emamian

emamian

روز پنجشنبه هفته گذشته و در جریان رونمایی از دستاوردهای صنعت دفاعی کشور، تصاویری از نمایشگاه اقتدار موشک‌های بالستیک ساخت وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح منتشر شده که در این تصاویر، یک موشک جدید بنام موشک فتح در کنار دیگر موشک‌های سوخت جامد تولید شده توسط سازمان صنایع هوافضای وزارت دفاع وجود داشت.


موشک فتح در نمایشگاه موشکی وزارت دفاع

در اولین نگاه به این موشک و بررسی مشخصات ظاهری آن، آنچه که قابل مشاهده است شکل ظاهری آن مشابه موشک‌های خانواده فاتح است چراکه شکل بالک‌های این موشک شامل بالک‌های پایدارساز و هدایتگر در قسمت انتهایی و ابتدایی موشک و همچنین شکل سرجنگی کاملا مشابه موشک‌های خانواده فاتح است. البته سرجنگی موشک فتح در مقایسه با سرجنگی موشک فاتح-۱۱۰ تک مخروط به نظر می‌رسد که این موضوع به دلیل کوچک‌تر شدن ابعاد موشک است.

تاکنون اطلاعاتی به صورت رسمی از مشخصات این موشک منتشر نشده است، اما با توجه به قرار گرفتن موشک فتح در کنار موشک‌های خانواده فاتح در نمایشگاه موشکی وزارت دفاع خصوصا موشک فاتح-۱۱۰ و مقایسه ابعاد این موشک با موشک فاتح-۱۱۰، به نظر می‌رسد به صورت تقریبی ابعاد موشک فتح کمتر از نصف موشک‌ فاتح-۱۱۰ باشد.


مقایسه ابعاد موشک فتح کادر قرمز با موشک فاتح-۱۱۰ کادر زرد

در صورت مفروض قرار دادن این گزاره که ابعاد موشک فتح نصف موشک فاتح-۱۱۰ باشد، با توجه به طول ۸.۸ متری و قطر ۶۱ سانتی‌متری موشک فاتح-۱۱۰، برای موشک فتح می‌توان طول حدودا ۴ متری، قطر حدودا ۳۰ سانتی‌متری و وزنی حدودا ۱۵۰۰ کیلوگرمی برای آن در نظر گرفت.

بهمن‌ماه سال گذشته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از موشک بالستیک تاکتیکی رعد-۵۰۰ رونمایی کرد که موشکی توسعه یافته از فاتح-۱۱۰ بود اما با یک تفاوت اساسی؛ در این موشک با استفاده از پیشران سوخت جامد و سبک کامپوزیتی با نام زهیر و همچنین بدنه غیرفلزی کامپوزیتی با استفاده از الیاف کربن، وزن موشک رعد-۵۰۰ نسبت به موشک فاتح-۱۱۰ به یک دوم کاهش یافت اما در عین حال برد آن نیز به دلیل سبک‌تر شدن موشک، ۲۰۰ کیلومتر افزایش یافت.


موشک رعد-۵۰۰ تولید شده در نیروی هوافضای سپاه

با توجه به موضوع فوق، می‌توان استفاده از بدنه غیرفلزی با الیاف کربن را به منظور کاهش وزن در موشک فتح متصور بود؛ از سویی در این موشک کاهش سایز هم اتفاق افتاده که می‌تواند باعث حمل ۲ یا ۳ فروند از آن توسط یک خودرو شود؛ موضوعی که رد آن در رزمایش اخیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشهود بود.

در رزمایش پیامبر اعظم ۱۴ سپاه پاسداران، تصاویری از یک پرتابگر جدید موشک‌های بالستیک خانواده فاتح به همراه موشک‌هایی با ابعاد کوچکتر نسبت به موشک فاتح منتشر شد. اکنون و با انتشار تصاویر موشک فتح می‌توان گفت که موشک جدید شلیک شده در رزمایش اخیر سپاه، همان موشک فتح بوده که با ابعاد کوچتر نسبت به فاتح-۱۱۰ به صورت دو فروندی بر روی خودروی پرتابگر قرار گرفته است.

پرتابگر این موشک هم که ظاهری مشابه با خودروهای تجاری داشت، یک تفاوت عمده با نمونه‌های دیگر پرتابگر موشک‌های فاتح داشت و آن هم قابلیت حمل و شلیک دو فروند موشک به طور همزمان بود.


پرتابگر دو فروندی موشک فتح با ظاهر غیرنظامی و استتار شونده در رزمایش اخیر سپاه

این موضوع از این جهت حائز اهمیت بود که پیش از این پرتابگرهای دو فروندی موشک‌های خانواده فاتح و یا ذوالفقار، بر روی شاسی‌هایی که با ظاهر کاملا نظامی توسعه یافته‌اند نصب شده است. استفاده از پرتابگرهایی با ظاهر غیرنظامی باعث می‌شود تحرکات و جابجایی‌های یگان موشکی به دور از چشم دشمن و با اطمینان خاطر نسبت به عدم لو رفتن محل شلیک و جابجایی یگان‌های موشکی انجام شود. 


پرتابگر دوفروندی موشک هرمز با ظاهر و پیکربندی کاملا نظامی

افزایش قدرت آتش موشکی یگان‌های عمل کننده یکی از مسائل مهمی است که در صحنه رزم اثرات قابل توجهی دارد؛ موضوعی که با استفاده از پرتابگرهای چند فروندی موشک‌های بالستیک و البته استفاده از موشک‌هایی با ابعاد کوچکتر که تاکتیک پذیری بیشتری دارند (مانند موشک فتح) می‌تواند محقق شود و قدرت و دقت آتش بیشتری را برای این یگان‌ها به ارمغان بیاورد.

* شیوه‌های مواجهه با حوادث و بلایا در سخن و سیرۀ امام سجاد (ع)

  
مقدمه

حوادث و بلایا، بخشی از حقایق زندگی انسان هستند. ترس و نا امنی، گرسنگی و فقر، بیماری و معلولیت‌های جسمی، فقدان عزیزان و خسارات مالی و آزار و اذیت‌های جسمی و روحی دیگران، از مهم‌ترین حوادث و بلایایی هستند که افراد بشر با آن درگیرند. این حوادث و بلایا گاه با اسباب طبیعی، مانند سیل و زلزله رخ می‌دهد و گاه با اسباب بشری، مانند جنگ. موضع‌گیری درست در برابر این حوادث و بلایا، نقش مهم و تعیین‌کننده‌ای در زندگی انسان دارد. این نوشتار بر آن است تا با بهره‌گیری از سخن و سیره پیشوای چهارم، امام زین‌العابدین۷، شیوه‌های مواجهه درست با حوادث و بلایا را مشخص کند؛ زیرا این اسوه صبر و شکیبایی از ابتدا تا انتهای حادثه کربلا حضور داشت و از یک سو بار سفر و مصیبت شهادت و فراق عزیزان خود را به دوش کشید و از سوی دیگر رنج اسارت را به جان خرید و همه مراحل آن را به‌زیبایی پشت سر گذاشت. در سخن و سیره این امام همام، دست‌کم سه شیوه کلی برای برخورد با حوادث و بلایا وجود دارد که به شرح آن‌ها می‌پردازیم.

    

الف. اصلاح نگرش‌ها

نخستین گام برای مواجهه درست با حوادث و بلایا، اصلاح نگرش خود نسبت به این موضوع است؛ زیرا همواره نگرش‌ها، جهت‌دهنده رفتارهای انسان هستند. برای اصلاح نگرش‌ها، شناخت چند نکته ضروری است که در این­جا با تأکید بر کلمات امام سجاد۷ آن‌ها را تبیین می‌کنیم.

    

۱. آمیختگی دنیا با بلا

دنیا سرایی است که با بلا آمیخته است و هیچ کس از اهل آن، از گردونه بلا خارج نیست. درک درست این مطلب و پذیرش آن، توقع و انتظار ما را از دنیا پایین می‌آورد و تحمل بسیاری از دشواری‌های آن را بر ما آسان‌تر می‌کند؛ چنان­که امیرالمؤمنین۷ در توصیف دنیا فرمود: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَا یَسْلَمُ نُزَّالُهَا أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ...؛[۱] سرایی است پیچیده به بلا و معروف به خیانت. احوالش پایدار نمی‌ماند و ساکنانش در سلامت نمی‌مانند. حالاتش گوناگون و نوبت‌هایش [از نظر نعمت و زحمت] دگرگون است».

دنیا به‌خودی‌خود، بد نیست؛ زیرا جلوه عظمت پروردگار و عبادتگاه خدا و محل تکامل اولیای خداست. مشکل اصلی، نحوه نگرش ما به دنیاست که آن را آرمان‌شهر و کعبه آمال خود قرار می‌دهیم. از این ‌رو در دنیا تنها به دنبال راحتی و رفاه می‌گردیم و نمی‌توانیم بلاها و سختی‌های آن را تحمل کنیم؛ در حالی ‌که چنین نیست و دنیا، عاریت‌سرایی بیش نیست و مقصد اصلی، سرای آخرت است. بر این اساس مرگ و خروج از دنیا، سرآغاز راحتی مؤمن از درد و غم و گرفتاری‌های دنیاست؛ به‌گونه‌ای که وقتی مؤمن در آستانه خروج از دنیا قرار می‌گیرد و میان بازگشت به دنیا و سفر به عالم آخرت مخیر می‌شود، هرگز آرزو و درخواست بازگشت به دنیا را نمی‌کند. چنان­که امام زین‌العابدین۷ فرمود: «هنگامی که فردِ مؤمن را غسل می‌دهند، به روحش گفته می‌شود: آیا دوست داری به همان جسدی که در آن بودی، برگردی؟ و او پاسخ می‌دهد: با بلا و زیان­کاری و غم [دنیا] چه کنم؟!»؛[۲] یعنی اگر به کالبد جسمانی‌ام برگردم، باید دوباره به دنیای پر از بلا و غم و خسران برگردم؛ در حالی‌ که به ‌تازگی از آن آسوده شده‌ام.

  

۲. نکوهش عافیت‌طلبی مطلق

عافیت‌طلبی در دنیا، امری ناپسند است. مصیبت‌ها و بلاها، عرصه امتحان بندگی انسان‌هاست. خداوند هر که را بیشتر دوست بدارد، از جام بلایش بیشتر به او می‌نوشاند تا در بزم قربش نزدیک‌تر گرداند؛ از این‌ رو انبیا و اولیای الهی به حسب مقام و منزلت خود نزد خدا، بیشترین مصیبت‌ها و سختی‌ها را به جان خریدند. پس از آنان نیز مؤمنان عادی به حسب مرتبه ایمانی خود بیش از دیگران در سختی و بلا بوده‌اند؛ چنان­که امام صادق۷ فرمود: «إِنَّ أَهْلَ الْحَقِّ لَمْ یَزَالُوا مُنْذُ کَانُوا فِی شِدَّةٍ، أَمَا إِنَّ ذَلِکَ إِلَی مُدَّةٍ قَلِیلَةٍ وَ عَافِیَةٍ طَوِیلَةٍ؛[۳] اهل حق از همان ابتدا پیوسته در سختی بوده‌اند. هان! که این سختی تا مدت زمان اندک، و به دنبال آن عافیت طولانی است». بنابراین حرکت در مسیر بندگی، مستلزم تحمل سختی‌ها و گرفتاری‌هاست؛ چنان­که حافظ می‌گوید:

امام سجاد۷ درباره نکوهش عافیت‌طلبی فرمود: «إِنِّی لَأَکْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یُعَافَی فِی الدُّنْیَا فَلَا یُصِیبَهُ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْمَصَائِبِ؛[۵] من خوش ندارم که فرد در دنیا در عافیت باشد و چیزی از مصائب به او نرسد». همچنین آن حضرت درباره درد «تب» فرمود: «نِعْمَ الْوَجَعُ الْحُمَّی تُعْطِی کُلَّ عُضْوٍ قِسْطَهُ مِنَ الْبَلَاءِ وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یُبْتَلَی؛[۶] خوب دردی است تب. سهمِ بلایِ هر عضوی را می‌دهد و در کسی که مبتلا نمی‌شود، هیچ خیری نیست».

البته این مطالب به این معنا نیست که از خداوند بلاها را درخواست کنیم؛ بلکه به این معناست که باید حقیقت بلا را بشناسیم و در برابر خواست الهی تسلیم باشیم. امام سجاد۷ بر مردی گذر کرد که از خداوند می‌خواست به او صبر عطا کند. حضرت به او فرمود: «چنین مگو و از خدا عافیت و شکر بر عافیت را بخواه که شکر بر عافیت، بهتر از صبر بر بلاست. دعای پیامبر این بود: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْعَافِیَةَ وَ الشُّکْرَ عَلَی الْعَافِیَةِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ؛[۹] بارالها، از تو عافیت و شکر بر عافیت را در دنیا و آخرت می‌خواهم».

