من است».

همچنین وقتی «ابوسلمه خلال» از امام دعوت می کند تا قدرت را به دست گیرند، امام صادق(ع) نه تنها از این پیشنهاد و درخواست استقبال نکردند؛ بلکه نامۀ ابوسلمه را با آتش شمع سوزاندند. وقتی نامه رسان، جواب نامه را تقاضا کرد، امام(ع) فرمودند: «جواب نامۀ ابوسلمه همین بود که دیدی!».[۱۲]

امام(ع) مصلحت الهی را در این می دیدند که با جهاد تبیین، معرفت و بصیرت مردم به جایگاه والای امامت افزایش یابد تا خود به سوی امام، روی آورند و رهبریِ وی را مطالبه کنند. این تلاش حضرت به شناخت مردم از جایگاه ائمه(ع) منجر شد، به گونه ای که مردم در زمان امام کاظم(ع) مقام و جایگاه واقعی ائمه(ع) را به تدریج درک کردند؛ ولی وقتی دستگاه جبار خلافت متوجه این مسئله شد و به شدت احساس خطر کرد؛ بنابراین امام کاظم (ع) را دستگیر و زندانی کرد و امام رضا(ع) را در پوشش ولایتعهدی از مردم جدا ساخت و با آوردن امام جواد (ع) به دستگاه خلافت و قطع ارتباط ایشان با مردم، حضرت را در عنفوان جوانی به شهادت رساند و امام هادی و عسکری(ع) را در منطقه ای نظامی کاملاً محصور کرد تا ارتباط آن ها را با مردم به طور کامل قطع کند.

 

۲. تبیین بی نصیبی خلفا از دانش دین

دستگاه خلافت در اسلام، فقط یک تشکیلات سیاسی صرف نیست؛ بلکه یک رهبری سیاسی- مذهبی است. نام «خلیفه» برای حاکم اسلامی، نشان دهندۀ همین حقیقت است که وی جانشین پیامبر(ص) بوده، علاوه بر رهبری سیاسیِ مردم، متکفل امور دینی و فقهی آنان نیز هست. همین حقیقتِ مسلم باعث شد خلفایی که از آگاهی های دینی کم نصیب یا بی بهره بودند، این نقیصه را در دستگاه خلافت خود، به وسیلۀ رجال دینیِ وابسته به خود جبران کنند و با الحاق فقها، مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حکومت و به بهانۀ «مصالح روز» احکام الهی را در پوششی از استنباط و اجتهاد - که برای مردم عادی و عامی قابل تشخیص نبود - تغییر دهند.

با این آگاهی، این نکته به خوبی روشن می شود که «فقه جعفری در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار امام صادق(ع) فقط یک اختلاف عقیدۀ دینیِ ساده نبود؛ بلکه در عین حال، دو مضمونِ متعرضانه را نیز با خود حمل می کرد: نخست و مهم تر، اثبات بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از ادارۀ امور فکری مردم بود و دیگر، مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی که ناشی از مصلحت اندیشی فقها در بیان احکام فقهی و ملاحظه کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرت های حاکم است. امام صادق(ع) با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه ای، غیر از شیوۀ عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاست و بدین وسیله، تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم از حکومت خلفا به شمار می آمد، تخطئه کرد و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبی اش تهی ساخت».[۱۳]

در مجاهدت تبیین امام صادق(ع) بهره گیری از عامل «بی نصیبی خلفا از دانش دین» به عنوان دلیلی بر این که از نظر اسلام، آنان حق حکومت کردن را ندارند، به وضوح مشاهده می شود. در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است: «نَحنُ قومٌ فرَضَ الله طَاعَتَنَا وَ اَنتُم تَأتَمُّونَ بِمَن لَایَعذَرُ الناسُ بجَهَالَتِهِ؛[۱۴] ما کسانی هستیم که خدا فرمانبری از آنان را واجب ساخته است و شما از کسی تبعیت می کنید که مردم به علت جهالت او نزد خدا معذور نیستند»؛

 

۳. تبیین حُرمت همکاری با حاکم ستمگر

امام صادق(ع) همکاری با حاکمان و سیستم های ستمگر را به شدت تحریم می کردند و درآمد حاصل از همکاری با آنان را «سُحت» و حرام شمرده، می فرمودند: «السحْتُ أَنوَاعٌ کثِیرَةٌ مِنْهَا ما أُصیبَ مِنْ أَعْمَالِ الْوُلَاةِ الظَّلَمَةِ وَ منْهَا أُجورُ الْقُضَاةِ وَ أُجُورُ الْفَوَاجِرِ وَ ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ النَّبِیذِ الْمُسْکرِ وَ الرِّبَا بَعْدَ الْبَینَةِ فَأَمَّا الرِّشَا یا عَمَّارُ فی الْأَحکامِ فَإِنَّ ذَلِک الْکفْرُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ بِرَسُولِهِ؛[۱۵] کسب حرام اقسام زیادی دارد، از جمله درآمد حاصل از همکاری با حاکمان ظالم، کارمزد قاضیان (در این نظام ها) و مزدهای زناکاران و بهای شراب و نبیذ مستی آور و ربا که با شاهد ثابت شود. ای عمار! اما رشوه گرفتن در احکام، کفر به خدای بزرگ و پیامبر اوست».

همچنین فرمودند: «منْ سوَّدَ اسْمَهُ فِی دِیوَانِ وُلْدِ سَابِعٍ[۱۶] حَشَرَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ خِنْزِیراً؛[۱۷] هر کس در دیوان بنی عباس نام نویسی کند، خدا او را روز قیامت خوک محشور خواهد کرد».

و نیز فرمودند: «مَا أُحبُّ أَنی عقَدْتُ لَهمْ عقْدَةً أَوْ وَکیت لَهُمْ وِکاءً وَ إِنَّ لِی مَا بَینَ لَابَتَیهَا لَا وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ یوْمَ الْقِیامَةِ فِی سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ حَتَّی یحْکمَ اللَّهُ بَینَ الْعِبَادِ؛[۱۸] من دوست ندارم برای بنی عباس گرهی بزنم یا در مشکی را ببندم. هرچند در برابر آن ثروت زیادی به دستم برسد. نه، حتی دوست ندارم برای آن ها قلمی بر صفحه ای بکشم. همانا کمک کنندگان به ستمگران در روز قیامت در سراپرده ای از آتش قرار داده می شوند تا خداوند بین بندگان حکم کند».

 

۴. تبیین معارف در قالب مناظرات علمی

امام صادق(ع) در راستای جهاد تبیین، نسبت به مبانی ناب تشیع، مناظرات علمی فراوانی انجام می دادند که از میان آن مناظرات متعدد و فراوان، نمونۀ مناظرۀ آن حضرت با «ابو حنیفه»، پیشوای فرقۀ حنفی را مرور می کنیم:

روزی ابوحنیفه به در خانۀ امام آمد و اجازۀ ملاقات خواست. امام اجازه ندادند. ابوحنیفه می گوید: مقداری پشت در توقف کردم تا عده ای از مردم کوفه آمدند و اجازۀ ملاقات خواستند. امام به آن ها اجازه داد. من هم با آنان داخل خانه شدم. وقتی به حضور رسیدم، گفتم: شایسته است شما نماینده ای به کوفه بفرستید و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد(ص) نهی کنید؛ بیش از ده هزار نفر در این شهر به یاران پیامبر(ص) ناسزا می گویند. امام فرمودند: مردم از من نمی پذیرند. گفتم: چگونه ممکن است سخن شما را نپذیرند، در صورتی که شما فرزند پیامبر خدا(ص) هستید؟ امام فرمودند: تو خود یکی از همان هایی هستی که حرف مرا نمی پذیری. مگر بدون اجازۀ من داخل خانه نشدی و بدون این که بگویم، ننشستی و بی اجازه شروع به سخن گفتن ننمودی؟ آن گاه فرمود: شنیده ام تو براساس قیاس فتوا می دهی؟ گفتم: آری. فرمود: وای بر تو! اولین کسی که بر این اساس نظر داد، شیطان بود؛ وقتی خدا به او دستور داد به آدم(ع) سجده کند، گفت: «من سجده نمی کنم؛ زیرا مرا از آتش و او را از خاک آفریدی و آتش، گرامی تر از خاک است.» سپس امام(ع) فرمودند: به نظر تو کشتن کسی به ناحق مهم تر است یا زنا؟ گفتم: کشتن کسی به ناحق. امام فرمود: پس چرا برای اثبات قتل، دو شاهد کافی است؛ ولی برای ثابت کردن زنا چهار گواه لازم است؟ آیا این قانون اسلام با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه. امام فرمودند: بول کثیف تر است یا منی؟ گفتم: بول. فرمود: پس چرا خداوند در مورد اول، مردم را به وضو امر کرده؛ ولی در مورد دوم دستور داده است غسل کنند؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه. باز امام فرمود: نماز مهم تر است یا روزه؟ گفتم: نماز. فرمود: پس چرا بر زن حائض، قضای روزه واجب است؛ ولی قضای نماز، واجب نیست؟ آیا این حکم با قیاس توافق دارد؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: آیا زن ضعیف تر است یا مرد؟ گفتم: زن. فرمود: پس چرا ارث مرد دو برابر زن است؟ آیا این حکم با قیاس سازگار است؟ گفتم: نه. سپس فرمود: چرا خداوند دستور داده است که اگر کسی ده درهم سرقت کرد، دستش قطع شود، در صورتی که اگر کسی دست کسی را قطع کند، دیۀ آن پانصد درهم است؟ آیا این با قیاس سازگار است؟ گفتم: نه. امام فرمود: شنیده ام که این آیه را: «در روز قیامت به طور حتم از نعمت ها سؤال می شوید!» چنین تفسیر می کنی که خداوند مردم را دربارۀ غذاهای لذیذ و آب های خنک که در فصل تابستان می خورند، مؤاخذه می کند. گفتم: درست است، من این آیه را این طور معنا کرده ام. امام فرمود: اگر شخصی تو را به خانه اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آبی خنک از تو پذیرایی کند، بعد به خاطر این پذیرایی بر تو منّت بگذارد، دربارۀ چنین کسی چگونه قضاوت می کنی؟ گفتم: می گویم آدم بخیلی است. امام فرمود: آیا خداوند بخیل است (تا روز قیامت دربارۀ غذاهایی که به ما داده، ما را مؤاخذه کند)؟ گفتم : پس مقصود از نعمت هایی که قرآن می گوید انسان دربارۀ آن مؤاخذه می شود، چیست؟ فرمود: مقصود، نعمت دوستی و ولایت ما خاندان رسالت است.[۱۹]

 

۵. استفاده از نخبگان در تبیین حقایق

وقتی انسان آثار امام صادق(ع) را بازبینی می کند، گاه می پندارد که در برابر یک دانشمند شیمی قرار دارد و گاه خود را در برابر یک عالم فلکی می انگارد و گاه خویش را در برابر طبیبی حاذق می بیند که بدن انسان را تشریح و امراض و اسقام و علل و طرق معالجۀ آن را بیان می کند و وقتی به علوم انسانی و معنوی باز می گردد، در برابر خویش، عالمی ربانی و چهره ای ملکوتی مشاهده می کند.[۲۰] به همین دلیل، در دانشگاه تبیین امام صادق(ع)، به تربیت متخصصان اهتمام ویژه ای وجود داشت.

امام صادق(ع) هر یک از شاگردان خود را در رشته ای که با ذوق او سازگار بود، تشویق و تعلیم می فرمود. مثلاً «حمران بن اعین» در زمینۀ تفسیر و علوم قرآنی، «ابان بن تغلب» در ادبیات عرب، هشام بن حکم و هشام بن سالم در کلام، زراره و محمد بن مسلم و... در مسائل فقهی و جابر بن حیان در شیمی و ریاضیات متخصص بودند و... «هشام بن حکم» می گوید: مردی از اهالی شام وارد شد و به امام صادق(ع) عرض کرد: می خواهم چند سؤال بکنم. امام(ع) فرمودند: دربارۀ چه می خواهی بپرسی؟ گفت: از قرآن، حروف مقطعه، سکون، رفع، نصب و جرّ. امام(ع) فرمودند: ای حمران! تو جواب بده. مرد گفت: می خواهم با خودتان بحث کنم. امام فرمودند: اگر بر او غلبه کردی، بر من پیروز شده ای. مرد شامی آنقدر سؤال کرد و پاسخ صحیح شنید که خسته شد و به امام(ع) گفت: حمران مرد توانایی است؛ هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه حمران به اشارۀ امام سؤالی پرسید که او جوابی نداشت. مرد این بار تقاضا کرد دربارۀ مسائل نحو سؤال کند. امام(ع) او را به «ابان» حواله داد و در فقه به «زرارة بن اعین» و در کلام به «مؤمن الطاق» و در توحید به «هشام بن سالم» و در امامت به من معرفی کرد و او در همه مغلوب شد. امام(ع) چنان خندید که دندانش ظاهر شد. مرد شامی گفت: گویا می خواستی به من بفهمانی که میان شیعیان چنین مردمی داری؟ امام(ع) فرمودند: همین طور است. سپس آن مرد به جرگۀ شیعیان پیوست.[۲۱]

 

پی نوشت ها:

[۱] قرّاء سبعه که مشهور علمای شیعه و سنّی بر قرائت آنان اعتماد کرده اند، در این دوران می زیسته اند.

