
emamian
اصول و مبانی تربیت عاشوایی در نگاه امام سجاد(علیه السلام)
در نظام تربیتی و آموزشی دانشگاه عاشورا، برخی واحد های درسی و تربیتی بیش از سایر مواد آموزشی دارای اولویت و اهمیت است، گویی پیش نیاز اصلی بسیاری از دروس تربیتی در مکتب امام حسین(علیه السلام) ایجاب می نماید تا دانش آموزان مکتب امام حسین(علیه السلام) به آنها اهتمام جدی داشته تا اینکه در حین آزمون های بزرگ و نهایی حیات مادی بتوانند بهترین نمره را کسب نمایند. بعد از واقعه تلخ عاشورا سکان دار هدایت و تربیت جامعه اسلامی را امام سجاد(علیه السلام) بر عهده گرفتند، ایشان نیز با اولویت قرار دادن پیش نیازهای واحد های تربیتی در مکتب عاشورا تلاش داشتند جامعه اسلامی را به سوی هدایت و سعادت واقعی رهنمود سازند، در این نوشتار تلاش داریم برخی از مبانی و اصول تربیتی که امام سجاد(علیه السلام) در مکتب عاشورا تلاش داشت جامعه انسانی را با آن آشنا نماید، مورد توجه قرار دهیم.
مبانی تربیتی در تربیت عاشورایی امام سجاد(ع)
1-خداشناسی و اهتمام خاص به تربیت توحیدی
در نظام تربیتی امام سجاد(علیه السلام)، اتکا بر مباحث خداشناسی و باورهای توحیدی به عنوان اولین مبنا شناخته شده است، انسانی که خود را در مدار تربیت توحیدی قرار داده علاوه بر اینکه روحیه خداجویی در نهان او قوت می یابد تمایل و کشش فراوانی به سوی نور و خوبی ها پیدا می کند، از طرفی به هر اندازه انسان خود را از این نور دور نماید بیشتر در سیاهی ها گم شده و به تاریکی ها مبتلا می شود، انسانی که در زندگی جایگاه ممتاز و ویژه ای برای مباحث خدا شناسی و تربیت توحیدی تعریف نکرده به راحتی به خود اجازه می دهد که وارد در هر منطقه ممنوعه شده و خود را به هر آلودگی مبتلا نماید. موضوعی که نمود عینی آن را می توان در رفتار شقی ترین افراد روی زمین در صحرای کربلا مشاهده کرد کسانی که با فراموش کردن خدا دست خود را به خون ولی خدا آغشته کردند.
برگزیدن قالب دعا و نیایش با خدای متعال بهترین گواه بر توجه و اهتمام خاص امام سجاد(علیه السلام) به نظام تربیت توحیدی است، این موضوع نشان دهنده این مطلب است که حضرت تلاش دارد در قالب دعا و نیایش، انسان غرق شده در روز مرّه گی های مادی و دنیوی را با زیبایی های نگاه توحیدی آشنا سازد. یکی از این موارد توجه به مباحث خدا شناسی و توحیدی را به خوبی می توان در فراز های ابتدایی خطبه ای که حضرت در شام ایراد فرمودند، مشاهده کرد.در واقع فراموشی جایگاه و منزلت امامت و ولایت در تربیت اسلامی نیز ریشه در فراموشی سنت نبوی و دخیل کردن اجتهاد و تفسیر به رأی در برابر نص صریح بود، قاعدتاً جامعه ای که سنت نبوی را به حاشیه رانده و به نوعی تفاسیر سیاسی و شخصی را جایگزین آن می نماید، بهره ای از مقام و منزلت امامت نخواهد داشت .از جمله نکات درس آموز و توحیدی که امام سجاد(علیه السلام) در خطبه شام به آن اشاره کردند، سخنران مجلس یزید(لعنت الله علیه) که در مقام مدح یزید سخن می گفت را مورد خطاب قرار داده و به او این چنین نهیب می زنند:«وَیْلَکَ أَیُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَیْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَکَ مِنَ النَّار؛[1] اى خطیب، واى بر تو! رضایت مخلوق را بوسیله غضب خالق خریدى. جایگاه تو پر از آتش خواهد شد».
نکته تربیتی این سخن حضرت بسیار روشن است، انسانی که خود را در نظام تربیت توحیدی پرورش داده است، برای رضایت و خوشایند غیر خدا کاری بر خلاف رضایت الهی انجام نمی دهد، اصل و محور رضایت الهی است، این باور انسان را از بسیاری از تباهی ها و وارد شدن در مناطق ممنوعه باز می دارد.
2-اسوه و ملاک قرار دادن پیامبر(ص)
از جمله مهمترین و پیچیده ترین ظلم هایی که از صدر خلقت تا کنون به وقوع پیوسته پشت پا زدن به سنت و سیره نبوی در جامعه اسلامی بود، موضوع مهمی که ریشه اصلی همه مشکلات تربیتی، اجتماعی، اخلاقی، فقهی و اعتقادی به شمار می آمد، در واقع زمانی که جامعه انسانی فرهنگ نبوی و محتوای انسان ساز وحیانی را مورد بی مهری خود قرار داده و به آن تمکین نمی نماید و خود را مطیع خواهش های نفسانی و شیطانی قرار می دهد، واقعه تلخ و دردناک سال 61 هجری در صحرای کربلا به وقوع می پیوندد، امام سجاد(علیه السلام) نیز به نوعی ریشه مشکلات به وقوع پیوسته را دوری از سیره و سبک زندگی نبوی معرفی کرده و تلاش دارد در خطبه شام مردم را متوجه این فراموشی مرگبار نماید، از این رو نسبت و ارتباط خود را با منبع وحی مشخص می کند:
«هر کس مرا شناخت که شناخت، و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم. اى مردم! من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم. من فرزند کسى هستم که حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود. من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم. من فرزند بهترین حج گزاران و تلبیه گویان هستم. من فرزند آنم که بر براق سوار شد. من فرزند پیامبرى هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد. من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب الهی و نزدیکترین جایگاه مقام بارى تعالى رسید».[2]
در واقع فراموشی جایگاه و منزلت امامت و ولایت در تربیت اسلامی نیز ریشه در فراموشی سنت نبوی و دخیل کردن اجتهاد و تفسیر به رأی در برابر نص صریح بود، قاعدتاً جامعه ای که سنت نبوی را به حاشیه رانده و به نوعی تفاسیر سیاسی و شخصی را جایگزین آن می نماید بهره ای از مقام و منزلت امامت نخواهد داشت و این چنین در سال 61 هجری به مصاف آن خواهد شتافت.
اصول تربیتی در فرهنگ عاشوایی
بعد از بیان و ذکر پاره ای از مبانی تربیتی در فرهنگ عاشورایی به چند مورد از اصول و شاخص های اصلی تربیتی در اندیشه امام سجاد(علیه السلام) اشاره خواهیم داشت. جامعه انسانی به هر اندازه در تقویت این اصول موفق عمل نماید در بحران های حساس و آزمون های بزرگ الهی موفقت تر عمل خواهد نمود.
1-دوری از غفلت و فراموشی
یکی از مهم ترین اصول در نظام تربیتی فرهنگ عاشورا، دوری از غفلت و بی خبری است، غفلت به نوعی بیماری مرگباری است که خود دارای شعب و شاخه های متعددی است، شاخه هایی همچون غفلت از خدای متعال، غفلت از خود و جایگاه ارزشمند انسانی در عالم هستی، غفلت از نعمت های الهی که در رأس آن امامت و نبوت قرار دارد، غفلت از آخرت، غفلت از وعید های الهی، غفلت از انجام وظایف و مسئولیت های تربیتی و اخلاقی در جامعه هر یک از شعب مورد نظر در نیایش های ارزشمند صحیفه سجادیه مورد توجه قرار گرفته است و از آثار و تبعات شوم آن به خدای متعال پناه برده شده است.[3] «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ جَنِّبْنَا وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِی تَوْحِیدِک،... وَ الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِک، وَ الِانْخِدَاعَ لِعَدُوِّک الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ؛[4]خدایا، بر محمد و آل او درود فرست، و ما را از کجروى در توحیدت،... و نادیده گرفتن حرمتت، و فریب خوردن از دشمنت شیطان رانده شده، دور بدار». و یا اینکه در فراز نیایش 34 نیز امام سجاد(علیه السلام) این چنین برای در امان ماندن از غفلت باری تعالی دست به دعا بر می دارد: «وَ لَا تَسُمْنَا الْغَفْلَةَ عَنْکَ ، إِنَّا إِلَیْکَ رَاغِبُونَ ، وَ مِنَ الذُّنُوبِ تَائِبُونَ؛[5]و داغ غفلت از خود را به پیشانی ما نزن که ما به سوی تو مشتاقیم و از گناهان تائبیم».
به اذعان محققان و اساتید اخلاق و علوم اسلامی بیماری غفلت موجب بسته شدن راه های معرفتی و شناختی شده و مسیر صحیح دست یابی به حقیقت برای انسان بسته می شود، خدای متعال ابزار شناخت و معرفتی همچون چشم، گوش، قلب، عقل و انبیای الهی را در اختیار انسان قرار داده است تا مسیر صحیح را به دست آورد، ولی شخص غافل به سبب مبتلا شدن به این بیماری مرگبار سرش را پایین انداخته و بی توجه به ابزار های نجات و رستگاری به مقتضای غریزه کور خود رفتار می نماید.[6]
2-تقویت زهد
از جمله مهمترین و با ارزش ترین اصول و ارکان تربیت عاشورایی زهد پروری در زندگی است. دوری از مظاهر دنیا یکی از اصول مسلم اخلاقی و تعلیم و تربیت شناخته شده است. در واقع زهد نوعی عدم وابستگی به لذات مادی و دنیوی است. نوعی عدم دل بستگی به خواهش های نفسانی و مادی. یک انسان زاهد هر چند می تواند صاحب مال و منال مادی باشد، ولی به آن وابسته نیست از این رو رفتار و عملکرد به گونه ای است که مورد رضایت و خشنودی باری تعالی باشد نه رفتاری که برخواسته از خواهش نفسانی و کشش شیطانی، باری به هر جهت نقطه شروع و آغاز تمام مشکلات در تربیت اخلاقی حب دنیا است، از طرفی اصل تربیتی زهد که در اندیشه فکری و تربیتی امام سجاد(علیه السلام) زیاد از آن یاد شده است به معنای دوری از دل بستگی های مادی و آزادی از هر چیزی است که بخواهد در انسان نوعی دل بستگی ایجاد نماید و او را از یاد خدا و آخرت و وظایف دینی و اخلاقی باز دارد. «وَ ارْزُقْنِی الرَّغْبَةَ فِی الْعَمَلِ لَک لِآخِرَتِی حَتَّی أَعْرِفَ صِدْقَ ذَلِک مِنْ قَلْبِی، وَ حَتَّی یکونَ الْغَالِبُ عَلَی الزُّهْدَ فِی دُنْیای، وَ حَتَّی أَعْمَلَ الْحَسَنَاتِ شَوْقاً، وَ آمَنَ مِنَ السَّیئَاتِ؛[7] و رغبت و میلی روزی من کن که عمل برای تو را محض آخرتم انجام دهم، بدان گونه که صدق این رغبت را در قلبم بیابم، و بیرغبتی نسبت به دنیای زودگذر بر دلم چیره شود، آنسان که از سر شوق به حسنات برخیزم، و به سبب بیم و خوف از سیئات در امان مانم».
پی نوشت ها:
[1]. بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج45 ؛ ص137.
[2]. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیدة النساء إلى الإمام الجواد، ج18-السجادع، ص: 308.
[3]. ر.ک، علی اصغر ابراهیمی فر، بررسی نظام تربیتی در صحیفه سجادیه، ص 58.
[4]. نیایش 44 صحیفه سجادیه.
[5]. الصحیفة السجادیة، ص: 156، نیایش 34.
[6]. ر.ک:آیت الله مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج2، ص 164.
[7]. نیایش ۲۲ صحیفه سجادیه.
بیانات در ارتباط تصویری با رؤسا و مدیران آموزش و پرورش
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
السّلام علیک یا ابا عبدالله و على الارواح الَّتى حلَّت بفنائک علیک منّى سلام الله ابداً ما بقیت و بقى اللَیل و النّهار و لا جعله الله آخر العهد منّى لزیارتک السّلام على الحسین و على علىّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
حرکت عظیم زینب کبریٰ و امام سجّاد (علیهما السّلام)، یک قیام به معنای حقیقی کلمه
امروز روز دوازدهم محرّم است، روز شهادت امام سجّاد (سلام الله علیه) بنا به قولی و به طور واضح و آشکار، در واقع روز شروع قیام زینبی و سجّادی؛ یعنی عاشورا قیام حسینی بود، حوادث گوناگون بعد از عاشورا در واقع قیام زینبی است. حرکت عظیم زینب کبریٰ در درجهی اوّل، و امام سجّاد (علیه السّلام) و بقیّهی زنان باعظمت آلالله در این دورانِ یکی دو ماههی بعد از آن، یک قیام به معنای حقیقی کلمه است. کارهای بزرگی را انجام دادند، کربلا را و این شهادت بزرگ را ماندگار کردند، تثبیت کردند. امیدواریم که انشاءالله خداوند متعال برکات قیام سیّدالشّهداء را برای بشریّت، تا ابد روزبهروز افزایش بدهد.
تشکّر از ملّت ایران به خاطر حُسن رفتار در دههی عاشورا
من همین جا از فرصت استفاده میکنم و از ملّت عزیز ایران تشکّر میکنم به خاطر حُسن رفتارشان در دههی عاشورا. این اتّفاقی که افتاد، واقعاً امسال را -همان طور که بعضی از آقایان دیگر هم در بیاناتشان فرمودند- به عنوان یک پدیده در تاریخ کشور ماندگار کرد؛ وجود محدودیّتهای شدید ناشی از بیماری و انتشار بیماری و مراقبت از اینکه این انتشار انجام نگیرد، در عین حال حفظ شور حسینی و حفظ مجالس -این مجالس عظیمی که تشکیل شد- و حرکت عظیم معنویای که مردم از خودشان نشان دادند. و همچنین گویندگان محترم، مدّاحان و مرثیهخوانان محترم و عزیز؛ من از همهی آنها واقعاً صمیمانه تشکّر میکنم. بنده کسی نیستم که من تشکّر کنم؛ [بلکه] به عنوان یک فرد مرید اهلبیت (علیهم السّلام) و مرید عاشورا، بنده هم حقیقتاً متشکّرم.
خداقوّت به مجموعهی بزرگ آموزش و پرورش
همچنین لازم میدانم در اوّل صحبت، خداقوّتی بدهم به شما دوستان عزیز و حضّار محترم و مجموعهی بزرگ آموزش و پرورش به خاطر برنامههای چندماههای که اجرا کردید؛ شماها هم خیلی تلاش کردید، خیلی کار کردید. نباید زحمات آموزش و پرورش در این چند ماه دشواری که گذشت، نادیده بماند؛ ادارهی مدارس، [مشارکت در] ادارهی انتخابات، ادارهی امتحانات، ادارهی کلاسهای درس، فضای مجازی و بقیّهی برنامههایی که انجام گرفت، بعد هم برنامهریزی برای سال بعد که از نیمهی شهریور شروع خواهد شد. کارهای بزرگی انجام گرفت که کارهای بیسابقهای در آموزش و پرورش بود، تجربهای وجود نداشت در این زمینهها، و کار کردید؛ خداوند انشاءالله شماها را موفّق بدارد.
از بیانات آقای وزیر محترم هم تشکّر میکنم؛ گزارش خوبی دادند و مطالبی که ذکر کردند، کارهایی که انجام گرفته، خرسندکننده است و امیدواریم انشاءالله این کارها ادامه پیدا کند، که حالا تذکّراتی هم من عرض خواهم کرد. این کارهایی که گفتید و بیان کردید، کارهای قابل توجّه و مهمّی است و هر چه کار بکنید برای آموزش و پرورش، جا دارد؛ کارهای پخته و سنجیده و با مشاورهی لازم، با ملاحظهی جوانب گوناگون؛ هر چه کار بکنید برای این نیاز عظیم کشور جا دارد. من همین جا این را هم در تشکّرم اضافه کنم؛ کاری که معهود نیست و بنده معمولاً این را متذکّر نمیشدم، امّا لازم میدانم متذکّر بشوم: متنی که ایشان گفتند و خواندند متن فصیح و خوبی بود؛ این خیلی مهم است که ما وقتی بیاناتی را میخواهیم بخوانیم و بنویسیم و بگوییم، رعایت کنیم، هم فارسی بودن را، هم درست بودن را و هم استفاده از تعبیرات شیوا و کلمات زیبا را. متنی که ایشان خواندند، این خصوصیّات را داشت؛ از این جهت هم تشکّر میکنم.
برادران عزیز، خواهران عزیز! دربارهی آموزش و پرورش خیلی حرف زدهایم، بنده هم تا حالا زیاد صحبت کردهام، دیگران هم زیاد گفتهاند، شماها هم زیاد گفتهاید. و خیلی از حرفهایی که قبلاً زدهایم، توصیههایی که کردهایم، امروز هم میشود همان توصیهها را کرد؛ یعنی کار به سرانجام و پایان در بسیاری از مواردی که باید برسد نرسیده؛ تلاش شده الحمدلله، لکن کار بایستی ادامه پیدا کند تا به آن مقاصدی که مورد نظرمان است برسد. امروز هم من چند نکته را میخواهم عرض بکنم.
انسانسازی؛ منطقِ ایجادِ دستگاه عظیم آموزش و پرورش
خصوصیّات انسانِ منطبق بر تفکّر اسلامی
محتوایِ سیاستهای اجرائی آموزش و پرورش
خب؛ اگر چنانچه توقّع ما این است -که البتّه حالا اینها مراتب دارند، شدید و ضعیف دارند؛ نمیخواهیم بگوییم که آن مرتبهی اعلیٰ در همه جا مورد نظر است؛ بالاخره انسانها مراتبی [دارند]، استعدادهای مختلف و شرایط مختلف دارند- اگر بخواهیم چنین انسانی از این کارخانه دربیاید، چه خصوصیّاتی باید در این کارخانه وجود داشته باشد؟ چه دانشهایی را تعلیم بدهیم؟ فکر کردن را چگونه به آنها تعلیم بدهیم؟ چگونه تخلّق به اخلاق اسلامی را به آنها تعلیم بدهیم؟ یعنی چگونگیِ کار؛ این مهم است. با چه شیوهای، چه معارفی لازم است داده بشود؟ چون تعلیم و تربیت است، در تعلیم چه دانشهایی لازم است؟ در تربیت چه نوع عملی و شیوهی کاری مورد نیاز است؟ هر کدام به چه اندازه؟ در چه سطحی؟ به وسیلهی چه جور معلّمینی؟ همهی اینها لازم است که برنامهریزی بشود؛ اینها باید مشخّص بشود در آموزش و پرورش. بنابراین، اینها سیاستهای اجرائی آموزش و پرورش است.
نیاز به زیربنای مستحکم فکری و تحوّل بنیادی در آموزش و پرورش
مشخّص کردن اهداف کلان، راهبردهای کلّی، سیاستهای عملی، و برنامههای اجرائی
پس بنابراین، بحث دربارهی تحوّل و شناختن زیربنای تحوّل، برای ما روشن خواهد کرد که این شبکهی عظیم فرهنگی، این لشکر عظیم فرهنگی، یعنی آموزش و پرورش که تقریباً حدود چهارده میلیون دانشآموز دارد، حدود یک میلیون معلّم و کارمند و مدیر و مانند اینها دارد، چه بروندادی باید داشته باشد و چگونه [به دست میآید]. این مسئلهی تحوّل که ما داریم بحث میکنیم، باید این را برای ما روشن کند که برونداد چه باشد و چگونه این برونداد به دست بیاید؛ چه آگاهیهایی، چه مهارتهایی، چه خصوصیّات اخلاقیای، چه خصوصیّات رفتاریای باید در محصول و متخرّج(۴) این دوازده سال وجود داشته باشد.
