emamian

emamian

 

1. بشارت حضرت مسیح

 

خدای سبحان از زبان حضرت عیسی (علیه السلام) می‏‌فرماید: ﴿ومبشراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه أحمد﴾1: به شما بشارت می‌‏دهم وجود پیامبری پس از خود را که نام مبارک او احمد صلی الله علیه و آله و سلم است.

 

اگر پیغمبر خاتم در سطح انبیای گذشته یا در سطح رسالت عیسای مسیح (علیه السلام) سخن گفته باشد اولاً نیازی به آمدن پیغمبر نبود، ثانیاً مجالی برای بشارت نبود چون پیغمبر جدید سخن تازه‏‌ای نمی‏‌آورد تا حضرت عیسی(علیه السلام) به آمدنش بشارت دهد.

 

سخن عیسای مسیح که من کتاب آسمانی پیامبر گذشته را تصدیق می‏‌کنم و آمدن پیامبری را در آینده بشارت می‏‌دهم، نشان می‌دهد که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت عیسی(علیه السلام) افضل و قرآن از انجیل بالاتر و ره ‏آورد پیغمبر اسلام بیش از ره ‏آورد مسیح (علیه السلام) است تا معنای بشارت تحقّق یابد.

 

2. هیمنه قرآن بر کتب انبیای پیشین

 

خداوند می‏‌فرماید: همه انبیا حقّ آوردند ولی کتب انبیای گذشته، زیر هیمنه و سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ می‏‌شود؛ وقتی خدا قرآن را مُهَیْمن بر کتب انبیای پیشین قرار داده، چون کمال علمی‏ هر پیامبری در کتاب آسمانی او و کمال علمی‏ پیغمبر خاتم نیز در قرآن ظهور می‏‌کند، پس ره ‏آورد رسول خدا بالاتر از کتب انبیای پیشین است.

 

مقام و شخصیت معنوی هر پیغمبر در کتاب آسمانی او تجلی می‏‌کند، مقام موسای کلیم در حدّ تورات و مقام عیسای مسیح در حدّ انجیل جلوه‏‌گر شده است، انبیای پیشین نیز در حدّ کتب و صحف آسمانی خود ظهور کرده‏‌اند، وقتی سیطره و فضیلت قرآن بر همه کتابهای انبیای سلف ثابت شود سیطره و فضیلت رسول خاتم نیز بر دیگر انبیا ثابت می‏‌شود، زیرا پیغمبر در حدّ قرآن است و قرآن، مهیمن است، پس پیغمبر اسلام مهیمن است.

 

«هیمنه» یعنی سیطره و نفوذ علمی و خدای سبحان این معنا را در سوره مائده، پس از ذکر نام چند تن از انبیا، چنین بیان می‏‌کند: بعد ازانبیای گذشته و به دنبال آثار آنان، عیسی، فرزند مریم را فرستادیم در حالی که تورات را تصدیق می‏‌نمود و به عیسای مسیح انجیل دادیم... سپس خطاب به پیغمبر خاتم می‏‌فرماید: ما بر تو قرآن فرستادیم که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می‏‌کند و بر آنها سیطره، اشراف و نفوذ علمی‏ داشته و نمی‏‌گذارد آنها از دست بروند، تحریف آنها را تصحیح می‏‌کند، به طوری که موارد تحریف شده آنها را پس از عرضه بر قرآن کریم به خوبی می‏‌توان تشخیص داده و اصلاح کرد.

 

3. خاتمیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

 

از مزایای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خاتمیّت اوست، قرآن کریم در این مورد می‏‌فرماید: ﴿ما کان محمد أبا أحد من رجالکم و لکن رسول‏الله و خاتم النبیین﴾2.

 

گذشته از این، شواهد دیگری نیز دلالت قطعی بر خاتمیت رسول‏ الله صلی الله علیه و آله و سلم دارد که صحیفه نبوت پیامبران به وسیله آن حضرت، به پایان رسید. مقصود از خاتمیت، هم تأخر و خاتمیّت زمانی و هم خاتمیّت رتبی در قوس صعود است.

 

«خاتم» یعنی مُهر، که در پایان نوشته‏‌ها قرار می‏‌گیرد؛ وقتی نویسنده هر آنچه لازم بود بیان داشت و مقاصد خود را عنوان کرد، پایان نوشتار خود را مهر کرده، ختم آن را اعلام می‏‌دارد؛ خدای سبحان که با جهانیان سخن می‏‌گوید، از راه فرستادن وحی برای هدایت انسانها برنامه دارد لذا نه تنها عیسای مسیح، بلکه همه انبیا کلمات الهی هستند انبیا کتاب حقّ و کلام حقّند. خدای سبحان با فرستادن آنها برای جوامع بشری پیام می‏‌فرستد. پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله‏ نبوتشان را با فرستادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مهر کرده است پس هرگز جا برای نبوت و رسالت دیگری نیست لذا می‏‌فرماید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زیور همه انبیا و خاتم آنان بوده و سلسله نبوت، با آن حضرت مهر شده و پایان پذیرفته است.

 

پس همان طور که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در قوس نزول سر سلسله انسان‏های کامل است چون «أوّل ما خلق الله»3 است، در قوس صعود نیز، اوج و قلّه غایی رسالت است چون خاتم انبیاست.

 

از این جمله، نه تنها استفاده می‏‌شود که پیغمبر اکرم‏ صلی الله علیه و آله و سلم واجد همه مزایای مشترک، و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی از خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده‏‌اند بلکه نکته دیگری هم استفاده می‏‌شود که تا روز قیامت احدی بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد، زیرا رسول خدا انسان کامل است و هر چند میلیون‌ها سال بگذرد کاملتر از او نخواهد آمد، و اگر کاملتر از وی یافت می‏‌شد، حتماً او به مقام خاتمیّت می‏‌رسید نه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و چون تالی باطل است پس مقدّم هم، باطل خواهد بود.

 

4. عبودیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

 

بعضی از انسانها تحت تدبیر اسمای جزئیّه حقّند، مثلاً بعضی درحقیقت، عبدالرزّاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم، یا عبدالجلیل هستند اما پیامبر اسلام «عبدُه» است و پروردگاری مدبّر و مربّی شخصی وی است که نهایی‌ترین مرتبه را داراست، و در قوس صعود، مقامی‏ برتر از مقام مربوبیّت شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست، و آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم منتسب به عالی‌ترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است، یعنی «هو» که همان هویت مطلقه است، چون کامل‌ترین عبودیت از آن اوست، جامع ترین کلمه به او اشاره دارد و حضرت در قوس نزول از نزد همان مقام تنزّل کرده و هویت مطلقه مبدأ ارسال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

 

5. کلام و سکوت آن حضرت، مظهر کلام و سکوت خداست

 

خصیصه دیگری که خدای سبحان، برای معرفی پیامبرش ذکر می‏‌کند این است که می‏‌فرماید: او حاملی است که کلام و سکوتش مظهر کلام و سکوت خداست، هر چه می‏‌گوید وحی است، و هر آنچه با وحی دریافت نموده به مردم ابلاغ می‏‌کند، نه از وحی می‏‌کاهد و نه غیر از وحی چیزی می‏‌گوید.