 

۳. بی‌ارزشی دنیا و ارزشمندی آخرت

یکی دیگر از نکاتی که چشم‌انداز بلا را در نظر انسان اصلاح، و تحمل آن را آسان می‌کند، توجه به بی‌وفایی و بی‌ارزشی دنیا در مقایسه با آخرت است. شناخت حقیقت دنیا، کاستی‌ها و محدودیت‌های آن و نیز شناخت حقیقت آخرت و محاسن آن، انسان را از دنیازدگی و دنیاپرستی می‌رهانَد و او را دلبسته و شیفته آخرت می‌کند. در واقعه کربلا حضرت سیدالشهدا۷ در مواقف متعدد، از بی‌وفایی و بی‌ارزشی دنیا و تبیین حق‌ بودن مرگ سخن گفته و از همان ابتدای قیام، توجهش به سوی رضای خدا و سعادت ‌سرای آخرت بوده است؛ از این رو هر نوع بلا و سختی را در این راه به جان خریده است. امام سجاد۷ در این باره می‌فرماید:

پدرم از همان ابتدای خروج [و حرکت به سوی کربلا] در هر منزلی که فرود می‌آمد و از هر منزلی که کوچ می‌کرد، یحیی بن زکریا و شهادتش را یاد می‌کرد[۱۰].

 حضرت با این بیان، به حوادث‌ آینده که سر مبارکش را برای ابن‌زیاد و یزید هدیه می­برند، اشاره کرد. این مطلب از بی‌ارزشی دنیا نزد خدا حکایت می­کند؛ و گر نه اجازه نمی‌داد که با اولیای او چنین کنند. امام سجاد۷ می‌فرماید:

در شب عاشورا پدرم در خیمه خودش نشسته بود و این اشعار را می‌خواند:

ای روزگار اُفّ بر دوستیِ تو؛ چقدر بامدادان و شامگاهان رفیقان و خواهندگانَت کشته شده‌اند و روزگار راضی نمی‌شود که کسی را به جای کسی بگیرد؟! همانا کار به پروردگار جلیل واگذار شده است و هر موجود زنده‌ای راهی را می‌پیماید.

پدرم این ابیات را دو سه مرتبه خواند تا مقصودش را دانستم. بُغض گلویم را گرفت، ولی بغضم را برگرداندم و سکوت کردم و دانستم که بلا نازل شده است.[۱۱]

 

۴. مقابله با تحریف عقیدتی حادثۀ کربلا

یکی از اقدامات فرهنگی امام زین‌العابدین۷ در ایام اسارت، ایستادگی در برابر تحریفات عقیدتی حادثه به‌عنوان یک ابتلای بزرگ تاریخی و ارایه تفسیری صحیح از آن برای مصون ماندن این واقعه از تحریف مغرضان و بدخواهان بود. برای مثال وقتی آن حضرت با ابن‌زیاد روبه‌رو شد و از نامش پرسید، حضرت فرمود: «علی بن حسین هستم». ابن‌زیاد گفت: «آیا خدا علی بن حسین را نکشت؟!». فرمود: «برادری داشتم که نامش علی [اکبر] بود، مردم او را کشتند». ابن‌زیاد گفت: «بلکه خداوند او را کشت». حضرت در جواب او این آیه قرآن را تلاوت کرد: «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها؛[۱۳] خدا جان‌ها را در هنگام مرگشان می‌ستاند».[۱۴]

ابن‌زیاد و حکومت پلید اموی در تبیین واقعه کربلا برای مردم به گونه‌ای عمل می‌کردند که کشتن امام حسین۷ و یارانش، امر مشروعی بوده که خداوند به آن راضی بوده است؛ زیرا امام حسین۷ از اجماع مسلمین و بیعت با یزید به‌ عنوان خلیفه مسلمانان خارج شده است. سخنان ابن‌زیاد با امام۷ نیز بر این اندیشه مبتنی بود. امام سجاد۷ با کمال شجاعت و شهامت در برابر این اندیشه ناروا ایستاد و در درجه اول به ابن‌زیاد اعلام کرد که خداوند به کشتن برادرم (علی اکبر) راضی نبوده است و برادرم همچون هابیل به ظلم و بیداد کشته شد. پس این ادعا که کشته ‌شدن او کیفر بدی‌اش بوده است، مدعا و مغالطه‌ای باطل است. وقتی ابن‌زیاد بر سخن باطل خود اصرار ورزید، امام۷ آن را به نفع خود مصادره کرد و فرمود: آری، برادرم را خداوند کشت؛ ولی به این معنا که خداوند مانند همه انسان‌های دیگر به هنگام وفات، جان او را گرفت و مجرد قبض روح از سوی خدا، نشانه خوبی، یا بدی فرد نیست.

  

ب. دعا برای رفع بلا

دومین شیوه مواجهه درست با حوادث و بلایا، دعا برای رفع بلا پیش از نزول آن است که به برخی نکات در این زمینه اشاره می‌شود.

  

۱. تأثیر دعا در رفع بلا

دعا یکی از عوامل تأثیرگذار در رفع بلاست. اگر انسان نسبت به نزول حوادث و بلایای ناگوار بر خود یا خانواده، نزدیکان و دوستانش نگران باشد، می‌تواند عاجزانه دست به درگاه پروردگار بردارد و دفع آن بلاها را از خداوند بخواهد. امام زین‌العابدین۷ فرمود: «إِنَّ الدُّعَاءَ وَ الْبَلَاءَ لَیَتَرَافَقَانِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ إِنَّ الدُّعَاءَ لَیَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً؛[۱۵] دعا و بلا تا روز قیامت با هم رفیق‌ هستند. دعا بلا را بر می‌گردانَد، در حالی ‌که استوار شده باشد». مراد از استوار شدن بلا این است که قضا و قدر الهی به بلایی تعلق گرفته و همه مراحل آن طی شده باشد و بلا در آستانه نزول باشد، ولی هنوز به مرحله امضا نرسیده باشد. چنین بلایی با دعا قابل دفع است؛ چنان­که در داستان قوم یونس۷ نزول بلا به مرحله محکمی رسیده بود، ولی هنوز به مرحله امضا و نزول نرسیده بود که وقتی قومش ایمان آوردند و با گریه و زاری دست به دعا برداشتند، عذاب از آنان برداشته شد.

در کلمات امام سجاد۷ میان کسی که پیوسته اهل دعاست و کسی که پس از نزول بلا دست به دعا بر می‌دارد، فرق گذاشته شده است. آن حضرت می‌فرماید: «مَنْ‏ تَقَدَّمَ‏ فِی‏ الدُّعَاءِ قَبْلَ أَنْ یَنْزِلَ بِهِ الْبَلَاءُ ثُمَّ دَعَا اسْتُجِیبَ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَتَقَدَّمْ فِی الدُّعَاءِ ثُمَّ نَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ؛[۱۶] کسی که پیش از نزول بلا در دعا پیشگام باشد، سپس دعا کند؛ برایش مستجاب می‌شود و کسی که در دعا پیشگام نباشد، سپس بلا بر او نازل شود؛ دعایش مستجاب نمی‌شود». بنابراین اگر کسی مأنوس با دعا باشد، خداوند عنایت ویژه‌ای به وی دارد.

   

۲. نمونه‌هایی از دعاهای امام سجاد۷ برای رفع بلا

در میان دعاهای امام سجاد۷ در صحیفه سجادیه و کتب دیگر، دعاهایی برای رفع بلا وارد شده است که به چند نمونه از آن‌ها به صورت مختصر اشاره می‌کنیم.

  

نمونه اول: بازگرداندن فرد گرفتار به درگاه خداوند

یکی از برنامه‌های هدایتی ائمه:، توجه دادن گرفتاران به منبع اصلی فیض و رحمت و یادآوری این نکته به آنان بود که به جای درخواست از بندگان خدا، به درگاه خداوند بروند و رفع گرفتاری‌هایشان را از او بخواهند. امام زین‌العابدین۷ به مردی گذر کرد که بر در خانه فردی نشسته بود. از او پرسید: «چه چیز تو را بر در خانه این مرد مُترَف (مرفه) و جبّار (زورگو) نشانده است؟». آن مرد گفت: «بلا مرا اینجا نشانده است». حضرت فرمود: «برخیز تا تو را به دری بهتر راهنمایی کنم و به پروردگاری که برایت بهتر از اوست». سپس دستش را گرفت و او را به مسجدالنبی برد و فرمود: «به طرف قبله بایست و دو رکعت نماز بخوان. آن‌گاه دو دستت را به سوی خداوند عزوجل بردار و ثنایش کن و بر رسولش درود بفرست. سپس به آیات آخر سوره حشر و شش آیه اول سوره حدید و دو آیه آخر سوره آل‌عمران دعا کن. آن‌گاه از خداوند سبحان درخواست کن که هر چه از او بخواهی، به تو عطا می‌کند».[۱۷]

   

نمونه دوم: دعای هفتم صحیفه

نمونه‌ای دیگر از نسخه‌های گره‌گشای امام سجاد۷، دعای هفتم صحیفه سجادیه است که هنگام پیش‌ آمدن کار مهم یا نزول حادثه و گرفتاری خوانده می‌شود.[۱۸]

دعای هفتم صحیفه، از دو بخش کلی تشکیل شده است: بخش نخست با ثنای پروردگار و مدح قدرت بی‌انتهای او آغاز می‌شود که خود یکی از آداب دعاست. با توجه به این­که این دعا برای حوادث و گرفتاری‌ها خوانده می‌شود، در این بخش از دعا بیشتر به قدرت پروردگار برای حل سختی‌ها و مشکلات توجه شده است. دعا این چنین آغاز می‌شود:

«یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ، وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَرّ الشَّدَائِدِ، وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ؛[۱۹] ای کسی که گره ناخوشی‌ها به وسیله او گشوده می‌شود و حرارت سختی‌ها به سبب او آرام می‌گیرد. ای کسی که راه برون‌رفت به سوی آسودگیِ گشایش را از او می‌خواهند».

در بخش دوم، حاجت و حال خود به درگاه خداوند عرض می‌شود. در آن­جا مشکل خود و ناتوانی از حل آن یادآوری و این­که تنها به دست پروردگار حل می‌شود. در فرازی از این بخش می‌گوید: «وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ؛ پروردگارا! بر من محنتی رسیده که بار گرانش مرا از پای در آورده است و به رنجی در افتاده‌ام که بر خود هموار نتوانم کرد». آن‌گاه این چنین ادامه می‌دهد تا در فراز پایانی دعا با صلوات بر محمد و آل­ ‌محمد: گشایش در کار خود و رفع همّ و غم خود را از خدا می‌خواهد.

بی‌شک این دعا الگویی نیکو برای رفع بلا و گرفتاری به دست می‌دهد و همچون دیگر دعاهای مأثور اهل‌بیت:، حاوی نکات تربیتی بسیار ارزشمندی است که مجال برشمردن آن‌ها نیست.

   

ج. صبر بر بلا

یکی دیگر از وظایف انسان در برابر بلا، صبر بر آن است. اگر انسان برای رفع بلا دعا نکند، یا دعا کند، اما مصلحت و خواست خدا بر این تعلق گرفته باشد که دعایش را مستجاب نکند و بنده‌اش را به مصیبت و سختی مبتلا کند؛ بنده مؤمن نباید خود را ببازد، بلکه باید با شکیبایی به خواست الهی گردن نهد. این بحث نیز بسیار مهم و ارزشمند است که در این زمینه به بیان دو نکته بسنده می‌کنیم.

  

۱. بلاها عرصه آزمون ایمان انسان

بلاها، عرصه آزمون ایمان انسان‌هاست و آنان پس از پذیرش اصل دین، با امتحانات گوناگون آزموده می‌شوند تا مؤمنان راستین از مدعیان دروغین ایمان، شناسایی و غربال شوند و سعادت و شقاوت آن‌ها بر اساس آن رقم بخورد. قرآن کریم در آیات متعددی از جمله در ابتدای سوره عنکبوت بر ضرورت و حتمیت امتحان مؤمنان تأکید کرده است.[۲۰]

یکی از وظایف مهم انسان در برابر بلاها، صبر بر آن‌هاست. صبر، مهم‌ترین بخش ایمان است که جایگاه آن در ایمان و دینداری، به مثابه جایگاه سر در میان اعضای بدن است. امام سجاد۷ فرمود: «الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ؛[۲۱] نسبت صبر با ایمان، به منزله نسبت سر است با جسد و کسی که صبر ندارد، ایمانی ندارد». هم‌چنین آن حضرت فرمود:

الصَّبْرُ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ فِیمَا قَضَی عَلَیْهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ لَمْ یَقْضِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلَّا مَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ؛[۲۲] شکیبایی و رضایت از خدا، در رأس طاعت خداست و کسی که شکیبایی ورزد و از قضای خداوند در امور محبوب، یا ناخوشایندش راضی باشد، خداوند عزوجل در امور محبوب یا ناخوشایندش تنها به چیزی حکم می‌کند که برایش بهتر است.

 امور محبوب خداوند، همان نعمت‌ها و امور ناخوشایند، همان سختی‌ها و بلاهایی است که به بندگانش می‌دهد. امام زین‌العابدین۷ در جای دیگری از پدرش، از جدش امیرالمؤمنین۷ نقل می‌کند که حضرت فرمود: «وُکِلَ الْبَلَاءُ بِالصَّبْرِ؛[۲۳] بلا به صبر گماشته شده است».