پس در طرح تحوّل، طبعاً هدفها در درجهی اوّل است؛ هدفها باید مشخّص بشود -هدفهای کلان- که البتّه همهی این هدفها باید متّکی باشد به اسلام و وحی و مبادی محکم عقیدتی و قرآنی و نیازهای حقیقی جامعهی ایرانی با خصوصیّاتی که دارد؛ باید متّکی به این چیزها باشد. هدفها که مشخّص شد، بر اساس این هدفها، دستورالعملها و راهبردهای کلّی مشخّص میشود. اینها کارهایی است که در طرحِ تحوّلِ شما صورت گرفته؛ یعنی این کارها را انجام دادهاند. البتّه بایستی این راهبردها و دستورالعملها که معیّن میشود، روشن باشد، با تبیینِ صحیحِ مفهومِ موردِ نظر همراه باشد؛ لفّاظی و مانند اینها در آن به درد نمیخورد، فایدهای ندارد؛ باید مشخّص باشد که چه کار میخواهیم بکنیم، آن دستورالعمل کلّی و راهبرد کلّی چیست. بر اساس این راهبردها، آن وقت هدفهای عملیّاتیِ جزءبهجزء مشخّص بشود که در هر بخشی چگونه عمل کنیم و این هدفها چیست. بعد از آنکه این هدفهای عملیّاتی و در واقع سیاستهای عملی مشخّص شد، آن وقت نوبتِ برنامهی اجرائیِ مشخّص است برای رسیدن به این [هدفها]. خب این برنامه به صورت کامل هنوز ارائه نشده؛ در همهی این دولتهایی که بودند و دورههای مختلف در آموزش پرورش، کارهایی شده، برنامههایی ارائه کردهاند به عنوان برنامهی عملیّاتی، منتها [فقط] بخشی از این سند تحوّل مورد توجّه قرار گرفته، مجموع سند تحوّل مورد توجّه قرار نگرفته. انسان وقتی سند تحوّل را نگاه میکند، مجموعهی سند تحوّل بایستی به طور کامل برنامهریزی شده باشد؛ یعنی با خطوطِ مشخّص، مثل این شعبههای آب و شبکههای آبیاریای که آب سد را میرساند به مزرعه و میرساند به زمین. این برنامهی عملیّاتی شما این [طور] است؛ باید بتواند آن کلّیّات را، آن مفاهیم کلّی را، آن خواستهها را به صورت عملیّاتی، مشخّص، در بخشهای مختلف -چه بخشهای علمی، چه بخشهای پرورشی و تربیتی- به آنجاها برساند و عملیّاتی کند. آنچه مهم است این است که این برنامهریزی باید صورت بگیرد و مدیریّتهای کلان آموزش و پرورش و شورای عالی آموزش و پرورش، در این زمینه مسئولیّت دارند که این برنامهریزی را بکنند.
لزوم ترمیم و بروزرسانیِ سند تحوّل بنیادین آموزش و پرورش
البتّه کار سند انجام گرفته و الان حدود نُه سال است که این سند ابلاغ هم شده و در جلسات متعدّدی در شورای عالی انقلاب فرهنگی -به نظرم حدود چهارده پانزده جلسه- این سند مطرح شده و دربارهی آن بحث شده؛ منتها در خود این سند، این ذکر شده است که هر پنج سال این سند ترمیم بشود. به نظر من [هم] باید ترمیم بشود؛ یعنی یک مقداری یک نگاه تکمیلی [داشته باشیم]. البتّه این موجب نشود که برنامهریزی را ما بگذاریم [کنار] برای اینکه حالا ترمیم بکنیم که آن هم مدّتها در شورای عالی انقلاب فرهنگی طول بکشد؛ این جور نشود. آن برنامهریزی باید انجام بگیرد و این ترمیم هم باید انجام بگیرد؛ یعنی بهروزرسانی و ملاحظه کردن. بعضی از تعبیرات نسبتاً دور از ذهن هم در این اهداف و راهبردها هست که عرض کردم اینها بایستی ساده، روشن و مبیّن [باشد]، معلوم باشد که چه میخواهیم. این کارها باید انجام بگیرد.
پس بنابراین، دو کارِ مهم هست: یکی ترمیم اصل سند که این [کار] به وسیلهی خود شورای عالی انقلاب فرهنگی باید انجام بگیرد، این ترمیم را آنها باید بکنند، یعنی آنجا بایستی انجام بگیرد و شما باید پیگیری کنید؛ و دوّم هم برنامهی جامع اجرائی که تشکیلات آموزش و پرورش این برنامه را باید تنظیم بکند، این هم کار شما است؛ برنامهی جامعی تنظیم بشود. البتّه بخشی از این برنامه را شما تنظیم کردهاید، بسیاریاش را عملیّاتی کردهاید آن طور که حالا در گزارشتان بود و من هم البتّه شنیدهام کارهایی را که انجام گرفته، بعضی از کارها را اطّلاع داشتم، لکن برنامهی جامعی باید در دستتان باشد که معلوم باشد چه کار میخواهید بکنید.
ضرورت زمانبندی و وجود شاخص پیشرفت در برنامهی جامع اجرائی
پس بنابراین، این برنامهی جامع بایستی همهی هدفهای عملیّاتی را شامل بشود، متقن باشد، دارای زمانبندی باشد؛ یعنی دو چیز مهم در این برنامهی جامع، لازم است: یکی زمانبندی، یکی شاخص پیشرفت. هم زمانبندی کنید، هم شاخصهایی وجود داشته باشد که بتوان معلوم کرد که چقدر این برنامه پیش رفته و بالاتر از این، بتوان معلوم کرد که این سند چقدر درست است؛ چون در میدان عمل، وقتی که شما نتیجه را نگاه کردید، فهمیدید پیشرفت داریم، میفهمیم که سند، سند متقنی است؛ اگر دیدیم هر چه تلاش میکنیم به نتیجه نمیرسیم، میفهمیم یک عیبی در اصل کار وجود دارد، برمیگردیم آن عیب را اصلاح میکنیم. بنابراین، در این برنامهریزی، هم زمانّبندی لازم است، هم تعیین شاخصها لازم است. این دو کاری [است] که عرض کردیم، که البتّه باید پیگیری بشود؛ پیگیریاش را شما باید بکنید، شورای عالی آموزش و پرورش باید پیگیری کند، خود وزیر محترم و دستگاه اداری آموزش و پرورش باید این را پیگیری کنند که به نتیجه برسد.
تبیین سند تحوّل برای مدیران، کارکنان و معلّمین
یک نکتهی دیگر در باب سند هست و آن تبیین سند است. حالا امروز در گزارش آقای وزیر بود که این تبیین انجام میگیرد، لکن آن طور که حالا به من گزارش شده -من خودم در بدنهی آموزش و پرورش حضور ندارم، لکن گزارشهایی به ما میرسد- در بسیاری از جاها اصلاً خبر ندارند از این سند تحوّل. ما میگوییم سند تحوّل، بنده سالهای متعدّد بارها روی سند تحوّل تکیه کردهام، آن مدیر فلان بخش میشنود سند تحوّل را، نمیداند سند تحول چیست! خب اینکه نمیشود. وقتی که ندانست، دل او آشنا نشد، انگیزه پیدا نمیکند. بایستی این تبیین بشود؛ نه فقط برای مدیران، [بلکه] برای کارکنان عمده، حتّی برای معلّمین؛ معلّمین بفهمند این سند چیست. و سند را جوری باید تنظیم بکنید که جذّاب باشد برای همهی اینها که نگاه کنند، یاد بگیرند، بفهمند. حرف اصلی بنده در واقع دربارهی همین مسئلهی سند تحوّل و این خصوصیّاتی بود که عرض شد.
معلّمین؛ افسران سپاه پیشرفت کشور
چند نکتهی دیگر هم میخواهم عرض بکنم. نکتهی اوّل در باب معلّم است. در نظام آموزش و پرورش، هیچ عنصری به قدر معلّم تأثیر ندارد؛ معلّم تعیینکننده است. در واقع در این لشکر عظیم فرهنگی که شما هستید، مجموعهی آموزش و پرورش، این چندین میلیون، افسرانی که عدّهها را و مجموعهها را اداره میکنند همین معلّمینند که هر معلّمی یک کار خاصّی بر عهدهاش است و کاری را دارد انجام میدهد و در واقع یک جمعی را دارد پیش میبرد. در حقیقت معلّمین، افسران سپاه پیشرفت کشورند؛ چون آموزش و پرورش وسیلهی پیشرفت کشور است. معلّمین عزیز ما در حقیقت -به معنای واقعی کلمه، نه به عنوان تعارف- افسران سپاه پیشرفت این کشور هستند.
سه عامل مهم در صیانت از شأن و نقش معلّم: ۱) خود معلّم
خب ما باید از شأن معلّم و نقش معلّم صیانت کنیم. چه کسی صیانت بکند؟ در درجهی اوّل خود معلّمین؛ یعنی معلّم توجّه کند و بداند که آیندهی کشور متأثّر از همّت او و حکمت او است؛ بداند که کاری که او دارد الان سر کلاس انجام میدهد -مخاطبش هر که میخواهد باشد؛ از کودک خردسال تا یک جوان هفده هجده ساله- در واقع دارد آیندهی کشور را میسازد؛ هر معلّمی بایست این را احساس بکند. این به او اعتماد به نفْس میدهد، به او امید میدهد و به او انگیزه میدهد که بتواند کار خودش را خوب انجام بدهد، شأن خودش را والا بداند. وقتی که خود شما شأن خودت را والا دانستی، مردم هرچه فکر میکنند، بکنند. انسان وقتی خودش فهمید، به معنای واقعی کلمه فهمید که چه شأن والایی دارد -که واقعاً هم شأن معلّمی والا است- آن وقت این موجب میشود که از این شأن صیانت بشود و حفاظت بشود.
۲) حمایت آموزش و پرورش
دوّمین عامل، آموزش و پرورش است که باید در عمل، معلّمین را مورد حمایت قرار بدهد. من خوشحال شدم از این گزارشی که راجع به مسکن و مانند اینها آقای وزیر دربارهی معلّمین گفتند -البتّه نشنیده بودم- این کارها باید انجام بگیرد. البتّه مجلس و دستگاههای گوناگون و مرتبط -[یعنی سازمان] برنامه و بودجه و دیگران- هم باید کمک کنند. نگاه به آموزش و پرورش، نگاه به یک دستگاه مصرفی نباید باشد؛ نگاه به یک دستگاه زیربنائی باید باشد. شما اگر چنانچه مبالغ میلیاردها خرج کنید برای اینکه مثلاً یک سد بسازید یا مثلاً یک بزرگراه بسازید، هرگز فکر نمیکنید که پولتان را مصرف کردید و مثلاً هدر دادید. آموزش و پرورش بمراتب، بمراتب، مهمتر از دستگاههای سازندگی دیگری است که در کشور وجود دارد. اینجا جای سرمایهگذاری است؛ شما در واقع هرچه اینجا پول خرج میکنید، دارید سرمایهگذاری میکنید، دارید زیربنا میسازید؛ این را بایستی همه [توجّه کنند]؛ هم مجلس توجّه کند، هم دولت توجّه کند، هم سازمان برنامه توجّه کند و هم خود آموزش و پرورش هم که توجّه به این معنا دارد. این هم عامل دوّم برای صیانت از شأن و نقش معلّم.
۳) فرهنگسازی توسّط دستگاههای تبلیغی
عامل سوّم، دستگاههای تبلیغاتیاند که باید فرهنگسازی کنند؛ یعنی معلّمی [یک] شأن باید باشد که عمدهی این به عهدهی صدا و سیما است. مثلاً فرض کنید که شما میتوانید یک فیلمی بسازید که در آن فیلم معلّم وجود داشته باشد و نقشی داشته باشد که وقتی انسان آن فیلم را نگاه میکند، وقتی انسان این فیلم را میبیند، آرزو کند «کاشکی من معلّم بودم»! این کار، کار لازمی است؛ این کار، کار واجبی است. حالا من گفتم فیلم، نه اینکه یک فیلم درست کنیم و خیال کنیم که کار تمام شد؛ نه، اصلاً این یک جریانی باشد که مرتّباً به شکلهای مختلف، به شکلهای هنری، معلّم ترویج بشود، معلّمی ترویج بشود، احترام و اکرام معلّم به صورت یک فرهنگ عمومی دربیاید و در افکار عمومی اثر بگذارد. این هم این [عامل]. اگر چنانچه این [موضوع، عملی] شد، آن وقت جایگاه معلّم اعتلا پیدا میکند. و این یک مسئله که مسئلهی حفظ جایگاه معلّمی است.
دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه شهید رجائی، تنها مسیر ورود معلّم به آموزش پرورش
مسئلهی دوّم، مسئلهی جذب معلّم است؛ از کجا معلّم پیدا کنیم؟ چه جوری معلّم تربیت کنیم؟ به نظر من این دو دانشگاهی که شما دارید، بسیار چیزهای خوبی است. من سال ۹۷ در دانشگاه فرهنگیان همینها را گفتم.(۵) دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه شهید رجائی یکی از آن بهترین مراکزی است که در کشور برای مسائل فرهنگ و مانند اینها به وجود آمده. باید این جور باشد که حتّی یک معلّم از غیر این مسیر وارد آموزش پرورش نشود. ما دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه شهید رجائی را جوری ظرفیّتسازی کنیم و جوری سازماندهی کنیم که همهی معلّمین به قدر کفایت بیایند از اینجا عبور کنند و وارد آموزش و پرورش [بشوند]. حتّی دورههای کوتاهمدّتی که حالا برنامهریزی شده و دورههایی که وجود دارد، مثلاً یکساله و مانند اینها هم در سایه و در ضمن و با مسئولیّت این دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه شهید رجائی باشد؛ این کار بسیار لازمی است. خب، پس یک نکته این شد که مسیر عبور معلّم و ورودش به آموزش پرورش صرفاً از اینجا باشد. حالا من اینجا به عزیزان مجلس هم سفارش کنم این طور نباشد که یک جوری تصویب کنند که مثلاً یک جمعی، یک وقت بیحساب به شکل برفانباری، همین جوری وارد آموزش پرورش بشوند؛ این جوری مصلحت نیست. هر کاری انجام میگیرد، ورودی معلّمین [باید] از طریق این دو دانشگاه باشد.
لزوم رعایت صلاحیّتها در جذب و گزینش معلّم
کار دوّم اینکه خود این دو دانشگاه در جذب، صلاحیّتها را رعایت کنند؛ صلاحیّت دینی را، صلاحیّت اخلاقی را، صلاحیّت سیاسی را تا آنجایی که ممکن است، توجّه کنند. جذب کنند و به معنای صحیح کلمه گزینش کنند افراد را و وارد کنند. البتّه ما یک سابقهی نامطلوبی در امر گزینش از سالهای قبل در جاهای مختلف داشتهایم که معیارهای گزینش، معیارهای درستی نبوده؛ فرض کنید مثلاً راجع به فلان مسئلهی فقهیِ خیلی کمیاب که از یک فقیه هم آدم بپرسد، معلوم نیست حاضر باشد بتواند جواب بدهد، از یک جوانی بپرسند که اگر جواب نداد، رد بشود؛ این کارها را نکنید. یک گزینش درست و حسابیِ کاملاً خردمندانه و صحیح انجام بگیرد تا با گزینش وارد بشوند. نیروهای بیکیفیّت وارد آموزش پرورش نشوند؛ چون موجب ضرر خواهد بود. معلّمی که این همه اهمّیّت دارد و این همه ارزش دارد و ما دربارهاش این همه تعریف میکنیم، اگر عنصر بیکیفیّت بیفایده یا خدای نکرده مضرّی باشد، طبعاً نتیجهی عکس خواهد داد.
اهمّیّت رعایت عدالت آموزشی
نکتهی بعدی مسئلهی عدالت آموزشی است. بنده البتّه مکرّر در مورد عدالت آموزشی صحبت کردهام. اینکه باید دانشآموز ما در فلان نقطهی دوردست با دانشآموز ما در فلان محلّهی تهران از لحاظ نصیب آموزشی تفاوتی نداشته باشد، یک اصل است؛ حالا یک وقت، یک کسی استعداد بیشتری دارد -که اتّفاقاً در این مراکز دوردست استعدادهای برجسته، استعدادهای درخشان گاهی مشاهده میشود- [این اشکال ندارد]. بایستی ما کاری کنیم که همه بتوانند از سهم مناسب خودشان در آموزش پرورش کشور استفاده کنند. پس عدالت آموزشی به این معنا وجود دارد. البتّه حالا که مسئلهی آموزش مجازی و مانند این حرفها پیش آمده، یک مقداری مسئلهی عدالت حسّاستر است، برای خاطر اینکه ممکن است همه امکان استفادهی از فضای مجازی را نداشته باشند، تمکّن مالی نداشته باشند؛ باید برای این فکری کرد. حالا [اینکه] شما چه کار میتوانید بکنید، [باید فکر کنید]؛ البتّه شنیدم کارهایی را شروع کردهاید؛ باید ادامه بدهید و دنبال کنید. و صدا و سیما بخصوص بایستی کمک کند و آموزش از طریق صدا و سیما میتواند بخش مهمّی از این را جبران کند. بالاخره عدالت آموزشی بسیار مهم است.
یک نکته در باب عدالت آموزشی بحث مدارس دولتی است که مراقب باشیم مدارس دولتی جوری نباشد که دانشآموزی که در مدارس دولتی تحصیل میکند، احساس کند که مثلاً فرض کنید امکان قبولیاش در کنکور کمتر است؛ این [طور] نباید باشد. یعنی بایستی ما سطح مدارس دولتی را، هم از لحاظ آموزش و هم از لحاظ پرورش، جوری بالا بیاوریم که خود آن دانشآموز احساس اعتماد کند، خانوادهی او هم که میخواهند این فرزند را بفرستند به مدرسهی دولتی، احساس نکنند که دارند او را به یک جایی بیپناه میفرستند و رها میکنند؛ این جوری نباید باشد. باید به مدارس دولتی به معنای واقعی کلمه رسیدگی بشود.
آفات و زیانهای احتمالی در آموزش مجازی
در باب آموزش مجازی، یک نکتهی دیگر هم وجود دارد و آن، زیانهایی است که احتمالاً در آموزش مجازی وجود دارد. حالا این شبکهی شاد که به وجود آمده، بسیار چیز خوبی است منتها بایست مراقبت کنید تا این موجب این نشود که جوانها وارد فضای بی بند و بار و رهای اینترنت بشوند و سرشان گرم بشود به یک چیزهای دیگری که هم از لحاظ اخلاقی، هم از لحاظ اعتقادی خطرهای بزرگی برای اینها دارد؛ این را باید کاملاً مراقبت بکنید، یعنی پیشبینی کنید. البتّه دیروز پریروز در زمینهی فکری که آموزش و پرورش در این زمینه کرده، به من یک گزارشی دادند، منتها باید کار کنید در این زمینه؛ یعنی کاری است که نمیشود رها کرد این را؛ چون بحث بهاصطلاح اُنس بچّهها با فضای مجازی، محسّناتی دارد، عیوبی هم دارد. یکی از عیوبش این است که گفتم؛ یکی از عیوبش منزوی شدن بچّهها در خانه است؛ وقتی که با این تبلت و مانند اینها آشنا شدند، میروند سرگرم آن کار میشوند و از محیط خانه و خانواده در واقع بتدریج دور میشوند. باید به اینها توجّه کنید و مراقبت کنید. این هم از این [نکته].
ضرورت اهتمام به فعّالیّتهای پرورشی
نکتهی بعدی که روی آن تکیه میخواهم بکنم، مسئلهی فعّالیّتهای پرورشی است. الان هم در آموزش و پرورش، «پرورش» عقب است؛ یعنی این را بدون هیچ ملاحظهای آدم قاطعاً میتواند بگوید. متأسّفانه مدّتها است که با همهی تأکیدی که در این زمینه شده، بحث پرورش، بحث عقبمانده است؛ یعنی واقعاً به مسئلهی پرورش، به بخش پرورش توجّه لازم و اهتمام لازم نشده، که باید بشود. حالا در قضیّهی فضای مجازی و ارتباط دور و مانند اینها، این معنا یک مقداری بیشتر مهم خواهد بود؛ باید روشها و قالبهای جدیدی را پیدا کنید برای اینکه بتوانید انشاءالله آن جنبهی پرورش را در آموزش و پرورش، در بین این میلیونها نوجوانی که در اختیار شما هست، تأمین کنید.