[۲] انساب الاشراف، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، ۱۳۹۴ق، ج ۳، ص ۲۱۸.

[۳] الامام الصادق و المذاهب الاربعة، اسد حیدر، مرکز الطباعات و النشر المجمع العالمی لاهل البیت، تهران، ۱۴۲۵ ق، ج ۲، ص ۲۳۲.

[۴] همان، ص ۲۳۳.

[۵] زن هشام لباسی داشت که تارهای آن از طلا و بر آن نگین های گران بها آویخته بود، چندان که از سنگینی آن، یارای راه رفتن نداشت. قیمت گذاران هرگز نتوانستند برای آن بهایی معین کنند و خود او فرشی داشت به طول ۱۰۰ و عرض ۵۰ ذراع که از حریر و طلا بود. (تاریخ کامل، ابن اثیر، ابن اثیر، ترجمه: حمید آژیر، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۱ش، ج ۵، ص ۲۲۰.)

[۶] این یک نمونه از هزاران نمونه موضع گیری ننگین و خیانت آمیز و در عین حال ابلهانۀ این حضرات است که حسن بصری مبارزه با حجاج بن یوسف - آن طغیانگر خون آشام و متجاوز و بی نماز - را جایز ندانست و با این کار مخالفت کرد و چنین گفت: رأی من آن است که با وی ستیز نکنید؛ زیرا اگر وی عقوبتی باشد که خدا بر شما مسلط کرده، شما را قدرت آن نیست که عقوبت خدایی را با شمشیر دور سازید و اگر بلایی باشد که نازل شده، صبر کنید تا خدا خودش حکم کند که او بهترین حکم کنندگان است! (طبقات الکبری، ابن سعد، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه: دکتر محمود افغانی، نشر نو، تهران، ۱۳۶۵ش، ج ۱، ص ۱۱۹.)

[۷] انسان ۲۵۰ ساله، مجموعۀ مکتوب از بیانات مقام معظم رهبری (حفظه الله) دربارۀ زندگی سیاسی و مبارزاتی ائمه معصومین(ع)، انتشارات مؤسسه جهادی، بی جا، چاپ سوم، ۱۳۹۰ش، ص ۲۵۵.

[۸] إقبال الأعمال(ط- القدیمة)، علی بن موسی، ابن طاووس، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، ۱۴۰۹ ق، ج۱، ص۳۳۰.

[۹] صفوالمال، اموالی است که سلاطین گردنکش به خود اختصاص داده، هنگامی که این اموال مغصوب، با پیروزی رزمندگان اسلام از تصرف ستمگران خارج می شود، مانند دیگر غنائم تقسیم نمی شود تا در اختیار یک نفر قرار گیرد و به او حشمتی کاذب و تفاخری دروغین ببخشد؛ بلکه به حاکم اسلامی سپرده می شود و او از آن ها در جهت مصالح عموم مسلمانان استفاده می کند.

[۱۰] انسان ۲۵۰ ساله، ص ۲۵۶.

[۱۱] الملل و النحل، محمدبن عبدالکریم شهرستانی، دارالمعرفة، بیروت، ۱۴۰۲ق، ص ۱۵۴.

[۱۲] مروج الذهب، علی بن الحسین مسعودی، بیروت، چاپ ۲۶، ۱۹۸۵م، ج ۳، ص ۲۵۳، به نقل از: سیره چهارده معصوم(ع)، محمد محمدی اشتهاردی، محمد محمدی اشتهاردی، نشر مطهر، بی جا، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش، ص ۵۴۷.

[۱۳] انسان ۲۵۰ ساله، ص ۲۶۱.

[۱۴] اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه: محمدباقر کمره ای، نشر اسوه، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۹ ش، ج ۱، ص ۱۸۶.

[۱۵] الخصال، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه صدوق، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، ۱۴۰۳ق، ج ۱، ص ۳۳۰.

[۱۶] واژه سابع، مقلوب واژه عباس است و این تعبیر به خاطر تقیه در لسان معصومان(ع) رایج بوده است.

[۱۷] المحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانی، نشر حسنین، تهران، چاپ اول، ۱۴۲۶ق، ج ۳، ص ۲.

[۱۸] وسائل الشیعة، شیخ محمد بن حسن حر عاملی، مؤسسة آل البیت (ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ق، ج ۱۲، ص ۱۲۹.

[۱۹] بحار الانوار، ج ۱۰، ص ۲۲.

[۲۰] الامام الصادق کما عرفه علماء الغرب، نورالدین آل علی، مؤسسه الوفاء، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۵ق، ص ۴۳.

[۲۱] بحار الانوار، ج ۴۷، ص ۲۱۷.

اعتماد سازی در حکومت به معنای وثوق و اطمینان بین مردم و حکومت است که از ارکان و پایه های هر حکومتی می باشد. بی تردید رسول گرامی اسلام (ص) در سیرة حکومتی خویش، شیوه ها و روشهای مختلفی را برای اعتمادسازی در پیش گرفت و از مراتب بالای اعتماد در بین مردم برخوردار بود. بر این اساس پرسش هایی مطرح است که دراین مقاله در صدد پاسخگویی به آن هستیم.

پیامبر اسلام (ص) در حکومت خویش چه روشهایی را برای اعتماد سازی بکار گرفته است؟

نقش گسترش فرهنگ اخوت و برادری دراعتماد سازی پیامبر (ص) در حکومتش تا چه میزان بوده است؟

تاثیر پرهیز از تبعیض و برخورد عادلانه پیامبر (ص) با مردم در اعتماد سازی حکومتش چه اندازه بوده است؟

جایگاه مشورت در اعتماد سازی پیامبر (ص) در حکومتش چگونه بوده است؟ جایگاه عفو و گذشت در اعتماد سازی پیامبر (ص) در حکومتش، چگونه بوده است؟

 

١- ترویج فرهنگ اخوت و برادری اخوت و برادری جلوه عملی ایمان

از زیباترین جلوه های عملی ایمان، پیوند روح و اتصال جان هاست. قرآن کریم با بیان آیه شریفه اخوت ایمانی، سرفصل و بابی شگفت و کارساز در روابط اجتماعی گشوده است:

«إنما المؤمنون إخوه فأصلحوا بین أخویکم و اتقوا الله لعلکم ترحمون»: مؤمنان برادر یکدیگرند. پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید! (حجرات: ١٠).

این آیه با تاکید بر اخوت و برادری و صلح و آشتی، چگونگی ساختن جامعه و زندگی و زیستن در آن را به مسلمانان آموزش می دهد.

عدم رعایت اصل اخوت، زمینه ساز بسیاری از مشکلات اجتماعی است. پیامدهای منفی پشت پا زدن به اصل اخوت نه تنها دامن گیر جامعه می شود، بلکه باعث می شود فرد، خود حقیقی اش را از دست بدهد و با خود بیگانه شود. راه کمال را با ملازمت و همراهی و هماهنگی طی می کنند. معنای اخوت همین را می رساند. زیرا «اخ» را «اخ» گویند چون مقصدش مقصد برادرش است (طوسی، بی تا، ج٢: ٥٤٦) و باید دانست که بیان «انما المومنون اخوه» قانونی را در بین مسلمانان مومن تشریع کرده و نسبتی را برقرار ساخته است که قبلا برقرار نبوده است که دارای آثار شرعی و حقوقی نیز هست (طباطبائی، ١٣٩٣، ج ١٨: ٣١٥).

خداوند با این بیان مومنان را به یکدیگر پیوند داده است که این پیوند معنوی و روحی چنان محکم است که آنان را چون پیکری واحد می سازد. ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت کرده است:

مومن برادر مومن است، مانند یک پیکری که هرگاه عضوی از آن دردمند شود، اعضای دیگر هم احساس درد کند و روح های آن ها نیز از یک روح است و بی گمان پیوستگی روح مومن به روح خدا از پیوستگی پرتو خورشید به خورشید بیشتر است (مجلسی، بی تا، ج ٧٤: ٢٦٨).

در منطق دین، مسلمان برادر مسلمان، چشم، آینه و راهنمای اوست (همان: ٢٧٠) و از ائمه (ع) منقول است: حقیقت ایمان آن است که بنده کامل نمی شود تا وقتی که برادرش را دوست بدارد (همان: ٢٣٦).

 

پیمان اخوت و برادری

رسول خدا (ص) برای تحقق عینی اصل اخوت دو بار میان مسلمانان پیمان اخوت بست و این جلوه زیبای ایمانی را جلوه اجتماعی بخشید. بار اول پیش از هجرت میان مهاجران بود که آنان را برای حرکتی بزرگ و سرنوشت ساز و سرفصلی جدید در تاریخ بشر آماده کرد. آنها در این حرکت با همه گونه سختی روبه رو و بالطبع نیازمند همراهی و همکاری و همیاری یکدیگر در برترین مرتبه آن بودند (عاملی، ١٤٠٠، ج٢: ٢٢٨).

در جامعه اسلامی باید تفاهم را به جای تفاخر و تعاون را به جای تنازع نشاند. باید پشت به پشت هم داد، دست ها را به یاری یکدیگر در دست هم گذاشت و شانه به شانه رفت تا راه ناهموار بریدن از قبیله و پیوستن به مدینه را هموار نمود. لذا میان مهاجران پیمان برادری را دو به دو بر «حق» و «مواسات» برقرار کرد: بین ابوبکر و عمر، حمزه و زید بن حارثه، عثمان و عبدالرحمن بن عوف، زیبر و ابن مسعود، عباده بن حارثه و بلال، مصعب بن عمیر و سعد بن ابی وقاص، ابوعبیده جراح و سالم مولی ابی حذیفه، سعد بن زید و طلحه بن عبیدالله، و بین علی (ع) و خودش. و به علی (ع) فرمود: آیا راضی نیستی که من برادر تو باشم؟ گفت آری راضی هستم. فرمود: تو برادر من در دنیا و آخرت هستی (حلبی، بی تا، ج ٢: ٢٠).

بار دوم چندی پس از ورود به مدینه پیمان اخوت میان مسلمانان بسته شد (دحلان، بی تا، ج ١: ٣٣٧).[۱]

پیامبر (ص) با ورود به مدینه، نظامی الهی را پی ریخت و امت واحدی را (ابن هشام، بی تا، ج٢: ١١٩) تحقق بخشید. روشن است که ایجاد حکومت صالح و شکل دادن امتی یکپارچه و همسو جز در سایه پیوند محکم انسانهای مومن میسر نمی شود. اختلاف های میان مسلمانان سد بزرگی در راه این هدفهای والا بود. ریشه اختلافات از یک سو اختلاف میان مهاجران و انصار بود که دارای دو روحیه و در محیط مختلف پرورش یافته بودند و از سوی دیگر اختلاف میان خود مردم مدینه یعنی قبایل اوس و خزرج بود که به سبب جنگ های طولانی عمق زیادی داشت. عقد اخوت کلیدی برای گشودن همه عقدهها بود. پیوند ایمانی، تعالی مردمانی بود که تا آن زمان برترین عامل پیوندشان قبیله بود اخوت ایمانی همچون آبی برای شستن همه آلودگی ها، تعصب ها، کینه ها و اختلافهای نظام قبیلگی بود. پیوندهای خونی، نژادی، منطقه ای می رفت تا به جای آن

ایمان و عقیده بنشیند. پیامبر دستور داد هر مهاجر با یکی از انصار، پیمان برادری بندد:

«تاخوا فی الله اخوین اخوین» (همان: ١٢٤) تنها استثنایی که در میان بود انتخاب علی (ع) برای برادری خویش بود که هر دو مهاجر بودند. دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: «هذا اخی» (همان). رسول خدا (ص) بین یاران خود به دو محور «حق» و «مواسات» پیمان برادری گرفت (حلبی، بی تا، ج٢: ٩٠).