این اعتقاد که خداوند همواره بهترین چیزها را برای بنده مؤمنش مقدّر می‌کند، تحمل سختی‌ها و مصائب را بر بنده آسان و حتی گوارا می‌نماید؛ چنان­که امام صادق۷ فرمود:

قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ لَا أَصْرِفُهُ فِی شَیْ‏ءٍ إِلَّا جَعَلْتُهُ خَیْراً لَهُ فَلْیَرْضَ بِقَضَائِی وَ لْیَصْبِرْ عَلَی بَلَائِی‏ وَ لْیَشْکُرْ نَعْمَائِی أَکْتُبْهُ یَا مُحَمَّدُ مِنَ الصِّدِّیقِینَ عِنْدِی؛[۲۵] خداوند عزوجل فرمود: بنده مؤمنم را از حالی به حالی نمی گردانم، مگر این­که آن را برایش بهتر قرار می‌دهم؛ پس باید به قضایم خشنود باشد و بر بلایم شکیبایی ورزد و از نعمت‌هایم شکرگزاری کند که در این صورت ای محمد، او را نزد خودم از بسیار راستگویان می‌نویسم.

 

      

۲. جلوه‌های صبر امام زین‌العابدین۷

حضرت امام زین‌العابدین۷ در طول دوران اسارت، جلوه‌های بی‌مانند و مثال ‌زدنی از صبر و مقاومت در برابر سختی‌ها را آفرید. ایشان از یک سو بر مصیبت فراق عزیزان و اسارت در دست دشمنان صبر کرد. برای مثال وقتی خطیب اموی در مجلس یزید بر منبر رفت و در نکوهش امام حسین۷ و امیرالمؤمنین۷ و در مدح معاویه و یزید مبالغه کرد، امام سجاد۷ بر سرش چنین فریاد کشید: «وَیْلَکَ أَیُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَیْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَکَ مِنَ النَّارِ؛[۲۶] وای بر تو ای سخنگو! خشنودی مخلوق را به خشم خالق خریدی! پس جایگاهت را در آتش مهیا کن (منتظر جایگاهت در آتش باش)». امام در این موقف با یک جمله کوتاه به همگان فهماند که این کار خطیب، تنها برای دنیاطلبی و جلب رضایت یزید به عنوان بنده‌ای از بندگان خدا و بر خلاف رضای خداست و عاقبت آن نیز چیزی جز آتش دوزخ نیست.

همچنین وقتی پیرمرد شامی در برابر مسجد جامع دمشق به کاروان اسرای اهل‌بیت: که اغلب‌شان از زنان بودند، نزدیک شد و گفت: «حمد خدایی را که شما را کُشت و هلاک کرد و سرزمین‌ها را از دست مردانتان آسوده کرد و امیرالمؤمنین [یزید!] را بر شما مسلط کرد!»؛ امام سجاد۷ او را خطاب کرد و با زبان قرآن با او احتجاج نمود و آیه اجر خویشاوندان پیامبر۹، آیه اعطای حق خویشاوندان به آنان و آیه خمس و تطهیر را برایش تلاوت نمود و به او یادآوری و تأکید کرد که نزدیکان پیامبر۹ و اهل‌بیت:، ماییم که خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده است. پیرمرد پس از اندکی سکوت و درنگ، از سخن گذشته‌اش پشیمان شد و سخنان امام را تأیید کرد. آن‌گاه سر به آسمان برداشت و از دشمنان آل ‌محمد۹ بیزاری جست و توبه کرد. وقتی این خبر به یزید رسید، دستور قتل او را صادر نمود و آن پیرمرد جانش را در راه دوستی اهل‌بیت: فدا کرد.[۲۷]

  

کاظم دلیری

  

فهرست منابع

۱. ابن‌طاووس، علی بن موسی‏؛ اللُهوف علی قتل الطفوف؛ ترجمه احمد فهری زنجانی؛ تهران: نشر جهان‏، ۱۳۴۸ش‏.

۲. ــــــــــــــــــــــــــ؛ فلاح السائل‏؛ قم: بوستان کتاب‏، ۱۴۰۶ق‏.

۳. ابن‌نما حلی، جعفر بن محمد؛ مثیر الأحزان‏؛ چاپ سوم، قم: مدرسه امام مهدی، ۱۴۰۶ق‏.

۴. ابومخنف، لوط بن یحیی‏؛ وَقعة الطفّ‏؛ تحقیق محمدهادی یوسفی غروی؛ چاپ سوم، قم: جامعه مدرسین‏، ۱۴۱۷ق.

۵. امام زین‌العابدین۷، علی بن الحسین؛ صحیفه سجادیه؛ چاپ اول، قم: دفتر نشر الهادی، ۱۳۷۶ ش.

۶. اهوازی، حسین بن سعید؛ المؤمن‏؛ قم: مؤسسة الإمام المهدی، ۱۴۰۴ق.

۷. بیدل دهلوی، عبدالقادر؛ کلیات بیدل؛ کابل: دپوهنی وزارت و دارالتألیف ریاست، ۱۳۴۱ ش.

۸. حافظ شیرازی، شمس‌الدین محمد؛ دیوان حافظ با شرح کامل ابیات؛ چاپ هشتم، تهران: انتشارات گنجینه، ۱۳۸۸ ش.

۹. شریف الرضی، محمد بن حسین‏؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ چاپ اول، قم: نشر هجرت‏، ۱۴۱۴ق‏.

۱۰. صدوق، محمد بن علی؛ ثواب الأعمال و عقاب الاعمال؛ قم: دارالشریف الرضی للنشر‏، ۱۳۶۴ش.

۱۱. طبرسی، علی بن حسن‏؛ مشکاة الأنوار؛ چاپ دوم، نجف: المکتبة الحیدریة، ۱۳۸۵ق‏.

۱۲. قطب‌الدین راوندی، سعید بن هبة‌الله‏؛ الدعوات؛ قم: مدرسه امام مهدی، ۱۴۰۷ق.

۱۳. کلینی، محمد بن یعقوب‏؛ الکافی؛ تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی؛ چاپ چهارم، تهران: دارالکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ق‏.

۱۴. مفید، محمد بن محمد؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.

  


پی نوشت ها:

[۱]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ ص ۳۴۸.

[۲]. حسین بن سعید کوفی اهوازی؛ المؤمن؛ ص ۲۴، ح ۳۲.

[۳]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ‏۲، ص ۲۵۵.

[۴]. شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی؛ دیوان حافظ با شرح کامل ابیات؛ ص ۱۵۹.

[۵]. محمد بن یعقوب کلینی؛‌ الکافی؛ ج ‏۲، ص ۲۵۶.

[۶]. محمد بن علی صدوق؛ ثواب الأعمال و عقاب الاعمال؛ ص ۱۹۲.

[۷]. ریش به معنای مجروح و زخمی.

[۸]. شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی؛ دیوان حافظ با شرح کامل ابیات؛ ص ۴۰۷.

[۹]. علی بن حسن طبرسی؛ مشکاةالأنوار؛ ص ۲۵۸؛ سعید بن هبة‌الله قطب‌الدین راوندی؛ الدعوات؛ ص۱۱۴.

[۱۰]. محمد بن محمد مفید؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ج ‏۲، ص ۱۳۲.

[۱۱]. لوط بن یحیی ابومخنف؛ وقعة الطف؛ ص۲۰۰؛ محمد بن محمد مفید؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ج ‏۲، ص ۹۳.

[۱۲]. عبدالقادر بیدل دهلوی؛ کلیات بیدل؛ ج ۱، ص ۵۶۴.

[۱۳]. زمر: ۴۲.

[۱۴]. جعفر بن محمد ابن‌نما حلی؛ مثیر الأحزان؛ ص ۹۱.

[۱۵]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ‏۲، ص ۴۶۹.

[۱۶]. علی بن موسی ابن‌طاووس؛ فلاح السائل؛ ص ۴۱-۴۲.

[۱۷]. سعید بن هبة‌الله قطب‌الدین راوندی؛ الدعوات؛ ص ۵۵.

[۱۸]. امام علی بن الحسین۷؛ صحیفه سجادیه؛ ص ۵۲.

[۱۹]. همان، ص ۵۳.

[۲۰]. عنکبوت: ۲-۳. نیز ر.ک: بقره : ۲۱۴.

[۲۱]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ‏۲، ص ۸۹.

[۲۲]. همان، ص ۶۰.

[۲۳]. همان، ج ‏۸، ص ۲۲۱.

[۲۴]. شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی؛ دیوان حافظ با شرح کامل ابیات؛ ص ۲۳۴.

[۲۵]. محمد بن یعقوب کلینی؛‌ الکافی؛ ج ‏۲، ص ۶۱.

[۲۶]. علی بن موسی ابن‌طاووس؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ص ۱۸۷-۱۸۸.

[۲۷]. همان، ص ۱۷۶-۱۷۸.

به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، بیانات رهبر معظم انقلاب در آستانه ماه محرم سال ۱۳۸۰ برای اولین‌بار منتشر شد.


متن بیانات معظم له به شرح زیر است:


«بسم الله الرّحمن الرّحیم


الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.


محرّم را در پیش داریم. یکی از جهاتی که محرّم مورد اهتمام است بزرگداشت یک خاطره‌ی بی‌نظیر تاریخ است، [منتها] نه بی‌نظیر در مصیبت و غم و اندوه -که البتّه هست- بلکه بی‌نظیر در حماسه و بُروز برجستگی‌های انسان، برجستگی‌های اهل حق. اگر شما وضعیّت امام حسین را ملاحظه کنید خواهید دید که آن حرکت، آن قیام، با این خصوصیّات، بی‌نظیر است. ما خیلی قیام داشته‌ایم امّا این قیام با این خصوصیّات، بی‌نظیر است. [وضعیّت چنین بوده:] سلطه‌ی باطل با قساوت تمام و با وقاحت تمام روزبه‌روز رو به افزایش است. هیچ امر به معروف و نهی از منکری هم ممکن نیست. به قدری فضای رعب زیاد است که آمرین به معروف و ناهین عن المنکر سعی می‌کنند در معرض امر به معروف و نهی از منکر قرار نگیرند؛ حتّی افراد جسور و گستاخ. یعنی مثلاً عبدالله‌بن‌زبیر آدم جسوری است، آدم خیلی گستاخی است امّا سعی می‌کند با دستگاه خلافت مواجهه پیدا نکند؛ این قدر وضعیّت سخت است. یک کسی مثل عبدالله‌بن‌جعفر که برادرزاده‌ی امیرالمؤمنین و داماد امیرالمؤمنین و شوهر جناب زینب است، سعی می‌کند که به دستگاه خلافت حتّی نزدیک نشود، چون اصلاً غیر از این چیزی متصوَّر (۱) نیست. یک کسی مثل عبدالله‌بن‌عبّاس حالت انزوا از جامعه پیدا می‌کند، کأنّه کناره‌گیری می‌کند، یک گوشه‌ای می‌نشیند؛ یعنی این کسانی که زبانهای ناطق و گویا و شخصیّت‌های برجسته و آقازادگان بزرگ بنی‌هاشم و قریش و جوان‌های نامدار صدر اسلام بودند -که هر کدام تاریخچه‌ای از افتخارات پشت سرشان است- جرئت نمی‌کنند بیایند وسط میدان، چه برسد مردم عادّی؛ نه فقط در شام، حتّی در خود مدینه. آن وقت شما وضع مدینه را با بقیّه‌ی جاهای دیگر که آن مرکزیّت را هم نداشته مقایسه کنید. این شرایطِ آن اختناق عجیب و غریب است. آن وقت قیام امام حسین در اینجا برای این است که این سلطه را در هم بشکند؛ حرکت امام حسین برای در هم شکستن این سلطه است، منتها به قصد قدرت‌طلبی نیست؛ ما خَرَجتُ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا ظالِماً وَ لا مُفسِدا؛ (۲) مثل بقیّه‌ی افرادی که قیام می‌کنند، خروج می‌کنند، می‌زنند، می‌کشاند برای اینکه قدرت را قبضه کنند نیست، بلکه برای امر به معروف و نهی از منکر است.


دو عاقبت هم ممکن است برایش پیش بیاید: یکی اینکه پیروز بشود، یکی هم اینکه کُشته بشود؛ با آن وضع فجیعی که برای او قابل تصوّر بود، ولو بدون علم امامت؛ خب معلوم بود، اینها هیچ ملاحظه‌ای نداشتند. در یک چنین شرایطی همان کاری را امام حسین می‌کند که به نقل آیه‌ی مباهله در قرآن کریم -که این ایّام، [نزدیک] روزهای مباهله بود- پیغمبر اکرم با نصارا کرد؛ یعنی اولادش را، نسائش را، اَنفُسش را آورد میدان؛ یعنی عزیزترین سرمایه‌هایش و همه‌ی موجودی خودش را برداشت آورد برای دفاع از حقیقت و برای قیام لله‌.