اهمّیّت شناسایی و پرورش استعدادهای درخشان
بسا باشد که مردی آسمانی
به جانی سر فرازد لشکری را(۷)
چون گاهی اوقات میبینید که یک استعداد برجسته و برتر یک کشور را از یک گذرگاه مهم و خطرناکی عبور میدهد و کارهای بزرگ انجام میگیرد؛ ما هم انصافاً احتیاج داریم، استعداد برجسته هم کم نداریم؛ اوّلاً متوسّط استعدادهای کشور ما از متوسّط جهانی بالاتر است، وانگهی در بین همین مجموعهی جوان و نوجوان ما استعدادهای برجسته و درخشان کم نیست؛ اینها را بایستی انشاءاﷲ دنبال بکنید که این هم خوب است. جایگاه کشور در المپیادها هم بایستی پیش برود که حالا ایشان گفتند که مثل گذشته است؛ مثل کدام گذشته؟ چون در این سالهای اخیر خیلی برجسته نبوده؛ اگر چنانچه مثل این سالها باشد، این تعریف نیست؛ اگر مثل سالهای قبل باشد که آن وقت خب هم تعداد مدالها، هم رنگ مدالها خیلی برجستهتر بود، آن البتّه خوب است.
لزوم ادارهی مهدکودکها و پیشدبستانیها توسّط آموزش و پرورش
یک مسئله، مسئلهی مهدکودکها و پیشدبستانیها است. مهدکودکها متأسّفانه رها است؛ مهدکودکها هم ذیل آموزش و پرورش است. اوّلاً دستگاههای مختلف دولتی با هم در این زمینه بگومگو دارند که این بگومگوها باید برطرف بشود؛ وانگهی وقتی که دستگاه را شما رها بگذارید، دیگران میآیند بچّههای مردم را میگیرند، میبرند آنجا و تربیتهای غلط داده میشود. گزارشهای بسیار بدی بنده دریافت کردم از بعضی از مهدکودکها که واقعاً نگرانکننده است. اداره کنید مهدکودکها را. مهدکودک هم فقط یک مرکز خدماتی نیست که بچّه را حفظ کنند و خدمت بدهند، [بلکه] به یک معنا مرکز آموزشی و پرورشی است، منتها خب با زبان خاصّ خود، با شیوهی خاصّ خود. وقتی که ما میگوییم برای مهدکودکها برنامه داشته باشید، به طریق اولیٰ پیشدبستانیها [اهمّیّت پیدا میکنند]. پیشدبستانی هم جای بسیار مهمّی است، آنجا هم فکر لازم دارد، باید فکر کنید، برای آن برنامه فراهم بکنید و [برای] بچّهها که حالا به طور طبیعی همه از پیشدبستانی عبور میکنند -که سابق [این جور] نبود- این را جوری [اداره] بکنید که انشاءالله اینجا بتوانند از این فرصت استفاده کنند.
علّت اصرار نفوذ طواغیتِ عالَم در آموزش و پرورش کشورها
نکتهی پایانیای که من بخواهم عرض بکنم این است که فکر کنیم چرا این قدر طواغیت عالَم و فراعنهی عالَم به فکرند و اصرار دارند که در آموزش و پرورش کشورها نفوذ پیدا کنند؛ روی این یک قدری باید تأمّل کرد. [این نفوذ] گاهی اوقات با سر و صدا مثل سند ۲۰۳۰ است که سر و صدایش دنیا را گرفت که برای همه هم هست. این به معنای نفوذ فرهنگ و سبک زندگی غربی و اهداف غربی در همهی کشورهای دنیا است. چرا؟ به چه دلیل؟ چرا باید یک کشوری مثل کشور ما با این فرهنگ ریشهدار و عمیق و فرهنگ الهی و ایمانی، فرهنگ برجستهی درخشان ایرانی تحت تأثیر تعلیمات کسانی که تمدّنشان و فرهنگشان یک چیز جدید و مادّی و غلط و شکستخورده است [قرار بگیرد؟] امروز فلسفهِی اجتماعی غرب در خود غرب شکستخورده است؛ خب ببینید چه خبر است! آن روز من راجع به آمریکا گفتم.(۸) در آمریکا از هالیوود تا پنتاگون -یعنی فاصلهی هالیوود و پنتاگون را در نظر بگیرید- همه جا فساد هست؛ هم آنجا، هم آنجا، هم بین اینها. چرا بایستی فرهنگ یک کشوری مثل کشور اسلامی ایران و یا کشورهای اسلامی و شاید بعضی کشورهای دیگر در دنیا تحت تأثیر یک سندی قرار بگیرد که آدمهای این تمدّنها، این کشورها، جوامع فاسد و غلط آن را تنظیم کردهاند؟ بنابراین به این توجّه داشته باشید که نفوذ آنها و اصرارشان بر نفوذ به خاطر تأثیر آموزش و پرورش است؛ به خاطر این است که اینها کارهایی را که به وسیلهی نظامی بهآسانی نمیتوانند انجام بدهند، به این وسیله میتوانند انجام بدهند؛ یک جایی و در یک مواردی با یک وسیلهی عمومی مثل همین سند ۲۰۳۰؛ که متأسّفانه در کشور ما هم به آن توجّه شد، الان هم شنیدهام گوشهکنار بعضی از اجزای این سند همین طور به وسیلهی بعضی آدمهای ناباب یا غافل دارد اجرا میشود و دنبال میشود -و این را خواهش میکنم آقای وزیر به طور جد دنبال کنند- چه مثل نفوذ در آموزش و پرورشِ بعضی از کشورهای منطقه که ما خبر داریم بی سر و صدا و بدون هیاهو دارند کتابهای درسی را، وضع معلّمین را، آموزشها را [تغییر میدهند،] افرادی را جدا میکنند از بین مجموعه و میبرند در کشورهای خودشان یک چند صباح تربیت میکنند برمیگردانند. در آموزش و پرورش میخواهند نفوذ پیدا کنند. این به نظر من خیلی مهم است. لازم است که یک حسّاسیّتی در زمینهِی نفوذ دشمن همه پیدا کنند، همه [حسّاسیّت] داشته باشند و مراقب باشند. او اصرار دارد به نفوذ؛ شما باید بدانید او چرا اصرار دارد. او با این نفوذ میخواهد مقاصد خودش را، اهداف پلید خودش را عملیّاتی کند و آدمهایی درست کند که مثل او فکر کنند؛ بنابراین فرض کنید او که میخواهد یک کشوری را غارت کند، وقتی در داخل کشور کسانی بودند که با این غارت موافق بودند، با او همفکر بودند، این غارت براحتی و آسانی انجام میگیرد. و به هرحال بایستی به این معنا توجّه کرد.
لکّهی ننگ خیانت دولت امارات متّحدهی عربی
یک نکته هم در پایان عرض بکنم راجع به این خیانتی که متأسّفانه دولت امارات متّحدهی عربی کرد؛(۹) هم به دنیای اسلام خیانت کرد، هم به دنیای عرب خیانت کرد، هم به کشورهای منطقه خیانت کرد، هم به مسئلهی مهمّ فلسطین خیانت کرد. این کاری که اماراتیها کردند، یک لکّهی ننگی است؛ البتّه این از بین خواهد رفت، یعنی این حالت دیری نخواهد پایید انشاءالله، لکن این لکّهی ننگ بر پیشانی کسانی که این اقدام را امروز انجام دادند خواهد ماند. اینها خیانت کردند، کار بسیار بدی کردند، پای صهیونیستها را در منطقه باز کردند. مسئلهی فلسطین با این اهمّیّت، [یعنی] غصب یک کشور، آواره کردن یک ملّت، چیز کوچکی است؟ [اینها] به بوتهی فراموشی سپردند و عادیسازی کردند.
ملّت فلسطین، چه در غزّه، چه در بخش اراضی به اصطلاح اشغالی -البتّه همهی فلسطین اراضی اشغالی است، امّا آن قسمتی که حالا در عُرف سیاسی به آن میگویند اراضی اشغالی- از همه جهت زیر فشارهای شدید قرار دارند: این شهرکسازیها، این کارهایی که انجام میگیرد؛ اینها این جوری [هستند]، آن وقت آنها بیایند با اسرائیلیها و با عناصر صهیونیستِ خبیثِ آمریکایی که با اسرائیلیها همراهند -مثل همان یهودیای که در خانوادهی ترامپ هم حضور دارد- [توافق کنند]. و اینها دارند متأسّفانه علیه مصالح دنیای اسلام و مصالح منطقه کار میکنند و با قساوتِ تمام دارند با مسائل این منطقه برخورد میکنند؛ ما نبایستی به آنها کمک بکنیم؛ و اماراتیها به این مسئله کمک کردند. امیدواریم زودتر بیدار بشوند و کاری را که کردند جبران کنند.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال همهی شماها را موفّق بدارد، مؤیّد بدارد تا بتوانید این وظیفهی سنگینی را که بر عهده دارید انشاءالله انجام بدهید و انشاءالله روزبهروز آموزش و پرورش اعتلای بیشتری پیدا کند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
بیانات در ارتباط تصویری با جلسه هیئت دولت
به مناسبت هفتهی دولت(۱)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
السّلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک علیکم منّی جمیعاً سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النّهار و لا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم السّلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
حادثهی عاشورا نشاندهندهی قلّهی جهاد و فداکاری و شهادت در راه خدا
خیلی متشکّریم از بیانات جناب آقای رئیسجمهور و آقایان وزرای محترم. این ایّام هفتهِی دولت، امسال مصادف شده است با ایّام محرّم و دههی عاشورا که قلّهی جهاد و شهادت را نشان میدهد؛ حقیقتاً حادثهی عاشورا نشاندهندهی قلّهی جهاد و فداکاری و شهادت در راه خدا است. اتّفاقاً مناسبت خود این هفته -هفتهی دولت- هم، مناسبت جهاد و شهادت است؛ یعنی دو شهید بزرگوار ما، شهید باهنر و شهید رجائی، کسانی بودند که جهاد کردند و بر اثر این جهاد، خدای متعال شهادت را به آنها پاداش داد. این دو نفر، آن طور که ما از نزدیک شاهد بودیم -هم قبل از انقلاب، هم بعد از انقلاب- کارشان برای خدا بود، سخت کار میکردند، برای خدا کار میکردند، در محاصرهی مشکلات کار میکردند، به منافع شخصی خودشان اصلاً فکر نمیکردند، در پی چهرهسازی برای خودشان و جذب مخاطب اصلاً نبودند؛ اینها خصوصیّات برجسته و مهمّی است و بنابراین، این جور کار کردن، این جور مجاهدت کردن، پیش خدای متعال قطعاً مورد قبول است و شهادت حقّ آنها بود، پاداش آنها بود و انشاءالله امروز مقامشان پیش خدا، متعالی است.
هفتهی دولت فرصتی برای جمعبندی عملکردها، نقد نقاط ضعف و قوّت، تبیین و خبررسانی
خب، هفتهی دولت هفتهِی قابل توجّهی است، هفتهی مهمّی است. این هفته مناسبتی است برای یادآوری و مرور خدمات یکسالهی اعضای دولت؛ جمعبندی عملکردها و نقد نقاط ضعف و نقاط قوّت -که هر دولتی نقاط قوّتی دارد، نقاط ضعفی دارد- نقد درونی، بیش از و پیش از نقد دیگران، و فرصت تبیین و خبررسانی؛ این هم بسیار مهم است. خب امروز خبرهای بزرگ و مهمّی به وسیلهی رئیسجمهور محترم و آقایان وزرا داده شد که خیلی از آنها برای ما تازه بود. انتشار این خبرها و نقد این خبرها مهم است؛ هم دستاوردها را بگویید، هم تنگناها را بگویید، هم آنچه را توانستید انجام بدهید بگویید، هم آنچه را باید انجام میدادید و انجام نشده بگویید؛ مردم خوششان میآید. این جور انسان بتواند همهِی ابعاد قضیّه را بیان کند، این برای مردم شیرین و دلپذیر است، بخصوص در تماسّ مستقیم با مردم؛ تا آنجایی که ممکن است، با مردم مستقیم حرف بزنید. البتّه این روزها محدودیّت هست، لکن از طریق تلویزیون و با تماسهای رودررو با مردم برای آنها توضیح بدهید. و البتّه این [کار] همیشه باید انجام بگیرد؛ این توضیح و تبیین مخصوص هفتهی دولت نیست، همیشه بایستی انجام بگیرد. مردم از گزارشهای صادقانه خرسند میشوند، امیدوار میشوند و خوشحال میشوند.
اهمّیّت سال آخر دولت: ۱) آخرین فرصت برای خدمت
نکتهی بعدی که قابل توجّه و مهم است، این است که از امروز در واقع سال آخر دولت شروع میشود. سال آخر خیلی مهم است؛ از جهات مختلفی مهم است. اوّلین جهتش این است که شما آقایانی که امروز توفیق دارید برای ملّتتان، برای کشورتان، برای خدا، برای اسلام کار کنید، بدانید این آخرین فرصت است؛ این یک سال آخرین فرصتی است که شما دارید. البتّه ممکن است در آینده آقایان مسئولیّتهایی داشته باشند، امّا در این مسئولیّتِ خاص که خیلی هم مهم است -مدیریّت کلان در کشور، آن هم در بخشهای گوناگون- این آخرین فرصت شما است؛ از این آخرین فرصت هر چه میتوانید باید استفاده کنید. و یک سال هم زمان کمی نیست؛ یعنی این جور نباید تصوّر کرد که یک سال چیزی نیست؛ نه، یک سال خیلی زمان است. خب ملاحظه کردهاید، در بعضی از کشورهای دنیا معمول است، در کشور ما هم اخیراً معمول شده که در اوّل مسئولیّت، رؤسای محترم یک فرصت صدروزه را معیّن میکنند میگویند در این ۱۰۰ روز مثلاً این کارها را یا یک کارهایی را انجام میدهیم، مردم هم در فرصت صدروزه قضاوت میکنند، مطبوعات و دیگران میگویند در این ۱۰۰ روز این جور کار شد؛ خب معلوم میشود که در ۱۰۰ روز میشود کارهای مهمّی کرد. یک سال سه تا ۱۰۰ روز به اضافهی یک ۶۵ روز است؛ بنابراین، زمان کمی برای کار نیست.
۲) یادگار نیک برای دولت بعد
علاوهی بر این، بعضی کارهای اساسی را که در دولت شما ممکن است جواب ندهد، برای دولت بعد به یادگار بگذارید؛ بگذارید با نام نیک و با تشکّر از شما یاد بشود در دولتهای بعدی. مثلاً فرض کنید اصلاح ساختار بودجه؛ این کار بلندمدّتی است، کار مهمّی است؛ یا اصلاح نظام بانکی، اصلاح نظام مالیاتی یا اصلاح قانون اجرای سیاستهای اصل ۴۴؛ اینها کارهای ماندگار است، کارهای اساسیای است که برای بعد باقی میماند.
۳) جدّیّت در پیگیری کارهای وعده داده شده
یکی از چیزهایی که در مورد سال آخر قابل توجّه است، این است که کارهایی که شروع شده یا قول آن داده شده سعی بشود تمام بشود. خب وزیر محترم مسکن(۲) قول چهارصد هزار -که البتّه حالا آقای رئیسجمهور گفتند ششصد هزار؛ چه بهتر- واحد مسکونی را تا آخر دوره دادهاند؛ این چیز بسیار خوبی است، کم نیست؛ مجموع اینها یک تحوّلی در امر مسکن به وجود میآورد. الان میبینید مسئلهی مسکن یکی از مسائل کاملاً مشکل کشور است؛ خب با این کار یک گرهی باز میشود، یک کار بزرگی انجام میگیرد. یا طرحهای در دست افتتاح وزارت نیرو که خب خوشبختانه هفتهبههفته این طرحها دارد اجرا میشود. همهی این طرحها را تا آخر سال، همان طور که برنامهریزی کردهاید، با دقّت دنبال کنید، با جدّیّت انجام بدهید تا این کارها انجام بگیرد؛ اینها کارهای زیربنایی است. یا سیاست پالایشگاهسازی که شنیدم یک سیاستی است که الان اجرا میشود. البتّه این سیاست خیلی زودتر از این باید [اجرا] میشد؛ از سالها پیش، از دورههای قبل، بنده مکرّر در مورد پالایشگاهسازی سفارش میکردم، که خب یک خرده تأخیر شده. حالا این سیاست وجود دارد؛ بسیار خوب! دنبال کنید، این کار بسیار مهم است و شاید بتوانیم انشاءالله عمدهی بهرهمندیِ خودمان از نفتِ باارزش را عبارت قرار بدهیم از صادرات نفتی که ارزش افزودهاش مال خود ما است؛ یعنی خود ما این را پالایش کردهایم، گازوئیل یا مثلاً بنزین تولید کردهایم، آن را صادر میکنیم؛ هم صادراتش آسانتر است، هم قیمتش بالاتر است، هم عایدیاش برای کشور بمراتب بیشتر است. یا اقداماتی که در مورد شرکتهای دانشبنیان شروع شده که اینها تا آخر دوره باید با جدّیّت دنبال بشود؛ یک حرکت بابرکتی است این شرکتهای دانشبنیان برای کشور. یا اقدامات مربوط به نظام سلامت، مخصوصاً در مواجههی با کرونا که کارهای بسیار مهمّی با مدیریّتهای خوب بحمدالله انجام گرفته. اینها را ادامه بدهید و با جدّیّت دنبال کنید. بعضی از این کارها -همین طور که اشاره شد- جزو کارهای ماندگار است، مثل مسئلهی کشف دارو یا مثلاً فرض کنید کارهایی مانند آن؛ این چیزها مسائل مهمّی است. مسئلهِی افزایش تولیدات کشاورزی هم که قول داده شده، گفته شده، مسئلهی بسیار مهمّی است. کارهایی که تا الان در این زمینه شده جزو موفّقیّتهای دولت است؛ اینها را در این سال آخر، هر چه میتوانید با جدّیّت دنبال کنید. و بخصوص این کارهای علمی فشردهای که درباب کرونا دارد انجام میگیرد، باید بِجِد در سال آخر دنبال بشود. بنابراین، سال آخر سال مهمّی است و به هیچ وجه نباید به صورت وقت اضافی به آن نگاه کرد.
چند جمله در باب مسائل اقتصادی کشور:
چند جمله در باب مسائل اقتصادی کشور: خب گزارشهایی که آقای رئیسجمهور و آقایان دادید، عمده متوجّه مسائل اقتصادی بود، من هم یک چند جملهای را در این زمینه تذکّر میدهم که مورد توجّه باشد.
۱) تولید؛ کلید اصلی اشتغال، کاهش توّرم و ایجاد ارزش پول ملّی
اوّلاً مسئلهی تولید. خب تولید، همان طور که ما هم اشاره کردیم، دوستان هم اشاره کردید، کلید اصلی است برای اشتغال، برای معیشت، برای کاهش تورّم، برای ایجاد ارزش پول ملّی؛ تولید واقعاً مادر همهی اینها است؛ هر چه میتوانیم در مورد تولید بایستی کار کنیم. ما در این چند سال مکرّر اشاره کردهایم و شعار سال هم که امسال «جهش تولید» است. آنچه من میخواهم روی آن تکیه کنم، این است که تولید یک موانعی دارد؛ این جور نیست که انسان بتواند راحت به سمت افزایش تولید یا جهش تولید که ما گفتیم برود؛ موانعی هست؛ بروید سراغ این موانع، این موانع را برطرف کنید. ممکن است آقایان به ذهنشان بگذرد که خب موانع در اختیار ما نیست، مثلاً تحریم خارجی است؛ بله، بعضی از موانع این جوری است و تحت اختیار ما نیست؛ بحث حبس پولهای نفت ما، حبس امکانات ما، جلوگیری از فروش نفت ما در بخش مهمّی و مانع شدن از اینکه چیزهایی را وارد کنیم -ماشین لازم داریم، قطعات لازم داریم- در اختیار ما نیست، لکن بسیاری از موانع هم موانعی است که در درون کشور است و اینها بِجِد موجب مانع شدن از تولید و موجب جلوگیری از جهش تولید است؛ اینها را میشود برطرف کرد. من چند مورد از اینها را ذکر میکنم.
