emamian

emamian

بدون شك از نظر جامعه اسلامی كلیه مفاهیم و معتقدات اصیل اسلامی ریشه در كلام الهی دارند و عقیده به ظهور امام زمان ـ علیه السّلام ـ صورت كلی و مایه اساسی آن در كتاب خدا (قرآن كریم) تجلّی یافته، و این كتاب بزرگ آسمانی فرارسیدن آن روز مبارك و فرخنده را به تمام پیروان بشارت داده است.

در قرآن كریم آیات متعددی در شأن حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ وارد شده است كه مفسران واقعی وحی الهی امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ تفسیر، تأویل و تطبیق این آیات را بر وجود مقدس امام زمان ـ علیه السّلام ـ و حكومت جهانی آن امام عدالت گستر، بیان نموده‌اند كه ذكر همه این آیات در این مختصر نمی‌گنجد، پیرامون این آیات، كتب مختلفی تألیف شده كه همه مطالب كتاب یا بخشی از مطالب آن به این موضوع اختصاص یافته است، به عنوان نمونه پاره‌ای از این آیات بیان می‌شوند:

۱. سورة نور آیة ۵۵:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لیمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لا یشْرِكُونَ بِی شَیئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ

«خداوند كسانی از شما را كه ایمان آوردند و اعمال شایسته انجام دادند، وعده فرمود كه آنان را قطعاً در زمین خلیفه خواهد كرد، همان طور كه كسانی را كه پیش از آنان بودند به خلافت گمارد، و قطعاً بر ایشان دین‌شان را مستقر خواهد نمود، دینی كه برایشان آن را پذیرفت، و قطعاً آنان را پس از خوف‌شان به حالت امنیت دگرگون می‌كند به جهت آن كه مرا عبادت كنند و چیزی را با من شریك نگردانند، و هر كه بعد از آن كفر ورزد، پس قطعاً آنان كافرند.

۲. سورة انبیاء آیة ۱۰۵:

وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ

ما در «زبور» داود از پس ذكر (تورات) نوشته‌ایم كه سرانجام زمین را بندگان شایسته ما به ارث می برند و صاحب شوند.

۳. سوره قصص آیة ۵:

وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ

ما می‌خواهیم تا به مستضعفان زمین نیكی كنیم یعنی آنان را پیشوایان سازیم و میراث بران زمین.

۴. سورة مائده آیة ۵۴:

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَ یحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْكافِرِینَ یجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...

ای مؤمنان! هر كس از شما از دین خویش برگردد (زیانی به دین خدا نخواهد رسانید. زیرا كه خداوند دین خود را بی‌یاور نخواهد گذاشت بلكه او مردمی پدید خواهد آورد كه ایشان را دوست دارد و ایشان او را دوست می‌دارند، آن مردم با مؤمنان خوش رفتار، و نرم‌خو خواهند بود و با كافران سخت‌گیر و بی‌گذشت، و آنان همواره می‌كوشند و در راه خدا جهاد می‌كنند و از سرزنش هیچ سرزنش‌گری باكی نخواهند داشت.

۵. سورة توبه آیة ۳۳:

هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

او آن خداست كه رسول خویش را برای راهنمایی و دین حق فرستاد تا آن دین را پیروز گرداند بر همه دین‌های دیگر، هر چند بر مشركان دشوار آید.

۶. سورة هود آیة ۸۶ :

بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ، بقیة اله

(ذخیره الهی) برای شما مردم، اگر مؤمن باشید از هر چیز و هر كس دیگر بهتر است.

این آیات و پاره‌ای دیگر از آیات قرآن كریم به مهدی موعود و مسائل و رخدادهای آخر الزمان و وقایع مقان ظهور و پس از آن تفسیر شده اند.

بسیاری از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهی گرفتار اشتباه می شوند و ظلم هایی که به دست انسان های ستمگر انجام شده است به حساب بی عدالتی دستگاه آفرینش می گذارند، و بی نظمی کار بشر را به حساب بی نظمی سازمان خلقت.

مثلا گاهی ایراد می کنند «چرا هر چه سنگ است برای پای لنگ است!؟» چرا زلزله ها در شهرها خسارت کمی ایجاد می کند امّا در روستاها قربانیان زیادی می گیرد و گروه کثیری زیر آوار می مانند، این چه عدالتی است؟ اگر بنا هست بلایی قسمت شود چرا یکسان قسمت نمی شود؟ چرا باید همیشه لبه تیز حوادث دردناک متوجّه مستضعفین باشد؟ چرا در بیماری های عمومی و همه گیر بیشتر این گروه قربانی می شوند؟

غافل از این که هیچ کدام از اینها مربوط به دستگاه آفرینش و خلقت و عدالت خداوند نیست، اینها نتیجه ظلم و استعمار و استثمار انسان ها نسبت به یکدیگر است.

مقدمه

از قدیم ترین ایام تا امروز گروهی بر عدالت خدا خرده گرفته اند، و مسائلی را مطرح نموده اند که به اعتقاد آن ها با عدالت خدا سازگار نیست، و حتّی گاه آن ها را نه تنها دلیل بر نفی عدالت که دلیلی بر انکار وجود خدا پنداشته اند!از جمله، وجود حوادث ناگوار مانند طوفان ها و زلزله ها و مصائب دیگر که همگانی است. و همچنین تفاوت هایی که در میان انسان ها دیده می شود. و نیز شرور و آفت هایی که دامن انسان یا نباتات و موجودات دیگر را می گیرد.

چرایی شرور و مصیبت ها

برای اینکه با برخی از علل و چرائی شرور و مصیبت ها در نظام هستی آشنا شویم به چند نکته ای که در پی می آید توجه فرمائید.

قضاوت نسبی و معلومات محدود

معمولا همه ما در قضاوت های خود و تشخیص مصداق ها روی رابطه ای که اشیاء با ما دارند تکیه می کنیم. مثلا می گوییم فلان چیز دور یا نزدیک است یعنی نسبت به ما.

یا فلان کس قوی یا ضعیف است، یعنی با مقایسه به وضع روحی یا جسمی ما، او دارای چنین حالتی است. در مسائل مربوط به خیر و شر و آفت و بلا نیز داوری مردم غالباً همین گونه است.

مثلا اگر بارانی در سطح منطقه ببارد، ما کار نداریم که تأثیر این باران در مجموع چگونه بوده است، ما تنها به محیط زندگی و خانه و مزرعه خودمان، و یا حداکثر شهرمان نگاه می کنیم، اگر اثر مثبتی داشته می گوییم نعمت الهی بود، اگر منفی بوده نام « بلا » بر آن می گذاریم.

بنا بر این اگر ما بخواهیم گرفتار اشتباه نشویم باید به معلومات محدود خود نگاه نکنیم، و در قضاوت ها تنها روی روابط اشیا با خودمان ننگریم؛ بلکه تمام جوانب را در نظر بگیریم و قضاوت همه جانبه کنیم.

قرآن مجید به ما می گوید:« وَ مَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلا؛ [۱] بهره شما از علم و دانش اندک است.»

و با این علم و دانش اندک نباید در قضاوت عجله کرد.

حوادث ناخوشایند و هشدارها

همه ما افرادی را دیده ایم که وقتی غرق نعمتی می شوند گرفتار « غرور و خودبینی » می گردند، و در این حالت بسیاری از مسائل مهم انسانی و وظایف خود را به دست فراموشی می سپارند.

و نیز همه ما دیده ایم که در هنگام آرام بودن اقیانوس زندگی و راحتی و آسایش کامل چگونه یک حالت « خواب زدگی و غفلت » به انسان دست می دهد که اگر این حالت ادامه یابد منجر به بدبختی انسان می گردد.

بدون شک قسمتی از حوادث ناخوشایند زندگی برای پایان دادن به آن حالت غرور، و از بین بردن این غفلت و خواب زدگی است.

حتماً شنیده اید که رانندگان با تجربه از راه های صاف و هموار که خالی از هر گونه پیچ و خم و فراز و نشیب و گردنه هاست شکایت دارند، و این جادّه ها را خطرناک توصیف می کنند، چرا که یکنواختی این جاده ها سبب می شود راننده در یک حال خواب زدگی فرو رود، و درست در اینجاست که خطر به سراغ او می آید.

حتّی دیده شده در بعضی از کشورها در این گونه جادّه ها فراز و نشیب ها و دست اندازهای مصنوعی ایجاد می کنند تا جلو این گونه خطرات را بگیرند.

مسیر زندگانی انسان نیز عیناً به همین گونه است. اگر زندگی فراز و نشیب و دست اندازی نداشته باشد و اگر گه گاه حوادث نامطلوبی پیش نیاید، آن حالت غفلت و بی خبری از خدا و از سرنوشت و از وظائفی که انسان بر عهده دارد حتمی است.

هرگز نمی گوییم انسان باید با دست خود حوادث ناخوشایند بیافریند و به استقبال ناراحتی ها برود، چرا که همیشه این امور در زندگی انسان بوده و هست، بلکه می گوییم باید توجه داشته باشد که فلسفه قسمتی از

این حوادث این است که جلو غرور و غفلت را که دشمن سعادت او است بگیرد، تکرار می کنیم این فلسفه قسمتی از این حوادث ناخوشایند است نه همه آنها، چرا که بخش های دیگری وجود دارد که به خواست خدا بعداً از آن سخن خواهیم گفت.

کتاب بزرگ آسمانی ما قرآن مجید در این زمینه چنین می گوید:

«فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُون؛ [۲] ما آنها را به حوادث سخت و دردناک و رنج ها گرفتار ساختیم تا به درگاه خدا روی آورند.»

انسان در آغوش مشکلات پرورش می یابد

باز تکرار می کنیم ما نباید با دست خود برای خودمان مشکل و حادثه بیافرینیم، امّا با این حال بسیار می شود که حوادث سخت و ناگوار اراده ما را قوی و قدرت ما را افزایش می دهد، درست همانند فولادی را که به کوره های داغ می برند و آبدیده و مقاوم می شود ما هم در کوره این حوادث آبدیده و پرمقاومت می شویم.

جنگ چیز بدی است ولی گاهی یک جنگ سخت و طولانی استعداد یک ملّت را شکوفا می کند، پراکندگی را مبدّل به وحدت و عقب ماندگی ها را به سرعت جبران می نماید.

هر تمدن درخشانی در طول تاریخ در نقطه ای از جهان ظهور کرده به دنبال این بوده است که یک کشور مورد هجوم یک قدرت بزرگ خارجی قرار گرفته، و نیروهای خفته آنها را بیدار و بسیج کرده است.

البته واکنش همه افراد و همه جامعه ها در برابر حوادث تلخ زندگی یکسان نیست. گروهی گرفتار یأس و ضعف و بدبینی می شوند و نتیجه منفی می گیرند، امّا افرادی که زمینه های مساعد دارند در برابر این حوادث تحریک و تهییج شده به حرکت درمی آیند و می جوشند و می خروشند، و نقطه های ضعف خود را به سرعت اصلاح می کنند.

منتها چون در این گونه موارد بسیاری از مردم قضاوت سطحی می کنند تنها تلخی ها و سختی ها را می بینند و امّا آثار مثبت و سازنده را نادیده می گیرند.

ادّعا نمی کنیم همه حوادث تلخ زندگی در انسان چنین اثری دارد ولی حداقل قسمتی از آنها چنین است.

شما اگر زندگی نوابغ جهان را مطالعه کنید، می بینید تقریباً همه آنها در میان مشکلات و ناراحتی ها بزرگ شدند، کمتر می توان افراد نازپرورده ای را پیدا کرد که در زندگی نبوغی از خود نشان داده باشند و به مقام والائی برسند، فرماندهان بزرگ نظامی آنها هستند که

میدان های نبرد سخت و طولانی دیده اند، مغزهای متفکر اقتصادی آن ها هستند که در بازارهای بحران زده اقتصادی گرفتار شده اند.

سیاستمداران قوی و بزرگ آنها هستند که با مشکلات سخت سیاسی دست به گریبان بوده اند.

در قرآن مجید چنین می خوانیم:«فَعَسی‌ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً؛ [۳]

ای بسا چیزی را ناخوشایند بشمرید امّا خداوند در آن خیر فراوان قرار داده است».

مشکلات خودساخته

نکته دیگری که اشاره به آن را ضروری می دانیم این است که بسیاری از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهی گرفتار اشتباه می شوند و ظلم هایی که به دست انسان های ستمگر انجام شده است به حساب بی عدالتی دستگاه آفرینش می گذارند، و بی نظمی کار بشر را به حساب بی نظمی سازمان خلقت.

مثلا گاهی ایراد می کنند «چرا هر چه سنگ است برای پای لنگ است!؟» چرا زلزله ها در شهرها خسارت کمی ایجاد می کند امّا در روستاها قربانیان زیادی می گیرد و گروه کثیری زیر آوار می مانند، این چه عدالتی است؟ اگر بنا هست بلایی قسمت شود چرا یکسان قسمت نمی شود؟ چرا باید همیشه لبه تیز حوادث دردناک متوجّه مستضعفین باشد؟ چرا در بیماری های عمومی و همه گیر بیشتر این گروه قربانی می شوند؟

حوادث و مصائب نتیجه ظلم و استعمار

غافل از این که هیچ کدام از اینها مربوط به دستگاه آفرینش و خلقت و عدالت خداوند نیست، اینها نتیجه ظلم و استعمار و استثمار انسان ها نسبت به یکدیگر است.

اگر روستانشینان به خاطر ظلم شهرنشینان در محرومیّت و فقر شدید نباشند و بتوانند خانه هایی محکم و مقاوم مانند آنها بنا کنند، چرا زلزله این همه از آنها قربانی بگیرد و از دیگران بسیار کم؟

امّا هنگامی که خانه های آنها از یک مشت گل یا سنگ و چوب که گاهی حتی در میان آنها کم ترین گچ و سیمانی به کار نمی رود و به طور ساده روی هم چیده شده و با یک حرکت شدید باد یا تکان خفیف زمین فرو می ریزد، نباید انتظار داشت وضع بهتر از آن باشد، امّا این چه ربطی به کار خدا دارد؟

نباید مانند آن شاعر، خرده گیری کرده بگوییم «یکی را داده ای صد ناز و نعمت» در حالی که دیگری را بر خاک ذلّت نشانده ای، یکی را کاخ نشین کرده ای و دیگری را کوخ نشین!

مشکلات به خاطر بی عدالتی های اجتماعی

باید این انتقادها را متوجّه وضع ناموزون و نظام غلط جامعه کرد. باید به پا خاست و به این بی عدالتی های اجتماعی پایان داد. با محرومیت و اگر همه قشرها از تغذیه کافی و بهداشت و درمان لازم بهره مند باشند در برابر بیماری ها همگی پرقدرت و پرمقاومت خواهند بود.

امّا هنگامی که وضع غلط نظام اجتماعی یک جامعه و استثمار حاکم بر آن به یکی آن قدر امکانات می دهد که حتّی سگ و گربه خانگیش دارای پزشک و درمان و دارو است امّا دیگری ابتدایی ترین وسیله بهداشی را برای پرورش نوزادش ندارد چنین صحنه های ناگوار، فراوان به چشم می خورد.

به جای این که در این گونه موارد ایراد بر کار خدا بگیریم باید ایراد بر کار خود بگیریم.باید به ظالم بگوییم ظلم مکن.

و باید به مظلوم بگوییم زیر بار ظلم مرو!

و باید کوشش کنیم که همه افراد یک جامعه از حداقل وسایل بهداشتی و درمانی و غذا و مسکن و فرهنگ و آموزش و پرورش بهره مند باشند.

خلاصه این که نباید ما گناه خود را به گردن نظام خلقت بیندازیم.

کی خداوند به ما چنین زندگی را تحمیل کرده؟ و کجا چنین نظامی را توصیه فرموده است؟

البته او ما را آزاد آفریده، چرا که آزادی رمز تکامل و ترقّی ماست.

ولی این ماییم که از آزادی خود سوءِ استفاده می کنیم و ظلم و ستم بر دیگران روا می داریم و نتیجه این ظلم و ستم به صورت نابسامانی های اجتماعی خودنمایی می کند.

امّا متأسّفانه این اشتباه دامن گیر گروه زیادی شده و حتّی نمونه های آن در اشعار شعرای معروف دیده می شود.

قرآن مجید در یک جمله کوتاه و پر معنی می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون؛ [۴]

خداوند کم ترین ظلمی به کسی نمی کند ولی مردم به خویشتن ظلم و ستم روا می دارند».

 

پی نوشتها

۱.اسراء (۱۷)، آیه ۸۵   

۲.انعام (۶)، آیه ۴۲   

۳.نساء (۴)، آیه ۱۹   

۴.یونس (۱۰)، آیه ۴۴   

رهبر انقلاب همچنین با ابراز تأسف شدید از جان‌باختن روزانه حدود ۱۵۰ نفر بر اثر کرونا، مردم را به رعایت کامل و مستمر دستورالعمل‌های بهداشتی فراخواندند.

فرمانده کل قوا، تکریم و تجلیل از پیشکسوتان و رزمندگان دفاع مقدس را وظیفه حتمیِ ملی و توصیه مؤکد اسلام خواندند و افزودند: برای درک عظمت کار این عزیزان و هم‌رزمان شهیدشان باید عظمت میدان دفاع مقدس و چرایی و چگونگی این قطعه مهم از تاریخ ایران را به خوبی درک و فهم کرد.
ایشان صدام جاه‌طلب را تنها ابزاری در دست قدرت‌های بزرگ به‌ویژه آمریکا برشمردند و افزودند: طرف‌های اصلی نبرد با ملت ایران یعنی «آمریکای ضربه‌خورده از انقلاب اسلامی، قدرت‌های نگران از ظهور یک هویت جدید اسلامی- ایرانی در منطقه، ناتو و کشورهای اروپای غربی و شرقی»، صدام را به حمله تحریک کردند تا نظام و انقلاب اسلامی را در هم بکوبند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به انتشار اسناد توافق‌های آمریکا و صدام قبل از آغاز جنگ افزودند: در طول سال‌های جنگ نیز کمک های نظامی، اطلاعاتی و مالی غرب و شرق به رژیم بعثی از طریق امارات، کویت، عربستان و دیگر مسیرها ادامه داشت.
رهبر انقلاب علاوه بر تحریک دشمنان، اوضاع داخلی ایران را نیز در تشجیع صدام به حمله، مؤثر دانستند و افزودند: وضع نامناسب ارتش از لحاظ امکانات و فرماندهی در سال آغاز جنگ، نوپدید بودن سپاه و کمبود شدید امکانات دفاعی، واقعیاتی بود که دشمن از آنها اطلاع داشت و همین مسائل نیز آن را به آغاز جنگ، بیشتر تحریک کرد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پس از تشریح چگونگی آغاز جنگ تحمیلی ۸ ساله به بررسی مستند عوامل و نکات مهم دفاع جانانه و پیروزمندانه ملت ایران در مقابل دشمنان پرداختند.
ایشان در این زمینه، رهبری و فرماندهی امام خمینی(ره) را از آغاز تا پایان دفاع مقدس بسیار حساس و شگفت‌انگیز برشمردند و افزودند: امام از همان آغاز، ابعاد و حجم واقعی کارزار را شناخت و با درایتی اعجاب‌انگیز اعلام کرد که این جنگ، نبرد دو کشور همسایه نیست بلکه دشمنان انقلاب اسلامی و ملت ایران در پشت صدام در مقابل نظام اسلامی صف‌آرایی کرده‌اند.
رهبر انقلاب، آوردن ملت به صحنه دفاع مقدس را تشخیص حیاتی امام راحل عظیم‌الشأن دانستند و افزودند: امام با درک عمیق خود، مانند اصل انقلاب، ملت را به وسط میدان کارزار همه‌جانبه آورد چرا که فهمید صرف حضور نیروهای مسلح نمی‌تواند مسئله را حل کند.
ایشان، شخصیت‌ بی‌نظیر، نفوذ معنوی، صداقت و معصومیت در بیان حقایق و واقعیات و نگاه تیزبین را از دیگر ویژگی‌های فرماندهی امام در هشت سال دفاع مقدس برشمردند و افزودند: امام با قاطعیتی فوق‌العاده و بی‌نظیر، فرمان می‌داد و کارها را به پیش می‌برد که تأکید بر شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر و سوسنگرد از نمونه‌های این قاطعیت عجیب است.
ایشان موضع‌گیری‌های هوشمندانه به اقتضای شرایط مختلف جنگ را از دیگر ویژگی‌های امام خواندند و با ذکر نمونه‌هایی افزودند: دادن روحیه به ملت و تحقیر دشمن در هنگام لازم، جلوگیری از آفت مخرّب غرور در پیروزی‌ها و دلگرمی دادن و تفقد رزمندگان در مواقع مورد نیاز از جمله روش‌هایی بود که این پدر مهربان و مدیر معنوی، آگاه و مسلط بر میدان به کار می‌گرفت و دفاع مقدس را هدایت می‌کرد.
رهبر انقلاب با ابراز تأسف از غفلتی که در نوشته‌ها و مباحث مربوط به دفاع مقدس درباره نقش امام خمینی وجود دارد، افزودند: باید در این زمینه کار جدی و گسترده انجام شود.
ایشان سپس با تأکید بر مراقبت از تلاش دشمن برای تحریف واقعیات دفاع مقدس، به بیان نکاتی درباره ابعاد شگرف و عظیم این پدیده پرداختند.
«پیروزی درخشان و روشن ملت ایران در جنگ تحمیلی» نخستین نکته ای بود که حضرت آیت الله خامنه ای به آن اشاره کردند و گفتند: هدف دشمن از به‎راه انداختن جنگ، ساقط کردن نظام اسلامی، سلطه مجدد بر ایران و تجزیه کشور بود اما یک وجب از خاک ایران را نتوانستند اشغال کنند و یک قدم هم نتوانستند جمهوری اسلامی و ملت ایران را به عقب برانند.
ایشان با اشاره به شکست‌های مداوم ایران در جنگ های یکی دو قرن اخیر در دوره قاجار و در دوره پهلوی و تحقیر سران ایران در آن دوران، افزودند: ملت ایران در دفاع مقدس توانست در مقابل قدرت های شرق و غرب و کشورهای وابسته به آنها بایستد و با سربلندی پیروز شود و بر همین اساس این دفاع پیروزمندانه، بخشی از هویت ملی ایران است.
رهبرانقلاب اسلامی در نکته بعدی، دفاع مقدس را از ابتدا تا انتها یکی از «عقلانی‌ترین و مدبرانه‌ترین حرکات ملت ایران» برشمردند و گفتند: برخی‌ها تلاش دارند تا با استناد به خطایی که در یک جمعی صورت گرفته، دفاع مقدس را به بی‌تدبیری متهم کنند، درحالی‌که این دفاع از همان شروع کار یعنی همکاری ارتش و سپاه و انتخاب تاکتیک‌های مبتکرانه و شجاعانه و انجام اقدامات بزرگ و شگفت‌آور در عملیات‌ها تا پایان جنگ و قبول قطعنامه، همه مبتنی بر عقلانیت و تدبیر بود.
«شکل گرفتن یک مدل جدید از حضور مردمی و بروز استعدادها در دفاع مقدس» سومین نکته‌ای بود که حضرت آیت الله خامنه ای به آن اشاره کردند و افزودند: این مدل بی نظیر و بی سابقه در جهان به‌گونه ای بود که هر فردی اعم از رزمنده ۱۴ ساله تا پیرمرد ۷۰ ساله یا دختر دانش آموز دبستانی و بانوان محترم در پشت جبهه یا پزشک و جراح و کشاورز و کارمند و دانشجو و شاعر و انواع قشرها و صنوف مختلف، هریک جایگاه خود را در این شبکه عظیم مردمی پیدا می کردند و مشغول دفاع و خدمت می شدند.
ایشان خاطر نشان کردند: در این مدل گسترده حضور مردمی ، استعدادهای مهمی ظهور می‌یافت و به‌عنوان مثال یک جوان روستایی از کرمان تبدیل به حاج قاسم سلیمانی شد، یا یک افسر جوان تبدیل به فرمانده‌ای مجرب و توانا همچون شهید صیاد شیرازی و شهید بابایی شد، و یا از یک روزنامه نگار داوطلب در کوران حوادث جبهه، نابغه اطلاعاتی مثل شهید باقری ساخته شد.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: امروز هم اگر همت شود و نگاه صحیح به مسائل و مردم وجود داشته باشد، می توان از این مدل بی نظیر استفاده کرد. البته بحث جنگ با بحث اقتصاد متفاوت است ولی صاحبان فکر می توانند در بررسی‌ها و پژوهش‌های خود، این مدل را به‌عنوان ابزار اقتدار ملی درنظر بگیرند.
حضرت آیت الله خامنه ای نقش‌آفرینی مردم و گروههای مختلف در پشت جبهه را بخش دیگری از این مدل عظیم مردمی دانستند و گفتند: کمک های مالی مردمی، آذوقه‌رسانی به جبهه‌ها، رسیدگی به مجروحان، بدرقه و تشییع باشکوه شهیدان در شهرها، حمایت‌های فرهنگی تبلیغاتی و مقابله با عملیات روانی دشمن، پذیرایی و اسکان جنگ زدگان در شهرها، و مقاومت مردم در شهرهایی که آماج حملات موشکی رژیم بعث بودند، نمونه‌هایی از این نقش‌آفرینی‌ها هستند.
ایشان بروز عالی‌ترین فضایل اخلاقی و معنوی و تعالی روحی در میان رزمندگان را یکی از فصل‌های درخشان کتاب قطور دفاع مقدس برشمردند و افزودند: شرح‌حال‌هایی که از برخی رزمندگان نوشته شده، وصیت نامه شهدا، فضایل اخلاقی همچون صدق و صفا، اخلاص، تواضع، خدمت به دیگران، ایثار، فداکاری، سحرخیزی ها و عبادت های عارفانه، بی اعتنایی به زیورهای دنیوی و رفتارها و حالات مادران در اعزام جوانان خود به جبهه و استقبال از فرزندان شهیدشان، همه به برکت اسلام و ایمان عمیق دینی بود که در دوران دفاع مقدس تجلی و بروز یافت.