و بعد صبر کرد؛ که این صبر امام حسین خیلی مهم است. من یک وقتی یک صحبت مفصّلی در مورد صبر امام حسین کرده‌ام که الان مجال نیست. ماها نمی‌فهمیم صبر یعنی چه. صبر در جای صبر معلوم می‌شود که معنایش چیست. این قدر آدم از بزرگان، از محدّثین، از شخصیّت‌های برجسته، از آدم‌های موجّه، از عقلا، از دلسوزان، از نیمه‌دلسوزان مدام بیایند به امام حسین بگویند آقا شما با این کارِ خودت، هم داری یک عملی می‌کنی که فایده ندارد، هم این جور خسارت به خودت و خاندان پیغمبر وارد می‌کنی، اهل حق را ذلیل می‌کنی؛ از این حرف‌ها می‌زدند. از اوّلی که امام حسین از مکّه قصد حرکت کرد و بعضی فهمیدند، این موانع گوناگون اخلاقی در مقابل امام حسین شروع شد، تا شب عاشورا. صبر کردن در مقابل این حوادث [خیلی دشوار است.] من آن وقت -در همان صحبتی که اشاره کردم- گفتم امام (رضوان الله علیه) هم درست همین جور صبر کرد، صبر او هم همین جور بود. این قدر به امام گفتند: آقا جان این جوانها از بین می‌روند، این جور کشته می‌شوند، مملکت خراب می‌شود. در دوره‌ی نهضت می‌گفتند بهترین جوانها را شما دارید به دَم کُشتن می‌دهید. صبر کردن در مقابل این خیرخواهی‌های ناشیانه کار خیلی عظیمی است، کار خیلی بزرگی است، خیلی قدرت می‌خواهد؛ صبر کرد. همه‌ی صبر، در مقابل فشارها و مصائب جسمانی نیست؛ این فشارهایی که به عنوان مصلحت‌طلبی، مصلحت‌جویی، [که بگویند] «آقا بر خلاف مصلحت دارید کار می‌کنید» وارد می‌آید، صبر کردن در مقابل اینها و راه بیّن و روشن و رُشد (۳) را رها نکردن، آن صبر عظیم و صبر جمیلی است که امام حسین (علیه السّلام) انجام داد.


بعد هم با آن وضع فجیع یکی‌یکی دوستانش [کشته می‌شوند]، مثل کسی است که ذرّه‌ذرّه بدن او را قطعه‌قطعه کنند؛ امام حسین در روز عاشورا این جوری بود. این جور نبود که حالا یک بمب بیفتد عدّه‌ای از افراد کشته بشوند؛ نه، هر نفری از این اصحاب که می‌رفتند، هر نفری از این اهل‌بیت که می‌رفتند مثل این بود که یک عضوی از اعضای حضرت را، یک قطعه‌ای از بدن مبارک آن حضرت را دارند جدا می‌کنند؛ و حضرت بر یکی‌یکی صبر کرد، این جرعه‌های صبر را یکی‌یکی نوشید؛ این حرکت به این عظمت [بود]. نتیجه‌اش هم معلوم شد، نتیجه این شد که آن ارزش‌هایی که امام حسین می‌خواست در دنیا بماند ماند: قرآن ماند، اسم اسلام ماند، ارزشهای اسلامی ماند، حدیث پیغمبر ماند و در دایره‌ی محدودتر و مهم‌تری، تشیّع که مکتب اهل‌بیت باشد ماند. اگر امام حسین این کار را نمی‌کرد، همچنان که در طول آن پنجاه شصت سال بعد از رحلت پیغمبر آن جور اسلام تغییر پیدا کرده بود و به آنجا رسیده بود که بتوانند جگرگوشه‌ی پیغمبر را بیایند به قتل برسانند -خب [اوضاع] خیلی فرق کرده بود؛ این را هم من یک وقتی مفصّل تشریح کرده‌ام؛ [اینکه] در دنیای اسلام کار به جایی برسد که بیایند مثل امام حسینی را، مثل زینب کبرایی را، فرزندان پیغمبر را، جگرگوشگان پیغمبر را علناً، صریحاً بکُشند یا اسیر بکنند، باید خیلی اوضاع فرق کرده باشد- به فاصله‌ی اندکی چندین برابر آن، اوضاع فرق می‌کرد و بکل اسلام از بین می‌رفت. امام حسین در واقع مثل آن میخ عظیمی شد که این خیمه‌ای را که طوفان داشت [آن را] می‌برد، با خون خودش نگه داشت. خب این بزرگ‌ترین حماسه‌ی تاریخ اسلام بلکه بزرگ‌ترین حماسه‌ی تاریخ است؛ این را باید حفظ کرد، این را باید زنده نگه داشت، این را باید به عنوان یک گره‌گشا در امورِ همیشه‌ی تاریخ مسلمین، مورد استفاده قرار داد.

 

 

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیه‌ای با گرامیداشت ۳۱ مردادماه روز صنعت دفاعی، رونمایی از موشک‌های شهیدان حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی را نماد عزم و اراده ملی ایرانیان در پیگیری دکترین بازدارندگی دفاعی و تهاجمی کشور و تداوم راه سیدالشهدای مقاومت اسلامی دانست.

در بخشی از این بیانیه آمده است:  جایگاه راهبردی صنعت دفاعی در اقتدار ملی و بازدارنده کشور و اهمیت آن با نگاه به تهدیدات متصور اقتضا می‌کند روند ظرفیت افزایی و ارتقای توانمندی های دفاعی و تهاجمی و دستیابی به محصولات راهبردی این حوزه بویژه در شرایط تحریم های ظالمانه دشمنان، تحت تدابیر حکیمانه و دوراندیشانه مقام معظم رهبری و فرماندهی کل قوا (مدظله العالی) با شتاب بیشتری تداوم یابد .

این بیانیه می‌افزاید : بی‌شک نقش مجموعه وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در این عرصه مبارک که تقویت قدرت بازدارندگی و ارتقای توان دفاعی و تهاجمی جمهوری اسلامی ایران را در هم افزایی با سایر سازمانهای نیروهای مسلح تحکیم و شرایط اطمینان بخشی را در چارچوب بازدارندگی فعال فراهم و تعیین کرده است ، انکارناپذیر و شایسته تقدیر و سپاس است.

این بیانیه خاطرنشان کرده است: تاثیرات بنیادین مجموعه صنعت دفاعی کشور در الگو سازی بومی که فراتر از ایران عزیز در جبهه مقاومت متبلور و به یکی از پیشران های اصلی شکست جنگ های نیابتی و تروریسم تکفیری و ائتلاف های شیطانی دهه اخیر در منطقه تبدیل شده است، نمایشگاه الهام بخش و معناداری را در معرض جهانیان قرار داده است که در آینه آن اراده و اقتدار ایران و ایرانی می‌درخشد.

 این بیانیه رونمایی از موشک بالستیک" شهیدحاج قاسم" و موشک کروز " ابومهدی" را نماد عزم ملی در راستای دکترین بازدارندگی دفاعی و تهاجمی کشور و ظرفیت سازی های متکثر، انبوه و متناسب با نیاز "ضربت متقابل" موفق در میدان مقابله با هر گونه تهاجم  و تعرض محتمل دشمنان توصیف و با قدردانی از اقدام وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در رونمایی از این موشک ها افزوده است : خدای بزرگ را به پاس این نعمت عظیم شاکریم که صنعت دفاعی کشور ما امروز در  لبه  فناوری های پیشرفته جهان حرکت می‌کند و سامانه‌های دفاعی بومی تولید شده آن با  ربودن  گوی سبقت در رقابت با نمونه‌های خارجی ، فعال تر و پویاتر از گذشته به افق های بلندتر می‌اندیشد.

این بیانیه در پایان با گرامیداشت روز صنعت دفاعی و تعظیم به مقام شامخ شهیدان وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، با تاکید بر تداوم همکاری ها و هم افزایی های راهبردی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با  وزارت و سایر نیروهای مسلح برای بسط توان بازدارندگی کشور و تولید محصولات و سامانه های مورد نیاز چتر امنیتی ایران عزیز  ، تصریح کرده است: همت و خودباوری دانشمندان و صنعتگران عرصه صنعت دفاعی کشور در خانواده بزرگ نیروهای مسلح اعم از ارتش ،سپاه ، وزارت دفاع و سایر مجموعه های وابسته و دانش بنیان، برخلاف تصور دشمنان بر تحریم های تسلیحاتی ظالمانه نظام استکبار غلبه و با بی نیاز کردن کشور به بیگانگان ، سامانه ها و تجهیزات بومی این عرصه به ویژه در حوزه موشکی را با تأسی به "مکتب شهید  حسن طهرانی‌مقدم "، مظهر قدرت دفاعی و بازدارندگی موثر قرار داده و با افزایش عمق راهبردی امنیت کشور، دشمنان را حتی از اندیشیدن به نزدیک شدن به مرزهای زمینی ، هوایی و دریایی میهن اسلامی بر حذر داشته اند.

حضرت مسلم بن عقیل در ۹ ذی‌الحجه سال ۶۰ قمری در کوفه به شهادت رسید. پدر وی، عقیل فرزند ابوطالب از نسب‌شناسان قریش و فصحای عرب بود.

چهره مسلم بن عقیل شباهت زیادی به پیامبر (ص) داشت. برخی از منابع او را شجاع‌ترین و نیرومندترین فرزندان عقیل معرفی کرده‌اند. مسلم با رقیه دختر امام علی (ع) ازدواج کرد و از این رو، داماد امام علی (ع) بوده است.


مسلم بن عقیل در ۱۵ رمضان سال ۶۰ از مکه خارج شد و ابتدا به مدینه رفت و از آنجا همراه با دو راهنما، از بی‌راهه به سوی کوفه رهسپار شد که به نظر می‌رسد برای مخفی ماندن حرکتش به کوفه بوده است.

 
مسلم در ۵ شوال به کوفه رسید و در خانه مختار بن ابی عبیده، و بنابر برخی روایات در خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد. شیعیان به محل اقامت مسلم رفت و آمد می‌کردند و مسلم نامه امام حسین (ع) را برای آنها می‌خواند.


مسلم پس از اقامت در کوفه آغاز به گرفتن بیعت برای امام حسین (ع) کرد. دعوت به کتاب خدا، سنت رسول الله، جهاد با ظالمین، دفاع از مستضعفین، کمک به محرومین، تقسیم عادلانه بیت‌المال، یاری اهل بیت، صلح با کسانی که این افراد با او صلح کنند و جنگ با کسانی که اینها با او بجنگند، سخن و فعل اهل بیت (ع) را گوش دادن و بر خلاف آن عمل نکردن، از شرایط این بیعت بود.

مسلم بن عقیل در ۱۱ ذی‌القعده نامه‌ای به امام حسین (ع) نوشت و تعداد زیاد بیعت‌کنندگان را تأیید کرد و امام را به کوفه دعوت کرد.
 


هنگام ورود مسلم به کوفه، حاکم این شهر نعمان بن بشیر بود که منابع تاریخی او را فردی نرم‌خو و صلح طلب معرفی کرده‌اند. هنگامی که خبر بیعت مردم با مسلم بن عقیل در کوفه پیچید، نعمان بن بشیر، مردم را جمع کرد و آنان را به دوری از تفرقه توصیه کرد اما گفت تا کسی با من پیکار نکند، با او نخواهم جنگید. طرفداران و عاملان یزید، از جمله عمر بن سعد بن ابی وقاص و محمد بن اشعث کندی نامه‌ای به یزید نوشتند و به او گزارش دادند که اگر کوفه را می‌خواهی، شتاب کن که حاکم فعلی کوفه، نعمان بن بشیر، ضعیف است یا خود را به ناتوانی زده است. به همین جهت یزید، عبیدالله بن زیاد را که در آن هنگام حاکم بصره بود، به حکومت کوفه نیز منصوب کرد.



عبیدالله بن زیاد و نیز پدرش زیاد بن ابیه سابقه خشنی نزد مردم داشتند. خلفای پیشین غالبا برای سرکوب برخی شورش‌ها از این خاندان استفاده می‌کردند. پیش از این عبیدالله شورش خوارج را در بصره به نحو بسیار خشونت بار و شگفت‌آوری سرکوب کرده بود. با ورود او به کوفه به نظر می‌رسد که اوضاع به ناگه علیه مسلم بن عقیل برگشت و بسیاری از مردم کوفه که قصد قیام علیه حکومت یزید را داشتند، از ترس جان، پراکنده شدند.

 

نقشه قتل عبیدالله بن زیاد
روزی عبیدالله بن زیاد برای عیادت شریک بن الاعور حارثی که از شیعیان امام علی (ع) بود و با عبیدالله دوستی داشت و در بستر بیماری در خانه هانی به سر می‌برد به خانه هانی آمد. پیش از آمدن او، به پیشنهاد شریک بن اعور قرار شد مسلم در جایی پنهان شود و در زمان مناسب عبیدالله بن زیاد را به قتل رساند. هنگامی که ابن زیاد به خانه هانی آمد، مسلم بن عقیل از کشتن او امتناع کرد و دلیل امنتاع خود را نارضایتی هانی بن عروه که دوست نداشت ابن زیاد در خانه‌اش کشته شود و نیز حدیثی از پیامبر (ص) عنوان کرد که از کشتن به شکل غافلگیرانه منع فرموده‌اند.