موانع جهش تولید: ۱-۱) واردات بیرویّه
یکی مسئلهی واردات بیرویّه است که ما مکرّر روی این تکیه کردهایم. تولیدکنندگان مکرّر نامه مینویسند، شکایت میکنند، مراجعه میکنند، با بعضی از اینها در تلویزیون مصاحبه میشود و ذکر میکنند؛ [مثلاً] کارخانهای است، یک کالایی را که مورد نیاز کشور هم هست دارد تولید میکند، چشمش به دست مشتری داخلی است -خیلی از مواقع هم این مشتری خود دولت است- در این هنگام میبینند که همین کالا از یک طریقی از خارج وارد میشود! حالا ممکن است با امکانات بهتری، مثلاً با قیمت ارزانتری، امّا موجب ورشکستگی این تولید میشود. این واردات بیرویّه چیز خیلی خطرناک و مهمّی است. گاهی اوقات این واردات، واردات لوکس است؛ یعنی هیچ نیازی به آن نیست.
شنیدم که برای واردات یک نوع گوشی لوکس آمریکایی در سال ۹۸ حدود نیم میلیارد دلار -این جور گزارش شد به ما- مصرف شده! البتّه بخش خصوصی این کار را میکند، منتها بایستی دولت جلوی این را بگیرد. این یکی از مانعها.
۲-۱) مسئلهی قاچاق
یکی از موانع مسئلهی قاچاق است. جلوگیری از قاچاق به عهدهی خود ما است؛ این را دیگر نمیشود انسان از دیگری توقّع داشته باشد. بایستی همهِی دستگاههای کشور -دستگاههای مربوط به قوّهی مجریه عمدتاً و دستگاههای مربوط به قوّهی قضائیّه و دستگاههای نیروهای مسلّح- با همکاریِ هم، به طور جد جلوی قاچاق را بگیرند، که واقعاً یک رقم تکاندهندهای است. این گزارش تحقیق و تفحّصی که در اردیبهشت در صحن علنی مجلس خوانده شد، میگوید که حجم قاچاق ۲۵/۵ میلیارد دلار است! این خیلی رقم بالایی است؛ این مربوط به گزارش تحقیق و تفحّص مجلس است.
۳-۱) مشکلات قطعهسازی
یکی از موانع، همین مشکلات قطعات است که مکرّر به ما گفته میشود که مثلاً فرض کنید فلان ماشین فلان قطعه را ندارد، نمیدهند. خب ما در کشور نهضت قطعهسازی داریم که خوشبختانه راه افتاده؛ الان چند سال است که نهضت قطعهسازی راه افتاده از طرف بخشهای نیروهای مسلّح، وزارت دفاع و بعضی از بخشهای دیگر. خیلی خب؛ شما قطعات مورد نیاز را به مراکزی که قطعهسازی میکنند، به مراکزی که تحقیق و پژوهش در این زمینه میکنند، ارجاع کنید تا آنها برایتان قطعه را بسازند؛ و میتوانند. من عرض بکنم ما قطعات بسیار ظریف و پیچیده را خوشبختانه توانستهایم بسازیم؛ در نیروهای مسلّح، بعضی از قطعاتی که تصوّر نمیشد که قابل ساخت باشد، خوشبختانه ساخته شد. از این نهضت قطعهسازی استفاده بشود.
۴-۱) ناهماهنگی در بخشهای پاییندستی
یکی از موانع هم در یک جاهایی بعضی از ناهماهنگیها در بخشهای پاییندستی است. حالا آقایان وزرا در صدر، هماهنگیهایی دارند و کارهایی را با هم بهاتّفاق انجام میدهند که گزارش بعضیاش امروز داده شد؛ لکن در بخشهای پاییندستی گاهی ناهماهنگیهای عجیب و غریبی هست. فرض بفرمایید که حالا مثلاً در این گزارش تلویزیونی، یک مصرفکنندهی فولاد شکایت میکند که ورق فولاد را به من نمیدهند؛ مورد نیازش است، ورق فولاد هم در داخل تولید میشود، خوبش هم تولید میشود. این تولیدکنندهی بخشِ پاییندستیِ فولاد است، مثلاً لوازم خانگی تولید میکند، احتیاج به فولاد دارد. یا مصرفکنندهِی موادّ پتروشیمی؛ کارخانهجاتِ پاییندستیِ بسیار زیادی هستند که به موادّ پتروشیمی احتیاج دارند، اینها مراجعه میکنند که به اینجا به دلایل مختلف فروخته نمیشود یا مثلاً به قیمتهای گران یا با مشکلاتی [فروخته میشود]. حالا مثلاً فرض کنید شب که در خبرها تلویزیون این را پخش میکند -ما میشنویم دیگر؛ بخشهای خبر را معمولاً همه میشنویم- به نظر من آن وزیری که میشنود این خبر را، همان شبانه با آن بخشی که از این قضیّه شکایت دارد تماس بگیرد، تلفن بزند، برای فردا قرار بگذارند، فردا بروند تا عصری مشکل را برطرف کنند؛ یعنی واقعاً این جور میشود موانع تولید را برطرف کرد. البتّه بعضی از مشکلات پیچیدهتر است، بحث صبح تا عصری نیست -بنده یک مقداری مطّلعم از مشکلات اجرا- لکن بسیاری از آنها واقعاً همین جور است که با یک نشست یک ساعته، دو ساعته و مانند اینها مشکل برطرف میشود. بنابراین، موانع تولید را بایستی برطرف کرد. این هم یک مطلب.
۵-۱) پیچوخمهای اداری در اعطای مجوّزها
یک مطلب دیگر که جزو موانع تولید است و خوشبختانه حالا در گزارشهایی که آقایان دادید اشارهی به این هم شده، مسئلهی مجوّزها است که حالا میگویند زمانش کم شده؛ [این] خیلی مهم است. مجوّزها واقعاً پیچوخمهای اداریِ عجیب و غریبی دارد؛ حالا گفتند ۷۲ روز، [امّا در] مواردی خیلی بیش از ۷۲ روز مجوّزها مشکل پیدا میکرده. خب بایستی روی این زمینه کار کرد؛ مسئلهی تسهیلات بانکی و از این قبیل که به نظر من بایستی به این توجّه کرد؛ برداشتِ موانع.
۶-۱) صادرات موادّ خام یا صادرات فلّهای
در حاشیهی مسئلهی تولید، من یک نکتهی دیگری را عرض بکنم که آن هم بیارتباط به مسئلهی تولید نیست و آن مسئلهی صادرات موادّ خام یا صادرات فلّهای است که یک نمونهاش را قبلاً در مورد نفت گفتیم. یکی از مشکلات ما همین است که ما موادّ خام را بدون فراوری و بدون اینکه ارزش افزودهاش را برای کشور خودمان، برای سرمایهدار خودمان، برای کارگر خودمان فراهم بکنیم، میفرستیم خارج. سنگ معدنی قیمتی ما میرود خارج، آنجا فراوری میشود و فروخته میشود؛ گاهی هم همان سنگی که ما خامش را دادیم رفته، دوباره با چند برابر قیمت به داخل آورده میشود! من مکرّر راجع به مسئلهی معدن، راجع به همین سنگهای ذیقیمتی که در کشور ما هست و گاهی آن طوری که شنفتم بعضی از اینها در دنیا بینظیر یا کمنظیر است، [تأکید کردهام]. یا فرض بفرمایید خاک جزیرهی هرمز -این خاک باارزشی که جزیرهی هرمز دارد- زعفران جنوب خراسان، خرمای مناطق گرمسیری. خب خرمای ایران [واقعاً بینظیر است]. یک وقتی چند سال قبل از این، یکی از کشورهای عربی یک بستهی خرما هدیه فرستاده بود برای ما، به عنوان هدیههایی که میفرستند؛ بنده آوردم و در هیئتِ دولتِ آن وقت نشان دادم، گفتم این بهاصطلاح مصداق کامل «زیره به کرمان بردن» است! مرکز خرمای دنیا و بهترین خرمای دنیا اینجا است، آن وقت او برای ما فرض کنید که خرما را [هدیه میفرستد]؛ منتها او در بستهبندی بسیار زیبا و شکیل، ما گاهی اوقات داخل حصیر و در بستههای [دیگر]. حالا اخیراً یک مقداری بستهبندیها بهتر شده، امّا بایستی این دنبال بشود؛ این هم مهم است. چند شب پیش تلویزیون راجع به گشنیز میگفت که گشنیز را به صورت فلّهای میبرند خارج و با قیمتهای بسیار زیادی بعد از فراوری در دنیا فروش میرود. پس یک نکتهای که ما در باب مسائل تولید خواستیم عرض بکنیم، مسئلهی برداشتن موانع تولید است که اینها است.
لزوم تشکیل کارگروه شناسایی موانع تولید
من البته قبلاً پیشنهاد کردم که برای شناسایی موانع تولید و برطرف کردن موانع تولید، یک کارگروهی تشکیل بشود از طرف رؤسای سه قوّه -چون مربوط به سه قوّه است- و رؤسای محترم هم اعلام پذیرش کردند و گفتند که «بله، این کار خوبی است». من نمیدانم تا حالا تشکیل شده یا تشکیل نشده؛ اگر نشده، خیلی خوب است که این کارگروه تشکیل بشود و به صورت شبانهروزی کار بکنند و انشاءالله بتوانند موانع تولید را برطرف کنند، چون تولید در بخش اقتصاد از همه چیز مهمتر است.
۲) اهتمام به سرمایهگذاری
موضوع دوّمی که در زمینهی مسائل اقتصاد میخواهم عرض کنم ــ که این هم باز به نحوی به تولید برمیگردد ــ مسئلهی سرمایهگذاری است. سرمایهگذاری یک موضوع خیلی مهمّی است برای ایجاد رونق اقتصادی، برای افزایش تولید، برای جهش تولید. اساس کار، سرمایهگذاری است. سرمایهگذاری در کشور ما سالها است که اختلال پیدا کرده؛ یعنی واقعاً سرمایهگذاریِ لازم انجام نمیگیرد. آنچه در این زمینه باید انجام بگیرد اهتمام به سرمایهگذاری است. حالا آن طور که در ذهن من هست -در گزارشها هست، به ما هم گزارش کردهاند- شاید به نظرم حدود ده سالی است که ما از لحاظ سرمایهگذاری عقبیم و ضعیفیم. چند کار لازم باید انجام بگیرد:
۱-۲) تکمیل سرمایهگذاریهای نیمهکاره
اوّلاً یک کار اوّلی و ابتدائی که خیلی مهم است، این است که ما در یک بخشهایی سرمایهگذاریهای کلانی کردهایم که تمام نشده، یا نیمهکاره رها شده، یا با کُندی پیش میرود؛ اوّلین کار این است که ما این سرمایهها را زنده کنیم، احیا کنیم، یعنی این سرمایهگذاری را به کمال برسانیم؛ چون سرمایهگذاری وقتی نصفهکاره میماند، معنایش این است که از کیسهی کشور و ملّت و دولت یک پولی، یک جایی صرف شده و لکن بازده ندارد؛ باید این را به بازده برسانیم که مردم از این سرمایهگذاری استفاده کنند. و باید هیچ طرح بزرگ سرمایهگذاری در کشور بلاتکلیف نماند که این در درجهی اوّل از وظایف [سازمان] برنامه و بودجه است و [بعد] دستگاههای مختلف.
۲-۲) تشویق سرمایهگذاری
مطلب دوّم این است که سرمایهگذاری را تشویق کنید؛ چون سرمایهگذاری عمدتاً باید به وسیلهی بخش خصوصی انجام بگیرد. دولت صرفاً در آنجاهایی که بخش خصوصی یا نمیتواند یا رغبتی ندارد یا بازدهی برای بخش خصوصی ندارد میتواند سرمایهگذاری کند؛ سرمایهگذاری را بخش خصوصی باید انجام بدهد. بخش خصوصی هم امروز امکانات دارد؛ یعنی امروز پول در کشور کم نیست؛ میبینید دیگر که بحث نقدینگی و چند برابر شدن نقدینگی سر زبانها است؛ بنابراین پول هست؛ باید سرمایهگذار تشویق بشود به سرمایهگذاری. تشویق هم راههای مختلفی دارد، راههایی هست که برای کسی پنهان نیست: مشکلات مالیّاتی برطرف بشود، مشکلات مجوّزها برطرف بشود، مشکلات تسهیلات بانکی برطرف بشود؛ اینها کارهایی است که همه بلدند [منتها] باید بنشینید، اهتمام کنید، انشاءالله این تشویقها انجام بگیرد. این هم یک مسئله است.
۳-۲) هدایت نقدینگی به سمت تولید
این مسئلهی هدایت نقدینگی را من یک بار دیگر هم در مرکز عمومی گفتم،(۳) خصوصی هم به مسئولین مکرّر گفته شده که ما این نقدینگی موجود را به سمت تولید هدایت کنیم. البتّه من در سال ۹۷ در همین جلسهی هیئت دولت و هفتهی دولت گفتم که یک هیئت شبانهروزی متخصّص معیّن بکنید که بنشینند روشهای مدیریّت نقدینگی را جستجو [کنند]؛(۴) این نقدینگی موجود باید مدیریّت بشود و هدایت بشود به سمت تولید که این کار آسانی نیست، کار مشکلی است، روشهای ویژهای لازم دارد؛ من گفتم یک هیئتی بنشینند و این کار را انجام بدهند. من نمیدانم این هیئت تشکیل شده یا نشده؛ به هر حال اگر نشده، باز هم زمان باقی است و انَشاءالله این کار انجام بگیرد تا اینکه نقدینگی موجود سرازیر بشود به سمت قسمت واقعی اقتصاد و به تولید برسد. این هم یک موضوع.
۳) لزوم تقویت ارزش پول ملّی
موضوع سوّمی که در بخش مربوط به اقتصاد میخواهم عرض بکنم، مسئلهی ارزش پول ملّی است که خب این هم بیارتباط به آن بحثهای قبلی نیست. البتّه ارزش پول ملّی علیالاصول یک چیزی است که به رشد تولید کشور و رشد توسعهی کشور و رشد اقتصادی و تقویت بنیهی اقتصادی کشور ارتباط دارد؛ عمدتاً این است لکن یک چیزهایی هم در حاشیهی این وجود دارد. البتّه اگر ما بتوانیم تولید را تقویت کنیم، پول ملّی به طور طبیعی تقویت خواهد شد؛ اگر بتوانیم بنیهی اقتصاد را قوی کنیم، پول ملّی طبعاً تقویت خواهد شد و تقویت پول ملّی در امر معیشت مردم یک تأثیر فوقالعادهای دارد دیگر؛ تأثیر مستقیم در امر معیشت مردم دارد، لکن در کنار آن کارهای بلندمدّت -که تقویت بنیهی اقتصادی کار کوتاهمدّتی نیست- بعضی از کارهای کوتاهمدّت هم وجود دارد.
یکی اینکه مشخّص شده است که دخالتهای بدخواهانهای در کار ارز میشود که اینها در کاهش قیمت پول ملّی و ارزش پول ملّی تأثیر میگذارد. بعضی از دخالتها، دخالتهای بدخواهانه است؛ بعضی بدخواهانه نیست، [بلکه] سودجویانه است. اعلام شد که ۲۷ میلیارد دلار پول صادراتی است که برنگشته؛ خب این مسئلهی مهمّی است. البتّه گاهی اوقات این برنگشتن به خاطر یک عوامل منطقی است که برنمیگردد، امّا گاهی هم به خاطر این است که مثلاً فرض کنید این پول را، این ارز را این جناب، برده در فلان کشور زمین خریده، ملک خریده، آنجا رفته کارهایی مانند اینها کرده؛ این قابل قبول نیست. حالا گزارشهایی در این زمینه هست که در یکی از کشورهای همسایهی ما، بیشترین تعداد ملکی که خریداری شده، مربوط به ایرانیهایی است که آنجا ملک خریدهاند؛ خب این اصلاً قابل قبول نیست. یا اگر بخواهند این را صرف کنند برای واردات کالاهای غیر لازم، یا کالاهای لوکس و بکلّی غیر مورد انتفاع که نمونهاش را عرض کردم: یک گوشی تلفن لوکسی را از آمریکا آوردهاند و نیم میلیارد، پانصد میلیون یورو صرف این کار بشود؛ حالا تعجّب هم میکنم که چطور آنها که این همه تحریم میکنند ما را، این یکی را و امثال اینها را ما در تحریم نداریم؛ اینها واقعاً کارهایی است که قابل قبول نیست. یکی این است، یکی هم برخی از تصمیمهای نسنجیدهی بعضی از دستگاهها است. البتّه خوشبختانه بانک مرکزی فعّالیّتهای خوبی را در این زمینه انجام داده و شروع کرده و دنبال میکنند که همه هم باید به آن کمک کنند؛ به نظر ما همهی دستگاههای دولتی باید به بانک مرکزی کمک کنند؛ چون مباشرتاً مسئلهی پول و ارز، کاهش ارزش پول یا افزایش ارزش پول به سیاستهای آنها ارتباط پیدا میکند؛ لذا همه باید کمک کنند تا بانک مرکزی بتواند کارش را انجام بدهد. خوشبختانه کارهای خوبی هم دارد انجام میشود.
ضرورت راهاندازی سامانههای اطّلاعاتی
یکی از مسائلی که اینجا به ما گفته شده و بنده هم چندبار به بعضی از مسئولین ذیربط همین را تذکّر دادهام، راهاندازی سامانههای اطّلاعاتی است که در این زمینه وجود دارد که اجرای این سامانهها مدّتها و چند سال است تصویب شده؛ بعضیهایش هم راهاندازی شده، لکن بعضی هم راهاندازی نشده. راهاندازی سامانههای اطّلاعاتی و متّصلکردن آنها به یکدیگر، به دولت کمک میکند برای اینکه بتواند اطّلاعات لازم را در این زمینه به دست بیاورد. این هم مثل سامانهی صدور مجوّزهای سرمایهگذاری، سامانهی مالیات، سامانهی مبارزهی با قاچاق کالا و ارز، سامانهی مربوط به پولشویی خیلی مهم است و برای هر ساختاری که شما بخواهید اصلاح بکنید، این سامانهها ضروری است؛ علاوه بر اینکه به طور جاری هم به شما کمک میکند.
۴) منوط نکردن مسائل اقتصادی به تحوّلات خارجی
یک موضوع دیگر در زمینهی مسائل اقتصاد که به نظر من موضوع مهمّی است و در [این] زمینه، آخرین موضوعی است که عرض میکنم، این است که در مسائل اقتصادی کشور، اقتصاد کشور را مطلقاً به تحوّلات خارجی نباید پیوند زد؛ یعنی شما برنامهریزی اقتصادی را مطلقاً موکول و منوط نکنید به اینکه تحریمها برطرف بشود، یا کاهش پیدا کند؛ نه، فرض را بر این بگذارید که تحریمها بنا است دَه سال بماند. برنامهریزی اقتصادی بایستی بر اساس امکانات درونی و -همان طور که بارها گفتیم- درونزایی و به ظرفیّتهای داخلی تکیه کردن، انجام بگیرد. این درست نیست که مثلاً فرض کنید ما بگوییم اگر چنانچه انتخابات فلان کشور، فلان جور شد، مثلاً این جور میشود؛ نه نخیر، انتخابات آنجا هر جور میخواهد بشود. ما بایستی برنامهی اقتصادی کشور را با توجّه به مسائل درونی کشور، با توجّه به امکاناتِ خودمان برنامهریزی کنیم؛ واقعاً یک خطای راهبردی است که ما مسائل اقتصادی را منوط کنیم به تحوّلات خارجی. و نباید تکیه کرد به مسائل خارجی؛ [که] آنها هر جور بخواهند، تصمیم بگیرند. ممکن است یک روز تصمیم خوبی بگیرند، ممکن [هم] هست تصمیم بدی بگیرند؛ اگر تصمیم خوبی بود از آن استفاده خواهیم کرد، لکن این جور نیست که برنامهی اقتصادیمان را موکول کنیم به اینکه آنها چه جوری تصمیم بگیرند. این هم مسئلهی مهمّ دیگر.