«سرمایه‌سازی دفاع مقدس برای کشور» نکته بعدی بود که رهبر انقلاب اسلامی به آن اشاره کردند و گفتند: یکی از این سرمایه‌سازی های ارزشمند «امنیت» است که به برکت دفاع مقدس به‌دست آمده زیرا دفاع ملت ایران نشان داد که هزینه تعرض و تجاوز به کشور بسیار بالا است و هر متجاوزی با پاسخ کوبنده مواجه می شود، بنابراین متجاوز قبل از هر اقدامی تأمل خواهد کرد و آن را به صرفه نخواهد دانست.
ایشان «روحیه خودباوری» و «حرکت به سمت نوآوری‌های فنی و علمی» را یکی دیگر از سرمایه‌های دوران دفاع مقدس دانستند و افزودند: در همان دوران و هنگامی که شهرهای ایران هدف موشک‌های دشمن بود و هیچ کشوری به ما موشک و تجهیزات نمی داد، شهید طهرانی مقدم و دوستان وی، صنایع موشکی را پایه‌گذاری کردند و توانایی کنونی موشکی، نتیجه همان روحیه خودباوری و حرکت علمی آن زمان است.
رهبر انقلاب اسلامی، جرأت انجام کارهای به‌ظاهر نشدنی و ارتقای سرمایه انسانی کشور را از جمله سرمایه‌های دوران دفاع مقدس برشمردند و گفتند: یک نمونه از سرمایه های انسانی دوران دفاع مقدس، شهید سلیمانی بود که در عرصه منطقه و دیپلماسی، اقدامات شگفت آوری انجام می داد و هنوز ملت ایران از گستره فعالیت های این شهید عزیز اطلاع کافی ندارد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «آشنایی بیشتر ملت ایران با ذات و واقعیت تمدن غرب» را از دیگر نکات هشت سال دفاع مقدس دانستند و افزودند: در تاریخ معاصر ایران عناد و خباثت دولت‌های غربی در حق ملت ایران چندبار آشکار شده اما این دولت‌ها با حمایت کامل از حکومت فاسد، ضد بشری و دیکتاتوری صدام، ادعاهای حقوق بشری و انسانی خود را عملاً لگدمال کردند و ماهیت خود را بروز دادند که این شناخت عمیق  خیلی مهم است و باید در همه تصمیمات ما نقش داشته باشد.
ایشان، «بروز توانایی‌ها و ظرفیت‌های ملت ایران برای جهانیان» را از دیگر نکات تأمل‌برانگیز دفاع مقدس برشمردند و افزودند: دفاع مقدس در اوج حملات رسانه‌ای دشمنان ایران، خود به یک «رسانه‌ی رسا و صدای بلند» تبدیل شد و با نشان دادن شجاعت، وحدت، همت و مقاومت ملی ایرانیان، برای این ملت در جهان ارزش و وجهه درست کرد.
رهبر انقلاب اسلامی دفاع مقدس را تابلویی عظیم و درخشان در پیش روی ملت ایران خواندند و افزودند: جنگ پدیده‌ای سهمگین و خشن است اما با وجود همه مشکلات و ضایعات آن، دفاع مقدس برای ملت ایران برکات، بشارت‌ها، پیشرفت‌ها و طراوت‌هایی به ارمغان آورد.
حضرت آیت الله خامنه‌ای ادبیات جهاد در قرآن را بشارت‌آمیز و در نفی ترس و اندوه دانستند و گفتند: نظیر همین ادبیات درباره مقاومت وجود دارد و قرآن تأکید می‌کند اگر استقامت کنید، ترس و اندوه که دو آفت بزرگ برای یک ملت است، از شما برداشته خواهد شد.
ایشان کارهای انجام‌شده در خصوص دفاع مقدس را با ارزش اما کم دانستند و خاطرنشان کردند: هر چه از زمان دفاع مقدس دورتر می‌شویم باید به معرفت آن نزدیک‌تر شویم چراکه دستهای تحریفگر در کمین هستند.
رهبر انقلاب اسلامی، ادبیات دفاع مقدس را به سرچشمه‌ای جوشان تشبیه کردند و با تأکید بر تولید متون فاخر ادبی به‌عنوان منابع غنی برای خلق آثار هنری و همچنین لزوم شخصیت‌پردازی از شهیدان و رزمندگان جنگ گفتند: موضوع یادواره‌های دفاع مقدس نیز مسئله مهم دیگری است که از ایجاد فاصله نسلی در مقوله جهاد و مقاومت جلوگیری می‌کند.
حضرت آیت الله خامنه‌ای، مدافعان حرم را نمونه‌ای درخشان از تداوم برکات دفاع مقدس و استمرار روحیه جهاد در نسل جدید برشمردند و افزودند: حضور همزمان رزمندگانی از ملیت‌های مختلفِ ایرانی، سوری، عراقی، لبنانی و افغانستانی در صف واحد از حقایق و پدیده‌های حیرت‌انگیز زمان ما است.
رهبر انقلاب اسلامی در بخش پایانی سخنانشان با تقدیر از تلاشهای فداکارانه و دائمی کادر درمان و مسئولان در مقابله با کرونا، از فوت روزانه ۱۵۰ تا ۱۷۰ نفر از هموطنان در اثر کرونا ابراز تأسف کردند و افزودند: علاج این واقعه تأسف‌بار به دست خود مردم و در گروی رعایت اصول بهداشتی مثل فاصله‌گذاری، استفاده از ماسک و شستن دستها است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای در خصوص مسئله اربعین نیز گفتند: ملت ایران عاشق امام حسین و زیارت اربعین هستند اما قضیه راهپیمایی اربعین صرفاً متوقف به صلاحدید مسئولان ستاد ملی مقابله با کرونا است که تاکنون با انجام آن مخالفت کرده‌اند، بنابراین همه باید تابع وتسلیم باشند.
ایشان با انتقاد از حضور برخی افراد در مرزها برای اظهار ارادت به امام حسین(ع)، گفتند: اظهار ارادت باید از منازل انجام شود همچنانکه در روز اربعین چند زیارت وارد است و مردم می‌توانند با خواندن آنها، به پیشگاه حضرت سیدالشهداء(ع) شکوه کنند که ما آرزوی حضور داشتیم اما با این وضع مقدور نشد تا ان‌شاءالله آن حضرت عنایت و کمکی بفرمایند.
پیش از سخنان فرمانده کل قوا، سرلشکر باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح با بیان گزارشی از برنامه‌ها و فعالیت‌های انجام‌شده در زمینه حفظ و ترویج فرهنگ، آثار و ارزش‌های دفاع مقدس گفت: وظیفه ما است که آن دوران زرین و نقطه نورانی در کشور را زنده نگه داریم و با پاسداری از آن اجازه ندهیم دوران سراسر افتخار دفاع مقدس، تحریف و به فراموشی سپرده شود.

به مناسبت چهلمین سالگرد آغاز دفاع مقدس (۱)

بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.

السّلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک علیک منّی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النّهار و لا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتک السّلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

تکریم و بزرگداشت رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس، جزو وظایف ملّی
 امروز را به مناسبت چهلمین سال از آغاز دفاع مقدّس، روز «تکریم و بزرگداشت رزمندگان و پیش‌کسوتان و جلوداران عرصه‌ی دفاع مقدّس» قرار داده‌اند؛ بسیار کار بجا و درستی انجام گرفته. این تکریم، این بزرگداشت و نکوداشت جزو وظایف حتمی ملّی ما است، علاوه بر اینکه توصیه‌ی مؤکّد اسلام هم هست. پیش‌کسوتان و رزمندگان که امروز روز تکریم آنها است، چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که از جان گذشتند، جان را کف دست گرفتند، از آسایش، زندگی خانوادگی، پدر و مادر، همسر، فرزندان، در مواردی، از آینده چشم پوشیدند، صرف نظر کردند و همه‌ی داشته‌های خودشان را به مصاف دشمنی بردند که تشخیص داده بودند بایستی در مقابل او از اسلام و از کشور دفاع کنند. از اسلام دفاع کردند، از انقلاب دفاع کردند، از عزّت ملّی دفاع کردند، از ناموس دفاع کردند؛ برخی از اینها عروج کردند و بعضی هم ماندند و کار را به پایان رساندند؛ فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَه وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر؛(۲) که این جماعتی که امروز به عنوان رزمندگان، به عنوان پیش‌کسوتان در این جلسه‌ی سراسری کشوری حضور دارند، جزو این کسانی هستند که این افتخار را داشتند که رفتند و این توفیق را داشتند که کار را به پایان رساندند.

شرح مختصر چرایی و چگونگی دفاع مقدّس:
 ما چه زمانی میتوانیم اهمّیّت و عظمت رزمندگان را درست تشخیص بدهیم؟ آن وقتی که عظمت کار معلوم بشود، عظمت عرصه و میدان را بتوانیم تشخیص بدهیم، آن وقت معلوم میشود اینهایی که رفتند در این میدان و کار کردند چه ارزشی دارند. عظمت میدان یعنی تعریف دفاع مقدّس. من در چند جمله‌ی کوتاه، چرایی و چگونگی دفاع مقدّس را امروز شرح میدهم. البتّه اینها مطالبی است که بارها گفته‌ایم، بارها گفته‌اند ،لکن باید تکرار کنیم؛ باید آنچه را حقیقت است، بارها و بارها و هزاران بار بگوییم؛ تحریف، امر جدّی و خطر بزرگی است و دست تحریف وجود دارد.

۱) هدف جنگ‌افروزان، در هم کوبیدن نظام اسلامی ۲) صدّام پیش‌کرده‌ی عناصر اصلی
 اوّلاً هدف جنگ‌افروزان، آن کسانی که جنگ تحمیلی را بر ملّت ایران تحمیل کردند، در هم کوبیدن نظام اسلامی بود، در هم کوبیدن انقلاب بود؛ هدف اصلی و نهایی‌شان  این بود. ثانیاً طرف اصلی، صدّام و حزب بعث نبودند؛ اینها وسیله‌ای بودند که پیش‌کرده‌ی آن عناصر اصلی بودند. صدّام را با استفاده از روحیّات او و جاه‌طلبی‌های او پیش انداخته بودند. او هم آمده بود وارد میدان [شده بود] امّا پشت سر و طرف اصلی، دیگران بودند؛ قدرتهایی بودند که بعضی از آن قدرتها مثل آمریکا، از انقلاب ضربه‌ی جدّی خورده بودند. بعضی از طرفها هم کسانی بودند که ولو مثل آمریکا از ایران طرد نشده بودند و نمیشد گفت که آن چنان منفعت کلانی به این صورت از دست داده‌اند، منتها از اینکه یک عنصر جدیدی، یک هویّت جدیدی در این منطقه‌ی حسّاس به وجود بیاید، بر اساس دین، بر اساس اسلام، با خصوصیّاتی که میدانستند و می‌شناختند، نگران بودند و مایل نبودند؛ لذا مقابل جمهوری اسلامی ایستادند. فقط آمریکا نبود، شورویِ آن روز هم بود، ناتو و کشورهای اروپای غربی [هم] بودند؛ حتّی کشورهای اروپای شرقی هم در این عرصه در مقابل ما قرار داشتند. لذا اسنادی که بعداً رو شد و نشان داده شد، ثابت کرد که آمریکا پیش از آغاز جنگ با صدّام توافقهایی داشته؛ همچنان که کمکهای تسلیحاتی و اطّلاعاتی بسیار ذی‌قیمت به طور مرتّب در اثنای جنگ -که حالا من بعداً یک اشاره‌ای به اینها خواهم کرد- به سمت نیروها و قوای صدّام و حزب بعث سرازیر بود؛ کاروان نظامی به صورت پیوسته که این جلوی چشم ما و در دید ما بود. کشتی‌ها در بنادر امارات پهلو میگرفتند و از امارات به صورت متّصل، هرروزه، بدون وقفه میرفتند سعودی، میرفتند کویت، میرفتند عراق و [امکانات را] تحویل نیروهای صدّام‌حسین میدادند. اینکه حالا وضع دشمن و جبهه [بود].

۳) ضعف نیروهای مسلّح و تجهیزات نظامی
 در داخل هم، شرایط کشور جوری بود که دشمن را تشجیع میکرد به اینکه این حمله‌ی نظامی را آغاز کند؛ وضع داخلی کشور، وضع نیروهای مسلّح -که در درجه‌ی اوّل، چشم امید در جنگها به نیروهای مسلّح است- وضع خوبی نبود؛ ارتش تازه از زیر یوغ فرماندهان طاغوتی خارج شده بود و داشت خودآرایی میکرد و حضور انقلابیِ خودش را نشان میداد. البتّه فرماندهان ارتش، بسیاری فرماندهان خوبی بودند امّا امثال شهید فلّاحی(۳) یا مرحوم ظهیرنژاد(۴) که در ارتش شخصیّتی بودند و جایگاه مهمّی داشتند، برای اداره‌ی سازمان عظیمی مثل ارتش آماده نبودند؛ در این کار در واقع تازه‌کار بودند. سپاه هم که اندکی بیش از یک سال بود که تشکیل شده بود. در پایان شهریور ۵۹، سپاه یک نهاد یک سال و چند ماهه بود؛ تازه تشکیل شده بود. این وضع نیروهای مسلّح ما بود.

 از لحاظ ابزارهای نظامی هم -این را واقعاً همه باید در یاد داشته باشند- در نهایت شدّت و تنگ‌دستی بودیم؛ اوّلاً ابزارهای نظامی‌مان کم بود، ناقص بود، بسیاری از آنها برای کسانی که مسئولیّت پیدا کرده بودند، شناخته‌شده نبود، و در همان آغاز حمله‌ی دشمن، بعضی‌از آنها از دست ما رفته بود؛ نتیجه این بود که امکانات ما بسیار کم بود. من چند ماه بعد از شروع جنگ که در این یگانها گردش میکردم، میدیدم تیپّ زرهی ارتش که بایستی مثلاً حدود ۱۵۰ فروند تانک داشته باشد، حدود چهل فروند تانک دارد؛ یعنی امکانات ما در این حد بود؛ بقیّه‌ی امکانات هم همین جور بود. سپاه هم که بکلّی فاقد امکانات بود؛ امکاناتش تفنگ و خمپاره‌های سبک و مانند اینها بود؛ ما اصلاً امکانات نظامی‌ای نداشتیم؛ اینها دشمن را تشویق میکرد. اینها را دشمن تا حدود زیادی میفهمید، میدانست و تشویق به حمله میشد.

۴) نقش بسیار حسّاس و شگفت‌انگیز رهبری و فرماندهی امام
 خب جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس ما آغاز شد؛ اینجا است که انسان نقش بسیار حسّاس و شگفت‌انگیز رهبری و فرماندهیِ امام بزرگوار را تشخیص میدهد. امام در یک چنین شرایطی توانست آغاز جنگ را و بعد تداوم این حرکت را در زیر چشم خود و اراده‌ی خود به پیش ببرد و اداره کند. بعضیها انکار میکنند، اظهار تعجّب میکنند که چطور ممکن است یک روحانی مسنّ پیرمردی در سنین هشتادوچندساله مثلاً بتواند نیروهای مسلّح را در جنگ اداره کند؛ خیال میکنند که مدیریّت جنگی و فرماندهی جنگیِ امام به این بود که برود مثلاً در قرارگاه‌های تاکتیکی مقدّم بنشیند عدّه‌ها را جابه‌جا کند، یگانها را این ور و آن ور بفرستد. مسئله این نبود، مسئلهی امام چند چیز دیگر بود: اوّلاً مهم این بود و کار بزرگ امام این بود که از اوّل حجم واقعی این کارزار را شناخت، از اوّل فهمید که معنای این جنگ چیست؛ خیلی از ماها نمیدانستیم، نمیفهمیدیم. خب دو کشور همسایه خیلی اوقات میشود درگیری با هم پیدا میکنند؛ خیلی اهمّیّتی ندارد. امام نه، امام از اوّل فهمید که این یک درگیریِ عادّی بین دو همسایه نیست، دشمن را شناخت و فهمید که دشمن اصلی در این جنگ کیست و تشخیص داد که صدّام یک ابزار است. و امام دربارهی جنگ، دربارهی دفاع مقدّس متعدّد سخنرانی میکرد؛ در سخنرانی‌ای که مربوط به جنگ بود امام مثلاً میفرمود که آمریکا از شوروی بدتر، شوروی از آمریکا بدتر، انگلیس از هر دو بدتر؛ یعنی تعرّض و خطابش به آن کسانی بود که شناخته بود که اینها عاملان اصلی هستند و پشت صحنه‌ی جنگ در واقع اینها هستند.

 ثانیاً یک تشخیص اساسی و حیاتی امام داد و آن این بود که این مسئلهی مهم را فقط ملّت ایران میتواند حل کند. این مسئله، صرفاً مسئله‌ی نیروهای مسلّح نیست. ولو نیروهای مسلّح بعد خب وضع بهتری پیدا کردند لکن این کار، کار ملّت ایران است، ملّت باید وسط بیاید؛ همچنان که ملّت ایران انقلاب را به پیروزی رساند، جنگ را هم ملّت ایران باید به پیروزی برساند. امام این را تشخیص داد و بر اساس آن عمل کرد و این حرکت عظیم مردمی را که حالا بعد یک اشاره‌ای خواهم کرد، به وجود آورد. [بعد] شخصیّت امام، نفوذ معنوی امام، صداقت و معصومیّت بیان امام که وقتی حرف میزد آثار معصومیّت و صداقت در بیان او برای همه آشکار بود، میفهمیدند که حقیقت را دارد بیان میکند؛ بعد نگاه تیزبین او که یک اعماقی را مشاهده میکرد که به معنای واقعی کلمه [مصداق] «آنچه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند»[بود]. گاهی ماها با مسئولین نظامی در بعضی از مسائل نظامی مراجعه میکردیم به ایشان و امام گاهی یک نکاتی را بیان میکردند که برای انسان واقعاً [مایه‌ی] تعجّب بود که ایشان چطور به این نکات توجّه میکند.

 و بعد هم قاطعیّت بی‌نظیر، آن قاطعیّت فوقالعاده؛ کارهای نشدنی را که به معنای واقعی کلمه نشدنی به نظر میرسید، امام به طور قاطع  [مثلاً میفرمود] «حصر آبادان باید برداشته شود». خب آن وقتی که آبادان در حصر افتاد، بنده اتّفاقاً در اهواز بودم، اصلاً قابل تصوّر نبود چطور ممکن است حصر  آبادان برداشته بشود [امّا] امام قاطع فرمودند. [یا میفرمود] «خرّمشهر باید آزاد بشود»، در قضیّه‌ی قبل «سوسنگرد باید آزاد شود»؛ یعنی چیزهای نشدنی را که به نظر افراد حاضر در آنجا می‌آمد، این را امام به صورت قاطع بیان کردند. رهبری امام و هدایت امام و فرماندهی امام، اینها بود؛ و متأسّفانه نقش امام در نوشته‌های مربوطه به جنگ، در بحثهای مربوط به جنگ، مورد غفلت واقع شده!