 


دستگیری هانی و قیام مسلم
ارتباط مسلم با شیعیان مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسی به نام معقل که خود را از طرفداران مسلم بن عقیل و علاقه‌مند به دیدار او نشان می‌داد از مخفیگاه مسلم، آگاه شد. بعد از اینکه عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم آگاه شد، هانی بن عروه را به قصر فراخواند و از او خواست مسلم را به وی تحویل دهد. چون هانی زیر بار چنین کاری نرفت، بازداشت شد. هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از پیروان خود خواست قیام کنند، بنابر روایات منابع تاریخی حدود ۴۰۰۰ نفر با شعار یا منصور امت فراهم شدند. قیام کنندگان به سوی قصر حکومت راه افتادند و آن را محاصره کردند، داخل قصر تنها ۵۰ تن از محافظان عبیدالله و نزدیکان وی حضور داشتند.

 
در این هنگام عبیدالله بن زیاد از بعضی از بزرگان کوفه که کنارش بودند مانند محمد بن اشعث، کثیر بن شهاب حارثی، شبث بن ربعی، قعقاع بن شور، حجار بن ابجر و شمر بن ذی الجوشن خواست که به میان جمعیت روند و با دادن وعده و وعید و ترساندن مردم از رسیدن سپاه شام، آنان را از یاری مسلم و امام حسین(ع)، بازدارند. این حیله کارگر شد. روایات تاریخی از ترس مردم در پی تبلیغات همراهان عبیدالله و سرعت پراکنده شدن آنان از اطراف مسلم حکایت دارند، تا جایی که شب‌هنگام مسلم تنها ماند و جایی برای خفتن نداشت.


مسلم پس از تنهایی و بی‌سرپناهی به زنی به نام طوعه پناه برد و در خانه او مخفی شد؛ اما پسر طوعه، صبح روز بعد، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زیاد گروهی ۷۰ نفره را به محمد بن اشعث داد که مسلم را دستگیر کند و به قصر بیاورند.
 


حضرت مسلم بن عقیل (ع) مصداق عینی و روشن ولایتمداری
کمالات اخلاقى و  ولايتمداری به صورتی شایسته در شخصیت مسلم بن عقیل (ع) شکل گرفته بود .

طبق اقوال تاریخی آن حضرت (بين سال هاى 36 تا 40 هجرى) از جانب سومین پیشوای شیعه متصدى برخى از منصب هاى نظامى در لشگر بوده و  در جنگ صفين، وقتى که اميرالمؤمنين (ع) لشگر خود را صف آرايى مى کرد، امام حسن و امام حسين (ع) و عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقيل را بر جناح راست سپاه، مامور کرد.

در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى (ع) که از سخت ترين دوره هاى تاريخ اسلام نسبت به پيروان اهل بيت(ع) و طرفداران حق بود، حضرت مسلم بن عقيل(ع) با خلوص هر چه تمام در مسير حق بود و از باوفاترين ياران و از خواص اصحاب امام حسن(ع) محسوب مى شد.

پس از شهادت امام مجتبى (ع) که امامت به امام حسين(ع) رسيد تا مرگ معاويه که يک دوره ده ساله بود؛ که باز مسلم بن عقيل را در کنار امام حسين (ع) مى بينيم.

مسلم بن عقیل به عنوان فرستاده ویژه حضرت سیدالشهدا(ع) راهی کوفه شد تا وضعیت را به عرض امام برساند که باز هم کوفیان پیمان شکستند و با وجود این که در هنگام بیعت با ایشان شمار بسیاری از مردم امده بودند، مسلم تنها ماند و شبانه ایشان را دستگیر و به دارالعماره بردند و همان جا هم به شهادت رسید.

حضرت مسلم بن عقیل(ع) در خاندان علم و فضيلت رشد یافته بود و روح حماسی و معنوی این شخصیت برجسته اسلام مصداق عینی و روشن ولایتمداری و همراهی با حجت خدا بود.
 

چهارشنبه, 29 مرداد 1399 11:31

درس های قیام خونین عاشورا

 

عاشورا، مائده بزرگ روح انسان است در تداوم اعصار، تجسّم اعلای وجدان بزرگ است در دادگاه روزگار، صلابت شجاعت انسان است در تجلّی گاه ایمان، طواف خون است در احرام فریاد، تجلّی کعبه است در میقات خون، نقش بیدار گذرها و رهگذرهاست در کاروان درازآهنگ زندگی ها و عبورها.

عاشورا، رواق سرخ حماسه است در تاریکستان سیاهی و بیداد، قلب تپنده دادخواهان است در محکمه تاریخ، طنین بلند پیروزی است در گوش آبادی ها، عطشی است دریاآفرین در اقیانوس حیات، و رسالتی است بزرگ بر دوش اسارتی رهایی بخش.

عاشورا، هدیه اسلام است به بشریت و تاریخ. ...

درآمد

عاشورا، سراسر مدرسه عشق است و آموزگار هدایتگر آن، حسین بن علی علیه السلام. این واقعه سترگ، در تاریخ بشر موجی پدید آورد و مسلمان و غیرمسلمان را با ارزش های متعالی و مفهوم حیات هدفدار آشنا ساخت. هر اندازه انسان ها با درس های نهفته در آن حرکت خونین و ژرف آشناتر گردند، به همان میزان عزّتمند خواهند زیست و پایه های حکومت طاغوت ها را خواهند لرزاند.

درس هایی که از عاشورا می توان گرفت، در گفتار و کردار امام حسین علیه السلام و یارانش دیده می شود و کسی که به دقت در مجموعه این واقعه بنگرد و آن را فرا راه خود قرار دهد، با این درس های انسان ساز آشنا می گردد. در این نوشته برآنیم تا برخی از این درس ها را برشماریم.

توکل

امام محمد باقر علیه السلام در سخنی گهربار فرمودند: «کسی که به خدا توکل کند، شکست نمی خورد» (ربانی، 1382: 183: ح 721) و قیام خونین عاشورا، سرشار از این آموزه نیک الهی است که فرجامی جز پیروزی حق بر باطل را نوید نبخشید. امام حسین علیه السلام گرچه به استناد دعوت نامه های کوفیان به سمت آنان حرکت کرد، ولی توکل آن حضرت به خداوند متعال بود. به همین دلیل، وقتی میان راه، خبر بی وفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام را شنید، تصمیم خویش را تغییر نداد و برای انجام تکلیف، با توکل به خدا راه خود را ادامه داد. نیز بر این اساس بود که صبح عاشورا و با شروع حمله همه جانبه و بی رحمانه دشمن، در نیایشی به درگاه خدا، اعتماد به پروردگارش را چنین بیان فرمود: «خداوندا! تو تکیه گاه من در هر اندوه، و امید من در هر سختی هستی. تو در هر پیشامدی تکیه گاه و مایه پشت گرمی منی». (گروهی از تاریخ‎پژوهان، 1390: ج 1: 743)

رضا و تسلیم

یکی از آموزه های کربلا، راضی بودن به رضای الهی است. هدف امام حسین علیه السلام فقط خشنودی خدا و پیامبر او بود. اگر در آن قیام خونین، جان عزیزش را نثار کرد، اگر سخت ترین مصیبت ها را به جان خرید، و اگر خاندان گرامی اش را به دست اسارت سپرد، هدفی جز کسب رضای الهی نداشت. امام حسین علیه السلام هنگامی که می خواست از مکه به سمت عراق خارج شود، خود در خطبه ای به این ویژگی اشاره فرموده است: «ما اهل بیت علیه السلام به آنچه خدا راضی است، راضی و خشنودیم. در مقابل بلا و امتحان او، صبر و استقامت می ورزیم. او اجر صبرکنندگان را به ما عنایت خواهد فرمود». (همان: 624)

عمل به تکلیف

از آموزه های ارزشمند کربلا، عمل به تکلیف است. هنگامی که دعوت نامه های پیاپی مردم کوفه به امام حسین علیه السلام رسید، ایشان هرچند از سست عهدی کوفیان آگاه بود، آن اعلام حمایت ها را تکلیف آور دانست و به سوی آنان حرکت کرد. امام خمینی رحمه الله که خود سال ها بعد با همین انگیزه، قیامی عزّت آفرین را پایه ریخت، در سخنانی درباره این آموزه عاشورایی می فرماید:

اینکه حضرت ابی عبداللّه علیه السلام قیام کرد با عدد کم، برای اینکه گفتند تکلیف من این است که نهی از منکر کنم. (امام خمینی، 1378: ج 4: 16)

حضرت سیدالشهدا علیه السلام تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را. (همان: ج 8: 12)

لکن تکلیف بود که قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه ملت را اصلاح کند و عَلَم یزید را بخواباند. (همان: ج 2: 208)

آزادگی

عاشورا، نماد آزادگی است و حضرت سیدالشهدا علیه السلام سرور آزادگان. همو که در پاسخ کسانی که بیعت با یزید را از ایشان می خواستند تا در امان بماند، می فرمود: «آگاه باشید! ناپاک زاده فرزند ناپاک زاده، مرا میان دو چیز مجبور کرده است: بین مرگ و ذلت، ولی هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم. خداوند پذیرش ذلت را بر ما و بر پیامبر و مؤمنان روا نداشته است و دامن های پاک و دارای اصالت و شرف و خاندان دارای همت والا و عزّت نفس ما هرگز اجازه نمی دهد اطاعت فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم». (دشتی، 1384: 165)

اخلاص

اخلاص سیدالشهدا علیه السلام و یاران آن حضرت، مهم ترین عامل جاودانگی قیام حسینی است. از زمانی که حضرت از مدینه حرکت کرد، تا مکه و سپس کربلا، بسیار کسانِ مدّعی با ایشان همراه شدند و به ظاهر خود را حسینی نشان دادند، ولی جز اندکی، هیچ کدام بر حرف خود نایستادند و در نهایت، سرور شهیدان را تنها رها کردند.

در روز عاشورا و صحنه نبرد کربلا نیز، تنها خون بود و شمشیر و زخم و درد و شهادت، و از مدال و پول و امتیازهای اجتماعی و مقام های دنیوی خبری نبود. از این رو، ماندگان و پایداران، تنها با نیروی اخلاص به جهاد در راه حضرت دوست ادامه می دادند و یکی یکی شربت شهادت می نوشیدند.

ایثار

از برجسته ترین درس های عاشورای حسینی، ایثار و مقدّم داشتن دیگری بر خود است. در صحنه کربلا، نخستین ایثارگر، خود سیدالشهدا علیه السلام بود که حاضر شد خود و خاندانش را فدای دین خدا کند و رضای او را بر همه چیز برگزیند. حتی زمانی که یاران حضرت به شهادت رسیدند و نوبت به جان فشانی بنی هاشم رسید، امام حسین علیه السلام ابتدا فرزند دلبندش، علی اکبر علیه السلام را برای شهادت در راه خدا فراخواند.

جلوه دیگر ایثار در کربلا، در کار زیبای حضرت ابوالفضل علیه السلام بود. آن حضرت که با لب تشنه وارد فرات شد، چون خواست آب بنوشد، یاد لب های تشنه امام حسین علیه السلام و کودکان تشنه کامش افتاد و به خود نهیب زد که: آیا آب می نوشی، در حالی که برادر و مولایت حسین علیه السلام تشنه و در آستانه شهادت است؟ پس آب را ننوشید و بازگشت و لب تشنه به شهادت رسید.

مفهوم بلند آفتابی عباس

از گریه کودکان کبابی عباس

از تشنگی ات فرات دلخون گردید

والله که آبروی آبی عباس

 

امر به معروف و نهی از منکر

از آموزه های ارزنده نهضت حسینی، توجه به دو فریضه مهم امر به معروف و نهی از منکر است. امام حسین علیه السلام در وصیت نامه ای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمد بن حنفیه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین برشمرد: «من نه از روی سرمستی وگستاخی، و نه برای فساد و ستمگری حرکت کردم، بلکه تنها برای طلب اصلاح در امت جدم حرکت نمودم. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام عمل نمایم». (گروهی از تاریخ‎پژوهان، 1390: ج 1: 295)

حضرت سیدالشهدا علیه السلام در جای دیگری نیز فرموده بود: «بارخدایا، من به معروف اشتیاق، و از منکر تنفّر دارم». (همان)

بر این اساس، در زیارت های گوناگونی که درباره امام حسین علیه السلام از پیشوایان معصوم t وارد شده، این تعابیر دیده می شود: «گواهی می دهم تو نماز را به پا داشتی و زکات دادی و امر به معروف نمودی و نهی از منکر کردی». (همان: 296)

نفی نژادپرستی

شهید، شهید است، چه تفاوت دارد که از چه نژاد و رنگ و زبانی باشد؛ سفید و سیاه، عرب و عجم، رومی یا زنگی. ملاک ارزش در اسلام، عقیده و ایمان است.

شهادتکده کربلا، بزمگاه عشق است و همه گونه شهیدی دارد؛ جوان، پیر، خردسال، شیرخوار، سیاه، سفید، عرب و عجم. آنجا، یگانگی است و از نابرابری نژادی اثری نیست. پیشوای شهیدان، حسین علیه السلام در صحنه نبرد، این آموزش دینی و انسانی را به کار گرفت و سپاس و ستایشی همسان به همه یارانش، از پیرمرد تا نوجوان، و از رئیس قبیله تا غلام سیاه روا داشت.