 

نشانه های برادری

از جمله مهم ترین عواملی که سبب تقویت دوستی، محبت و برادری اهل ایمان می شود و به وسیله آنها مسئولیت مومنان نسبت به یکدیگر و پیوند آنان با هم معنا پیدا می کند، عبارتند از مهرورزی، عطوفت و گرامی داشتن یکدیگر.

قرآن کریم پیامبر اکرم (ص) و پیروان آن حضرت را با وصف مهربانی و رحمت و عطوفت نسبت به یکدیگر معرفی می کند و وظیفه مسلمانان است که خود را به این کمال متصف و به آن حضرت و کسانی که با اویند تاسی کنند.

«محمد رسول الله و الذین معه... رحماء بینهم»: محمد (ص) فرستاده خداست و کسانی که با او هستند... و در میان خود مهربانند (فتح: ١٢٩).

این محبت و پیوستگی در «مدینة النبی» در رفتار انصار با مهاجران جلوه داشت و به طور کلی یاران پیامبر چنین بودند و بر مسلمانان است که چنین باشند.

جامعه ایمانی با محبت و پیوستگی و حفظ کرامت ها احیا می گردد و به همین سبب رحمت های واسعه الهی شامل حال آنان می شود. امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده است:

هر که به برادر مسلمانش سخن محبت آمیزی گوید و گرفتاریش را گشایش دهد، تا زمانی که در این کار باشد زیر سایه رحمت واسطه ای باشد (کلینی، بی تا، ج٣: ٢٠٦).

در دورهای که رسول خدا (ص) تلاش می کرد جامعه ایمانی شکل گیرد، روزی مردی بر سر قرار خود نزد حضرت، دیر رفت. پیامبر پرسید: تو را چه شده که دیر آمدی؟ گفت ای رسول خدا، برهنگی مرا بازداشت. فرمود: مگر تو را همسایه نبود که دارای دو جامه باشد و یکی را به تو عاریه دهد؟ گفت: آری ای رسول خدا (همسایه دارم، حضرت فرمود:) پس او برادر تو نیست (حرعاملی، بی تا، ج٨: ٤١٥). نشانه برادر دینی، عمل به وظایف آن است، و اگر نه چه تفاوتی میان اهل ایمان و جز آنان هست؟

 

فریادرسی و کمک به یکدیگر

اهل ایمان در چنان پیوندی با هم هستند که گرفتاری هر یک گرفتاری همه است و جامعه ایمانی آن جامعه ای نیست که عدهای از فرط مشکلات زندگی در آن در مانده شدهاند و عدهای نیز در پی زندگی و عافیت خویش اند. پیشوایان حق درباره فریادرسی مسلمانان نسبت به یکدیگر و گشودن گرفتاریهای درماندگان، دستورهای اکید صادر کرده و اهل ایمان را به اقدام فراخواندهاند، امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده است:

هر که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد از مسلمانان نیست و هر که بشنود مردی از آنها کمک می خواهد و او را پاسخ ندهد (و به داد او نرسد) نیز از مسلمانان نیست (مجلسی، بی تا، ج٧٤: ٣٣٩).

از جمله اموری که سبب تحکیم پیوند مومنان است، دیدار آنان از یکدیگر برای خداست. در همین رابطه از رسول خدا (ص) نقل شده که «هر کس برادرش را در منزلش دیدار کند، خدای عز و جل به او فرماید: تو مهمان و زائر منی و پذیراییت بر من است، و من به خاطر دوستی تو نسبت به او بهشت را برایت واجب ساختم» (کلینی، بی تا، ج٢: ١٧٧).

این دیدارها و معاشرت ها موجب تحکیم برادری و آن نقشی است که باید داشته باشد. مومن آینه مومن، چشم او و هادی اوست. رابطه آنها رابطه اصلاح و هدایت است.

دیدارهایی که باعث اصلاح روابط اهل ایمان و رشد آنان است، بهترین وسیله کمال است که نباید مورد تغافل قرار گیرد که غفلت از آن غفلت از حق است. کمک نکردن و بی اعتنایی به امور و احوال یکدیگر از نتایج دشمنی و بیگانگی با روح دین است و پیوند ایمانی را با دشمنی و بیگانگی نسبتی نیست.

بی شک عدم تعاون و همکاری موجب جدایی و پراکندگی اهل ایمان و سست شدن پیوند برادری میان آنان است. به همین سبب پیشوایان حق، با صراحت و تاکید تمام، مسلمانان را به یاری یکدیگر و پرهیز از بی اعتنایی به هم خوانده اند و با بیان پیامدهای خطرناک عدم یاری یکدیگر، آنان را از هلاکت خویش به دست خود بیم داده اند. یاری کردن یکدیگر تا آنجاست که کمترین حق مومن بر مومن آن است که در آنچه برادرش نیاز دارد، خود را بر او مقدم ندارد.

 

ستم و آزار نکردن یکدیگر

رسول خدا (ص) با اعلام اخوت ایمانی، مسلمانان را از فرجام هرگونه ستم به یکدیگر، حتی در نازل ترین مرتبة آن آگاه ساخت. ستم به یکدیگر باید به کلی خاتمه می یافت. ستم توانگران به ناتوانان و فرودستان، و ستم زمامداران به رعایا باید پایان می یافت. آن حضرت فرمود «مسلمان برادر مسلمان است و به یکدیگر ستم نکنند» (کلینی، بی تا، ج٢: ١٧٤).

آن حضرت از تاریکی هایی که به سبب ستم، حقیقت انسان، روابط انسانی و جامعه را فرا می گیرد، پرهیز می داد: « خود را از ستم باز دارید که آن تاریکی روز قیامت است» (کلینی، بی تا، ج٢: ٣٣٢).

روابط ایمانی با وجود اهانت و استخفاف، باقی نمی ماند و بی تردید آزار مسلمانان و تحقیر مومنان شرعا حرام و موجب هلاکت ابدی است (نراقی، ١٣٨٣، ج٢: ٢١٤).

چنان که وقتی گروهی در مدینه علیه افراد با ایمان شایعه پراکنی کردند، موجب آزار آنان شدند و نسبت های ناروا به آنها می دادند، مورد شدیدترین حملات و تهدیدهای قرآن کریم قرار گرفتند (طبرسی، ١٤٠٣، ج٤: ٣٧٠).

«و الذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا و إثما مبینا»: و آنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری که انجام ندادهاند آزار میدهند، بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیدهاند (احزاب: ٥٨).

رسول خدا (ص) فرمود: «هر که مومنی را بیازارد، مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده و هر که خدا را بیازارد در تورات و انجیل و زبور و قرآن ملعون است» (شعیری، ١٣٨٣: ١٧٢).

مسلمانان با اخوت ایمانی، به چنان امنیتی از جانب یکدیگر دست می یابند که نه تنها تعدی و آزار بر یکدیگر را روا نمی دارند، بلکه حتی نگاهی از سر اهانت که موجب شکستن حریم امنیت آنها است، به یکدیگر نمی اندازند. زیرا این گونه مناسبات تعدی به حریم الهی است.

 

٢- پرهیز از تبعیض و تأکید بر مساوات

از دیگر شیوه های اعتماد سازی پیامبر گرامی اسلام (ص) توجه به پرهیز از تبعیض و تاکید بر مساوات بود.

انسانها از نظر طبیعی به هیچ روی یکسان نمی باشند، بلکه اختلاف وجودی میان همه موجودات و در مراتب وجود از لوازم عام وجود است، زیرا «خیر مردم در تفاوت آنها است و اگر همه مساوی باشند هلاک شوند» (مجلسی، بی تا، ج ١٧: ١٠١).

 

خدای تعالی در قرآن کریم این اختلاف را به خود نسبت داده و فرموده است:

«نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا»: ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (و با هم تعاون نمایند)» (زخرف: ٣٢).

خداوند تبارک و تعالی هرگز اختلاف را نکوهش نکرده است، مگر آن مواردی که این اختلاف آمیخته با هوای نفس و برخلاف هدایت عقل باشد (طباطبائی، ١٣٩٣، ج١١: ۶۱-۶۰)

مساواتی که اسلام مقرر داشته و پیامبر اکرم (ص) آن را محقق ساخته و به جامه عمل درآورده است، در تاریخ بشر بی نظیر است. در منطق قرآن کریم انسانها همه از یک چشمه و فرزندان یک پدر و مادرند و فرقی میان آنها نیست. این مساوات برخاسته از منطق قرآن را به تمام معنی در زندگی پیامبر، در برخوردهای او و در حکومت مدینه می بی م ین و در امتداد حرکت آن حضرت در زندگی پیشوایان معصوم نیز قابل مشاهده است. در منطق قرآن نه سفید را بر سیاه مزیتی است و نه عرب را بر عجم. نه والی بر رعیت برتری دارد و نه حاکم بر مردم. همه افراد به تعبیر پیامبر مانند دندانه های یک شانه مساویند و جز به تقوا، هیچ مزیتی بر یکدیگر ندارند (حرانی، ١٣٩٤: ٢٧٤).

 

اسلام و نفی همه اختلافات طبقاتی

اسلام کلیه تفاخرها و امتیازات نژادی و اختلافهای طبقاتی و برتری جویی های اجتماعی را نفی کرده و به صراحت اعلام کرده است که هیچ انسانی بر انسان دیگر، برتری و تفاخری ندارد، مگر به تقوا:

«یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وأنثی وجعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم»: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، (که اینها ملاک امتیاز نیست) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست (حجرات: ١٣).

همچنین از قول ابن عباس نقل شده که: پس از فتح مکه پیامبر به بلال دستور داد که بر بالای کعبه اذان بگوید. او اذان گفت. در این بین برخی اعتراض کردند. پس جبرئیل بر پیامبر نازل شد و آن حضرت را از آنچه گذشته بود، آگاه ساخت. پیامبر آنها را احضار کرد و از آنچه بر زبان رانده بودند، پرسش کرد و آنها نیز بدان اعتراف کردند، آن گاه این آیه نازل شد و از تفاخر به نسب و تکاثر اموال و کوچک شمردن فقرا منع کرد و اساس و ملاک برتری را تقوا اعلام کرد (ابن هشام، بی تا، ج ٤: ٣٣).

بنابراین همه انسانها از یک ریشه و اصلند و همین وحدت و یگانگی ریشه و اصل، مبدأ مساوات اسلامی و خاستگاه آن است:

«یا أیها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تسائلون به و الأرحام إن الله کان علیکم رقیبا»: ای مردم ! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید، و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد، و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت. و از خدایی بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید، و) هنگامی که چیزی از یکدیگر میخواهید، نام او را میبرید! (و نیز) (از قطع رابطه با) خویشاوندان خود، پرهیز کنید! زیرا خداوند، مراقب شماست (نساء: ١).

در این آیه برای معرفی خدایی که بر تمام اعمال انسانها نظارت دارد، به یکی از صفات او اشاره می کند که ریشه وحدت اجتماعی بشر و مساوات انسانهاست:

«الذی خلقکم من نفس واحده». بنابراین امتیازات و افتخارات موهومی که هر دسته ای برای خود درست کرده اند، از قبیل امتیازات نژادی، زبانی، منطقه ای، قبیله ای و مانند آن ملغی و باطل است زیرا همه انسانها از یک اصل سرچشمه یافته و فرزندان یک پدر و مادرند و این خاستگاه مساوات بنی آدم است (طباطبائی، ١٣٩٣، ج٤: ١٣٥-۱۳۶)

 

اعلام مساوات عمومی و نفی اختلاف های طبقاتی

آن گاه که مکه فتح شد و اسلام در حاکمیت کامل قرار گرفت، رسول مساوات خطبه ای خواند و مساوات اسلامی را به همگان اعلام کرده: مردم آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان (نیز) یکی است.

بنابراین بدانید که نه عربی را بر عجم و نه عجمی را بر عرب و نه سیاهی را بر سفید و نه سفیدی را بر سیاه برتری است مگر به تقوا. آیا (این حقیقت را) ابلاغ کردم؟ گفتند: آری. فرمود حاضران به غایبان ابلاغ کنند (پاینده، بی تا: ٣٦٥).

 

اسلام و نفی همه تفاخرها

اسلام به همه تفاخرهای جاهلی پایان بخشید، چنان که رسول خدا (ص) فرمود:

ای علی (ع) خداوند به وسیله اسلام تکبر و فخرفروشی جاهلیت و افتخارکردن به پدران را از بین برد. آگاه باشید که تمام مردم از آدم هستند و آدم از خاک است و برترین مردمان نزد خدا، با تقواترین آنهاست (ابن بابویه، ١٤٠٤، ج٤: ٣٦٣).