 

از این جمله معلوم می‏‌شود در قانونگذاری و مسائل مربوط به سعادت مردم، اگر چیزی وحی نبود هوی است و هوی به باطل منتهی خواهد شد. از تقابل بین وحی و هوی معلوم می‏‌شود که سخن، یا حقّ است و یا باطل؛ اگر حقّ شد برابر با وحی است و گرنه هوی و هوس. و چون گفته‏‌های نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حقّ است پس آنچه را که در مسائل ارشادی و جهان بینی و هدایت بیان می‏‌دارد وحی است، بحث در باره جزئیّات دنیایی نیست، و این جمله، ناظر به مدعای اوّل، یعنی وحی بودن همه گفته‏‌های دینی آن حضرت است.

 

پس پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم هر چه را یافت به شما گفت و هر چه به شما گفت وحی بود، او هم در اثبات، معصوم است و هم در سلب، منتها افراد باید در پرتو ارتقای فکری، آنها را دریافت کرده بفهمند، این دو اصل نیز از یکدیگر جداست، یکی ناظر به امین بودن اوست که هرگز رسالت را ناقص نکرده، هرچه به او گفتیم ابلاغ می‏‌کند. و اصل دیگر ناظر به آن است که هر چه می‏‌گوید گفتار ماست، از خود چیزی بر وحی نمی‏‌افزاید.

 

6. پیامبر گرامی اسلام، قرآن ممثل

 

از برجسته‌ترین مزایای علمی‏ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن است که خدای سبحان قرآن را به‏ او آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده، پس زمانی می‏‌توانیم سیره علمی‏ رسول گرامی‏ را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم.

 

هر پیامبری به اندازه کتابش مردم را به حقّ دعوت می‏‌کند و هر آنچه به عنوان آیه تدوینی کتاب اوست در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، و اگر برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و فرستادگان خدا نیز مراتبی خواهد بود، و اگر اکتناه قرآن مقدور همه نیست، لااقل دسترسی به برخی از درجات آن مقدور محقّقان هست وبه همان میزان می‏‌توان رسول خدا و سیره علمی‏ آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را شناخت.

 

7. تجلیل خداوند در خطاب به آن حضرت

 

خدای سبحان، از نظر ادب محاوره، حرمتی خاصّ برای خاتم انبیا قایل است که برای انبیای پیشین قایل نبوده، انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب می‏‌کند، امّا هرگز نام مبارک پیغمبر اسلام را به عنوان یا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم نمی‏‌برد بلکه همیشه از او با تعبیرات تجلیل آمیز مانند: ﴿یا أیّها النبی﴾! ﴿یا أیّها الرسول﴾! یاد می‏‌کند و اگر احیاناً خطاب ﴿یا أیّها المزّمّل﴾ و ﴿یا أیّها المدّثّر﴾ هست، ناظر بر نکته لطیف تاریخی‏ است.

 

مثلاً درباره آدم ابوالبشر می‏‌فرماید: ﴿یا ادم اسکن أنت و زوجک الجنّة﴾4 و درباره نوح می‏‌فرماید: ﴿یا نوح إنّه لیس من أهلک﴾5 و درباره موسی: ﴿یا موسی أقبل و لاتخف﴾6 و درباره حضرت عیسی: ﴿و إذ قال الله یا عیسی ابن مریم﴾7 و در مورد حضرت داود: ﴿یا داود إنّا جعلناک خلیفة﴾8، ولی درباره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علاوه بر خطاب جلالت آمیز خود، به بندگان نیز می‏‌آموزد که: ﴿لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً﴾9: هرگاه خواستید پیامبر را صدا بزنید او را مانند مردی عادی صدا نزنید، بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد.

 

8. عظمت در اخلاق

 

خداوند پیامبر خود را به عظمت اخلاقی می‏‌ستاید: ﴿و إنک لعلی خلقٍ عظیمٍ﴾10 با جمله اسمیه و تأکید، می‏‌فرماید: تو دارای اخلاق عظیمی هستی، وقتی خدای سبحان از چیزی به عظمت یاد کند، معلوم می‏‌شود که از عظمت فوق العاده‏‌ای برخوردار است چون او هرچیزی را به عظمت نمی‏‌ستاید؛ بسیاری از موارد را با صفت «ضَعف» یا «قلّت» یاد می‏‌کند، سراسر دنیا را اندک می‏‌شمرد: ﴿متاع الدنیا قلیل﴾11 و از دسیسه‏‌های شیطان به عنوان: ﴿إنّ کید الشیطان کان ضعیفاً﴾12 سخن می‏‌گوید؛ امّا وقتی از خُلق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نام می‏‌برد می‌‏فرماید: ای پیامبر تو واجد همه ملکات نفسانی در حدّ اعلا هستی!

 

9.رسالت پیامبر برای همه انسانها تا روز قیامت هست

 

خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را شخصیتی جهانی دانسته و درباره قلمرو رسالت او می‏‌فرماید: ما تو را برای جهانیان فرستادیم امّا بر مؤمنان منّت نهادیم. این دو نکته درباره قرآن کنار هم آمده است که قرآن کتابی جهانی است: ﴿شهر رمضان الذی اُنزل فیه القران هدی للناس و بیناتٍ من الهدی و الفرقان﴾13 لیکن تنها اهل‏تقوا از آن طرفی می‏‌بندند: ﴿ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین﴾14 این کتاب برای همه آمده، ولی عده‌‏ای به عمد خود را از آن محروم کرده‏‌اند، کتابی جهانی است ولی اهل‏ تقوا و فضیلت از آن بهره می‏‌گیرند.

 

درباره رسول خدا نیز این دو تعبیر را دارد، از طرفی می‏‌فرماید: تو پیامبری جهانی هستی: ﴿وما أرسلناک إلا کافةً للناس﴾15، و از طرف دیگر می‏‌فرماید: ﴿لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم﴾16: خداوند بر مؤمنان منّت نهاده پیامبری را از خودشان در میان آنها برانگیخت.

 

«منّت» عبارت است از نعمت سنگین و بزرگی که تحمّل آن آسان نیست، تنها مؤمن از عهده پذیرش نعمت پیامبری و اطاعت از آن، به خوبی برمی‏‌آید، نعمت ایمان، رسالت و ولایت چنین است.