پای بندی به اصول انسانی و اخلاقی

نهضت عاشورا، مظهر ارزش‎گذاری به حقوق انسانی است. یاران امام حسین علیه السلام در بین راه کربلا، با لشکریان حرّ بن یزید ریاحی برخوردند که راه را بر آن حضرت و یارانش بستند. برخی از یاران امام پیشنهاد مبارزه و نابودی آنها را دادند و دلیل آوردند که قدرت نبرد با ایشان را داریم، ولی امام مدارا کرد و یاران را به صبر دعوت فرمود.

همچنین صبح عاشورا که شمر جلو آمد و به آن حضرت اهانت کرد، مسلم بن عوسجه، از یاران امام خواست با تیری او را از پای درآورد که حضرت مانع شد.

منابع

امام خمینی رحمه الله. 1378. صحیفه نور. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

دشتی، محمد. بهار 1384. فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام. قم: مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام. چاپ سوم.

ربّانی، هادی و سید محسن موسوی. 1382. آینه یادها: مناسبت های شمسی و قمری در قرآن و حدیث. قم: دارالحدیث.

گروهی از تاریخ پژوهان. 1390. تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء. قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله.

در زیارت امام حسین (ع) آمده است که «وَ قَدْ عَجِبَتْ‏ مِنْ‏ صَبْرِکَ‏ مَلَائِکَهًْ السَّمَاوَات؛ صبر تو فرشتگان آسمان را به تعجب واداشت. ‏» تفکر در این فقره از زیارت نامه نیازمند درک مصیبت‌هایی است که امام حسین (ع) در راستای انجام اطاعت الهی و برابر معصیت‌های مدعیان اسلام و مسلمانی تحمل کرده است. اگر بخواهیم صبر امام حسین (ع) را با اسوه‌های دیگر صبر از حضرت ایوب (ع) و حضرت یعقوب (ع) بسنجیم، در می‌یابیم که چرا فرشتگان آسمان‌ها از صبر امام حسین (ع) به شگفتی در آمدند؛ در حالی که نسبت به دیگر اسوه‌های صبر و استقامت چنین واکنشی را نشان ندادند؛ زیرا از امام سجاد (ع) روایت شده است که هر چه مصیبت‌ها بیشتر می‌شد، رنگ چهره امام حسین (ع) نورانی‌تر و اعضا و جوارحش آرام می‌شد. آن حضرت (ع) در اوج مصیبت‌ها خطاب به محبوب خود می‌گوید: خدایا! من نسبت به حکم تو صابرم، معبودی جز تو نیست،‌ای فریادرس فریادخواهان. در حقیقت امام حسین (ع) چنان سه گانه‌های صبر یعنی صبر در مصیبت از دست دادن عزیزان و یاران، صبر در اطاعت فرمان‌های الهی از جمله اقامه فریضه امر به معروف و نهی از منکر و صبر در برابر معصیت متجاهران به فسق و فجور و طغیان علیه قرآن و عترت (ع) را تحمل کرده است که هیچ کس نمی‌تواند چنین بار عظیمی را تحمل کند و در مقام «ذبیح الله» و «ثارالله» با نفسی مطمئن ندای «ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهًْ مَرْضِیَّهًْ ادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی» را پاسخ دهد و به لقاء الله با سری از تن جدا و لبانی تشنه و تنی چاک چاک برود.

 

بی گمان توجه یابی به مقام و منزلت امام حسین (ع) به عنوان «اسوه حسنه» (احزاب، آیه ۲۱) و «نفس پیامبر» (ص) به انسان کمک می‌کند تا در صراط، مستقیمی گام بردارد که حقیقت آن صراط، «حبل الله» آویخته میان آسمان و زمین است که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست بندگان صالح خدا است. این حبل الله که تارش از «قرآن» و پودش از «عترت» است و انسان می‌تواند با تمسک به آن خود را بالا کشد و به لقاء اللهی دست یابد که به عنوان «وجه الله ذوالجلال و الاکرام» است. از همین رو در پایان زیارت عاشورای آن اسوه کامله حسنه الهی، پیشانی بر تربت پاک شهیدان گذاشته و در سجده شکر از خدا می‌خواهیم تا ما نیز در مقام شاکرین قرار گیریم و همانند امام حسین (ع) بهره‌مند از مصیبت‌هایی باشیم که آن حضرت (ع) تحمل کرده و خدا ثواب آن را برای ما به عنوان محبان ایشان قرار دهد: «اللَّهُمَّ لَکَ‏ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ‏ عَلَی مُصَابِهِم‏؛ خدایا! تو را ستایش می‌‏کنیم ستایش سپاسگزاران بر مصیبت‌های آنان.» (مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا)

درحقیقت توجه به مظلومیت و ظلمی که به امام حسین (ع) شده است، هر مصیبتی را برای ما آسان می‌کند و اگر کسی گفت: حیف شد و به ظلم از دست رفت؛ بگوییم: حیف امام حسین (ع) بود که از دست ما رفت و این گونه صبوری ورزیم و استقامت در برابر مصیبت‌ها داشته باشیم؛ پس همان طوری که امام باقر (ع) فرموده است که وقتی امام حسین دستان مبارکش را از خون گلوی علی اصغر پر کرد و به آسمان پاشید قطره‌ای از این خون به زمین باز نگشت، ایشان رو به طرف آسمان کرد و فرمود: هَوَّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی‌أَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ؛ این مصیبت بر من آسان است، چرا که در برابر دیدگان خدا و محضر او هستم؛ ما نیز در برابر مصیبت‌ها به یاد اسوه صبر، صبر داشته باشیم و از جزع و فزع دوری کنیم و گمان نیک به خدایی داشته باشیم که همواره با ماست: وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ (حدید، آیه ۴) پس در هر بن بستی، امید آن است که خدا راه برونرفت را به ما نشان دهد و مخرجی را بازگشاید (طلاق، آیات ۲ و ۳) و با هدایت ایصالی خویش ما را به مقصد و مقصود رسانده و دشمن را ناکام گذارد: إِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدینِ. (شعراء، آیه ۶۲)

صبر در مقام اولوا العزم
با نگاهی به مجموعه مصیبت‌هایی که امام حسین (ع) داشت می‌توان گفت که صبر ایشان اگر سطحی فراتر از سطح صبر رسولان اولواالعزم نبود، در همان سطح ایشان بود؛ زیرا اگر پیامبران اولوا العزم در برابر انواع و اقسام مصیبت‌ها صبر داشته و سه گانه صبر را به نمایش گذاشتند؛ امام حسین (ع) به تنهایی همه آن‌ها را تحمل کرد؛ زیرا کسانی که در کربلا در برابر امام حسین (ع) صف کشیدند، شقی‌ترین مردمان با انواع واقسام جنایات بودند که بر هیچ پیامبری این‌گونه جمع نشده بودند. این پاکترین مردمان خدا در برابر خبیث‌ترین و شقی‌ترین مردمان در طول تاریخ قرار گرفتند؛ زیرا هیچ گزارشی را نمی‌توان یافت که شخصی همه مصیبت‌های عالم را چنان تحمل کرده باشد که امام‌حسین (ع) تحمل کرده است.

اگر مصیبت‌های ایوب (ع) در از دست دادن زن و فرزند و مال و ثروت را در نظر بگیریم، در برابر مجموعه مصیبت‌های امام حسین (ع) اصلا عددی به حساب نمی‌آید؛ همچنین مصیبت‌های دیگران از یعقوب (ع)، اسماعیل (ع)، ادریس، ذاالکفل، داود، نوح، عیسی، موسی و مانند آن‌ها (انبیاء، آیات ۸۳ و ۸۵؛ ص، آیات ۱۷ و ۴۱ و ۴۴؛ احقاف، آیه ۳۵) در برابر مصیبت امام حسین (ع) بسیار کمتر است؛ از این رو در زیارت عاشورا که از امام معصوم (ع) نقل شده، آمده است: وَ اَسئَلُ اللهَ بِحَقِّکُم و بِالشَّانِ الّذی لَکُم عِندَهُ اَن یُعطِیَنی بِمُصابی بِکُم اَفضَلَ ما یُعطی مُصاباً بِمُصیبَهًْ مُصیبَهًْ ما اَعظمَها و اَعظَمَ رَزِیَّتها فِی الاِسلامِ وَ فی جَمیعِ السَّمواتِ وَ الَارضِ؛ مسئلت می‌کنم خدا را به حق شما و به مقامی که نزد او دارید اینکه بهترین آنچه به مصیبت زده بواسطۀ مصیبتی می‌دهد به من به واسطه مصیبت زدگی بر شما عطا کند؛ مصیبتی بس عظیم است و چقدر مصیبت و بلای او در اسلام و در تمام آسمان‌ها و زمین، بزرگ است. (مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا)

در این فقره از زیارت همان طوری که وضعیت مصیبت بزرگ امام‌حسین (ع) بیان می‌شود که فراتر از زمان وتاریخ قرار می‌گیرد تا جایی که همه آسمان‌ها و زمین را در بر گرفته است؛ همچنین زیارت‌کننده از خدا می‌خواهد تا او را به عنوان صاحب مصیبت قرار داده و ثواب صبر بر این مصیبت عظیم را برایش رقم بزند.

البته در این زیارت نامه جنبه‌های آموزشی و پرورشی نفس نیز مد نظر قرار گرفته است؛ زیرا تنها به این نکته بسنده نمی‌شود تا گزارشی از حقایق و واقعیت‌های تاریخی ارائه دهد، یا بهره مندی از ثواب مشارکت را برای خویش بخواهد، بلکه در اینجا زیارت‌کننده در حقیقت طلب می‌کند که بتواند در مصیبت‌ها در سطحی عمل و رفتار کند که به صبر امام حسین (ع) نزدیک باشد.
این گونه است که انسان با نگاهی به مجموعه مصیبت‌ها و نیز صبر امام‌حسین (ع) خواهان سطحی از آستانه تحمل و صبر می‌شود که یا فراتر از سطح صبر اولوا العزم است، یا دست کم در همان سطح قرار می‌گیرد و می‌تواند اقسام صبر را برای خویش رقم بزند؛ زیرا صبر گاه در برابر مصیبت است؛ یا صبر در مقام اطاعت اوامر و نواهی الهی است؛ یا صبر در معصیت دیگران است. در آیات ۶۳ تا ۷۵ سوره فرقان هر سه نوع صبر به خوبی بیان شده است؛ زیرا در این آیات سخن از «عبادالرحمن» است که در برابر انواع مصیبت‌ها و همچنین معصیت‌ها و تعرضات دشمنان و نیز انجام واجبات مانند نماز شب، صبر پیشه می‌گیرند و پاداش صبر را دریافت می‌کنند.

به سخن دیگر، صبر در برابر امتحان الهی و مصیبت‌ها (آل عمران، آیه ۱۸۶؛ لقمان، آیه ۱۷)، صبر در برابر معصیت‌ها و اذیت و آزار‌های دشمنان و عفو و گذشت از آن (آل عمران، آیه ۱۸۶؛ فرقان، آیات ۶۵ و ۷۲؛ شوری، آیات ۴۰ و ۴۳) و صبر برای اطاعت و انجام واجبات (بقره، آیات ۴۵ و ۱۵۳؛ لقمان، آیه ۱۷) انسان را در مقام «اولوا العزم» قرار می‌دهد که مقامی بس بلند است. (شوری، آیات ۴۰ و ۴۳)

امام حسین (ع) در عاشورا همه این‌ها را تجربه کرد و صبر کرد به طوری که موجب شگفتی فرشتگان الهی شد و ما نیز مصیبت وارده بر ایشان را «عظیم و رزیه» می‌دانیم؛ چنانکه امام معصوم (ع) آن را در زیارت عاشورا به تصویر کشیده و از آن سخن به میان آورده است.

صبر امام حسین (ع) در زندگی
البته صبر امام حسین (ع) اختصاص به روز عاشورا ندارد، بلکه چنان‌که از روایات بر می‌آید زندگی ایشان با مصیبت‌های بسیاری همراه بود. به عنوان نمونه صبر در مقابل ستمگری معاویه: پس از شهادت امام مجتبی (ع)، گروهی از کوفیان و دیگر شهر‌ها به امام حسین (ع) نامه نوشتند و تقاضای قیام کردند. امام در جواب آن‌ها فرمود: «همانا نظر برادرم- که خدا او را رحمت فرماید - وفاداری به پیمان صلح بود و نظر من مبارزه و جهاد با ستمکاران است که رستگاری و پیروزی به همراه دارد، پس تا معاویه زنده است، در جای خود باشید و صبر پیشه کنید، پنهان کاری‌نمایید، اهداف خود را مخفی کنید تا مورد سوء ظن قرار نگیرید، پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم، نظر نهایی خود را به شما اعلام می‌کنم، ان‌شاء‌الله.» (فرهنگ سخنان امام حسین، ص ۱۲۰؛ انصاب الاشراف، ج ۳، ص ۱۵۱، حدیث ۱۳)

در نامه فوق حضرت علی‌رغم نظر خویش، فقط به خاطر تعهد نسبت به صلح امام حسن (ع) با معاویه، هم خود و هم یاران خویش را دعوت به صبر و تحمل می‌کند.