اهمّیّت فضای مجازی و لزوم راهاندازی شبکهی ملّی اطّلاعات
مسائل دیگری هم البتّه در کشور وجود دارد. یک مسئله که من اصرار دارم روی آن تکیه بکنم، مسئلهی فضای مجازی است؛ خب فضای مجازی خیلی مهم است. آقایانی که در زمینهی فضای مجازی نظراتی دارند و ابراز میکنند و گاهی میگویند که این جزو زندگی اصلی مردم است -که ما هم قبول داریم؛ الان واقعاً فضای مجازی، یک بخش حقیقی از زندگی مردم شده؛ حالا دولت الکترونیک و از این قبیل که به جای خود محفوظ است- شکّی نیست [امّا] آنچه عرضِ من است و من روی آن تکیه میکنم این است که فضای مجازی بدون اختیار ما، از بیرون از اختیارِ ما دارد مدیریّت میشود؛ بحث این است. فضای مجازی یک چیزی نیست که آدم بتواند مثل یک آب روانی هر جور که میخواهد از آن استفاده بکند؛ دیگران دارند این آب را به یک سمتی که خودشان میخواهند هدایت میکنند؛ آنها دارند مدیریّت میکنند این فضا را. خب وقتی که ما میدانیم کسانی از بیرون دارند فضای مجازی را -که ما هم دستاندرکارش هستیم و مبتلابهِ ما است- هدایت میکنند و مدیریّت میکنند، ما نمیتوانیم بیکار بنشینیم در مقابل او؛ ما نمیتوانیم مردممان را که با فضای مجازی ارتباط دارند، بیپناه رها کنیم در اختیار آن مدیری که دارد پشت پرده، فضای مجازی را اداره میکند. عوامل مسلّط بینالمللی در این زمینهها بشدّت فعّالند: از لحاظ خبردهی، خبررسانی، تحلیل دادهها و امثال گوناگون؛ هزاران کار دارد انجام میگیرد روی فضای مجازی. برای خاطر این است که بنده روی مسئلهی شبکهی ملّی اطّلاعات این همه تأکید میکنم. این شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملّی فضای مجازی که تشکیل دادهایم و بنده اصرار داشتم و دارم که این [شورا] تشکیل بشود و رؤسای محترم در آن شرکت کنند و تصمیمگیری کنند و اجرا کنند، به خاطر اهمّیّت این مسئله است؛ نمیشود این مسئله را رها کرد. و من میبینم که آن اهتمام لازم به خرج داده نمیشود. خب الان شبکهی ملّی اطّلاعات اجزائی دارد، این اجزا باید در زمانبندیهای مشخّص تحقّق پیدا کند؛ آدم میبیند که تحقّق پیدا نمیکند، از زمانبندیها عقبند؛ یا سیاستهای اصولیای در زمینهی پهنای باند وجود دارد که مکرّر ابلاغ شده، خب این سیاستها باید رعایت بشود و اینها مورد درخواست و تأکید مؤکّد اینجانب است.
قدر دانستن خدمت در نظام جمهوری اسلامی
یک نکتهای هم که ربطی به مسائل اقتصادی و این قبیل مسائل ندارد لکن به نظر من خیلی مهم است، این نکتهی آخری است که به حضّار محترم میخواهم عرض بکنم. خطاب هم فقط به قوّهی مجریّه نیست، به همهی دستاندرکاران و مسئولان کشور است؛ چه در قوّهی مجریّه، چه در قوّهی قضائیّه، چه در قوّهی مقنّنه، چه بخشهای گوناگونی که در حاشیهی اینها حضور دارند؛ و آن، این است که دوستان! قدر خدمت در این نظام را بدانید، خدمت در این نظام خیلی باارزش است. البتّه خدمت در همه جا باارزش است؛ هر مسلمانی، در هر نقطهای از عالم، در هر سطحی یک خدمتی به افراد، به انسانها، به بشریّت بکند، این یقیناً ثواب دارد، ارزش دارد و انشاءالله خدای متعال اجر میدهد، لکن در جمهوری اسلامی فقط این نیست؛ خدمت کردن در جمهوری اسلامی علاوهی بر این، یک نکتهی بسیار مهمّ دیگری دارد و آن، این است که خدمت شما، حرکت شما و کار شما کمک میکند به رونمایی از الگویی که اسلام برای جامعهسازی و برای مدیریّت جامعه دارد نشان میدهد؛ این خیلی مهم است.
شکست الگوی سرمایهداری و محصولات تمدّن غربی
خب تمدّن غربی الگوهای مدیریّت و جامعهسازی و نظامسازی و حکومت را به میدان آورد و نشان داد؛ هم کمونیسم یک جور -سوسیالیسم و کمونیسم وانواع و اقسام سوسیالیسمهایی که دولتهای مختلف به شکل آنها به وجود آمدند- و سرمایهداری و بهاصطلاح لیبرالیسم و مانند اینها هم یک جور دیگر؛ اینها فراوردههای غرب است و این فراوردهها شکست خورده؛ امروز این محصولات تمدّن غربی در مدیریّت جامعه و مدیریّت بشر شکستخورده است. آن یکی که جمع شد، این یکی هم خیمه و خرگاهش(۵) در حال اغتشاش و نابسامانی است که دارید مشاهده میکنید. قلّهی باشکوه این الگوی غربیِ سرمایهداری، آمریکا است که وضعیّت آن را مشاهده میکنید که به معنای واقعی کلمه یک الگوی شکستخورده است. بیشتر از همه جا در آمریکا ارزشهای بشری دارد لگدمال میشود. با این نظامهای حکومتی، بایستی ارزشها را زنده کنند؛ حالا ارزشهای دینی به کنار، ارزشهای معنوی که آنها به آن توجّه هم ندارند، احساس هم نمیکنند آنها را، به کنار؛ ارزشهای بشری، ارزشهایی که عقلهای بشر آنها را میفهمد، [یعنی] مسئلهی امنیّت، مسئلهِی سلامت، مسئلهی عدالت، اینها دارد بکلّی در این الگوی مسلّط غربی بیش از همه جا لگدمال میشود. در آمریکا جرم و جنایت از همه جای دنیا بیشتر است؛ این حرفی است که خودشان دارند میگویند، آمارهایی است که خودشان دارند میدهند. در آمریکا فاصلهی طبقاتی وحشتناک است؛ آمریکا کشور ثروتمندی است امّا بیشترین بخش این ثروت در اختیار یک عدّهی انگشتشمار است؛ انگشتشمار به معنای واقعی کلمه؛ بیشترین بخش این ثروت در اختیار آنها است. تعداد گرسنهها، درماندهها، بیخانمانها در آمریکا به نسبت، از همهی کشورهای دنیا بیشتر است. البتّه برخی از کشورهای بسیار فقیری که مثلاً در آفریقا هستند را مورد نظر ندارم، کشورهای متعارف دنیا، چه آنهایی که به عنوان کشورهای پیشرفته محسوب میشوند، چه آنهایی که در حال پیشرفت محسوب میشوند، از همه جا تعداد و نسبت درماندگان و بیخانمانها و فقرا و مانند اینها در آمریکا بیشتر است. طبق اعلام صریح رقبا در کارزارهای انتخاباتی آمریکا -که هم اخیراً گفتند، هم قبلها گفته بودند- از هر پنج کودک آمریکایی، یکی گرسنه است که اینها واقعاً در دنیا کمنظیر است.
درجهی بالای انحطاط فکری در آرمانشهر غربزدهها
ناامنی درونی شهرهای [آمریکا] در دنیا کمنظیر است؛ یعنی واقعاً در خیابان جوانی که بیرون میرود، خاطرجمع نیست که یک نفری، یک دیوانهای، یک مستی، یک عقدهایای همین طور اسلحه را به طرف او نگیرد، او را بِتنهایی یا در بین جمعی به قتل نرساند. میبینید دیگر که این آمار جنایتهای آمریکا عجیب و غریب است؛ اصلاً انسان گیج میشود از شدّت و افزایش اینها. حالا اینها مربوط به داخل آمریکا است که خب مسائل آمریکا و مشکلات درونی آمریکا و مشکلات مدیریّتیِ نظام سرمایهداری در آمریکا بیش از اینها است و تفصیلات زیادی دارد؛ لکن علاوهی بر اینها آن کاری است که در دنیا آمریکا دارد انجام میدهد؛ قتل، غارت، جنگافروزی، ایجاد ناامنی جزو کارهای رایج آمریکا است. امروز شما ملاحظه کنید در سوریه، در فلسطین، در یمن جای پای آمریکا بوضوح مشاهده میشود. امروز در اینها است، دیروز در عراق و افغانستان که هنوز هم ادامه دارد در بعضی از اینها، قبلتر از آن در ویتنام، قبلتر در هیروشیما؛ همه جا در سراسر دنیا انسان آثار جنایتکاری آمریکا و غرب را -عمدتاً آمریکا را- مشاهده میکند. درجهی بالای انحطاط فکری آنها را هم از انتخابهایشان میشود فهمید. ببینید چه افرادی، چه شخصیّتهایی را به عنوان شخص اوّل در آمریکا بر سرِ کار آوردهاند و دارند به دنیا نشان میدهند که دنیا آنها را رد میکند و تحقیر میکند! آرمانشهرِ غربزدهها اینجا است، این همان آرمانشهری است که غربزدهها -حالا بعضی در کشور خود ما و بعضی در کشورهای دیگر- به عنوان یک نقطهی برجسته و آرمانشهر به آن نگاه میکردند؛ این خصوصیّات آمریکا است؛ یعنی الگوهای بشری به این شکل است.
ایمان، علم و عدل؛ سه عنصر اصلی الگوی اسلامی برای نظامسازی
اسلام الگوی مستقلّ خودش را دارد. الگوی اسلامی برای نظامسازی و جامعهسازی به طور خلاصه یک الگویی است مرکّب از ایمان و علم و عدل؛ این سه عنصر اصلی است. ایمان به معنای ایمان توحیدیِ خالص که این ایمان توحیدیِ خالص، هم در ساخت شخصیّت انسانها تأثیر میگذارد، هم در ساخت جامعه و قوارهی عمومی جامعه اثر میگذارد، و هم در عمل شخصی امتداد دارد، هم در شکل اجتماعی. علم با گسترهی بیانتهای [آن] -هم علم الهی، هم علم طبیعی به آن [معنا] که غربیها هنرشان را در آن نشان دادند، [یعنی] تسخیر طبیعت و تسلّط بر طبیعت و مانند اینها- جزو چیزهایی است که در اسلام ممدوح است. بعد انسان عروج میکند از این مرحله به مراحل بالاتر؛ علم به هویّت انسان، علم به عالَم ملکوت و علوم الهیِ برتر از این حرفها. این علم شامل همهی این مسائل است. عدل هم به معنای وسیع عدل؛ هم عدالت اقتصادی، هم عدالت قضائی، هم عدالت اجتماعی، [یعنی] عدالت به معنای واقعی کلمه. این، آن چیزی است که امام به ما یاد داده.
ما البتّه در هر سه بخش عقبیم. تحرّک ما تحرّک مناسب و شایستهای نبوده امّا الگو این است که انسان این را در شعارها، در اظهارها، در جهتگیریها، در حرکتهایی که در این ۴۱ سال در جمهوری اسلامی صورت گرفته، در شخصیّتسازیهایی که صورت گرفته، میتواند مشاهده بکند؛ نمونههایش شهدای بزرگ ما هستند، نمونهاش شهید بهشتی است، نمونهاش شهید رجائی است، نمونهاش شهید باهنر است، نمونهاش شهید مطهّری و تا این آخر شهید قاسم سلیمانی است؛ الگوی اسلامی این است. شما با عملکرد خودتان میتوانید این الگو را در چشم مردم جهان شیرین کنید و تبلیغ کنید آن را، برجسته کنید یا خدای نکرده بعکس، آن را از چشمها بیندازید. بنابراین، خدمت در جمهوری اسلامی این [طور] است؛ فقط صرف این نیست که ما با خدمت خودمان یک کمکی به آحاد بشر یا به جمع معیّنی یا به کشور میکنیم؛ مهم این است که ما با این کار خودمان، با این عملکرد خودمان، با این خدمت خودمان، داریم در واقع چهرهی اسلام را و الگوی اسلامی را نشان میدهیم. و این الگو وجود دارد؛ چه مستکبرها بخواهند، چه نخواهند، این الگوی تازه سر برآورده در دنیا، و آنها هم از همین میترسند؛ دشمنیشان به خاطر این است که این الگو، الگویی است که اصول مسلّمِ آنها را قبول ندارد؛ مدیران و جهتدهان آنها مبتلا به کجرفتاری و کجاندیشی در عمدهی مسائل زندگی هستند و الگوی جمهوری اسلامی، الگوی اسلامی، این را قبول ندارد و خطّ مستقیم را، خطّ حق را در مقابل باطل دنبال میکند؛ دشمنیهای اینها به خاطر این است. کینهتوزیای که شما میبینید آمریکا و بعضیهای دیگر با جمهوری اسلامی دارند، فقط به خاطر بودن زید و نبودن عمرو و فلان کار خاص و مانند اینها نیست؛ با اساس مخالفند. البتّه از لحاظ تاکتیکی کارهایی را دارند. این عمل کارگزار نظام بایستی این الگو را نشان بدهد.
توصیهی مولای متّقیان (علیه السّلام) به جامعهی اسلامی
یک توصیه هم از مولای متّقیان (سلام الله علیه) عرض بکنم که برای امروز ما مهم است. حضرت در خطبهی سیوچهارم میفرمایند: غُلِبَ وَ اللهِ المُتَخاذِلون؛ حضرت سوگند یاد میکند که اگر مؤمنان دست از یاریِ هم بردارند، شکست میخورند. «تخاذل» یعنی این به او کمک نکند، او به این کمک نکند؛ این معنای «تخاذل» است. حضرت قسم میخورد، میگوید: غُلِبَ وَ اللهِ المُتَخاذِلون. خطاب به مردم آن زمان است، امّا در واقع خطاب به کلّ بشریّت است؛ مؤمنین باید به هم کمک کنند، مؤمنین بایستی پشتیبان هم باشند، مؤمنین بایستی از یکدیگر دفاع کنند، یاری کنند همدیگر را. شما میبینید دشمن در حال طرّاحی بر ضدّ شما است؛ به طور دائم، دشمنان دارند علیه شما طرّاحی میکنند؛ واقعاً به طور دائم؛ انسان میبیند طرّاحیهای اینها را. حالا بعضی اوقات آنها خیال میکنند طرّاحیشان نامشهود است، امّا واقعاً مشهود است، انسان میفهمد که چه کار دارند میکنند. خب در مقابل طرّاحی آنها، شما هم باید طرّاحی کنید؛ نه باید بیعمل بمانید و ساکت بمانید، نه باید تسلیم بشوید؛ چون او مرتّب دارد طرّاحی میکند، ما نباید تسلیم طرّاحی او بشویم. آن وقت در همین خطبه حضرت خطاب به مردم خودشان میفرماید که «تُکادونَ وَ لا تَکیدون»؛ آنها علیه شما دارند طرّاحی میکنند، شما علیه آنها طرّاحی نمیکنید. این نبایستی در جامعهی اسلامی وجود داشته باشد؛ اگر چنانچه آنها کید میکنند با شما، یعنی دارند طرّاحی و نقشهریزی میکنند علیه شما، شما هم باید علیه آنها نقشه بریزید و طرّاحی کنید و کید کنید. خب، انشاءالله که دوستان موفّق باشند.
تشکّر از برگزارکنندگان مجالس عزاداری در رعایت سلامت جامعه
من یک تشکّر هم بکنم از برگزارکنندگان مجالس عزاداری که تا امروز بحمدالله اکثر [آنها] مراعات کردند؛ حالا شاید بعضیها گوشهکنار باشند که مراعات نکرده باشند که به آنها هم توصیه میکنیم مراعات کنند؛ امّا هم برگزارکنندگان، هم منبریهای محترم و مدّاحان محترم مراعات کردند این جهات سلامت را و توصیههای ستاد ملّی را که من باز هم [آن را] تأکید میکنم. و امیدواریم انشاءالله خداوند به همه اجر بدهد، مورد توجّه حضرت سیّدالشّهداء (سلام الله علیه) قرار بگیرند و این عزاداریها و شوق و شوری که مردم نشان میدهند، انشاءالله مقبول درگاه پروردگار و ائمّهی هدیٰ (علیهم السّلام) باشد. و مجدّداً از عوامل کمککنندهی به مردم در مقابلهی با این ویروس خطرناک و خبیث و ده شکل و شمایل تشکّر میکنیم، انشاءالله که خداوند به همهی آنها توفیق بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین حسن روحانی (رئیسجمهور) و آقایان بیژن زنگنه (وزیر نفت)، رضا اردکانیان (وزیر نیرو)، سعید نمکی (وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی) و محمّدباقر نوبخت (رئیس سازمان برنامه و بودجه) گزارشهایی ارائه کردند.
رهبر معظم انقلاب: امارات متحده عربی به دنیای اسلام خیانت کرد
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (سهشنبه) در ارتباط تصویری با وزیر، معاونان، مدیران و رؤسای وزارت آموزش و پرورش در سی و چهارمین اجلاس آموزش و پرورش، با تشکر صمیمانه از مردم برای عزاداری پر شور حسینی و حرکت عظیم معنوی همراه با رعایت دستورالعملهای بهداشتی، معلمان را «افسران سپاه پیشرفت کشور» خواندند و با تأکید بر ضرورت تربیت انسانهای مؤمن، خردمند، اندیشمند، دانشمند و دارای اخلاق اسلامی در این دستگاه بسیار مهم گفتند: سند تحول آموزش و پرورش باید با تبیین صحیح و تنظیم و اجرای برنامه جامع عملیاتی، زمینهساز پرورش چنین افرادی شود.
ایشان با تسلیت سالروز شهادت امام سجاد (ع)، حرکت عظیم حضرت زینب(س)، امام سجاد(ع) را قیام به معنای حقیقی کلمه خواندند و افزودند: پس از قیام حسینی در عاشورا، قیام زینبی ابعاد مختلف حادثه عاشورا و شهادت حضرت سیدالشهدا را برای بشریت تثبیت و ماندگار کرد.
رهبر انقلاب، سوگواری ملت در دهه اول محرم امسال را پدیدهای در تاریخ کشور دانستند و افزودند: با وجود محدودیتهای شدید ناشی از کرونا، مردم، گویندگان و مرثیه خوانان، ضمن حفظ شور حسینی و تشکیل مجالس عظیم و معنوی، دستورالعملها را رعایت کردند که به عنوان یک مُرید اهل بیت، صمیمانه از همه عزیزان تشکر میکنم.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین با تشکر از زحمات چند ماه اخیر مجموعه آموزش و پرورش و گزارش خوب وزیر گفتند: برنامهریزی و اقدامات این مجموعه پس از شیوع کرونا بیسابقه بود چون تجربهای در این زمینه نداشتیم که از همه قدردانی میکنم.
ایشان در محور اصلی سخنانشان، منطق و هدف آموزش و پرورش در همه دنیا را «تربیت انسان شایسته» خواندند و افزودند: البته با توجه به تعاریف گوناگون انسان شایسته در مکاتب مختلف، نوع آموزشها و پرورشها متفاوت میشود.