پیامبر خاتم با اعلام اصل مساوات، دیدگاه طبقاتی و مناسبات ستمگرانه برخاسته از آن را باطل اعلام کرد. انسانها را کنار هم و در یک صف متحد قرار داد و دستور داد:

با هم در یک صف و به مساوات باشید و با هم مختلف نباشید تا قلبهایتان مختلف نشود (قشیری، ١٤٠٧، ج٤: ١٥٤).

 

تأکید بر مساوات و نفی فضیلت خویشاوندی

آن حضرت همه برتریها جز برتری به وسیله تقوای الهی را مردود اعلام کرد و به خویشاوندان خود فرمود: به سبب خویشاوندی با من هیچ فضلیتی بر دیگران ندارید و این پیوند بدون آن که تقوا پیشه و عمل کنید، سودی به حالتان ندارد.

وقتی آیه شریفه «و خویشاوندان نزدیک را انذار کن» نازل شد، پیامبر یک یک ایشان را صدا زد تا آنجا که فرمود: ای فاطمه دختر محمد، ای صفیه دختر عبدالمطلب (عمه رسول خدا) شما دو تن نیز برای خود عمل کنید، زیرا من، شما را از هیچ وظیفه ای که در قبال خدا دارید نمی توانم بی نیاز کنم، پس هر کس با این امور آشنا باشد، می فهمد که چیزی جز تقوا سودی به حالش ندارد (مالکی، بی تا، ج ١: ٢١٣-٢١٤).

 

از امام باقر (ع) روایت شده است که:

سلمان با چند تن از قریش در مسجد نشسته بودند. آنها شروع کردند به نقل نسب و نژاد خود و هر یک نسب خویش را بالا می برد تا رسیدند به سلمان، عمر بن خطاب به وی گفت: تو بگو کیستی و پدرت کیست و اصل و نسبت چیست؟ سلمان گفت: من سلمان فرزند بنده خدا هستم که گمراه بودم و خدای عز و جل به وسیله محمد هدایتم کرد، و بینوا بودم و خداوند به وسیله محمد توانگرم ساخت و برده بودم و خداوند به وسیله محمد آزادم کرد. این نسب من و این حسب من است. در همین حال که سلمان با آنان مشغول گفتگو بود، پیامبر وارد شد و به آنها پیوست. سلمان گفت: ای رسول خدا من از دست اینها چه کشیدم! و آنچه را گذشته بود و آن تفاخرها و برتریجویی ها را بازگو کرد، پس پیامبر پرسید: تو در پاسخ چه گفتی؟ سلمان پاسخ خردمندانه و مکتبی خود را باز گفت» (کلینی، بی تا، ج ٨: ١٨١-١٨٢).

 

مساوات در رفتار رسول خدا (ص)

رفتار پیامآور هدایت و عدالت و منطق عملی آن حضرت، سراسر نشان از رعایت مساوات و ایجاد اعتماد داشت و حتی در نگاه کردن به اصحاب آن را پاس می داشت (کلینی، بی تا، ج ٨: ٢٦٨). مجلس او چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی شد و در حلقه ای میان اصحاب می نشست (مجلسی، بی تا، ج ١٦: ٢٣٦). تا هیچ برتری وجود نداشته باشد. از ابوذر نقل شده: «رسول خدا در حلقه ای میان اصحابش می نشست (به گونه ای که) فرد بیگانه وارد مجلس می شد و نمی دانست پیامبر کدام یک است تا می پرسید» (فیض کاشانی، بی تا، ج٤: ١٥٢).

از جلوه های زیبا و برجسته رسالت آن حضرت، تحقق مساوات بود که خود سخت آن را پاس می داشت. ابن شهر آشوب می نویسد: «در خوراک و پوشاک بر خدمتکاران و بندگانش برتری نمی جست» (ابن شهر آشوب، ١٤٠٥،، ج ١: ١٤٦ -١٤٧).

 

برخورد پیامبر (ص) با تفاخر جاهلانه

پیامبر اکرم (ص) اجازه نمی داد که تفاخرهای جاهلانه رشد یابد و مساوات اجتماعی بر هم خورد. رفتار پیامبر اکرم (ص) با «زید بن حارثه» از نمونه های بارز آن است. زید در کودکی به عنوان غلام فروخته شده بود و برای خدیجه خریداری شد و وی او را پس از ازدواج با پیامبر (ص)، به آن حضرت بخشید. رفتار زید به گونه ای بود که پیامبر (ص) او را دوست می داشت و چون فرزند خود با او رفتار می کرد و مردم به او «زید بن محمد» می گفتند (ابن سعد، ١٤٠٥، ج٣: ٤٠ -٤٧).

از دیگر نمونه های زیبای این حرکت، ازدواج «جویبر» و «ذلفا» است. «جویبر» که مردی از یمامه بود، در مدینه ایمان آورد و از زمره مسلمان خالص گردید.

روزی پیامبر (ص) به او گفت چه خوب است که ازدواج کنی. جویبر گفت: ای رسول خدا چگونه ؟ در حالی که من نه حسب و نسب دارم و نه مال و جمال. چه کسی به من زن می دهد و کدام زن رغبت می کند که همسر من بشود؟ پیامبر (ص) فرمود: خداوند به وسیله اسلام نخوت های جاهلی و افتخار به نسب وخاندان را منسوخ کرد. محبوبترین مردمان نزد خدا با تقواترین آنها است. پس بی درنگ نزد «زیاد بن لبید» که از محترمان و بزرگان قبیله «بنی بیاضه» است برو و به او بگو رسول خدا مرا به سوی تو فرستاده است تا از دخترت ذلفا خواستگاری کنم.

به این ترتیب با شکسته شدن رسوم نادرست اجتماعی این ازدواج صورت گرفت (الکافی، ج٥: ٣٤٠).

نمونه دیگر آنکه رسول خدا (ص) مرد ثروتمندی را دید که کنارش فقیری نشست، پس مرد ثروتمند چهره در هم کشیده و لباس هایش را جمع کرد. پیامبر (ص) فرمود:

«آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو سرایت کند» (مالکی، بی تا، ج ١: ٢١٤).

 

مساوات اجتماعی در اسلام

مساوات اجتماعی در اسلام از حقیقت وجودی انسانها سرچشمه گرفته است و اسلام نمی گوید که انسانها باید برابر باشند، بلکه با صراحت اعلام می دارد که انسانها برابر هستند و آنچه موجبات عدم برابری آنها را ایجاد می کند، باید زدوده شود. آن گاه حقیقت انسانها جلوه می کند.[۲]

در سایه مساوات اجتماعی بود که بلال بن رباح که بردهای حبشی بود، خزانه دار مورد اطمینان پیامبر و سرور موذنان گردید (اصبهانی، بی تا، ج ١: ١٤٧).

بلال توانایی ادای تلفظ «شین» را نداشت و به جای آن «سین» می گفت منافقان به پیامبر اعتراض کردند که چرا بلال را موذن خود قرار داده است. رسول خدا (ص) فرمود: «سین» بلال نزد خدا «شین» محسوب می شود. گرچه او به جای «اشهد» «اسهد» می گوید نزد خدا پذیرفته و مقبول خواهد بود (همدانی، بی تا، ج٢: ۲۷۸)

رسول اکرم (ص) این مساوات را در مدینه تحقق بخشید و با تاکید فراوان همگان را به فراگیری دانش خواند. پس از پیروزی بدر و به اسارت در آمدن گروهی از مشرکان در میان آنان، عدهای بودند که سواد داشتند. پیامبر اعلام کرد که اسیران باسواد می توانند با تعلیم خواندن و نوشتن به ده نفر از کودکان انصار، آزاد شوند (ابن سعد، ١٤٠٥، ج ٢: ۲۲).

رسول خدا (ص) جامعه خود را در سایه مساوات در تحصیل علم به سوی مقصدی که می خواست، سیر داد. از قول عبدالله بن سعید بن عاص نقل شده است که پیامبر به وی فرمان داد تا در مدینه به مردم خواندن و نوشتن بیاموزد (ابن منظور، ١٤٠٤، ج ١٢: ۲۳۳)

رسول اکرم (ص) چنان در مساوات در تحصیل علم اهتمام داشت که از «شفا ام سلیمان بن ابی حثمه»[۳] نقل شده است که پیامبر (ص) به وی فرمود به برخی زنان قرآن بیاموز پس از آن که خواندن و نوشتن آموخته بودند (عسقلانی، بی تا، ج ٤: ۳۳۳).

 

اجرای قانون برهمگان

در سیره پیامبر اکرم (ص) همه مردمان زمامدار و رعیت توانگر و نادار، قدرتمند و ناتوان، عرب و عجم، سفید و سیاه از نظر قانون مساوی هستند و هیچ یک را بر دیگری مزیتی نیست. رسول خدا (ص) این مساوات را سخت پاس می داشت و اجازه هیچ گونه تخطی از آن را به کسی نمی داد و حفظ آن را از عوامل حفظ سلامت جامعه و حکومت و ایجاد اعتماد و عدول از آن را مایه تباهی جامعه و هلاکت می دانست نقل است که زنی از اشراف سرقت کرده بود و پیامبر اکرم (ص) دستور داد که دستش قطع شود. عدهای خدمت حضرت آمدند و تلاش کردند حکم خدا را تعطیل کنند. پیامبر خدا (ص) بر یکسان بودن همه در برابر قانون تاکید کرد و فرمود: «آنان که پیش از شما بودند، تنها به سبب چنین تبعیض هایی هلاک شدند، زیرا حدود را بر ناتوانان اجرا می کردند و قدرتمندان را رها می ساختند» (طبرسی، ١٤٠٨، ج ١٨: ٧).

در قولی دیگر، زنی از قبیله بنی مخزوم به جرم سرقت محکوم شد و اسامه بن زید تلاش کرد با شفاعت خود، حکم خدا را تعطیل و نظام مساوات در برابر قانون را مختل کند. پیامبر اکرم (ص) او را به شدت از این کارها پرهیز داد (بخاری، بی تا، ج ٨: ٥٧٣).

 

پیامبر (ص) در برابر قانون خدا

در آخرین روزهای زندگی رسول خدا، مردم شاهد صحنه ای شگفت بودند تا همگان برای همیشه بدانند که در برابر قانون چگونه باید بود و سیره گرامی ترین خلق خدا چگونه بود. پیامبر خدا در آن روز در حالی که بیماریش شدت یافته بود و فضل بن عباس و علی بن ابی طالب زیر بغلش را گرفته بودند و به سختی راه می رفت، وارد مسجد شد و بر منبر رفت و آخرین سخنان را با مردمش گفت:

مردم من خدایی را که جز او خدایی نیست در برابر شما می ستایم. هر که در میان شما حقی بر من دارد اینک من... بدانید که محبوبترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر من دارد از من بستاند یا مرا حلال کند تا خدا را که دیدار می کنم پاک و پاکیزه باشم. چنین می بینم که این درخواست مرا کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم. سپس از منبر فرود آمد، نماز ظهر را گزارد و باز به منبر بازگشت و همان سخنان را تکرار کرد.

مردی برخاست و گفت ای رسول خدا (ص) من سه درهم نزد تو دارم، پیامبر فرمود: فضل به او بده. فضل آن را پرداخت و مرد نشست. آن گاه فرمود: مردم هر کسی مالی از کسی نزدش هست باید آن را بپردازد و نگوید رسوایی دنیاست. بدانید که بی شک رسوایی های دنیا آسان تر از رسوایی های آخرت است. مرد دیگری برخاست و گفت: ای رسول خدا (ص) سه درهم نزد من است که در راه خدا به کار زده ام. پیامبر (ص) فرمود: چرا به کار زدی؟ گفت بدان محتاج بودم. فرمود فضل آن را از وی بستان.

مردی برخاست و گفت ای رسول خدا (ص) در فلان جنگ بر شکم من تازیانه ای زدی! پیامبر پیراهنش را بالا زد و از مرد خواست تا بیاید و قصاص کند. مرد پیش آمد و خود را به سینه و شکم برهنه پیامبر افکند و جای قصاص را بوسه زد (طبری، ١٩٧٩، ج ٣: ١٨٩-۱۹۰)

آن حضرت نشان داد که پیامبر خدا (ص) بر مردم عادی در برابر قانون هیچ امتیازی ندارد مدعیان مساوات باید بیاموزند که چگونه باید رفتار کرد.

رسول خدا (ص) در دادن حقی که به مردم تعلق می گرفت، هیچ برتری قایل نمی شد. میان فرزندان اسماعیل (عرب ها) و فرزندان اسحاق (غیرعربها) تفاوتی نمی گذاشت. سفید را بر سیاه و توانگر را بر ناتوان برتری نمی داد، چنان که در تقسیم غنایم جنگ بدر عمل کرد (ابن هشام، بی تا، ج ٢: ٢٨٤).