در جای دیگر فرمود: «قد کان صلح وکانت بیعهًْ کنت لها کار‌ها فانتظروا مادام هذا الرجل حیا فان یهلک نظرنا ونظرتم؛ قرارداد صلح و بیعتی بین ما وجود دارد که خوشایند من نیست، ولی با این حال صبر و تحمل می‌کنم. شما هم تا معاویه زنده است منتظر باشید، پس آنگاه که بمیرد ما و شما تجدید نظر می‌کنیم.» (فرهنگ سخنان امام حسین، ص ۱۳۵ حدیث ۸۲)

وقتی مراسم غسل و تکفین امام حسن (ع) تمام شد، امام حسین (ع) بر آن نماز گزارد و قصد داشت برادر را در کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن کند. مروان، داماد عثمان، سوار بر قاطری شد و خود را به عایشه رساند و او را تحریک کرد که جلو این کار را بگیرد. اندکی بعد تعدادی از مخالفان به رهبری عایشه صف کشیدند و خطاب به امام حسین گفتند: سوگند به خدا نمی‌گذاریم حسن را در کنار قبر رسول خدا (ص) دفن کنید. امام حسین (ع) فرمودند: «اینجا خانه رسول خدا است و تو‌ای عایشه یکی از همسران نه گانه آن حضرت هستی، که اگر حق تو محاسبه شود به اندازه جایگاه قدم‌های خود از این خانه سهم‌داری.»

در اینجا بنی هاشم دست به شمشیر بردند و نزدیک بود جنگی پدید آید؛ اما امام حسین (ع) به خاطر عمل کردن به وصیت برادرشان مبنی بر اینکه خونریزی صورت نگیرد، صبر کردند و فرمودند: مبادا کاری انجام دهید که وصیت برادرم ضایع گردد. (اصول کافی، ج ۱، ص ۳۰۲، حدیث ۳؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۷۴؛ فرهنگ سخنان امام حسین (ع)، ص ۴۸۳ - ۴۸۶.)

جلوه‌های صبر امام در واقعه کربلا
امام حسین (ع) هر چند یاران و اصحاب معدودی داشت، ولی این گونه نبود که هر کس را به یاری دعوت کند و نصرت هر بی‌صبر و تحملی را بپذیرد؛ بلکه با صراحت اعلام کرد که فقط صابران بیایند و بمانند: «ای‌ها الناس فمن کان منکم یصبر علی حد السیف وطعن الاسنهْ فلیقم معنا و الا فلینصرف عنا؛‌ای مردم! هر کدام از شما که می‌تواند بر تیزی شمشیر و ضربات نیزه‌ها صبر کند با ما قیام کند و بماند وگرنه از میان ما بیرون رود و خود را نجات دهد» (فرهنگ سخنان امام حسین، ص ۴۴؛ ینابیع المودهًْ، ص ۴۰۶)
آن حضرت (ع) در نامه‌اش به محمد حنفیه نوشت: «فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق ومن رد علی هذا اصبر حتی یقضی الله بینی وبین القوم بالحق؛ پس هرکس حقیقت مرا بپذیرد و از من پیروی کند، راه خدا را پذیرفته و خدا به حق، اولی است و هر کس رد کند و من را تنها گذارد صبر می‌کنم تا خداوند میان من و این قوم به حق داوری کند.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹؛ عوالم بحرانی، ج ۱۷، ص ۱۷۹؛ فرهنگ سخنان امام حسین، ص ۵۷۰.)

همچنین وقتی روز عاشورا فرا رسید و فشار نظامی، تشنگی و مشکلات دیگر هجوم آوردند، یاران، اطراف حسین (ع) را گرفتند و نگاه به چهره او دوختند تا ببینند چه رهنمودی می‌دهد. امام حسین (ع) خطاب به یاران با چهره‌ای گشاده و با نفس آرام فرمود: «صبرا بنی الکرام فما الموت الا قنطرهًْ عن البؤس والضراء الی الجنان الواسعهًْ والنعیم الدائمههًْ؛‌ای فرزندان کرامت و شرف! شکیبا باشید، مرگ پلی بیش نیست که ما را از مشکلات و سختی‌ها به سوی بهشت وسیع و نعمت‌های جاویدان عبور می‌دهد.» (لهوف، ابن طاووس، ص ۲۶؛ کشف الغمهًْ، اربلی، ج ۲، ص ۲۹؛ فرهنگ سخنان امام حسین، ص ۲۷۴.)

و در جای دیگر فرمود: «ان الله قد اذن فی قتلکم فعلیکم بالصبر؛ براستی خداوند اذن کشته شدن و شهادت شما را داده است، پس بر شما لازم است که صبر کنید.» (معانی الاخبار، صدوق، ص ۲۸۸؛ کامل الزیارات، ص ۳۷؛ اثبات الوصیهًْ، ص ۱۳۹؛ فرهنگ سخنان امام حسین، ص ۲۸۲، حدیث ۱۸۵.)
آن حضرت خطاب به احمد بن حسن، آنگاه که بعد از جنگ آشکار برگشت و از عمو آب خواست، فرمود: «یابنی اصبر قلیلا حتی تلقی جدک فیسقیک شربهًْ من الماء لا تظما بعد‌ها ابدا؛ پسرم! مدت کمی شکیبایی کن تا جدت رسول خدا را ملاقات کنی، پس آنگاه از آبی سیرابت کند که هرگز بعد از آن تشنه نشوی.» (موسوعه، ص ۴۶۹؛ ینابیع المودهًْ، ص ۴۱۵؛ ناسخ التواریخ، ج ۲، ص ۳۳۱.)
همچنین امام حسین (ع) خطاب به علی اکبر هنگامی که برای تجدید قوا آب خواست، فرمود: «اصبر حبیبی فانک لاتمسی حتی یسقیک رسول‌الله بکاسه؛ عزیز دلم صبر کن؛ زیرا به‌زودی از دست جدت رسول خدا سیراب می‌شوی.» (مقاتل الطالبین، ص ۱۱۵؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۵؛ اعیان‌الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۷)
آنگاه که به درب خیمه زن‌ها آمده و فریاد کشید: سکینه، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خداحافظ من هم رفتم، زن‌ها و بچه‌ها شروع به‌گریه کردند، حضرت خطاب به سکینه فرمودند: «یا نور عینی... فاصبری علی قضاء الله ولا تشکی فان الدنیا فانیهًْ والآخرهًْ باقیهًْ؛‌ای نور چشمم!... پس باید بر تقدیرات الهی صبر کنی و شکوه نکنی؛ چرا که دنیا ناپایدار و آخرت ماندگار است». (همان)

حمید بن مسلم می‌گوید: حسین (ع) را در سخت‌ترین لحظه‌های عاشورا و جنگ دیدم. به خدا سوگند هرگز مرد گرفتار و مصیبت زده‌ای را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند در عین حال استوارتر و قوی دل‌تر از آن بزرگوار باشد. چون پیادگان به او حمله می‌کردند، او با شمشیر بر آن‌ها حمله می‌کرد و آن‌ها از راست و چپ می‌گریختند؛ چنانکه گله روباه از شیری فرار کند. (ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۶۱۶؛ لهوف، ص ۱۱۹)

آنگاه که حضرت به زمین افتاده بود و لحظات آخر عمر خویش را سپری می‌کرد، آخرین پرده از شکوه صبر خویش را با این جملات به عرصه نمایش گذاشت: «صبرا علی قضائک لااله سواک یا غیاث المستغیثین ولا معبود غیرک، صبرا علی حکمک؛ در برابر قضای تو صبر می‌کنم، خدایی جز تو نیست،‌ای پناه پناه آورندگان و معبودی جز تو وجود ندارد، بر حکم تو صبر می‌کنم.» (اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۱۰)

عوامل و آثار صبر
از آیات قرآن به دست می‌آید که صبر همانند اسلام وایمان و یقین دارای مراتب متعدد تشکیکی است. بنابراین، نمی‌توان صبر افراد را در یک سطح و آستانه تحمل آنان را یکسان دانست. (انفال، آیات ۶۵ و ۶۶) براین اساس سطح صبر پیامبران اولوا العزم با سطح صبر حضرت یعقوب (ع) و حضرت ایوب (ع) که از پیامبران اولواالعزم نیستند، متفاوت است.
برای اینکه تفاوت افراد را در آستانه تحمل و صبر به دست آوریم، با نگاهی به عوامل صبر می‌توانیم دریابیم که تفاوت مثلا اعتقادات یا یقین یا بصیرت و مانند آن‌ها می‌تواند در تحقق صبر در افراد موثر باشد. بنابراین، آثار صبر هر یک از افراد با افراد دیگر نیز متفاوت خواهد بود؛ زیرا تفاوت سطوح صبر به طور طبیعی برخاسته از عوامل آن خواهد بود که در آثار صبر نیز خودش را نشان می‌دهد.

یکی از مهم‌ترین عوامل صبر تفاوت ایمانی افراد است؛ زیرا بر اساس آموزه‌های وحیانی مهم‌ترین عامل در تحقق صبر، ایمان است که خود دارای مراتب تشکیکی است. (مائده، آیه ۹۳)

البته هر چه ایمان قوی‌تر باشد، انسان به سبب شناختی که نسبت به خدا دارد اعتماد و تکیه‌اش نیز بیشتر خواهد شد. کسی که اعتقاد به احاطه علمی خدا دارد و می‌داند که خدا می‌بیند و اینکه خدا غنی و حکیم است و بخیل نیست و بیهوده کاری را انجام نمی‌دهد، به سبب باور به رحمانیت و رحمیت خدا، خود را به خدا واگذار کرده و اهل توکل و تفویض خواهد شد و این‌گونه دیگر نسبت به سختی‌ها و مصائبی که با آن مواجه می‌شود، جزع و فزع نمی‌کند؛ زیرا می‌داند که خدا بنا به حکمتی مصیبتی را داده یا آزمون و امتحانی را گرفته یا اطاعتی را واجب کرده است یا فردی را برای آزمایش او فرستاده تا ببیند در برابر فشار‌ها و اذیت و آزارهایش چه کار می‌کند؟ (فرقان، آیات ۲۰ و ۶۳ تا ۷۵؛ حدید، آیات ۲۲ و ۲۳؛ اعراف، آیه ۱۲۸؛ هود، آیات ۴۹ و ۱۱۴ و ۱۱۵؛ نحل، آیات ۱۲۷ و ۱۲۸؛ طه، آیه ۱۳۲؛ آل عمران، آیه ۲۰۰؛ انفال، آیات ۶۵ و ۶۶) با چنین بینش و نگرشی و اطمینان قلبی دیگر شخص اضطرابی ندارد و قلبش به خدا اطمینان دارد و با قلبی مطمئن به زندگی ادامه می‌دهد و در مقام «راضیه مرضیه» خشنود از خدا ایمان دارد که خدا از او خشنود است. (فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰)

بسم الله الرحمن الرحیم


بحث اخلاقی بلند همتی

اللَّهُمَّ... وَفِّقْنِي لِلَّتِي هِيَ أَزْكَى و استَعمِلْني بما هُو أرضى‌. [۱]

این فرازها اشاره به بلند‌همتی در خودسازی و رسیدن به کمالات معنوی و مقصد اعلای انسانیت دارد. در این فراز، نیایشگر از خدای سبحان می‌خواهد که پروردگارا! به من توفیق ده تا به بهترین وجه، خودسازی کنم و بهترین کاری را که تو می‌پسندی انجام دهم.

بیان این مطلب با اسم تفضیل «أزکی» و «أرضی»، نشان می‌دهد که انسان باید حتی در درخواست از خدا نیز بلند همت باشد.

همت انسان‌ها مراتبی دارد. برخی همتشان خیلی کوتاه است و گاه به همین که صبح و شام چه بخورند، بسنده می‌کنند. ارزش این افراد به همان اندازه غذایی است که می‌خورند، زیرا در روایتی از رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نقل شده که فرمود:

مَن‌ كانَت‌ هِمَّتُهُ‌ أكلَهُ، كانَت قِيمَتُهُ ما أكَلَهُ. [۲]

هر كه همّتش خوراكش باشد، ارزشش به اندازه همان چيزى است كه مى‌خورد.

از این صریح‌تر روایتی است که از امیر مؤمنان (علیه‌السلام) در این باره نقل شده است که فرمود:

مَن‌ كانَت‌ هِمَّتُهُ‌ ما يَدخُلُ بَطنَهُ، كانَت قِيمَتُهُ مايَخرُجُ مِنهُ. [۳]

هر كه همّتش چيزى باشد كه وارد شكمش مى‌شود، ارزش او به اندازه همان چيزى است كه از شكمش خارج مى‌شود.

همت‌ها تا زمانی که در حدّ دنیا و مادیات باشد، کوتاه است؛ ولی آنگاه که به معنویات برسد، اولین مراتب بلندهمتی است.