رهبر انقلاب افزودند: در نظام اسلامی برونداد و حاصل ۱۲ سال تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان باید تربیت انسانهای مؤمن، خردمند، متفکر و اندیشمند، دانشمند، با نظم، با انصاف، دارای اخلاق اسلامی و در یک کلمه انسانهای مجاهد و اهل عمل باشد.
حضرت آیتالله خامنهای با طرح این سؤال که برای تربیت چنین انسانهایی، دستگاه آموزش و پرورش باید چه ویژگیهایی داشته باشد، افزودند: برای تحقق منطق و هدف انسانسازی، آموزش و پرورش به عنوان لشکر عظیم فرهنگی نیازمند زیر بنای مستحکم و تحول بنیادی است.
رهبر انقلاب با اشاره به گذشت ۹ سال از تنظیم سند تحول آموزش و پرورش افزودند: در این سند اهداف کلان و راهبردهای کلی مشخص شده است که باید بر اساس سیاستها، برنامه اجرایی تنظیم شود.
ایشان افزودند: برنامه اجرایی سند تحول با وجود تلاشهای دولتهای مختلف هنوز به طور کامل تنظیم نشده است که شورایعالی آموزش و پرورش و مدیریت کلان آن باید این مسئولیت را انجام دهند.
رهبر انقلاب ترمیم دورهای سند تحول با نگاه تکمیلی را از مفاد سند تحول و وظیفه شورایعالی انقلاب فرهنگی خواندند و افزودند: مسئولان آموزش و پرورش، این موضوع را پیگیری کنند.
ایشان «زمانبندی» و «تعیین شاخصهای پیشرفت» را در برنامه جامع اجرای سند تحول ضروری خواندند و افزودند: برنامه جامع باید متقن و در بردارنده همه اهداف سند تحول باشد.
حضرت آیتالله خامنهای تبیین صحیح سند تحول را هم مهم دانستند وگفتند: سند تحول باید برای همه سطوح آموزش و پرورش، به روشنی و جذاب تبیین شود تا همه مدیران و معلمان برای اجرای دقیق آن انگیزه پیدا کنند.
رهبر انقلاب اسلامی، معلمان را عناصر تعیینکننده در دستگاه عظیم فرهنگی آموزش و پرورش خواندند و با تأکید بر لزوم صیانت از شأن و نقش معلمان گفتند: معلمان به معنای واقعی افسران سپاه پیشرفت کشور هستند و حفظ شأن و جایگاه معلم در درجه اول به عهده خود آنان است و هر معلمی باید این احساس را داشته باشد که او آینده ساز است.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: آموزش و پرورش نیز باید از شأن و جایگاه معلمان حمایت کند و این هدف باید با کمک مجلس و دستگاههای مرتبط همچون سازمان برنامه و بودجه محقق شود.
ایشان تأکید کردند: نگاه به آموزش و پرورش باید نگاه به یک دستگاه زیربنایی باشد نه مصرفی، و هزینه کردن در آموزش و پرورش همچون سرمایهگذاری در مسائل زیربنایی در نظر گرفته شود.
رهبر انقلاب اسلامی، فرهنگ سازی برای ترویج احترام و اکرام معلمان در جامعه را عامل سوم در صیانت از جایگاه و شأن این قشر مهم و تأثیرگذار دانستند و گفتند: دستگاههای فرهنگی بویژه صدا و سیما در این زمینه نقش بسیار مهمی دارند و باید این کار لازم را بصورت مستمر و هنرمندانه انجام دهند.
حضرت آیتالله خامنهای موضوع جذب و تربیت معلم را بسیار مهم برشمردند و با اشاره به دو دانشگاه فرهنگیان و شهید رجایی، خاطرنشان کردند: باید بگونهای برنامهریزی و ظرفیتسازی شود که معلمان سراسر کشور، فقط از مسیر این دو دانشگاه وارد آموزش و پرورش شوند و مجلس شورای اسلامی نیز باید در تصویب طرحها بگونهای عمل کند که خارج از مسیر این دو دانشگاه، ورودی به آموزش و پرورش وجود نداشته باشد.
ایشان، در نظر گرفتن صلاحیتهای دینی، اخلاقی و سیاسی را در جذب معلمان مورد تأکید قرار دادند و گفتند: باید در جذب معلمان یک گزینش صحیح و خردمندانه انجام شود و اجازه ورود نیروی بی کیفیت به آموزش و پرورش داده نشود.
رهبر انقلاب اسلامی به موضوع «عدالت آموزشی» نیز اشاره کردند و افزودند: در مورد عدالت آموزشی و بهرهمندی دانش آموزان از سهم مناسب خود در همه نقاط کشور بویژه مناطق دوردست و شناسایی و پرورش استعدادهای درخشان در مناطق محروم بارها صحبت شده است و اکنون که مسئله آموزش مجازی مطرح است، موضوع عدالت آموزشی حساستر از گذشته است.
حضرت آیتالله خامنهای با تأکید بر توجه به خانوادههایی که تمکن مالی جهت خرید ابزار و وسائل مورد نیاز به منظور استفاده از آموزش مجازی را ندارند، افزودند: صداوسیما باید از طریق آموزش، بخشی از خلاء عدم امکان استفاده از آموزش مجازی را جبران کند.
ایشان یکی از موارد مربوط به عدالت آموزشی را، موضوع «مدارس دولتی» برشمردند و گفتند: باید سطح و کیفیت مدارس دولتی از لحاظ آموزشی و تربیتی به گونهای شود که دانشآموزان احساس نکنند با تحصیل در این مدارس امکان قبولی آنها در کنکور کمتر است و خانوادهها نیز تصور کنند فرزندانشان را به یک جای بیپناه میفرستند.
رهبر انقلاب اسلامی درخصوص آموزش مجازی و برخی زیانهای احتمالی آن خاطرنشان کردند: راه اندازی شبکه شاد، اقدام بسیار خوبی است اما آموزش مجازی نباید موجب شود که دانش آموز در معرض آسیبهای فضای مجازی و خطرات اخلاقی و اعتقادی قرار گیرد.
ایشان به بُعد پرورشی در آموزش و پرورش اشاره کردند و با گلایه از کم توجهی به فعالیتهای پرورشی و عقب ماندگی در این زمینه به رغم تأکیدهای مکرر، گفتند: با توجه به موضوع آموزش مجازی، باید برای فعالیتهای پرورشی، شیوه های جدیدی را طراحی کرد تا این موضوع مورد غفلت بیشتر قرار نگیرد.
رهبر انقلاب اسلامی، مدارس پرورش استعدادهای درخشان یا همان سمپاد را از مسائل مهم و اساسی آموزش و پرورش خواندند و با اشاره به ابلاغ مصوبه مربوط به مدارس سمپاد که با تأخیر هم انجام شد، بر جدی گرفتن موضوع شناسایی و پرورش استعدادهای درخشان تأکید کردند و افزودند: جایگاه کشور در المپیادها نیز باید بهبود و ارتقاء یابد زیرا در سال های اخیر وضعیت ما برجسته نبوده است.
حضرت آیتالله خامنهای در ادامه به وضعیت مهد کودک ها و پیش دبستانی ها اشاره کردند و با اظهار تأسف از رها بودن مهدکودک ها به دلیل اختلافات برخی دستگاههای دولتی، گفتند: براساس گزارش های رسیده وضیعت مهدکودک ها به هیچ وجه خوب نیست و نباید به مهد کودک ها نگاه مراکز خدماتی داشت بلکه مراکز مهم آموزشی و پرورشی هستند.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین با اشاره به اصرار غربیها برای نفوذ در آموزش و پرورش کشورها با انگیزه تحمیل سبک زندگی غربی، از سند ۲۰۳۰ و یا نفوذ در آموزش و پرورش برخی کشورهای منطقه بهعنوان نمونه یاد کردند و گفتند: امروز فلسفه اجتماعی غرب در خود غرب شکست خورده و مظاهر فسادانگیز آن از هالیوود تا پنتاگون کاملاً نمایان است.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر حساسیت در مقابل نفوذ دشمن افزودند: دشمن قصد دارد کاری را که بوسیله نظامی از انجام آن ناتوان است، با نفوذ و از راههایی مانند سند ۲۰۳۰ و ساختن انسانهایی تربیت کند که مثل او فکر و اهداف عملیاتی او را پیاده کنند تا زمینه غارت ملتها فراهم شود.
رهبر انقلاب اسلامی در بخش پایانی سخنانشان، اقدام دولت امارات متحده عربی در عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را خیانتی به دنیای اسلام، جهان عرب و کشورهای منطقه و به مسئله مهم فلسطین خواندند و گفتند: البته این وضعیت دیری نخواهد پایید اما لکه ننگ آن بر پیشانی کسانی که غصب کشور و آواره کردن ملت فلسطین را به بوته فراموشی سپردند و پای صهیونیستها را در منطقه باز کردند، باقی خواهد ماند.
ایشان با ابراز تأسف از همکاری دولت امارات متحده عربی با اقدامات قساوتآمیز رژیم صهیونیستی و عناصر خبیث صهیونیست در هیأت حاکمه آمریکا علیه مصالح جهان اسلام و منطقه، افزودند: امیدواریم اماراتیها زودتر بیدار شوند و این کارشان را جبران کنند.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، آقای حاجیمیرزایی وزیر آموزش و پرورش با بیان گزارشی از فعالیتهای این وزارتخانه گفت: تولید بسته و محتوای یادگیری، سیاستگذاری در فرایند جذب و بهکارگیری معلم، طرح هر دانش آموز یک مهارت، افزایش حقوق معلمان، آغاز عملیات احداث ۴۳ هزار واحد مسکن فرهنگیان و افزایش ظرفیت دانشگاههای فرهنگیان جزو برنامهها و اقدامات آموزش و پرورش است.
آقای حاجیمیرزایی سرعت آموزش و پرورش در واکنش به کرونا را مناسب دانست و گفت: کمتر از یک هفته پس از کرونا، برنامه تلویزیونی آموزشی و حدود یک ماه بعد از آن، شبکه شاد را راه اندازی کردیم و در سال تحصیلی جدید نیز تضمین میدهیم که همه دانش آموزان به آموزش دسترسی داشته باشند.
تفاوت دوران امام حسین (ع) و امام زمان (عج)/ چرا امام زمان در پرده غیبت قرار گرفت؟
یکی از شبهاتی که از سوی دشمنان اهل بیت (ع) مطرح میشود این است که در روایات نقل شده امام زمان از ترس جان ظهور نمیکند، یعنی از جان خودش در هراس است، از طرفی میگویند که امام حسین (ع) برای دین خدا جان فشانی کرد و بدون ترس و وحشت قیام کرد و جان خود را فدای دین اسلام کرد و این تناقضها تنها در دین شیعه پیدا میشود.
روایت مورد بحث این شبهه این است که زراره میگوید: از امام معصوم «امام باقر یا امام صادق (ع)» پرسیدم که چرا برای قائم غیبت وجود دارد، حضرت پاسخ داد از ترس کشته شدن».[۱]
لذا در پاسخ به این سؤال باید به چند نکته دقت کرد:
در زمان امام حسن عسکری (ع) که معتصم عباسی خلیفه وقت بود و به دستور او امام به شهادت رسید، اولا: خود خلیفه آدمی نالایق و خوشگذران بود و هیچ تقیدی به دین نداشت، ثانیاً: بر اساس روایاتی که شنیده بود، منتظر فرزندی برای امام حسن عسکری (ع) بود تا با کشتن او خیال خود را راحت کرده و خلافت خود را تثبیت کند. لذا در این فضا به دنیا آمدن امام زمان نیز بر اساس کرامتی از امام حسن عسکری (ع) رخ میدهد و هیچ کسی جز یاران خاص حضرت، از تولد و حضور امام دوازدهم اطلاع ندارد، و ایشان در ۵ سالگی به امامت میرسد از این رو برای حفظ جانش در پرده غیبت میرود.[۲] پس روایت مربوط به دوران تولد و کودکی امام است.
از طرفی فضای حاکم بر جامعه در زمان امام حسین (ع) با زمان امام زمان (عج) بسیار متفاوت است، در زمان امام حسین (ع) فضای جامعه به نحوی است که همه مردم خلیفه را جانشین پیامبر (ص) میدانند و رفتار او را معیار دین و دیانت میدانند، به طور مثال کارهای خلیفه دوم مثل نماز تراویح و... را به عنوان دین تلقی کرده و عمل میکردند.
از طرفی همه نگاهها به امام حسین (ع) بود و او را معیاری برای دین و دیانت میدانستند، حضرت، خامس آلعبا و بزرگ بنیهاشم و مورد توجه مردم مدینه و سایر نقاط جامعه اسلامی بود. بر این اساس قیام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یا بیعت ایشان، بازتاب بسیار زیادی در جامعه داشت و تأیید یا عدم تأیید خلیفه بود. همین امر نیز محقق شد و مردم حساب خلیفه را از پیامبر (ص) جدا کرده و بعد از معاویه خلافت و دین از هم جدا شد. بنابراین ثمره خون امام حسین (ع) جداسازی خلافت از دین و دیانت بود، دیگر به خلفای اموی و سپس عباسی به عنوان جانشین پیامبر و معیار دین نگاه نمیشد.
خلفای عباسی به خوشگذرانی و فساد اخلاقی و عیش و نوش معروف بودند و هیچ تقیدی به دین و دستورات اسلامی نداشتند، لذا مردم نیز حساب آنها را از دین و اسلام جدا کرده بودند، به همین خاطر قیام در برابر آنان و کشته شدن، هیچ سودی نداشت و تنها منجر به کشته شدن بسیاری از شیعیان و خود امام میشد.
در زمان امام حسن عسکری (ع) که معتصم عباسی خلیفه وقت بود و به دستور او امام به شهادت رسید، اولا: خود خلیفه آدمی نالایق و خوشگذران بود و هیچ تقیدی به دین نداشت، ثانیاً: بر اساس روایاتی که شنیده بود، منتظر فرزندی برای امام حسن عسکری (ع) بود تا با کشتن او خیال خود را راحت کرده و خلافت خود را تثبیت کند. لذا در این فضا به دنیا آمدن امام زمان نیز بر اساس کرامتی از امام حسن عسکری (ع) رخ میدهد و هیچ کسی جز یاران خاص حضرت، از تولد و حضور امام دوازدهم اطلاع ندارد، و در ۵ سالگی به امامت میرسد و برای حفظ جانش در پرده غیبت میرود.[۲]
امام زمان (عج) آخرین ذخیره الهی است، یازده امام قبلی به شهادت رسیدهاند، آخرین امام و ذخیره الهی باقی مانده است. خداوند متعال نیز وعده داده است که دین داران و مستضعفان عالم را وارثان زمین خواهد کرد، پس باید این ذخیره الهی تا لحظهای که خود خداوند متعال صلاح میداند، زنده بماند تا بتواند وعده الهی را محقق گرداند.
بر این اساس، شهادت وجود نازنین حضرت ولیعصر (عج) هیچ سودی نداشت و مانند پدران خود به شهادت میرسید و جامعه هیچ تغییری نمیکرد، از طرفی دیگر امامی وجود نداشت تا خداوند متعال وعده خود را با او محقق گرداند، پس او باید بماند تا لحظهای که مردم این آمادگی را پیدا کنند و پذیرای امام خود باشند و این قدر معرفت داشته باشند که امام خود را در مقابل ظلم و ستم و حکومت طاغوت یاری کنند.
نکته دوم: غیبت ایشان فلسفههای دیگری هم دارد که در روایات بیان شده است و دشمن با زیرکی و مغرضانه تنها همین مورد را بیان کرده و به نحوی سخن گفته است که انگار تنها فلسفه غیبت حضرت همین نکته بوده است، در حالیکه مهمترین فلسفه غیبت تحقق وعده الهی و فتح دنیا و حاکم شدن دستورات الهی بر کل دنیاست که تنها با ظهور حضرت رخ خواهد داد.[۳]
نکته سوم: ما امام معصوم را واسطه فیض الهی و واسطه بین خلق و خالق میدانیم، اگر تنها یک لحظه امام معصوم روی زمین نباشد و دنیا خالی از حجت و امام باشد، زمین نابود میشود و فیض الهی قطع میگردد و تمام دنیا و اهل آن نابود میگردند. امام صادق (ع) در این باره میفرماید: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت: اگر زمین بدون امام بماند، اهل خود را فرو میبرد(نابود میشود)».[۴]
بر این اساس اگر امام زمان (عج) که آخرین امام و آخرین ذخیره الهی است، کشته میشد، واسطه بین زمین و آسمان از میان رفته و خداوند فیض خود را قطع کرده و به نابودی زمین میانجامید. لذا لازم بود که ایشان از شر دشمنان و صاحبان قدرت در امان بماند، بر این اساس بهترین راه برای حفظ جان ایشان در صورتی که خلیفه و تمام لشکریان او در صدد کشتن حضرت بودند، غیبت و پنهان شدن از دید همگان بود.
در نتیجه: چون بین شرایط موجود در زمان امام حسین (ع) و امام زمان (عج) تفاوت بسیاری وجود دارد، وظیفه آنان نیز فرق خواهد کرد و الا ائمه اطهار همیشه برای جان فشانی در راه دین آماده بوده و هرگز از مرگ نترسیدهاند، گواه این ادعا شهادت یازده امام است که در راه احیای دین جان خود را فدا کردند.
پینوشت
[۱]. طوسى، محمد بن الحسن، الغیبة، دار المعارف الإسلامیة، قم، چاپ اول، ۱۴۱۱ق، ص ۳۳۲.
[۲]. لطفا به این مطلب مراجعه فرمایید: https://btid.org/fa/news/90024
[۳]. لطفا به این مطلب مراجعه فرمایید: https://btid.org/fa/news/96424
[۴]. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج۱، ص ۱۷۹.
آیا قاتلان امام حسین (ع) و یارانش از شیعیان بودند؟
یکی از شبهات مهم که خصوصاً از سوی وهابیت در ایام محرم با ادبیات مختلف بیان میشود و متأسفانه گاهی توسط برخی از شیعیان نیز تکرار میشود، این است که میگویند شیعیان، امام حسین (ع) را فرا خواندند و خود آنها امام خویش را به شهادت رساندند.
کسانی که با امام حسین (ع) در روز عاشورا جنگیدند چه کسانی بودند؟
این سخن دروغ محض است و هیچ مستند تاریخی ندارد. بلکه کسانی که در کربلا حضور داشته و در برابر امام حسین (ع) صف کشیدند و حضرت را به شهادت رساندند، یا از شام آمده بودند و یا از اطراف کوفه و یا از کوفیانی بودند که به امامت و ولایت حضرت اعتقادی نداشند. بسیاری از شیعیان در زندان بودند و برخی نیز از ترس جان خود، به یاری حضرت نرفتند و در خانه ماندند، اما در مقابل حضرت هرگز شمشیر نکشیدند، شاهد این مطلب هم قیام توابین است که حدود چهار هزار نفر از کوفیان توبه کنان و بر سر و سینه زنان، به جنگ با مروانیان و طاغوتیان رفتند و تلاش کردند گناه خود را جبران کنند.