 

حاصل آنکه: رسالت پیامبر برای همه انسانها تا روز قیامت هست ولی تنها مؤمنان از فیض رسالت بهره‏‌مند می‏‌شوند و خدا تنها بر آنان منت نهاده و رسول، از بین آنها مبعوث شده است. گرچه بعثت همه انبیا منّت است امّا دو ویژگی خاتمیت و منت بودن بعثت تنها در خصوص پیامبر خاتم آمده است.

 

10. رأفت و رحمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

 

خداوند در مورد بعضی از انبیا تعبیر برادر کرده می‏‌فرماید: «برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم17، «برای قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم»18، «...آن هنگام که برادرشان نوح آنها را گفت... »19 ولی درباره پیامبر اسلام تعبیر برادر نیامده، بلکه می‏‌فرماید: ﴿هو الذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم﴾20 یا اینکه می‏‌فرماید ﴿لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیزعلیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم﴾21: پیامبری برای شما آمده که از جانتان برخاسته، انحراف شما برای او بسیار سخت است، با حرص و شوق کوشش می‌‏کند تا شما مؤمن بشوید، او مظهر رأفت و رحمت خدا برای مؤمنان است. خداوند خطاب به پیامبر می‌فرماید، تو مبشّر جهانیان هستی امّا تنها مؤمنان از تو استفاده کرده آنان را به رحمت خاصه نوید می‏‌دهی و گرنه توده انسانها از خُلق و سبک زیست مردمی‏ تو بهره می‏‌برند، هر چند به راه نیایند، حد اقل از تیرگی آنها کاسته می‌شود.

 

 

پاورقی:

 

1 سوره صف، آیه 6.

 

2 سوره احزاب، آیه 40.

 

3 قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «أوّل ما خلق اللهُ نوری» (بحار، ج1، ص97، ح7)

 

4 سوره بقره، آیه 35.

 

5 سوره هود، آیه 46.

 

6 سوره قصص، آیه 31.

 

7 سوره مائده، آیه 116.

 

8 سوره ص، آیه 26.

 

9 سوره نور، آیه 63.

 

10 سوره قلم، آیه 4.

 

11 سوره نساء، آیه 77.

 

12 همان، آیه 76.

 

13 سوره بقره، آیه 185.

 

14 همان، آیه 2.

 

15 سوره سبأ، آیه 28.

 

16 سوره آل عمران، آیه 164.

 

17 سوره اعراف، آیه 73.

 

18 سوره هود، آیه 50.

 

19 سوره شعراء، آیه 106.

 

20 سوره جمعه، آیه 2.

 

21 سوره توبه، آیه 128.

از جمله فرهنگ‌های زیبای ما ایرانیان فرهنگ دید و بازدید با اقوام و آشنایان و دوستان است که در تعابیر دینی از آن با عنوان صلۀ رحِم یاد می‌شود؛‌ حضرت امام علی‌بن موسی الرضا علیه السلام می‌فرمایند «وَقِّرُوا کِبارَکُمْ وَ ارْحَمُوا صِغارَکُمْ وَ صِـلُـوا اَرْحـامَـکُمْ؛ به بزرگترهایتان احترام بگزارید و با کوچکترها مهربان باشید و صلۀ رحم کنید.» (الأمالی (للصدوق)، ص94)  این گزاره از سبک زندگی، بین ایرانیان، صلۀ رحم یا ضیافت، مهمان‌دارى و مهمان‌نوازى، دست‌و‌دل‌باز بودن و سفره‌اى گشوده داشتن، همواره نشانه‌ جوانمردى و سخاوت و کــَــرَم شمرده می‌شد.

صلۀ رحم با گروه خویشاوندیِ نَسَبی ــ که از طریق ارتباط خون و رحم پیدا می‌شود مانند پدر، مادر، فرزندان، برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی، خاله، پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندان و همۀ کسانی که آن‌ها را خویشاوندان نسبی و اَرحام می‌نامند ــ واجب است و اگر هدیه‌ای داده شود، پس گرفتن آن جایز نیست. اهمیت صلۀ رحم به‌اندازه‌ای است که جوازی برای عدم انجام آن صادر نشده است؛ چه اینکه در عصر حاضر که از جهتی، عصر ارتباطات نیز شمرده می‌شود، گاهی با یک تماس تلفنی و یا از طریق شبکه‌های مجازی می‌توان اقدام به این عمل کرد. حضرت ثامن الحجج امام رضا(ع) دربارۀ محدوده این عمل خیر فرمود «صِلْ رَحِمَکَ وَلَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ‏ مَاءٍ، وَ أَفْضَلُ مَا یُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الْأَذَى عَنْهَا؛ پیوند خویشاوندی را برقرار کنید، گرچه با جرعه آبی باشد و بهترین پیوند خویشاوندی، خودداری از آزار خویشاوندان است.» (تحف‌العقول، ص469)

دوستی و محبت خدا، حمایت خداوند، عاقبت‌بهخیری، جلوگیری از پیشامدهای بد، دفع بلاها، آسانی حساب قیامت، عبور آسان از پل صراط، جلوگیری از گناهان، کفاره گناهان، مرگ آسان و افزایش طول عمر گوشه‌ای از آثار صلۀ رحم در روایات شمرده شده است. امام رئوف حضرت رضا علیه السلام همچنین می‌فرمایند «یـَکُونُ الرَّجـُلُ یَصِلُ رَحِمَهُ فَیَکُونُ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمْرِهِ ثَلاثُ سِنینَ، فَیُصَیِّرُهَا اللّهُ ثَلاثینَ سَنـَةً وَ یَفْعـَلُ اللّهُ ما یَشـاءُ؛ گـاهی فردی صـله رحـم می‌کنـد، در حالی که از عمرش 3 سال باقی است، خـداونـد (بـه‌خـاطر ایـن عمـل)، باقی‌مانده عمر او را 30 سال می‌کند و خــدا آنچـه بخـواهد انجام می‌دهد.» (الکافی (ط ــ الإسلامیة)، ج‏2، ص150)

صلۀ رحم علاوه بر جنبه‌های معنوی، ابعاد روان‌شناسانه از جمله کاهش اضطراب و استرس و نشاط روحی نیز دارد که هر کدام از اینها در افزایش طول عمر مؤثرند. در عصر حاضر که انسان‌ها به‌تبعِ سازوکارهای مدرنیته، کنج‌نشینی و عزلت‌گزینی را پیشه گرفته‌اند، شاهدیم که افراد دچار عوارض روانی زیادی از جمله سرگشتگی و حیرت شده‌اند، در چنین شرایطی، افزایش مراوده‌ سالم با خویشاوندان، در اصلاح امور روانی انسان نقشی بسزا ایفا می‌کند و در وهلۀ بعد منجر به اصلاح عملکرد روانیِ جامعه و نشاط آن و در نهایت اصلاح سبک زندگی می‌شود.