 

شایسته سالاری در انتخاب مسئولین

رسول اکرم (ص) در دوران رسالت خویش مساوات در تصدی شغل ها و انجام مسئولیت ها را به تمامی تحقق بخشید و هر کسی واجد اهلیت بیشتر بود، میدان گستردهتری می یافت. تصدی امور با ملاک دانش و توان و تقوای مسلمانان تعیین می شد و نه با ملاکهای جاهلی، چنان که در دوران جاهلیت عرب از ویژگی های رهبر قبیله سن او بود و عرب قایل به شیخوخیت بود. آن حضرت نه تنها رعایت مساوات را برای هر که واجد اهلیت بود، می کرد، بلکه رعایت مساوات میان صاحبان اهلیت را می کرد، تا سنگینی بار مسئولیت بر یک گوشه از جامعه تحمیل نشود. آن حضرت در ابتدای ورود خود به مدینه، ضمن عهدنامه ای که میان گروههای اجتماعی مختلف موجود در مدینه منعقد کرد، در بخش مربوط به گروههای مسلمان، انجام مسئولیت دفاع از نظام را به مساوات مشخص کرد و چنین اعلام فرمود:

همه گروههای مسلمان که به جنگ جهاد می روند به ترتیت و به تناوب وارد جنگ خواهند شد (و جنگیدن بر یک گروه دو مرتبه پشت سر هم تحمیل نخواهد شد) (ابن هشام، بی تا، ج ٢: ١٢١).

 

انتخاب فرماندهی جنگ

پیامبر خدا (ص) در دادن مسئولیت فرماندهی جنگ تنها ملاحظه شایستگی و توانایی و تدبیر افراد را می کرد و نه خویشاوندی و نسب و سن. ایشان جوانان شایسته را فرمانده قرار می داد، همان گونه که در باره زید بن حارثه به عنوان یکی از فرماندهان نبرد موته عمل کرد (یعقوبی، بی تا، ج ٢: ٦٥).

درباره اسامه بن زید به عنوان آخرین فرمان پیکار با دشمنان دستور فرمود: بنابر نقل جمعی از مورخان، پیامبر شانزده روز قبل از رحلت (یعقوبی، بی تا، ج ٢: ١١٣) پرچمی برای اسامه بست و به او چنین فرمان داد: به نام خدا و در راه خدا نبرد کن، با دشمنان خدا پیکار کن (ابن سعد، ١٤٠٥، ج٢: ١٩٠) در این بسیج کسی از بزرگان مهاجران نخستین و انصار نبود که پیامبر او را زیر پرچم اسامه[۴] قرار نداده باشد. بزرگانی چون ابوبکر، عمر بن خطاب، ابوعبیده جراح، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید، قتاده بن نعمان، سلمه بن اسلم بن حریش در زمره آنها بودند (همان).

پیامبر (ص) فردای روزی که پرچم جنگ را برای اسامه بست، در بستر بیماری افتاد و در اثنای بیماری آگاه شد که در حرکت سپاه اسامه به سوی شام کارشکنی شده است و برخی لب به اعتراض گشوده اند که چرا جوان نورسی را بر بزرگان مهاجر و انصار فرمانده ساخته است و همراه وی نرفته اند. پیامبر اکرم از این نافرمانی که جز تجلی روح جاهلی نبود، خشمگین شد و در حال بیماری آهنگ مسجد کرد و به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

مردم فرماندهی اسامه را بپذیرید و سپاه را حرکت دهید که به جان خودم سوگند اگر درباره فرماندهی او سخن می گویید، پیش از این درباره فرماندهی پدرش هم سخن ها گفتید، ولی او شایسته فرماندهی است، چنان که پدرش نیز در خور آن بود» (ابن هشام، بی تا، ج٤: ٣٢٨).

پیامبر (ص) پس از این سخن به خانه رفت و در بستر بیماری افتاد و در همان حال کسانی از بزرگان صحابه را که به عیادت وی رفتند، موکدا سفارش می کرد که در جرف به سپاه اسامه بپیوندند و سپاه را حرکت دهند: انفذوا بعث اسامه (یعقوبی، بی تا، ج ٢: ١١٣). رسول خدا (ص) آن قدر بر این امر تاکید داشت که فرمود: «جهزوا جیش اسامه و لعن الله من تخلف عنه» سپاه اسامه را حرکت دهید که خدا لعنت کند آنان را که از این کار تخلف کنند» (شهرستانی، ١٣٦٤، ج١: ٢٩).

 

۳- مشورت با مسلمانان و شور و مشورت در اسلام

مساله شور و مشورت و مشاوره در اسلام در منطق عملی پیشوایان حق، از اهمیت بسیاری برخوردار است. در سیره پیامبر اکرم (ص) نوشته اند که آن حضرت با اصحاب خود بسیار مشورت می کرد (محلی، ١٤٠٦: ٨٢) و نیز از برخی اصحاب آن حضرت نقل شده است که هیچ کس را ندیدیم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا (ص) با اصحابش مشورت کند (حلبی، بی تا، ج ٣: ٢٩٧).

رسول خدا (ص) و ائمه هدی علیهم السلام اجمعین با وجود آن که معصوم بودند و نیازی به مشورت نداشتند و حتی قطع نظر از وحی و مقام خلیفه اللهی، دارای چنان اندیشه کامل و نیرومندی بودند که از مشورت بی نیازشان می کرد. با این حال مشورت می کردند (مجلسی، بی تا، ج١٠: ٤١٤-٤١٦).

 

علت شور و مشورت

از اصول مسلم سیره پیامبر (ص) و اوصیای آن حضرت، این بود که مشورت می کردند. زیرا، رسول خدا (ص) با مشورت کردن، از یک سو مسلمانان را متوجه اهمیت شورا می کرد و از دیگر سو به آنان می آموخت که به این سیره عمل کنند و پس از آن حضرت به این سنت نیک تأسی و به این روش اقتدا کنند (طبرسی، ١٤٠٣، ج١: ۵۲۷).

مسلمانان می آموختند که شورا باید به عنوان یک اصل و قسمتی از برنامه زندگی شان باشد، نه امری فرعی و خارج از برنامه زندگی. شورا مایه الفت اجتماعی، پیوند مردم، ارزش یافتن آنها و مشخص شدن قدر و جایگاه شان در امور اجتماعی بود (ابن هشام، بی تا، ج٣: ٧٠).

 

مشورت با مردم، پشتوانه حکومت

مشورت از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که در قرآن سورهای به نام «شوری» وجود دارد که در آن مشورت از مهم ترین مسایل و از جمله فرایض و از ویژگی های مورد تشویق و تاکید به شمار آمده و در کنار استجابت خدا و نماز و انفاق مطرح شده است:

«و الذین استجابوا لربهم و أقاموا الصلاه و أمرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون»: و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا میدارند و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزی دادهایم، انفاق میکنند! (شوری: ٣٨).

هر انسانی و هر نظامی در نتیجه استبداد رای، بدون پشتوانه می شود. مهم ترین جنبه حکومت، مردمی بودن آن است که نقش بهترین پشتوانه را بازی می کند، و مردم با اعتبار یافتن و شرکت در امور است که نقش واقعی خود را می یابند و حکومت نیز ایجاد اعتماد می کند. شرکت دادن مردم در مسایل در قالب مشورت با ایشان پشتوانه ای گرانسنگ برای هر نظامی است (نهج البلاغه، حکمت ١٣).

دستور «شاورهم فی الامر» (آل عمران: ١٥٩) برای لطف به امت و کرامت آنها و برای آن است که به این سنت نیکو آراسته شوند و به آنچه در اهمیت شورا گفته شده، دست یابند.

 

سفارش پیامبر (ص) به مشورت

شورا از چنان جایگاهی برخوردار است که رسول خدا (ص) نه تنها خود مشورت می کرد، بلکه توصیه می کرد و تاکید داشت که مسلمانان چنین کنند و به سیره او تاسی نمایند، علی (ع) گوید: که چون پیامبر مرا به یمن اعزام می کرد وصایایی کرد. از جمله فرمود: «ای علی... و آن که مشورت کند، پشیمان نشود» (حرعاملی، بی تا، ج ٥: ۲۱۶)

هرگز کسی از استبداد رای سود نبرده و کسی از مشورت کردن زیان ندیده است.

پیامبر حق به درستی فرمود: «هیج بندهای با مشورت کردن بدبخت نشد و هیچ کس با بی نیاز دانستن خود از مشورت سعادت نیافت» (پاینده، بی تا: ٦٨٧).

 

مشورت در سیره پیامبر (ص)

اخلاق رسول خدا (ص) قرآن بود و عمل او در مشورت مصداق آیه شریفه زیر است.

«و شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله إن الله یحب المتوکلین»: و در کارها، با آنان مشورت کن ! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد (آل عمران: ١٥٩).

رسول خدا (ص) پیش از نزول این آیه همین روش را در تصمیم گیری داشت و در اینجا خداوند روش پسندیده فرستادهاش را امضاء می کند، می فرماید: اصولا پیامبر جز بر طبق امر الهی و روش پسندیده خدا قدم بر نمی دارد و روش متین و صواب او مورد تصویب و رضای الهی است (طباطبائی، ١٣٩٣، ج ٤: ٥٦).

آن حضرت مشورت می کرد و آن گاه تصمیم می گرفت و عمل می کرد، چنان که از حضرت رضا وارد شده است: «رسول خدا (ص) با اصحاب خود مشورت می کرد، سپس بر آنچه می خواست تصمیم می گرفت» (مجلسی، بی تا، ج ٧٥: ١٠١).

البته این مشورت ها در اموری بود که مربوط به امت می شد «امرهم شوری بینهم».

مشورت در آنچه مربوط به اوامر خدا و رسول او می شد، صورت نمی گرفت، زیرا «اجتهاد» در مقابل «نص» معنی ندارد. یعنی در مقابل حکم صریح خداوند و فرستاده اش، اعمال رای و نظر مجاز نیست. آیات متعددی اجتهاد مقابل نص را منتفی ساخته است:

«فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما»: به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند، و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند، و کاملا تسلیم باشند (نساء: ٦٥).

هر چه به نحوی به خدا و رسول منسوب باشد مومن حق اعتراض و ملال و بدبینی را ندارد و هر یک از این ها مرتبه ای از شرکاند (طباطبائی، ١٣٩٣، ج ٤: ٤٠٥).

 

نمونه های مشورت پیامبر (ص)

در این جا به نمونه های متعددی از مشاورههای رسول خدا (ص) روبرو هستیم که به آنها اشاره می شود.

 

جنگ بدر

از نمونه های برجسته شیوه مشورت پیامبر (ص) جنگ بدر است که آن حضرت در اصل جنگ تعیین موضوع نبرد و اسیران جنگ با یاران خود مشورت کرد (ابن هشام، بی تا، ج٢: ٢٥٣).

 

جنگ احد

در نبرد احد نیز پیامبر (ص) با اصحاب خود به مشورت پرداخت. یعنی پس از آن که نیروهای اطلاعاتی پیامبر به آن حضرت گزارش دادند که قریش در تدارک حمله به مدینه است، آن حضرت در نحوه مقابله با لشکر قریش یک شورای نظامی تشکیل داد و فرمود: «اشیروا علی» (واقدی، ١٤٠٩، ج ١: ٢٠٩) نظر مشورتی خود را بیان کنید (حلبی، بی تا، ج ٢: ٢١٨).

 

جنگ احزاب، بنی قریظه، بنی نضیر

مشورت کردن شیوه عمل آن حضرت بود چنان که در نبرد احزاب یا خندق نیز با اصحاب خود مشورت کرد (ابن هشام، بی تا، ج ٣، ٢٣٩). همچنین در پیکارهای بنی قریظه و بنی نضیر در برخورد با یهود در مدینه نیز چنین کرد (سیوطی، ١٤٠٤، ج ٢: ۹۰)

 

صلح حدیبیه، فتح مکه، غزوه طائف و تبوک

هم چنین در روز حدیبیه (بیهقی، بی تا، ج٩: ٢١٨) و در فتح مکه زمانی که شنید ابوسفیان می آید (حنبل، بی تا، ج ٣: ٢٥٧) و در غزوه طائف پس از محاصره آنها (ابن اثیر، ١٣٨٥، ج ٢: ٢٦٧) و در غزوه تبوک با اصحاب خود مشورت کرد (حلبی، بی تا، ج ۳: ۱۴۲)

 

مشورت در امور غیر جنگ

این ها نمونه هایی از مشورتهای رسول خدا (ص) در امور نظامی بود. آیا آن حضرت در مسایل غیر نظامی هم مشورت می کرد یا فقط در مصالح جنگی با فرماندهان نظامی و اصحاب خود مشورت می کرد؟ مورخان و اهل حدیث و تفسیر، مواردی را نقل کردهاند که پیامبر خدا (ص) در امور غیر نظامی نیز مشورت کردهاند و این گویای آن است که لزوم شورا و مشورت منحصر در امور نظامی و اداره حکومت نیست، بلکه شامل همه امور فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و غیره است. مثلا پیامبر درباره کسانی که به عایشه تهمت زده بودند در این حادثه مشورت کرد (ابن هشام، بی تا، ج ٣: ٣٤٥-۳۴۴).