 یک نکته‌ی دیگر درباره‌ی نوع مواجهه‌ی امام با این قضیّه عرض بکنم. امام در حالات مختلف جنگ، به اقتضای آن حالت، موضع‌گیری میکرد و آن نکته‌ی اصلی را بیان میکرد. یک وقت مثلاً فرض کنید، یک قضیّه‌ای پیش آمده بود در صحنه، در میدان که مردم روحیه‌شان را از دست داده بودند و بایستی روحیه پیدا میکردند؛ امام سعی میکرد به مردم روحیه بدهد و دشمن را تحقیر کند. معنای اینکه [فرمودند] «یک دزدی آمده، یک سنگی انداخته و فرار کرده»،(۵) این است که رزمندگان ما که به جبهه رفتند، دارند دشمن فراری را تعقیب میکنند. روحیه دادن به ملّت. یک وقت لازم بود که از غرور رزمندگان جلوگیری بشود؛ فرض بفرمایید رزمندگان با حدود یک ماه تلاش کُشنده و فوق‌العاده توانسته بودند خرّمشهر را فتح کنند -خب این خیلی دستاورد عجیب و بزرگی بود که خرّمشهر را رزمندگان ما، ارتش و سپاه و بسیج، توانستند از دشمن باز پس بگیرند- خب این ممکن بود غرور ایجاد کند؛ اینجا برای اینکه این غرور به وجود نیاید که ضربه‌اش بر همه‌ی افرادی که دست‌اندرکار در هر نقطه‌ای هستند بسیار زیاد است، امام فرمود «خرّمشهر را خدا آزاد کرد»؛ [یعنی] ما وسیله هستیم؛ مطلب را مستند به اراده‌ی الهی و قدرت الهی میکند؛ این اینجا لازم است. فرض بفرمایید یک وقت رزمندگان دچار یک مشکلی شدند، احتیاج به تفقّد داشتند، احتیاج به دلگرمی داشتند، امام تفقّد میکرد از آنها که «بازوی رزمندگان را میبوسم».(۶) یعنی مراقب [بود]؛ مثل یک پدر مهربان و مثل یک مدیر قوی و آگاه، مسلّط بر عرصه، هر وقتی هر چه لازم بود، از این بزرگوار صادر میشد. و باید در تحقیقات ما، در کارهایی که انجام میگیرد، حتماً نقش امام روشن بشود.

چند نکته در مورد دفاع مقدّس جهت جلوگیری از تحریف و شبهه‌افکنی:
 خب، بنابراین چیستی و چراییِ جنگ تحمیلی، در این چند جمله‌ی کوتاه به نحو اجمال روشن میشود، لکن چند نکته را من در مورد دفاع مقدّس عرض میکنم. البتّه خیلی از اینها بارها گفته شده، تکرار شده، لکن بایست تکرار بشود؛ همین طور که عرض کردم، دست تحریف با انگیزه به دنبال شبهه‌افکنی است.

۱) پیروزی نظام جمهوری اسلامی و شکست دشمن
 نکته‌ی اوّل این است که همین ‌طوری که گفتیم، دشمن جنگ را به راه انداخت با هدف اینکه نظام جمهوری اسلامی را، نظام اسلامی را ساقط کند و یک دستگاه حکومت وابسته‌ی ضعیف و زبونی را  بر سر کار بیاورد و سلطه‌ی خودش را بر کشور ایجاد کند؛ و دشمن شکست خورد. یعنی این نکته‌ی بسیار اساسی و مهم که بعضاً شبهه‌افکنی میکنند که آیا ایران در این جنگ پیروز شد یا نشد، [جوابش این است که] اصلاً پیروزی جمهوری اسلامی در جنگ تحمیلی مثل خورشید روشن است! [اینکه] همه‌ی دنیای قدرتمند آن روز، بریزند سر یک کشور، برای اینکه نظام او را ساقط کنند، برای اینکه بتوانند بر او مسلّط بشوند، برای اینکه بتوانند سرزمین او را تجزیه کنند -یک قسمتهایی از غرب و از جنوب غربی کشور را اینها میخواستند تجزیه کنند- و هشت سال همه‌ی توان خودشان را به کار ببرند، آخرش هم هیچ غلطی نتوانند بکنند، پیروزی از این بالاتر؟ این پیروزی نیست؟ ملّت ایران پیروزی درخشانی به دست آورد.

 اوّلاً یک وجب از خاک کشور را نتوانستند جدا کنند؛ ثانیاً نتوانستند انقلاب و نظام را یک قدم به عقب برانند. و نظام بعد از جنگ  و در پایان این هشت سال بسیار قوی‌تر و تواناتر از قبل از شروع جنگ بود و نشاط و توانایی‌اش بیشتر بود؛ اینها پیروزی‌های بزرگی است که اتّفاق افتاد. در جنگهایی که در دوره‌ی پادشاهان، در دوره‌ی طواغیت در این یکی دو قرن اخیر اتّفاق افتاد، ایران همیشه شکست خورده؛ چه در دوره‌ی قاجار، چه در دوره‌ی پهلوی، حتّی در جنگی که ایران اعلام بی‌طرفی کرد. ایران، هم در جنگ بین‌الملل اوّل، هم در جنگ بین‌الملل دوّم اعلام بی‌طرفی کرد و کشور در هر دو جنگ اشغال شد که اوّلی در دوره‌ی قاجار بود، دوّمی در دوره‌ی پهلوی بود. در جنگ دوّم، در همین شهر تهران، نیروهای آمریکایی و نیروهای شوروی در خیابانها رژه میرفتند، راه میرفتند و جلوی چشم مردم فساد ایجاد میکردند؛ بخشهایی از شمال کشور، بخشهایی از جنوب کشور تحت سلطه‌ی اینها قرار گرفت و حضور مستقیم داشتند. سران سه کشور، بدون اجازه، بدون ویزا، بدون اطّلاع سران کشور ایران -[یعنی] پادشاهان بی‌عرضه و اطرافیان نادان و ناتوان [آنها]- آمدند در ایران جلسه [برگزار] کردند،(۷) محمّدرضا شاه ایران، رفت وارد جلسه‌ی اینها شد، تحقیرش کردند؛ یعنی در جلسه‌ای که سه‌نفری نشسته بودند و شاه وارد شد، این دو نفر، یعنی چرچیل(۸) و روزولت(۹) برایش از صندلی بلند نشدند؛ یک صندلی گذاشتند آنجا نشست، فقط استالین(۱۰) بلند شد؛ بعد هم کمونیست‌ها در خاطرات بعدی نوشتند که استالین گفت دید که اینها بی‌اعتنائی میکنند، برای اینکه او را به طرف خودش جذب کند [از جا] بلند شد؛ وضع کشور این بود، یعنی دشمن براحتی می‌آمد. در جنگهای با روسیه، قفقاز از دست رفت؛(۱۱) در شرارتهای انگلیس در بوشهر و جنوب و خلیج فارس، ضربات زیادی بر ما وارد شد؛ همه‌ی [این] جنگها این جوری بود، یعنی پیروزی در آنها وجود نداشت. در جمهوری اسلامی، کشور سربلند ایران توانست در مقابل دنیای قدرتمند مقابل خودش، یعنی شرق و غرب و اروپا و آمریکا و شوروی و مرتجعین و همه‌ بِایستد و بر اینها پیروز بشود؛ این نکته‌ی اوّل که یک نکته‌ی بسیار مهمّی است و بخشی از هویّت ملّی ما است. اینکه گاهی گفته میشود و درست هم هست که «دفاع مقدّس بخشی از هویّت ملّی است»، به خاطر این است که دفاع مقدّس، مظهر بُروز هویّت والا و برجسته‌ی ملّت ایران بود که توانستند جنگ را به پیروزی برسانند.

۲) دفاع مقدّس، یکی از عقلانی‌ترین حوادث ملّت ایران
 نکته‌ی دوّم؛ دفاع مقدّس یکی از عقلانی‌ترین حوادث ملّت ایران بود. بعضی‌ها با استناد به یک خطایی که در یک بخشی انجام گرفته یا یک جمعی انجام داده‌اند، مجموعه‌ی دفاع مقدّس را به بی‌تدبیری متّهم میکنند؛ ابداً این جور نیست؛ دفاع مقدّس از اوّل تا آخر مدبّرانه و عُقلائی بود. شروع کار که از سخنرانی‌هایی که اوّل کار انجام گرفت -چه آنچه امام فرمودند، چه آنچه دیگران گفتند- نشان‌دهنده‌ی عقلانیّت ورود در این عرصه بود. بعد فعّالیّتها و همکاری سپاه و ارتش؛ ببینید، این خیلی مسئله‌ی مهمّی است. آن روز ارتش یک سازمان سنّتی جاافتاده‌ی موجود در کشور، و سپاه یک عنصر جوانِ تازه ‌به ‌میدان ‌آمده‌ی انقلابی، اینها باید با هم کار کنند؛ این آسان نیست، امّا این اتّفاق افتاد. البتّه بعد از آنکه بنی‌صدر فرار کرد این اتّفاق خیلی بهتر و کامل‌تر افتاد، امّا قبل از آن هم بود. بنده خودم در پادگان ابوذر دیدم که مرحوم شهید پیچک جانشینِ فرمانده ارتشیِ آن پادگان بود -که اسم آن فرمانده یادم نیست- آنجا فرمانده پادگان ارتشی بود، جانشینش یک سپاهی بود، با همدیگر کار میکردند، زندگی میکردند؛ در منطقه‌ی غرب، پادگان ابوذر جای حسّاسی بود و یک عرصه‌ی عظیمی از جنگ را اینها اداره میکردند. بعد هم که اوضاع جدید پیشامد کرد و بنی‌صدر فرار کرد و فرماندهی جنگ را خود امام بزرگوار به عهده گرفتند که دیگر همکاری ارتش و سپاه همکاری واضحی بود؛ در عملیّات امام رضا، شکستن حصر آبادان، در فتح‌المبین، در بیت‌المقدّس، بعد عملیّات خیبر و بدر و جاهای دیگر؛ این خیلی کار بزرگی بود. از این عاقلانه‌تر و مدبّرانه‌تر چه کاری را میشود پیدا کرد؟ بعد، انتخاب تاکتیک‌های ابتکاری و شجاعانه که این تاکتیک‌ها واقعاً فوق العاده بود. فرض بفرمایید تاکتیک‌هایی که در فتح‌المبین به کار برده شد؛ یعنی نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی بتوانند به نحو شجاعانه‌ای سر از پشت جبهه‌ی دشمن دربیاورند و از پشت، دشمن را مغلوب و منکوب کنند. اصلاً این تاکتیک‌ها، تاکتیک‌های ابتکاری بود. در بیت‌المقدّس انواع و اقسام کارهای بزرگ و تاکتیک‌های نو انجام گرفت؛ در پدافند هوایی در والفجر هشت، در ظرف چند روز شهید ستّاری آنجا ابتکار فوق‌العاده‌ای انجام داد؛ در عبور از اروند در همان عملیّات کار بزرگی انجام گرفت. اینها همه کارهای مدبّرانه و بزرگی بود، کارهای عاقلانه بود؛ کمتر نیروی مسلّحی با این توانایی فکری و با این اقتدار معنوی و تدبیر میتواند کار را پیش ببرد. حتّی قبول قطعنامه هم در پایان کار، در آن شرایط که امام از  آن تعبیر کردند به «نوشیدن جام زهر»، این هم مدبّرانه بود. در آن مقطع، این کار، کار مدبّرانه‌ای بود، باید انجام میگرفت. اگر مدبّرانه نبود، اگر عاقلانه نبود، امام انجام نمیداد. ما از نزدیک شاهد بودیم و میدیدیم که چه دارد میگذرد؛ کار، بسیار عاقلانه بود. بنابر‌این، از اوّل تا آخر، مسئله‌ی‌ دفاع مقدّس یک پدیده‌ی عُقلایی و یکی از عقلانی‌ترین حرکات ملّت ایران بود و تحریفها را در این مورد بایستی مراقب بود.

۳) یک مدلسازی جدید برای حضور مردم در دفاع مقدّس و بُروز استعدادها
 نکته‌ی سوّم؛ در دفاع مقدّس برای حضور مردمی یک مدل‌سازی جدیدی انجام گرفت. نحوه‌ی حضور مردمی یک نحوه‌ی شگفت‌آوری است و بر اساس این حضور، بُروز استعدادها [است] که حالا من مختصری درباره‌ی هر کدام از اینها عرض میکنم.

 اوّلاً همه‌ی آحاد ملّت ایران، آنهایی که مایل بودند در این عرصه شرکت کنند، هر که بود، هر چه بود، توانست در یک شبکه‌ی زنده، کارآمد، داوطلبانه و پُرشور جای خودش را پیدا کند. فرض بفرمایید یک رزمنده‌ی سیزده چهارده ساله که حالا مثلاً با دست‌کاری در شناسنامه موفّق شده بود خودش را به جبهه برساند، جایش مشخّص بود؛ یعنی میتوانست جای خود را پیدا کند، بیکار نمانَد؛ فرض بفرمایید که آب بیاورد، خبر ببرد، پیام‌رسان باشد و از این قبیل کارها. یک پیرمرد هفتادساله هم که میرفت جبهه، او هم همین جور؛ او هم میتوانست کار خودش را پیدا کند. توقّعی که از یک پیرمرد در جبهه وجود داشت، کاملاً مشخّص بود، معلوم بود؛ هیچ کس بیکار نمیمانْد؛ نه آن بچّه‌ی سیزده‌ساله بیکار میماند، نه آن پیرمرد هفتادساله بیکار میماند. یا فرض بفرمایید یک دختر دانش‌آموز هشت نُه ‌ساله، ده ساله -دبستانی- که میخواست در این کار، او هم شرکت کند، جای خودش را پیدا میکرد؛ برمیداشت نامه مینوشت به برادر رزمنده‌ی ناشناس و این نامه را در بسته‌های غذایی و هدایای مردمی‌ای که میفرستادند میگذاشت و میفرستاد. مکرّر اتّفاق افتاده بود که رزمنده در میدان جنگ فرض کنید که این بسته‌ی غذایی را باز میکرد میدید یک نامه در آن هست، میخواند میدید بله، یک بچّه‌ای، یک دختر هفت هشت‌ ساله‌ای، ده‌‌ساله‌ای نوشته «برادر رزمنده! خسته نباشید، من دعایتان میکنم و مانند اینها»؛ یعنی یک دختربچّه هم میتوانست در اینجا حضور داشته باشد؛ یک بانوی محترم هم میتوانست با چرخ خیّاطیِ خودش، با وسایل طبخ خودش، با مربّاسازی خودش، با ترشی انداختن خودش، با نان پختن خودش، با لباس شستنِ خودش به پشت جبهه کمک کند. بنده در اهواز رفتم یک نقطه‌ای را دیدم که جمعیّتی از بانوان و زنهای محترم آنجا جمع شده بودند و لباسهای چرک رزمندگان را می‌شستند؛ یعنی همه میتوانستند جای خودشان را پیدا کنند و مشغول بودند. پزشک جرّاح مشخّصاً میتوانست آنجا حضور داشته باشد و حضور داشت و ما دیدیم. کاسب جزء، روحانی مسجد، کارگر کارخانه، شاعر و سرودخوان، راننده و صاحب‌کار و ریخته‌گر، کشاورز روستایی، کارمند اداری و انواع و اقسام گروه‌های مردمی میتوانستند در این شبکه‌ی عظیم مردمی حضور پیدا کنند؛ این یک مدل جدید بود. این در دنیا هیچ سابقه‌‌ای ندارد؛ هیچ جا ما [نمونه‌اش را] نخوانده‌ایم و نشنیده‌ایم. [درباره‌ی] جنگهای فراوان، کتابهایشان، فیلم‌هایشان درآمده، ما هم خیلی از این قبیل چیزها را خوانده‌ایم، مطالعه کرده‌ایم [امّا] نمونه‌ی چنین بسیج مردمی عظیمی اصلاً وجود ندارد. این مدل جدید بود؛ مدل‌‌‌‌سازی جدید که همه میتوانستند همکاری کنند، همه میتوانستند هم‌افزایی کنند همه [کمک]میدادند.

 بعد، در این حرکت دسته‌جمعی چه استعدادهایی ناگهان پیدا بشود. فرض کنید فلان جوان از روستایی در فلان نقطه‌ی کشور -مثلاً روستایی در کرمان- بیاید داخل شهر و بپیوندد به اینها، بعد بشود مثلاً حاج قاسم سلیمانی؛ یعنی یک چنین حرکت عظیمی [بوده]. فلان جوان دانشجو بدون اینکه حتّی یک بار تفنگ به دست گرفته باشد، داوطلبانه برود جبهه، در کوران حوادث جبهه، مثلاً در طول یک سال و نیم، بشود عضو برجسته و مؤثّر یک قرارگاه نظامی سطح بالا. فرض بفرمایید که جوانی از مجموعه‌ی یک روزنامه، که مشغول فعّالیّت مطبوعاتی است، برود جبهه و بعد از مدّت کوتاهی بشود مثلاً شهید حسن باقری، نابغه‌ی اطّلاعات جنگ؛ و از این قبیل موارد عجیبی و بروز [چنین] استعدادهایی مشاهده شد و چهره‌های ماندگار جنگ و شهدای بزرگی از جنگ از این قبیلند. بعضی از افسران جوان را ما دیدیم ،مثلاً فرض کنید شهید صیّاد که من از اوایل انقلاب ایشان را می‌شناختم و میدیدم، به نظرم آن وقت یک افسر جوانی بود یا ستوان‌یک بود یا سروان بود -که می‌آمد پیش ما و میرفت؛ رفت و آمد داشت- این تبدیل بشود به یک فرمانده‌ مجرّب توانایی که مدّتها توانست نیروی زمینی ارتش را آن جور هدایت کند و آن جور پیش ببرد و در بزرگ‌ترین کارها شرکت کند. شهید بابایی [هم] از این قبیل است، و دیگرانی که بودند. این مدل ابتکاری از حضور مردم همیشه میتواند مطرح باشد. امروز هم ما میتوانیم. اگر همّت بکنیم و با نگاه درست به مردم و مسائل نگاه کنیم، میتوانیم از این مدل استفاده کنیم. البتّه وضع جنگ یک وضع دیگری است، وضع اقتصاد یک وضع دیگری است. صاحبان فکر، صاحبان اندیشه میتوانند به این [مدل] به صورت یک ابزار اقتدار ملّی نگاه کنند و آن را دنبال بکنند. آن وقت نقش پشت جبهه در این مدل به قدر جبهه اهمّیّت پیدا میکرد؛ چون همه که نمیتوانند تفنگ دست بگیرند؛ رغبتها و تمایلات و توانایی‌ها مختلف است؛ بعضیها پشت جبهه میتوانند نقش بیافرینند و نقش آفریدند. اوّلاً کمکهای مالی، آذوقه‌رسانی‌ها که مهم بود و بسیار تأثیر داشت، تا رسیدگی به مجروحان، تا بدرقه‌ی باشکوه شهیدان. بنده بارها گفته‌ام اگر از شهدا یک چنین تکریمی و احترامی نمیشد، شوق شهادت این جور در دلها مشتعل نمیشد، آن طوری که شد. وقتی جنازه‌ی شهید -یا یک نفر یا بیشتر- وارد یک شهر میشد آن حضور مردمی و استقبال مردمی و بدرقهی او تا آرامگاه، خود یکی از حوادث بسیار مهم و مراسم تأثیرگذار بود. حمایتهای فرهنگی و تبلیغاتی، از شعر و شعار تا خنثی‌سازی عملیّات روانی دشمن -که دشمن دائم مشغول عملیّات روانی بود، در شهرهای کشور و روستاهای کشور هم کسانی دائم مشغول خنثی‌سازیِ اینها بودند- تا پذیرایی و اسکان جنگ‌زده‌ها، تا ماندن مردم برخی از شهرهای زیر موشک‌باران دشمن مثل دزفول؛ یکی از موارد افتخارآمیز پشت جبهه، همین ماندن مردم اهالی بعضی از شهرها است؛ چه در کردستان، چه در خوزستان و در سایر استانها؛ در بعضی از شهرها مردم در شهر ماندند با اینکه شهر محل تهاجم شدید پیوسته‌ی دشمن بود.

۴) بُروز عالی‌ترین فضایل اخلاقی و عروج معنوی
 نکته‌ی چهارم؛ در دفاع مقدّس، عالی‌ترین فضایل اخلاقی بُروز کرد؛ هم فضایل اخلاقی، هم معنویّات و عروج معنوی و تعالی روحی. شبیه این را واقعاً نمیشود سراغ گرفت؛ حالا تک و توک چرا، همه جا هستند امّا با این کثرت جمعیّت و کثرت عدد هیچ جا غیر از جبههی دفاع مقدّس را بنده سراغ ندارم که این جور فضایل اخلاقی بُروز کرده باشد؛ هم فضایل اخلاقی، هم جنبه‌های تعالی معنوی و روحیّات دینی و مانند اینها. شرحِ‌حالهایی که نوشته شده نشان‌دهنده‌ی این خصوصیّات است، وصیّت‌نامه‌هایی که باقی مانده همین جور، حالاتی که نقل میشود از بعضی از رزمندگان [همین جور.] فضایل اخلاقی مثل صداقت، صدق و صفا. خب اصلاً منطقه‌ی جبهه، منطقه‌ی صدق و صفا بود، همه با هم باصفا [بودند]. اخلاص، برای خدا کار کردن؛ آنجا کسانی، هم تمرین اخلاص میکردند، هم اخلاص خودشان برای خدا را آنجا در عمل نشان میدادند. تواضع، خدمت به دیگران. انسان مکرّر در این شرحِ‌حال‌ها میخواند که مثلاً فرض کنید میگویند فلان دسته شب در خیمه خوابیده بودند، صبح که بیدار میشوند، می‌بینند همه‌ی پوتین‌هایشان واکس‌زده است؛ چه کسی واکس زده؟ معلوم نیست. بعد از تحقیق معلوم میشود که مثلاً فرمانده گروهان یا فرمانده‌ دسته، شب آمده و همه‌ی پوتین‌های اینها را واکس‌ زده یا لباسهایشان را که گذاشته بودند بشورند، شسته، یا دست‌شویی‌ها را تمیز کرده؛ اینها چیزهای عجیبی است؛ این تواضع، این خدمت، روحیه‌ی خدمتگزاری، ایثار، ازخودگذشتگی و فداکاری؛ بعد هم که آن حالات معنوی، آن گریه‌های نیمه‌شب، آن سحرخیزی‌ها، آن شور و عشق توحیدی، آن بی‌اعتنائی به زیورهای دنیوی، و در مواردی هم اتّصال به غیب. بعضی از این عزیزان، این جوانهای عارف -عارف به معنای واقعی کلمه؛ عارف واصل- در جبهه کارشان به جایی رسیده بود که آینده را میدیدند، از آینده خبر میدادند، از شهادت خودشان، از شهادت دوستانشان، از حوادثی که ممکن است پیش بیاید؛ اینها در شرح حال رزمندگان هست، و اینها خیلی [مهم است].