پنج شنبه, 24 مهر 1399 19:09

۱۰ خصلتی که نشانۀ کمال عقل است

شاید تاکنون این سؤال برایمان بارها تداعی شده که نشانه فرد عاقل چیست و یا چه ویژگی‌هایی دارد. در دنیای مدرن امروز، به تبعِ عصر تکنولوژی، تغییر ذائقه‌های مردم و تغییر سبک زندگی، شاید در نگاه عوام، عاقل فردی باشد که به موفقیت‌های تحصیلی و بعد قدرت و ثروت دست یابد و مراحل موفقیت را تا رسیدن به موقعیت‌های خوب اجتماعی طی کند، هرچند برای کسب چنین موفقیتی از اخلاق عبور کند و دیگران را فدای خواسته‌های دنیوی خود کند.  از این جهت است که می‌بینیم صاحبان قدرت و ثروت مورد تمجید کاذب اطرافیان‌شان هستند و سایرین او را فردی موفق و عاقل تلقی می‌کنند.

اما در نگاه دین، هر آنچه انسان را از بدی بازدارد و بسوی خیرات و خوبی‌ها دعوت کند، نشانۀ کمال عقل شمرده شده است. امام رضا (ع) در روایتی به 10 خصلت از نشانۀ کمال عقل اشاره کرده است. حضرت فرمود «عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که 10 خصلت را دارا باشد:
1. از او امید خیر باشد 2. از بدى او در امان باشند  3. خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد 4. خیر بسیار خود را اندک شمارد
5. هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود  6. در عمر خود از دانش‌طلبى خسته نشود 7. فقر در راه خدایش از توانگرى (توأم با فساد) محبوب‌تر باشد 8. خوارى در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوب‌تر باشد 9. گمنامى را از پرنامى خواهان‌تر باشد

  10. سپس فرمود: دهمى چیست؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است».

« لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ». (تحف العقول، ص 161)

بنابراین در پازل دین، عقل و عاقل معنای دیگری دارد، عقل وسیله‌ای برای عبودیت و رسیدن به بهشت‌های جاودان و عاقل فردی عابد شمرده شده که در مسیر هر آنچه او را متصل به بهشت می‌کند حرکت می‌کند. از امام صادق علیه‌السلام، درباره عقل پرسیدند و فرمود «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ؛ آنچه به وسیلۀ آن خداوند عبودیت می‌شود و بهشت به دست می‌آید» (الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص11)

به روزهای پایانی ماه صفر نزدیک می‌شویم و امروز بیست و ششمین روز از این ماه است؛ ماهی که امسال به دلیل ویروس منحوس کرونا نتوانستیم آن‌طور که باید و شاید مراسم سوگواری و عزاداری در سطح شهر و کشور با حضور پرشور عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت برگزار کنیم اما خدا شاهد است که دل هر یک از مردم و دلدادگان حسینی، موکب و حسینیه‌ای بزرگ به وسعت عالم بود.

اینک به مناسبت نزدیک شدن به روزهای پایانی ماه صفر و به خصوص روز جمعه 28 صفر که سالروز رحلت رسول گرامی اسلام(ص) و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام است، نگاهی به کتاب شریف مفاتیح الجنان انداختیم. در این کتاب دربارۀ این روز آمده است: روز بیست‌وهشتم ماه صفر سال یازدهم، روز وفات حضرت خاتم انبیاء صلوات‌الله‌علیه است و روز وفات به اتّفاق همه علما روز دوشنبه بوده و هنگام وفات 63 سال داشتند.

در 40 سالگی مبعوث به رسالت شد، 13 سال در شهر مکه مردم را به خداپرستی خواند، در سنّ 53 سالگی به مدینه هجرت کرد و در سال دهم هجری از دنیا رفت؛ غسل و حنوطش را امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام عهده‌دار بود و پس از غسل و کفن بر بدن مطهّرش نماز گذارد، آنگاه اصحاب دسته‌دسته آمدند و بدون امام بر آن حضرت نماز خواندند، سپس امیر مؤمنان آن حضرت را در حجره طاهره، در همان نقطه‌ای که از دنیا رفته بود دفن کرد.

از اَنَس بن مالک روایت شده است: زمانی که از دفن پیامبر فارغ شدیم، حضرت فاطمه به‌سوی من آمد و گفت: چگونه جان‌ و روان شما همراهی کرد که بر چهره پیامبر خدا خاک فرو ریزید، سپس گریست و فرمود:

یا أَبَتاهُ أَجابَ رَبّاً دَعاهُ‌

یا أَبَتاهُ مِنْ رَبِّهِ ما أَدْناهُ

پدرم، پروردگارت را که تو را فرا خواند پاسخ دادی

پدرم، چقدر به پروردگارت نزدیکی

چه زیبا سروده شده:

ای‌ دو جهان‌ زیر زمین‌ از چه‌ای

خاک‌ نه‌ای‌ خاک‌نشین‌ از چه‌ای

به روایت معتبر، آن بانوی بانوان، مُشتی از خاک پاک آن مرقد مطهّر را برگرفت و بَر دیدگان نهاد و فرمود:

مَاذا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ أَحْمَدٍ

أَنْ لَایَشَمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِیا

بر بوینده خاک احمد چیست؟

اینکه تا پایان زمان عطرها را نبوید

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبٌ لَوْ أَنَّها

صُبَّتْ عَلَى الْأَیّامِ صِرْنَ لَیالِیا

بر من مصائبی فرود آمد که اگر آنها

بر روزها آمده بود شب می‌شدند

شیخ یوسف شامی در کتاب «دُرُّ النظیم» نقل کرده است: که فاطمه زهرا این اشعار را در مرثیه پدر فرمود:

قُلْ لِلْمُغَیِّبِ تَحْتَ أَثوابِ الثَّرىٰ‌

إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَنِدائِیا

به آنکه در زیر توده‌های خاک پنهان شده بگو

اگر فریاد و صدای مرا می‌شنیدی

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبٌ لَوْ أَنَّها

صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیالِیا

بر من مصائبی فرو ریخت که اگر آنها

بر روزها فرو ریخته بود شب می‌شدند

قَدْ کُنْتُ ذاتَ حِمىً بِظِلِّ مُحَمَّدٍ

لَا أَخْشَىٰ مِنْ ضَیْمٍ وَکانَ حِمىً‌لِیا

همانا من در سایه محمّد حمایتی داشتم

که از ستم نمی‌ترسیدم و او جورکش من بود

فَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَأَتَّقِی‌

ضَیْمِی وَأَدْفَعُ ظالِمِی بِرِدائِیا

اما امروز برای شخص پست تواضع کنم و از ستم

بر خود می‌پرهیزم و ستمگرم را با جامه‌ام دفع می‌کنم

فَإِذا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ فِی لَیْلِها

شَجَناً عَلىٰ غُصْنٍ بَکَیْتُ صَباحِیا

اگر قمری به شبانگاهش گریه کند

من در روز از غصّه بر شاخساری بگریم

فَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُؤ نِسِی‌

وَلَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشاحِیا

اندوه را پس از تو مونسم قرار می‌دهم

و دانه‌های اشک را در حجر تو، گردنبندم

خانواده به عنوان مهم‎ترین رکن جامعه، محلی برای رشد صفات و فضایل معرفتی و اخلاقی و پلکانی برای رسیدن به بالاترین درجات معنوی در پرتو آموزه‏های دینی است تا جایی که می‎توان گفت خداوند متعال قانون حریم خانواده را از قوانین سایر حریم‎ها و ساحتهای اجتماعی مجزا کرده و به آن ارتقا بخشیده است؛ طوری که افراد به واسطه قرارگیری در این حریم مقدس و با عمل به آموزههای دینی راحتتر به قلّههای معرفتی دست پیدا میکنند؛ از جملۀ این آموزه‌ها، تربیت صحیح و نیکوی فرزندان است.

رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص) در بیانی زیبا دربارۀ اهمیت تکریم و تربیت نیکوی فرزندان در محیط خانه فرمود: «أکْرِمُوا أوْلادَکُم وَأحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ؛ به فرزندان خود احترام بگذارید و آنها را نیکو تربیت کنید تا مورد غفران پروردگار قرار گیرید.» (بحارالأنوار، ج 104، ص 95)

در حقیقت خداوند تکریم و گرامی‌ داشتن فرزندان و تلاش در جهت تربیت نیکوی آنها را وسیله‌ای برای آمرزش والدین قرار داده است؛ ضمن اینکه این دو از حقوق فرزندان به عهدۀ پدر و مادر است. پس با عمل به این دو آموزۀ الهی، از غفران خداوندی بهره‌مند شویم.

تهاجم فرهنگی با حضور رسانه‌های نوین، کار را پیچیده‌تر از هر زمان دیگری کرده است. وقتی در خبرها می‌خوانیم منافقینی که تا دیروز از طریق ترورِ اشخاص و اقدامات نظامی از ایران اسلامی تلفات می‌گرفتند و برای کشور عزیزمان هزینه می‌ساختند اکنون خط مقدم خود را فضای مجازی قرار داده‌اند و یگان سایبری‌شان در کشور آلبانی مستقر است و به جای ترور اشخاص، شخصیت آنها را نشانه رفته است[1] و یا می‌خوانیم همین لشکر را نیز سعودی‌ها در فضای مجازی تشکیل داده‌اند[2] باید به عمق مسأله پی ببریم که شبیخونی در راه است که قرار است در نهایت اعتقادات ما را نشانه بگیرد.

امروزه یکی از گلایه‌های خانواده‌ها و والدین مذهبی این است که برخی اعضای خانواده و فرزندان‌شان دچار سستی در اعتقادات شده‌اند. برخی از آنها این نگرانی را در دل خود و حتی در فضای خانواده به صورتی کاملاً متشنج و ناآرام نگه می‌دارند اما به عقیده خود به سبب بی‌آبرویی بر آن سرپوش می‌گذارند و به دنبال راه علاج مشکل نمی‌روند و رفته رفته و به مرور این مشکلات بغرنج‌تر و پیچیده‌تر می‌شود تا زمانی که مانند یک تشت رسوایی از بالا به پایین بیافتد.

گلایه و درد دل بسیاری از والدین این است که شبهات در فضای مجازی گسترده‌اند و ما هر چه تلاش کنیم برای تک تک آنها جواب نداریم و لاجرم فرزندان ما در معرض آنها قرار می‌گیرند و آسیب‌های فروانی متوجه آنها خواهد شد که کم کم اوضاعِ درون خانه را متشنج خواهد کرد. برای پاسخ به این نیاز که چه کنیم در این شرایط بحرانی، فرزندانی سالم و صالح تربیت کنیم حرف‌ها و مطالب زیادی باید بیان شود که این کوتاه نوشته، تنها می‌تواند به گوشه‌ای از آن بپردازد.

از نگاه دینی برای تبدیل شدن یک شناخت به رفتار، به چیزی از جنس باور نیاز هست یعنی وقتی انسان با شناختی جدید مواجه می‌شود بلافاصله به آن جامه عمل نمی‌پوشاند تا زمانی که آن شناخت تبدیل به باور شود. وقتی شناختی تبدیل به باور و وارد قلب انسان می‌شود، وارد حوزه گرایشات و هیجانات فرد خواهد شد؛ بنابراین به صورت خودکار رفتارهای متناسب با خود را نیز تولید می‌کند.

جان گرفتن فکر و پرورش یافتن شناخت زمانی است که در قلب انسان جایی برای آن باشد و انسان نسبت به آن، گرایش و تمایل قلبی پیدا کرده باشد امام علی علیه‌السلام در این باره می‌فرماید: «اَلْقَلْبُ مُصْحَفُ اَلْفِكْر؛ دل کتاب و دفتر فکر و اندیشه است.»[3] با توجه به همین ویژگی است که غربی‌ها و دشمنان اسلام در تهاجم فرهنگی‌شان دست به کار شده‌اند و به دنبال تسخیر احساسات و گرایشات مردم کشورمان خصوصاً اقشار آسیب‌پذیر مانند نوجوانان و جوانان افتاده‌اند.

رهبر معظم انقلاب در این باره می‌فرماید: «امروز دستگاه‌های تبلیغاتی فوق مدرن غربی به خصوص آمریکایی و صهیونیستی دارند برای ذهن‌ها و فعالیت‌ها و احساسات و اراده شما طرح عملیات تهیه می‌کنند؛ خیال نکنید آنها غافل نشسته‌اند و این سی میلیون جوان را در کشور ما نمی‌بینند آنها این سی میلیون جوان را می‌بینند، آنها برای کار و هدف خودشان دارند برنامه‌ریزی می‌کنند؛ آنها برای اخلاق و فکر و عقیده و ایمان جوان ما دارند برنامه‌ریزی می‌کنند.»[4]

آنچه که در قلب بنشیند به این راحتی‌ها برداشته نمی‌شود و تغییر نخواهد کرد و هر کس می‌خواهد صاحب فکر کسی شود، باید در قلب او که جایگاه گرایشات اوست ورود کند و آن را به تسخیر خود درآورد. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «إِزَالَةُ الْجِبَالِ أَهْوَنُ مِنْ إِزَالَةِ قَلْبٍ عَنْ مَوْضِعِهِ[5] برکندن کوه‌ها آسان‌تر از برکندن دل‌ها از جاى خویش است.»