در نکوهش کوتاه‌همتی، این روایت قابل تأمل است که مرحوم کلینی آن را از امام باقر(علیه‌السلام) نقل می‌کند. خلاصه این روایت نسبتا طولانی چنین است:

در زمان جاهلیت رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در طائف بر مردى وارد شد و آن مرد از ايشان با احترام، پذيرايى كرد. پس از ظهور اسلام، به آن مرد گفته شد: آيا مى‌دانى آن كسى كه خداوند او را به سوى مردم فرستاده، كيست؟ گفت: نه. گفتند: او محمّد بن عبد اللَّه، همان كسى است كه فلان روز، در طائف ميهمان تو شد و تو او را گرامى داشتى.

آن مرد خدمت پيامبر رسید و مسلمان شد. وقتی خود را معرفی کرد، پيامبر به او فرمود:
مَرحَباً بِكَ سَلْ حاجَتَك‌.

خوش آمدى! حاجتت را بخواه.

گفت: دويست گوسفند با چوپان آنها به من عطا فرماييد.

رسول خدا دستور داد به او دادند. سپس به اصحاب خود فرمود:

ما كانَ على‌ هذا الرّجُلِ أن يَسألَني سُؤالَ عَجوزِ بَني‌ إسرائيلَ‌ لِمُوسى‌ عليه السلام؟! [۴]

چه مى‌شد اگر اين مرد، از من همان چيزى را بخواهد كه پيرزن بنى اسرائيلى از موسى(علیه‌السلام) خواست؟!

اصحاب گفتند: مگر پيرزن بنى اسرائيلى، از موسى چه خواست؟

فرمود: خداوند سبحان به موسى وحى فرمود که پيش از آن كه مصر را به قصد سرزمين مقدّس در شام، ترک کند، استخوان‌هاى يوسف را با خود ببرد؛ ولی موسى جای قبر يوسف را نمی‌دانست. پيرمردى گفت: اگر كسى جاى قبر او را بلد باشد، آن كس، فلان پيرزن است. موسى در پىِ او فرستاد. وقتى پيرزن آمد، موسى به او فرمود: تو جاى قبر يوسف را مى‌دانى؟

گفت: آرى.

موسى فرمود: پس، آن را به من نشان بده، هر چه بخواهى، به تو مى‌دهم.

پيرزن گفت: آن را نشانت نمى‌دهم، مگر اين كه هر چه من بگويم، همان را به من بدهى.

موسى فرمود: بهشت، از آنِ تو باشد.

پيرزن گفت: نه، من تعيين مى‌كنم.

خداوند عز و جل به موسى وحى فرمود: نگران نباش. بگذار او تعيين كند.

پيرزن گفت: مى‌خواهم كه روز قيامت در بهشت، با تو هم‌درجه باشم.

مراتب انسان‌ها نسبت به همت‌های مادی و معنوی آنها را می‌توان از این روایت نیز برداشت نمود که در آن، رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) دل‌های مردم را به سه دسته تقسیم نموده است:

قَلْبٌ‌ مَشْغُولٌ‌ بِالدُّنيا، وَ قَلْبٌ مَشْغُولٌ بِالْعُقْبى، وَ قَلبٌ مَشْغُولٌ بِالْمَولى‌، أَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغُولُ بِالدُّنْيا فَلَهُ الشِّدَّةُ وَالْبَلاءُ، وَ أمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغُولُ بِالعُقْبى‌ فَلَهُ الدَّرَجاتُ العُلى‌، وَ أَمَّا الْقَلْبُ الْمَشْغُولُ بِالْمَوْلى‌ فَلَهُ الدُّنْيا وَ العُقْبى‌ وَ الْمَولى‌. [۵]

قلبى مشغول به دنيا، قلبى مشغول به عُقبا، و قلبى مشغول به مولا. قلب مشغول به دنيا، سختى و بلا دارد. قلب مشغول به عُقبا، درجات والا دارد. و امّا قلب مشغول به مولا، دنيا و عُقبا و مولا از آنِ اوست.

[۱] الصحيفة السجّاديّة، الإمام زین العابدین(عَلَیْهِ‌السَّلامِ)، ص۹۸، الدعاء۲۰.

[۲]تنبيه الخواطر، ورّام بن أبي فراس‌ (۶۰۵ ق)، ج۱، ص۴۸.

[۳] غرر الحكم و درر الكلم‌، تمیمی آمدی (۵۵۰ ق)، ح۸۸۳۰.

[۴] الكافي، الشیخ الکلینی (۳۲۹ ق)، ج۸، ص۱۵۵، ح۱۴۴ ط ـ الإسلامیة.

[۵]المواعظ العدديّة، الشيخ علی المشكينی (۱۴۲۸ ق)، ص۱۴۶.

چهارشنبه, 29 مرداد 1399 11:11

ماه محرم

محرم

باز صدای نوحه از این وادی به گوش میرسد و ناقوس جانها به لرزه می افتد آنگاه که با بالا رفتن دستهای حسینیان اشکهای زینب فرو می ریزد. این چه سریست در کالبد هستی که با زمزمه ی نام حسین جانی دوباره میگیریم.


---------------------------------------------------

 

علت نامگذاری ماه محرم

مبدا تاریخ را هجرت پیامبر و ماه نخست آن را محرم، سالی كه هجرت روی داده بود گرفتند.علت نامگذاری این ماه آن بود كه از پیش از اسلام ، جنگ در این ماه را حرام می‌دانستند.

 

در دوم ماه محرم الحرام سال 61 هجری كاروان حضرت امام حسین (علیه السلام) وارد كربلا شد و سپاهیان دشمن كه هر روز بر تعدادشان افزوده می‌شد در روزهای تاسوعا و عاشورا كه روز نهم و دهم محرم می‌باشد او و یارانش را به شهادت رساندند.

در این مطلب به طور خلاصه به وقایع دهه اول محرم اشاره شده است.

 

روز شمار رویدادهای دهه اول محرم
روز دوم محرم
1. امام حسین علیه ‏السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به كربلا وارد شد.(1) عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل كرده است كه: امام علیه ‏السلام چون به كربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینكه نام كربلا را شنید فرمود: این مكان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است. 2


2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه ‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏السلام به كربلا آگاه نمود.3


3. در این روز امام علیه ‏السلام به اهل كوفه نامه‏ ای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم كوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏ السلام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند. زمانی كه خبر شهادت قیس به امام علیه ‏السلام رسید، حضرت گریست و اشك بر گونه مباركش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیي‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاری توانایی."5

 

روز سوم محرم
1. "عمر بن سعد" یك روز پس از ورود امام علیه ‏السلام به سرزمین كربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد.6


2. امام حسین علیه‏ السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع مي‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.7


3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "كثیر بن عبداللّه‏" ـ كه مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏ السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. كثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.


هنگامی كه وی نزدیك خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسین علیه ‏السلام بود. همین‏كه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه مي‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏ السلام برو. گفت: هرگز چنین نمي‏كنم.


ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏كاری هستی و من نمي‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ ای؟ حضرت در جواب فرمود:


"مردم كوفه مرا دعوت كرده‏ اند و پیمان بسته‏ اند، بسوی كوفه مي‏روم و اگر خوش ندارید بازمي‏گردم... ."8


روز چهارم محرم
در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شركت در جنگ با امام حسین علیه‏ السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه كه عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن ركاب كلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.


روز پنجم محرم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا گسیل داد.11


2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیه ‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏ السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12


3. در این روز با توجه به تمام محدودیت هایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیه ‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه ‏السلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.13


روز ششم محرم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه ‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند.


2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه ‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه ‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.


امام علیه ‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم... .


در این هنگام مردی از بني ‏اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" مي ‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ
"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه ‏ام."


سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏ السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه ‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بني ‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه ‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14

 

محرم,محرم ,دهه محرم

 


روز هفتم محرم
1. در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه ‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.15


عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به آب شدند.


2. در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ كه از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیه‏ السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم مي‏گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود، قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست، دیدم كه عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب مي ‏آشامید تا شكمش بالا مي‏آمد و آن را بالا مي‏آورد و باز فریاد مي‏زد: العطش! باز آب مي‏خورد، ولی سیراب نمي‏شد. چنین بود تا به هلاكت رسید.16


روز هشتم محرم
1. "خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته ‏اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه ‏السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.

 

هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه مي‏كَند و آب بدست مي‏ آورد. به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه‏ السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.17


2. در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏ السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان مي‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‏ ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مي‏ نوشند از آنان مضایقه مي‏كنی؟


عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من مي‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته ‏ام و نمي‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش مي‏ سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه مي‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمي‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.


یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏ السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.18


3. امام علیه‏ السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.


شب هنگام امام حسین علیه‏ السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏ السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي‏ اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.


در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه ‏السلام كه فرمود: آیا مي‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: مي‏ترسم خانه ‏ام را خراب كنند! امام علیه‏ السلام فرمود: من خانه‏ ات را مي‏ سازم. ابن سعد گفت: مي‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و مي‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.


حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمي‏ گردد، از جای برخاست در حالی كه مي‏ فرمود: تو را چه مي‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من مي‏دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.19


4. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه ‏السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمي‏گردم یا به مملكت دیگری مي‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.20

روز نهم محرم
1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه ‏ای كه از عبیداللّه‏ داشت از "نُخیله" ـ كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیداللّه‏ را برای عمر بن سعد قرائت كرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده‏ای. به خدا قسم! تو عبیداللّه‏ را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی... .21


2. شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از عبیداللّه‏ بن زیاد امان نامه ‏ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه‏السلام گرفته بود كه در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت.


شمر نزدیك خیام امام حسین علیه‏ السلام آمد و عباس، عبداللّه‏، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه ‏السلام كه مادرشان ام‏البنین علیه ا‏السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه‏ برایتان امان گرفته‏ ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!22


3. در این روز اعلان جنگ شد كه حضرت عباس علیه‏ السلام امام علیه ‏السلام را باخبر كرد. امام حسین علیه ‏السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیه‏ السلام رفت و خبر آورد كه اینان مي‏گویند: یا حكم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.


امام حسین علیه‏ السلام به عباس فرمودند: اگر مي‏توانی آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال مي‏داند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.23
حضرت عباس علیه ‏السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید كه چه باید كرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه‏! اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی مي‏كردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی.


عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه ‏السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت مي‏دهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه‏ مي‏سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.24

 

محرم,محرم ,دهه محرم

محرم

 

چهار حادثه مهم شب عاشورا
1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یكی از یاران امام حسین علیه ‏السلام خبر دادند كه فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو مي‏كنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه ‏السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد كردن فرزندت بكوش.


محمد بن بشیر گفت: در حالی كه زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین كنم و از تو جدا شوم.


امام علیه ‏السلام پنج جامه به او داد كه هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت كه همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف كند.25


2. امام حسین علیه‏ السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیه ‏السلام عرض كرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض كرد: ای عمو! مرگ در كام من از عسل شیرین‏تر است. امام علیه‏ السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنكه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (كودك شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.


قاسم گفت: مگر لشكر دشمن به خیمه ‏ها هم حمله مي‏كنند؟ امام علیه‏ السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏ اشاره نمودند كه قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.26


3. امام علیه‏ السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه ‏ها حفر كنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاكی كه در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه ‏السلام بسیار سودمند بود.27


4. مرحوم شیخ صدوق در كتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علي‏اكبر علیه‏السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه‏السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه‏السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل كنید و وضو بگیرید كه این آخرین توشه شماست.28


روز عاشورا
و اینك میدانی دوباره، اینك 72 یار و هزاران دشمن كینه ‏توزی كه رحم و مروّت را از ازل نیاموخته‏ اند. اینك عاشورا كه هر چه از آن بگوییم كم گفته ‏ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه‏السلام .


سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری مي‏ كردند و امام معصومی لشكر كم تعداد خود را به بهشت بشارت مي‏داد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...


------------------------------------
پاورقیها:
1. الامام الحسین و اصحابه، ص194؛ البدء والتاریخ، ج6، ص10.
2. اللهوف، ص35.
4. مقتل الحسین مقرّم، ص 184.
5. بحارالانوار، ج44، ص381.
6. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84.
7. مستدرك الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
8. تاریخ طبری، ج5، ص410.
9. بحارالانوار، ج44، ص386.
10. او پیامبر را درك كرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردی بنام "سجاح" كه ادعای نبوّت كرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّین بر علیه امام علی علیه‏السلام جنگید و در كربلا نیز از لشكریان یزید بود.
11. عوالم العلوم، ج17، ص237.
12. مقتل الحسین(مقرّم)، ص199.
13. همان.
14. بحارالانوار، ج44، ص386.
15. انساب الاشراف، ج3، ص180.
16. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص86.
17. وقایع الایام، ج5، ص27؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص244.
18. كشف الغمة، ج2، ص47.
19. بحارالانوار، ج44، ص388.
20. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص82.
21. همان، ج2، ص89.
22. انساب الاشراف، ج3، ص184.
23. الملهوف، ص38.
24. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص91.
25. الملهوف، ص39.
26. نفس المهموم، ص230.
27. الامام الحسین و اصحابه، ص257.
28. امالی شیخ صدوق، مجلس30.