در امور دیگری که نقل شده است پیامبر (ص) مشورت می کرد، اعزام افراد برای اداره امور یک منطقه و فرمانداری و حکومت بخشی از مناطق تحت اداره مسلمانان بوده است (عسقلانی، بی تا، ج٢: ٣٦١).

به این ترتیب، روش عملی رسول خدا (ص) آن بود که در موارد گوناگون مشورت می کرد و این سنت نیکو را پاس می داشت. علی بن ابی طالب (ع) می فرماید: «از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز خودداری مکنید» (نهج البلاغه، خطبه ٢١٦).

 

۴- عفو و گذشت

پیامبر گرامی اسلام (ص) عفو و گذشت را سرلوحه زندگی خویش قرار داد و دعوت خداوند را پذیرا شد و به او فرمود: «خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین»: (به هر حال) با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکی ها دعوت نما، و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن)!» (اعراف: ١٩٩).

 

نمونه ای از عفو عمومی در فتح مکه

آنان که از هیچ اقدامی در راه نابودی اسلام و پیامبر اسلام دریغ نکرده بودند و چندین بار به نبرد خونین برخاسته و جوانان و یاران او را به خاک و خون کشیده بودند و سرانجام خود را در دستان پر قدرت پیامبر گرفتار دیدند و آن حضرت می توانست از آنان انتقام سختی بگیرد.

این مردم با تذکر جرایم خود به یکدیگر می گفتند لابد همه ما را از دم تیغ خواهند گذراند، یا گروهی را کشته و گروهی را بازداشت خواهند کرد و زنان و اطفال ما را به اسارت خواهند کشید.

در چنین احوالی رسول خدا سکوت را شکست و فرمود: «ماذا تقولون؟ و ماذا تظنون؟ چه می گویید و درباره من چگونه فکر می کنید». مردم بهت زده و حیران و بیمناک با صدای لرزان و شکسته روی سوابق عواطف بزرگی که از آن حضرت داشتند گفتند ما جز خوبی و نیکی درباره تو چیزی دیگر نمی دانیم (اخ کریم و ابن اخ کریم) برادری بزرگوار و پسر برادری بزگوار (یعقوبی، بی تا، ج٢: ٦٠).

پیامبر خدا چون با جمله های عاطفی آنان روبرو گردید، فرمود: من نیز همان جمله ای را که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت می گویم: «قال لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین !» (یوسف، ٩٢) امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را میبخشد، و او مهربانترین مهربانان است (ابن منظور، ١٤٠٤، ج٢: ٨٢).

آنگاه فرمود: اذهبوا فانتم الطلقا؛ بروید همه شما آزادید (ابن هشام، بی تا، ج٤: ٣٢).

 

پاسخ بدی به خوبی

آن حضرت به امتثال امر الهی نه تنها عفو می کند، بلکه بدی را به خوبی جواب می دهد و در این مسیر کار را به بالاترین حد بزرگواری می رساند تا جایی که گویا دشمن دیرین دوست صمیمی می شود و طبیعی است کمتر کسی است که بتواند به این حد از رشد و کمال و مبارزه با نفس برسد و قرآن نیز آن را بهره بزرگ می شمارد:

«ادفع بالتی هی احسن السیئه...»: بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! (مؤمنون: ٩٦).

خداوند در در سوره فصلت به صورتی روشن تر می فرماید:

«ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم و ما یلقاها الا الذین صبروا و ما یلقاها الا ذو حظ عظیم»: هرگز نیکی و بدی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است! اما جز کسانی که دارای صبر و استقامتند به این مقام نمیرسند، و جز کسانی که بهره عظیمی (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمیگردند! (فصلت: ٣٤ -٣٥).

گفتن این سخن آسان است، ولی انجام آن کاری سخت است. زیرا اگر انسان بخواهد با کسی که دشمن اوست هم چون دوست صمیمی و گرم برخورد کند، کار طاقت فرسایی انجام داده است و لذا قرآن می فرماید این کار نیاز به صبر دارد (طباطبائی، ١٣٩٣، ج ١٧: ٣٩٢) و هر کسی به این مرحله نمی رسد و به یقین حد اعلای این مرحله اختصاص به محمد و آل محمد (ص) دارد.

 

خدمات بی منت

در رفتارهای بزرگوارانه پیامبر عظیم القدر اسلام (ص) منت نگذاشتن نمودی خاص دارد. او به امر الهی که فرمود: «و لاتمنن تستکثر»: و منت مگذار و فزونی مطلب: بدون منت بیشترین خدمات را به مردم ارایه داد و خداوند نیز برایش اجر و پاداش بدون منت قرار داد (مدثر: ٦) و به او فرمود: «و ان لک لاجرا غیر ممنون...»: و برای تو پاداشی عظیم و همیشگی است... (قلم: ٣).

 

۵- اعطای هدایا

در راه دعوت اسلامی یکی از راههای ایجاد اعتماد و نفوذ در جان مخاطبان و به دست آوردن دل آنان، بخشش مالی بوده است.

علی بن ابی طالب (ع) در توصیف فضایل رسول خدا (ص) می فرماید: « او سخاوتمندترین مردمان بود» (مجلسی، بی تا، ج ١٦: ٢٣١).

 

هدایا به هیات بنی تمیم و طی

ابن هشام می نویسد: «پیامبر (ص) به هیئت و وفد بنی تمیم که برای اظهار مسلمانی به حضرت شرفیاب شدند، جوایز نیکویی اهدا کرد. همچنین عطایای ارزشمندی مانند طلا، نقره، آب و زمین به وفدهای جرش، همدان، سلامان، طی، که برای ملاقات و استماع دعوت پیامبر (ص) آمده بودند، اهدا گردید (ابن هشام، بی تا، ج ٤: ١٦٨).

 

هدایا به هیات بنی حارث و بنی سعد بن بکر

درباره هیاتهای اعزامی بنی حارث و بنی سعد بن بکر نیز گفته اند که چون به حضور پیامبر رسیدند پیامبر با پذیرایی و استقبال گرم از آنها، به درخواست هایشان پاسخ مثبت داد و حتی با هدیه و صله ای ایشان را بدرقه نمود و جملگی با اسلام از پیامبر جدا شدند (همان: ج ٤: ١٦٧).

 

نتیجه گیری

بی تردید شخصیت آسمانی، بی نظیر و دوران ساز پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) که از والاترین انسانها بود و از همین رو، خدایش وی را به عنوان خاتم پیامبران الهی برگزید (احزاب: ٤٠). چنین بود که خداوند او را الگوی نیکو و شایسته برای بشریت دانست و همگان را به پیروی از او فرا خواند:

«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان رجوا الله و الیوم الأخر»: مسلما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند (احزاب: ٢١).

شیوه حکومتی پیامبر گرامی اسلام (ص) سر آمد تاریخ و الگو برای تمام زمانها است. حکومتی که برای ایجاد اعتماد بین حکومت و مردم و جلب اعتماد آنان از بهترین شیوه ها بهره گرفت:

- ترویج فرهنگ اخوت و برادری که از زیباترین جلوههای عملی ایمان است و اخوت ایمانی سر فصل کارساز در روابط اجتماعی است. مؤمنان برادریکدیگرند: «انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم...» (حجرات: ١٠).

- پرهیز از تبعیض و تاکید بر مساوات که اسلام بیان نموده و پیامبر گرامی اسلام (ص) آن را در حکومتش پیاده نموده در تاریخ بی بدیل است و در منطق قرآن میان انسانها فرقی نیست. نه سفید را بر سیاه مزیتی است و نه عرب را برعجم، نه والی را بر رعیت و نه حاکم را بر مردم و به تعبیر پیامبر اسلام (ص) همه مردم مانند دندانه های یک شانه مساویند (یعقوبی، بی تا، ج٢: ١٠٠).

- مشورت با مسلمانان که در اسلام و منطق عملی پیشوایان حق از اهمیت بسیار والایی برخوردار است و در سیره پیامبر اکرم (ص) دارای نماد بود آن حضرت با این که معصوم بود و نیازی به مشورت نداشت، با این حال در جنگ ها و دیگر امور با اصحابش مشورت می کرد و حضرتش با این عمل اهمیت شورا را مطرح و می آموخت که به این سیره عمل کنند.

- عفو و گذشت را سرلوحه زندگی خویش قرار داد و دعوت خداوند را پذیرا شد: «خذ العفو وأمر بالعرف و عرض عن الجاهلین»: به هر حال با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکی ها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن) (اعراف: ۱۹۹).

- اعطای هدایای تشویقی و بخشش مالی، در حکومت اسلامی و دعوت اسلامی نفوذ در جان مخاطبان و بدست آوردن دل آنان است. همان گونه که پیامبرگرامی اسلام (ص) این گونه بود.

 

 

منابع و مآخذ

قرآن کریم.

ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد المعروف بابن اثیر. (١٣٨٥). الکامل فی التاریخ. بیروت.

ابن بابویه القمی، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (الصدوق). (١٤٠٤). من لایحضره الفقیه. الطبعه الثانیه، قم: منشورات جماعه المدرسین.

ابن سعد، ابوعبدالله محمد. (١٤٠٥). الطبقات الکبری. بیروت: دار للطباعه و النشر.

ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد بن علی. (١٤٠٥). مناقب آل ابی طالب. بیروت: دارالاضواء.

ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم. (١٤٠٤). مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر. الطبعه الاولی، دمشق: دارالفکر.

ابن هشام، ابومحمد عبدالملک. (بی تا). السیره النبویه. تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید. بیروت: دارالفکر.

الاصبهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد. (بی تا). حلیه الاولیاء و طبقات الاصفی. بیروت: دارالفکر.

البخاری، محمدبن اسماعیل. (١٤٠١). صحیح البخاری بشرح الکرمانی (ف ٧٨٦ ق). الطبعه الثانیه، بیروت: داراحیا التراث العربی.

البخاری، محمدبن اسماعیل. (١٤٢٥). صحیح البخاری. الکرمانی، محمد بن یوسف (ف ٧٨٦ ق). فؤاد عبدالباقی، بیروت.

البیهقی، ابوبکر احمد بن الحسین. (بی تا). السنن الکبری. بیروت: دارالمعرفه.

پاینده، ابوالقاسم. (بی تا). نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول).

الحرالعاملی، محمد بن الحسن. (بی تا). وسایل الشیعه الی التحصیل مسائل الشریعه. بیروت: داراحیاء التراث العربی.

الحرانی، ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه. (١٣٩٤ ق) تحف العقول عن آل الرسول. قم: مکتبه بصیرتی.

الحلبی، علی بن برهان الدین. (بی تا). السیره الحلبیه فی سیره الامین المأمون. بیروت.

دحلان، احمد بن زینی. (بی تا). السیره النبویه. بهامش السیره الحلبیه، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

دلشاد تهرانی، مصطفی. (١٣٧٢). سیره نبوی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ.

السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر. (١٤٠٤). الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور. قم: افست مکتبه المرعشی النجفی.

الشعیری، محمد بن محمد. (١٣٨٣). جامع الاخبار. تحقیق حسن المصطفوی. طهران: مرکز نشر الکتاب.

الشهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم. (١٣٦٤). الملل و النحل. تخریج محمد بن فتح الله بدران. الطبعه الثانیه، قم: مکتبه الانجلوا المصریه؛ القاهره: افست منشورات الرضی.

الطباطبائی، السید محمد حسین. (١٣٩٣) المیزان فی تفسیر القرآن. الطبعه الثالثه، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.

الطبرسی، حسین بن محمد تقی النوری. (١٤٠٨). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل. الطبعه الثانیه، بیروت: موسسه آل البیت لاحیاء التراث.

الطبرسی، مین الاسلام ابوعلی الفضل بن الحسن. (١٤٠٣). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. قم: مکتبه المرعشی النجفی.

الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر. (١٩٧٩). تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ الطبری). تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم. الطبعه الرابعه، القاهره: دارالمعارف.

الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن. (بی تا). التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: داراحیاء التراث العربی.

العاملی، السید جعفر مرتضی. (بی تا). الصحیح من سیره النبی الاعظم. الطبعه الاولی، قم.

العسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی ابن حجر. (بی تا). الاصابه فی تمییز الصحابه. بیروت: دارالکتب العربی.

الفیض الکاشانی، محمد بن المرتضی المدعو ملا محسن. (بی تا). المحجۀ البیضاء فی تهذیب الاحیاء. الطبعه الثانیه، قم: دفتر انتشارات اسلامی.

القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج. (١٤٠٧). صحیح مسلم. بشرح النووی. بیروت: دارالکتاب العربی.

کلینی، محمد بن یعقوب. (بی تا). اصول کافی. ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی. دفتر نشر فرهنگ اهل بیت.

المالکی، ابوالحسن ورام بن ابی فراس. (بی تا) تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورام). بیروت: دار صعب، دارالتعارف.

المجلسی، محمد باقر. (بی تا). بحارالانوار الجامعه لعلوم الائمه الاطهار. الطبعه الثالثه، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

المحلی، جلال الدین، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی. (١٤٠٦).

تفسیر الجلالین. الطبعه الثانیه، باشراف محمد فهمی ابوعبید، مروان سوار، عبد المنعم العانی. بیروت: دارالکتاب العربی.

الموسوی، ابوالحسن محمد بن الحسین (الشریف الرضی). (١٣٨٧). نهج البلاغه. الطبعه الاولی، ضبط نصه و ابتکر فهارسه العلمیه صبحی الصالح. لبنان: دارالکتب اللبنانی،

النراقی، محمد مهدی بن ابی ذر. (١٣٨٣) جامع السعادات. الطبعه الثالثه، نجف: منشورات جامعه النجف الدینیه.

الواقدی، ابوعبدالله محمد بن عمر. (١٤٠٩). المغازی. الطبعه الثالثه، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.

الهمدانی، آقا رضا بن محمد هادی. (بی تا). مصباع الفقیه. طبعه حجریه. مکتبه صدر.

الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن واضح. (بی تا). تاریخ الیعقوبی. چاپ دوم، ترجمه محمد ابراهیم آیتی. بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

 

پی نوشت ها:

[۱] در زمان آن اختلاف است. برخی گفته اند بلافاصله پس از ورود به مدینه و پیش از بنای مسجد مدینه و یا در زمان بنای مسجد صورت گرفته است. برخی نیز آن را پنج ماه پس از هجرت یا هشت ماه و نه ماه و مانند آن ذکر کرده اند.

[۲] نمونه های برجسته تربیت نبوی، محرومان نظام ستم و بردههای روابط اجتماعی طبقاتی بودند. افرادی نظیر سلمان فارسی، صهیب رومی، بلال حبشی و خباب نبطی از این قبیل اند. از مولای مومنان (ع) و پیشوای آزادگان نقل شده است: «السباق خمسه.

فانا سابق العرب و سلمان سابق فارس و صهیب سابق الروم و بلال سابق الحبشه و خباب سابق النبط»: پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند. من پیشگام عرب هستم، سلمان پیشگام ایران، صهیب پیشگام روم، بلال پیشگام حبشه و خباب پیشگام نبط...». نبط گروهی از مردم بودند که در بطائح میان عراقین نازل شدند، نبطی و نباطی و نباط منسوب به آن محل است. قومی که در بطائح میان عراق عرب و عراق عجم یا به سواد عراق ساکن بودهاند و اینان مردی غیر عرب بودهاند که عربیت گزیده اند.

[۳] وی دختر عبدالله بن شمس بن خلف است که نام اصلی وی لیلی بوده و به شفا شهرت یافته است. او پیش از هجرت اسلام آورد و از جمله زنان مهاجر و بیعت کنندگان با پیامبر بود، وی را از زنان خردمند و با فضیلت آن دوره شمردهاند (الاصابه، ج٤، ٣٣٣).

[۴] برخی از سیره نویسان اسامه را هفده سال (یعقوبی، بی تا، ج٢: ١١٣) و واقدی آن را بیست و یک با نزدیک آن گفته است.

مرحوم طبرسی در کتاب اعلام الوری (ج ۱، ص ۴۲) ولادت آن فرستاده الهی را در روز جمعه به هنگام طلوع آفتاب در هفدهم ماه ربیع الاول ذکر کرده است. اهل سنت قریب به اتفاق ولادت را در روز دوازدهم ربیع ثبت کرده اند. البته مرحوم کلینی هم با این قول هم عقیده است ولی به نظر ما برخلاف نظر مشهور امامیه است.

بدین مناسبت بر آن شدیم تا نیم نگاهی به زندگی یکی از همسران آن حضرت یعنی ام سلمه بپردازیم. به نظر میرسد پس از حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها، هیچ بانویی به مقام و منزلت او نمی‌رسد. محورهای بسیار فراوانی در زندگی سراسر افتخار او وجود دارد که در این نوشته به برخی از آنها می پردازیم.

 

۱. نسب

نامش هند دختر أبی اُمیه، ام سلمه قرشیه مخزومیه است. (تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص۳۱۷). ذهبی در کتاب سیر أعلام النبلاء (ج ۲، ص ۲۰۱) او را این گونه توصیف کرده است: بانویی محجّبه و پاک به نام هند دختر ابی امیة بن مغیرة بن عبدالله بن عمر ... از اولین زنان مهاجر و زیباترین آنها و شریفترین آنها از حیث نسب بود.

 

۲. جایگاه علمی و فقهی ام‌سلمه(س)

شاید یگانه همسر رسول خداست که از او به عنوان فقیه تعبیر شده است. ذهبی در کتاب سیر اعلام نبلاء (ج ۲، ص ۲۰۳) میگوید: «و کانت من فقهاء الصحابیات» یعنی در میان زنانی که یاران پیامبر بودند، از فقها شمرده میشد. این تعبیر کاشف از جایگاه علمی و فقهی ام سلمة است.

 

۳. نقش ام‌سلمه(س) در نشر احادیث پیامبر(ص)

یکی از علوم شریفه، نقل حدیث است و ام سلمه سهم بزرگی در این زمینه داشته است به طوری که در مسند او بالغ بر ۳۷۸ حدیث است که تنها بخاری و مسلم سیزده حدیث از او نقل کرده اند.

سیر اعلام نبلاء (ج ۲، ص ۲۱۰) او از وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا و دخترش زینب و عروة الزبیر نقل حدیث کرده است. (تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۳۱۷) و طبق گفته جناب مزی در تهذیب الکمال (ص ۸۵) شخصیت های مهمی از او نقل حدیث کرده اند از جمله: امام محمد باقر علیه السلام، عبدالله ابن عباس، حبیب بن ابی ثابت، اسامة بن زید و سعید بن مسیب. (تهذیب الکمال ج ۳۵، ص ۳۱۸)

 

۴. ام سلمه(س) و روزهای آخر عمر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)

مرحوم شیخ مفید در کتاب الارشاد (ج ۱، ص ۱۸۵) حوادث تلخ روزهای واپسین عمر رسول خدا را نقل کرده و مینویسد: در روزهای آخر عمر خود فرمود: «أدعوا لی أخی و صاحبی» یعنی برادر و همراه مرا فرا خوانید. عایشه گفت: بگویید که ابوبکر بیاید. وقتی آمد حضرت به او نظر انداخت و روی خود را برگرداند. حضرت برای بار دوم فرمود: «أدعوا لی أخی و صاحبی». حفصه گفت: عمر را صدا بزنید. عمر آمد. حضرت از او روی برگرداند و برای بار سوم فرمود: «أدعوا لی أخی و صاحبی». ام سلمه گفت: علی را فرا خوانید به درستی که پیامبر او را میخواهد.

امیرالمومنین علیه السلام (ص) آمد وقتی نزدیک آن حضرت شد، خودش را بر رسول خدا(ص) انداخت و پیغمبر صلی الله علیه و آله با او نجوا مینمود. اینجا بود که امام علی(ع) فرمود: پیامبر خدا هزار باب علم به من یاد داد از هر بابی هزار باب دیگر به روی من باز شد و درباره آنچه من باید به آن اقدام کنم به من وصیت نمود. (اعلام الوری، ج ۱، ص ۲۶۷)

 

۵. ام سلمه(س) راوی حدیث "امامان دوازده‌گانه"

یکی از احادیث صحیح و متواتر حدیث ائمه دوازده گانه است. جناب خزاز قمی متوفی قرن چهارم در کتاب کفایة الأثر احادیث متعددی از ام سلمه همسر رسول خدا نقل کرده است. از جمله آنها این روایت است که می‌گوید از رسول الله(ص) شنیدم که فرمود: ائمه بعد از من دوازده نفر هستند یعنی به تعداد نقباء بنی اسرائیل. نه نفر از آنها از صلب حسین(ع) هستند که خداوند علم و فهم مرا به آنها عنایت کرده است پس وای بر کسی که آنها را دشمن بدارد.

 

۶. نقش ام سلمه(س) در نقل روایات پیامبر(ص) در برتری مطلق امیرالمؤمنین(ع)

روایات فراوانی در کتب فریقین از ام سلمه نقل شده که همه آنها را از رسول خدا(ص) شنیده است. او راوی حدیث رد الشمس است. (الإرشاد، ج ۱، ص ۳۴۵) و راوی حدیث «تقتلک الفئة الباغیة» که مربوط به شهید صفین عمار بن یاسر(رضی‌الله عنه) است. (صحیح مسلم، ج ۸، ص ۱۸۶) و راوی حدیث «من سبّ علیّاً فقد سبّنی» است. (مستدرک، ج ۳، ص ۹۳) یعنی کسی که علی را دشنام بدهد به تحقیق که مرا دشنام داده است.

همچنین او راوی حدیث «علی مع القرآن و القرآن مع علی» است. (مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۹۶) شایان ذکر است که ام سلمه راوی احادیثی است که نص در اثبات خلافت و جانشینی امیرالمومنین علی علیه السلام است. ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح (ج ۲، ص ۴۵۴) نقل میکند که عبدالله ابن زبیر خاله‌اش عایشه را جهت جنگ با علی(ع) تحریک میکرد و میگفت که احدی از رسول خدا(ص) نشنیده که بگوید علی(ع) بعد از من ولی مردم است. ام سلمه به او گفت: اگر تو این را از رسول خدا (ص) نشنیدی از خاله ات عایشه بپرس که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: «تو خلیفه و جانشین من در زمان حیات و بعد از ممات من هستی» عایشه وقتی این حدیث را شنید گفت: آری من این را از رسول خدا(ص) شنیدم. ام سلمه پس از آن به عایشه گفت: مبادا که تو آن زنی باشی که سگهای حوأب بر او پارس میکنند و مبادا که گرفتار نیرنگ طلحه و زبیر شوی زیرا این دو نفر تو را از راه خدا بی نیاز نمی کنند.

مرحوم شیخ مفید نیز در کتاب ارشاد با سندی که متصل به ابن عباس است نقل میکند که پیامبر اکرم(ص) به ام سلمه فرمود: بشنو و شاهد باش که علی(ع)، امیر مؤمنان و سید وصیین (برترین جانشین) است. از مجموع این روایات که فریقین آن را نقل کرده اند استفاده می شود که مسئله جانشینی و خلافت پس از رسول خدا (ص)از آن امیرالمومنین علی علیه السلام است و جایی برای سقیفه بنی ساعده باقی نمی‌ماند.

 

۷. نامه ام سلمه به امام‌علی (علیه‌السلام) درباره نبرد جمل

هشام بن محمد کلبی در کتاب الجمل روایت کرده که ام سلمه از مکه نامه ای با این محتوا برای علی علیه السلام نوشت: «اما بعد به درستی که طلحه و زبیر و پیروانشان که تابع گمراهی هستند، می خواهند همراه عایشه خارج شوند و یادآوری میکنند که عثمان مظلومانه کشته شده و آنها از او خونخواهی میکنند. حول و قوه خدا در این ماجرا برای شما کافی است. اگر خداوند ما را از خروج نهی نکرده بود و به ملازمت بیت امر نکرده بود، هرگز مساله خروج بر تو و همچنین یاری تو را رها نمی کردم. در عین حال، پسرم عمر بن ابی سلمه که همانند خودم است را به سوی تو میفرستم. پس او را به خیر نصیحت فرما». (شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۲۱۹؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۵۱)

 

۸. نزول آیه تطهیر در خانه ام سلمه(س)

حاکم حسکانی حنفی مذهب متوفای قرن پنجم در کتاب شواهد التنزیل (ج ۲، ص ۹۲) با سندی از ام سلمه نقل کرده که در خانه من آیه «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت» نازل شد. (تاریخ دمشق، ج ۱۴، ص ۱۴۹ و ۱۵۳).