حال با این اوصاف باید به والدین توصیه کرد که پیش از آنی که بخواهند به دنبال پاسخی برای شبهات فرزندان‌شان باشند، باید به دنبال راهکارهایی بگردند که جایگاه‌شان را در دل آنها حفظ کنند؛ به عنوان نمونه در اینجا چند توصیه مهم ارائه می‌‌شود:

1. اصلی‌ترین راهکار حفظ آرامش است؛ چراکه آرامش ما علامتی است برای وجود ایمان در درون ما و این را نیز فرزند ما می‌فهمد و این آرامش در دراز مدت در او هم اثر خواهد گذاشت و می‌توان گفت اثر آن پایدارتر و عمیق‌تر خواهد بود و چه زیبا امام علی علیه‌السلام فرمود: «لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ؛[6] ادبی همراه با خشم نیست.»

2. حفظ کرامت انسانی و برخورد کریمانه نیز از موارد حیاتی است که رعایت آن باعث حفظ رابطه با فرزندان، ورود به قلب آنها که جایگاه گرایشات آنهاست و در نتیجه باعث کاهش آسیب‌های ناشی از تهاجم فرهنگی خواهد شد؛ خدای متعال در قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛[7] و هرگز نیکی و بدی در جهان یکسان نیست، همیشه بدی (خلق) را به بهترین شیوه (که خیر و نیکی است پاداش ده و) دور کن تا همان کس که گویی با تو بر سر دشمنی است دوست و خویش تو شود.

3. ابراز محبت، توجه و درک متقابل به صورت متعادل و به اندازه به فرزندان نیز از مواردی است که باعث می‌شود دریچه قلب آنها برای ورود والدین به درون آن باز شود. آنچه ذکر شد، موارد مهمی بودند که اگر والدین آن را رعایت کنند باعث می‌شود فرزندان آنها از درون محکم شوند و در برابر هجمه‌های اعتقادی و فرهنگی مقاومت بیشتری از خود نشان دهند و در این عرصه منفعل نباشند.

در دنیای امروز انسان‌ها هر کدام دنبال گمشده‌ای می‌گردند؛ یکی به‌دنبال درس و علم است؛ یکی دنبال شغل درست و حسابی می‌گردد؛ یکی دغدغه‌‍‌اش خرید خانه یا ماشین است؛ یکی دنبال این است که ببیند قیمت دلار و سکه چند است تا خرید و فروش انجام دهد؛ یکی دائماً دنبال اخبار اقتصادی و بورس و یکی به‌دنبال مقدار ناچیزی غذا برای گذراندن زندگی خود و خانواده‌اش است.

یکی به‌دنبال این است که پول‌هایش را به خارج از کشور انتقال دهد؛ یکی به‌دنبال این است که بچه‌اش را در خارج کشور به دنیا بیاورد؛ خلاصه هر کسی دغدغه‌ای دارد و در پی رسیدن به آن است. نکته جالب و قابل توجه این است که اگر دغدغه‌هایشان حل شود باز هم به آرامش واقعی نمی‌رسند. اگر هم برسند پایدار نیست.

زمانی که با تأمل به اطرافمان نگاهی بیندازیم متوجه افرادی که برای دنیا حرص و جوش می‌زنند و می‌گویند هرچه می‌رویم نمی‌رسیم، خواهیم شد. دغدغه‌های انسان تمامی ندارد و این‌طور نیست که بگوییم اگر این حل شود دیگر دغدغه‌ای نداریم. دیده‌ایم و شنیده‌ایم افراد ثروتمندی را که در اثر فشار روحی و روانی سکته کرده‌اند؛ لذا می‌بینیم که حد و مرزی در آرزوها و دغدغه‌های انسان نیست، پس راه‌حل رسیدن به آرامش واقعی چیست؟

به‌دنبال آرامش
آرامش واقعی و زندگی بدون نگرانی مسأله‌ای است که خیلی‌ها به‌دنبال آن‌اند اما به نظر می‌رسد بهتر است دیدمان را نسبت به اتفاقات و دغدغه‌ها عوض کنیم تا بتوانیم به آرامش واقعی برسیم. اگر به این دید نگاه کنیم که جز این زندگی دنیا، سرای دیگری نیست، تمام دغدغه ما به دست آوردن پول و امکانات می‌شود؛ آنگاه ذهنمان دائم درگیر رسیدن به مادیات می‌شود؛ دغدغه‌هایی که هیچ‌گاه تمامی ندارند.

با نگاه به تجربه خود از زندگی درمی‌یابیم همواره مشکلات و سختی‌ها در کنار اهداف و آرزوهای گوناگون با ما بوده‌اند. حکمت خدا از خلقت ما در میان این همه سختی‌ها اقتضا می‌کند که هدف اصلی آفرینش ما، این دنیا و سرگرمی‌های آن نباشد؛ در نتیجه باید برای رسیدن به آرامش به گونه دیگری نگریست.

آرامش واقعی
با اندکی تأمل و تفکر می‌توان پی‌برد آرامش واقعی زمانی به‌ وجود می‌آید که انسان دنیا را هدف اصلی نداند و برای رسیدن به اهدافش تلاش کند اما متوجه باشد و این دنیا را مقدمه و راه رسیدن به جهان آخرت بداند. در این صورت حتی کارهای روزمره مثل؛ ورزش کردن و غذا خوردن او می‌تواند با ارزش باشد، چون دارای هدف است و در راه رسیدن به اهدافش چون تمام تلاشش را کرده و این دنیا را هدف نهایی نمی‌داند بلکه به دید راه رسیدن به هدف می‌بیند، ناامید و مأیوس نخواهد شد.

در احادیث اهل بیت علیهم‌السلام هم به این مسأله که انسان دنیا را به عنوان گذرگاهی و خودش را به مانند مسافر ببیند اشاره شده است. چنان که امام علی علیه‌السلام در حدیثی ارزشمند فرمودند: «إنَّ الدُّنیا لَم تُخلَق لَکُم دارَ مُقامٍ، بَل خُلِقَت لَکُم مَجازا لِتَزَوَّدوا مِنهَا الأَعمالَ إلى دارِ القَرارِ فَکونوا مِنها عَلى أوفازٍ، و قَرِّبُوا الظُّهورَ لِلزِّیالِ؛[1] دنیا آفریده نشده که سراى ماندن شما باشد، بلکه آفریده شده، که گذرگاه شما باشد تا از آن براى سراى ماندگارى‌‏تان توشه عمل برگیرید. پس در دنیا همواره مهیّاى سفر باشید و مَرکب‏‌ها را براى رفتن، آماده کنید.»