 البتّه مشخّص است که این نکته بیش از بقیّه‌ی نکاتی که عرض شد، به برکت اسلام است. البتّه اعتلا و درخشندگی نقاط دیگر هم به برکت ایمان دینی بود، امّا این نکته‌ی بالخصوص، مربوط به دل‌ سپردن به خدا و مسئله‌ی اسلام و مسئله‌ی ایمان دینی است که انسان واقعاً متحیّر میمانَد از تأثیر این ایمان عمیق. یا [روحیه‌های] مادرهای شهدا. خب، من و شما حسّ مادری را اصلاً نمیفهمیم، واقعاً هیچ ‌کس نمیتواند حسّ مادری را درک کند غیر از خود مادر؛ آن وقت این مادر، جوانش را بفرستد جبهه، جوان که می‌آید درخواست میکند، میگوید چون برای اسلام میخواهی بروی برو؛ برای اسلام برو. بعد که پیکر همین جوان را می‌آورند، خوشحال است که او را در راه خدا داده؛ میگوید این [جوانم] را در راه خدا دادم. الحمدلله بنده توفیق داشته‌ام با خانواده‌های شهدا‌، با مادران و پدران شهدا نشست و برخاست زیادی داشته‌ام -مکرّر-انسان میبیند که مادرهای شهدا در موارد زیاد که واقعاً «لا تعدّ و لا تحصی»،(۱۲) چه روحیه‌هایی، چه حالاتی، چه گذشتی [دارند]؛ این جز به برکت اسلام و جز برای فداکاری عظیم که یک فصل درخشان از کتاب قطور دفاع مقدّس است نبود. این هم این نکته.

۵) دفاع مقدّس و سرمایه‌سازی برای کشور
 نکته‌ی پنجم؛ دفاع مقدّس برای کشور سرمایه‌سازی کرد و سرمایه‌های ارزشمندی را برای کشور به وجود آورد. آورده‌های دفاع مقدّس خیلی زیاد است. اوّلاً امنیّت کشور به برکت دفاع مقدّس است؛ یعنی دفاع مقدّس نشان داد که هزینه‌ی تعرّض و تجاوز به این کشور خیلی زیاد است. این به برکت دفاع مقدّس ثابت شد؛ این، امنیّت میدهد به یک کشور. وقتی یک ملّت نشان داد که همّت و قدرت دفاع از خودش را دارد و پاسخ کوبنده به متجاوز میدهد، موجب میشود که متجاوز در تجاوز خودش به این کشور و این ملّت تأمّل کند و اگر بخواهد عاقلانه عمل کند، بفهمد که به‌صرفه‌اش نیست، برایش خیلی هزینه دارد؛ این امنیّت مربوط به آن است.

 ثانیاً به ملّت ما روحیه‌ی خودباوری داد. این خودباوری در بین جمع کثیری از مردم که خوشبختانه امروز شما در میدان علم و در میدانهای گوناگون  -[یعنی] ساخت‌وساز و دیگر چیزها- گاهی مشاهده میکنید، عمدتاً به خاطر دفاع مقدّس است؛ یعنی فرض کنید که یک جوان بیست‌وچندساله با اقتدار تمام، با اطمینان به نفْس تمام، یک جمعیّتی را ، یک لشکر را دنبال خودش راه می‌انداخت میرفت و به دشمن ضربه‌ی قاطع میزد؛ این به مردم احساس خودباوری میدهد، احساس اطمینان به نفْس میدهد. و دفاع مقدّس توانست ثابت کند که ملّت ایران از ورطه‌هایی مثل ورطه‌ی جنگ تحمیلی میتواند با سربلندی، سر بلند کند.

 بعد، این حرکت به سمت نوآوری فنّی و علمی را هم ما در دفاع مقدّس به دست آوردیم؛ چون در دفاع مقدّس نیاز داشتیم به خیلی چیزها و در اختیارمان نبود، امکاناتش را نداشتیم و نیروهای مؤمن، فداکار رفتند به فکر اینکه درست کنند. مثلاً فرض کنید مرحوم شهید حسن [تهرانی]مقدّم در همان اوقات، در یک بخشی این ماجرای موشک‌سازی را به یک شکلی راه انداخته بود که ایشان و دیگران به ما گفتند بیایید بازدید کنید؛ رفتیم آنجا دیدیم که بله اینها شروع کرده‌اند. خب ما احتیاج به موشک داشتیم، موشک هم به ما داده نمیشد، دشمن هم موشک داشت، با موشک میزد، این ما را -یعنی نیروهای مستعدّ ما را- به فکر انداخت که یک کاری بکنند؛ و [این کار را] کردند و خوبش را هم کردند و به بهترین وجهی هم از عهده برآمدند تا امروز که خب مشخّص است. بنابراین، این هم حرکت به سمت نوآوری.

 اقدام به کارهای بظاهر نشدنی؛ این هم از چیزهایی بود که دفاع مقدّس به ما یاد داد. دفاع مقدّس این سرمایه را برای ما به وجود آورد که بدانیم بعضی کارها هست که بظاهر نشدنی است امّا در واقع اگر همّت کنیم، شدنی است؛ این را ما در دفاع مقدّس یاد گرفتیم، این هم یکی از سرمایه‌های ما است.

 و از این گذشته سرمایه‌های انسانیِ ما را ارتقا داد؛ خوشبختانه از عناصر حاضر در هشت سال دفاع مقدّس، بعدها -[یعنی] امروز و دیروز و ان‌شاءالله در آینده- افراد بی‌شماری در بخشهای مختلف و گوناگون کشور مشغول خدمتگزاری بوده‌اند و هستند که یک نمونه‌اش شهید سلیمانی عزیز ما بود که خب در عرصه‌ی دیپلماسی و بین‌المللی و مانند اینها، در منطقه یک فعّالیّت شگفت‌آوری داشت؛ یعنی واقعاً حالا هنوز دوستان و برادران مؤمن و ملّت عزیز ایران از سعه و گستره‌ی کار شهید سلیمانی مطّلع نیستند؛ از یک چیزهایی [مثل این]که در مثلاً فلان جبهه بوده و حضور داشته آگاهند؛ ریزه‌کاری‌های کار او خیلی بیش از این حرفها است که حالا شاید ان‌شاءالله در آینده این ریزه‌کاری‌ها بتدریج آشکار بشود. این یک سرمایه‌ی انسانی بود که در جنگ درست شد؛ یعنی پایه‌گذاری امثال قاسم سلیمانی‌ها، در جنگ، در دوران دفاع مقدّس گذاشته شد. این هم یک نکته.

۶) برملا شدن ذات و واقعیّت بزک‌شده‌ی تمدّن غرب
 یک نکته‌ی‌ دیگر در باب دفاع مقدّس این است که ما را با ذات و واقعیّت بزک‌شده‌ی تمدّن غرب آشنا کرد؛ البتّه چون ملّت ایران قبلاً لطمه خورده بود از غربی‌ها -از انگلیس‌ها یک جور، از آمریکایی‌ها یک جور- آشنا بودند تا حدودی امّا نه به قدری که در دفاع مقدّس دیده شد.

 البتّه در گذشته صحنه‌های زیادی بوده که ملّت ایران عناد و خیانت دولتهای غربی را از نزدیک دیده بودند؛ مثل همین اشغال بخشهایی از کشور بعد از جنگ جهانی اوّل، اشغال بخشهایی بعد از جنگ جهانی دوّم، شیطنت‌ها و شرارتهای انگلیس‌ها در جنوب، در بوشهر و در خلیج فارس، در قضیّه‌ی جنگ ایران و بعضی از قدرتهای دیگر و همین طور در قضیّه‌ی افغانستان؛ دیده بودند خیانتهای دولتهای غربی را، امّا نه به قدری که در دفاع مقدّس دیده شد. آنچه در دوران دفاع مقدّس دیده شد، اگر نگوییم بیشتر از آن چیزی بود که در گذشته در طول سالیان دراز از غربی‌ها دیده بودیم، کمتر [هم] نبود؛ برابری میکرد یا بیشتر بود. غرب با هر دو وجهش [علیه ما بود]؛ یعنی نه فقط غرب کاپیتالیست، غرب سرمایه‌داری، [بلکه] غرب کمونیست؛ چون کمونیسم هم از فراورده‌های غرب است. در هر دو وجه! یعنی انگلیس علیه ما در دوره‌ی جنگ فعّالیّت کرد، فرانسه علیه ما جدّاً فعّالیّت کرد، آلمان علیه ما جدّاً فعّالیّت کرد، یوگسلاوی هم  که مال بلوک شرق بود علیه ما فعّالیّت کرد، شوروی هم که خب معلوم بود؛ یعنی همه‌ی غربی‌ها ماها را از کمترین امکانات محروم میکردند -واقعاً از کمترین امکانات محروم میکردند- هیچ چیز در اختیار نداشتیم از خارج؛ حتّی سلاح سبک، حتّی مهمّاتِ خیلی آسان در اختیار ما قرار نمیگرفت، [امّا] به طرف مقابل همه چیز میدادند؛ از میراژ برای بمباران تا سوپر‌اِتاندارد برای زدن کشتی‌ها تا اطّلاعات ماهواره‌ای برای آگاهی از مراکز تجّمع نیروها و حرکت نیروهای ما، تا پول، تا تانک و انواع و اقسام، همه چیز در اختیار دشمن قرار دادند، تا سلاح شیمیایی؛ یعنی حتّی سلاح  شیمیایی هم دادند و صدّام سلاح شیمیایی را، هم علیه ما به کار برد، هم  علیه ملّت خودش به کار برد؛ یعنی در حلبچه، صدّام سلاح شیمیایی به کار برد و در کشور ما هم که فراوان؛ یعنی غرب، اروپا، روی همه‌ی ادّعاهای انسان‌دوستانه و حقوق‌بشریِ خودش پا گذاشت، [آنها را] لگد کرد در قضیّه‌ی تعامل با اینها؛ در دفاع از حکومت فاسد و دیکتاتوری ضدّبشری صدّام، همه‌ی ادّعاهای خودش را تکذیب کرد. و این شناخت عمیق برای ما خیلی مغتنم است؛ یعنی واقعاً باید بدانیم و بفهمیم که غربی‌ها این هستند و با توجّه به این آشنایی تصمیم بگیریم و فکر کنیم و کار کنیم.

۷) آشکار شدن توانایی‌ها و ظرفیّتهای ملّت ایران برای دنیا
 آخرین نکته‌ای که میخواهم عرض بکنم این است که یک اتّفاق بزرگی در دفاع مقدّس پیش آمد و آن اینکه توانایی‌ها و ظرفیّتهای ملّت ایران را برای دنیا آشکار کرد؛ یعنی رسانه شد. رسانه‌های دنیا همه علیه ما بودند، رسانه‌های دنیا علیه انقلاب بودند؛ البتّه امروز هم همین جور است، آن روز هم همین جور بود. اوایل انقلاب، رسانه‌های رسمی دنیا یا دروغ میگفتند یا نقاط مثبت را کتمان میکردند یا تهمت میزدند [به همه] از شخص امام گرفته تا دولت جمهوری اسلامی و نظام اسلامی و آحاد مردم و قوّه‌ی قضائیّه و همه و همه، تا نیروهای مسلّح، تا دیگران؛ دائم علیه اینها کار میکردند و میخواستند ملّت ایران را در چشم مردم دنیا یک ملّت ناپسندی معرّفی کنند. دفاع مقدّس، رسانه‌ی کاملاً رسایی شد، صدای بلندی شد برای اینکه حقایقی را از ملّت ایران نشان بدهد؛ وجهه درست کرد برای ملّت ایران و شجاعت ملّت را، مقاومت ملّت را نشان داد به همه‌ی دنیا؛ این واقعاً اتّفاق عجیب و مهمّی بود؛ همبستگی ملّی ما را نشان داد، پشتیبانی‌های پشت جبهه‌ی ما را به دنیا نشان داد و اینها را همه فهمیدند، و دروغ‌پردازی‌های دشمن را روشن کرد. این چند نکته در باب دفاع مقدّس.

از بین رفتن ترس و اندوه در اثر مقاومت و استقامت
 خب آنچه عرض کردیم نسبت به واقعیّات دفاع مقدّس خیلی کوچک و اندک است؛ بخشهای کوچکی را ما توانستیم تصویر کنیم.(۱۳) دفاع مقدّس یک تابلوی عظیمی است، یک بخشهای کوچکی از این طرف و آن طرف را بنده حالا گفتم و دیگران هم تصویر کرده‌اند؛ ما خیلی بدهکاری داریم [نسبت] به دفاع مقدّس. جنگ به طور طبیعی یک پدیده‌ی سهمگین و خشن است امّا برای ما از این پدیده‌ی سهمگین و خشنِ هشت‌ساله، این برکاتی که من حالا چند موردش را شمردم حاصل شد؛ و [برکات] بیش از اینها است. یعنی ما از جنگ، بشارت به دست آوردیم، پیشرفت به دست آوردیم، طراوت به دست آوردیم؛ این جنگ با همه‌ی سختی‌هایش، با همه‌ی مشکلاتش، با همه‌ی ضایعاتی که در گوشه و کنار برای ما داشت، برای ما آورده داشت؛ حقیقتاً  این جور است.

 و ادبیّات جنگ، به طور کلّی ادبیّات بشارتی است؛ ببینید قرآن هم درباره‌ی شهدا میفرماید که «وَیَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا‌ هُم یَحزَنون».(۱۴) بشارت میدهند؛ بشارت میدهند به چه؟ که دو آفت مهم را نبایستی داشته باشند و ندارند؛ یعنی نفی این دو آفت را بشارت میدهند: یکی ترس، یکی اندوه؛ هم ترس را، هم اندوه را نفی میکنند. به نظر من اگر ما نشاط اجتماعی میخواهیم، اگر امید و شادابی و سرزندگی میخواهیم، اگر طراوت در نسلهای جوانمان میخواهیم، باید به این گزاره‌ی ملکوتی و قرآنی ایمان بیاوریم؛ این «یَستَبشِرونَ» خیلی مهم است. خوف و حزن دو آفت بزرگ است برای یک ملّت، برای یک جماعت، برای یک انسان. ترس و اندوه دو آفت بزرگ است؛ این دو آفت با بشارت قرآنی برداشته میشود؛ همچنان که اگر مقاومت هم بکنیم، این دو آفت برداشته میشود. آن هم [بیان] آیه‌ی قرآن است: اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَ‌ا اللهُ ثُمَّ استَق‌اموا تَتَ‌ـنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَل‌ٰٰئِکَةُ اَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا؛(۱۵) مقاومت هم همین جور است. اگر میخواهید خوف نداشته باشید، حزن نداشته باشید، مقاومت و استقامت را سرمشق کار خودتان قرار بدهید؛ آن وقت خوف هم نخواهید داشت، حزن هم نخواهید داشت؛ اینها گزاره‌های قرآنی است.

تقویت ادبیّات دفاع مقدّس، برای مقابله با دستهای تحریف‌گر
 البتّه باید بگویم ما در باب دفاع مقدّس کوتاهی کرده‌ایم؛ البتّه این کارهایی که آقای سردار عزیزمان، رئیس ستاد بیان کردند کارهای بسیار خوب و کارهای بسیار باارزشی است که انجام گرفته امّا در عین حال کم است؛ ما به کارهای زیادی احتیاج داریم. ببینید، ما هر چه از لحاظ زمان از دفاع مقدّس دور میشویم، از لحاظ معرفت باید به دفاع مقدّس نزدیک‌تر بشویم؛ چرا؟ چون تحریف در کمین است، دستهای تحریف‌گر در کمینند. خب شماها که مردان جنگید الان حضور دارید، بالاخره شماها یک چیزی میگویید، یک دفاعی میکنید، امّا بیست سال دیگر خیلی‌ از این جمعیّتی که امروز حضور دارند نیستند، سی سال دیگر عدّه‌ی بیشتری نیستند. دست تحریف، این بخش پُردرخشش تاریخ ما را ممکن است مخدوش کند؛ لذا بایستی کار کنیم، معرفت ما بایستی زیاد بشود، ادبیّات دفاع مقدّس باید تقویت بشود.

 ادبیّات دفاع مقدّس هم یک گونه‌ی ادبی در قبال سایر ادبیّات نیست؛ یعنی این جور نیست که ما ادبیّات حماسی داریم، عشقی داریم، اجتماعی داریم، پلیسی داریم، یکی هم حالا مثلاً دفاع مقدّس؛ نه، دفاع مقدّس یک سرچشمه است، انواع و اقسام ادبیّات را میشود از آن انتزاع کرد و استفاده کرد و از آن میجوشد؛ مثل یک چشمه‌ی جوشنده است که انواع و اقسام ادبیّات را میشود خلق کرد در آن؛ میشود متنهای عالی تاریخی، اجتماعی، سیاسی، عشقی، خانوادگی را از روی ادبیّات دفاع مقدّس و آنچه برای دفاع مقدّس تولید میشود ایجاد کرد. امّا نکتهی مهم تولید متن است، ما احتیاج داریم به تولید متن. اگر متن خوب و فاخر تهیّه شد، آن وقت نمایشنامه از روی آن درست میشود، فیلم سینمایی درست میشود، شعر درست میشود. مثلاً فرض کنید که شنیدم از همین کتاب شهید خوش‌لفظ،(۱۶) یکی از شعرای متعهّد کشور ما ده غزل درست کرده؛ خیلی خب اگر شعرای متعهّد وارد بشوند، ده‌ها دیوان از این کتابهای دفاع مقدّس ممکن است شعر درست کنند؛ شعر هنر بزرگی است، همین طور فیلم، همین طور سینما، آثار سینمایی و مانند اینها. در دنیا هم همین جور است. در دنیا شاید بخشی از بهترین آثار سینمایی دنیا اقتباس از نوشته‌ها و متنهای فاخر است؛ از رمان‌های فاخر و نوشته‌های فاخری که قبل از آنها نوشته شده. از روی آنها میسازند. ما هم باید همین کار را بکنیم، باید این متنهای فاخر را تهیّه کنیم، بر اساس این متنها فیلم به وجود بیاید، تئاتر روی صحنه برود و از این قبیل. بنابراین کار مهمّی است. حالا در داخل کشور من شنیدم که مثلاً فرض کنید آثار نویسنده‌های خارجی مثل ویکتور هوگو یا چارلز دیکنز را روی صحنه میبرند، تئاتر اجرا میکنند. خیلی خب، کاری بکنیم که نوشته‌های ما هم در جاهای دیگر دنیا -اوّل در خود اینجا، بعد در جاهای دیگر دنیا- به صورت تئاتر روی صحنه برود و از آنها فیلم ساخته بشود؛ یعنی همّت را باید این جوری بگذاریم روی تولید متنهای فاخر.

اهمّیّت برگزاری یادواره‌ها و شخصیّت‌پردازی عناصر دفاع مقدّس
 یک بحث هم بحث یادواره‌ها است؛ یادواره بحث مهمّی است، کار بزرگی است و این یادواره‌ها موجب میشود که فاصلهی نسلی به وجود نیاید و نسلهای جوان [با دفاع مقدّس] آشنا بشوند که خود این تأثیر میگذارد در ساختن افرادی امثال شهید حججی مثلاً یا شهدای عزیز دفاع از حرم که این هم البتّه از برکات و دنبالههای دفاع مقدّس است.

 باز یکی از کارهای بسیار لازم، بزرگداشت و شخصیّت‌پردازی شخصیّت‌ها است. بعضی‌ شخصیّت‌ها البتّه مشاهیرند -مشاهیر ارتشی، مشاهیر سپاهی، مشاهیر نیروی انتظامی و بعضیهایشان مشاهیر مبارز که جزو اینها نبودند، بسیجی بودند- امّا بسیاری‌ها از غیر مشاهیرند. خیلی‌ از این شرحِ‌حال‌هایی که نوشته میشود، از افرادی است که هیچ شهرتی ندارند و از این قبیل زیادند امّا کارهای بزرگ انجام دادند، مسائل مهمّی به اینها منسوب است. برای یک شخص، یک بزرگداشت به وجود بیاید و دربارهی او بحث بشود، دربارهی او تحقیق بشود، مطالعه بشود، سخنرانی بشود و جزئیّات زندگی او [به بحث] گذاشته بشود. البتّه بحث مدافعان حرم که من یک اشارهای کردم، جزو بحثهای حیرتانگیز زمان ما است که حادثهی بسیار مهمّی است. رزمندهی سوری و لبنانی و عراقی و ایرانی و افغانی، همه در کنار هم در یک صف واحد و برای یک هدف حرکت میکنند؛ این چیز عجیبی است؛ این جزو پدیدههای بزرگ زمان ما است و البتّه از همان برکات دفاع مقدّس است.

لزوم عمل به وظایفمان در مسئله‌ی کرونا
 خب عرایض من تمام شد؛ یک کلمه راجع به مسئلهی کرونا بگویم. کرونا را دست کم نگیرید؛ [اینکه] روزی ۱۵۰ هموطن از دست بروند مسئلهی کوچکی است؟ بعضیها تقویم(۱۷) مناسبی، ارزیابی مناسبی از این قضیّه ندارند. فرض کنید هر دو روز یک بار یک هواپیمای سیصدنفره سقوط کند و همهی آنها بمیرند؛ این چیز کمی است؟ ما هر روز ۱۴۰ نفر، ۱۵۰ نفر، ۱۷۰ نفر متوفّیٰ داشته باشیم، این چیز کمی است؟ علاج هم دست خودمان است. خب میبینید که مسئولین دارند خودشان را واقعاً فدا میکنند؛ از پزشک و از پرستار و از مدیر و [دیگران] دائم دارند تلاش میکنند، کار میکنند. ما مردم بایستی به وظایفمان عمل کنیم؛ این فاصلهی اجتماعی، این ماسک [زدن]، این دستوراتی که داده میشود، این شست‌وشوی دست، کارهای لازمی است که باید انجام بگیرد.

 حالا بحث اربعین پیش آمده، بعضیها خب عاشق امام حسین هستند، عاشق اربعینند؛ [خب،] معلوم است، همهی ما [هستیم]؛ حالا خیلی از شماها که خودتان رفتهاید، بنده که محروم بودم و مشتاق هم بودم -گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم-(۱۸) امّا خب رفتن برای راهپیمایی اربعین، فقط متوقّف به صلاحدید مسئولان ستاد ملّی مربوط به کرونا است. اگر گفتند نه -که تا الان گفتند نه- باید همه تابع باشند، همه باید تسلیم باشند. اینکه مثلاً فرض کنید ما بلند شویم برویم لب مرز اظهار ارادت به حضرت بکنیم، نه [نمیشود]؛ از داخل خانه اظهار ارادت کنیم. دو سه زیارت مهم روز اربعین وارد است؛ روز اربعین، همهی مردم بنشینند زیارت اربعین را با حال، با توجّه بخوانند و شِکوه کنند پیش امام حسین (علیه السّلام) و بگویند یا سیّدالشّهداء، ما دلمان میخواست بیاییم، نشد، وضع این جوری است تا یک نظری بکنند، یک کمکی بکنند.