 

۹. اعتماد امام‌ معصوم(ع) به ام‌سلمه(س) در سپردن ودایع امامت

هنگامی که امام حسین علیه السلام خواست از حجاز عازم عراق شود، ودائع امامت را نزد ام سلمه سپرد. این خود کاشف از شدت اعتماد آن حضرت(ع) به ایشان است. مرحوم صفار قمی (متوفای ۲۹۰ ق) در بصائر الدرجات (ص ۲۲۳) با سندی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده که کتابها نزد علی علیه السلام بود و زمانی که او به سوی عراق رفت، کتابها نزد ام سلمه به ودیعت گذاشته شد.

همچنین مرحوم طبرسی در اعلام الوری (ج ۱، ص ۴۰۶) از شهر بن حوشب می نویسد که وقتی علی علیه السلام به کوفه رهسپار گردید، کتابها و وصیت خود را نزد ام سلمه به ودیعت نهاد و هنگامی که امام‌ حسن علیه السلام برگشت، ام سلمه ودائع را به او تحویل داد. (کافی، ج ۱، ص ۲۳۶)

 

۱۰. مطلع‌بودن‌ ام‌سلمه(س) از واقعه عاشورا از طریق اخبار غیبی پیامبر(ص)

مرحوم شیخ مفید در کتاب الإرشاد (ج ۲، ص ۱۳۰) از ام سلمه نقل میکند که گفت: شبی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از پیش ما بیرون رفت و مدتی دراز ناپدید شد. سپس بازگشت و سر و رویش غبارآلود بود و دست خود را نیز بسته بود (مشت کرده بود). من عرض کردم: ای رسول خدا! چرا شما را غبارآلود می‌بینم‌؟ فرمود: مرا در این ساعت به جایی از سرزمین عراق بردند که نامش کربلا بود، و در آن سرزمین جای کشته شدن پسرم حسین و گروهی از فرزندان و خاندانم را به من نشان دادند، و من پیوسته خون ایشان را از آنجا برمیگرفتم و آن اکنون در دست من است. رسول خدا دست خود را برای من باز کرده و فرمود: آن را بگیر و نگهداری کن، پس من آن را گرفتم دیدم مانند خاک سرخ بود، پس در شیشه‌ای نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداری میکردم، تا آنگاه که حسین(علیه السّلام) از مکه به سمت عراق رهسپار شد. من در هر روز و شب آن شیشه را بیرون می‌آوردم و می‌بوییدم و به آن می‌نگریستم و بر مصیبتهای آن جناب میگریستم. وقتی روز دهم محرم شد همان روزی که حسین(ع) در آن روز کشته شد، در اول روز که آن را بیرون آوردم دیدم به حال خود است، دوباره آخر روز آن را آوردم دیدم خون تازه شده. من به تنهایی در خانه خود شروع به زاری و گریه کردم؛ اما اندوه خود را فرو نشاندم از ترس آنکه مبادا دشمنان ایشان در مدینه بشنوند و در شماتت ما شتاب کنند، و پیوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر شهادت آن حضرت به مدینه رسید و آنچه دیده بودم به حقیقت پیوست.

۱۱. واکنش ام‌سلمه پس از به شهادت‌رسیدن امام حسین(علیه‌السلام)

ذهبی در سیر أعلام النبلاء (ج ۲، ص ۲۰۲) مینویسد: ام سلمه از بین امهات مؤمنان (همسران رسول خدا) آخرین شخص بود که رحلت کرد. عمرش طولانی شد تا اینکه به زمان شهادت حسین علیه السلام رسید و در آن موقع از شدّت غم زبانش بند آمد و بیهوش شد و بسیار محزون گردید و بعد از این ماجرا فقط مدت کمی زنده بود. او حدود نود سال در قید حیات بود و در بقیع مدفون شد.

ابن عساکر دمشقی شافعی مذهب در کتاب تاریخ دمشق (ج ۱۴، ص ۱۵۱) مینویسد: از شهر بن حوشب که گفت: وقتی خبر شهادت حسین بن علی آمد ام سلمه اهل عراق را لعنت کرد و گفت: او را کشتند، خدا آنها را نابود کند.

چهارشنبه, 20 مهر 1401 10:28

مسجد «الفتاح العلیم»

مسجد «الفتاح العلیم» به عنوان بزرگترین مکان دینی در خاورمیانه در ورودی اداری جدید قاهره در مساحتی بالغ بر 250 هزار متر مربع احداث شد و در هفتم ژانویه 2019 میلادی به مناسبت میلاد حضرت مسیح(ع) افتتاح شد.

مساحت مصلی ویژه این مسجد تقریبا هشت هزار و 600 متر مربع است و مساحت باقی مانده برای محل فرود هواپیما، دو سالن برای مراسم ها و طبقه همکفی برای ارایه خدمات کامل مسجد درنظرگرفته شده است.



صحن مسجد بیش از 12 هزار نمازگزار گنجایش دارد و متشکل از صحن اصلی به مساحت شش هزار و 325 مترمربع و طبقه اول با یکهزار و 200 متر(مصلای بانوان)، هفت هزار مترمربع مساحت خارجی می شود.

گنجایش نمازخانه مردان یک هزار و 200 نمازگزار و نمازخانه زنان 300 نمازگزار است. همچنین در این مسجد دو وضوخانه برای آقایان و دو وضوخانه برای بانوان وجود دارد.

این مسجد شامل موزه ای از کتاب های آسمانی، دارالحفظ قرآن کریم، درمانگاه است. مسجد الفتاح العلیم چهار گدسته به ارتفاع 90 متر برای اذان دارد. همچنین گنبد اصلی صحن این مسجد به قطر 33 متر و به ارتفاع 28 متر است که بزرگترین گنبد در مساجد مصر و آفریقا به شمار می آید. علاوه بر این چهار گنبد به قطر 12 و نیم متر و ارتفاع 10 متر  و 10 گنبد دیگر بر بالای دیوارهای خارجی این مسجد وجود دارد.



این مسجد 176 تزئینی به ارتفاع شش متر دارد، همچنین این مسجد پنج ورودی دارد که هر ورودی مجهزبه آسانسور برای رسیدن به طبقه دوم است.

در ساخت این مسجد بیش از یکهزار و 500 نفر همکاری داشتند تا توانستند این طرح را به پایان برسانند و همزمان با جشن سال نو به طور رسمی افتتاح شود.

سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان شامگاه سه شنبه در همایشی به مناسبت میلاد نبی اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) به سخنرانی پرداخت.

دبیرکل حزب الله لبنان در ابتدای این سخنرانی میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) و هفته وحدت اسلامی را تبریک گفت.

سید حسن نصرالله با تمجید از مردم مؤمن یمن، گفت: مردم تحت محاصره‌ای که از بحران‌های معیشتی، روزمره، امنیتی و بهداشتی زیادی رنج می‌برند اما در اجتماعی میلیونی و بی سابقه به این مناسبت گرد هم آمدند. جهان اسلام و عرب و مسلمانان باید میلاد پیامبر خود را جشن بگیرند.

دبیرکل حزب الله افزود: امام خمینی (ره) نقطه اختلافی پیرامون ولادت پیامبر (ص) را به نقطه تلاقی تبدیل کرد و پلی را بین ۱۲ و ۱۷ ربیع الاول بنا نهاد که هفته وحدت اسلامی نام گرفت. ما باید در این مناسبت بر نقاط تفاهم و توافق تمرکز کنیم. میلاد پیامبر (ص) سرآغاز تمام خوبی‌ها و رحمت و نعمت است. ولادت حضرت محمد (ص) میلاد انسانی است که با وجود مبارک خود سبب خیر و برکات و رحمت بود. ذکر پیامبر (ص) پس از رحلت ایشان باقی ماند و به برکت دستاوردهای عظیم ایشان تا قیامت نیز باقی خواهد ماند.

سید حسن نصرالله افزود: رسول الله (ص) هنگامی که مردم را از عبادت بت‌ها به عبادت خداوند متعال رهنمون گردید رحمتی برای آنها در دنیا و آخرت بود. رسول الله (ص) آمد و حکم به حرمت خونریزی و حکم به حرمت آبرو و اموال مردم داد. احکام اسلام در ظاهر خشن به نظر می رسند اما در باطن رحمت هستند چرا که از تعدی به کرامت مردم جلوگیری می‌نمایند. مسئولیت تمام ما به عنوان مسلمان و بویژه مسئولیت علما و فرهیختگان و نخبگان این است که از پیامبر (ص) دفاع کنیم.

ترسیم مرزهای دریایی لبنان

دبیرکل حزب الله لبنان پیرامون وضعیت داخلی لبنان تاکید کرد: در مورد ریاست جمهوری چیز جدیدی برای گفتن ندارم و خواهان تشکیل دولت هستیم.

سید حسن نصرالله درباره ترسیم مرزهای دریایی بین لبنان و رژیم صهیونیستی گفت: من امروز می گویم که ما در ساعات حساسی قرار داریم و مرجعی که باید موضع رسمی لبنان را اعلام نماید میشل عون رئیس جمهور است. ما منتظر مواضع رسمی هستیم و هنگامی که هیات‌ها به راس الناقوره رفتند و توافق را امضا کردند می‌توانیم بگوییم که توافق حاصل شده است. ما به عنوان مقاومت منتظر خواهیم بود.

دبیرکل حزب الله افزود: اختلافات شدیدی داخل رژیم صهیونیستی وجود دارد و نمی‌دانیم فردا یا روزهای بعد چه اتفاقی روی می‌دهد. تا زمانی که لبنانی‌ها ببینند هیات‌ها به راس الناقوره رفتند باید همچنان محتاط باشیم و احتیاط کنیم. امروز رسانه‌های اسرائیل و برخی رسانه‌های عربی سعی دارند این را القا کنند که حزب الله می‌خواهد توافق را به هم بزند. عجیب اینجاست که برخی مردم در حالی این حرف را می‌زنند که تمام اقدامات حزب الله از ابتدای این پرونده را مشاهده کردند.

سید حسن نصرالله تاکید کرد: برای ما به عنوان مقاومت، مهم، حمایت و ایستادن در کنار دولت لبنان و حمایت از مطالبات لبنان است. چیزی که برای ما اهمیت دارد استخراج نفت و گاز از میادین نفتی لبنان است. هنگامی که رئیس جمهور موضع رسمی لبنان را اعلام کند کارها برای مقاومت انجام شده و تا آن زمان باید هوشیار باقی بمانیم.

دبیرکل حزب الله تصریح کرد: من در اینجا باید از رزمندگان مقاومت یاد کنم. ما نیازی به ارسال پهپادها یا غیره نداشتیم و هدف از ابتدا این بود که به دشمن بفهمانیم مقاومت در چیزی که می‌گوید جدی است. من می‌خواهم از این برادران رزمنده در مقاومت تشکر کنم و به آنها بگویم که همچنان آماده و هوشیار باقی خواهید ماند تا اینکه ببینیم تفاهم امضا شده است. ما باید در این زمینه با روحیه مسئولیت پذیری ملی رفتار کنیم و این موضوع باید به عنوان یک ثروت ملی که مختص به هیچ طایفه، یا طرف و منطقه مشخصی نیست مورد نظر قرار گیرد.

تحولات فلسطین

سید حسن نصرالله در بخشی دیگر از سخنان خود با اشاره به تحولات فلسطین، گفت: آنچه در کرانه باختری روی می دهد برای رژیم صهیونیستی و تمام گروه های سیاسی آن شوکه کننده بود. مقاومت دست به کارهای زیادی زد که اسرائیل آن را شنید و مشاهده کرد و درک کرد. مقاومت در کرانه باختری امروز به همبستگی سیاسی، رسانه‌ای و مردمی کامل نیاز دارد و از توان تغییر معادلات برخوردار است و امید زیادی به آن هست.

روابط جنبش حماس و سوریه
دبیرکل حزب الله لبنان درباره رابطه بین جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) و سوریه تاکید کرد: تصمیم جنبش حماس درباره تقویت روابط با سوریه تصمیمی شجاعانه، مدبرانه و درست بود. تصمیم ازسرگیری روابط بین حماس و سوریه موجب ایجاد همگرایی بین کشورها، ارتش‌ها و جنبش‌های مقاومت است.