«إِنَّ الدُّنیا مَشغَلَةٌ عَن غَیرِها و لَم یُصِب صاحِبُها مِنها شَیئا إِلاّ فَتَحَت لَهُ حِرصا عَلَیها و لَهَجا بِها و لَن یَستَغنىَ صاحِبُها بِما نالَ فیها عَمّا لَم یَبلُغهُ مِنها؛[2] به‌راستى که دنیا آدمى را به کلّى سرگرم خود مى‏‌‌کند و دنیاپرست به چیزى از آن نرسد، مگر آن‏که باب حرص و شیفتگى به آن بر رویش گشوده شود و داشته‌هایش هیچ‌گاه او را راضی نمی‌کند و باز هم به دنبال چیزهای دیگر می‌رود.»

در این روایات مسأله‌ای که به آن توجه شده، نوع نگاه به دنیا و آخرت است. در صورتی انسان به سعادت و خوشبختی می‌رسد که دنیا را به عنوان گذرگاه و خودش را مثل یک مسافر بداند. هرچه آدمی بیشتر دنبال دنیا و سرگرمی‌های آن باشد، حرص و طمع او بیشتر خواهد شد و هیچ‌گاه آرام نخواهد شد.

بنابراین دنیا اگر به گونه‌ای انسان را به خودش مشغول کند که از یاد آخرت غافل شود چیزی جز حرص، طمع و حسرت نصیبش نمی‌شود. پس بهتر است دیدمان نسبت به همه خوشی‌ها و ناخوشی‌های دنیا اینگونه باشد که ما همچون مسافری هستیم که تمام اتفاقات دنیا وسیله‌ای برای رسیدن به هدف و آرامش اصلی اوست. موقعی که هدف؛ رضایت و رسیدن به مقام قرب الهی باشد حتی شکست‌ها هم می‌تواند پلی برای رسیدن به موفقیت باشد.

=================
پی‌نوشت:
[1] نهج البلاغة، خطبه 132.
[2] همان، نامه 49.

خانواده به عنوان مهم‌ترین نهاد اجتماعی شمرده می‌شود و نقشی حیاتی در رشد یا افول جوامع ایفا می‌کند؛ چرا که مدیران کارآمد و صالح از بستر خانواده پا به عرصۀ اجتماع می‌گذارند و نقش‌آفرینی می‌کنند. بنابراین توجه به شاخصه‌های تربیتی در محیط خانواده از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ از این رو توصیه‌های زیادی از کتب وحیانی، پیامبران و ائمه علیهم‌السلام نسبت به مراقبت از این حریم مقدس به دست ما رسیده است؛ همچنان که یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های زندگانی این بزرگواران را در تحکیم بنیان خانواده می‌بینیم؛ مطالعۀ این شاخصه‌ها ما در اصلاح سبک زندگی یاری می‌رساند.

از جمله آنکه در منابع می‌خوانیم امام رضا علیه‌السلام نسبت به تحکیم بنیان خانواده حساسیت بالایی داشت و خود نیز به شدت مقید به انجام رفتارهای مثبت در خانواده بود. ایشان در بخشی از کلام مبارکشان از رسول‌‏الله صلی الله علیه و آله نقل می‌فرماید «نیکوترین مردم در ایمان  مهربان‌ترین ایشان است با اهل خود و من مهربان‌ترین شما هستم با اهل خود؛ أَحْسَنُ النَّاسِ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً- وَ أَلْطَفُهُمْ‏ بِأَهْلِهِ‏ وَ أَنَا أَلْطَفُكُمْ بِأَهْلِی.» (صحیفة الإمام الرضا علیه السلام، ص67)

همچنین ایشان نسبت به اهل منزل بسیار خوش رفتار و خوش‌برخورد بود و دیگران را نیز به این امر سفارش می‌کردند. امام (ع) در روایتی دیگر از رسول‏‌الله صلی الله علیه و آله نقل می‌فرماید«أَقْرَبُكُمْ مِنِّى مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ خَیْرُكُمْ لِأَهْلِهِ؛در قیامت نزدیک‏‌ترین شما به من، خوش‌خوترین شما است، و خوب‌ترین شما [بهترین شما] آن‌کس است که با خانواده خود به نیکى و مهربانی رفتار کند.» (جامع أحادیث الشیعة (للبروجردی)، ج‏25، ص535)

حتی امام رضا علیه‌السلام برای شاد کردن اهل خانه برنامه‌های تربیتی در نظر داشتند. ایشان در روایتی فرمود «در هر جمعه براى خانواده خود از میوه و گوشت چیزى تحفه ببرید تا به آمدن روز جمعه شادمان شوند؛ أَطْرِفُوا أَهَالِیَکُمْ‏ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْفَاکِهَةِ وَ اللَّحْمِ حَتَّى یَفْرَحُوا بِالْجُمُعَة» (الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏6، ص299)

یکی از ویژگی‌های بارز افراد مؤمن، دقت داشتن نسبت به شرایط اطرافیان است. انسان مؤمن سعی دارد نسبت به سایرین بی‌تفاوت نباشد و مدام مراقب اطرافیان است. در مقابل، افرادی هستند که رفتارهای خنثی دارند؛ یعنی برای خود چارچوبی ایجاد کردند و از آن محدوده خارج نمی‌شوند. هر کجا منافع خودشان باشد، اقدام می‌کنند و خاصیتی برای سایرین ندارند، مگر گاهی که از آنها حاجتی خواسته شود. اما مؤمن حقیقی که به دنبال سبک زندگی مؤمنانه است، قبل از اینکه از او حاجتی خواسته شود، در پی رفع نیاز دیگران می‌رود و در قبال این ابراز مهر و محبت، توقعی ندارد.

این خصلت در این زمانه که مردم درگیر بسیاری از چالش‌های اقتصادی و فشارهای روانی‌اند، باید جلوۀ بهتر و عمیق‌تری به خود بگیرد. سیرۀ امام رضا علیه‌السلام گویای آن است که آن حضرت نسبت به جزئی‌ترین مسائل پیرامونی واکنش نشان می‌دادند. توصیه‌های آن حضرت هنگام خروج از مدینه به‌سوی طوس به امام جواد علیه‌السلام گویای این حقیقت است. ایشان با استفاده از رفتارها و زیبایی کلام، سعی داشتند غم از چهرۀ اطرافیان بزدایند و خود نیز توصیه می‌فرمود «مَن فَرَّجَ مِن مُؤمِنٍ  فَرَّجَ اللّه ُ عَن قَلبِهِ یَومَ القِیامَةِ ؛ هرکه اندوه مؤمنى را بزداید، خداوند در روز قیامت غم از دلش مى‌زداید.»