امیدواریم ان‌شاءالله خدای متعال برای ملّت ایران از همه جهت خیر و صلاح مقدّر بکند و رزمندگان عزیز ما را که زحمت کشیدند، تلاش کردند مأجور قرار بدهد؛ درجات شهدای عزیز را عالی کند. خداوند ان‌شاءالله امام بزرگوار ما را که سرحلقهی این حرکت عظیم ملّت ایران بود و هنوز هم هست -هنوز هم امام دارد ما را راه میبرد- با احبّائش و با اولیائش محشور کند و به او اجر بدهد؛ ثواب مناسب این ارزشمندی دوران حیات را به او عنایت کند و شما برادران عزیز را، مسئولان نیروهای مسلّح را، مسئولان دولتی را و مسئولان بخشهای مختلف را انشاءالله در انجام وظایفتان یاری کند و همهی ما را هدایت کند.

والسّلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته


۱) در ابتدای این مراسم، سرلشکر پاسدار محمّد باقری (رئیس ستاد کلّ نیروهای مسلّح) گزارشی ارائه کرد.
۲) سوره‌ی احزاب، بخشی از آیه‌ی ۲۳؛ «... برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنها در [همین‌] انتظارند ...»
۳) شهید سرتیپ ولی‌الله فلّاحی (رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدّس)
۴) سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد (فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدّس)
۵) صحیفه ی امام، ج ۱۳، ص ۲۲۱؛ پیام رادیو تلویزیونی در آغاز سال تحصیلی (۱۳۵۹/۶/۳۱)
۶) صحیفه ی امام، ج ۱۶، ص ۱۴۳؛ پیام به ملت ایران و رزمندگان (۱۳۶۱/۱/۲)
۷) سران سه کشور آمریکا و انگلیس و شوروی، در تاریخ ششم تا نهم آذرماه ۱۳۲۲ در کنفرانسی موسوم به کنفرانس تهران، در سفارت شوروی در تهران گرد هم آمدند.
۸) وینستون چرچیل (نخست وزیر انگلیس)
۹) فرانکلین روزولت (رئیس جمهور آمریکا)
۱۰) ژوزف استالین (دبیرکلّ شوروی)
۱۱) عهدنامهی گلستان
۱۲) خارج از شمارش و حساب
۱۳) شرح دادن؛ بیان کردن
۱۴) سوره‌ی آل‌عمران، بخشی از آیه‌ی ۱۷۰؛ «... و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته‌‌اند شادی میکنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین میشوند.»
۱۵) سوره‌ی فصّلت، بخشی از آیه‌ی ۳۰؛ «در حقیقت، کسانی که گفتند: "پروردگار ما خدا است" سپس ایستادگی کردند، فرشتگان بر آنان فرود می‌آیند [و میگویند:] هان، بیم مدارید و غمین مباشید. ...»
۱۶) وقتی مهتاب گم شد
۱۷) برآورد، ارزیابی
۱۸) برگرفته از بیتی از حافظ

 دفاع مقدس از تجربیات ناب و موفق در گام اول انقلاب اسلامی است که درس‌آموزی و الگوپذیری از آن برای تحقق آرمان‌ها، اهداف و سرفصل‌های هفت‌گانه‌ی تعیین شده در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی ضروری است. در واقع، تجربه‌ی موفق دفاع مقدس در عین آنکه از مصادیق عمل به نظریه نظامند انقلاب اسلامی است، از مصادیق عمل به شعارهای فطری انقلاب اسلامی و میدان دادن به جریان انقلابی کشور است که در گام دوم نیز باید به عنوان سرمشقی مطمئن بدان توجه شود.

این تجربه از چند جهت حائز اهمیت اساسی است؛ اول آنکه این تجربه در شرایطی حاصل شد که کشورمان در مقابل ائتلافی از کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در حال دفاع از خود بود و ثانیاً به لحاظ عوامل و متغیرهای مادی، تمام زمینه‌های لازم و تجهیزات کافی برای شکست دادن کشورمان در این رویارویی فراهم شده بود، اما در نهایت، تمام این تدارکات در مقابل نصرت‌های الهی و قدرت ایمان و اراده‌ی رزمندگان اسلام رنگ باخت. بنابراین، ایران اسلامی در حالی توانست جنگ تحمیلی را در قالب «دفاع مقدس» به تجربه‌ای ماندگار و موفق تبدیل کند که کمتر کسی تصور می‌کرد این کشور بتواند در مقابل هجمه‌ی دشمنان، موجودیت، و بقای و ارزشهای والای خود را حفظ کند.

 این جنگ، یک جنگ دفاعی بود. جنگ دفاعی با جنگ تهاجمی فرق دارد؛ جنگ تدافعی و دفاعی، محل بروز غیرت و تعصب و وفاداری عمیق انسانها به آرمانهایی است که به آنها پایبند است.   مقام معظم رهبری ۲۹/۷/۱۳۸۵

شرایط امروز کشور با زمان دفاع مقدس مشابهت های زیادی دارد؛ اکنون نیز شاهد صف آرایی تمام‌عیار دشمن در مقابل نظام اسلامی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، فضای مجازی و نفوذ اطلاعاتی هستیم. بنابراین، در این شرایط باید با مبنا قراردادن تجربیات موفق دفاع مقدس و اجرایی کردن الگوی دفاع مقدس در حوزه‌های چندگانه‌ی مذکور، در مقابل دشمن، صف آرایی متناسب و بازدارنده ایجاد شود.

تجربه‌ی بیش از چهار دهه‌ای حیات جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که این نظام، زایش‌ها و رویش‌هایی در دل بحران داشته است. به عبارت دیگر، این نظام در طول حیات ۴۲ ساله‌ی خود با انواع بحران‌های نظامی، سیاسی، امنیتی، اقتصادی و... مواجه بوده و دستیابی آن به پیشرفت‌ها و نایل شدن به قله‌های افتخار در زمینه‌های مختلف با وجود شرایط پیچیده‌ی مذکور به وقوع پیوسته است. دقت در ماهیت بحران‌ها و مسائلی که این نظام با آن روبرو بوده، نشانگر یک گذار از بحران‌های سخت مانند جنگ تحمیلی و مواجه شدن با جنگ ترکیبی؛ با تمرکز بر جنگ روانی، رسانه‌ای و جنگ اقتصادی، معیشتی است؛ بدین ترتیب که تهاجم عراق به میهن اسلامی، به شکل رویارویی نظامی تمام‌عیار، در دهه‌ی نخست حیات جمهوری اسلامی، مهمترین مسأله‌ی کشور بود. از آن پس، تا حدود یک دهه آرامش و ثبات نسبی در کشور، در تیرماه ۱۳۷۸ غائله‌ای در کشور شکل گرفت که در فتنه‌ی ۸۸  به تکامل رسید. ماهیت این فتنه مبتنی بر شبهه‌افکنی، تردیدآفرینی و در یک کلام، جنگ باورها و اراده‌ها بود.

با این حال، با عبور پیروزمندانه‌ی نظام اسلامی از بحران‌های مذکور، بعد از فتنه‌ی ۸۸ در شیوه‌ی رویارویی نظام سلطه با نظام اسلامی، تغییراتی اساسی ایجاد شد؛ بدین نحو که در کنار عملیات روانی – رسانه‌ای و تلاش برای ترویج نفرت و بی‌اعتمادی نسبت به نظام و مسئولان در جامعه، با اعمال تحریم‌های فلج‌کننده (Crippling sanctions) اقتصاد و معیشت مردم مورد هجوم ظالمانه قرار گرفت.

هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برهه‌ی زمانی نیست؛ گنجینه‌ی عظیمی است که تا مدتهای طولانی ملت ما میتواند از آن استفاده کند، آن را استخراج کند و مصرف کند و سرمایه‌گذاری کند.   مقام معظم رهبری ۲۴/۶/۱۳۸۸

 دفاع مقدس حداقل به چهار طریق در حفظ و ماندگاری انقلاب اسلامی تأثیر داشته است؛

تربیت نسل جوان و ارائه‌ی نسخه‌ای اطمینان‌بخش برای اداره کشور مبتنی بر ظرفیت‌های داخلی؛
جبهه‌ به دانشگاه عظیم انسان‌سازی و پرورش فضیلت و معنویت در نهاد جوانان خداجو تبدیل شده بود.
شاید بتوان گفت که بیشترین تأثیر دفاع مقدس در ماندگاری انقلاب اسلامی را باید در این حوزه جستجو کرد؛ زیرا جوانانی که تازه انقلاب کرده و فاقد هرگونه تجربه و راه طی‌شده‌ای بودند، در دوران دفاع مقدس بود که در قامت فرماندهانی توانمند و تمدن‌ساز ظاهر شدند. به بیان دقیق‌تر، دفاع مقدس اندوخته‌ی دانشی و عملی لازم را برای معتبر بودن اعتماد به ظرفیت‌های داخل کشور را فراهم کرد.

من مشتاقم که جوان‌های ما قصه‌ی جنگ تحمیلی هشت ساله را بدانند که چه بود. این را بارها گفته‌ایم؛ افراد هم گفته‌اند و تشریح کرده‌اند؛ اما یک نگاه کلان به این هشت سال، با اطلاع از جزئیاتی که وجود داشته است، خیلی برای برنامه‌ریزی آینده‌ی جوان در روزگار ما مهم است. مقام معظم رهبری ۸/۸/۱۳۷۸

- شکوفایی ظرفیت‌های نهفته در کشور؛

دفاع مقدس از یک نگاه دیگر کارگاه عظیمی بود که استعدادها و ظرفیت‌های بالقوه ملت را باتوجه به شرایط اضطراری و تنگناهایی که با آن مواجه بودند، به میدان آورد و شکوفا ساخت؛ استعدادها و ظرفیت‌هایی که شاید در شرایط عادی هیچ‌گاه زمینه‌ای برای بروز و ظهور آنها وجود نداشت.

- ایجاد بازدارندگی دفاعی؛

در دفاع مقدس، قدرت بازدارندگی قابل‌توجهی برای نظام ایجاد شد و باتوجه به این مهم که پایه‌گذاری بخشی از توان دفاعی بازدارنده کنونی کشور مانند توانایی راهبردی دفاع موشکی، در دوره‌ی دفاع مقدس صورت گرفته که سایه‌ی جنگ از سر کشور برای همیشه کنار رفت.

 یکی از برکات دفاع هشت ساله ما، همین پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی و ساخت دقیقترین ابزارهاست که با دست خالی و بدون هیچ سابقه‌ای آنها را به دست آوردیم و جزو موجودی ملت ایران شده است.    مقام معظم رهبری ۲۹/۶/۱۳۷۴

 بهره‌گیری و استفاده از تجربه‌ی موفق دفاع مقدس در شرایط کنونی، منوط به تحقق این مواردی مهم است از جمله:

 تلاش برای روی کار آمدن دولت جوان حزب‌اللهی: این مهم از مهمترین راه‌حل های مشکلات داخلی موجود است. درواقع، باتوجه به افزایش حجم و عمق مشکلات موجود و کم‌تحرکی و ضعف دولت فعلی در این راستا، ضرورت یک دولت جوان حزب‌اللهی، کاملا عیان است.

دولت جوان حزب‌اللهی؛ یعنی دولتی که براساس مبانی، الزامات و نیازهای انقلاب اسلامی در گام دوم آن، جهت‌گیری‌های سیاستی و برنامه‌ایِ انقلابی را با دقت، دغدغه و سرعت‌عمل بالا پیگیری می‌کند.

 -اعتماد به جوانان در تداوم راهبرد مقاومت فعال، تجربه دفاع مقدس اساساً سرشار از الگوی موفق اعتماد به جوانان است؛ این تجربه، امروز باید در میان نخبگان و مسئولان سرمشق قرار گیرد. در طول دفاع مقدس، جوانان هم در میدان رزم و در خطوط مقدم و هم در تدارکات و پشتیبانی جنگ، نقش محوری بر عهده داشتند؛ فرماندهان دسته‌اول و مشهور زمان دفاع مقدس همگی جوانانی بودند که سن آنها تا ۲۵ سال بود، که  برگ‌هایی زرین و ماندگار در تاریخ ایران خلق کردند که نمونه‌های آن را در تاریخ معاصر ایران نمی‌توان دید. میدان دادن به جوانان و پرورش جوانانی خداجو، نترس، شجاع و البته بادرایت و محاسبه، فتح‌الفتوح دفاع مقدس بود.

 مواظب باشید از مسأله‌ی دفاع مقدس که در این کشور اتفاق افتاد، غافل نشوید؛ کار بزرگی انجام گرفت. آن جوانها مثل شماها بودند؛ اکثر این جوانهایی که در جنگ نقشهای مؤثر ایفا کردند، از قبیل همین دانشجوها بودند و خیلی‌هایشان هم جزو نخبه‌ها بودند. دلیل نخبه بودنشان هم این بود که یک جوان بیست‌ودو، سه ساله فرمانده‌ی یک لشکر شد؛ آن‌چنان توانست آن لشگر را هدایت کند و آن‌چنان توانست طراحی عملیات را، که هرگز نکرده بود، بکند که نه فقط دشمنانی را که مقابل ما بودند متعجب کرد، بلکه ماهواره‌های دشمنان را هم متعجب کرد.

در شرایط کنونیِ کشور نیز، جوانان آماده‌ی جانفشانی، جهادی و انقلابی‌ در گام دوم انقلاب اسلامی می‌باشند. که البته حضور خودجوش عناصر مؤمن و انقلابیِ جوان در صحنه‌های مختلف امدادرسانی به سیل‌زدگان، زلزله‌زدگان، دفاع از حرم اهل‌بیت (علیهم السلام) در عراق و سوریه و جهادگران و مدافعین سلامت و مشارکت گسترده‌ در اجرای طرح مواسات و کمک‌های مؤمنانه، در کنار حضور موفقیت‌آمیز جوانان در رویدادهای متعدد علمی و پژوهشی کشور و کسب عناوین برتر علمی در میادین جهانی، نشانگر لزوم همین اعتماد است. از همین رو مخاطب اصلی مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی نیز جوانان هستند.

 مقاومت فعال با تشکیل هسته‌های نامتقارن برای رفع چالش‌ها و بن‌بست‌های ظاهری،  در تجربه دفاع مقدس، نظام اسلامی تازه مستقر شده بود و هنوز تثبیت نشده بود، ایران به هیچ‌ وجه آمادگی برای ورود به یک نبرد همه‌جانبه، آنهم در این مقیاس وسیع را نداشت. با این وجود، اما آنچه در عمل رخ داد، عبور از این موانع و بن‌بست‌ها بود.

امروز کشور به فعالیت‌های قرارگاهی و هسته‌های مقاومت فعال در حوزه‌ی تولید فکر و محتوای عمیق و اثربخش نیاز دارد تا بتوان با ارائه‌ی محتوای فکری صحیح و انقلابی بر جنگِ نرمِ دشمن فایق آید.در این زمینه، به نظر می‌رسد که نقطه‌ی کانونی باید با ابتکار عمل، تلاش برای «گرفتن ابزار رسانه از دست دشمن» باشد.

توجه به واقعیت‌هایی همچون، سه واقعیت انکار ناپذیر در ارتباط با شرایط کشور؛ اوّل عظمت و عزت ایران اسلامی، دوّم اقتدار جمهوری اسلامی و سوّم شکست‌ناپذیری ملّت ایران و پوشالی بودن ابهت استکبار جهانی.

اوّل عظمت ایران، دوّم اقتدار جمهوری اسلامی و سوّم شکست‌ناپذیری ملّت ایران. اینها رجزخوانی نیست، شعار محض نیست، سخن توخالی مثل بعضی از شعارها و حرفهایی که بعضی دیگر میزنند نیست؛ اینها واقعیّاتی است که دشمنان ملّت ایران آرزو میکنند که ما اینها را ندانیم یا از آنها غفلت کنیم و گمان دیگری در مورد خودمان و کشورمان و ملّتمان ببریم؛ ولی این حقایق واضح‌تر از این است که کسی بتواند آنها را انکار کند. مقام معظم رهبری ۱۲/۰۷/۱۳۹۷

 آن عزتی، اعتماد به نفسی، احساس اقتداری که از ناحیه‌ی معنویت رزمندگان ما و جامعه‌ی اسلامی ما احساس شد و توانست آن حادثه‌ی عجیب و شگفت‌انگیز - یعنی پیروزی در دفاع مقدس و شکست نخوردن در مقابل تهاجم این همه دشمن - را رقم بزند، آن خصوصیات، آن خصلتها، برای ملت ما، برای کشور ما، یکی از بزرگترین نیازهاست. مقام معظم رهبری ۱۳۸۸/۰۶/۲۴

 - قاطعیت در اقدامات برای حل مشکلات: دفاع مقدس الگویی از عمل انقلابی و کارآمد در مقابل مسأله زمانه؛ یعنی جنگ بود. از این‌رو، اکنون که مسأله‌ی عمده‌ی زمانه برای مردم عزیزمان، مسائل معیشتی است، اقدام جهادی، انقلابی، قاطع، سریع، مقتضی و متناسب برای حل مشکلات از یک‌سو و برخورد بدون مماشات و ملاحظه با اخلال‌گران و مفسدان از سوی دیگر نیز راه‌حل مفیدی است که می‌تواند به تزریق امید و اعتماد به جامعه منجر شود و ضمن خنثی‌سازی تحریم‌ها، سم‌پاشی‌های روانی جریان تحریف را نیز خنثی کند.

-  حفظ وحدت و یکپارچگی: امروز حفظ وحدت و هم‌صدایی بویژه در میان سران قوا، مسئولان و نخبگان بسیار مؤثر است؛ زیرا به میزانی که انسجام نخبگانی در کشور حفظ و تقویت شود، امید و اعتماد مردم به حل مشکلات بیشتر می‌شود.

حضرت آیت الله مظاهری، سلسله دروس اخلاقی با موضوع «شرح چهل حدیث اخلاقی» داشته اند که مطالب شنیدنی و خواندنی این استاد اخلاق حوزه در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.

  

- حدیث بیست و نهم: سه بلای خانمان‌سوز انسان از نظر امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»

   

 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»

 

 روایتی از امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» به‌صورت مشهور نقل شده است. این روایت در حکمت‌ها و کلمات قصار نهج‌البلاغه آمده است[۱]، مرحوم علامه مجلسی«رحمة‌الله‌علیه»نیز در بحارالانوار آن را نقل کرده[۲]، در تحف العقول نیز در کلمات امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»بیان شده است.[۳]

   

امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»در آن روایت فرموده‌اند:

 

«أَلَا وَ إِنَ‏ مِنَ‏ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْب‏»[۴]

 

یعنی توجه داشته باشید که فقر، بلای بزرگی است، و بلای بزرگ‌تر از آن، بیماری جسمی است و از آن شدیدتر، مریضی دل و روح انسان است.

   

فقر، بحث مفصلی دارد که در قرآن کریم و در روایات اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم»به آن پرداخته شده است.

 

در تعالیم دینی، گاهی از فقر مذمّت شده است. در روایتی که اکنون خواندم و امثال آن، فقر را مصیبت دانسته‌اند.

در روایت دیگری، فقر، مقدّمۀ کفر دانسته شده: «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً»[۵] یا سبب روسیاهی دنیا و آخرت بیان گردیده است: «الْفَقْرُ سَوَادُ الْوَجْهِ فِی الدَّارَیْن‏»[۶].

   

امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» به محمّد حنفیّه می‌فرمایند: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ‏ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ دَاعِیَةٌ لِلْمَقْت‏»[۷]؛ ای فرزندم! من برای تو از فقر می‌ترسم، پس از آن به خداوند پناه ببر که همانا فقر، دین را ناقص و عقل را سرگردان می‌کند و عامل دشمنی است.

 

اما از طرف دیگر، فقر در بعضی از روایات، یک فضیلت محسوب شده و از آن تعریف و تمجید کرده‌اند. حتی پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» فقر را فخر خود دانسته، به آن افتخار کرده‌اند: «الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ»[۸].

در روایتی از امام صادق«سلام‌الله‌علیه»می‌خوانیم که در قیامت فقرا پیش از حساب و کتاب به بهشت می‌روند و می‌گویند: ما چیزی در دنیا نداشتیم که حساب آن را پس بدهیم.[۹]

  

محدّثین و علمای بزرگ، نظیر علامه مجلسی، در حیص و بیص عجیبی افتاده‌اند که چگونه بین این روایات را جمع کنند؟[۱۰]

 

به نظر می‌رسد جمع بین این دو دسته روایت به این است که بگوییم: اگر انسان در ابتلا به فقر، مقصّر باشد، فقر او مذموم است و باید تلاش کند که خود را از فقر و احتیاج نجات بخشد. امّا گاهی آدمی در فقرش تقصیر ندارد، مثل اینکه فقر او از طرف خداوند و مقدّر اوست یا جبر اجتماع و شرایط زمانه، فقر را به وی تحمیل کرده است، که در این دو صورت، فقرش مذموم نیست، پاداش هم دارد.

   

در ادامه به شرح مختصری از این سه نوع فقر می‌پردازیم.

 

فقر نوع اوّل، که بسیار نکوهش شده، عامل آن خود انسان است و معمولاً در اثر تنبلی و نادانی پدیدار می‌گردد. جامعه‌ای که افراد آن فعّال نباشند، خواه‌ناخواه فقیر می‌شود. چنین فقری نه تنها تأیید نشده، بلکه بلای خانمان‌سوزی است که سبب‌ساز لعنت الهی نیز خواهد بود.

امام علی«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: هرکس آب و خاک در اختیار داشته باشد و به فقر دچار شود، لعنت خدا بر او باد!: «مَنْ‏ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَ‏ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ‏ اللَّهُ»[۱۱]. کسی که تنبل است و نشاط کار و فعالیّت ندارد، نابرده «رنج» است و به «گنج» نخواهد رسید.

اهمیّت به استراحت و تفریح بیش از حد متعارف و اشتغال فراوان به خوردن و خوابیدن، سرانجامی جز فقر و احتیاج ندارد و این تنبلی، طبق روایات، منجر به فقر و محرومیّت از نعمت‌های دنیا می‌شود و بسیار مذموم است.[۱۲]چنان‌که از امام صادق«سلام‌الله‌علیه»روایت شده است که: «مَنْ کَسِلَ عَمَّا یُصْلِحُ بِهِ أَمْرَ مَعِیشَتِهِ فَلَیْسَ فِیهِ خَیْرٌ لِأَمْرِ دُنْیَاهُ»[۱۳]؛ هرکس در تأمین معیشت خود تنبل باشد، خیری از دنیا نمی‌برد.