نحوه شکلگیری شهر کوفه
برای تحلیل این مطلب به سراغ تاریخ و نحوه شکلگیری کوفه میرویم
در زمان حمله مسلمانان به ایران در زمان خلیفه دوم، فرماندهان سپاه به دنبال مکانی دارای آب و غذا برای سپاه و شتران میگشتند، لذا «سعدبنابیوقاص» پس از مکاتبه با خلیفه دوم، به «حذیفةبنیمان» مأموریت داد که به دنبال محلی مناسب برای اسکان سپاه و شتران باشد، طبق این دستور، منطقهای خوش آب و هوا در ساحل غربی فرات و نزدیکی شهر «حیره» انتخاب شد، سپاه اسلام آنجا مستقر شده و کم کم تبدیل به شهر شد و چند سال بعد به کوفه شهرت گرفت. لذا هسته اولیه کوفه را سپاه سعد بن ابی وقاص تشکیل میداد که به دستور خلیفه دوم برای جنگ با ایرانیان رهسپار این دیار شده بودند. «بلاذری» نیز در اینباره مینویسد: «تعداد کل مهاجرین اولیه به کوفه، بیستهزار نفر بودند که از دوازدههزار نفر یمنی و هشتهزار نفر نزاری تشکیل شده بود».[۱]
طبری نیز در تاریخ خود مینویسد: «به هنگام هجوم سپاه اسلام به ایران و تسخیر مدائن، این شهر آب و هوای مطلوبی برای حضور دائمی نیروهای جنگ نداشت و چون فتح سایر قسمتهای ایران منوط به دوام نیروی نظامی با ایجاد اردوگاهی برای حضور مستمر آنها بود، خلیفه دوم دستور داد تا سرزمین مناسبی پیدا کنند، «سعدبنابیوقاص» فرمانده سپاه ایران، این مکان را برای ایجاد اردوگاه مناسب دید و به احداث آن اقدام کرد و این مکان را محل تمرکز و تجمع سپاهیان اسلام قرار داد».[۲]
آیا غالب جمعیت کوفه شیعیان بودند؟
بر این اساس، شهر کوفه شیعیان زیادی نداشت و غالباً کسانی بودند که امامت و خلافت اهل بیت را قبول نداشتند. تأیید کننده این سخن، این است که نقل شده زمانی که امیرالمومنین (ع) در زمان خلافت، به کوفه آمد و خواست نماز تراویح که از ابداعات خلیفه دوم بود را ممنوع کند، مردم اعتراض کرده و ندای «وا عمراه، وا عمراه» سر دادند و اجازه این کار را به حضرت ندادند، حضرت نیز فرمود: به هر نحوی که میخواهید نماز بخوانید».[۳]
بنابراین آنان که بارها پشت امیرالمؤمنین (ع) را خالی کرده و از فرمان او سر باز زدند و باعث شکست حضرت در جنگ صفین شدند، شیعیان دلباخته حضرت نبودند، بلکه کسانی بودند که اعتقادی به امامت و ولایت معنوی حضرت نداشتند و تنها از باب اینکه او خلیفه وقت شده است، با ایشان بیعت کردند.
زندانی کردن ۱۲ هزار شیعه توسط ابنزیاد هنگام حضور امام در کربلا
البته شیعیان بسیار خوبی هم در کوفه زندگی میکردند که با جان و دل امامت و ولایت حضرت را قبول داشتند و واقعا خود را برای یاری ایشان آماده کرده بودند. اما شیعیان کوفه، به سادگی و به یکباره حسین را تنها نگذاشتند. بسیاری از شیعیان در زندان ابن زیاد بودند، بزرگانی چون مختار، سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعه بن شداد و ابراهیم بن مالک اشتر، حتی برخی منابع از دوازده هزار زندانی در زندان عبیدالله یاد میکنند.
اجبار حضور باقی کوفیان در لشکر کفر به قیمت جان
آنگاه که امام وارد کربلا شد، ابن زیاد همه مردم کوفه را مجبور به حضور در لشگرگاه کوفه (نخیله) کرد و گفت: «از این پس هر فردی را بیابیم که از حضور در سپاه، سر باز زده باشد، خون او مباح است». ابن زیاد به سوید بن عبدالرحمن دستور داد تا با تعدادی سوار در شهر بگردند و ببینند آیا کسی از سپاه تخلف کرده است یا خیر، وی در جستوجوی خود، شخصی از اهل شام را یافت که در طلب میراث خود به کوفه آمده بود، او را نزد عبیدالله برد، عبیدالله فرمان کشتن وی را صادر کرد و پس از آن هیچ بالغی در کوفه، یافت نشد، مگر آنکه به لشگرگاه کوفه، یعنی نخیله رفت.
فرار شیعیان از سپاه دشمن هنگام حرکت به سمت کربلا
حتی وقتی که مردم کوفه، مجبور به حضور در نخیله شدند، باز هم به سادگی به جنگ امام حسین (ع) نرفتند. بلاذری میگوید: «از لشگرهای هزار نفرهای که ابن زیاد به کربلا میفرستاد، بیش از سیصد یا چهارصد نفر به کربلا نمیرسیدند و مابقی در میانه راه میگریختند». ابن قتیبه میگوید: «وقتی ابن زیاد، کسی را با جمعیت زیاد به جنگ با حسین میفرستاد، هنگامی که به کربلا میرسیدند، جز جمعیت اندکی باقی نمانده بود. آنان جنگ با حسین را ناخوشایند میدانستند و لذا باز میگشتند و جا میماندند.» به احتمال زیاد بسیار تعداد کمی از شیعیان در لشگر عمر سعد حاضر بودهاند.[۴]
همچنین از جمله شواهد تاریخی بر ناصبی بودنِ سپاه «ابن مرجانه» تعابیر زشتی است که در مقابل امام حسین (ع) به کار میبردند. قاتلان آن حضرت در آن روز، به حضرت خطاب میکردند: ما از روی بغض و کینهای که با پدرت علی بن ابیطالب داریم با تو به جنگ و نبرد برخاستهایم. یا اینکه بعضی دیگر از لشکریان کفر خطاب به امام میگفتند: «ای دروغگوی فرزند دروغگو».
بنا بر این شواهدی که نقل شد، غالب ساکنان کوفه را کسانی تشکیل میدادند که اصلاً به ائمه اطهار (علیهمالسلام) اعتقادی نداشته و هرگز امامت آنان را قبول نداشتند. لذا کسانی که در کربلا شرکت داشتند و اباعبدالله الحسین (ع) را به شهادت رساندند، هرگز شیعه به معنای کسی که معتقد باشد او امام و واجب الطاعه است نبودند، یا اگر هم بوده است، بسیار اندک بودهاند و در پشت سپاه و از جنگ با حضرت فرار کردهاند.
در نتیجه: این دروغ بزرگ تاریخ است که گفته شود امام حسین (ع) توسط شیعیان موجود در کوفه به شهادت رسید.
محمد فرضی پوریان
پینوشت
[۱]. دانشنامه اسلامی، مدخل «کوفه».
[۲]. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، تاریخ الطبری، روائع التراث العربى، بیروت، چاپ دوم، ۱۳۸۷ ق، ج۳، ص ۱۴۵.
[۳]. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج۳، ص ۷۰.
[۴]. برگرفته از مقاله «بررسی نقش و سهم شیعیان کوفی در فاجعه کربلا» از محمد رضا جوادی یگانه
شهادت امام سجاد (ع)
اين بيماری موقت چند روزی بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين (ع)35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شريف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصيت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسيد ، به اختلاف روايات در حدود 24 سال نوشته اند .
مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور«شهربانو» دختر يزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نياز بود ، بهره برداری از اين قيام و حماسه بی نظير و نشر پيام شهادت حسين ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زينب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظير در جهان آن رو فرياد کردند .
فريادی که طنين آن قرنهاست باقی مانده و برای هميشه جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظيم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ايمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پايان آمد ، اما مأموريت حضرت سجاد ( ع ) و زينب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بيت اسير را از قتلگاه عشق و راهيان به سوی«الله» و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند .
حضرت سجاد ( ع ) را در حال بيماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای حضرتش را از زير شکم آن حيوان به زنجير بستند . ساير اسيران را نيز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زير سنگينی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای مانده بود و جرأت نفس کشيدن نداشت ، زيرا ابن زياد دستور داده بود رؤسای قبايل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند .
در چنين حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بين سرکردگان قبايلی که در کربلا بودند تقسيم و سر امام شهيد حضرت ابا عبد الله الحسين را در جلو کاروان حمل کنند . بدين صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبيد الله زياد مي خواست وحشتی در مردم ايجاد کند و اين فتح نمايان خود را به چشم مردم آورد . با اين تدبيرهای امنيتی چه شد که نتوانستند جلو بيانات آتشين و پيام کوبنده زن پولادين تاريخ حضرت زينب ( س ) را بگيرند ؟ گويی مردم کوفه تازه از خواب بيدار شده و دريافته اند که اين اسيران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پيغمبر اسلام ( ص ) مي باشند که مردانشان در کربلا نزديک کوفه به شمشير بيداد کشته شده اند .
همهمه از مردم برخاست و کم کم تبديل به گريه شد . حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بيماری به مردم نگريست و فرمود : اينان بر ما مي گريند ؟ پس عزيزان ما را چه کسی کشته است ؟ زينب خواهر حسين ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پيامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود : ای اهل کوفه ، ای حيلت گران و مکرانديشان و غداران ، هرگز اين گريه های شما را سکون مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خويش مي تابيد و از شام تا صبح به دست خود بازمي گشاد . هشدار که بنای ايمان بر مکر و نيرنگ نهاده ايد . سپس حضرت زينب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : همانا دامان شخصيت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کرديد که هرگز تا قيامت اين آلودگی را از خود نتوانيد دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد .
مگر نمی دانيد کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتيد ، و چه عهد و پيمان که بشکستيد ، و بزرگان عترت و آزادگان ذريه او را به اسيری برديد و خون پاک او به ناحق ريختيد. مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گويی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زينب ( ع ) که گويا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج مي شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حيرت کرد .
شگفتا اين صدای علی ( ع ) است که گويا در فضای کوفه طنين انداز است . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زياد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زينب کبری و ساير اسيران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسين ( ع ) و اسيران کربلا به حد اعلا رسانيد ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود .
پيام خون و شهادت
ابن زياد يا پسر مرجانه اسيران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او ب آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . يزيد در جواب نامه ابن زياد که خبر شهادت حسين ( ع ) و يارانش و اسير کردن اهل و عيالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسين ( ع ) و همه يارانش را و همه اسيران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجير نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بيت را چون اسيران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بيت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند .
روز اول ماه صفر سال 61هجری شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زيرا يزيد اسيران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و ياغيگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهايند يزيد دستور داد اسيران و سرهای شهدا را از کنار «جيرون» که تفريحگاه خارج از شهر و محل عيش و عشرت يزيد بود عبور دهند . يزيد از منظر جيرون اسيران را تماشا مي کرد و شاد و مسرور به نظر مي رسيد ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ايستاده بودند و تماشا مي کردند .
پيرمردی از شاميان جلو آمد و در مقابل قافله اسيران بايستاد و گفت : شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امير المؤمنين يزيد را بر شما پيروزی داد" . امام زين العابدين ( ع ) به آن پيرمردی که در آن سن و سال از تبليغات زهرآگين اموی در امان نمانده بود ، فرمود : ای شيخ ، آيا قرآن خوانده ای ؟ . گفت : آری . فرمود : اين آيه را قراءت کرده ای : قل لا أسئلکم عليه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خويشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماييم .
سپس آيه تطهير را که در حق اهل بيت پيغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : "انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت ويطهرکم تطهيرا" . پيرمرد گفت : اين آيه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از اين آيه ماييم که خداوند ما را از هر آلايش ظاهر و باطن پاکيزه داشته است . پيرمرد بسيار تعجب کرد و گريست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آيا توبه ام پذيرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمينان داد . اين پيرمرد را به خاطر همين آگاهی شهيد کردند . باری ، قافله اسيران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند .
سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی منتقل کردند . چند روزی را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال يزيد در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفيران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پيروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در اين مجلس يزيد همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سيد الشهداء انجام داد که ابن زياد ، دست نشانده پليدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا عليهما السلام بوده است .
وقتی زينب ( ع ) اين جسارت را از يزيد مشاهده فرمود و اولين سخنی که يزيد به حضرت سيد سجاد ( ع ) گفت چنين بود : شکر خدای را که شما را رسوا ساخت ، بی درنگ حضرت زينب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست.
دلش به جوش آمد و زبان به ملامت يزيد و يزيديان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پيام خون و شهادت را بيان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سيه کاری يزيد و يزيديان برداشت ، و خليفه مسلمين را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما يزيد سر به زير انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصيت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بيتی خواند که ترجمه آن اين است : ناله و ضجه از داغديدگان رواست و زنان اجير نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است .
امام سجاد ( ع ) در دمشق
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد ، حضرت زين العابدين ( ع ) وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود : ای يزيد ، به خدا قسم ، چه گمان مي بری اگر پيغمبر خدا ( ص ) ما را به اين حال بنگرد ؟ اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند.
فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی ( ع ) و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به يزيد گفت : به من هم اجازه مي دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ يزيد نمي خواست اجازه دهد ، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسيد .
مردم اصرار کردند . ناچار يزيد قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست .
خلاصه بيانات امام ( ع ) چنين بود : ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست . خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند ، و اين کاری است که دشمنان ما نمي توانند از آن جلوگيری کنند .
سپس فرمود : پيغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابيطالب از ماست ، حمزه سيد الشهداء از ماست ، جعفر طيار از ماست ، دو سبط اين امت حسن و حسين ( ع ) از ماست ، مهدی اين امت و امام زمان از ماست . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد . امام ( ع ) سکوت کرد .
تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش . سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما ؟ اگر بگويی جد تو است همه مي دانند دروغ مي گويی ، و اگر بگويی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسين ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی ؟ سپس امام ( ع ) دست برد و گريبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی به پا شد . اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي رسيد . اين ندای حق بود که به گوش تاريخ مي رسيد .
يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد . به هر حال ، يزيد بر اثر افشاگريهای امام ( ع ) و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجويی حال اسيران برآيد . از امام سجاد ( ع ) پرسيد : آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد ؟ امام سجاد ( ع ) و زينب کبری ( ع ) فرمودند : ميل داريم پهلوی قبر جدمان در مدينه باشيم .
حرکت به مدينه
در ماه صفر سال 61هجری اهل بيت عصمت با جلال و عزت به سوی مدينه حرکت کردند . نعمان بن بشير با پانصد نفر به دستور يزيد کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زينب کبری و ساير اهل بيت به مدينه نزديک مي شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدينه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشير و همراهانش را اجازه مراجعت داد .
امام ( ع ) دستور داد در همان محل خيمه هايی برافراشتند . آنگاه به بشير بن جذلم فرمود مرثيه ای بسرای و مردم مدينه را از ورود ما آگاه کن . بشير يکسر به مدينه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدينه ايستاد و اشعاری سرود که ترجمه آن چنين است : "هان ! ای مردم مدينه شما را ديگر در اين شهر امکان اقامت نماند ، زيرا که حسين ( ع ) کشته شد ، و اينک اين اشکهای من است که روان است . آوخ ! که پيکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نيزه شهر به شهر گردانيدند" .
شهر يکباره از جای کنده شد . زنان بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شيون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای خود و هجوم به سوی خارج شهر بر يکديگر سبقت گرفتند . بشير مي گويد : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خيمه اهل بيت پيغمبر رساندم . در اين موقع حضرت سجاد ( ع ) از خيمه بيرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک مي کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت .
از جمله فرمود : اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور مي داد ، بيش از اين بر ما ستم نمي رفت ، و حال اينکه به حمايت و حرمت ما سفارش بسيار شده بود . به خدا سوگند به ما رحمت و عنايت فرمايد و از دشمنان ما انتقام بگيرد . سپس امام سجاد ( ع ) و زينب کبری ( ع ) و ياران و دلسوختگان عزای حسينی وارد مدينه شدند .
ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقيع رفتند و شکايت مردم جفاپيشه را با چشمانی اشک ريزان بيان نمودند . مدتها در مدينه عزای حسينی برقرار بود . و امام ( ع ) و زينب کبری از مصيبت بی نظير کربلا سخن مي گفتند و شهادت هدفدار امام حسين ( ع ) را و پيام او را به مردم تعليم مي دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا مي کردند تا مردم به عمق مصيبت پی ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را ياد بگيرند .
آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسيار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدينه ، حرم مقدس رسول الله مرکز يادها و خاطره اسلام عزيز و پيامبر گرامی ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ايفا فرمود ، و به دنبال آن بيداری مردم و قيامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نارضايتی عميق مردم آغاز شد . از آن پس تاريخ اسلام شاهد قيامهايی بود که از رستاخيز حسينی در کربلا مايه می گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران يزيد در برابر قيام مردم مدينه کشتارهای عظيم به راه انداختند . اولاد علی ( ع ) هر يک در گوشه و کنار در صدد قيام و انتقام بودند تا سرانجام به قيام ابو مسلم خراسانی و انقراض سلسله ناپاک بنی اميه منتهی شد .
مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غير عادلانه خلفای بنی اميه و بنی عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شيعيان علی ( ع ) در طول تاريخ زنده شد و شيعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پيام خون و شهادت بود در صحنه تاريخ معرفی گرديد . گرچه شيعيان هميشه زجرها ديده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی هميشه اين روحيه انقلابی را حتی تا امروز پس از چهارده قرن در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست ، ولی هميشه پيام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بيان مي فرمود و با خواص شيعيان خود مانند «ابو حمزه ثمالی» و«ابو خالد کابلی » و ... در تماس بود ، و در عين حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شيعيان خاص وی معارف دينی و احکام اسلامی را از آن حضرت مي گرفتند و در ميان شيعيان منتشر می کردند ، و از اين راه ابعاد تشيع توسعه فراوانی يافت .
بر اثر اين مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خليفه اموی ، با بند و زنجير از مدينه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدينه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35سال امامت با روشن بينی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بيداری مردم و تهييج آنها عليه ظلم و ستمگری و گمراهی کوشيد ، و در موارد بسياری به خدمات اجتماعی وسيعی در زمينه حمايت بينوايان و خاندانهای بی سرپرست پرداخت ، و نيز از طريق دعاهايی که مجموعه آنها در «صحيفه سجاديه» گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذيب نفس و اخلاق و بيداری مردم اقدام نمود .
صحيفه سجاديه
صحيفه سجاديه که از ارزنده ترين آثار اسلامی است ، شامل 57دعا است که مشتمل بر دقيقترين مسائل توحيدی و عبادی و اجتماعی و اخلاقی است ، و بدان «زبور آل محمد ( ص )» نيز مي گويند . يکی از حوادث تاريخ که دورنمايی از تلألؤ شخصيت امام سجاد ( ع ) را به ما می نماياند گرچه سراسر زندگی امام درخشندگی و شور ايمان است قصيده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر کعبه معظمه سروده است .
مورخان نوشته اند : در دوران حکومت وليد بن عبد الملک اموی ، وليعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزديک کعبه رسيد ، فشار جمعيت ميان او و حطيم حائل شد ، ناگزير قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی نصب کردند ، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعيت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای مطاف پرداختند .
در اين هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسين عليهما السلام که سيمايش از همگان زيباتر وجامه هايش از همگان پاکيزه تر و شميم نسيمش از همه طواف کنندگان دلپذيرتر بود ، از افق مسجد بدرخشيد و به مظاف درآمد ، و چون به نزديک حجر الاسود رسيد ، موج جمعيت در برابر هيبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت ، تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت .
تماشای اين منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگيخت و در همين حال که آتش کينه در درونش زبانه مي کشيد ، يکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آميخته به حيرت گفت : اين کيست که تمام جمعيت به تجليل و تکريم او پرداختند و صحنه مظاف برای او خلوت گرديد ؟ هشام با آن که شخصيت امام را نيک مي شناخت ، اما از شدت کينه و حسد و از بيم آن که درباريانش به او مايل شوند و تحت تأثير مقام و کلامش قرار گيرند ، خود را به نادانی زد و در جواب مرد شامی گفت : "او را نمي شناسم " .
در اين هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از اين تجاهل و حق کشی سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود ، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خويی آن امير مغرور خودکامه بر جان خود بينديشد ، رو به مرد شامی کرد و گفت : "اگر خواهی تا شخصيت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نيک مي شناسم " . آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ايمان و معراج روح ، قصيده جاويدان خود را که از الهام وجدان بيدارش مايه مي گرفت ، با حماسه های افروخته و آهنگی پرشور سيل آسا بر زبان راند ، و اينک دو بيتی از آن قصيده و قسمتی از ترجمه آن : هذا الذی تعرف البطحاء وطأته والبيت يعرفه والحل والحرم هذا الذی احمد المختار والده صلی عليه الهی ما جری القلم "اين که تو او را نمي شناسی ، همان کسی است که سرزمين "بطحاء" جای گامهايش را مي شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند .
اين کسی است که احمد مختار پدر اوست ، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد ، درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد ... اين فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است و پسر پاکيزه گوهر وصی پيغمبر است ، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تيغ بی دريغش همي درخشد ... . و از اين دست اشعاری سرود که همچون خورشيد بر تارک آسمان ولايت می درخشد و نور مي پاشد .
وقتی قصيده فرزدق به پايان رسيد ، هشام مانند کسی که از خوابی گران بيدار شده باشد ، خشمگين و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنين شعری - تا کنون - در مدح ما نسروده ای ؟ فرزدق گفت : جدی بمانند جد او و پدری همشأن پدر او و مادری پاکيزه گوهر مانند مادر او بياور تا تو را نيز مانند او بستايم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوايز حذف کنند و او را در سرزمين «عسفان » ميان مکه و مدينه به بند و زندان کشند .
چون اين خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسيد دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جايزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بيش از اين مقدور نيست . فرزدق صله را نپذيرفت و پيغام داد : من اين قصيده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله ای نمي خواهم . امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد که بپذيرد و اطمينان داد که چيزی از ارزش واقعی آن ، در نزد خدا کم نخواهد شد . باری ، اين فضايل و ارزشهای واقعی است که دشمن را بر سر کينه و انتقام می آورد . چنانکه نوشته اند : سرانجام به تحريک هشام ، خليفه اموی ، وليد بن عبد الملک ، امام زين العابدين و سيد الساجدين ( ع ) را مسموم کرد و در سال 95 هجری درگذشت و در بقيع مدفون شد .
روز نهم محرم :روز تاسوعا
تاسوعا؛ روز آمادگی برای شهادت
تاسوعا یعنی روز نهم محرم و یک روز مانده به عاشوراست. در فاصله میان رسیدن شمر در روز نهم تا روز دهم حوادثی اتفاق افتاد که می توانیم آن را آمادگی روانی برای شهادت بخوانیم. در اینجا پنج حادثه که در خلال تاسوعا و شب عاشورا گذشت یادآوری می کنیم تا نقش روانی تاسوعا در آمادگی برای شهادت روشن شود.
در کربلا تا روز نهم محرم خبری از جنگ نبود. سپاهیان دشمن مانع حرکت آن حضرت به کوفه شده بودند و اصرار می کردند که ایشان با یزید بیعت کند و امام هم نمی پذیرفت. در روز نهم – یعنی تاسوعا - شمر وارد کربلا شد و نامه ابن زیاد را به عمر بن سعد داد که دستور جنگ بود. در ابتدا ابن سعد رغبتی به این کار نداشت اما حاضر نشد که کنار بکشد. به این جنگ راضی شد و خود را بدبخت جاویدان کرد.
در فاصله میان رسیدن شمر در روز نهم تا روز دهم حوادثی اتفاق افتاد که می توانیم آن را آمادگی روانی برای شهادت بخوانیم. در اینجا پنج حادثه که در خلال تاسوعا و شب عاشورا گذشت یادآوری می کنیم تا نقش آنها در آمادگی برای شهادت روشن شود.
شما چهار نفر در امانید
شمر که دید ابن سعد آماده جنگ است به نزدیک لشگر امام حسین علیه السلام رفت و فرزندان ام البنین علیهاالسلام را که مادرشان هم قبیله با او بود صدا زد و گفت: شما در امانید به همراه برادر خود حسین نجنگید و از او کنار بکشید.
آنها نپذیرفتند و پاسخی دندان شکن به او دادند و شمر با حالت خشم به لشگرگاه خود بازگشت.
فرصتی برای عبادت
ابن سعد با شعار «ای لشگرهای خدا سوار شوید و به بهشت بشارت دهید» لشگر خود را به سمت اصحاب امام حسین علیه السلام روانه کرد. حضرت سید الشهداء علیه السلام، عباس علیه السلام را با بیست نفر به سوی آنها فرستاد تا بپرسند خبر چیست. آنها خبر از جنگ دادند. حضرت عباس علیه السلام سریعا برای کسب تکلیف پیش امام حسین برگشت و در این مدت بقیه گروه او لشگر دشمن را موعظه مىنمودند. امام حسین علیه السلام از ایشان مهلتى خواست و فرمود: امشب را صبر كنند و نبرد را به فردا موکول کنند كه امشب قدرى نماز و دعا و استغفار كنم، زیرا خدا مىداند كه من نماز و تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را دوست مىدارم.
امشب همگی بروید و در کربلا نمانید
امام سجاد علیه السلام فرمودند: من در آن وقت مریض بودم، با آن حال نزدیك شدم و شنیدم كه پدرم به اصحاب خود گفت:
ثنا مىكنم خداوند خود را به نیكوتر ثناها، و حمد مىكنم او را بر سختی و آسانی، اى پروردگار من، سپاس مىگزارم تو را بر این كه ما را به تشریف نبوّت تكریم فرمودى، و قرآن را تعلیم ما نمودى، و ما را در دین دانا كردى، و ما را گوش شنوا و دیده بینا و دل دانا عطا كردى، پس ما را از شكرگزاران خود قرار ده.
امّا بعد، همانا من اصحابى باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمىدانم، و اهل بیتى از اهل بیت خود نیكوتر ندانم، خداوند شما را جزاى خیر دهد بدانید که به همه شما اجازه می دهم که بروید و هیچ ایرادی هم نیست اكنون پرده شب شما را فرو گرفته است به کمک این تاریکی از اینجا بروید. چون آن جناب سخن را به اینجا رسانید.
حضرت عباس علیه السلام گفت: براى چه این كار كنیم؟ آیا براى آن كه بعد از تو زندگى كنیم؟ خداوند هرگز نگذارد كه ما این كار ناشایسته را دیدار كنیم.
بقیه یاران نیز هر یک به زبان خود و با عبارتهای محکم و زیبا درباره جانفشانی در راه او را که با جان و دل انتخاب کرده بودند سخن گفتند. سپس آن حضرت همگی را دعای خیر فرمود.
آماده شدن خواهر برای مصائب بزرگ
از امام سجاد علیه السلام نقل شده که در آن شب عمّهام زینب علیهاالسلام پرستارى من مىكرد كه شنیدم پدرم این اشعار را قرائت مىفرمود:
یا دهر أفّ لك من خلیل كم لك بالاشراق و الأصیل
به سبب این اشعار گریه در گلوى من گرفت ولی بر آن صبر نمودم اما عمّهام نتوانست خویشتنداری کند و بی اختیار به سمت آن حضرت شتافت و گفت: وا ثكلاه! كاش مرگ مرا نابود می کرد، اکنون مانند زمانی است که مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن از دنیا رفتند، اى برادر تو جانشین گذشتگانى و فریاد رس بقیّه آنهایى.
سید الشهداء علیه السلام به او نگاه کرد و فرمود: اى خواهر! مراقب باش كه شیطان حلم تو را نرباید ... اى خواهر! بپرهیز از خدا و شكیبایىكن و بدان كه اهل زمین مىمیرند و اهل آسمان باقى نمىمانند و هر چیزى در معرض هلاكت است جز ذات خداوندى كه خلق فرموده به قدرت خویش خلایق را بر مىانگیزاند و زنده مىگرداند ایشان را و اوست فرد یگانه.
جدّ و پدر و مادر و برادر من بهتر از من بودند و هر یك دنیا را وداع نمودند، و از براى من و براى هر مسلمى است كه اقتدا و تأسّى كند بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله. اى خواهر! من تو را قسم مىدهم و باید به قسم من عمل كنى، وقتى كه من كشته شوم گریبان در مرگ من چاك مکن و چهره خویش را به ناخن مخراش و از براى شهادت من به ویل و ثبور (هلاکت) فریاد نكنى. اینگونه، زینب آرامش یافت.
شب عبادت
به دستور حضرت امام حسین علیه السّلام در آن شب خیمههاى حرم را متّصل به یكدیگر برپا كردند، و بر دور آنها خندقى حفر كردند و از هیزم پر نمودند كه جنگ از یك طرف باشد و حضرت على اكبر علیه السّلام را با سى سوار و بیست پیاده فرستاد كه چند مشك آب با نهایت خوف و بیم آوردند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود كه از این آب بیاشامید، وضو بسازید و غسل كنید و جامههاى خود را بشویید كه كفنهاى شما خواهد بود و آنان تمام آن شب را به عبادت و دعا و تلاوت و تضرّع و مناجات به سر آوردند و صداى تلاوت و عبادت از لشگر سعادتمند آن نور دیده خیر البشر بلند بود.
آمادگی برای شهادت
همه این رخدادها نشان می دهد که روز تاسوعا و شبی که بعد از آن آمد مقدمه ای برای روز شهادت بود. در تاسوعا روشن شد که سرنوشت همه مردان شهادت است و آنها هم به میل خود آن افتخار را پذیرفتند و زینب سلام الله علیها به مقام صبر رسید. تعدادی از افراد خوشبخت از لشکرگاه دشمن به آنها ملحق شدند و سید الشهداء علیه السّلام و اصحاب سعادتمند ایشان فضای خیمه گاه را به نور قرآن و استغفار و مناجات روشن کردند و با آمادگی کامل صبحگاه فردا پا به نبرد گذاشتند.
عرض ارادت شاعران اهلسنت در رثای سیدالشهداء (ع)
امروزه در مناطق مختلف جهان اسلام اهل تسنن برای امام حسین(ع) عزاداری میکنند؛ مثلاً در بین تاجیکان سنی مذهب، مرثیه خوانی رواج دارد و منحصر به روز عاشورا نیست.
در کشور ایران نیز محبت و دوستی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و فرزندان پاک او مرز و نژاد و کیش و آیین نمیشناسد و اهل تسنن در کنار شیعیان به عزاداری سیدالشهداء (ع) میپردازند.
جنگ رسانه و تبلیغات سوء رسانههای معاند نه تنها نتوانسته از حب اهل سنت نسبت به اهل بیت (ع) کم کنند، بلکه اهل سنت در ایران، خودشان اقدام به برپایی مراسم سوگواری سیدالشهداء (ع) میکنند.
محرم امسال با توجه به شرایط ویژه آن فرصتی را فراهم ساخت تا اهل سنت ایران در کنار عزاداری سید و سالار شهیدان به مدح و ثنای امام حسین(ع) بپردازند.
در همین راستا، تعدادی از شاعران اهل سنت در شهرهای مختلف ایران در دهه اول محرم با حضور در مراسم سوگواری امام حسین (ع) از عشق و ارادت خود به ایشان خواندند.
چندی پیش شاعره جوان اهل سنت تربت جام با حضور در ویژه برنامه حوزه علمیه خواهران تهران که در بوستان بانوان تهران برگزار شد، اشعاری را از سرودههای خود و شعرای دیگری از اهلسنت، در بیان محبت و ارادت نسبت به اهلبیت رسول خدا (ص) و امام حسین (ع) قرائت کرد.
معصومه سادات صادقی، مدیریت حوزههای علمیه خواهران تهران در حاشیه این مراسم در خصوص وحدت اسلامی عنوان کرد: توجه به عقاید مشترک یکی از بهترین راهکارهای ایجاد وحدت در بین مسلمانان پیرو مذاهب اسلامی است.
وی افزود: تدارک چنین محفلهایی برای ایجاد نزدیکی و وحدت بین شیعیان و اهلسنت راهگشاست؛ برنامههای مشترک آموزشی و پژوهشی میان خواهران شیعه و اهلسنت نیز در پیشبرد این هدف، کمک کننده خواهد بود.
مدیر حوزه علمیه خواهران تهران در پایان خاطرنشان کرد: حوزههای علمیه و گروههای جهادی ظرفیتهایی هستند که میتوانند در مسیر ایجاد وحدت بین مسلمین استفاده شوند و حوزههای علمیه خواهران تهران آماده ایفای نقش در این راه است.
حضرت عباس(ع)؛ آموزگار رشادت و بصیرت
فداکاری، ایثار، فضیلت، شجاعت و دلیری، رشادت جسمی و روحی، زهد و تقوای الهی، فتوّت و جوانمردی همه از ابعاد وجودی حضرت عباس(ع) است، اما آنچه که او را ممتاز کرد و این افتخار را نصیب اش نمود که ائمه اطهار (ع) برای ایشان تعابیر عظیمی به کار برند، شناخت و یقین کامل نسبت به مقام امام زمان خود و فداکاری در راه ولایت بود.
نهم محرم معروف به تاسوعای حسینی است. روزی که به حضرت عباس (ع) اختصاص یافته است. امام حسین(ع) و همه یارانش در روز دهم محرم که همان عاشوراست، از صبح تا عصر به شهادت رسیدند، اما بعدها و با گذشت زمان برای بزرگداشت یاد آنان هر روز دهه اول محرم، به نام یک شهید نامگذاری گردید.
روز نهم ماه محرم به نام حضرت عباس علیه السلام، آخرین مبارز دشت کربلا پیش از شهادت امام حسین(ع) است. در این روز عزاداران حسینی، به یاد عباس (ع) و وفاداری و شهادت مظلومانه اش نوحه سرایی می کنند و البته این نوحه سرایی ها برای عباس و دیگرشهدای کربلا، چیزی نیست جز اظهار محبت به پیامبر گرامی اسلام و خاندان پاکش.
حضرت عباس، پسر امام علی (ع)، از زنی نیکومنش و باتقوا به نام فاطمه بنت حِزام (ام البنین) به دنیا آمد. عباس در جوانی، سواری خوش سیما و تنومند شد و در زیبارویی، «ماه بنی هاشم» خوانده می شد.

نقل شده است روزی امام علی (ع) در مسجد نشسته بود و مردم را پند میداد. مرد وارد مسجد شد. سلام کرد و صندوقی را که همراه داشت، بر زمین گذاشت و به حضرت گفت: «یا امیر المومنین! پیشکشی برای شما آوردهام.» آنگاه صندوقچه را گشود و شمشیری آب دیده و منحصر به فرد را از آن بیرون آورد و به حضرت تقدیم کرد. در همین هنگام، حضرت عباس که نوجوانی رشید بود، وارد شد و پس از سلام، با ادب در گوشهای ایستاد. نگاهش در برق شمشیر گره خورد. امام علی(ع) متوجه علاقه و شگفتزدگی عباس شد و از او پرسید:«پسرم دوست داری این شمشیر برای تو باشد؟» عباس، با شادی پاسخ داد: «آری، پدر!» حضرت، برخاست و با دست خود، شمشیر را بر بلندای قامت استوار او حمایل کرد. سپس به برازندگی شمشیر بر اندام رشید و تناور فرزندش نگریست و اشک بر محاسن سفیدش جاری شد. حاضران پرسیدند: «یا امیرالمؤمنین! چرا گریه میکنید؟» حضرت فرمودند: «روزی را میبینم که او با این شمشیر، نفس دشمن را در سینه حبس میکند و بی امان بر آنان میتازد و سرانجام به شهادت میرسد.»
در روز تاسوعا لحظه ها همراه با التهاب می گذشت. در این روز حلقه محاصره امام و یاران و همراهانش تنگ تر شده بود. کوفیان، آب را بر روی اهل بیت و یاران امام حسین، بسته بودند. راهها همه تحت کنترل بود تا کسی به امام نپیوندد. تهدیدهای سپاه عمر سعد، جدی تر و حالت تهاجمی آنها به سوی خیمه ها، بیشتر می شد، تا اینکه نزدیک غروب عمر سعد با لشکریانش به سمت خیمه های امام حسین (ع)، حرکت کرد. سواران نزدیک تر شدند. امام، عباس را صدا زد و فرمود: برادر بر اسب بنشین و پیش برو و بپرس چه اندیشه ای در سر دارند و چه می خواهند.
عباس بن علی (ع) ، به سرعت بر اسب نشست و به همراه هجده تن از یاران، نزدیک لشکر مهاجم رسید و عمر سعد را خطاب قرار داد که: شما را چه شده است واز این حرکت چه منظوری دارید؟
عمر سعد فرمان عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه را مبنی بر گرفتن بیعت از حسین خواند و گفت: یا بر حکم او گردن نهید و یا آماده جنگ باشید. عباس به رسم ادب، نزد امام حسین (ع) بازگشت تا نظر ایشان را جویا شود. امام نیز فرمود: برگرد و به آنان بگو تا فردا مهلت دهید. بگذارید امشب را با پروردگارمان راز و نیاز کنیم، نماز بخوانیم و قرآن تلاوت کنیم که قرآن و دعا و استغفار ، مطلوب همیشگی زندگی ماست.

فداکاری، ایثار، فضیلت، شجاعت و دلیری، رشادت جسمی و روحی، زهد و تقوای الهی، فتوّت و جوانمردی و ... همه از ابعاد وجودی حضرت عباس(ع) بود. اما آنچه که او را بین همه ممتاز کرد و این افتخار را نصیب اش نمود که ائمه اطهار (ع) تعابیر عظیمی به کار برند، شناخت و یقین کامل نسبت به مقام امام زمان خود و فداکاری در راه ولایت بود.
عباس (ع) شخصیت جنگاوری بود که در صحنه کربلا دست به شمشیر نبرد. چرا که امام حسین از ایشان خواسته بودند که پرچم را در دست داشته باشد. در عرف سیاسی - نظامی آن دوران افتادن پرچم برابر نابودی آن جبهه و سقوط آن سپاه بود. از همین رو حضرت عباس، پرچم را تا آخرین لحظات برافراشته نگه داشت، تا نشان دهد که جبهه امام حسین ولو آنکه دو نفر بیشتر در آن نیست هنوز زنده است و در برابر دشمن ایستادگی میکند.
نقل شده در هنگامی که وسایل غارت شده اهل بیت پیامبر را به شام نزد یزید بردند، در میان آنها پرچم بزرگی بود. یزید و حاضران در مجلس دیدند همه پرچم سوراخ شده، ولی دستگیره آن سالم است. یزید پرسید: «این پرچم را چه کسی حمل می کرد؟» گفته شد: «عباس بن علی». یزید از روی تعجب و تجلیل از آن پرچم ریا، سه بار برخاست و نشست و گفت: «به این پرچم بنگرید، که بر اثر صدمات نیزه و زدن شمشیر جایی از آن سالم نمانده جز دستگیره آن که (پرچمدار) آن را با دست حمل می کرده است.»
عباس در وفاداری گوی سبقت از همگان ربود و به بالاترین سرحد این صفت رسید و رکوردی جاودانی بر جای گذاشت.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در این باره می فرمایند: "«فادارى حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه وارد شدن در شریعهى فرات و ننوشیدن آب است... اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچهها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند... به طرف شعبهاى از نهر فرات که در منطقه بود، بلکه بتوانند آبى بیاورند. این دو برادر شجاع و قوىپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بىنظیر است. دیگرى هم برادر جوان سىوچند سالهاش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناختهاند.
این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مىشکافند. براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس مىکند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حین است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب مىرساند. آنطور که نقل مىکنند، او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنه خودش برساند؛ اما او در اینجا وفادارى خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، به یاد لبهاى تشنهى امام حسین افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و (ایشان ناجوانمردانه به شهادت می رسد).»
آری این چنین است رسم و معنای وفاداری عباس نسبت به امام خویش.
در پایان بخش از زیارت نامه حضرت عباس (ع) را که امام صادق (ع) انشاء نموده را با هم زمزمه می کنیم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْکُلْ وَاَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى بَصیرَه مِنْ اَمْرِکَ ، مُقْتَدِیاً بِالصّالِحینَ وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِیّینَ ، فَجَمَعَ اللّهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکَ ، وَبَیْنَ رَسُولِهِ وَاَوْلِیائِهِ فی مَنازِلِ الْمُخْبِتینَ فَاِنَّهُ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ: گواهى مى دهم که تو هیچ سستى و کوتاهى نکردى و در کار خود با بصیرت و حجت از جهان درگذشتى و همیشه در اعمالت اقتداء به صالحان و پیروى از رسولان خدا کردى.»