حال این رفتار را با شیوه‌هایی متعددی می‌توان انجام داد؛ از جمله اینکه یکی از شیوه‌های آن، رفتاری به نام مواسات و یاری‌رسانی است که در این ایام کرونا، جلوه‌هایی از آن را بین مردم متدین خود مشاهده کردیم. شیوۀ دیگر می‌تواند صلۀ‌رحم و دید و بازدید با آن دست از اقوامی باشد که در مضیقه اقتصادی و یا حتی چالش‌های روانی قرار دارند. گاهی چنین دید و بازدیدهایی بر تقویت روحیۀ افراد اثر مثبت خواهد گذاشت.

هدیه دادن و یا حتی شوخی سالم با مؤمنی که در اندوه قرار دارد، می‌تواند از دیگر شیوه‌های زدودن غم از چهرۀ مؤمنان باشد. این هدیه ممکن است یک شیء ناچیز و یا گرانبها باشد، اما آنچه باقی می‌ماند، ثوابی است که نسبت به زدودن غم از چهرۀ فرد دیگر باقی می‌ماند.

* علت مخفی بودن مزار علی(علیه السلام) چه بوده و قبر آن حضرت تا چه سالی مخفی مانده است؟

 

دوران حکومت امام علی(علیه السلام) را می توان پرآشوب ترین دوران تاریخ اسلام نام نهاد و می توان گفت که در زمان هیچ یک از خلفای پیش از آن حضرت و یا پس از ایشان (امویان و عباسیان)، بدان سان که در زمان ایشان جنگ های داخلی صورت گرفته، فتنه و آشوب های خانگی برپا نشده است.

از آن جا که در زمان حکومت خلفای سه گانه، انحرافاتی صورت گرفته بود، حضرت علی(علیه السلام) در زمان حکومت خویش در صدد اصلاح امور برآمدند، ولی این کار باعث شد تا مخالفان، سودجویان و صاحبان زر و زور با آن حضرت دشمنی بورزند و جنگ های متعددی به راه اندازند. این دشمنی ها منحصر به دوران حیات آن حضرت نبود، بلکه پس از شهادت ایشان نیز ادامه یافت.

ریشه اصلی اختفای مزار آن حضرت را باید در فراوانی و شدت دشمنی ها نسبت به ایشان جست و جو کرد. معاویة بن ابی سفیان دشمنی را با امام علی(علیه السلام) به آن مرحله رسانید که سب و لعن علی(علیه السلام) را بر منابر رایج نمود و در قنوت نماز خود امیر مؤمنان علی(علیه السلام) را لعن می کرد! این دشمنی ها و کینه توزی ها باعث شد تا فرزندان امام علی(علیه السلام) از بیم دشمنی های بنی امیه مزار ایشان را بنابر وصیت خود آن حضرت مخفی کنند و طی سال های متمادی آن را پوشیده نگه دارند.

   

ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه، رویداد به خاکسپاری امیر مؤمنان(علیه السلام) را چنین نقل می کند: «هنگامی که علی(علیه السلام) به شهادت رسید، فرزندان ایشان تصمیم گرفتند تا قبر ایشان را از بنی امیه پنهان نگه دارند تا مبادا بر ایشان در قبر و یا برای قبر ایشان حادثه ای روی دهد. از این رو در شب شهادت ایشان دست به انجام کارهایی زدند تا کسی از محل خاکسپاری ایشان آگاه نشود. آنها تابوتی را در حالی که از آن بوی کافور استشمام می شد بر شتری بستند و به سوی مدینه بردند؛ چنان که گروهی گمان کردند که امام را به مدینه می برند تا در کنار قبر حضرت زهرا(علیها السلام) دفن نمایند. از سوی دیگر بر اشتری دیگر جنازه ای پیچیده شده گذاشتند و چنان وانمود کردند که می خواهند آن حضرت را در حیره دفن کنند و در آن جا تعدادی قبر در مکان های مختلف کندند. در نهایت فرزندان و اصحاب خاص ایشان آن حضرت را در سحرگاه شب بیست و یکم رمضان در نجف به خاک سپردند و از محل خاکسپاری ایشان هیچ کس دیگر آگاه نشد... و محل دفن ایشان پوشیده ماند. بدین سبب بنی امیه شایعات بسیاری ساختند: گروهی ادعا کردند که جمعی از طایفه طی، شتری را در آن شب یافتند که بر آن شتر صندوقی قرار داشت که راه را گم کرده بود و به ایشان گمان دستیابی به مال و ثروت به آن دست یازیدند و هنگامی که فهمیدند در صندوق چه چیز قرار دارد، از بیم آن که کسی به دنبال آن بیاید، صندوق را با آنچه در آن بود، دفن کردند و شتر را نیز کشتند و خوردند. این شایعه به مذاق بنی امیه خوش آمد تا جایی که ولید بن عقبه در یکی از اشعارش به آن اشاره کرده است:

فَإِن یَکُ قَد ضَلَّ البَعیرُ بِحَمْلِهِ *** فَما کانَ مَهدیّاً وَ لا کانَ هادِیاً

اگر شتری که او را حمل می کرده، گم شده است، پس نه او هدایت کننده بوده است و نه هدایت شده.

 

برای آگاهی بیشتر از اقوال و گفتارهای موجود درباره خاکسپاری امام علی(علیه السلام) می توانید به کتاب هایی چون تاریخ خلفا، نوشته سیوطی، ذیل باب ابوالسبطین علی ابن ابی طالب(علیه السلام) ص ۱۷۶ و تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۱۶، حوادث سنه اربعین، مراجعه کنید.

  

به طور خلاصه، عامل اصلی پنهان نمودن مزار امام علی(علیه السلام) را می توان در دشمنی بنی امیه با آن حضرت جستجو کرد؛ چرا که هرگونه اطلاع از محل دفن ایشان ممکن بود باعث بی حرمتی و یا حتی نبش قبر آن حضرت شود. بنابر این امام علی(علیه السلام) در وصیت خود دستور داد تا قبر او را مخفی کنند، هم چنان که قبر همسرش حضرت فاطمه(علیها السلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز مخفی بود و هست.

      

مزار آن حضرت تا حدود صد سال هم چنان مخفی بود تا آن که امام صادق(علیه السلام) محل آن را برای عموم مردم آشکار کرد. سپس به دستور داود بن علی عباس صندوقی بر مزار ایشان نهاده شد و در زمان خلافت هارون، خلیفه عباسی اتاقی بر روی آن ساخته شد و نخستین بقعه بر مزار ایشان بنا گردید.