امام کاظم«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ الْفَارِغَ»[۱۴]؛ بنده‌ای که زیاد می‌خوابد و کار نمی‌کند، مبغوض خداوند عزّوجل است.

  

راوی می‌گوید: خدمت امام صادق«سلام‌الله‌علیه»رسیدم. ایشان سراغ شخص دیگری را گرفتند و گفتند: فلانی چه می‌کند؟ گفتم: او صالح است، کسب و کار و تجارت را رها کرده و به عبادت روی آورده است. می‌گوید: امام«سلام‌الله‌علیه»سه مرتبه فرمودند: «عَمَلُ الشَّیْطَانِ»[۱۵]؛ این عمل از شیطان است.

 

امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»روزی بر گروهی گذشتند و دیدند آنها در کمال صحّت، در گوشۀ مسجد نشسته‌اند. فرمودند: شما که هستید؟ گفتند: ما متوکّل هستیم، تکیۀ ما بر خداست. فرمودند: اگر متوکّلید، توکّل شما را به کجا رسانده است؟ گفتند: اگر چیزی بیابیم، می‌خوریم، وگرنه صبر می‌کنیم. امام«سلام‌الله‌علیه» فرمودند: سگ‌های ما هم چنین می‌کنند.[۱۶]

 

بنابراین همه باید تا جایی که می‌توانند به دنبال کار، تلاش و فعالیّت باشند و از خود و خانواده، رفع نیاز و احتیاج کنند.

بنابر حدیثی از امام صادق«سلام‌الله‌علیه»، رفتن به دنبال کار و طلب روزی، انسان را از دیگران بی‌نیاز می‌کند، حتی اگر او فرزندان و عائلۀ زیادی داشته باشد.[۱۷]اجر و ثواب آن نیز طبق فرمودۀ امام رضا«سلام‌الله‌علیه»، از اجر مجاهد در راه خداوند عزّوجلّ بیشتر است: «الَّذِی یَطْلُبُ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَا یَکُفُّ بِهِ عِیَالَهُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»[۱۸]. به عکس، اگر کسی به خانوادۀ خویش رسیدگی نکند و آنها را در مضیقه بگذارد، طبق فرمایش امام صادق«سلام‌الله‌علیه» گناهکار است: «کَفَی بِالْمَرْءِ إِثْماً أَنْ یُضَیِّعَ مَنْ یَعُولُهُ»[۱۹]؛ برای گناهکار بودن شخص همین بس، که به عائلۀ خویش نرسد. 

   

حتی اگر کسی احتیاج ندارد و زندگی و معیشت او از راه دیگری تأمین می‌گردد، باز هم نمی‌تواند از فعالیّت امتناع ورزد و اوقات خود را به بطالت و تنبلی بگذراند؛ زیرا اوّلاً ترک بدون دلیل فعالیّت، از نظر روانی به انسان ضربه می‌زند، چنانکه امام صادق«سلام‌الله‌علیه»می‌فرمایند: «تَرْکُ التِّجَارَةِ یَنْقُصُ الْعَقْلَ»[۲۰]؛ ثانیاً سبب می‌شود که انسان رفته رفته اموالش را از دست بدهد و فقیر و محتاج گردد.

راوی می‌گوید: امام صادق«سلام‌الله‌علیه»از من پرسیدند: به چه کاری مشغولی؟ گفتم: این روزها کاری نمی‏کنم. فرمودند: «کَذَلِکَ‏ تَذْهَبُ‏ أَمْوَالُکُمْ»؛ چنین است که اموالتان از دست می‏رود، و از کار نکردن من سخت ناراحت شدند.[۲۱]

 

ثالثاً سزاوار است که انسان تلاش کند و مازاد احتیاج خود را به فقرا و نیازمندان ببخشد و از مردم دستگیری کند.

از امام صادق«سلام‌الله‌علیه»روایت شده است که امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» از مال و دسترنج خود، هزار برده را آزاد کردند.[۲۲]

امام باقر«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: هرکس برای بی‏نیازی از مردم و تلاش برای رفاه خانوادۀ خود، و نیکی کردن به همسایه(دیگران)، به طلب دنیا برخیزد، یعنی کار و تلاش کند، روز قیامت در حالی خدای بزرگ را ملاقات می‏کند که صورتی همچون ماه‏ شب چهاردهم دارد.[۲۳]

  

در روایات فراوانی، بر ضرورت کار و فعالیّت انسان و اجتناب از بیکاری، تأکید شده است[۲۴].

از سوی دیگر، در روایات، توصیۀ فراوانی به ساده‌زیستی و قناعت شده و در حالی که مالکیّت شخصی در اسلام امضاء شده است، جمع کردن بی رویّۀ مال و زراندوزی، همراه با خودداری از انفاق نیز در تعالیم دینی به شدّت نکوهش شده است.[۲۵] همچنین در روایات بسیار زیادی، بر لزوم عمل به قانون مواسات و کمک و خدمت به خلق خدا و لزوم دستگیری از نیازمندان و مستمندان، پافشاری شده است.[۲۶]

جمع بین این آیات و روایات، این است که انسان باید در کار و تلاش، جدیّت به خرج دهد و اهل خانه و خانوادۀ خود را در رفاه بگذارد و علاوه بر آن، به جای تجمّل‌گرایی، اسراف و تبذیر، به دیگران برسد و به فکر رفاه مردم و دستگیری از آنها باشد. به خصوص در وقتی که محتاج در جامعه یافت می شود، رسیدگی به دیگران و رفع حوائج مردم، در حدّ توان بر انسان واجب است.[۲۷]

  

بر این اساس، در صورت رفع احتیاج از خود انسان نیز، دست کشیدن او از فعالیّت پسندیده نیست. امام رضا«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «لَیْسَ لِلنَّاسِ بُدٌّ مِنْ طَلَبِ مَعَاشِهِمْ فَلَا تَدَعِ الطَّلَبَ»[۲۸]؛ انسان گریزی از تلاش برای طلب روزی ندارد، پس جستجوی آن را رها نکنید.

   

فقر نوع دوّم، فقر خدادادی است. گاهی خداوند متعال برای آزمایش بنده او را فقیر می‌سازد، یا به جهت دیگری، مصلحت او در فقر و نداری است که از الطاف خفیّۀ خداوند سبحان به حساب می‌آید.

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «مَا أُعْطِیَ عَبْدٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا اعْتِبَاراً وَ مَا زُوِیَ‏ عَنْهُ‏ إِلَّا اخْتِبَاراً»[۲۹]؛ چیزی از دنیا به بنده‌ای عطا نشد، مگر برای عبرت گرفتن، و چیزی از وی دریغ نگردید، به جز برای آزمایش.

  

صبر در برابر فقر نوع دوّم، یعنی فقر خدادادی، بر اساس روایات اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» فضیلت و ثواب فراوانی دارد و انسان را به درجات والایی می‌رساند.[۳۰] حتی امام صادق«سلام‌الله‌علیه»در روایتی، از قول رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» نقل می‌کنند: به کسی که در برابر فقر، صبور باشد، درجه و ثواب صدّیقین عطا می‌گردد: «آتَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ خَمْسِینَ صِدِّیقاً مِمَّنْ صَدَّقَ بِی»[۳۱].

 

علاوه بر این، خداوند متعال در قیامت از بندگان فقیر عذرخواهی می‌کند. در حدیثی از امام صادق«سلام‌الله‌علیه» چنین نقل شده است: خداوند تعالی در قیامت، از بندۀ مؤمنی که در دنیا محتاج و فقیر بوده، عذرخواهی می‌کند، مانند برادری که از برادرش پوزش می‌طلبد: «لَیَعْتَذِرُ إِلَی عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ الْمُحْوِجِ فِی الدُّنْیَا کَمَا یَعْتَذِرُ الْأَخُ إِلَی أَخِیهِ». بعد می‌فرماید: به‌عزّت و جلالم سوگند که تو را در دنیا برای خواری در نظرم محتاج نکردم. سپس عوض و بدل سختی دنیا را به وی نشان می‌دهد. آن بنده می‌گوید: با این عوض که عطا فرمودی، من بابت آنچه در دنیا از من گرفتی، ضرر نکرده‌ام[۳۲]؛ یعنی خداوند تعالی برایش جبران می‌فرماید و او راضی می‌شود. آن حضرت در روایت دیگری می‌فرمایند: خداوند سبحان در قیامت، بعد از عذرخواهی از مؤمنان فقیر، به آنها خطاب می‌کند: هرکه در دنیا به شما نیکی کرده، دستش را بگیرید و به بهشت در آورید. بعد هم به آنها هفتاد برابر نعمت‌هایی که از آغاز تا پایان دنیا به اهل دنیا عطا فرموده، پاداش می‌دهد و آنان را راضی می‌کند.[۳۳]

   

در فقر خدادادی، گاهی اتفاق می افتد که دعای فقیر برای رفع فقرش مستجاب نمی‌شود، زیرا مصلحت او در فقر است و خودش توجه ندارد. امّا چون دعا، حتماً نتیجه دارد، خدای تعالی، در عوض دعای مستجاب نشده، بلایی از او رفع می‌کند یا نعمت دیگری، در دنیا یا آخرت به وی می‌بخشد.

از امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» روایت شده است که: «الْمُؤْمِنُ مِنْ دُعَائِهِ عَلَی ثَلَاثٍ إِمَّا أَنْ یُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ یُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمَّا أَنْ یُدْفَعَ‏ عَنْهُ‏ بَلَاءٌ یُرِیدُ أَنْ یُصِیبَهُ»[۳۴]؛ مؤمن از دعای خود یکی از سه چیز را دارد: یا برایش اندوخته می‌شود یا در همین دنیا به او عطا می‌گردد یا بلایی که می‌خواسته به او برسد، از وی دفع می‌گردد.

  

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» در روایتی می‌فرمایند: خداوند متعال در قیامت به برخی بندگان خطاب می‌کند: بندۀ من! تو دعا کردی و من آن را با تأخیر مستجاب کردم. بعد دعاهای او را با ثواب‌هایی که بابت تأخیر استجابت به وی عطا فرموده، یکی یکی به یاد او می‌آورد و برایش توضیح می‌دهد و به وی می‌فهماند که صلاحش در این نبوده که دعاهای او در دنیا مستجاب شود. حضرت می‌فرمایند: ثواب‌هایی که در قیامت بابت جبران، به چنین بندگانی می‌دهند، به‌قدری نیکوست که آنها آرزو می‌کنند، ای کاش هیچ یک از دعاهای ما در دنیا مستجاب نشده بود.[۳۵]

  

خود آن بندگان نیز در آخرت که پرده‌ها کنار می‌رود و امور مخفی آشکار می‌گردد: «یَوْمَ ‏تُبْلَی‏ السَّرائِرُ»[۳۶] توجّه پیدا می‌کنند که مصیبت آنان در دنیا، چه مصلحت عجیبی داشته و آنان هوشیار نبوده‌اند: «لَقَدْ کُنْتَ فی‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»[۳۷].

   

نوع سوّم فقر، فقری است که در اثر نواقص و نارسایی‌های اجتماع، به برخی انسان‌ها تحمیل می‌گردد. شیوع فقر در برخی موارد، ناشی از بیماری‌های اقتصادی، بی‌نظمی در عملکردها و عمل نشدن در امور اقتصادی به قوانین کشور و احکام اسلام یا حقّه‌بازی و ضرر رساندن برخی از مردم به همدیگر است.

عامل این نوع فقر، خود فقرا نیستند، از سوی خداوند متعال هم مقدّر نشده است، امّا خداوند از سر لطف خود برای این دسته از فقرا نیز که تقصیری در فقیر شدن خود ندارند، جبران می‌کند. آنها اگر صبور باشند و ناسپاسی نکنند، نزد خداوند متعال مأجورند، یعنی اجر و پاداشی شبیه اجر فقرای نوع دوّم خواهند داشت.

 

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» فرموده‌اند: اگر صاحب مصیبت بداند که چه اجر و برکاتی در اثر تحمّل بلا و سختی در انتظار اوست، آرزو می‌کند هر روز او را با قیچی ذره ذره کنند تا درجاتش بیشتر شود.[۳۸]

   

راوی می‌گوید: امام صادق«سلام‌الله‌علیه» به من فرمودند: آیا به بازار نمی‌روی؟ میوه‏هایی که به فروش می‌رسد و چیزهای دیگری را که در بازار هست و دلت می‌خواهد نمی‏بینی؟ گفتم: بله. فرمودند: بدان که در برابر هر چه می‏بینی و قدرت خرید آن را نداری، برای تو حسنه‌ای است.[۳۹]

 

آنچه تاکنون بیان شد، راجع به فراز اوّل روایت بود که در آن امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» فرمودند:«أَلَا وَ إِنَ‏ مِنَ‏ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ».فراز دوّم روایت، در خصوص بیماری جسمی است. می‌فرمایند: «وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ»؛ یعنی سخت‌تر و بدتر از فقر، مریضی بدن است.

 

مریضی، یک بلا و مصیبت، مثل فقر، بلکه تلخ‌تر از آن است. اگر کسی به‌طور دائم به بیماری مبتلا باشد و نشاط کار و زندگی از او گرفته شود، وضعیّت دشواری دارد. در زمان حاضر، کمتر کسی پیدا می‌شود که از مریضی در امان بوده، از سلامتی کامل برخوردار باشد.

   

بیماری نیز مانند فقر یا هر مصیبت دیگری، سه نوع است؛ یک نوع آن تقصیر خود انسان، نوع دیگر خدادادی و نوعی نیز در اثر معضلات اجتماعی است.

   

نوع اوّل بیماری که عامل آن خود انسان است، در اثر مراقبت نکردن یا پرخوری یا سوء تغذیه یا تحرّک نداشتن و نظایر آن حاصل می‌شود. بسیاری از بیماری‌ها را خود انسان برای خودش می‌آورد. چراکه منشأ قریب به اتفاق بیماری‌ها، چاقی یا ضعف اعصاب است، که عامل آن خودمان هستیم. در زمان جوانی ما، این بیماری‌ها نبود، نه چاقی داشتیم، نه دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی داشتیم. زیرا خوراک مردم مناسب و به اندازه بود، تحرّک و فعالیّت فراوان هم داشتند، استرس و اضطراب نیز نداشتند. این‌گونه بیماری‌ها که پدید آمدن آن تقصیر خود انسان است، در قیامت پاداش و درجه ندارد، در بعضی موارد مؤاخذه و عقاب هم دارد.

 

تلاش برای حفظ سلامتی و صحّت جسم، لازم است و راهکارهایی دارد[۴۰]؛ از جملۀ راهکارها، پرهیز از پرخوری و بدخوری است. پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: «أَبْغَضُکُمْ إِلَی اللهِ تَعَالَی کُلُّ نَئُومٍ وَ أَکُولٍ وَ شَرُوب‏»؛ مبغوض‌ترین شما نزد خداوند، کسی است که زیاد می‌خوابد، زیاد می‌خورد و زیاد می‌نوشد.[۴۱]

   

راهکار دیگر، اهمیّت به ورزش و تحرّک است. ورزشی مانند پیاده‏روی، به خصوص اگر در کنار جوی یا نهر آب و در مکانی سرسبز و در هوای پاک صبح‌گاهی باشد، هم نوعی تفریح است که به روح انسان نشاط می‌بخشد و هم جسم را سالم نگاه می‌دارد. ارزش تحرّک و ورزش به‌قدری است که امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» از قول نبیّ‌گرامی«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: به فرزندان خود شنا و تیراندازی بیاموزید.[۴۲]

 

نوع دوّم بیماری، آن است که خود انسان عامل آن نیست و خداوند متعال، مثل فقر، برای آزمایش بنده مقدّر او کرده، یا به جهت دیگری، مصلحت او را در بیماری دانسته است. بعضی مریضی‌ها ناگهان و بدون هیچ دلیلی و بدون تقصیری از طرف شخص بیمار پیدا می‌شود، این بیماری‌ها خدادادی و از الطاف خفیّۀ خداوند سبحان است.

   

نوع سوّم بیماری نیز تقصیر اجتماع است، نظیر آنچه در اثر آلودگی هوا عارض می‌شود. عامل این‌گونه بیماری‌ها، عملکردهای غلط اجتماعی است یا مقصّر آن سایر انسان‌ها هستند و خود بیمار در آن دخالت نداشته است.

 

بیماری‌های نوع دوّم و سوّم، نزد خداوند متعال پاداش دارد و از سر لطف و مرحمتی که پروردگار به بندگان دارد، برای آنها جبران می‌فرماید.

   

امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» در روایتی، بیماری را کفّارۀ گناهان و پاک کنندۀ معاصی می‌دانند.[۴۳]

امام کاظم«سلام‌الله‌علیه» نیز از قول پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»، فضیلت‌هایی برای شخص مریض ذکر کرده‌اند، از جمله اینکه گناهان او آمرزیده شده، چه زنده بماند و چه از دنیا برود، عاقبت به‌خیر خواهد شد: «فَیَسْتَخْرِجُ ذُنُوبَهُ‏ مِنْهُ فَإِنْ مَاتَ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ وَ إِنْ عَاشَ عَاشَ مَغْفُوراً لَهُ»[۴۴]

 

در فراز سوّم روایت، امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: «وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْب‏»؛ یعنی مرض قلب، از فقر و بیماری جسمی سخت‌تر و خطرناک‌تر است.  

   

مرض قلب، دو معنا دارد؛ یک معنا، دلهره و اضطراب خاطر است. غصه خوردن برای گذشته و نگرانی از آینده، روح و دل انسان را کدر و پرتنش می‌کند و ارمغانی جز ناامنی روانی ندارد. قرآن کریم، اولیای الهی و مؤمنین را دارای امنیّت دل می‌داند، برای اینکه غصّۀ گذشته را نمی‌خورند و از آینده ترس و دلهره ندارند: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏»[۴۵]؛ چرا؟ چون خدا را دارند. حتی ممکن است فقیر باشند یا جایگاه اجتماعی والایی نداشته باشند، امّا خدا را دارند، از این‌رو یک دنیا نشاط دارند و خوف، نگرانی، غم، غصّه، دلهره و اضطراب خاطر در وجود آنها راه نمی‌یابد.

   

معنای مهم‌تر برای مرض قلب، صفات رذیله است. وقتی دل انسان به رذائل اخلاقی مبتلا گردد، اطمینان و ثبات خود را از کف می‌دهد و متزلزل می‌شود. قرآن شریف می‌فرماید: «وَ أَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ»[۴۶].

 

امام باقر«سلام‌الله‌علیه» فرموده‌اند: اینکه آیۀ شریفه می‌فرماید: «کسانی که دلشان مریض است، پلیدی بر پلیدی آنها افزوده می‏شود»، یعنی شکّی بر شکّ آنها افزوده می‏شود.[۴۷]

 

گناه روی گناه و رسوخ صفات زشت انسانی، دل انسان را سیاه می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: وای به چنین دلی: «فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّه‏»[۴۸].

 

امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» رسوخ صفات ناپسند و رذائل اخلاقی در دل را بسیار بدتر از فقر و مریضی برمی‌شمرند. انصافاً هم چنین است. اگر قدری روابط اجتماعی را در نظر بگیریم، می‌فهمیم که صفات رذیله‌ای مانند حسد، کبر، کینه‌، بخل، غرور و طمع، مضرتر و خطرناک‌تر از بلای فقر یا بیماری دائمی است.

   

بی‌جهت نیست که پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»، دشمن‌ترینِ دشمنان انسان را نفس او می‌دانند: «أَعْدَی عَدُوِّکَ‏ نَفْسُکَ‏ الَّتِی بَینَ جَنْبَیک»[۴۹]‏ و امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: خوشا به حال آن بنده‏ای که در راه خدا با نفس و هوا و هوس خود مجاهدت کند: «طُوبَی‏ لِعَبْدٍ جَاهَدَفِی اللَّهِ‏ نَفْسَهُ وَ هَوَاهُ»[۵۰]، جدّاً هم خوشا به حال آن دلی که نور خدا در آن جلوه‌گر است، یعنی صاحب آن توانسته است صفات رذیله را ریشه‌کن یا دست کم سرکوب کند. 

 

بحث تهذیب نفس، شناخت صفات رذیله و راهکارهای درمان آن صفات بیماری‌گونه، مفصّل است و در این جلسه نمی‌گنجد.[۵۱]

   

پی نوشت ها:

[۱]. نهج البلاغه، حکمت ۳۸۸.

[۲]. بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۵۳.

[۳]. تحف العقول، ص ۲۰۳.

[۴]. نهج البلاغه، حکمت ۳۸۸.

[۵]. کافی، ج‏۲، ص ۳۰۷.

[۶]. بحار الأنوار، ج‏۶۹، ص ۳۰.

[۷]. نهج البلاغه، حکمت ۳۱۹.

[۸]. عدّة الداعی، ص ۱۲۳.

[۹]. الکافی، ج‏۲، ص۲۶۵.

[۱۰]. ر.ک: بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۳۰ تا ۳۵.

[۱۱].قرب الاسناد، ص ۱۱۵.

[۱۲]. ر.ک: الکافی، ج‏۵، صص۸۶-۸۴.

.[۱۳]الکافی،ج‏۵، ص۸۵.

.[۱۴]الکافی،ج‏ ۵، ص۸۴.

[۱۵]. الکافی، ج ۵، ص ۷۵و ر.ک:همان ص۸۴.

[۱۶].مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۲۲۰.

[۱۷]. الکافی، ج‏۵، ص۱۴۸.

[۱۸]. الکافی، ج‏۵، ص۸۸.

[۱۹]. الکافی، ج‏۴، ص۱۲.

[۲۰]. الکافی، ج‏۵، ص۱۴۸.

[۲۱].الکافی، ج‏۵، ص۱۴۸.

[۲۲]. المحاسن، ج‏۲، ص۶۲۴.

. [۲۳]الکافی، ج‏۵، ص۷۸.

[۲۴]. ر.ک: الکافی، ج‏۵، صص۸۶-۸۴؛ وسائل الشیعة، ج‏۱۶، صص۲۴-۲۲و ...

[۲۵]. توبه، ۳۵-۳۴؛ر.ک: الکافی، ج‏۲، ص۱۴۰-۱۳۷؛الأمالی(للطوسی)، صص۵۲۰-۵۱۹و ...

[۲۶]. ر.ک:الکافی، ج‏۲، ص۲۰۰-۱۹۲؛وسائل الشیعة، ج‏۱۶،صص۳۹۰- ۳۸۵ و ...

[۲۷]. ر.ک: سیروسلوک؛ تقوا، ص ۱۴۸.

.[۲۸]وسائل الشیعة، ج‏۱۷، ص۳۲.

[۲۹]. الکافی، ج‏۲، ص۲۶۱.

[۳۰] . ر.ک: کافی، ج‏۲، صص ۹۴-۸۷.

[۳۱]. کافی، ج ۲، ص ۹۱.

[۳۲]. الکافی، ج‏۲، ص۲۶۴.

[۳۳]. الکافی، ج‏۲، ص۲۶۲.

[۳۴]. تحف العقول، ص۲۸۰.

[۳۵]. الکافی، ج ۲، صص ۴۹۰ و ۴۹۱.

[۳۶]. طارق، ۹:«آن روز که رازها [همه‏] فاش شود.»

[۳۷]. ق، ۲۲: «[به او می‏گویند:] واقعاً که از این[حال‏]سخت در غفلت بودی. ولی ما پرده‏ات را [از جلوی چشمانت‏] برداشتیم و دیده‏ات امروز تیز است.»

[۳۸]. مشکاة الانوار، ص ۲۹۲.

[۳۹].الکافی، ج‏۲، ص۲۶۴.

[۴۰]. ر.ک: سیروسلوک؛ تقوا، صص ۱۳۷-۱۳۴.

[۴۱]. مجموعة ورّام، ج ۱، ص ۱۰۰.

[۴۲]. الکافی، ج ‏۶، ص ۴۷.

[۴۳]. الجعفریات، ص۱۶۹.

[۴۴]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۹۳.

[۴۵]. یونس، ۶۲: «آگاه باشید، که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می‏شوند.»

[۴۶]. التوبه، ۱۲۵: «امّا کسانی که در دل‌هایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزود.»

[۴۷]. بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۱۲۶.

[۴۸]. زمر، ۲۲: «پس وای بر آنان که از سخت‏دلی یاد خدا نمی‏کنند.»

[۴۹]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص ۳۰۷.

[۵۰]. مصباح الشریعه، ص ۱۶۹.

[۵۱]. ر.ک: سیروسلوک؛ تخلیه.

یک تحلیلگر روس در یادداشتی به چرایی جنجال‌های غربی‌ها درباره «توافق ۲۵ ساله ایران و چین» و همچنین تاثیرات این توافق بر شکست مواضع ضد ایرانی واشنگتن پرداخت.

«اکاترینا بلینُوا» در اسپوتنیک یادداشتی با این عنوان منتشر کرد: «چگونه مشارکت استراتژیک ایران- چین شاید آخرین میخ را بر تابوت سیاست فشار حداکثری ایالات متحده وارد کند». بلینُوا در یادداشت خود با یک تحلیلگر مسائل ایران هم مصاحبه‌ کرده و نظرات او را جویا شده است.

این خبرنگار روس در ابتدای یادداشت نوشت: «پیش نویس یک توافق اقتصادی و امنیتی بین جمهوری خلق چین و جمهوری اسلامی ایران که توسط نیویورک تایمز منتشر شد، همچنان در رسانه‌های بین‌المللی بازتاب دارد. ماهان عابدین تحلیلگر سیاسی ایران درباره جنجالها درباره این توافق توضیح داده و تغییر استراتژیک ایران به سمت شرق را به روشنی توضیح داده است».

بلینُوا ادامه داد: «طبق این سند ۱۸ صفحه به زبان فارسی، سرمایه‌گذاری‌های چندین میلیارد دلاری چین در اقتصاد ایران و همچنین تخفیف‌های قابل توجه نفتی برای جمهوری خلق (چین) پیش‌بینی می‌شود. این توافق همچنین شامل همکاری امنیتی، تبادل اطلاعاتی و رزمایش‌های نظامی مشترک می‌شود. محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران در اظهارنظر درباره انتشار این گزارش تایید کرد که کشورش در حال مذاکره با چین درباره مشارکت استراتژیک ۲۵ ساله است اما چنین توافقی هنوز به تصویب پارلمان ایران نرسیده است. تهران هنوز صحت (گزارش نیویورک تایمز درباره توافق ایران و چین) را تایید نکرده است».

چرا کشورهای غربی در حال دادن هشدار هستند؟

در یادداشت آمده است: «چشم انداز یک همکاری بلندمدت چینی- ایرانی باعث برانگیختن واکنش‌های متنوع ناظران مسائل بین‌المللی شده است. بر همین اساس (نشریه آمریکایی) فارین پالیسی ادعا کرد که این توافق "خبر بدی برای غرب" است و پیش‌بینی یک تغییر سازماندهی مجدد ژئوپلیتیکی در خاورمیانه و آسیا را کرد که بر اساس آن چین جای پای خود را در مناطق مهم استراتژیک تقویت می‌کند».

به نوشته او «دوم آگوست (۱۲ مرداد) مایک پامپئو وزیر خارجه ایالات متحده هم به این دسته هشداردهندگان (درباره توافق ایران و چین) وارد شد و در مصاحبه با فاکس نیوز مدعی شد که ورود چین به ایران "خاورمیانه را بی ثبات خواهد کرد" و اسرائیل، عربستان سعودی و امارات عربی متحده را "در معرض خطر" قرار می‌دهد. هیچ موضوع شگفت اوری درباره مخالفت رسانه‌های جریان اصلی و دولت‌های غربی با توافق چین و ایران وجود ندارد؛ توافقی که نمادی از تغییر قاطعانه ایران به سمت شرق است».


ماهان عابدین

 

این خبرنگار روس نوشت: «ماهان عابدین، روزنامه نگار کارکشته و تحلیلگر امور ایران و خاورمیانه در این باره اینطور توضیح می‌دهد که "ایران برای تجارت، سرمایه‌گذاری، آموزش و به طور کلی تعامل به مدت بیش از ۱۵۰ سال به غرب و به طور ویژه به اروپا نگاه کرده است حتی جمهوری اسلامی ایران هم این فرایند را متوقف نکرد و طی بیش از چهار دهه گذشته بحث‌های داغی در درون حلقه‌های سیاست در ایران درباره مفید بودن( یا نبودن) تعمیق تعامل با غرب در جریان بوده است اما شکست توافق هسته‌ای (برجام) به همراه ناتوانی اروپا در مواجهه با قلدری ایالات متحده به از دست رفتن اعتماد به غرب در ایران منجر شده است"».

به روایت بلینُوا، «این تحلیلگر خاطر نشان می‌کند که اگرچه توافق (ایران و چین) شاید هنوز امضا نشده باشد اما "هیچ تردیدی وجود ندارد که هر دو طرف ایران و چین در مراحل پایانی رسمی کردن یک توافق بلندمدت و احتمالا ۲۵ ساله هستند"».

در ادامه یادداشت آمده است: «عابدین معتقد است که هم تهران و هم پکن به نظر می رسد که به تقویت همکاری امنیتی بین یکدیگر علاقه‌مند باشند و البته فرضیات رسانه‌های خبری غربی درباره استقرار نیروهای نظامی جمهوری خلق چین در جرایز ایران در خلیج فارس را پوچ می‌خواند. به گفته او "ایران هرگز حضور نیروهای خارجی در خاکش را به خاطر مجموعه ای از دلایل مرتبط با قانون اساسی، تاریخی، سیاسی و ایدئولوژیکی نخواهد پذیرفت"».

ایران و چین دو قدرت اصیل آسیایی هستند

در ادامه یادداشت می‌خوانیم: «این کارشناس خاورمیانه (ماهان عابدین) در پاسخ به بدبینانانی که درباره جدیت نیات تهران و پکن و همچنین نگرانی چین از دور کردن امارات عربی متحده و عربستان سعودی از خود در نتیجه همکاری با جمهوری اسلامی ابراز تردید می‌کنند، توجهات را به سمت این واقعیت می برد که "ایران برای طرح جاده و کمربند (جاده ابریشم جدید) چین مهم است. ایران برای دسترسی سرزمینی به اروپا حیاتی است و به طور کلی موقعیت استراتژیک بالای ایران (با توجه به مجاورتش به آسیای میانه، دریای مکران، اروپا و حتی روسیه) این کشور را برای سرمایه‌گذاران چینی بسیار جذاب می‌کند". به اعتقاد او، بعید است جمهوری خلق چین به خاطر تهدید تحریم‌های ایالات متحده یا ناخرسندی احتمالی ریاض و ابوظبی از همکاری‌های چین-ایران پا پس بکشد».

عابدین افزود: «ایران و چین، دو قدرت اصیل آسیایی و شاید مهمترین قدرتهایی هستند که در دو سوی قاره آسیا غالب هستند. بین این دو کشور، احترام متقابل عمیقی وجود دارد و برای آنها بجا و مناسب است که در سطوح اقتصادی، سیاسی و به طور بالقوه نظامی همکاری‌های نزدیکتری داشته باشند».

ناکامی سیاست فشار حداکثری واشنگتن

به نوشته اکاترینا بلینُوا، «این روزنامه نگار ایرانی در موضوع رژیم تحریم‌های یکجانبه واشنگتن علیه جمهوری اسلامی تاکید کرد که سیاست "فشار حداکثری" دولت ترامپ مشخص است که موثر نبوده است».

عابدین به این خبرنگار روس گفت: «ایران کشوری انعطاف‌پذیر با یک سیاست خارجه گسترده و توسعه یافته است. علاوه بر این، ایران برای چهار دهه است که به تحریم‌ها عادت کرده است در نتیجه به فوت و فن دور زدن و شکست دادن تحریم‌ها دست یافته است. مضاف بر آن اینکه اقتصاد ایران پیچیده تر و خوداتکاتر از آن چیزی است که بسیاری فکر می‌کنند و این انعطاف پذیری اقتصادی یعنی اینکه ایران امکان تداوم پیش بردن امور خودش و حتی شکوفایی بدون فروش نفت خام را دارد».

 

بلینُوا در ادامه یادداشت خود می افزاید: «تهران علنا از تهدیدها و محدودیت‌های یکجانبه ایالات متحده را با کمک کردن به ونزوئلا سرپیچی کرده است؛ کشوری در آمریکای لاتین که از محاصره واشنگتن رنج می برد. تابستان اخیر جمهوری اسلامی کشتی های حاوی غذا، تجهیزات پزشکی و قطعات یدکی برای صنعت نفت در اختیار کاراکاس قرار داد».

به اعتقاد او، «فراتر از همه اینها، رای گیری ماه آگوست در سازمان ملل در رد قطعنامه کاخ سفید به منظور تمدید نامحدود محدودیتهای تسلیحاتی ایران، بینی ایالات متحده را خونین کرد ؛ محدودیتهایی که طبق توافق هسته‌ای (برجام) ۱۸ اکتبر (۲۷ مهر) منقضی می‌شود. قطعنامه تنها مورد حمایت ایالات متحده و جمهوری دومنیکن قرار گرفت و چین و روسیه با ان مخالفت کردند و ۱۱ کشور دیگر (عضو شورای امنیت سازمان ملل) به آن رای ممتنع دادند». 

ماهان عابدین از تاثیرات توفق بلندمدت ایران و چین بر سیاست و خط مشی تهران در سطح جهان اشاره می‌کند و می‌گوید که چنین توافقی (در صورت تصویب توسط طرفین) «تا آنجایی تاثیر بزرگتری بر سیاست جهانی ایران خواهد داشت که ایران از ناحیه فشار آمریکا احساس محدود شدن و تحت تهدید قرار گرفتن کمتری خواهد داشت».

وی افزود: «قطعا اگر توافق چین و ایران به شکل یک اتحاد رسمی انجام شود (و البته این یک اگر بزرگ است)، در آن صورت ایران اعتماد به نفس بیشتری در ایفای نقش جهانی فعالتر احساس خواهد کرد مثلا با سرمایه گذاری بیشتر در امریکای لاتین».

این تحلیلگر در مصاحبه با اسپوتنیک تاکید کرد، البته انعقاد توافق‌ها بعید است که سبب تغییر اصول سیاست منطقه‌ای ایران شود.

عابدین گفت: «ایران محور مقاومت که یک مفهوم سیاسی- ایدئولوژیکی است را در پیش می گیرد تا سیاستهایش را در سراسر منطقه و به طور ویژه در مناطق درگیری از قبیل یمن، سوریه، عراق و لبنان پیش ببرد. توافق چین و ایران این موضوع را تغییر نمی‌دهد».

در انتهای یادداشت اسپوتنیک آمده است: «این روزنامه نگار در پایان به این جمعبندی می رسد، مخلص کلام این است که مشارکت استراتژیک ایران و چین با منافع ملی جمهوری اسلامی همخوانی دارد و به حفظ امنیت ملی این کشور کمک خواهد کرد».

سه شنبه, 25 شهریور 1399 18:05

خطبه آتشین امام سجاد (ع) در شام

امام سجاد (ع) پس از آنکه خطیب دربار یزید به ناسزاگویی درباره امام علی (ع) پرداخت، خطبه ای در معرفی اهل بیت پیامبر اکرم(ص) خواندند که باعث رسوایی دشمنان شد.

 

بر اساس روایتى، پس از آنکه امام خطیب دربار یزید، نسبت به امیرالمومنین علی (ع) و امام حسین (ع) ناسزا گفت، ناگهان امام سجّاد فریاد برآورد: «وَیْلَکَ اَیُّهَا الْخاطِبُ! لَقَدِ اشْتَرَیْتَ مَرْضاهَ الَْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ، فَتَبَوَّاْ مَقْعَدَکَ مِنَ النّارِ»؛ «واى بر تو اى خطیب! خشنودى مخلوق را با خشم خالق به دست آوردى؟ جایگاهت در آتش دوزخ مهیا باد!». و سپس امام سجاد (ع) به یزید گفت: «اَتَاْذَنَ لی اَنْ ارْقى هذِهِ الاَْعْوادَ فَاَتَکَلَّمَ بِکَلام فیهِ للهِِ تَعالى رِضىً، وَ لِهوُلاءِ اَجْرٌ وَ ثَوابٌ»؛ «آیا به من اجازه مى دهى که بر فراز این چوب ها بروم و سخنانى بگویم که سبب خشنودى خداوند متعال گردد، و اجر و پاداشى براى این مردم در پى داشته باشد؟» اما یزید از آنجا که می‌دانست سخنرانی امام باعث رسوایی می‌شود، درخواست امام را نپذیرفت و اصرار مردم نیز باعث نشد که اجازه سخنرانی بدهد، تا آنجا که پسر یزید گفت: «به او اجازه بده، زیرا وى توانایى ایراد خطبه را ندارد.» یزید به پسرش گفت: «انَّ هولاءِ وَرِثُوا الْعِلْمَ وَ الْفَصاحَهَ وَ زَقُّوا الْعِلْمَ زَقّاً»؛ «این گروه علم و فصاحت را به ارث برده اند و علم و دانش را با تمام وجود، چشیده اند.»
اما سرانجام یزید که راهی برای فرار از این موقعیت نداشت، پذیرفت که امام سجاد (ع) سخنرانی بپردازد.

 

متن عربی خطبه امام سجاد (ع) در مجلس یزید به این شرح است:

 

أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی.

 

أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّی أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّی بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَی إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَی أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ.

 

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَی مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ.

 

سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَی وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَی لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ.

 

ترجمه خطبه امام سجاد (ع) در مجلس یزید این چنین است:

 

ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما علم ارزانی داشت، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق «امیر المؤمنین علی علیه السلام»، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله «حمزه»، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم.

 

ای مردم! من فرزند مکه و منایم ،من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نمازگزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی (ص) و علی مرتضایم (ع)، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

 

من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر (ص) هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.

 

او جوانمرد، سخاوتمند، نیکو چهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بودوهمانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او «که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست» جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.

 

خطبه امام سجاد (ع) باعث گریه حاضران در مجلس شد و یزید که از سخنان امام ترسیده بود، دستور داد مؤذن اذان بگوید. هنگامی که مؤذن گفت: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ»، حضرت سجاد فرمود: «چیزی از خدا بزرگتر نیست»، و هنگامی که مؤذن گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، علی بن الحسین (ع) فرمود: «مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا شهادت می دهند» و سپس مؤذن گفت: «أشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» که امام سجاد (ع) خطاب به مؤذّن گفت: «تو را به حقّ محمّد ساکت باش تا من سخنی بگویم.» آنگاه از بالای منبر خطاب به یزید فرمودند: «ای یزید! این پیغمبـر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه می دانند که دروغ می گویی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟! به خدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟! ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می‌ایستی؟! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.»

 

پس از این اتفاق، جمعیت حاضر منقلب شدند و از حقیقت واقعه خبردار گشتند. در روایات آمده است فردی یهودی که در مجلس حضور داشت پس از آنکه متوجه می‌شود این اسیران از خاندان رسول الله (ص) هستند، خطاب به یزید گفت: سبحان اللَّه!! این حسین پسر دختر پیامبر شما است و مع ذلک او را با این سرعت کشتید. چه بد با ذرّیه پیامبر خدا رفتار کردید!! بخدا قسم اگر حضرت موسی یک نوه از صلب خود در میان ما یهودیان به یادگار می‌نهاد ما او را پرستش می‌کردیم، ولی شما که دیروز پیغمبر خود را از دست داده اید امروز برجستید و پسر او را شهید کردید؟ اف بر شما، چه بد امتی هستید!» یزید که از سخنان یهودی خشمگین شده بود دستور داد تا او را بکشند که در این هنگام آن یهودی برخاست و گفت: «اگر می خواهید مرا بزنید بزنید، می خواهید بکشید بکشید، رها می کنید رها کنید؛ در هر صورت من در تورات می نگرم که می گوید: هر کسی ذریه پیامبری را بکشد تا زنده باشد همیشه ملعون خواهد بود و هنگامی که بمیرد دچار آتش جهنم خواهد شد.»

چرا امام سجاد (ع) حج را بر جهاد ترجیح دادند؟
 

 

پاسخ

 

دوران امام سجاد(ع)، دوران سختی بـود که شـاید نـتوان سختی آن دوران را با هیچ بیان یا فیلمی به تصویر کشید. برای این که معلوم شود تصور آن دوران از تـوان ما خارج است به زیارت های نوشته شده در مفاتیح الجنان رجوع کنید تا معلوم شـود همه آن ها از امام بـاقر (ع) بـه بعد می باشد. [1]به عبارت واضح تر، امام سجاد در اوج خفقانی بود که حتی نمی توانست به طور علنی سلامی بر پدر و برادران و عموهای شهیدش بنماید تا به عنوان زیارت نامه از ایشان نقل شود.

فضای متلاطم کوفه و قیام تـائبان و امثال آنان دلیل بر آزاد بودن امام سجاد(ع) نبود؛ زیرا اولاً امام در مدینه بود نه در کوفه و ثانیاً نوشتن و ارسال زیارت نامه ای برای مردم کوفه، امکان سوء استفاده مقام طلبان از نام امام حسین (ع) را افزایش مـی داد و حـکومت بنی امیه نیز امام (ع) را در مدینه تحت فشار قرار می داد.

لازم به یادآوری است که امام سوم شیعیان به وسیله دو دسته و گروه که در طول یکدیگر بودند شهید شد. البته یکی از این دسته ها یعنی حکومت بنی امـیه پیـوسته می کوشید تا خود را در آستین دیگری یعنی مردم جاهل و یا ترسو پنهان کند [2] و تا حدودی نیز موفق شد و همین باعث شد که مردم کوفه به جان هم بیفتند و یکدیگر را از دم شمشیر بگذرانند.

در ایـن مـیان، گاهی حکومت بنی امیه آن قدر مظلوم نمایی می کرد و خود را اسلام ناب جلوه می داد که نهایتش معلوم نیست، تنها کافی است بدانید که مردم آن قدر فریب تبلیغات حکومت را می خوردند که گویی در غار اصـحاب کهـف بـه سر می بردند و از امام سجاد(ع)مـی خواستند که بـه دنـبال آنان و برای جهاد در رکاب آنان اقدام کند و به جای حج به جبهه های جنگ برود. نمونه ذیل را با هم دنبال می کنیم تا مـطلب روشـن شـود:

علی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم از عثمان بـن عـیسی از سماعه از حضرت صادق (ع) چنین نقل کرده است: عباد بصری حضرت سجاد (ع) را در راه مکه دید و به او گفت: ای علی بن الحسین جهاد و سـختی آن را رهـا کرده ای و بر حج و راحتی آن روی آورده ای؟ درحالی که خدای تعالی می فرماید: «ان الله اشتری من المومنین انـفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقاً فی التوراة و الانجیل و القرآن و من اوفی بعهده مـن الله فـاستبشروا بـبیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم» (توبه، 111 /9)؛ خدا جان و مال اهل ایـمان را بـه بهای بهشت خریداری کرده که آن ها در راه خدا جهاد کنند که دشمنان دین را به قتل برسانند و یا خود کشـته شـوند ایـن وعده قطعی خداوند و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا باوفاتر بـه عـهد کیست؟ ای اهـل ایمان شما به خود در این معامله بشارت بدهید که این معاهده با خدا به حـقیقت سـعادت و فـیروزی بزرگی است.

حضرت سجاد (ع) در جوابش فرمود: آیه را تمام کن و او خواند: «التّائبون العابدون الحامدون السـّائحون الراکعـون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشر المومنین» (توبه، 112/9)؛ بـدانید که پشـیمانان از گـناه، خداپرستان، حمد و شکر نعمت گزاران، روزه داران، نماز را با خضوع گزاران، امر به معروف و نهی از مـنکر کنـندگان و نگهبانان حدودالهی و مومنان را بشارت ده.

حضرت فرمودند: «اذا رأینا هؤلاء الذین هذه صفتهم فـالجهاد مـعهم أفـضل من الحج؛ [3] هنگامی که افرادی را دیدیم با این ویژگی ها جهاد با ایشان از حج برتر است؟»

اصحاب سـند این روایت هـمه از بزرگان هستند و از نظر سندی اشکالی بر حدیث وارد نیست. بنابر این چنین الفاظی از امام صـادق (ع) صـادر شـده است اما عباد بصری کیست؟ آیا او عباد بن بکیر است یا عباد بن صهیب یا عباد بـن کثـیر. [4]شـیعه بوده یا سنی، مورد وثوق بوده یانه، برایمان مهم نیست؛ زیرا مـاجرای سـخن او با حضرت سجاد (ع) را امام صادق (ع) نقل کرده است.

به هر حال او فردی است که فریب تبلیغات فراوان حکومت بـنی امـیه را خورده که پیوسته مردم را به جهاد ترغیب، و جهاد را نیز به معنای جنگیدن بـادشمن جـلوه داده؛ و همگان را به آن تشویق می کرده اند. به گونه ای که وی بـه حـضرت سـجاد (ع) اعتراض می کندکه چرا تو سختی جهاد را وانهاده ای و راحـتی حـج را برگرفته ای؟

امام (ع) آن قدر مظلوم است و در فشار، که نمی تواند بگوید این سلسله حاکمان فاسدی هستند که تـمام مـردان طایفه مرا از پدر، برادر، عمو و فـرزندان آنـان را کشته اند، حـالا نـیز فـکر کشورگشایی در سر می پرورانند یا می خواهند بـر بـحران های داخلی خود سرپوش بگذارند و سایر مخالفان داخلی خود را سرکوب کنند که هیچکدام ربـطی بـه جهاد اسلامی ندارد.

و باز نمی تواند بـه او بگوید، جهاد غیر از قـتال و کارزار اسـت و اساس دین بر تبلیغ و بـیدار کردن فـطرت است. به هر حال چون گفتن این که متولیان حکومت، انسان های فاسدی هستند، بـرای حـضرت سجاد(ع) هزینه سنگینی دارد و از سوی دیـگر عـباد بـصری نیز هنوز بـعد از شـهید شدن امام حسین(ع) و یـارانش بـه دست یزیدیان، انتظار دارد که امام (ع) مانند یک سرباز، در جبهه آنان قرار بگیرد و از آنان دفاع کنـد، بـا یک جمله کوچک به او می فرماید: »دنـباله آیـه را بخوان تـا مـعلوم شـود مؤمنانی که خداوند تلاش مـالی و بدنی آنان را می خرد و به آنان بهشت می دهد، هر اسلحه بر دوشی نیست که عربده مـی کشد و خـون بیگناهان را می ریزد و مسلمان را روانه سیاه چالهای حـجاج مـی کند، بـلکه آنـان مـومنانی هستند که پیوسته تـوبه کنـنده، پیوسته اهل عبادت و نیایش خداوند، پیوسته در حال روزه [5]و رکوع و سجود، آنانی که واقعاً به کارهای معروف و پسندیده دسـتور مـی دهند و از کارهـای زشت و ناپسند باز می دارند و حدود و مقررات الهـی را کامـلاً حـفظ مـی نمایند، نـه انـسان های هرزه ای که هر سخن نادرستی از دهنشان خارج می شود و به کارهای ناپسند فرمان می دهند و از کارهای خوب، باز می دارند.

از مقایسه دو گروه، یکی امام حسین (ع) و یارانش که در مواجهه با دشمن ـ یعنی لشـکر حُر ـ از مشک های آب خود به آنان می دهند و به یال های آنان آب می پاشند و گروه دیگر که بین امام حسین (ع) و آب فاصله می اندازند، از برداشتن آب نهر، جلوگیری می کنند و زن و فرزند اورا، پس از شهادتش در فشار و تنگنا قرار می دهند، می توان طرفداران مـعروف و مـنکر، خوب و بد را کاملاً شناخت.

حال، آیا می توان گفت، اگر این گروه دوم حاکم باشند و فریاد جهاد سر دهند، باید در رکاب اینان به جهاد پرداخت؟

بله، چون خفقان حاکم اجازه نمی دهد که امام سـجاد (ع) ایـن توضیح ها را برای عباد بصری بدهد و عباد، شیفته تبلیغات یزیدیان شده که می گویند باید دین را گسترش داد، باید مخالفان داخلی را سرکوب کرد؛ زیرا اینان علیه امیرالمومنین!!یـزید یـا مروان یا حجاج قیام کرده اند و بـه آنان التزام عملی ندارند، امام مجبور می شوند، به طور رمزی جمله ای بگویند که آیندگان، شرایط او را درک کنند و بدانند کسی که اجازه ندارد برای پدرش زیارت نامه بخواند، حـتماً اجـازه ندارد جهاد اسلامی و شـرایط آن را تـشریح کند.

یادآوری
نظیر همین اشکال عباد بصری را زهری به امام سجاد (ع) نموده است[6] البته سندش مرسل است و به آن اعتمادی نیست.

بله، سؤال و جواب همان است، تنها تفاوتش این است که امام (ع) در جـواب زهـری مسأله را کمی بازتر کرده و فرمودند: «انما هم الائمه علیهم السلام؛ آن ـ مومنانی که خداوند تلاش بدنی و مالیشان را به قیمت بهشت می خرد ـ، تنها ائمه اطهار(ع)هستند». نه مدعیانی که حق آن امامان معصوم را غصب کرده و بر دل آنـان خـون نشانده اند و هـر روز با انحراف تازه ای، در دین، آنان را نگران می نمایند.

اما، نکته جالب تری که باید به آن پرداخت، این است که چرا جـهاد در رکاب ائمه اطهار(ع) برتر از حج است؟

جهاد در رکاب ائمه اطهار (ع) برای سرکوب مخالف، یـا بـرای کشـورگشایی، کینه توزی و جبران عقده حقارت و امثال آن نیست. بلکه به طور کلی، جهاد ائمه اطهار جنگ نیست، بلکه جـهاد فـرهنگی است، آگاه نمودن مردم رهانیدن آنان از انحرافات است، شاهدش این که قرآن می فرماید: «و جـاهدهم بـه جـهادا کبیرا» (فرقان، 52/25)؛ و به وسیله این[قرآن] به جهادی بزرگ بپرداز. روشن است که جهاد با قرآن، علم آموزی و ایـمان سازی است، نه کشورگشایی و مخالف سوزی.

به این امید که خداوند توفیقی عنایت کنـد که بتوانیم با جهاد فـرهنگی، حـقایق دین را بر طبق فطرت اسلامی، معرفی نماییم.

پی نوشت:
[1] تنها زیارت امین الله از امام سجاد(ع) نقل شده که آن نیز زیارت امیرالمومنین (ع) است و سخنی از شهادت امام حسین (ع) در آن نیست.
[2] حکومت بنی امیه با استفاده از مردم جـاهل و ترسو، امام را به شهادت رسانید و می خواست وانمود کند که این کار تنها توسط مردم یا نیروهای خودسر، انجام شده و حکومت نقشی در آن نداشته است. به همین جهت، پس از واقعه کربلا، ابن زیاد خواست که فـرمان نـامه خود را از عمر سعد پس بگیرد و او از پس دادن آن خودداری کرد بنابراین، بین آن دو اختلاف رخ داد. و باز به همین علت، یزید مسؤلیت کشتن امام حسین (ع) را به دوش ابن زیاد انداخت و خود را از آن مبرا دانست و گفت: ما به کمـتر از ایـن راضی بودیم و… .
[3] ر. ک تفسیر نورالثقلین، 2/272، حدیث 358.
[4] ر. ک معجم رجال الحدیث، 9/217تا210.
[5] در روایتی سائحون را به منای روزه داران دانسته است. ر. ک نورالثقلین، 2/274، حدیث 366.
[6] ر. ک. نورالثقلین، 2/273، حدیث364.

بعضى از روایات که ناظرِ به اسرار حجّ است،(1) گرچه از حیث سند قابل تأمّل و دقت مى‌باشد و جاى تحقیق بیشترى دارد، لیکن متن آنها بسیار قوى است. کسانى که احادیث را با متون آنها مى‌شناسند، این گونه از احادیث را هم معتبر مى‌دانند.
على بن الحسین، امام سجاد سلام الله علیه بعد از سفر حجّ، شبلى را دیدند و فرمودند: چه مى‌کنى؟
عرض کرد: از حج برمى‌گردم.
فرمـود: آیا به میقـات رفتى و لبـاس دوختـه را از تـن درآوردى و لباس احـرام را در بر نمـودى و سپس غسـل احـرام را انجـام دادى؟
عرض کرد: آرى.
فرمود: این که لباس دوخته را از بَر گرفتى، آیا هنگام کندن لباس دوخته، قصد کردى که از لباس معصیت بیرون بیایى؟
عرض کرد: نه.
فرمود: وقتى لباس احرام را در بر کردى در این قصد بودى که جامه طاعت در بر مى‌کنى؟
عرض کرد: نه.
فرمود: وقتى غسل احرام انجام دادى، آیا قصد کردى که خود را از گناهان شستشو مى‌کنى؟
عرض کرد: نه، من فقط لباس مخیط و دوخته را بیرون آوردم و لباس احرام را در بَر کردم و وقوف نمودم. و نیت کردم همان چیزهایى را که دیگران انجام مى‌دهند.
فرمود: پس تو احرام نبسته‌اى! احرام یک دستور ظاهرى دارد که همه آن را انجام مى‌دهند و یک دستور باطنى و سرّى دارد که تنها اهل سیر و سلوک و کسانى که به اسرار حجّ آگاهند، به آن توجه دارند.
گوشه‌هایى از اسرار و مسائل اخلاقى حج 

 

عده‌اى از اصحاب و شاگردان ائمه ـ علیهم السلام ـ به کشف و شهود راه یافته‌اند و باطن کسانى را که در سرزمین عرفات و غیر عرفات به سر مى‌بردند، دیده‌اند. زائر بیت الله باید با باطنى روشن این سفر را طىّ کند وگرنه ممکن است خداى ناکرده باطن حیوانى داشته باشد و اهل باطن با چشم ملکوتى واقعیت آنها را ببینند.
امام سجّاد علیه السلام از زهرى پرسید: به نظر تو جمعیت زائر امسال چقدر است؟ زهرى عرض کرد: چهارصد هزار یا پانصد هزار. حضرت با اشاره‌اى، گوشه‌هایى از ملکوت را بر وى روشن ساخت و او باطن بسیارى از افراد را دید که به صورت حیوان بودند. آنگاه فرمود: حج‌گزار کم است و سر و صدا و ناله زیاد. این سر و صداها، سر و صداى حاجیان راستین نیست. حاجیان راستین بسیار کم هستند که آنان را به صورت انسان مى‌بینى کسانى هستند که به قرآن و عترت و وحى و رسالت معتقدند و به تمام چیزهایى که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره اصول و فروع دین، به خصوص امامت و ولایت آورده‌اند معتقدند و عمل مى‌کنند. باطن این گروه همانند ظاهرشان، انسان است. و دین وجودشان را احاطه کرده است. اما کسانى که بسیارى از مسائل را نپذیرفته‌اند و مى‌گویند رسول خدا صلی الله علیه و آله در تعیین رهبرى اجتهاد کرده و این تعیین رهبرى به دستور خداوند متعال نبوده است! اینها قائل به جدایى قرآن و عترتند، در حالى که قرآن و عترت یک نور و از هم جدایى ناپذیرند. اگر کسى به قرآن تمسک کند و عترت را نپذیرد در حقیقت قرآن منهاى قرآن را برگزیده است. نمى‌شود که انسان، بخشى از حقیقت را بپذیرد و بخشى دیگر را رها سازد؛ «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نمى‌شود. کسانى که «یریدون أن یتخذوا بین ذلک سبیلا»(2)؛ خواسته‌اند راه نزدیک‌ترى انتخاب کنند، بیراهه رفته‌اند و در حقیقت باطن اینها، جحود و انکار حقّ است و جحود و انکار حقّ به صورت حیوانیت و درنده خویى ظهور مى‌کند.
اگر انسانى حیوان شود بد است وگرنه حیوانى که انسان نبوده و خودش در حدّ حیات حیوانى خلق شده است، مذموم و معاقب نیست و او را به جهنّم نمى‌برند زیرا مکلّف نبوده است.
اینجا از خدا غیرِ خدا طلبیدن خطاست

 

وقتى امام سجاد سلام الله علیه به مکّه مشرف شد، به عرض ایشان رساندند: والى مدینه که باغ شما را به ستم گرفت شکایت او را به عبدالملک خلیفه وقت برسانید، چون عبدالملک در این سال به مکّه آمده است. حضرت فرمود: من در کنار کعبه، از صاحب این خانه دنیا نمى‌خواهم چه رسد که به غیر خدا پناه ببرم و مسائل دنیا را در این جا مطرح کنم! این جا جاى نیایشى است که انسان را با محبوب حقیقى آشنا کند. بدا به حال کسى که در کنار کعبه، از صاحب کعبه غیر از محبوب حقیقى را طلب کند!
امام سجاد علیه السلام در عرفات دید سائلى به تکدّى پرداخته، گریه مى‌کند. حضرت فرمود:
اگر تمام دنیا دستِ این مرد بود و از دست او گرفته مى شد، حق نداشت امروز در این سرزمین براى آن اشک بریزد! این جا از خدا غیر خدا را طلبیدن، ضرر کردن است.
به تعبیر استاد بزرگوار، حکیم متألّه، مرحوم الهى قمشه‌اى ـ قدس الله سرّه الشریف ـ :
حجرالأسود خالِ لب لعل است و این خال را ببوس تا به محبوبت برسى. بوسى حَجَر خالِ لب لعل‌نگاران.(3)
زائر با یمین خدا بیعت مى‌کند و حجرالأسود را تنزل دست پروردگار مى‌داند؛ چه این که کعبه را تنزّل بیت معمور و عرش خدا مى‌داند و طواف خود را تنزّل طواف فرشتگان مى‌شمارد. و سرانجام خود را فرشته‌اى متوسط مى‌یابد و آثار فرشتگى را در خود مشاهده مى‌کند.
وقتى به سرزمین عرفات مى‌رسد، دعاهاى خاصّ عرفه را همانند امام سجّاد و سالار شهیدان، سیدالشهدا علیهماالسلام مى‌خواند.
امّا زمزم، رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلم آن قدر به آب زمزم علاقه داشت که استهداء مى‌کرد و مى‌فرمود: شما که از مکه به مدینه مى‌آیید، براى من آب زمزم سوغات بیاورید.(4) این آب در اثر نیایش آن مادر جوشید. وقتى هاجر به ابراهیم خلیل عرض کرد من و این کودک نوزاد را در این سرزمین لم یزرع به که مى‌سپارى (اِلى مَن تَدَعُنا) فرمود: به صاحب این سرزمین (اِلى ربّ هذه البنیة)(5) این گفتن همان و آرامش قلب مادر همان.
وقتى کودک تشنه شد، مادر به دنبال آب، هفت بار از سینه صفا به مروه و از بالاى مروه به صفا رفت و آمد. ناگهان دید که زیر پاى کودک نوزاد چشمه‌اى جوشیده است که همچنان هزاران قرن است مى‌جوشد! چه با برکت است زمزم!
بدا به حال کسى که با آب زمزم وضو بگیرد، در کنار کعبه طواف کند و از خدا غیر خدا بخواهد و نورانى نشود!
امام صادق علیه السلام فرمود: «نور الحق لا یزال على الحاج ما لم یذنب.»(6)
«حاجى تا زمانى که آلوده به گناه نشود، نور خدا در او هست و زایل نمى‌شود.»
این عالى‌ترین بهاء به حج و زیارت است. این عمل نور است. خوشا به حال کسى که این نور را در آن جا ببیند و در جان خود پیاده کند.
وقتى انسان از کعبه و از سفر بیت الله باز مى‌گردد باید طواف وداع انجام دهد و با خدا گفتگو کند.
روایت شده که امام هشتم علیه السلام آنگاه که مى‌خواست کعبه، این بناى توحید را وداع کند، به خدا عرض مى‌کرد:
«اِنّی انقلبُ على أن لا اله الاّ أنت»(7) ؛ «خدایا! من از کنار خانه تو با توحید بازمى‌گردم و بر این اعتقادم که پروردگارى جز تو نیست.»
زائر باید بگوید: خدایا! من موحّد از اینجا مى‌روم و نه تنها معتقدم که در عالم خدایى هست که این ضعیف‌ترین درجه توحید است بلکه آنچنان موحّدم که تمام کارها را فانى در کار تو و تمام اوصاف را فانى در وصف تو و بالأخره تمام ذوات را فانى در ذات تو مى‌بینم؛ (انّى انقلب على أن لا اله الاّ أنت.)
حضرت فرمود: «الدّخول فى الکعبة دخول فى رحمة الله والخروج عن الکعبة خروج من الذنوب»(8) ؛ اگر انسانى توفیق پیدا کرد و به درون کعبه راه یافت، جایى که انسان در هر حال و به هر سوى مى‌تواند نماز بخواند، و به هر سمت رو کند به قبله رو کرده است و بالأخره آنجا که نمودار کامل از «فأینما تُوَلُّوا فثمّ وجه الله»(9) است، چنین شخصى وارد رحمت الهى شده است و هنگامى که از کعبه بیرون مى‌آید از گناهان خارج مى‌شود.
حضور امام زمان (عج) در حجّ 

 

وجود مبارک حضرت بقیّة الله، حجة بن الحسن ـ عجّل الله تعالى فرجه الشریف ـ هر سال در مراسم حجّ حضور دارد.(10) در عرفات و منا حاضر است. همچنین بسیارى از شاگردان خاصش مانند ابوبصیرها، سدیر صیرفى‌ها و زهرى‌ها و ... که تربیت شده او هستند در مراسم حضور دارند. حضرت مى‌تواند به شاگردان خود از راه ملکوت بفهماند که چه کسى انسان است و چه کسى حیوان. ممکن است کسى در سرزمین عرفات و منا به وجود مبارک بقیة الله الاعظم دعا هم بکند و دعاى فرج را هم بخواند امّا قلب او، قلب انسان نباشد. ممکن است کسى مشکلى داشته باشد و مشکلش ناخودآگاه به برکت حضرت حجت ـ سلام الله علیه ـ حل شود امّا چنین نیست که اگر عملى خارق عادت در حج یا در منا و عرفات پیدا شد، مستقیماً توسّط وجود مبارک حضرت حجّت باشد. احتمال دارد خود حضرت باشند و احتمال دارد اولیایى که دست پرورده آن حضرت هستند باشند. ممکن است سالمندى، زن یا مرد، و یا ناواردى راه خیمه و چادر را گم کند یا در بین راه بدون زاد و راحله بماند و ولیّى از اولیاى الهى که تربیت شده مکتب ولایت امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ است او را راهنمایى کند. گرچه این شخص مع الواسطه خدمت حضرت حجّت رسیده است اما بلاواسطه نبوده است. چنین نیست که هر اثر غیبى در مراسم حجّ مستقیماً مربوط به وجود مقدس حضرت ولى عصر ـ ارواحنا فداه ـ باشد. خیلى توفیق مى‌خواهد و چنین تشرّفى براى اَوحَدى از موحّدان پیش مى‌آید که وجود مبارک حضرت ـ سلام الله علیه ـ شخصاً به بالین او بیاید. البته عنایت ایشان شامل اولیا و شاگردان و صالحین و صدیقین و شهدایى را که تربیت کرده است، مى‌شود. آنها مأموران ایشان هستند و به دستور ایشان مشکلات دیگران را حلّ مى‌کنند و خلاصه این که وجود مقدّس حضرت و دست پروردگان ایشان، باطن ما را مى‌بینند.
تفاوت حج با دیگر عبادات 

 

زائران بیت الله الحرام هر عبادتى را که انجام مى‌دهند راز و رمز بسیارى از آنها برایشان روشن است. نماز کارهایى دارد. روزه دستوراتى دارد. زکات و جهاد دستوراتى دارد که پى بردن به منافع و فواید این دستورات دشوار نیست. نماز ذکرهایى دارد که معناى آن روشن است؛ رکوع و سجودى دارد که تعظیم را تفهیم مى‌کند و تشهدى دارد که اعتراف را به همراه دارد و ...
روزه‌داراى پرهیز از مشتهیات است. همدلى و همدردى و همآهنگى با مستمندان و یادآور فشار گرسنگى و تشنگى بعد از مرگ است. روزه گرفتن منافع فراوان دارد که هم منافع طبّى و دنیایى‌اش معلوم است و هم منافع تهذیب روح و معنوى آن.
زکات، انفاق و تعدیل ثروت و رسیدگى به حال مستمندان و ضعیفان است که منفعت و مصلحت آن هم مشخّص است.
جهاد و مرزدارى و دفاع مقدّس علیه تهاجم بیگانگان نیز منافع فراوانى دارد که پى بردن به آنها دشوار نیست.
لیکن حج، یک سلسله دستورات و مراسم و مناسک دارد که پى بردن به راز و رمز آن بسیار سخت و دشوار است. فهمیدن معناى بیتوته در مشعرالحرام، سر تراشیدن، بین صفا و مروه هفت بار رفتن و بازگشتن و در بخشى از این مسافت هروله کردن و ... دشوار است، چرا که این راز و رمزى دارد پیچیده. لذا جریان تعبّد در حجّ بیش از سایر دستورات دینى است.
از رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلم نقل شده است که آن حضرت به هنگام لبیک گفتن، به خدا عرض کرد:
«لبّیکَ بِحَجَّة حَقّاً تَعَبُّداً و َرِقّاً»(11)؛ «خدایا! من با رقّیت و عبودیّت محض لبیک مى‌گویم و مناسک حجّ را انجام مى‌دهم.»
از آنجا که روح تعبّد در حج بیشتر است، سرّ بسیارى از مناسک با عقل عادى قابل تبیین نیست. لذا به هنگام گفتن لبیک، عرض کرد: «تعبّداً و رقّاً» نظیر ذکرى که در سجده تلاوت گفته مى‌شود.
پس حج یک سلسله دستوراتى دارد که با بندگى محض و رقّیت صرف و عبودیّت تامّ هماهنگ‌تر است، براى این که آن اسرار و منافع مرموز را تبیین کنند، در روایات به صورت منافع آورده‌اند و گاهى هم به صورت داستان در سخنان اهل معرفت و دل آمده است. از یک سو به عنوان بیان اسرار است و از سوى دیگر به عنوان داستان مى‌خواهند بخش‌هاى اساسى حج را خوب تفهیم و تبیین کنند.
پی‌نوشت‌ها: 1 ـ مستدرک الوسائل، ج10، ص166، روایت شبلى. در احیاءالعلوم غزالى آمده است: کسى شبلى را در خواب دید و از او پرسید: پروردگار با تو چه کرد؟ شبلى پاسخ داد: آن سان مرا به حساب گرفت که سخت نومید شدم و آن هنگام مرا در بخشایش غرقه ساخت.
2 ـ نساء / 150.
3 ـ دیوان الهى قمشه‌اى.
4 ـ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص135.
5 ـ فروع کافى، ج4، ص201 .
6 ـ فروع کافى، ج4، ص253/ ثواب الاعمال صدوق، ص74.
7 ـ وافى، باب دخول الکعبه .
8 ـ وسائل الشیعه، ج13، ص272.
9 ـ بقره/ 115.
10 ـ بحار، ج52، ص151 و ص152/ من لایحضره الفقیه، ج2، ص307.
11 ـ مجمع الزوائد، ج3، ص223/ و محجة البیضاى فیض کاشانى.